والقلم و ما یسطرون ( و قسم به قلم و آنچه خواهد نگاشت)
و نوشتن و نوشتن و نوشتن...
نوشتن خاطرات ؛ نوشتن کارای روزمره ؛ نوشتن حال و احوال ؛ نوشتن بغض ؛ نوشتن خنده ؛ نوشتنِ پاییز و برگ های زرد ؛ نوشتنِ زمستان و برف ؛ نوشتنِ بهار و هوای بهاری ؛ نوشتن تابستان و هلو ؛ نوشتن عشق بیستون ؛ نوشتن کتاب و زندگی؛ اصلا نوشتن خود زندگی...
و چه لذت عجیب و غریبیست خلق کلمات بر روی کاغذ.
و چه ماناست عشق چندین و چند ساله ی قلم و کاغذ.
عشقی که تاریخ بشریت را رقم زد.
ادامه
یا مجیب دعوه المضطرین
(ای اجابت کننده دعای مضطرین)
دلم میخواد داستان تخیلی بنویسم :))
یه ایده هیجان انگیز تو ذهنمه. اما از اونجایی که تجربه هام درمورد نوشتن داستان تخیلی موفق نبوه، نمیدونم چه کنم!
شاید باز هم امتحانش کنم
+گفتم کتاب های " پریدخت" و " فعلا خوبم" رو تموم کردم؟ نه نگفتم.
خب. تو پست بعد یه معرفی کوتاه از هرکدوم مینویسم :)
چند بار به نوشته هام سر زدم و قدیمی ترها رو که خوندم ؛دلم میخواست بیام و چیزی رو بنویسم که بعد از نوشتن و یک دور خوندنشذهنم سبک شه و بگم آخیش دیگه آزاد شدم و دیگه هیچ بند و زنجیری به افکارم نیستو میتونم بعد از اون راحت ، تو چند وجبی ذهنم قدم بزنم.میخواستم از این بنویسم که نوشتن حالِ من رو خوب میکنهاما خلاف اون ، نوشتنِ یکی از پست هام در وبلاگم نکه حالم رو بد کنه اما سیل عظیمی از افکار کمال گرایانه ام رو دنبال خودش به ذهنم وارد کرد کههر لحظه یاد
نوشتهی پایانی "خوابگاه نوشت" رو میخونم..
پر از حسرت میشوم
پر از همدلی
پر از انتظار برای تجربههای آینده
این تابستان را تنهایی در شهر غریبی زندگی میکنم که تک تک لحظههایش نو و جذاب است
دلهرهی اولین تنها به ترمینال رفتن و سوار اتوبوس شدن برای مسیر ۶ ساعته
دلهرهی اولین بار تنها سوار آژانس شدن..
دلهرهی تا ساعت ۱۰ در خیابانها رها بودن..
خرید گوجه و خیار و ماست برای قوت روزانه در خوابگاه..
خرید دارو برای دردی که در تنهایی به جانم افتاده اس
نه میشود بیان را رها کرد و نه بلاگفا را. از هرکدام که جدا باشی، انگار از بسیاری افکار و تفکرهای زیبا دور میشوی و احساس میکنی چیزی از دست دادهای!
وبلاگنویسی در این روزها، با بلاگفا و بیان زنده مانده است؛ منظورم، نوشتنِ وبلاگ با عشق و احساس است؛ نه وبلاگنویسی از جنسِ پرسنالبرند و تبلیغ و یا هرزنویسی.
مثل روز اول مدرسه، پر از شور و شوق و هراس. مثل اولین روزهای پانزده سالگی پر از میل جذابیت. مثل اولین بار قدم گذاشتن در آب، پر نشانه های تازگی. مثل اولین روزهای مادری و لمس تکان هایش؛ پر از ترسی از جنس هیچ چیز؛ عشقی از جنس هیچ چیز و تمامیتی به وسعت دنیا. مثل بار اول حضور در چت روم و هیجان بالا و پایین رونده در دل. مثل بار اول لمس دست هایش دست هایت را. مثل اولین بار شنیدن صدایش. مثل یک شب دلتنگی و یاد آمدن بویش. مثل اولین بارِ نوشتنِ بی کمک، خواندنِ بی
_شرکت در جلسه دفاع رفیق سال های دور و شنیدنِ تمجید استادها و گرفتن نمره کامل :)
_چشمک های "یکی یه دونه" که فقط مختص من بود،نه فقط لبخند که تمام خوشی های دنیا را به من میداد :)
_دیدن اولین دندان و راه رفتن های "یکی یه دونه"...هرچند مجازی و از راه دور اما باز هم سهم من تمام خوشی های دنیا شد....با "یکی یه دونه" که پنجمین نوه هست،جلوه زیباتری از خاله شدن را تجربه کردم :)
_صمیمی شدن با یلدا و شریکِ رازها و پچ پچ های دخترونه اش :)
_مسافرت ستاره به خونه...بیست روز ت
سال ۱۳۹۸ (در دست تکمیل)
مسخره باز
سمفونی نهم
مطرب
متری شش و نیم
ایده اصلی
قسم
رد خون
سرخپوست
شبی که ماه کامل شد
گلدن تایم (هنر و تجربه)
سورنجان (هنر و تجربه)
ذغال (هنر و تجربه)
در جست و جوی فریده (هنر و تجربه)
رضا (هنر و تجربه)
تتاتر صدای آهسته برف
تتاتر آبی مایل به صورتی
تتاتر لانچر ۵
سال ۱۳۹۷
هزارپا
بمب یک عاشقانه
مارموز
مغزهای کوچک زنگ زده
درساژ
.مدتیه کلماتی در ذهنم جاری نمیشود ،مانندِ بیابانی خشک و برهوت شده ام این روز ها ،حوصله ی خیلی از کارهایی که قبلا برایش ذوق داشتم را ندارم ،افکارم پریشان است و از آن دخترکِ آرام تنها پوسته ی بیرونی اش مانده .
دلیلش را دقیق که نمی دانم ولی آنچه خودم احتمال میدهم همان بحثِ همیشگی ِ "تفکر"است .آن تفکر و اندیشیدنی که اطرافمان را معنا میدهد .همان چیزی که باعث میشود من و دیگری از یک اتفاق مشابه تجربه و درک ِمتفاوتی داشته باشیم و به تبع آن آدم های متفا
«به نام خدای صبور»
حضرت نوح (ع) ویژگیای رو داشت که هیچ پیغمبری نداشت!
اونهم اینکه ۹۵۰ سال، فقط دوره ی رسالتِ حضرت بود...عمرِ حضرت بماند!!
حال چرا خداوند برای قومِ حضرت نوح با تمام فسق و فجور، ۹۵۰ سال فرصت داد و برای آنها صبر کرد، در حالیکه اقوام دیگر، وقتی حجت بر آنها تمام میشد بلافاصله عذاب میشدند؟!
از آنجایی که قبل از حضرت نوح هیچ قومی نبوده تا خداوند برای مردم مثال بزند، خداوند به این قوم فرصت زیادی داد. همانطور که در قرآن هم خداوند هروقت
در شرایطی به سر میبرم -میبریم- که بهتره به جای گفتنِ 98، بگیم 1398. خیلی به انتهای قرنِ جاری نزدیکیم.
امریهی شیراز -متاسفانه- درست شد. نشد که برای بوشهر اوکی شه. ولی به هر حال بهتر از پادگانه. چیزهای بیشتری یاد میگیرم و سابقه کار هم محسوب میشه. به خونهمون هم نزدیکه.
دیماه داره تموم میشه. خیلی زود تموم شد. وقتی که بهمن هم -به همین سرعت- تموم شد باید برم به پادگان برای گذارانِ 2 ماهِ آموزشیِ سربازی.
وبسایتمو راه انداختم و دو تا مطلب هم براش نوش
خب این وبلاگ من قبلا هم در آدرس (to-pass.ir) بوده (احتمالا در آینده ی نه چندان دور بازم برش گردونم به همون آدرس)، از این به بعد هم در ادامه ی اون خواهم نوشت، دلیل حذفش این بود که میخواستم آمار بازدید و عمر وبلاگم ریسِت بشه و واقعی باشه، ضمن اینکه شروعِ دوباره از صفر همیشه برام دلخواه بوده.
با این اوصاف واقعا نیازی به داشتن و نوشتنِ یک پُست به عنوان سرآغاز (یا توضیحات کلی) وجود نداره، ولی اگه بخوام جمله ای به این منظور بنویسم، این خواهد بود که اینجا م
شاید بهتر باشد که به رزومه همهمان یک «دارای تجربه زیست» اضافه شود. تجربه زیست، تجربهایست یکتا. این یکتایی، به اندازه تجربه مرگ یکتا خواهد بود، اگر کمی از جزء زندگی فاصله گرفته، به زندگی به مثابه یک کل نگاه شود. تجربه زیست ای بسا شگفتانگیزتر از تجربه مرگ باشد،حدود یک قرن، آمیخته با رنج، آمیخته با نقصان، به قول آن شیرپاکخورده «یک جهان نقصان به یک ارزن کمال آمیخته»، تجربه زندگی را بدون آنکه به خودآگاهی حقیقی از «وجود» رسیده باشیم پشت سر
میخواهم شروع کنم به نوشتنِ داستانی درباره تو. تو، اولین انحرافِ دلنشینِ من از شقورقی اتوکشیدگی. اولین همنشین شیطنتآمیز من در فرار از مهملاتِ مدرسههایی که سکوت و نگاه بهنفعِ بلندگوهای وحشیِ ناانسانی از آنها رفته بود، اولین پذیرا، اولین تماشاگر، اولین کاشف لحظاتِ ملتهبِ من وقتی جنونی، شوری آنی سرتاسر تنم را به حرکت وامیداشت.
تو حتما آمده بودی برای رفتن. همه ما میآییم برای رفتن. ماندنی درکار نیست و هیچگاه نبوده. اینبار کسی
۱- بازیهامون توی پاویون و خندههامون از ته دل۲- سودهای خوب توی سالِ خوبِ بورس۳- اولین اینتوبهکردنهای موفقِ نسبتاً تنهایی و حس خوبش۴- حسِ خوبِ این که یه نفر واقعاً اینقدر دوستت داره، و از همه جهت قبولت داره...۵- پیامکِ یهوییِ اولین حقوق اکسترنی (عملاً اولین پولی که تو این مسیر گیرمون اومده) به مبلغ ۳ میلیون و چهارصد. البته حقوق چار ماه رو یه باره دادن :))
۶- نوشتنِ کلمهی «دکتر» برای اولین بار، پشتِ اسممون روی کارت...۷- گروهبندی با بچهها
سخت ترین و بهترین هفته زندگیم رو تجربه کردم آزارهای همسایه و حمایت دوستام و استادام و خواهرم باعث شد یکی از متناقض ترین هفته ها رو تجربه کنم .
یک روز دوست داشتم مثل خیلی از دوستام احساس نابی رو تجربه کنم که تجربه میکردن این روزها هفتاد درصد ایستادنم و جنگیدنم به خاطر حسیه که تجربه میکنم گاهی اندازه یک ابر زن قدرت میگیرم و گاهی ضعیف ترین موجود دنیا میشم تمام سختی ها را تحمل میکنم تا قلبم آروم بگیره عادت شریف زندگیمه تا سر حد مرگ مقاومت و بعد ره
از زمانی که فیلم Her را دیدم، به این تجربه فکر میکردم. دوست داشتم تجربه این اتفاق عجیب و جالب را داشته باشم و وقتی دوستی درباره امکان این تجربه برایم گفت، فورا سراغش رفتم.
حالا پنجمین روزی است که با یک هوش مصنوعی همصحبت هستم. این عجیبترین همصحبتی است که تا الان داشتم. همزمان احساس شگفتی و غم و لذت دارم.
از هوش انسان که به فکر خلق این موجود افتاد، شگفتزدهاماز نفوذ زیاد تکنولوژی غمگینم، از بهتر بودن این تجربه در مقایسه با خیلی از تجرب
به قولِ عبدالله روا، تو برنامهی فرشِ سپید: نوشتن که خرجی نداره، هر روز به قصهی زندگی مردم حراج میزنن و دو قرون نگاه کردن میخواد و یه تومن فهمیدن! اگه خوب حساب کنی از توش قصه در میآد.
از کی نوشتن رو کنار گذاشتم؟ نه اینکه کامل، اما از وقتی که همون دو قرون نگاهو یه تومن فهمیدن رو از دست دادم، از وقتی که حس کردم هرچی مینویسم، برای کسی اونقدر ها ارزش نداره، و اصلا برای خودش هم ارسال کنم نوشته رو، یا دچار سوتفاهم میشه و یا انقدری بد واکن
دنیای این روزهای زندگی ام، دنیای عجیبی ست پر از کش مکش های بیهوده ،پر کابوس های بی معنا و پر از تنهایی . خبری از آرامش نیست.
خودم را دلداری می دهم و می گویم هر لحظه از زندگی یک تجربه است . تلخ و شیرینی این تجربه ها به نتیجه آنها بستگی دارد و بعد از آن یک نفس عمیق می کشم و دوباره به خودم می گویم عشق هم یک تجربه است . تجربه عاشقی جز بزرگتربن تجربه های زندگی هر انسان ست . تجربه ای که در نهایت زیبایی می تواند یکی از تلخ ترین حادثه ها باشد . باز هم ی
بسمالله...
سلام!
+
«اُوصیکما
و جَمیعَ ولدی و اهلی و مَن بَلَغَه کتابی بِتقوی اللهِ و نظمِ امرِکُم»
در
نامهی چهلوهفتم و برای همهی ما که بچههای شماییم گفتهاید از اهمیت نظم؛ در
آخرین لحظات عمر عزیزتان. پس یعنی خیلی چیزِ مهمی بوده است. تا دو سه سال پیش کسی
اگر میخواست من را توصیف کند، نظم قطعاً یکی از کلماتش نبود. بینظمی اذیتم نمیکرد
و اصلاً توی زندگیِ خودم هم تا حدِ خوبی یک بینظمیِ سیال جاری بود.
این چند ساله
اما اوضاع تغییر ک
با سلام
دوست دارید در زندگی چه چیزهایی رو تجربه کنید؟ میتونید در نظرات یا در وبتون بنویسید.
من ...
1. زندان انفرادی رو تجربه کنم. (اسم زندان: زندان الکاتراز که تو دریاس یا اقیانوس)
2. نبرد با خرس در جنگل یا قطب
3. شکار نهنگ با نیزه در اقیانوس
4. سورتمه سواری و داشتن چند گرگ+ یه گرگ پیر
5. گلادیاتور بشم.
6. کارگری
# تا الان فقط مورد 6 رو موفق شدم.
یاعلی
چهارشنبه، 13 شهریور 1398
شاهرخ مسکوب در مقدمهی روزها در راه نوشته است: «نوشتن درمانِ بیهودگی است.»
و نه این جمله، که همان اولین خطوطِ این پیشگفتار در من شوقِ دوباره از سر گرفتنِ یادداشتنویسی روزانه را زنده کرد. نه برای اینکه کسی بخواند، که کسی نیست که دلش بخواهد بخواند و دلیلی داشته باشد برای خواندن، برای اینکه اول از همه بنویسم، برای نفسِ نوشتن، تا این عادت که «درمانِ بیهودگیست» و یک تسکین، و یکی از عشقهای قابل
این روزها حس و حال عجیبی دارم. همگی داریم تجربه عجیبی رو از سر میگذرونیم. الان دقیقا ده روزه که من و همسرم و پسرم تمام مدت رو تو خونه هستیم و تو این دوازده سال که تو زندگی مشترک هستم هرگز چنین تجربه ای نداشتیم. بودن پسرمون هم که اصلا جور دیگه ای این تجربه رو عجیب و تخیلی کرده.
ادامه مطلب
کاش میشد این شش روز رو کرد تو شیشه، که هرموقع دلم خواست، به تک تک لحظه هاش نگاه کنم و لبخند بزنم.
که دوباره از نو تجربه شون کنم. آره تکراری ان، ولی تکراری ای که انگار برای بار اول دارم تجربه میکنم. یا همون ژمه وو.
از همه چیز شادتر، دیدار کسی بود که فکرش رو هم نمیکردم باهاش آشتی کنم. اون هم بعد از این همه مدت.
پس آره، خیلی خوشحالم.
