نتایج جستجو برای عبارت :

ذهنت را بشکن

شهاب،موجودی ترسو،بلاتکلیف،منزوی،زودرنج و جوگیر با تصمیم های احمقانه و همیشه پشیمان و سرخورده.
شهاب وقتی می‌فهمد فرزانه، دختری که به تازگی توجهش را جلب کره،قبلا یکبار از همسرش جدا شده،خوشحال می‌شود و بشکن می‌زند.با این تصور که من این همه عیب و ایراد دارم،این هم عیب او!پس به هم می‌خوریم.شهاب برای خودش جشن می‌گیرد،خوشحال از جدایی دیگری. یحیی می‌گوید ممکن است که فرزانه و همسر سابقش دوباره وارد رابطه ی قبلی شوند!احتمالش بالاست،پس باید بیخ
چه چیزی ازین بدتر ؟!
که در آخر من متهم شدم ...

اگر یک اسلحه برداری و توی ذهنت منو بکشی ، درست مثل کاری که نجفی در واقعیت کرد ، شاید انقدر اذیت نشی ....
یکدفعه ای منو توی ذهنت بکش ... تا کشتن من به مرگ تدریجی در ذهنت ...
هرچند که دیگه برام مهم نیست ...
نیمهی تاریک من میدونی چیه؟
تاحاال شده توی ذهنت بارها وبارها یه نفرو بکشی؟
توی ذهنت بزنیش و بهش فحش بدی
یا حتی بار ها توی ذهنت خودکشی کنه؟؟
"خنده بلندی سر داد"
اون منم...نیمه ی تاریکم ذهنمه که بارها و بارهاخیلیارو میکشه و نیمه ی روشنم همونیه که نمیذاره اوناروواقعا بکشم..!!
 
Da Solo_
یعنی من در عجبم از تغییرات دمایی اینجا :-/ یعنی اگر با سرمای بیرون رفیق شدم و سرمای داخل خونه روی اعصابم پیاده روی می‌کند، بدانید و آگاه باشید که شیب تند تغییرات دمایی من را خواهد کشت :-|
من ظهر که لیلی رو برده بودم پارک، آفتابی وسط آسمان می‌درخشید که دوستان همه با تاپ و شلوارک تردد می‌کردند، ساعت ۶ رفتیم خرید از فروشگاه دم خونه، من با یه سویشرت بودم و کمی لرزیدم در راه و از فروشگاه که آمدیم بیرون در حد قندیل بستن سرد بود :دی
یعنی راحت ۱۵ درجه ا
وقتی انسان برای اولین بار نارگیل سفت را برداشت ، هرگز فکر نمی‌کرد میان قالب قهوه ای رنگ آن ، شیره ای خوش طعم و بو و جسمی سفید و پر خاصیت باشد ...!!!
برای "باز کردن اندیشه"،  خود را باید "شکست" ... عقاید و باورهای خود را ، احساس خود را، 
باید روزنه های "نو" را باز کرد تا از قالب کهن و بی منطق گریخت...!
هیچ گاه مانند یک نارگیل بسته نمان
"با ذهنی نو، جهانی نو بساز"
چقدر زیبا می توان زندگی کرد وقتی می توان "معمار زندگی" خود بود.
 
نفسم گرفت ازین شب در این حصار بشکندر این حصار جادویی روزگار بشکن
 
چو شقایق از دل سنگ برآر رایت خونبه جنون صلابت صخره ی کوهسار بشکن
 
تو که ترجمان صبحی به ترنم و ترانهلب زخم دیده بگشا صف انتظار بشکن
 
سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی؟تو خود آفتاب خود باش و طلسم کار بشکن
 
بسرای تا که هستی که سرودن است بودنبه ترنمی دژ وحشت این دیار بشکن
 
شب غارت تتاران همه سو فکنده سایهتو به آذرخشی این سایه ی دیوسار بشکن
 
ز برون کسی نیاید چو به یاری تو اینجات
میروی برو
ولی اگر رفتی دیگر برنگرد
میزنی بزن
ولی اگر زدی دیگر درمانش نکن
فراموشم میکنی بکن
ولی اگر فراموشم کردی دیگر سعی نکن مرا به یاد بیاوری
سعی نکن آدرس خانه جدیدم رو پیدا کنی
سعی نکن از دوستانم حالم را بپرسی
سعی نکن برایم هنوز مهم باشی و به چشم بیایی
حرمت میشکنی بشکن
ولی اگر شکستی دیگر حق نداری طوری رفتار کنی انگار هیچ چیز نشده 
دل میشکنی
احساس زیر پا میگذاری
خودت را به بیخیالی میزنی
دور میشوی و میروی
عزیزم
بشکن
بگذار
بزن
برو
اما بر
بشکن چینی نازک تنهایی من را...
 اگر بتوانم تو را در یک کلمه توصیف کنم، بی تأمل خواهم گفت: «عشق»!آری، ای عشق هر بار در قنوت نمازهایم می خوانم: «ربنا آتنا فی دنیا لیلا و فی الآخرة لیلا و قنا عذاب دوری لیلا»باور کن، از اینکه عاشق توام احساس غرور می‌کنم.هر وقت یادِ تو می‌اُفتم؛ در ذهنم مهربانی خطور می‌کند. چگونه می‌توانم تو را تصور کنم و حسرتی غریب بند بندِ بدنم را نلرزاند؟!خودت بهتر می‌دانی که لحظات انتظار چقدر سنگین می‌گذرند. اگر گذرت به این ح
دانلود آهنگ امید عامری دل من
Download Music Omid Ameri Dele Man
دانلود اهنگ دل من از امید عامری با متن شعر و ترانه از سایت پلی نیو موزیک
برای دانلود آهنگ به ادامه مطلب مراجعه کنید …
متن آهنگ امید عامری دل من
دست بردار بسته گوش کن دل خسته ازش دلگیرم بی اون من میمیرم
چاره ندارم ترکم کرده یارم ای دل عاشق و ساده ی من
دست بردار بسه آهای دل خسته همه درهارو به روی من بسته
اونی که رفته روزی بوده با من ای دل تیکه و پاره ی من
دل من بغضتو بشکن گریه کن با من دل من روزای خو
نمیدونم چیو اصلا چطور باید بنویسم. همش کلیشه ...تا یه حرف حساب میاد به ذهنت، یه جوری از وجودت میپره که شک میکنی اصلا از اول اومده بود به ذهنت یا نه!!هیچی...فقط داشتم میگفتم [دست کم] امسال، چاره ای جز این ندارم که کفش آهنی پام کنم ...یا صبور باشم یا با اعتماد بنفسشایدم هردوش !میدونی که، یاد گرفتن درد داره ...دردشو من اشک کردم و رسول، دود.!Thinkin' you could live without me دوباره قصه رو تکراره و طِی میشه تا آخــر
 و این چنین است که رابطه ی من و خدای قدرتمند و بزرگ می تواند همین قدر صمیمانه همین قدر ساده و دوست داشتنی باشد.
اما حقیقت اینکه خدای قدرتمند نمیخواد این کار رو بکنه. به نظرم یه نقشه ی دیگه ای داره. لابد چیزی دیگه در سرش داره که من متوجه نمیشم. آخه من هنوز زبون خدایی بلد نیستم. من حتی حق ندارم این طور با خدا صحبت کنم چون قباحت داره و حتما خدا من رو فلک میکنه. ولی حقیقت هیچ کدام اینها نیست. خدایی که بی نیاز است و مهربان این گونه رفتار نمی کنه. بله داش
به نظر میاد این کورس قراره نظرم رو درباره شدت سختی ریاضیات عوض کنه.
پ.ن: جبر خوندن نوعی مراقبه‌ست. محتاج تمرکز بالا، آرامش، بدون هیجاناتِ حتی ته‌نشین‌شده. برعکس، هندسه، یا به‌طور خاص هندسه اقلیدسی، شاید فیلد هیجان‌زده‌هاست. اون هم نوع دیگری از مراقبه‌ست، اما توش لازم نیست cross-legged بشینی و ذهنت رو در یک نقطه تجمیع کنی؛ شاید حتی لازم باشه از شدت هیجان و تپش به پرواز در بیای و از زندان ذهنت رها بشی. زندان ذهنت، همون خطوط روی کاغذن که برای پیدا
داستان در مورد شاهنامه اخرش خوشه موضوع انشا شاهنامه اخرش خوشه مثل نویسی جایی که نمک خوردی نمکدان مشکن مثل نویسی با ماه نشینی ماه شوی با دیگ نشینی سیاه شوی مثل نویسی تهی پای رفتن به از کفش تنگ مثل نویسی فلفل نبین چه ریزه بشکن ببین چه تیزه مثل نویسی فلفل نبین چه ریزه بشکن ببین چه ریزه شاهنامه آخرش خوشه
انشا در ادامه مطلب
ادامه مطلب
         خالی شو، پُر می‌شوی..             قانع باش، غنی می‌شوی..          ساده باش، عمیق می‌شوی..        قضاوت نکن، عادل می‌شوی..    بنده خـدا باش، آزاد می‌ شوی..   خــودت باش، بی‌همتا می‌شوی.. ضعف خود را بپذیر ، قوی می‌شوی.دوست داشته‌باش، محبوب‌می‌شوی..
تسلیم سرنوشت شو،
                    حاکم تقدیر می‌شوی..               سکوت پیشه‌کن،                    همه چیز گویا می‌شود..                دخالت را رها کن،                       هدایت آغاز می‌شود.. 
چقد خوبه ک خاطرات هفت هشت سال قبلتو بخونی و ب حال و روز اون سال هات فکر کنی ..گاهی میخندی.. گاهی افسوس حال و روز اون موقع رو میخوری..شایدم تو بعضی سطر ها خدارو شکر کنی ک الان فهمیده تر و عاقلی..ب هر حال حس خوبیه..شکرت خدایا..راستی این شعر رو تو دفتر خاطراتم نوشته بودم..مال زمانی ک داشتم از ی دختر بچه سرمست کم کم تبدیل ب ی دختر احساساتی میشدم..عاشق آهنگشم..
روزهای سخت نبودن ِ با توخلا امید رو تجربه کردم
داغ دلم که بی تو تازه می شدهمنفسم شد سایه سردم
تو
وقتی گرفتار احساسات وسواسی و افکار کهنه می شوی، ذهنت آشفته می شود و هیچ تصویر روشنی از واقعیت نمی بینی. منظورم از افکار کهنه و احساسات وسواسی چیست؟ احساسات وسواسی همان استرس همیشگی ات است، یا احساس درماندگی و سرخوردگی، تنفر و تمام احساسات منفی که ذهنت را آشفته و بدنت را بیمار می کند.
موضوع جدی است
در اینجا از قانون جذب حرف نمیزنم، از رسیدن به امیال و آرزو های کودکانه ات حرف نمیزنم، موضوع سلامت عقل و روانت است. کسی که به خواب می رود معمولا اطل
گاه گاهی که دلم میگیرد به خودم می گویم: در دیاری که پر از دیوار است به کجا باید رفت؟!به که باید پیوست؟!به که باید دل بست؟!
حس تنهای درونم می گوید: بشکن دیواری که درونت داری!چه سوالی داری؟!تو خدا را داری و خدااول و آخر با توست.
و خداوند عشق است ♥️
هویت پارت دوم
طالع این هفته ام به این شکل شروع شده....هفته را با کم انرژی و بی  انگیزگی عمیقی شروع میکنی یه قسمت از این حال بر میکرده به سوالهای فلسفی ای که این چند وقت اخیر در ذهنت میچرخه ولی با رفتن پولتون به بخش هویت طالعت  این سردرگمی وبی جوابی پیچیده ترهم میشه این ماجرا انرژی زیادی میتونه ازت بگیره در حدی که هیچ بعید نیست به تعهداتی که داری نرسی وکارها را پشت گوش بندازی دلت یه کرختی وتنبلی عمیق میخاد اما ذهنت متوجه که هرچه بیشتر دراین حالت
توی ایستگاه دنبال پله های بدون برق می گشتم
با یه تعجبی نگاهم کرد و گفت : این همه پله ها رو بالا بری؟
بهش گفتم : وقتی از پله های بدون برق بالا می روی یا روی هر پله اش میشینی،می توانی کلی قصه بسازی و چرایی های
ذهنت را اونجا بگذاری و بری بعدی، اما پله های برقی چی؟
هنوز هیچی توی ذهنت نبافتی،می رسی آخرش
گفت: عجیبی هان
دستش را محکم کشیدم  و گفتم آره خیلی عجیب هستم و همه میگن
وقتی رسیدیم بالا نفس نفس می زد ،اما کلی برای هم قصه گفته بودیم
نمیدونم چمه...
واسه شما هم پیش میاد یه لحظه ای حس کنین ...که نه خودتون و نه بقیه هیچ کاری واسه بهبود خودتون نکردین؟
امشب این شکلیم!
حس میکنم تو نکبت دست و پا میزنم...نکبتی که دست و پا زدن بدتر فرو میبرتت و از همه بدتر هیچ کس هم نیس که از اون نکبت بیرونت بیاره ..
هیچ وقت این شرایطو دوست نداشتم...
این شرایط تنهایی رو ...که نه تنها بقیه برات کاری نمیکنن بلکه خودتم هیچ کاری برای بهتر شدن شرایط نمیکنی ...
حس میکنی داری خودتو فرو میکنی تو قیر داغ و هیچ کس کمکت
اینم از این دیشب کم کم داشت خوابم میبرد که با صدای جر و بحث و بشکن بشکن همسایه خواب از سرم پرید(خدا لعنتتون کنه) شب کلا سه ساعت خوابیدم... بر خلاف کابوس هام خیلی زود رسیدیم،حوزه خوب بود و خداروشکر که تو راهرو نیوفتاده بودم. با دو تا از بچه های گزینه دو و همچنین با دوتا از همکلاسی های خودم تو یه کلاس بودم. اما کنکورم! هنوز هیچ حسی نسبت بهش ندارم نه میتونم بگم خوب بود و نه میتونم بگم بد...باید منتظر نتیجه موند.
سر جلسه کیک و ساندیس هم ندادن که ما یه عم
فردی چند گردو به بهلول داد و گفت:بشکن و بخور و برای من دعا کن.بهلول گردوها را شکست و خورد اما دعا نکرد...!آن مرد گفت: گردوها را می خوری نوش جان، ولی من صدای دعای تو را نشنیدم...بهلول گفت: مطمئن باش اگر در راه خدا داده‌ای، خدا خودش صدای شکستن گردوها را شنیده است!!تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن،که خواجه خود روش بنده پروری داند!برگرفته از: @jomelat_Nab
در فصل بارش سرد همچو آیینه بمان

بر جان دشت تشنه بنویس از عطر بهاران

در انتظار فردا شب را سحر کن

با کوله باری از نور از شب گذر کن

سرمست و عاشقانه در خود نظر کن

بشکن در قفس را از تن رها شو

درمان درد دردمندان را دوا شو

از خود دمی برون آ محو خدا شو

خورشیدی در جان تو پنهان است

دریا از یاد تو پریشان است

عاشق شو زیرا عاشق انسان است

دنیا در چشم عاشق نفسیست

بی عشق عالم قفسیست

آزاد از بند و دام قفس شو

با عشق هم نفس شو

در انتظا
ما عاقبت پیر خواهیم شد
گاهی به پای هم، گاهی به پای دیگران
این حسی بود که در حین خواندن مادام بوواری داشتم.
 
+من مدتی بود حال خوشی نداشتم. درسهای دانشگاه را به زحمت زیاد پیش میبردم و اصلا کتاب نمیخواندم. از خدا میخواهم که دیگر هیچوقت به این حال و روز دچار نشوم. من بدون خواندن، بدون نوشتن و خیالبافی کردن هیچ خواهم شد.
کتاب خواندن مثل این میماند که نویسنده بشکن بزند و ما برقصیم. اینچنین سمفونی شورانگیز!
میدونی تو با گذشت زمان از رفتار های درست و غلط آدما تو ذهن خودت یه شناخت پیدا میکنی و کم کم اگه نتونی تو حال باشی، میری تو ذهنت و با اون آدمی که با شناختات ساختی زندگی میکنی، کم کم حتی اگه اون آدم اشتباهاتشو جبران کرد دیگه نمیبینی و مدام با همون تصویر ذهنیت که قدیمی شده آزارش میدی، با ندیدنت آزارش میدی، این میشه که اون آدم دست از اثبات خودش به تو، میکشه و دیگه انگیزه ای برای تغییر به خاطرت نداره، بذار یه رازیو بهت بگم، یادت باشه آدما ممکنه هر ر
امروز یه عالمه گریه کردم و تصمیم گرفتم آرامبخش هم نخورم و خودم آروم شم 
بنیامین سر ظهر پیام داد جواب دادم حالم بده،  بنده خدا زنگ زد با شنیدن صداش بغضم ترکید و براش گفتم و از حرف عموم گفتم  بشکن میزد میگفت چ خوب شد که دزدیدمت اینا سوختن و خدای حاشیه س وقتی من ناراحتم حاشیه میره که من فراموش کنم و بخندم...چون گاهی با گریه من اونم به گریه می افته ، کلا پدر پسر مردم رو درآوردم....
..آهنگ زیبا با صدای استاد..
در فصل بارش سنگ همچو آیینه بمان
 بر جان دشت تشنه بنویس از عطر بهاران
در انتظار فردا شب را سحر کن
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد. توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشد با این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.

با کوله باری از نور از شب گذر کن
سر مست و عاشقانه در خود نظر کن
بشکن در قفس
وقتی به سن خاصی می رسی متوجه می شوی که زندگی حال حاضر تو همان زندگی ایی نیستی که دوست داشتی داشته باشی. تو متوجه دروغ هایی می شوی که به عنوان عقیده و قانون توی ذهنت فرو شده است. آیا غیر این است که تو اخلاق پدر و مادر، و رفتار خواهر و برادر هایت را به ارث می بری؟
وقتی اراده ی آزادت به بند کشیده می شود
نه تنها خانواده بلکه هر حادثه و اتفاق تصادفی می تواند در شکل گیری شخصیت و در نهایت زندگی فعلی ات تاثیر بگذارد. از شغل تا شیوه ی حرف زدن و تمام دستاورد
خلاصه روز هشتمشکرگزاری قبل از صرف غذا، سنتی است که هزاران سال ادامه دارد.اگر زمانی را که حسابی گرسنه بودی در نظر بیاوری، یادت می آید که نمیتوانستی به طور عادی فکر کنی، در بدنت احساس ضعف میکردی، ذهنت مغشوش و روحیه ات ناگهان افت کرد. اگر چند ساعتی نتوانی غذا بخوری، تمام این اتفاق ها برایت می افتد.تو برای زنده ماندن فکر کردن و حال و هوای خوب داشتن، به غذا نیاز داری. بنابراین شکرگزاری برای غذا روشی عالی است. حتی برای احساس بیشتر شکرگزاری بابت غذا
خلاصه روز هشتمشکرگزاری قبل از صرف غذا، سنتی است که هزاران سال ادامه دارد.اگر زمانی را که حسابی گرسنه بودی در نظر بیاوری، یادت می آید که نمیتوانستی به طور عادی فکر کنی، در بدنت احساس ضعف میکردی، ذهنت مغشوش و روحیه ات ناگهان افت کرد. اگر چند ساعتی نتوانی غذا بخوری، تمام این اتفاق ها برایت می افتد.تو برای زنده ماندن فکر کردن و حال و هوای خوب داشتن، به غذا نیاز داری. بنابراین شکرگزاری برای غذا روشی عالی است. حتی برای احساس بیشتر شکرگزاری بابت غذا
پویا بیاتی خبر خوب
دانلود آهنگ جدید پویا بیاتی به نام خبر خوب
Download music Pouya Bayati – Khabare Khob
دانلود با دو کیفیت ۱۲۸ و ۳۲۰ و لینک مستقیم به همراه متن آهنگ
ترانه و ملودی: مهدی رحیمی | تنظیم و میکس و مستر: امید سلیمانی
گیتار و یوزرکی: مجتبی تقی پور | ویلن: پرهام حسینی
هرچی دشواره هرچی دیواره دلشو بشکن و پنجره کن
بیا تو ذهنت جمعه بعدی جمعه قبلی را خاطره کن
 
ادامه مطلب
شنیده‌ای که می‌گویند: نویسندگی باید ندارد؟! یعنی امکان ندارد که فقط یک قلم باشد و یک دفتر و تمام! دیگر می‌توانی بنویسی! بلکه برای نوشتن، باید یک
حرف نگفته‌ای نیز در نوک زبانت داشته باشی. باید ذهنت آماس کند، ورم بردارد؛ طوری که
مجبور شوی با چند سطر نوشتن و قلم‌زدن، دستمال خنکی بر رویش قرار دهی و درمانش کنی؛ درست عین کسی که لقمه‌ای داغ در دهان دارد و مدام آن را در داخل فضای دهان می چرخاند تا اینکه آن را می‌بلعد و خلاص می‌شود. برای قلم‌زدن ه
تا حالا شده تو یه موقعیتی گیر کنی و یه مشکلی برات پیش بیاد که بمونی توش که حالا باید چیکار کنی!
نه کسی هست بهت کمک کنه و نه میتونی از کسی بگیری
و یهو این وسط یه راه حلی به ذهنت میرسه و حلش میکنی!!!
بگذریم از ذوق و شوق بعدش که آخ جون چه خودم تنهایی حلش کردم!! ولی عایا شده تا حالا؟؟
شده؟
هر چند کوچیک در حد حل مسئله ریاضی!
اگر شده ممنون میشم اینجا شرح بدی بعدا میگم چرا :)
ناله
ز داغ عشق تو خون شد دل چو لاله ی من
فغان که در دل تو ره نیافت ناله ی من
مرا چو ابر بهاری به گریه آر و بخند
که آبروی تو ای گل بود ز ژاله ی من
شراب خون دلم می خوری و نوشت باد
دگر به سنگ چرا می زنی پیاله ی من
چو بشنوی غزل سایه چنگ و نی بشکن
که نیست ساز تو را زهره سوز ناله ی من
دیگران زندگی تجملی دارند، فلانی روابط خوبی با دیگران دارد، دیگری از اعتماد به نفس بالایی برخوردار است و ... آیا وقتی حسادت می کنی متوجه شده ای که تصویرشان بارها و بارها توی ذهنت نمایان می شود؟ و این تصاویر باعث بی قراری و تنفرت از خودت و زندگی می شود؟
 
تصاویر، خاطرات و تمام افکار منفی را از ذهنت پاک کن
تو نخواهی توانست دقیقا مثل آن ها باشی، آن ها در شرایط متفاوت و تربیت متفاوت و محیط و زمان متفاوتی قرار دارند، همین حالا که مشغول تنفر ورزیدن هس
 
اسیر تله بدهکاری نشو !
فرض کن در حال قدم زدن تو یه پارک سرسبز و نشئه شدن از شدت اکسیژن هستی ! ناگهان یه نفر با یه لباس فرم خاص سمت تو میاد و یه شاخه گل بهت میده! یه گوشه ذهنت میگی این حتما یه کاری با من داره وگرنه این شاخه گل رو الکی که به من نداده! کنج دیگه ی ذهنت میگه حالا بیخیال.. گل رو بگیر و برو…
بعد از کلی کلنجار بین این کنج و اون کنج ذهنت بالاخره گل رو میگیری و میری
ادامه مطلب
فکر کن قراره بری دو کیلو سیب بخری. وقتی داری سیبا رو برمی چینی چی تو ذهنت می گذره!؟ اینکه درشت ترین سیبا رو برداری. سالم ترینا. بهترینا. شده یه لحظه از ذهنت بگذره نفر بعدی که میاد از همین سیب بخره چی!؟ چون دیرتر رسیده، چون قبل از اون بهترین سیبا انتخاب شده حالا باید سیبایی رو برداره که به هر حال انتخاب اول نبودن هرچند ممکنه سیبایی که اونم برمی چینه خوب باشن. این فرد چی!؟ آیا به نفر بعدی فکر می کنه و سیبایی که باقی میمونن براش!؟ عقل سلیم حکم می کنه
 
اسیر تله بدهکاری نشو !
فرض کن در حال قدم زدن تو یه پارک سرسبز و نشئه شدن از شدت اکسیژن هستی! ناگهان یه نفر با یه لباس فرم خاص سمت تو میاد و یه شاخه گل بهت میده! یه گوشه ذهنت میگی این حتما یه کاری با من داره وگرنه این شاخه گل رو الکی که به من نداده! کنج دیگه ی ذهنت میگه حالا بیخیال.. گل رو بگیر و برو…
بعد از کلی کلنجار بین این کنج و اون کنج ذهنت بالاخره گل رو میگیری و میری
ادامه مطلب
اولین.!
 
هیچوقت اولین‌هارو دست‌کم نگیرید.!
اولین ها همیشه موندگار می‌مونن،شاید تو زندگی‌تون نباشن اما هیچوقت از ذهنت پاک نمی‌شند.
مثل ، اولین دوست ، اولین عشق ، اولین خاطره‌ی دو نفره ، اولین غذایی که می‌پزی و اولین کتکی که میخوری.!!.
ادامه مطلب
#بغضهایت_را_بشکنرمانی زیبا درباره دختری بنام آوا که به اجبار خانواده ازدواج می‌کنه و شوهرش غیابی طلاقش میده ولی بازهم به دست سرنوشت و پدرش مجبور به ازدواج دوباره میشه ....پیشنهاد میکنم این رمان زیبا رو از دست ندین.https://t.me/romanstaar
مادر خواست نوشته‌ام را ببیند. دفترچه را به طرف شعله‌های آتش گرفتم تا بهتر آن را ببیند.گفت: «از کجا این به ذهنت رسید؟»«از باد!»«هان!»آخر صفحه را خواند. جایی که سیل کلمه‌ها به فضایی خالی ختم می‌شد.گفت: «بعدش چی می‌شه؟»«نمی‌دونم»«مثل زندگی!»
بندبازان/ دیوید آلموند/ ترجمه شهلا انتظاریان 
تا حالا شده بخوای یه چیزی بگی کلمات رو توی ذهنت مزه مزه کنی اما درست  لحظه یی که می خوای به زبون بیاری از ذهنت می پره  از بچگی بدم می اومد یادم بره این که می خواستم چی بگم یا چی بنویسم 
حالا این طوری ام نپرسین چرا ؟چون یک کمی دل شکسته ام خوب یه مدت طول می کشه دوباره خودمو بچسبونم وقتی که تکه پاره ام 
 باخبرم که  دوباره اشکال ویرایشی دارم و یک کم عجله کردم اره همه ی ایرادهامو می دونم و بابتشون عصبانی ام از خودم 
ولی باید یک کم به خودم استراحت بدم 
برای مادر بزرگم
مرا از یاد مبر بانو
در این شب های دلتنگی
بشکن بغض گلویت را...
هم آهنگ شو تو با نجوای همدردی
بخوان از شوق روییدن
بگو از فصل جوشیدن
****
سکون سرد این رویا
مرا از عشق نافرجام لبخندت
مرا از درد
مرا از رنج
مرا از ماتم شب های بی خوابی
رها سازد.
به من مگو که برگردم میان حیرت مرداب
مخواه سرود جدایی را برایت ساز و نی بخشم.
****
خداحافظ مگو بانو
سرود غم مخوان بانو
در این شب های دلتنگی
چشمان خسته ی سردی 
به یادت اشک می ریزد. 
تو ای بانوی خویشانم...
چقدر باعث تأسفه اینکه ما تو فرهنگی رشد کردیم که اینقدر راحت اجازه میدیم دیگران ما رو ارزش گذاری کنن! البته نمیشه آدمهای فضول بیکار رو سر جاشون نشوند، آدمهای بی ارزشی که به همه چیز آدم کار دارن! به عقاید، ظاهر، خانواده، تحصیلات، کار... اما میشه تو ذهنت مچاله شون کنی و به این باور برسی که دیگران هیچ، هیچ، هیچ، هیـــــــــــــــچ اهمیتی ندارن.
- خودتم انگاری خیلی وقته که نیستی...
 
+ هیچ جوره نمیتونم بنویسم. انگار مغزم منجمد شده، دستم خشک شده... یه جوریه همه چیز! 
 
- چرا همین چیزی که برام نوشتی رو نمی‌نویسی؟
این خودش یک پُسته. 
واسه نوشتن دنبال دلیل نباش، وقتی کلمه توی ذهنت وجود داره، یعنی چیزی برای گفتن توی ذهنت داری! امتحانش کن.

میدونم احتمالا باید جور دیگه ای اینو پست میکردم ولی ترجیح دادم یادم بمونه چطور خیلی ساده نگاهم رو تغییر دادید :)
سپاسگزارم ❀
 
دانلود آهنگ محمد اصفهانی ولایت عشق
Download Music Mohammad Esfahani Velayate Eshgh
دانلود اهنگ ولایت عشق از محمد اصفهانی با متن شعر و ترانه از سایت پلی نیو موزیک
دانلود آهنگ بنگر که از هفت آسمان جایی فراسوی زمان
برای دانلود آهنگ به ادامه مطلب مراجعه کنید …
متن آهنگ محمد اصفهانی ولایت عشق
بشکن سبوی باده را مستی تویی هستی تویی , در این سرای نیستی مستی تویی هستی تویی
تو آفتاب هشتمین سر چهارده عدد بیدار کن خواب مرا از وحشت این دیو و دد
بنگر که از هفت آسمان جایی فر
بیا کز عشق تو دیوانه گشتموگر شهری بدم ویرانه گشتمز عشق تو ز خان و مان بریدمبه درد عشق تو همخانه گشتمجنان کاهل بدم کان را نگویمچو دیدم روی تو مردانه گشتمچو خویش جان خود جان تو دیدمز خویشان بهر تو بیگانه گشتمفسانه عاشقان خواندم شب و روزکنون در عشق تو افسانه گشتمبه جان جمله مستان که مستمبگیر ای دلبر عیار دستمبه جان جمله جانبازان که جانمبه جان رستگارانش که رستمعطارد وار دفترباره بودمزبر دست ادیبان می نشستمچو دیدم لوح پیشانی ساقیشدم مست و قلم
به نام اوی من و تو 
داشتم نگاهت می‌کردم.‌ همونموقع که اومدی توی دفتر و حس کردی اوضاع عادی نیست و  پرسیدی چه خبره و اون همکارت که اتفاقا زیاد بهش نزدیک نمیشی، گفت که فردا تعطیله، بعد هم از سر شوق و ذوق زد زیر خنده... اما تو انگار یکدفعه غمی سنگین روی دلت افتاد. انگار یکدفعه ذهنت بهم ریخت، درسته؟ نگو که نه... دیگه خوب میشناسمت عزیزم.
ادامه مطلب
دانلود آهنگ جدید محمد سلیمانی به نام شب رویایی
Текст песни shabe royaei Mohammad Soleymani
کنار من بشین و مونسم باشСядь рядом со мной и будь мной
که شب کنار تو تماشاییهЭта ночь впечатляет рядом с вами
ستارگی کن و شبم رو بشکن

ادامه مطلب
خودخواهی آنقدرها هم سخت نیست؛کافی است حرف کسی را نشنوی، حال کسی را نفهمی، حس کسی را درک نکنی، ذهنت فقط و فقط به خودت فکر کند و جز راحتی خودت را نخواهد.وقتی در همه چیز و همه حال و همه جا و همه کار، فقط خودت را دیدی - چه خودآگاه و چه ناخودآگاه- خودخواهی.وقتی از خودت نگذشتی برای کسی، وقتی همیشه و در هرجا و در هرحال خودت را در اولویت خواستی و هوای خودت را داشتی و غیر خودت را ندیدی و نفهمیدی، خود خواهی.به همین راحتی!
از ترسناک ترین کتاب هایی که میتوانم نام ببرم ,کتاب های پزشکی است و قسمت ترسناکش آن جاست که هی بیماری هارا میخوانی و میبینی همه ی آن علائم را داری! کتاب که تمام میشود تو می مانی و چیزی که مثل خوره ذهنت را میخورد :چطوری با این همه بیماری هنوز زنده ام:) البته می گویند چنین توهم هایی بین همه ی دانشجویان علوم پزشکی رایج است پس جدی اش نگیرید!
 
 
بعضی ها با "سنگ و چوب"
عده ای با "باورهایشان"
اولی ترسناک نیست،
چون با یک تبر در هم می شکند !
ولی دومی بلایی است که هیچ جامعه ای از آن مصون نمانده است !
پس بشکن ...
باورهایی را که از تو یک زندانی ساخته است بی آنکه بدانی ...
#رومن_رولان
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
✦ @Parsa_Night_narrator ✦
#کانال_آوای_شبانه_پارسا
#اخبار_روز_ایران_و_جهان
-tumblrhttps://avayeshabane.tumblr.com
آخرین خبرها و اتفاقات روز در وب سایت:
websitehttp://aparssa.wordpress.com
منبع خبری کانال:
#BBC_News
مشاهد
میگه باید به خودت کمک کنی،
باید بشینی و بازش کنی،بسنجی و بذاری حل بشه
بعد یه گوشه ی دور از ذهنت رهاش کنی
جنگ و چطور براى خودم حل کنم؟
چطورى این هیمه ى بزرگ از خشم و سیاهى رو
گوشه ى ذهنم رهاش کنم که همه ى وجودم و نبلعه؟
شب ها با حس خفگى از دوییدن یا صداى چمباتمه زده از فریاد نزدن
از خواب نپرم؟
چطوری نترسم از صداى بچه هاى حیرون بی خانواده،
یا از فکرم ببرم هجوم گورهاى بی کفن و...
جنگ
جنگ
جنگ
هراس تا همیشه ى من!
برای هر کاری هر تصمیمی هر معامله ای قبل از انجامش برای خودت بعدش را در ذهنت ترسیم کن به خودت بگو
خوب این کار را هم کردم که چی بشه؟
به خودت جواب سوالت را بده ببین خودت از جوابت قانع میشی خوبیش اینه خودت که به خودت دیگه دروغ نمیگی این خودت خوده واقعیته نه اونیکه در فضای مجازی دوست داری برای بقیه ژستشو بگیری 
این که چی بشه؟یا خوب بعدش چی؟
خیلی کمکت میکنه
جمعه یه تونله تا چشم باز میکنی ذهنت شروع میکنه به تصویرسازی پیش خودت حساب میکنی الان چه سالی هست من چندسالمه امروز چندمه چه ماهی هست از در اتاق که بیرون میری قرار هست کیو ببینی چه صدایی بشنوی کی سفره صبحونه رو پهن کرده عطر چایی و صدای سماور قرار تو رو به چه زمانی ببره کی قراره بغلت کنه ... جمعه یه تونل بدون چراغه که حسابی قراره کش بیاد
دانلود آهنگ جدید رضا شیری به نام کسی نمیدونه
متن آهنگ جدید کسی نمیدونه - رضا شیری
Скачать новую песнюReza Shiri kasi nemidoone
Текст песни kasi nemidoone Reza Shiri
بیا جلو عشقم غرور تو بشکنПриди и разбей мою гордость в любви моей
آروم میشم با تو اسممو صدا کنПозвони мне по имени
میخوام بیام پیش بیام تو آغوشت

ادامه مطلب
بسم الله الرحمن الرحیم ./
کل کتابُ اگه بخوام تو یه خط تعریف کنم میگه : 
ذهنتو از چرت و پرتایی که به طور ناخودآگاه باور کردی رها کن ، ببین چه تغییری تو زندگیت میخوای بکنی و همین الان پاشو و عمل کن ! تامام
شعار کتاب اینه که : کمتر فکر کن و دل به زندگی بده ! البته منظورش از فکر کردن خودگویی های اشتباهه که تو ذهنت تکرار میشه مث من خنگم ، من نمیتونم ، من زشتم ، من چاقم ، من بلد نیستم و ...
.
امتیازی که به کتاب میدم ۸ از ۱۰
و میگم × ارزش خریدن داره ×
.
۱۳۹۸/۲/۱۷
بسم الله الرحمن الرحیم ./
کل کتابُ اگه بخوام تو یه خط تعریف کنم میگه : 
ذهنتو از چرت و پرتایی که به طور ناخودآگاه باور کردی رها کن ، ببین چه تغییری تو زندگیت میخوای بکنی و همین الان پاشو و عمل کن ! تامام

شعار کتاب اینه که : کمتر فکر کن و دل به زندگی بده ! البته منظورش از فکر کردن خودگویی های اشتباهه که تو ذهنت تکرار میشه مث من خنگم ، من نمیتونم ، من زشتم ، من چاقم ، من بلد نیستم و ...
.
امتیازی که به کتاب میدم ۸ از ۱۰
و میگم × ارزش خریدن داره ×
.
۱۳۹۸/۲/۱
با یکی از دوستانم حرف میزدم متوجه شدم دغدغه فکری اش وضع کشور است، و با خود اندیشیدم که من هم دغدغه دارم اما نه دغدغه وضعیت کشور یا جامعه بلکه دغدغه ی خودم را دارم، اینکه همان کسی باشم که میخواهم باشم.
 
بیرون از تو هیچ اهمیتی ندارد
بیرون از تو جنگ باشد یا جشن، تفاوتی در حال تو نخواهد کرد،چه بسا جشنی باشد اما درونت عزا باشد. احساس خوشحالی، احساسیست که وابسته به هیچ عامل بیرونی نیست.
 
بیرون از تو انعکاس درون توست
به این قانون ساده ایمان بیاور و
وقتی که ماه کامل شد / نرگس آبیار
 
تا وقتی این فیلم را ندیده بودم نمی دونستم برادر عبدالمالک ریگی درگیر چنان ماجرایی داشته .
احساسات بدون تعقل خطرناکه . هم برای خود شخص و هم برای دیگران .
یک جا بت میسازی و جای دیگه همون بت را میشکنی .
نه بواسطه تفکر بلکه یک دفعه یک بت جدید وسط زندگیت هبوط میکنه که دو پادشاه در یک سرزمین نگنجند و دستور از بالایی جدید صادر میشه که 
پ(فتحه) بشکن اون بت(ضمه)
 
+فیلم خوبیه . ببینید ...
من فقط به یک نکته ی اون اشاره کردم .
کل
دیشب اطفال رو تموم کردم و گرچه آخراش رو بی کیفیت تر، کمی آخراش رو، ولی خب راضی بودم نسبتا.
از صبح امروز، از صبح غیر قشنگ امروز، قلب رو شروع کردم و چقدر این درس اذیت کننده ست و نمیدونم ذهن منه که هر چیزی رو پس میزنه یا ناجوری ِ قلب و یا که هر دو؟ دروغ گفتم، میدونم، هر دو.
بچه جان پاشو جمع و جور کن مثل همیشه، تو حالت با خوب پیش رفتن خوبه، پاشو تیز کن و بعد تر سر حوصله بشین پای قلب خوندنت و خوب ببندش، جاهایی که لازم داری رو هم از کتاب بخون، آباریکلا د
تجربه همیشه بهم نشون داده که زمان ک بگذره خیلی چیزا حل میشه. خیلی چیزا اهمیتشونو از دست میدن و دیگه یه ذره هم ذهنت رو مشغول نمیکنن. الانم همینه. بجای اینکه بخاطر یه موضوعی بال و پر بزنم و نگران باشم و  عصبانی بشم و فکر کنم و سعی کنم هی ب خودم بگم آدم باش، عاقل باش.. بجای اینا بزارم وقت بگذره و آدما چهره ی واقعیشونو بهم نشون بدن. بزارم دوره ی درمانش تموم بشه و به طبقه ی خاطرات منتقل بشه و خلاص:)
الا ای جان بی‌بنیان شب‌خیزبیا زین راه سرد وحشت‌انگیز اگر مرد رهی با من یکی باشکه می‌سوزاندت این آتش تیز اگر از بند عقل و وهم رستیچو مُردی هم به راه خانه‌ای نیز خرابات است این، مرگ است هر دمجهان را وارهان، با خویش بستیز تو را دیشب به جان سرخ دیدمبسوزان جامه‌ها، از خویش برخیز میان روح‌ها آخر چه باشدرفاقت‌های خرد و خشک و ناچیز به خود بشکن همه بت‌های هستیسپس باز آ برهنه، خسته و ریز  سخن‌های دل از پیمانه گفتیز بزم عاشقان حلمی مپرهیز
من واژه ای را می شناسم
واژه ای سرشار از معجزه
واژه ای که بلندت می کند
وادارت میکند که تلاش کنی
واژه ای که باخودش
رویاهایی رادر ذهنت می آفریند
و خودش میگوید که این رویاها
دست یافتنی اند
زیرا من وجود دارم 
من در میان شب تار
در تاریکی یک غار
در هوای تار و
حال زار
وجود دارم
من همیشه و در هر حال
در اطراف تو پرسه زنان
و قدم زنان
هستم
اما تو
زمانی که به من پشت کنی
زندگی ات خاکستری خواهد شد
آنگاه است که خواهی مرد 
زیرا آدمی بدون امید می میرد...
 
امشب میگه تصور کن من رفتم آلمان اونجا امتحان این دوره آموزشی روقبول شدم اونا هم به من پیشنهاد کار دادن
میگم پس ما چی 
میگه تو تصور کن چون تو هر وقت فکری تو ذهنت میاد و تصورش میکنی اون اتفاق میوفته منم قول میدم هر فصل بیام به شما سر بزنم .
منم همه اش دارم تصور میکنم ما همه رفتیم اونطرف
و تصور میکنم من یه کار خوب پیدا کردم و میتونم هم به درس و مشق بچه ها. برسم و هم حقوق خوبی داشته باشم .
یعنی زندگی تشکیل شده از تصورات ما؟؟؟؟
آخه چه کاریه تصور کردن
یک وقت هایی ذهنت پر از سوال های دم دستی میشود.از این سوال هایی که با یک سرچ یا پرسیدن از چندتا آدم راحت به جوابش میرسی و لازم نیست کوهی را جا به جا کنی.
اما همین سوال ها برات حکم پیدا کردن گنج و شکست دادن غول مرحله اخر بازی را دارند.نه توی گوگل جوابی پیدا میکنی و نه ادمی را داری که به سوالات جواب بدهند.فقط یک خدا که بهش میگی جواب این سوال چیه؟ 
یک وقت هایی ذهنت پر از سوال های دم دستی میشود.از این سوال هایی که با یک سرچ یا پرسیدن از چندتا آدم راحت به جوابش میرسی و لازم نیست کوهی را جا به جا کنی.
اما همین سوال ها برات حکم پیدا کردن گنج و شکست دادن غول مرحله اخر بازی را دارند.نه توی گوگل جوابی پیدا میکنی و نه ادمی را داری که به سوالات جواب بدهند.فقط یک خدا که بهش میگی جواب این سوال چیه؟ 
نارمه فِنی بِشکِن، جیف دَکون مَمیجگومبه یک رو بوش،یا کَجِک یا هویج ترجمه فارسینمی‌گویم بینی دیگران را بشکن و در جیبش کشمش بریزمی‌گویم دورو نباش یا زورگو باش یا مهربان باش شگرد چماق و هویج : یعنی گاهی با چماق طرف را مورد ضرب و شتم قرار می‌دهد و گاهی به او هویج می‌دهد و محبت می‌کند. 
دوستعلی علیخانی  
  
مامان میگفت نه ! مگه غرور نداری تو ؟ بابا میگفت نه آدم وقتی مار نیشش میزنه نمیره دست بکنه تو لونه مار . مریم میگفت نه کسی که قدرت رو ندونسته باید از ذهنت بیرونش کنی ...
اما دل من طاقت نیاورد.  نه بحث داشتن یا نداشتن غرور بود ، نه بحث گزیده شدن و نه بحث قدر دونستن یا ندونستن. و نه این که بحث تنهاموندن و قحطی آدم بود . دلم ناراحت بود ، از پیوند دوستی که بی هیچ صحبتی کنار گذاشته شده . رابطه ای که حالا محدود شده به سلام سرد آلوده به شک !
بالاخره غرور رو مثل
زندگی رو به یه سبک جدید زندگی کردن برای آدم مشکله. چون تغییر کردن حتی کوچک هم برای آدمیزاد مشکله. که البته من فهمیدم بیشترش هم ذهنی هست.
یعنی وقتی توی جریان جدید زندگی قرار می گیری، وقتی مراحل اولیه رو رد میکنی بعدش میبینی اونجوری که فکر میکردی سخت و یا غیر متعارف نیست.
فقط باید بتونی ذهنت رو برای یه مدت کنترل کنی تا از قدمهای اول رد بشی و وارد جاده ی اصلی بشی تا دوباره عادت کنی و برات خوشایند و یا راحت تر بشه.
به خودم گفتم امسال با پونصد تومن همه ی خریدامو انجام میدم. پونصد تومن! کم نیستا! و تو دلم بشکن رو مینداختم بالا
در اولین قدم، امروز همراه آبجی مریم رفتیم دنبال پارچه چادری...
مغازه ی اول که رفتیم کلمون سوت کشید، چادرا همه بالای ۳۲۰ تومن، اونم چادرایی که اصلا پسندمون نمیشد! چادرای بالای پونصد تومن هم داشت که شکرخدا ازونجایی که چادر طرحدار دوست نداریم، اصلا نگاهشم نکردیم!
بالاخره با کلی گشتن و پیدا کردنِ منصف ترین مغازه دار شهر‍! یه پارچه خریدی
برای زندگی کردن یک ذهن خالی می خواهی و قلبی بزرگ برای تجربه کردن.
 
راهنمایان زندگی ات را تحقیر نکن
یادم می آید از مسافرت برمیگشتم و با یک نفر همسفر بودم، پسری که رفتار هایش از نظرم غیرعادی بود و زود با من گرم میگرفت، او هرچه کتاب در مورد مراقبه و مدیتیشن و تغییر روحیه داشت برایم فرستاد بعضی هایشان پولی بود و برای او ارزشمند. شاید بیش از صد کتاب و ویدیوی آموزشی برایم فرستاد اما منی که گرفتار در ذهن منفی بافم بودم نه تنها او را باور نداشتم بلکه
فرقی ندارد به چه دلیلی مدیتیشن می کنید، در صورتی که درست انجامش ندهید انگیزه ای برای ادامه دادنش نخواهید داشت و تجربیات ارزشمندی که حین و بعد مدیتیشن ایجاد می شود را تجربه نخواهید کرد.
سرگردان شدن در حین انجام مدیتیشن
گاهی اوقات فکر می کنی که داری مدیتیشن می کنی، اما فقط فکر می کنی و در عمل یکی از پایه ای ترین اصول مدیتیشن را رعایت نمی کنی یعنی درگیر افکار و احساسات نشدن.
فرقی ندارد چه فکری داشته باشی باید شناسایی اش کنی، به آن آگاه شده مشاهد
خیلی وقتها شده که ما خیری به یه نفر رسوندیم با نیت « برای رضای خدا» اما اگه 
از همون آدم ضربه ای بخوریم اول چیزی که  بذهنمون می رسه اینه :
«بشکن این دست که نمک نداره» یا «کلا من شانس ندارم به هرکس خوبی کردم 
بدی دیدم».
 
دوستان مهربان بودن عالیه اما عالیتر اینه که از محبتی که کردیم رد بشیم.
 
و دریافت کننده ی  محبتمون را مدیون ندونیم.
چون ما کاری برای او نکردیم که انتظار پاسخ از او داشته باشیم.
 
اینکه اخلاقا، جواب محبت ،محبته درسته. 
اما ما با طر
#ترانهدارم از دست تو میرم ، من به جایی نرسیدمچشماتو قبله ی من کنبه خدایی نرسیدم
چه گناهی کرده قلبم که دلم شبیه دریاستتو که میری از کنارم یه کویر سرد و تنهاست
دلم آشوبه عزیزم، روزگارم تیره و تاربیا دستامو بگیر و در بیار از زیر آوار
بغض چند سالمو بشکن روزگار من سیاههمن فقط نگاتو میخوامنکنه اینم گناهه
پا به پای من بمون و قصه‌مونو تازه‌تر کناین روزا کنار من باشیه جهان و دس به سر کن
این هوا هوای درده، زنده باشی یا بمیریبایدم وقتی که رفتیواسه
در اونجرز پایان بازی چه اتفاقی می افتد
پیش بینی ما برای اونجرز پایان بازی (۴) این است که بعد از بشکن تانوس اونجرز با پیشنهاد کاپیتان مارول به جنگ تانوس می روند اما با شکست مواجه می شوند اما در حمله دوم که حمله نهایی باشد اونجرز تانوس را شکست می دهند
البته امکان سفر های زمانی هم هست یعنی اینکه اونجرز برای جلوگیری از اشتباهاتی که در گذشته انجام داده اند در زمان سفر می کنند
با تشکر از توجه شما منتظر نظراتتان هستم
امشب تقریبا نیمی از خانواده با رعایت فاصله بهداشتی و رعایت نکات ایمنی و دور نگه داشتن ننه از کل فضای اشغال شده، زدند و رقصیدند. به شادی تازه عروس و داماد! 
به من میگفتند بیا برقص، بیا برقص، دست بزن، پایکوبی کن و قص علی هذا...
من واقعا این کارها را نیاموخته ام، نه اینکه نخواهم شادی کنم. دست میزدم و میخندیدم...
میگفتند:ایشالا برای خودت، برقص بابا برقص تا برای خودت برقصیم...(این شاید در فرهنگ ایرانی نمود شگفتی، خیرخواهی، خوشحالی، نیکویی، آرزو و قص
مدیر عامل آقای مهدی حق صدا م زد گفت میتونم بروت حساب کنم بهت آموزش بدهم و تو رو بعد آموزش ت بذارم توی تیم تست برنامه نویسی شرکت ؟ گفت آره ؟ گفت پاس آماده باش برای چهارشنبه و پنجشنبه و جمعه هفته ی آینده شرکت !!! گفت ازت یه ضمانت نامه ی گنده میکنم !!!! ولی حقوقت یک ونیم برابر میشه و سال بعدش دو برابر میشه و روت خیلی حساب باز کرده ام که تا آخر عمر باهات برنامه نویسی در ارتباط باشم ... تو فقط از هوش و ذهنت استفاده نمیکنی ؟ درسته خدا شل ت کرده ولی خوب بهت فک
میگن به جای استفاده از داروی افسردگی، هشت نفر رو توی روز بغل کنین اکسی توسین خونتون بیاد بالا.
من به جای هشت نفر یه نفرو هر ساعت هر روز بغل می کنم!. کسی که نیم وجب قدش و یک کیلومتر زبون داره!!. مصداق همون فلفل نبین چه ریزه بشکن ببین چه تیزه.. داروی ضد افسردگی؟! خنده هاش، لپاش، نگاش، دستاش، بغلاش، حرفاش...  .
+شب امتحان ریاضی پایان سال-راهنماییم! دومین نوه ی خونوادمون به دنیا اومد. نه ماه تمام به شکم زن داداشم نگاه می کردم و با چشمام التماس می کردم: دخ
تو رو تو گورِ من نمیذارن
بیخودی رو سرم حجاب نکش
تویی و دینت و خدای خودت
واسه من جانمازو آب نکش
تار موهامو ول کن حاج آقا
ریش تو ریشه‌مونو سوزونده
فکر تار عنکبوت ذهنت باش
ذهن تو چند قرن عقب مونده!
ذکرتو هی بلندتر میگی
بلکه گوش یه شهرو کر بکنی
پیچ تقواتو یکّمی شل کن 
نمیخواد دنیا رو خبر بکنی
کی از این ارزشا پرت کرده؟!
فکرای احمقانه مذهب نیست
دل تو سوت و کور و تاریکه
اینجا اونقدری که میگی شب نیست
اگه چَن قرنِ پیش می‌بودی
به چی حس غرور می‌کردی؟
شک ن
اگر فقط ذره ی ترس در وجود تو باشد بازی زندگی را به بدترین شکل ممکن می بازی. بگذار کاملا روشن و دقیق بگویم. تمام افسردگی ها، و تمام اضطراب هایی که که داری و تمام عمل نکردن ها، و صرف نظر کردن از خواسته هایت ریشه در "ترس" دارد.
 
"ترس" احساسی سمی و نابود کننده
ترس بدتر از ویروس است، وقتی درون ذهنت باشد، عقل و شعورت را فاسد می کند و وقتی کنترل بدن و ذهنت را بدست گرفت؛ تو را به سمت نابودی می کشاند. قضیه ساده است، هر احساس و فکری همانند خودش را به سمت زندگ
بسم الله الرحمن الرحیم ./
کل کتابُ اگه بخوام تو یه خط تعریف کنم میگه : 
ذهنتو از چرت و پرتایی که به طور ناخودآگاه باور کردی رها کن ، ببین چه تغییری تو زندگیت میخوای بکنی و همین الان پاشو و عمل کن ! تامام

شعار کتاب اینه که : کمتر فکر کن و دل به زندگی بده ! البته منظورش از فکر کردن خودگویی های اشتباهه که تو ذهنت تکرار میشه مث من خنگم ، من نمیتونم ، من زشتم ، من چاقم ، من بلد نیستم و ...
.
امتیازی که به کتاب میدم ۸ از ۱۰
و میگم × ارزش خریدن داره ×
.
۱۳۹۸/۲/۱
 
با انگشتریبی نگینی ازعقیق و فیروزهایستادن انگشت منبرای شهادت بر پایان تاریخ عاشقانگی !
اینجاشب بر یال اسب ها افتاده است  همین جا درست کنار اتفاق شیهه و سنگ !
شتاب هر خط دایره می شود  شتاب هر خط دایره می شود  شتاب هر خط دایره می شود  و ایستادنی تمام قد کنار جرعه و قطره و کلماتی با صورتی تکیده برای شهادت بر پایان تاریخ عاشقانگی !
پرسیده بودی چگونه است  اندوه من بر چشم های تو می نشیند ؟ بیاشاید نفرین از محاق آن عقیق و فیروزه است استخوان بش
شب توی رختخواب دراز کشیدی گیج و منگ خواب.یهو یه مطلب مهم یا یه نکته قشنگ به ذهنت میاد...
 
به زور خودت رو از رختخواب میکنی و توی همون تاریکی مدادو برمیداری و مطلبتو رو کاغذ میاری. صبح میری سراغ نوشته ات
می‌بینی ای دل غافل! مداد نوک نداشته و تنها ردی ازش رو کاغذ افتاده که اونم هرچه زیر نور بالا و پائین میکنی قابل فهم نیست!اخلاص برا عمل، مثل نوکه برا مداد!!
اگه نباشه درسته زحمتتو کشیدی اما یا هیچ اثری ازش باقی نمیمونه یا با کمترین و کوچکترین اثرات
یه وقتایی هم هست که داری سعی میکنی ببینی مشکل از کجاست،
یه دفعه یه مزه تو ذهنت بازنمایی میشه. چرا؟  اصلا مگه داریم بازنمایی مزه؟









متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.
توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشد
با این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.
انتقام‌جویان پایان بازی ، فیلمی اکشن و فانتزی محصول سال ۲۰۱۹ به کارگردانی برادران روسو می‌باشد. این فیلم بیست و دومین فیلم در دنیای سینمایی مارول است و بازیگران زیادی که اکثر آنها در فیلم‌های قبلی دنیای سینمایی مارول حاضر بوده‌اند ، در این فیلم نقش‌های قبلی خود را تکرار کرده‌اند. داستان قسمت چهارم درست پس از بشکن تانوس و ناپدید شدن نیمی از جهان روایت می‌شود. حال گروه انتقام‌جویان که نیمی از اعضایش را از دست داده است ، باید دوباره متحد
انسان چیست؟ مجموعه ای افکار و احساسات.
عده ای به تعدادی از افکار اعتقاد پیدا کرده اند و جزو هویت شان شده است، عده ای نیز به تعدادی احساسات اعتیاد یافته اند. منظورم از اعتیاد چیست؟ برای مثال احساس شهوت را در نظر بگیرید، این احساس مواد شیمیایی درون بدن تان تولید می کند و باعث احساس لذت درون بدن تان می شود، وقتی تعداد این تجربه ها زیاد شد، برای تجربه بیشتر این احساس، بی قراری می کنید و به مواد شیمیایی مرتبط با این احساسات معتاد می شوید.
خودت را ب
بیا اینقدر بزرگش نکنم . تو مگر کی هستی که اینقدر خودت را تحویل میگیری ? تو دقیقا هیچ چیز نیستی . حتی اگر هرگز دل تو ز علم محروم نشده باشد و کم مانده باشد ز اسرار که مفهوم نباشد :/ ، باز هم هیچ چیز نیستی که بخواهی اینقدر بر سر رضایت خودت و توقعت از آدمهای دیگر جنگ داشته باشی :/ اینکه مثل میمونِ لجباز همه اش در فکر تلافی و خالی کردن حرصت باشی راه به شدت دمِ دستی و مسخره ایست . و بهتر است بروی خودت را در یک باغ‌وحش به جمع شامپانزه ها یا اورانگوتان ها ملح
زنگ که زد یکم حرف زدیم و بهش گفتم یکم دیرتر بیا که تایم اداری تموم شه بتونم بیام بیرون...اونم یه ذره غر زد ولی گفت اوکی...موقع قطع کردن تلفن گفت گل نگرفتما...چون قبلا بهش گفته بودم برام گل بگیر حالا همون چند روز پیش دلم گل میخواس و دیگه امروز اصن فکر گل نبودم و برای دیدن خودش هیجان زده بودم.اینه که گفتم حالا سعیتو کن ولی نشد اشکال نداره..خلاصه که اون یه ساعتی که منتظر بودم ایشون برسه به زور خودمو نشونده بودم پشت میزم..هزارتا فکر و حرف تو سرم میچرخید
دانلود آهنگ جدید میثم حسینی به نام ساده
Текст песни Sade Meysam Hoseini
تو بودی که غمای من با لبخند تو پنهون شدТы был тем, кто скрыл мое горе с твоей улыбкой
ولی وقتی که میرفتی جدایی هم یه قانون شدНо когда вы ушли, разделение стало правилом
نمیدونم که اینو اون تو ذهنت چی ازم ساختم

ادامه مطلب
خب یه وقتایی هست تو قنوت نماز، تو دلت ، تو سجده هایی که میری یه عباراتی میاد تو ذهنت واقعا حس خوبی بهت میده.
مثلا عبارتی مثل:
الهی و ربی من لی غیرک ...
یا من علیه معولی ...
یا خبیرا بفقری و فاقتی ...
یا غایه آمال العارفین ...
و ... .
امروز یه عبارت زیبا و دلنشین دیگه دیدم. داخل کتابخونه نشسته بودم که قبل اذان مغرب، بلندگو مسجد شروع به قرآن پخش کردن کرد. این آیه رو خوند:
 
کلُّ مَنْ عَلیها فَان وَ یبقَی وَجْهُ رَبَّک ذوالجلالِ والاکرامِ
هر که روی زمین است
سردمه، نقطه به نقطه بدنم غرق درده، خسته و لِهه، کوفته و داغونه ولی خوشحالم. هندزفریم رسماً مُرده و خب منم با آهنگ سیروان مردم. صبح یادم رفت برم مدرسه! کلاسی بود که باید می رفتم، کتابخونه بودم. ری ری باهاشون حرف زد که بذارن بدون لباس مدرسه برم سر کلاس. 
فکر کنم فقط من این توانایی رو دارم که شب امتحان هندسه ترم برم سینما و مطرب ببینم. سرگرم کننده و البته دردناک بود. هنوزم نمیدونم اسم اون تپلوعه محسن کیاییه یا مصطفی ولی میدونم خیلی احمق اسکل پاتری
حالت که خراب شد به هر دلیلی! رو بقیه خرابش نکن
بشین نویس... یه عالمه.. هرچی به ذهنت میرسه.  حتی بد و بیراه.. بعدم همه کاغذارو پاره کن بریز دور!
اگه خوب نشدی برو بیرون.. ترجیحا پارک.. راه برو راه برو راه برو..
اگه بازم نشد یه جا پیدا کن و با خدا داد و بیداد کن.. هرچی فریاد داری بزن.. خدا مهربونه به دل نمیگیره ترکتم نمیکنه حتی محکمتر بغلت میکنه
گریه کن..
یه جایی خلوت کن و با خدا حرف بزن یا سر سجاده یا با یه موزیک بی کلام..
گفتم موزیک بی کلام.. وقتی حالتون خراب
زمان رفته رفته می رود اما من نمیتوانم زمان معینی مشخص کنم،دلم آنجاست ،ذهنم آشفته از یک زندگی
 که می گویم آخرش خوشبختیست..
ولی به قولش آن موقع چندساله هستیم!!!؟ حق دارد..
من هرشب هرشب غصه میخورم فکر میکنم خیال می کنم غرق میشوم در رویا...میدانم فایده ای ندارد اما 
چگونهمی شود خوشبخت باشم وقتی که زندگی در این جامعه همیشه با مشکلات، سختی، درد و دلسوزی 
برایمان بوده...   ما باید بهترین باشیم ، ما میدانیم بهترینیم در جهان!!!
 هروز این زندگی با چالش ها
ترافیک چشمانم روی سرخی لبخندت قفل کرده است!بند بند وجودم نیز روی صدایت!آری ایستاده‌ایستاده ام به تمنای اندگی نگاه؛به تمنای اندکی عشق؛و شاید تمنای اندکی از تمام تو...شاید چراغ سبز را که از نگاهت ببینم،مانند کبوتری شوم روی سیم تیر چراغ برق!ناگهان اتصالی انشعاب سیم! و آری میخشکم از زیبایی وجودت.بشکن ترافیک نگاهم را...دلم پرواز می‌خواهد! 
1399/1/1823:30#امیررضاکامیار
 
پ.ن:احساس دلتنگی شدیدی دارم شاید دلیلش هم خوابیه که پریشب دیدم؛فاصله زیاد و دلتنگ
زمان رفته رفته می رود اما من نمیتوانم زمان معینی مشخص کنم،دلم آنجاست ،ذهنم آشفته از یک زندگی
 که می گویم آخرش خوشبختیست..
ولی به قولش آن موقع چندساله هستیم!!!؟ حق دارد..
من هرشب هرشب غصه میخورم فکر میکنم خیال می کنم غرق میشوم در رویا...میدانم فایده ای ندارد اما 
چگونهمی شود خوشبخت باشم وقتی که زندگی در این جامعه همیشه با مشکلات، سختی، درد و دلسوزی 
برایمان بوده...   ما باید بهترین باشیم ، ما میدانیم بهترینیم در جهان!!!
 هروز این زندگی با چالش ها
ساعت یک ربع به نه هست. و من جسته گریخته از ساعت شش شروع کردم ما بینشم البته یه ساعت خوابیدم. کم کم کم ادم راه میفته دیگه. باید واقعا خودمو تغییر بدم. اگه بخوام همینجوری بمونم خودم میدونم که هیچکدوم از چیزایی که میخوام اتفاق نمی افته. امروز دیگه مثل دیروز نیستم. حالم بهتره. دیروز خیلی حالم بد بود خواب زیاد از یه طرف اصلا خیلی بد بود همه چی. اما امروز اینجوری نیست. میدونم باید چیکار کنم انگار تا بهتر باشم. کلی کار دارم فکرشم نمیکنی. باید کتابمو بخو
همین!
+دلم سکوت میخواد و یه خواب سنگین!
.‌‌‌..
امروز همکلاسیم سر یه قضیه ای میگفت فاطمه چرا انقدر شبیه یه آدم حسود شدی!
حسود نیستم...فقط خیلی خیلی حساس شدم!بیخودی!
یه بشکن بزن تا برات کل غوره های تاکستانو آب بگیرم!
...
استاد گفت چرا جبرانی رو نیومدی؟
گفتم هوم استاد یادم نیس ولی حتما دلیل موجهی داشتم!
استاد
...
از انتظار متنفرم!
...
بابا میگه ایشاالله قبول نشی!میگم چرااا؟میگه الان قبول نشی بهتره تا مرحله اخر قبول نشی...استدلالش لای تارهای صوتی حلق و ح
بعد از مدت‌ها نگرانی و استرس و ترس، دیشب خوب و عمیق خوابیدم. صبح از سر حال ِ خوشی که یارم با حرف‌هاش تزریق کرده بود به رگهام حس اون پرنسسِ قرن نوزدهی رو داشتم که با صدای آواز پرنده‌های قصر از خواب بیدار میشه و موهاش رو فِرمیده بالای سرش و لباس پفی ِ سفیدش رو می‌پوشه و آماده خوردن صبحانه‌ی اشرافی میشه! اما خب هر چقدر هم که توی ذهنت همه چیز رویایی و سفید و مرتب باشه همین که موبایل روشن میکنی ‌همه چیز جور دیگری میشه! 
+فارغ از دنیای حاضر، جایی
یافتند آن بُت که نامش بود لات // لشکر محمود اندر سومنات
هندوان از بهر بُت برخاستند // ده رهش هم سنگ زر می‌خواستند
هیچ گونه شاه می‌نفروختش // آتشی بر کرد و حالی سوختش
سرکشی گفتش نمی‌بایست سوخت // زر به از بُت ، می‌بایستش فروخت
گفت ترسیدم که در روز شمار // بر سر آن جمع گوید کردگار
آزر و محمود را دارید گوش // زانک هست آن بُت‌تراش این بُت‌فروش
گفت چون محمود آتش برفروخت // وآن بُتِ آتش‌پرستان را بسوخت
بیست من جوهر بیامد از میانش // خواست شد ازدست حالی ر
یافتند آن بُت که نامش بود لات // لشکر محمود اندر سومنات
هندوان از بهر بُت برخاستند // ده رهش هم سنگ زر می‌خواستند
هیچ گونه شاه می‌نفروختش // آتشی بر کرد و حالی سوختش
سرکشی گفتش نمی‌بایست سوخت // زر به از بُت ، می‌بایستش فروخت
گفت ترسیدم که در روز شمار // بر سر آن جمع گوید کردگار
آزر و محمود را دارید گوش // زانک هست آن بُت‌تراش این بُت‌فروش
گفت چون محمود آتش برفروخت // وآن بُتِ آتش‌پرستان را بسوخت
بیست من جوهر بیامد از میانش // خواست شد ازدست حالی ر
برخلاف خیلیا که میگن نباید دل به غم و غصه داد چون دنیا دو روزه و عمر کوتاهه، من هربار که تصمیم گرفتم حال خودمو خوب کنم و  توی باتلاق افسردگی و سیاهی نمونم استدلالم این بوده که زندگی به طور میانگین طولانی تر از اونیه که بتونم تمام مدت اون فشارهارو تحمل کنم و له نشم. هربار فکر کردم اگه مثلا شیش ماه بود یه چیزی، ولی اومدیم و سی چهل سال دیگه عمر کردم! اون وقت چی؟ قراره چهل سال عذاب بکشم؟
خلاصه که اگه خواستید محرکی باشید واسه یکی مثل من،  بهش نگید دن
گفتی یکم احتیاج به سکوت دارم، یکمم هم زمان. گفتی درمانش تنهایی با کمی دوری‌ست. آخرای تیر بود، مثل بید می‌لرزیدم. چشم امیدم به پائیز بود. آخه گفتی پائیز حالت خوب میشه. گفتم پائیز میای اینقدر همو بغل می‌کنیم و گرمِ هم می‌شیم که زمستون برامون میشه اردیبهشت. یکم گذشت دیدم خبری نیومد. گفتم شاید راهو گم کردی، شاید عطرم دیگه یادت نیست، شاید رنگم از ذهنت پریده. خب از یک جا به بعد خودم هم فهمیدم چرا دلواپسی نگاهم کمک به رسیدنت نمی‌کنه، ولی باز سکوت ک
گاهی اینطور می شود. حتی بعد از رابطه های بلند مدت. حتی بعد از اینکه دوستانت مثل خانواده شده اند. مثل خواهرانت. حتی بعد از اینکه آنها و زندگی شان جزئی از دغدغه های ثابت زندگی ات هم شدند، باز گاهی کاری از دستت برنمی آید. گاهی فقط می توانی نظاره گر شرایط بدشان باشی، ناراحنی شان گوشه ذهنت باشد، تمام وجودت گوش شود برای غصه هایشان یا اصلا نشنیده و ندانسته، غمخوار باشی. اما کار دیگری از دستت ساخته نیست. قدمی برای بهتر شدن شرایطشان نمی توانی برداری. ال
انتقام‌جویان پایان بازی ، فیلمی اکشن و فانتزی محصول سال ۲۰۱۹ به کارگردانی برادران روسو می‌باشد. این فیلم بیست و دومین فیلم در دنیای سینمایی مارول است و بازیگران زیادی که اکثر آنها در فیلم‌های قبلی دنیای سینمایی مارول حاضر بوده‌اند ، در این فیلم نقش‌های قبلی خود را تکرار کرده‌اند. داستان قسمت چهارم درست پس از بشکن تانوس و ناپدید شدن نیمی از جهان روایت می‌شود. حال گروه انتقام‌جویان که نیمی از اعضایش را از دست داده است ، باید دوباره متحد

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها