نتایج جستجو برای عبارت :

دلم هم واسش تنگ شده :(

وقتی اومد تو حیاط ،اول از همه مهرشو به دل بابام انداخت،کوچیک بود،خیلی کوچولو،بعد دل هممونو برد،زمستونا تو یه کارتون واسش خز گذاشتیم و توش میخوابید و واسش غذا میذاشتیم،من اولا کلی غر میزدم و بعد خودم شیفته اش شدم،نازش میکردم و واسش غذا میزاشتم و این موضوع رو قبلانم گفتم،من از تمام حیوون ها متنفر که نه ولی میونه خوشی باهاش نداشتم،خلاصه که همراهمون بود و همراهمونه و شکم اویزونش نشون داد یه مدته که نی نی داره طوسی سفید چشم سبزه ملوسمون،دیشب ک
متن اهنگ علی یاسینی به نام ماه قشنگم
دل من ضربه دیدست پره وصله پینست تو واسش یه تکیه گاه نابیتو خود نوری مث مهتابی وقتی تاریکه همه جا تو فقط میتابیآره تو میتابی هم دوست دارم هم تویی دلیل بی خوابیواسه آتیش دلم غیر خودت نیست آبی فکر پروازم تو واسم شکل یه پرتابی الماسی کمیابیدلیل این دل تنگمی تو اونی که واسش میجنگمی تو میدونی ماه قشنگمی تودلیل این دل تنگمی تو اونی که واسش میجنگمی تو میدونی ماه قشنگمی توتو نباشی سرد میشم دور میشم از همه بی تو این
زندگی همینه....
گاهی باید دورتر نشست تا ببینی حالش واست چطور میشه.. بیقراره اندازه تو؟ منتظره اندازه تو؟ چشاش خیسه؟ دلش تنگ؟ بی خواب؟ بی زندگی؟ بی نفس؟
گاهی باید سیلی بخورید...تا بهتر بفهمید "هیچی ارزش یه لحظه دوریشو نداره"
گاهی باید اشتباه کنید تا دیگه اشتباه نکنید
گاهی  بیست شب واسش داغون میشی تا  قشنگتر تورو بسازه
گاهی واسه پخته شدن باید بسوزی واسش 
گاهی باید در به در شی واسش تا آروم بشینی توی خونه  ی بغلش
گاهی باید خیلی بمیری واسش ..خیلی...
دانلود اهنگ دل من ضربه دیدست پره وصله پینست : متن آهنگ ماه قشنگم از علی یاسینی : ♫ ♫ نکست وان ♫ ♫. دل من ضربه دیدست پره وصله پینست تو واسش یه تکیه گاه نابی. تو خود نوری مث مهتابی وقتی تاریکه همه جا تو ... متن آهنگ ماه قشنگم علی یاسینی. دل من ضربه دیدست پره وصله پینست تو واسش یه تکیه گاه نابی تو خود نوری مث مهتابی وقتی تاریکه همه جا تو فقط ...
 دانلود آهنگ پره وصله پینست تو واسش یه تکیه گاه نابی. "جهت دانلود کامل آهنگ ... دانلود آهنگ دل من ضربه دیدس پر
دانلود اهنگ دل من ضربه دیدست پره وصله پینست : متن آهنگ ماه قشنگم از علی یاسینی : ♫ ♫ نکست وان ♫ ♫. دل من ضربه دیدست پره وصله پینست تو واسش یه تکیه گاه نابی. تو خود نوری مث مهتابی وقتی تاریکه همه جا تو ... متن آهنگ ماه قشنگم علی یاسینی. دل من ضربه دیدست پره وصله پینست تو واسش یه تکیه گاه نابی تو خود نوری مث مهتابی وقتی تاریکه همه جا تو فقط ...
 دانلود آهنگ پره وصله پینست تو واسش یه تکیه گاه نابی. "جهت دانلود کامل آهنگ ... دانلود آهنگ دل من ضربه دیدس پر
تموم شد امروز 98.1.24 یک رابطه ی 3ساله خوبه که بره دنبال کسی که لایقش هست بازیها و حرفای من باعث شد به خودش بیاد و خودشو ببینه و از آدمی مثل من دور بشه .واسش خوشحالم بااینکه ازم متنفر شده و حالش از صدای من بهم میخوره ولی واسش خوشحالم چون راحت شد از با بودن کناره آدمی مثل من که در شأنش نبودم .چه کارهایی که نکردم و چه دروغهایی که  نگفتم و چه بازیهایی که نکردم باهاش. که راحتتر درموردم بد فکر کنه  چون میدونستم با من با یه زن مطلقه امکان نداره که زندگیه آ
مهم نیست چقدر دوستش داری
مهم اینه که چقدر دوستت داره
 
مهم نیست می خوای کنارش باشی‍♀️
مهم اینه که اون بخواد کنارش باشی
 
اگه اون بیشتر دوست داره و می خواد کنارش باشی پس بهترین ادمیه که می تونی باهاش خوشبخت بشی
اما اگه تو اون رو می خوای و از نظر اون بهترین نیستی، پس خودت رو حراج نکن واسش
 
جایی نباش که نمی خوان باشی
جایی باش که از صمیم قلب بودنت رو بخوان
کسی که واسش مهم باشی حتی اگه بهش پشت کنی آزارت نمی ده فقط واست اشک می ریزه و از دور نگات می کن
دانلود آهنگ جدید علی یاسینی ماه قشنگم
Download New Music Ali Yasini – Mahe Ghashangam
پخش و دانلود از رسانه سلطان موزیک
 
دانلود آهنگ جدید علی یاسینی ماه قشنگم با لینک مستقیم
 
متن آهنگ ماه قشنگم از علی یاسینی
 
دل من ضربه دیدست پره وصله پینست تو واسش یه تکیه گاه نابیتو خود نوری مث مهتابی وقتی تاریکه همه جا تو فقط میتابیآره تو میتابی هم دوست دارم هم تویی دلیل بی خوابیواسه آتیش دلم غیر خودت نیست آبیفکر پروازم تو واسم شکل یه پرتابی الماسی کمیابیدلیل این دل تنگمی
بزرگترین چیزی که تو زندگیم میخوام رو تا حالا به هیچکی نگفتم و متاسفانه یا خوشبختانه اگه خیلی سخت واسش تلاش کنم چهار سال دیگه بهش میرسم.تازه اگه بهترین نسخه خودمم نشون بدم ممکنه شرایط باعث شه به مطلوب نرسم. ناراحت کنندس حقیقتا :(
جدیدا بابام یاد گرفته هر چی کاره سخته بخاطر اینکه ورزش نمیکنم به اسم "بذار یه کم کار کنه ورزش شه بدنش سرحال بیاد" بندازه رو دوش من.
تو کوچه ما که فاضلاب آورده بودن ما میخواستیم لوله بندازیم از حیاطمون تا اگو،مامانم گفت برو به بابات کمک کن.(توجه کن،برو به بابات کمک کن)خلاصه رفتم بابام یه بیل داد دستم گفت زمینو بکن.یکی دو ساعت زمینو کندم (حالا بابام در طول این مدت داره با همسایه ها حرف میزنه منو نظارت میکنه 0_0 ).در همین حال و احوال مامانم اومد به با
1-سلام
2-شین دیروز اومد خونمون!
3-واسش ایس تی لیمو و دارچین درست کردم عوضی دوست نداشت.
4-نهار واسش برنج و مرغ سرخ شده و بادمجون و ریحون و گوجه کبابی با لیمو ترش و ماست خونگی اوردیم تازه ته دیگ سیب زمینی هم داشتیم :دی
4-بعداز ظهر نتونست وایسه چون مامانش تنها بود و نهایتا بعداز خوردن چایی و شکلات زنجبیلی رفت.
 
5-مامانم میخواست  بره بیرون و نهایتا منم با شین رفتم خونشون.
 
6-اونجا واسم مرغ سوخاری درست کرد که خیلی باهاش حال کردم:دی
8-راستی دیروز ایس پک مو
خیلی وقت بود که تو دلم نگه داشته بودم دل تنگیمو.گفتم میدونی چیه؟
سین نزد، یعنی همون لحظه نزد
فک کنم منتظر بود که بگم چیه
آخه میدونی؟ جونش درمیاد یه کلمه اضافه حرف بزنه، نمیتونه خودش بپرسه چیه
خودم نوشتم نمیدونم چیه
سین زد
گفت عن تو این وضعیت.
حتی واسش مهم نبود بدونه چیه...
حتی واسش مهم نبود بعد از دو روز پی ویشو چک کنه
حتی براش مهم نبود آهنگی رو که فرستادم گوش بده.
هیچ وقت هیچی براش مهم نبود.
.
.
مثل همه ی وقتا درجواب حرفم نوشت "هوم"
گفتم هوم و زهرما
پدربزرگم
گلاب به روتون دشویی نمیره
نه که نخواد
نمی تونه
دیروز واسش سوند گذاشتن
ولی بعد دیگه درش آوردن
گفتن ببرین تا فردا
اگه تونست که هیچ
اگه نه شاید مشکل از کلیه ش باشه
الان یه خاندان
چشم انتظار دشویی پدربزرگ منن
و با اخبار لحظه ای داره پیگیری میشه :/
نصف شب کوثر از خواب بیدار شده و آب می خواد. 
براش آب بردم و خودمم نشستم کنارش آب خوردم. 
سعی می کرد حتی چشماش رو باز نکنه که خواب از سرش نپره. بعد از خوردن آب گفت: سلام بر حسین (:
لیوان رو ازش گرفتم که برم یه هو صدا می کنه مامانی
میگم: جانم
میگه: مگه آب نخوردی؟ چرا نگفتی سلام بر حسین 
مگه میشه واسش غش نکرد؟  
(((((((((((((((((((((((((((((((((((:
فاطمه خانوم اومده خونمون
واسه تمرین حفظ قران
ایه ۶۱ سوره بقره است...
بودنش واسه منم خوبه
مرور میکنم...
چند ماهه دیگه به سن تکلیف میرسه، اگه پولم برسه واسش یه چادر مشکی میخرم، خیلی دوست داره.
البته فکر کنم مامان باباش زودتر براش بخرند...
خب ظاهرا عملیات تغییر رشته ام با موفقیت انجام شد.فقط چون دانشگاه تعطیله واحدای عمومی رو هنوز تطبیق ندادم.دیروز تا نت رو روشن کردم دیدم توسط یکی از استادها توی یه گروه واتساپ عضو شدم که قرار شده یه ساعت و یه روز مشخص بشه که آنلاین تدریس کنه.ولی هنوز معلوم نیست!هیچکدوم از بچه های گروه که به احتمال زیاد همکلاسی های جدیدم هستن رو نمیشناسم،کلی دانشجو جدید و آدمای جدید،کلی شوق و ذوق دارم.آخرین روزی که میخواستم از "سین" خدافظی کنم چون دیگه با هم ه
«مردی که زنش را با کلاه اشتباه می‌گرفت» اثر الیور ساکس.
الیور ساکس، نورولوژیست و استاد دانشگاه، توی این کتاب عجیب‌ترین کیس ها و بیمارانش رو معرفی کرده. بیمارانی که به علت آسیب‌های مغزی متفاوت، عارضه‌های متفاوتی رو از خودشون نشون دادن. مثلا مردی که همسرش رو با کلاه اشتباه می‌گیره، زنی که بدنش واسش بیگانه میشه و نسبت بهش هیچ احساس تعلقی نداره و کنترلی هم نسبت بهش نداره، مردی که پای خودش رو بیگانه تلقی میکنه و وقت خواب سعی میکنه اونو از تخت
کسی که سیگاریه، هرثانیه از سیگارش عکس نمیذاره چون واسش عادی شده ...
کسی که خونه خوب و ماشین خوب داره هم هی عکسشو نمیذاره ... 
کسی که غذای خوب میخوره هم همینطور ... 
حتی کسی که رابطه اش واقعا خوبه هم زیاد از رابطه اش نمیگه، چون این خوبی براش عادیه ... 
میدونی از چی حرف میزنم؟ "اصالت"
 
اینو هرکی نوشته خیلی گل گفته.
«مجوس» اثر جان فاولز.
نیکلاس مرد انگلیسی جوانیه که هرگز توی روابطش با زن‌ها دچار وابستگی نمیشه و خیلی راحت اون‌ها رو رها میکنه. نیکلاس به عنوان معلم انگلیسی در مدرسه‌ای در یونان استخدام میشه و این آغاز حوادث پیچیده‌ایه که برای اون رقم میخوره.
با توجه به تبلیغات، حجم و البته قیمت کتاب که به طرز ناجوان‌مردانه‌ای گرونه، انتظار خیلی زیادی از این کتاب داشتم که براورده نشد. نیمه‌ی اول کتاب واسم جذاب بود و بنظر میرسید کتاب قراره خیلی هیجان‌ا
سلام 
واقعا کلافه م، من نامزد دارم، براش یه صفحه اس ام اس میفرستم یه خط جوابم رو میده. یعنی چی واقعا؟ تو تلگرام ده تا عکس واسش میفرستم، چهار تا ترانه میفرستم به زور یکی میفرسته.
نامه عاشقانه واسش دو صفحه مینویسم دو خطم جواب نمیده. یعنی چی؟ اعصابم خورده، این یعنی اینکه منو دوست نداره؟ چیکار کنم الان ؟ لطفا خانم ها و آقایون تجربیات تون رو بگین حتما. هم آقایون همجنس اتون رو بهتر میشناسین و بهتر راهنمایی میکنین، هم بالاخره خانم ها شوهران تون رو
به زودی تولد ل هست
به عنوان کادو میخوام برم یه تیکه لباس واسه بچه ی نداشته ش بخرم :)
اگه چیزی مسخره تر از این سراغ دارین بگین

پی نوشت1:وقت تنگه و دست و بالم بسته
وگرنه کادو تولد واسش شوهر پیدا می کردم می بردم
پی نوشت2:ایده ی تبریک مبریک هم داشتین با کمال میل پذیرا هسدم
مامانم توی راه هست و فردا احتمالا یا وقتی من خونه نیستم میرسه یا همزمان با من *__* انقدر خوشحالم انقدددر خوشحالم که نگووقتی مامان خونه نیست همه چیز واسم غریبه ... حتی از پدرم هم که خیلی بیشتر باهاش در ارتباطم خجالت میکشم! فکر کن
مسئولیت تمام خونه با من بود این چندین روزی که گذشت.این فشار هم کمتر میشه حتی :))) 
کلاسم هم که روز آخرشه حتی ....
خلاصه که دو تا اتفاق جالب پیش رو داریم !
دلم گرفته برای اوناییکه واسه ابراز عشقشون ؛ 
ماههاست فقط حساب کتاب میکنند دریغ از یه ارزن دلیری! 
ابتهاج میگفت “باید عاشق شد و رفت” و خوب چیزی گفته
البته که عشق یکسره موجب دردسره، 
البته که حساب عاشقی و ازدواج را باید با هم کمی تفکیک کرد
البته که عاشق یه پفیوز نباید شد
البته که عاشقی شیرجه زدنه و وای به حال شیرجه زنی که شنا بلد نباشه
ولی؛
بی عشقی، “نداشتنِ” تلخیست. 
یکی باید باشه غیر خودمون که به خاطرش حسودی کنیم و واسش یقه پاره کنیم ؛
به به
جشن تولد چهارده سالگیم بابام دستم رو گرفت و من رو به زیر زمین خونمون برد وگفت: "حالا وقتش رسیده که چیز مهمی رو بهت نشون بدم، این یه راز بزرگه"
من هیچ وقت اجازه نداشتم به زیر زمین برم، واسه همین همیشه فکر می کردم که تو زیرزمین خونمون یه نقشه گنج یا یه راه مخفی وجود داره، اما وقتی بابام در زیر زمین رو باز کرد، دیدم که اونجا کلکسیونی از پروانه های کمیاب رو جمع کرده. بابام که انگار دیدن اون پروانه ها همیشه واسش تازگی داشت، سیگارش رو روشن کرد و به من
خب این هفته ای که گذشت رو تو شهر خواهر گذروندیم :)
دو روزش کامل درگیر دکتر و بیمارستان بودیم ، 1 روز درگیر خرید لباس واسه عروسی آخر این ماه ، و
بقیه روزهای رو درگیر مهمونی و مهمونی بازی ! من جدا قصد خرید نداشتم و هر لباس خوشگلی که
میدیدم پا میذاشتم رو نفس اماره م که نههههه نمیخرم من به اندازه کافی لباس دارم ! تا اینکه یه کت
و دامن سرخابی فوق العاده خوش دوخت دیدم و به اصرار مامانم پرو کردم و لباس انگار واسه من
دوخته شده بود ! انقدر تو آینه ذوق خود
1مهر- شب:
توی بخش پیش آقای فرزانه  و الهه بود. لم داده بود روی صندلی و پاشم انداخته بود رو پاش و شاد و خندان قضیه پس گرفتن پول رو واسش تعریف میکرد.
- نمیدونی آقای فرزانه.. اگه بهم حقوق میدادن اینقدر بهم حال نمیداد!.. پول پس گرفتن از هاشمی واقعا کار بزرگیه!
من- صادقی!.. الان وقتشه که دیگه اونو به من پس بدی!
- پس بدم؟.. تازه موفق شدم ازت بگیرمش.
ادامه مطلب
جدا از این که باید کسی که رفته رو رها کنی و ازش بگذری و خودت رو دوست داشته باشی بعضی وقت ها یه حسی به سراغت میاد که هیچ راه حلی واسش نیست. فقط باید زانوی غم بغل بگیری و بذاری زمانت بگذره. و اون حس رو بهش میگن دلتنگی. یه حسیه که واقعا هیچ کاری نمی شه واسش کرد. یعنی هر چقدر هم سعی کنی همه چیز رو فراموش کنی و ازش بگذری و خوب زندگی کنی یه دفعه یه جا بد جوری گرفتارت می کنه. و هیچ درمانی واسه دلتنگی نیست. 
و دلتنگی با خودش یه عالمه حس های بد دیگه به همراه م
یکی در ماه چند ده میلیون یا میلیارد درآمد داره و روزی چندین میلیون خرج می‌کنه و پنج میلیون و ده میلیون واسش هیچی به حساب نمیاد، اون وقت من سه روزه زمین و زمان رو زیر و رو کردم و به این و اون رو انداختم برای چهار میلیون تومان ولی نیست که نیست.
برای ما بدبخت بیچاره ها چهار میلیون اندازه چهل یا چهارصد میلیون تومان ارزش داره.
 
پیام  فرستاده واسه همیشه  داره میره ،  میره  جایی که آسمونش  وقتی شبِ من آسمون بالا سرم روزِ، میره  جایی که هیچ وقت نمیبینمش ،هیچ وقت ...
خواستم بگم میشه نری؟؟ خواستم بگم من و باقی دوستات 
 به دَرَک  ،تو که عاشق مامانت بودی اون چی لعنتی ...
ولی نگفتم فقط آرزوی موفقیتت واسش کردم.
دلم گرفته:(  
یادداشت شماره ۱۱
سلام به دوستان ماجراجویی در پاریس من بردیا شامحمدی هستم میخواستم بهتون بگم که من رفتم به یکی از روستاهای داراب آقای بابای من اهل داراب هست خونه آقا جونم توی یکی از روستاهای داراب هست که خیلی خوشگله راستی بچه ها ما اونجا باغ انار داریم که من واسش با کمک دایی سعیدم یه سردر باغ درست کردیم که عکساشو واستون میزارم و در آخر تشکر از همه دوستان ماجراجویی در پاریس که منو حمایت میکنن.
سلام
راستش من دختری رو خیلی دوست داشتم، داستانش هم توی لینک پایین هست. حتما این لینک رو باز کنید و این پست رو با تمام کامنت هاش بخونید
http://khbartar.blog.ir/post/15495
خلاصه بعد از کلی داستان توی چند تا پی ام شرایطم رو خیلی شفاف واسش توضیح دادم و ازش خواستگاری کردم، ولی اون دختر گفت از من خوشش نمیاد و حتی تا آخر عمرش هم پای حرفش هست و با من ازدواج نمیکنه، اولش خیلی بهش اصرار کردم که لاقل علتش رو بهم بگه ولی فقط میگفت دوستت ندارم. 
چندین بار ازش پرسیدم کسی تو
نوشت
"اولین صبحی که کنارت بیدار شدم رو یادمه، موهات توی دماغم بود....
....
......
.....
..تو تجربه ی شیرین منی. خواستم که بدونی"
دلم ضعف کرد واسش
ولی فقط نوشتم مشهدم
گفت نمیتونم برسونم خودمو
گفتم میدونم
.
.
اینجوری تحمل بقیه ی روزا سخت تر میشه
ما هرسال میومدیم مشهد. ولی این مشهد ردپای یه آشنا رو تو خودش داره
خیابوناش دلتنگم میکنه
مثل خیابونای ولیعصر
دلم نمیخواد غیر حرم جای دیگه ای باشم
دلم نمیخواد بهش فکر کنم
ولی نمیتونم
نمیتونم..
خوب کنکور ارشد رو هم عقب انداختن و قرار نشد تا سهمیه ای به سیل زده ها تخصیص بدن.دلم واسشون میسوزه این حقشون نیست. کسی که سیل زدس با دو ماه تاخیر بیشتر تمرکزش رو بازسازی بعد از سیله نه درس. دو ماه زمان کافی ای برای برای دانشجو های سیل ندیده هستش تا با آرامش درس رو دنبال کنن ولی برای سیل زده نه. حتی واسش بد تر هم هستش.
من ترچیح میدادم امتحان عقب نیفته و سیل زده ها سهمیه به خصوصی داشته باشن تا عدالت برقرار بشه.
این عدالت نیست.
می خوام یه اعتراف کنم!من چند سال پیش دیوانه وار عاشق شدم، وقتی که فقط ده سال داشتم؛عاشق یه دختر لاغر و قد بلند شدم که عینک ته استکانی می زد و پانزده سال از خودم بزرگتر بود! اون هر روز به خونه پیرزن همسایه می اومد تا پیانو یاد بگیره...از قضا زنگ خونه پیر زن خراب بود و معشوقه دوران کودکی من زنگ خونه ما رو می زد، منم هر روز با یه دست لباس اتو کشیده می رفتم پایین و در رو واسش باز می کردم، اونم می گفت ممنون عزیزم، لعنتی چقدر تو دل برو می گفت عزیزم!
ادامه
کازابلانکا یه فیلم خیلی قدیمی که درمورد حواشی جنگ جهانی دوم ساخته شدهسیاه و سفیده :)) 
خیییلی خوشم اومد ازش.قشنگ کل تایم فیلم رو سرگرمم کرد!
و مکالمه ای که از فیلم منتخب شد بنویسم :

×دیشب کجا بودی؟
_اون مال گذشته ی خیلی دوره یادم نمیاد
×امشب میبینمت؟
×من هیچوقت برای اینده ی انقدر دور برنامه نمیریزیم

و البته اونجا که میگه من فقط خودم رو دارم.تنها چیزی که تو این دنیا واسش میجنگم خودمم!
واقعا نمیدونم با بعضی از آدما باید چیکار کرد و چجوری رفتار کرد!
وقتی ازت کاری میخوان واسش وقت تعیین میکنن که چه روزی بهم تحویل میدی و کی آماده میشه و...
گاهی پول قرض میگیرن و همون لحظه هم میخوان!
ولی موقع پرداخت هزینه ی انجام کار یا پرداخت قرضشون که میشه خودشونو میزنن به اون راه.. گاهی غیب میشن!
ولی از حالا عین خودشون رفتار میکنم..چی فکر کردن پیش خودشون!
خوش حساب باش تا بازم کارت راه بیفته...
 
وقتی توی یه شرایط به شدت بحرانی میاد و میگه نگرانش نباش ، رفتم تحقیق کردم باید فلان کار و بهمان کار رو بکنی. تا من رو داری غمی نداشته باش و من پشتتم.حمایتت میکنم ، دلم میخواد مثل یه پرنده به سمتش پرواز کنم 
دیگه توجه نمیکنم کجام و چه حالی دارم و غرق حسِ خوبِ حمایت و بودنش میشم. 
و یادم میاد جمله ی دیشبش رو که عکس نیمکت معروفِ 30 هفته قبلمون رو واسش فرستادم و گفتم اولین حسی که داری؟ و  گفت حسِ قشنگِ به دست آوردنت ! *_*
حق دختری که با یه پسر مدتی چت میکنه و خانوادش میفهمن اینه که بزور شوهرش بدن؟
تا کی این عادت و رفتارای احمقانه؟
خواهش میکنم  واسه ی دوستم خیلی خیلی دعا کنید
بعداز یکی دوماه بی خبری ازش فهمیدم به خاطر این موضوع زندانیه تو خونه.
میشه حداقل یه صلوات واسش بفرستید؟
دارم فصل جدید و جدی ای از زندگیم رو شروع میکنم.
امروز پول رو واریز میکنم و از فردا احتمالا شروع بشه،دیگه به کلاس جانبی نمیرسم.
بین این و یه جای دیگه مردد بودم،این گرون تره و آرومتر برای همین آرامشش انتخابش کردم، از طرفی اونا جو رقابتیشون خیلی زیاد بود بهم استرس میداد و اینکه جای خالی نداشتن وقتم هدر میرفت تا ظرفیت ایجاد کنن.
چقدر ذوق دارم واسش، به قول علیرضاشون ما بنده به وظیفه ایم نه نتیجه‌.
بعد از امتحان زبان که اومدم خوابگاه وسایلم رو جمع کنم قلی زنگید
گویا بچه ها بهش گفته بودن من قرار نیست تولدش رو برم
زنگ زد گفت نارنجی
تو واقعا میخوای بری؟
گفتم آره دیگه ببخشید کار واجب دارم و اینا بلیط گرفتم باید برم
تولدشم تبریک گفتم
به بچه هام سپرده بودم که واسش کادو گرفتن منم سهیم کنن ولی فعلا نگرفتن
بعد از تولد هم گلگلی زنگ زد
گفت خیلی خوب نبوده گویا
و یه سری ماجراها رو تعریف کرد
و خدا رو شکر کردم که عاقل بودم و نرفتم بین آدمایی که معاشرت ب
عیار خوب بودن یه نفر، به اراده‌شه.به این که وقتی یه کاریو تصمیم گرفت که بکنه، یا نکنه، پاش وایسه.اگه تصمیم گرفتی با ش حرف نزنی، نزن. واسش گهگاهی پیام نفرست. نفرست لامصب. نفرست.(منصور؟ دیانی؟ رضا؟ باقر؟ نوید؟ علی ف یادت رفته؟ امید و علی که هیچی. سینا سلطون؟ سینا عباس؟ تقریباً همه؟ نباید گفت خاک بر سرت؟)اگه قول می‌دی تو اون گروه ۵ نفره‌ی مزخرف که در باطن احترامی واست قائل نیستن دیگه حرف نزنی، نزن. اگه بزنی، قصدت فقط و فقط دیده شدنه. پشت پا می‌زن
5 سالشه.. اسمش دلسا ست.
خیلی خوشگل نقاشی هاشو رنگ میکنه.. و خیلی هم شیرین زبونه.. لهجه ترکی داره با چشمای سبز آبی..
یه روز واسش نقاشی کشیدم که رنگ کنه.. یه کم بیسکوییت گذاشتم وسط که بخورن. 
یه نفس عمیق کشیدم.. دلسا یه نگاه به من کرد و با لهجه ترکیش گفت: خسته شدی؟.. یه کم استراحت کن!
- مرسی عزیزم که اینقدر مهربونی!
چند دقیقه بعد یدونه بیسکوییت برداشت و گاز زد. ولی نمیدونست اون تیکه دیگه ش رو کجا بذاره.
ادامه مطلب
کاش یه دختر اسکاتلندی بودم که صبح به صبح با سگش می‌رفت لبِ ساحل، تفریح. البته اینکه اسکاتلند ساحل داره یا نه رو نمی‌دونم. بعد گیتارش هم با خودش می‌برد و شروع می‌کرد به نواختن. بعد بطری آب معدنیِ دماوند پرت می‌کرد به دوردست‌ها که سگش واسش بیاره. سگه هم خوشش میومد و هی هاپ هاپ می‌کرد و خودشو می‌مالوند به شن‌های ساحل. بعد همونجا، یه پسرِ اسکاندیناوی عاشقش می‌شد و به دلیل جبر جغرافیایی، از هم جدا می‌شدن. دختره هم افسردگی می‌گرفت و مدام سیگ
دانلود آهنگ علی یاسینی ماه قشنگم 
ترانه و موزیک: علی یاسینی, تنظیم: پازل بند
آهنگ خارق العاده از علی یاسینی برای شما کاربران جاز موزیک ترانه ماه قشنگم از آلبوم پرواز با تکست و کیفیت ممتاز
Download New Song By : Ali Yasini – Mahe Ghashangam With Text And Direct Links In JazMusic



دانلود آهنگ با کیفیت 320دانلود آهنگ با کیفیت 128


متن آهنگ ماه قشنگم علی یاسینی
دل من ضربه دیدست پره وصله پینست تو واسش یه تکیه گاه نابیتو خود نوری مث مهتابی وقتی تاریکه همه جا تو فقط میتابیآره تو میتابی ه
چند روز دیگه مونده تا وارد سال جدید زندگیم بشم
حسابی واسش دلهره دارم 
نمیدونم تا اون موقع هستم یا نه! اگر باشم خیلی کارا هست مث استرس کمتر،اعتمادبه نفس بیشتر
عاشق ماه تولدم هستم اسمش که میاد یه لذت خاصی تو وجودم میپیچه
همچنان از بزرگ‌شدن میترسم و دلم میخواد روزا خیلی طولانی بگذره ولی خب نمیشه و حرص میخورم.
حواسم هست آدمای زندگیمو دارم کمتر میکنم و حال خودمو خوبتر❤
با تمام دلهره ام میدونم امسال جذابتر،زیباتر،قشنگ تر با کمترین میزان خطا و ا
حس یه فوتبالیست مدافع رو دارم که خیلی وقته به گل زنی می کنه . اما از اونجایی که مدافعه موقعیتش تقریبا هیچ وقت واسش پیش نمیاد . تا اینکه یه روز جلوی یه تیم خیلی مهم ، به طور شانسی یه موقعیت گلزنی به دست میاره .اما اونقدر تو نقش دفاعیش فرو رفته و که طبق عادت فقط توپ رو پاس میده به مهاجم تیم . مهاجم توپ رو گل می کنه یا نه ؟ اصلا مهم نیست . بعد بازی مدافع تازه متوجه میشه کهخودش می تونسته موقعیت رو گل کنه ولی اینقدر تو نقشش فرو رفته که حتی آرزوش تو مهم تر
واسه مامان طاقچه رو نصب کردم تا از گردونه جایزه بگیرم. به خودشم نگفنم. الان واسش یه اسمس تخفیف اومد که مال کتابه اژ طاقچه، برام فرستاد و گفت مال کتابه برات فرستادم :******
حالا که اینو نوشتم از بابا هم بگم که این روزا اغلب روز رو همه پیش همیم به همون روالی که قبلا نوشتم. بابا مهربون و خوش اخلاقه مثل همیشه و البته ببشتر از همیشه. فکر کنم کار ادمو خسته میکنه، من رو هم. اما الان همه بیکار و خوش اخلاق تر از همیشه ایم. خداروشکر. خدایا لطفا همه چی رو درست ک
عیار خوب بودن یه نفر، به اراده‌شه.به این که وقتی یه کاریو تصمیم گرفت که بکنه، یا نکنه، پاش وایسه؛ نه این که چیزی که از بچگی بهش عادت کرده رو باهاش پز بده.اگه تصمیم گرفتی با ش حرف نزنی، نزن. واسش گهگاهی پیام نفرست. نفرست لامصب. نفرست.(منصور؟ دیانی؟ رضا؟ باقر؟ نوید؟ علی ف یادت رفته؟ امید و علی که هیچی. سینا سلطون؟ سینا عباس؟ تقریباً همه؟ نباید گفت خاک بر سرت؟)اگه قول می‌دی تو اون گروه ۵ نفره‌ی مزخرف که در باطن احترامی واست قائل نیستن دیگه حرف نز
#میگه حالم خوب نیست 
میگه صدام در نمیاد 
یاد اون روزایی افتادم که آنفلانزا گرفته بود 
دوره درمان طولانیش 
روزای سختی که گذروندم 
میخواستم باهاش حرف بزنم که حالم بهتر بشه 
که این دلتنگی لامصب کمتر بشه 
یه نگرانی عمیق بهش اضافش شد 
#واسش یه متن طولانی تبریک عید میفرستم 
از بودن این دو سالش میگم 
جواب متن طولانیم میشه که
منم خوشحالم که هستی :)
کل حرفامو خلاصه کرده بود تو سه کلمه 
#خدایا خدایا خدایا 
مراقبش باش 
لطفا لطفا لطفا 
سلامتیشو ازت میخ
دارم از این میسوزم اونی که درسش واسش مهم نبود و فقط به معلما میگفت درس واسه چیه هممون اخرش قراره کهنه بشوریم و بریم خونه شوهر و درسش ازمن فوق العاده ضعیف تر بود الان شده ۱۵۰۰!تازه از فامیلشون که دوست خواهرمه پرسیده از مهشاد چه خبر!؟؟؟
درحالیکه من و اون سایه همو با تیر میزدیم!^_^
من حرفی ندارم و فقط دارم خفه میشم:)))
لعنت به این نظام اموزشی اشغال!^_^
همتون برید به درک با این اینده سازان پر بااااااار!
پ.ن:پدر فرد موردنظر جانباز۷۰درصداست!
آثار هنری! نگهداری ازشون سخته. برای کسی که اون اثر حاصل رنج و زحمتش نیست فرقی با سایر اشیا نداره ولی برای کسی که از جون و روحش واسش خرج کرده و خلقش کرده مثل بچه اش میمونه و طاقت نداره یه خراش روش بیفته چه برسه چیزی ازش کم بشه.
برای همینه استرس گرفتم و مضطرب شدم، چون خودم صاحب آثار هنری انگشت شمار ولی پز زحمتی هستم خودمو جای صاحب اثر گذاشتم و نگرانیشو درک کردم و سعی کردم نذارم آسیبی به آثارش برسه. امیدوارم تصمیم درستی بوده باشه.
قصه ی خرگوشی که تو اتاق خودش نمی خوابید.
یکی بود یکی نبودتو یه جنگل سرسبز و قشنگ تویه لونه بزرگ با اتاقای خوشگلمامان خرگوشه و بابا خرگوشه با دم پنبه ای خرگوشک ناز و بلا زندگی میکردند.مامان خرگوشه وبابا خرگوشه خیلی دم پنبه ای رو دوسش داشتن و همیشه واسش هویج خوشمزه و آبدار  از مزرعه ی هویج میکندن و اونم هویجا رو با اشتها میخورد و از مامان خرگوشه و باباخرگوشه تشکر میکرد. اونا خیلی از دم پنبه ای راضی بودن و دوسش داشتن اما دم پنبه ای کوچولو یه اشکا
یه سری از افکار آدما هست که نمیتونی کاری دربارش بکنی
هرچی‌ بیشتر بهش فکر کنی عین آتیشی میمونه که بهش فوت کنی
فقط بزرگ‌تر میشه.
گاهی مواقع باید فکرای آزار‌دهنده رو رها کنی،فقط اینجوریه که میتونی ازشونخلاص بشی...








+اگه کسی واسش مهمه که اینجام،بابت همه کم‌کاریای اخیرم ازش معذرت میخوام.
حالم خوبه فقط یکم مشغله‌هام زیاد شده و وبلاگ رفته تو اولویت‌های آخرم.
دوستون دارم⁦♥️⁩
ممنون که حالمو میپرسید⁦⁦(◍•ᴗ•◍)❤⁩
معذرت میخوام
یه سری از افکار آدما هست که نمیتونی کاری دربارش بکنی
هرچی‌ بیشتر بهش فکر کنی عین آتیشی میمونه که بهش فوت کنی
فقط بزرگ‌تر میشه.
گاهی مواقع باید فکرای آزار‌دهنده رو رها کنی،فقط اینجوریه که میتونی ازشون خلاص بشی...








+اگه کسی واسش مهمه که اینجام،بابت همه کم‌کاریای اخیرم ازش معذرت میخوام.
حالم خوبه فقط یکم مشغله‌هام زیاد شده و وبلاگ رفته تو اولویت‌های آخرم.
دوستون دارم⁦♥️⁩
ممنون که حالمو میپرسید⁦⁦(◍•ᴗ•◍)❤⁩
معذرت میخوام
انگار استادم که تازه برگشته ، یک هفته بیشتر نمیمونه و دوباره باید برگرده :( ای خدا چرا ؟ خوب من پایان ناممو خودم تنها نمیشه پیش ببرم که :(
دیشب واسه مینا سورپرایز تولدشو گرفتیم با دوستاش ولی انقدر ضایع بازی های تابلو دراوردیم که فهمید ، ولی به نظرم بهش خوش گذشت :) واسش یه دونه از اون گوی های شیشه ای که داخلش یه پسر و دختر نشستن و رو سرشون پولک میریزه گرفتم :) دیگه وسعم در همین حد بود اگه سال دیگه زنده باشم دوباره براش تولد میگیرم :)
واسه پایان نامم
یکی مهم‌ترین نکات برای وبسایت هایی که مدتی از فعالیتشون پیشین باز‌بینی ارورهای 404 می‌باشد و همینطور برطرف کردن این مشکلات، این کلیپ بخشی از زمان فراگیری جامع سئو وردپرس می‌باشد که مجانی درین پست براتون قرار دادم .
بهترین سئو کار
خطاهای 404 چه تاثیری در سئو دارا‌هستند ؟خب موردی که اینجانب مدام میگم در تمامی ی یادگرفتن هام و مخصوصا فراگیری های سئو : تجربه کاربری !
گوگل هم مثل بقیه کسب و فعالیت های جهانی خیلی واسش تجربه ی کاربرانش از به کار بس
دلم میخواد برم سفر ... خیلی دلم میخواداما هم کارم اجازه نمیده هم فرصتش رو ندارم دیگه...کمتر از یک ماه دیگه باید برم دانشگاه اون هم خیلی دور از خونه
واسه همین تصمیم گرفتم مادرم رو خوشحال کنم.چون اون هم با من بود ... اتفاق مشترکی که واسه هر دومون افتاد
و میدونستم علاوه بر اون به دلایل دیگه هم میتونه نیاز داشته باشه به این سفر
نتیجه چی شد؟ 
خودم امشب در نامناسب ترین زمان واسش بلیط خریدم ..
تجدید خاطره ی سفر به یادموندنی قبلیش به مشهد.
این بار تنهایی
و
قبلا نه گفتن برام خیلی سخت بود حتی به غریبه هااز وقتی که از آغوش گرم و پر مهر ؛) خانواده جدا شدم عادت کردم به راحتی در مقابل غریبه ها نه بگم.مثلا دختر خوابگاه بغلی یا همکلاسی یا یا 
اما همچنان نه گفتن به دوستهام بخصوص صمیمی ها یکککم برام سخت بود.میگفتما اما عذاب وجدان داشتم یا یه جوری نه میگفتم که طرف بهش برنخوره :))
الان یکی از دوستهای خوابگاهیم که خیلی هم خوبه اومد اتاقم.میگه لیمو یه چیزی میخوام
میگم چی 
میگم شلوار مشکی چسب! و به چوب لباسی من و
در ابتدا اومدم دو تا چیز بگم. اول اینکه کتاب تاوان رو دیروز در عرض یک روز خوندم و جالب بود اما با فضای تاریک مثل برای ان. رستوران اخر جهان هم بد نبود. 
الان میخوام درباره کارم بگم. تصمیم گرفتم که هر روز حتی شده یه کار کوچیک واسش انجام بدم که پیش بره، این کار کردن هر روز واسه پیش رفتن یه چیر، تفکریه که خیلی دوسش دارم. 
و کارای امروز هم کمی تحقیق بود در سایت های خارجی برا راه اندازی کار و ثبت و... به این نتیجه رسیدم که بالاخره یه چیزی میشه، پس باید شر
یلدای قرمز بدون رنگ رژ تو یعنی هیچ!
شبهای مشکی بدون سرمه ی چشات یعنی هیچ…!
لبت طعمِ انار دونه دونه
دلت سفیدی برف روی بومه
صدات لالایی و من واسش دیوونه
یلدای من تویی؛ ماه توی شب های من تویی
یه سیاره تو کهکشون چشاتمو چشمای من تویی!
یلدای من تویی؛ ماه توی شب های من تویی
یه سیاره تو کهکشون چشاتمو چشمای من تویی!
دانلود آهنگ جدید دانیال هندیانی
من انقدر دل تنگ آذربایجان و شهرم هستم که با شنیدن هر آهنگ آذری یا ترکی دلم پر میکشه واسه فامیل و دوستام واسه شهرم واسه عروسی ها واسه اون لحظه های خوب.
من 10 سال اونجا زندگی کردم و 14 سال اینجا با این حال دلم واسش پر میکشه.
من همه روزای خوبمو اونجا جا گذاشتم.
شهری که خاکش طلاست.
قطعا اگه منو ولم کنن سر از شهر های ترک زبان درمیارم و دیگه فارسی مارسی یوخدی در اعماق وجودم من یک نژادپرستم!
در حالی که تا چند دقیقه دیگه کلاس مون شروع میشهمن اومدم رو تختم لش کردم واستون پست میذارم
چون هفته پیش خواستم الکی واسه ه حضور بزنم که استادم فهمید
تا اینجاش که به تخمکمه و دروغ گفتم و لو رفتم دیگه
آدم که نکشتم
اما گند کار اونجایی در اومد که زنگ زدم به ه خبر فتحمو براش بگم
داشتم با آب و تاب قضیه رو واسه ه میگفتم که بچه ها بهم گفتن برنگرد گازشو بگیر برو استاد پشت سرته و شنیده :/
ل گفت بد نگات کرد و رفت سمت ماشینش
الانم من غایب شدم که قیافه م یادش بر
دلم میخواهد وقتی به او زنگ میزنم ,هر کاری که دارد را رها کند و وقتش را صرف من کند....چند روز پیش ,به او زنگ زدم که رد تماس داد و گفت کار دارد, ناراحت شدم و رفتم توو خودم.... بعد هم با اسمس عذر خواهی کرد که واسش مهمان امده .... من هم جواب خیلی سردی دادم و نوشتم مهم نیست .... متوجه شد ناراحتم ! و مثل همیشه سکوت کرد و هیچی نگفت.... و دو روز حرف نزدیم ,تا امروز صبح که زنگ زد و دلجویی کرد که وقتش خیلی پره ,کارای شرکت و کار دومش ,و مشکلات مستقل زندگی کردنش ,خیلی بهش ف
این حال بد داره شبیه یه بیمارى همیشگى میشه. بیمارى که علائمش بى حوصله شدن همراه با بغض ناگهانى هستش. این علائم معمولا هرچند وقت یه بار ظاهر میشه... 
راه درمانى واسش پیدا نشده، فقط با شکیبایى بیمار، دوره نقاهت طى میشه. کلافگى در این دوره اذیت کننده ست. اینکه شخص مورد نظر نه تحمل جمع رو داره و نه تحمل تنهایى، درنتیجه معمولا به زیر پتو میره تا خودش هم نمیدونه چى بشه. از طرفى چون میدونه توى این مدت بسیار حساس میشه، سعى میکنه باکسى صحبت نکنه که دلخور
از حال دلم هیچی
نمیگم فقط به خودش میگم . واسه خودش مینویسم
پشتشم
محاله بی هم بشیم حتی یک روز
دارمش
نمیدمش به هیچکس
واسه ساختن بهترین زندگی واسش میجنگم
میجنگم واسه
ساختن بهترین زندگی واسش واسه اینکه از داشتنم خوشبخترین باشه
خیال راحتش منم
من و زندگیم باهم
"خواستن " رو "دوست داشتن" رو معنی کردیم
اپلیکیشن اندروید LED Keyboard Lighting - Mechanical Keyboard RGB بهتون اجازه میده به راحتی رنگ کیبورد گوشی خودتون و عوض کنید و مثلا با نور نئونی جایگزینش کنید . اگه کیبورد ساده و با رنگ سرده گوشیتون خسته‌تون کرده این اپلیکیشن بهترین انتخابه . سعی کرده پیچیده هم نباشه و کاری که واسش ساخته شده رو به بهترین شکل انجام بده . اگه اپلیکیشن دیگه ای میشناسید حتما بهمون معرفیش کنید.
ادامه مطلب
باالاخره کولر ما امروز نصب شد همه چیش خوبه فقط موتور یونیت بیرونی خیلی سنگین بود بزور تا سر شیروونی بردیم اگه بالکن بتونید نصب کنید بهتره.. تو خریدش شک نکنید و اینم بدونید پولی که میخواین بدین اینورتر دار بخرید درسته مصرف میاد پایین ولی الان اون پولو به مرور میدید قبض برق مثلا طی ۵ سال....ولی در عوض اینورتر دار اگه مشکلی واسش پیش بیاد برد خالیش ۲ میلیونه...گازش گرونه...و مشکلات دیگه.. پس ما اینو خریدیم بجاش پولی ک‌ صرفه جویی کردیم به مرور میدیم ا
از لحظه ای که یلدا بهم گفت باردارم چون علائمش رو دارم دیگه به کل هوایی شده بودم.دلم‌میخواست از فردا صبح برم شهر واسش لباس و چیزای خوشگل و عروسک و گیر مو بخرم….وای خدا! حتی تصورشم قشنگ بود!
کاش حتی اگه دختر باشه به ایمان بره….مثل اون ملوس باشه….
اون چنان ذوق و شوق داشتم که واسه اومدن ایمان دل تو دلم نبود.میخواستم بهش این خبر خوبو بدم…بگم که باردارم …
یلدا آرنجشو زد به پهلوم و گفت:
-الووو…کجا تشریف داری!؟ یکمم با ما باش شما…
 
از فکر بیرون اومد
بدون حرف اضافه میگم
تا وقتی زندم همدیگرو داریم....هردومون به زمان ثابت میکنیم  که  داشتن ینی چی...به زمان ثابت میکنیم که خواستن ینی چی ...به زمان ثابت میکنیم که فقط مال همیم..
دیگه تنها آروزیی که دارم اینه که تو بغلش بمیرم
نمیدونم الان چیکار میکنه ولی کاش بشنوه قلبم داره واسش میزنه 
انقد " او " شدم که هیچ شده همه چی جز خودش
کاش بیاد صدام کنه 
خب حالا بعد مدت های خیلی طولانی حاشیه هام حذف شدن و باید برگردم به زندگی
دوباره گشتن توی آگهی های استخدام و فرستادن رزومه و روبرو شدن با ترس زنگ زدن واسه کار و حتی حضوری رفتن و ترس از خارج شدن از محیط امن و سرکار رفتن و استرس اینکه نکنه خراب کنم نکنه دعوام کنن. منتها حالا نسبت به چند وقت قبل تر یه دلیل محکم پیدا کردم که چرا باید کار کنم و شرایط سخت الان و حتی سخت تر از این رو تحمل کنم. امیدوارم هدفم یادم نره و دوباره که حاشیه ها پیش اومدن ( چون زند
سلام رفیق جان!❤️
چطوری؟
رو به راهی؟ رو به رشدی؟
میگما...
تاحالا دقت کردی به بچه ها؟
مثلا...
وقتی بچه رو باباش میندازه بالا...
میخنده و شاده!
ولی اگه یه غریبه بچه رو بغل کنه
حتی گریه میکنه (چون واسش غریبه اس و میترسه ازش)
ادامه مطلب
میدونیتا الان که نه روز از تابستون گذشته اونی نبوده که میخواستم
نه خوشحال بودم ، نه هیجان انگیز بوده ، نه هدفمند بوده ، نه رویایی!!
همش ضدحال و حالگیری
خیلی دلم میخواد درست شه.بیکار هم یه جا ننشستم و اوضاعم رو تماشا کنم.
واسه بهبودش تلاش میکنم اما انگار توی یه چرخه معیوبم
میترسم...
من از چالشهای زندگی نمیترسم.معتقدم همونا باعث میشن قدر زیباییها و خوبی هاشو بدونیم
اما از اینکه یک احساس بد رو بارها و بارها تجربه کنم و اون چالشم باشه میترسم.میترس
بسم رب الشهدا
.
#قسمت_هشتاد_و_هشتم
#قسمت_آخر
.
سر عقد بعد بله دلم از تموم دنیا برید و فقط گره خورد به دل محمد
اونقدر که اگه می گفت بمیر در لحظه واسش جون می دادم
قبل دست کردن حلقه کف دستش رو باز کرد
- الوعده وفا زینب خانوم
تسبیح رو گذاشتم کف دستش
دستم هنوز از کنار دستش دور نشده بود که برای اولین بار دستم رو گرفت و بوسید
ادامه مطلب
بسم رب الشهدا
#قسمت_پنجاه_و_ششم
یکی از دخترا که مثلا محجبه بود اما آدم درستی به نظر نمی رسید آخر کلاس جلوی بچه ها که هنوز تو کلاس بودند بلند شروع به صحبت کرد
- آره دیگه بعضیا پارتیشون قویه
معلوم نیست چه طوری مخ اون پسره رو زده که اینجوری اومده واسش با استادا حرف زده 
واسه بی اف بازی جای درستی انتخاب نکردی
وای به حال بسیجیا که بسیج رو دادن دست اون پسره که با دیدن چند تا عشوه دلش قنج بره
ادامه مطلب
یکمی مغرور  هستم ،از آن دسته دختر هایی که دنبال هیچ مردی نمی روند چه دوست پسر یا نامزد یا شوهر ....مادرم میگوید اخه دختر اخر این غرورت کار دستت میشه ،ناز کن ولی نه دیگه اینقدر ،زیر لب غر میزند و میگوید چیکار میکنی با پسره که از دستت بغض میکنه,حالا هی غرور این پسر بیچاره بشکن تا اخر تو آتیشش بسوزی ،ببین کی گفتم... .تفکر مادرم واسه عهد ناصر الدین شاهه فکر میکنه زن باید مدام دنبال مردش بدوه و ناز و لوسش کنه ،اما این حرفا تو کت من نمیره زن ناز داره زن ب
یه مدته پشیمونم از انتخاب دانشگاهم
همه چی خوبه ها ... دانشگاه و دانشکده و استادها ، همکلاسی هام که خیلی همراه و پایه ان و کم دیدم توی دانشگاه ها ، شهر ، فضا 
خوبه
مشکلی نداره
ولی حسرت این که میتونستم شیراز راحتتر و خوشحالتر باشم یا به طور کلی کمتر سختی بکشم هم همراهمه ...
هر روز به این فکر میکنم که ترم بعد یا سال بعد مهمان شم شیراز یا انتقالی بگیرم
از این طرف دوستام ، حریمی که اینجا واسه خودم ساختم ، و معدلی که نمیدونم اگه از اینجا برم تهدیدی واسش
زندگی اینستاگرامی ، اسمیه که من واسش انتخاب کردم . زندگی‌ای که توش ، شما واسه اینستاگرام زندگی می‌کنید نه خودتون . تمام تلاش شما اینه که مطمئن بشین از تمام وجوه خوب زندگی‌تون پست و استوری بذارید . و البته که شما هم باید که ادم کامل باشید . شما یا جاهای باحال و کول هستید ، یا مشغول انجام کارای خفن هستید ، یا اینکه پست های فلسفی خفن می ذارید . باید مطمئن باشید که از همه ی لحظات زندگیتون عکس و فیلم بگیرید و مطمئن بشید همه می بیننش . حتی اگه از یه بخ
این بار نوبت من شد که واسش یه طرح شابلون بکشم. باید با شابلون پرنده یه طرح میزدم.
مدلهایی که کشیده بودم رو باز کردم و یکی رو انتخاب کردم. یه پرنده روی یه گنبد. حس خوبی داشت.
وقتی مدل رو به لیلا نشون داده بودم یاد کارتون کلاغی افتاد که روی گنبدها میچرخید و پرهاشو نقاشی میکرد!
اتفاقا منم به یادش افتاده بودم.
خلاصه دفتر نقاشیه امیرحسین رو کشیدم جلوم و شروع کردم. 
اولین گنبد رو که کشیدم گفت:  خاله! این چیه؟
- چی چیه خاله؟
به یکی از گنبدها اشاره کرد: ای
چهارمین باری هست که اندکی بیشتر از حد سلام با هم همکلام شدیم
وسط حرف هامون یهو بهم میگه : "چی چی جون  قرآن و حدیث بخون"
فکر می کنم ببینم چی شد که این حس بهش دست داد که من اهل قرآن و حدیث نیستم
می بینم بهش گفتم: "این روزها ذهنم خیلی شلوغ هست و برای این که به چیزی فکر نکنم، تمام وقت بی کاریم را به موسیقی گوش میدم ! میدونم شاید موسیقی مفید نباشه و حتی بعضی هاش مضر هم هست اما عمیقا حس می کنم ضرر این موسیقی های مونگلی در حال حاضر برای من کمتر از  فکر های س
رمان پسران بد
نویسنده:sober   ژانر:ترسناک  تعداد صفحات:198
خلاصه:پسران بد  سه تا دوست که شدیدا دنبال احضار ارواح هستن اما اشتباها موجودات دیگه ای رو به سمت خودشون فرا می خونن.این وسط به دلایلی که توی داستان گفته میشه این موجودات فقط به داروین پیله می کنن،جوری که هر جا میره یه داستان واسش پیش میاد.بعد ِ یه مدت معلوم میشه یکی از همکلاسی های جدید این سه نفر با مشکلی که برای داروین پیش اومده ، در ارتباطه و…
 

ادامه مطلب
 
نمیدونم چقدر به اینکه دنیا کوچیکه اعتقاد دارین اما برای من اثبات شده است و چندین بار هر کدام به شکلی متفاوت از دیگری 
 
بخواهم جدیدترینش رو بگم اینه که :
از همکلاسی های دانشگاهم خیلی ساله بیخبرم تا اینکه یکی شون پیام داد و ازین حرفای خاله خان باجی که دلم تنگته و...
گفت که ازدواج کرده خوشحال شدم و آرزوی خوشبختی واسش کردم 
عکس دونفره ای از خودش و همسرشبه اشتراک گذاشت ..همینطور که نگاه کردم حس کردم این مرد آشناس 
تا اینکه خاطرم اومد این آقا تو هم
#تکنیک_هاے_ترک_گناھ 
 ترس های بعد از توبه:
سلاااممیخوام راجع به چیزی صحبت کنم که واس خودم و خلیلیای دیگ پیش اومده(شاید برای شماهم اتفاق بیفتد)
پس میخوام وقت بزاری و بخونی
اونم یه سری فکر و خیالاییه که مثل خوره بعد توبه میفته به جون آدم و ترس برانگیزه.⚠️
مثلا ادمی که تا دیروز پی هوسرانی و شهوترانی بود خیلی چیزا واسش مهم نبود...[چون چیزی از زندگی نمیفهمید]
اما وقتی از غفلت که بیرون میاد تازه میفهمه ای بابا چقد مسیرو کج رفته...❌
✅✌️بعد دیگه شروع
امروز به قدرت میتونم بگم یکی از پر استرس ترین روزام تو اینجا بود 
اون از صبحش که باید پا میشدم دوره میکردم ولی به قدری خوابم میمومد که ۹:۴۵ خودمو به زور از تو تخت کشیدم بیرون
اون از شافی که دونه دونه داشت بچه ها رو مینداخت و من که از شدت استرس یک کلمه یادم نبود و تو همون بلبشو جزوه رو گذاشته بودم و فقط نیگاش میکردم انگار کن که بار اولیه که میبینمش 
فقط ته ته دلم میخواستم پاس شم جون نداشتم این همه فکر و استرسو تا اکتبر/نوامبر با خودم حمل کنم و با ش
بسم رب الشهدا
.
#قسمت_پنجاه_و_هشتم
.
اونقدر حس مادر فرزندی بین ما ناچیزه که برای صدا زدنش به پرستو بسنده می کنم و اون هم تاحالا نشده دخترم صدام کنه 
کلمه ای که مامان فرشته می گفت و تو دلم واسش قند آب می شد
سعید یا همون بابا کاش یه بار بغلم می کرد و نوازشم می کرد 
خونه ی محمد اینا باعث شد من معنی خانواده داشتن رو بفهم و الآن این شرایط بدتر از قبل زجر آوره
دلم یکم از لوس شدن های فاطمه واسه بابا علی و نوازش و بوسه های بابا علی رو می خوتد
فقط یکم 
چقدر ن
این شکل‌هایی که قدیما تو مجله‌ها و اینا بود یادتونه؟ که می‌گفتن باید چشم‌تو لوچ کنی تا سه بعدی ببینی و اینا...من امروز برای اولین بار، بالاخره موفق شدم سه بعدی ببینمشون :)) از شادی در پوست خودم نمی‌گنجم. تا حالا فکر می‌کردم مغزم فلجه.بعدم، اصن تکنیک‌شو اشتباه بهم گفته بودن... هیچ‌کس نگفته بود باید بچسبونیش به بینی‌ت و آروم آروم دورش کنی و فوکوس هم نکنی تا خودش درست شه...خلاصه، اگه تا حالا امتحان نکردین، بکنین... دنیای جدیدی به روتون باز می‌
یه کاری کن!! یه کم تلاش کن!!
تلاش نمی کنی؟! باشه لااقل واسش دعا نکن لعنتی
شاید اگه اینقد دعا نکنی هیچوقت نشه...

+ این پست در واقع یه چالش بود که تو یه وبلاگ دیگه دیدم و شرکت کردم.
++ دعوت می کنم از پریسا، مبهم، یاسی، آقای محمدرضا ، آقای سین الف که تو این چالش شرکت کنن:)
امشب شب خیلیییی بدی واسمه!خیلی بد..شاید تنها کسی تو زندگیم که حاضرم براش بمیرم یا بیشتر از مردن واسش زندگی کنم نابود شد ...از کنکور متنفرم...از کشورم...از زندگیم....
ناراحتی اون منو داره می کشه!دلم همون خواهریه بچگیامونو میخواد:(همونی که کلی تخیل داشت و سرزنده بود ...خواهر مو میخوام قبل از اونی که رویاهاش جلوی چشماش جون بده...میدونم بیشتر از کنکور واسه چی ناراحته ...ولی نمیخوام بگم ، نمیخواد بهم بگه ...ولی میدونم...و این اذیتم میکنم که چقدرررر این ب
دقیقا در مرکزی ترین قسمت اورژانس حشمت،یه آقایی نشسته ،از راه دور اومده..خیلیی دور..سرش کلاه محلی گذاشته. داره اطرافو نگاه میکنه ،باذوق نگاه میکنه ها..ادما رو.. پرستارا رو... ماهارو..بقیه مریضا رو... ،حس میکنم همین که محیطش عوض شده و غرق شده تو این همه شلوغی و داره این همه ادم رنگ و وارنگ میبینه واسش قشنگه..کیف میکنه از دیدن این همه ادم جوروا جور و رنگا وارنگ. حظ میبره از این شلوغی..وسط این بل بشو ،وسط این همه داد و بیداد.. ذوق مرگی تو چشاش و واقعا باو
شاید ی سال پیش همین موقع تو اون شرکت قبلی بودم و ی نفر می‌پرسید خب ک چی تو با این سن‌ت تو اوج جوونی جدای از هم نسلای خودت این همه تلاش و کار و شرکت و فلان و کوفت و زهرمار خب تهش ک چی؛واسش قطعا جواب قاطع داشتم
الان ولی تو این مجموعه جدیده ک حقیقتا ملت تباهن بخدا بیت المال و بودجه‌ی فرهنگی کشور رو می‌خورن خروجی‌شون در حد ۱ساعت اونم میشد ب صورت دورکاری کل کاراشون رو انجام داد؛جدای اعصاب خوردی بابت این حرکت ها اینکه بخوای خلاف کارای این جماعت کا
دیگه عادت کردم به اون خانومه که پشت خط جای تو جواب میده.
حداقل حرف میزنه باهام،
رک و راست مشکلشو می گه!
تفره نمی ره!
عشوه نمیاد!
صاف و پوست کنده اصل مطلب رو میذاره توو کاسم.
تازه حرفشم یکیه! همیشه ...
تا صب هم که بگیرمت بازم نه نمیاره واسم. با حوصله حرفاشو تکرار می کنه اینجوری منم به غم عجیبی که توو اعماق صداشه پی می برم. که هم دردیش باهام اثبات شه.
درد توو صداش یادگاری منم هست ازت. مریضیو صد تا کوفت و زهرمار که چی؟! که دغدغه های ذهنی خانوم واسه شباش ب
خانومم دوست دارم .  شدی خانوم خونم. شدی خانوم من. 
خانومم الهی فدای خندیدنت بشم که دنیارو با خنده هات کنار خودم عوض نمیکنم. خانومم به امید صبح بخیر تو چشامو باز میکنم به امید داشتنت نفس دارم. خانومم خانومم الان خونه بابات رفتی و من اینجا دارم مینویسم  .  الهی دورت بگردم. خانومم هیچکس معنی چشماتو جز من نمیدونه...مال خودمه.. فقط با من حرف میزنن چشمات. دارمشون ..
 خیلی دلم واسش تنگه...بخدا هیچکس نمیدونه دلتنگی هرروز من ینی چی....
اگه بیتاب میشم درمونم
من ترسیدم...
من اولین بار تو زندگیمه که خیلی ترسیدم...از فرداها...
از روزای ناگواری که‌ممکنه تو راه باشه...
من میترسم بچه ها...
امشب با یکی از دوستام که اینترن پزشکیه رفتم بیرون بلکه حال و هوام یه کم عوض بشه.‌..اونم تا ۸ شیفت بود و وقتی زنگ زدم با کله قبول کرد...
میدونین حال اونم اصلا خوب نبود‌...تو هم بود...گفتم چته تو؟تو رو خدا بخند بلکه بفهمم زندگی هنوز خنده به خودش میبینه!
گفت چی؟
امروز تو اتاق عمل ...همه با چشمای خودمون دیدیم‌ دکتر شاه رگ مریضو زد
آقا این مسابقه اعجوبه ها اونشب ی بچهه رو آورده بودن که 
اعجوبه بودنش ب خاطر خیالپردازی زیادش بود:/ بعد مهران غفوریان
از ننه بچهه پرسید که چجوریاس این خیالپردازیشو اینا؟ گف وقتی 
بارداربودم ودوران نوزادیش، هرشب قصه میخوندم واسش ،به خاطر همونه
ولی خب من مشکوکم ب اینکه مامانه دوران بارداریش گل مصرف میکرده
وسرهمین بچش توهمی شده:/ حاجی بچهه خیلییی توهمی بود:/ ب نظر
من این خوب نیس چون اگر ادامه دار باشه وقتی بزرگتر شه ممکنه دچار
اختلال دوقطبی شه:/
این شبا تو یادت نره.. چیِ میشهـ تهـِ این زندگی ؟  دخترمو از رو تخت بلند کردم دستاشو بوسیدم 
و بردمش زیـر دوش. ولی هنوز اشک میریزه هنوز بغـض داره .. داغونهـ اوضاش :') دخترم دردش یکی دوتا نیست که؛ زیاد بهش قول دادم کهـ اینجوری نمیشه دیگه ولی .. شد .. خاستم دنیاشو بسـازم خاستم خوشحال ببینمش :') نشد . چرا؟ آخهـ همه ی آیندشو همه هدف هاشو با توجه ب عشق ش ساختمـ! عشقـ.ی که واسش اهمیت نداشت دخترشو خوشحال ببینه یا با دستاش خوردش کنه :') بازم این دُ
 
سلام بچه ها خوبین؟ چدورین؟
بچه ها اینو یکی از رفیقا تو گروه فرستاده گویا اینستاش واسش همچین چیزی آورده بعد اونم میگه یادم نیس یه ok بود زدم دیگه این پیغامه رفت ولی خب میگه فکرکردم مشکلی واسه اینستام پیش اومده دیلت کردم رفت! بااینکه میگفت مشکلیم نداشت همین که ok رو زدم وارد پیجم شدم و همه چی سرجاش بود...
حالا من تاجایی که در حد تواناییم بودم خوندم یه چیزایی متوجه شدم ولی کامل منظورشو نگرفتم!!!!! اینکه تهش چی میشه و اینا؟
اها تا یادم نرفته بگم میگف
مردم آزاری یعنی بری دم در کلاس
دوستت بگی با فلانی کار دارم، استاد میگه چیکارش داری، میگی مامانش واسش لقمه گرفته،
گفته بیام بش بدم.
آیا مردم‌آزاری کار خوبی است؟
یادش بخیر، چقدر باهاش خستگی در می‌کردیم (سایه خودش می‌آیه رو می‌گم) وبلاگ محذوفم
داوطلب می‌خواهیم برای سرشماری و آمارگیری: لینک
همیشه سر کانتست دادن فکرم میره به سمت خوب و بدو و دین و خدا واخلاق و اینا حالا هر چی کانتست مهم تر باشه بیشتر اخرین کانتستی که این جوری شد کانتست سوم انتخاب تیم بود تو این کانتست بعد کلی فک کردن فهمیدم که من میخام این کانتستو خوب بدم که تیم شم تهش برم خارج و در واقع بلاد کفر و امریکای جهان خار برای همین به این نتیجه رسیدم که تو این یه مورد اصلا مطقی نیست از خدا کمک خاست (سر کانتست یه منطق دیگه مثل این که میاد بهم حکم فرما میشه) هیچی دیگه برا همین
تو هر سایت انگیزشی و سازشی و اینا بری، یا به پیج هر روان‌شناسی سر بزنی، می‌گه خودتو دوست داشته باش.همیشه واسم سوال بود که یعنی چی این جمله؟ خیلی بی‌معنی بود واسم.اما الان حس می‌کنم می‌فهمم یعنی چی.دخترا وقتی موبایلی که دوست دارن رو می‌خرن، قابِ اجق وجق واسش می‌خرن. برچسب می‌چسبونن بهش. النگ دولنگ بهش آویزون می‌کنن.پسرا وقتی ماشینی که دوست دارن رو می‌خرن، رینگشو اسپرت می‌کنن، چراغشو نئون می‌کنن. هزار قِر و فِر...این کارا فقط یه معنی دار
هندزفیریم یه گوشه شده...از اونجایی که این ماه فقط پولم رسید گلس گوشیه رو عوض کنم ...دیگه پول واسه هندزفیری نموند...
داشتم وسایل قدیمی داداش بزرگه رو میگشتم که بعد از فلاپی ها و نوار کاست های قدیمی و ریکوردر خاک گرفته جیبیش و فیلم سنتوری و اینا رسیدم به یه هندزفیری که فک کنم مال سنه دو باشه...زدم گوشیم...دوتا گوشاش هم کار میکنه فقط قضیه اینه که صدا تو خودش هزار بار اکو میشه و گر گر میکنه...!
خیلی بامزه اس ...کوتاه کوتاه...اصلا تو گوش نمیره...
خدایا همینه
 
عاقا من عاشق شدم :))
عاشق شیرین زبونی های برادر زاده ام شدم :)))
روزی بیش از ۴ - ۵  ساعت فقط با من حرف میزنه و از من نظر میخواد :))
و هی مرتب میگه عمه از خاطرات خوبتون بگین :)
خاطرات تون خیلی جالب و قشنگه و البته  هیجانی :))) 
امشب (دیشب)  باباش بخاطر اینکه دلش تنگ شده بود واسش :)
 مرخصی گرفت اومد خونه ولی ( بزنم به تخته )بچمون به باباش گفت :
شما برین من امشب دوست دارم پیش عمو و عمه و بابا حاجی بمونم :)))
بقول پری بچه مون (بزنیم به تخته) بهش خدا رو شکر این دو ر
دانلود آهنگ جدید علی یاسینی به نام ماه قشنگم
Ali Yasini - Mahe Ghashangam
ترانه و موزیک : علی یاسینی ؛ تنظیم : پازل بند+ متن ترانه ماه قشنگم از علی یاسینی
دل من ضربه دیدست پره / وصله پینست تو واسش یه تکیه گاه نابی
تو خود نوری مث مهتابی / وقتی تاریکه همه جا تو فقط میتابی

ادامه مطلب
متن اهنگ دانیال هندیانی به نام یلدای قرمز
یلدای قرمز بدون رنگ رژ تو یعنی هیچشب های مشکیم بدون سرمه چشات یعنی هیچلبت طمع انار دونه دونه سفیدی برف روی بومهصدات لالایی و من واسش دیوونهیلدای من تویی ماه توی شب های من تویییه سیاره تو کهکشون چشاتم و چشمای من تویییلدای من تویی ماه توی شب های من تویییه سیاره تو کهکشون چشاتم و چشمای من تویییلدای من تویی ماه توی شب های من تویییه سیاره تو کهکشون چشاتم و چشمای من تویییلدای من تویی ماه توی شب های من تویی
قبول دارین یه سری چیزا واقعا رو مخ آدمن؟ مثلا هورت کشیدن چایی ،خروپف کردن ،ملچ مولوچ کردن(رومخی اعظم)و... .یکی از چیزایی که همیشه آزارم میده حرف زدن با آدماییه که همیشه حرف خودشونو میزنن یعنیا اصلا نمیخوان قبول کنن  حقیقت و حالا تو بیا هزارتا دلیل و مدرک بیار انگار واسه دیوار حرف میزنی البته اغلبم به نفعشون نیست که بفهمن چی میگی، پس چی میتونه از این بهتر باشه که خودشونو بزنن به کوچه ی علی چپ؟ حتی مورد داشتیم اون وسط مسطاگیس و گیس کشی راه افتاد
داشتم فکر میکردم چند سال دیگه هیچکدوم ازین آدما کنارم نیستن
دوستام منظورمه،همینجوریشم من پیام میدم هستن وگرنه کلا انگار نه انگار
یعد با خودم میگم آیا واقعا ارزش این همه ناراحتیو داره؟نه فکر نکنم.
ولی کاری که دست دل باشه رو نمیشه منطق آورد واسش.
دله دیگه،خره...نمیفهمه که :/
هی بهش میگم ولشون کن مهم نیستن،نادیده بگیر،پشیمون میشن.ولی ته دلم هنوز یه تیکه ای داره که درد میکنه.
چهار روز روی خودم تمرین میکنم،آروم میشم،یهو یکی یه چیزی میزاره،یه چیز
بعضی چیزا رو میشه بعدا هم بدست آورد. میشه از یه‌راه دیگه هم بدست آوردش، فقط از یه‌راه و یه‌مسیر نیست. ولی آویور، حواست پرت نشه‌ها! یه‌سال و چندماه دیگه، نیاد که بگی امسال زدم به جاده خاکی و منتظر سال بعد باشی‌ ها! من میدونم. توام میدونی که چیزی که میخوای یه‌راه و یه‌مسیر داره. پنج رو بکنش شیش! از هر راهی که میخوای باید به اون یه‌مسیر برسونی خودتو. نذاری واسه چیزای الکی، املتت چشم به راه و منتظر بمونه ها! املت و روپوش و استتسکوپ، صبور نیستنا.

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

shaparakwash.com