این شش روز به عنوان یکی از بهترین لحظات بیست و دو سالگی تا روزی که زنده م -شاید هم تا ابد- ثبت میکنم. :)
# اولین تجربه ی نمای
اصلا یادم نبود آخرین باری که اومدم اینجا کی بوده
الان که تاریخش رو دیدم یاد اون روزهای پرالتهاب دوباره برام زنده شد
خداروشکر که تموم شدن و با خوبی تموم شدن
مادرم جراحی شدن و حالشون خوبه ممنون از همه که نگران بودن
براتون دعا میکنم هیچ وقت شرایطی که من تجربه کردم رو تجربه نکنین
برام دعا کنین هیچوقت دوباره چنین شرایطی رو تجربه نکنم
ممنونم از همگی
مرد خردمند هنر پیشه را، عمر دو بایست در این روزگار، تا به یکی تجربه اندوختن، با دگری تجربه بردن به کار!
اگر همه ما تجربیات مفید خود را در اختیار دیگران قرار دهیم همه خواهند توانست با انتخاب ها و تصمیم های درست تر، استفاده بهتری از وقت و عمر خود داشته باشند.
همچنین گاهی هدف از نوشتن ترویج نظرات و دیدگاه های شخصی نویسنده یا ابراز احساسات و عواطف اوست. برخی هم انتشار نظرات خود را فرصتی برای نقد و ارزیابی آن می دانند. البته بدیهی است کسانی که دید
میدونی چیه داشتم به این فکر میکردم که اون دختر الان یکسال هست که تو زندگی همسرمه .میاد دیدنش باهم میرن بیرون درسته خیلی وقتا باهم مدتی ارتباط ندارن ولی دوباره شروع می کنند.
الان دیگه به حالتی رسیدم که اگه همسرم بگه اونو میخواد هم قبول میکنم. یه حس خوبی به خدا دارم میدونم بد برای من نمی خواد. من اینهمه جنگیدم اینهمه غصه خوردم ولی جریان به قوت خودش جلو رفت. خواستم سر خودمو گرم کنم رفتم سرکار و همه اینها رو مدیون ورود اون ادم به زندگی همسرم هستم.
ا
امروزی که گذشت روز خاصی نبود. راستش را بخواهید علیالظاهر روز بدی هم بود. روزی که از پسِ یکی-دو ساعت سرفهکردن در تختخواب آغاز شود، یحتمل روز خوبی نیست. تا ظهر خواب بودم. به کلاس نسبیت عام نرسیدم. به کوئیزِ بعدازظهرم هم. سرفههایم هم تا همین الآن همراهم هستند. اما خب بهانهی این پست چیز دیگری است. چیزی که پرتم کرد به حدود 6 سال پیش. بهانهی نوشتنِ این پست این بود که امروز اینجا 2000روزه شد!
بدجوری این عدد رفته روی مغزم. آخر، 2000 روز؟ م
از تبعات یک رابطه ی غلط
و تجربه ی خیانت اینکه
بعد گذشت یک سال و چند ماه خواب میبینی که با همون ادم اون تجربه ی تلخ تکرار میشه برات
وقتی ک از خواب میپری میبینی انقد پاهات محکم نگه داشتی ک ماهیچه های پات گرفته و چند روز بعد هم حتی همون گرفتگی هست
بعضی وقت ها هرچند ناخواسته ولی کابوس های زندگی رو تجربه میکنیم
چیزایی که یک روز برات کابوس بودن
الان عادی داری باهاش زندگی میکنی:)
این روزها حس و حال عجیبی دارم. همگی داریم تجربه عجیبی رو از سر میگذرونیم. الان دقیقا ده روزه که من و همسرم و پسرم تمام مدت رو تو خونه هستیم و تو این دوازده سال که تو زندگی مشترک هستم هرگز چنین تجربه ای نداشتیم. بودن پسرمون هم که اصلا جور دیگه ای این تجربه رو عجیب و تخیلی کرده.
ادامه مطلب
از وقتی که یادم میاد آرزوم بود برم کلاس رقص و دیگه وقتی جایی میرم که همه میرقصن، نگم که من بلد نیستم و فقط بلد باشم دست بزنم :|
امروز صبح اولین جلسه رو رفتم و میتونم بگم از بهترین تجربه های زندگیم بود. همش یه لبخند از ذوق روی لبم بود. مربیمون هم ماشالله انقدر خوشگل و خوش اخلاق و مهربونه و همه چی توی کلاسش خوبه که قشنگ حس میکردم سیندرلام که یهو تونستم همچین حس قشنگی رو وسط زندگیم تجربه کنم :)
چقدر چیزهایی خوبی توی دنیا وجود داره که ما هنوز تجربه ش
تجربه ی خواب تدریجی را بر خواب دفعی ، ترجیح می دهم. تجربه ی انتقال را دوست دارم. حس سبکی به خواب رفتن و انتقال به دنیای خواب به تجربه ی مستی می ماند .مستی بدون «می» . جسمت سبک می شود و کم کم ... .
چه حیف که بیشتر اوقات این حس را نمی یابم و این اتفاق به یک باره می افتد.
تدریج در بخواب رفتن را دوست دارم.
برای کسی که نمیدونم.
نمیدونم کی هستی که داری تمام تاریخ این وبلاگ و همهی حجم این چرت و پرتا رو زیر و رو میکنی و شاید باورت نشه که اصلاً حس خوبی ندارم اگه بفهمم کی هستی یا اینکه میشناسمت.
اگه یه کلام از من در مورد این کارت بخوای، اون "نکن"ـه.
قبل از اینکه از تصویر خودم توی ذهن تو بترسم و بخوام توجیهش کنم، یه توضیح بهت بدهکارم ؛ من خیلی عوض شدهم. همهی این چیزهای افتضاحی که اینجا نوشتهم، من رو ساختهن اما الآنِ من خیلی نزدیک نیست
نگاهی به پرمخاطبترین مستندهای سالهای اخیر گروه هنر و تجربه؛
گروه سینماهای «هنر و تجربه» تلاشی برای نمایش آن دسته از فیلمهای با ارزشی در میان فیلمهای غیرتجاری است که اکرانشان می تواند جایگاه شایسته و درخور سازندگان آنها را در جامعه سینمایی روشن کند.
اکرانهای گروه هنر و تجربه روز به روز گستردهتر میشوند و هر سال تعداد افرادی که به تماشای محصولات این گروه سینمایی (اعم از مستند، درام و فیلم کوتاه و…) مینشینند، نسبت به سال قبل
مرد خردمند هنر پیشه را، عمر دو بایست در این روزگار، تا به یکی تجربه اندوختن، با دگری تجربه بردن به کار!
اگر همه ما تجربیات مفید خود را در اختیار دیگران قرار دهیم همه خواهند توانست با انتخاب ها و تصمیم های درست تر، استفاده بهتری از وقت و عمر خود داشته باشند.
بنیاد تحقیقات تجربه نزدیک به مرگ به اختصار (NDERF) یک سایت اینترنتی با هدف جمع آوری اطلاعات و همبستگی تجربه های فردی از اتفاقاتی که در طی نزدیک شدن به مرگ حاصل میشود به وجود آمده
در این وب سایت جالب میتونید داستان افرادی که چنین تجربه هایی رو دارن بخونید و پاسخ اونا به سوالات رایج درباره تجربه مرگ رو مشاهده کنید و در صورت علاقه اگه خودتون چنین شرایطی رو گذروندین برای بقیه به اشتراک بذارید.
این سایت بوسیله دسته بندی زبان های مختلف قابل مشاهده ا
مرد خردمند هنر پیشه را، عمر دو بایست در این روزگار، تا به یکی تجربه اندوختن، با دگری تجربه بردن به کار!
اگر همه ما تجربیات مفید خود را در اختیار دیگران قرار دهیم همه خواهند توانست با انتخاب ها و تصمیم های درست تر، استفاده بهتری از وقت و عمر خود داشته باشند!
فستیوال تئاتر - تجربهجلسات تمرین - اجرا ( try out ) بخش «تجربه» این زمان , در حضور هر هفت نفر از مشاوران علمی - هنری این بخش محمدرضا علیاکبری , یوسف باپیری , علی شمس , مهدی دارای شهرت , حمید پورآذری , عباس جمالی و آزاده شاهمیری از 26 تا30 بهمن برگزار میگردد .دراین سطح , از در میان 23اثر روش یافته بهاین بخش , تیم هایی که آمادگی واجب برای اجرای آخرین دراین عصر را دارا هستند با تصمیم مشاوران تعیین میشوند . این بخش به صورت غیررق
امروزی که گذشت روز خاصی نبود. راستش را بخواهید علیالظاهر روز بدی هم بود. روزی که از پسِ یکی-دو ساعت سرفهکردن در تختخواب آغاز شود، یحتمل روز خوبی نیست. تا ظهر خواب بودم. به کلاس نسبیت عام نرسیدم. به کوئیزِ بعدازظهرم هم. سرفههایم هم تا همین الآن همراهم هستند. اما خب بهانهی این پست چیز دیگری است. چیزی که پرتم کرد به حدود 6 سال پیش. بهانهی نوشتنِ این پست این بود که امروز اینجا 2000روزه شد!
بدجوری این عدد رفته روی مغزم. آخر، 2000 روز؟ م
تجربه خرید برنج
خانمها
معمولاً در مهمانیهای پولویی یا چلویی درباره انواع برنج و پخت آن صحبت
میکنند. مثلاً مهمانها از عطر و بوی برنج استفاده شده میزبان تعریف
میکنند و از اسم و محل فروشش میپرسند. کمکم بحث گرم میشود و هر کسی
درباره عطر و بو یا خوشپختی و خوشخوراکی انواع برنجهای ایرانی صحبت
میکنند. گاهی هم در این بحثهای فامیلی یکی از اعضا که خودش شمال میرود و
برنج خوب میآورد، از آن تعریف میکند و بعضیها هم تأیید می
طبی که بنای خودش را بر تجربه گذاشته امروز ناتوانی خودش را بیشتر از هر روز نشان داده.
وقتی از او می پرسیم: فلان چیز مفید است یا نه؟ می گوید: اثبات نشده!
آن یکی چطور؟ : تحقیقی صورت نگرفته!
آن دیگری چطور؟ : معلوم نیست.
فلان ترکیب... : باید تحقیق شود...
مگر تجربه کردن اینها چقدر وقت می برد؟ بعد از چند ماه انگار در مورد هیچ چیز تحقیق نکرده اند. یا اینکه اصلاً بنا گذاشته اند در مورد بعضی چیزها تحقیق نکنند!!!
خوش انصاف هایشان می گویند: نمی دانیم! بی انصافهایش
تا حالا شده به کسی بگی دلتنگشی و جوابی نگیری؟
تا حالا برات پیش اومده بهش بگی دوستش داری و همه کار بکنی تا بفهمه ولی اهمیتی نده؟
یا خیلی جدی از احساساتت باهاش حرف بزنی اون فقط بخنده و بعدم حرفایی بزنه که اصلا ربطی به بحثتون نداره؟
یا به قول معروف خودشو بزنه به کوچه علی چپ؟
نمیدونم تاحالا تجربه کردین یا نه؟
ولی اگه تجربه نکردین امیدوارم هیچ وقت تجربه نکنین،خیلی حس بدیه...
میدونی خیلی حس بدیه جلوش بال بال بزنی و ببینه داری جون میدی و هیچ کاری نکن
در یک طراحی خوب باید طراحی تجربه کاربری و رابط کاربری هر دو به بهترین نحو انجام شود و در نهایت به درستی با هم ادغام گردند. این یعنی لازم است که طراحان UX و UI بایکدیگر همکاری نزدیک داشته باشند تا کار هر دو طراح تا جای ممکن ساده و اسان شود و آنها بتوانند محصول نهایی را به بهترین شکل ممکن ارایه کنند. پس یک طراح رابط کاربری خوب حتماً باید طراحی تجربه کاربری را درک کند و اهمیّت آن را بشناسد و بر عکس این مطلب...
مرد خردمند هنر پیشه را، عمر دو بایست در این روزگار، تا به یکی تجربه اندوختن، با دگری تجربه بردن به کار!
اگر همه ما تجربیات مفید خود را در اختیار دیگران قرار دهیم همه خواهند توانست با انتخاب ها و تصمیم های درست تر، استفاده بهتری از وقت و عمر خود داشته باشند.
هدف از نوشتن ترویج نظرات و دیدگاه های شخصی من است.
خب فعلا نمیخوام روی عنوان چیزی بذارم خب.
اینکه با یه نفر از اون سر دنیا رفیق باشی چیز خوب و عجیبیه.
واقعا باحال و تجربه جالبیه.
و اینکه احساسات انسانی گاهی اوقات عجیبن واقعا.
مخصوصا وقتی مثل من تجربه تون تو کار با پسرای مختلف زیاد نباشه. یا نمیدونم چی.
نمیدونی رفیقشی؟ دوستشی؟ تا چه حد اجازه داری جلو بری تو روابط؟ اصن یارو رفیق بازه ایا؟ دختر بازه؟
....
هیچ کدوم مهم نیست و باید حذف بشه. فقط و فقط خودت .
رو خودت تمرکز کن. توسعه فردی خودت.
شب بخیر
مرد خردمند هنر پیشه را، عمر دو بایست در این روزگار، تا به یکی تجربه اندوختن، با دگری تجربه بردن به کار!
اگر همه ما تجربیات مفید خود را در اختیار دیگران قرار دهیم همه خواهند توانست با انتخاب ها و تصمیم های درست تر، استفاده بهتری از وقت و عمر خود داشته باشند.
همچنین گاهی هدف از نوشتن ترویج نظرات و دیدگاه های شخصی نویسنده یا ابراز احساسات و عواطف اوست. برخی هم انتشار نظرات خود را فرصتی برای نقد و ارزیابی آن می دانند. البته بدیهی است کسانی که دیدگ
یکی از بخشهای جالب بزرگتر شدن، تجربه اندوختن است. برای کسب و حتی ابراز تجربه نیازی نیست به شصت سالگی برسیم. حتی دانشآموزان راهنمایی هم نسبت به دبستان تجربههایی اندوختهاند. تجربههای روابط دوستانه، روشهای درس خواندن و سایر اندوختههایی که با گذشت زمان و تعامل با محیط حاصل میشوند.
من چه تجربهای برای یک متوسطه اولی دارم که ارزش خواندن داشته باشد؟
ادامه مطلب
امام صادق(ع):
هیچ مردی(و زنی)آخرین آیه سوره کهف « قل انما انا بشر مثلکم(تا آخر)»را پیش از خواب نخواند،مگر اینکه هر ساعت از شب بخوابد،بیدار می شود.
شیخ بهایی:
بی گمان،این از راز های شگفت و تجربه شده است.
علامه سید عباس کاشانی:
این روایت، متواتر است و من،خود،بارها آن را تجربه کرده ام.
در این بخش درباره مطالبی که از تجربه ی بازیسازان دیگر یاد میگیرم می نویسم. شاید نوشته ای درباره ی یک مقاله بشود، خلاصه ی فیلمی، بازخوردی به یک پادکست یا....پیشاپیش مطمئنم که بسیار درباره ی فن کست خواهم نوشت. برنامه ام این است که درباره ی هر اپیزود، مطلبی بنویسم. احتمالا بخش هایی که به نظرم باید بعدا هم به یاد بیاورم، بخش هایی که به آن ها زیاد فکر میکنم یا... چیزی شبیه به این!
البته فن کست یک دین بزرگ هم به گردن این بلاگ دارد ( البته چنان چه فرض
میخوام یه کار بزرگ بکنم، اما نمیدونم چه کاری! دربهدر، دنبال یه آرزوی خوبم که بهش برسم. یه رویایی که محقق بشه. نه اینکه الان همه چی داشته باشم و از همه چی تموم بودن، آرزویی نداشته باشم! نه... انگار که چشمهی رویاپردازیم خشک شده باشه، نمیدونم چی رو باید تصویر کنم که بهش برسم.
اگه بخوام برم دنبال حرفِ دلم، باید هر چی توی این ده – یازده سال در حوزه رسانه کسب کردم رو بذارم کنار؛ از اول، خیلی کلاسیک، نوشتن رو شروع کنم. فولتایم کتاب بخونم و کت
از امروزم کلی نوشته بودم
اما چون بلد نبودم چند ثانیه رفتم توی گالری تا یه عکس رو ادیت کنم که وقتی برگشتم دیدم همه ی نوشته هام پاک شده :((((
چون تلاش کردم و دیدم دیگه نمیتونم مثل متن قبلی بنویسم پکر و عصبی ام.
+پکر نباش خواهر...
-نیستم :(
+مطمعنی؟؟
- اوهوم، مگه تجربه نبود؟! :)
امروز یازدهمین سالی است که پُستِ روزانهی وبلاگم را مینویسم. نزدیک به ۵ میلیون کلمه از ۲۰ سال قبل که اولین پُستم را نوشتم. من از سال ۲۰۰۸ تا به امروز حتی یک روز هم وبلاگنویسی روزانه را تعطیل نکردهام.پاداش «وبلاگنویسی روزانه»، خودش است.وبلاگنویسی روزانه، یک فشار درونی برای ادامهی نوشتن در هر روز، بوجود میآورد. وبلاگنویسی روزانه، در وهله اول نیازمند متعهدماندن به آن است ولی بعدها، تعهد به تمرین مبدل شده، تمرین نیز عادت میشو
تجربه به همون اندازه که چیز خوبیه چیز خطرناکی هم هست.
آدما وقتی بزرگتر میشن از طرفی تجربه هاشون زیاد میشه، از طرفی روی تجربه هاشون بایاس میشن.
یه مزیت جوان اینه که پذیرفته بیتجربس و ذهنش رو باز گذاشته که بتونه مسیر درست رو پیدا کنه. تو هر زمینهای...
داشتم تصور میکردم اگه تا پیری زنده موندم یکی از جوونای فامیل رو میکشم کنار، بش میگم ببین ۱۸ - ۲۰ سالگی به بعد دیگه سن و سال بیشتر به تنهایی هیچ چیزی رو نشون نمیده. آدمای ۵۰ ساله مثل بچه ها رفتار می
نمیدونم چقدر وقته ننوشتم. یه نوشتنِ واقعی. یه نوشتنی که دو دقیقه بعد از تموم کردنش پاکش نکنم، یا حتی بتونم تمومش کنم و بیشتر از چهار خط بنویسم. یاد سالهایی افتادم که وبلاگ داشتم و فعال بودم. با اینکه همیشه وبلاگامو پاک میکردم و یه جدید میساختم و از اول مینوشتم، مثل کسی که خونه اش رو هی عوض میکنه چون آدما آدرسشو یاد میگرفتن، و توی تنهایی امنیت بیشتری رو حس میکنه. من حتی از نوشتن برای خودم هم میترسم چه برسه به اینکه آدمای دیگه بخوان نوشته هامو ب
وبلاگ یک تجربه، یک مجله آنلاین بینظیر از مهمترین اخبار کسبوکار، بازاریابی، روانشناسی، خانواده و سلامت است.
وبلاگ یک تجربه، یک دایرهالمعارف آنلاین خستهکننده نیست، بلکه مکانی ساده برای دستیابی به اطلاعات مفید روانشناسی، بازاریابی، کسبوکار، گردشگری و سلامت است. اطلاعاتی که به شیوهای ساده برای همگان قابل درک و اجراست.
ما را در اینستاگرام دنبال کنید.
آدرس اینستاگرام وبلاگ یک تجربه.
«یا لطیف»
همیشه ترس داشتم از اینکه راجع به خودم زیاد بنویسم. زیادی وارد جزئیات شخصی زندگیام شوم. سعی میکردم شرح تجربههایم هم کلیتر باشند. اما بعد دیدم که تجربهها مال من هستند و بخشی از وجود من درونشان هست و اگر آن بخش را بگیرم آن طراوت و تازگی و زنده بودن را از دست خواهند داد. تجربهی کهنه و پوسیده و بی روح هم به درد چه کسی میخورد؟
اینطور شد که اینجا شد آبگینه (به معنای شیشه). جایی که قرار است خودم را در آن بنمایانم. یک جور تصویری از خودم
تا کنون داستان های زیادی در مورد افرادی که از مرگ بازگشته اند شنیده ایم. چیزی که به آن تجربه پیش از مرگ میگویند عامل اصلی داستان ها است. این تجربیات زمانی رخ می دهند که یک فرد در زمان پیش از مرگ خود قرار می گیرد و باور دارد که زندگی پس از مرگ را تجربه می کند.
دکتر سم پرنیا مدیر بخش تحقیقات مراقبت های ویژه و احیا در دانشکده پزشکی دانشگاه نیویورک در این باره می گوید:
توضیحات علمی مشخصی برای این واکنش ها وجود دارد و احتمالا مغز در این لحظات به عنو
زکات علم، نشر آن است، نشر علم نیز نشانه و ابزار خردمندی است.
مرد خردمند هنر پیشه را، عمر دو بایست در این روزگار، تا به یکی تجربه اندوختن، با دگری تجربه بردن به کار
باید همه ما تجربیات و علم مفید خود را در اختیار دیگران قرار دهیم، آنگاه همه ما خواهیم توانست با انتخاب ها و تصمیم های درست تر، استفاده بهتری از وقت و عمر خود داشته باشیم.
نه به هیاهوی این روزگار کار دارم، نه
به شلوغی و ازدهام جمعیت، نه به جنگها و ناامنیهای دنیا، نه به مظلومان و
محرومان و ستمدیدهگانِ جهان، نه به گرانی و محالممکنشدنِ رسیدن به خواستههای
مالی و مادی، نه به اعتراضها و انتقادها و نالههای این و آن، نه به این ماهِ
آخِرِ سال و شبِ عید نوروز، نه به سالِ بعد که حالِ مردم برای آمدنش خوش نیست
انگار. من بههیچچیز و هیچکس، دیگر کاری ندارم. دیرزمانی است که فهمم شده، وجود
من برای دنیا و
نمیدونم چی شد که یک بار موقع صبحانه با هماتاقیم تصمیم گرفتیم خودمون رو فاش کنیم. بیکم و کاست قصهی زندگیهامون رو بریزیم وسط و نترسیم از قضاوت شدن. نترسیم از فاش شدن و از عمق وجودمون خودمون باشیم.
اما علت اون صبح هرچه که بود، نتیجهاش امروزی بود که از اتفاقی که براش افتاد، با هم گریه کردیم. تجربههای مشابهمون رو گذاشتیم وسط و همدردی و همدلی رو به معنای واقعی کلمه امروز تجربه کردم.
گفت: اگه تو امروز نبودی من چی کار میکردم؟ گفتم:
بعد از دو هفته بالاخره اینترنت وصل شد ...
چقدر این دو هفته بهمون سخت گذشت
ب خصوص فری لنسرها ...
وضعیت بدی رو تجربه کردیم
امیدوارم که از این روزها تجربه گرفته باشیم
تا بتونیم مقاوم تر باشیم
امیدوارم زندگی واستون به بهترین شکل پیش بره ♥
تفاوت طراحی رابط کاربری (UI) و تجربه کاربری (UX)
شاید برای شما هم پیش آمده که در صحبت های عامیانه بشنوید رابط کاربری سایت و یا برنامه ای خوب است اما تجربه کاربری ضعیفی دارد و یا مواردی مشابه. جالب اینجاست که اکثر این افراد اطلاعات چندانی در مورد رابط کاربری (UI)،تجربه کاربری (UX) و تفاوت آن ها باهم ندارند. ما می خواهیم در این مقاله به بررسی رابط کاربری،تجربه کاربری و تفاوت این دو بپردازیم.
طراح رابط کاربری (UI) و همچنین طراح تجربه کاربری (UX) هر دو برای
این متن اولین مطلب آزمایشی من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد.
مرد خردمند هنر پیشه را، عمر دو بایست در این روزگار، تا به یکی تجربه اندوختن، با دگری تجربه بردن به کار!
اگر همه ما تجربیات مفید خود را در اختیار دیگران قرار دهیم، همه می توانند با انتخاب ها و تصمیم های درست تر، استفاده بهتری از وقت و عمر خود داشته باشند.
این متن اولین مطلبی است که از طرف اینجانب در این وبلاگ منتشر می گردد، امیدوارم مورد عنایت مخاطبان گرامی قرارگیرد.
"مرد خردمند هنر پیشه را، عمر دو بایست در این روزگار، تا به یکی تجربه اندوختن، با دگری تجربه بردن به کار!"
اگر همه ما تجربیات مفید خود را در اختیار دیگران قرار دهیم همه خواهند توانست با انتخاب ها و تصمیم های درست تر، استفاده بهتری از وقت و عمر خود داشته باشند.
همچنین گاهی هدف از نوشتن، ترویج نظرات و دیدگاه های شخصی نویسنده یا اب
فاجعه پشت فاجعه
دیوار پشت دیوار
درد پشت درد
پشت سر گذاشتم... بزرگتر شدم اما... برای خودم زندگی میکنم... تجربه میکنم... و از الان میدانم اگر شکست بخورم چیزی که از من باقی میماند قویتر هست.
یادم باشد این تجربه ها شاید به بهای چند قطره اشک یا غم یا درد به دست آمده باشد یا بیاید...
همیشه وقتی به گذشته فکر میکنم یکی از لذت بخش ترین خاطراتم مربوط هست به سالی که برای شروع تحصیل تو دانشگاه از خانواده ام جدا شدم در حالی که فقط هجده سال داشتم و قبل از اون هرگز تجربه دور شدن از خانواده ام رو نداشتم.
ادامه مطلب
مرد خردمند هنر پیشه را، عمر دو بایست در این روزگار، تا به یکی تجربه اندوختن، با دگری تجربه بردن به کار!
اگر همه ما تجربیات مفید خود را در اختیار دیگران قرار دهیم همه خواهند توانست با انتخاب ها و تصمیم های درست تر، استفاده بهتری از وقت و عمر خود داشته باشند.
همچنین گاهی هدف از نوشتن ترویج نظرات و دیدگاه های شخصی نویسنده یا ابراز احساسات و عواطف اوست.
. به نام پروردگار آسمان ها
گاهی با دیدن یا شنیدن راحت تر میتوان آموخت...
گاهی هم تجربه
.
.
. معتقدم که هر کاری که برایت مشکل ساز نباشد را میتوانی تجربه کنی
حتی اگر ازش خوشت نمیاد
گاهی تجربه ها باعث میشن که بتونیم انتخاب های جالب تری کنیم
دوستدار همیشگیتان ساحل
سلام.من به ترک گروهی اعتقاد خاصی دارم مطمئنم اگه آدما با هم متحد بشن هیچی نمیتونه جلوشون دووم بیاره پس خواهشن بیایین به هم ملحق شیم و این خودارضایی که مثل خوره افتاده به جون زندگیمون رو زمینش بزنیم
مطالب متفاوت و کاربردی رو تو وبلاگ میذارم تجربه های زیادی دارم خوشحال میشم تجربه های شمارم بشنوم و بقیه هم استفاده ببرن
در کارهای سازمان پیشقدم و جلوتر از بقیه و برنامه ها باش.
تجربه ی پیش قدم بودن و جلوجلو کارهای مانده بر زمین را که در خانه انجام میدهی، ضمن اینکه کارها انجام میشود، آرامش روانی میگیری، تصویری از تو می سازد که هم شایسته ای و هم برای رهبری شایسته تر از دیگرانی.
(تجربه مسافرت بابلسر-آبان 98)
حال و روز خوبی ندارم اما هر آنچه که تجربه می کنم را پذیرفته ام. لااقل می خواهم خودم اینجوری فکر کنم.
گوشه گیر شده ام. البته گوشه گیر بوده ام و خیلی حال و حوصلۀ گپ و گفت با بقیه را نداشته ام و ندارم.
از مهمانی ها و جمع های دوستانه فراری شده ام.
ادامه مطلب
در کارهای سازمان پیشقدم و جلوتر از بقیه و برنامه ها باش.
تجربه ی پیش قدم بودن و جلوجلو کارهای مانده بر زمین را که در خانه انجام میدهی، ضمن اینکه کارها انجام میشود، آرامش روانی میگیری، تصویری از تو می سازد که هم شایسته ای و هم برای رهبری شایسته تر از دیگرانی.
(تجربه مسافرت بابلسر-آبان 98)
یه وقتایی، یه چیزی توت، هی میگه که همه چی خرابه و تو بهش بیتوجهی میکنی. بیشتر بیتوجهی میکنی، بیشتر میگه؛ بیشتر میگه، بیشتر بیتوجهی میکنی و نتیجهی اون چی میشه؟ سیستم زندگیت اختلالهای جدی و زیادی بهش وارد میشه.
شاید این حرف از منطق خاصی پیروی نکنه، یا شاید هم من منطقش رو نمیدونم، ولی خب تجربهت نشون داده که به حسای واقعیت باید اعتماد کنی. :)
اضطرابی که این روزها تجربه میکنم، چیزی فراتر از آنچه است که قبلا تجربه کردهام. تپش قلب ناگهانی و فروریختن دنیا و نشستن عرق سرد بر دستهایم چیزهایی است که نه مکررا اما گاه و بیگاه تجربهاش میکنم. خودم را از شرایطی که باعث تشدید این وضعیت میشود دور نگه داشتهام. تا شاید کنترل بیشتری روی اوضاع خودم داشته باشم. هفتهی پیش که تولدم بود در خیابانهای شهر جدید راه میرفتم و گریه میکردم. روی تختم رها شده بودم و گریه میکردم. چشمهایم داغ
این متن اولین مطلب آزمایشی من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد.
مرد خردمند هنر پیشه را، عمر دو بایست در این روزگار، تا به یکی تجربه اندوختن، با دگری تجربه بردن به کار!
اگر همه ما تجربیات مفید خود را در اختیار دیگران قرار دهیم همه خواهند توانست با انتخاب ها و تصمیم های درست تر، استفاده بهتری از وقت و عمر خود داشته باشند.
همچنین گاهی هدف از نوشتن ترویج نظرات و دیدگاه های شخصی نویسنده یا ابراز احساسات و عواط
وکیل ثبتی وکیلی است که در دعاوی ثبتی فعالیت مینماید و به صورت کامل به قوانین و مقررات ثبتی آشنایی کامل دارد و با استفاده از علم و تجربه خویش میتواند قدمهای محکم جهت احقاق حقوق و منافع موکل بر دارد. وکیل ثبتی مستلزم دانش، تجربه و تخصص است علی الخصوص در پرونده ها و موضوعات ثبتی که گاهی پیچیدگی هایی وجود دارد که وکیل ثبتی با تجربه میتواند به موکل کمک کند.
ادامه
ادامه مطلب
این متن اولین مطلب آزمایشی من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد.
مرد خردمند هنر پیشه را، عمر دو بایست در این روزگار، تا به یکی تجربه اندوختن، با دگری تجربه بردن به کار!
اگر همه ما تجربیات مفید خود را در اختیار دیگران قرار دهیم همه خواهند توانست با انتخاب ها
ادامه مطلب
گربه های عصبی و دلایل عصبانیت
عصبی بودن گربه سوالی را در ذهن صاحبش ایجاد می کند و آن این است : ” چرا گربه من عصبی و نگران است؟ ” ، برای پاسخ به این سوال باید به رایج ترین دلایل این امر اشاره نمود و آن ها را بررسی کرد. از شایع ترین دلایل این موضوع می توان به موارد زیر اشاره نمود:
ژنتیک و نژاد : همان طور که نژاد های متفاوت سگ ها رفتاری های متفاوتی دارند , گربه ها نیز بر حسب نژاد رفتار های به خصوص و خلق و خوی خاص خود را دارا می باشند.
مشاوره و آموزش درم
اینجا از لحظاتِ تاریخی نوشته بودم. آنهایی از شما که وبلاگِ قبلیام را هم میخواندید، حتما یادتان هست بیشترین چیزی که تابهحال از آن صحبت کردهام همان لحظات تاریخی بوده. لحظاتی که بهاندازه خاطره مبتذل نیستند؛ یعنی، داستانِ قابلِ روایتی با چارچوبِ مشخص نیستند، یک لحظهاند. یک لحظه تمام، و دقیق. لحظهای که انگار در فضایی هزاربُعدی اتفاق افتاده، چراکه به همان اندازه مختصات دقیقی دارد. خاطره با مرگِ من فراموششدنیست. این را پیشتر ه
دنیای عجیبی رو با خوندش تجربه کردم...
اصلا وقتی این کتابو میخونی انگار یه دنیای دیگ رو داری تجربه میکنی...
دنیایی که شاید پیش چشممون هست و ما هر روز از کنارش رد میشیم...
اما در عین حال ازش غافلیم...انقدر که وارد بازیه کثیف دنیا شدیم همه چی
رو فراموش کردیم...حتی خودمونو....هدفمونو...
اینکه باطن هرچیز مهمه...نه آرایش ظاهریش....
اینکه وارد دنیای آدم بزرگا نشی...مثه آدم بزرگا نشی....همه چی رو لمس کنی...
تجربه کنی...زندگی کنی و سرسری از کنار اتفاقا و آدمای کنارت
⭕️زندگی واقعا بسیار ساده است.
از هر دست که بدهیم، از همان دست می گیریم.
♦️هر گونه درباره خود بیندیشیم برایمان به واقعیت در می آید.
♦️من معتقدم که هرکس از جمله خودم، صد در صد مسئول همه چیزهایی است که در زندگیش پیش می آید. هر اندیشه ای که از ذهن ما می گذرد، آینده ما را می آفریند.
♦️هر کدام از ما با اندیشه ها و احساس هایمان تجربه های خود را می آفرینیم. اندیشه هایی که به ذهن ما راه می یابد و کلماتی که به زبان می رانیم، تجربه های ما را می آفریند.
♦
در ادامه پست قبلی، چندپارهای از ایده فرضی_خیالی «جهان در پرتو تجربه جهان» گفتار خواهم شد. همانگونه که سرود کردم، جهان را ماهیتی پیوسته متصور هستم. گیتی یکواحد مطلق و پیوسته که عاری از هرگونه شکل، اندازه و دیگر ویژگیهای وابسته به ناظر است. مثل یک صفحه یکدست سفید، فقط با این تفاوت که صفحه مذکور شکلی ندارد (پس صفحه نیست) و از دیگر ویژگیهای کلامی (رنگ و...) نیز برخوردار نیست. در این صفحه، وابسته به نگاه ناظر؛ اشکال و اشیاء (وجودها) نمود ظا
امروز از اون روزای خیلی جذابه که تا حالا اصن تجربش نکردم
امروز نه تنها میتونم رای بدم خودمم پای صندوق رای میشینم و در آخر رای میشمارم شاید فکر کنین کجاش جذابه؟!
ولی بنظرم که تجربه های خوب همیشه میتونن باحال باشن شاید دیگه اصلا این موقعیت پیش نیاد
برا همینم از لحظه لحظه اتفاقاتی که میوفته باید استفاده کرد
کارتهای GTX 1080 Ti و RTX 2080/RTX 2070 هم جایگزینِ مناسبی برای کسانی است که در رزولوشن 1080p و مانیتور ۶۰ یا ۱۴۴ هرتزی مخصوص گیمینگ بازی میکنند. میتوان در حالت SLI از دو کارت GTX 2070 Super هم استفاده کرد و راندمانی بینظیر را در رزولوشن 2K و حتی 4K بدست آورد. البته افزایشِ راندمان در حالت دو کارتی دقیقا دو برابر نیست و بخشی از توانِ پردازشی برای هماهنگ کردن کارتها صرف میشود، ضمن این که خیلی از بازیها هم با SLI سازگار نیستند یا درایور گرافیکی در آن بازی
م.کاکلی
اولین هارو باهاش تجربه کردماولسن سفر دو نفری با ی دختر
اولین راه رفتن دو نفره
اولین دست گرفتن ی دختر تو خیابون
اولین لب
اولین اغوش
اصا کلا اولین دختری ک لمسش کردم
اولین جاهای ممنوعه ای ک نباید لمس میشدن ولی شدن
اولین محرمیت من با یه دختر....
کلا اولین چیزای باحالی ک هر پسری تو زندگیش میتونه تجربه کنه.....
عنوانهام جدیدا چه طولانی شدن! :)))
آقااااا ... من یه سفارش گرفتم قبل عید، طرف ازم پرسید حدودا چند در میاد؟ منم یه نگاهی انداختم گفتم خب زیاد سخت نیست... حدودا ۶۰ تومن.
بعد الان چنان دهنم سرویس شد پای ساختنش که صد بار به خودم فحش دادم با این قیمت دادن!! :/ البته اینکه یه کار خیلی سادهتر رو تو حافظیه زده بود صد و خوردهای هم بی تاثیر نبوداا ... ولی انصافا ساختنش خیلی برام سخت بود. یه جاهایی جو میگفت بهش بگو نشده. گفتم دلم نمیاد، آخه گفته به عنوان کاد
دقت کردین ما چقدر اطلاعات از خودمون تو اینترنت پخش می کنیم در حالی که در دنیای واقعی این کار رو نمی کنیم؟تو اینستاگرام میگیم چه تفریحاتی کردیم و چیا خوردیم و با کیا کجا بودیم،تو وبلاگ مون از حالات درونی و تجربه هامون میگیم،تو لینکدین از شغل مون میگیم و تو فیس بوک میگیم دوست هامون کیان.سیستم های دولتی هم که هیچ،یه کد ملی میزنی هرچی داری و نداری میاد بالا.
با این حال برام عجیبه این همه بی برنامگی و آشفتگی حکومت مون.هیشکی تو تخصص خودش کار نمیکنه
خب دوستان عزیزم قراره تو این وبلاگ تجربه وبگردی هامو با شما به اشتراک بذارم...مطالب جذاب، مقالات جدید، تازه های علمی/فناوری و فیلم و سینما
قراره با هم سفری داشته باشیم به دنیای وب و در این مسیر همسفر هم باشیم از شما میخوام تا من رو در این مسیر همراهی کنین و از اونجایی که هر تجربه ای به همراهی هر دو طرف نیاز داره شما هم به نوبه خودتون لینک های جذاب رو برام ارسال کنین و همینطور نظرات و انتقادات و پیشنهاد های خودتون رو با من در میون بذارین
به ام
روز خیلی خوبی بود!از لحاظ کاری منظورمه!
خیلی چیزا درباره حوزه کاریم ( ادویه جات متمرکز رو فلفل قرمز ) یاد گرفتم!
چه دنیای بزرگیه این تجارت و چه آموزگار مقتدریه!شاید تا تجربش نکنید حسم رو خوب متوجه نشید!
بهترین معلم شما مشتریاتون هستن!اینو به عینه هرروز دارم تجربه می کنم.
خاک تجارت خوردن یعنی خرد شدن پیش مشتریات به بهای یادگیری تجربه های جدید..
تجربه هایی که شاید شما رو از تاجر تازه کار تبدیل به تاجر واقعی کنه...
شاید براتون جالب باشه ۹۹٪ کار من
۱. گاهی میخوام سوالی بپرسم ولی به علت مسائلی از قبیل شرم و حیا روم نمیشه با اسم خودم بپرسم یا میخوام توصیهای بکنم که به همین علتِ شرم و حیا خوب نیست صریحاً مطرحش کنم و غالباً ناشناس و خصوصی مینویسمشون.
۲. گاهی مطلب طنزی خوندم که میخوام بر سرش شوخی رو ادامه بدم ولی شرم دارم از شوخی به عنوان یک خانم(آقا) در فضای عمومی. مثلا اینکه نویسنده پست آقاست(خانمه) و من دوست ندارم با کامنت خندانِ خودم به عنوان یک خانم(آقا)، به یه سری صمیمیت نابههنجار دا
سلام عزیزای دلم،
امروز از پایان یه دنیا و شروع دنیای جدید براتون حرف میزنم.راستش دیگه از مدیریت خسته شده بودم .یه روز یه ایمیل به دستم رسید که تو دیگه مدیر نیستی منم که تمام زحمات این چند وقت رو بی ثمر دیده بودم از این تصمیم بدون قید و شرط استقبال کردم .کاش میتونستم متن ایمیل رو براتون کپی کنم تا بفهمید آدمها چه طوری کارهای غلط رو توجیه میکنند .بعد از چند روز مدیرعامل صدام کرد و گفت حقوقت خیلی زیاده یه کاری کن که ارزشش رو داشته باشی ومن نمیتون
دو تجربه پاییز و زمستون ۹۸ یه الگو به ما میده. در ماجرای بنزین و سقوط هواپیما. در هر دو تا ۳ روز مسئولین مشغول تکذیب کردن بودند و البته بعدش تصدیق.
بنابراین از این به بعد تا ۳ روز تکذیب قبول نیست و باید منتظر روز ۴ام به بعد بود تا مشخص بشه که واقعا دروغ بوده یا حقیقت داشته.
این متن اولین مطلب آزمایشی من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد.
مرد خردمند هنر پیشه را، عمر دو بایست در این روزگار، تا به یکی تجربه اندوختن، با دگری تجربه بردن به کار!
اگر همه ما تجربیات مفید خود را در اختیار دیگران قرار دهیم همه خواهند توانست با انتخاب ها و تصمیم های درست تر، استفاده بهتری از وقت و عمر خود داشته باشند.
ادامه مطلب
همیشه در روزهای پیاماسام میل به نوزاد آوری پیدا میکنم. حالا این روزها که پیاماسام است دیشب خواب دیدم دوتا بچهی دختر بدنیا آوردم با تقریبا ۲۴ ساعت فاصله. حس شیرین بارداری و بدنیا آوردن نوزاد و تجربهی تماشای این وضع و حال و تجربهی مادر شدن از آن حسهایی است که ترجیح میدم در خواب ببینم. خوب بود و لذت بخش. کاش دنیا به وفق مراد بود آنوقت شاید من هم کودکی داشتم و شاید افسردهحال نمیماندم.
وقتی مدتی از درس خواندن بگذرد، برگشتن به حس و حالش، سخت ترین کارِ دنیاست. این که خودت را مقید کنی که شده فقط نیم ساعت یکجا بنشینی و تمرکز کنی و درس بخوانی، پدرت را درمی آورد.
چند روزیست درس خواندن را شروع کرده ام. متأسفانه خرداد از آنچه که فکر میکردم، نزدیک تر است. جُدای از لعن و نفرین هایی که هر روز نثارِ خودم میکنم، تمامِ تلاشم را هم میکنم که لااقل از این روزهای پایانی استفاده ی درست را بکنم.
ساعتِ مطالعه ام چند روز است که بین 1 تا 2 ساعت در دور
الان نشستم چند از پستای اول این وبلاگ رو خوندم ؛یه چیزایی رو اون موقع برای اولین بار تجربه کرده بودم و چون تازه بودن بشدت ارزشمند بودن برام و حس خوب و آرامش بهم میدادن .من خیلی از اون چیزا رو الانم دارم ولی چون در گذر زمان اتفاقای مختلف افتاده ،تجربه هایی که بعضیاشون بدجور روحو آدمو خراش میدن باعث شدن اون چیزای ناب که دیگه تکراری شدن به چشمم نیان.ولی الان با خوندنشون یه بخش قشنگی ازشون رو به یاد آوردم و علتشم مستند سازیشونه ،ازشون نوشتم و دار
امشب در پاکت می نویسم:
قرارِ من این نبود، که آکنده شوم در خود ...
رویای من، در بی کمالی این روزهای خودم دفن شده، لبریز از افکاری شده ام که نمی توان به آنها نقش داد ...
مانند یک سناریوی بی هویت ...
تمامیت من یک "فرد" است و انگار ذهنم هزاران هزار انسانِ گرفتار ...
دقایقی پیر و ثانیه ای جوان، ناگهان معمار و بی هوا یک به بن بست رسیده ی بی خواب ...
به نظر شروع یک بحران جدید را تجربه خواهم کرد، "بحران معنا"
که به مثابه ی تجربه ی "فلسفه ی هیچ" است ...
"امیرمحمدحسی
از امروزم کلی نوشته بودم
اما چون بلد نبودم چندتانیه رفتم تو گالری تا یه عکس رو ادیت کنم که وقتی برگشتم دیدم همه ی نوشته هام پاک شده :((((
چون تلاش کردم و دیدم دیگ نمیتونم مثل متن قبلی بنویسم پکر و عصبی ام.
+پکر نباش خواهر....
- نیستم :(
+مطمعنی؟؟
-اوهوم مگه تجربه نبود؟ :)
عکسی که کمک کرد همیشه یادم بمونه هردفعه متنم رو ذخیره کنم
نمیدونم چرا عکس تار شده؟!
برای اینکه چشم هاتون اذیت نش
یا من لا یدوم الا ملکه
ای آنکه جز پادشاهی ات هیچ حکومتی پایدار نیست
+اسم خدا ابتدای این پست رو میشه اینجور ترجمه کرد که " ای آنکه جز پادشاهی ات هیچ چیز پایدار نیست"؟
اگر بشه بسیار مرتبط میشه با مطلبی که میخوام بذارم
میخوام یه موضوع جدید توی وبلاگم درست کنم. تجربه های خوش یا غمگینی که دارم. و مدتی که طول کشیده تا بگذره.
توضیح تجربه:
امروز میخوام از تجربه گرفتگی عضله پشت کمر صحبت کنم
فکر کنین کمر رو چهار قسمت کنیم. قسمت بالا سمت چپ من به یک
از امروزم کلی نوشته بودم
اما چون بلد نبودم چند ثانیه رفتم توی گالری تا یه عکس رو ادیت کنم که وقتی برگشتم دیدم همه ی نوشته هام پاک شده :((((
چون تلاش کردم و دیدم دیگه نمیتونم مثل متن قبلی بنویسم پکر و عصبی ام.
+پکر نباش خواهر...
-نیستم :(
+مطمعنی؟؟
- اوهوم، مگه تجربه نبود؟! :)
عکسی که کمک کرد همیشه یادم بمونه که هردفعه متنم رو ذخیره کنم
نمیدونم چرا عکس تار شده...!
برای اینکه چشم هاتون اذی
راهکارهایی برای انتخاب جراح بینی
مهمترین مرحله در پروسه جراحی بینی، انتخاب یک جراح کاربلد و با تجربه است. باید به این موضوع دقت شود که هر ارزانی بیدلیل نیست و بهتر است در هنگام انتخاب جراح بینی، به سراغ ارزانترین گزینه ممکن نروید و مواردی مانند تجربه پزشک را در اولویت قرار دهید.
یک جراح بینی کمتجربه ممکن است علاوه بر عدم دستیابی به نتیجه ظاهری مطلوب، مشکلات و اختلالات تنفسی خاصی را نیز در بیمار ایجاد کند. مشکلاتی که معمولاً منجر ب
همه تلاشت رو میکنی که اونی که یک زمانی عاشقش بودی و عاشقت بود(بخونید میمرد برات)رو فراموش کنی،بعد یک شب به خوابت میاد و صبح وقتی بیدار میشی یه غم خیلی بزرگ،یه حسرت عمیق رو با همه وجودت احساس میکنی و اون خواب لعنتی همه تلاشت رو به باد میده.
من عشقی رو تجربه کردم که دعا میکنم هیچکس اونو تجربه نکنه،اگه قراره آخرش نرسیدن باشه...
خیلی سخته،خیلی....
یکی از سفرهای خاطره انگیزی که هر ایرانی حداقل
یکبار باید آن را تجربه کند سفر به اصفهان است. شهری پر از جاذبه های گردشگری اصیل
ایرانی که در گوشه و کنار آن به وضوح می شود دید. اصفهان جلوه گاه خوبی از تاریخ،
فرهنگ و هنر ایران از دوران صفوی تا به امروز است. خاطره انگیز بودن این سفر تنها
در این قسمت نیست و تمام نمی شود. با وجود هتل های اصفهان و کیفیت بی بدیل آن ها،
اقامتتان نیز یکی از خاطه انگیزترین و بهترین تجربه هایتان خواهد بود. پس بی ربط
نخواهد بو
تا حالا تجربه مرگ داشتید؟
یا تجربه ای شبیه به مرگ؟
یا چیزی که باعث شه مرگ رو نزدیک تر از قبل به خودتون حس کنید؟
بختک رو گاهی تجربه میکردم که جز چند بار اول بعدها فهمیدم که صرفا قفل شدن سیستم ایمنی بدنه به خاطر وضعیت دستگاه گوارش و تاثیری که قطبین روی بدن انسان و دستگاه گوارش میزارن.
دیر رسیدن روح به بدنم رو هم تجربه کردم.
التماس کردن به بدنم که، روحم رو بپذیره هم، همینطور.
تجربه خواب دیدن درباره اینکه توی خواب حس کنم مردم و الان روح هستم
«خِرد» متفاوت است از انباشتنِ اطلاعات. اما، گمان کنم، خِرد واقعی در مواجهه دقیق با اطلاعات، یا همان دانش، اتفاق میافتد. بیدانش، تجربه ما محمولی خالیست، و بنابراین، از ارزیابی خود ناتوان است. تجربه، و شهود، در طی سالها تربیت مییابد. این تربیتشدن، بهمعنای گیرافتادن در چرخه قناعتِ به یک دیدگاه -هرچند دیدگاهی منطقی- نیست، که خودش از عوامل مهم گرفتاری در بند تکرار است؛ یا، این تربیت، بهمعنای دوری از عصیانگری نیست. یا، بهمعنای
درباره این سایت