نتایج جستجو برای عبارت :

جل الخالق!!!!!!!!!!!!!

بسم‌الله الرحمن الرحیم
یافارس الحجاز ادرکنی الساعه العجل
یکی از اهداف سالک در سلوک الی الله رسیدن به آرامش است در پس این جمله؛
علمک به حالی حسبی
جام جهان نماست ضمیر منیر دوست
ابراز احتیاج خود آنجا چه حاجت است؟
و پس از آن
انقطاع کامل از خلق الی الخالق 
و
افوض امری الی الله
این ذره ای از طعم توحید است که در گام نخست با باور 
لاحول و لا قوه الا بالله
آغاز و چشیده میشود...
اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه و النصر و الغلبه
فکرشو کن امشب حنابندون برادر زن دوست داداشم و ایضا شوهرم بود ولی من رفتم
جلل الخالق
اونجا عروس عمو جدیده رو دیدم. خیلی هم خوب برخورد کرد تا حالا هم و ندیده بودیم. گفت     عه شما ماهی کوچولوی قرمزی؟ دوست داشتم ببینمت
گفتم    بله. مرسی. چطور؟
گفت زهرا ازت گفته بود
زهرا دختر عمو محترم عست
دیگه روم نشد بگم چی گفته بود
حالا قراره عروسی بازم هم عو ببینیم ببینم چطوری بشه زیر زبون عروس عمو عو بکشم
#خاله_زنک
دیدید برف میاد مدارس و ادارات با یکی دو ساعت تاخیر شروع به کار می کنند که ی ذره دما بهتر بشه یا شهرداری فرصت نمک پاشی و ... داشته باشه؟
حالا اینجا به دلیل آلودگی هوا همه مدارس و مراکز آموزشی وابسته به آموزش و پرورش تعطیل شده
بعد کلی آدم با مدرک دکتری و ی عالمه ادعا جمع شدند کنار هم و تصمیم گرفتند که دانشگاه دو ساعت دیرتر شروع به کار کنه!!!
جل الخالق
فکر کنم می‌خوان با پاک کن هوا رو تمیز کنند و دو ساعتی طول می‌کشه
شایدم سیستم تنفسی آدما از ساعت ٩ ب
جدی می پرسم 
این اردوی مذهبی ها (که سختی ها و شیرینیهای اردویی را داره) چه ربطی به یاری رسوندن به امام زمان داره? خیلیها هم که اصلا اعتقادات اونجوری ندارن هم میرن 
عده ای هم واسه ماجراجوییش میرن
این وسط امام زمان?! 
جل الخالق 
یعنی الان دیگه 313 نفر رو فکر می کنید تو این جمعیت میشه پیدا کرد? 
وقتی فکر می کنم چننننندین ده یا صد نفر آیت الله و فقیه داشتیم? یعنی هیچکدومشون نشد بشن یار امام، اون وقت تو این جمعیت میخواد در بیاد? 
بیشتر به نظرم جو دادن ه
یک جایی شنیده بودم: "به بچه‌هاتون یاد بدهید اگر وسط کابوس گیر کردند، به خودشان بسپرند که همیشه یک دکمه قرمزی هست که اگه فشار بدهند بیدار می‌شوند!" حالا کسی که به من یاد نداده بود، ولی این طور به خودم سپردم و inceptionوار چند شب پیش در حالی که زخمی و داغون افتاده بودم کف آسفالت خیابون و یک مینی‌بوس داشت از رویم رد می‌شد، یه صدایی تکرار می‌کرد: لعنتی اون دکمه قرمز رو فشار بده، بهت میگم فشار بده!
و واقعا یک دکمه‌ی قرمزی بود، فشار دادم و بیدار شدم :-|
 
حرف های آبدار: مجموعه ای از قصه های طنز و پندآموز با زبانی ساده و روان از کتاب لطائف والطوائف
 
