نتایج جستجو برای عبارت :

به تو بازگردم

به من بیاموز
چگونه عطر به گل سرخش بازمی‌گردد
تا من به تو بازگردم...
مادر
به من بیاموز
چگونه خاکستر، دوباره اخگر می‌شود
و رودخانه، سرچشمه
و آذرخش‌ها، ابر
و چگونه برگ‌های پاییز دوباره به شاخه‌ها بازمی‌گردد
تا من به تو بازگردم مادر...
| غاده السمان |
مردی گناهکار در آستانه ی دار زدن بود . او به فرماندار شهر گفت : واپسین خواسته ی مرا برآورده کنید .به من مهلت دهید بروم از مادرم که در شهر دوردستی است خداحافظی کنم . من قول می دهم بازگردم .فرماندار و مردمان با شگفتی و ریشخند بدو نگریست .با این حال فرماندار به مردمان تماشاگر گفت : چه کسی ضمانت این مرد را می کند؟ولی کسی را یارای ضمانت نبود .مرد گناهکار با خواری و زاری گفت : ای مردم شما می دانید که من در این شهر بیگانه ام  و آشنایی ندارم.یک نفر برای خشن
     آیا پس از جلسه درمان می توانم به محل کار بازگردم؟
آری. این درمان معمولاً «درمان زمان ناهار» نامیده می شود، چون مختصر و مفید است و به ندرت عوارض جانبی داشته باشد. پس از درمان با روش میکرودرم، پوست شما باید شاداب و جوان شود.
http://WWW.NEGARSKIN.IRhttp://WWW.NEGARSKIN.IR
آیا پس از جلسه درمان می توانم به محل کار بازگردم؟
آری. این درمان معمولاً «درمان زمان ناهار» نامیده می شود، چون مختصر و مفید است و به ندرت عوارض جانبی داشته باشد. پس از درمان با روش میکرودرم، پوست شما باید شاداب و جوان شود.
http://WWW.NEGARSKIN.IRhttp://WWW.NEGARSKIN.IR
.
باید به تو بازگردم؛
به عشق،
به رویای شب‌های تابستان،
به قرار دل‌های بی‌قرار،
به هم‌آوایی رنگ‌های پس از باران!
.
•••••••
.
باید به تو بازگردم؛
به عشق،
به تابش بی‌کرانه‌ی آفتاب،
به مناجات شقایق در باد،
به اسارت بغض در رگ‌های خواب!
.
•••••••
.
باید به تو بازگردم؛
به عشق،
به ایهام تنیده در سخن،
به وسعت شاعران رنجور تاریخ،
به قصه‌های هزار من و، یک تو!
.
•••••••
.
آری،
باید به تو بازگردم؛
به تو،
به عشق،
به نهایت ادراک زمان،
به آن دم، ک
و قسم به روزی که به آغوشت بازگردم!
 
روزی را که قدم به قدم،  تمام تنت را همچون شعری عاشقانه برای معشوق بخوانم.
خواهم رسید...
حتی اگر اخرین روز از زندگی ام باشد!
خوب میدانم آخرین نفس هایم لبریز از هوای مقدس تو خواهد شد.
روزی که قدم هایم را،نفس هایم را و نگاهم را جز به جز نذر خاک گرانبهایت کردم،
معنی عشق فراق را دریافتم.
دیار من،وفاداریت را دیده ام، میدانم تا روزی که به خانه ام بازگردم  همچون مادری که به انتظار فرزند به جنگ رفته اش صبورانه منتظر اس
 
این یک داستان واقعی درباره سربازی است که پس از جنگ ویتنام می خواست به خانه خود بازگردد...
 
