نتایج جستجو برای عبارت :

دست از طلب ندارم؟ واقعاً چرا خب؟!

ویلموتسسرمربی متاخر تیم ملی فوتبال این این طور از مکان تازه خود یاد می کند ایران شاید حتی از اروپا هم حمایت تر باشد. من فرمان در کشورهای متاخر را خویش دارم از طرف آدم کنجکاوی هستم. چیزی که درون اولین سفرم به تهران خیلی توجهم را جلب کرد این حیات که اینجا همگی چیز مفرط پاکیزه است. درون گوشه گوشه این ایالت می توانید گل و خار ببینید. به دید من تهران یک بخانه برگشتن اروپایی است و واقعاً مدرن است. من درون اینجا هیچ مقصد ای از ناامنی ندیدم. اینجا هم
کتابا واقعاً گرونن...الان فقط اگه بخوام تست‌های شهریور ۹۸ (ماژور + مینور) رو بخرم، می‌شه حدود ۳۰۰ و خورده ای.و اگه بخوام تست‌های اسفند ۹۷ رو بخرم (ماژور + مینور) جمعاً می‌شه ۲۰۰ و خورده‌ای.و اگه بخوام هر چهار کتاب رو کپی بخرم، جمعاً شاید بشه ۲۰۰ تومن، بلکه کمتر. تازه با فنر...از طرفی، من واقعاً پول ندارم.از طرف دیگه، دلمم نمی‌خواد حروم‌خور باشم... این کتابا واضحاً زحمت زیادی کشیده شده واسشون.نمی‌دونم چیکار کنم... من که کپی‌شو سفارش دادم ولی ته
شدیدا دوستش دارم ولی جرأت ندارم... فقط گریه ست آثارم ولی جرأت ندارم...
 
 سکوتی لعنتی بین من و او...دهد هر باره آزارم ولی جرأت ندارم...
 
 دلم فرمان دهد: تو صحبتی کن!بله! دل کرده اجبارم ولی جرأت ندارم...
 
 بگوای دل بگو که دوستش دا...همین دل کرده احضارم ولی جرأت ندارم...
 
 دگر کارم به سمتی رفته کـِ ـمْروزدگر سر، داده اخطارم ولی جرأت ندارم...
 
 خدایا سختتر از بی کسی چیست؟!سکوتم... قلب اِدبارم... ولی جرأت ندارم...
 
دو جمله از سخنهایم بداند،شود مجموع اشعار
میشناسم
ساقی را 
عاشق است 
از این رو 
مرزی ندارم ...
 
عشق به این دنیا بده کارم 
با اینکه
از کسی
قرضی ندارم ...
 
به کفر من شک نکن 
خمره ایمان من محکم و مستحکم است
لرزی ندارم
 
 
دلبر من دائمن بر در دل حاضر است 
هر چه که گفتید 
بگویید
 
من
با شما
عرضی ندارم ... 
 
 
 
 
 
 
نمی ‏دانید؛ واقعاً نمی‏ دانید چه لذتی دارد وقتی جولانگاه نظرهای ناپاک و افکار پلید مردان شهرتان نیستید.نمی‏ دانید؛ واقعاً نمی‏ دانید چه لذتی دارد وقتی کرم قلاب ماهی ‏گیری شیطان برای به دام انداختن مردان شهر نیستید.نمی‏ دانید؛ واقعاً نمی‏ دانید چه لذتی دارد وقتی می‏ بینی که می ‏توانی اطاعت خدایت را بکنی؛ نه هوایت را.نمی ‏دانید؛ واقعاً نمی‏ دانید چه لذتی دارد وقتی در خیابان راه می ‏روید؛ در حالی که یک عروسک متحرک نیستید؛ یک انسان ره
یه چیزهایی هم هیچ‌وقت برای ما نیست. می‌دونم این جمله خیلی دم دستی و کپشن‌طوره، و می‌دونم که این شاید یکی از بدیهیات و نکات اولیه‌ایه که باید دربارۀ زندگی بدونیم؛ ولی واقعاً این‌طور هستیم؟ واقعاً این‌طور هستم؟ گاهی تا دم مرگ نمی‌خوایم این رو باور کنیم و به‌خاطر نداشته‌ها یا ازدست‌داده‌هامون حرص و اندوه حسادت رو توی خودمون تلنبار می‌کنیم. یه‌جورهایی انگار نمی‌خوایم بریم سراغ چیزهای دیگه؛ حالا از سر تنبلیه یا ناامیدی یا چی نمی‌دو
یه چیزهایی هم هیچ‌وقت برای ما نیست. می‌دونم این جمله خیلی دم دستی و کپشن‌طوره، و می‌دونم که این شاید یکی از بدیهیات و نکات اولیه‌ایه که باید دربارۀ زندگی بدونیم؛ ولی واقعاً این‌طور هستیم؟ واقعاً این‌طور هستم؟ گاهی تا دم مرگ نمی‌خوایم این رو باور کنیم و به‌خاطر نداشته‌ها یا ازدست‌داده‌هامون حرص و اندوه و حسادت رو توی خودمون تلنبار می‌کنیم. یه‌جورهایی انگار نمی‌خوایم بریم سراغ چیزهای دیگه؛ حالا از سر تنبلیه یا ناامیدی یا چی نمی‌
یه چیزهایی هم هیچ‌وقت برای ما نیست. می‌دونم این جمله خیلی دم دستی و کپشن‌طوره، و می‌دونم که این شاید یکی از بدیهیات و نکات اولیه‌ایه که باید درباره‌ی زندگی بدونیم؛ ولی واقعاً این‌طور هستیم؟ واقعاً این‌طور هستم؟ گاهی تا دم مرگ نمی‌خوایم این رو باور کنیم و به‌خاطر نداشته‌ها یا ازدست‌داده‌هامون حرص و اندوه حسادت رو توی خودمون تلنبار می‌کنیم. یه‌جورهایی انگار نمی‌خوایم بریم سراغ چیزهای دیگه؛ حالا از سر تنبلیه یا ناامیدی یا چی نمی‌
بگو چرا بنویسم به دفتری که ندارمهنوز هم غزل از حال بهتری که، ندارم غم آنچنان نفسم را گرفته‌است که اینکامید بسته‌ام اما، به ساغری که ندارم دلم هوای تو دارد ولی چگونه ببندمهزار نامه به پای کبوتری که، ندارم؟ به رغم آن که نبودی، همیشه پایِ تو ماندمکه سخت مؤمنم اما، به باوری که ندارم اگرچه بافتنی نیست راه ِتا تو رسیدنبه جز خیال، ولی کار ِدیگری که ندارم شبیه ابر بهاری، دلم عجیب گرفتهکجاست شانه ی امن ِبرادری که ندارم؟ #سجاد_رشیدی_پور
من یه مشکلی دارم، دوست ندارم اصلاً کار کنم، هیچ انگیزه ای برای آینده ندارم، یعنی اصلاً اهمیتی نداره چه اتفاقی میخواد بیافته، فقط دوست دارم یه گوشه ای بگیرم بخوابم، همه به من میگن چرا اینقدر بی حالی، ولی من واقعاً نمیفهمم چرا اینو میگن؟
پیش روانشناس رفتم میگه هرمون های مردانه ضعیف کار میکنه، ولی به نظرم حرفش بی ربطه، راستش یه حسی هم همیشه دارم، میگم من که لیاقت بهترین ها رو ندارم هر چقدر هم تلاش کنم موقعیت خوب برای دیگرانه، اصلاً دوست ندارم
یه‌مدت آدم به این فکر دخیل می‌بندد که اگر حرفی ندارد، بخاطر تمام حرف‌های ناگفته‌ی درونش است. حالا در بعضی شرایط این صدق می‌کند اما الآن اگر بخواهم منصفانه به ماجرا نگاه کنم، حرفی ندارم چون واقعاً هیچ چیز در ذهنم ندارم. احساس می‌کنم یک جو ارزش در زندگی‌ام جریان ندارد یا حتی نمی‌توانم تحلیل های جالبی از اطرافم ارائه دهم و همانطور که دوست دارم بیان کنم. درواقع نمی‌توانم بنویسم چون چیزی برای نوشتن در ذهنم پرورانده نمی‌شود و باید به حال ای
به اینکه دختر آبی که بود و چه کرد کاری ندارم. مشکل بزرگ رسانه هایی هستند که دست از تحمیق توده ها بر نمی دارند تا هدستانش که شب ها همراه هم و در یک آبشخور می چرند، بتوانند راحت تر کشور را چپاول کنند. واقعاً درد امروز این مردم، این است که چرا نمی توانند به استادیوم بروند، یا عده ای قصد دارند این را در زائقه مردم فرو کنند؟
حقیقتاً دلم تنگ شده که وقتی بعد چند ماه غزل رو میبینم باهم دعوامون میشه که کی حرف بزنه :)))) رفیقم کجایی؟ دقیقا کجایی؟ 
+ فردا ناهار ندارم :| پس انگیزه ندارم و منتظر این باشید که بیام بگم نرفتم :))))))))
+ این هفته رو به معنای واقعی گند زدم! جنبه ندارم. همه یکصدا بگین خاک بر سرت :|
نه!
کاری به کار عشق ندارم!
م
ن هیچ چیز و هیچ کسی را
دیگر
در این زمانه دوست ندارم
انگار
این روزگار چشم ندارد من و تو را
یک روز
خوشحال و بی ملال ببیند
زیرا
هر چیز و هر کسی را
که دوست‌تر بداری
حتی اگر که یک نخ سیگار
یا زهر مار باشد
از تو دریغ می‌کند...
پس
من با همه وجودم
خود را زدم به مُردن
تا روزگار، دیگر
کاری به من نداشته باشد
این شعر تازه را هم
ناگفته می‌گذارم...
تا روزگار بو نَبَرد...
گفتم که
کاری به کار عشق ندارم!
قیصر امین پور
نه!
کاری به کار عشق ندارم! 
من هیچ چیز و هیچ کسی را
دیگر
در این زمانه دوست ندارم 
انگار
این روزگار چشم ندارد من و تو را
یک روز
خوشحال و بی ملال ببیند
زیرا
هر چیز و هر کسی را
که دوست‌تر بداری
حتی اگر که یک نخ سیگار
یا زهر مار باشد
از تو دریغ می‌کند...
پس
من با همه وجودم
خود را زدم به مُردن
تا روزگار، دیگر
کاری به من نداشته باشد
این شعر تازه را هم
ناگفته می‌گذارم...
تا روزگار بو نَبَرد...
گفتم که
کاری به کار عشق ندارم!
قیصر امین پور
از اعماق قلبم به این موضوع علاقه دارم. باید هرجوری که شده بشه. احساس می‌کنم چندین نفر در بدنم زندگی می‌کنن. همه داریم خراب می‌کنیم یا نه؟
 
من واقعاً بهش نیاز دارم. چرا برای خودم مشکل تراشی می‌کنم!؟ درستش کن احمق!
 
تلگرام و توییتر و اینستاگرام حالمو بهم میزنن. آدم غریبی هستم. هیچ جا نمی‌تونم بمونم. ای کاش که همه مسائل حل بشه. 
 
حتی اگر کل دل‌بستگی‌هام و علایقم نابود و کور بشن من نباید کم‌بیارم. شبیه گلادیاتور  داخل یک میدون جنگ باید با هوش
اضطراب کروناست یا بهم‌ریختگی هورمونی در زمان پریود یا هر دو نمی‌دانم؟ اما حالم خوش نیست. مرهمی نمی‌جویم، که می‌دانم صبر است که مرهم است و نه جز این. اما مدام با خودم تکرار می‌کنم: قرار است چه بلایی سرمان بیاید؟ نگران بابا و مامان و مادرجونم، نگران میم، نگران خودم و عین. تاب و تحملم کم شده. کاش کش نیاید، کاش چندسال بگذرد و همه باشیم...
کاش ...
من توان مصیبت دیدن ندارم. من پناهی ندارم، خدایی ندارم، مرهمی ندارم. من تنهایم و می‌ترسم.
شعر معروف «روباه و زاغ» کتاب‌ درسی دوران مدرسه واقعاً سروده‌ی چه کسی است؟



به گزارش خبرنگار ادبیات خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، تصویر زاغی که
با یک قالب پنیر به دهان، بالای درختی نشسته و روباهی پای درخت در حال صحبت
با او و در واقع گول زدن اوست، شاید برای همه‌ی ما آشنا باشد. بله این
تصویر درس «روباه و زاغ» کتاب‌ درسی فارسی است و شعر معروفی که سراینده‌اش
حبیب یغمایی معرفی شده است.
ادامه مطلب
امروز رفتم مصدق. یه مودم مبین نت داشتم که بردم مرجوع کنم. هوای اتوبوس کلافه کننده بود. فکر کنم راننده به جای کولر، بخاری روشن کرده بود.
پسری صندلی جلوی من نشسته بود. حداکثر شانزده هفده ساله. همون لحظه ای که اومدم تو اتوبوس محو زیبایی خیره کننده اون شدم.
موهایی طلایی، پوستی مثل برف، چشم هایی رنگی، بدنی کاملاً متناسب. تا به حال در عمرم کسی رو به این زیبایی ندیده بودم.
دوستش کنارش نشسته بود. با هم میگفتن و میخندیدن. هی عرق میکرد. یه دستمال کوچولو دس
بهار را باید فصل خواب، بیخیالی، فارغ از همه چی، تنبلی، فوق ریلکسی، یه هوای عالی، قدم زدن، تفریح کردن و.... نامگذاری کرد!
واقعاً چرا من اینجوری شدم. دوز بیخیالی خونَم به نهایتش رسیده فک کنم. ازونایی شدم که هیچی براشون مهم نیست ... بدنم دیگ نمیکشه! 
جالب بود اگر آدما تو همچین موقعیت هایی خونِ شون رو عوض میکردند ! 
تو بازه زمانیم که باید پامو بذارم روی گاز تا خود مقصد ولی برعکس انگار قصد دارم یه جا وایستم برای خواب ...
با این حال، با این همه بیخیالی حس
قضیه اینه دلم میخواد وا بدم. دلم میخواد همه‌ی رویاهامو خاک کنم و وا بدم از تصویرایی که تو ذهنم ساختم. شاید الان بیشترین چیزی که دلم میخواد اصن همینه. تسلیم شدن. نمیدونم چرا اون صدای درونم خفه نمیشه و میگه دووم بیار. میگه گوشتو به توران خانوم بده که میگفت غم بزرگو به کار بزرگ مبدل کرده. قلیم میسوزه، سرم درد میکنه، و انرژی ندارم دیگه من. همش یاد اون حرفت میفتم که میگفتی انرژی ندارم من. نازنین انرژی ندارم. حالا من مدت‌هاست انرژی ندارم و سینه خیز ا
بسم‌الله...
سلام!
+
چهار روز است که به حکم بیماری، خودم را حبس کرده‌ام توی اتاق‌م. تقریباً ارتباط کلامی و چهره به چهره با کسی ندارم.
و این چهار روز به اندازه‌ی دو سه هفته‌ای گذشته بر من.
هیچ‌وقت فکر نمی‌کردم مصاحبتِ نزدیک با آدم‌ها این‌قدر برایم مهم باشد که این روزها کم‌بودِ همین یک عنصر توی روزهایم این همه رنجورم کند‌.
پ.ن:
تا پایان این حبس خانگی حداقل سه روز دیگر مانده.
و من حقیقتاً نمی‌دانم اگر این معاشرت نداشتن قرار بود مثلاً چند ماه ط
تاوانِ تاوانِ تاوان
وقتی یه سری چیزارو میگم ، بدش میاد مامان ، اما حقیقتِ ...
 چقدر بی خود مثل دلقک باشم که فکر میکنه هیچی حالیم نیست
هیچ دغدغه ای ندارم
هیچ غصه ای ندارم
حتی یه هم صحبت تو خونه هم ندارم ... ... 
گاهی وقتا باید مُرد تا یکم به خودشون بیان... 
چشمِ من اروم ببار..‌
سلام
امروز تا ظهر سرکار بودم
عصر سردردم خیلی بدتر شد
با شمایی که نمیشناسم که تعارف ندارم راستش رو بخواید پول ندارم برم دکتر
و از طرفی هزینه های زیادی بهم اضافه شده
سخت شده
گاهی میترسم از این سردرد هام
پر از ابهام و علامت سواله زندگیم
کار هرشبم شده فکر و فکر و فکر
فکر کنم توی دایره لغات هم نمی گنجه حالم
حس میکنم محرم نزدیکه
خدایا من جز تو کسی رو ندارم..
در برکه‌ی خاموش دلم‌ ماه ندارمجز ترک تو ای عشق دگر راه ندارم
انگار همه سوی دلم سنگ پراندَند...انگار دگر راهی به جز چاه ندارم
دیوانه مَخوانید منِ سَر به هوا را ...من توشه‌ای جز این سرِ گمراه ندارم
دیروز دلم خرمنی از عشق تو را داشت امروز به غیر از تَلی از کاه ندارم
هر کس به طریقی به دلم سنگ جفا زَددر سینه‌ی خود جز غم جانکاه ندارم
#آشتیانی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌برگرفته از @JanJiyarlr
جوان، امید به کلی از خلق منقطع کرده و مال و جاه رفته و قبول نمانده و دین به دست نیامده و دنیا رفته، به هزار نیستی و عجز در مسجدی خراب شد و روی برخاک نهاد و گفت: «خداوندا! تو میدانی و می‌بینی چگونه رانده شدم و هیچ کسم نمی‌پذیرد و هیچ دردی دیگر ندارم الا درد تو و هیچ پناهی ندارم الّا تو»
~ تذکرةالاولیا
سلام
من هستم
کم هستم
و کمی خسته م
ببخشید که دیگه حوصله بلاگ بازی ندارم، حوصله شلوغ کاری ندارم، حوصله کامنت بازی ندارم. حوصله هیچ کاری ندارم.
نق نمیزنم،
غر نمیزنم،
کاملا بی تفاوتم
و معنی ش این نیست که برام مهم نیستین ( البته بعضیا که از اولم مهم نبودن همچنان مهم نیستن )
فقط این که عوض شدم کمی
دوز خوشحالی م کم شده
دوز بی تفاوتی م بیشتر شده
یخ شدم
اینا اعترافات سنگینیه ها از کنارشون به راحتی نگذرین :))
im a monster
می دونم و بازم اهمیتی نمیدم آه ...
سلام
چند روز پیش دوباره برای تافل ثبت نام کردم. دسامبر. چون تافلم اکسپایر میشه. 
این دفعه دیگه از شریف ویزا نگرفتم. خود سایت سنجش ووچر میفروخت 2.750 (فک کنم 96 900 تومن بود) که حدود 200 تومان ارزونتر از شریف ویزا بود. ولی یوزر پس رو میگرفت.
تا حالا شروع نکردم به خوندن چون واقعاً حوصله اش رو ندارم. حقیقتش وقتش رو هم ندارم.
واییییییی. به این فک میکنم دوباره باید این فرایند طاقت فرسا رو برم پشتم میلرزه. ولی چیکار میشه کرد.
 
راستی سفارت آلمان هم ثبت نام کرد
حوصله مراسمی ک قراره اول تا آخرش معذب باشم و باکلاس بازی دربیارم رو ندارم
حوصله راه رو ندارم
و حوصله تهران رو ندارم
ترجیحم این بود ک اون تایم رو با دوستام یا مهدی بگذرونم
اما عروسی؟ ن!
تجملات عروسیشون برام هیچ جذابیتی نداره و اصن از تصورش حالم بد میشه
+ این تفاوت مرد ها با زن هاس یا من بیش تر از اون وابسته شدم؟
چرا نبودنش بهمم میریزه اما اون انگار براش مهم نیس؟
عاشقم نباش،اما بهم اعتماد کن...اعتماد از همه چی بالاتره... بالاتره از همه چی...اعتماد، مقدمه‌ی دوستیه...اعتماد، آرامشِ خاطره...اعتماد، یعنی قلب آروم...شاید دردم اینه که اعتماد ندارم...
به بشر که اعتماد ندارم هیچ،
به خالق بشر هم اعتماد ندارم... به خدا اعتماد ندارم...
چرا؟ چون حتی نمی‌دونم خدایی که می‌پرستم، همون خداییه که باید بپرستم؟ خدای من، کیه؟ اصن خدا، با من خوبه؟ یا می‌خواد چیزیو تلافی کنه؟ من از کجا باید بشناسمش؟ اصن خدا خیلی خوبه، قبول، و
قرار بود دیگه منفی نویسی نکنم اما نمیتونم...خیلی احساس بدبختی میکنم خیلی...
احساس میکنم سربار خانواده م و این احساس هم درسته....هیچ چیز برای افتخار کردن ندارم جز بغضی که بعد مدت ها شکسته و یکم اروم ترم میکنه.
اونقدری احساس بدبختی میکنم که الان اگر فرشته مرگ بیاد سراغم با سر میپرم بغلش و میگم تمومش کن لعنتی... تمومش کن...
احساس خواری میکنم .احساس ذلت... نمیتونم توضیح بدم چون واژه ای ندارم...
خدایا لطفا اگر واقعا همه چی درست میشه فردا بیدارم کن...اگر ال
اینها نمونه های طبیعی LoA در زندگی روزمره شما هستند. با این حال ، ایده این است که این قدم را یک قدم دیگر بردارید - نه فقط مثبت فکر کردن ، بلکه باید روی چیزهایی که می خواهید وارد زندگی تان کنید واقعاً تمرکز کنید - واقعاً روی آن شغل جدید ، دختر جدید تمرکز کنید ، حتی بتوانید پول را به زندگی خود جذب کنید.
اصول اصلی موفقیتاین فقط یک مقدمه اساسی است ، و ما منابع بیشتری برای کمک به شما قدم به قدم در اختیار شما قرار می دهیم ، اما برای کمک به شما در شروع کار
غمگین م،مضطرب م،نگران م،گیج م،خسته م،امیدوارم،سرگردان م،میلی به حرف زدن ندارم،میلی به نوشتن ندارم،میلی به خواندن ندارم،شب را روز می کنم و روز را شب،انتظاری از هیچ کس ندارم،از همه کس توقع دارم،از خودم انتظار ندارم،از خودم متوقع هستم،از خودم راضی  نیستم....چند ماه...نه چند سال...آخرین کتابی که خواندم کیمیا گر بود و ادامه ندادمش....چرا؟....دست های م قهر کرده با بوی کتاب....هر کتابی را که شروع می کنم فقط چند صفحه می خوانم و بعد می گذارم کنار....می ترس
متن و ترجمه آهنگ Senden Başka Kimsem Yok از Sibel Can
Gönül viran bir kuytu
قلب یک جای ویران
Hayat zalim bir suçlu
زندگی ظالم گناه کار
Sen geldin cennet oldu dünyam
تو آمدی و دنیام بهشت شد
 
Hiçbir aşkı duymuyorum
هیچ عشقی رو نمی شنوم (نمی فهمم)
Kalbim kırık başka aşka
قلبم برای (به خاطر) یه عشق دیگه شکسته
Bir canım var al diyorum
یک جان دارم ، میگم اونم بگیر
Feda olsun senin uğruna
فدا بشه در راه تو
 
Kaç günüm var bilmiyorum
چند روز (چقدر عمر می کنم) دارم ، نمی دونم
Ömrüm feda senin sevdana
عمرم فدا برای عشق تو
 
Senden başka kimsem yok
غیر از تو کسی رو ندار
  درباره‌ی مسائل مربوط به سال جاری، انسان میبیند که بعضی از گویندگان یا نویسندگان یا صاحب‌نظران یا اظهار‌نظر‌کنندگان درباره‌ی سال ۹۸ اظهار نظر کرده‌اند که این سال، سال تهدیدها است. بنده مطلقاً این را قبول ندارم؛ من معتقدم سال ۱۳۹۸ به توفیق الهی سال فرصتها است؛ سال امکانات و سال گشایش. البتّه آن کسانی که اظهار نظر دیگری میکنند و دائم تهدید به رخ این و آن میکشند، دانسته یا ندانسته تحت تأثیر رجزخوانی‌های ‌دشمنان این ملّتند. دشمنان این م
دانلود آهنگ گرشا رضایی به نام دل ندارم
 
از موزیک منآهنگ گرشا رضایی به نام دل ندارم به همراه شعر و کیفیت عالی
 
ترانه : علی بحرینی ؛ موزیک : گرشا رضایی
 
 
───┤ ♩♬♫♪♭ ├───
 
 متن ترانه گرشا رضایی به نام دل ندارم
ادامه مطلب
میدونید زشت ترین قسمت زندگی من کجاست؟
 
اینکه من "حق ندارم عاشق بشم" و "عشق رو تجربه کنم"
 
من اجازه ندارم کسی رو دوست داشته باشم
 
اجاره ندارم واسه لذت بردنم انتخاب کنم
 
و همواره محکومم به اینکه در برابر خواسته های خانواده م سر تسلیم فرود بیارم
 
من بی اختیار ترینم
 
این ظالمانه ترین و وقیح ترین قسمت زندگی منه
علی‌رغم اعتراض برخی از مخالفین حجاب در ایران حجاب اجباری به نحو اجبار و الزام صد درصد وجود ندارد چرا که در مسئله حجاب دو نوع اجبار متصور است: الف- اجبار در نوع حجاب: یعنی اینکه همه ملزم به پوشیدن نوع خاصی از چادر، مقنعه، روسری، روبند و یا برقع شوند. این نوع از اجبار […]
نوشته آیا واقعاً در ایران حجاب اجباری وجود دارد؟ اولین بار در گناه شناسی. پدیدار شد.
سلام علیکم خدمت همه عزیزان گرامی و گرانقدر
واقعاً شهادت این سردار بزرگوار بهتر است بگویم سپهبد تسلیت باد به همه ایران به خصوص خانواده این بزرگوار و تبریک باد به روح مطهر خود این بزرگوار تاکنون شاید به شوخی بنده به دوستانم می گفتم که دوست دارم شهید شوم اما از امروز صبح به طور قاطع می گویم که ای کاش من هم شهید شوم واقعاً لذت عجیبی دارد اکنون این را می نویسم بغض عجیبی در گلویم می باشد واقعاً شهادت لیاقت میخواهد که دعا کنید لیاقت شهادت را داشته
سلام
دیروز قکر میکردم چقدر موضوع دارم که دربارشون بنویسم.
اصلا مدتهای مدیدی هست که وعده میدم به خودم یا حتی اینجا مینویسم که درباره ی فلان موضوع خواهم نوشت اما....
اما هیچی...
حتی دیروز داشتم متن مورد نظرم رو توی ذهنم مرتب و ویرایش میکردم اما...
یهو توی همون دستم select all  کردم و  دکمه ی  delete  رو زدم و تمام...
بعد فکر کردم، خب چرا؟؟؟
چرا نمینویسی؟
اول گفتم حوصله ندارم!
بعد گفتم مخاطب ندارم!
بعدش گفتم بهانه و انگیزه ندارم!
و فکر کردم که در گذشته هم همه
انگیزه‌های اقتصادیم خیلی بالا رفته و با اینکه قبلاً هم میدونستم ولی الآن واقعاً خودم دارم درک میکنم که وقتی میگن پول یک انگیزه قوی برای اجرای دلسوزانه‌ترِ یک کاره، یعنی چی!
البته در هر حال خوشحال و شاکرم که تو این پروژه هستم ولی خب دیگه حوصله ندارم برای خوب پیش رفتنش با آقای دکتر چک و چونه بزنم! تا می‌بینم یه ذره مقاومت میکنه میگم باشه هرچی شما بگین! :/ اصلاً بیشتر میخوام تموم بشه بره راحت بشم.
و از اینکه همون اوایل، برای ادامه راه پیشنهاد و
واقعیت اینه که من آدم قشنگی نیستم. حرفها و حرکات و تفکر قشنگی ندارم، من یه آدم معمولی‌ام که هیچی ندارم منتها از ادا درآوردن هم حالم بهم می‌خوره. من میان‌مایه و متوسط الحال و حتی پایین تر از این حرف‌هام و تو ۳۵ سالگی توان ادا درآوردن واسه یه پسربچه‌ رو ندارم که خوشی و موسیقی و پیانو و ورزش و و و زده زیر دلش و داره ادای غمگینا رو در میاره معیارمم اینه که اگه غمگین واقعی بود دنبال غمگینا نمی‌گشت ... حالا ... قضاوتم اینه فعلا... و من نمی‌خوام تو ۳۵
زندگی الا کلنگ اع
حالم از کلمه «زندگی» بهم میخوره 
زندگی یهو میبرتت بالا توی اوج 
یهو میارتت پایین و جوری میکوبتت زمین ک تا فیها خالدون ات درد میگیره
یروزی اونقدر عشقه و خوب ک دوست داری عمر جاودانه داشته باشی
یروز اونقدر حال بهم زن ک دوس داری همین ثانیه نه ثانیه بعدی تموم شه 
خیلی کثیف و چرکو اع زندگی
زندگی یه هاله ی مشکی و تاریک و کثیف و چرکو اع 
دوسش ندارم 
خیلی بد اع
مزخرف اع
خودشو دوس ندارم
ادماشو دوس ندارم
پول رو دوس ندارم
پول باعث شده اد
شاید یه عده هنوز خجالت بکشن از گفتنش. یا یه عده احساس
کنن واقعاً بزرگ شدن. یا یه عده مخالف باشن با این کار یا یه عده واقعا
بزرگ شده باشن!
ولی نمیدونم از کی و از کجا یاد
گرفتم با خودم صادق باشم و طور دیگه ای وانمود کردن، اسمش بزرگ شدن نیست. لااقل برا من. یاد گرفتم اینکه سوزن بزنم به بادکنک دلم و مستقیم سوت بکشم
و خالی شم و بگم که فلان نقطه ضعف رو دارم، خیلی بهتر از اینه که به همون
حالتِ باد کرده، رفتارایی رو نشون بدم که داد میزنن اون نقطه ضعف رو د
خب آدم جایی می نویسه که مخاطب داشته باشه؛ یعنی معمولا اینطوریه. البته ممکنه کسی بگه که من خودم مخاطبامو میسازم؛ من به همچین کسی تبریک می گم، پشتکار خوبی داره!
من همچین پشتکاری ندارم؛ جایی که مخاطب نباشه مثل اغلب آدما حوصله نوشتن و حرف زدن ندارم؛ دیوونه نیستم که بلند بلند فکر کنم!
تنها چیزی که می تونه منو ترغیب به نوشتن کنه اشتباه بودن این گزاره است که توی بلاگ مخاطب ندارم.
دیشب قبل از خواب به هانیه گفتم معنی این کلمه از ذهنم رفته، تو یادت نیست معنی‌اش چیه؟ گفت نه. گوشی‌اش رو گرفتم که از توی دیکشنری‌اش پیدا کنم؛ اما املای درستش یادم نمی‌اومد. یه لحظه با خودم گفتم فردا حتماً توی یه متنی که انتظارش رو ندارم پیداش می‌کنم، و فردایی که امروز بود واقعاً توی یه متنی که انتظارش رو نداشتم به چشمم خورد. 
قبلاً دربارۀ این فرضیه حرف زده بودم که کتاب‌ها ما رو پیدا می‌کنن؛ اما الان می‌خوام فرضیه‌ام رو با محدودتر کردنش گ
بسم الله
به گمانم حال بدم برای کتابهایی است که مدت هاست نخوانده ام. حدودا یک ماه
کتاب های الکترونیکی را دوست ندارم.
کتابخانه هایی که عضو هستم کتابهای مورد علاقه ام را ندارند.
و بعلت گرانی کتاب و مابقی وسایل بیشمار کارم، امکان خرید همه کتابهایم را ندارم.
و افسرده ام از کتاب هایی که نخوانده ام .
روزهای کشدار و گرم تابستان طعم گس ی دارد . و همینطور طعم تنهایی
پایان نامه نیمه کاره ای که اصلا حوصله تکمیل کردنش را ندارم.
خب الان می‌خوام یه‌ذره از یکی از ویژگی‌های خودم حرف بزنم؛ این یعنی این متن شخصیه و هیچ نکتۀ آموزنده و مفیدی نداره و صرفاً پاسخ به نیاز برون‌ریزی خودمه.
من می‌تونم یه چیزهایی رو پیش از وقوع‌شون حدس بزنم یا برام مثل روز روشنه که آخر بعضی‌چیزها چطوریه. این هم به‌خاطر یه مثقال حس ششم خوبیه که دارم، هم به‌خاطر حافظۀ نسبتاً قوی و هم دقتم. یعنی یه وقت‌هایی یه نشونه‌های ساده و کوچکی تا مدت‌ها توی ذهنم می‌مونه تا وقتی اتفاق افتاد به خودم بگم خ
شده هزارتا برنامه تو ذهنتون باشه و ندونید از کجا باید شروع کنید؟
هیچ جایی از خودم تو خونه ندارم برا همین سریع حواسم پرت میشه...
دلم میخواد حداقل یه اتاق داشته باشم که ندارم
از کجا شروع کنم؟
من حتی تو خوابگاه هم نمیتونم تنها باشم...
دلم میخواد یه جا باشه که مال خودم باشه
25 سالمه و هیچ جایی برای خودم ندارم حتی یه تخت یا یه کمد یا ی چیزی که بشه بری داخلش و از تمام آدمای دنیا قایم بشی....
کاش نیومده بودم تهران. متنفرم از خودم به خاطرش. اصلا حالم خوب نیست حتی نمیتونم راجع بهش حرف بزنم. دلم میخواد بمیرم. من حتی عرضه ی مردنم ندارم. حتی مرگم برام اتفاق نمیفته. حتی لیاقت مرگم ندارم. از همه متنفرم. از خودم از دنیا. کاش امشب تموم بشه. اینجا مینویسم شاید فقط خالی شم. وگرنه جای دیگه ای. رو ندارم. نه جاییو دارم نه کسیو. 
تاریخ دوباره تکرار میشه. اما این بار پست ها رو بی رحمانه دیلیت نمیکنم. نزدیک به سیصد تا پست رو دونه دونه به حالت پیش نویس درمیارم و په اولینش که میرسم، دست نگه میدارم. برای اینکه بدونم دو سه سال یک بار این اتفاق میوفته و من گرچه خوشحالم از اینکه خاطرات زیادی رو اینجا ثبت کردم، اما قدرت مرور همه ش رو ندارم. قدرت مرورش رو ندارم و الان دیگه دل پاک کردنش رو هم ندارم. و آره من همونم که یک روزی وبلاگ بروکلیِ آب پز رو، چند سال بعد ترمه طلا و چند سال بعد ن
الان یک ماه بیشتره کرونا اومده
عید نتونستم برم تهران
دلم خیلی تنگ شده برای مامانم اینا
هرروز بیشتر روزمرگی با خودش منو غرق می کنه
بیشتر آشپزی، سریال دیدن و کتاب خوندن
جدیدا دو تا کتاب گرفتم که بخونم ولی حوصله شروعشو ندارم
امروز بعد از کلی وخت حمام رو درست کردیم، کفش آب میداد به راهرو. مجبور شدیم کل کاشی ها رو عوض کنیم.
یه دار قالی خریدم ولی مدتهاست داره خاک می خوره، دیگه علاقه ای بهش ندارم
علاقه ای به هیچ چیز ندارم.:(
کوچه ها باریکن دکونا بستس
خونه ها تاریکن طاقا شکستس
از صدا افتاده تار و کمونچه
مرده می برن کوچه به کوچه
نگا کن مرده ها به مرده نمیرن
حتی به شمع جون سپرده نمیرن
شکل فانوسی اند که اگر خاموش شه
واسه نفت نیست هنو یه عالم نفت توشه
جماعت من دیگه حوصله ندارم
به خوب ، امید و از بد گله نداره
گرچه از دیگرون فاصله ندارم
کاری با کار این قافله ندارم

دانلود
تلافی بهمنو تو اسفند در آوردم و این سه تا سریال کره‌ای رو دیدم. هر سه تاشونم خیلی دوست داشتم. 
مای میستر خیلی به نظرم عمیق بود توی تجربه‌ها و احساسات انسانی. قهرمان نداشت، ولی آدم خوبای معمولی همه قهرمانای فیلم بودن. و یه دختر قوی و تنها که من عاشق همینم تو فیلما. یه دختر قوی؛ که بهم انگیزه بده، برای بلند شدن. 
هیلر هم خیلی دوست داشتنی بود. اکشناش واقعاً عالی بود. روابط علت و معلولی خیلی خوب برقرار شده بودن. صحنه‌های عاشقانه‌ی زیبایی هم آفرید
خط کش دستمه
بیا بیا هوپ
Just 30 cm
لطفا 
keep distance
ممنون
دوست ندارم جلوتر برم
جلوتر بیای
به آدما که نزدیک میشی گندش درمیاد
بهت که نزدیک میشن گندش را در میارن
با لایه های اول ات اوکی هستم
  
Just 2 mins not more
بهتره ندونی زیر نقاب خوشگلش چیه 
آره دوست ندارم نزدیکم بشی
نزدیکت هم نمیشم 
Respect my privacy

روح وحشی
+حوصله ی ارتباط نزدیک با دیگران را ندارم .
هر چی دورتر بهتر و safer
++مثل لاکپشت توو خودم قایم شدم
دیگه هیچکس دلمو نمیبره
یه عکس پروفایل فوق العاده شاد و شیک. دست شوهرش گردنش. یعنی دستی که دورِ گردنشه، دستشو هم گرفته با لبخند های عالی و استثنایی. ولی فقط من می دونم شوهرش اخیراً یه زن دائم دیگه گرفته که طبقه بالای همین خانم و بچه هاشون زندگی می کنه.
یعنی از عکسِ پروفایل هیچی نمی شه فهمید که کی واقعاً شاده و کی واقعاً خوشبخته و یا حتی کی واقعاً ناراحت (از استتس هایی که معمولاً کپی هم هست)
معمولاً تصاویری که آدما از زندگیشون در فضای مجازی ثبت می کنن،چرت وپرت محضه. نمی
تمایلی به آشنایی با آدم‌های جدید ندارمتمایل به رفت و آمد با نیمی از آدم‌هایی که می‌شناسم ندارمو هر روز سریع‌تر از قبل، آدم‌های محبوبم را از دست می‌دهم
دیشب دوستی سبزی برایم تمام شد و اندوه و بغض همراه ماه‌های بعدی استکاش روابط آدم بزرگ‌ها این‌قدر پیچیده نبود
امروز شنبه است. بیست و هشتم اردی بهشت 98. گمانم دوازدهمین روز از رمضان. آن چه که پوشیده نیست این است که حال خوبی ندارم. روح آرامی ندارم. وضع مطلوبی ندارم ... چرایش را نمی دانم. از هیچ چیز، مطلقا از هیچ چیز ِ خودم راضی نیستم. احساس می کنم برای هیچ چیز زندگی ام تلاش نکرده ام. بد جور با خودم وارد جنگ شده ام . زیان این جنگ هم بر هیچ کس مترتب نیست الا خودم .... 
باید تمام کنم. 
باید شروع کنم.

تمام نوشته های 96 و 97 را برداشتم. این جا گزارش ِ حال و روز خودم را به
تو تاریکی شب نشستیم زل زدیم به چراغ های کوچک ..به خانه های پر نور شهر ..گفتم چی میشد یکی از این خونه ها مال ما بود ‌..دلمون خوش بود....
دلم اون شب به بودنت خوش بود هرچند که می دونستم رفتنی ،رفتنی است.
دلم گرفته است حوصله نوشتن ندارم .احساس امنیت ندارم ....
با گذشت ۲-۳ هفته از اون دعوا و فشار عصبی هنوز نمیتونم بخوابم و هرشب خواب دعوا و قتل و... میبینم . هنوزم دلم باهاش صاف نیست و دوست ندارم باهاش حرف بزنم حتی یک مقدار پول دارم میخوام با کمکش لپ تاپ بخرم ولی تو ذهنم کلا قیدش زدم چون نمیخوام باهاش حرفی بزنم . به جز سلام ذاتا هیچ حرف دیگه ای باهاش ندارم . دلم میخواد یا این زندگی تموم شه یا عمر من . چون واقعا درعذابم دیگه تحمل دعوا ندارم ... حالم خوش نیست :( 
من به دل دیوونم یاد دادمنترسه از تنهاییمن سی سال تنها بودممنو نترسون از تنهاییتو منو دوسم نداشتی آخر یه شب منو تنهام گذاشتیتو ناز کردی من منت کشیدم برای آشتیمن که جز تو کسیو ندارم ولی چرا تورم ندارمچرا تورم ندارم چرا تورم ندارم ...چه کاری با من نبودنت کرد چی مونده از تو به جز یه سردردتو کردی بهم پشت ببین دلم رو زد کشتغم تو بسه برام برای هفت پشت ...من وانمود کردم دردم نیومد اما درد پیرم کردبه چشماش چند روز خیرم کرد بعد رفت تحقیرم کردتو منو دوسم ن
جوری اعصابم از دستشون خورده که ... 
دیگه واقعا طاقت باهاشون زندگی کردن رو ندارم ....
من که سه ساله قرنطینم ، اما دلم به همون چندساعت از روز که اینا سرکار بودن خوش بود ...
الان با این وضع قرنطینه و همش تو خونه بودنشون دیگه تحمل ندارم ...
منفورترین حرفی که میتونن بهم بزنن اینه که تو پزشکی قبول شی گیر نمیدیم بهت ،این کارو میکنیم ،اون کارو میکنیم و... 
من یه منطقی دارم .... دوست ندارم کسی رو که تو غم هام شریک نبوده تو شادی هام شریک کنم....
الان که فکر میکنم به
توان جنگیدن ندارم دیگر خدا رو شکر...
پشت  تلفن خانم فلانی نشسته است به تشریح ماجراها... که حرفش را به من ثابت کند ...
و من هیچ حرفی برای گفتن ندارم... تک جمله می‌گویم.. گاهی می‌خندم و تمام...
حتی غمم نمی‌شود از این اتفاقات... 
این اتفاق خوبیست...
 
توقف ؛ تنها چیزیه که میخوام دقیقا .
اما حال متوقف کردنش را ندارم !
روح وحشی
+شایدم جرئتش را .
نمیدونم . دلیلش هر چی هست امید به بهبود اوضاع نیست ...
++حال و حوصله ی خودم را هم ندارم . چه برسه به دیگرانی که هیچ ربطی به هم نداریم .
ممنون که میفهمید .
از روانشناسمم کاری بر نمیاداز اشکان و حرفاش و پلن A و B کشیدنش هم کاری بر نمیاد
با احمد رفتیم پارک و وسط چمن ها دراز کشیدیم
شروع کرد بوسیدنم، هیچ حسی نداشتم، بهش گفتم هیچ حسی ندارم
حتی بغلم کرد پسش زدم گفتم واقعاً هیچ حسی ندارم
بین دوستام داشتن رای میگرفتن کی سکسی تره
اکثریت رای مثبت رو دادن به من
و اون وسط من داشتم ب آینده فکر میکردم
وضعیت بغرنج تر از اون چیزیه ک هست
خودمون رو سرگرم ظاهر کردیم ک اساس ماجرا ک سیاهی آینده ماست دور بشیم
اشکان تو م
چطور به خواسته هایمان برسیم؟
راز رسیدن به موفقیت این است که با خود واقعی‌تان در ارتباط باشید و در عین حال، خواسته های بیشتری داشته باشید. برای رسیدن به موفقیت، فقط شاد بودن کافی نیست، بلکه باید سطح توقعات خودتان را نیز بالا ببرید. اگر واقعاً چیزی را بخواهید، می‌توانید به آن برسید. افرادی که به خواسته های خودشان نمی‌رسند، حتماً خواسته های خودشان را تا به حال با خودشان مطرح نکرده‌اند. شاید آن‌ها گاهی چیزی را خواسته باشند ولی واقعاً از ته د
درد دل ما به درد هیچ کس نمیخوره واسه این میام اینجا...
راستش اهل درد دل کردن هم نیستم  شاید به همین خاطره ک به کسی چیزی نمیگم جز روزمرگی ها هوا خوب شده ها اخ اخ دیدی چقدر وسایل گرون شده .گوشت رو دیدی قیمتش چقد زیاد شد .اخی  چقدر زمونه ی بدی شده .خسته شدم از شب وروز های تکراری از زندگی بی هدف ازبی برنامگی از بی ایمانی جدی از این اخری بیشتر خسته شدم من مسلمانم اما ایمانم ...ایمان ندارم جدی میگم ازخودم بیزارم که چی بشه دارم زندگی میکنم و بی برنامه جلو
جشن فارغ‌التحصیلی می‌تواند یکی از قشنگ ترین مراسم‌های تحصیلی باشد به همراه احساسات خوشایند زیاد؛ من هم همین را تصور می‌کردم اما هر روزی که به تاریخ موعود نزدیک می‌شوم، حجم اعصاب خوردی و احساسات بدم شدیدتر می‌شود.
جشن فارغ‌التحصیلی را دوست ندارم چون هم کلاسی‌ها با رفتارهای رئیس‌مابانه احساس بدی به من منتقل می‌کنند و احساس ناراحتی می‌کنم.
جشن فارغ‌التحصیلی را دوست ندارم چون با رویاهایم خیلی متفاوت است، همراهی نیست تا کنارم باشد و م
سپس به نگاهش که دوباره در برابر آتش زبانم گُر گرفته بود، دقیق شدم و مثل اینکه به همه چیز #شک کرده باشم، پرسیدم :«اصلاً شماها چی هستین؟ تو کی هستی؟ بچه ها میگن #بسیجی های دانشکده همه نفوذی ها و خبرچین های اطلاعاتی هستن!» 
 
و واقعاً حرف های دوستانم دلم را خالی کرده بود که کودکانه پرسیدم :«شماها واقعاً گرای بچه ها رو میدید؟؟؟»...
 
ادامه داستان در ادامه مطلب...
 
متن کامل داستان در پیام رسان های اجتماعی تقدیم حضورتان
 
https://eitaa.com/dastanhaye_mamnooe
https://sapp.ir
به نظرم خیلى ساده ست 
اباذرى و ملکیان رو میشناسید؟
اگه نمیشناسید که خوب نیست. یعنى از وضعیت فرهنگى اجتماعى خیلى بى خبرید.
اگه میشناسید بهتر میشه اوضاع!
من ملکیان رو خیلى دوست دارم!
اما یه چیز دیگه میخوام بگم! توى جامعه روشنفکرى الان دو گروه عمده وجود دارند : یه گروه منتقدان وحشى و مخالف همه چیز و یه گروه روشنفکر مهربان و متواضع . یه گروه سومى هم خودشونو نخود هر آش مى کنن که از کلمات گنده گنده استفاده مى کنن و نمى فهمن چى میگن اصلاً اینا جز روشنف
بک گراند گوشیم را سیاه کرده ام. پدر می گوید اینطوری شارژ کمتر مصرف می شود. می گویم تاب دیدن آبی آسمانی ندارم. قاب تیره ندارم وگرنه بی درنگ قاب آبیم را دور می انداختم. تی شرتم را سرمه ای انتخاب کرده ام. تیتراژ تئاتر مسلم توی گوشم پلی می شود. «الی مَتی اَحارُ فیک»
اونور گفتم بزا اینور هم بگم
البت ن با این شرح
 
در مورد موضوعی ک کنترلی بر اون ندارم 
و فی الواقع اختیاری ندارم
نمی تونم خوب کار کنم
ب عبارتی نمی تونم بدون تخلف کار کنم
الان هم ک دیگه نوبرش بود
تو کل عمرم تخلف داشتم
ولی امروز چیز دیگری بود
-______-
چند سال پیش دو کتاب از استاد داریوش آشوری درباره زبان خوانده بودم که در یکی از آن‌ها و شاید هم در هر دو کتاب (دقیقاً به خاطر ندارم) به ریشه‌شناسی زبان‌های اروپایی پرداخته بود. آنجا بود که فهمیدم زبان‌های شمال و مرکز اروپا (آلمانی، هلندی، سوئدی، نروژی و ییدیش) و همچنین انگلیسی از زبان‌های ژرمنی هستند و زبان‌های جنوب اروپا (ایتالیایی، پرتغالی، اسپانیایی و فرانسوی) ریشه لاتینی دارند. البته هر دوی زبان‌های ژرمنی و لاتینی زیرمجموعه زبان‌ها
دارم از استرس دفاع خفه میشم و همچنان ذهنم درگیر مح و شکستی هست که در مقابلش خوردم و یا طعم درست ناچشیده‌اش یا هرچی!
حال و روز خوبی ندارم، ذهنم پرت مح میشه مدام و غمی الکی گلومو می‌گیره. نمی‌دونم حتی حال اینجا نوشتن و از خودم نوشتن رو هم ندارم 
چگونه سئو چیست را برای افرادی توضیح می دهید که چیزهای اولیه را هم راجع به آن نمی دانند؟ واقعاً سئو چیست ؟ قبل از اینکه کسی ما را متهم به توهین نسبت به افراد مسن کند ، باید گفت که عنوان این مطلب فقط یک نوع مثال است.
برخی مادربزرگهای 90 ساله دقیقاً می دانند SEO چیست ، در حالی که برخی از دوستان 30 ساله با درک مفهوم سئو مشکل دارند. بنابراین ، بسیاری از مردم درک نمی کنند که واقعاً سئو چیست . چگونه می توانید برای آنها توضیح دهید؟ در اینجا ، به شما نشان می
چون ڪه جدا از تو سر و سامان ندارم
در دینِ من قبله دو چشم عاشق توست
ڪفر است اگر این عشق،،، من ایمان ندارم
#مجتبی_خوش_زبان••࿐
#کانال_آوای_شبانه_پارسا
#اخبار_روز_ایران_و_جهان
-tumblrhttps://avayeshabane.tumblr.com
آخرین خبرها و اتفاقات روز در وب سایت:
websitehttp://aparssa.wordpress.com
منبع خبری کانال:
#BBC_News
مشاهده مطلب در کانال
جواب منفی شد
انفولانزاس
شانس ندارم که
بابام برگش بهم گف تو خودت کرونایی داری منو دق میدی تو خونه بد بیاد بگیریش؟
اصن با چه اجازه ای قبل خاستگاری؟
خلاصع همه چی مث قبل شد
دیرو هرچی میخواستم هنوز نگفته جلو روم بود
وای که کلی حال داد
اصن من کرونا میخوااام
دانلود اهنگ جدید مهدی احمدوند + متن اهنگ به نام جنون با کیفیت ۱۲۸ 
متن آهنگ جنون از مهدی احمدوند
♭♬من به دل دیوونم یاد دادم نترسه از تنهاییمن سی سال تنها بودم منو نترسون از تنهایی♭♬تو منو دوسم نداشتی آخر یه شب منو تنهام گذاشتیتو ناز کردی من منت کشیدم برای آشتی♭♬من که جز تو کسیو ندارم ولی چرا تورم ندارمچرا تورم ندارم چرا تورم ندارم  ...♭♬چه کاری با من نبودنت کرد چی مونده از تو به جز یه سردرد♭♬تو کردی بهم پشت ببین دلم رو زد کشتغم تو بسه بر
الهی و سیدی و مولای
من آدم خوبی نیستم
من اصلا کسی نیستم
اندوخته ای ندارم
الهی
تو خود شاهدی
که از بلای موجود هیچ شکایتی ندارم
جز آنکه از نعمت حضور در جمع بندگان خالصت
که نگاه در چهره هایشان محبوبم را به خاطرم می آورد محروم شده ام
و توفیق حضور در هیئت را از دست داده ام.
مولای من
در این شبها از هیچ چیز جز دلتنگی بر امام زمانم (عج) شکابت ندارم
گناهکارم
چشمانم آلوده به گناه و اعمالم پر از سیاهیست
اما چه کنم؟!
با محبت حسین(ع) 
با دلتنگی بر امامم؟!
ای محب
تمام روزو خواب بودم. چرا؟؟؟ نمیدونم فقط خوابیدم و واقعا هم خوابم برد. باورت میشه؟ زبان هیچ کاری نکردم حوصله اش رو هم ندارم که کار کنم فردا برم الا مخوام تا ابد بخوابم مگه چی میشه :((( آسمون که زمین نمیاد. اما اینا همش حرفه. یجور دیوونگی دارم دلم میخواد این روزا تموم بشه. فقط تموم بشه. فردا نمیدونم برم نرم حوصله ندارم حوصله هیچیو ندارم :(( فقط میخوام بخوابم نفهمم هیچیو نفهمم اما تا کی میشه فرار کرد. کاش زودتر درست بشه همه چی. 
می‌گه پاشو بیا لااقل یه لقمه بخور.
می‌گم باور کن میل ندارم!
می‌گه مسخره کردی خودتو ها! هی میل ندارم میل ندارم. صبحونه اون جوری، ناهار این جوری، شام اون جوری!
می‌گم خب چی کار کنم؟! به زور بخورم؟
چشماشو می‌چرخونه. 
+ انگار نه انگار که من هنوز همونم! میلم کلا به غذا نمی‌کشه و نمی‌دونم چرا. حتی اون روز دست رد به سینه کرانچی زدم و اون و روز هم نتونستم بیشتر از یه کاسه آب‌دوغ‌خیار بخورم. احتمالا سرطانی، چیزی گرفتم و به زودی خواهم مرد. نگران نباشید
غمگسار من چشمانم تو را نمی بیند اما حست می کنم همیشه بوده ای برای دیدنت,لمس کردنت ,بوسیدنت,بو کردنت, شنیدنت نیازی به این حواس پنج گانه ندارم حس ششم نیز اصلا لفظ کردن دیر متوجه می شویم اما بسته به نوع جمع بستنش معنی می دهد من در مورد تو حواس ندارم , احساس دارم #الهام_ملک_محمدی
این واژه به نظرم خیلی مفهوم نیست و باید بیشتر توضیح داده بشه. بنده به خیلی از این دوستان که خودشون رو فعال فضای مجازی می دونند و خیلیاشونم برای هم خوب نوشابه باز می کنند واقعاً انتقاد دارم؛ مخصوصاً به طلبه های بزرگوار که چندتاشون واقعاً شُهره هستند در فضای مجازی.
انتقاد اصلیم هم اینه که برخی از این دوستان کلی وقت می ذارن برای شبکه های اجتماعی به نوعی که بنده ی حقیر وقتی زمانی که این دوستان صرف این موضوعات می کنند و محتواهایی که نشر می دهند رو
حقیقت اینه که ادمها هرچقدر هم مستقل باشن باز به روابط نیاز دارن
به اینکه دیده بشن
نه صرفا یه رابطه ی خاص!
همین روابط سطحی و معمولی
همین راه رفتن تو خیابون اصلا
 
بهترین خبری که میخوام بشنون اینه که فردا صد درصد خونه تکمیله و پس فردا هم اسباب کشی داریم
 
بهم ثابت شد تحمل یه خونه کوچیک و ندارم
تحمل زندگی تو مناطق شلوغ پایین شهر و ندارم
تحمل بودن مداوم کنار کسایی که فرهنگ و رفتار و طرز فکرشون خیلی از من فاصله داره رو ندارم
اصلا تحمل هیچ ادمی رو ندا
من خیلی بدم . خودخواهم . چرا دوس ندارم جایی بری کسی خندتو ببینه. به من چه اخه‌ . همه چی بین ما تموم شده . 
 
باید آدم باشم . 
 
همه چی تموم شده. اگه به چشم معمولی نتوتی نگاش کنی میمیری. 
 
فکر نکن به سرنوشتی که اتفاق افتاده‌ . مسلما چیزی نیست که میخواستی. 
 
برای تو فقط یه دوسته که امروز و فردا میره دنبال زندگیِ خودش. 
 
تمام. 
تحمل آدم ها رو ندارم. اصلا دوست ندارم توی منظره ی جلوی چشمم آدمی باشه. میخوام تا جایی که چشم کار میکنه فقط درخت و خاک و آسمون ببینم. حتی قارقار کلاغ رو هم به همصحبتی با بشر دوپا ترجیح میدم. کاش فردا چشم باز می کردم و می دیدم توی یک جزیره ی دورافتاده ی نامکشوف هستم.
لیتل الان درکت میکنم 
هیچوقت فکر نمیکردم توی خونه مامانبزرگم تنها بشم 
البته من خوشحال میشدم ولی خب الان حس خاصی ندارم 
خدایی فهمیدم این همه ادم رفتن حسین اباد خو منم بیدار میکردید:(
این دلسوزیه به نظرت الان؟
منه بدبخت تنهای تنها 
توی این دوره زمونه خراب(حالا خوبه در حالت عادی در حال تلاش کردن براس تنها موندن توی خونه م:)
یه عالمه فیلم دارم که نگا کنم هاهاها ران بی تی اس دان کردم 
ولی حوصله ندارم 
به دوستام بزنگم؟؟(شارژ ندارم....تنکیو گاد:|)
 
چشمامو که باز کردم برای هزارمین بار فهمیدم ک دگ نمیخوام با پدر و مادرم زندگی کنم...
هرچقدر خوب....هرچقدر دلسوز....هرچقدر مهربون....
من دیگه ن می تو نم!
مسخرس ک اجازه ندارم مستقل زندگی کنم....
باید طرح برم یه جای خیلی دور
تحمل زندگی با پدر و مادرم رو ندارم
متن ترانه مجتبی منصوری به نام دیوانه جان

دلبر زیبا مجنون و شیدای توامدیوانه جان یار خودم باشمن که هر لحظه در تب و تاب تو امدیوانه جان مال خودم باشاز همان لحظه که دیدم چشمان تو رابرق چشمان تو دل بردتو به سر امواج دریا نشاندی جان راموج گیسوی تو دل برددلدارم ، ای دار و ندارم تویی جان و دل منبمان صبر و قرارم ، جز تو دلبر ندارمبیمارم ، از دیدن روی ماه تو دلم رفتای زیبا نگارم ، تویی ماه شب تارمبه آن تیر نگاه تو گره خورده کارمبعد از تو دگر یار ندارم ،
پای تو گیرم من یه چند وقته که بعد رفتنت دریا نمیرممیترسم آخه بی هوا بارون بیاد دست کیو باید بگیرمهر شب تو رویام من تو رو میبینمت میگی کنارم خوبه حالتمیخندی و باز من گلای صورتی میذارم عشقم روی شالتبزن بیرون از تنهایی برگرد کنارمهمونم که برای دیدن تو بیقرارمنرو از روزگارم که من طاقت ندارممنم مثل تو به تنها شدن عادت ندارم
.
.
دوستت دارم
خیلی وقته عمر من شدی نفسم به نفست بند شده
نمیتونم بدون حس حضورت تو زندگیم زندگی کنم
یک روز شادم
یک روز غمگین
ح
امروز خاله زنگ زد.دیگه جواب دادم،مجبور بودم. 
وای از همون پشت تلفن  می خواست بزنه تو گوشم. اونقد که عصبانی بود. زیاد حرف نزدم، یه کلمه ای جواب میدادم‌ یعنی بیشتر از اون اصلا نمی تونستم حرف بزنم. 
کلی تهدیدم کرد ،گفت به خاطر نبودن اون حق ندارم جواب شو ندم حق ندارم نرم خونش گفت حق مادری گردنم داره، میخواستم بگم اون برای من چیکار که حقی مثه اون از شما گردنمه؟ بعدش یادم اومد میخواستم بگم آره راس میگید ، همه سیلی های عمرشو با دستای شما زد تو صورتم،
خوب است زندگی و ندارم شکایتی
سختی و راحتی ام برقرار بود
در پشت سر شده شادی و غم درو
صیّاد بوده و گاهی شکار بود
در روبرو شب و روز است در طلب
تا گفتگو کنم که در اینجا چه کار بود
من مرغ زیرکم که نیفتم به دام غم
غمخانه در طلبم بیشمار بود
خوب و بد است همانی که کرده ای
غم بود کوه و شادی من چون غبار بود
وقتی شکایتی ندهد حاصلی تو را
بهتر که گفته خوشی در کنار بود .
ادعای پاکی و درستی ندارم.بله؛ منم جزو کسایی بودم که این فیلم رو دیدم... البته، نه به قصد لذت -که واقعاً کیفیت افتضاحی داشت- بلکه از روی کنجکاوی.بله؛ منم شاید در نابودی سرنوشت یک دختر دخیلم.و چه جامعه‌ی افتضاحی داشتیم و داریم... که خود منم یکی از اجزای تشکیل دهنده‌ شم.ولی از همه‌ی اینا بگذریم، و کاری هم به احمقانه بودنِ کارِ خودِ خانوم امیرابراهیمی (فیلم گرفتن از رابطه‌ی جنسی با دوست پسر و نگه داشتنش روی کامپیوتری که ممکنه هر کسی بره سراغش) ندا
یکیو داری که شب کنارش دراز بکشی و حرفای جدی باهم بزنین؟
از زندگی بگین؛از گذشته،آینده،احساساتت،برنامه هات و ....
نخودی و ریز در گوش هم بخندین و تمام تلاشتونو بکنین که صداش به گوش بقیه نرسه...
اگه داری خوشبحالت!
دو دستی بچسب بهش و خدا رو شکر کن
 
 
من که ندارم :(
 
اصلا هم منظورم نیست که حتما پسر باشه؛حتی شده یه دوست خوب و همیشگی و هم جنس!
ندارم...
دانلود آهنگ جدید گرشا رضایی دل ندارم
دانلود آهنگ گرشا رضایی به نام دل ندارم کیفیت ۱۲۸ و ۳۲۰ ، با لینک مستقیم ، همراه با پخش آنلاین و متن آهنگ
دانلود آهنگ فوق العاده دل ندارم با صدای گرشا رضایی از جوان ریمیکس
Download New Music Garsha Rezaei – Del Nadaram

 

 
بزودی می توانید موزیک جدید گرشا رضایی را با بالاترین کیفیت از سایت دانلود نمایید.
ساخته جدید گرشا رضایی، دل ندارم نام گرفته است.
این موزیک در سبک پاپ قرار دارد.
امیدوارم شنوندگان از این موزیک لذت ببرند.
با
من: فکر می‌کنی مشکل اصلیت چیه؟
خودم: بی‌قراری... نه، نه! عادت به بی‌قراری... شایدم عادت به بی‌قراریِ کنترل‌نشده... یا عادتِ کنترل‌نشده به بی‌قراری ... یا ... اَه! ولش کن. هر چی می‌ری ته نداره لامصب. کش میاد.
من: آره؛ کش میاد. راه حل چیه به نظرت؟
خودم: واقعاً معلوم نیست؟! کنترلِ عادت به بی‌قراری ... یا عادت به کنترلِ بی‌قراری ... یا ...
من: چه جوری یعنی؟
خودم: اگه می‌دونستم مزاحم اوقات شریف جنابالی نمی‌شدم. خودم یه گِلی سرم می‌گرفتم.
من: منطقیه.
خودم: خ
متن ترانه سینا سرلک به نام بدرقه

 
بدرقه کردم تورابا اشکای بی امانمزندگی کردن پس از تونیست هرگز در توانمرد پاهای تو بر قلب من و این کوچه ماندهدرد از تو دور ماندن جان به لب هایم رساندهخاطره های تو چون زخمی که مرهمی نداردلحظه ای راحت مرا به حال خود نمیگذارداز جهان بعد تو جز خلوتم سهمی ندارمبا تو و بی تو ندارم من به تنهایی دچارمخاطره های تو چون زخمی که مرهمی نداردلحظه ای راحت مرا به حال خود نمیگذارداز جهان بعد تو جز خلوتم سهمی ندارمبا تو و بی تو
آرون افشار–کجایی
من بی تو هر کجا هستم تو را میبینم با توام دلتنگی شیرینم من پریشانم کجایی
باور کن من برای خنده ات میمیرم من برای تو فقط میمیرم من پریشانم کجایی
کجایی تو کجایی تو کجایی ندارم در سرم جز تو هوایی
تو با دلواپسیام آشنایی کجایی تو کجایی
کجایی تو کجایی تو کجایی ندارم در سرم جز تو هوایی
تو با دلواپسیام آشنایی کجایی تو کجایی
ای ناجی من تا همیشه تو میمانی و من معنی این دیوانگی را تو میدانی و من
از تو چه پنهان در هوایت نفس جان گرفته من کا
سلام
خیلی سخت  و غیرقابل باوره که بعد چندین سال تلاش و محبت خراب بشه
خراب بشه یعنی مجبور باشی از نقطه صفر شروع کنی..
حال آدم های ورشکسته رو دارم
دیدی گاهی به گذشتت نگاه میکنی میگی واقعا چه توان و قوتی داشتم و الان ندارم
مثلا اگه برگردم به فلان سال دیگه نمیتونم فلان کارم رو انجام بدم..
منم خیلی برام سخته از نقطه صفر شروع کنم..
خواب مفید ندارم
زندگی مفید ندارم
همش اذیت شدنه همش عذابه
وبلاگم شده سراپا انرژی منفی خخ
روزهای بدی رو میگذرونم دعام کن
چو
من چند ساله کار میکنم ولی پول یه پراید رو ندارم.پول ندارم یه آپارتمان اجاره کنم و هر چقدر پس انداز میکنم بیشتر حس بازنده بودن دارم بابت لذت هایی که با پس انداز کردن پول از دست میدم. 
با این اوضاع تا این سن که ازدواج نکردیم .بعد از این هم نمیتونیم.
من هیچوقت به رفتن فکر نمیکردم .باید بمونی و بسازی ...
اما چی رو بسازیم؟ به چه امیدی بسازیم؟
برای اولین بار  نقش حنا زدم . یک برگ ساده ...نگاهش می کنم و غرق میشم تو رویاهایی که داشتم و دیگه ندارم ...
 
مثل یک کلاف سردرگم بهم پیچیده ام ...
دلم می خواهد به جای نگرانی بابت زندگی و کار و زبان و مشکلات مالی و عاطفی ..نگران این بودم که بچه ام کدوم مدرسه ثبت نام کنم یا فردا ناهار چی بپزم ...
 
پ ن :چرا چاپخانه ها زیر 1000 برگ سفارش نمی گیرند....چقدر هزینه چاپ گرون شده ...
پ ن : دوست ندارم عکس بگیرم ..احساس می کنم ..پیر شدم ...
امشب خیلی حال دلم خوبه، خیلی عاشق این شب شدم.
قلم ندارم، علم ندارم، حتی شعر و مداحی و کلیپ و... هم ندارم، کاش می‌تونستم لااقل یه جعبه شیرینی بگیرم اینجا پخش کنم.
عیدتون مبارک
امام زمان جان! میشه به همه‌مون عیدی بدی؟ عیدی تپل؟ :)

+ همه میرن تولد کادو می‌برن، ما میریم میگیم یه چیزی هم بدین ما ببریم =))
کاش یه تونل زمان پیدا کنم برگردم به سه چهار ماه پیش برم بیرون ساندویج کثیف بخورم 
دستمو تا ارنج بکنم تو دماغم 
هر کیو دیدم دست بدم باهاش
بعد بشینم انقدر صورتمو بخارونم که خون چکه کن ازش
....................................................................................
ﻭﻗﺘ ﺯﻥ ﺧﻮﺏ ﺎﺭ ﻣﻨﻪ ﻣﻦ: ﻣﺜﻞ «ﻣﺮﺩ» ﺎﺭ
ﻣﻨﻪ...!!!
 
 
 
ﺍﻣﺎ ﻭﻗﺘ ﻣﺮﺩ ﺧﻮﺏ ﺎﺭ ﻣﻨﻪ ﻣﻦ: ﻣﺜﻞ
ﺧﺮ ﺎﺭ می‌کنه..!!!
واقعاً ــﺮﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍ....؟؟؟!!
حبیت 4- از امتحان خود برای امتحان تغییر هر کدام از موارد خودداری کنید24 آگوست 2017 در مکان های مربیان سلامتمن واقعاً نمی دانم که آیا تا به حال زوجی را می شناسم که به نوعی یا دیگری سعی نکرده اند یکدیگر را تغییر دهند. این هم در داخل و هم در خارج از اتاق مشاوره صحیح است. آنچه فکر می کنیم زن و شوهر باید باشند و چگونه باید آنها عمل کنند ، در همه ما تعبیه شده است ، خواه از آن آگاه باشیم یا نه. هرچه بزرگ شدیم ، بسیاری از اطلاعات "زن و شوهر" را می گیریم.
فیلم ها
فیلم Pain and Glory - شاید یکی از فیلم های تقریباً خوب سالهای اخیر همین اثر باشد. آخرین فیلم پدرو آلمودوار واقعا صمیمی است. اثری که پیرامون پیر شدن، اعتیاد، افسردگی و هر آنچه در این مسیر پیش می آید حرف دارد. سبک فیلم حال و هوای بیوگرافی و شخصی دارد. من فیلم را خیلی وقت پیش دیدم، و از همان زمان به این فیلم و موضوعش بارها فکر کرده و اندیشیده ام، اما واقعاً سخنان زیادی برای توضیح زیبایی و طبیعت والایی که در این اثر ارائه شده است، ندارم. شاید فیلمساز با ای

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

کائوناشی سرگردان