حرف های آبدار : نسترن عنبری، عهد مانا
بریده کتاب(۱):
راستی نگفتی نامت چیست؟آبنوش! چی؟آبنوش؟چه اسم عجیبی!نام پدرت چیست؟پدرم مرحوم شده. اسمش آبخیز بود. مرد بازهم با تعجب آبنوش را نگاه کرد. اسم مادرت چیه؟_آبناز!مرد ابرو بالا داد و گفت: جل الخالق!چه اسمهایی!آبنوش که می خواست تعجب مرد را بیشتر کند، گفت: اسم برادرم آبچهر است. اسم خواهرم آبشاد. اسم مادربزرگ
یه مدته دارم سفرنامه می خونم. یه خانوم قجری به اسم عالیه خانم. امروز تو شرکت میون حجم زیادی از کار یهو یاد عالیه خانم افتادم. - غریب بودن اینکه یه نفر تو یه صبح بهاری سال ۹۸ یاد یه خانمی تو عصر ناصرالدین شاه بیفته به کنار - اومدم بگردم ببینم چیزی راجبش هست اصلا؟‌نه می دونم کیه، نه می دونم چند سالشه وقتی داشته سفر نامه ش رو می نوشته، بچه داشته؟ نداشته ؟ بعد می بینم الان حتمن توی یکی از این قبرستون قدیمیا قبرش داره خاک می خوره. شایدم چون ۳۰ سالش پر
به نام خدا
به مصداق آیه «من لم یشکر المخلوق لم یشکر الخالق» بسی شایسته است از تلاش شبانه‌روزی و همت والای همکاران عزیزی که طی چند روز گذشته با همدلی و همگامی بی‌دریغ به انحاء مختلف قدمی برای میزبانی شایسته و بایسته دوازدهمین دوره مسابقات امداد و اطفاء حریق شرکت تهیه و تولید مواد معدنی ایران در مجتمع معدنی و صنعتی پتاس خوروبیابانک برداشتند، سپاسگزاری نمایم.
برای همگی آرزوی سلامتی و توفیق روز افزون دارم و امیدوارم در تمامی مراحل زندگی و کا
من الان فهمیدم که ترایپوفوبیا دارم. (Trypophobia)
نکته جالب اینجاست که این ترس رو من از بچگی داشتم و حتی فکرشم نمیکردم که این ترس های به ظاهر بی ربط همشون بهم مربوط باشن!
وقتی بچه بودم تو حموم موهام رو که میشستم و یک دسته از موهام رو نگاه میکردم، میدیدم شبیه حفره حفره شدن و واقعااااا میترسیدم
چندسال پیش ها، حدودا سال ۹۲ بود که دوستم یک ایمیلی برام فرستاد در مورد اینکه لباس زیر رو وقتی میگیرین اول بشورینش بعد استفاده کنین. چون یک زنی تو امریکا یک کرم
یه مدته دارم سفرنامه می خونم. یه خانوم قجری به اسم عالیه خانم. امروز تو شرکت میون حجم زیادی از کار یهو یاد عالیه خانم افتادم. - غریب بودن اینکه یه نفر تو یه صبح بهاری سال ۹۸ یاد یه خانمی تو عصر ناصرالدین شاه بیفته به کنار - اومدم بگردم ببینم چیزی راجبش هست اصلا؟‌نه می دونم کیه، نه می دونم چند سالشه وقتی داشته سفر نامه ش رو می نوشته، بچه داشته؟ نداشته ؟ بعد می بینم الان حتمن توی یکی از این قبرستون قدیمیا قبرش داره خاک می خوره. شایدم چون ۳۰ سالش پر
تصمیم گرفتیم بریم ائل گلی توی این‌ سرما... معمولا اونجا هواش سردتر از بقیه جاهاس اونم بخاطر آبی که توی استخر هست... حسابی از زیر و رو لباس و زره پوشیدیم که مبادا یخ بزنیم... رفتیم دیدیم جل الخالق اینا دیگه چجور موجوداتی ان (دخترا) عملا چیز خاصی تنشون نیست و خیلی خوش و خرم دارن با (ایشاا...) نامزداشون میگن و میخندن... به ضرس قاطع این بخاطر گرمای محبت و حرارتِ عشق و علاقه ی بینشون بوده وگرنه مقاومت اونا درمقابل سرما دلیل دیگه ای نمی تونست داشته باشه!!
نمی دونم چرا ما آدمای این دوره، از نصیحت شنیدن خوشمون نمیاد. 
یعنی کلا از موعظه و پند و اندرز فراری هستیم. 
درحالی که خداوند به پیامبرش دستور میده که "و ذکِّر، فإنَّ الذکری تنفع المومنین" " موعظه کن که موعظه به مومنان سود می رساند." 
اصلا قدیما میرفتن پیش آدمای خوب، میگفتن ما رو موعظه کنید. 
یا خود مولای متقیان، به یکی از صحابه شون میفرمایند که منو موعظه کن!! چون در شنیدن اثری هست که در دانستن نیست... جل الخالق!
حالا اینکه انقدر از زیر بار موعظه ش
مولای یا مولای انت المولا وانا العبد وهل یرحم العبد الا المولی
 
مولای یا مولای انت المالک وانا المملوک وهل یرحم مملوک الا المالک
 
مولای یا مولای انت العزیر وانا الذلیل وهل یرحم الذلیل الا العزیز
 
مولای یا مولای انت الخالق وانا مخلوق وهل یرحم المخلوق الا الخالق
 
مولای یا مولای انت العزیز وانا الحقیر وهل یرحم الحقیر الا العزیز
 
مولای یا مولای انت القوی وانا الضعیف وهل یرحم الضعیف الا القوی
 
مولای یا مولا انت الغنی وانا الفقیر  وهل ی
بسم الله الرحمن الرحیم
برای الله اسماء زیادی موجود است که مهم ترین آنها 99 تا می باشد که در قران آمده است و در اینجا عدد ابجد این اسماء را عنوان می کنم که در هر موردی که نیاز باشد به تعداد این عدد آن اسم را ذکر می گوئیم تا به حاجت برسیم مثلا برای ثروت الغنی را به تعداد 1060 بار صدا کنیم
 
 
الرحمن( رحمتگر)   =298                الرحیم(رحمتگر)=258                       الملک(پادشاه)=90
القدوس(مقدس)   =70                    السلام(درود)=131             المومن(اطمین
آدما معمولا خوششون میاد که تاریخ تولدشون یادت مونده باشه.اگه براشون کادو بخری که دیگه هیچی ینی ترکوندی مثلا خود من ذوق مرگ میشم وقتی یکی کادو واسه تولدم بگیره، حتی اگه یه چیز کوچیک باشه؛ البته اگه بزرگ باشه بیشتر خوشحال میشمتولدش یادم مونده ولی خب چه فایده؟ وقتی نتونی بهش تبریک بگی و بهش بفهمونی که برات خودش و تاریخ تولدش و هر چیزی مرتبط بهشه جذابه و دوست داشتنی...
 
دلم میخواست کادو بدم، دقیقا از کاری که بدم میاد همین کادو خریدن و کادو دادنه
در مسجد نشسته ایم، مکبّر بعد از پایان نماز قرائت می کند: «.... یا أیّها الذّین آمنوا صلّوا علیه و سلّموا و تسلیما»؛
کاندیدای شورای شهر بعداز انتخابات پوستر می زند: «من لم یشکر المخلوق و لم یشکر الخالق»؛
یکی از آنها محلّ خدمت خود را «ادارۀ ثبت و اسناد و املاک» معرّفی کرده بود؛
و این در حالی است که شهرداری هم اسم خیابانی را که ساختمان محلّی صدا و سیما در آن قرار گرفته، «جام و جم» گذاشته است؛
روی دیوار یکی از پاسگاه های نیروی انتظامی هم نوشته
 
من لم یشکر الخالق ولم یشکر المخلوق:
امام رضا (ع) فرمودند
هرکس نتواند از مخلوق خدا قدردانی کند ، از پس ستایش خدا برنخواهد آمد
 
همیشه مردان وزنانی هستند که به قاعده ی تلاشهایشان جاودانه می شوند.
فراترازجنس ونژاد وسن ومذهب وحزب و... خود را فرا محدودیتی می کنند ومی مانند
روز ملی شدن صنعت نفت درایران پس از سالیان متمادی استثمار دراین حوزه برای ایرانیان روز مهم وبزرگی است
برکت وجود مرحوم دکتر مصدق ودیگران دراین زمینه باعث پدید آمدن این حادثه خو
 
من لم یشکر الخالق ولم یشکر المخلوق:
امام رضا (ع) فرمودند
هرکس نتواند از مخلوق خدا قدردانی کند ، از پس ستایش خدا برنخواهد آمد
همیشه مردان وزنانی هستند که به قاعده ی تلاشهایشان جاودانه می شوند.
فراترازجنس ونژاد وسن ومذهب وحزب و... خود را فرا محدودیتی می کنند ومی مانند
روز ملی شدن صنعت نفت درایران پس از سالیان متمادی استثمار دراین حوزه برای ایرانیان روز مهم وبزرگی است
برکت وجود مرحوم دکتر مصدق ودیگران دراین زمینه باعث پدید آمدن این حادثه خوب
                                           لا اله الا الله  سبحان الخالق النور
بسم الله الرحمن الرحیم
 10= نماز حضرت رضا امام هشتم: شش رکعت که در هر رکعت حمد یک بار و سوره هل اتی الانسان ده بار
 
دعای امام هشتم:یا صاحبی فی شدتی و یا ولیی فی نعمتی و یا الهی و آله ابراهیم و اسمعیل و اسحق و یعقوب و یا رب کهیعص و یس و القران الحکیم اسئلک یا احسن من سئل و یا خیر من دعی ویا اجود من اعطی و یا خیر مرتجی اسئلک ان تصلی علی محمد و آل محمد
 
11= نماز حضرت جواد
در دورانی به سر‌می‌بریم که از هرچیز دنبال هوشمندش هستیم، از مدرسه گرفته تا سیستم خطایاب ماشین. حتی چند وقت پیش بالش هوشمند خریدیم که خودش می‌فهمید وزن سرمان چقدر است و چقدر باید پهن شود تا گردن‌درد نگیریم، جل الخالق! در این میان کارت هوشمند چند وقتی‌ست زیادی سر دور است. هر چند مدت یک‌بار دولتی‌ها یادشان می‌افتد یکی از امورمان را کارتی کنند و برایش کلی پول ازمان بگیرند، بعد که پول‌هایشان ته کشید باز یاد کارت‌های ما می‌افتند و این‌بار
پستاى قبلى همه یه بازدید و پنج تا و سه تا... بعد یهو این قبلیه ٢٩ تا! چرا؟
خیلى جالبه که من توى ایران مینویسم و اینهمه IP خارجى! همتون با فیلترشکن میاید؟ چرا؟ منم باید با فیلترشکن بیام وبلاگاتون؟
از رومانى آخه کى میاد وبلاگ من به جز یه فیلترشکن زیبا؟٦٠ درصد اونایى که میان اینجا از کشور دوست و همسایه آمریکان! جل الخالق!
اینکه نوشته سیستم عامل فلان یعنى از کامپیوترشون میان؟ یعنى میرن کامپیوتر رو روشن میکنن واسه دیدن وبلاگ؟ آهان لپ تاپ هم میتونه ب
مَن لَم یَشکُر المخلوق لم یشکر الخالق
استاد گرانمایه   
جناب آقای مهدی سیادت
حمد و سپاس پروردگار زیبا را  که   استادی گرانمایه چون شما را در مسیر  ما قرار داد تا فرزندمان در سایه آموزش های شما الفبای موسیقی را بیاموزد  و شاگردی محضر استادی چون شما نماید .
ادامه مطلب
آدما معمولا خوششون میاد که تاریخ تولدشون یادت مونده باشه.اگه براشون کادو بخری که دیگه هیچی ینی ترکوندی مثلا خود من ذوق مرگ میشم وقتی یکی کادو واسه تولدم بگیره، حتی اگه یه چیز کوچیک باشه؛ البته اگه بزرگ باشه بیشتر خوشحال میشمتولدش یادم مونده ولی خب چه فایده؟ وقتی نتونی بهش تبریک بگی و بهش بفهمونی که برات خودش و تاریخ تولدش و هر چیزی مرتبط بهشه جذابه و دوست داشتنی...
 
دلم میخواست کادو بدم، دقیقا از کاری که بدم میاد همین کادو خریدن و کادو دادنه
یه پروژه رو میخوام شروع کنم دنبال شریک میگشتم 
چون ریسک پروژه بالا بود و از طرفی هم سود خوبی توش هست نیاز داشتم یه ادم همراه و همگام باشه که وسط کار حاشیه و اعصاب خوردی و دبه و اینا نداشته باشه!
 
یادم به یکی از هم دانشگاهی های فدیم افتاد که سر چند تا کار خیلی با هم به چالش رسیده بودیم ولی نمیدونم چرا قبولش داشتم هنوز و میدونستم پای کاره حالا دفعه های قبل به یه گیر و گوری خورده بودیم ولی دیگه کسی رو سراغ نداشتم که بتونم تو این شرایط ازش بخوام هم
یه دوست چینی دارم، با پدر مادرش اومده بود ایران مسافرت این چند روزه.. بعد خیلی خوشش اومده بود از ایران.. حتی از غذاهامون! جل الخالق.. چینیا اصلا ذائقه شون به غذاهای ما نمیخوره.. دوغ رو که دیگه نگم برات.. بعد این حتی از دوغ هم خوشش اومده بود! بهش گفتم توکه انقد از ایران خوشت اومده باید با یه پسر ایرانی ازدواج کنی :دی.. فک کنم بدش نیومد از پیشنهادم.. گفت پسرای ایرانی چطورین؟ همیشه فکر میکردم سوال راحتی باشه.. ولی خیلی عجیب بود هرچقدر فکر میکردم هیچ جوا
از باب من لم یشکر المخلوق، لم یشکر الخالق، نمی توان تغییر جهت
فرهنگی شهرداری در مسیر حفظ ارزش های اسلامی را دید و سکوت کرد.
برنامه های شاد و سالم و معنوی دهه کرامت که هر شب به طور مستمر در
چند نقطه شهر جریان داشت و برگزاری همایش عفاف و حجاب و فعالیت های فرهنگی مرتبط
با آن، جلوه ای شکوهمند از حرکت متعهدانه شهرداری بابل در مسیر اعتلای ارزش های
دینی و منویات فرهنگی مقام معظم رهبری در مواجهه با شبیخون دشمنان اسلام و انقلاب
اسلامی است.
تداوم این جه
شما از برکت وجود مراجع و علما بود که یاد گرفتید امام زمانی هست که
باید منتظرش بود و انتظارش آدابی دارد و برای تحقق آن باید مرد عمل بود و با فسق و
فجور به ستیز برخاست و ...
حالا می گویید برای رفع موانع ظهور و تمهید مقدمات قیام حضرت باید از
اطاعت علما و روحانیت و مراجع دست برداشت و اصلاً همین مراجع بزرگ ترین دشمن حضرت
هستند که باید به حذفشان اقدام نمود و ... انگار نه انگار که قرار بود در حوادث
الواقعه، رجوعمان به جانشینان و حجت های صاحب الامر عج باش
نمیدونم باید خوشحال باشم یا ناراحت ولی سود‌های عجیب و غریبی دارم توی پورتفو میبینم :|
حدود ۷۵ درصد سود در کل پورتفو، البته به نحوی که از ۴۳ درصد در یک روز به ۷۵ درصد برسه. حقیقتا جل الخالق. از یه طرف آدم وسوسه میشه که هر چی داره بازم سهم بخره، از یه طرف میترسی که یهو این بازار لعنتی خالی کنه و هر چی رشته بودی پنبه شه.
من تحلیلگر بازار های مالی نیستم ولی واقعا این پولای باد آورده آدم رو میترسونه. چیکار داری میکنی لیبرالیسم لعنتی با سبک زندگی ما؟ چ
حقیقت وجود ما

.....اصلها ثابت و
فرعها فی السما،قطوفها دانیه"(الحاقه آیه 23) : میوه هایش در دسترس است.منظور
و مراد از این عبارت مقدس چیست؟ این همان درخت علم و معرفت است. که از
بالا به پایین می آید. یکی از قواعدی که از بالا به پایین می آید این است که "کل
ممکنٍ زوجٌ ترکیب":  هر چیزی که لباس
امکان می پوشد زوج است.  حقیقت ما  زوج ترکیبی است یعنی ما  موجودی دو بعدی هستیم و هیچگاه نمی توانیم این بعد را از خود جدا
کنیم و چون نمی توانیم پس به مقام احدیت هم نمی
داستانِ چی؟
کشکِ چی؟
اصلا قابل پخش نیست
نخوایید ازم، اصلا راه نداره.
:|
به دعوتِ خودمان می‌نویسیم این چالشِ خوشمزه را
با پستِ بی مزه‌ای که در توان داریم.
اولا یک تشکر می‌کنم از اسپانسر این پست، یعنی ضدّ انقلاب‌های بی‌شرف توییتر که هر چی بلاکشون می‌کنم تموم نمی‌شن و همچنان فحش میدن و با این کارشون باعث میشن تندتر به سمتِ وبلاگ فرار کنم و برای سرفرازیش تلاش کنم...
خُب از کجا شروع کنم؟
رسمیش کنیم بهتر نیست؟:
به نامِ خدا
من وبلاگ نویس نبودم، هم
اول باید بگم که این‌دیگه آخرین آدرسیه که عوض می‌کنم قول می‌دم. در واقع به طرز احمقانه‌ای پتانسیل دور‌ موندن از این فضا رو ندارم!
1
بله با گونه‌ای مواجهیم که به عمیق‌ترین خوددرگیری‌ها مزین شده! و اون کسی نیست جز علی مشهدی:)
خب یه روز که گوشیم دست ماریا بود و داشت توی گروه کلاسمون می‌گشت بهم گفت این پسره چشه؟ و با هم یه الگوریتم خیلی خیلی عجیب و احمقانه براش کشف کردیم. مثلا فرض کنین من یه اطلاع‌رسانی مهم تو گروه کردم و بعدش همه اومدن حرف زدن
اول باید بگم که این‌دیگه آخرین آدرسیه که عوض می‌کنم قول می‌دم. در واقع به طرز احمقانه‌ای پتانسیل دور‌ موندن از این فضا رو ندارم!
1
بله با گونه‌ای مواجهیم که به عمیق‌ترین خوددرگیری‌ها مزین شده! و اون کسی نیست جز علی مشهدی:)
خب یه روز که گوشیم دست ماریا بود و داشت توی گروه کلاسمون می‌گشت بهم گفت این پسره چشه؟ و با هم یه الگوریتم خیلی خیلی عجیب و احمقانه براش کشف کردیم. مثلا فرض کنین من یه اطلاع‌رسانی مهم تو گروه کردم و بعدش همه اومدن حرف زدن
ابراهیم احمدی
شاعر و ادیب جوان کوردستانی "ابراهیم احمدی‌نیا" مشهور به "ابراهیم احمدی" فرزند "سید احمد" متولد سال ۱۳۵۴ "کامیاران" در کوردستان است. تحصیلات ابتدایی تا دیپلم را در زادگاهش "کامیاران"> ادامه داد. در سال ۱۳۷۳ کار شعر را بە شیوە جدی شروع کرد که دیری نپایید به عنوان یکی از شاعران جوان کورد در کوردستان ایران و عراق شناخته شد و آثارش در نشریات و روزنامه‌های ایران و اقلیم کوردستان منتشر و به چاپ رسید.او عضو انجمن‌های ادبی کوردستان بود
قرار بود من واسه یه کسی، یه چیزی بنویسم... یه چیزایی هم تو ذهنم بود... حالا میگم... لودینگ!
مثلا برادر خودم، رفتیم براش خواستگاری... چندین بار! ولی ما از اون خانواده‌ها نبودیم که وقتی زنگ می‌زدیم پشت تلفن بپرسیم: "ببخشید، دخترِ شما بور و سفید و چشم‌‌رنگی هست یا نه؟" همیشه مامانم اخلاق و خانواده دختر رو ملاک قرار می‌داد و از قضا در اکثر اوقات وقتی دیگه حضورا خدمت خانواده دختر می‌رفتیم، متوجه می‌شدیم که علاوه بر همین مساله ظاهر! خیلی چیزای دیگه
احساس نیاز کردم که راجب چیزی که همین الان خوندمش حرف بزنم. هرچند، کتاب هنوز تموم نشده. واسه من تازه شروع شده حتی، چون موضوعاتش بیشتر به علایقم نزدیکه. 
این کتاب، به چند بخش موضوعی تقسیم شده. (1. خدا، 2. درست و نادرست، 3. سیاست، 4. جهان خارج، 5. علم، 6. ذهن، 7. هنر) و تو هر بخش یک سری نظریه های معروف رو میگه، نظر مخالفانشون و نقداشونم میگه. هدفش آشنایی با نظریه ها و طرز تفکر فلسفیه. آخر هر بخش هم یه سری منبع معرفی میکنه برای مطالعه بیشتر، چون مثلا بخشی از
 
خواهرم اومده اینجا تا فردا برای چهل روزگی پسرش کوچه (واو ُ تلفظ می‌شود) یا دانوک (به قول شما) درست کنه. اساسا اینا (خواهرام) هر کار مهمی دارن باید تو خونه‌ی ما انجام بدن! خونه از ده رفته تو خاموشی؛ الان نصف شبه و محمدحسین یکی دو ساعتی هست رو پای من بوده که بخوابه :( در حین انجام عملیات سانتریفیوژ یه فیلم ایرانی هم تو فیلیمو دیدم. نمی‌دونم، فیلمه فک کنم می‌خواست معانی متعالیه‌ای رو بهم برسونه، ولی نرسید :| خیلی غم‌انگیز و ناامیدکننده است که ف
خب حالا که تا اینجا اومدم بذارین براتون ماجرای میم.کاف عو بگم؛ چون حسم نسبت به اون و کلا نسبت به همه ی آدمایی که تازه باهاشون آشنا میشم یا اینکه خیلی باهاشون صمیمی نیستم همینه. در یک کلام احساس "مزاحم بودن" :)))
از همون سال 95 اینا بود، یعنی ما هنوز تازه از سال اول گذشته بودیم، هی همه خوابگاهیا می‌رفتن میومدن می‌گفتن آره م.ک اینطوری گفت، اونطوری گفت، فلان حرفو زد، و قشنگ ازین نقل قولا معلوم بود طرف یه چی حالیشه. اومدیم یه ترم جلوتر، ش.ص وارد جمع و
52-  و من خطبة له (علیه السلام)
> و هی فی التزهید فی الدنیا و ثواب الله للزاهد و نعم الله علی الخالق <
>التزهید فی الدنیا<
أَلَا وَ إِنَّ الدُّنْیَا قَدْ تَصَرَّمَتْ وَ آذَنَتْ بِانْقِضَاءٍ وَ تَنَکَّرَ مَعْرُوفُهَا وَ أَدْبَرَتْ حَذَّاءَ فَهِیَ تَحْفِزُ بِالْفَنَاءِ سُکَّانَهَا وَ تَحْدُو بِالْمَوْتِ جِیرَانَهَا وَ قَدْ أَمَرَّ فِیهَا مَا کَانَ حُلْواً وَ کَدِرَ مِنْهَا مَا کَانَ صَفْواً فَلَمْ یَبْقَ مِنْهَا إِلَّا سَمَلَةٌ ک
یہودیوں کے ذریعے بہائیوں کی ترقیخیبر صہیون تحقیقاتی ویب گاہ: استعماری اور سامراجی طاقتیں اٹھارہویں اور انیسویں صدی کی تبدیلیوں کے بعد براہ راست دنیا پر اثرانداز ہونے میں ناکام ہو رہی تھیں۔ اس وجہ سے بوڑھے سامراج یعنی برطانیہ کو مسلمانوں میں اپنا اثر و رسوخ بڑھانے اور ان کے قومی اور مذہبی سرمائے کو لوٹنے کے لیے سوائے مسلمانوں کے درمیان پھوٹ اور اختلاف ڈالنے کے کوئی اور چارہ نہ سوجا۔ لہذا، شیعوں کے درمیان بہائیت اور اہل سنت کے درمیان وہابیت
90-  و من خطبة له (علیه السلام)
> و تشتمل علی قدم الخالق و عظم مخلوقاته، و یختمها بالوعظ <
الْحَمْدُ لِلَّهِ الْمَعْرُوفِ مِنْ غَیْرِ رُؤْیَةٍ وَ الْخَالِقِ مِنْ غَیْرِ رَوِیَّةٍ الَّذِی لَمْ یَزَلْ قَائِماً دَائِماً إِذْ لَا سَمَاءٌ ذَاتُ أَبْرَاجٍ وَ لَا حُجُبٌ ذَاتُ إِرْتَاجٍ وَ لَا لَیْلٌ دَاجٍ وَ لَا بَحْرٌ سَاجٍ وَ لَا جَبَلٌ ذُو فِجَاجٍ وَ لَا فَجٌّ ذُو اعْوِجَاجٍ وَ لَا أَرْضٌ ذَاتُ مِهَادٍ وَ لَا خَلْقٌ ذُو اعْتِمَادٍ ذَلِک
بنام خدا

انا لله و انا الیه راجعون

آن یار کز او خانه ما جای پَری بود

سر تا قدمش چون پَری از عیب بَری بود

دل گفت فروکش کنم این شهر به بویش

بیچاره ندانست که یارش سفری بود...

هر آنچه خداوند بزرگ مقدر می‌فرماید،
هیچ بنده‌ای را توان تغییر آن نیست؛ و بر آن چه که حکمت متعالیه‌اش تعلق می‌گیرد،
هیچ کس را جرأت تعبیر و تأویل نمی‌باشد، لذا بر آن چه که می‌دهد شاکریم و بر آنچه
می گیرد با مدد خودش صبر می‌کنیم که بازگشت همه به سوی اوست و اجر صابران با خدو
ساعت ۲ صبح با مهمونم خوابیدیم ، ساعت ۵ صبح پاشدیم درس خوندیم ...من ۷ از خونه زدم بیمارستان ؛ اونم یه کم دیرتر رفت دانشگاه برای کارهای پایان نامه و گرفتن وقت دفاعش ...
حالا شانس من بیمارستان همه چیش به هم گره خورد ! 
من باید از این سر شهر (بیمارستان) میومدم دقیقا اون سر شهر برای امتحان ! 
از اون طرف باید قبلش جنگی میرفتم بانک ملی که به حساب دانشگاه ۳۰۰ تومن واریز کنم برای امتحان صلاحیت ! 
همیشه روزهای عادی کار بیمارستان ۱۱ تمومه اما امروز .... :/ 
تا ر
دیروز، نزدیک‌های ظهر ناگهانی تصمیم گرفتم که کیک تولدم رو یه شب زودتر درست کنم، شب ولادت امام حسن عسگری (ع). علاوه بر اون مهمون هم داشتیم. مامان که رفتن بیرون من دست به کار شدم. اما!!! دیدم شکر نداریم و بیکینگ‌پودر هم کمتر از نصف مقدار موردنیاز داریم. چند لحظه‌ای تسلیم شدم و بعد فکری به ذهنم رسید. مقداری قند ریختم تو هاون و کوبیدم، بعد هم ریختم تو آسیاب و تبدیلشون کردم به پودر قند! کمبود بیکینگ‌پودرم بیخیال شدم و با همون مقدار درستش کردم. بازم ا
طبق روال معمول این شب ها، تلاشم برای خوابیدن تا خودِ صبح بی نتیجه موند؛ دریغ از یک دقیقه. تا اینکه رسید به زمان برگزاری کلاس. خسته شده بودم و خواب آلوده، منتها دیگه نمیشد کاریش کرد. طبق قرار قبلی همگی به اتفاق استاد تلاش کردیم وارد سامانۀ مجازی ای بشیم که دانشگاه ایجاد کرده، اما به خاطر مشکلات فنی نشد. از اونجایی که این جلسه قرار بود به پرسش و پاسخ بگذره، استاد پیشنهاد دادن تو همین گروه واتساپی کلاس رو برگزار کنیم. منتها قبلش از نماینده کلاس پ
هفت:!
وهیچ کس نیامد که وقتی کودک 7 ساله بودم به من بگوید عاشق نشو!اینها همه بازی تاریخ است!...
وهیچ کس نیامد به من بگوید بابا می ترسی غم داری از دنیا وحشت داری از پدرت نیاموز که می گوید" یا..."
هی چ کس نیامد بگوید آخر اب که می نوشی چرا بایدیاد یک تشنه لب دیگر کنی که نامش را بیاوری" یا..." را حت بنوش!
هیچ کس نیامد بگوید که خودش هیچ خانواده اش چرا باید انقدر عزیزو محترم باشند که سوگند بخوری به نامشان که قسم و قسم و قسم و روضه و نیت که ای خدا بزند و قبول کند ..
یک:
دیوار من ...کوتاهتر از دوستیت بود ...
راحت تو پریدی به آن سوی رفاقت!
دو:
گله کردم که چرا چشم تو از من" دزد" است ...
پاسخم می دهی:... ای یار خدایت را شکر!
سه:
روباه چشم تو ...خرگوش عقل مرا فریب می دهد ...
انگار کلاغ است و...دردهان خود ...قلب پنیر دارد ...!!!
چهار:
یوسف را گرگ ها هم نتوانستند ...بخورند!
ریباترهااز گلوی تیزدندان های گرسنه ...پائین نمی روند!
پنج:
توی رستوران ذهنم ...کباب کوبیده ای ...
میان چرب زبانی ...
می خواهم فریب اینکه گوشت هشتادو من هزار تومانی هست
یک:
سلام به عشقی که نشانی از آن نمانده است ...
خداحافظی به اینده ای ست که ...می تواند درخشان باشد!
دو:
فریب می دهند دو چشمت مرا به بیداری ...
نیمه باز خیالم است ...درکمین من اند!...
سه:
بزرگ شو!کودک قلبم برای عشق ورزیدن!...
عشق قلبی بزرگ می خواهد ...می دانی؟!
چهار:
فدایت می رفتم و تو باورم نمی کردی...
به شکل روح دنبال دستهای تو بودم ... تا آخر عشق!
 
پنج:
سئوال من از تو بی معرفت فقط این است:
شعور شروع نداشتی؟ پس پایان چی؟!!!
شش:
مزار شش گوشه ات به عشق مهدی(ع)...
سبز در
یک:
تورا اگر به کفن ... نپیچیده اند ... درد من!
خفته ام درون قبر تو... با کفن!... باور کن!
دو:
پیچید آوای سرمای زمستان ... توی بهار من!
لعنت که غنچه ام! از اجبار گل شدن!...
سه:
اگر خواب دیدم که تو دوباره زنده ای...
دلیل آن که ؛در آغوش می کشم (شبها) خیال تو!
 
 
چهار:
انتقام... کندن رگ من بود از ریشه ی تنم!
تو ... ارزش روح مرا هرگز ... داشتی؟!
پنج:
درسرزمین مرگ ... مرا تاب داده اند ...
من رفتنم به آسمان ... کار هر دقیقه است ...
شش:
مزار شش گوشه ات را دیگر به تن کنم ...
آن پیرهن که
یک:
بیرون کشتی چشمان تو ... نوح ام به اذن الهی ...
بایدم جمع کنم جهانی ... درون چشم های تو ...
دو:
تکلیف مرا روشن کردی و دیگر خاموشی ام چرا؟
می گویمت از تلاطم خودم" دریا " و " موجهاش"!
سه:
بدون فکر مرا سوزانده ای میان عکس ها ...
حالا  میان تصاویر گذشته ... دنبال من بگرد!
چهار:
فراموشم شد دستهایت از بس هوا گرم است ...
دستان سرد من ... با دست های تو دیگر چه کارها!
 
پنج:
لبهایت ...
تا فروبسته شد ... دنیا کلید شد ...
حرف نمی زنی ومن ...
میان قفل ها ... ایستاده ام!
شش:
مزار شش گو
یک:
می روی و طوفان است و من ستایش ات می کنم ...
که مغروری!
درخطرها می روی و ...
صدایت در نمی آید ...
دو:
بال می زنم توی قفس و قفس جهان من است ...
جهانی که تو برای من ساخته ای درحدود بال هایم!
سه:
می لرزد رادیو!...
عشق توی دلم...
کم بریز موج...
صدا صدا ...
واژه های تلخ با عسل ...
اشک می ریزم از وسعت فرو ریختن هام ...
 
چهار:
روزم را می فروشم تا شب کنارتو ...
گرمای مطلقی بخرم ... بخوابم ...صفا کنم ...
پنج:
درد بیرون چشم های من ... می غلتید ...
ودرانزجار از نفوذ ...
می خوابیدم ...
با
ا- گفته بودم سر و کله زدن با یک عده از پیرمرد پیرزن ها چقدررر سخته؟ اونهایی که بزرگ خانواده ان و همیشه حرف حرف خودشون بوده حتی اگه اشتباه بوده! من تا حالا با کلی ازین افراد محترم برخورد داشتم. مرد مو سفید و بسیار درشت هیکل بود. نشست و دندون نیش بالاش کمی لقش رو نشون داد: اینو واسم بکش! - دهنتون رو باز کنین حاج آقا بقیه دندون هاتون رو ببینم. یک دفعه صداش رو بالا برد: نهههه فقط و فقط همینو بکش. نگاه کن بهش. اشتباه نکشی مثل یه دکتره که قبلا بهش فلان دند
هوالجمیل
انا لله و انا الیه راجعون
آن یار کز او خانه ما جای پَری بود - سر تا قدمش چون پَری از عیب بَری بود
دل گفت فروکش کنم این شهر به بویش - بیچاره ندانست که یارش سفری بود...
مرگ پایان زندگی نیست بلکه تولدی دیگر در دنیائی بهتر است و همگان چشندۀ این شربت گوارایند اما فراق یاران که از جنس زندگی عاشقانه است حتی به مدتهای کوتاه، طاقت فرسا و جانسوز است و وقتی دیدار مجدد به قیامت باشد سخت تر و جانسوزتر و آنچه قلب بازماندگان را آتش می زند یادآوری خوبی ه
یک:
روی من زیر اب بود و تو نمی دیدی...
مرگ مثل ریشه ی نیلوفر ... درمن...
دو:
دویدم رو به آتش ...از سوختن سرمایه درهراس ...
شعرهایم دروزش باد ...سوخته تا خدا می رفتند ...
سه:
می رفتیم و بین ما سکوت" خورنده " بود!
اعصاب و عشق و اعتماد ...دیگر نداشتیم ...
 
چهار:
بگذارند ...پائیز دستهایش را هم می خورد ...
مثل خوردن روح برگ ها ...
مثل خوردن ابرها توی آسمان ...
مثل خوردن تابستان ...
قرچ قرچ!
وکسی باور نمی کند ...روح من چطور خورده شد؟
میان روح برگ ها ... میان روح ابرها ... یا میان
هوالجمیل
انا لله
و انا الیه راجعون
آن یار
کز او خانه ما جای پَری بود - سر تا قدمش چون پَری از عیب بَری بود
دل گفت
فروکش کنم این شهر به بویش - بیچاره ندانست که یارش سفری بود...

مرگ پایان زندگی نیست بلکه
تولدی دیگر در دنیائی بهتر است و همگان چشندۀ این شربت گوارایند اما فراق یاران که
از جنس زندگی عاشقانه است حتی به مدتهای کوتاه، طاقت فرسا و جانسوز است و وقتی
دیدار مجدد به قیامت باشد سخت تر و جانسوزتر و آنچه قلب بازماندگان را آتش می زند
یادآوری خوبی
این نوشته برای نشریه ای آماده شد که البته به دلیل محدودیت های محتوایی در آن نشریه چاپ نشد.
باید که برای خودم نصب العین قرار گیرد.
 
خدا را شاکریم که انقلاب اسلامی پس از پیروزی تا به امروز پایدار بوده و علی رغم ناملایمات فراوان در برابر قدرت های شرق و غرب سر تسلیم فرود نیاورده. انقلاب اسلامی واقعه ای مقدس است که بلاشک افکاری ریشه دار ایدئولوژی آن را شکل داده و هدفش جامه‌ی عمل پوشاندن به آرمان هایی است که همه‌ی نظریه پردازان دم از آن می‌زنند و
شیرین یه
پسرِ هپل هپو به تور زدم می خوام حسابی تیغش بزنم پایه ای؟
-         
مهتاب من کشیدم بیرون دیگه نیستم نمیبینی چادری شدم
-         
اوه اوه منو بگیر! نکبت واسه ما آدم شده؟ ولی حالا
جدا قضیه ی چادر چیه؟ من فک کردم یه ترفند جدیده واسه ی تیغ زدن
-         
نه بابا اینطوری نیست ، قضیش مفصله بی خیال
-         
بی خیال سالاد نمیشه ، تا نگی ولت نمی کنم.
-         
قضیه اینه که من شوهر میخوام
-         
چی؟
-         
همون که شنیدی
کات
نویسنده قل
یک:
وقت روئیدنم ... سرما زد ... تنم قبل بهار لرزید!
خندید ... هنوز زمستان نرفته بود گفت: اولین تجربه ات !.... روئیدنی!
دو:
روحم در اسانسور میان کلیدها ... یک را زد!
ارواح دیگر کشتند مرا ... سرکلید صد!
سه:
قربانی ام اسماعیل! جای تو اگر مردی!
ایستاده نگاهم کن!............" بابای تو ابراهیم"
 
 
چهارم:
خندیدیم از شوخی های علم ... توی سینما!
از فیزیک معکوس ... هواپیما!
از رشد " بن سای " توی گلدان!
از ترکیب " کلون و...گوجه"!
حالا بمیریم ... مگر چه می شود؟
اگر تا این حد جوک بلدیم؟!!!
ومادر

۱٫ بزرگترین واجب
قال امیر المؤمنین علی(ع):
بر الوالدین اکبر فریضة.
امیر المؤمنین علی(ع) فرمود:
بزرگترین و مهمترین تکلیف الهی نیکی به پدر و مادر است.
میزان الحکمة، ج ۱۰، ص ۷۰۹٫
۲٫ برترین اعمال
قال الصادق(ع):
افضل الاعمال الصلاة لوقتها، و بر الوالدین و الجهاد فی سبیل الله.
امام صادق(ع) فرمود:
برترین کارها عبارتست از: ۱ – نماز در وقت ۲ – نیکی به پدر و مادر ۳ – جهاد در راه خدا.
بحار الانوار، ج ۷۴، ص ۸۵٫
۳٫ انس با پدر و مادر…
فقال رسول الله(ص):
فق

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها