نتایج جستجو برای عبارت :

حکم کسی که کتابهای اهل سقیفه را أتش بزند چیست؟

شده آیا که غمی ریشه به جانت بزند؟گره در روح و روانت به جهانت بزند؟شده در خواب ببینی که تو را قرض کند؟بروی وهْم شوی تا که تو را فرض کند؟شده در گوش تو گوید که تو را باز تو را...؟نشوم فاش کسی تا که شوم رازْ تو را...؟شده آغوش شود تا که هم آغوش شوی؟گره ات باز کند تا که تو خاموش شوی؟شده یک شب برود تا که روی در پی او؟که تو فرهاد شوی تا بشوی قصه او؟به همان حال بگویی که تو مجنون منیبه تو بیمار شدم تا که تو درمون منیشده دلتنگ شوی غم به جهانت برسد؟گره ات کور شو
ولایت اهل بیت علیهم السلام و برائت از دشمنان ایشان شرط اصلی شناخت خداست
ثقة الاسلام کلینی قدس الله روحه الشریف روایت کرده است:
۱- الحسین بن محمد، عن معلى بن محمد، عن الحسن بن علی الوشاء قال: حدثنا محمد ابن الفضیل، عن أبی حمزة قال: قال لی أبو جعفر علیه السلام: إنما یعبد الله من یعرف الله، فأما من لا یعرف الله فإنما یعبده هكذا ضلالا قلت: جعلت فداك فما معرفة الله؟ قال: تصدیق الله عز وجل وتصدیق رسوله صلى الله علیه وآله وموالاة علی علیه السلام والا
اینکه آدم صبح ها به زمین و زمان ایراد بگیرد و فحش بدهد و به این و آن بابت زود بیدار شدن غر بزند یا اینکه همان اول صبح از اوضاع بد زندگی بگوید که هنر نکرده !
اگر هنر دارد ، با آواز یاکریم ها و طلوع خورشید و جنب جوش مردم کیف کند و از داغی دلپذیر چای حرف بزند ... 
اگر همکار هم رده، زیرآب کارمند را بزند گفته می شود طرف پاش روی پوست پیازه،
اگر چنانچه رییس مذکر برای کارمند زیردستش بزند گفته می شود طرف پاش روی پوست موز هست،
و چنانچه رییس مونث زیرپای کارمند رده پایین را بروفد لکن گفته می شود طرف پاش روی پوست خربزه می باشد.
آدم از خود متشکری نیستم، حسود هم که صد البته نه، غرور که چه عرض کنم آنرا سالها پیش فرستادمش برود پی کارش! امااااا گاهی تووی این فضای گلگشاد مجازی، ترانه‌ها و پاره جملاتی را میخوانم که معلوم است مخاطب خاص دارند! دلم میخواست برای من باشند، همه شان را بخودم بگیرم! مثل معشوقکان تووی کتابها، از شنیدنشان قلبم تند بزند، اصلن درشان غرق شوم! خوشی اش بزند زیر دلم، آنقدر زیاد که رقصم بگیرد!
در زمان های قدیم یک دختر از روی اسب می افتد و باسنش ( لگنش ) از جایش درمی‌رود. پدر دختر هر حکیمی را به نزد دخترش می‌برد، دختر اجازه نمی‌دهد کسی دست به باسنش بزند ؛ هر چه به دختر میگویند حکیم بخاطر شغل و طبابتی که میکنند محرم بیمارانشان هستند اما دختر زیر بار نمی رود و نمی‌گذارد کسی دست به باسنش بزند.
به ناچار دختر هر روز ضعیف تر و ناتوان‌تر میشود.
ادامه مطلب
داشتم فیلم نهنگ آبی را می دیدم به یک نتیجه عجیب و هولناک رسیدم.
روان شناسی در عین اینکه می تواند از انسان ها افراد سالم تر و مطمئن تری بسازد می تواند آدم ها را نابود کند.
یک روان شناس بهتر از هر کس دیگری می تواند از جایی به تو آسیب بزند که از پا در بیاوردت.
بهتر از هرکسی نقطه ضعف های تو را می داند ...نقطه قوت هایت را می داند...
بهتر از هرکس دیگری می داند از کجا به تو ضربه بزند که نتوانی بلند بشوی...


ادامه مطلب
شما با سرمایه کم چند تا سهم می تونید بخرید؟ چه قدر باید وقت بذارید؟ تازه اگر ماهر باشید و سهم های درست رو انتخاب کرده باشید. اگر حرفه ای نباشید، سهم ممکن است یک هفته  تا یک ماه درجا بزند و رنج بزند تا بعد رشدش را شروع کند اگر خدای نکرده ریزش نکند.
سرمایه های کوچک رو باید به صندوق های سرمایه گذاری واسپاری و برون سپاری کرد چون هم حرفه ای تر مدیریت خواهند کرد هم سبد سهام متنوعی دارند که حتی اگر چند سهم منفی باشد چند تا دیگر مثبت هستند و برآیند می تو
استقلال یکی از قوی ترین تیم های ایران است. استقلال هم مثل پرسپولیس بازگشت های خوبی داشته است. یک بار که پرسپولیس 1 بر 0 از پرسپولیس عقب بود استقلال 3گل در 6 دقیقه زد و پرسپولیس در دقیقه ی 92 صید جلال دروازه ی استقلال را باز کرد و مهمدی رحمتی عصبانی شد کارت قرمز گرفت بعد یک استقلالی امد صید جلال را بزند ویک پرسپولیسی امد رحمتی را بزند این جنگی ترین دربی تاریخ بوده است .
۷ علامتی که نشان می دهد سردرد شما خطرناک است
۱٫ سردرد شدید و انفجاری: سردرد تاندر کلپ Thunderclap
سردرد Thunderclap یا به اختصار TC سردردی شدید و انفجاری با شروع ناگهانی است که در کمتر از یک دقیقه به حداکثر شدت می رسد. به گفته موروکو Morocco ، اگر سردردتان ناگهانی شروع می شود درست مثل این که یک نفر کلید برق را بزند یا با چکش به شما ضربه بزند باید آن را جدی بگیرید.
ممکن است نشان دهنده خونریزی سوباراکونوئید subarachnoid hemorrhage یا به اختصار SAH باشد که دلیلش خونریزی مغ
همیشه آن خودِ خسته و ناامید و غمگین و افسرده‌ات را با خودِ امیدوار و عاقل و حکیم و روان‌شناست کنترل کن و با او حرف‌های مثبت بزن. مشاور و روان‌شناسِ خودت باش و نگذار آن خودِ عصبانی و بی‌اعصابت زیاد حرف بزند. هر وقت خودِ ضعیفت شروع به غر زدن کرد، اثر منفی‌اش را با گوش کردن به حرف‌های خودِ قوی‌ات خنثی کن. به هر کدامشان بیشتر اجازه‌ی حرف زدن بدهی و بیشتر گوش بدهی، بیشتر زبان‌باز خواهد کرد و او رئیس خواهد شد. بین این خودت و آن خودت هر کس بیشتر ح
پر از اغراقم...
اگر بخواهم چیزی یا کسی را توصیف کنم،اغراق می‌کنم...
در نشان دادن احساساتم،اغراق می‌کنم...
در تعریف کردن وقایع گذشته،اغراق می‌کنم...
وقتی می‌خواهم علاقه ام را به کتاب یا فیلم یا شخصیت خاصی نشان دهم،اغراق می‌کنم...
همین حالا که می‌خواستم درباره اغراق کردن هایم بنویسم،قصد داشتم که مثلا خودم را در یک اتاق بازجویی تاریک تصور کنم که بازجویی می‌آید و شروع می‌کند به اعتراف گرفتن،شکنجه کردن و فحش دادن!خاطرات مختلفم را مرور می‌کند
بسم الله الرحمن الرحیم
یا اباصالح المهدی ادرکنی
از عمری ها می پرسم اگر کسی فتوا دهد و آتش زدن کتابهای مسلم و بخاری و ...را واجب بداند و آتش بزند شما با او چه  میکنید؟
من با عمر بن الخطاب و ابابکر که احادیث پیامبر را آتش زدند همان گونه میکنم!
کسی که چشم خود را بر حقانیت علی به علت نطفه ناپاک خودش بسته است ، در پی رد امام زمان است
بدون شک منافقی که فرزند هند جگر قاتلخوار و عمار را امیر خود میداند نمی تواند امام زمان را باور کند
 
 
احساسات اگر مهار نشوند ممکن است بدجور گریبانت را بگیرند .
احساساتی که سرکوب شوند هم ممکن است جایی که نباید و در زمانی که نشاید چونان بلایی بر سرت نازل شوند .
احساساتی که به مسیر درست هدایت شوند می توانند به زبان هنر گویای تمام حرف های نگفته ات باشند .
احساسات خلاقیت را بیدار نگه می دارد و شکوفایی آن را میتواند رقم بزند اگر همواره هشیار باشیم نسبت به حال و روزمان ؛ به جسم مان ؛ به اطراف مان و به روابطمان .
مگر نه این است که زندگی نباتی حاصل خامو
به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین ؛ وینگر راست ایرانی سرانجام برای برایتون از ابتدا بازی کرد و خیلی زود هم موفق شد گل بزند. جهانبخش بعد از گلزنی به خاطر فشاری که در این ماهها رویش وجود داشت ایستاد و اشک ریخت. او دقیقا به سمت جایگاهی رفت که پدر و مادرش در آنجا نشسته بودند. آنها به خاطر علیرضا راهی انگلیس شده‌اند و مدتی در کنار علیرضا خواهند بود و شنبه شب هم تماشاگر ویژه بازی برایتون و بورتموث بودند. 

252 251
علیرضا جهانبخش شنبه شب وقتی موفق شد
دفاع از خود یا دیگران در مقابل سارق و مهاجم داراے شرایطے است و در صورت وجود آن شرایط قانون گذار از فرد مدافع حمایت خواهد ڪرد.
باید دانست:
۱⃣دفاع و حملہ باید متناسب باشد. مثلاً اگر ڪسے با چوب بہ دیگرے حملہ ڪرد مدافع نمی‌تواند با اسلحہ از خود دفاع ڪند.
۲⃣ امڪان دسترسے بہ نیروے انتظامے نباشد.
۳⃣ خطر قریب الوقوع باشد. بنابراین اگر ڪسے دیگرے را صرفاً تهدید ڪند مدافع نمی‌تواند با سلاح او را بہ قتل برساند.
۴⃣ دفاع براے دفع خطر ضرورت داشتہ باشد. مثل
« شده آیا که غمی ریشه به جانت بزند ؟
گره در روح و روانت به جهانت بزند ؟ »
شده در خواب ببینی که تو را قرض کند ؟
بروی وَهم شوی تا که تو را فرض کند ؟
شده در گوش ِ تو گوید که تو را باز تو را…؟
نشوم فاش ِ کسی تا که شوم رازْ تو را …؟
شده آغوش شود تا که هم آغوش شوی ؟
گره ات باز کند تا که تو خاموش شوی ؟
شده یک شب برود تا که روی در پی او ؟
که تو فرهاد شوی تا بشوی قصه ی او ؟
به همان حال بگویی که تو مجنون ِ منی
به تو بیمار شدم تا که تو درمون ِ منی
شده دلتنگ شوی غم به ج
مردک به خیال خودش داشت قهرمان بازی درمی‌آورد و انتظار داشت با تشویق جمعیت مواجه شود. میکروفن را گرفت و اعلام کرد:«من اگر دیشب شماها را در میدان آزادی می‌دیدم، برخوردم با شما فرق داشت و قطعا مقابل شما قرار داشتم. ولی حالا بیایید با هم حرف بزنیم!» از توی جمعیت کسی فریاد زد:«یعنی دیشب تو میدون اگه بودیم می‌زدیمون؟!» یکی دیگر گفت:«یعنی دیشب اونجا بودی؟! جلوی مردم؟!»
تایید کرد. جمعیت نگذاشتند حرف بزند.
معلوم نبود چی توی آن مغز نداشته‌اش می‌گذشت
نوشته بود: «شما روانشناس هستید؟»
من با خودم فکر کردم من روانشناسِ روانِ خودم هستم.
اصلا هر آدمی بهترین روانشناس خودش است. هیچ آدمی مثل خود آدم، خودش را نمی‌شناسد.
هر کسی می‌تواند به همه دروغ بگوید، نقاب بزند به چهره، فیلم بازی کند، اما نمی‌تواند به خودش دروغ بگوید، خودش را گول بزند.
نوشته بود: «...من با خودم مشکل دارم...»
دلم می‌خواست برایش بنویسم: «چون با خودت مهربان نیستی، خودت را دوست نداری...»
دردها از جایی شروع می‌شود که خودمان را نمی‌بی
«به نام خدای صبور»
حضرت نوح (ع) ویژگی‌ای رو داشت که هیچ پیغمبری نداشت!
اونهم اینکه ۹۵۰ سال، فقط دوره ی رسالتِ حضرت بود...عمرِ حضرت بماند!!
حال چرا خداوند برای قومِ حضرت نوح با تمام فسق و فجور، ۹۵۰ سال فرصت داد و برای آنها صبر کرد، در حالیکه اقوام دیگر، وقتی حجت بر آنها تمام می‌شد بلافاصله عذاب می‌شدند؟!
از آنجایی که قبل از حضرت نوح هیچ قومی نبوده تا خداوند برای مردم مثال بزند، خداوند به این قوم فرصت زیادی داد. همانطور که در قرآن هم خداوند هروقت
خواهرم از توی اتاق داد می زند « بابا ول کنید. او دیوانه است. روانی است»
واقعا دیگر در این حد ها هم نیست ولی خود پدر هیچ‌وقت دوست نداشته ( شاید نتوانسته) با بچه هایش رابطه ای دوستانه و صمیمی داشته باشد.
البته او هیچ وقت این جرئت را ندارد که جلوی پدر این حرف را بزند.
بسم الله
هیچ وقت برای خدا نسخه نپیچ
هیچ وقت تدبیر خودت را به خدا نسبت نده
خدا فوق تدبیرها و گزینه‌های توست.
می‌تواند یک آن صحنه را برهم بزند و ورق همه چیز را برگرداند
چون او خداست
و یرزقه من حیث لا یحتسب برای اثبات خداییش هم هست
تا بفهمیم ما عبدیم فقط...
آن پاییز که تمام زندگی ام رفت زیر آب، نمیدانم کجا بودی. من هی خیره میشدم به زرد و نارنجی برگهایی که مقاومتشان در  برابر باد کم بود. بادی که هم قوی بود و هم زوزه کش ولی نه آنقدر که یاد تو را هم بکند و ببرد.
باد که شکست خورد، گذاشتم باران هم زور خودش را بزند.
 
شربت آلبالو یکی از خوشمزه ترین انواع شربت است که معمولا در ابتدای فصل تابستان تهیه می شود.
مواد لازم
1 کیلوگرم آلبالو
2 کیلوگرم شکر
دستور العمل‌
روش اول طرز تهیه شربت آلبالو
آلبالو را بشویید و دم و هسته آن را بگیرید.
نیمی از شکر را روی آلبالو بپاشید.
هم بزنید و بگذارید یک شبانه روز بماند.
اول صبح، یک لیتر آب را گرم کنید و همین که به جوش آمد آتش را خاموش کنید تا آب از جوش بیفتد، سپس آن را روی آلبالو بریزید.
نزدیک ظهر شربت را از پارچه و صافی بگذ
حکایت زندگی؛ مانند حکایت آن شخصی است که رفته بود پیش دلاک تا روی بدنش نقش شیری خالکوبی کند. دلاک که خواست دُم شیر را نقش بزند، صدای مرد از درد  بلند شد و گفت کجای شیر را نقش میزنی. دلاک  گفت: دُم، مرد گفت: دم  نمیخواهد از جای دیگری شروع کن. دلاک خواست یال شیر را شروع کند که دوباره صدای مرد بلند شد، که یال هم نمیخواهد برو سراغ جای دیگر. به همین ترتیب هرکجا را خواست نقش بزند صدای ناله مرد بلند شد که نمیخواهد. دلاک که کم طاقتی مرد را دید گفت: شیر بی یا
حکایت زندگی؛ مانند حکایت آن شخصی است که رفته بود پیش دلاک تا روی بدنش نقش شیری خالکوبی کند. دلاک که خواست دُم شیر را نقش بزند، صدای مرد از درد  بلند شد و گفت کجای شیر را نقش میزنی. دلاک  گفت: دُم، مرد گفت: دم  نمیخواهد از جای دیگری شروع کن. دلاک خواست یال شیر را شروع کند که دوباره صدای مرد بلند شد، که یال هم نمیخواهد برو سراغ جای دیگر. به همین ترتیب هرکجا را خواست نقش بزند صدای ناله مرد بلند شد که نمیخواهد. دلاک که کم طاقتی مرد را دید گفت: شیر بی یا
حکایت زندگی؛ مانند حکایت آن شخصی است که رفته بود پیش دلاک تا روی بدنش نقش شیری خالکوبی کند. دلاک که خواست دُم شیر را نقش بزند، صدای مرد از درد  بلند شد و گفت کجای شیر را نقش میزنی. دلاک  گفت: دُم، مرد گفت: دم  نمیخواهد از جای دیگری شروع کن. دلاک خواست یال شیر را شروع کند که دوباره صدای مرد بلند شد، که یال هم نمیخواهد برو سراغ جای دیگر. به همین ترتیب هرکجا را خواست نقش بزند صدای ناله مرد بلند شد که نمیخواهد. دلاک که کم طاقتی مرد را دید گفت: شیر بی یا
کسی نشسته توی من و دارد با تمام وجود زجه می‌زند. کسی نشسته قاه قاه می‌خنند، کسی دست می‌گذارد روی زشت عکس بچه‌گی‌اش که آن را نبیند، کسی مانتوی سبز مغز پسته‌ای پوشیده که از دکمه‌هاش متفنر است، کسی مانتوی زرد مخمل بی‌دکمه تن کرده، کسی نمی‌تواند حرف بزند، کسی فریاد می‌کشد و دست‌هاش را می‌بلعد، کسی خواهرش را در آغوش گرفته تئاتر می‌بیند، کسی می‌رقصد، کسی ادای اسفنج دریایی بودن را در می‌آورد، کسی تو را در آغوش گرفته می‌خوابد، کسی نمی‌خو
آلبومی قدیمی ام،
در زیرزمین خانه ای کلنگی
که واحدهایش را پیش فروش کرده اند.
در انتظار دستی جامانده در اعماق
که شاید آجرها نمی گذارند
خاطره ای فروریخته را ورق بزند
 
نجاتم بده!
در من هنوز لبخندی هست
که می تواند چیزی یادت بیاورد…
 
 
از : لیلا کردبچه
چند روزِ پیش که این فکر از ذهنم گذشت که نکند کامَک یک بیماری ترسناک داشته باشد و ترسیدم و اشک در چشمانم حلقه زد ، همه ی دنیا برایم بی ارزش شد. دیگر مهم که هیچ حتی قابل یادآوری هم نبود که بعضی حرف هایش ناراحتم کرده بود. اصلا چه ارزشی داشت که من چرتکه دستم گرفتم و حساب و کتاب کردم . میدانی دوست من هر چه که باشی و هر کاری که کرده یا نکرده باشی ، من از اعماق قلب لِه شده ام دوستت دارم. حالا که این فکر از ذهنم گذشته است ، دیگر نمی‌خواهم کنارش نباشم یا این
تهمت..‌. امام صادق علیه السلام:  اِذَا اتَّهَمَ المُؤمِنُ اَخاهُ اِنماثَ الایمانُ مِن قَلبِهِ کَما یَنماثُ المِلحُ فِى الماءِ. هرگاه مؤمن به برادر دینى خود تهمت بزند، ایمان در قلب او از میان مى ‏رود، همچنان که نمک در آب، ذوب مى ‏شود. (کافى، ج 2، ص 361، ح 1)  
https://www.instagram.com/cnhamid.ir
www.CnHamid.ir
حاج اسماعیل دولابی می گفتدر جوانی اسبی داشتم، وقتی سوار آن میشدم و از کنار دیواری عبور میکـرد وسایه ی آن به دیوار می افتاد، 
اسبم به آن نگاه میکرد و خیال مـیکـرد اسـب دیگری است، لذا خرناس میکشید و سعی میکرد از آن جلو بزند، و چون هر چه تند میرفـت،میدید هنوز از سایه اش جلو نیفتاده است، باز هم به سرعتش اضافه میکرد تا حدی که
اگر این جریان ادامه مییافت، مرا به کشتن میداد. اما دیوار تمام شد و سایه اش از بینرفت و آرام گر
#حدیث_مهدوی 
امام صادق(ع)
«ان لصاحب هذا الامر غیبة، المتمسک فیها بدینه کالخارط لشوک القتاد».
«برای صاحب این امر غیبتی است که هر کس در زمان غیبت او به دین خود چنگ بزند، همانند کسی است که خارهای درخت قتاد را با دست پاک کند».
اثباة الهدة/ ج3/ ص534
#حدیث_مهدوی
 
امام صادق(ع)
«ان لصاحب هذا الامر غیبة، المتمسک فیها بدینه کالخارط لشوک القتاد».
«برای صاحب این امر غیبتی است که هر کس در زمان غیبت او به دین خود چنگ بزند، همانند کسی است که خارهای درخت قتاد را با دست پاک کند».
اثباة الهدة/ ج3/ ص534
 شده آیا که غمی ریشه به جانت بزند ؟گره در روح و روانت به جهانت بزند ؟ »
شده در خواب ببینی که تو را قرض کند ؟بروی وَهم شوی تا که تو را فرض کند ؟
شده در گوش ِ تو گوید که تو را باز تو را…؟نشوم فاش ِ کسی تا که شوم رازْ تو را …؟
شده آغوش شود تا که هم آغوش شوی ؟گره ات باز کند تا که تو خاموش شوی ؟
شده یک شب برود تا که روی در پی او ؟که تو فرهاد شوی تا بشوی قصه ی او ؟
به همان حال بگویی که تو مجنون ِ منیبه تو بیمار شدم تا که تو درمون ِ منی
شده دلتنگ شوی غم به جهانت
دلم دویدن می خواست. می خواستم آن قدر بدوم تا دیر نرسم به قطاری که می خواست راه بیفتد. آن قدر که پاهایم کم بیاورند. کفش پشت پایم را بزند. به نفس نفس بیفتم. باد بر صورتم بکوبد. دلم می خواست آن قدر بدوم که از شهر، آدم هایش، گذشته ام، تمام سایه ها و حتا کلاغ ها دور شوم...
برای این که زمین را جای بهتری برای زیستن کنی
لازم نیست مخترع ماشین بخار باشیلازم نیست استاد دانشگاه MIT باشی
لازم نیست ده ها مقاله بدهی با ایمپکت فلان و سایتشن فلان
لازم نیست رییس دانشکده شوی
لازم نیست کارخانه بزنی و پولدار شوی
همین که یک استاد متعهد باشی
همین که یک استاد پر انرژی باشی
همین که کارت را دوست بداری و به آن اهمیت دهی
همین که اسیر کلیشه ها و آداب بیجا نشوی
کافی است تا
زمین دل یک انسان با یادآوری درسهایت بر سر امتحان زندگی جای بهتری
اگر فردی به سجده برود و آنقدر محکم سر را به سجده بزند و به هر دلیلی سر از سجده بدون عمد بردارد نمازش باطل نمیشود ولی اگردر هنگام گفتن ذکر به هر دلیلی سر بلند شود و رابطه  بین پوست با مهر قطع شود نماز باطل و باید دوباره خوانده شود
 
