نتایج جستجو برای عبارت :

خاطرات مدرسه محاله یادم بیاد

مهر که میاد نمیدونم چرا همه تو اینستاگرام اصرار دارن از خاطرات مدرسه شون بگن. معلوم میشه حتی برای اونایی هم که ازش خاطرات تلخی تعریف میکنن روزای موندگاری بوده! من که اساسا نه روزای خوبشو یادمه نه روزای نحسشو. نه تنها مدرسه که از دانشگاه هم خاطره خاصی رو برای خودم هی مرور نکردم تا چنان تو مغزم تثبیت شه که انگار همین دیروز اتفاق افتاده. وقتی بزرگ شدم و فهمیدم نظام آموزش و پرورش مملکتم تا چه حد قاتل استعداد و انسانیت و اخلاق آدماس، تا چه حد آلوده
فردا امتان دارم =/ 
۱۲۰ صفه فلسفه =/ 
هنو ۱۰ صفه هم نخوندم با همونم مغزم ارور داده الان
هیچی دیگ فعلا فقط امیدم بخداس

پ.ن : درضمن غذا هم رزرو ندارم غذا بم نمیدن سحری
منو این همه خوشبختی محاله محاله 
اونیکه رد داده هم خودتونید
من بارها زنبور قورت داده ام.
و سالی حداقل دو بار یه پرنده می خوره به سرم ، همیشه وقتی دارم سر یکی داد میزنم می خورم زمین.
وقتی پیانو میزنم محاله درش روی انگشتام بسته نشه
امکان نداره شب بخوام از رو ریل قطار رد بشم یهو یه قطار بوق زنان نیاد طرفم.
محاله موقع رد شدن از وسط محوطه ی چمن فواره ها کار نیفتن.
هر نردبانی ازش رفتم بالا یه پلش زیر پام شکسته.
محاله ممکنه روز تولدم مریض نشم
 هر بار سفر میکنم یه روز بعد از جشن میرسم به شهر.
آخه آدم ممکنه به چند تا
اقا بگو چی شد. من دوتا از منابع کنکورمو که پیدا نمیکردم تو قفسه دیدم ذوق مرگ شدم ازشون خواستم برام نگه دارن تا فردا براشون واریز کنم. اینقدر خوشحالم که باورت نمیشه. فلسفه ی نقادی کانت دیگه عمرا پیدا میشد. خلاصه که منو اینهمه خوشبختی محاله محاله محاله :))))) دستشون درد نکنه برام نگه میدارن خدایی. از قفسه کتابایی که نیستو میشه خرید. رو اینجا بزنین پیجش باز میشه. 
داشتم خاطرات بابامو مرور میکردم که یهو لبخند نشست رو لبم:) خاطرات شیرین هم تلخه وقتی نیستی...میگفت بیشتر عشقم راه مدرسه بود تا خود مدرسه، راه مدرسه یعنی درخت میوه گنجشکا دویدن وشیطنت...وقت پرسش بود،معلم جدی ای داشتیم،منم سر کلاس چون آروم نبودم جواب سؤالای بقیه رو از من می پرسید، یهو صدا زد پورابراهیم؟ گفتم بله آقا، پرسید تو بگو گله داری با کیست؟منم سریع گفتم:شاه آقا.اونم که شنید شاه باعصبانیت اومد سمتم و گفت: که گله داری با شاه است آره،شاه!اله
سلام من در مدرسه شما درس میخوانم و از کلاس دوم تا ششم در مدرسه شما هستم من خیلی از شما و معلمان و بقیه همکاران راضی هستم و مدرسه خودم را دوست دارم.
از نظر من مدرسه خوب مدرسه ای است که زنگ تفریح غذاهای سلف سرویس داشته باشد. مدرسه خوب مدرسه ای است که معلمان خوبی مانند خانم نایبی و ... داشته باش. مدرسه خوب مدرسه ای است که در کلاس آن کولر اسپلیت و صندلی های بسیار بزرگ داشته باشد و در بوفه مدرسه همه نوع خوراکی را بیاورند و وسایل را به قیمت پایین تر بفرو
چقدر زبانم خوب شده خودم باورم نمیشه اصلا. تونستم یک صفحه بنویسم یعنی این قرار رو با خودم گذاشتم هرچقدر که بلدم روزی یک صفحه بنویسم. قبلا ها نه میتونستم و نه میخواستم و نه حتی بلد بودم که بخوام انجام بدم همچین کاری رو. جدا از این چه فرانسوی و چه انگلیسی میخوام به پادکست یا تدتاک هم گوش بدم. خب کلی هیجان زدم. الان که به دفترم نگاه میکنم میبینم چقدر کار انجام دادم دمم گرم. امروز روز من هست انگار. تازه کتابهای انگلیسی هم میخوام بخونم بدون ترجمه کردن
حسین حائریان :
دوم راهنمایی یه معلم ریاضی داشتیم تیکه کلامش این بود « خدا رو چه دیدی شاید شد ».یادم میاد همون سال یکی از بچه ها تصادف کرد و دیگه نتونست راه بره... دیگه مدرسه هم نیومد. فقط یه بار اومد واسه خداحافظی که شبیه مراسم عزاداری بود. همه گریه می کردیم و حالمون خراب بود. گریه مون وقتی شروع شد که گفت به درک که نمی تونم راه برم، فقط از این ناراحتم که نمی تونم بازیگر بشم. آخه عشق سینما بود. سینما پارادیزو رو صد بار دیده بود. سی دی تایتانیک رو اون
دیروز برای یه کاری رفته بودم داخل شهر و موقع برگشت از جاهایی رد شدم که ازشون خاطره دارم...
از اون خاطرات خیلی گذشته یا شایدم انقدر همه چیز عوض شده که من اینطور فکر میکنم... 
گذر زمان عین یه سیل همه چیز رو عوض میکنه، انگار نه اون روزا بر میگرده و نه ما دیگه اون ادم ها هستیم...
الان فکر کردن به اون خاطرات حتی اونایی که خوش بودن تبدیل شده به مخاطره... 
 
خب خب وارد فصل مدرسه ها شدیم و هممون کلی روزای خوبو تو این دوران گذروندیم. خیلی دلم برای اون روزا تنگ شده و طبق این چالش قراره یکی دوتا خاطره تلخ و شیرین تعریف کنم.
حقیقتش من خاطره ی تلخ آنچنانی ندارم و از اون روزا بیشتر خاطرات شیرین و خنده دار یادمه، الانم کلی فکر کردم ولی بازم چیز خاصی یادم نیومد.
فقط اولین چیزی که یادم اومد این بود که سال پیش دانشگاهی مدرسه ای
ادامه مطلب
خدایا....
پس پسر ۸ ساله ام کو که از مدرسه برگرده و کوله رو هنوز زمین نذاشته ور ور ور برای من خاطرات مدرسه و دعوای بچه ها و جر زنی هم کلاسیاش و حرفای خانوم معلم رو بگه...
که دفتر مشقش رو ببینم و دلم ضعف بره ازون همه تمیز نوشتن...
که ببینم پای تلویزیون نشسته و کارتون میبینه و غش غش میخنده و من بی صدا یه ظرف میوه ی پوست کنده بذارم کنارش و موهاشو ببوسم....
که سر شب تا غذا جا میفته من تو اشپزخونه بچرخم و اونم تو دست و بالم باشه و هی با هم حرف بزنیم و من هی نصیح
سلام دوستان یک پویش سه روزه گذاشتم تا عید قربان برای خاطرات شما
در روز عید سه تا از بهترین خاطرات در وبلاگ منتشر میشه 
میتونید در قسمت ارسال نظر خصوصی برام بفرسید
و هم میتونید به ایمیل xeynabamini@yahoo.comارسال کنید 
منتظر خاطرات صورتی شما هستم
امشب تقریبا نیمی از خانواده با رعایت فاصله بهداشتی و رعایت نکات ایمنی و دور نگه داشتن ننه از کل فضای اشغال شده، زدند و رقصیدند. به شادی تازه عروس و داماد! 
به من میگفتند بیا برقص، بیا برقص، دست بزن، پایکوبی کن و قص علی هذا...
من واقعا این کارها را نیاموخته ام، نه اینکه نخواهم شادی کنم. دست میزدم و میخندیدم...
میگفتند:ایشالا برای خودت، برقص بابا برقص تا برای خودت برقصیم...(این شاید در فرهنگ ایرانی نمود شگفتی، خیرخواهی، خوشحالی، نیکویی، آرزو و قص
"هیچ انسانی زندگی بی لکه نمی تواند داشته باشد ؛  حتی اگر زندگیش مانند برف روی اورست هم باشد"
✍️ مصطفی ملکیان
یک حقیقت این است که تو، پاک مطلق نمی توانی زندگی بکنی. این همه ی ما را رنج می دهد. هیچ کسی نیست که جویای پاکی مطلق نباشد، اما این پاکی مطلق در وسع هیچ انسانی نیست. هیچ انسانی زندگی بی لکه نمی تواند داشته باشد. هر انسانی، حتی اگر زندگیش مانند برف روی اورست هم باشد، اگر دقت بکند و با چشم تیز تر به آن بنگرد، می بیند که لکه های ریز سیاهی مانند
امروز ذکر خیرت بود‌. توی دفتر و پیش جمعی از همکارام. حرف عشق که میاد وسط محاله ازت یاد نکنم. همیشه از اول اولش میگم. از همان دوشنبه های دوست داشتنی دانشجویی. از نوای مسحور کننده ی سازت. از شیفتگیم. دلدادگیم. از دوران هیاهوی خواستنها. از حسرت ها و ای کاش ها و روزهای فراق. راستی امروز نوای سازت را هم شنیدیم با همکارانم در دفتر مدرسه. چقدر دلم پر کشید و بودنت را خواست. فکر نمیکنی بیرحم شده ای؟!
+ پاییزان
+ عنوان از سلمان ساوجی
با عرض سلام و ادب به آقای سلیمانی من میخواستم یک عرضی به شما برسم از نظر من در ساخت یک مدرسه ی شاد اولین کار باید از دانش آموزان سوال بپرسید که مدرسه شما چگونه مدرسه ای است و باید به آنها هم بگویید چگونه می توان یک مدرسه ی شاد درست کنیم من این پرسش هارا از دانش آموزان مدرسه سوال کردم و من ایده های آنها این بوده است :
موسیقی – غذای مجانی در ساعت زنگ تفریح و ساعت زنگ ورزش بالاتر شود اما من یک ایده ی جدید دارم این است که مسابقات بیشتری در مدرسه اجرا
کتاب خاطرات آدم و حوا به قلم مارک تواین عاشقانه‌ی لطیفی است از اولین زوج آفرینش.
 
عنوان: خاطرات آدم و حوا
نویسنده: مارک تواین
مترجم: حسن علیشیری
آدم، اولین آفریده خدا، به تنهایی در بهشت زندگی می‌کند تا سر و کله‌ی حوّا، کسی که او را مزاحم می‌داند؛ پیدا می‌شود. حوا با خصوصیات زنانه‌اش عرصه را بر آدم تنگ می‌کند و آدم با اخلاقیات مردانه‌اش حوا را کلافه! و کم کم دست تقدیر این دو را به هم علاقه‌مند می‌کند.
دانلود کتاب خاطرات آدم و حواحجم: 922
گروه مدرسه خواهرم من عضوم
طفلکی چه زجری می کشه
چه کادر داغونی داره مدرسه شون
مدرسه نمونه ست
خیرسرشون معلمان خوب شهرن مثلا
چرا در شان جایگاه یک معلم  معلم ها رو گزینش نمی کنن!
 
یادم میاد توی آزمایشگاه مجهز مدرسه ی سمپادی که هفت سال درس خوندم یه روز با دوستم درگیر بودیم و کنجکاوی و شیطنت می کردیم، استاد فیزیک هم نگاهمون می کرد، با حسرت عمیقی گفت، این مدرسه هم نمی تونه استعداداتونو پرورش یده، دلم براتون می سوزه...
 
بازگشایی مدارس نزدیک است و حالا بسیاری از والدین به فکر خریدن کیف مدرسه برای فرزندان خود هستند.
نمونه هایی از جدیدترین و زیباترین مدل کیف های مدرسه ای پسران
کیف مدرسه 
کیف مدرسه پسرانه 
مدل کیف پسرانه
عکس کیف مدرسه ای پسرانه
مدل های جدید کیف مدرسه پسرانه
 
مدل کیف مدرسه
منبع : تکناز
من الان کانال معلوم الحالو دیدم که عکس کتابای اول راهنمایی رو گذاشته بود
اقا این اتفاق برای من خیلی طبیعی بود چون دقیقا تا چهارم دبیرستان کتابام همین شکلی بود باید برای یهfriend ده تا مترادف و متضاد مینوشتیم و همرو باید حفظ میکردیم(عدد فقط یه مثاله)
معلم دوم یا سوم راهنماییمون spelling افتضاحی داشت
مثلا vegetableاینجوری میخوند
Veg/e/table
بعد حالا این معلممون خدای ادا بود...همه ازش بدشون میومد...یه body language خاص داشت
شیوه تدریسش مسخره مسخرررره بود درحدی که ما
خاطره نوسی برای راه افتادن دست برای نوشتن خیلی کمک میکنه.

3 نوع خاطره(اتفاقات) داریم: فردی.جمعی.جهانی

فردی: که مربوط به خاطرات شخصی و خصوصی فرده.

جمعی: تنها گروهی از مردم شامل اون میشن.مثلا دهه شصتی ها با مدرسه موشها خاطره دارن.

جهانی: مواردی که تمام جهان از وجود اون اتفاق خبر دارن و دستخوش تغییر شدن.مثل جنگ جهانی دوم.
اگه کسی از خاطره فردی استفاده کنه،داره از زندگی خودش برای دیگران پرده برمیداره و به نمایش اون دعوتشون میکنه
گاهی خاطره، جمعیه
متن آهنگ عاشقتم سجاد آژیده
 منو نفس های تو میسازه دلم به دلت هر دفعه میبازه
بگم نگم فرق نداره این دیوونه به عشق تو مینازه
نرو حسم محاله عادی شه نرو آسمون دوباره آبی شه
دست من نیست این همه عاشقتم دست تقدیره بی وقفه عاشقتم
من مریض عشق تو تو دوای قلب من من همه نیاز تو تو همه حواس من
باورم شد عشق نابت باورم کرد قلب پاکت
به تو این احساسمو مدیونم دست من نیست این همه عاشقتم
نرو حسم محاله عادی شه نرو آسمون دوباره آبی شه
دست من نیست این همه عاشقتم دست تق
محال است، محال است ،محال است. یاد یک آهنگ افتادم که آنجا هم خواننده به عنوان ترجیع بند می خواند: محاله...محاله....محاله...آنجا او دختری را میخواست که اصلا و ابدا در سطح و اندازه ی هم نبودند و این محال بودن تقریبا عادی بود. نفهمیدم چرا چنین معادله ی منطقی را باید در هوا و زمین داد زد که محاله!
در مورد بحث اینجا هم تقریبا با چنین طول و تفصیلی باید گفت کنار هم قرار گرفتن یک کله ی کوچک و محدود، و انتظار نتیجه ی بزرگ محاله.
این در هر زمینه ایی هست: هر رشته
 
خانواده
مدرسه ی شاد و باروح
شاداب سازی ظاهری مدرسه
فضاسازی وزیبا سازی حیاط مدرسه
زیباسازی ساختمان مدرسه
زیباسازی وتمیز بودن نمازخانه، کارگاه و کتابخانه
پوشش های ظاهری معلمان، مدیران وکارکنان
رعایت بهداشت
معلم شاد و با روحیه
جو مدرسه
شکوفایی خلاقیت درکلاس درس
جذب مشارکت دانش آموزان در اداراه ی مدرسه
 
خب فردا اول مهر هست و خیلی از دوستان دارن در رابطه با خاطرات دوران مدرسه‌شون مینویسن. حقیقت اینه که من به هیچ وجه دوست ندارم به دوران مدرسه برگردم. یعنی کلاً به هیچ دورانی تا اینجا دوست ندارم برگردم، مگه اینکه بخوام یه چیزهایی رو تغییر بدم.
این به این معنی هست که من خاطرات زیاد خوبی از مدرسه ندارم. البته خاطرات زیاد بدی هم ندارم. من مدرسه رو دوست نداشتم ولی معتقد هستم که مدرسه این قابلیت رو داره که بهترین خاطرات زندگی یک فرد رو بسازه و آینده و
‏در دنیای موازی در مدرسه ای در روستایی دور افتاده معلم مدرسه هستم. فردا روز اول مدرسه س و الان در مدرسه ای که هم معلمشم هم مدیرش هم بابای مدرسه، دارم تنها کلاس درس رو آب و جارو میکنم، گلدون شمعدونی رو میذارم لب پنجره و روی تخته می نویسم: الّذی علّم بالقلم
عصر که برگردم خونه باید مانتوی رضوانُ اتو بزنم، شب باید زودتر بخوابونمش، صبح یادم باشه موهاشو ببافم، یادم باشه بهش یادآوری کنم سر کلاس به من نگه مامان، یادم باشه... 
سلام آقای مدیر من چندین سال است که در مدرسه شما هستم بهتر بگم من از سالی که مدرسه ساخته شد در اینجا درس میخوانم من در کلاس ششم هستم. آقای مدیر من برای اینکه یک مدرسه شاد داشته باشیم چندین فکر دارم
یکی از آنان این است که در اول صبح به تمام مدرسه یک پاکت شیر بدهید یکی دیگر در مدرسه یک جای مخصوص برای غذا خوری بذارید. یکی دیگر از آنان ارایه دادن کلاس های آموزشی در مدرسه مانند شطرنج و ... است. آقای مدیر شما در این چند سال مدرسه خوبی داشتید ولی بلیاد امن
ماه مدرسه
ماه مدرسه و بچه های خندونبوی نم بارون توی خیابون
ماه مدرسه، فصل پاییز،با دفترهای نو و تمیز
یاد لبخند معلم های مهربون،بابای مدرسه پرکار و خندون
شوق دیدن دوست‌های قدیمی،همکلاسی‌های خوب و صمیمی
خوندن دعا تو صف صبحگاه،انجام نرمش با کسالت و آه
نشستن پشت نیمکت چوبی،یاد چرت های اول صبحی
یاد بیداری شبه امتحان،غرر غرر و تشر‌های مامان
گاهی یک تشویق شیرین،گرفتن کارت هزار آفرین
یاد شعرهای زیاد و بسیار،قصه زاغ و روباه مکار 
یاد شیطنت ته ک
نمودار ER مدرسه
 
دانلود
 
 
نمودار ER مدرسه نمودار ER مدرسه نمودار ER مدرسه نمودار ER مدرسه نمودار ER مدرسه نمودار ER مدرسه  نمودار ER مدرسه نمودار ER مدرسه نمودار ER مدرسه نمودار ER مدرسه نمودار ER مدرسه نمودار ER مدرسه نمودار ER مدرسه نمودار ER مدرسه نمودار ER مدرسه نمودار ER مدرسه نمودار ER مدرسه نمودار ER مدرسه نمودار ER مدرسه نمودار ER مدرسه نمودار ER مدرسه نمودار ER مدرسه نمودار ER مدرسه نمودار ER مدرسه نمودار ER مدرسه نمودار ER مدرسه نمودار ER مدرسه نمودار ER مد
 
 با آلبوم عکس دیواری می توانید همه خاطرات قشنگ خود را جلوی چشم قرار دهید لذت ببربد. در اینجا روش درست کردن دو مدل آلبوم خاطرات دیواری مدل حلقه و ریسه ای یاد داده شده است. شما هم به راحتی می توانید این آلبوم ها را در خانه درست کنید.
ادامه مطلب
مدرسه شاهد شهید باهنر در سال 1360 تاسیس شده و در شهرستان میبد در روبروی بانک ملی قرار دارد.این مدرسه سه پایه هفتم، هشتم و نهم را دارا است.مدرسه دارای 4 معاون پرتلاش و خوش اخلاق است.ضمنا مدیریت مدرسه شاهد شهید باهنر را جناب آقای سقاچی بر عهده دارد.
سلام ای تو زیباترین عشق ممکن
محاله رقیبی برات بوده باشه
اصن اونقدر ذات عشقت درسته
رقیبت محاله که آسوده باشه
بذار باورت شه من عاشق ترینم
بدون تو دنیای من بی فروغه
نباشی، منو عاشقی هام سرابه
یقینا تموم غزل هام دروغه 
حصار تنت خوبه زندون من شه
گرفتار موج چشاتم یه خواهش
بذار وقتی غرق نگاهت می میرم
بازم زنده شم با یه موج نوازش
تو فانوس دستای روشن که داری
واسه قایق بی پناهم ، پناهی
همین که تو رو دارم ای عشق خورشید
نمی ترسم از وحشت این سیاهی
سلام ای
من هنوز آن گوشی قدیمی زرد رنگ ام را دارم.همان که برایم پر است از خاطرات جورواجورِ چند سال از زندگی ام.آهنگ های داخل آن،برایم بیش از هر چیز،حس و حال سال آخر مدرسه و سال اول دانشگاه را دارند.راستش هر بار که سراغ فهرست آهنگ های آن می روم و پخششان می کنم،خودم را در کوچه ی منتهی به دانشگاه می بینم.اغلب هوا بارانی ست.سرد است.حالم یک جور عجیبی ست.مثل آن وقت هاست که باید بعد از کلاس بروم سمت مترو و چند ایستگاه پایین تر پیاده شوم تا برسم به محفل ادبی نگار.
در ادامه آموزش های کاربردی آشپزی، در این مقاله، از زبان یکی از معروف ترین سرآشپزهای دنیا، ۱۰ توصیه مهم قبل از شروع آشپزی در خانه را به شما یادآوری می کنیم.
مقدمه
هیچ چیز مثل یک وعده غذایی خانگی نیست. خاطرات بچگی‌مان از سوپ نون و مرغ مامان یا کیک شکلات تخته‌ای مادر بزرگ ما را به گذشته می‌برد. غذاهای خاص که طعم و بوی آن‌ها خاطرات ما را زنده می‌کنند.
چیزی که درباره‌ی آشپزی و پختن غذا برای دیگران که من عاشقش هستم یادآوری خاطرات خوب و ساختن خاط
 ساختمان مدرسه فدک 
 
مدرسه فدک دارای دو طبقه میباشد طبقه اول داری نماز خانه ، اتاق مشاور، دفتر معلمان ، دفتر مدیر و در وسط مدرسه یک باغچه برای رشته های مدیریت موجود میباشد  و چند کلاس در دو طرف راه پله وجود داره که وارد طبقه دوم میشوید در طبقه دوم حدود ده کلاس است و کارگاه کامپیوتر ، در هر کلاس حدود دو تا سه پنجره وجود دارد .
در ساختمان پشتی مدرسه کارگاه خیاطی و کامپیوتر وجود دارد و یک زیر زمین که در ان وسایل مثل میز صندلی ها قدیمی مدرسه نگهدا
سفیر جنوب:مدرسه فوتبال پارس آبپخش،شش سالی است که در زمینه آموزش فوتبال آموزان در رده های سنی مختلف در حال فعالیت هست.
مدیرفنی و مربی این مدرسه فوتبال،سعید صادقی است که موفق شده کارنامه پرافتخارترین مدرسه فوتبال در شهر آبپخش را تقدیم به شهروندان عزیز کند.
.
ادامه مطلب
1. امروز مدرسه پیچونده شد و فردا نیز. من و این همه خوشبختی محاله :)
2. بابام تو ایستگاهی که حقیقتا سگ پر نمیزنه وایمیسه که برگشتنی راه کتابخونه نترسم :) زیبا نیست بابام؟ بعد تازه سه چهار تا اتوبوس پشت سر هم رسیدن به ایستگاه و من نبودم داخلش. نشسته کلی غصه خورده که لابد من تا رسیدم دم اون ایستگاه ها اتوبوسا رفتن :) عاشقشم :)
3. پسر همسایمون این دفعه عربده نکشید بابت تعطیلی فردا. نگرانشم حقیقتا :) برم بگم عمویی چرا امشب برامون تکنوازی نکردی؟ خوش صدای لن
 
جو مدرسه متکی بر نگرش و رویکرد افراد به مسائل، موضوعات، اشیاء و امکانات است، تعیین کننده فرایند آموزش درون مدرسه ای است. جو مدرسه می تواند بر اساس وفاداری و همدلی سازمان دهی شود یا افراد را در دو سوی یک دیوار بلند ناامنی و بی اعتمادی قرار دهد. داشتن فرصت های برابر، خودی محسوب شدن، پذیرفته شدن و تمایل به همکاری چند جانبه، از جمله مؤلفه های جو مدرسه می باشد
مطالعات حکایت از این دارند که پس از والدین مدیر و معلم مهمترین نقش دانش آموز رادر شکل گ
تاریخ دوباره تکرار میشه. اما این بار پست ها رو بی رحمانه دیلیت نمیکنم. نزدیک به سیصد تا پست رو دونه دونه به حالت پیش نویس درمیارم و په اولینش که میرسم، دست نگه میدارم. برای اینکه بدونم دو سه سال یک بار این اتفاق میوفته و من گرچه خوشحالم از اینکه خاطرات زیادی رو اینجا ثبت کردم، اما قدرت مرور همه ش رو ندارم. قدرت مرورش رو ندارم و الان دیگه دل پاک کردنش رو هم ندارم. و آره من همونم که یک روزی وبلاگ بروکلیِ آب پز رو، چند سال بعد ترمه طلا و چند سال بعد ن
                                                                                                       به نام خدا
در نوروز امسال یعنی ساال 1399 بیماری به نام کورنا در کشور ما ایران و کل جهان فراگیر شد
به همین دلیل مدارس تعطیل شد وما از درس عقب افتادیم و برای جبران ان یک مدرسه خانگی به کمک معلمان خود راه انداختیم
می خواهیم مدرسه ی خانگی راشروع کنیم
 
 
 
 
در حال تکمیل .... .
آهنگ seven years از لوکاس گراهام رو شنیدین؟ خیلی قشنگه و برای من خاطرات دو سال پیش وقتی کلاس دهم بودم رو تداعی میکنه 
آدم همیشه باید تو یه دوره هایی بعصی آهنگارو همش گوش بده و یه مدت گوش نکنه تا بعد ها که هروقت شنیدشون خاطرات ان موقع ها یادشون بیفته
1. صبحی که با چایی دارچینی که بابای آدم به آدم بدهد آغاز شود صبحی ست از صبح های بهشت.
2. میدونید از صبح تا حالا چه اهنگی افتاده سر زبونم؟ دختر مردم پکرم کرده شماعی زاده :))) بعد هی "پکر" رو میگم "کپر" کلی می خندم خودم به خودم :)) بعد تازه بیشتر اون قسمتش افتاده تو دهنم که میگه "میدونه، اره میدونه، خود شیطون بلاش میدونه" :))) بعد بابام در سکوت نگاهم میکنه :))) میگه حداقل یه چی بخون من بلد باشم. میگم تو چی بلدی؟ میگه بیا معین بخونیم :))) 
3. اون روز تو مدرسه قیاف
اخیراً کتابچه‌ای با عنوان "خاطرات تاریک" مطالعه کردم ، این کتابچه را به تمام خرد دوستان ایران پیشنهاد میدهم.
این اثر فاخر به قلم نویسنده‌ای با نام مستعار: fm-god است.
نکات فلسفی عمیقی که در متن بکار گرفته شده بود دست کمی از سخنان فلاسفه‌ی بزرگ ندارد.
خاطراتی که طعم تلخی می دهند اما گفتنشان لازم است.
حجم: کمتر از ١مگ
دریافت نسخه pdf
دریافت کتابچه با سرچ کردن "خاطرات تاریک" در کانال زیر هم امکان‌پذیر است.
کانال فلسفه بدون سانسور
چند روزیه چندتا از دنبال کننده ها از خاطرات مدرسه و گوشی بردن سر کلاس میگن، نابود فقط ماهایی که سر زنگ زبان زنگ زدیم برای روز جشن پونزده تا پیتزا سفارش دادیم و از قیافه معلممون نگم براتون:/
یا این که پنج شنبه ها بچه هایی که درسشون خوب بود کلاس مکمل میرفتن ، بعد بچه هامون سر کلاس فیزیک وقتی معلم داشت درس میداد میگفتن نگاه کنین سلفی بگیریم ،‌بعد وسط سلفی گرفتن من نمی‌دونم واقعا چطور شماره معلممون رو پیدا کرده بودن و شروع کردن زنگ زدن :/و تا معلم
با سلام
می توانید ما را در اینستاگرام از طریق
#مدرسه_دکتر_مفتح_وردنجان
و یا صفحه 
Mahdi.molavi.official
دنبال کنید.
توجه    توجه
مدرسه هیچ صفحه ای در اینستاگرام ندارد و یک سری عکس ها فقط از طریق صفحه مدیر وبلاگ در اینستاگرام منتشر می شود(برای تبلیغ وبلاگ) و بدانید که تنها این وبلاگ است که عکس های مدرسه را با مجوز مدیریت مدرسه منتشر می کند.
این پست در روز های آتی حذف می شود.
یه مرضی هم هست که میری سراغ خاطره های قدیمی، بدترین ها رو انتخاب می‌کنی و لحظه به لحظه اش رو با خودت مرور می‌کنی. عکس ها رو می‌بینی یا حرفای رد و بدل شده رو مرور می‌کنی. انقدر توی خاطرات فرو میری که نمی‌فهمی چند دقیقه است داری گریه می‌کنی... 
هیچگاه مدرسه را دوست نداشتم!از همان روز نخست که با شاخه گلی سرخ از ما استقبال کرد، از آن متنفر بودم تا آخرین روزی که مدارک تحصیلی‌ام را تحویل گرفتم. می‌دانی؟! آن دوازده سال بسان زندانی بود که هر روز هفت صبح باید به آن داخل می‌شدم و سه عصر برای هواخوری از آن خارج می‌شدم تا مجدداً فردا به همین منوال بگذرد و فرداها از پس یکدیگر بگذرند. این روزمرگی به پایان رسید و تنها خاطرات من از آن ایام مسابقات دهه فجر، کتک‌های معلمان، استرس امتحانات، سختی ر
پایه ی هفتم-درس اول-صفحه ی ۲۰-حیاط مدرسه
انشا پایه هفتم درس اول صفحه ۲۰ با موضوع حیاط مدرسه
مقدمه:خاطرات ما و لحظه های خوب و بدما همیشه در جایی است که در انجا عمری را گذرانده ایم ،جایی  است که اولین بار با اولین قدم دانش اموز انجا را دیده و قدم در راه مدرسه و رو به پیشرفت گذاشته است.
متن انشا :حیاط مدرسه خلوتگاه و ارامش دهنده و گاهی پراضطراب ترین لحظات دوران درس و مدرسه ی یک دانش اموز را تشکیل داده است.
زمانی که در حیاط مدرسه قدم زده،درس خوانده،
    اون قسمت پام که قبل از عید رو بریدم، هنوز کامل خوب نشده، پوستش هنوز مو نداره، صاف نشده و مهم تر از همه اینا، هیچ حسی هم نداره، شده یه شکاف با شخصیت مستقل خودش.
    اون قسمت از قلبم هم که دست خاطرات بچه ها بود با نسبت کمی که در من داشت هم شده مثل پوست پام، شکسته شکسته، بی حس، کاری که این دوستان با هم کردن هم مارو زارتی انداخته بین این شکاف، رو به پایین تا مرکز بی گرانش در کران افق خاطرات به جامونده از نسخه قبل شاخ شدن اونها!
    سقوطی که تنها کار
تپه ی خاطرات : طعم یک زندگی لذیذ طبیعی را با این کتاب به کودکتان بچشانید…
 
تپه ی خاطراتنویسنده: مصطفی اوزچلیکمترجم: میلاد سلمانیانتشارات براق
خلاصه کتاب:
داستان پسر بچه کوچکی است که در شهر بدنیا آمده و برای چند ماه پیش فامیل در روستا می رود. در این داستان سعی شده که تفاوت تربیتی وفرهنگی مردم روستا و شهر بیان شود.این داستان مفاهیم خوبی را برای بچه ها بیان می کند وآن حالت دلزدگی نسبت به روستایی بودن را از بین می برد.
مدرسه نیز خود از یک روح سرشار برخوردار است،این موضوع به ندرت مورد تایید قرار می گیرد،و در عوض مدرسه به صورت یک ماشین و یا یک کارخانه شناخته شده است.در مدرسه می توان دانه جست وجو گری و پرسش را در زمین فکر و اندیشه نسل کوچک و کم سال کاشت تا این دانه رشد کند،همراه او بزرگ شودوزندگی بزرگسالی او را از زود باوریها،ساده اندیشی ها،بی دقتی ها، تقلیدها ،پیروی هاو باری به هر جهت گذراندن ها نجات دهد.درعوض او را انسانی متفکر،منطقی،فکور،اندیشمند،علت جو ،
سوالات ضمن خدمت خلاقیت‌ و نوآوری‌ در مدرسه
سوالات ضمن خدمت خلاقیت‌ و نوآوری‌ در مدرسه
این بسته ویژه، کامل ترین و جامع ترین بسته جهت استفاده تمامی کارمندان اموزش و پرورش و سایر ارگان های دولتی و غیر دولتی، در سوالات ضمن خدمت خلاقیت‌ و نوآوری‌ در مدرسه می باشد.دانلود خلاقیت‌ و نوآوری‌ در مدرسه زیر می باشد: 
محتویات بسته نمونه سوالات خلاقیت‌ و نوآوری‌ در مدرسه:
این آزمون در حال آپدیت می باشد.لطفا ایمیل معتبر وارد کنید تا پس آپدیت خدمتت
با سلام.
امروز صبح که نزدیک در مدرسه رسیدم دیدم که چند تا موتوری از مدرسه اومدن بیرون، وقتی به من رسیدن گفتن برگرد مدرسه تعطیله. من رفتم دیدم که 20 تا دانش آموز تو مدرسه ان.  دانش آموزهای من چهار تا بودن گفتن بریم یا بمونیم گفتم آدم یا میمونه یا میره. جالب اینه که همون کسایی اومده بودن که درس نخون بودن! 
تعطیلات بهتون خوش بگذره. 
آنقدر خورشید باش که اگر خواستی نتابی، نتوانی. 
پنجره را که باز می‌کنم، انگار دریچه‌ی خاطرات نامحدودم را باز کرده‌ام. شاید همه‌ی بادها درختان را شکسته‌اند و شاید فاجعه‌ای به بار آورده‌اند. اما من همه‌ی آن‌ها را دوست دارم. بادها. باران‌ها. طوفان‌ها. خاطرات. می‌دانم که آن‌ها هم در گوشه‌ای از قلب مرطوب و مه‌گرفته‌شان مرا دوست دارند...
یکی از دغدغه های مسئولین مدرسه در طی سال تحصیلی، ایجاد نشاط در مدرسه بین دانش آموزان است. ایجاد شور و شعف خود به خود به وجود نمی آید، بلکه برای ایجاد آن در مدرسه یک سری ابزار و لوازم و امکانات لازم داریم. مدیر مدرسه می تواند با یک برنامه ریزی دقیق و استفاده بهینه از امکانات موجود، با ایجاد یک محیط آموزشی با نشاط، توانایی یادگیری و انگیزه دانش آموزان را افزایش دهد. در زیر پیشنهاداتی از سوی دانش آموزان مدارس مختلف ارائه شده است که می تواند اید
خاطرات اردو جهادی شهریور نود و هشت: (شماره دو)
وارد مدرسه شدم.
و حالا وارد سالن... .
بچه ها داشتن کلاغ پر بازی می کردند!!!
گفتم سلام ...
خلاصه بعد سلام، پتو آوردند!
ما رو انداختند رو پتو. انداختن بالا چند بار!
یادمه قشنگ که گفتند برو تا بخوری به سقف!
منم زرنگی کردم و هر وقت نزدیک سقف می شدم پاهامو بلند می کردم تا با کله نرم تو سقف!
خاطرات اردو جهادی شهریور نود و هشت: (شماره سه)
وارد مدرسه شدم.
و حالا وارد سالن... .
بچه ها داشتن کلاغ پر بازی می کردند!!!
گفتم سلام ...
خلاصه بعد سلام، پتو آوردند!
ما رو انداختند رو پتو. انداختن بالا چند بار!
یادمه قشنگ که گفتند برو تا بخوری به سقف!
منم زرنگی کردم و هر وقت نزدیک سقف می شدم پاهامو بلند می کردم تا با کله نرم تو سقف!
می دانی
زندگی آن بهاری نیست که قولش را داده بودند
همیشه زمستان است
می دانی
وقتی تمام خاطرات زندگیت را در یک پاکت سیگار دود می کنی و محو تماشای آن میشوی
با هر پک حجم عظیمی از خاطرات را مرور می کنی
آری زندگی نخی سیگار است
لب هاییست که با اشک زمزمه می شود:دوستت دارم
 
اولین مدرسه دولتی انار در سال 1314 هجری شمسی آغاز به کار کرد که در نهایت برای آن نام مدرسه سعدی انتخاب شد.بر سردر ساختمان مدرسه سعدی،سال احداث آن 1314 شمسی حک شده است.زمین این مدرسه را سیدعلی اکبر مهدوی یکی از خیرین و خوانین انار اهدا کرد.استاد خانی زاده از معماران یزدی به کمک دانش آموزان این مدرسه را بنا کرد.
بودجه ساخت مدرسه سعدی نیز توسط وزارت فرهنگ وقت تامین شد.آجرهای این مدرسه نیز از کوره های آجر پزی محی الدینی تامین می شد.مدرسه سعدی که در مح
 
وسط هال خونه اى دراز کشیدم که واسه منه. با همه ى کم و کاستى هاش، با همه ى عیب و ایراداش، با همون دوتا پنجره اى که دلبرى کرد، دیگه خونه ى من شده و قرار روزهامو توش سپرى کنم... الان از خستگى چشمام داره میره و اومدم فقط بنویسم که امروز یادم نره که خب البته بعیده.. این بود یکى دیگه از آرزوهام که محقق شد.
آدمایى که این مدت کنارم بودن رو محاله فراموش کنم..
خدایا شکرت
 
سلام آقای سلیمانی من یکی از دانش آموزان کلاس ششم هستم به نظر من مدرسه ای شاد مدرسه ای است که در آن کتابخانه ی بزرگی داشته باشد تا ما بتوانیم که آن کتاب هارا امانت بگیریم یا حتی آنجا بشینیم و کتاب هارا بخوانیم میدانیم که کتاب باعث رشد مغزمان میشود و برای تمامی مردم جهان مفید است درخواست دیگر من این است که زمین چمن را مرتب کنید دیوار مدرسه را رنگ کنید حتی دروازه ی مدرسه را رنگ کنید با تشکر از آقای سلیمانی و همکارانش
 
سلام به همگی 
از عنوان مطلب معلوم است که صحبت من در باره ی پرسش مهر امسال رئیس جمهور ایران است
چند راهکار برای شادی در مدرسه
- تشخیص اهمیت مطالب غیرکلامی
‏-توجه به زیبایی محیط آموزشگاه و کلاس‌های درس
- نقل داستان‌هایی درباره مدرسه
- برگـــزاری جشـــن‌هــا ومراسم مذهبی
‏- پرورش روح دانش‌آموزان
- شناسایی علت‌ها به جای توبیخ‌ها
ادامه مطلب
یکی از بناهای زیبا و دیدنی مجموعه زندیه که با مرگ کریم خان زتد ناتمام ماند مدرسه آقا بابا خان شیراز می باشد این بنا در ضلع جنوب شرقی مسجد وکیل طراحی و ساخته شده است. گوشه غربی مدرسه به دیوان شبستان مسجد متصل است. تنها ورودی این مدرسه در گوشه جنوبی آن و از کوچه نسبتا وسیعی می باشد.
ادامه مطلب
مدرسه مونتسوری در لکنونای هند، با ۵۲۰۰۰ دانش‌آموز و حدود ۱۰۰۰۰ کلاس درس، به عنوان بزرگترین مدرسه جهان در کتاب رکورد گینس ثبت شده است. این مدرسه ۷۵۰۰ دانش‌آموز بین ۵ تا ۱۷۰ سال دارد و یکی از بهترین مدارس کشور هند، از لحاظ علمی است. دانش‌آموزان مقاطع پیش‌دبستانی، ابتدایی و متوسطه این مجموعه، بعدها در ۲۰ دانشگاه شهر ادامه تحصیل خواهند داد.
مدرسه ما از مدارس تمام تشکیلاتی سازمان دانش اموزی می باشد درسال تحصیلی جاری اموزشگاه برتر قرآنی درسطح منطقه معرفی شدیم با کسب 9 مقام اول مسابقات قرآنی عترت ونماز 5 مقام دوم وسه مقام سوم 
تلاش وکوشش دانش آموزان قرآنی باعث برتری مدرسه ما شد.
روزهای خوب و بد خیلی زیادی رو داشتم اینجا... خاطرات زیادی رو دارم که هیچ وقت فراموش نمیکنم و همیشه یک گوشه قلبم رو اختصاص دادم به آدم هایی که شب ها و روزهای زیادی رو در اینجا باهاشون سپری کردم... آدم هایی که توی غم و شادیم در کنارم بودن
مدرسه شاد
پیشنهادات به واحد های آموزشی برای شادی و نشاط در مدرسه
تشویق دانش آموزان به خلاقیت و نوآوری و ایجاد زمینه هایی برای بروز استعداد آن ها
استفاده از لباس های متنوع با رنگ های شاد
روی آوردن به بازی های پرورشی و سنتی در محیط مدارس و اجرای یک بازی جدید در هر روز یا هفته در زمانی مشخص و حدود 10 دقیقه ، که زنگ ها استراحت برای این موضوع پیشنهاد می شود .
برگزاری مسابقات ورزشی بین دانش آموزان به صورت کلاسی در رشته های مورد علاقه ی آنان
ایجاد تفکر
فروید _روانشناس_ مقاله ای دارد که در آن از خاطرات پنهانگر حرف میزند. خاطرات پنهانگر، خاطرات بی اهمیتی از دوران کودکی هستند که به صورت برشهای مقطعی در ذهن مانده اند و ما نمی دانیم چرا باید یادمان باشد که مثلا وقتی ۶ ساله بوده ایم با آن بلوز قرمزه و شلوارک چهارخانه از این طرف اتاق به آن طرف رفته ایم! 
فروید میگوید این خاطرات، در واقع یک سری خاطرات مهم را پنهان می کند. خاطرات مهم، خاطراتی مربوط به مسائل جنسی هستند که ذهن، به دلیل شرم و یا به خاطر ت
خاطرات ِ چادر مشکی
 
 
گفت: به خدا اعتقاد داری ؟گفتم: با تمام وجود حس اش کردمگفت: چه جوری ؟گفتم: هر کسی خودش باید خدا رو یه جوری پیدا کنه حس کنه یا شایدم لمس اش کنه و صداشو بشنوه منم وقتی هشت سالم بود دنبال خدا گشتم میخواستم ببینم اصلا هست یا نهمیخواستم ببینم اون خدایی که پنج شنبه ها توی صف مدرسه بعد از دعای فرج سه بار بلند صداش میکردیم و میگفتیم خدااا اصلا صدامونو میشنوه !؟میخواستم پیداش کنم و بهش بگم ارزوهامو... فکرامو ...تصوراتمو چیزی ازش نم
#برشی_از_یک_کتاب#رمان_اجتماعی
خاطرات، چه شیرین و چه تلخ، همیشه منبع عذاب هستند؛ دست کم برای من که چنین است؛ اما حتی این عذاب هم شیرین است. و وقتهایی که دل آدم پر است، بیمار است، در رنج است، و غصه دار، آن وقت خاطرات تر و تازه اش می کنند، انگار که یک قطره شبنم شبانگاهی که پس از روزی گرم از فرط رطوبت می افتد و گل بیچاره ی پژمرده را که آفتاب تند بعد از ظهر تفته اش کرده شاداب می کند.
بیچارگان، فئودور داستایفسکی، مترجم:خشایار دیهیمی، صفحه 58 
مدرسه خانه دوم ماست!!!
 
این جمله ای است که همه ما آن را شنیده ایم بله این درست است مدرسه خانه دوم ماست و می توان در آن هر کاری انجام داد منظور از هر کار این است که می توانیم آینده خود را بسازیم یکی دبیر یکی پزشک و دیگری پلیس پس بهتر به این خانه خود نیز اهمیت بیشتری قایل باشیم یعنب باید محیط آن شاد و پرنشاط باشید.
برای ایجاد یک جامعه خوب موثرترین عامل مدرسه است که می تواند از لحاظ روانی جامعه را بهبود دهد.
 آیا محیط مدرسه محیطی شاد و دلپذیر است؟
ا
مدرسه خانه دوم ماست!!!
 
این جمله ای است که همه ما آن را شنیده ایم بله این درست است مدرسه خانه دوم ماست و می توان در آن هر کاری انجام داد منظور از هر کار این است که می توانیم آینده خود را بسازیم یکی دبیر یکی پزشک و دیگری پلیس پس بهتر به این خانه خود نیز اهمیت بیشتری قایل باشیم یعنب باید محیط آن شاد و پرنشاط باشید.
برای ایجاد یک جامعه خوب موثرترین عامل مدرسه است که می تواند از لحاظ روانی جامعه را بهبود دهد.
 آیا محیط مدرسه محیطی شاد و دلپذیر است؟
ا
صبح دیرم شده بود، همسرم با مهربونی بهم گفت : اگه می تونی ۱۰۰٫۰۰۰ تومن بده برای کمک به مدرسۀ دخترمون .
 
من هم تحت تاثیر قرار گرفتم و دادم.
بعدازظهرش دخترم پرید بغلم و گفت بابت ۵۰٫۰۰۰ تومنی که به مدرسه کمک کردی ممنونم.
بعد از نیم ساعت پیامک از طرف مدرسه اومد که «بابت مبلغ ۲۰٫۰۰۰ تومن کمک به مدرسه تشکر می شود».
خانواده نیستن که ؛ راهزنن !!!
در ژاپن توجه به احساس تعلق به مکانی به نام مدرسه زیاد است. یک معلم ژاپنی می‌گوید: دانش‌آموزان برای یادگیری به مدرسه نمی‌آیند. آنها برای دیدار با دوستانشان به مدرسه می‌آیند، بنابراین من بیشترین تلاش خود را برای کمک به دانش‌آموزان در پیدا کردن دوست صرف می‌کنم. وقتی دانش‌آموزی در یادگیری کند است تلاش می‌کنم که او با گروه‌های مختلفی از دانش‌آموزان ارتباط دوستانه برقرار کند و از آن لذت ببرد.
ادامه مطلب
شماره سوم ماهنامه «ناداستان» با موضوع سفر.از بین سه شماره‌ای که تا به حال از این ماهنامه خوندم، این شماره بهترینش بوده. بهترین روایت‌های این شماره به سلیقه من:«قاره نورد»: مارال یازارلو اولین زن ایرانیه که با موتور به هفت قاره سفر کرده. حتی در حین سفر ازدواج کرده و همسرش برای دیدنش به پونزده کشور سفر کرده.«آب، بابا، جاده»: روایت خانواده‌ای که مدام در سفرن و تصمیم گرفتن فرزندانشون رو به مدرسه نفرستن و خودشون بهشون آموزش بدن!«آب رفتن»: روایت
داشتم برای خواهرم از حس دلتنگی‌ام نسبت به کتاب‌ها حرف می‌زدم که به این نتیجه رسیدیم که من در همه عمر به کتاب‌ها وابستگی عجیبی داشته‌ام: کلاس چهارم بودم که راهم را به کتابخانه مدرسه به عنوان دستیار کتابدار باز کردم و از آن به بعد هم در تمام سال‌های مدرسه، کتابخانه پاتوق همیشگی من بود. همین‌طور داشتیم می‌گفتیم و از این تجدید خاطره شاد می‌شدیم که برای خواهرم از زمانی گفتم که به کتاب‌هایی که او به من هدیه داده بود چنان سرگرم شده بودم که تص
به نام خدا
سکانس اول: امروز با حال خوبی نرفتم مدرسه، یه جورایی خودمو کشوندم تا خود مدرسه/ وقتی رسیدم، چندتا از بچه ها منتظرم بودن که بریم نماز/ خداروشکر کردم که امروز امام جماعت مدرسه نیومده بود و نماز رو تنهایی خوندیم و زودتر تموم شد. واقعا حس میکردم توانی در بدنم نیست...
ادامه مطلب
سلام آقای مدیر من پنج ساله که در مدرسه شما فعالیت میکنم از کلاس 2 تا 6
کلاس دوم آقای اخگر و خانم خاتم نژاد تا خانم افراخته و خانم نایبی من از مدرسه شما راضی هستم و اینجارا خیلی دوست دارم.
می خواهم چیزی را به شما بگویم : من دلم میخواهد که شادی مدرسه ما بیشتر باشد امنیت در مدرسه ما بیشتر شود برای مثال : مدت زنگ تفریح ها را بیشتر کنید در ضمن یادم رفته بود که بگویم که من جز شورای دانش آموزی هم هستم. بریم سر اصل مطلب بچه ها را بیشتر به اردوهای تفریحی ببر
سوفی با کفش‌های بلورین و وقف خود به انجام کارهای خوب، می‌داند که در مدرسه‌ی افسانه‌ای خوب‌ها نمرات بالایی کسب می‌کند و به مرتبۀ دانش‌آموزان پیشین مدرسه مثل سیندرلا، راپونزل و سفیدبرفی دست می‌یابد. آگاتا با کت بلند سیاه بی‌قواره و گربه‌ی سیاه خبیثش کاملاً برای پیوستن به شرورهای مدرسه‌ی بدها مناسب به نظر می‌رسد.هر دو دختر به زودی متوجه می‌شوند که سرنوشت‌شان عوض شده است. سوفی را به مدرسه‌ی بدها می‌برند تا در کلاس‌های زشت‌سازی، طل
سالها پیش وقتی بچه بودم و مدرسه می رفتم...وبا شایع شده بود ...یادمه مادرم آب رو می جوشوند و میریخت تو قمقمه...تاکید داشت از آب لوله کشی مدرسه و آبخوری آب نخوریم...همه مادرها اینطور بودند. همه دانش آموزا هم قمقمه می آوردند مدرسه. در انواع اقسام مدل ها...طرف کتاب ها رو با کش میبست و کیف نمیاورد ولی قمقمه رو حتما با خودش میاورد...وبا با اون اوضاع بهداشتی و فرهنگی دهه شصت و هفتاد، با همه دارو و امکانات نداشته، آسیبی به ما نزد...این که یه جور آنفولانزاست...
نوجوون ک بودم بهتر بودم دلم برای بلاگفا و افسران تنگ شده،دلم برای کلاس بسکتبال و پیچوندن تایم هنر و موندن تو کتابخونه وکتاب خوندن تنگ شده،دلم برای کتابخونه مدرسه امون و زنگای ناهار تنگ شده،دلم برای پیاده برگشتن از مدرسه و تو راه فلافل و نوشمک خوردن تنگ شده،دلم برای تاترهای زبان و سرودا تنگ شده دلم برای کلاس اقای نوروند و عربی پیشم تنگ شده وقتایی که بعد کلاس با اقای صفوی درمورد عرفان حرف میزدیم تنگ شده، الانم خوبه خیلی چیزا،ولی خوب اون موقع
مدرسه ای شاد و دلپذیر داریم اگر؟
بتوانیم خودمان را آنجا بشناسیم.
بتوانیم دنبال فرصتهای خوب زندگی باشیم
بتوانیم آینده بهتری برای خود و جامعه رقم بزنیم
بتوانیم بگوییم من هستم
بتوانیم ارتباطات صمیمی با افراد مدرسه برقرار کنیم بدون عناوین
                                                                                       به نام خداسلام
بعضی از مردم عادت دارن که اتفاقاتی که در طول زندگیشون براشون میوفه رو ثبت کنن .خاطرات تلخ وشیرین عمرشون رو مینویسن شاید برای اینکه هر وقت بهشون نگاه کنن متوجه بشن زندگی همیشه بالا و پایین داره ،شایدم واسه اینکه سالها بعد یادشون نره که کی بودن و از کجا به کجا رسیدن.شما چطور؟ اهل نوشتن خاطرات روزانتون ،یااتفاقات مهم زندگیتون هستین ی
ی ایمیل برام اومده از طرف دبیرخانه یک همایش ملی درباره کارآفرینی
و ازم دعوت شده برای حضور در کنفرانس یا پرزنت یکی از مقالاتم
همایش تو اصفهون برگزار میشه حدود 10 روز دیگه
من و این همه خوشبختی محاله
 
 
+البته به شرطی که دعوتشون مدل اصفهونی نباشه و برام بلیت هواپیما و محل سکونت در خور شأن در نظر گرفته باشند اِهِم اِهِم :دی
++ شلوغ نکنید یکی یکی بیایید جلو برای عکس و امضا :)))
با شروع جنگ زندگی من به دو قسمت تقسیم شد با پدر و بدون ایشان
وقتی در ماشین عمو محسن داشتیم خرمشهر را با هول ولا ترک می کردیم به این نیت می رفتیم که مشکلی پیش امده و چند روز دیگه بر می گردیم  اما....
حقیقت را وقتی متوجه شدیم که رفتم و در مدرسه سعدی برای کلاس دوم ثبت نام کردم و هر روز باید از خانه خانم زهرا قدم می زدم و به سمت چهار راه ابن سینا می رفتم و قدم در مدرسه می گذاشتم
خانه ما در خرمشهر در کوهدشت یا همان خانه های سازمانی نیروی دریایی بود و به د
باز آمد بوی ماه مدرسهبوی بازی های راه مدرسه
 
بوی ماه مهر، ماهِ مهرباننوِرِ خورشید پگاهِ مدرسه
 
از میان کوچه های خستگیمی گریزم در پناه مدرسه
 
باز می بینم ز شوق بچه هااشتیاقی در نگاهِ مدرسه
زنگ تفریح و هیاهوی نشاطخنده های قاه قاه مدرسه
 
باز هم بوی باغ را خواهم شنیداز سرود صبحگاه مدرسه
روز اول لاله ای خواهم کشیدسرخ بر تخته سیاه مدرسه
 
باز آمد بوی ماه مدرسه
بوی بازی های راه مدرسه
 
به نام او
دبستانی که بودم، همیشه شاگرد اول کلاس و مدرسه بودم.دبستان که تمام شد و دنیا که بزرگتر شد و رقیبها که بیشتر شدند، دیگر من اول نبودم، آخر هم نبودم؛جایی بین رتبه های کلاس بالا و پایین میشدم.
♨️ آن دوران جزو تلخترین خاطرات تحصیلی ام است.چون جایگاهم مشخص نبوددلهره ی یک رتبه بالاتر و پایین تر مرا میکُشت و اضطراب یک صدم پایین و بالا امانم را می برید.
ادامه مطلب
وقتی کودک تون مهد، پیش دبستانی یا مدرسه رفت، شما به همراه کودک تون می تونید ناهار سالم مدرسه رو تهیه کنید. این ناهار می تونه از مواد سالم و مغذی تو خونه باشه. در لینک زیر ما بهتون چند ایده برای تهیه یک ناهار سالم مدرسه میدیم
https://noko.ir/blog/%d9%86%d8%a7%d9%87%d8%a7%d8%b1-%d8%b3%d8%a7%d9%84%d9%85-%d8%a8%d8%b1%d8%a7%db%8c-%da%a9%d9%88%d8%af%da%a9%d8%a7%d9%86/
یه عده چون مدرسه خوب پیدا نکردن برای پسرشون، میرن براش مدرسه غیر انتفاعی میزنن، اونوقت کساییم مثل من چون سهمیه‌شون همینه، باید توی یه مدرسه داغون، توی یه محله ی داغون و جنایی درس بخونن!
اتفاقا حق من و امثال من هم همینه؛ چون ژنمون خوب نیست!
مدرسه دولتی بهتره یا غیرانتفاعی؟

مدرسه دولتی یا غیرانتفاعی؟ این یکی از سوالات والدینی است که فرزندانشان  در سن ورود به مدرسه‌اند. مادروپدرهای دلسوزی که تو هر شرایط، دنبال بهترین گزینه برای تربیت و آموزش کودکان خود هستند. جواب شما به این سوال چیست؟
ادامه مطلب
برای بعضی ها، مدرسه همان داستان تکراری «علم بهتر است یا ثروت» است و برای عده ای دیگر، «فقط، زنگ ورزش را عشق است!»
 
برای معلم ریاضیات، مدرسه یعنی جدول ضرب و برای معلم عربی؛ ضرب زید عمراً. برای برخی، عذاب الیم و برای عده ای دیگر رفع اشکال و چلاندن معلومات معلم و تا ته جزوات و کتاب های فوق برنامه رفتن. برای عده ای، اول گرفتاری خرید لوازم التحریر و چه کنم چه نکنم ثبت نام و تأمین هزینه های آنچنانی؛ برای دیگری، رسیدن به سرویس و از دست ندادن آخرین ات
ایجاد نشاط و شادابی یکی از مؤثرترین راه ها برای افزایش بهداشت روانی در جامعه است، مدرسه بعنوان یک نهاد می تواند با بوجود آوردن زمینه ها و برنامه هایی باعث هر چه شاداب کردن جامعه شود. اگر در مدرسه شوق زندگی کردن بوجود آید خود به خود اثرگذار بر جامعه خواهد بود. انسان های شاد زندگی خود را تحت کنترل دارند، مسئولیت پذیرند، هدفمند هستند، دید مثبت به زندگی دارند.
خاطرات جنگ چون گنجینه میماند ، از آن
میشود سینه به سینه نقل در متن زمان
کربلای یک به تیر شصت و‌ پنج ،رزمندگان
کرده اند آزاد مهران را بخون پاکشان
انتخاب رمز جنگی چون ابوالفضل بوده است
آب های قمقمه خالی شد از شیراوژنان
تشنه لب با عشق عبّاسِ علمدارِ حسین (ع)
بسته پیمان تا ننوشند آب قبل از فتحشان
باورش سخت است،آنها تشنه لب جنگیده اند
خط شکست و فتحِ مهران یادگار کارشان.
(برگرفته از #خاطرات_رزمنده_دوران_دفاع_مقدس_حاج_اکبر_کلیچ 
#احمد_یزدانی
خاطرات اردو جهادی شهریور نود و هشت: (شماره سه)
من شب آخر رسیدم اردو جهادی!
اون شبو خوابیدیم.
صبح بیدار شدیم.
دیگه خبری از بچه های روستا نبود.
چون دیروز اختتامیه برگزار شده بود.
با (حسین.ب ، صالح.م ، ابوالفضل.ح ، حسین.ع) سوار چهارصد و پنج شدیم و راه افتادیم طرف روستای انقلاب. رفتیم مدرسه و کلاساشو که 20 روز اونجا کلاس برگزار شده بود، تمیز کنیم و وسایل اصافی رو بیاریم.
از اینا که فاکتور بگیریم
( جارو زدن سالن ورزشی مدرسه در حین گوش دادن مداحی اربعین ...
نخستین نشست از سلسه جلسات  جایگاه لغت شناسی در پژوهشهای قرآنی در مدرسه علمیه حضرت ابالفضل علیه السلام در تاریخ 25/7/98 برگزار شد.
استاد عبدالله پور از اساتید گروه قرآن پژوهی دفتر تبلیغات اسلامی از اهمیت لغت شناسی قرآن در فهم سخن به میان آورد و گفت 
راغب اصفهانی در کتاب مفردات خود می گوید لغت شناسی خشت و شنگ بنای فهم قرآن است.
  در ادامه ایشان مراحلی برای کار با قرآن و لغت شناسی ارائه کردند که مورد استقبال طلاب و اساتید مدرسه قرار گرفت.
برای ایشا
«علی لهراسبی» یک آهنگ دارد به نام «راهرو». کاری با سر و تهش ندارم ولی یک جایی آن وسط‌ها می‌گوید:«یه جوری دلم تنگ میشه برات، محاله بتونی تصور کنی/ گمونم نمی‌تونی حتی خودت،جای خالیتو تو دلم پُر کنی»
خیلی حس عجیبی دارد این یک تکه. و عجیب‌تر این که من بارها درکش کرده‌ام. برای شما پیش نیامده؟
 این که مثلا یک نفر به هر دلیلی برود (مثلا یکی از هم‌کلاسی‌های مدرسه‌تان به خاطر اسباب‌کشی برود از آن مدرسه) و فکر کنید دیگر نمی‌بینیدش و بی‌تاب بشوید و
ایجاد نشاط و شادابی یکی از مؤثرترین راه ها برای افزایش بهداشت روانی در جامعه است، مدرسه بعنوان یک نهاد می تواند با بوجود آوردن زمینه ها و برنامه هایی باعث هر چه شاداب کردن جامعه شود. اگر در مدرسه شوق زندگی کردن بوجود آید خود به خود اثرگذار بر جامعه خواهد بود.می توان گفت نشاط در مدرسه مقدمه ای برای نشاط در جامعه است.
انشا درباره عاقبت فرار از مدرسه صفحه 81 پایه نهم
انشا در مورد عاقبت فرار از مدرسه انشا درباره عاقبت فرار از مدرسه انشا درباره ی عاقبت فرار از مدرسه انشا کوتاه در مورد عاقبت فرار از مدرسه انشا عاقبت فرار از مدرسه انشا در مورد عاقبت فرار از مدرسه در قالب خاطره انشا در مورد عاقبت فرار از مدرسه طنز انشا در مورد عاقبت فرار از مدرسه پایه نهم انشا درمورد عاقبت فرار از مدرسه با قالب داستان انشای عاقبت فرار از مدرسه
 
دیروز با بابام نشسته بودم و صحبت ا
با رسیدن به سن 7 سالگی به دنیای جدیدی به نام مدرسه وارد می‌شوند. مدرسه اولین قدم و مرحله‌ پیوند کودک با جامعه است که نقش اساسی در تکوین روند اجتماعی شدن (socialization) آنها دارد. کودک با ورود به مدرسه، حوزه ارتباطی جدیدی را تجربه می‌کند که با دنیای خانواده‌ای که در آن به دنیا آمده و سال‌های اولیه زندگی خود را در آن گذرانده بسیار متفاوت است.
ادامه مطلب
بچه مثبت مدرسه : چه آتشی می سوزانند این دوپسر شیطون و عاصی از درس و مدرسه.
بچه مثبت مدرسه : یاسر عرب، نشر سپیده یاوران
معرفی:
مثبت در منفی میشود صددرصد مثبت ولی از مدرسه اخراج می شوید!
بریده کتاب:
روزهای آخر مثل برق وباد می گذشت، کلاس ها تمام می شد و امتحانات آخر سال می رسید. امتحان آخری رو خوب یادمه. همه بچه ها طبق قرار قبلی بعد از دادن برگه امتحان بیرون مدرسه ایستادیم و دسته جمعی، کتاب های درسی رو تکه تکه و پاره پاره کردیم و آتیش زدیم. این طوری ا

#استاد_قرائتی 
#کتک_مبارک
مرحوم پدرم بسیار اصرار داشت که من محصل حوزه علمیه و روحانی شوم ولی من مخالفت می‌کردم، لذا برای ادامه تحصیل به دبیرستان رفتم. روزی به مدیر مدرسه گزارش دادم که چند نفر از همکلاسی هایم در مسیر راه مدرسه، دیگران را اذیّت می‌کنند، مدیر هم آنها را تنبیه کرد. آنها متوجّه شدند و در تلافی با هم همفکر شدند و در مسیر برگشت کتک مفصّلی به من زدند که سر و صورتم سیاه شد و بی حال روی زمین افتادم و به سختی خود را به منزل رساندم. پدر
مدرسه دولتی بهتره یا غیرانتفاعی؟

مدرسه دولتی یا غیرانتفاعی؟ این یکی از سوالات والدینی است که فرزندانشان  در سن ورود به مدرسه‌اند. مادروپدرهای دلسوزی که تو هر شرایط، دنبال بهترین گزینه برای تربیت و آموزش کودکان خود هستند. جواب شما به این سوال چیست؟
ادامه مطلب
تو مدرسه قدیمی، یکی بود که تو اووووووووووووووججج وحشتناکی های زندگیم با تموم مقاومت هام در برابر حرف نزدن و بروز ندادنشون کنارم بود.
سال بعدش خودم رفتم سراغش. 
امسال دوریم. 
دیشب پیام داد.
سلام x , 
امیدوارم حالت خوب باشه و از مدرسه جدید خوشت بیاد. دلتنگتیم.
این پیام برام دنیا بود.

دیشب یه شب عجیب بود‌.
بدجور بی حوصله‌ام.
چالش مدرسه هم جالبه، شرکت میکنم(هرچند زیاد خوب تعریف نمیکنم)
امروز تا گردن کار دارم. 
جای تاسفه. هر روز که میگذره بیشتر از روز قبل مطمئن میشم نمیشه با زهرا کار کرد. اصلا نمیشه. جای تاسفه که نمیشه دفتر خاطرات داشت.خوب نیست که آدم برای داشتن دفتر خاطرات احساس امنیت نکنه. نکته:غیبت همکاره کردن مثل تف سربالاس. درنتیجه سکوت میکنیم. فقط احساس خفگیش بده.
هرچی به مح التماس کردم فایده نداشت. اون بر نمی‌گرده... خیلی زار زدم... بسمه ۱۵ سالگی من لااقل ۲۰ ساله اون دوران رو رد کردم
دیگه عاشق نمیشم... هیچ وقت... محاله .... محال ... یا از میم جدا میشم و یا به همین زندگی تن میدم و خب طبیعتا همین زندگیم خواهد بود... پس دیگه بسه... 
خیر همین بود که تموم شه و من برگردم به درس و زندگیم...
لعنت به من .... لعنت .... لعنت ....... لعنت به این زندگی و محدودیت و تمامیت خواهی و بچگی و عدم عقلانیت و و و ...... لعنت

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

فروش انواع آسیاب های صنعتی،نیمه صنعتی و خانگی