پرومتئوس که آتیش رو از خدایان دزدید و به انسان هدیه(!) داد، زئوس (خدای خدایان) فهمید و عصبانی شد. برای مجازات قرار شد که پرومتئه به کوه قاف بسته بشه و هر روز صبح با طلوع آفتاب یک عقاب غول پیکر (خدای انتقام - تایفون) بیاد و زنده زنده جگرِ پرومتئه رو بخوره. از اون جایی که پرومتئه خدا بوده، نمیمُرده، تا فردا صبح جگرش ترمیم میشده و دوباره توسط تایفون خورده میشده.مجازات اصلی پرومتئه فقط درد بی اندازه از خورده شدن جگرش نبود، بلکه آگاهی از تموم نش
بهش میگم ای دل بدبخت من آخه چته....همه رمبیدگیت از دو سه روز دیرتر دانستن ماجراست؟ میگه نه ای شعور کور من آخه این درد چهار بعدی رو باید با تمام زجرش بچشی تا بفهمی اینجا بیشتر از یکی دو تا قطعه با هم جور نیست. لعنت خدا بر قوم ظالمین. چرا باید این توی کاسه ما گذاشته میشد؟
می فرمایید امتحان است؟ هست اما فقط امتحان نیست. مجازات هم هست. مجازات چه؟ خودم را آخر از همه خواهمم بخشید حالا که کل دنیای من بهم می ریزد. دیگر هیچ نمی دانم و به دامن هیچ کس پناهنده
دیوار آجری بود و سوراخهای بسیار داشت و سگ، آلت خود را حریصانه در سوراخهای سیمانیِ بین آجرها فرو میکرد و از درد، ناله میزد و از لذت، نفسنفس میزد. درد و لذت، ناله و اصرار. با خود گفتم که بیش از این نمیتواند دوام بیاورد، نفسهای پر از هوسش صدای خسخسِ دلهرهآوری به خود گرفته بود.ترسیدم،گفتم سگ...با پوزهای باز و پاهایی لرزان سوی من نگاه کرد آلتش آخته و خونین در سوراخ پنهان بودگفتم سگ... تو را چه شده است؟ دمی آرامگیر. سگ با چشم
دیوار آجری بود و سوراخهای بسیار داشت و سگ، آلت خود را حریصانه در سوراخهای سیمانیِ بین آجرها فرو میکرد و از درد، ناله میزد و از لذت، نفسنفس میزد. درد و لذت، ناله و اصرار. با خود گفتم که بیش از این نمیتواند دوام بیاورد، نفسهای پر از هوسش صدای خسخسِ دلهرهآوری به خود گرفته بود.ترسیدم،گفتم سگ...با پوزهای باز و پاهایی لرزان سوی من نگاه کرد آلتش آخته و خونین در سوراخ پنهان بودگفتم سگ... تو را چه شده است؟ دمی آرامگیر. سگ با چشم
قلبم ناله میزد تا از تهدید عدنان هم بگویم و دلم نمیآمد بیش از این زجرش بدهم که غرّش وحشتناکی گوشم را کر کرد.
در تاریکی و تنهایی نیمه شب حیاط، حیران مانده و نمیخواستم باور کنم این صدای انفجار بوده که وحشتزده حیدر را صدا میکردم، اما ارتباط قطع شده و دیگر هیچ صدایی نمیآمد...
ادامه داستان در ادامه مطلب...
متن کامل داستان در پیام رسان های اجتماعی تقدیم حضورتان
https://eitaa.com/dastanhaye_mamnooe
https://sapp.ir/dastanhaye_mamnooe
https://t.me/dastanhaye_mamnooe
ادامه مطلب
بعد از اون دعوا و بحث حسابی تصمیم گرفتم کمتر خودمو درگیر این مسائل کنم و رفتم توی فاز عمق دادن به رابطمون
یک که نه چند لول بالاتر اومدم و سعی کردم احساسمو بهش برسونم
ناگفته نمونه که بعضی وقتا حس میکنم واقعا جنبه نداره و یه چیزایی میگه که در جوابش بلند میگم بی ادب! ولی سکوت میکنم و پی ام نمیدم
بیچاره مهدی رو تا الان خیلی زجرش دادم سر این مدل ارتباطم...
سه روزه که دستشو بازتر گذاشتم و تو این سه روز حس میکنم توی یه شیب عجیب احساسی افتادیم... حداقل من
نمیدانم چگونه باید طرفدار هفت آتشه و بیگ فن 《انقراض بشر》 بود و از کسایی که تورا به این دنیا آورده اند راضی و خشنود بود؟؟؟!برای باز ده هزارم دارم به این نقطه از عرفان میرسم که قول یکی از دوستان سراسر از تناقضم!نمی دانم چگونه هم از کسی متنفرم هم مسئول محافظت از او، می گویند مسئولیت از علاقه می آید و باید بگویم دوستشان هم دارم:///؟؟!!
دیگر عادت کرده ام که نورون های مغزم باهم دعوا بگیرند و تا میتوانند فسفر های بدن من بیچاره را به فنا دهند:/
پیغمبر د
نمیدانم چگونه باید طرفدار هفت آتشه و بیگ فن 《انقراض بشر》 بود و از کسایی که تورا به این دنیا آورده اند راضی و خشنود بود؟؟؟!برای باز ده هزارم دارم به این نقطه از عرفان میرسم که قول یکی از دوستان سراسر از تناقضم!نمی دانم چگونه هم از کسی متنفرم هم مسئول محافظت از او، می گویند مسئولیت از علاقه می آید و باید بگویم دوستشان هم دارم:///؟؟!!
دیگر عادت کرده ام که نورون های مغزم باهم دعوا بگیرند و تا میتوانند فسفر های بدن من بیچاره را به فنا دهند:/
پیغمبر د
نقد
رمان اینترنتی گناهکار : فضایی احساساتی و کاملا غیر منطقی برای علت زندگی
یک دختر در خانه های مردان غریبه و پر از صحنه های تحقیر و توهین
!!!!!!!!!!
نقد رمان اینترنتی گناهکار ، نویسنده فرشته۲۷
وقتی از خط قرمزی عبور می کنی، چراغ قرمزی را ندیده می گیری، حصار و
دیواری را بی خیال می شوی و پا در حریم تعریفی دیگران می گذاری، گناه
کرده ای.
حالا فرقی نمی کند، گناه، گناه است، دلی را بشکنی، حقی را بخوری، غیبتی بکنی، تهمتی بزنی، دروغی بگویی، تم
نقد
رمان اینترنتی گناهکار : فضایی احساساتی و کاملا غیر منطقی برای علت زندگی
یک دختر در خانه های مردان غریبه و پر از صحنه های تحقیر و توهین
!!!!!!!!!!
قد رمان اینترنتی گناهکار ، نویسنده فرشته۲۷
وقتی از خط قرمزی عبور می کنی، چراغ قرمزی را ندیده می گیری، حصار و
دیواری را بی خیال می شوی و پا در حریم تعریفی دیگران می گذاری، گناه
کرده ای.
حالا فرقی نمی کند، گناه، گناه است، دلی را بشکنی، حقی را بخوری، غیبتی بکنی، تهمتی بزنی، دروغی بگویی، تما
وقتی به هوش آمدم خود را با میلگردهای بریده شده در دو طرف گردن و سینه، درون اتاق عمل دیدم. مرا به پهلو روی یکی از تخت ها خوابانده بودند و به دستم سرم و فشارسنجی متصل کرده بودند. پزشکان در مورد نحوه جراحی ام با هم پچ پچ می کردند. عکس رادیولوژی نشان می داد که یکی از میلگردها از کنار مغزم عبور کرده و دیگری آسیب زیادی به قلب و ریه ام وارد نموده است.
دو نفر از پزشکان طوری به من نگاه می کردند که معلوم بود هیچ امیدی به زنده ماندنم ندارند. حتی صدای یکی شان
سلام
چون به ایام کریسمس نزدیک هستیم(توشیم البته) یه پست کریسمسی بزارم.
احتمالا با شنیدن کلمه شب کریسمس همچین صحنه ای تو ذهنمون میاد.
کریسمس موجود عجیبیه. یک فرهنگ و آیین خاصیه که المان های عجیبی داره.
رنگ های سبز-فرمز-سفید.
جوراب هایی که بالای شومینه آویزون میشن و توشون هدیه گذاشته میشه برای هر کسی.
درخت کاج
کادو هایی که توی جلد قرمز و نقطه های سفید بسته بندی شدن - یا طرح های دیگه ولی با همچین رنگ بندی ای
بابا نوئل که یه پیرمرد با لباس قرم
درباره این سایت