سرباز قبل از این که به خانه برسد، از نیویورک با پدر و مادرش تماس گرفت و گفت: پدر و مادر عزیزم، جنگ تمام شده و من می خواهم به خانه بازگردم، ولی خواهشی از شما دارم. رفیقی دارم که می خواهم او را با خود به خانه بیاورم...
پدر و مادر او در پاسخ گفتند: ما با کمال میل مشتاقیم که او را ببینیم...
پسر ادامه داد: ولی موضوعی است که باید در مورد او بدانید، او در جنگ به شدت آ
تمام دیروز رویای فرار از شهرنشینی و رهایی همراهم بود.تمام دیروز دلم می خواست چنار* بمانم، فارغ از هر هیاهو  سهراب بخوانم و عطرش را حس کنم.دیروز مهمان دوستی در روستای دور و سبزی اطراف کاشان بودم. روستایی پر از سبزینگی و بوی صمیمی که بعد از مدت ها توانست روحم را آرام کند. انگار به جایی که باید بازگشته بودم.بوی کاه گلبوی نان محلی و آتشبوی حیوانبوی سبزینگیدرخت های تنومند سبز  که هرکدام پر از راز و قصه بودند. و آدم های قشنگ و ساده پر از راز و رمز
ای
تمام دیروز رویای فرار از شهرنشینی و رهایی همراهم بود.تمام دیروز دلم می خواست چنار* بمانم، فارغ از هر هیاهو  سهراب بخوانم و عطرش را حس کنم.دیروز مهمان دوستی در روستای دور و سبزی اطراف کاشان بودم. روستایی پر از سبزینگی و بوی صمیمی که بعد از مدت ها توانست روحم را آرام کند. انگار به جایی که باید بازگشته بودم.بوی کاه گلبوی نان محلی و آتشبوی حیوانبوی سبزینگیدرخت های تنومند سبز  که هرکدام پر از راز و قصه بودند. و آدم های قشنگ و ساده پر از راز و رمز
ای
تصمیم گرفتم جای دلنوشته های معمول به رویکرد اوایل تاسیس این وبلاگ بازگردم. از همان ابتدا هدف از شروع این وبلاگ، تولید محتوا بود. هرچند که که یادداشت های که در طول این سه سال گذشته ارسال شدند محتوای شخصی و شاید هنری داشتند، اما هدف اولیه این وبلاگ چیز دیگری بود. یادداشت های شخصی شاید دوستی را از حال من باخبر کند اما قلبا دوست دارم راجع به مسائل جدی تر که روی حال و روز ما تاثیر میگذارد بنویسم. 
بعد از فارغ التحصیلی از دانشگاه معماری، وقت تازه ا
خلوت دلگیری است خلوت من:
نه هوای اشراق دارد و نه هوای غم و جدایی
فقط دلگیر است.
صدایم بی انرژیست:
پس مینویسم
صدایم هست
ولی قدرت دستور به حنجره ام را ندارند
و
پاهایی که دیگر خسته از تکرار رفتن شده اند.
برای پاهایم بازگشت مفهومی ندارند!
آنها فقط می روند و این منم که:
می روم که بروم و می روم که بازگردم.
بی خیالش داشتم میگفتم:
خلوت دلگیری است خلوت من:
نمی دانم اصلا دلگیری چیست!؟
ولی بی نام و نشان نمی توان رها کرد فرزند خود را
فرزند بی چاره ی من
آها!
بی چ
آنیل ک. چوپرا نامی شناخته شده در مهندسی زلزله و خصوصا دینامیک سازه هاست. مصاحبه زیر به مناسب بازنشستگی ایشان انجام شده است، خواندنی می باشد.

(لینک فوق از youtube می باشد)
من فیلیپ فیلپو پروفسور مهندسی سازه هستم. این افتخاردارم که 33 سال هم دانشگاهی پروفسور چوپرا بوده ام. دینامیک سازه ها در دو دوره پیشرفته تحصیلات تکمیلی از ایشان آموخته ام. من این مصاحبه با ایشان را ترتیب خواهم داد. از اینکه به ما می پیوندید سپاسگزارم.
آنیل، از اینکه این فرصت را ای
دوست عزیر وبلاگ نویسی میگفت که اولین مشتری نوشته های وبلاگ خودش، خودش است، زیراکه : "اصولا همه نیاز به یک بک آپ از خودِ نرمالمان داریم که در این ایامِ آخرالزمان که صبح مومن می روی بیرون و شب کافر بر می گردی خانه، آنرا اجرا کنیم." هر چقدر که سن ما بالاتر می رود و انتخاب هایی پیش روی ما قرار می گیرد که می دانیم پیامدهای آن سالیان سال جسم و روح و سرنوشت ما را دست خوش تغییر قرار خواهد داد، بیشتر به حکمت موجود در این جمله پی می برم. حال برای من هم، این
1
گاهی چیزهای به ما اهدا می شود. مثل چشم یا لبخند. اما گاهی چیزهای هست که ما بدست می آوریم. هر انسان ارزشی متفاوتی دارد و چیزها هم به نبست ارزشی متفاوت دارند. در کل ارزش انسان به چیزهایست که به دست می آورد. چه چیزی ارزش را بالاتر می برد؟ یا در ابتدا باید پرسیده شود چه چیزی به انسان ارزش می دهد؟ به نظر من شناخت قرآن می تواند در آغاز به انسان ارزشی بدهد. اما چه شناختی؟ اینکه ما چیستیم؟ چه می خواهیم و چه می شویم؟ من میدانم انسانم که می پرستم خدا یکتا ر
 
بارها برایش گفته بودم اگرببینمت از شوق دیدنت مدهوش میشوم،اخر ملاقات یک عاشق و معشوق وصف ناشدنی است،مگر میشود این همه زیبایی در یک جا جمع شود؟مگر می شود معشوقه ات راببینی و هول نشوی وزبانت به لکنت نیفتد؟دیدمش،ان چنان دلم رفت که هنوز هم سینه ام خالی از قلب است،من برگشتم اما دل وقلبم پیش دستانش جا ماند،به گمانم انجاباشندبهتراست...قرارمان عاشقانه بود، اما نه در کافه، ادمها هم نبودند، هیچکس نبود فقط من بودم و اویِ من،عجب ملاقات شیرینی میان
‍‍  نام کتاب: #مفاخر_ایران_زمین ( #سید_جمال_الدین_اسد_آبادی ) | مولفین: #محمد_حسین_زائری و #پژمان_میر_جمهری و #موسی_اشرفی | انتشارات: #مرکز_آموزش_سازمان_فرهنگی_هنری_شهرداری_تهران.خانواده اصرار کردند بمان و نرو، جمال گفت "من مانند شاهبازی هستم که فضای عالم با این وسعت، برای طیران او تنگ باشد. تعجب دارم از شما که می خواهید مرا در این قفس تنگ و کوچک پابند کنید.".کنسول ایران و تجار ایرانی که تنها اجازه ی ملاقات با او را از طریق مقامات مصر داشتند، در باز
به رسم ادب، سلامبا تشکر فراوان از دو بزرگوارِ عزیز، دختر خرداد و جَوون تنها که بنده رو به این چالش دعوت کرده بودند و متاسفانه بنده یه مدتی نبودم و کلاً دیر رسیدم ولی چون قول دادم نوشتم :)ای کاش می شد همه حرف ها رو مو به مو نوشت و اسم برد و بعد واقعاً به گذشته برمی گشتم :)سلاماین نامه هیچ وقت به دستت نمی رسد الا به واسطه ی معجزه و اگر معجزه شود نمی دانم این نامه در چه سنی به دست تو می رسد. این نامه را برای سن ۱۲ سالگی ات می نویسم، خوب می دانم حرف گوش ک
یک شروع پرقدرت و به دنبالش فراموشی محض. دیدنش عادی‌ست. "عادی" را می خواهم جور دیگری معنا کنم: منسوب به عادت. امان از عادت ها! کارهای بی دلیلی که میل به آن‌ها وجود دارد و در تقابل با کارهای بادلیل، روزگار می گذرانند.
تقریبا همه‌ی ما رویا داریم. رویای داشتن چیزی یا کسی یا حالتی درونی. این، سر مقابل طیف انتخاب است (انتخاب: برگزیدن چیزی از میان چند چیز). چه مرضی گریبان‌مان را گرفته و به یک سر طیف چسبانده که یکی از او می خوریم و یکی از دیوار عادت ها؟
همیشه آن بیتی که می‌گفت " مرغ از قفس پرید، ندا داد جبرئیل،،،اینک شما و وحشت دنیای بی علی " تنم را می‌لرزاند. خیلی برایم بیت دردناکی بود. خیلی سنگین بود. نمی‌فهمیدم. واقعا نمی‌فهمیدم آدم ها چه طور ممکن است بعد علی زنده مانده باشند. نمی‌فهمیدم چه طور شیعیان آن داغ را تاب آوردند و بعد علی به زندگی برگشتند. نمی فهمیدم چه طور می‌شود بعد از آن حادثه باز مثل هر روز بیدار شد، کار کرد، شب‌ها به بستر رفت و خوابید. قضیه وقتی پیچیده‌تر می‌شد، که می‌د
دیشب ساعت ۲:۳۰ صبح خوابیدم. ان هم با مدیت کردن و گوش دادن به موزیک! صبح تربیت بدنی داشتم. رکورد استقامت را هم زدیم و امتحانتش هم تمام شد. 
بعد کلاس مزخرف شیمی، کنفرانس ادبیات داشتم. کنفرانس را ترکاندم. در واقع خودم را خفه کردم و فهمیدم عده ای چه قدر میتوانند حسود و بدخواه باشند. 
سلول به سلول خسته ام. داشتم محبوب و ساغر را تا دم در غرب همراهی میکردم که زینب را دیدم گفتم برای جشن شب کمکشان میکنم. ساعت ۴ بود که رفتم برای کمک و ۶:۳۰ تمام توانم تمام
 
 
 
زادگاهش
 
بیانسه، زاده ۴ سپتامبر ۱۹۸۱، خواننده، ترانه ‌سرا و هنرپیشه آمریکایی است. او در تگزاس به دنیا آمد و از کودکی در مسابقات مختلف خوانندگی و رقص شرکت کرد و در اواخر دهه ۱۹۹۰ به عنوان خواننده اصلی گروه آراندبی دستینیز چایلد به شهرت رسید. با مدیریت پدرش متئو نوولس، این گروه از پرفروش‌ترین گروه‌های موسیقی دخترانه شد. پس از وقفه‌ ای چند ساله، بیانسه اولین آلبوم خود به نام «به طرز خطرناکی عاشق» را در سال ۲۰۰۳ منتشر کرد که پنج جایزه گ
قبلا هم گفته بودم حرف زدن سبکم می کنید. اما هیچ وقت گوشی در اختیار نداشتم و ندارم. هیچکس حاضر نیست دقایقی از زمان با ارزشش را بگذارد پای چسناله های من و در پایان هم حال خودش خراب شود. حرف زدن که حذف شود تنها نوشتن می ماند. شاید همین باعث شده saved messages تلگرامم اینقدر شلوغ و درهم و برهم باشد. اما خوبی اش این است که هیچ وقت قرار نیست کسی دلداری ات بدهد و حرف های انگیزشی و امیدوارکننده بزند. تو در همان باتلاق که بودی میمانی و آرام آرام فرو می روی. بدون آ
" بچه که بودم، سرنوشت هیچکدام از شخصیت های تاریخ مقدس به نظرم دردناک تر از سرنوشت نوح نمی آمد، به خاطر توفان که او را چهل روز در کشتی اش زندانی کرده بود. بعدها، اغلب بیمار بودم، و روزهای درازی را من نیز در «کشتی» می ماندم. آنگاه بود که دریافتم نوح نتوانسته بود هیچگاه دنیا را به آن خوبی ببیند که از کشتی دید، هرچند که تنگ و بسته بود و زمین در تاریکی فرو رفته ... "
در جستجوی زمان از دست رفته .. مارسل پروست .. 
.
.
پ.ن: این روزها زیاد می پرسند از من، که چه
 
در طی چند سال گذشته آمار عکاسی های بارداری به شدت بالا رفته است و برعکس حدودا ۷-۸ سال پیش خانم های باردار اشتیاق عجیبی برای داشتن عکاسی بارداری از خودشان نشان میدهند که این کمی عجیب است . 
تصور کنید شکمی را که ۱۰ برابر بزرگتر از حالت عادی خودش است ، با بدنی پف کرده و سنگین شده بخواهید بیاید جلوی دوربین عکاس قرار بگیرید و عکاسی بارداری داشته باشید .
این مسئله علاوه بر عجیب بودنش زیبا هم است ، البته تحت شرایطی که بدانید با چه عکاسی میخواید این
به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. سال 35 هجرى بود. آن زمان که عثمان بن عفّان -خلیفه‌ی سوم اهل سنت- توسط مردم محاصره شد. او ابن‌عباس را فرستاد که به على (ع) پیغام دهد در مدینه نباشد و به ینبُع «باغات اطراف مدینه» برود، تا مردم به نام او شعار ندهند، امام چنین کردند. سپس عثمان احتیاج شدید به یارى پیدا کرد پیام فرستاد و امام به مدینه برگشت. باز دوباره ابن‌عباس را روانه کرد که على (ع) از مدینه خارج شود، امام علی -علیه‌السّلام- درین لحظه در نکوهشِ موضع‌گی
پادشاه مشهد
بوی عشق می شنوم؛ عشقی پابرجا که تا ابدیت استوار خواهد بود . بازهم  می شنوم نغمه ی کبوتران سپید بال را که بر تمام قصر حکم می رانند گویی امید های مردمِ غرق در تاریکی را حمل می کنند.
قدم بر قصر باشکوهش می نهم و حسی عجیب از سوی او مرا در بر می کند.
نسیمی ناآشنا همچون فرمانروای شهر دستانم را لمس می کند. گویی سخنانی ناگفته دارد... .
اینبار به حرم سرای زرینش می نگرم و می نگرم به دروازه های فولادینش که چطور اهالی ایمان و مردم گنه کار را مجذوب خو
عکاسی بارداری
اگر نگاهی به ۷-۸ سال قبل بیاندازیم میبینیم که خانم های باردار اصلا علاقه ای به گرفتن عکس بارداری از خودشان نداشتند اما امروز آمار کسانی که مشتاق گرفتن عکس بارداری هستند بسیار بالا رفته است و خیلی خوب است .
بیشتر بدانید: آتلیه بارداری
فکرش را بکنید .. با بدنی غیر نرمال و عجیب که شکمی ده برابر قبل از خود دارد می آیید جلوی دوربین و عکاسی بارداری انجام میدهید .. فوق العاده است .
این اتفاق کمی  عجیب است اما به شدت زیبا و ستودنی است  ، ال
 
"خداوند تبارک و تعالی از رازها و خبرهای درونی مطلع است .او به همه چیز احاطه دارد و برهرچیزی مسلط و تواناست.
پس هریک از شما باید در روزهایی که فرصت هست و اجل فرانرسیده و وقت کافی وجود دارد و هنوز گرفتار نشده کاری بکند و به وظایف خویش عمل نماید.
در روزهایی که نفس بالا می آید و راه آن را نبسته اند و می تواند برای خود قدمی بردارد و از پیش برای جهان آخرت توشه آماده سازد.
 
خداوند تبارک وتعالی شما را عبث وبیهوده خلق نفرمود و شما را به حال خودتان نگذاش
 
"خداوند تبارک و تعالی از رازها و خبرهای درونی مطلع است .او به همه چیز احاطه دارد و برهرچیزی مسلط و تواناست.
پس هریک از شما باید در روزهایی که فرصت هست و اجل فرانرسیده و وقت کافی وجود دارد و هنوز گرفتار نشده کاری بکند و به وظایف خویش عمل نماید.
در روزهایی که نفس بالا می آید و راه آن را نبسته اند و می تواند برای خود قدمی بردارد و از پیش برای جهان آخرت توشه آماده سازد.
 
خداوند تبارک وتعالی شما را عبث وبیهوده خلق نفرمود و شما را به حال خودتان نگذاش
می‌دانی، کدنویسی برایم یک‌جورهایی نوستالژیک است. اما نه نوستالژی‌یی مطبوع و شیرین. حینِ کدزدن ناخودآگاهم به هزار کوفت‌وزهرمار فکر می‌کند. خاطره‌های مبهمی را برایم تداعی می‌کند. روزهای گند و مزخرف و فاجعه‌ای که همه‌جوره از ذهنم بیرونشان کرده بودم و کاملاً به فراموشی سپرده بودمشان، حالا به واسطۀ سروکله‌ زدن با کدها و آن صفحۀ سیاهِ ادیتورِ کد، سر از خاک بیرون کرده‌اند. روزهایی را به خاطرم می‌آورند که به حدِ مرگ اضطراب داشتم و کدنویسی
قسمت اول را بخوان قسمت هفدهم
به خاطر بدی هوا امیدوار بودم زودتر به تهران برگردیم .
انتظارم چندان طولانی نشد،
ساعت از هشت صبح گذشته بود که فرشید ازما خواست بعد از صرف صبحانه در اتاقهایمان به لابی برویم .
من تقریباً آخرین نفری بودم که به لابی رسیدم .
نگاه چپ چپ آقای زند به من فهماند که همه منتظرم هستند .
حرف بازگشت به تهران بود .
آقای فتحی پرسید :
کی بقیه برنامه رو پر می کنیم ؟
کیان : بهتون اطلاع می دم .
سعیده : شما با ما نمی آیید ؟
آقای زند
اندرو لینکلن، ستاره محبوب سریال مردگان متحرک (The Walking Dead) چندی
پیش اعلام کرد که در آینده‌ای نزدیک این مجموعه را ترک می‌کند. حالا او علت
این تصمیم خود را توضیح داده است.
تقریبا در ماه می سال جاری میلادی (اردیبهشت-خرداد) بود که برای اولین بار اعلام شد، اندرو لینکلن، ستاره‌ی محبوب سریال The Walking Dead (مردگان متحرک)، در آینده‌ای نزدیک، این مجموعه تلویزیونی آخرالزمانی محبوب شبکه AMC را که مدت زیادی هم به روی آنتن رفته، ترک می‌کند. مدتی بعد، یعنی در ط
اگر فکر می کنید که برای تکمیل درد آرتروز یا دردهای مفاصل ، باید از داروهای بدون نسخه استفاده کنید ، باید توضیحات JointFuel360 ویلیام ای را از منچستر بخوانید .
خیلی اوقات می شنویم که مردم برای کاهش درد مفاصل باید به داروهای تجویز شده مراجعه کنند و با آگاهی از عوارض جانبی بسیاری از این نسخه ها در فروشگاه ، هر زمان که می ریزیم ، از بین می روند. این بررسی های زردچوبه مانند ویلیام است که ما را بسیار خوشحال می کند ، زیرا کسی توانسته است از داروهای تجویزی ج
25 شوال
داستانی آموزندهآ
تازه وارد بود و شهر را خوب نمی شناخت. همه ی راه را آمده بود تا او را
ببیند و توشه ای جمع آورد، اما حالا خسته و ناتوان کنار دروازه شهر ایستاده
بود و جنب و جوش و فعالیت مردم را نگاه می کرد. تشنه بود و چشمانش این سو و
آن سو می دوید تا در میان این همه جنب وجوش و فعالیت شاید سقایی ببیند و
جرعه ای آب بنوشد. گرمای دستی را روی شانه اش احساس کرد، پشت سر را نگریست.
چشمان خندان مردی را دید که پیاله ی آب را مقابل او گرفته بود: «از سر و
فکر کنم این را یک‌دفعه اشاره کرده‌ام، اما دوباره چشمم به مصاحبه اکبر عالمی
خورد، دوباره به ذهنم رسید و دوباره می‌نویسم.
ابراهیم حقیقی، از گرافیست‌های مطرحی ایرانی، روزگاری در مراسم بزرگداشت اکبر
عالمی، مجری معروف ایرانی و مستندساز و استاد دانشگاه و نویسنده، جمله جالبی گفته
بود. او به چیزی شبیه این اشاره کرده بود که:
جایی می‌خواندم درباره علم بهتر است یا ثروت، که گفته بود هیچ‌کدام، فقط
مدیریت عمر. افرادی نظیر اکبر عالمی به شدت عمرشان ر
امروز بچه‌ها را برده بودم پارک. دست دو نفرشان را با دست راست و دست یک نفر دیگر را با دست چپ گرفته بودم. از خیابان که رد می‌شدیم، دو تا ماشین برای این مادر عیال‌وار بیچاره که معلوم نیست چه اجباری داشته که با سه بچه‌ی کوچک بیرون آمده، ترمز کردند تا بگذرد! خیلی‌ها نگاهمان می‌کردند. از آن نگاه‌هایی که معنی‌اش می‌شود "بهت نمی‌خوره سه تا بچه داشته باشی! اونم با این فاصله‌های سنی کم." سه، چهار و نیم و شش ساله بودند. مدت خیلی زیادی در ایستگاه اتوب
سوالات متداول بیماران واریس پا
در این مرحله شما ممکن است به درستی حضور
ذهن نداشته باشید که باید از دکتر چه بپرسید و حتی پس از خروج از مطب تا رسیدن به خانه
سوالها یک به یک به ذهنتان خطور کند و شما را ناراحت یا حتی نگران کند که چرا نپرسیدید.
به منظور پرهیز از این مسئله سعی کردیم
سوالاتی که بیماران از پزشک بهتر است بپرسند یا به صورت متداول پس از مشاوره برای مراجعین
پیش می آید را برای شما گرداوری کنیم.
درمان واریس پای من در چند جلسه انجام می
شود؟
ای
یک- اینترنت (جهانی؟؟!!) یک هفته‌ست که قطع کردنی شده و دسترسی به اینستاگرام، توییتر، تلگرام و هرجایی که من روزامو اونجا میگذروندم؛ غیرممکن.
دو روز اولشو درگیر سفر و دانشگاه بودم و متوجه نمی‌شدم اما حالا خیلی سخت می‌گذره اونم برای آدمی مثل من که تقریبا تمام زندگی و احساساتش توی موبایل خلاصه میشه. آدمی که دلش میخواد حرفاشو بنویسه و بقیه بخونن و درک کنن. روزای اول که نمیدونستم اینترنت (ملی؟؟!!!) وصله به خوندن آفلاین کانال ‌های تلگرامم و نوشتن س
مانند بسیاری از شما ، من یک بازاریاب آموزش دیده و بیشتر از طراحان "انجام این کار" هستید.
مطمئناً من دوره ی Crash The Marketer را در Visual Content Creation خوانده ام و برخی ترفندهای شیرین PowerPoint و Photoshop را آموخته ام که به من در کار بازاریابی محتوا کمک زیادی کرده اند. اما من واقعاً می خواستم مهارت های طراحی خود را به سطح بعدی برسانم.بنابراین از همه دوستان طراحم پرسیدم قدم بعدی من چیست - و تک تک گفتند که دوره ای را برای اموزش تایپوگرافی گذراند.برای راهنمایی بیشتر در
شیخ بزرگوار ثقة الاسلام نورى (عطر اللّه مرقده) این دعا را در صحیفه ثانیه علویه ذکر کرده و فرموده: براى این دعا در کلمات ارباب طلسمات و تسخیرات شرح عجیبى است و براى آن آثار شگفتى ذکر کرده اند و من چون اعتماد بر آن آثار نداشتم از ذکر آنها خودداری کردم، ولى اصل دعا را از باب مسامحه از روى اقتداء به علماى برجسته ذکر مى کنم.و آن دعا این است:بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِبه نام خدا که رحمتش بسیار و مهربانی اش همیشگی استرَبِّ أَدْخِلْنِی فِی
 
 
                         جهت دفع خوف 1001 بار: الله الطیف بعباده یرزق من یشاء وهو القوی العزیز((54))
بسم الله الرحمن الرحیم
 
1. . هرکس دِین و قرض داشته باشد و این دعا را به جهت ادای دین بخواند الله  تبارک و تعالی از خزانة غیبش دین او را اداء نموده، و او آسوده گردد.
2. هرکس آن را در سفر یا حضر بخواند آفتی به او نرسد.
3. و اگر دعا را نوشت و با خودش حمل کند، از شرّ دشمن و دزد و راهزن و هر مفسدی در امان باشد. و اگر این دعا را با شکر یا آبی که از نهری جاری برداشته
خدایا! بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست، و شنواى دعایم باش آنگاه که می ‏خوانمت، و صدایم را بشنو گاهى که صدایت می کنم، و به من توجّه کن هنگامی که با تو مناجات می ‏نمایم، همانا به سوى تو گریختم، و در حال درماندگى و زارى در برابرت ایستادم، پاداشى را که نزد توست امیدوارم، آنچه را که در درون دارم می ‏دانى، بر حاجتم خبر دارى، نهانم را می شناسى، کار بازگشت به آخرت و خانه ابدی ‏ام بر تو پوشیده نیست، و آنچه که می خواهم به زبان‏ آرم، و خواهش خویش را ب
وکیل فرزاد کمانگر حدود دو سال قبل با اعتقاد به بی گناهی موکل خود درخواست اعمال ماده ۱۸(برگزاری دادگاه مجدد) را به قوه قضائیه ارائه نمود، پس از این اقدام همواره دستگاه قضایی و امنیتی از ناپدید بودن این پرونده سخن گفته اند، این موضوع باعث شده است تا سه متهم پرونده کماکان تحت حکم اعدام قطعی به سر برند و هر لحظه احتمال اجرای حکم برای آنان متصور باشد.
فرزاد کمانگر، آموزگار دربند با نگارش و ارسال نامه ای به ریاست قوه قضائیه بر لزوم وجود سایه قانون
کل امروز را یا خوابیده‌بودم و یا داشتم کتاب دولت‌ها و انقلاب‌های
اجتماعی تدا اسکاچپول را میخواندم. این تابستان برنامه‌ی زندگی‌ام رنگ
عجیبی به خود گرفته است. دارم خودم را هول می‌دهم که روی غلتک زندگی
بیوفتم. هفته‌ی گذشته از شدت فشار کاری شب‌ها همه‌جا را سایه دار میدیدم و
با سردرد و چشم درد به خواب میرفتم. به طراوت پیام دادم که نمیتوانم
ویراستاری کتاب را انجام دهم و فشار کاری‌ام زیاد است. زندگی‌ام رنگ عجیبی
به خود گرفته است. این همان
سرد است. کلمات از دستانم می‌لغزند. پراکنده لغاتی می‌آیند و می‌روند. آغاز و پایانی نمی‌گیرند. آمادگی، خواب، غفلت، معشوق، رؤیا، دام، رهایی، اضطراب، حیرت، همگی باید به هم وصل شوند. تابه‌حال چنین فشاری را به روزگارم ندیده بودم. حرف من، حرف مرگ قاسم سلیمانی نیست. دنیا، مگر جز زندان است؟ زانچه ما می‌دانیم، او را خوش احوالیست. حرف، حرف غافلگیر شدن است. حرف اینکه توقع هیچ واقعه‌ای، و به تبع، تحمل هیچ واقعه‌ای را نداشته‌ایم. در هیچ سطحی آماده نب
اپیزود داوود، شهروز براری صیقلانی
داوود هفت سال داشت که یکروز سرد و مه آلود در اواسط آ ذر ماه سال ۷۳ از خواب برخواست تا مثل همیشه به مدرسه برود اما روزگارش دستخوش حادثه شده بود و او هرچه جست دیگر هرگز نتوانست مادرش را بیابد...
بچه موشی از عمق سوراخِ دیوار ظهور کرده و لحظه‌ای بعد با قدمهای تند و تیز ناپدید میشود.
جوجه کلاغ عجول قصه از شوق پرواز بود که چندی پیش لانه اش را ترک کرد به امید پرواز تا اوج آسمان اما بعد از سقوط ناباورانه اش از لانه اش د
  
 داوود هفت سال داشت که یکروز سرد و مه آلود در اواسط آ ذر ماه سال ۷۳ از خواب برخواست تا مثل همیشه به مدرسه برود اما روزگارش دستخوش حادثه شده بود و او هرچه جست دیگر هرگز نتوانست مادرش را بیابد...
   سی تقویم بعد....
[] درون پارک محتشم روی نیمکت چوبی ، پسرکی خسته از خستگیاش ، درمانده از دلبستگیاش ، درون دفترچه ی دلنویسش مینویسد ؛ 
نیست که نیست ,مادر گویی قطره ی آبی گشته و رفته زیر زمین ، در امتداد بیست تقویم دم به دم در هر قدم نامش برده ام . من بدنبال
اپیزود داوود، شهروز براری صیقلانی
داوود هفت سال داشت که یکروز سرد و مه آلود در اواسط آ ذر ماه سال ۷۳ از خواب برخواست تا مثل همیشه به مدرسه برود اما روزگارش دستخوش حادثه شده بود و او هرچه جست دیگر هرگز نتوانست مادرش را بیابد...
بچه موشی از عمق سوراخِ دیوار ظهور کرده و لحظه‌ای بعد با قدمهای تند و تیز ناپدید میشود.
جوجه کلاغ عجول قصه از شوق پرواز بود که چندی پیش لانه اش را ترک کرد به امید پرواز تا اوج آسمان اما بعد از سقوط ناباورانه اش از لانه اش د

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها