نتایج جستجو برای عبارت :

همیشه آنکه نرفته است بی قرار تر است .

می گویم از کنار زیارت نرفته هابالا گرفته کار زیارت نرفته هااشک و نگاه حسرت و تصویر کربلااین است روزگار زیارت نرفته هاامسال اربعین همه رفتند و مانده بودهیات در انحصار زیارت نرفته هاانگار بین هیات ما هم نشسته بودزهرا (س) به انتظار زیارت نرفته هادر روز اربعین همه ما را شناختندبا نام مستعار زیارت نرفته هااما هزار مرتبه شکر خدا که هستمشهد در اختیار زیارت نرفته هاباب الحسین (ع) قسمت آنان که رفته اندباب الرضا قرار زیارت نرفته هاغم میخورم برای دل
آنکه راه بسیاری رفته می‌پندارد که هیچ نرفته، آنکه راه اندکی رفته می‌پندارد بسیار رفته و به آخر خطّ نزدیک است. آخری نیست، هم این و هم آن هیچ است. هیچ کمالی نیست، که هماره پلّه‌ای بالای پلّه‌هاست. لیکن آنکه می‌پندارد هیچ نرفته فروتن است و به بلوغ رسیده، و آنکه می‌پندارد بسیار رفته متکبّر و کودک است. 

این که دیگران را به راه خود بیاورم کودکی‌ست. این که دیگران را به راه خود وانهم و زندگی و مردمان را و طریقه‌ی جنبش جان‌ها را به راه خویش نظاره
مَلی و راه‌های نرفته‌اش فیلمی به کارگردانی و نویسندگی تهمینه میلانی و تهیه‌ کنندگی محمد نیک‌ بین محصول سال 1395 است . این فیلم از تاریخ 22 شهریور 1396 در سینماهای ایران اکران میشود و بزودی هم در شبکه ها خانگی راه پیدا میکند . ملی و هزار راه نرفته داستان دختری جوان و کم تجربه به نام «ملیحه» است که با ازدواجی نادرست و بدون رضایت خانواده با جوانی به نام سیامک (با بازی میلاد کی مرام) دچار مشکلاتی می شود . میلاد کی مرام ، ماهور الوند ، السا فیروزآذر ، ج
بسم الله
دو تا حوض از اشک تو چشماش
دو تا رود از سرچشمه اون حوضای پر اب
قاب گرفتن عکس یه حرم رو که سرخی پرچمش
رنگ غروب زده به این دریاچه های نمکی و 
کویر خشک گونه ها رو شالیزار کرده از امواج غم 
و موج موج حرارت دلش رو به بازی گرفته تو کنج این غربت جا موندگی 

پ.ن اول : حرارتاً قُلوبِ کل مومنِِ و مومنه .... هوای نوکرات و داری مگه نه ؟؟ هوای نوکرات و داری مگه نه ؟؟؟
پ.ن دوم: به سلیمان جهان از طرف مور سلام ..
پ.ن سوم: هر که دل آرام دید . از دلش ارام رفت
جنگ ، خون ، مرگ ، عزا ، اضطراب ، ترس ، نا امیدی ، غم ، سوز ، وحشت  ...
هزاران واژه ی تلخ لبریز شده در روز هایمان ، در سال های جوانی مان ، و گویا هیچ راه نجاتی یا حتی فراری نیست !  اعتراض میکنی ؟ میمیری ! درس میخوانی ، دنبال کار میگردی ، پیدا نمیشود ، قصد ِ پناه میکنی ، بلیط میگیری ، خداحافاظی میکنی ، نرفته دلتنگ میشوی ، نرفته غریب میشوی ، نرفته اشک میشوی ، از گِیت رد میشوی ، میپری .. میرسی ؟ نه ! میمیری ... با کدام عدل و منطق و رحمی به اینجا رسیدیم ؟ مگ
 
 
هنوز دردها یادم نرفته است.
هنوز روضه‌ی حضرت زهرا که می‌شنوم،
یادم می‌آید به تلخی، که برایم روضه خواندی و
چند روز بعد سیلی تو بر صورتم...
هنوز یادم نرفته است قدرت دست‌هایت را روزها پس از دیگری.
 
 
#نه_به_خشونت_علیه_زنان
آدمی که زیر بارون میره و با لباس خیس بر میگرده با آدمی که زیر بارون نرفته خیلی فرق میکنه .
آدمی که حتی با چتر زیر بارون میره و بدون هیچ رطوبتی بر میگرده با آدمی که زیر بارون نرفته هم فرق میکنه .
آدمی که سفری سخت و تنها یا راحت و دستجمعی میره و بر میگرده با آدمی که سفر نرفته خیلی فرق میکنه.
آدمی که توی بازاری وارد میشه و ضرر هم میکنه (درسته چیزی رو از دست داده ولی) با آدمی که تا حالا وارد بازار نشده خیلی فرق داره.
سفر رو باید رفت ،
چراکه تمام بهشت ه
می گویم از کنار زیارت نرفته هابالا گرفته کار زیارت نرفته هااشک و نگاه حسرت و تصویر کربلااین است روزگار زیارت نرفته ها...اما هزار مرتبه شکر خدا که هستمشهد در اختیار زیارت نرفته هاباب الحسین (ع) قسمت آنان که رفته اندباب الرضا قرار زیارت نرفته ها...گفتند شاعران همه از حال زائراناین هم به افتخار زیارت نرفته ها“علی رضایی”

بیستایی
آنکه با عشق حسینی گشته همدم زینب است 
آنکه بر سّر شهادت بوده مَحرم زینب است 
 
آنکه شور افکنده با شور حسینی بر جهان 
از ازل خو کرده با صد محنت و غم زینب است 
 
آنکه نامش زین اَب خوانده رسول کردگار 
چون نگویم من صفای اسم اعظم زینب است 
 
آنکه بر خوانَد حدیث اُمّ ایمن بر امام 
من به جرأت گویم آن زن هم حسین هم زینب است 
 
آنکه کاخ ظلم و استبداد را با یک خطاب 
کند و افکند از پی و بن ریخت بر هم زینب است 
 
دامن شیر خدا بین، شیر زن میپرورد 
در شهامت برتر
از برای عقل ناقص و عدم تفکر، دیدن چیز ها و عینا تکرار کردنشان بی آنکه فکر کنیم به هیچ عواقبی. به آنکه ترس از تاریکی غریضی ـست و مثلِ زنبور ها کلنی می سازیم. به آنکه تمام پستانداران در بد تولد بلد بوده اند از پستان های مادرشان بنوشند و تمام پرنده های ایزوله شده ای ک توانستند بی یاد گیری لانه بسازند. از آنکه اکثر حیوانات دو پا از روی تکرار، تنها زنجیره احمقانه تولید نسل بوده اند و نسبت به آنچه باعث شده اند هیچ مسئولیتی قائل نیستند. از آنکه نمی فمه
فردی که رسالتی بزرگ و عمیق دارد مدام به تجدید قوای روحی نیازی ندارد . قرار نیست شغل و حرفه اش هر ماه یا هر سال به او منفعت برساند چنین فردی مسئولیتی را می پذیرد نه به واسطه ی آنکه که ثمره اش چیست بلکه به دلیل آنکه آن مسئولیت در ذات خود شایسته و سودمند است . 
اگر روزی کسی را دیدید که می خندد، پیش از آنکه به خنده هایش شلیک کنید از خود بپرسید او خندیدن را از کجا آموخته است؟هر آدمی که به دنیا می آید گریستن را بلد است، زیرا گریه جواز ورود به این جهان است اما، خندیدن را باید آموخت و آنکه می خندد حتماً برای آموختنش رنج بسیار برده است.آنکه لبخند می زند، نوح است زیرا توانسته در طوفان زندگی قایقی بسازد. هر لبخند قایقی ست و آنکه لبخند می زند یعنی توانسته روی رودِ روانِ اشک هایش قایقی بیندازد و دور شَود 
 ما آدم ها به جای آنکه زندگی کنیم و باشیم فقط در حال جمع کردن و " داشتن " هستیم . ما به پدیده ها به چشم مایملک نگاه می کنیم و به آنها چنگ می زنیم تا پیش خودمان نگه داریمشان . ما به جای آنکه دنبال دانستن باشیم ، دنبال جمع کردن اطلاعات هستیم. به جای آنکه از پول لذت ببریم ، دنبال ذخیره کردن برای آینده هستیم، به جای آنکه به بچه هایمان فرصت حضور و زندگی کردن بدهیم ، سعی می کنیم مثل یک دارایی آنها را داشته باشیم،


ادامه مطلب
میگویم ازکنار زیارت نرفته ها
بالا گرفته کار زیارت نرفته ها
 
اشک ونگاه حسرت وتصویرکربلا
این است روزگار زیارت نرفته ها
 
کم میشود اگرچه به انواع مختلف
هرسال از شمار زیارت نرفته ها
 
اماهنوزاین«منِ»بیچاره مانده است
در جمع بی قرار زیارت نرفته ها
 
امسال اربعین همه رفتندومانده بود
هیات در انحصار زیارت نرفته ها
 
انگار بین هیات ماهم نشسته بود 
زهرا(س)به انتظارزیارت نرفته ها
 
در روز اربعین همه ماراشناختند
با نام مستعار «زیارت نرفته ها»
 
اما ه
پیش از آنکه واپسین نفس را بر آرمپیش از آنکه پرده فرو افتدپیش از پژمردن آخرین گلبر آنم که زندگی کنمبر آنم که عشق بورزمبرآنم که باشمدر این جهان ظلمانیدر این روزگار سرشار از فجایعدر این دنیای پر از کینهنزد کسانی که نیازمند منندکسانی که نیازمند ایشانمکسانی که ستایش‌انگیزندتا در یابمشگفتی کنمباز شناسمکه‌امکه می‌توانم باشمکه می‌خواهم باشم؟تا روزها بی‌ثمر نماندساعت‌ها جان یابدلحظه‌ها گران‌بار شودهنگامی که می‌خندمهنگامی که می‌گریمهن
خوابم نمی برد، نشسته ام درون خودم و به این فکر میکنم که چرا هیچ آهنگی در من نمی نوازد؟! چرا هیچ کاری مرا به حرکت وا نمی دارد؟! 
شاید مرده باشم!  دم به دم ساعت را نگاه میکنم و می بینم که زمان می گذرد. ثانیه ها از پی هم می روند و می آیند ولی درون من همه چیز ساکت و ساکن می ماند. 
خوابم نمی برد بی آنکه بدانم چه چیز مرا بی خواب کرده.  بی آنکه چیزی بخواهم بی آنکه اندیشه یا احساسی مرا درگیر کرده باشد، گویی پر از هیچم و بی تفاوت، حیرانم که چرا قدرت این حجم ان
* بسم الله الرحمن الرحیم *
 
خدای سبحان فرمود: آنها که به حق هدایت می‌کنند دو قسمند:
الف . مهتدی بالغیربعضیها خودشان باید هدایت بشوند تا دیگران را هدایت بکنند.
ب . مهتدی بالذاتبعضیها بدون هدایت دیگری مهتدی بنفسند و بدون احتیاج به دیگران مردم را هدایت می‌کنند.
فرمود: هر دو به حق دعوت می‌کنند، منتها یکی باید مکتب برود و یاد بگیرد. دیگری به مکتب نرفته معلّم صدها مدرس است، کدامیک مقدم است؟ أفمن یهدی إلی الحق أحقّ أن یتّبع أمَّنْ لا یَهِدِّی الا أ
چشمان و دست و دلم گرمِ کارِ خویش
فکرم اسیرو گرفتارِ زار خویش
مثلِ غریبه ها شده ام با نگاهِ خود
در جستجوی ذرّه ای از اعتبار خویش
درمانده ای میان زمین و هوا منم
معتاد چشم مست تو اکنون خمار خویش
آتش کشیده ام همه ی هستی ام ، سپس
دادم بدست باد تمام غبار خویش
هستم اگرچه بظاهر میان شهر
چون سایه در مجاز مدار حصار خویش
از آدمی که خروش است و ادّعا
نشنیده ام بجز از افتخار خویش
گفتند حق طلبیم و شنیده ام
وقت عمل ندیده یکی از هزار خویش
پایان گرفته زندگی و راه
بسم الله الرحمن الرحیم
یافارس الحجاز ادرکنی الساعه العجل
به نظر شما آنکسی که دستور قتل فردی را صادر میکند جرمش بیشتر است یا آنکه شلیک می‌کند؟
آنکه شر خری را استخدام میکند جرمش بیشتر است یا شرخری که روزگار بدهکار را سیاه میکند؟؟؟
زنی که درخواست طلاق میکند جرمش بیشتر است یا آن مرد بی ناموسی که او را به این کار تشویق کرده تا بتوانند راحت تر باهم در تماس باشند؟؟؟
آنکه رشوه میگیرد حرام خور تر است یا همسرش که در خانه به او سرکوفت بی لیاقتی و ترس و
هیأت خلوتی داشتند. خیلی خیلی خلوت. یک اتاقکی بود، یک پارچه ی سیاه، یک دستگاه صوتی و دو سه تا دلسوخته. یکی که چهارزانو هم نشسته بود، چشم هایی بادامی داشت؛ مانند افغانی ها. صلابت خاصی در چشم هایش موج می زد. حدس می زدم رئیس هیأت، او باشد. یک دلسوخته ی دیگر که ریش پرپشتی داشت، آمد دستگاه را روشن کرد، دو زانو نشست و شروع کرد به خواندن زیارت عاشورا. «سین» را توک زبانی ادا می کرد. سوز عجیبی در صدایش بود که شعله اش، دل مرا به آتش می کشید. اخلاص، از حنجره ا
می‌دونید، یه قسمت خیلی جالب زندگی‌ای که توش به پروردگار واحدی اعتقاد داری، اینه که بن‌بست معنا نداره. یعنی من تو سخت‌ترین شرایط حتی وقتی می‌خوام تو دل خودم غر بزنم و بگم «دیگه هیچ کاری از دستت برنمیاد»، نمی‌تونم!
به محض این که می‌خوام اینو بگم، راه‌های نرفته میان جلوی چشمم. اونم نه راه‌های نرفته‌ای که خیلی سخت و عجیب و طاقت‌فرسا باشن، نه، همین یه سری راه‌حل‌های معمولی.
+ البته گاهی انقدر خسته‌ام که حوصلهٔ همین راه‌های معمولی رو هم ن
هیأت خلوتی داشتند. خیلی خیلی خلوت. یک اتاقکی بود، یک پارچه ی سیاه، یک دستگاه صوتی و دو سه تا دلسوخته. یکی که چهارزانو هم نشسته بود، چشم هایی بادامی داشت؛ مانند افغانی ها. صلابت خاصی در چشم هایش موج می زد. حدس می زدم رئیس هیأت فاطمیون، او باشد. یک دلسوخته ی دیگر که ریش پرپشتی داشت، آمد دستگاه را روشن کرد، دو زانو نشست و شروع کرد به خواندن زیارت عاشورا. «سین» را توک زبانی ادا می کرد. سوز عجیبی در صدایش بود که شعله اش، دل مرا به آتش می کشید. اخلاص، از
تویی که تمام روزهای من بودی و من بعد از تو، روز ندارم. تویی که تمام شب‌های منی، تمام شب‌هایِ پر از درد. غوطه‌ور شدن‌های طولانی درون جوشابه‌های مالیخولیا. روحِ سرگردانِ پر از زخمِ خیره به ماه، به ماه ترک خورده، به نیمه‌ی تاریک ماه ترک خورده. پس از تو رنگ لبخندهایم را از یاد برده‌ام و به هر چیزی، هر طناب پوسیده‌ای دست برده‌ام تا که پناه باشد. تا که مأمن. تا که آرام شوم. تا که آرام گیرم. تا که برای فراموشی اما یک جایی تاب نیاورده است آن چیز و
ما انسانها سالهایی را سپری میکنیم بدون آنکه از آن بهره ای برده باشیم با اینکه میدانیم به راهی قدم گذاشته ایم که هرگز بازگشتی در آن نیست
ما انسانها دیگران را میشکانیم ،میگریانیم و می آزاریم بدون آنکه به نتیجه اش اهمیتی دهیم
ما انسانها دروغ میگوییم خیانت میکنیم تهمت میزنیم با آنکه به زشتی آنها کاملاً آگاهیم
ما انسانها جواب خوبی را با بدی جواب اعتماد را با خیانت و جواب دوستی را با دشمنی میدهیم

ادامه مطلب
متأثرم چرا حرم نرفته‌ام
♦️در ایامی که امام در مدرسه علوی اقامت داشتند یک شب _ ساعت ده مورخ 19 بهمن 57 به طور ناشناس با ایشان و مرحوم شهید عراقی به زیارت حضرت عبدالعظیم(ع) رفتیم. البته قبلاً به مسؤولین حرم گفته شده بود حرم را خلوت کنند. اما آن‌ها نمی‏‌دانستند قضیه چیست؛ لذا تا مردم خبردار شدند امام زیارت‌شان را کرده بودند. امام در دو سه روز اولی که از پاریس تشریف آورده بودند فرموده بودند: «من متأثرم که در این چند روز که به ایران آمده ام هنوز به
شیخ عباس قوچانی می‌گفت: هیچ‌گاه به قرائت فصلی یا دفتری از مثنوی آغاز نکردم مگر آنکه آقای قاضی قبل از آنکه من لب باز کنم، ابیاتی را از حفظ می‌خواند، و آهنگ صدایش در وجود من، نشاط و خرسندی و حالت حماسی پدید می‌آورد.✍ آیت الحق، ج ۱، ص ۳۶۷
میخوام در این دنیا فقط درخت ها را دوست داشته باشم. به نه دلیل عمده.
یک آنکه برگ دارند.
دو آنکه برگ های آنها سبز است.
سه آنکه شاخه دارند.
چهار آنکه شاخه هایشان مرا محو خودشان میکند.
پنج آنکه وقتی نور خورشید از میان برگ هایشان میگذرد خیلی زیبا است.
شش آنکه فتوسنتز میکنند.
هفت آنکه فتوسنتز هوا را تمیز میکند.
هشت آنکه اسمشان درخت است. حتی tree، arbre، albero، 树، дерево هم بسیار زیبا هستند.
نه آنکه خودم هم میخواهم مثل یک درختان، تنومند، پرقدرت، مغرور، و باش
نه برای آنکه در دامن هر فریفته و هیز بچرخانی 
نه برای آنکه راهت را نشناسی 
نه برای آنکه  دستهای کودکان کار را نادیده بگیری 
نه برای آنکه بپیماید حق الناس را 
نه برای آنکه کمک به  فقرا ایتام و تهی دستان را بپوشاند 
نه برای آنکه برای هر حق و عدالت شور باشد 
چشم هایت را دوست بدار که می توانستی با آنها ببینی 
راستی ! 
اگر چشمهایت را نداشتی چه می کردی 
خالقی 
الامام امیرالمؤمنین علی علیه السلام:
عِبَادَ اللَّهِ زِنُوا أَنْفُسَکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ تُوزَنُوا وَ حَاسِبُوهَا مِنْ قَبْلِ أَنْ تُحَاسَبُوا وَ تَنَفَّسُوا قَبْلَ ضِیقِ الْخِنَاقِ وَ انْقَادُوا قَبْلَ عُنْفِ السِّیَاقِ وَ اعْلَمُوا أَنَّهُ مَنْ لَمْ یُعَنْ عَلَی نَفْسِهِ حَتَّی یَکُونَ لَهُ مِنْهَا وَاعِظٌ وَ زَاجِرٌ لَمْ یَکُنْ لَهُ مِنْ غَیْرِهَا لَا زَاجِرٌ وَ لَا وَاعِظٌ.
بندگان خدا، خود را بسنجید قبل از آنکه مورد سنجش قرا
امشب اصلا دلم نیومد برم بیرون.حوصلم نشد.رفتیم بیرون میشه گفت خوب بود از وقتی ک برگشتع بودم جایی نرفته بودم همش گوشی گوشی گوشی. منو با یکی معرفی کردن بنظر پسر خوبی بود. شبیه تو بود ی سری رفتاراش.
خلاصه ک قرار شده یکی دو روزی فکر کنم.با فاطمه هم قرار شده هفته ای ۲.۳ بار بریم بیرون.امروز در کل از بقیه روزهای این هفته بهتر بود یکم دلم باز شد.تازه فهمیدم چیزی ک ادم رو روانی میکنه همین گوشی هست ک تو مدام میگفتی چرا نمیری تو نت
شطرنج مدرن و مدون
ماه اول/هفته اول: شاه قلعه نرفته
نیازی به بیان نیست که شاه مهم ترین مهره در شطرنج است لذا حفظ امنیت آن نیز مهم ترین مساله در بازی به حساب می آید. در شرایط معمول شما با داشتن شاهی آسیب پذیر نمی توانید طرح های خود را در صفحه پیاده کنید در عوض باید قسمت عمده توجه خود را به شاهتان معطوف کنید!قلعه رفتن یکی از بهترین روش های امن کردن موقعیت شاه خودی است. شاید این حرکت خصوصا در سطوح بالاتر شطرنج بدیهی به نظر برسد اما استاد بزرگ نایجل د
شطرنج مدرن و مدون
ماه اول/هفته اول: شاه قلعه نرفته
نیازی به بیان نیست که شاه مهم ترین مهره در شطرنج است لذا حفظ امنیت آن نیز مهم ترین مساله در بازی به حساب می آید. در شرایط معمول شما با داشتن شاهی آسیب پذیر نمی توانید طرح های خود را در صفحه پیاده کنید در عوض باید قسمت عمده توجه خود را به شاهتان معطوف کنید!قلعه رفتن یکی از بهترین روش های امن کردن موقعیت شاه خودی است. شاید این حرکت خصوصا در سطوح بالاتر شطرنج بدیهی به نظر برسد اما استاد بزرگ نایجل د
نه برای آنکه در دامن هر فریفته و هیز بچرخانی 
نه برای آنکه راهت را نشناسی 
نه برای آنکه نادیده بگیری  دستهای کودکان کار و بی سرپرست را
نه برای آنکه حق الناس را بپوشاند 
نه برای آنکه کمک به  فقرا ایتام و تهی دستان را بپوشاند 
نه برای آنکه برای هر حق و عدالت شور باشد 
چشم هایت را دوست بدار که می توانستی با آنها ببینی 
راستی ! 
اگر چشمهایت را نداشتی چه می کردی 
خالقی 
می گویم از کنار زیارت نرفته ها
بالا گرفته کار زیارت نرفته ها
اشک و نگاه حسرت و تصویر کربلا
این است روزگار زیارت نرفته ها
امسال اربعین همه رفتند و مانده بود
هیات در انحصار زیارت نرفته ها
انگار بین هیات ماهم نشسته بود
زهرا به انتظار زیارت نرفته ها
در روز اربعین همه ما را شناختند
با نام مستعار «زیارت نرفته ها»
اما هزارمرتبه شکر خدا که هست
مشهد در اختیار زیارت نرفته ها
باب الحسین قسمت آنانکه رفته اند
باب الرضا قرار زیارت نرفته ها
گفتند شاعران هم
چشمان و دست و دلم گرمِ کارِ خویش
فکرم اسیرو گرفتارِ زار خویش
مثلِ غریبه ها شده ام با نگاهِ خود
در جستجوی ذرّه ای از اعتبار خویش
آتش کشیده ام همه ی هستی ام ، سپس
دادم بدست باد تمام غبار خویش
هستم اگرچه بظاهر میان شهر
چون سایه در مجاز مدار حصار خویش
از آدمی که خروش است و ادّعا
نشنیده ام بجز از افتخار خویش
گفتند حق طلبیم و شنیده ام
وقت عمل ندیده یکی از هزار خویش
پایان گرفته زندگی و راه مانده است
راه نرفته ی در احتضار خویش
از بس شعار دیانت شنیده ام
ش
 
بیا با من زندگی کنتا بنشینیمروی صخره‌هاکنار رودخانه‌های کم‌عمق
بیا با من زندگی کنتا میوه‌ی بلوط بکاریمدر دهان یکدیگرو این آیین ما شود
برای سلام گفتن به زمینپیش از آنکه پرت‌مان کنددوباره به میان برف‌هاو حفره‌های درون‌مانلبریز شود ازناگواری‌ها
بیا با من زندگی کنپیش از آنکه زمستان دست بکشداز تنها بالشتیکه آسمان تا به امروز بر آن سر گذاردهو حفره‌های درون‌مانلبریز شود از برف
بیا با من زندگی کنپیش از آنکه بهاراین هوا را ببلعدو پرندگ
نرفته غربتش از یاد، یا رسول اللهز داغ فاطمه فریاد، یا رسول اللهبه ضربه ای درِ آتش گرفته با مسماربه روی دخترت افتاد یارسول الله****چه شد که حُرمت این بیت، در مدینه شکست؟!درِ حریمِ الهی به خشم و کینه شکستچه شد وصیتِ بر دوستی به اهل کسا؟!سه روز بعد شما استخوان سینه شکست***پیام غربت او شد به عاشقان ابلاغکه پر کشید پرستو نیامده از باغشکست شاخه و افتاد سِرّ مُستَودعنشست فاطمه بر خاک، آه از این داغ***برای دفن، تنش دستِ خادمه ماندهبه گاهواره ی او خیره ف
❆ #دیوار:دیوارهای کوچه می دانندآنکه ایستادهسرِ قرار، منمآنکه جا زدهاز سایه ی دیوار تویی ❆ #نان:طعم نان بیات گرفته است زندگیِ مناز بس که سفره‌ٔ خالی‌ِ مانان گرم به خود ندیده است ❆ #عبور:عبور ات به حوالی ام خوردخواهی دیدپهن کرده امبساط تنهایی ام رااما کوچه در قُرق خیالتبی عبور است #سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)#شعر_سپکو@ZanaKORDistani63سپکوسرای میخانهکانال شعرهای سپکو(سپید کوتاه) سعید فلاحی(زانا کوردستانی)https://t.me/sepkomikhanehhttps://www.instagram.com/zanakordistani?r=namet
گذشته کامل یا ماضی بعید در زبان ترکی استانبولی برای بیان اعمالی در گذشته است که پیش از یک فعل گذشته انجام گرفته است، مثلا رفته بود، گفته بودم.
حالت مثبت
در زبان ترکی، برای ساختن این زمان، باید ابتدا به بن فعل پسوندهای -miş/-mış/-muş/-müş را اضافه کنیم (مشابه زمان حال کامل). بن فعل با حذف کردن پسوندهای mak/mek از مصدر فعل حاصل می‌شود، برای مثال بن فعل yazmak می‌شود yaz. بعد از آن باید پسوندهای -ti/-tı/-tu/-tü را به آن بچسبانید. در آخر هم شناسه صرفی می‌آید.
در جدول
آدمی که زیر بارون میره و با لباس خیس بر میگرده با آدمی که زیر بارون نرفته خیلی فرق میکنه .آدمی که حتی با چتر زیر بارون میره و بدون هیچ رطوبتی بر میگرده با آدمی که زیر بارون نرفته هم فرق میکنه .آدمی که سفری سخت و تنها یا راحت و دستجمعی میره و بر میگرده با آدمی که سفر نرفته خیلی فرق میکنه.آدمی که توی بازاری وارد میشه و ضرر هم میکنه (درسته چیزی رو از دست داده ولی) با آدمی که تا حالا وارد بازار نشده خیلی فرق داره.سفر رو باید رفت ،چراکه تمام بهشت ها تار
نمی توانی درک کنی که بزرگ شده ای. از دیگران می شنوی اما واقعا متوجه نمی شوی که چقدر تغییر کردی و دیگر آن دخترک گذشته نیستی. نمی فهمی تا وقتی به همان جایی می روی که از دوران بچگی ات به بعد دیگر نرفته بودی... آن موقع، قسم می خورم، با تمام وجود بزرگ شدنت را می فهمی. وقتی دیگر غر نمی زنی که برویم خانه، وقتی دیگر با دیدن بچه ای هم سن و سال خودت ذوق نمی کنی، وقتی دیگر با صدای بلند گریه نمی کنی، در جمع مادرت را نمی بوسی، خودت را برای دیگران لوس نمی کنی... وق
شطرنج مدرن و مدون
ماه اول/هفته اول: شاه قلعه نرفته
نیازی به بیان نیست که شاه مهم ترین مهره در شطرنج است لذا حفظ امنیت آن نیز مهم ترین مساله در بازی به حساب می آید. در شرایط معمول شما با داشتن شاهی آسیب پذیر نمی توانید طرح های خود را در صفحه پیاده کنید در عوض باید قسمت عمده توجه خود را به شاهتان معطوف کنید!قلعه رفتن یکی از بهترین روش های امن کردن موقعیت شاه خودی است. شاید این حرکت خصوصا در سطوح بالاتر شطرنج بدیهی به نظر برسد اما استاد بزرگ نایجل د
"ای کاش قلبم بی آنکه بشکند مقاومت نماید "
این عنوان کتابیه که تازه باهاش آشنا شدم و هنوز نخوندم .
ولی خوندن عنوانش هم قلبم رو به درد آورد .
چقدر مناسب حال و هوای این روزهای من و شاید بسیاری از انسانهای اطرافمه .
خدایا کمکمون کن و رهامون نکن .
ای کاش این روزها زودتر بگذرند ...
علیرضا فیروزجاه، نفر دوم مسابقات جهانی شطرنج 2019، با پرچم فیده در مسابقات حاضر بود.
میترا حجازی‌پور، بدون حجاب اسلامی در مسابقات قهرمانی شطرنج جهان شرکت کرد و از تیم ملی هم کنار گذاشته شد.
کیمیا علیزاده، دارندۀ مدال برنز المپیک، اعلام کرده به ایران بر نخواهد گشت و با پرچم کشور دیگری در المپیک حاضر خواهد بود.
سه گزارۀ بالا، به معنای شروع موج جدیدی از مهاجرت‌هاست. اگر تا پیش از این، موج مهاجرت‌های از سر بدبختی و بیچارگی، به امید داشتن یک زند
زندگی دیکته ای نیست که آن را به ما خواهند گفت!
زندگی انشایی استکه تنها باید خودمان بنگاریم؛
زندگی می چرخد...چه برای آنکه میخندد،چه برای آنکه میگرید...
زندگی دوختن شادی هاست...
زندگانی هنر هم نفسی با غم هاست...
زندگانی هنر هم سفری با رنج است...
زندگانی یافتن روزنه در تاریکی است...
ممنون از کسانی که دغدغه ی شرکت در انتخابات دارند. و ممنون تر از کسانی که دغدغه ی انتخاب صحیح دارند و در صدد تحقیق هستند.
اما برادرم! دم انتخابات موقع تحقیق نیست! نماینده ی مورد نظر شما کسی است که در غیر این شرایط تبلیغاتی درباره ی او تصمیم گرفته باشی!
چرا؟
واضح است!
چون موقع انتخابات تبلیغات است که حرف اول را می زند. شاید قورباغه را رنگ کردند و به اسم قناری به ما قالب کردند!
موقع انتخابات چرب زبانی ها شروع می شود؛ محبوبترین افراد آنهایی می شوند ک
من هستم آن اسیر نِگون در وبال خویش
چون طفل گم شدم به دل قیل و قال خویش
آن بِسملم که می تپد از بال بال خویش
حالی نمانده است که پُرسم ز حال خویش
من بی جواب می گذرم از سوال خویش

بهر تو بس که طاقچه بالا گذاشتم
هر شب قرار خویش به فردا گذاشتم
من بخت خویش کشته، تو را وا گذاشتم
از خون خود حنا به کف پا گذاشتم
چون من مباد خون کسی پایمال خویش

آن کس که رو به روی تو اِستاده، آن منم
آن ناتوان که داده ز دستش توان، منم
آن کس که قهر کرده از او آسمان، منم
آن کس که جای
ارتش َت را به خط کردی 
 
و من را مثل همیشه خط زدی...
 
ما نالایق ها هم روزی به کارت می آییم... 
 
از کودکی شنیدم که برادرتان کریم است... 
 
بخاطر برادرت ما را هم بخر... 
 
پ. ن:گرچه سه ماه پیش کربلا بودم ولی اربعین یه چیز دیگس... بخصوص که تابحال نرفته باشی
 
 
ماتیاس» پس از آنکه لپ‌تاپ تازه‌ای را خریداری می‌کند، متوجه می‌شود که از
طریق آن به وب تاریک دسترسی دارد. او  پس از مدتی آگاه می‌شود که صاحب
قبلی لپ‌تاپ او را زیر نظر دارد و… این فیلم نشان میدهد که چگونه زندگی و
حریم خصوصی تمام افراد جامعه بی آنکه بدانند در دستان هکرها و دولتها و
عوامل وابسته به آنان قرار دارد .
و آنکه دیرتر آمد: یک کتاب بشدت جذاب و گیرا درباره مرد مهربان غایب
 
و آنکه دیرتر آمد: الهه بهشتی
معرفی:
هر وقت کسی از ما بپرسه که یک کتاب زیبا و خوندنی معرفی کنیا، بگه من حوصله ی کتاب خوندن ندارم کتاب خوبی بده…ما این کتابو معرفی می کنیم تا حالاهزاران نفر کتاب «و آنکه دیرتر آمد» رو از ما گرفتن و آخرش گفتن:خییییلی جذاب بود!
بریده کتاب(۱):
احمد گفت تکان نخور. عقرب روی پایت است. گیج خواب اما فهمیدم پایم از شیار بیرون آمده و عقرب بزرگی روی آن راه می رو
ممنون از کسانی که دغدغه ی شرکت در انتخابات دارند. و ممنون تر از کسانی که دغدغه ی انتخاب صحیح دارند و در صدد تحقیق هستند.
اما برادرم! دم انتخابات موقع تحقیق نیست! نماینده ی مورد نظر شما کسی است که در غیر این شرایط تبلیغاتی درباره ی او تصمیم گرفته باشی!
چرا؟
واضح است!
چون موقع انتخابات تبلیغات است که حرف اول را می زند. شاید قورباغه را رنگ کردند و به اسم قناری به ما قالب کردند!
موقع انتخابات چرب زبانی ها شروع می شود؛ محبوبترین افراد آنهایی می شوند ک
دعای روز یازدهم ماه مبارک رمضان
ای آنکه نیکوکاری را آغازگری و فضل و احسانت جهان و جهانیان را دربر گرفته است! ای آنکه آشکارکننده زیبایی و پنهان‌کننده زشتی‌هایی! و ای آنکه صاحب صبر عظیمی! یاریم کن تا متخلق به اخلاق تو باشم. مرا عامل به نیکی و سبب نشر آن کن و از هرگونه بدی که منجر به نافرمانیت شود، در امان دار.الهی! به امید اجابتت، در این ضیافت ملکوتی به زبان روزه‌داران تو را می‌خوانم: «اللهمّ حَبّبْ الیّ فیهِ الإحْسانَ وکَرّهْ الیّ فیهِ الفُس
روزى بهلول از مجلس درس ابوحنیفه گذر مى کرد او را مشغول تدریس دید و شنید که ابوحنیفه مى گفت حضرت صادق علیه السلام مطالبى میگوید که من آنها را نمى پسندم اول آنکه شیطان در آتش جهنم معذب خواهد شد در صورتیکه شیطان از آتش خلق شده و چگونه ممکن است بواسطه آتش * عذاب شود دوم آنکه خدا را نمى توان دید و حال اینکه خداوند موجود است و چیزیکه هستى و وجود داشت


ادامه مطلب
فکر نمیکنم اصفهان جای دیگ وجود داشته باشه ک لباس بفروشه و من نرفته باشم. یا اونقدر زشتن ک اصلن نمیشه نگاهشون کرد یا بیش از حد گرونن! دارم ب حدی میرسم ک میخام برای عروسی برادر همون هودی مشکیه‌م رو بپوشم و شلوار لی، کفش آل‌استار و موهامم دم اسبی ببندم. تآمآم‍♀️
 
هیچ زیربناى اجتماعى از آن زیربناى شوم خطرناکتر نیست که انسانى، یا انسانهایى، بتوانند هر چه می‌‏خواهند بکنند بی‌‏آنکه بشود بر آنها خرده گرفت و بی‌‏آنکه بشود از آنها بازخواست کرد. مسئولیت در جامعه اسلامى مسئولیت متقابل است. همه نسبت به یکدیگر مسئول‌اند.  
 محمد حسینی بهشتی
 
دقیقا الان یک ماه هست که دست و دلم به مطالعه آزاد نرفته و وقتم رو دارم به بطالت تمام می گذرونم،قرار بود بعد از سفر کربلا یک بازنگری در خودم انجام بدم ببینم با خودم چند چندم؟!،به همین بهانه دست از مطالعه کشیدم تا کمی بیشتر درباره آموخته هام فکر کنم...و الان نه چیز جدیدی یاد گرفتم و نه بازنگری درباره خودم انجام دادم و نه درباره آموخته هام فکر کردم...
ادامه مطلب
به نام آفریننده زیبا آفرین
محمد امین حجازی
۸ فروردین ۱۳۹۸
نظریه هایی که اگر درست باشند، باید دنیا را طوری دیگر دید!
خواستیم که کمی از بحث های سیاسی و سخت دوری کنیم درحالی که یکسری نظریه را مرور کنیم که اگر درست باشند، احتمالا کمی بترسید شاید هم در فکر فرو روید!
کسی به ماه نرفته!
تصویر بالا تصویر اچ دی شده ی ماموریت اپولو هست که طی آن آمریکا برای اولین بار به فضا و ماه رفته است. اما مروری می کنیم بر چند نظریه که می گوید ماموریت آپولو دروغ است و کس
آقا اون سری که من رفتم ترکیه واسه کارام رو یادتونه؟
تقریبا چندروز از تولد مامانم گذشته بود و منم از اونجایی که فراموش کرده بودم تولدشو-___________-
براش کلی وسیله آرایشی بهداشتی خریدم(دوس داره:d)
بین اونا دوتا دونه اسپری بدن خیلیییی خوشبو هم گرفتم براش*___*
بعد این از یدونه اش خیلی خوشش اومده و همش از اون استفاده میکنه
و از اونجایی که خیلی دوسش دارم و نمیخوام ی وقت خدایی نکرده عذاب وجدان بگیره که اسراف کرده که یدونه اضافی داره و از این حرفا
تصمیم گرف
پدر وی گرچه از شمار رهبران سیاسی واقعی نبود ، درست مثل دزینیوری‌های دیگر یکی از طرفداران ابدی حزب محافظه‌کار و طرفدار دولت بود . این مرد با هرگونه نوآوری و ابداع سر دشمنی داشت ، و با افراد واقعاً مستضعف و مستأصل جامعه که خواستار حقوق جدیدی بودند و می‌خواستند در اقتصاد سهم عادلانه‌ای داشته باشند مخالف بود . نسبت به افراد بی‌نام و نشان بدگمان بود ، از سرسپردگان نظام قدیم بود و آماده برای فداکاری در راه هر چیزی که آن‌را مشروع و مقدس می‌شمرد
برای کاری که می‌خوام بکنم داره دیر می‌شه. یک بار سال کنکور، بابا حرفی بهم زد، گفت هر وقت تونستی کاری رو بکنی، همون موقع باید از شرش خلاص شی، وگرنه بعدها و بعدترها فقط و فقط شرایط سخت‌تر می‌شن. و من الان رسیدم به اون «بعدترها». یه بار فکر کنم ماتیلدا نوشته بود این‌که مسیری خلوت‌تره و کسی تا حالا از اون راه نرفته یا آدم‌های کمی انتخابش کردن، به این معنی نیست که تو نمی‌تونی یا انتخابت اشتباهه، فقط باید باور داشته باشی به خودت و انتخابت. حالا
ما گنهکاریم،آری، جرم ما هم عاشقی استآری اما آنکه آدم هست وعاشق نیست، کیست؟زندگی بی عشق، اگر باشد،همان جان کندن استدم به دم جان کندن ای دلکار دشواری است، نیست؟زندگی بی عشق، اگر باشد،لبی بی‌خنده استبر لب بی خنده بایدجای خندیدن گریستزندگی بی عشق اگر باشد،هبوطی دائم استآنکه عاشق نیستهم اینجا دوزخی استعشق عین آب ماهی یا هوای آدم استمیتوان ای دوست بی‌ آب و هوا یک عمر زیست؟
 
قیصر امین پور
آنکه خم شود به دستگیری کمتر از خود، آنکه سر به زیر کند، تن به زیر کند، نه به سجده‌ی ترس و اوهام و عذاب،‌ نه چون بزدلان، که همچو دلیران تن فرو کشد به دستگیری آنکه نمی‌تواند، بهر او بهشت‌ها سر خم می‌کنند و آسمان‌ها دامن می‌شکنند و به رقص در می‌آیند و آغوش می‌گشایند.
آنکه عربده‌کشی کند، و دامن و پرچم این و آن آتش زند و عوعو و عرعر کند و از دیوارها بالا رود، ادّعا و تظاهر و زاهدی و بوزینگی کند،‌ چنین پست و حقیر و «گریزان» - چنان که دیدید و خواه
ریشه‌ی بی قراری های ما چیست؟
مولانا بر این باور بود که:
جمله ی بی قراری ات از طلب قرار توست
طالب بی قرار شو تا که قرار آیدت
می گوید: علت بی قراری های ما از قرار جویی و ثبات طلبی های ما نشأت می گیرد، اما اگر طالب بی قرار باشیم و اذعان کنیم که همه چیز در معرض تغییر و تحول است آن گاه به آرامش دست خواهیم یافت.
به جای آنکه از لحظه ای که در آن هستیم لذت ببریم ، سعی می کنیم با عکس گرفتن، آن لحظه و خاطره را تصاحب کنیم و...
 شاید یک نتیجه این تمایل ما به داشتن
ما گنهکاریم،آری، جرم ما هم عاشقی استآری اما آنکه آدم هست وعاشق نیست، کیست؟زندگی بی عشق، اگر باشد،همان جان کندن استدم به دم جان کندن ای دلکار دشواری است، نیست؟زندگی بی عشق، اگر باشد،لبی بی‌خنده استبر لب بی خنده بایدجای خندیدن گریستزندگی بی عشق اگر باشد،هبوطی دائم استآنکه عاشق نیستهم اینجا هم آنجا دوزخی استعشق عین آب ماهی یا هوای آدم استمیتوان ای دوست بی‌ آب و هوا یک عمر زیست؟
 
قیصر امین پور
یا لطیف...
 
از آن دمی که گرفتم تو را در آغوشم
هنوز پیرهنم را، نشُسته می پوشمهنوز بوی تو از تار و پود زندگی ام
نرفته است که خود را به عطر بفروشمعجب مدار، از این جوششی که در من هست
که من به هرم نفس های توست که  می جوشمکجا به پیری و سستی و ضعف روی آرم
منی که آب حیات از لب تو می نوشمبه بوسه ای که گرفتم در آخرین لحظه
برای بوسه ی دیگر دوباره می کوشم...
منزوی و در خود فروریخته، بی‌خدا، با چند گوشه و چند آوای مرده خوش. خفته، سخت خفته، از خود بی‌خبر، از جهان بی‌خبر، در چنین انزوای سخت، مدّعی، بی‌هنر، مرده، بی‌ریشه. نه چنین بیش از این نمی‌‎توان مرده بود. بیش از این چنین نفس‌کشیدنی حرام است. 
چنین مردگی حرام است. چنین بی‌موسیقی زیستن، چنین پست، چنین زرپرست، چنین به دلّالی و حراج و تاراج زیستن. چنین حقارت حرام است، ای خر! حرام را تو خود می‌گویی، من از تو به تو می‌گویم. این چنین بی شرافت زیست
حالا اون‌طوری نگا نکن منو. مام همیشه انقدر درب و داغان و زوار در نرفته نبودیم که. روزای سلامت و عافیتم داشتیم. نه روزگار بد تا کرده نه هیچی. خودمون بد تا کردیم. حقیقتش الانم تو روزای سلامت و عافیتیم هنوز یجورایی، منتهی عینکمون سیاه شده، دلمونو غبار گرفته... 
ولی شما اون‌‌طور نگا نکن... بخاطر خودت میگم... 
بسم الله الرحمن الرحیم
 
برای اغلب گیاه ها اینطور است؛ هزار تا برگ روی زمین بیوفتد یک دانه سبز نمیشود اما از یک دانه هزار برگ و هزار دانه ی دیگر بارور میشود.خاصیت بعضی خون های ریخته شده هم همین است، هر یک قطره که بر زمین میریزد هزار لاله ی سرخ از پسش می روید.
 
___
۱.من المومنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا
۲.  نپندار که مرده اند..
۳.هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
۴.هنر آن است که بمیری قبل از
رسم دنیا در همین است آنکه آمد رفتنی ستبعدِ رفتن نام نیکت بر زبانها ماندنی ست
 
تا توانی خلق را از خود مرنجان با سخنآنکه بالاتر نشیند ، آخرش افتادنی ست
 
عمر و جانت گرچه عمر نوح هم باشد ولیشیشه ی عمر گرانم عاقبت بشکستنی ست
 
تکیه بر ایمان خود کن هم رهِ شیطان مشوریسمانِ دست شیطان قطعاً پوسیدنی ست
 
ثروتت بند است بر شب شهرتت با یک تبیعاقبت ثروت به دست وارثان بسپردنی ست
 
دل مبند بر مال دنیا ، مالِ دنیا بی وفاستخرقه ی زر هم بپوشی سیم و زر نابردنی ست
حصرت صادق ع فرمود همانا شما در عمرهای گرفته شده وروزهای شمرده شده هستید که ناگهان مرگ در رسد آنکه خوبی کشت کند آنجا غبطه و آرزوی یاد تر داشتن را درو کند و هرکه بدی می‌کارد پشیمانی بچیند برای هر شخص ک شتکاری همانست که کشت کرده  هرکس از شما که در تحصیل روزی کند است ر وزیش بر او پیشی نگیرد یعنی ک ندیش سبب از دست دادن از دست رفتن روزی او نشود و آنکه حریص است هر قدر حرص زند بان چه مقدرش نشده دست نیابد اگر بکسی خیری رسد خداست که آنرا باو داده و اگر از
28تا کشور اروپایی کمک چندرغازشونو توی بوق و کرنا کردند که بعله!! ما هم به سیل زده هاتون کمک کردیم!
بدتر آنکه بعضیا در داخل و شبکه های ماهواره این صدقه گداهای ایران رو با آب و تاب تعریف میکنند.. 
و جالبتر آنکه هدیه دیروز یک لبنانی ساکن بعلبک تقریبا معادل کمک همه این کشورا بوده.
اونایی که عاشق چشم آبیهای اروپا ن و میگفتن نه غزه نه لبنان توی افق محو شدن.
امام حسین علیه السلام در مناجات با خداوند :
آنکه تو را ندارد چه دارد؟!
و آنکه تو را دارد چه ندارد ؟! 
این کلام سید الشهدا فوق العاده است
میشه مدت ها بهش فکر کرد و نکته به دست آورد
میشه باهاش آرامش گرفت...
----------
 آن کس که تو را دارد از عیش چه کم دارد
وان کس که تو را بیند ای ماه چه غم دارد
مولانا 
اگر شعر یا مطلبی در این مورد دارید کامنت کنید
نگاه هر چه باشد و رویکرد در هر مسیر که باشد، خلوص می خواهد و استقامت.
حضور به آن منظر و جهت گیری می خواهد.
که باشی.
آن بودنی که در آن دیدگاه مورد نظر است را باشی.
نه آنکه ادای کسی را در آوری که در آن مکتب فرض می کنی.
نه آنکه ادای آن طور دیدن در آوری.
در نهایت عمق نگاه است که روی رفتار سوار می شود. هر چه بخواهیم ظاهر رفتار را اتوکشی کنیم، بدون آنکه باورمان باشد، نهایتا یک جایی خودمان را لو می دهیم. صدای درونمان در می آید.
حالا می خواهی به راه اسلام با
 
ای خدای بزرگ،
ای آنکه نمونه های بزرگی چون حسین علیه السلام را به جهان عرضه کرده ای،
ای آنکه برای اتمام حجت به کافران وجودت ... سیاهی ها و تباهی ها را به آتش وجود حسین ها روشن نموده ای،
ای آنکه راه پر افتخار شهادت را برای آخرین راه حل انسان ها باز کرده ای ....
 
 بخشی از نیایش های شهید چمران، کتاب زمزم عشق، ص 121
کوچیک بودم، جمعه بود. 
شایدم نبود، یادم نیست.
بابام خونه نبود، یا مسافرت بود، یا سرکار. اینم یادم نیست.
مامانم خواست مارو ببره حرم، سر یک چیزی بهونه گرفتم و با لجبازی گفتم نمیاام.
مامانمم دست X رو گرفت و دوتایی خونه رو ترک کردن، پشیمون بودم از رفتارم، دلم بیرون رفتن رو میخواست، حرم رو میخواست. 
رفتم پنجره که رو به خیابون باز میشد رو به سختی باز کردم و داد زدم 
مامااااان! برگردین، منم میخوام بیاااااام.
و زدم زیر گریه.
ولی مامانم نبود.
بعد دقایقی
 
عجیب آنکه مأموران یگان ویژه هیچ اقدامی انجام ندادند.
 
پس از پایان بازی جمعیت فراوانی پشت در رختکن تیم استقلال حضور داشتند و اعضای تیم مهمان در بین حملات لفظی و فیزیکی برخی تماشاگران وارد اتوبوس شدند. عجیب آنکه مأموران یگان ویژه هیچ اقدامی انجام ندادند.
بغض‌های نگفته‌ای دارد
همه‌شان بابت همین شهر است
هی صدا، صدا و بعد سکوت
آدمک باز با خودش قهر است
 
در میانِ راه نرفته‌اش مرده است
این طرف، پشت گورهای سپید
چشم گرداند برای پریدنی از نو
سرخوش از درد، و باز هم نپرید
 
گشت دنبالِ دلیلی از بودن
در قیاسِ «خودش» و «تو» و «شما»
از میان موج خون صدا آمد:
ما همه مُرده‌ایم، تو زود نیا!
 
گیر و دار جهان پر از باد است
در هیاهوی این تن مرده
چشم‌هاش سال‌هاست بسته شدند
آدمک باز هم رکب خورده.
 
-ف.میم.
از نود و هفت همین برام کافیه که آرزوهای جدید پیدا کردم؛ برای قبلِ بیست و پنج سالگی، برای من و مهرو، برای تنها من. همین بس که اومدم و حس می‌کنم پنجره‌ها رو باز کردم و بهار دم در، شکوفه‌ها نشسته روی درخت، حیاط بزرگ خیس این‌جا منتظر برای رسیدن روزهای نو. در جریان یه سالِ دیگه تموم می‌شم، با همه خاطراتی که فراموش می‌شن و با تمام حس‌هایی که تا عمر دارم، هر کجای دنیا هم که برم، می‌دونم متعلق به من‌ان. یک بارِ دیگه فقط منم و من؛ و چه اشکالی داره،
امام حسین علیه السلام در مناجات با خداوند :
آنکه تو را ندارد چه دارد؟!
و آنکه تو را دارد چه ندارد ؟! 
این کلام سید الشهدا فوق العاده است
میشه مدت ها بهش فکر کرد و نکته به دست آورد
میشه باهاش آرامش گرفت...
----------
 آن کس که تو را دارد از عیش چه کم دارد
وان کس که تو را بیند ای ماه چه غم دارد
مولانا 
اگر شعر یا مطلبی در این مورد دارید کامنت کنید
سلام 
امروز شنبه بود ولی شبیه جمعه بود.از اون جمعه‌ها که نه دل گرفته،نه مغز خسته‌س نه خوشی نه کلا هیچی.بی همه چیزی یجورایی.
حال اکثریت مقیم ساکن خوش نیست.خالی بندیای مشاور را باور کرده و به آینده دل می‌بندد.
 پل گلدن گیت ندیده از دنیا نریم،پیپیر نداده نریم،مک‌دونالد نخورده نریم،کربلا نرفته نریم،نمایشنامه ننوشته نریم،این چنین رقصیدن میانه زمین آرزو به دل نریم،کنسرت علی عظیمی و نامجو نرفته نمیریم،دو نفره نخندیده نمیریم،لپ طفل خود را نکش
متن ترانه حسین توکلی به نام عشق خوش آرایش

ماه ترین ماه جهانمنفس باش به جانمدر تب و تاب و هیجانمگرفته زبانمعاشق و دیوانه ی آنم که با تو بمانم ...جان به لبم کردی بس که تو خونسردی رفتی که برگردی ماه شب منتویی آرامش آنکه شدم رامش عشق خوش آرایش تاب و تب منجان به لبم کردی بس که تو خونسردی رفتی که برگردی ماه شب منتویی آرامش آنکه شدم رامش عشق خوش آرایش تاب و تب منگشتم نبود مثل تو نگرد اصلا نیست تو از آسمان افتادی مث تو دلبر نیستگوهر تویی و الماسم کنارت
خوشم از آنکه موج جان بخیزدخوشم کشتی دلِ توفان بخیزد
خوشم از مردن و از تازه جستنخوشم با درد تا درمان بخیزد
مرو ناخوش ز پیشم ای دل خونبتپ تلخیده تا قندان بخیزد
غریبی پیش گوشم دوش می‌گفتهر آیینه که شب رقصان بخیزد
سحر روح دگر از تخت جستمچنان اینی که فردا آن بخیزد
بگفتی راه و گفتم راه این استتو ویران گشتی و ویران بخیزد
بهُش حلمی که این ره خواب‌گیر استهر آنی لشکر عصیان بخیزد
Loga Ramin Torkian and Azam Ali - Feathers of Fire
هیچگاه به این مقدار بدین احساس، به تنفر از انسان ها و صورت هاشان دچار نبوده ام و خود نیز درون این قاعده ام. همانقدر انسان و نفرت انگیز و از آن راه نجاتی نیست. توی کوچه ها گشتن، زیر قطع و وصل شدن نور زرد رنگ چراغ سایه ام لحظه ای بسط پیدا می کند به تمام کثافت ها و تاریکی های محیط دورم و لحظه ای دیگر تنها اندازه من می شود. یا ک ضریبی قابل محاسبه صرفا به سبب فاصله و زاویه ای ک چراغ با من دارد. متاسفانه، اقبال بدی دارم. از آنکه می شد این خودآگاهی و من بود
دو باره کسب ثواب هزار حج کردم                   طواف قبر تو یا ثامن الحجج کردم
ما حج که نرفته ایم اما کافی است                  یک مرتبه حج فقرا بنویسند
آقا به ملازمان بگو نامم را                              یک گوشه ی ایوان طلا بنویسند
ما شیعه که نه...ولی شما راضی شو             ما را زمحبان شما بنویسند
راضی نشوی که خادمان نامم را                   از دفتر نوکران جدا بنویسند
گفتم که پس از مردن من جای دعا               روی کفنم رضا....رضا....بنویسند
ممنون از کسانی که دغدغه ی شرکت در انتخابات دارند. و ممنون تر از کسانی که دغدغه ی انتخاب صحیح دارند و در صدد تحقیق هستند.
اما برادرم! دم انتخابات موقع تحقیق نیست! نماینده ی مورد نظر شما کسی است که در غیر این شرایط تبلیغاتی درباره ی او تصمیم گرفته باشی!
چرا؟
واضح است!
چون موقع انتخابات تبلیغات است که حرف اول را می زند. شاید قورباغه را رنگ کردند و به اسم قناری به ما قالب کردند!
موقع انتخابات چرب زبانی ها شروع می شود؛ محبوبترین افراد آنهایی می شوند ک
دعای روز چهاردهم ماه مبارک رمضان
ای آنکه پرده‌پوشی و غفرانت خطاهایم را پوشانده! اگر نبود مغفرت و بخشش تو، گناهانم مرا رسوا می‌ساخت و آنگاه بود که حتی عزیزانم مرا از خود طرد می‌کردند. ای آنکه آبروی بندگانت را خریده‌ای! به‌فضل خود لغزش‌هایم را از نامهٔ اعمالم پاک کن و مرا به‌خاطر آن‌ها مورد بازخواست قرار مده و توفیق آن ده که آثار خطا و گناه از صفحه ضمیرم نیز پاک شود.الهی با امید به بخششت، همزبان با روزه‌داران، تو را می‌خوانم: «اللَّهُمَّ
همان‌طور که مستحضرید، طبق برنامه‌ای که چیدم پیش نرفته ام و بی‌نظمی وبلاگم را فرا گرفته.
چند دقیقه پیش حساب کردم و از نه پست_ نوشته‌ای که باید تا الان منتشر می‌شد،شش تای آن و از هشت پست_هنری،سه تایش را نوشته‌ام! :/
امیدوارم بتونم لابه‌لای پست‌هایی که قرار است در ادامه  بنویسم؛ پست‌های جامانده را هم بنویسم و منتشر کنم.
مرگ بر بی‌نظمی ناخواسته! :)
 
+با تشکر از ماهان که بعد از اینکه جوابم به کامنتش را دوباره خواندم   
از خودم  خجالت کشیدم! با
خون از گوشه‌ی لبش آرام به پایین چکه می‌کند؛ کسی‌دگر با احساسش قلبش را نشانه رفته است؛ دیگری با احساسش گوشه‌ی تاریکی از اُتاق، دست و پا می‌زند، همانند مرغی که جلادوارانه، سرش را از تنش جدا کرده باشند! تاریکی سرد است؛ دیگر هیچ‌چیز نمی‌تواند درونِ این تاریکی قلبش را به بازی بگیرد؛ حتی همین تاریکی، حتی همین سرمای اَبدی؛ باید چیزی درونِ مَغزش شکل بگیرد، چیزی شبیه به ترس، چیزی شبیه به هیولایی ترسناک درونِ ذهنش، اما عکس‌العملی در کار نیست،
خون از گوشه‌ی لبش آرام به پایین چکه می‌کند؛ کسی‌دگر با احساسش، قلبش را نشانه رفته است؛ دیگری با احساسش، گوشه‌ی تاریکی از اُتاق، دست و پا می‌زند، همانند مرغی که جلادوارانه، سرش را از تنش جدا کرده باشند! تاریکی سرد است؛ دیگر هیچ‌چیز نمی‌تواند درونِ این تاریکی قلبش را به بازی بگیرد؛ حتی همین تاریکی، حتی همین سرمای اَبدی؛ باید چیزی درونِ مَغزش شکل بگیرد، چیزی شبیه به ترس، چیزی شبیه به هیولایی ترسناک درونِ ذهنش، اما عکس‌العملی در کار نیس
توی تاکسی نشسته بودم که راننده نگه داشت و دختر نوجوانی با حالتی مضطرب داخل آمد و نشست. تا در را بست، بوی آرایش غلیظ و لایۀ ضخیم کرم فضای کوچک تاکسی را پر کرد. هنوز چند متری بیشتر راه نیفتاده بودیم که گفت: "آقا! نگه دارید، شرمنده، یادم رفته کتابم رو بیارم"!! عازم کلاس زبانی_چیزی بود. با این حال کتاب یادش رفته بود، ولی کرم یادش نرفته بود. به کجا می رویم؟!
#بودن_یا_نبودن
درهای شب را بستهحواسم را در  چادر شب پیچاندهاماچه بی قرارم باز امشب!دلم،دلم آکنده از هیاهودم به دم آکنده ام از حسی که می دانم و نمی دانم چیست!  امشب سرشار  از انبوه دلشوره های آشنا رقص هزاران سایه طنین آشنای یک صدا! چه کشنده است مرز بین بودن و نبودن ها!تنهایم اگردلم از چه بی قرار است امشب!
گاهی می ترسم از خودم!گاهی فرار می کنم از آنکه می دانم هست،و نیست اما دیگر در این روزها کنارم! گاهی دروغ می گویم که نیست آنکه رفته و رفته تا که
بعد از شاید ده روزبچه ها مرسی که هستید و حالم رو پرسیدید.
اون پست واسه این نبود که کامنتهای "نرو ، بمون" دریافت کنم واقعا. میخواستم بی خبر نرفته باشم
چیز خاصی واسه نوشتن ندارم.حس نوشتنم پریده
اما به قول خودتون حیفه این همه خاطره رو یهو حذف کنم.
اینجا پابرجاست
من هم فعلا خاموشم.
اما به خودم جلوی شما قول میدم که هروقت حس حرف زدن و نوشتنم برگشت اولین جایی که میام اینجا باشه :*
باز هم مرسی *_*
من هیچ وقت سراغ نواختن سازی نرفته بودم و حس‌های جمله نشدم رو با نواختن جبران نکرده بودم. مثل بعضی که می‌نوازن و از صداش حظ می‌برن من بلد نبودم سازی بنوازم. حالا اما دست‌هاش رو می‌گیرم و نگران حس‌های جمله نشدم نیستم. حالا می‌نوازم. کلاویه‌های دست‌هاش رو از بَرَم..  
به همه ماچ عید دادیم، همه، همممهدر حد سلام احوال پرسی به سلول ها سر زدیمصبحونه شیرکاکائو و ناهار آب‌هویج خوردیم
به توصیفات نچسب آدم ها حول سفر های خارجه و گردش های عجیبشون تو عید گوش دادیم و به همه ی ددر های نرفته مون فکر کردیم
به بحث ظاهرا تموم نشدنی مردها حول چیپ استقلال گوش دادیم
به عینک دور مشکی "ه" روی میز روبرویی خیره شدیم و به کار بدمون فکر کردیم....

رونوشت به "ه"، میز روبرویی؛ من آدم پست فطرتی ام...ببخشید
دوستای من برای درس روستا یک، یه روستای قشنگ اطراف شهر کرد رو برای برداشت انتخاب کردن، یه قسمت از برداشت‌شون رو قبل از عید انجام دادن و قسمت دیگه رو برای این سمت سال گذاشتن. قرار بود که دیروز برن و من هم می‌خواستم باهاشون برم که به دوستام برای برداشت خونه‌های روستایی کمک کنم. متاسفانه درس روستا از چارت درسی ورودی ما حذف شده و ما از این تجربه عالی
محروم شدیم - به این خاطر خیلی دوست داشتم که همراه‌شون برم. ولی یه خیلی از کارهای انجمن علمی معما
سلام
امشب، شب تولد توست
حواسم هست، یادم نرفته
حتی هدیه هم برات انتخاب کردم
صددرصد هم میدونم‌ ازش خوشت میاد
ولی
فقط انتخاب کردم
نیستی که باشم و پیشونیتو ببوسم و ذوق زدت کنم
من جای خالی تورو هر لحظه کنارم احساس میکنم
تو چی؟ جای خالی منو پر کردی؟
ته قلبت که مال من بود
الان کسی خونه کرده؟
دردودل زیاده
ولی چشمام‌ تار شده
نمیتونم بیشتر از این بنویسم
فقط خواستم بگم
تولدت مبارک زندگی
ﺑﻪ ﺳﻼ‌ﻣﺘ ﺩﺧﺘﺮ ﻪ ﻭﻗﺘ ﻋﺸﻘﺸﻮ ﻣﺒﻨﻪ ﺩﻟﺶ ﺮ ﻣﺸﻪ ﺑﺮﻩ ﺗﻮ ﺑﻐﻠﺶ ﻭﻟ ﻧﺠﺎﺑﺘﺶ ﻧﻤﺬﺍﺭﻩ !ﺑﻪ ﺳﻼ‌ﻣﺘ ﺴﺮ ﻪ ﺣﺘ ﻪ ﺑﺎﺭﻡ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺵ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﻧﺪﺍﺩ ﺩﺳﺘﺶ ﺑﻪ ﻋﺸﻘﺶ ﺑﺨﻮﺭﻩ ﻭﻟ ﺎﺵ ﺑﻔﺘﻪ ﺩﺳﺘﺎﺷﻮ ﻭﺍﺳﻪ ﻋﺸﻘﺶ ﻣﺪﻩ !
..
به سلامتی مورچه که گریه کرد ولی هیچکس اشکشو ندید!
..به سلامتیه اون لامصبی که از زندگیم رفت اما هنوز از این دل لعنتی نرفته !!!
..
به سلامتی اونیکه تا بود امید بود… آرامش بود… رویا بود ولی خاطره شد… بغض شد… درد شد…
تا به کی 
قرار بر دمیدن به شمع‌هاست؟
شمع‌های هرزِ نانجیب که
از دل سیاه کیک‌های تلخِ سرزده
با جرقه‌ای جوانه می‌زنند
بی بهانه‌ای، زبانه می‌کشند
آتشی به دامنِ جهان ما،
روزهای مرده از جنون فکر،
روزهای بُرده از دیار بکر
می‌زنند
قدرتی نمانده تا
یک ‌نفس نگاه دارم آتش لجوج را
می‌کشد و می‌برد
روزهای انتظار و تا همیشه کوچ را
می‌شماردم که چندمین منم
چندمین نیامده که رفته‌ام
چندمین نرفته‌ای که مانده‌ام
چندمین کسی که در میانه‌‌ام
نارسیده‌ا
پس از آنکه موج جدید فیلترینگ سایت های دانلود فیلم شروع شد کاربران شروع به ریپورت کردن صفحات شبکه های نمایش خانگی در شبکه های اجتماعی کردند. اولین نتیجه اش این شد که شبکه های نمایش خانگی مجبور شدند صفحات شان را پرایوت کرده و از حالت عمومی خارج کنند.
به نظر می رسد شاهد اتفاقی که چند سال پیش برای تاینی موویز (بزرگترین سایت دانلود فیلم ایران که زمانی رتبه ۲۸ الکسا را در کشور داشت) این بار در ابعادی گسترده تر برای سایت های دانلود فیلمی مثل دیبا موو
از کرامات اوست که مرگ خود را خبر داد به دست جعده. گفت: انا اموت بالسّمّ کما مات رسول الله. (من چون رسول خدا به وسیله زهر از دنیا می روم.) 
گفتند: "چه کسی تو را مسموم می کند؟" 
گفت: امراتی جعدة بنت الاشعث بن قیس. (همسرم جعده، دختر اشعث بن قیس.) 
گفتند" او را از خانه ات بیرون کن." 
گفت: "چنین کاری انجام نمی دهم، به چند جهت: اول آنکه در علم خداوند متصور است که او قاتل من است (و از قضا و قدر حتمی الهی نمی توان فرار کرد)، دوم آنکه هنوز جرمی مرتکب نشده است که من
هر دو خوب میدانیم در سکانس آخر،عاقبتمان نگاه های سردیست از جنس زمستان سال گذشته ! باید دستت را بفشارم و بگویم " بدرود" !! و برویم به امان خدا ...  زنانه شیر میشوم !! میبوسمت ... بی آنکه مجال بیابی میبوسمت ... فیلمنامه را به روی من نیاور ! هزار بار خواندمش ... اما میبوسمت !! پیش از آنکه لب به اعتراض باز کنی کارگردان میگوید : کات ! انگار او هم میداند این پایان چقدر به تن ما می آید ! ... این " ناگهانی " من پایان قصه میشود ! و پس از سالها هنوز ما را با همین عاشقانه ی
غمت داره منو با خودش میبره به گذشته بودنتبه مادرم گفتم: «دیگر تمام شد»گفتم: همیشه پیش از آنکه فکر کنی اتفاق می‌افتدباید برای روزنامه تسلیتی بفرستیمهمیشه پیش از آنکه فکر کنی اتفاق می افتد همیشه پیش از انکه فکر کنی اتفاق می افند همیشه پیش از انکه فکر کنی اتفاق میافتد همیسه پیش اط انکه فکر کنی اتفاق میافتد همیشه پیش از آنگه....همیشه..فکر کنی.... اتفاق افتاده بود ذیگر تمام شده بود تمام شده بود باید برای خودم تسلیتی بفرستم چرا که غمت مرا خواهد کشت
 
 
عشق بود و جبهه بود و جنگ بودعرصه بر گُردان عاشق تنگ بودهر که تنها بر سلاحش تکیه کردمادری فرزند خود را هدیه کرددر شبی که اشکمان چون رود شدیک نفر از بین ما مفقود شدآنکه که سر دارد به سامان می رسدآنکه که جان دارد به جانان می رسددیده ام ، دستی به سوی ماه رفتبی سر و جان تا لقاءالله رفتزندگیمان در مسیر تیر بودخاک جبهه ، خاک دامنگیر بودآنکه خود را مرد میدان فرض کردآمد از این نقطه طی الارض کردهر که گِرد شعله چون پروانه استپیکر صدپاره اش بر شانه است
به اعتقاد یک کارشناس صنعت خودرو، علیرغم اینکه شاخص‌های اقتصادی در شرایط مناسبی قرار ندارند و منتظر روال افزایشی قیمت خودرو در روزهای پایانی سال بودیم، ویروس کرونا، تامین قطعات چینی و خطوط تولید خودروسازان را تا حدودی کاهش داد و سبب شد خریداران به جهت حفظ سلامتی خود خانه‌نشین شوند. اما نباید فراموش کرد که پارامترهای افزایش قیمت خودرو از بین نرفته اند.
به گزارش ایسنا، طی یک ماه اخیر بازار خودرو بالا و پایین زیادی به خود دید و پس از یک شیب ت
زمانی که جسم مغلوب روح شود به محض اراده و تصور مکان بعید، روح جسم را به همراه خود می برد بلا مهلتٍ ، چنانکه فرضا خیال جایی کنیم اگر خیال ما قوت داشته باشد به محض خیال باید جسم ما در آنجا به تبعیت روح فورا حاضر شود. (۱)
گوهر شب چراغ صفحه ۲۷۶
مرحوم محمد حسن نیستانکی نایینی
پ، ن:
(۱)- چون به مظاهرت جذبه و محبت علوی و مطاوعت شریعت مصطفوی شخص به مرتبت انسلاخ دست یافت، تواند به عزیمت خویش سیر در اقطار و اکناف عوالم بکند و بدایع ابداع را مشاهده نماید، ولک

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها