نتایج جستجو برای عبارت :

دعواها

از این دعواها خسته شدم
مامان و آبجی  هر روز با هم دعوا می کنن. آرزومه برم برای خودم خونه مستقل بگیرم و از این دعواها راحت بشم.طاهرم آرومه از درون داغون 
یه وقتای با این دعواها ی چند ساله دست و پاهام  میلرزه.سردردهام زیاد شده و تمرکزم رو از دست می دم
از زمانی که ف توی زندگیش مشکل پیدا کرد و اومد اینجا دردسر ما بیشتر شد 
خدایا به ادمات بفهمون با جیغ و داد و بیداد هیچ مشکلی حل نمیشه 
اینا همه حق الناسه.چرا توی یه خونه باید این همه حرفهای تکرار باش
من می‌نشینم از دور دعواها را تماشا می‌کنم، گاهی می‌خندم، گاهی لذت می‌برم، ولی بیشتر می‌خندم. چندوقتی هم هست دعوای مترجم‌ها را تماشا می‌کنم، و از آنجا که دعوای "دیتا ساینتیست"ها با هم، و دعوای پارتنرها با هم، و دعوای زن‌وشوهری، و دعوای حزبل و اصلاحاتی، و دعوای شریفی با غیرشریفی، و دعوای نویسنده با نویسنده، نویسنده با ناشر، استاد با استاد، و مجموعا دعواهای زیادی دیده‌ام، می‌توانم بگویم تماشای دعوای مترجم‌ها لذت‌بخش‌تر است. آنچه که
دوست دارم به خودم بگم یادت باشه که وقتی داری به روابطت با بقیه نگاه میکنی، به خودت به خاطر رفتارهات حق ندی. در حال حاضر به نظرم آدما درست موقعی که سعی میکنن به خودشون حق بدن دچار اشتباه میشن. دعواها همیشه از اینجا شروع میشه که دو طرف فکر میکنن حق با اوناست و موقعی که اینجوری فکر کنی حتی نمیتونی درست به حرفای طرف مقابلت فکر کنی.
اصل و اساس مدیریت تصمیم‌گیری است. اساس سیاست هم همین است. اساساً سیاسی شدن هم دقیقا در همین مرحله‌ی تصمیم‌گیری موضوعیت میابد. همه‌ی دعواها، منافع و تعارضات بر سر یک تصمیم نمود می‌یابند و منازعه می‌کنند. بگذریم. دوباره به یک تصمیم شخصی نسبتاً بزرگ رسیده‌م. خب، من دکتری قبول شده‌ام. حالا که چه؟ چه‌کار کنم؟ گام بعدی چیست؟ برای چه چیزی برنامه‌ریزی کنم؟
ادامه مطلب
سلام دوستای گلم..نماز و روزه هاتون قبول..
دیگه چیزی نمونده دو روزش ک گذشت طاقت بیارین
همه ی ماه رمضان ی طرف و دعای سحر و ربناش ی طرف..
ولی کاش در کنار یار بودیم..
البته اینکه الان با کل خونه دعوام شده هم بی تاثیر نیس
ینی ی جورایی همه با من قهرن..
تقصیر خودمم هستا حالا دعا کنین ک آرامش برگرده..!
این چن روز استرس کنکور یک طرف و دعواها و جر و بحثا یک طرف!
گردنم درد گرفته اینقد اسنرس داشتم
اول ک با همسر الان هم با خانواده..ینی شایدم مشکل از منه
راستی برام د
متن آهنگ خوبه همه چی بهزاد لیتو
گاهی اوقات تنگ میشه دلمتا زندگیم دوباره باهات رنگ میشه یه کمبی تو‌ سخت میشه برمتو‌و این شهر هر شب با سرگیجه ولمتو بودی میگفتی همه چی خوبهپس بگو دعواها سرِ چی بوده؟نمیخواد باشه با منِ دیوونهتا بازی خوبه میره بده میمونهآره بیخی بزن به چاک
ادامه مطلب
روزای اول خیلی برام سخت بود اما الان همش فکر میکنم این یه فرصت عالیه ک بتید خوب خرجش کنم.. در واقع پس اندازه!
نه دغدغه دانشگاهو دارم نه استخر نه بنزین نه صف گاز ... تو خونم نشیتم درسای پیش نیاز فقط ی کتاب مونده درسای فعلیمم ک میخونم
فقط لعنت ب دانشگاه ک داره شهریه رو کامل میگیره
هرچند زندگی کردن با یه بابای بداخلاق و بی حوصله که همش غر میزنه و هی به هر بهانه ای میخواد بره بیرون اونم بدون دستکش و ماسک... و شاهد دعواها و بحثای پدر مادر بودن خیلی سخته!!
2648 - «شهرام همایون» سلطنت‌طلب مقیم لس‌آنجلس و از طرفداران «ربع پهلوی» با حمله به «شهاب حسینی»، این هنرپیشه مشهور را به‌دلیل مخالفت با تحریم جشنواره فیلم فجر آماج فحاشی قرار داد و گفت: “او آدم وقیحی است که جایزه‌اش را به امام زمان(عج) تقدیم کرد. حتی شده هفته‌ای باید دعواها را کنار بگذاریم و زوم کنیم روی این آدم و لعن و نفرینش کنید. باید در فضای مجازی و فضای حقیقی به او حمله شود”لینک کوتاه منبع:  www.tiny.cc/mzdr112
دانلود فایل اصلی
برای اینکه حس خودم هم بد هست 
اما سرکار خیلی گرمه 
خیلی زیاد 
فقط اینکه فردا شبکارم 
خسته ام 
از این زندگی مسخره که همیشه در بزنگاه های حساس با یک دعوا همه چی برچیده میشه خسته ام 
مدت زیادی بود دعوا نکرده بودم 
و حالا دیروز دقیقا دیروز باید دعوا کنم 
سر روزه ای که به عمد و برای میل دلم نبود که نگرفته بودم 
روز اول رمضان میخواستم روزه بگیرم اما چون برای وسواسیم قرص میخورم خواب موندم (دو قرص که هر دو خواب‌آورن) 
و اینو نمتونم به مامان بگم 
که اگ
جدا از جالبی و عجیبی ماجرای جانی دپ و همسر سابقش ، یک چیزی خیلی خیلی جالب تر بود ؛ و آن دیدن چگونگی تولید مثل دعواها بود :/ انگار که خشونت، موجود شروری با جنون زادو ولد است که برای تکثیرش هم فقط وجود یک والد کافیست :/ 
جالب بود که چطور یک دعوا بین دونفر ، که تازه آن هم اصلا دیگران از علت و جریانش باخبر نیستند ، تبدیل به دعوایی بزرگتر با علتی کاملا بیربط و متفاوت میان آدمهای دیگر میشود . یک نفر این قضیه را به فمنیسم ربط میدهد!! :// و دیگری میگوید که هم
روی افرادی که توی خونه ی ما زندگی میکنن اسمی جز دیوونه نمیشه گذاشت! 
دیشب بعدِ یه دعوایی که خدارو شکر فقط لفظی بود انقدر ناراحت و عصبی شده بودم که دلم میخواست زار زار گریه کنم ولی همش بغضمو میخوردم. من خیلی وقته توی دعواها و بحث ها دخالتی نمیکنم و حرفی نمیزنم حتی اگه درمورد خودم باشه. میذارم هرچی دلشون میخواد بهم بگن تا آروم بشن! اینجا فقط ارزش آدما به اندازه رتبه کنکور و نمره های درسیشونه و کسی که چند سال پشت کنکور مونده باشه خیلی حقیر و بی ار
تو چند روز گذشته اوضاع زندگی مشترکمون نسبتا آروم و بی دردسر بوده.ناراحتی خاصی بینمون پیش نیومده.گاهی حس میکنم نسبت به همسرم بی حس و بی تفاوت شدم.سعی میکنم توقع و انتظاری ازش نداشته باشم تا خودمم کمتر اذیت بشم.همسرم آدمیه که خیلی کم احساساتشو بروز میده.ابراز علاقه نمیکنه،خیلی کم پیش میاد از چیزی به وجد و هیجان بیاد.
من برعکس،با دیدن کبوتر و گنجشک و گربه های ملوس به شدت به هیجان میام،احساساتمو بروز میدم،خیلی گریه میکنم،باصدای بلند میخندم...
ه
تانزانیای خالی یه بار نوشته بود: ”...اما مرگ بزرگوار است، یک لایه از گذشتن روی همه چیز می‌کشد.“
و گذشتن از زاویه‌ها، تقاطع‌ها، تنافرها.‌..
شاید تنها چیزی که همه... همه‌ی مارکسیست‌ها، کمونیست‌ها، کاتولیک‌ها، درویش‌ها، آتئیست‌ها، مغول‌ها، شرق دور، غرب وحشی، اهلی، بربر، فرنچ، جرمن، نیچه،  هیوم، هگل، هایزنبرگ، هایدگر، هایده، هدایت، هاشمی، همه... همه در مقابلش توی یک صف واحد مرتب از تسلیم و باور وایسادن. تعظیم به خط تیره‌ی ناگزیر بین تول
✅نکته طلایی یازدهم: رعایت مساوات میان فرزندان‌
⬅️یکى از حقوق فرزندان بر پدر و مادر این است که والدین، رعایت عدالت و مساوات را میان فرزندان داشته باشند و یکى را بر دیگرى در اظهار عشق و محبت، مقدم نکنند. اگر فرزندى را مى‌بوسد به فرزند دیگرش بى توجه نباشد، اگر سوغاتى مى‌خرد براى همه آنها بخرد و... .⬅️از مهمترین مسائلی که شاید باعث سرخوردگی فرزندان در خانه شود، فرق گذاشتن بین فرزندان می‌باشد.⬅️پیامبر اکرم می‌فرمایند: از خدا بترسید و میان
زن جوان متولد سال 74رو با بدن تیکه تیکه از شیشه هایی که بهش فرو شده بود آوردن اورژانس....اینترن طب دختر بود و از زن جوان دلجویی میکرد...زن اعتمادش به اینترن طب جلب شده و داستان زندگیش رو تعریف کرده بود...