یکی از سخت ترین کار ها در زندگی هرفرد صحبت کردن میباشد 
این عمل سخت وهمچنین بسیار بسیار مهم تاثیرات خاصی درزندگی فرد را داراست به عبارتی دیگر شخصی که نتواند حرف هایی که در دلش هست را
بزند نمیتواند در زندگی موفق شود
ادامه مطلب
یکی از سخت ترین کار ها در زندگی هرفرد صحبت کردن میباشد 
این عمل سخت وهمچنین بسیار بسیار مهم تاثیرات خاصی درزندگی فرد را داراست به عبارتی دیگر شخصی که نتواند حرف هایی که در دلش هست را
بزند نمیتواند در زندگی موفق شود
ادامه مطلب
خوابم نمی‌برد. اشک هام گوله گوله می‌ریزد روی بالشت، گوشه متکا را گاز می‌گیرم که صدای گریه هایم بلند نشود و به این فکر میکنم که گندِ گناه هایم قرار است از کجایِ زندگی ام بالا بزند و دقیقا کجایش را به آتش بکشد؟ 
آه .. اللهم اغفر لی الذنوب التی تنزل النقم.. 
کاش همین الان کسی صدایم بزند.بیدار شوم و ببینم تمام آنچه از رنج تو دیدم خواب بود .
کاش کسی همین الان بیاید،کسی که از همه ی آدم های دنیا قوی تر است و به تو آنچه را که لایقش هستی ببخشد.
این ها که نمی شود اما کاش حداقل هر چه زودتر برویم به ۱۰سال بعد و ببینم تو خودت یک تنه حقت را گرفته ای .
تو همیشه عزیزترینی برای من . 
حدیث جابری:
چند خطی از خاطرات ناگفته ی جمیله.... 
تیک تاک ... تیک تاک... صدای ضربان قلبم با صدای گذر سنگینِ زمان باهم در می آمیزد تا لحظاتِ پر از استرس زندگی ام را رقم بزند.
باصدای در از جا می پرم....
+جمیله جان... عزیزِمادر... چقدر ماه شدی... ماشاءالله لا حول ولا قوه الا بالله... جانِ مادر! چادرت رو سر کن مهمونا منتظرن. 
ادامه مطلب
خاطره حاج #اسماعیل_دولابی از اسب‌سواری
حاج اسماعیل دولابی نقل می‌کند: در جوانی اسبی داشتم. وقتی از کنار دیواری عبور می‌کرد و سایه‌اش به دیوار می‌افتاد، اسبم به آن نگاه و خیال می‌کرد اسب دیگری است. به همین خاطر خرناس می‌کشید و سعی می‌کرد از آن جلو بزند و چون هرچه تند می‌رفت، می‌دید هنوز از سایه‌اش جلو نیفتاده است؛ باز هم به سرعتش اضافه می‌کرد تا حدی که اگر این جریان ادامه پیدا می‌کرد مرا به کشتن می‌داد. اما دیوار تمام می‌شد و سایه‌اش
ر
علامتی که نشان می دهد سردرد شما خطرناک است
۱٫ سردرد شدید و انفجاری: سردرد تاندر کلپ Thunderclap
سردرد Thunderclap یا به اختصار TC سردردی شدید و انفجاری با شروع ناگهانی است که در کمتر از یک دقیقه به حداکثر شدت می رسد. به گفته موروکو Morocco ، اگر سردردتان ناگهانی شروع می شود درست مثل این که یک نفر کلید برق را بزند یا با چکش به شما ضربه بزند باید آن را جدی بگیرید.
ممکن است نشان دهنده خونریزی سوباراکونوئید subarachnoid hemorrhage یا به اختصار SAH باشد که دلیلش خونریزی مغ
همۀ ما شنیده‌ایم که در انجیل آمده مسیح گفت اگر کسی به یک طرفِ صورتِ شما چَک زد، طرفِ دیگر صورت را بگیرید تا به آن طرف هم سیلی دیگری بزند. من این مفهوم از مسیحیت را در فیلم 21 Grams ساختۀ اینیاریتو دیده بودم که در سکانسی وقتی پدرِ متعصب مسیحی با دختر، پسر و همسرش سرِ میز غذا نشسته بودند و غذا می‌خوردند، پسر کوچک سرِ شیطنت کودکانه توی صورتِ خواهرش یک سیلی می‌زند، بلافاصله پدرش دختر را مجبور می‌کند که طرفِ دیگر صورتش را بگیرد تا برادرش آن طرف دیگر
با مروری بر عملکرد گذشته ورزش کارگران جمهوری اسلامی ایران می توان دریافت که این بخش مهم از ورزش کشور، همواره ورزشکاران و پهلوانان ارزشمندی را در بطن خود پرورانده و تقدیم جامعه ورزش کشور نموده است و از این رو توانسته تا افتخارات ارزشمندی را در راستای عزت و اعتلای ایران اسلامی در جهان رقم بزند که علی هاشمی قهرمان وزنه برداری اهل ایلام، از تازه ترین افتخارات ورزشی این خانواده بزرگ محسوب می گردد.

ورزش کارگری، ورزشی است با رویکردی سلامت محور،
معمولا وقتی عصبانی میشوم حرف نمیزنم...
یعنی بنظرم هیچ کس نباید در این اوج التهاب و تشویش حرف بزند...
اما امروز حرف زدم... فریاد زدم و حتی زدم کسی را‍♀️
و با همه این‌ها عصبانیتم تمام نشد...
مسئله اینجاست که آدم‌های اشتباه، یکجا زهر اشتباه بودنشان را میریزند به جان ما...
همین مابقی اطاله کلام است...
نیمه پر لیوان را بخواهم نگاه کنم اینکه بالاخره فشارم از دیشب بالا آمد...
 
توپ را در دستش گرفت آمد بزند که صدائی آمد. الله اکبر...
ندای اذان ظهر بود. توپ را روی زمینگذاشت. رو به قبله ایستاد و بلند بلند اذان گفت.
درفضای دبیرستان صدایش پیچید. بچه هارفتند. عده ای برای وضو، عده ای هم برای خانه.
او مشغول نماز شد. همانجا داخلحیاط. بچه ها پشت سرش ایستادند.جماعتی شد در حیاط. همه به او اقتدا کردیم.
وقتی فکر میکنی حتما یک روز باید عاشق بشوی، شبیه کسی میشوی که منتظر است عزیزی از راه برسد و زنگ در را بزند؛ با هر صدای کوچکی از جا میپرد و گاهی حتی خیال میکند صدایی شنیده است که شبیه زنگ در است. اما هر بار در را باز میکند هیچ کس پشت در نیست؛ هرگز نبوده است!
وقتی بدانی عشق آن اتفاق شورانگیزی نیست که یک باره بیاید و آتش به جان سلولهای زندگی ات بیندازد و با معجزه ای افسونگر، پوسته خشک و رنگ و رو رفته وجودت را کنار بزند تا از تو موجودی پرستیدنی و پرستن
درختی هستم که شاخه هایم را به آغوش می گیرم 
که مبادا هوس کنند و بال در دل آسمان بگسترانند .
رودی هستم که رفتنم را به مرداب دلم می ریزم
که مبادا هوس کند و دل به دریا بزند  .
پرنده ای که هنوز میتواند بخواند اما نباید بخواند .
آوازم را در کلماتم حبس می کنم .

مرده ام پیش از آنکه بانگ مرگ مرا سر دهد زندگی ...
به من گفته اند دیگر مجاز به صرف حال نیستی . فعل بودن ات دیریست بعید شده است 
روح وحشی
بسم الله
مثل این که باید کارمان را شروع کنیم.
این مطلب اولین متنی است که من می خواهم در وبلاگم منتشر کنم، راستش را بخواهید هیجان زده ام!
البته این حرکت اولین کار من برای راه انداختن این «حسنی تنبل» نبوده ولی امیدوارم بتواند آخری باشد و بالاخره از خانه بیرون بزند و کمی در دنیا به گشت و گذار بپردازد.
دوست دارم بیشتر بنویسم و سعیم را خواهم کرد.
تا بعد
هر شئ وقتی آرام می‌گیرد که به موطن خودش برگردد.
بحثش را هم می‌توان در طبیعیات یافت لکن حرف من چیز دیگر است!
این گم‌گشتگی همان عدم بازگشت به موطن اصلی و سکنی در غیر موطن او را آشفته نموده و همین شده که آن یکی لباس پاره بپوشد و دیگری در کوی و برزن عربده بزند.
آن‌کس که موطن خودش را بیابد، آرام است و به بودن او باقی آرامند ولی امان از گمراهان که موطن را گم کردگانند...
1 - سوارِ هر خودرویی که ادعا کرد تاکسی‌تلفنی است نشوید.
2 - اگر بعد از مدرسه و کلاس و باشگاه، منتظر پدر و مادر هستید اما شخصی از راه رسید و گفت از طرف مامان و بابا به دنبالتان آمده، حتی اگر آشنای خانوادگی بود، همراهش نروید.
3 - اگر  خانم یا آقای سالمندی از شما کمک خواست تا خریدهایش را برایش ببرید، فقط تا نزدیک در همراهی‌اش کنید، هرگز داخل ساختمان یا خانه نروید و سریع به خانه برگردید.
4 - اگر بیرون از خانه‌ هستید و شخصی، غریبه یا آشنا، پیشنهاد داد
خارجی ها می‌گویند: «یک فیل در اتاق است»
این فیل همه چیز را به گند کشیده است. هیچ چیز سر جایش نیست. شما به خانه‌ی دوستتان می‌روید. شاهد افتضاح پیش آمده هستید اما برای حفظ ظاهر هم که شده ساکت می‌نشینید و از تعریف در رابطه با آب و هوا شروع می‌کنید و درنهایت با برنامه ریزی خوش‌گذرانی آخر هفته از همدیگر خداحافظی می‌کنید. بی آنکه کسی در رابطه با فیل حرف بزند.
فیل در محیط کار است. رد پایش همه جا هست. هیچ کاری سر وقت انجام نمیشود و رئیس حسابی کلافه اس
​​​​​ف-ح ام گم شده، کنار دریا با سیگاری نیمه سوخته و یک گیلاس شراب منتظرم که بیاید و دست در پشتم بگذارد و با آهی بنشیند و بگوید سلام، بلاخره اومدم و لبخند بزند. منم نگاهش بکنم و با یه لبخند بگم سلام و به نوشیدن ادامه بدهم و این لحظات در این نقطه تا هزاران سال متوقف شود. 
شاید به دل خاله سوری افتاده بود قرار است میان حصیر بافی‌هایش، قلبش یکی
در میان بزند و سرش گیج برود و ساعتی بعد روی تختی در آی‌سی‌یوی بیمارستان
باشد. برای همین بود که همیشه عجله داشت در خوبی اولی باشد. در مهربانی
سبقت بگیرد و تا می‌تواند به آدم‌ها «دوستت دارم» بگوید.
از امام صادق علیه السلام نقل شده که هر گاه خواستی حدیثی از ما نقل کنی وشیطان باعث فراموشی آن شد،بگذار دست خود را بر پیشانی خود وبگو:صلَّی اللهُ عَلی محَمَّدِِ وآلِهِ اللهُمَّ اِنِّیِ اَسئَلُکَ یا مُذَکِّرَ الخَیرِ وَ فاعِلَهُ و الآمِرَ بِهِ ذَکِّرنِی ما اَنسانِیهِ الشَیطانُ.*بعد از نماز صبح قبل از آنکه حرف بزند بگوید:یا حَیُّ یا قَیُّومُ فلا یَفُوتُ شَیئاً عِلمُهُ ولا یَئُودُهُ،_مفاتیح ،ص۸۷۲.
از چند روز گذشته است و چند هفته می‌شود که چیزی ننوشته‌ام. هنوز خواننده‌ای ندارم و هنوز آنقدر با کسی در این فضا خودمانی نشده‌ام که زنگ بزند و بگوید کجایی پسر. من هنوز آن رهگذرم. آن رهگذر که یک روزی از پشت پنجره شما گذشته است. آن رهگذر که حتی کنجکاوتان نکرده. اما خب مسیر همین است، همین که بنویسی، بخوانی، معاشرت کنی، گفتگو کنی. از همین گذر کردن سالی به ماهی یکبار است که می شود آشنا شد. می شود مخاطب پیدا کرد و می شود دوست شد.
اگر خاموش بنشینی تا دیگران به سخنت آورند ، بهتر از آن است که سخن بگویی و خاموشت کنند
مناعت، بین خودستائی و خودهیچ‌انگاری است
مرد کامل آن است که دشمنان از او در امان باشند، نه آنکه دوستان از او بهراسند
خردمند آنچه را که می‌داند نمی‌گوید و آنچه را که بگوید می‌داند
مردی نیک بخت است که از هر کار نادرستی که از او سر بزند، تجربه‌ای تازه به دست آورد
ادامه مطلب
بسم الله الرحمن الرحیم
(شهید مهدی باکری)
یکی از دوستان نزدیک شهید باکری می گفت:
در شب های عملیات مهدی همراه بچه نمی توانست به خط بزند. باید
در مقر می ماند و عملیات را هدایت می کرد.
هر بار که بچه ها می رفتند جلو به دلیل خستگی یا طولانی بودن راه،
مقداری از اسباب های کوله شان به زمین می افتاد.
صبح وقتی آقا مهدی می خواست
ادامه مطلب
 داشتن جوانه و کاشت هسته پرتقال کار آسانی است که یک گلدان با خاک باغچه که روبروی آفتاب قرار دارد. و همچنین آبیاری هر روزه و صبر. همین. 
 
برای کاشتن دانه پرتقال اصلا آنرا در دستمال مرطوب نگذارید ممکن است کپک بزند. ابتدا چند هسته از پرتقالهای سالم و خوشمزه را بر میداریم و آنها را در یک تا دو سانتی سطح خاک گلدان میکاریم. البته کودهای مناسب هم حتما در افزایش رشد آن اثر میگذارد ولی خاک باغچه هم کافیست. گلدان را در روبروی آفتاب میگذاریم و هر روز کمی
از اونجایی که شیطان کش یا به عبارتی دیگر Kimetsu no Yaiba قرار است در شنبه این هفته و در شماره 205 این سری مجموعه به اتمام برسد نگاهی کوتا به ویژگی های خوب و بد این مانگا میندازیم ،مانگایی که تونسته رکورد بیشترین فروش در یک سال را بزند 
ادامه مطلب
گاهی پیش می آید که یک پست را رمز دار میکنم،نه برای اینکه حرف خصوصی ای گفته باشم،نه، اصلا!
راستش... 
میدانید، من غم ها و ناراحتی هایم را رمز دار میکنم، تا شمارا فقط توی حالِ خوبم و روزهای قشنگم شریک کنم، نه برای اینکه، شما آدمِ روزهای سختِ من نباشید و نتوانید مرا در کنارِ نباتِ غمگین بپذیرید، اتفاقا شما آنقدر مهربان و لطیف هستید، که آدم بتواند خیلی راحت رویتان حساب باز کند...
من فقط دلم میخواهد یک نباتِ شاد و باانگیزه گوشه ی ذهنتان داشته باشید،
اولش دوست داشت زیاد حرف بزند

بعد یاد گرفت درست حرف بزند

سپس فهمید کم حرف بزند

آن وقت یاد گرفت درست و کم حرف بزند

بعد از آن آموخت بیشتر سکوت کند 

و جای تمام این ها فهمید باید بنویسد

پس او نوشت و نوشت و نوشت ....

و او همچنان می نویسد و می نویسد و می نویسد

و او قطعا خواهد نوشت و خواهد
نوشت و خواهد نوشت !


***  

+ یک نفر ( شاید هم چند نفر ) می گفت ( می گفتند ) وبلاگ نویس ها آدم هایی دروغین اند ...
+ همان یک نفر ( شاید هم چند نفر ) می گفت ( می گفتند ) هر چیزی ر
فعلا مثل خانواده ای که نمی خواهد بپذیرد عزیزش مرگ مغزی شده، سعی می کنم همچنان فرض کنم اینجا را می توانم نجات دهم.
دوست داشتم جای جدیدی برای نوشتن پیدا کنم. حرف جدیدی بزنم. آدم جدیدی باشم...
یک سال اخیر کن فیکون شده ام. پاییز 96 سعی کرد به زمینم بزند. ادای ایستادن را در آوردم اما پاییز 97 ضربه ی آخر را زد. دوست دارم فرار کنم. فقط بدوم. مثل فارست گامپ از خودم. یا مثل جاگوار(در فیلم "آخرالزمان") از دیگران. 
یراق آلاتی که برای دوردوش ها استفاده می شود بهتر از جنس مناسب استفاده شود برای اینکه کارتون با قیمت پایین انجام شود از یراق آلاتی که کیفیت پایینی دارن استفاده نکنید باعث میشود زود تر زنگ بزند باعث میشود حشرات موزی به محیط دوردوش جمع شود و باعث آلودگی محیطی می شود .
صبح رفتم سر کلاس
چشم‌های هیچ کدامشان به قاعده نبود.... 
حرف داشت...
کمی که گذشت دیدم نه اینطور نمی‌شود 
گفتم می‌خواهید غر بزنید
شروع کردند انقدر حرف داشتند، که امان نمی‌دادند یکی حرف بزند بعد دیگری شروع کند... 
صدایشان بالا رفته بود خود زنی میکردند...اعصاب درست درمانی هم که ندارند 
ته همه حرف‌هایشان گفته‌ام بروید حرف بزنید با همه این‌ها که نام بردید، با آرامش بگویید جواب می‌دهد...
ولی قطعا حرفم اثر نمی‌کند وقتی خودم تمام حرف‌هایم را پشت ح
پای تو که در میان باشدزمان از میان می روددر اوج خوابآلودگی ام که باشمبرق چشمانت که چونان ستاره ی آسمان شام کویر چشمک بزندشب را به یکباره صبح میکنیو من مات و مبهوت از شعبده ات
+پ ن: عکس ساختهی خویش است و بابت ضعف در طراحی عذر میخواهم#آنی
#دلساخته_های_آنی
ما عاقبت پیر خواهیم شد
گاهی به پای هم، گاهی به پای دیگران
این حسی بود که در حین خواندن مادام بوواری داشتم.
 
+من مدتی بود حال خوشی نداشتم. درسهای دانشگاه را به زحمت زیاد پیش میبردم و اصلا کتاب نمیخواندم. از خدا میخواهم که دیگر هیچوقت به این حال و روز دچار نشوم. من بدون خواندن، بدون نوشتن و خیالبافی کردن هیچ خواهم شد.
کتاب خواندن مثل این میماند که نویسنده بشکن بزند و ما برقصیم. اینچنین سمفونی شورانگیز!
 
براى اینکه خانه اى، خانه باشد باید کسى مدام در آن راه برود. باید یکى باشد که ظرفهاى کثیف را بگذارد توى سینک. تمیزها را بچیند سر جایش. تختها را مرتب کند. زنگ بزند سوپر  رب گوجه فرنگى و ماکارونى سفارش بدهد. میوه ها را بشورد. قبضها را پرداخت کند.
ادامه مطلب
مقدمه :
سلام من محمد حسین آشنا هستم 
من قبلا به سنگ ها خیلی علاقه داشتم. به خاطر اینکه جرقه زدن سنگ ها را دوست داشتم. و به همین دلیل خیلی گشتم تا سنگی را پیدا کنم که جرقه بزند، و توانستم.
سنگ هایی که پیداکردم این مشخصات را داشتند:یا شفاف بودند. یا سیاه و غیر شفاف. وقتی درتاریکی سنگ ها را به هم می زدیم جرقه می زد و بوی عجیبی می داد.من توانستم اسم بعضی از این سنگ ها را پیدا کنم:مرمر۱کوارتز شیری۲
برف و باران بزند فرق سرمآه ای فرق سرم!برق با داد زند از کمرمآه ای داد کمرم!از جفای تو بشکست خنصرمآه اشاره خنصرم!بی تو من پرنده شانه سرمجانا شانه سرم!با تو من یک تبری گاو سرم آه از جنگ،سرم!ز همه لطفت ریخت موی سرممن جوانی لغسرم!رفتی از دل و درآمد پدرمآه حرف پدرم!
زمان به طرفة العینی می‌تواند از هم‌صحبتِ شما یک نقّاشیِ درخت و یک فیلم سه دقیقه‌ای تست بازیگری اعجوبه‌ی ایرانی ۹۳ به جا بگذارد و از شما، موجودی روحاً کتک‌خورده که تا دو و نیم نصفه‌شب با بی‌قراری ووغم روی تخت می‌غلتد و فکر می‌کند نقّاشی درخت را به دیوار بزند بهتر است یا نه.
خواستم بگویم اگر چند ساعتِ دیگر بیدار شوم و به قرارم برسم هنر کرده‌ام، دیدم همینکه تا این ساعت را با دَردکشی شب‌زنده‌داری کرده‌ام غایت بی‌هنری بوده. کاش من هم از آ
چند خطی از خاطرات ناگفته ی جمیله.... 
تیک تاک ... تیک تاک... صدای ضربان قلبم با صدای گذر سنگینِ زمان باهم در می آمیزد تا لحظاتِ پر از استرس زندگی ام را رقم بزند.
باصدای در از جا می پرم....+جمیله جان...  جانِ دلم! چادرت رو سر کن مهمونا منتظرن. _ااااام... چششششم مامان.+سفید بخت بشی گل دخترم چادرم را که تحفه ای باارزش از سفر اربعینت بود، سر میکنم و آرام و باوقار باذکرِ زیرلبِ یازهرا"سلام الله علیها " به دنبال مادر راه می افتم... .
ادامه مطلب
به نام حضرت دوست
خیلی اوقات خیلی از ماها خیلی چیزها به ذهن ناقصمون میرسه که ترجیح میدیم این خیلی‌ها رو به خیل حرف‌های مانده در دل گسیل و انبار کنیم!و اما علت؟!شاید بزرگ‌ترین و مهم‌ترین دلیلش این باشه که گوشی برای شنیدن نیست...و اگر گوشی هست؛ سنگی برای صبوری نیست...و اگر سنگ صبوری هست؛ مرحمی برای زخم‌ها ندارد!
وای بر آن روزی که گوش شنوای سنگِ صبورِ مرحم زخم‌هایتان خود به شما زخم بزند!
 بسم الله الرحمن الرحیم
این وبلاگ برای آموزش مطالب مفید و همچنین آگاهی بخشیدن و دعوت مخاطبان به تفکر ، در تاریخ 18 بهمن 1398 مصادف با سالروز تاسیس روزنامه وقایع اتفاقیه ایجاد شده است و امیدواریم که این وبلاگ بتواند همچون وقایع اتفاقیه حرفی نو بزند و همچون ناشر وقایع اتفاقیه یعنی امیر کبیر بتوانیم تحولات عظیمی ایجاد کنیم. 
بسم الله الرحمن الرحیم
این وبلاگ برای آموزش مطالب مفید و همچنین آگاهی بخشیدن و دعوت مخاطبان به تفکر ، در تاریخ 18 بهمن 1398 مصادف با سالروز تاسیس روزنامه وقایع اتفاقیه ایجاد شده است و امیدواریم که این وبلاگ بتواند همچون وقایع اتفاقیه حرفی نو بزند و همچون ناشر وقایع اتفاقیه یعنی امیر کبیر بتوانیم تحولات عظیمی ایجاد کنیم. 
آن یارو توی صفحه‌ی مشاوره‌اش می‌گوید "بچه آوردن" مثل جنایت است. وقتی که یک انسان را به زندگی‌ در این دنیا دعوت می‌کنید جنایتکار و نابخشودنی هستید. یک وجود را به ذلت می‌کشانید. مجبورش می‌کنید در فلاکت و عذاب دست و پا بزند. چه میدانم. من تا حالا فکر می‌کردم زندگی یک هدیه است. یک جعبه‌ی که دورش روبان بسته‌اند و هرچقدر تکانش بدهی نمی‌توانی بفهمی داخلش چیست. هنوز هم این‌طور فکر می‌کنم. اما دقیق نمی‌دانم از پیش باختن، باختن بدتری است یا ام
چانه اش می لرزید از بغض. کتف چپ و قفسه سینه اش تیر می کشید. سعی میکرد حرف بزند و بپرسد چرا؟ 
کسی جلوی چشم هایش گند زده بود به همه چیز. "تمام دنیایش" تمام دنیایش را نابود کرده بود. اعتماد را خورده بود و چیزهای بد قی کرده بود. شکسته بود و خرده شیشه ها را زیر فرش پنهان کرده بود. 
داشت فکر میکرد که اگر آتش میگرفت، حتما کمتر می سوخت. اگر توی صورتش تف میکردند، حتما کمتر تحقیر میشد. اگر آدم بدی می بود، حتما باز هم این حقش نبود.
چقدر باید دل بزرگ باشی که ببخش
فیلم آپارتمان بیلی وایلدر در مجموع فیلم بدی نیست و قطعا یکی از شاهکارهای دکوپاژ سینماست. این فیلم دقیقا زمانی ساخته شد (اوایل دهه 60 میلادی) که تب فیلم رنگی ها که به برکت کمپانی های ژاپنی و سوئدی به فول فریم تبدیل شده بودن یکه تازی می کردند و با این شرایط خوب اسکار درو کرد.
فیلم رئال به معنی دردناک ارائه نمی شود و یک کمدی ریز در خودش دارد. از آن لحظه که جک لمون برای خالی کردن یک شب مجبور می شود به 3 نفر زنگ بزند بگیرید تا آن همسایه دکترش، واقعی نیس
خیانت در سینمای جمهوری اسلامی ایران
 
این توشه ماجرای حیله در یک فیلم کمدی گشوده شد ; فیلمی مبنی بر نمایش نامه فرهاد توحیدی که فراوان مورد دقت قرار گرفت .ماجرای توطئه چه بود؟این دومی باری بود که کادو تهرانی نقش زنی را بازی میکرد که سبب ساز توطئه مردی به خانواده اش می شود . قصه از این قرار بود که عالم از بیرون بر میگردد و می‌خواهد یک منزل بزرگ کهن را بخرد . حاجی متدینی که صاحبخانه است , به وی نزدیک می شود و او‌را عقد
1- اگر ساعت 12 ظهر هوا بارانی باشد آیا می‌توان انتظار داشت هوا در 72 ساعت بعد آفتابی شود؟
 
2- یک خیاط پارچه ای به اندازه 16 متر دارد و هرروز 2 متر از این پارچه را می‌برد. آخرین تکه از این پارچه روز چندم بریده خواهد شد؟
 
3- اگر پنج چرخ خیاطی در طول زمان پنج دقیقه بتوانند پنج تی شرت بدوزند چند دقیقه لازم است تا 100 چرخ خیاطی 100 تی شرت بدوزند؟
 
4- به چه سوالی هیچگاه نمی‌توانید پاسخ نه دهید ؟
 
5. من ساعت 8 شب به رخت خواب رفتم و ساعتم را کوک کردم که 9 صبح زنگ ب
چاپگر دستی
چاپگر دستی رینر ساخت کمپانی REINER المان می باشد که تنها چاپگر دستی می باشد که با ان می توان بروی کلیه سطوح چاپ زد چاپگر
دستی رینر یک چاپگر دستی نبمه اتوماتیک می باشد و مکانیزم طراحی ان به
گونه ای می باشد که برای عمل چاپ دیگر نیازی به حرکت دست در ان نمی باشد و
عمل چاپ به صورت نیمه اتوماتیک انجام می پذیرد .در چاپگر های دستی رینر
مدل 970 و 790 فقط کافیست تا کاربر دستگاه را در نقطه مورد نظر قرارداده و
سپس دکمه پرینت را فشار دهد هد چاپگر به ص
چشمی که به شب بنگرد از پشت نقابی،
تکرار کند قصه‌ی روزی و عقابی،
تردید ندارد که جهان زیر پر اوست،
هر ره که رود سایه‌ی او همسفر اوست،
این مرغ گذر از پل تدبیر ندارد،
شاید خبر از گردش تقدیر ندارد،
روزی که بگیرند از این چهره نقابی،
وقت است کبوتر بزند نوک به عقابی...

+این تفسیر شما رو به یاد کسی نمیندازه؟ :/
+اگر دوست داشتید با این لینک دانلود کنید.
هیچ وقت نفهمیدم از کجای ماجرا آدم ها به جای اینکه رک و راست باهم صحبت کنند و همه چیز را به هم بگویند  شروع کردند به لفافه گویی 
از کی به جای اینکه زل بزنند در چشم های هم و بگویند دوستت دارم دلم برایت تنگ شده یا حتی حالم ازت به هم میخورد به پروفایل های شبکه های مجازیشان متوسل میشوند 
اگر یک روز کسی پیدا شود که در چشم هایم زل بزند که ستوده جان ازت متنفرم محکم بغلش خواهم کرد و برای این حجم از صداقت عمیقا از او تشکر خواهم کرد !
پینوشت : کسی هست که دلم
 
کتاب قاصدک : عشق اگر عشق باشد هجرانی نباشد که به وصالش نرسد
 
کتاب قاصدکنویسنده: علی مؤذنیانتشارات: سوره مهر
معرفی:
فقط کافی است که عاشقانه کسی را بخواهی، درد هجرانت به وصال می انجامد حتماً، فقط مشکل این جاست که عشق را بلد نیستیم معنا کنیم. داستان عشق “زن و مرد” “پسر و پدر” کوتاه اما خواندنی است.
بریده کتاب:
چشم هایم را باز کردم. امید خیره نگاهم می کرد. لبخند زدیم. با تکان سر پرسید: آره؟سرتکان دادم که چه جورهم! با غرور قاشق غذا را در دهانش گذا
#سرشار_زندگی#جان_فانتهترجمه: #محدرضا_شکاری
 
نشسته بودم کنار او و از حس نوع تازه ای از تفکر لذت می بردم. چون افکار آدم در اینجا فرق می کرد. بیرون، آن طرف درهای چوبی، به فکر مالیات و ‌بیمه بودی، به فکر حل شدن ها و ناپدید شدن ها، قضیه منهتن و مارتینی ها را سبک سنگین می کردی، مظنون می شدی به مدیر برنامه هایت که نکند نارو بزند، به دوستت که نکند خیانت کند، به همسایه ات که نکند حماقتی ازش سر بزند...در این مکان به مالیات و بیمه فکر نمی کردم و مدیر برنامه
می گویند خاک غم را سرد میکند... خاک سردی می آورد.اما مگر خاک ایران خاک است که خاصیت سرد کنندگی داشته باشد؟؟؟خاک ما ترکیبی است از خون و پاره های جگر داغداران پوشیده بر زخم های اندرون.با پاره های جگر مردم سرزمینم سرد شوم یا بر زخم های دل رهبرم آرام گیرم؟اصلا چرا باید سرد شوم؟ چرا نباید اشک بریزم؟ چرا. نباید از بار این درد سنگین بمیرم؟بر زخم هایم مباد که پینه ببندد.بر خون دلم مباد که د´لمه بزند.زخم هایم باید همیشه تازه بماند و خونم ابد در جریان... ت
اکنون برایت پنهان می‌نویسم خدایا!اکنون که طاقتی در پاهایم نمانده و چشم‌هایم بار خستگی دارند.از این عادات میگسلم..همین امروز همین امروز ...مطمئن باش و ببخش! لطفا
مطمئن باش و رحمت کن لطفا!
به سویت می دوم! اولین دویدنم خواب قیلوله‌ای ست که دوست دارم مرا به تو پیوند بزند حتی برای لحظاتی
غفلتم را از یاد ببر...چون دلوانگان بریده از همه جا می آیم...
این ۱۴ روز آخرین روزهاست و این ۴۰روز آخرین فرصت های گسستن از گناه به سوی تو تنهایی!
پس شک نکن که می آیم...م
فقط توانست صدای شلیک را بشنود . گلوله از دهانه تفنگ رها شد و رقصان به سمتش می آمد! 
خواست سر بگرداند. احتمالا دیر شده بود. 
روبرویش هنوز چیزهایی بود که می دید. جدول پر از خانه ی خالی هفته های باقی مانده عمرش! 
هر هفته که از عمرش گذشته بود، یک خانه را سیاه کرده بود. 
چه کسی فکر می کرد دو سوم خانه ها حالا باید احتمالا خالی بماند؟ 
گلوله نزدیک تر می شد. 
باید چه می کرد؟ 
سریع شروع می کرد به دویدن؟ چقدر می ت
به گزارش سایت تفریحی چفچفک برگرفته از هنر زندگی : اشتباهات نوجوان از آن مقولاتی است که اگر بدان توجه نکنیم ممکن است باعث ایجاد بحران در خانواده شود. در دوران نوجوانی فرد مدام به آزمون و خطا می‌پردازد، بنابراین طبیعی است که اشتباهات زیادی از او سر بزند. وظیفه والدین در این شرایط  این است که جهت سلامت روان و خود اتکایی نوجوان فضا و ارتباط مستحکمی را در محیط خانواده ایجاد کنند تا نوجوان بتواند از خطاهایش
ادامه مطلب
مطالب بیشتر  در کانال تلگرامی ما
برای عضویت اینجا را کلیک کنید
 
دارکوب می‌تواند به هزار درخت هرکدام بیست بار با نوکش ضربه بزند و به هیچ چیزی هم نرسد جز این‌که خودش را سرگرم کرده باشد؛
و یا می‌تواند به یک درخت بیست‌هزار بار ضربه برند و به غذا برسد.
 
نماز خوب معنایش نماز با صدای خوش و قرائت خوب نیست؛ یعنی نماز با توجه، با حضور قلب؛ قلبش د رمحضر پروردگار حاضر باشد؛ از دل با دل حرف بزند_آن وقت این سجیه‌ی او می‌شود و دیگر برایش زحمت ندارد؛ تا آخر عمر همین جور خوب نماز می‌خواند. 1387/8/29
    یومونچه معمولا عادت ندارد به وسایل خانه دست بزند. بیشتر از همه سرش به کار خودش است. فقط این وسط گیر داده به یکی از کابینت ها [فقط هم همان یکی] و هر بار می آید خانه می رود سر وقت همان یکی و هی باز و بسته اش می کند و گاهی قاشقی چیزی از آن تو برمی دارد. اما دیشب که شاخدار حوصله ی حادثه آفرینی دوباره نداشت، وقتی دید یومونچه هی می رود سمت کابینت مورد علاقه اش، پرسید: "یه چیز پرز پرزی و پشمالو ندارین؟ ازش میترسه"
سپس سفره پاک کن قرمز پشمالویی که تقدیم
هر روز منتظرم که شاید در جایی ببینمت 
هر زمان منتظرم که شاید تلفنم زنگ بزند و تو منتظر جواب من باشی 
این ماجرا هر روز تکرار میشود 
مانند تکرار تنهایی ام  ، تکرار درد هایم ، تکرار هجوم افکار ناراحت کننده و...
اما آرامش من در همان افکاری است که تو در آن ها هستی
گاهی وقت ها فکر میکنم که در کنار تو هستم و آرامشی خاص تمام وجودم را میگیرد اما زمانی که به خودم میایم و میبینم که در کنارم نیستی انگار کوه درد بر سرم آوار میشود
به امید روزی که ببینمت و اطمی
 
خرس خیاط نیاز به تزریق شادی دارد. این چیز کمیاب و سخت به دست آوردنی و زود از کف رفتنی! یه کمی هم پانسمان لازم است که زخم های کهنه اش سر باز نکند. البته زخم های روحش!
خرس خیاط موهایش کم پشت شده، زیر چشمانش دو تا کیسه پرباد اندازه یک نعلبکی جا گرفته، خمیده راه می رود و تا یادش می آید که کسی نگاهش می کند و می خواهد راست بایستد، پشتش تیر می کشد و راست نمی شود. اگر خیلی لوث باشد می گوید جای خنجرهایی است که از پشت خورده ام و هیچ وقت درمان نخواهد شد. ولی ن
دوست می گفت شاید همین جا روی همین نقطه که ما نشسته ایم و آسمان پر از ستاره مثل پرگار به دورمان می چرخد. شاید همین جا که در آیینه ایی ناپیدا در جای دیگر تکرار می شود و ما این تصویر را تنها در خیالمان می بینیم. دوست می گفت و می گفت و می گفت. 
وقتی پرده آسمان این قدر نزدیک و دور است چون سهل و ممتنع، وقتی است که باید دوست کنارت باشد و هر چه را پیش از این به او گفته اند فراموش کند و روی پرده دنبال نقش هایی بگردد که یادش نداده اند. آسمان فرش دستبافی ست که ب
 این رمان 11 جلدی را اگر بخوانید چه شود! من تا جلد چهارمش رفته ام. واقعا عالی و بی نظیر. منصور انوری دست به کار بزرگی زده است.هر کسی به رمانهای تاریخی علاقه مند است حتما سری به کتاب بزند و کیف کند. حداقل باید تا جلد دوم بیایید تا خوب با داستان جذاب کتاب که زمینه ی واقعی و تاریخی هم دارد،همراه شوید. بعضی ها اعتقاد دارند که جاده ی جنگی که انوری آفریده مثل جنگ و صلح تولستوی است. بیراه هم نگفته اند. کتاب مورد استقبال واقع شده و جایزه هم کم نبرده...
 امروز توی مترو دختری کنارم ایستاده بود که خیلی بالابلند بود. قدش غیرعادی بلند بود ولی از انصاف نگذریم خوش‌تیپ بود.  تیریپ ورزشکاری داشت. نه مثل بسکتبالیست ها. مثل والیبالیست ها که خوش تراشند.
لحظه ای پایش به پایم خورد و قسمت سفید کتونی‌هایم کمی خاکستری شد. معذرت خواهی نکرد. دیگر مهم نیست برایم. چند دقیقه بعد تلفنش زنگ خورد. من حواسم پرت یک پسربچه‌ی تپل بود که بغل مادرش نشسته بود و انگشتش را می‌مکید. از تمام مکالمات آن دختر هیچ چیز، هیچ چیز
 آموزش به بچه ها در مورد غریبه ها
 
جمله "با غریبه ها حرف نزن" نسل ها است که برای بسیاری از والدین تبدیل به شعار شده است. ولی بر خلاف این تدبیر قدیمی، گاهی ایده خوبی است که بچه ها با غریبه ها حرف بزنند. اگر بچه گم بشود یا به کمک نیاز داشته باشد، دیگر به چه کسی رو بیندازد؟ بنابراین بجای شعارهای توخالی، بهتر است به بچه یاد بدهید که چه وقت با غریبه ها حرف بزند و چه وقت حرف نزند؟به فرزندتان بگویید که اگر غریبه ای به او نزدیک شد و چیزی مانند اسباب بازی
بسم الله الرحمن الرحیمهر چه پیش می رود اندازه قدم هایش بلندتر می شود. یکی هم نیست بزند سر شانه اش و بگوید: هی با تو ام? کجا با این همه دستپاچگی? روزهای ۲۶ سالگی را می گویم. با این که هیچ وقت، تصور خاصی نسبت به هیچ سنی نداشته ام و هیچ حس خاصی با سن مشخصی تو ذهنم گره نخورده، ولی خاطرم هست آن موقع ها که کوچکتر بودم، گمان می کردم ۲۶ باید برای سن یک آدم عدد بزرگی باشد. یعنی انتظارم بود کسی که به ۲۶ و ۲۷ رسیده باشد، لابد خیلی خیلی بزرگ شده است. حالا ولی او
روزی یک نقاش مشهور در حال اتمام نقاشی اش بود...آن نقاشی به طور باور نکرنی زیبا بود وباید در مراسم ازدواج شاهزاده خانمی نشان داده میشد.
نقاش آنچنان غرق هیجان ناشی از نقاشی اش بود که نا خودآگاه درحالی نقاشی اش را تحسین میکرد چند قدم به عقب رفت.
هنگام ه عقب رفتن پشتش را نگاه نکرد.او آنقدر رفت تا اینکه فقط یک قدم تا لبه آن ساختمان بلند فاصله داشت.فقط با یک قدم بیشتر می توانست خودش را بکشد!
شخصی دید که نقاش چکار می کند ونزدیک بود فریاد بزند وبه او اخط
خستگی تا کجا؟!
قدیمی ها میگفتند آدم خیلی هم بیخواب باشد، آفتاب که میزند و هوا روشن میشود، بدن رفته رفته رها میشود و به خواب میرود. 
من میدانم، جنایتی زیر پوست من درحال وقوع است که مرا به کلی از چرخه انسانی و زیستی ام خارج کرده است. وگرنه مغز خر هم بود تا به حال میفهمید که آفتاب زده است. مگرنه؟ ساعت ۹ صبح است...
از همه چیز متنفرم. از اسمم گرفته تا هرچه به من وابسته باشد. حتی از جان کندن های ننه در یک متری خودم هم بیزارم. 
یک نفر بیاید آسمان را تا کند،
استفادهٔ بی‌دلیل از واژه‌های انگلیسی در مکالمات روزانه یا متن‌هایی که می‌نویسیم، ممکن است به دلیل این باشد که انقدر در معرض محصولات فرهنگی به زبان انگلیسی هستیم که واژه‌هایش برای ذهنمان در دسترس‌تر است؛ ممکن هم هست به دلیل احساس باکلاس بودن ناشی از استفاده‌شان باشد. هرچه که هست من از آدم‌های معمولی خیلی توقع ندارم این موضوع را رعایت کنند؛ منتها وقتی کسی را به عنوان «شاعر» و «نویسنده»ی «جبههٔ (طفلکی) انقلاب» به آدم حناق می‌کنید، حداق

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها