نتایج جستجو برای عبارت :

عمیقا میخوام بدونم چطور همچین چیزی ممکنه .

سلام شرلوک. میخواستم بدونم اگه دوباره داشتی می اومدی بیمارستان محض اطلاع، من یه کراوات پیدا کرده ام و فکر میکنم ممکنه مال تو بشه. شبیه اون جور کراواتائیه که ممکنه تو بپوشی بنابراین نمیدونم ممکنه آخرین باری که اومدی اینجا، جاش گذاشته باشی.
سلام
من یه سوال داشتم ازتون، میخواستم بدونم که شماها عمیقا از زندگی تون راضی هستین؟، میخوام بدونم اگه راضی هستین چطور بهش رسیدین و اگه نه چرا؟، یا مثلا چطور به زندگی نگاه میکیند که آسون میگیریدش؟، راستش من خیلی دو دلم که رشته پزشکی رو بخونم برا پولش یا نه؟
از یه طرف میگم حس خوبیه از یه طرف میگم آخه از کجا معلوم من زنده بمونم تا 20 سال دیگه که بتونم به درآمد بالا برسم؟، میگم اگه یه کار دیگه بکنم ممکنه به اون درآمد نرسم، شایدم دیرتر برسم، ولی ا
متن و ترجمه آهنگ Bana da Söyle از Ziynet Sali
Yılları bir güne nasıl sığdırdın,
چطور تونستی سال ها رو در یک روز جای بدی
Bana da söyle bende bileyim
به من هم بگو، من هم بدونم
Hasretin acısını nasıl dindirdin
درد حسرت رو چطور آرام کردی
Bana da söyle bende bileyim
به من هم بگو، من هم بدونم
 
Yüreğin ince ince sızlamadı mı?
آیا دلت تکه تکه* نسوخت؟
Gözlerin gizli gizli ağlamadı mı?
چشمات به صورت مخفیانه گریه نکرد؟
Bana da söyle, bana da söyle
به من هم بگو، به من هم بگو
bende bileyim
من هم بدونم
 
Sana yalvarmıştım
به تو التماس کرده بودم
Sana yakarmıştım
به تو خوا
 سلام گایز(نمونه هایى از رید*ن من در زبان هاى پارسى و انگلیسی.. )خب این یه چالش نیست.... یه جورایى... جمع آورى اطلاعاته... امم.. آمار گیرى...(دانش آموز رشته ى تجربى... )خب..... مى خوام بدونم که.... وقتى یکى رو دوست دارین... چه حسى دارین؟ اون حس از کجا میاد؟(معلومه از W.C... )منظورم اینه که چطور مى دونین که دوست دارین یه نفرو؟ منظورم عشق نیست... فقط دوست داشتن معمولى مثل یه دوست... یا... نمى دونم.....خب حالا با رسم شکل توضیح دهید؟خب بگین دیه عه... مى خوام بدونم... اون حس ا
والا تجربه نشون داد به ما پسرا هم کمتر از دخترا پیچیده نیستن.
بهترین شون تو شغلشون عالین و ممکنه حتی نذارن شما یه صندلی جابجا کنین.
نمونه ش هم همون آدم بی مزه که قبلا گفتم.
و بعد خب شما میگین واووو چه جنتلمن. ولی وقتی تو رابطه میرین میبینین که اش دهن سوزی هم نیستن و مث سگ پاچه میگیرن.
این کامی ۱۰۰۰۰ تا دختر دنبالشن. با همشون هم اوکیه.
کلا با همه اوکیه
 
و من اگه اگه بخوام وارد رابطه بشم و این غلطو بکنم گور خودمو کندم.
بچه ها یه نظر سنجی میخوام بذارم
دلم میخاد بدونم چی تو دنیات میگذره نهنگ 52 هرتزی من
تو اونقدر غرق سروصدای ذهن خودتی ک نمیفهمی ممکنه کسی هم پی کشف دنیای تو باشه
و شاید منم یه نهنگ 52 هرتزی ام. شاید هممون یه عالمه نهنگ تنهاییم ک نمیفهمیم کسی هست ک پی کشف ما باشه
سلام
من سرچ کردم و دیدم یک سوال شبیه سوالم در خانواده برتر هست ولی درباره مورد خاصی مطرح شده و تعداد پاسخ ها هم کم هست. میخواستم اگر میشه سوال من بصورت جامع تر مطرح بشه. در واقع من میخوام بدونم در محیط هایی که شاید برخورد ها خیلی رسمی تر و کم هست، مثل محیط کار که یک نفر رو خیلی کم میبینی که مال یک بخش و طبقه ی دیگه است، یا دوره ی ارشد تو دانشگاه که ممکنه یک نفر رو ببینی که فقط یک درس مشترک باهاش داری و کسی کسی رو نمیشناسه (کلا شبیه لیسانس نیست که 4 س
الان اونجایی تو زندگیم ایستادم که کلی اتفاقا افتاد کلی استرس و غم و گریه دیدم. کلی زندگی باهام هیچ جوره راه نیومد... حالا دیگه انتظار دارم از اینجا به بعد یه مدت اتفاقای خوب بیفته که بشوره ببره. 
باش باهام. باش باهام که بدونم هنوزم هوامو داری...
/
سال هر کسی از یه جا شروع میشه
یکی اولِ نوروزِ..یکی سال میلادی جدید...یکی ماه رمضون..یکی روز تولدش..یکی محرم..یکی هم مثل من اربعین
میخوام جوونی کنم
میخوام امشب که شب اولین سال جدیدمه با خودم قرار بزارم که قدر جوونی و عمرمو بدونم و شروع کنم
:)
قدر جوونی
وقت
و روزهایی که دارن میرن پشت هم و بدونم.
همین
واقعا همین
 
از دوستان اینجا، می‌شه بدونم که چه کسانی تهران زندگی می‌کنند؟ در حال حاضر سؤال یا زحمت و درخواستی ندارم. در آینده ممکنه یک مزاحمت کوچک برای کاری داشته باشم. 
کامنت‌ها تأیید نمی‌شن برای راحتی شما. اگر کسی مایله لطفاً پاسخ بده.
سلام
چند شب پیش فیلم Intern را دیدم با بازی زیبای Robert Deniro و Ann Hathway که واقعا هر دو را دوست دارم.
این فیلم به نظرم بسیار انگیزشی بود و من مطالب مهمی یاد گرفتم. یکیش این بود که بیشتر قدر زمان را بدونم و بهتر برنامه ریزی کنم.
اینکه قدر شغلم را بدونم و به فکر پیشرفت شغلی افتادم.
اینکه با چیزهای کوچک و ساده هم میشه خوشحال شد.
دومین روزی هست که اینترنت قطع شده...البته سایتهای دات آی آر دار باز میشن...که خب به درد خودشون میخوره...دارم فکر میکنم عقل داشتن چیز خوبیه که خدا بهمون داده...عقل داده تا فکر کنیم و بعد عمل کنیم...ولی بعضیها قشنگ مشخصه عقل ندارند...وگرنه به این فکر میکردند که ممکنه کسب و کار بعضی ها بدون اینترنت بخوابه...ممکنه اعضای خانواده شون که خارج زندگی میکنن این مدت نگران بشن...ممکنه منتظر یه ایمیل باشند یا بخوان ایمیل مهمی بفرستن...و ممکنه های دیگه...ولی ندارن
یکی از چیزهایی که به تازگی درون خودم کشف کردم اینه که محبتی که به مادرهمسرم در دلم دارم خیلی خیلی وابسته به رابطه ایه که با همسرم دارم.
یعنی وقت هایی که خیلی خوب و خوش و خندانیم و محبت وجودم رو سرشار کرده مادر شوهرم رو هم خیییلی خیلی دوست دارم.
اما وقت هایی که از شوهرم دلخورم یا هر گونه ناراحتی ای پیش اومده که مل رو با هم سنگین رنگین کرده، رفتارم با مادر شوهرمم سرد میشه انگار! ناخودآگاه! 
این در حاایه که درباره پدر شوهرم اصلا چنین چیزی صدق نمیک
فقط میخوام بدونم کجایی:)فقط...میخوام بدونم تو این هوای سرد بهار کجایی...میخوام بدونم سال نوتو کجا بودی...آخه...واقعا دلت میاد؟...مامانت...انقد گریه کرده بود صداش میلرزید...اونا که هم سن تو نیستن درکت کنن...انقد دوسش داشتی که به خاطرش همچین کاری کنی؟فکر نکنم...و جای سختش همینجاست...کی داره آزارت میده...کی مجبورت کرده....اینا میگن....:)برگرد خونه...توروخدا برگرد...انقد حماقت نکن...زندگیتو خراب نکن...هرچی هست این راهش نیست...یه اسم بهم دادن...گفتن پیش اونی...انقد
پانته آ میگفت وقتی میخواین یه چیزی بنویسین توی وبتون و یا منتشر کنین یه جای عمومی به این فکر کنین که این مطلب رو اگه بذارنش صفحه ی اول واشینگتن پست بتونید ازش دفاع کنید 
متن 95 رو دوباره خوندم و به این فکر کردم اگه یه نفر از آدمای هم گروهیم اینو بخونه چی میشه ؟ دیدم یه ذره زیاده روی کردم . فقط کاش اگه خوندنش اون جمله های اخرش که نوشتم احتمالا عصبی ام رو مد نظر داشته باشند . چون من این جا می نویسم واسه اینکه یه سال دیگه بدونم 13 فروردین 99 عصبی بودم و
چگونه بفهمیم در مسیر کتاب خوانی به درستی حرکت می کنیم؟
چطور بدونم کتاب خوان شده ام؟
 
خیلی راحته
اگه روزهایی که مطالعه نداشتیم، حالمون بده و احساس کمبود می کنیم، ما کتاب خوان شده ایم
اگه از اینکه مدتیه به کتاب فروشی ها سر نزده ایم احساس بدی داریم، ما کتاب خوان شده ایم
اگه به محض اینکه از خواب پا میشیم به جای گوشی، سراغ کتاب میریم، ما کتاب خوان شده ایم
 
 
بسم الله الرحمن الرحیم 
 
روزهای هفته رو‌گم کردم،خیلی هم نیازی بهشون نیست، من با تاریخ ها کار میکنم، شیفتها بر اساس تاریخه،روزهای تعطیلم روزهایی که سر کار نمیرم،هرچند برای بقیه مردم وسط یه هفته ی غیرتعطیل و اداری باشه..
علی ایحال،روزهای هفته رو گم کردم..
از اینور هم بعضی چیزها رو هم فراموش کردم،کانه انگار از اول توی وجودم نداشتمشون، نمیدونم چرا اینطور شده،الان چند روزیه درک بعضی چیزا برام سخت شده،میگم چطور میشه آخه؟چطور ممکنه آخه؟!چطور ه
بسم الله الرحمن الرحیم
احساس در بند بودن احساس خفقان احساس اسارت و بردگی دارم.
همه فکر میکنند چقدر خوشبختم بس که نقش بازی کردم بس که صورتمو با سیلی سرخ نگه داشتم
وقتی کفرم درمیاد که خیرسرش آدم معتقد و مومنی هست این چه ایمانی هست که همش خودخواهی همش فقط خود همش لجبازی همش زورگویی؟
خسته شدم ازین همه تنهایی
شونه ای میخوام برای باریدن
همدمی میخوام برای دلم
خدایا از کجا بدونم نظرت چیه؟
از کجا بدونم سازش و تحمل رو میپسندی یا جدایی و تمام....
تو را ار
اینطور نیست که من خیلی خمار اینترنت باشم و استخون‌درد گرفته باشم از نبودنش. فقط نمیدونم با زندگیم چیکار کنم. نمیدونم بعد یه روز طولانی که از دانشگا برمیگردم چطور خستگیمو در کنم. چطور با مامانم اینا تماس تصویری بگیرم. چطور جزوه و ویس دانلود کنم. چطور گوگل کنم که چرا سرامیکای کف اتاقمون بلند شدن و صدا میدن. 
و به طور کلی، بیشتر نگرانم که قراره چی بشه. قراره اینطوری بمونه؟
دلم میخواد ، نمیخواد. نمیدونم.
حس میکنم بین فاصله ی بین دو تا دنیا زندگی میکنم.
برزخ عجیبیه.
بیشتر از همه به خودم نزدییکم و از همیشه از خودم دورترم.
حس میکنم دلم میخواد یک دریا غم سر بکشم .
ادامه داره و من نمیدونم بعدش چی میشه.
ولی من همش میخوام بدونم بعدش چی میشه،تهش چی میشه.
من میخوام همه چیو بدونم،تا خیالم راحت باشه.خودخواهیه نه؟
دلم تنگ شده....
برای آهنگ های قدیمیم.
انگار هم میخوام این باشم و هم میخوام از هیچی دل نکنم...
هی روزمه پر و پیمونش رو نگاه میکنم و هی تصویرش تو اتاق معاینه میاد جلو چشمم ... چه طور ممکنه یعنی؟  با اون همه عنوان و کارگاه و سمت و کهنه کاری،  چطور میشه که یه ویزیت رو انقدر مبتدیانه و غیر حرفه ای انجام بدی ؟
انقدر سرد شدم دیگه دستم به خوندن نمیره ...

+کامنتهای پست قبل رو جواب میدم ... فعلا ولی خالی شده ام! 
وقت‌هایی هست توی زندگی که دلت میخواد یکی محکم تکونت بده و بگه بیدار شو. چشماتو باز کنی و ببینی همه چی خواب بوده... هیچ کدوم از سختیا، غصه‌ها، درد‌ها واقعی نبودن و همه چی تموم شده.
وقتایی هست توی زندگی که احساس می‌کنم لایق خیلی از چیزایی که دارم نیستم که واسه من دارن حروم میشن، مثل علمی که بهم غرور داده یا احساس پاک عزیزایی که بلد نیستم چطور قدرشو بدونم...
یه وقتایی دوس دارم توی زندگی هیچی نفهمم... شبیه مریض دیپ کمای آی سی یو که زیر ونتیلاتوره...
اولویت یک انتخاب است. اگر بخواهیم دقیقتر بررسی کنیم اولویت شماره بندی دارد.
مثلا 
اولویت اول من کارم است!
اولویت اول من بچه هام هست 
اولویت اول من خانوادم هست 
اولویت های من به ترتیب فلان چیز و فلان چیز است !
پس ما میایم بر اساس اولویت های زندگیمون وقت، زمان، انرژی و عشقمونو پاش میزاریم.
پس به عنوان یک ادم که خود را خردمند می دانیم 
باید اول به اولویت های خود و بعد به اولویت های بقیه احترام بزاریم. چون به انتخاب انها احترام گذاشته ایم.
اگر این
سلام 
من خانمی هستم که چند سال یه فردی رو یک طرفه دوست داشتم. بهش گفتم و حتی گفتم میتونم صبر کنم اگه مشکلی هست، ولی گفتن که به من احساسی ندارن.  اون فرد خیلی آدم خوبیه. از همه جهات فردیه که توی عمرم نظیرش رو ندیدم. 
با شناخت از این فرد بعید می دونم که نظرشون بعد چند سال تغییر نکرده، بعد از این هم تغییری بکنه. حتی دیدن که من خیلی دوست شون داشتم اون مدت.
حالا می خوام بدونم توی این مرحله اگه هم چنان دوباره ایشون رو دوست داشته باشم و شخص دیگه ای رو وا
اهنگ ای کاش فرزین بد جور نابودم میکنه حس عجیبی داره توش 
خصوصا که منو یاد ی عشق میندازه ...
عشقی که من شاهدش بودم 
نمیدونم چجوری بگم ولی میسوزم...دلم میسوزه 
انگار دل من با دل داداش یکیه! از اینکه عمق غصه و شکستشو میفهمم درد میکشم
نباید این طور میشد ولی شد و من همیشه فکر میکنم چطور میشه حالش خوب شه فراموش کنه ی جورایی! خواسته معقولی نیس چون منی که بیرون ماجرا بودمم نمیتونم فراموششون کنم ولی حتما میشه کمرنگ شه چرا کنه نه! عشق بدون وفا نمی ارزه ...! ب
لطفا با حوصله بخونید. خیلی خوشحال می‌شم که نظرتون رو بدونم.ادراکات عقلی، به طور تامّ و تمام قابل انتقال به غیر هستند. یعنی من به شما بگم: "کل از جزء بزرگتر هست"، شما همون درکی رو ازش دارید که من دارم.
اما ادراکات حسی اینطور نیستند. یعنی اگر من بگم: "سوختم" شما حسِ من رو به طور کامل نخواهید فهمید چون یک چیز کاملا شخصیه. حتی اگر شما هم بسوزید، اون سوختنِ شماست و نه سوختنِ من. این دو هیچ‌وقت شبیه هم نخواهند بود.
نتیجه: راهِ بسط و تعمیقِ عقلانیت کاملا
چند روزه حال ندارم ، دیروز جواب آزمایشم رو گرفتم همه چیز خوب بود جز یه مورد !!! ذهنمو مشغول کردچطور ممکنه این اتفاق بیفته ! راستش فکر کردن بهش بیشتر عذابم میداد تا اینکه بدونم این درد رو دارم !
از سرکار رسیدم خونه و با همون خستگی شام پختم ، آشپزی آرومم میکنه و باعث میشه به چیزهای خوب فکر کنم 
آخر شب میرم که بخوابم ، آروم و یواش صدام میکنه ، میرم کنارش ، سعی میکنه بغضشو نگهداره و اشکهاش نریزه، همونطور که تو گوشم زمزمه میکرد اشکهم سرازیر شد ، حرفها
چند روزه حال ندارم ، دیروز جواب آزمایشم رو گرفتم همه چیز خوب بود جز یه مورد !!! ذهنمو مشغول کردچطور ممکنه این اتفاق بیفته ! راستش فکر کردن بهش بیشتر عذابم میداد تا اینکه بدونم این درد رو دارم !
از سرکار رسیدم خونه و با همون خستگی شام پختم ، آشپزی آرومم میکنه و باعث میشه به چیزهای خوب فکر کنم 
آخر شب میرم که بخوابم ، آروم و یواش صدام میکنه ، میرم کنارش ، سعی میکنه بغضشو نگهداره و اشکهاش نریزه، همونطور که تو گوشم زمزمه میکرد اشکهم سرازیر شد ، حرفها
اینه که خودم دست به کار بکشم 
و بشم اونی که میخوام 
بسازم اون چیزی رو که میخوام
این مسیر اصلا هموار نیست ممکنه گاهی اتفاقات خوب منو هل بده به سمت جلو یا حتی نقش ایستگاه پرش رو بازی کنه 
و گاها ممکنه موانعی مسیر رو دشوار کنه و یا حتی متوقفم کنه 
ولی خب راه دیگه رو امتحان میکنیم 
سلام
بحث من درباره خانم ها نیست. بالاخره خودم خانمم و همجنسان خودم رو تا حدودی میشناسم. خوبه این سوال رو آقایون جواب بدن راستی حسینی، و انتظار دارم ازشون صادقانه جواب بدن ولی استقبال میکنم از نظرات خانم های محترم همچنین. بالاخره بعضی هاشون ممکنه مردها رو از خودشون بهتر بشناسن. هیچی بعید نیست واقعا. میرم سر اصل مطلب. 
سوالم رو با یه موضوع کلی میپرسم، اما مثال پاراگراف آخر سوالم رو هم بخونید لطفا دوستان. شاید بهتر کمک کنه توی نظراتی که میدید.
و
با سلام 
من قصد دارم از تابستون به عنوان پشتیبان برای کنکوری ها کار کنم فلذا چند سوال در این رابطه‌ دارم؛
1. من ممکنه بخوام کار پشتیبان بودن را ادامه بدم و در پاییز و زمستون هم برم، میخواستم بدونم چند روز در هفته باید برم؟ آخه من هر روز دانشگاه‌ کلاس دارم (شنبه تا چهارشنبه) میترسم به درس هام نرسم و نمراتم کم بشه.
2. به نظرتون زبانم را ادامه بدم  یا پشتیبان باشم؟
3. وظیفه پشتیبان دقیقا چیه؟
4. به نظرتون پشتیبان قلم‌چی‌ بشم‌ یا گاج یا گزینه د
ایران مسئولیت منهدم کردن هواپیمای اکراینی را بر عهده گرفت.
 
 
اون دوستانی که فکر میکردن مردم هیچی حالیشون نیست و همش چرت و پرت میگن و توهم زدن و اصلا چطور ممکنه ایران یه هواپیمای مسافربری رو مهندم کرده باشه،دلم میخواد الان قیافه شونو ببینم...
 
از رستم پیروز همین بس که بپرسند
از کشتن سهراب به تهمینه چه گفتی؟
 
کلی هر سری بهم بر بخوره 
ناراحت بشم 
دلم بشکنه 
ولی بازم ...
به درجه ای رسیدم که واقعا نمیدونم چیکار کنم 
اره قبلش باید اینو بگم "مهم نیست"
اینا که مشکل نیست و فلان و بیسال و بهمان 
اما ... در لحظه ، وقتی توشم کاسه چه کنم دستم میگیرم و عالم و ادم رو مقصر میدونم و اعصابم حسابی خورده ...
+ خیلی اگاهانه دارم خودمو انالیز میکنم : 
۱ ) یه اتفاقی ، یه رفتاری ، یه عملی برام گرون تموم میشه و کلی خود خوری میکنم و اعصابم سرش خط خطی میشه اما بعدش که میام از اون می
بعد از مدت ها اومدم اینجا تا بگم خسته شدم از این رنج کثافتی که ناشی از فرار من از انسان بودنه.
من دیگه نمیخوام فیلسوف باشم؛نمیخوام خدا بشم.
دیگه نمیخوام بیشتر بدونم.هیچ چیز رو نمیخوام بیشتر بدونم.
من میخوام یک انسان ساده باشم.یک homo sapien.
میخوام حس کنم.میخوام هر آنچه که هستم رو ابراز کنم.
میخوام یک هنرمند باشم.
شاید خواننده،شاید یه بازیگر،شاید حتی نویسنده یا شاعر...
فقط دیگه نمیخوام از انسان بودنم،از محدودیت هام،از نیازهام فرار کنم.
دیگه نمیخوا
بعد از مدت ها اومدم اینجا تا بگم خسته شدم از این رنج کثافتی که ناشی از فرار من از انسان بودنه.
من دیگه نمیخوام فیلسوف باشم؛نمیخوام خدا بشم.
دیگه نمیخوام بیشتر بدونم.هیچ چیز رو نمیخوام بیشتر بدونم.
من میخوام یک انسان ساده باشم.یک homo sapien.
میخوام حس کنم.میخوام هر آنچه که هستم رو ابراز کنم.
میخوام یک هنرمند باشم.
شاید خواننده،شاید یه بازیگر،شاید حتی نویسنده یا شاعر...
فقط دیگه نمیخوام از انسان بودنم،از محدودیت هام،از نیازهام فرار کنم.
دیگه نمیخوا
یاور همیشه کفتر نجات منه :)
یاور توی سخت ترین، آسون ترین، خوشحال ترین، ناراحت ترین لحظه هام، بهم حرفهایی رو میزنه که به معنای واقعی کلمه روی من اثر مثبت میذاره.
امروز داشت بهم میگفت که برای اینکه بفهمم که چرا دنیا داره به سمت شتی تر شدن میره
system dynamics علی مشایخی رو ببینم
و کتاب هنر شفاف اندیشیدن رو بخونم تا بدونم دیدی داشته باشم به اینکه چطوری تصمیم های بهتری بگیرم یا وقتی که تصمیم افتضاحی دارم میگیرم بدونم که از کجا میاد.
حالا میخوام شروع کنمش
خب درابتدا باید بگم چرا اصلا این روش؟چه کاریه اصلا؟وقتی نرم افزارهایی برای اینکار هستن.یا خود ویندوز معمولا ابزاری برای اینکار به ما میده...
تمامی اینها درسته ولی بعضی اوقات ما تازه ویندوز نصب کردیم(ویندوزمون قدیمیه) یا اینکه توی یه بازی هستیم و سیستم آنچنان قوی نداریم که یه نرم افزار اضافه رو اجرا کنیم و فقط یه لحظه و برای یکبار ممکنه نمایش داده بشه و تموم بشه.اونوقت چی؟اگه میخواین بدونین و ممکنه چیز جدیدی یادبگیرین خوشحال میشم بقیشو بخون
سلام
وقت تون بخیر، سوالی که دارم اینه که موفق شدن در رشته های زیرشاخه روانشناسی  (حالا اینکه کدوم رشته بماند...)، چطور ممکنه؟، و اینکه ادامه تحصیل تو این رشته ها چقدر لازمه و البته سختیش چقدر هستش؟
مورد بعدی، حتما باید بعد گرفتن مدرک، مثلا مراجع که میاد مثل همون کتاب ها باید مشورتش داد؟، مثلا خودم بیشتر دوست دارم به جای حرف های خشک و نظری جور دیگه ای با مراجع صحبت کنم. اینم توضیح بدین ممنون میشم.
مورد آخر این که طرف هر رشته ای بخونه بهش میگن ر
از اولین باری که تصمیم گرفتم رانندگی یاد بگیرم و داشتیم با آقای برادر پرواز می‌کردیم :)) تا خود امروز نزدیک به دو سال می‌گذره که دیگه جرئت نکردم تصمیمم رو به عمل برسونم ولی خب امروز با یه حالت اجبار ریز ترسم رو زیرپا گذاشتم و می‌تونم بگم یاد گرفتم :)) یه سوال خیلی مهمی که توی ذهنمه اینه که فقط منم که معتقدم"کلاچ" به شدت مزخرفه و باید حذف شه یا همه این‌طورین؟ :))
ولی داشتم فکر می‌کردم اگر بخواد همزمان تمرکزم روی آینه‌ی جلو/بغل/پیدا کردن چیز میزا
با سلام
دختری هستم تحصیل کرده که شرایط یادگیری زبان عربی از مبتدی تا سطوح کاملا حرفه ای برام فراهم هست. یعنی کلاس زبان عربی نزدیک خونه مون هست اونم کلاس کاملا حرفه ای. خودم علاقه زیادی به زبان عربی دارم.  میخواستم بدونم که یادگیری زبان عربی چقدر میتونه برای من مفید باشه؟ 
در کشورهای عربی و سفرهای زیارتی هم همیشه دلم میخواد با مردمش حرف بزنم ولی نمی تونم.  حتی ابراز محبت در قبال پذیرایی از زائران هم بلد نیستم. میخواستم نظر دوستان بخصوص اون ها
گاهی به این فکر میکنم کاش میشد دوستت نداشت ‌...
کاش میشد از تمام اونایی که دوستشون دارم فرار کنم و برم یه جای دور ...
یه جایی که فراموش کنم از نبودنت چه قدررر حالم بده ....
میدونم دارم چرت می بافم ...
میدونم ...ولی
کاشکی میشد دوستت نداشت ...
حیف ...
حیف که این دل لامصب همه ادمای دنیا رو گذاشته یه طرف ...تو رو یه طرف!
دلم گرفته امروز ...دلم بدجور گرفته ...مثل روزای دیگه ...از وقتی اومدی تو این دلم یه لحظه رنگ اروم قرار به خودش نگرفته...
دلم پر میشه غم ...
دلم پر میک
داشتم فکر می‌کردم که چی باعث میشه آدم‌ها بعد از اتمام یک رابطه سریعا بپرن برن توی یک رابطه‌ی دیگه؟ یا چطور ممکنه به فاصله‌ی کوتاهی از دوست داشتن یک نفر، فردی دیگه رو دوست بدارن؟ 
تنها جوابی که براش پیدا کردم که ربطی به اخلاقیات نداشته باشه، اینه که احتمالا این یه مکانیزم دفاعیه برای تحمل نکردن و فرار کردن از رنج‌هایی که از پایان اون روزها به دست اومده. 
 
 
من خودم مشکلم اینه که همیشه فکر میکردم مردها ابرقدرتن :)
فکر میکردم مردها فقط میخوان سکس کنن و فرار کنن.
برعکسه.
مرد ممکنه بخواد بخوابه با همه، چون اون بیچاره مخش تنوع طلبه. حتی دخترا هم ممکنه همینطوری بشن. الان خود من استرس دارم که وقتی اسم یکی بره توی شناسنامه م باید با بزرگترین وحشت زندگیم روبرو شم.
 
یعنی ما هم تنوع طلبی رو دوست داریم. ما هم حداقل استقلال و ازادی رو دوست داریم.
 
ولی قضیه اینه که مرد ممکنه علاقمند بشه. مردها اتفاقا زود علاق
هیچ وقت از دانش اموزتون نخواین براتون توضیح بده چرا پدرش نمیتونه بیاد و رضایت نامه کذایی رو امضا کنه 
چون ممکنه مثل من ضعیف لوس و ... باشه و یهو بزنه زیر گریه 
هیچ وقت وقتی دانش اموزتون داره گریه میکنه نگین بهش که بره دنبال سهمیه برای کنکورش این مسئله با هیچ سهمیه ای قابل معاوضه نیست 
و هیچ وقت وقتی دانش اموزتون داره مثل ابر بهار گریه میکنه ازش نپرسین چندتاا بچه ای این چه سوالیه خب :| 

+وحشتناک بود خیلی وحشتناک دلم میخواد خودمو با گیوتین دار بز
پستی گذاشته بودم که کمی قبولش داشتم کمی نه ، احساس کردم بودنش نمک پاشیدن رو زخممونه در این شرایط و حذفش کردم.
آقا ما همه ممکن الخطا هستیم فقط گفتم یادمون باشه در این مسائل فعلی از نظر منو شما ممکنه کسی اشتباه کرده باشه ممکنه از نظر خودش و دیگری خیر فقط گوشه ی ذهنمون داشته جز ائمه ی اطهار هیچ کسی معصوم نیست 
 
بچه ها زندگی خیلی پیچیده هست
و آدمهایی که حتی فکرش رو هم نمیکنین که ممکنه مشکل داشته باشن، در حقیقت در مشکلات زیادی غرقن. مشکلاتی که شاید برای شما مشکل به نظر نیاد ولی برای اونها فاجعه هست. همونطور که برای ماها مسائلی فاجعه و سخت هکه ممکنه بای بقیه به طرز خنده داری ساده باشه.
آدم ها رو شوخی نگیریم.
حال ادمها رو حتی اگه شده یه بار، بپرسیم.
حتی یه بار.
سه سال بعد ممکنه پشیمون بشیم که چرا یه بار ازون آدم نپرسیدیم حالت خوبه؟
همون طور که سه سال من این
محبتای ما آدما اینجوریه که حجم عظیم محبتی که تو قلبمونه یدفه با دیدن یه کاری، یا فهمیدن یه موضوعی ممکنه همه ی همه‌ش تبدیل بشه به تنفر،
حتی ممکنه حجم تنفره بیشتر از محبت قبلیه باشه .. یعنی "حسنات" می‌شن "سیئات"
چقدر خدا عجیب غریبه که "سیئات" رو به "حسنات" تبدیل می‌کنه.. 
راستش نمیدونم چی بگم،من خیلی بدهکارم به تئاتر،به هنر،به خانه جوان و از همه مهم تر به استاد ش.ل کلی بدهکارم،من مدیونشون هستم که منو با دنیای بیرون آشنا کردن،بهم اجازه دادن به خیلی از ترس هام غلبه کنم،بهم اجازه دادن 6 ساعتِ تمام با دوستای تئاترم باشم درحالی که بدونم اونهمه پسر رو چطور ببینم و نگاه های برادرانه ی اونارو درک کنم،من عاشق این جمع هام وقتی هیچ ترسی ندارم و از لحظه به لحظه ی باهم بودن ها لذت می برم...می خوام بگم،من امروز 6 ساعت از روزم
دیروز به بچه ها گفتم ممکنه نیام 
ممکنه
ناراحت شدن اغلبشون؛ دوتاشون زدن زیر گریه و چند تایی بغض کردن. بی تفاوت هم داشتیم البته...
بعد گفتم بچه ها رفتنم یه شوخی بود. کنارتون هستم.
دوستشون دارم و دلم براشون تنگ میشه اگر نبینمشون. هلیا گفت خانوم وسط سال وسط راه وقت بی وفایی نیست. نباید ما رو تنها بذارید...
دلم مچاله شد. دوست ندارم غمگینشون کنم.
چقد هوا خوبه...منکه فردا نوبت ارائه ی پروژه ای رو ندارم که انجام ندادم تایپش نکردم و تستش هم نکردم...شما چطور؟؟منکه اصلا معدلم وابسته به سه واحد پیشرفته ی فاکی نیست...شما چطور؟منکه نمیخوام شب زلزله بیاد اصلا قیامت شه تا صبح نرسه...شما چطور؟
ناراحت‌کننده می‌شه اگر یه روزی متوجه بشم چیزی که من موفقیت می‌دیدمش توهم بوده بیشتر،یه‌وقتایی دلم می‌خواد اتفاقات آینده و اون‌چیزی که قراره تجربه کنم رو از همین حالا بدونم و یه‌وقتایی دلم نمی‌خواد چون حس می‌کنم مقدار زیادی استرس با خودش به همراه داره،ولی پوینت مثبت باخبر بودن از آینده می‌تونه این باشه که خب من که می‌دونم فردا قراره این بشه پس این‌کارو انجام ندم،نمی‌دونم شاید هم بیشتر منفی باشه و همه‌چیز یک‌نواخت و مسخره پیش بره
سلام
میخواستم بدونم که آیا شخصی که باهوش و نخبه نیست و مدارس معمولی درس خونده، میتونه پزشک موفقی باشه؟، یه دانشجوی پزشکی بهم گفت که این رشته برای آدم های باهوش و نخبه است و افراد معمولی از پس درس ها بر نمیان و بهتره نیان پزشکی... 
میخواستم بدونم آیا واقعا اینطوریه؟، آیا افراد معمولی باید به رشته های دیگه فکر کنن؟
ممنون
مرتبط با قبولی در پزشکی:
ارزش داره یه سال دیگه از زندگیم رو صرف خوندن برای پزشکی کنم؟
کنکور یه رمز اساسی داره
چطور در عرض 3 ماه
یه جورایی، سوالی که من از خودم میپرسم، وقتی تو این شهر نفس میکشم (و توی این کشور، توی انتاریو این وضعیت بدتر بود)، وقتی بین مردم راه میرم، وقتی با اینها زندگی میکنم، همیشه به این فکر میکنم، که اولا اینها چرا اینقدر تنها هستن؟! حتی سوپروایزر من و هم ازمایشگاهیای من، خیلی تنها بودن. خیلی. اصلا کانکشن نمیتونن بزنن. اگه میخواین خوب بفهمینشون، فیلم on body and soul رو ببینین.
در ثانی، چرا اینها خوشحالی هم رو نمیخوان؟! توی ایران، مردم ممکنه یه جور خوشحالی
چرا نمیتونیم از حداکثر توانمون بهره ببریم؟!چرا نمیتونیم نهایت تلاشمون رو کنیم؟!
همیشه زمان هایی رو داشتیم که با خودمون بگیم؛بایدبیشتر تلاش میکردم.باید بیشتر سعیمو میکردم.میتونستم بیشتر تلاش کنم.باید وقت بیشتری روش میگذاشتم‌.
حالا من دقیقا در نقطه ی قبل از این جملات قرار دارم.با وجود اینکه میدونم که ممکنه در آینده همچین جملاتی رو استفاده کنم،چرا باز هم طبق همون روال قبلی دارم پیش میرم؟!چطور میتونم واقعا با آگاهی نهایت تلاشم رو بکنم؟
دارم
وقتی وارد دنیای یه زبان جدید میشم یه چیزی برام خیلی جذابه. اسم ها.
اسم هایی که هیچ پیش زمینه ای درموردشون ندارم. نمیدونم قدیمی ان یا جدید. نمیدونم محبوبن یا نه. نمیدونم آیا قشر خاصی از جامعه بیشتر تمایل به انتخابشون برای بچه هاشون دارن یا نه. و همه ی این ندونستن ها بهم فرصت میده که فارغ از هرچیزی، به طنینی که توی گوشم میپیچه توجه کنم. بدون اینکه بدونم "متیو" نقش اسفندیار رو توی فارسی داره یا علیرضا، چیزی معادل مجیده یا شروین، دوسش دارم.  بدون ای
توی اثبات های ریاضی دوتا اشتباه دارم که خیلی تکرار می‌شن.
۱. رابطه ای که باید اثبات بشه رو نقض می‌کنم. این واقعا عجیبه که انقدر این اتفاق تکرار می‌شه. یک جورهایی نشانگر اینه که خیلی زیاد مخالفت می‌کنم و همیشه میخوام دنبال اشکال در هر فرضیه ای باشم و تمام راه های نقضش رو در پیش بگیرم.
۲. توجیه های عجیب! بعنوان تمثیل، ممکنه من ۲+۲ رو به صورت کاملا سهل انگارانه ۵ بنویسم؛ چون ۵، راه حلی که مدنظرم هست رو به نتیجه می‌رسونه. این نشانگر ارورهای وحشتن
این مقدمه « خیلی » مقدمه هست!
 
در برنامه نویسی شما نیاز به داده دارید. اما این داده ها کجا هستند؟ این داده ها ممکنه در
کامپیوتر یه آدم دیگه
یه فایل توی کامپیوتر شما
توی اینترنت 
توی یک سیستم مدیریت پایگاه داده (DBMS)
باشه. حالا میخوایم یاد بگیریم که چطور با داده های درون فایل‌ها در پایتون کار کنیم. 
ادامه مطلب
چی به سرت اومد که از اون آدم پر جنب و جوش، انقد ساکت شدی و برای هز چیزی نگرانی؟‌ مگه نمی‌گفتی که اگه یه کوه جلوت باشه، شروع می‌کنی به کندن؟ حالا که کوهی نیست، همه‌ی مسیر‌ها هم حداقل هموار به نظر میان، پس چرا شروع نمی‌کنی؟‌
منتظر چی هستی؟ تضمین؟‌ نیست. وجود نداره. ممکنه اینبار از دفعه قبل محکم تر بخوری زمین. ممکنه تو مسیر همه چیزت رو از دست بدی. ممکنه همین اندازه اعتماد به نفسم که برات مونده بره. ممکنه  یجور بخوری زمین که دیگه هیچ وقت بلند ن
با سلام
بنده برنامه نویس وب هستم که به تمامی زبان های Html , Css , Javascript , Ajax , php , sql مسلط میباشم، بنده می خوام کار را شروع کنم ولی هر جایی می خوام پروژه بگیرم بهم نمیدن، حتی توی پونیشا و ... هم عضو هستم، با توجه به اینکه بنده نمونه کار آفلاین هم دارم، یعنی سایت فروشگاهی زدم، اگه ممکنه دوستان راهنمایی کنن که از کجا و چطور میتونم کار بگیرم؟
ادامه مطلب
مجموعه‌ی نرم افزاری آفیس رو مطمئناً همتون اسمشو شنیدین. مثل Word، Excel، Power Point و ... . یک نفر برنامه نویس باید با نرم افزارهای زیادی کار کرده باشه و آشنایی‌ای هم داشته باشه. هر چند که کم باشه. ممکنه بگید نرم افزارهای آفیس خیلی راحته و همه بلدند که باهاش کار کنن :-) ولی اصلاً اینطور نیست. بعضی از امکانات آفیس هست که اصلاً شما اسمش رو هم نشنیدین و نمی‌دونید که اصلاً کارش چیه. خود منم هم همینطور هستم. نمی‌گم که کامل بلد هستم.
توی بعضی پروژه‌ها ممکنه نی
۱: زندگی عجب داستان پیچیده ای داره. عجب ناگفته ها و ناپیدا شده ها! هر روز یه ایده ی جدید، یه تیوری جدید می یاد و یا اینکه بوده و تو تازه پیداش می کنی! اینکه چطور شد که ما این شدیم، رفتارهای ما چطور شکل گرفت! ما به عنوان ادمیزاد، از کجا امدیم و چطور شد که از مرز بی نهایت بد تا مرز بینهایت خوب متنوع شدیم! اصلن مرز خوب و بد چطور شکل گرفت؟ مردم جامعه را می سازند یا جامعه مردم را؟ کدومش اول اگاهانه اتفاق افتاد...زندگی عجب داستان پیچیده ای دارد. 

ادامه مط
گاهی شروع ی زندگی و تولد
یا
پایان ی زندگی و مرگ
روابط آدم ها رو دستخوش تغییر های بزرگ میکنه
تولد یا مرگ شرایط زندگی رو کاملا تغییر میده
و ما آدم ها تو شرایط جدید ممکنه رفتار یا تصمیم جدیدی بگیریم
این وسط شرایط و قانون هایی که باید تبعیت کنیم از ی طرف دیگه
ممکنه به مذاق ما خوش نیاد
ادامه مطلب
سلام 
میخواستم بدونم ارتباطاتی که در دوران دبیرستان بین یک دختر و پسر اتفاق میافته تا چه اندازه درسته و تا چه اندازه غلط؟
اگه پسر یه کم سنش بالاتر باشه مثلا ۲۰-۲۱-۲۲ و دختر هم ۱۷-۱۸ سالش باشه و پسره هم قصدش ازدواج باشه چطور میشه به اون دختر اعتماد کرد؟، در واقع چطور میشه به حرف یک دختر دبیرستانی اعتماد کرد؟
آخه یه دوستی داشتم تو سال آخر دبیرستان با یک دختر همسن خودش رابطه داشت، اما وقتی دختر دانشگاه دلخواهش قبول شد خیلی راحت پسر رو کنار گذاشت
بچه ها. من واقعا دوست دارم در مورد زبان خوندن کمکتون کنم.
اما، واقعا کاری رو که خودم به سر انجام نرسوندم، نمی تونم راهنمایی در موردش داشته باشم.
اما بهتون این قول رو میدم که پاییز وقتی ازمونم رو دادم و نتیجه رضایتبخش بود، مو به مو با جزییات بهتون بگم.
تازه اولا که من زبانم "خیلی ضعیفه".
دوما ممکنه روش های من برای همه کاربردی نباشه.
سوما، بچه ها جوینده یابنده ست‌. اگه میخواین ریسرچر قوی ای باشین، اول از همه باید بدونین مشکلاتتون رو چطور با سرچ حل
از کجا شروع می کنیم به اهمیت دادن به آدما توی ابعاد شخصی زندگیمون؟‌
اصلا تعریف شخصی چیه؟ خب واضح اینه که شخصی و غیرشخصی واسه هر کسی یه بازه ای از کارا رو پوشش می ده. اما با این حال، با همون تعریف شخصی از شخصی! یعنی خودمون می دونیم چی واسه خودمون شخصی هست و چی نیست...
یه بار یه نفر گفت که ما به خاطر بقیه باید به ظاهرمون اهمیت بدیم! که حال بقیه بهتر شه با دیدنمون! و اونجا بود که کلا ذهنم hang که چطور ممکنه یکی اینجوری به ماجرا نگاه کنه؟
فک کنم که خشمی
سلام خدمت همه ی دوستان
دارم قشنگ دیوونه میشم. پسر داییم رفتارهای متناقضی از خودش نشون میده، کاملا راجع بهش گیج شدم. من خواهش میکنم لطفا پسرها (نه دخترا) بیاین نظرتون رو بگید.
میخوام بدونم از زاویه دید شما آقایون پسر داییم از من واقعا خوشش اومده یا نه؟ اگه بدونم واقعا توهم زدم دیگه این همه بهش فکر نمیکنم، آخه الان اصلا تمرکز ندارم رو درسم. اول اینو بگم از دید دخترهای نسل جدید پسر تاپیه از نظر پول، ظاهر و قیافه منظورمه. 
رفتارهاش اینطوریه که تو
به نظر کاربران مردم یک ملت که ملتِ ما هم نیستند و جزو کشورهای قدرتمند و ابرقدرتمند هم نیستند و گرفتار یک حکومت دیکتاتوری اند چطور میتونن بدون جنگ و خونریزی از مرحله ی دیکتاتوری گذار کنند و به مرحله ی دموکراسی برسند؟
پیشنهاد کاربران برای این ملت در بند چیه؟، واقعا دوست دارم بدونم راهکار ملت چیه؟، فرض کنید که این ملت اگه حتی بخوان راهپیمایی در سکوت هم بکنند یک عده مزدور از جانب خودِ حکومت با لباس شخصی اقدام به خرابکاری و تخریب اموال عمومی می
خیلی برام جالبه که من وبلاگ‌ها رو به سه شیوه دنبال می‌کنم و اگر وبلاگ‌های موجود در هر دسته وارد دستهٔ دیگه‌ای بشن جذابیتشون برام از دست می‌ره و حتی شاید دیگه نتونم بخونمشون.
دستهٔ اول تو همین فضای بیان (که خودش ممکنه به صورت مخفی یا عمومی باشه)
دستهٔ دوم با خبرخوان
و دستهٔ سوم رو خودم دستی می‌رم چک می‌کنم
شما چطوری وبلاگ می‌خونید؟
بخشی از چیزهای که باید درباره ی عشق میفهمیدم امروز من بعد از دیدن 500 Days of Summer یه جوری از لحاظ تفکارات قبلیم کاملم کرد  ولی هنوز خامه این بود . 
وقتی که یک فرد وارد رابطه با یک جنس مخالف میشه اویل رابطه به عنوان دوست هستن  میگن میخندن و حرف میزنن ، رفته رفته این رابطه عمیق تر میشه و ممکنه به هم آغوشی هم کشیده بشه  و در این همین رابطه که در جریان هستن یه سری تفکرات شکل میگره . تفکراتی که ساخته ذهن هر کدوم از ما میشه و تواقعاتی که ممکنه توی بستر زمان
وقتی کربلا میری همه چیز شیرینه. همه سختی ها آسونه حتی اگه طاقت آدم رو طاق کنه. ممکنه غر بزنی اما ناامید نمیشی...افسرده نمیشی دوباره بلند میشی و حرکت میکنی. سریع خنده به لب هات برمیگرده. خیلی کارها و عباداتی که در حالت عادی توان نداشتی رو میتونی انجام بدی. الان که برگشتم با خودم میگم اون شرایط بد اسکان رو چطور تاب میوردم؟که الان در راحتی و گرمای اتاقم نمیشود..حکایت زندگی ما با یا بدون امام اینست.یک دنیا حرف نگفته هست که جز برای خودم مفهومی ندارد.
سلام
یه پسر بیست چند ساله هستم، سوال اولم از دخترها اینه چطوری علاقه شون رو به یه پسر نشون میدن؟ اصلا ممکنه از پسری خوش شون بیاد که نمیشناسنش؟، چه قدر احتمال داره خودشون بیان جلو؟، اصلا اگه نیان جلو چه جوری باید بری به دختری که کمترین برخوردی باهاش نداشتی حتی اسمش رو هم نمیدونی پیشنهاد آشنایی بدی و چی باید بگی؟
اصلا چرا من حس میکنم بعضی از دخترها بهم علاقه دارن، نه جذابیت ظاهری آنچنانی حس میکنم نه ملاک های دیگه ای که برای یه دختر ممکن جذاب ب
وقتی برای اولین بار میری سر کلاس تا با دانشگاه آشنا بشی اولین چیزی که برات اتفاق می افته و تقریبا تا دو هفته هم ادامه داره شوک ورود به مکان جدید هست. دقیقاً نمیدونی قراره چه کاری انجام بدی و برای همین فرصت اولیه رو از دست میدی تا ممکنه حتی از بقیه عقب بیفتی. اگر خوابگاهی باشی ممکنه این عوارض تا آخر ترم یک برات ادامه پیدا کنه. بگذریم...
ادامه مطلب
با سلام
پسری مجرد از اهواز هستم، شرایط مادی ازدواج دائم رو اصلا ندارم، می خواستم بدونم برای ازدواج موقت در اهواز چطور اقدام کنم؟، مکانی مختص این کار هست؟
مرتبط:
برای ازدواج موقت در اهواز چطور اقدام کنم؟
آیا ازدواج موقت میتواند عامل بازدارنده زنا در ایران باشد؟
چند تا سوال در مورد ازدواج موقت
ازدواج موقت چه وقت هایی خوبه ؟
 ازدواج موقت یا زنا ؟
ازدواج موقت=زنا؟ بله یا خیر؟ "مسئله این است"
بین من و دختری که تن به ازدواج موقت داده فرقی نیست ؟
اگ
فکر میکنید چی باعث میشه دیگران فکر کنند (متوجه بشن درواقع!) که شما احمق هستید؟ (ببخشید)شاید خیلی چیزها. اما من با اطمینان میگم: یک چیز خیلی مهم: شما اونا رو احمق فرض میکنید.چطور؟ با دست‌کم گرفتن هوش و تجربشون. حالا هرچقدر هم که کم باشه.برای یک آدم معمولی یا حتی کسی که واقعا احمقه، سخته که دیگرانو دست‌کم‌ نگیره و توضیح‌ واضحات نده، چون اونا برای ذهن خودش «واضحات» نیست و او داره با همین ذهن با دیگران تعامل میکنه! بنابراین ممکنه زیاد پیش بیاد ک
امروز یه سوتی خیلی وحشتناک و مضحک دادم.با همسرم داشتیم در مورد هنرمندهایی که فوت شدن حرف میزدیم که یهو پرسید راستی جمشید مشایخی هم فوت کرد؟گفتم آره بابااااا.چطور یادت نیست؟
بعد گفت از هم دوره ای های اون الان علی نصیریان مونده و محمد علی کشاورز.گفتم نه بابا محمد علی کشاورز هم فوت کرده.گفت نه زنده س.منم اصرااااار که نه فوت کرده.مگه بابای لیلی رشیدی رو نمیگی؟خب باباش فوت کرده دیگه...
نمیدونم چرااااااااااااا و به چه علتتتتتت مغزم با من اینکارو م
بیماری های گربه ممکنه ما رو خیلی نگران و ذهنمون رو مشغول کنن. دونستن علائم بیماری های گربه ها، راه‌های پیشگیری و درمانشون کمک می‌کنه که مراقبت بهتری از دوستای کوچولومون بکنیم. بیمار‌هایی که گربه‌ها ممکنه بهش مبتلا بشن خیلی زیادن، ما توی این مقاله به چنتا از رایج‌ترین‌هاشون اشاره می‌کنیم.
ادامه مطلب
توی رویاهام، یک پسر داشتم بزرگش می‌کردم بهش درس شهادت می‌دادم بعد می‌شد سرباز رکاب حاج قاسم. حاجی بهش یاد می‌داد یک سرباز امام زمان چطور باید باشه؟ میگفتم پسرم هر چی سردار میگه گوش بده دل بده کم کسی نیست. حرفاشو بذار روی چشمات...
صبح بیدار شدم تا حالا اشکم بند نمیاد چطور باور کنم نبودنتو؟ چطور باور کنم رفتنو؟ چیزی جز شهادت حق شما نبود.
دارم رویاهایی که بافته بودم پنبه می‌کنم پسرم بی سردار موند
ترسیدم ادعا کنم که "حکومت بر این مردم آسونه"
چون ممکنه بگن "اگه راست میگی بیا این پست و مقام، حکومت کن"
منم که میدونید چقد از ریاست طلبی و سلطه جویی بیزارم.
خلاصه دیگه ادعای آسانی حکومت رو کنار گذاشتم چون میدونم حکومت بر مدعیانی مثل خودم چقدر ممکنه سخت باشه.
 
 
نمی دونم چطور اومدی تو زندگیم و چطور از زندگیم رفتی و کجا رفتی.امابودنت چنگ زدن به چیزی به نام زنده گی بودنبودنت چنگ زدن برای قبول نبودن و اینکه چطور زنده مانده ام و اما زنده ماندم و تو ارزشمندترین و رازآلودترین و دردآور ترین یادی که همیشه به احترامت سر خم می کنم. 
سلام
چطور میشه از رفتار و ویژگی های ظاهری، مرتب و منظم بودن یه خانم رو تشخیص داد. برای من نظم و انضباط خونه خیلی مهمه. میخوام بدونم میشه از روی ظاهر طرف و رفتار ظاهری متوجه شد که خانومی منظمه و شلخته نیست؟، بعضی از خانم ها واقعا توی خونه داری خیلی شلخته و نامرتب هستند، این رو توی زندگی شون و توی اتاق هاشون میشه دید.
ادامه مطلب
به نقل از یکی از اقوام که یکی از آشناهاشون تو قالیشویی کار می‌کنه:
از چند ماه به نوروز، به هیچ وجه قالی به قالیشویی ندین. چون اوضاع خیلی خرابه. بقیه‌ی قالیشویی‌ها رو خبر ندارم، این یکی که وصف حالش رو شنیدم، از سراااسر شهر قالی می‌بره و محدود به منطقه‌ی خاصی نیست. تعداد زیادی وانت داره که از هشت صبح تا هشت شب و هفت روز هفته کار می‌کنن. البته کار که چه کاری! به نقل از منابع مذکور، فرش رو با آب‌کف خیس می‌کنن و بعد با کفش‌های گلی هی از روش میرن و
فکر کنم که (این جدیده و حاصل تجربیات دو سه ماه اخیرم)،
یک مرد
وقتی که واقعا یه دختر رو دوست داره
همه زندگی و عمرش و وقتش و همه چیزش رو صرف میکنه که اون دختر رو خوشحال کنه و اون دختر کلا خوشحال باشه.
 
ممکنه سعی هم حتی بکنه که یکمی بهش زور هم بگه،
به دو دلیل:
1. کاری که دختره میکنه ممکنه اون لحظه به نفعش نباشه و پسره نمیخواد اسیبی به دختره وارد بشه
2. مردها معمولا دوست دارن یکمی قدرت و کنترل هم روی دختری که دوسش دارن داشته باشن.
 
سلام
من از مسافرت برگشتم. رفته بودم مشهد.
 
خیلی نیاز داشتم. حالم خیلی بهتر شد.
الان هم شکر خدا خوبم.
بعضی وقت ها فکرم پرواز می کنه و میره جاهایی که نباید بره ولی من خودمو کنترل می کنم و ادامه میدم.
 
هر لحظه برای بهتر بودن خودم تلاش می کنم. 
هر لحظه از زندگیمو صرف بهبود وضعیت روحی و جسمی خودم می کنم.
هر لحظه بهتر از قبل میشم.
 
من ناامید نمیشم.
من منصرف نمیشم.
من ادامه میدم.
خدا همراهمه.
راه سختی در پیش دارم.
راه زندگی
راه بهتر شدن
راه پیشرفت
ولی خدا
سلام
هیچ حرفی برای گفتن ندارم!
فقط دلم یه معجزه میخواد
یه معجزه ی نارنجی
یه معجزه ی کوتاه و نارنجی رنگ
یه معجزه ی نارنجی با یه کوله ی دیوتر!
یعنی ممکنه یبارم اونطوری بشه که من میخوام؟
یعنی ممکنه فقط یکبار برسم به اون چیزی که آرزوشو دارم؟
فقط همین یبار...
میدونم به صلاحم نیست، ولی حسرتِ نرسیدن، خیلی داغش سنگین تر از اندوهِ شکست خوردنه...
☆خدایا بذار خودم شکست بخورم!
♡میشه برام دعا کنین به آرزوم برسم؟!
ایا ممکنه یک شرکت بازاریابی شبکه ای که مجوز قانونی داره، فعالیت غیر قانونی داشته باشه!؟
میگم: بله!
برای اینکه بدونیم چطور ممکنه یک شرکت ب.ش غیر قانونی کار کنه اینه که بدونیم شرایط اغطای مجوز یک ش.ب.ش (شرکت بازاریابی شبکه ای) چی هست! 
خب ما فعلا به شرایط فعالیت ش.ب.ش در ایران می پردازیم بصورت خلاصه: 
اول اینکه محصولات باید در چارچوب قانون کشور ارائه بشن!
دوم دریافت پول به عنوان حق عضویت و ورودی به شرکت غیر قانونیه. بسیاری از افراد یک شرکت وقتی میخ
من بارها زنبور قورت داده ام.
و سالی حداقل دو بار یه پرنده می خوره به سرم ، همیشه وقتی دارم سر یکی داد میزنم می خورم زمین.
وقتی پیانو میزنم محاله درش روی انگشتام بسته نشه
امکان نداره شب بخوام از رو ریل قطار رد بشم یهو یه قطار بوق زنان نیاد طرفم.
محاله موقع رد شدن از وسط محوطه ی چمن فواره ها کار نیفتن.
هر نردبانی ازش رفتم بالا یه پلش زیر پام شکسته.
محاله ممکنه روز تولدم مریض نشم
 هر بار سفر میکنم یه روز بعد از جشن میرسم به شهر.
آخه آدم ممکنه به چند تا
در این شرایط بحرانی صدا و سیما قشنگ داره کاسبیش رو می‌کنه. مثلا اعلام می‌کنه که سریال پایتخت ساعت 10 شب شروع میشه و مردم چون سرگرمی ندارن و سریال پایختخت تنها سریالی هست که مردم بهش علاقمندی نشان دادند؛ ساعت 10 شب پای تلوزیون می‌نشینند. ساعت 10 شب میشه و شبکه یک سیما داره تبلیغات پخش می‌کنه و ده تا بیست دقیقه این تبلیغات طول می‌کشه. شب دوم 20 دقیقه تبلیغ پخش شد. و شب‌های دیگه 10 الی 15 دقیقه. وسط سریال هم که 7 الی 10 دقیقه تبلیغ هست. خیلی مجلسی و شیک
بدبینی ممکنه به خاطر تجربیات منفی که اطرافمون اتفاق می افته باشه چه آقایون چه خانم ها؛ ممکنه به خاطر وسواس عملی باشه؛ احتیاط شرط عقله اما با بد بینی فرق می کنه... آدم بد بین از تحقیق ترس و واهمه داره؛ با تحقیقات سطحی به سرعت نتیجه گیری منفی می کنه و منتظر تحقیق بیشتر نمی مونه  اما آدم محتاط طوری تحقیق می کنه که اولا جمع بندی کنه و دوما به طرف مقابلش (آقا یا خانم) بر نخوره_جالبه قدیمیا به یه چیز اعتقاد دارن
ادامه مطلب
همیشه تو زندگیم اگه مشکلی پیش اومده، یا به خودم بخشیدم یا تقصیر رو گردن کسِ دیگه ای انداختم. اما این گندی که الان دارم می زنم، در حالی که میدونم تبعات بسیار سنگینی رو هم به بار داره، هیچ جوره قابل چشم پوشی نیست. به یاد ندارم تو هیچ مقطعی از زندگیم همچین حرفی زده باشم، و نه حتا درک میکردم چطور آدما میتونن همچین حرفی در مورد خودشون بزنن، اما امشب واقعن حس کردم از خودم بدم میاد. بعد ازین حقیقت که از خودم بدم اومده متنفر شدم. و ازین همه حسِ منفی که د
تابحال براتون پیش اومده که یه اتفاق، یه موقعیت یا یه آدم و پشت سر بذارید ولی هرازچندگاهی ولی باز براتون تکرار شه، بهتون یادآوری شه یا به یه شکلی انگاری همیشه هست و هرچقد سعی میکنید که ازش بگذرید نمیشه .
تابحال به این فکر کردید ته این زنجیر ممکنه به کجا ختم شه؟ برای هرکسی میتونه متفاوت باشه . شاید من بعد چهار بار روبرویی دست به یه کار عجیب برای خلاص شدن ازش بزنم و یکی دیگه تا آخرین روز زندگیش سعی کنه نادیده‌ش بگیره .
تابحال به این فکر کردید اولی
سلام 
میخواستم بدونم حل کردن تست های کنکورهای قبلی چه داخل چه خارج، چقدر میتونه سطح درسی مون رو بالا ببره، من توی ریاضی خیلی عقبم و وضعم خوب نیست، و با توجه به اینکه توی فیزیک هم کمی ضعیفم، دارم فیلم میبینم و جزوه برداری میکنم و مثال حل میکنم، حالا میخوام یه ریسک کنم و یکی از این درس ها رو بدون جزوه برداری (یعنی سریع فیلم ببینم و فقط تست و تست کنکور کار کنم) بخونم.
به نظرتون می ارزه یا نه؟، میتونم تو کنکور نتیجه بگیرم؟ (منظورم از نتیجه درصد 30 ی
عنوانِ متن اشاره داره به رضا، برادرم و نامزدش که توی این اوضاعِ دهشتناکِ اقتصادی، فردا قراره عقد کنند :)
دیروز کلِ پس‌اندازم (هرچند زیاد نبود) رو دادم به رضا تا واسه خرید حلقه پول کم نیاره. توی این شرایط هرچقدر هم بابام به رضا می‌ده، اون بیچاره کم میاره. بابا هم کم نمی‌ده ولی خرج و مخارج خیلی عجیب و غریب شده. تازه بابا باید علاوه بر پولِ عروسی و رهن خونه برای رضا، وسایل برقی جهیزیه رو هم بخره... به بابا می‌گم: چرا خودشون نمی‌خرن؟ هزینه این وسا
ایا فکر میکنید من رو می‌شناسید؟
توی این مدتی که وبلاگم رو دنبال می‌کردید چیا ازم فهمیدید؟
من خیلی کنجکاوم که بدونم نظرتون راجبم چیه..
 
پ.ن: همه جواب بدید حتی اگه فردا و یا پس‌فردا متنم رو دیدید.
پ.ن۲: نظرات این مطلب کاملا بازه و نیاز به تایید نیست.
بسم رب
روز بعد از صحبتمونه..
یعنی همون موقعی که تلفن قطع شد و 6ساعت دیگه روش
 
 
ذهنم درگیره یه حرف هایی شدهو نگرانم بخاطرش، علت ایجاد اینها خودم بودم...
راستش دراختیار گذاشتن ادرس وبلاگ، انقدری مسئله چیپیده ای نیست و نباید باشه..
همونطور که در اختیار نذاشتنش..
 
اما اونی که ذهنمو مشغول کرده، حسِ آدم ها از این اتفاقه.
من ممکنه منطقا بدونم و بهت حق بدم که کاریو انجام بدی یا ندی 
اما نمی تونم جلوی احساسم رو بگیرم..
و من از این احساسی می ترسم که خودم ا
از پایان تحصیلم بیش از سه سال و یک ماه میگذره. و توی این مدت به جز چند مورد فروش کار دستی و گهگاهی حضور توی فروشگاه برادرم شغل و درآمدی نداشتم. غصه م میگیره از اینکه واسه چندرغاز پول توجیبی منت سرم باشه، از اینکه مامان بخواد از سر دلسوزی برام پول بفرسته بگه کمک خرجت باشه جای اینکه من کمک خرج اون باشم و اون به فکر بازنشستگی باشه، از اینکه داداشم مراعات غرورم رو میکنه و پول میذاره توی کتابخونه خودش، بهم میگه پول نقد لازم داشتی بردار. خب! اینا رو ا
با سلام
من سوالم بیشتر از خانم هاست ممنون میشم لطف کنن و جواب بدن. 
اگه من به عنوان یه پسر بخوام با دختری ازدواج کنم و از گذشته اش بپرسم چقدر احتمال داره که به من راستشو نگه؟، یعنی ممکنه تو همجنس های شما دخترها اینقدر آدم بی وجدان باشه که بخواد این قضیه رو پنهان کنه؟
تو اینترنت و سایت های مختلف مواردی رو میبینیم که دختران زیادی حتی تا داشتن رابطه جنسی قبل از ازدواج هم پیش رفتن و حالا یه خواستگار دیگه دارن و مشاور اون سایت هم بهشون توصیه میکنه ک
اولین پست وبلاگه و آدم دوست نداره چیزهای بد بگه ،اما خب قضیه اینه که من اونجور که باد در غبغب می انداختم که خب دارم معماری میخونم و با رتبه 9 دانشگاه شریعتی قبول شدم احساس نمیکنم در مسیر درست قرار گرفتم!و بین دوراهی اینکه این ترم کرونایی رو حذف کنم یا خرامان خرامان جلو برم و فقط پاسش کنم گیر کردم.هیچ کس برای زندگی و کارش یه همچین رزومه ای نمیخواد اما چه بخوام چه نخوام ،باید قبول کنم که اینطور پیش رفته و تاحالا چیزی برای افتخار کردن بهش ندارم.ا
وقتی پا به این خوابگاه گذاشتم همینقدر دلم گرفته بود که حالا گرفته...حالا که آخرین شب بودنم در اینجاست...من چهارسال در این شهر فقط زندگی نکردم...من بزرگ شدم،تجربه کردم...آدم دیگری شدم...این روزهای آخر هرکجای شهر که پاگذاشتم یاد خاطرات بیشمارم می افتادم و تازه میفهمیدم که چقدرها در این شهر ریشه دوانده م...که سخت است اینکه این آدمها و این فضاها را بگذارم و بروم...و تازه بروم در شهر خودم که حس میکنم غریبه تر از این حرفها شده م با کافه ها و کتابفروشی ها
مرد سرش رو بالا آورد و تو اون چشم های گرد شده پسر مو سبز زل زد تا جملات قبلی خودش رو ادامه بده...اما درست قبل از اینکه بخواد کلمه ای به زبون بیاره،متوجه چیزی تو اون چشم ها شد...و با شوک،در بین نفس نفس زدناش از درد،تکه تکه و با کلماتی بی ربط بهم،لب زد:
_"چشمــــات...تو...تو هیچ وقت تو اون اتفاق خودکشی نکردی...اما...چطور ممکنه؟"
ادامه مطلب
دیدین چطور کلی از زمستون گذشت،چطور این ترم تموم شد،دی که رفت یادم اومد چطور خودمو از کتاب خوندن عقب کشیده بودم،جز کتابای درسی دست به هیچ کتابی نزدم و راستش زیاد به خودم بابت امتحانا سختی ندادم هنوز نتیجه ی تنبلیام نیومده و نمیدونم چه کردم من هنوز امیددارم که اتفاق خوبی قراره بیوفته اما از تایمش اطلاعی ندارم،خیلی کارا انجام دادم،از دیدن ح.ه و آشنایی با م.آ و و ونوشتمشون ازم رمز نخواین من خجالت میکشم.
به زودی قراره استارت یه کتاب رو بزنم که حس
من الان دو سال و نیم ه که دانشجو شدم و به تبع اون خوابگاهی.
میخوام راجب یه سری تجربه هایی که تو این زمینه بدست اوردم بنویسم :)
معمولا ترم اول خود خوابگاه هم اتاقیا رو انتخاب می کنه مگر اینکه چند نفر با هم اشنا باشن بخوان یه اتاق بگیرن، معمولا اینجوریه که سعی میکنن بچه
ها هم شهری یا از یک استان باشن.
اولش یه خورده سخت هست هر کدوم از بچه ها یه جور متفاوتی بزرگ شدن ، ساعت های خوابشون ساعت کلاساشون با هم متفاوته و شاید خیلی
از مشکلاته دیگه ولی از نظر
نگاهی به زندگی روزمره
خودتان بکنید. چه کارهایی را بدون فکر کردن انجام می‌دهید؟ اینکه صبحانه‌تان را
چطور بخورید، چطور بند کفشتان را ببندید، چطور قدم بردارید، چطور ماشین را روشن
کنید ، هنگامی که احساس خاصی به شما دست می‌دهد چه کار کنید، چطور با دوستانان و
همینطور غریبه‌ها مکالمه داشته باشید و ... . زندگی همه ما مملو از همچنین فعالیت‌هایی
است. این فعالیت‌های کوچک و به ظاهر ساده می‌توانند تاثیر شگرفی در زندگی‌مان داشته
باشند.
ادامه مطلب
صبح با برادرم رفتم بیمارستان. ماشین چپ کرده، ضربه به سر، سردرد و تهوع... کلی اصرار کردم تا راضی شد بریم بیمارستان. سی‌تی نرمال بود، دو ساعت تحت نظر و تمام. شکر خدا.
بعد، از حال یکی از همسایه‌های وبلاگی باخبر شدم. حقیقتا به اندازه‌ی برادرم، نگران حالشون شدم. با این تفاوت که این نگرانی همچنان هست. خدا به همه رحم کنه. به دل پدر و مادرشون.
اون روزی که رضایت‌نامه‌ی عضویت در فضای مجازی رو امضا می‌کردیم، حواسمون نبود که اینجا برامون شبیه خونه میشه.
بی خوابی های ده دوازده سال قبل رو اینجا مینوشتم. توی این دفتر. هنوز دارمش و امروز داشتم نگاه میکردم به اون نوشته ها ... گاهی خوبه آدم برگرده به گذشته... مسیری که طی کردیم رو مرور میکنیم...دوست دارم بدونم ده سال دیگه چه جوری فکر میکنم... خدا میدونه... 
دیشب خوابم نمی برد و به گذشته فکر می کردم.انگار که اینهمه سالو پشت سر نذاشته باشیم، نزدیک بود.
به دوستای دوران کودکی فکر می کردم. دختر همسایه ی مادربزرگ، پسرخاله، دخترعمو. چقدر اون زمان بازی می کردیم.
اون روزای گرم تو کوچه های انزلی. امروز به شکل عجیبی مسیرامون خیلی از هم دور شده.
دختر همسایه ی مادربزرگ مونده تو شهر خودش ما تو شهر خودمون. پسرخاله دلش سنگ شده و صورتش صفحه ی گوشیش. دخترعمو هم ۸سالی میشه ندیدم.شکایت نیست، بیشتر تعجبه. اینهمه تغییر

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

ارتباط گستران هزاره