کم سن و سال بوده که با پسرخاله اش ازدواج ناموفق منجر به جدایی داشته.اینبار به صلاحدید پدرش زن پسر عمه اش میشه و یک بچه ی کوچیک هم از ازدواج دومش داره.مدتی قبل متوجه میشه که همسرش بهش خیانت میکنه...شمّ زنانه اش مطمئن بوده که داره بهش خیانت میشه اما ه
تنفر و قطع رابطه با خانواده همسر ممکن است در ابتدا امری ساده به نظر برسد. معمولا افراد برای دور شدن از ناراحتی و بحث و جدل‌ها تصمیم به قطع رابطه با خانواده همسر می‌گیرند. این تصمیم در ابتدا به نظر درست می‌آید. چرا که تمامی دعواها، دخالت‌ها، شک‌ها و دیگر مسائل از بین می‌رود. اما نباید فراموش کرد هر فردی خواه ناخواه پیوندهای ناگسستنی با خانواده خود دارد، حتی بعد از ازدواج به طور کامل از خانواده خود جدا نمی‌شود. از تازه عروس و دامادان انتظا
زنگ زدم. جواب نداد. پیام دادم و گفتم که دلتنگش هستم و می‌خواستم احوالش را بگیرم. چند ساعت بعد خودش تماس گرفت. تازه از خواب بیدار شده بود و این را از چشم‌هایش می‌شد فهمید. یکی دو ساعت با هم حرف زدیم. صبح بیدار شدم و دیدم که چند پیام از او دارم. خودش ساکن اروپاست اما از روانپزشکم نوبت مشاوره‌ی آنلاین گرفته. خوشحال شدم. تماس گرفت. بالاتنه‌اش برهنه بود. من تازه از حمام آمده بودم و او داشت قهوه‌اش را سر می‌کشید تا برود حمام. گفت: «آره دیگه اصلا کپی
سلام
من یه زن متاهلم، با یکی از اقوام که از بچگی متاسفانه نشان شدم براشون با ۸ سال اختلاف سنی ازدواج کردم. خواستم بهم بزنم نشد.
۱۶ سالگی ازدواج کردم بدون هیچگونه آمادگی یا بلوغ ... فقط اوج هیجاناتم بود، منکر کشش جنسیم بهش نیستم، کم کم اختلافات بروز کرد، رفته رفته دعواها شدت پیدا کرد، به همسرم که میگفتم بیا گفتگو کنیم میگفت بیخیال بابا این حرف ها مال قرتی هاست، گفتم ابراز احساسات، گفت اهلش نیستم، البته همسر من بسیار سخت کوش و کاری و دست و دلب
سلام
من یه دختر 25 ساله ام و یه برادر دارم که 5 سال ازم بزرگتره. تو خانواده مشاجره و دعوا زیاد داشتیم که مسلما رو رفتار و اعصاب و آستانه تحمل همه افراد خانواده تاثیر گذاشته ،ولی مادر و برادرم بیشتر تحت فشار بودن، چون خیلی از بحث ها درخصوص اون ها و با شرکت اون ها بوده. یعنی بابام خیلی زیاد مامان و داداشم رو اذیت میکرد و خب این اثر گذاشته روشون دیگه. ولی خب بابام خیلی منو لوس میکرد. من واقعا از دعواها اذیت میشدم و از زجر کشیدن بقیه زجر میکشیدم. الان
چى میشه اگه من یکى از رویاهامو آزادانه بگم؟
اینکه اونایى که از هم جدا شدیم پیغام بدن و بگن یه روز میاى با هم حرف بزنیم؟
به نظرم این زیباترین صحنه ى انسانى ایه که میشه بین آدمها رخ بده. 
قطعاً منظورم حرف زدن به معناى حرفهاى بیخود یا دعواها نیست. منظورم حرف زدن درباره رنج ها و بخشش ها و زخم ها و قلب ها و کشف راه ها براى مهربانتر بودن و دوست تر بودنه.
به نظرم این صحنه ها میتونه نوید به وجود اومدن اون دنیایى باشه که دوسش داشتیم...
حیف که تا به حال دوست
چند ماهی از مستقر شدن در این خانه نگذشته بود که زوجی به طبقه ی دوم اسباب کشی کردند. 
زن و مرد دائما با هم در حالِ دعوا هستند. وقت و بی وقت. صبح و ظهر و شب و حتی نیمه شب. البته بیشتر شب ها. مرد از سرِ کار به خانه می آید و دعواها شروع میشود. داد زدن ها و فحش دادن ها و در کوبیدن ها. 
زن و مردی که حتی تا چند ماه قبل از این، اتفاقی هم همدیگر را در محوطه ی ساختمان ندیده بودیم، حالا میدانستیم که اسمشان چیست، و کدامشان در دعوا بیشتر داد و فریاد راه می اندازد. ک
به نفس های گرم لیوان چای دردستم  چشم میدوزم پرنده خیالم پرمی کشد به سالها پیش دران خانه قدیمی که اکنون جز حیاطی که مملو از برگ های خشک زرد ونارنجی شده ودیوارهایی که انگار از حمل کردن خاطرات ان روزها کمرشان خم شده  چیزی باقی نمانده...
دیگرصدای خنده های ان پسر دخترهای کم سن وسال به گوش نمیرسد
دیگر کسی با شور وشعف در ان خانه را بازنمی کند وباصدایی بلندنویدامدنش رابدهد ...
دیگر بوهای غذای خاله فضای خانه پراز عشق به زندگی نمی کند...
دیگر خبری از شب ن
کتاب جامعه شناسی و دینیم به وضعیتی دچارن که اگه دست کسی بیفتن میتونه ازشون به عنوان مدرک ارتداد استفاده کنه و اصلا اگه دیگه خیلی معتقد باشه در جا تو خیابون اعدامم کنه:))
انقدر من اظهار لطف کردم توشون یعنی:)) 
گاهی خودمم به خودم میگم خاک تو سرت این چه وضعشه آخه؟:)) ولی خب آدم نمیشم که. خلاصه اگه من مردم اول این دو تا کتابو بسزونید بعد اینجا رو حذف کنید:))
.
پ.ن1: در نقش یک عنصر تخریبگر و از اونجایی که موفق نشدم در عرصه های دیگه ی خانواده اندیشه ی برابر
امروز تولد ۱۷ سالگی خواهرم بود...فک کن ۱۷ سالگی.من که باورم نمیشه.دیگه خانومی شده برای خودش .میدونید تولد لاقل این خوبی رو داره که آدم یادش میفته خواهر کوچولوش حالا دیگه بزرگ شده ، برا خودش خانومی شده. ا اینکه اینقد بزرگ شده بغضم گرفته:// خب من هیچیم عین آدم نی :// باید بیشتر مواظب رفتارم باشم .سال دیگه خواهر کوچولوم ۱۸ سالش میشه :/.از ته ته ته قلبم دوسِت دارم . عمیق ترین آرزوی زندگیم برا توعه خواهر کوچولو( البته می‌دونم از نظرت لوس حرفیدم :/ و میخوا
فکر می‌کنم خیلی از دعواها و بگو مگو های زناشویی، در اثر درست حرف نزدن و عدم مهارت در بیان کردن افکار و عدم مهارت در درست شنیدن حرف‌هاست. یه وقتایی هر چیزی که یکی از زوجین میگه رو طرف مقابل اصلا نمی‌شنوه. چون مهارت درست شنیدن نداره. چون وقتی حرفی رو می‌شنوه با چهارچوب ها و جبهه‌گیری های ذهنی خودش می‌شنوه، با تاثیر پذیری از مشکلاتی که ممکنه در کودکی و یا حتی سال‌های قبل تر در زندگی‌ش رخ داده ... تفکراتی که مثل یک حصار افکار فعلی فرد رو در بر گ
امروز ظهر که از خواب پاشدم با صدای درس خوندن خواهرم رفتم آشپزخونه چیزی بخورم که بابام شروع کرد به صدا زدن خواهرم اونم که وقتی داره درس میخونه خدارو بنده نیست کلا صداییم نمیشنوه جواب نداد بعد بابام به من گفت سردار سلیمانی شهید شده ! من گفتم عه چرا و .. انتظار نداشتم ولی ناراحت شدم. خب من از سیاست و اینا سر در نمیارم کلا حزب باد هم هستم (ننگ بر من و این حرفا!) براش صلوات فرستادم و سریع رفتم تلگرام دیدم یه سریا پروفایل عوض کردن و تو اینستا یه سریا تس
#میفرماد:
غیرتم آید شکایت از تو به هر کسدردِ احبا نمی‌برم به اطبا.توی مترو کتاب دستم بود و بی‌اختیار از آتیش سوزوندن‌های ابراهیم و خواهر برادرهاش، هر از چند گاهی لبخندی به لب‌هام می‌اومد. کم‌کم متوجه شدم نظر بغل‌دستی‌ها بهم جلب شده! به همین خاطر سعی کردم خودم رو جمع کنم. توی چند صفحه بعد اما، بغض جای لبخند رو گرفت. خدا رو شکر این یکی نظر کسی رو جلب نکرد.لبخند و بغض‌ تا انتهای کتاب همراهم اومدن و گاهی فاصله‌شون از هم‌دیگه فقط چند خط بود و
به نام خداسلام. احتمالا توی این نامه باید تو را از تصمیمات اشتباهی که در آینده می‌گیری، آگاه کنم. اما هم تو و هم من معتقدیم اشتباهات، ما را و زندگی ما را و شخصیت ما را می‌سازند. اشتباهات، ما را بزرگ می‌کنند. و تا زمانی می‌توان از یک اشتباه به عنوان درس و عبرت یاد کرد که بار دوم تکرار نشود. که بار دوم اسمش می‌شود اشتباه، خطا و آنچه نباید می‌شد‌. در طی ۷ سال آینده‌ات که یک چشم بر هم زدنی خواهد گذشت، اتفاقات زیادی برایت خواهد افتاد. با آدم‌های
داستان کوتاه طلاق
اثر: آیزاک باشویس سینگر       /      برگردان: مرضیه ستوده
 
بسیاری از دعواها و پرونده‌های طلاق در دادگاه پدرم حل و فصل می‌شد. دادگاه، همان اتاق نشیمن خانه‌ی ما بود که پدرم، نسخه‌هایی از تورات و کتاب‌های مذهبی‌اش را در صندوقی قدیمی نگه‌ می‌داشت. من، پسر خاخام و پیشوای محل، هیچ فرصتی را برای شنیدن دعوای متقاضیان طلاق از دست نمی‌دادم. چرا و چطور یک مرد و همسرش که اغلب پدر و مادر بچه‌هایی هم بودند، ناگهان تصمیم می‌گرفتن
مانع سوم
هرج و مرج در دعواها !
ما یادگرفتیم که دعوا باید عادلانه باشه!
14 قانون وجود دارد که باید رعایت شود.
1،مشکل به وجود آمده را روشن کنید.
2.فقط روی همون مشکل تمرکز کنید.( مشکلات گذشته رو قاطی دعوا نکنید )
3.سعی کنید ارتباط فیزیکی ملایمی داشته باشید.(قدم زدن و تکان دادن شدید دستان هنگام بحث ممنوع )
(مثلا:دستان همدیگر رو بگیرید .این احساس در آرامش شما و همسرتون بسیار موثر خواهد بود )
4.از طعنه زدن به هم خودداری کنید.حتی اگه همسر شما اهل طعنه زدن اس
#میفرماد:
غیرتم آید شکایت از تو به هر کسدردِ احبا نمی‌برم به اطبا.توی مترو کتاب دستم بود و بی‌اختیار از آتیش سوزوندن‌های ابراهیم و خواهر برادرهاش، هر از چند گاهی لبخندی به لب‌هام می‌اومد. کم‌کم متوجه شدم نظر بغل‌دستی‌ها بهم جلب شده! به همین خاطر سعی کردم خودم رو جمع کنم. توی چند صفحه بعد اما، بغض جای لبخند رو گرفت. خدا رو شکر این یکی نظر کسی رو جلب نکرد.لبخند و بغض‌ تا انتهای کتاب همراهم اومدن و گاهی فاصله‌شون از هم‌دیگه فقط چند خط بود و
سال ۹۶ موقع انتخابات، کارآموزی ترم آخرمان بود. برعکس انتخابات مجلس ۹۴ که در فضای ایزولهٔ دانشگاه بودم و فقط چند دیدار دانشجویی داشتیم با بعضی از کاندیداهای مجلس، آن سال صبح‌به‌صبح با آدم‌های واقعی رو‌به‌رو می‌شدم. آدم‌های واقعی جامعهٔ واقعی. از بین همهٔ بحث‌های آن روزها، همهٔ تکه‌ها، عصبانی شدن‌ها، بی‌تفاوت بودن‌ها و حتی بگویم ادا اطوارها، یه جمله توی ذهنم ماند. یکی از کارمندان آزمایشگاه بیمارستان یک بار گفت: «هم من، هم خانومم تو
و اما این روزها، بیست و پنج سالگی...
چند روز پیش کل بسته‌ی قرص‌های آسنترا رو که با رِندی از روانپزشک دانشگاه گرفته‌بودم، ریختم دور. (آسنترا نوعی داروی ضدافسردگی‌ست.) تا چند ماه پیش فکر می‌کردم به این داروها "نیاز" دارم، اما وقتی روانشناس فهمید از روانپزشک نسخه‌ی قرص ضدافسردگی می‌گیرم شاکی شد و گفت: "تو حتی کیس افسردگی بالینی هم نیستی، می‌خوای هر بار به جای حل کردن مشکلاتت یه قرص بندازی بالا؟" و البته من امروز می‌دونم مسیر زندگی خیلی وقت ه
سلام خدمت دوستان
من در گذشته بکارتم رو از دست دادم والان پشیمون هستم. مدتیه با پسری آشنا شدم که با او هم رابطه دارم. او عاشق من شده ولی همش درگیر میشویم و دلیلش هم گذشته منه. لطفاً راهنمایی کنید تا بتونم آرومش کنم. ممنون از همه
 
کارشناس ازدواج و خانواده
 
 
سلام
اگر در اصل اینکه ایشان مورد مناسبی برای شماست مطمئن هستید، بهترین اقدام این است که کمی عقب نشینی کنید. اگر ارتباط را کم کنید و به نوعی به سوی قطع ارتباط ببرید در صورتی که ایشان قصد ازدو
تو جامعه ی ما تصور خیلی بدی از ازدواج وجود داره.
ازدواج برای مرد رو محدودیت و ازدواج و برای زن شستن و پختن و نظافت میدونن.
خب کاملا واضحه که هیچکس نه محدودیت میخواد و نه بشور و بپز.
یک سری اغراق هم راجع به تعریف زندگی عاشقانه و دونفری وجود داره که اگر برآورده نشه کلا زندگی دونفر زیر سوال میره و اون تعریف جز این نیست که زن و مرد ۲۴ ساعته به هم عشق بدن و حواسشون فقط به همدیگه باشه و نمیدونم برای هم کارای خارق العاده بکنن.
ولی به نظرم مهم ترین چیزایی
نه به اسم شهر مورد نظر اشاره می کنم نه به نام نامزدهایش. خودشان یا اطرافیانشان به طور معمول وبلاگ را چک می کنند و مطالبش را مرور می نمایند و متوجه منظورم خواهند شد.
حرف حساب این است جوری با هم رقابت کنید که بعد از انتخابات رویتان بشود در چشم هم نگاه کنید. اسلام فقط برای دعای کمیل و نماز جماعت و سینه زنی نیست. باید بتوانیم اخلاق اسلامی را در رفتار خود نیز پیاده کنیم. این همه سیاه نمایی و تخریب یکدیگر آنهم در رقابتی درون خانوادگی بین کاندیداهایی
آقا رسما اعلام میکنم که این پست حاوی کلی غرغر می باشد
 
وقت هایی که دعوا می شد و بمی افتادند به جون همدیگه،بقیه ام سر کار و زندگی هایشان بودند و لاب ه لای روزمرگی هایشان سری به سایت ها و شبکه های خبری می زدند و سراغی از نتیجه دعوا می گرفتند.نتیجه ای که اولین دودش توی چشم همان شنونده ها و بینندگان محترم می رفت.
حالا این روزها که باز به جان هم می افتند و یکی برای اون یکی شاخ و شانه می کشد،بقیه مثل همیشه سر کار و زندگی هایشان نیستند و کل روزمرگی هایش
از این به بعد دیگه ساکت نمیمونم هر دفه اسممو اورد دعوا درست میکنم, امروز هم با دعوایی که میشه اعلام حجت میکنم که هر دفه اسممو بیاره اون شب به تعداد دفعاتی که اسممو اورد میترسونمش و اذیتش میکنم. چیه؟ اگه با بیشعوریش سوار مامان بابا شده من از اون بیشعور تر میشم. نمیزارم سوار من  بشه. دیگه یک ذره هم رحم ندارم بهش. رقیه هم خیییییییبلیی راحت میترسه خییلی چیه میخوان هر دفه که بخوام بترسونمش یا اذیتش کنم منو دعوا کنن؟ مهم نی الان رقیه داره اذیتم میکن
دو سال زندگی میان آدمهایی که دوست یابی از بینشان برایم غیرممکن بود
دست کم یک چیزی را بهم فهماند. قدیمی شدن بعضی دوستی هایم نتیجه ی عادت و فرار از
تنهایی و حوصله ی آدم های جدید را نداشتن نیست. چیزی که ما را در تمام این سال ها
با وجود دلخوری ها، دعواها و قهرها کنار هم نگهداشته پایبندی به قوانینی نانوشته،
عبور نکردن از خط قرمزها و پیدا کردن ویژگی هایی در یکدیگه است که شاید در سطح
خودآگاه از این که چقدر برایمان این ویژگی ها مهم و شرطی لازم است بی خب
دلهره های خیابان وحید

نقد
رمان دلهره های خیابان وحید : ۱۸۰ صفحه درباره دفاع مقدس که کلمه ای از
غیرت خدایی، خباثت صدام، کفر آمریکایی ها، انقلاب و شهدا در آن نیست
نقد رمان دلهره های خیابان وحید ، نویسنده : محمدرضا مرزوقی

داستان از زبان یک کودک با سن ۵ تا ۷ ساله نقل می شود. اما واقعیت را
نویسنده مراعات نکرده؛ از زبان یک کودک چنان بزرگانه نوشته که نوجوان
۱۳ساله یا  بالاتر حوصله ی خواندن آن را دارد.کتاب دلهره های خیاب
بحث بعدی در رابطه با مجنون بودن قاتل است. فرد مجنون نیز مانند نابالغ مسئولیت کیفری ندارد و اگر مرتکب جرمی مانند قتل گردد؛ مجازات نمی‌شود. هرچند فرد مجنون که اراده یا قوه عقل برای رفتارهای خود ندارد نباید مجازات شود اما اگر حالات و رفتار وی خطرناک بوده و آزاد بودنش باعث اخلال در امنیت و نظم جامعه باشد؛ در اینحالت وی نباید رها شود و طبق قانون تا زمان بهبودی یا رفع حالت خطرناک در مراکز و بیمارستان‌های روانی مشخصی نگهداری و مراقبت می‌شود.
نکته
متن و تکست آهنگ بهزاد لیتو به نام خوبه همه چی:
گاهی اوقات تنگ میشه دلم
تا زندگیم دوباره باهات رنگ میشه یه کم
بی تو‌ سخت میشه برم
تو‌و این شهر هر شب با سرگیجه ولم
تو بودی میگفتی همه چی خوبه
پس بگو دعواها سرِ چی بوده؟
نمیخواد باشه با منِ دیوونه
تا بازی خوبه میره بده میمونه
آره بیخی بزن به چاک
خالی نیست حتی نه یه کم که جات
برو با اون که همش بخنده باهات
توو یه چشم کنه فقط یه بند نگاهت
بی دلیل الکی گیر‌ میدادی
میدونی خودت که نیستی عادی‌
نه آخرا بود
گزارشکار حالت جامد نوشتن اینجوریه که دقیقا میدونی آزمایش چیه و چی میخواد و دیتاهاتم کامله؛
ولی وقتی میای بنویسی باید 3-4 ساعت فقط توو اکسل کد بنویسی، جدول بکشی، نمودار بکشی، خطا حساب کنی... بعد تازه وسطاش ممکنه ببینی نمودارات شبیه چیزی که باید باشن نیستن و بدبخت بشی. مثل الان. :/
بعد تازه این همه زحمت بکشی، استاد از گروه شما خوشش نمیاد
سردرد و چشم‌درد و همهی اینا...
 
فردا هم برمیگردم. 
وقتایی مثل امروز که خسته‌ی کارم، احساس خوبی دارم.
 
------------
بیشتر ما تو ارتباطاتمون، شاید تو همه مدل ارتباطی که با آدما داریم، از مترو و تاکسی و خیابون تا خانواده، خودمحور و خودشیفته‌ایم.
به ما در تمام سال‌های تحصیل و حتی در خانواده، یاد ندادن وقتی یه بشقاب غذا هست قاشقا رو دو تا کنیم، بلکه بهمون یاد دادن سریع‌تر باشیم، زرنگ‌تر باشیم تا اونی که گرسنه می‌مونه نباشیم. 
اگه بتونیم آدما رو درک کنیم، دعواها و عقده‌ها و نفرت‌ها کمتره. یکی از راه‌های درک کردن هم اینه که ببینیم اگه به‌جای طرف مقابل بود
سلام خوبید؟امیدوارم روزگار به کامتون باشه.
نمیدونم هنوز کسی اینجا هست یانه، میدونم رفتنم طولانی شد، درگیر چالش های بد روحی بودم و هستم، مخاطب سعی داشت برگرده ومن باتمام وجود مقاومت کردم به اون رابطه برنگردم، و برنگشتم، چیزی درون من نیست که اسمش عشق ومحبت باشه، یه ادم سرد سطحی بدی شدم، از چالشهام با تریون بگم که کلا فاصله دعواهامون بسیار زیاد شده و کمتر همو آزار میدیم پنج نفرشدیم این تیم چند نفره داره خوب مچ میشه باوجود همه دعواها و درگیری
+اونروز ک سوپ درست کرده بودم،ب امیرعلی میگفتم من نرفتم دانشگاه موندم برا تو سوپ درست کنم بخوری زود خوب شی،بعد تو نمیخوری؟؟چرا انقدر نسبت ب من بی توجهی میکنی؟
-از اخرشم دو قاشق خورد بح بح و چه چه راه انداخت ولی راضی نشدم-
بعد اونشب یه شکلات اورده میده بهم
میگه بیا اینو برا تو گرفتم،حالا هی بگو نسبت ب من بی توجهی میکنی

++از لذت بخش ترین قسمتای زندگی وقتاییه ک با ساجده میگذره
یه رفیق که عضو خانوادته جذابه واقعا
هم میتونم براش از کارای سرخودم تعری
یادتان هست؟ یکی از بازی های بچگی ما همین بازی از سر نو غزل خانوم بود. الآن که غرق در عوالم مدرنیته و تکنولوژی و عصر جدید شده ایم یادم نیست روال کار دقیقا چگونه بود و مراحل بازی چطور انجام می شدند. ولی یادم هست که هر بازی ما قواعد و اصول خودش را داشت. آخ! عاشق بازی خر-پلیس بودم! بعضی وقتها چنین با غیظ روی هم می پریدیم که آخر شب که به خانه برمیگشتیم و از توی کوچه ها جمع می شدیم کت و کول برامان نمی ماند، ولی مثل کسانی که دنیا را فتح کرده اند خوشحال بود
یادتان هست؟ یکی از بازی های بچگی ما همین بازی از سر نو غزل خانوم بود. الآن که غرق در عوالم مدرنیته و تکنولوژی و عصر جدید شده ایم یادم نیست روال کار دقیقا چگونه بود و مراحل بازی چطور انجام می شدند. ولی یادم هست که هر بازی ما قواعد و اصول خودش را داشت. آخ! عاشق بازی خر-پلیس بودم! بعضی وقتها چنین با غیظ روی هم می پریدیم که آخر شب که به خانه برمیگشتیم و از توی کوچه ها جمع می شدیم کت و کول برامان نمی ماند، ولی مثل کسانی که دنیا را فتح کرده اند خوشحال بود
وقتی خانم ها شماها برای خودتون مفید باشید برای خانواده هم میتونین مفید باشین.

خانم ها باید قلب خانواده باشن و ساعات مفید اعضای خانه دستتون باشه ، معنویت خانه دستتون باشه.
خانم ها باید نشاط را در خانه و بین خانواده پیاده کنید تا اعضای خانواده با نشاط باشن و از شما روحیه بگیرن.
نشاط یعنی اینکه اعضای خانواده هم برای در کنار هم بودن تلاش کنند و از این اوقات لذت ببرند.
ما در طول شبانه روز 8 ساعت میخوابیم و باید کم کم ساعت خوابمون رو کم کنیم. و بین ال
از ابتدای خلقت، همواره بین انسان‌های مؤمن به غیب و کافران، یکی از هسته‌های مرکزی جنگ‌ها و دعواها چگونگی بهره برداری از دنیا! بوده، است و خواهد بود.
وگرنه کافران و مشرکان با موحدین کنج منزل نشسته و دین به پستو برده اساساً نه تنها اختلافی نداشتند بلکه مؤمنانه در ترویج این مدل دین‌داری نیز میکوشیدند!
فرعونیان همیشه تلاش می‌کردند خود را خدا یا نماینده‌ او معرفی کنند و ثروت و قدرت را در انحصار نماینده رب درآورند و موسی‌ها در مقابل تلاشی داش
دیدگاه شیخ نعمانی در مورد کتاب شریف سلیم بن قیس هلالی معروف به اسرار آل محمد صلی الله علیه و آله
 شیخ ابی زینب نعمانی رضوان الله علیه در پاسخ به به کسانی که به روایات کتاب شریف سلیم بن قیس هلالی رضوان الله علیه خدشه وارد می‌کنند می‌نویسد:
ولیس بین جمیع الشیعة ممن حمل العلم ورواه عن الائمة (علیهم السلام) خلاف فی أن كتاب سلیم بن قیس الهلالی أصل من أكبر كتب الاصول التی رواها أهل العلم من حملة حدیث أهل البیت (علیهم السلام) وأقدمها لان جمیع ما اشت
از این زندگی خسته شدم. تا کی افسردگی و حماقت؟! تا کی شنیدن و دنبال کردن شایعات و اخبار؟!. حالم بهم می خوره. دیگه حتی شنیدن آهنگای پاپ هم بهم آرامش نمی ده. خیلی وقته خونه خالی نیست. دلم سکوت می خواد. از قرنطینه متنفرم. می خوام بگم همیشه هم اینترنت و کتاب و خانواده نمی تونن پای بندت کنن به خونه. خونه که نه!! بعد از یک ماه و چند روز بودن توی چهار دیواری که دیگه همه چیشو از بهری، بودن و موندن و نفس کشیدن؟! لعنتی سخته!. همش دلم می خواد فرار کنم. وقتی پشت بوم
  سرنوشت از اینجا شروع شد که، یه آدم نشسته بود تو یه گاری
جالبه بدونید هیچ فرمونیم نداره عوضش شبیه فرقان دوتا دسته داره که دست زندگیه،
اون می رونه یه وقتایی از خود روندش لذت می برید حتی با جیغ و هورا همراهیش می کنید. 
و چند دیقه بعد که می بینید تو سرازیریه ولی هیچ ترمزی توی کار نیست وحشت می گیردتون با فریاد و ترس می گید یواش تر توروخدا یواش تر برو من می ترسم...
لحظه ها می گذره به سر بالایی می رسید تصور کنید این دفعه سوار یه قایق شدید
که یه همراهم
دو سال از بهترین روزهای زندگی من تو مکانی گذشت که اسمش برای خیلی ها ترسناکه و قدم گذاشتن توش ترسناک تر
جایی که خیلی ها بدیمن میدونن و یه بار که از سرویس جا موندم و با اسنپ رفتم،وقتی واردش شدیم و راننده اسنپ تازه فهمید کجا اومده سرم فریاد کشید که اگر میدونستم میخوای بیای اینجا نمیومدم و اینجا نحسه و ...
جایی که اکثر کسایی که قتل های فجیع و عجیب انجام میدن اول ارجاع داده میشن اونجا و بعد وارد زندان میشن ، همونایی که تو روزنامه ها اسمشون و خوندین و
صبح رو با انهدام روحی شروع کردم. رفتم سماور روشن کنم که چایی بزنم بر بدن چشمم خورد به کیکی که دیروز مادری واسم گرفته بود، درواقع دیروز که مهمون داشتیم دور از چشم بقیه به مادری گفتم حواسم هست که منو پشم فرش خونه هم حساب نمی کنیا، پروانه شدی دور همه می گردی ولی چشمت دخترت رو نمی بینه که تو آشپزخونه همش کار می کنه. تقریبا دوساعت بعد رفتن مهمونا با کیک و شیر اومد پیشم :) امروز صبح که جلدشو دیدم دوباره یاد دیروز افتادم و خیلی ناراحت شدم. من نسبت به آد
1.ما هم مثل بقیه این روزها رو میگذرونیم،به امید تموم شدن خبرهای بد و به امید،شنیدن بوی بهبود ز اوضاع جهان(: بازی میکنیم.مشق مینویسیم.فیلم سینمایی های شبکه ی پویا رو هر روز میبینن.با گوشی بازی میکنن(مجبوریم آقا مجبور).شبا با هم آنشرلی میبینیم.کتاب میخونیم.بازی میکنیم.آشپزی میکنیم.اونا بهم میریزن و من پشت سرشون جمع میکنم و این چرخه ادامه داره...
2.خدا رو سپاس که نعمت اینترنت رو این روزها به ما ارزانی داشت (: وگرنه دق میکردیم.اینجوری از طریق گروه ها
رهپویان هدایت: همه
گیری جهانی ویروس منحوس کرونا، میزانی برای سنجش ایده ها و بروز کردن ویژگی های
اصلی سبک های زندگی در مکتب های مختلف و متفاوت بود، روش هایی که امروزه برای
انسان خود را دارای برنامه می دانند. همانطور که این روزها در خبرهای داخلی و
خارجی می بینیم و می شنویم، غربی ها که خود را اهل فرهنگ و انسان هایی متمایز از
دیگران می دانستند به خوبی کنه و حقیقت خود را در این بحران نشان دادند.
این اتفاقات یکماهه اخیر همچون؛ دزدی ماسک از هوا و زمی
دانلود آهنگ خوبه همه چی از بهزاد لیتو
برای دانلود آهنگ به ادامه ی مطلب مراجعه کنید
متن آهنگ بهزاد لیتو بنام خوبه همه چی:
گاهی اوقات تنگ میشه دلم 
تا زندگیم دوباره باهات رنگ میشه یکم
بی تو‌سخت میشه برم
تو‌این شهر هر شب با سرگیجه ولم
تو بودی میگفتی همه چی خوبه
پس بگو دعواها سر چی بوده
نمیخواد باشه با منه دیوونه
تو بازی خوبه میره بده میمونه
آره بیخی بزن به چاک
خالی نیست حتی نه یکم که جات
برو با اون که همش بخنده باهات
تو یه چشم کنه فقط یه بند نگاهت
تو همه فامیلا یه خونواده هست که کسی زیاد باهاشون رفت و آمد نداره... تو فامیل مادریم اون خونواده دقیقن ماییم چون باهاشون تفاوت داریم. خواهر و برادرای مادرم، همیشه تو رفت و آمد و مهمونی اند، دائم تو مسافرت، خوش اخلاق و پایه، روشن فکر و امروزی و پولدار در حد خودشون. خونواده من دقیقن برعکسن...
خب این یعنی من باهاشون زیاد جور نیستم، وقتی که خیلی ریلکس کنار هم نشستن و خودشونو مسخره می کنن و می خندن من یه گوشه دو زانو نشستم و از دور فقط نگاه می کنم :/ همی
سین عزیزم؛ حالا چند سالی هست که عادت عجیب نامه نوشتن به هم رو فراموش کردیم. بخوام واقعیت رو بگم باید به این اشاره کنم که شاید چون چند سالی هست که دیگه حتی حرفی نزدیم. نامه‌های تو حالا چند سالی هست که از Inbox خاک‌خورده‌ی من پاک شده. 
خیلی چیزها هست که دلم میخواد بهت بگم.
نیمه‌شبه و اولین ساعت‌های آخرین روز از بیست سالگی‌ام. صدای چرخ ماشین‌ها روی خیابون خیس از بارون میاد و حتی این موقع از شب و حتی چند ساعت بعد، این خیابون قرار نیست که به سکوت بر
باتوجه به حمله ترکیه به سوریه  با هماهنگی های قبلی که با توافق روسیه و آمریکا (قابل پیش بینی بود) انجام شد قطعا تمام این دعواها صرفا نه برای نابودی یا نسل کشی کردها بلکه اهداف دیگری از جمله  آزاد سازی نیروهای داعش بود که قسمت اعظم آنها که حداقل دو هزار نفر آنها فقط  توسط ارتش آزاد سوریه که در کنار ترکیه با کرد ها میجنگد انجام شد و بخشی هم پس از حمله هوایی ترکیه به اطراف زندانهای این گروه ها در مناطق کرد نشین شمال سوریه  صورت گرفته  است که شواه
وی یک زبان‌آموز تازه‌کار فارسی است که در حین خواندن یک متن با جمله «مژدگانی که گربه عابد شد.» روبه‌رو گردید. در خصوص معنای آن به فکر فرو رفت. پی برد که برای درک معنای جمله ناچار به دانستن معنای کلمات موجود در آن است. معنای کلمه «عابد» را در واژه‌نامه جستجو می‌نماید. به عبارت «کسی که خدا را پرستش می‌کند» برمی‌خورد. برای فهم این جمله نیز ناگزیر به درک واژگان آن است. پس معنای کلمه «پرستش» را می‌جوید. در تعریف آن هم با عبارت «عملی که نشانه بند
چاقی و سادیسم _ تاحالاواسه چاقی مسخره شدین؟ داشتم توی یکی از این فروم های اینترنتی مطلب میخوندم که یهو این عنوان توجهم جلب کرد… رفت سراغش ببینم موضوع چیه، متوجه شدم که پرسش کننده در واقع از این طریق خواسته دیگران باهاش همدردی کنند. اما در بین جواب هایی که بهش داده بودند، یه جواب برام خیلی جالب بود…
سلام دوست من
من از وقتی خودم رو شناختم چاق بودم اضافه وزنم از ۲ ۳ کیلو شروع شده تا الان که رسیدم به این وزن ۱۱۶ کیلوی فعلیم. شاید الان تو ذهنت ی
هر رفتار، گفتار یا عمل که در قالب‌های گوناگون اعم از حرکات رفتاری یا عملی، نگاه، سخن، لحن کلام و ...بروز کند و رنگ و روی خشن و تحکم‌آمیز داشته باشد و به رنجش خاطر طرف مقابل بینجامد، خشونت نام دارد.
خشونت رفتاری است که باعث آسیب عاطفی یا جسمی به طرف مقابل می‌شود و عوارضی چون خلأ عاطفی، تحقیر و ... را در او ایجاد می‌کند.
خشونت الزاماً ضرب و شتم را شامل نمی‌شود بلکه گوش نکردن به سخنان طرف مقابل، بی‌تفاوتی و بی‌توجهی به او و یا هم‌صحبت نشدن با او
 
دوستان در مورد ازدواج تعددی و خانم دوم ، اینکه از چیزی گذشته و .. تو گروه بحث داشتیم. بهتر دیدم اینجا هم مطالبی رو بذارم. ببخشید اگر چندان ویرایش شده نیست.
 
یه زن تو ازدواج تک همسری ممکنه تحصیلات بالایی داشته باشه و با یه آدم  سیکل ازدواج کنه، یا پول دار باشه و با یه آدم  بی پول
از چیزی گذشته؟ نه . کسی که مجبورش نکرده. خودش اینو انتخاب کرده جون منفعتی داشته. مثل کمال زیبایی عشق.‌..
 
خانم دوم هم با دید باز این نوع زندگی رو انتخاب می کنه
چون نفعی ب
بیمه یک قرار داد بین .......... و ................ است.
 
       □ بیمه گر و بیمه شونده       □ بیمه کننده و بیمه گر
       □ بیمه گزار و بیمه شونده       □ بیمه و مردم

در کشور های مسلمان، جمعیت ........... و در سایر کشورها همین موسسه به نام صلیب سرخ فعالیت می کند؟
 
       □ هلال احمر       □ صلیب سرخ       □ خیرین       □ موسسه اوقاف

آیا آیه ی « هرکس جان یک نفر را نجات دهد مانند این است که  جان همه یمردم را نجات داده است » در مورد حس همدلی و همدردی است؟
 
روزایی که امتحان می‌دادم، بعد از امتحان یه‌مدت نه‌چندان کوتاهی باید صبر می‌کردم که اتوبوس بیاد که برم و کلـــــــــــــــــــــی اتوبوس از جلوم رد می‌شدن و منم هی یه‌نگاه به خطشون می‌انداختم و یه بدوبیراهی به خودم می‌دادم که چرا انتقالی گرفتم و اگر انتقالی نگرفته بودم، الان خونه بودم و چسبیده به شوفاژم، چایی می‌خوردم:||ولی خب نمی‌شد که هی خودتخریبی کنم! بعد از یکی دوتا امتحان، ناخودآگاه می‌نشستم و شروع می‌کردم به فکرکردن به اون‌ر
توی یکی از وبلاگا دیدم و ایده‌شو دوست داشتم، گفتم برای سرگرمی هم که شده انجامش بدم :}
 
این یه نامه از سارای 21 ساله ست. که البته عددِ سنش توی ذهنش از 18 بالاتر نمیره. میدونم که اگه برگردم و بخوام اینا رو بهت بگم، هیچکدومشونو باور نمیکنی چون تو استادِ نگران بودن و استرس داشتنی حتی اگه همه بهت بگن آروم باش. چون من میشناسمت. چون تو، منی.
الان شونزده ساله‌ای و توی روزای اول سالِ سومِ تجربی. مژده‌ای که میتونم بهت بدم اینه که، امسال آخرین سالت توی او
اینروزا کلاس شنا میرم و دارم با ترس هام مبارزه میکنم....ترس از آب... دو جلسه کلاس رفتم توی هفته ی گذشته و پنج شنبه هم خاله جان گفت دسته جمعی بریم سونا و استخر و .... به دعوت اون.... من و مامان و خاله دومی و خاله سومی و دو تا دخترخاله ها بودیم....خاله کوچیکه و دخترش هم اومده بودن ولی همراهمون نیومدن استخر گفتن کار دارن....صبحش با خاله کوچیکه یه یک ساعتی رفتم خرید... دیگه دیر شده بود گذاشتمشون یه پاساژ و اومدم خونه بدو بدو آماده شدم برای استخر رفتن.... 6 نفره
شوهر آهو خانم اولین اثر علی محمد افغانی که در زندان نوشته شده است به زندگی سید میران سرابی و همسرش آهو خانم در سالهای کشف حجاب و کمی قبل و بعد از آن میپردازد.
سید میران سرابی خباز باشی معروف شهر و رئیس صنف نانوایان، مردی میانسال، جا افتاده و متدین است که حاصل زندگی اش با آهو خانم که زنی سی ساله و فربه  با موهای بلند مشکی که برای رسیدن سید به رفاه و مرتبه و مقام پا به پای او سالها در نانوایی تلاش و در زندگی قناعت کرده است ، چهار فرزند با نامهای کِ
فهرست:
شناسنامه
ماجرای بازی
بررسی محتوا و آثار بازی
کمی عمیق تر بیاندیشیم
بازی های جایگزین
کمی با بچه ها گپ بزنیم
خلاصه و نمودار

شناسنامه:
نام کامل: bowmasters
سال انتشار: 2016
توسعه‌دهنده: miniclip
سیستم‌عامل: android، ios، windows mobile
رده سنی:
Google play: +12
ماجرای بازی
در این بازی:
-   قرار است تا شما کمان‌دار باشید، نشانه بگیرید و به هدف بزنید.
-   می‌توانید از بین شخصیت‌های بسیار متفاوت، آن که مورد علاقه­ی خود شما است را انتخاب کنید.
-   هر شخصیت اسلحه
فهرست:
شناسنامه
ماجرای بازی
بررسی محتوا و آثار بازی
کمی عمیق تر بیاندیشیم
بازی های جایگزین
کمی با بچه ها گپ بزنیم
خلاصه و نمودار
شناسنامه:
نام کامل: bowmasters
سال انتشار: 2016
توسعه­ دهنده: miniclip
سیستم ­عامل: android، ios، windows mobile
رده سنی:
Google play: +12
ماجرای بازی
در این بازی:
-   قرار است تا شما کمان­دار باشید، نشانه بگیرید و به هدف بزنید.
-   می­ توانید از بین شخصیت­ های بسیار متفاوت آن که مورد علاقه ­ی خود شما است را انتخاب کنید.
-   هر شخصیت اسلحه وی
فهرست:
شناسنامه
ماجرای بازی
بررسی محتوا و آثار بازی
کمی عمیق تر بیاندیشیم
بازی های جایگزین
کمی با بچه ها گپ بزنیم
خلاصه و نمودار
شناسنامه:
نام کامل: bowmasters
سال انتشار: 2016
توسعه‌دهنده: miniclip
سیستم‌عامل: android، ios، windows mobile
رده سنی:
Google play: +12
ماجرای بازی
در این بازی:
-   قرار است تا شما کمان‌دار باشید، نشانه بگیرید و به هدف بزنید.
-   می‌توانید از بین شخصیت‌های بسیار متفاوت، آن که مورد علاقه­ی خود شما است را انتخاب کنید.
-   هر شخصیت اسلحه و
سعی کنید با همه حتی با دشمنان خود در صورت پیروزی بر آن ها مهربان
باشید. از کینه توزی و ایجاد دشمنی پرهیز کنید. نسبت به همه محبت داشته
باشید و همیشه این شعر مولوی را به یاد داشته باشید که (از محبت خارها گل
می شود. و از محبت سرکه ها مل می شود) هر دشمنی، یک دشمنی متقابل رابه
همراه دارد. از تصمیمی که گرفته اید دست بردارید و منصرف شوید که بوی (خیر)
از آن به مشام نمی رسد. در ادامه طالع بینی تیرماه 98 در روبکا بخوانید.
طالع بینی ماه های سال
طالع بینی متو
وقتی میگوییم "حکومت"، منظور تمام نهادهایی هستند که طبق قانون اساسی، قدرت و بودجه بین آنها تقسیم شده و در ازاء آن، وظایفی بعهده آنها گذاشته شده است. لذا منظور فقط دولت (قوه مجریه) نمی باشد. سوال مهمی که بصورت تئوری حداقل دو قرن  بسیاری از متفکران را بخود مشغول کرده – هر چند بطور عملی بشر هزاران سال است که با انواع حکومتها به آن جواب داده-  آنست که وظیفه حکومت چیست و مرزهای وظایف، مسئولیتها و دخالتهای آن کجا باید باشد؟ یا بطور عامه حکومت تا کجا
آنچه که در مشاوره ها و مراجعات زوج ها به مراکز و کلینیک
های تخصصی مشاوره به گوش رسیده و به چشم دیده شده است حکایت از آن دارد که یکی از
مهم ترین عوامل اختلاف بین زوج ها به مبحث هوش برمی گردد.
هوش به این معنا که یک فرد باید در ابعاد مختلف زندگی اش
برخوردار از انواع هوش باشد.
هُوارد گاردنر در تقسیم بندی هوش به بررسی مفاهیم پایه ای
آنها پرداخت و با تقسیم بندی آن به نه جزء انواع هوش را به طور مستقل تعریف و
بررسی کرد.
گاردنر معتقد بود یک هوش وجود ندارد
http://shruzbrary.blogfa.com
داستان اوّل★             
(مختصری از شوکت، مادر شهریار)         
 زمان_ (سال ۱۳۳۸شمسی)
         _شوکت دختر یک بزرگزاده و  رگ ریشه‌اش از خاندانی اصیل و نامدار بود. او جد در جد ، اهل و ساکن این شهر شـــمالی و بارانــزده بود   شوکت از کودکی دوشادوش با پدربزرگش در پناهِ سایبان یک چتر ، زیر ریزش قطرات نقره تاب ، و بروی زمینی خیس و باران خورده برای سرکشی به املاک مستغلات و هجره های متعددشان روانه‌ی بازار میشد. او از همان ابتدا جَنَم و شه
رشت_شهری شاد، ولی ابری ، با آسمانی خیس و زمینی بارانی !...
     __ساعــت گردِ بزرگ شهر، و عــَقربه‌های خـَستگی نــاپذیرش  بــی‌‍وقفــه در چرخشی پـُرتکرار و بــی‌نَوَسـان، روزها را یک‍ــ‌به‌ی‍ک‌ از تقویم چهاربرگ دیواری خط زده و به پیش میبرد زندگی را تا زمان در گُذَر ایام سینه خیز ‌پیش برود.  سـاکنــین شهــر همـگــی شـیـــــــــکـــپـوش ،روشنفکـر و غریب‍ـ‌‍نوازند.   _اهالی این شهر در تک‌تک سلولهای وجودشان ، مملوء از هوش زکاوت، عشقی
رشت_شهری شاد، ولی ابری ، با آسمانی خیس و زمینی بارانی !...
     __ساعــت گردِ بزرگ شهر، و عــَقربه‌های خـَستگی نــاپذیرش  بــی‌‍وقفــه در چرخشی پـُرتکرار و بــی‌نَوَسـان، روزها را یک‍ــ‌به‌ی‍ک‌ از تقویم چهاربرگ دیواری خط زده و به پیش میبرد زندگی را تا زمان در گُذَر ایام سینه خیز ‌پیش برود.  سـاکنــین شهــر همـگــی شـیـــــــــکـــپـوش ،روشنفکـر و غریب‍ـ‌‍نوازند. 
  _اهالی این شهر در تک‌تک سلولهای وجودشان ، مملوء از هوش زکاوت، عشقی
  دخترکی با چشمان سخنگو..
بنام بهاره . انتهای کوچه ی بن بست یاس و زنبق ، سنبله ،  پشت قاب پنجره ی چوبی ، غمزده و اندوهگین با چشماش به نقطه ی نامعلومی در روبرو خیره مونده و به افکاری ژرف شیرجه زده ، تا یک به یک خاطراتش رو مرور کنه   .....
  ....   
رشت_شهری شاد، ولی ابری ، با آسمانی خیس و زمینی بارانی !...
     __ساعــت گردِ بزرگ شهر، و عــَقربه‌های خـَستگی نــاپذیرش  بــی‌‍وقفــه در چرخشی پـُرتکرار و بــی‌نَوَسـان، روزها را یک‍ــ‌به‌ی‍ک‌ از تقوی
  دخترکی با چشمان سخنگو..
بنام بهاره . انتهای کوچه ی بن بست یاس و زنبق ، سنبله ،  پشت قاب پنجره ی چوبی ، غمزده و اندوهگین با چشماش به نقطه ی نامعلومی در روبرو خیره مونده و به افکاری ژرف شیرجه زده ، تا یک به یک خاطراتش رو مرور کنه   .....
  ....   
رشت_شهری شاد، ولی ابری ، با آسمانی خیس و زمینی بارانی !...
     __ساعــت گردِ بزرگ شهر، و عــَقربه‌های خـَستگی نــاپذیرش  بــی‌‍وقفــه در چرخشی پـُرتکرار و بــی‌نَوَسـان، روزها را یک‍ــ‌به‌ی‍ک‌ از تقوی
داستان اوّل★             
(مختصری از شوکت، مادر شهریار)         
 زمان_ (سال ۱۳۳۸شمسی)
         _شوکت دختر یک بزرگزاده و  رگ ریشه‌اش از خاندانی اصیل و نامدار بود. او جد در جد ، اهل و ساکن این شهر شـــمالی و بارانــزده بود   شوکت از کودکی دوشادوش با پدربزرگش در پناهِ سایبان یک چتر ، زیر ریزش قطرات نقره تاب ، و بروی زمینی خیس و باران خورده برای سرکشی به املاک مستغلات و هجره های متعددشان روانه‌ی بازار میشد. او از همان ابتدا جَنَم و شهامتی منحصر بفرد

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

global Network Of mahdavi Arbaeen