نتایج جستجو برای عبارت :

دختری به شدت درونگرا هستم و اعتماد به نفس ندارم

عاشقم نباش،اما بهم اعتماد کن...اعتماد از همه چی بالاتره... بالاتره از همه چی...اعتماد، مقدمه‌ی دوستیه...اعتماد، آرامشِ خاطره...اعتماد، یعنی قلب آروم...شاید دردم اینه که اعتماد ندارم...
به بشر که اعتماد ندارم هیچ،
به خالق بشر هم اعتماد ندارم... به خدا اعتماد ندارم...
چرا؟ چون حتی نمی‌دونم خدایی که می‌پرستم، همون خداییه که باید بپرستم؟ خدای من، کیه؟ اصن خدا، با من خوبه؟ یا می‌خواد چیزیو تلافی کنه؟ من از کجا باید بشناسمش؟ اصن خدا خیلی خوبه، قبول، و
سلام
دختری درون گرا هستم که دنبال یه شغل انفرادی می گردم. دلیلش هم این هست که تعامل با آدم های مختلف انرژی زیادی از من می گیره و زود خسته میشم. کلا"از مکان های شلوغ فراری هستم. نه خجالتی هستم و نه مغرور. تعریف از خودم نباشه نقاشی و خطم خوبه، به زبان انگلیسی تا حدی آشنایی دارم، شعر میگم و داستان کوتاه و دلنوشته ادبی هم نوشتم.
یه دوره طراحی صفحات وب رفتم که برای کسب درآمد خیلی خوب بود ولی متاسفانه تعطیل شد. می دونم که برون گراها درکم نمی کنن و انگ م
سلام و طاعات تون قبول باشه ان شاء الله.
پسری هستم زیر 25 سال، بسیار درونگرا هستم و مجرد، یه خونه کوچیک دارم، کارمندم و دارای یک بیماری شایع به نام پرولاپس (افتادگی دریچه میترال قلب) هستم.
بیماریم گاهی اوقات اذیتم میکنه اما بیشتر از تیپ شخصیتی ام ضربه می‌خورم و حالم بدجور گرفته میشه. از طرفی دوست دارم ازدواج کنم و با کسی هم ازدواج کنم که برخلاف خودم باشه تا بتونه منو کامل کنه.
نمی‌دونم آیا درست فکر می‌کنم یا نه؟ یا باید دنبال یکی مثل خودم باشم
با سلام و احترام به کاربران عزیز‌
من ۱۹ سالمه و دخترم، من به شدت درونگرا هستم، آدم اجتماعی نیستم. (بابام همیشه بهم میگه تو ضعیفی)، و منم غصه میخورم.
اصلا نمیتونم با افراد جامعه رابطه برقرار کنم، و انگار یه ترسی میاد تو وجودم و نمیذاره حرف بزنم. تو دوران دبیرستان هم همین طوری بودم. یه خواهر دارم که با بی زبونیش، زندگیش به فنا رفته... و بابام همیشه بهم میگه که تو هم آخرش مثل خواهرت میشی و با بی زبونیت زندگی نمیبینی! و منم گریه میکنم.
اصلا تو اجتماع
سلام دوستان جان 
دوستان من یه دختر مجرد و درونگرا هستم و همیشه سرزنش میشنوم از این که من چرا غیر اجتماعی ام. دیگه خسته شدم از بس شنیدم بهم میگن منزوی... 
دوستان من زیاد اهل رفت و آمد با کسی نیستم، البته اگه شرایط اقتصادیم اجازه بده دوست دارم زن داداشم و خواهرم که دوست شون دارم برای شام و ناهار دعوت کنم، ولی خودم دوست ندارم برم خونه شون. 
از طرفی ام با فامیل مادر و پدرم اصلا ارتباط ندارم و دوست ندارم عروسی چیزی میشه برم. دور از جون مراسم ختم و این
اختلافات زوج های درونگرا و برونگرا
وقتی دو انسان درون‌گرا و برون‌گرا رابطه زناشویی خود را شروع می‌کنند، باید بدانند ممکن است هرگز به توافق نرسند مگر اینکه بتوانند به نکته‌های مهم و حساسیت برانگیز زندگی خود واقف شوند و در مواردی به تعامل برسند. حالا این سوال پیش می‌آید که از کجا بفهمیم درون‌گرایی یا برون‌گرا؟
ادامه مطلب
سلام !
همه مون تو طبقه بندی های تیپ شخصیتی 2 تا تیپ معروف و کلی تر رو بیشتر میشناسیم، درونگرا و برونگرا.
هر کدوم دنیا و ویژگی های خودشون رو دارن، و نمیشه گفت این از اون یکی بهتره، حالا سوال من اینه؛ 
لزوما یه آدم درونگرا باید در کنار یه آدم درونگرا قرار بگیره تا به مشکل برنخوره، یا اوقات شاد بهتری داشته باشه؟، یا باید با هم فرق داشته باشن تا حال شون بهتر باشه و به مشکل نخورن (یعنی برونگرا با درونگرا).
ادامه مطلب
سلام 
من خیلی زود میرم سر اصل مطلب؛
راستش مشکل من تو ارتباط برقرار کردن هست، و این قضیه خیلی رو زندگی من تاثیر منفی گذاشته . اون جور که خودم حس میکنم من هم درونگرام هم خجالتی. و این که این دو تا ویژگی هر دو در من هست، به شدت من رو کم رو و منزوی کرده.
تا این اواخر من فکر میکردم که فقط اعتماد به نفسم خیلی ضعیفه، اما وقتی تو همه ی این ۱۹ سال زندگیم بازنگری کردم دیدم من با همون یکی دو تا دوستم که خجالتم جلو شون کامل ریخته و یه جورایی جلوشون اعتماد به نف
■ همه درونگراها خجالتی هستن!
□ می دونین حقیقتش اینه که درونگراها به یه دلیل برا تعامل با آدما نیاز دارن.
اونا فقط محض اینکه ارتباط برقرار کرده باشن شروع به حرف زدن نمی کنن!
اگه شما می خواین با یه درونگرا ارتباط برقرار کنین خیلی ساده فقط کافیه شروع به حرف زدن کنید!
نگران نباشین که اینکار ممکنه ناراحتشون کنه!
قدم اول رو بردارین و انتظار یه مکالمه آروم و خوب رو داشته باشین!
اتفاقی اومدم پست سرآغازو خوندم . خندم گرفت .نوشتم اینجا به راحتی و با فراق بال صندوقچه ی دلم را باز میکنم و از هرچه بخواهم مینویسم . ولی تو این دوماه بعد از گزاشتن اون پست هیچ پستی نزاشتم چه برسه که بخوام صندوقچه ی دلمو باز کرده باشم . هربار میومدم یه چیزی منتشر کنم میگفتم نه ، ولش کن ، این مال خودمه نباید به کسی بگم . نمیدونم مشکل چیه . شاید من خیلی درونگرام .تو اون پست نوشتم اینقدر مینویسم و مینویسم چون عاشق نوشتن هستم . اونوقت تو این دو ماه خیلی
سلام
من هستم
کم هستم
و کمی خسته م
ببخشید که دیگه حوصله بلاگ بازی ندارم، حوصله شلوغ کاری ندارم، حوصله کامنت بازی ندارم. حوصله هیچ کاری ندارم.
نق نمیزنم،
غر نمیزنم،
کاملا بی تفاوتم
و معنی ش این نیست که برام مهم نیستین ( البته بعضیا که از اولم مهم نبودن همچنان مهم نیستن )
فقط این که عوض شدم کمی
دوز خوشحالی م کم شده
دوز بی تفاوتی م بیشتر شده
یخ شدم
اینا اعترافات سنگینیه ها از کنارشون به راحتی نگذرین :))
im a monster
می دونم و بازم اهمیتی نمیدم آه ...
سلام خدمت خوانندگان خانواده برتر
من میخواستم نظر عموم مردم رو راجع به ظاهر خودم بدونم، من تقریبا ۲۰ ساله هستم و تا حالا خواستگار به معنای واقعی کلمه نداشتم، احتمالا مشکل از ویترینی هست که مردم از من میبینن چه اخلاق چه قیافه، حالا از خودم بگم:
بیست سالمه، دانشجوی ترم ۴ پرستاری دانشگاه آزاد هستم، کسی تا حالا به من نگفته زشتم و اکثرا میگن که به نسبت خشگلم و اهل آرایش هم نیستم، قدم متوسطه و هیکلم هم خوبه، حجابم هم مانتویی ام، آستین کوتاه نمیپوش
با سلام به دوستان عزیزم
خیلی از خانوم ها به خاطر میل به زیبایی آرایش میکنن و «شاید»‌ کمبودِ اعتماد به نفس.
مثال بخوام بزنم، خودم؛ ...
به خاطر فقرِ اعتماد به نفس که مدیون خانواده عزیزم هستم، آرایش میکنم، به حدی اعتماد به نفسم پایینه با وجود اینکه پوست بسیار بسیار خوبی دارم ولی باز هم کرم میزنم!!! (البته اینو بگم که ظاهر و رفتارم نشون نمیده که اعتماد به به نفسم پایینه)، حالا دخترها نیان بگن نه ما بخاطر فقر اعتماد به نفس آرایش نمیکنیم، واسه دل خود
این روزها تشخیص مرز بین واقعیت چیزی که هستم و اون چیزی که صرفا ساخته‌ی ذهنمه برام سخت شده.
در واقع نمی‌دونم که آیا واقعا جایی هستم که شایستگی‌اش رو ندارم و یا اینکه خودم رو دست کم گرفتم باز!؟
همه شواهدی که تو ذهنم در جریانه نظریه اول رو تایید میکنه اما آیا می‌تونم به ذهنم اعتماد کنم؟ آیا داره همه حقیقت رو میگه بهم؟ اگه آره آیا ممکنه که جوری حقیقت رو بیان کنه که من رو گمراه کنه؟ نمی‌دونم واقعا....
و چقدر این روزها نیاز دارم که جواب این سوال رو
قول و وعده های امروز برا من مشکوکه، شما که سود سهام عدالت رو میخواستی قبل عید بدی ندادی، مناطق سیل زده رو میخوای با این روبراه کنی؟ من که راضی نیستم، حالا بگو که من ضدانقلاب هستم ولی بدون که من خود انقلاب هستم، من یکی از مستضعفین پابرهنه در راه امام روح الله هستم، البته بودم و خواهم بود، تو کی هستی؟! این بارندگی ها و سیل فعلا قصد تمام شدن نداره، کامپیوتر من هم زیر آب رفت و قص الی هذا، البته واس خودم چیزی نمیخوام، کارت بسیج ندارم، کارمند جایی ه
الان یک هفتس میام این دانشگاه
امروز هوا بشدت سرد بود لوله کشی خونمون یخ زده بود
خداروشکر همه چی خوبه و واقعا راضی هستم
اصلا پیام‌نور ک بودم حس نمیکردم دانشجو هستم :/
اما اینجا کلی همایش وجلسه وکلاس آموزشی وهسته علمی و...
فقط هنوز انتخاب واحدم‌ مشکل داره
یه مشکل دیگه هم هست من بشدت آدم درونگرایی هستم
هنوز یه دوستم پیدا نکردم.خیلی دوست دارم بابچه ها آشنا بشم اما نمیدونم یه ترسی هست 
هرچی باشه کم از دوست نرنجیدم :|
عاغا چجوری چند جلسه نمیان سرکلا
این روزا به  شدت حالم بده ...
تقریبا همه چیزمو از دست دادم ...
انگیزه ام ، روحیه ام ، شادی ام ، آرامش ، اشتها ، اعتماد اساتید ، تمرکز و ... 
دیگه واقعا نمیخوام زنده بمونم ...
فقط دلم میخواد سرمو بذارم روی بالشت و دیگه بیدار نشم ...
احساس پوچی میکنم ...
نمیدونم چرا زنده هستم ...
قلبم پر از درده ...
نا ندارم ...
خسته ام ...
تنهام ...
قوه اظهار نظرم داره کور و کور تر میشه ...
به حدی که دیگه برای کوچیک ترین مثال هیچ اعتماد به نفسی برای بیان نظرم ندارم...همش حس میکنم اطلاعات کافی برای حرف زدن راجع به اون موضوع رو ندارم ...میرم میخونم ...سرچ میکنم ...در‌میارم و وقتی قراره حرف‌ بزنم دیگه بقیه نظرمو نمیخوان...!میدونید چی میگم؟
یه حس بدیه ...حس اینکه من هیچی نمیدونم ...!
من نمیدونم...
حتی توی کلاسهایی که میرم ...حتی تو دانشگاه و راجع به حقوق ...من هیچی نمیدونم...!چطور باید راجع به مبحثی که اشر
من خواستگاری دارم که پزشکی میخونه و از نظر خانواده، خانواده ی معتقد و خوبی داره اما با توجه به اینکه تفکر جامعه در مورد پزشکان به خاطر عملکرد نادرست بعضی از اون ها خوب نیست، نمیدونم تا چه حد میتونم به ایشون اعتماد کنم و میترسم که این تفکر در زندگی ما اختلال ایجاد کنه.
من به پول ایشون نیازی ندارم و  از نظر موقعیت اجتماعی در جایگاه خوبی هستم و نمیخوام به خاطر اینکه پزشکه بگم حتما همین باشه چون پول ملاک اصلی من نیست و بیشتر میخوام که به طرف مقابل
خدایا شکرت که مسیر را برام روشن میکنی، خدایا شکرت که پیشاپیش من قدم بر می داری و موانع را از سر راهم بر می داری. تو که هستی نقشه راه برام مشخصه، من قوی هستم، من باهوش هستم، من تحصیلکرده هستم، من دارای روابط رویایی هستم، من دارای شغل ایده آلی هستم، من سالم و سرحال هستم، من داری زیبایی ظاهر و باطن هستم، من راستگو هستم، من درستکار هستم، من بسیار مهربان و صبور هستم...
آرون افشار–کجایی
من بی تو هر کجا هستم تو را میبینم با توام دلتنگی شیرینم من پریشانم کجایی
باور کن من برای خنده ات میمیرم من برای تو فقط میمیرم من پریشانم کجایی
کجایی تو کجایی تو کجایی ندارم در سرم جز تو هوایی
تو با دلواپسیام آشنایی کجایی تو کجایی
کجایی تو کجایی تو کجایی ندارم در سرم جز تو هوایی
تو با دلواپسیام آشنایی کجایی تو کجایی
ای ناجی من تا همیشه تو میمانی و من معنی این دیوانگی را تو میدانی و من
از تو چه پنهان در هوایت نفس جان گرفته من کا
ترس در طوطی های غیر فعال 
به خاطر داشته باشید طوطی هایی که دارای اسباب بازی های فراوان برای جویدن می باشند و به جای بازی های فعال و فکری مدت زیادی را به بازی با آن ها می پردازند،
مشاوره و آموزش درمان بیماری پرندگان زینتی 
دچار افزایش رفتار های درونگرا و کاهش اعتماد به نفس و فعالیت می گردند و همین نکته یکی از عوامل افزایش وحشت در پرندگان می باشد. به علاوه رژیم غذایی محدود و نامناسب و خواب ناکافی، یا قرار گرفتن در قفس کوچک باعث بازگشت واکنش های
شدیدا دوستش دارم ولی جرأت ندارم... فقط گریه ست آثارم ولی جرأت ندارم...
 
 سکوتی لعنتی بین من و او...دهد هر باره آزارم ولی جرأت ندارم...
 
 دلم فرمان دهد: تو صحبتی کن!بله! دل کرده اجبارم ولی جرأت ندارم...
 
 بگوای دل بگو که دوستش دا...همین دل کرده احضارم ولی جرأت ندارم...
 
 دگر کارم به سمتی رفته کـِ ـمْروزدگر سر، داده اخطارم ولی جرأت ندارم...
 
 خدایا سختتر از بی کسی چیست؟!سکوتم... قلب اِدبارم... ولی جرأت ندارم...
 
دو جمله از سخنهایم بداند،شود مجموع اشعار
سلام
پسری هستم ۲۴ ساله، و دانشجوی سال سوم پزشکی، خدمت سربازی هم رفتم و تا این سن تا جای ممکن کار هم کردم کنار درس و پس انداز مختصر و ماشین هم خریدم، از یکی از همکلاسی هام که سه سال ازم کوچکتر هستند خوشم اومده و تا حدودی هم راجع بهش تحقیق کردم.
اما مشکل اصلی من اینه که پدرم مددجو بهزیستی هستند، به خاطر معلولیت شون و این مسئله باعث شده من اعتماد به نفس هیچ گونه خواستگاری رو نداشته باشم، مخصوصا با این مورد اخیر، لطفا راهنماییم کنین که چه جوری این
من غرق دریای شما هستم
محو تماشای شما هستم 
هرکس‌ در این دنیا پیِ چیزیست
من در تمنای شما هستم
در سر خیال خام می سازم
مبهوت رویای شما هستم
آینده ای با عشق می خواهم
در فکر فردای شما هستم
اما ، اگر، شاید، نمیدانم...!
درگیر ‌حاشای شما هستم
سجاد نوبختی
****
پیونشت : 
یک روز اگر بی عشق سر کردم
دل‌ را فقط درمانده تر کردم
آدم ترسویی هستم. معمولا هر مهارتی رو تا حد آموزش دنبال می‌کنم اما جرات و ریسک اجرا رو ندارم. بنابراین هر موقع هم که نیاز به بیان مهارت‌هام دارم نمی‌تونم با اطمینان 100% اظهار کنم که فلان مهارت رو بلدم. کاش اگر راهکاری در این مورد دارید منو هم درجریان بذارین. 
بسم الله
به گمانم حال بدم برای کتابهایی است که مدت هاست نخوانده ام. حدودا یک ماه
کتاب های الکترونیکی را دوست ندارم.
کتابخانه هایی که عضو هستم کتابهای مورد علاقه ام را ندارند.
و بعلت گرانی کتاب و مابقی وسایل بیشمار کارم، امکان خرید همه کتابهایم را ندارم.
و افسرده ام از کتاب هایی که نخوانده ام .
روزهای کشدار و گرم تابستان طعم گس ی دارد . و همینطور طعم تنهایی
پایان نامه نیمه کاره ای که اصلا حوصله تکمیل کردنش را ندارم.
میشناسم
ساقی را 
عاشق است 
از این رو 
مرزی ندارم ...
 
عشق به این دنیا بده کارم 
با اینکه
از کسی
قرضی ندارم ...
 
به کفر من شک نکن 
خمره ایمان من محکم و مستحکم است
لرزی ندارم
 
 
دلبر من دائمن بر در دل حاضر است 
هر چه که گفتید 
بگویید
 
من
با شما
عرضی ندارم ... 
 
 
 
 
 
روزی کسی بود که از آینده‌های دور حرف می‌زد بدون‌ این‌که بگوید من هستم و می‌مانم.روزی کسی بود که حمایت می‌کرد بدون این‌که بگوید تکیه کن و من هستم.روزی رفت و من ماندم با ناباوری و دخترانه‌های احمقانه‌ای که جابه‌جا شد و بازی گرفته‌شد.
حالا کسی هست که محکم و مستقیم می گوید من هستم و می‌مانم.حالا کسی هست که همیشه حمایت کرده و گرما بخشیده و امن بوده.حالا کسی هست که عمیق است.اما دخترانه‌های ترک خورده‌ی من حالا به هر حرفی بدگمان‌اند و پر از ت
غمگین م،مضطرب م،نگران م،گیج م،خسته م،امیدوارم،سرگردان م،میلی به حرف زدن ندارم،میلی به نوشتن ندارم،میلی به خواندن ندارم،شب را روز می کنم و روز را شب،انتظاری از هیچ کس ندارم،از همه کس توقع دارم،از خودم انتظار ندارم،از خودم متوقع هستم،از خودم راضی  نیستم....چند ماه...نه چند سال...آخرین کتابی که خواندم کیمیا گر بود و ادامه ندادمش....چرا؟....دست های م قهر کرده با بوی کتاب....هر کتابی را که شروع می کنم فقط چند صفحه می خوانم و بعد می گذارم کنار....می ترس
توی آینه که نگاه میکنم ,گاهی لجم میگیره از پوستم که صاف نیست ,خسته میشم به لیزر و راه های درمانی مکانیکی فکر میکنم و در آخر سر خورده سعی میکنم تو آینه نگاه نکنم ...اما دیروز که به مگان مارکل فکر میکردم دیدم مشکلم پوستم نیست ,اعتماد بنفسمه ... شاید اگر اعتماد بنفسم از اول عالی بود حالا زندگی شادتر و راحتتری داشتم ,و تا حالا به اهدافم رسیده بودم ,و حتی پوستم هم راحتتر درمان میشد . 
به خودم نگاه کردم و گفتم اعتماد بنفس داشته باش عزیزم!,بله قدم اول عزیز
کارم رو از دست دادم، چند روز پیش. اطلاع‌رسانی از طرف مدیر و از طریق تلگرام! قبلا براتون نوشته‌بودم که کارم رو دوست ندارم و تعامل با سرپرست تیم برام عذاب‌آوره، حتی خودم تو فکرم بود بعد از عید استعفا بدم و از اونجا برم. ولی طبق معمول یه اتفاق محیرالعقول جدید اومد و گند زد به برنامه‌هام، کرونا! هنوز از ادمیشن خبری نیست و واقعا اضطراب دارم. بهمن ماه که باید مکاتبه می‌کردم و استاد پیدا می‌کردم، اضافه می‌موندم شرکت تا کارهام رو انجام بدم و نشون
تحمل آدم ها رو ندارم. اصلا دوست ندارم توی منظره ی جلوی چشمم آدمی باشه. میخوام تا جایی که چشم کار میکنه فقط درخت و خاک و آسمون ببینم. حتی قارقار کلاغ رو هم به همصحبتی با بشر دوپا ترجیح میدم. کاش فردا چشم باز می کردم و می دیدم توی یک جزیره ی دورافتاده ی نامکشوف هستم.
سلام...
بذارین اول کمی باهام آشنا بشین، من یه دختر درونگرا هستم و خیلی کم پیش میاد راجع به مسئله ای با کسی صحبت یا مشورت بکنم، این مسئله یا مشکل یا هر چی که اسمش رو بذارین رو قبلا هم اینجا مطرح کردم چند ماهه پیش، ولی کمکی بهم نشد...
من الان حدودا ۶ ساله که توسط یه آدم مشکوک تعقیب میشم، نمی دونم من مشکل دارم، اون مشکل داره، یا داستانش چیه، هر چی اومدش من اهمیت ندادم، ولی هیچ تغییری تو وضعیت مون پیدا نشد، نه اون دست برداشت نه من حرفی زدم...! نمی دونم چ
خط کش دستمه
بیا بیا هوپ
Just 30 cm
لطفا 
keep distance
ممنون
دوست ندارم جلوتر برم
جلوتر بیای
به آدما که نزدیک میشی گندش درمیاد
بهت که نزدیک میشن گندش را در میارن
با لایه های اول ات اوکی هستم
  
Just 2 mins not more
بهتره ندونی زیر نقاب خوشگلش چیه 
آره دوست ندارم نزدیکم بشی
نزدیکت هم نمیشم 
Respect my privacy

روح وحشی
+حوصله ی ارتباط نزدیک با دیگران را ندارم .
هر چی دورتر بهتر و safer
++مثل لاکپشت توو خودم قایم شدم
دیگه هیچکس دلمو نمیبره
او کسی است که در کل زندگی‌ام احترامی برایم قائل نبوده، اما ادعا دارد برای به جایی رساندن من تمام زندگی اش را وقف کرده. می‌گوید من عزیز ترین آدم زندگی‌اش هستم.
من عزیزترینی هستم که کوچک ترین احترامی برای سلیقه‌ام قائل نیست. حقیقتش از او رنجورم. من یک انسان بالغ ام که به احترام نیاز دارم. نه به خر شدن و حمالی بزرگ تر را کردن‌ در ازای ابراز محبت های احمقانه.
نمی‌دانم... من حالم به هم‌ می‌خورد از اینکه مرد ها حتی اگر آن مرد پدرم باشد، خود را مالک
اونقدر از اومدن آینده‌ی وحشتناکی که فکرشو می‌کردم ترسیده بودم که حال رو هم نابود کردم. وقتی حال نابود شد، حالا هرچقدر هم که جلو بری، گذشته نابود شده دنبالت میاد.
مردم چیزهای عجیبی درباره‌ام میگن. مسئله این نیست که فقط خودمو قبول دارم یا اعتماد به نفس ندارم، مسئله اینه که نمی‌تونم نه حرف خوب و نه حرف بدشون رو قبول کنم. انگار این ها تگ‌هایی هستن که توی هوا شناور می‌مونن و با فاصله ازم قرار می‌گیرن.
همه چیز هستم و هیچی نیستم. تعریف ناشدنی.
سلام وقت تون بخیر
دوستان من 24 سالمه و ارشد میخونم. بابت سربازی مشکلی ندارم. وضعیت مالی متوسطی دارم. 
آدم احساساتی، کمی وسواس و کمال گرا هستم ولی در مواجهه با مسائل و اشخاص مختلف سعی میکنم کنترل شده برخورد کنم به همین خاطر رفتار یکسانی ندارم. در ایجاد رابطه دوستی کمی سرد رفتار میکنم علتش هم اینه که در مسائل جدی نظرات متفاوتی با دیگران دارم اما این تفاوت در بسیاری از موارد برای من پذیرفته شده است. اما با دوستانی که باهاشون در ارتباطم به شدت گرم
بچه که بودم...موقعی که که تازه دست راست و چپمو تشخیص میدادم و میتونستم کلماتو بدون اشتباه تلفظ کنم، علاقه شدید و خفنی به نوشتن داشتم...از اونجایی که هنوز مهد هم نمیرفتم چه برسه به مدرسه و مامان و بابامم سواد درست و حسابی نداشتن که خوندن و نوشتن یادم بدن اومدم و برای خودم یه خط  اختراع کردم... از تمام هوش و ذکاوتم استفاده کردم که کسی نتونه حرفایی که مینویسم و رمز گشایی کنه... مثلا خیلی دلم میخواست برای نشون دادن کلمه آسمون از ابر استفاده کنم ولی از
سلام 
دختری ۲۴ ساله هستم، ۲ سال پیش با پسرعموی خودم نامزد کردم، بچه بودم و به دلیل جلب رضایت پدرم پذیرفتم خواستگاری ایشون رو، بعد آشنایی از همون اوایل دچار مشکل شدیم و بعد ۲ ماه جدا شدیم.
البته میشه گفت ایشون هم یه جورایی از خدا خواسته پذیرفتن که جدا بشیم، بعد از جدایی من از دانشگاهم انصراف دادم، دوباره کنکور شرکت کردم، همزمان با کلنجار رفتن با این شکست اما خب خدا رو شکر قبول شدم و در حال حاضر دانشجوی پرستاری هستم و دیگه تقریبا از بابت آینده
سلام
یه دختر 14 ساله هستم، نمیتونم با بقیه ارتباط برقرار کنم و دوست پیدا کردن برام خیلی سخته و به شدت درونگرام.
توی مدرسه به یکی از همکلاسی هام علاقه مند شدم ، اون خیلی اجتماعیه و دوستان خیلی زیادی داره ، هیچ وقت نتونستم باهاش حرف بزنم و باهاش ارتباطی بجز همکلاسی بودن داشته باشم ، البته فقط اون نیست و نمیتونم با بقیه هم حرف بزنم حتی نمیتونم سر صحبت رو باز کنم ، از طرف دیگه از بچگی لکنت داشتم و هنوزم نتونستم برطرفش کنم و خیلی اذیتم میکنه. 
من خجا
بگو چرا بنویسم به دفتری که ندارمهنوز هم غزل از حال بهتری که، ندارم غم آنچنان نفسم را گرفته‌است که اینکامید بسته‌ام اما، به ساغری که ندارم دلم هوای تو دارد ولی چگونه ببندمهزار نامه به پای کبوتری که، ندارم؟ به رغم آن که نبودی، همیشه پایِ تو ماندمکه سخت مؤمنم اما، به باوری که ندارم اگرچه بافتنی نیست راه ِتا تو رسیدنبه جز خیال، ولی کار ِدیگری که ندارم شبیه ابر بهاری، دلم عجیب گرفتهکجاست شانه ی امن ِبرادری که ندارم؟ #سجاد_رشیدی_پور
 
یکماهه دارم به خودم  امید میدم که برای مجلس عقدی که در اردیبهشت دعوتم لباس دارم !
یکماهه بدون کوچکترین استرسی ،  زندگی را به خوبی و خوشی میگذرانم !
یکماهه هیچ دغدغه ی در اینمورد ندارم و خودم را آماده تر از بقیه افراد خانواده میدونستم !
یکماهه هیچ گونه غم و اندوهی در باب لباس چی بپوشم به خودم راه ندادم !
یکماهه خوشحال ترین فرد خانواده هستم که دغدغه خرید لباس مجلسی برای اون مراسم فوق رو ندارم !
اما امروز ...
تمام خوش خیالی هایم در این باب در عرض ی
هر وقت از یکی دلخور میشم به خودم میگم !hate is heavy توی رابطه ها اونقد به فکر خودم هستم که سعی میکنم تنشی ایجاد نکنم. طالب آرامش و دوستی هستم که همیشه سکوت میکنم و اگر جواب بدم و چیزی رو از تعادل خارج کنم دلم برای آرامش تنگ میشه و پیش خودم احساس گناه میکنم. چون همیشه چند کیلوبایت از قضاوت کردن هام میره واسه درک کردن طرف مقابل. و همیشه چیزی برای درک کردن طرف مقابل هست.
من همیشه میتوانم درکتان کنم و کنار من تقریبا همیشه کفه به سمت شماست.  اما وقتی تو
واسه ناامیدی و فاز منفی دادن خیلی زوده هنوز...تمام تلاشمو میکنم که هرجایی که هستم،هرجوری که هستم،با هر توانایی که دارم،بهترین باشم!من که هنوز سنی ندارم،چرا انقدر احساس میکنم لحضه ها رو از دست دادم؟؟شدیدا به انرژی مثبت واقعی نیاز دارم...
واسه ناامیدی و فاز منفی دادن خیلی زوده هنوز...تمام تلاشمو میکنم که هرجایی که هستم،هرجوری که هستم،با هر توانایی که دارم،بهترین باشم!من که هنوز سنی ندارم،چرا انقدر احساس میکنم لحضه ها رو از دست دادم؟؟شدیدا به انرژی مثبت واقعی نیاز دارم...
سلام
من پسری ۱۷ ساله با معلولیت جسمی حرکتی هستم. ۹ بار عمل کردم و از چند سال قبل بهتر راه میرم. البته کارهای شخصیم رو راحت انجام میدم و به خاطر معلولیتم اعتماد به نفس کمی دارم و دوست ندارم زیاد تو اجتماع باشم.
اگه نظری بدید که حالم رو بهتر کنه ممنون میشم.
مرتبط:
چرا ما معلولان رو دست کم میگیرن ؟
من با کاستی ام چگونه میتونم کار پیدا کنم
من همون ماهم که کسی یارای رسیدن بهش رو نداره
اعتماد به نفس چیست؟
آمده اید تا از آسمان پیر بگویم؟ انتظار می کشید تا از قلب رفته بگویم؟ کلمات را رد می کنید تا از عاشقی بگویم؟ باور می کنید که باور ندارد برایش اشک ریخته ام؟بگذریم، می خواهم از عشق بگویم اما، نه او، می خواهم از روزی بگویم که دست پدرم را بوسیده ام. از روزی که چشمان مادرم بی تابم بوده اند. از حالی که خواهرم از من پرسیده است، از حرف های که برادرم شنیده است. اگر عشق این نیست، من هیچگاه عاشق نمی شوم. بچه ها، من عاشق بوده ام. بچه ها، من عاشق هستم. 
مادرم،
هر وقت از یکی دلخور میشم به خودم میگم !hate is heavy توی رابطه ها اونقد به فکر خودم هستم که سعی میکنم تنشی ایجاد نکنم. طالب آرامش و دوستی هستم که همیشه سکوت میکنم و اگر جواب بدم و چیزی رو از تعادل خارج کنم دلم برای آرامش تنگ میشه و پیش خودم احساس گناه میکنم. چون همیشه چند کیلوبایت از قضاوت کردن هام میره واسه درک کردن طرف مقابل. و همیشه چیزی برای درک کردن طرف مقابل هست.
من همیشه میتوانم درکتان کنم و کنار من تقریبا همیشه کفه به سمت شماست. تا زمانی که 
سر قضیه وام و پولی که بذارم توی حسابم که اعتبار حسابمو ببرم بالا خوب چون دوستی ندارم و آشنایی ندارم برای اینکه بهم اعتماد کنه و بهم پول بده !!! هی یاد این تیکه کلام این نصرت توی این سریال قالی شویی ( سریال دودکش  )  افتاده میگفت پول بذارم توی حسابم وامم بیفته روی غلطک 
 
این سریال  
سلام
من یک INTJ هستم. از دوستانی که تیپ شخصیتی INTJ دارن میخوام که بیان و در این پست با هم ارتباط داشته باشیم، INTJ ها خیلی درونگرا و منظم هستن و اهل فکر و تحلیل و یادگیری، همون طور که می دونید تعداد ما نسبت به تیپ های شخصیتی دیگه خیلی کمتره، پس احتمال برخوردمون هم کمتره.
من حدود 5 سال دنبال چنین فردی هستم، پیشاپیش ممنون که نظر میذارید.
مرتبط با شخصیت شناسی:
برای تست IQ و mmpi (مینه سوتا) باید کجا برم؟
در مورد اختلال شخصیت مرزی چی می دونید؟
در انتخاب هم
سلام 
من دختری هستم با ۲۱ سال سن، کمی مذهبی ام در حال حاضر دانشجو هستم، مدتی هست که احساس تنهایی میکنم، حتی سر کار رفتم تا سرگرم کار بشم ولی تاثیر چندانی نداشت و صادقانه بیان کنم احساس میکنم نیاز به یه شریک در زندگیم دارم، از لحاظ خانواده و موقعیت،حتی شخصیت و ظاهر در جایگاه نسبتا بالایی هستم و آدم مستقلی ام، اکثر مواقع بخاطر ظاهرم مورد توجه بودم و هستم، ولی علت اینکه خواستگار مناسبی ندارم رو نمی دونم.
اکثر گزینه هایی که سمتم میان مورد دلخواه
اعتماد به نفس یک کلید حیاتی برای موفقیت در هر قدمی از زندگی است. افراد دارای اعتماد به نفس بالا بیشتر مورد توجه قرار می گیرند. آنها راحتتر از دیگران به اهداف خود دست پیدا می کنند. در مقابل افراد با اعتماد به نفس پایین اغلب در پایان کار بازنده هستند. شما هم اگر می خوهید زندگی موفقی داشته باشید باید اعتماد به نفس خود را بالا ببرید. در این مقاله نکاتی برای افزایش اعتماد به نفس ارائه می شود.
ادامه مطلب
من به عنوان یک پسر که با کسی تا حالا رابطه نداشتم و در دهه سوم زندگیم هستم نگاهی کالایی به هیچ دختری ندارم و کسی که دست خورده رو کم ارزش تر نمی دونم.
اما به دلیل رنجی که به خودم دادم و اعتقادی که برای خویشتن داری داشتم و این همه دختر رو دیدم و و چشمم رو به روشون بستم و از تنهایی زجر کشیدم، دوست ندارم سرم کلاه بره یا با کسی باشم که دوست پسر داشته.
اصلاً من ضامن دوزخ و بهشت اون ها نیستم به منم ربطی نداره بر فرض توبه کرده باشه ولی از نظر من توبه اش قبو
بنده الان نزدیک بیست سال است که رابطه جنسی نداشته ام چه از نوع سالم و چه ناسالمش آیا از خدا می ترسم ؟ در حالی که زمانی من به خدا هم اعتقاد داشتم اما طوری زندگی می کردم انگار که ندارم ولی حالا شاید اعتقادی هم نداشته باشم ( اصولا به اعتقاد داشتن اعتقادی ندارم) اما طوری زندگی می کنم که همه خیال می کنند من یک فرد واقعا مذهبی  هستم. چرا؟
ادامه مطلب
قبلا وقتی کسی می گفت که اعتماد به نفسم را از دست دادم هیچی نمی فهمیدم. اینکه فردی را در جایی که باید استفاده نکنند و از وی توقع بیجا داشته باشند باعث از بین رفتن اعتماد به نفسش می شود. 
اینکه فردی را با قصد و  نیت تحقیر کنند باعث از دست رفتن اعتماد به نفسش می شود. اینکه فردی ببیند نمی تواند با وجود تلاش و کوشش به جایی برسد باعث تخریب اعتماد به نفسش می شود.
اینکه در ایران باشی ولی ایرانی به حساب نیاورندت باعث از بین رفتن اعتماد به نفست می شود
 
سلام دوستان عزیز
من کلاً آدم استرسی هستم و به شدت خجالتی یعنی تو یه جمعی متشکل از چند نفر باشه حتی آشنا مثل عمو و خاله نمی تونم حرف بزنم، یعنی لالمونی می‌گیرم، انگار یه جسم متحرک می شم تو اون جمع که تو عالم خودشه.
۲۴ سالمه و می خواد برام خواستگار بیاد، خیلی به خودم انگیزه دادم. اما امشب افطار دعوت شدیم خونه خواهرم و اون جا پدر مادر شوهرش هم بودن و من باز لال شدم هر کار کردم بتونم یه جمله چیزی بگم که تمرین کرده باشم انگار یه چیز سفت و سختی نمی ذاش
خودمو سپردم به باد یعنی بدون چرخش خاسی جهت صاف رو انتخاب کردم مث بقیهی زندگیم نمیدونم شهامت چرخش ندارم یا به باده زندگی اعتماد دارم نمیدونم ولی میدونم دارم میرینمم به یه چیزی میدونم نمیتونم به حس ششمم اعتماد کنم از ترفی اگه به اون اعتمتد نکنم اینکه توی مردم چی میگزره رو با چی باید در بیارم؟؟خلاصه که حس ششمم رفته عقب نشسته و میگه ریدی مشتیییییی یکم صب کن تا ببینی هیج جامو نمیتونی بخوری وقتی یه چی میگم گوش کن
وقتی مردّدم و اتفاقی دردناک قلبم را میفشاردوقتی تنهام و ترسیدم
وقتی تپش های بی امان دلم مرا به زانو درمیاورد
وقتی بی قرارم و منتظر 
وقتی از ادامه مسیر هراس دارم و راهی را شروع نمیکنم
وقتی اشک هایم گونه هایم را خیس میکند
من اعتماد میکنم ...
اعتماد میکنم به جفت چشم های ساده ایی که روبه رویم نشسته
اعتماد میکنم به دستایی که دستانم را میفشارد
اعتماد میکنم به تو
تویی که آرامش دنیای منی
 
ادم ها به هم اعتماد میکنن
 
و وقتی طرف مقابل اون اعتماد رو با افشای اسرار اونها، تحقیر کردن اونها، سرکوفت زدن، حتی به یه نفر دیگه گفتن، زیر سوال میبره،
 
اون ادم که اعتماد کرده بوده، دیگه اون ادم قبلی نمیشه نسبت به اون طرف.
تموم میشه.
یه جایی تموم میشه.
تمام زندگیم
تمام تلاشم
این بوده و هست که اعتماد هیچ کس رو با بی حرمتی یا بی تفاوتی یا شکستن و برملا کردن اون راز جواب ندم و رازدار و معتمد خوبی باشم.
 
نمی دونم چی میشه که گاهی دلم نمی خواد توی این وبلاگ بنویسم و مدتها بی خیالش میشم ... ولی بعد یه موقعی هم هوس می کنم بیام اینجا بنویسم ... 
مشغله های زندگیم خیلی زیاد شده ... خیلی خسته میشم ... توانم کم شده ... دیگه انگار حوصله و توان روحی هم ندارم برای خیلی از مسائل ... 
چند روزه که اصلا توی یه حال عجیبی هستم ... از روز اخر خرداد ریختم به هم ... هی سعی می کنم بی خیال باشم و غرق بشم توی همین روزمره های زندگی ... ولی گاهی به خودم میام میبینم یه اندوه عمیق و عجیبی
شنیدید میگن فلانی داره گور خودش را با دست های خودش می کنه ؟
دارم همین کار را میکنم .
نمیدونم کی آماده میشه !

ایمیلم را هر روز چک میکنم . عادت کردم ...
مییینم یک نفر که سالهاست ازش خبر ندارم پیام داده :
...هستم . زنده ام . به وجودت نیاز دارم . باهام تماس بگیر .

من دیگه آدم قبل نیستم . ناجی افسانه ای آدم ها !
انرژی برام نمونده تا خرج دیگران کنم .
کدوم وجود ؟!

کاش منم مثل اون دوست مون کسی را داشتم که بتونم بهش بگم :
ف .. هستم . هنوز زنده ام و به بودنت نیاز دارم .
اعتماد به نفس یک کلید حیاتی برای موفقیت در هر قدمی از زندگی است. افراد دارای اعتماد به نفس بالا بیشتر مورد توجه قرار می گیرند. آنها راحتتر از دیگران به اهداف خود دست پیدا می کنند. در مقابل افراد با اعتماد به نفس پایین اغلب در پایان کار بازنده هستند. شما هم اگر می خوهید زندگی موفقی داشته باشید باید اعتماد به نفس خود را بالا ببرید. در این مقاله نکاتی برای افزایش اعتماد به نفس ارائه می شود.
ادامه مطلب
سلام
امیدوارم حالتون خوب باشه، پسری هستم 23 ساله، تازه لیسانس گرفتم، یه مشکل دارم امیدوارم راهنمایی های شما کمکم کنه. 
بنده همه چیز رو برای خودم بزرگ و  غول میکنم، هر چیزی که شما فکرش رو بکنید، پشت هر فکری که میکنم یه ترس پنهان خوابیده و از انجام هر کاری دلهره دارم، روابط عمومیم خوبه، خون گرم هستم، تو جمع که میشینم همه از حرفام میخندن، مسئولیت پذیرم، یعنی شونه خالی نمیکنم از کار.
اینا رو گفتم که بدونید گوشه گیر و درونگرا نیستم ولی این مشکل زن
من خیلی گیج هستم، تمرکز پایینی دارم، به خاطر همین خیلی بلا سرم میاد، اصلا به عواقب کاری که می کنم توجه ندارم، همه ی کارهام رو سرسری انجام میدم، به خاطر همین اعتماد بنفس پایینی دارم .
همین الان هم نمیدونم منظورم رو از سوالم متوجه شدید یا نه، ولی به خدا خیلی باعث شرم خودم شدم ، اگه راه حلی دارید که تمرکزم زیاد شه یا حداقل یه هدف برای این زندگی پیدا کنم لطفا راهنمایی کنید.
مرتبط :
گیج شدم، این راهی که قراره برم درسته ؟
احساس سردرگمی میکنم و نمیدون
اصلا حوصله ندارم بخوام راجع بشون یه پست بنویسم ولی این باید اینجا ثبت شه تا روزیکه بهش نیاز داشتم برگردم بخونم و الکی واسه چیزای مذخرف حرص نزنم.
یچیز جدیدی که کشف کردم من حتی تو پستامم توانایی ابراز وجود خود واقعیم رو ندارم.
گاهی واقعا کلافه میشم و میزنم به سیم آخر واسه رفتاراشون. گاهی انقدر ناراحت میشم که روحم درد میگیره از اینکه هردوشون دارن اذیت میشن. ولی این دوتا واقعا بدون همم نمیتونن.
باید سریعا درسمو تموم کنم برم از اینجا. این شرایطو د
اصلا حوصله ندارم بخوام راجع بشون یه پست بنویسم ولی این باید اینجا ثبت شه تا روزیکه بهش نیاز داشتم برگردم بخونم و الکی واسه چیزای مذخرف حرص نزنم.
یچیز جدیدی که کشف کردم من حتی تو پستامم توانایی ابراز وجود خود واقعیم رو ندارم.
گاهی واقعا کلافه میشم و میزنم به سیم آخر واسه رفتاراشون. گاهی انقدر ناراحت میشم که روحم درد میگیره از اینکه هردوشون دارن اذیت میشن. ولی این دوتا واقعا بدون همم نمیتونن.
باید سریعا درسمو تموم کنم برم از اینجا. این شرایطو د
داوطلبان کنکور تجربی ۹۸، تقریبا ۵۰ درصد کل داوطلبان کنکور بودند و این یعنی ما در آینده شاهد افزایش تعداد پزشکانی خواهیم بود که نگاه تجاری به فعالیت پزشکی دارند. با این اوصاف آیا می‌توان به این پزشکان اعتماد کرد؟
به شخصه اعتمادی به علم پزشکی و پزشکان به معنای عام ندارم چرا که به نظر میرسد که این حوزه تبدیل به ابزاری برای افزایش سرمایه‌ی سرمایه دارها و افزایش درآمد پزشکان شده است.
سلام به همگی. امروز می خواهم یه نکاتی رو بگم که شاید هر کسی بهش اشاره نکنه تو این روزها.
روزهای امروز تقریبا همه ی مردم دنیا یه جور دیگه می گذره. یه سریا از فرط فشار دیگه نمیتونن تحمل کنند و یه سریا مثل من(درونگرا ها اکثرا) نمیخوان قرنطینه هیچ وقت تموم بشه!حالا فرق درونگرا ها و برونگرا ها چیه؟(واقف باشید که درجه داره.مثلا من تقریبا درجه آخر درونگراییم)درونگرا ها با خودشون راحتن.از تنهایی انرژی میگیرن.همش در حال حرف زدن با خودشونن. یه سری ها در ح
سلام.
نماز و روزهاتون مقبول درگاه حق
دوستان به تازگی زندگی مشترک رو شروع کردم و از کمبود اعتماد به نفس اذیت میشم و احساس میکنم کم کم تو زندگیم داره تاثیر میذاره، با وجود این که مشکلی در ظاهرم ندارم اما نسبت به خانم های دیگه خیلی خودم رو دست کم میگیرم و اینکه همه ش میگم همسرم فلان خانم رو دید از من زده نشه، با من مقایسه نکنه؟ چقدر فلان دختر بلند و واصح حرف میزنه... 
این باعث میشه خیلی خودم رو کم ببینم و خدا نکنه اون خانم فامیل باشه و با همسر من هم
نحوه رفتار با کودک درونگرا به چه صورت است؟
کودک درونگرا
بسیاری از کودکان مثل گل قاصد هستند به این معنی که خودشان را می توانند با هر شرایطی تطبیق بدهند، بعضی دیگر مثل گل ارکیده هستند. یعنی آنها به محیطی که در آن پرورش می بینند بسیار حساس هستند، که این گروه از شخصیت از کودکان قاصدک بهتر عمل می کنند، اغلب سالم ترند و نمرات بهتری به دست می آورند و از روابط قوی تری بهره مند هستند.
کودکان درون ‌گرا برای تجدید قوای درونی خود احتیاج به این دارند که تن
قبر هر روز پنج مرتبه انسان را صدا میزند :1.من خانه فقر هستم با خود تان گنج بیاورید2.من خانه ترس هستم با خود تان انیس بیاوردید 3. من خانه مار ها و عقرب ها هستم با خود تان پادزهر بیاورید 4. من خانه تاریکی ها هستم با خود تان روشنایی بیاورید5. من خانه ریگ ها و خاک ها هستم با خودتان فرش بباوردید
1. گنج . لا اله الا الله 2. انیس . تلاوت قرآن کریم3. پادزهر .صدقه و خیرات4. روشنایی . نماز نماز شب 5. فرش . عمل صالح
┈┈•✾✾•┈┈
 
                       بسم الله رحمان رحیم 
درود بر کسانی که علم قلب روانشان را آرام می‌کند. 
صابر صداقت هستم سازنده سایت، من کلاس نهم هستم و عاشق برنامه نویسی هستم 
اولین عشقم خدا هستم دومی مادر پدرم و سومی هم یکی از دوستان 
اما خودم برنامه نویسی و ساخت سایت رو دوست دارم.
اگه توجه کنید شما العان دارید داخل یکی از وب سایت و وبلاگ های من
جستوجو می‌کنی، باورت بشه یا نشه این بزرگ ترین آرزوی منه
که در کار خودم برجسته بشم
مشخصات خودم من یه آدت برجسته
نیاز به راه رفتن،گام های بلند برداشتن،دویدن.
من پاهایی هستم که هیچ گاه ندویده‌اند.
نیاز به چشم باز کردن،دیدن،زل زدن.
من چشم هایی هستم که هیچ گاه باز نشده اند.
نیاز به لمس کردن،نوازش کردن،مشت زدن.
من دست هایی هستم که هیچگاه حرکتی نکرده ‌اند.
نیاز به فکر کردن،حساب کتاب کردن،بحث کردن
من مغزی هستم که هیچ گاه به کار نیفتاده‌ام.
نیاز به خندیدن،عصبانی شدن،گریه کردن.
من احساساتی هستم که هیچ گاه خودشان را بروز نداده‌ اند.
ادامه مطلب
 
درونگرایی و برونگرایی از اولین چیزاییه که هرکسی در مورد روانشناسی یاد می‌گیره ولی من با این که از نوجوونی دنبال این چیزا بودم و با این همه ادعام، تازه چند ماه پیش و در 28 سالگی فهمیدم که درونگرا هستم.
برای خودم که واقعا عجیبه و تا قبل از این مطمئن بودم که برونگرا هستم. الان ولی خیلی راحت‌تر هستم و می دونم اولویت‌هام چیه. مثلا وقتی قراره یه مهمونی برم، حتی اگه واقعا دوست داشته باشم که برم ولی بدونم بعدش دیگه وقتی برای خودم و تنهاییم باقی ن
نحوه رفتار با کودک درونگرا به چه صورت است؟
کودک درونگرا
بسیاری از کودکان مثل گل قاصد هستند به این معنی که خودشان را می توانند با هر شرایطی تطبیق بدهند، بعضی دیگر مثل گل ارکیده هستند. یعنی آنها به محیطی که در آن پرورش می بینند بسیار حساس هستند، که این گروه از شخصیت از کودکان قاصدک بهتر عمل می کنند، اغلب سالم ترند و نمرات بهتری به دست می آورند و از روابط قوی تری بهره مند هستند.
کودکان درون ‌گرا برای تجدید قوای درونی خود احتیاج به این دارند که تن
من یه مشکلی دارم، دوست ندارم اصلاً کار کنم، هیچ انگیزه ای برای آینده ندارم، یعنی اصلاً اهمیتی نداره چه اتفاقی میخواد بیافته، فقط دوست دارم یه گوشه ای بگیرم بخوابم، همه به من میگن چرا اینقدر بی حالی، ولی من واقعاً نمیفهمم چرا اینو میگن؟
پیش روانشناس رفتم میگه هرمون های مردانه ضعیف کار میکنه، ولی به نظرم حرفش بی ربطه، راستش یه حسی هم همیشه دارم، میگم من که لیاقت بهترین ها رو ندارم هر چقدر هم تلاش کنم موقعیت خوب برای دیگرانه، اصلاً دوست ندارم
دیگه تحمل این خانه و این خانواده کوفتی ندارم حالم ازشون بهم میخوره کاش یا بمیرم یا اونقدر ازتون دور بشم ک هیچ وقت منو نبینید اصلا فراموشم کنید
امشب داشتیم میرفتیم جشن که جاشو بلد نبودیم بعد من زدم توی گوشیم روی نقشه نشون داد هرچی حرف میزدم اصلا هیچکی توجه نمیکرد انگار کر بودن مخصوصا مامانم محو بود همش با دیوار حرف میزنم صد بار میگم اینجوری از اون ور اصلا انگار من روحم و اونا انسان نمیفهمن.
بعد داییم رانندگی میکرد نمیدونم خوب بود یا بد اصلا ه
سلام
۱۹ سالمه، ولی دختری هستم که دوست دارم نوع رفتار و پوششم شبیه یه بانوی ۲۲ یا ۲۳ ساله باشه، اصلا دوست ندارم دیگران منو بچه فرض کنن، اما خاله م همیشه میگه از رنگ های شاد و دخترانه بیشتر استفاده کن، نه رنگ های تیره یا روحیاتم را سرزنش میکنه، اما در همین سایت خوندم خانوم ها دلشون میخواد کمتر از سن شون به نظر برسن، ولی من دوست دارم دیگران من را پخته تر و عاقل و بالغ تر ببینن.
حتی بین دوستانم که راجع به مسئله ای نظر میدم و چون نظرم معمولا عقلانی
خودمو سپردم به باد یعنی بدون چرخش خاسی جهت صاف رو انتخاب کردم مث بقیهی زندگیم نمیدونم شهامت چرخش ندارم یا به باده زندگی اعتماد دارم نمیدونم ولی میدونم دارم میرینمم به یه چیزی میدونم نمیتونم به حس ششمم اعتماد کنم از ترفی اگه به اون اعتمتد نکنم اینکه توی مردم چی میگزره رو با چی باید در بیارم؟؟خلاصه که حس ششمم رفته عقب نشسته و میگه ریدی مشتیییییی یکم صب کن تا ببینی هیج جامو نمیتونی بخوری وقتی یه چی میگم گوش کن
 
خوبب حس شیشمم ریده شدههه بهش=))
در
وقتی صحبت از عملکرد کارکنان در سازمان به میان می‌آید، ایجاد حس اعتماد یکی از مهم‌ترین فاکتورهایی است که باید مورد توجه قرار گیرد. اعتماد اساس همه روابط و تعاملات را تشکیل داده و در روابط کاری، همانند روابط شخصی اهمیت دارد.
شرکتی که قادر به ایجاد حس اعتماد در افراد باشد، بهتر می‌تواند از پس توفان اتفاقات غیرمنتظره و رقابت میان شرکت‌ها برآید.
ادامه مطلب
با سلام و احترام خدمت کاربران محترم
پسری هستم ۲۶ ساله و دانشجوی سال سوم پزشکی، که قبلاً لیسانس گرفتم و سربازی رفته ام، موضوعی که خیلی اذیتم می کنه بالاخص جدیداً که به خاطر کرونا خونه نشین هم شدم و بیشتر به این چیزها فکر می‌کنم تو تنهایی خودم، نگرانی از آینده است که همین طور سنم میره بالا و من هیچ پس اندازی ندارم و جز یک خودرو معمولی و مقدار اندکی سرمایه (5 میلیون تو بانک) و اینکه حس می‌کنم از همسن و سال هام که مشغول به کار هستند و درآمدی دارند
تصمیم گرفتم آدم بهتری باشم
و یه چیزی هی توی گوشم میگه برای بدست آوردن چیزایی ک قبلا نداشتی
باید کسی بشی ک قبلا نبودی
+ تو فکر ترک اینجام. شاید ی جای جدید نوشتم.بعد اینهمه سال سخته نمیدونم جسارتشو دارم یا نه!
من ب وبلاگام وابسته ترم تا صمیمی ترین دوستام:/
+ بعد از وبلاگی ک بیشتر از ۴ سال توش مینوشتم و بلاگفا یهویی مثل آب خوردن نابودش کرد حدود ۶ ساله ک اینجا مینویسم... اولش قرار نبود اینجوری بنویسم. آرمان های دیگه ای براش داشتم اما اون روحیه آرمان گ
سلام
آقای هستم ۲۵  ساله و لیسانسه، ولی شغلی ندارم، سرخورده و افسرده شدم، میخواستم مهاجرت کنم ولی هیچ اطلاعی ندارم که چگونه باید مراحل آن را طی کنم، کدام کشورها برای اشتغال جوانان ایرانی مناسب است و اینکه چقدر پول لازم است و کدام کشور اقامت ارزان دارد، آیا میشود به راحتی از ایران خار ج شد، لطفا مرا راهنمایی کنید چیکار کنم.
واقعا هر جا میروم کار مناسبی ‌پیدا نمیکنم.
ادامه مطلب
امسال سال قشنگی بود هرماهش مخصوصا این سه ماه پشت سرهم اتفاقایی افتاد که نهایت ناامیدی رو باهاشون تجربه کردم ‌من آخر تمام از دست دادن ها هستم هیچ وقت به این نقطه نرسیده بودم ولی حالا دقیقا همان نقطه هستم همانجا ایستادم و به دنیایی نگاه میکنم که زنده بودن هر روز درد تازه ای دارد و مرگ هر روز پذیرشش راحت تر میشود حرفی برای گفتن ندارم جز اینکه ثبت کنم به تاریخ امروز ۲۸ دی ماه ۹۷ نهایت درد رو تجربه کردم وسط قله ارزوهام سقوط کردم ناامید نیستم خسته
خب. بچه ها تصمیم گرفتم عکوان مطلبو پادشاه رابطه بذادم.
بنظرم یه نوع شخصیت اینشکلی وجود داره‌
این نوع شخصیت طبق اهداف شون که بد هم نیست جلو میرن با همه ارتباط خیلی خوب و گرم و صمیمی برقرار میکنن. ولی یه باگی دارن.
این افراد در برابر افراد درونگرا خیلی پررنگ دیده میشن و درونگرا ها عموما فکر میکنن که صرفا بخاطر اینکه با اونا صمیمی و اوکی رفتار میکنن ینی ازشون خوششون اومده و خیلی خوب میتونن باشن براشون پس بهشون وابسته میشن. چون اودشون نمیتونن با
با عرض سلامی دوباره
مطلبی که قصد دارم در این پست بهش بپردازم مربوط میشه به یکی دیگر از مفاهیم شخصیت شناسی یعنی درون گرایی یا برون گرایی.
اصولا ما درون گرایی یا برون گرایی رو با صفاتی همچون منزوی بودن یا اجتماعی بودن. پرحرف بودن یا کم حرف بودن، ریسک پذیر بودن یا محافظه کار بودن می شناسیم.
همان طور که می دونید اولین بار این دو مفهوم رو کارل یونگ به کار برد، ولی او تعریفی روانشناختی از این دو مفهوم ارائه داد: اصولا گرایشات، علایق و دغدغه های ما یا
شاید باید دوباره شروع به نوشتن کنم. مغزم پیچ در پیچ راهی شده که من را در خود می کشد. حتی قکر کرده ام به روانشناس و روان پزشک ولی در اخر... مگر از حقیقت کم میشود؟
امروز صبح ذوق شعریم برگشته بود. در نطفه خفه اش‌ کردم. من ادم منطقی هستم اما سیاهی های در ان بلعیده شده ام باعث تفکرات عجیب و وسواس های غیر معمولم می شوند. تمام قبلی ها ذوق شعر بود و او نبود. این بار‌میخواهم برعکس باشد.
نمیتوانم خودم را پیدا کنم. یک من عجیبی در وجودم ریشه دوانده که به شدت با
سلام 
دوستان من یه کم درگیرم با خودم، با دانشگاه های ایران با اوضاع آموزشی مون. ببینید من یه intj تایپ هستم و دائم دنبال تز دادن و نظریه پردازی و عاشق کارهای انتزاعی!، من علاقه ای به رشته های مولتی مثل مهندسی و پزشکی ندارم،چرا؟
چون مباحث علمی رو میگن بعد عملی رو میخوان ،که من یکی بعد علمیم قوی تره تا عملیم!، کلا دقت کردم من خیلی به این رشته ها علاقه ای ندارم، میتونم بخونم چون هم ضریب هوشیم خوبه هم درسم ولی خودم خوشم نمیاد.
میرسیم به انسانی، من ع
به گزارش همشهری آنلاین به نقل از ایسنا، علی مطهری در پاسخ به این پرسش که داخل انتخابات مجتمع با چه مسئله سیاسی همراه خواهید بود، اعتراف کرد: هنوز هیچ چیزی پیدا زدودن و باید جلوتر برویم تا بعدا رک شود. من با همه دوست هستم و مشکلی ندارم. وی نیز در پاسخ این سئوال که آیا صلاحیت شما در هیات های اجرایی از کار افتادن شده است، گفت: بله تایید شده است. جدال مطهری و کدخدایی درباره رد صلاحیت نمایندگان | عموم ای که جنجالی شد هیأت اجرایی صلاحیت علی شکوری ر
 یک توصیه این است که هم دستگاه‌های مدیریتی، هم اساتید، در داخل دانشگاه‌ها خودباوری را ترویج کنید. جوانی که تحت تربیت و تحت آموزش و تعلیم شماست، باید به خود اعتماد داشته باشد. بحثِ این نیست که شخصی به خودش اعتماد دارد، بحثِ این است که ما به خصال ملی خودمان، به امکانات ملی خودمان، به ذخائر فرهنگی خودمان، یک اعتماد به نفس عمومی داشته باشیم که به آن گفتیم اعتماد به نفس ملی - این حالت بایست در یکایک جوان‌های ما بروز پیدا کند؛ یعنی جوان ما وقتی ک
+ می‌ترسم. نکند دوباره در آن گرداب بلغزم...+ایمان آن بلندای روشن و نورانی است که هر از چندگاهی در پس ابرهای تردید گمش می‌کنم.+ایمان همان خلایی ست که وجودم را تهی کرده. نمی‌دانم به دنبال چه چیزی به دور خود می‌چرخم. سرگردان و حیران و گمگشته هستم بدون کوچک‌ترین ادراکی. کاملا کور.به یاد ندارم که برای چه پا به اینجا گذاشته بودم. اکنون به جبر در راهی بدون برگشت هستم که نمی‌دانم از کجا شروع شده و به کجا می‌انجامد. هیچ آشنایی نیست ک دستم را بگیرد. همه
همون کسی که میگفت وقت ندارم ببینمت، الان وقت میگذاره، احترام میگذاره.توی کارم موفقیت های خوبی پیداکردم
همیشه میگفتم چطور بقیه انقدر زود دستاورد داشتن ولی من نداشتم؟ تا اینکه دوباره از اول همه ی فایل هارو گوش کردم و دیدم یه سری مطالب رو انگار اصلا باز اولم هست که میشنوم! شروع کردم به انجام دادن نکات دوره ها و خیلی جالب بود که تغییراتش رو دیدمواقعا انجام تمرینات روی کارم اثر گذاشت. روی روابطی که بخاطر شون به این فایل ها پناه آورده بودم اثر گذا
(وقتی خوشبختی رو پیدا کردی سوال پیچش نکن ) :«ساموئل بکت» این جمله را دوست داشتم و دلم می خواست تکرارش کنم. تکرارش کنم تا مزخرفات توی مغزم خفه خون بگیرند و جمله ای به این قشنگی جای آنها را بگیرد. 
من هم مثل همه دنبال این خوشبختی هستم اما ظاهرا هر جا که می روم خوشبختی چند لحظه قبل آنجا بوده و من دیر رسیده ام. 
این روزها حال هیچکس خوب نیست. یا من خوب نمی بینم، چون خودم خوب نیستم. لعنتی حتی نمی شود به دیده ها هم اعتماد کرد. پس به چی اعتماد کنیم؟
نمی دان
تنهایی درد عجیبی است
همه چیز را بدون هیچ کس یاد میگیری
در سکوت مطلق به دنبال کلمه ای میگردی که این درد مشترک را فریاد کنی
که شاید کسی همین دور و بر یا حداقل یک انسان روی همین کره خاکی یا حتی شاید موجودی از سیاره‌ای دیگر کلمه ای آشنا بگوید
بکوید من هم همینطور یا بگوید که تو تنها نیستی یا بگوید من هم تنهایم یا...
اما... 
کسی که درد اعتماد شکسته (که گاه دردی بسیار شدیدتر از استخوان شکسته را به احساس تحمیل می‌کند) کشیده باشد؛ درد تنهاییش را ارزان نمی
اعتماد به نفس (به انگلیسی = self confidence) اصطلاحی است که در بسیاری از زمینه ها استفاده می شود، از بهبود سلامت روان برای کمک به افراد در رسیدن به اهداف شغلی گرفته تا موارد دیگر. معنی اعتماد به نفس فراتر از یک کلمه است. تعریف اعتماد به نفس یک مفهوم واقعی است که با سلامت روان، رفاه و مثبت اندیشی در جهان مرتبط است. اعتماد به نفس شامل احساس و عمل است که در این مقاله ویکی روان بیشتر به آن میپردازیم.
لینک مقاله : https://www.wikiravan.com/self-confidence/
ادامه مطلب
سلام
من دختر ۲۱ ساله ای هستم که دو ترمه دانشجو شدم. از قبلِ ورود به دانشگاه اعتماد به نفس پایینی داشتم در صورتی که رشته ی من اعتماد به نفس بسیار بالایی رو میطلبه . البته سعی کردم تا حد زیادی با مطالعه رو اعتماد به نفسم کار کنم و الان نسبت به قبل بهترم.
حدود هفت سالی میشه که وسواس فکری پیدا کردم. بیشتر از یک سالِ که درگیر پانیک هم هستم . البته مداوا رو شروع کردم و وقتی داروهام رو مرتب مصرف میکنم هم روحیم بهتره هم وسواسم کمتر میشه. برای افرادی که با
حقیقتاً دلم تنگ شده که وقتی بعد چند ماه غزل رو میبینم باهم دعوامون میشه که کی حرف بزنه :)))) رفیقم کجایی؟ دقیقا کجایی؟ 
+ فردا ناهار ندارم :| پس انگیزه ندارم و منتظر این باشید که بیام بگم نرفتم :))))))))
+ این هفته رو به معنای واقعی گند زدم! جنبه ندارم. همه یکصدا بگین خاک بر سرت :|
سلام.دختری 25 ساله هستم.حدود دو ساله به پسری علاقمند شدم و با وجود مخالفت های زیاد خانوادش نامزد شدیم.برای رسیدن بهم خیلی سختی کشیدیم. ولی الان یه مدته وقتی بمن زنگ میزنه ذوقی ندارم وقتی تماسمون از 5 دقیقه بیشتر میشه به هر بهانه ای میخام تماس و قطع کنم.یه زمانی زنگ که میزد خواب بیدار میشدم باهاش حرف میزدم ولی الان نه. پسره خوبیه جدیدا تماسا از طرف اونه و من کمتر زنگ میزنم. مشکل خاصی نداریم فقط ایشون خیلی گرمن و من نه. خیلی از نظر فکری تحت فشارم که
اگر به دنبال تغییر و تحول فردی هستید اولین نیاز شما ارزیابی صحیح سطح اعتماد به نفس خودتان است. با انجام تست اعتماد به نفس شما می توانید متوجه شوید که از نظر اعتماد به نفس در چه شرایطی قرار دارید. بعد برای افزایش اعتماد به نفس ساده ترین راهی که بسیاری روانشناسان توصیه می کنند، بهبود و تقویت تک تک سوالات مطرح شده در تست اعتماد به نفس است.

شما همچنین می توانید از « آزمون اعتماد به نفس و خودکارآمدی » سایت راز موفقیت نیز برای ارزیابی میزان اعت
من دوست زیاد دارم.
هم از اون دسته از دوست‌ها که از کنارشون رد می‌شم و فقط سلام می‌کنیم بهم و تمام! (شاید اسم دوست زیاد باشه براشون!)
هم از اون دسته از دوست‌ها که کم دیدنشون هیچ تاثیری نمی‌ذاره و هردفعه که می‌بینیشون انگار از قبل، دوست ترن.
از اون‌هایی که فقط گاهی یادم می‌کنند که کارشون رو راه بندازم هم دارم! هممون داریم و اصلا شاید خودمون یه همچنین دوستی واسه بعضیا باشیم!
از اون‌هایی که توی ذهنم فقط باهاشون دوستم و تو واقعیت خجالت یا هرچیز
نه!
کاری به کار عشق ندارم!
م
ن هیچ چیز و هیچ کسی را
دیگر
در این زمانه دوست ندارم
انگار
این روزگار چشم ندارد من و تو را
یک روز
خوشحال و بی ملال ببیند
زیرا
هر چیز و هر کسی را
که دوست‌تر بداری
حتی اگر که یک نخ سیگار
یا زهر مار باشد
از تو دریغ می‌کند...
پس
من با همه وجودم
خود را زدم به مُردن
تا روزگار، دیگر
کاری به من نداشته باشد
این شعر تازه را هم
ناگفته می‌گذارم...
تا روزگار بو نَبَرد...
گفتم که
کاری به کار عشق ندارم!
قیصر امین پور
نه!
کاری به کار عشق ندارم! 
من هیچ چیز و هیچ کسی را
دیگر
در این زمانه دوست ندارم 
انگار
این روزگار چشم ندارد من و تو را
یک روز
خوشحال و بی ملال ببیند
زیرا
هر چیز و هر کسی را
که دوست‌تر بداری
حتی اگر که یک نخ سیگار
یا زهر مار باشد
از تو دریغ می‌کند...
پس
من با همه وجودم
خود را زدم به مُردن
تا روزگار، دیگر
کاری به من نداشته باشد
این شعر تازه را هم
ناگفته می‌گذارم...
تا روزگار بو نَبَرد...
گفتم که
کاری به کار عشق ندارم!
قیصر امین پور
قسمت‌های پایینی شکمم درد می‌کند. از خواب که بیدار شدم دردش را حس کردم. آیا وبلاگم را باز کردم که درباره‌ی این موضوع بنویسم؟ نه. از خواب که بیدار شدم و دردش را حس کردم، همزمان پیام ایمان را هم دیدم و غم عالم آمد به سراغم. هماهنگی با آدم‌ها یکی از سخت‌ترین و اعصاب‌خردکن‌ترین کارهای دنیاست. یا من وقت ندارم، یا او وقت ندارد، یا آن‌ها وقت ندارند، یا شما وقت ندارید و یا ایشان وقت ندارند. ناامید شدم. انگار نمی‌شود! در حال حاضر قید عکس‌های هنری ر
میدونم فعلا زندگی خیلی خوبی ندارم مجبورم تنها زندگی کنم مجبورم جایی زندگی کنم که حس خوبی ندارم مجبورم هر هفته در رفت و آمد باشم مجبورم خیلی چیزهای دیگه رو تحمل کنم ولی چیزی که هست اینه خیلی چیزا اجبارن و تحملشون سخته ولی چیزای خوبی که دارم کم نیستن کوچک هم نیستن جایگاهی که الان دارم هیچکدام از نوه های این خانواده نداشته و رو به روم کلی آدم هست امروز یکیشون رو دیدم تمام ضعف هام رو گذاشتم توی اتاق و اومدم بیرون تمام مدت لبخند زدم و با اعتماد به

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها