نتایج جستجو برای عبارت :

روزها پشت سرهم می ایند و می روند

*این روزها شبها تا دیر وقت بیدارم 
*صبح زود بیدارم و بعد می خوابم تا لنگ ظهر ( ساعت 9.5 تا 10 )
*بدو بدو اشپزخونه نهار شستن ظرف و بعد این وسط پوشک هم عوض می کنم - به جان خودم دستهام رو می شورم -
*اوووووووووووووه چه پوشک گرون شده ما که نداریم پمپرز ببندیم به دخمله همین مای بیبی 40 تایی هم از 16 رسیده به 22  هزار 
*آسمان تازه یاد گرفته به قربون صدقه رفتن هامون واکنش نشون بده و با دهن بی دندونش بخنده البته نه همیشه بیشتر صبح های زود که اون حال داره و من با چشم
روزها مظلوم نیستند؟ به نظر من چرا. بیشترشان فراموش می‌شوند. چند روز
تکراری و عین هم باید بگذرد تا یکی در این میان، بشود روزی که درش دانشگاه
قبول شدی، عاشق شدی یا عزادار شدی؟ اصلا در مجموع، چند روز از یک زندگیِ
شصت‌ساله یاد آدم می‌ماند؟ هرچند اگر عمر به شصت برسد سال‌ها و دهه‌ها هم
احتمالا گم می‌شوند. من فعلا دلم به حال روزهایم می‌سوزد که چطور تلف
می‌شوند و از یادم می‌روند. از طرفی هم خوش به حال ما، که هر فکر کوتاه و
هر خواب ناخوشی را
 هرروزیه مشغله یاچالش جدید منو بخود مشغول می کنه وهردل مشغولی که دردنیایی از احساس غوطه وراست رنگ تک تک موهای منو سفید وسفیدترمی کنه .
هرروز که می گذرد نشان از کوتاهی فرصت های زندگی است . درخیابان وکوچه وبازار دنیایی جدید درپیش رو هست که ما هم گوشه ای از ان هستیم دنیایی متعلق به نسلی جوان ترازما . وهمتراز های ما هرکدام به نوعی سردرگریبان خود وزندگی با هزاردل مشغولی این ور وان ور می روند وبادیدن هم سن خود گویی همزبانی دردنیایی نااشنایی جوان ه
مهندس این روزها فامیل کسانیست که نمی‌شناسیم و فامیل‌بازی کسانی که از میان راه‌های ساخته‌شده به دست دیگران، پول داده‌اند راهی را به نام خویش کرده‌اند و در نهایت نیز یافتم یافتم ارشمیدسی سر داده‌اند. این آدم‌های فنی‌چون فن بیانشان خوب است، طرحی‌نو نمی‌ریزند بلکه زبان می‌ریزند. اصلا ایشان سر کار نمی‌روند که پول بگیرند بلکه پول می‌دهند که سر کار روند. در گذشته آرزوی خانواده‌ها این بود که فرزندانشان دکتر و مهندس شوند، اما این روزها ف
با دخترهای دوران ارشد توی کافه دور هم جمع شده بودیم. وسط خبر گرفتن از حال و روز آدم‌های آن‌روزها، صحبت از الف شد و ز به شنیدن قصه‌اش مشتاق. به زور ماجرای آن‌روزها و خط و ربط اتفاقاتش را به یاد آوردم و به شوخی و خنده برایش تعریف کردم. به آخرهای قصه که رسیده بودیم، آن‌قدر خندیده بودیم که چشم‌هایمان خیس اشک بود. فکر کردم زمان چه مرهم خوبی‌ست. الف را برده و گذاشته آن‌سر دنیا و کابوس آن‌روزها را به اسباب خنده و تفریح این‌روزها بدل کرده. چه خوب ک
این روزها که باید آشوب باشم آرامم به بودنت 
آرامم به وعده هاى خدا
آرامم به اینکه او همه چیز است و دیگران هیچ 
آرامم که فقط محتاج اویم و از غیر بى نیاز 
این روزها دلم گرم است به سلام هاى صبحت و شب بخیر هاى شبانه ات 
این روزها سر خوشم از اینکه سراغم را راس ساعت هاى جفت مى گیرى 
این روزها حالم معمولى است دلم روشن است و چشمانم امیدوار به روزنه اى که از 
دور دست ها سو سو مى زند
این روزها مى گذرد اما ...
چیزى که باقى مى ماند مهربانى توست به مهربانویت 
چی
پایگاه تحلیلی خبری بانک و صنعت، موج افزایش قیمت خودرو که از حدود پانزدهم فروردین ماه امسال آغاز شده بود، این روزها فروکش کرده و نه تنها خبری از افزایش قیمت ها نیست، بلکه قیمت ها کاهشی شده و کارشناسان می گویند این روند ادامه خواهد داشت.

متن کامل خبر: روند کاهشی قیمت خودرو ادامه دارد
نگاه میکنم
به روزها
به لحظه ها
به زندگی ها
به تک تک اشیا اتاق
به پنکه سقفی نداشته ام و بادی که روی صورتم است
به صدای پرنده از دوردست
نگاه میکنم
به جای خالی ات
اما جایت خالی نیست...
گلدان گذاشته ام و دورشان را با صدف هایی که چند سال پیش از دریا آورده بودم، تزئین کرده ام
پرده کشیده ام به پنجره ام، سفید با گل های نارنجی
تیره نیست، توری است و نور از آن رد میشود
اتاقم را روشن کرده ام
من
این روزها بیشتر از هر روز دیگری کار میکنم و درآمد دارم
اما دلم خوش ن
تمام مدتی که اینترنت نبود، خودم را غرق دنیای دهه چهل تا شصت کرده بودم؛ از موسیقی و ادبیات گرفته تا عکس‌‌های آن دوران و خاطرات افراد
فکر می‌کردم خاکستری این روزها به آن دوران شباهت پیدا کرده اما چیزی از امید و شکوفایی آن دهه‌ها نیست
‌بیش از هر زمان دیگری، شیفته این سهدهه هستم، دهه‌های رشد و شگفتی
تمام قهرمان‌های من، تمام علاقه من به ادبیات و هنر ایرانی مدرن وصل می‌شود به آن دوران، آدم‌ها و قصه‌هایِ حالا برایم بی‌معنی شده‌اند
هر روز ق
چطور روند حاکم بر بازار رو بفهمیم؟
روند حاکم بر بازار یعنی شاخص کل. اگر موافق روند سهم ما باشه، روند حرکت سهم ما رو تقویت میکنه و اگر مخالف روند سهم ما باشه، در روند سهم اخلال ایجاد میکنه. به  خاطر همین میگن با روند دوست باشید.
جهت و سمت و سو یا همون روند بازار رو نماد های خاصی مشخص میکنن که اصطلاحا شاخص ساز هم گفته میشن. متاسفانه بازار بورس هم به نفت و فلزات وابسته هست و روند بازار تحت تاثیر نماد های بزرگ نفتی و فلزی هست.
به طور کلی نماد های بزرگ
دیروز با نزدیک شدن شاخص کل به حمایت مهم، شاهد کاهش عرضه ها و افزایش تقاضا بودیم که در نتیجه آن، شاخص کل با رشد حدود 2000 واحدی روبرو شد و به وسط کانال 304000 واحدی رسید. همانطور که قبلا نیز گفته بودیم، روند کلی بازار هنوز صعودی است و بازار در حال جمع کردن انرژی لازم برای صعود بعدی است. انتظار دارم که در آذرماه، شاهد شروع روند جدید بازار باشیم. پس در فرصت باقی مانده، نسبت به اصلاح سبد خود اقدام کنید. در صورتیکه نقدینگی جدید دارید نیز میتوانید با خرید
این روزها را هیچ وقت به فراموشی نخواهم سپرداز سخت ترین دوران های زندگی ستاین قدر که حتی از شرح وقایع اش هم عاجزممحل کار یک جور و منزل طوری دیگرتنها امیدم این روزها به آیات الهی خداست که وعده داده به مجازات سخت تهمت زنندگانتنها امیدم به خداست که وعده داده به تمام شدن این دورانثبت می کنم برای یک عمر در این تاریخ23/06/1398 
یا مهربان ❤️سلام عزیزان❤️❤️این روزها حال دلتان چطور است ؟این روزها خیلی ها تراز امیدشان یک طرفی شده است .این روزها دروغ زیاد می شنویم .دروغ تلویزیونی ،دروغ تلگرامی اینستا گرامی ،دروغ های کوچه بازاری و..ذهن باید راست باشد تا دروغ در آن اثر نکند .اگر ذهن ما کاغذی و سبک باشد در گردباد دروغ به فنا می رود و حتی بدتر این که خودش اعتیاد پیدا می کند به شنیدن دروغ های بیشتر .گمشده همه ما یک کلمه است و آن" ایمان" است .در این فرصت مغتنم ماه رمضان به حبل
سلام دخترم
خوبی؟ من قرار نبود انقدر دیر به دیر برات بنویسم قرار بود از همه چی و همه‌ کاری برات بنویسم اما ببخش که بابات همیشه تو نوشتن لنگ می‌زد. این روزهای هفت ماهگیتم تموم شده و دلبریات تمومی نداره. هر کار جدیدی که می‌کنی من و مامانت از شدت ذوق فقط بغلت می‌کنیم و می‌چلونیمت :)
این روزها شدید درگیر کارم بابا. یادم بیاد یا نیاد این روزها شدیدترین و سخت‌ترین روزای کاری تا الانمو دارم می‌گذرونم نمی‌دونم بعدها که می‌خونی اینارو عمو شانجانی
سلام دخترم
خوبی؟ من قرار نبود انقدر دیر به دیر برات بنویسم قرار بود از همه چی و همه‌ کاری برات بنویسم اما ببخش که بابات همیشه تو نوشتن لنگ می‌زد. این روزهای هفت ماهگیتم تموم شده و دلبریات تمومی نداره. هر کار جدیدی که می‌کنی من و مامانت از شدت ذوق فقط بغلت می‌کنیم و می‌چلونیمت :)
این روزها شدید درگیر کارم بابا. یادم بیاد یا نیاد این روزها شدیدترین و سخت‌ترین روزای کاری تا الانمو دارم می‌گذرونم نمی‌دونم بعدها که می‌خونی اینارو عمو شانجانی
آقا این روزها هر جا میرم صحبت از نجفی و میترا استاد است. جامعه عوام زده و نیازمند هیجان و سوژه برای کنجکاوی دقیقا به خواسته اش رسیده و خبر داغ همین است: قتل یکی توسط اون یکی.
چه خبرها و رویدادهای مهمی که در پس این خبر داغ سوختند. در همین روزها چند کولبر در غرب کشور کشته شدند، سیل در چند نقطه کشور خسارت به بار آورد و ...
مین استریم لزوما حقیقت را نمی گوید
Main Streem
انگار هر تکه مو جایی ,جا گذاشتم .باید جمع شون کنم و بذار مشون سرهم و خودمو دوباره بسازم .
نیاز دارم که حرف بزنم .بسیار حرف بزنم و از این حجم سنگین درونم کم بشه .ازین بی قراریها ..
فرصت کمی دارم ..اندازه یک قدم تا مقصد وبه همون اندازه تا ناامیدی ..
پ ن:عاشقانه ها همینش غم انگیزه .بعد از عشق رسیدن به فراغ .خدا صبرت بده
آدمها از وقتی می فهمند می شود رفت، راه می افتند و می روند و می روند و می روند.
 تا وقتی خسته شان می شود. 
شاید هم آینده نگر می شوند.
بعضی هم یکمرتبه پیر می شوند. 
و آنجایی که می ایستند می شود خانه شان. 
وگرنه مسافرخانه یک دروغ بزرگ است. مسافرها هرگز خانه ای نداشته اند.
بسم الله الرحمن الرحیم ./
و اما بعد ...لبخندت نم ِ باران دارد !« خداوندا مرا بپذیر ِ »دم آخر را در سینه کاشته ایم
به شوق همان دیداری که موسی را ناتوان از ایستادن و نفس کشیدن نمود !که رگبار ، لحظه ایستگل آلود و بی ثمر !آرام می باریم به شوق جوانه ای ...خداوندا مرا پاکیزه بپذیر ...بسان لبخندی ... این روزها که میگذرد سخت !این روزها که میگذرددرد !این روزها که میگذردبغض !این روزها که میگذردنه !این روزها که نمیگذرد ...بودنت امن نبودنت ایمان و میان این دو یق
دلار گرون، ماشین گرون، موبایل گرون، گوشت گرون، میوه گرون، سبزی گرون 
اونوقت یک سری هستن نگران رای گیری برنامه های مجبوب صدا و سیما هستن
دارن بررسی میکنن که فلان برنامه سه روز پشت سرهم تقلب کرده... آخرش هم یه هشتگ میزنن #حق الناس
اونم توی یه شبکه اجتماعی فیلتر
زیبا نیست؟
بچه داری با وجود همه شیرینیش، یه سیکل کسالت بار داره؛ از شیر خوردن، باد گلو، بالا آوردن، تعویض لباس، تعویض پوشک، خواباندن. تازه اگه سیکل طی بشه خوبه، گاهی به شدت بهم میخوره، مثلا چندبار پشت سرهم تعویض لباس و ...
دوست دارم کار دیگه ای بکنم. دوست دارم یکم راحت و طولانی بخوابم. (بیشتر از ۲ ساعت)
دخترک قشنگ من..
این روزها تنها دلخوشی ام شده ای..
بعد از خدا..
تنها کسی که از عمق جان، حالم را خوب می کند.
تو تنها دلیلم برای مقاومت و تلاش هستی..
تو تنها کسی هستی که به زندگی امیدوارم می کند..
اگر نبودی مادرت این روزها را تحمل نمی کرد..
اگر نبودی مادرت آنقدر وقت اضافه داشت تا فکرهای بد مدام در سرش رژه بروند..
تو هستی تا من غم هایم را فراموش کنم!
تا با شیرین کاری هایت لبخند بر لبم بنشانی..
حتی اگر انتهای این لبخند، بغضی فروخورده باشد..
این روزها هم میگذ
و باز هم بیشتر هم از یک ماه از آخرین پست انتشارم میگذرد. البته درست است که با خود عهدی نبسته بودم که مداوم بنویسم و پست قبلی صرفا جهت تخلیه ی شوق و اشتیاقم در زمینه ی ورزش و منتقل کردن آن در لا به لای کلمات بود. اما این پست کمی فرق دارد. با خود تعهد بستم که هر روز بنویسم. البته نه حتما در وبلاگ. گاهی روزها در دفترچه ی شخصی خودم و گاهی روزها در وبلاگم و گاهی روزها هم در هردو مکان. با خود کلنجار رفتم که پست های قبل را حذف کنم تا آثار گذشته ام از این حجم
بسم الله الرحمن الرحیم
هرکه این سوره را بخواند نمیرد تا قائم آل محمد را درک کند و از یاوران وی شود هرکه بخواند دلش نرم شود نسبت به پدر ومادر و الله او را دو قنطار مزد در بهشت دهد که هر قنطار 1200 اوقیه می باشد وهر اوقیه از دنیا و هرچه در  آن است بهتر باشد . برای هر مشکلی هفت بار پشت سرهم این سوره را خواند مهم او بی فاصله کفایت شود
از گورخر پرسیدم 
آیا تو سیاه هستی با خط های سفید .... 
یا که سفیدی با خط های سیاه ؟؟
و گورخر از من پرسید 
آیا تو خوبی با عادت های بد 
یا بدی با عادت های خوب ؟؟
آیا آرامی اما بعضی وقتها شلوغ می کنی 
یا شلوغی بعضی وقتها آرام می شوی ؟؟
آیا شادی بعضی روزها غمگین می شوی 
یا غمگینی بعضی روزها شادی ؟؟
آیا مرتبی بعضی روزها نامرتب 
یا نامرتبی بعضی روزها مرتب ؟؟
و همچنان پرسید و پرسید و پرسید... 
دیگر هیچوقت 
از گورخری درباره ی خط روی پوستش 
نخواهم پرسید...
این روزها که باید آشوب باشم آرامم به بودنت 
آرامم به وعده هاى خدا
آرامم به اینکه او همه چیز است و دیگران هیچ 
آرامم که فقط محتاج اویم و از غیر بى نیاز 
این روزها دلم گرم است به سلام هاى صبحت و شب بخیر هاى شبانه ات 
این روزها سر خوشم از اینکه سراغم را راس ساعت هاى جفت مى گیرى 
این روزها حالم معمولى است دلم روشن است و چشمانم امیدوار به روزنه اى که از 
دور دست ها سو سو مى زند
این روزها مى گذرد اما ...
چیزى که باقى مى ماند مهربانى توست به مهربانویت 
چی
سالها پس از انتظار این روزها که جز گذشته ای در آینده نیستند، در زمان حال، می پرسی از حال و روزم.
من آن روزها منتظر تغییر بودم و هیچ. تو دیگر دنبال چیز تازه ای نباش. هر بار به ناچار و بیشتر به اختیار، عقب رفتم و قدم های وارونه ام خوب از پس ویرانی خویشتنم بر آمدند.
ادامه مطلب
من بعضی روزها که درد کمتری دارم خوشحال و سرحالم و میگم و میخندم و بعضی روزها که حالم خوب نیست و درد دارم بی حوصله آروم و ساکتم بعد بخاطر همین موضوع یکی از بچه های شرکت " ایمان " بهم میگه تو مواد میزنی همیشه از یه جا برو بگیر که سرحال و شاد باشی
بارها شده روزهایی رو در زندگی داشتم 
که گفتم ای کاش زودتر بگذره راحت شم
روزهایی که از خدا خواستم زودتر تموم شن
اما
بعد که زمان گذشته
از اون روزها بیشتر یاد کردم و حسرتش رو خوردم
دیدم که اون روزها زندگیم رو عوض کرده
خیلی چیزها یاد گرفتم
امروز، روز بهتری داشتم: بهتر از دیروز و هفته گذشته و ماه گذشته و معتقدم این روند بهبود قراره ادامه داشته باشه.
این روزها خیلی ارام ارام کتاب میخونم. سعی میکنم کتابهایی بخونم که ذهنم رو به چالش بکشه، آموخته هام رو به چالش بکشه. بعضی وقتا برمیگردم و کل یک فصل رو ز ابتدا میخونم که متوجه بشم نویسنده داره به چه جمع بندی میرسه.
و خیلی جالبه، این روزها که کتابهایی چالش برانگیز میخونم برای اولین بار احساس میکنم که به آگاهیم داره اضافه میشه.
تصمیم گرفت
تاریخچه ی موبایل در زندگی انسان ها.موبایل مثل ما انسان ها روند رشد خود را طی میکند. با پیدایش موبایل زندگی انسان ها تغیر بسیاری کرد و امروزه کسی نمی تواند لحظه ای را تصور کند که در آن از ارسال پیامک، تماس تلفنی و نیز اینترنت واز شبکه های مجازی موبایل نباشد. از آن جا که موبایل ها قرار بود در روند شبکه های موبایلی کار کنند، روند توسعه آنها بسیاربه روند رشد شبکه های موبایلی وابسته شده است.در این نوشتار سعی شده است تاریخچه ی بسیاری از ابتدای متولد
بسم الله الرحمن الرحیم
شب جمعه بود شبی که نام ارباب بهش گره خورده شبی که  مادرزائر مزار حسینشه
از فرط خستگی خیلی زود خوابیدم ...
خواب دیدم زائر حرم قره عین المرتضی زینب کبری خواهر ارباب  هستم
تنها نبودم دونفر دیگه همراهم بودن یه نفرشون خیلی کوچولو بود اسمش حسین بود تو بغلم آروم خوابیده بود انگار من مادرش بودم...
از 15 سالگی چشم هایم حرم بانو را ندیده بود که الحمدلله در خواب حاصل شد
 
 
این روزها برای من غارتنهایی خیلی لذت بخش شده
این روزها همش د
بورس تهران همچنان یکه تازی میکند و هر روز قله جدیدی را فتح میکند. دیروز نیز شاخص کل بورس تهران با رشد 17000 واحدی همراه شد. هرچند که به اعتقاد بنده، فرمول محاسبه شاخص کل ایراد دارد و باید هرچ زودتر، اصلاح شود، اما فعلا چیزی که روی تابلو نمایش داده میشود، همین فرمول قدیمی و ناکارآمد است که مجبوریم به آن اکتفا کنیم و امیدوار باشیم تا به زودی، فرمولی صحیح جایگزین آن شود! چیزی که این روزها در بازار دیده میشود، ورود بی حساب و کتاب خیل عظیمی از مردم به
این روزها کسی فیلم ِ زندگی‌م را روی دور تند گذاشته و من مثل همیشه نمیدانم که چه خواهد کرد با ما عشق! فقط می دوم تا از تصاویری که با سرعت میگذرند جا نمانم.
پاهایم دارند ذوق ذوق میکنند ، ترس، خوشحالی، ناراحتی، نگرانی و همه چیز در این روزهای پرسرعت به غایت خودشان رسیده‌اند و من نمیدانم کجا قرار است کارگردان بگوید" کات، خسته نباشید، یه استراحت میکنیم دوباره برمیگردیم." فقط امیدوارم در آنجا ، حال دلم خوب تر از امروز باشد نه بد تر.
الغرض ، التماس د
فکر کردن به مرگ خوب است...
این روزها انگار نزدیک‌تر هم شده است...
ذهنم مدام پر از سوال می‌شود...
روزی که نباشم و خبر نبودنم را دیگران بشنوند، چند نفر هستند که واقعا ناراحت می‌شوند...
چه ویژگی از من در ذهنشان می‌ماند... مرا به چه چیزی یاد می‌کنند...
این‌ها به کنار...
اصلا آمدن و نیامدن من به این دنیا تفواتی داشت...
من جوابی برای سوال‌های خدا دارم...
و خب هزار جور فکر دیگر...
این روزها همش باید به خودم تذکر بدم: منطقی باش!
میدونم این فرآیند برای من یک فرآیند تماما ذاتی نیست ، بلکه بخش عظیمیش کسب کردنیه...منطقی بودن رو میگم!و البته کنترل احساسات! هرچند روند زندگی مارو وادار مبکنه که بخش زیادی از احساساتمون رو یه بلایی سرش بیاریم...
یا به قول خزنده در راستای کسب کردنش"باید زور زد!هردفعه یه اپسیلون بیشتر از قبل" ...هوم.
 
+وات د فاکین نایت اُول آی ام!
+بهت قول میدم سخت نیست...لااقل برای تو!
تاریخچه ی موبایل در زندگی انسان ها.موبایل مثل ما انسان ها روند رشد خود را طی میکند. با پیدایش موبایل زندگی انسان ها تغیر بسیاری کرد و امروزه کسی نمی تواند لحظه ای را تصور کند که در آن از ارسال پیامک، تماس تلفنی و نیز اینترنت واز شبکه های مجازی موبایل نباشد. از آن جا که موبایل ها قرار بود در روند شبکه های موبایلی کار کنند، روند توسعه آنها بسیاربه روند رشد شبکه های موبایلی وابسته شده است.در این نوشتار سعی شده است تاریخچه ی بسیاری از ابتدای متولد
پس از درمان  باید منتظر چه نتایجی بود ؟
نتایج حاصل از میکرودرم ابریژن تقریبا بلافاصله پس از درمان قابل مشاهده است . تنها با انجام یک جلسه میکرودرم ابریژن  رنگ و سلامت پوست بهبود می یابد . پس از درمان، صورت  شاداب ، صاف و نرم می شود .گرچه زمانیکه سیستم میکرودرم ابریژن در فواصل دو تا سه هفته پست سرهم انجام شود ، بهتر و موثرتر عمل می کند  .
http://WWW.NEGARSKIN.IRhttp://WWW.NEGARSKIN.IR
تاریخچه ی موبایل در زندگی انسان ها.موبایل مثل ما انسان ها روند رشد خود را طی میکند. با پیدایش موبایل زندگی انسان ها تغیر بسیاری کرد و امروزه کسی نمی تواند لحظه ای را تصور کند که در آن از ارسال پیامک، تماس تلفنی و نیز اینترنت واز شبکه های مجازی موبایل نباشد. از آن جا که موبایل ها قرار بود در روند شبکه های موبایلی کار کنند، روند توسعه آنها بسیاربه روند رشد شبکه های موبایلی وابسته شده است.در این نوشتار سعی شده است تاریخچه ی بسیاری از ابتدای متولد
تاریخچه ی موبایل در زندگی انسان ها.موبایل مثل ما انسان ها روند رشد خود را طی میکند. با پیدایش موبایل زندگی انسان ها تغیر بسیاری کرد و امروزه کسی نمی تواند لحظه ای را تصور کند که در آن از ارسال پیامک، تماس تلفنی و نیز اینترنت واز شبکه های مجازی موبایل نباشد. از آن جا که موبایل ها قرار بود در روند شبکه های موبایلی کار کنند، روند توسعه آنها بسیاربه روند رشد شبکه های موبایلی وابسته شده است.در این نوشتار سعی شده است تاریخچه ی بسیاری از ابتدای متولد
تاریخچه ی موبایل در زندگی انسان ها.موبایل مثل ما انسان ها روند رشد خود را طی میکند. با پیدایش موبایل زندگی انسان ها تغیر بسیاری کرد و امروزه کسی نمی تواند لحظه ای را تصور کند که در آن از ارسال پیامک، تماس تلفنی و نیز اینترنت واز شبکه های مجازی موبایل نباشد. از آن جا که موبایل ها قرار بود در روند شبکه های موبایلی کار کنند، روند توسعه آنها بسیاربه روند رشد شبکه های موبایلی وابسته شده است.در این نوشتار سعی شده است تاریخچه ی بسیاری از ابتدای متولد
از ماشین بیرون را نگاه می‌کردم و طبیعتا خیابان است و تعداد زیادی مغازه پشت سرهم. چشمم مغازه‌ها را دنبال می‌کرد تقریبا از یک جایی به بعد هیچ مغازه ای ندیدم مگر مغازه هایی با تزیینات و لوازم کریسمس. سرم را چرخاندم دیدم آن سمت هم همینطور است. بعید می‌دانم پرجمعیت ترین کشورهای مسیحی هم اینطور باشند این طور پشت هم و بدون وقفه تزئینات کریسمس بفروشند. با خودم فکر کردم مگر ما چقدر مسیحی و ارمنی در کشور داریم؟ مگر جز این است که اینها بیشتر از خانه ه
دیروز صبح رفته بودم کلیسای بیت‌لحم و پیرمرد را به هزار خواهش راضی کردم در را باز کند تا در محراب دعا بخوانمچهره‌ام داد می‌زد چقدر حالم بد است. پیرمرد کنارم ایستاده بود و پشت سرهم ارمنی حرف می‌زد و از انجیل می‌گفت تا مثلا آرام شوموقتی گفتم ارمنی نمی‌فهمم و مسلمانم، قیافه‌اش یک طوری شد،همان‌طور که به دیوانه‌ها نگاه می‌کنند. حق داشت، هیچ مسلمانی هشت صبح روز اربعین کلیسا نمی‌رود. حتی مسیحی‌ها هم هشت صبح کلیسا نمی‌روند.اما من هشت صبح کلی
تکان تکانمان می دهند و با بلا اضلاعمان را در هم می پیچند...غربالمان می کنند با مرگ و  انقباض و دردی  است که با برچیدن بساط تشییع و ترحیم به روحمان وارد می کنند
آمپول فشار به روحمان زده اند و تا صبح باید توی اتاق درد راه برویم و ورزش کنیم
سحر این روح پابماه نوزادی در بغل  خواهد داشت
اسمش را چه بگذاریم؟
 فردا که درد زابمان تمام شد آیا لذت  و مسئولیت مادری خواهیم داشت؟
 اسمش را چه بگذاریم؟
دنیای جدید بر ما طالع شده است .بیدار شده ایم آیا....بین الطل
مغر با [عطسه] تمیز میشود
قشنگ میشود،براق تر میشود.خودتان هم می فهمید وقتی عطسه می کنید،مغزتان قشنگ میشود.دوتا،سه تا پشت سرهم می آید،هر وقت می آید این از جانب خداست،لطف به [انسان]است،مال ملائکه است.دور و بر مغز آدم،فکر آدم گیر می کند، به دل و اینها هم مربوط نیست.ناگهان عطسه می کند.فضا را عوض می کند، آسمان ها را عوض می کند عطسه.
حاج اسماعیل دولابی
یه برهه ی زمانی من از نوشتن فاصله گرفتم و اینجا سوت و کور موند . البته وقتی کسی همیشه مینوشته ،شاید طبیعی باشه که یه برهه ای نتونه بنویسه.. شاید دلیلش رو بدونه و شاید ندونه و شاید مثل من یه سری دلایلش برای خودش مشخص باشه و یه سریش نه .. از اینها گذشته به بهانه ی تشویق های دوستی که حتی وقتی من اینجا نمی نوشتم هم مرتب اسنجا رو میخوند و تشویقم میکرد چرا نمی نویسی دوباره سر گرفتم :)
 
 
من از خیلی قدیم ، شاید بشه گفت دبستان به عدد 98 بی هیچ دلیل خیلی خاصی
پاییز جانم
میبینی که چقدر دیوانه شده ام؟
این روزها کسی را ندارم
کسی را ندارم که با او حرف بزنم
که پیشش درد دل کنم
این روزها کسی به حرف من خسته گوش نمیدهد
من بی اعصاب
کسی نیست که گوش جان بسپارد به من
همه در فکر غم خودشانند
و من نیز در فکر غم آنان
آنقدر دیوانه شده ام که هر روز با خودم حرف میزنم
و هر ثانیه
و هر لحظه
من با ماه حرف میزنم
با دلم حرف میزنم
من با آسمان حرف میزنم
من حتی با تو نیز حرف میزنم
و با برگ هایت
و با بارانت
آخر کسی به حرف های من گوش نم
این روزها میزهای دو نفره حالشان خیلی خوب نیست چشم انتظاری می کشند برای لحظه لحظه های با هم بودن هامان؛حالا راه دوری نرویم نمی گویم دوتا عاشق پشتشان بنشینند همین با رفقا نشستن ها پشت شان، یک هات شاکلت (شکلات داغ) سفارش دادن ها و لحظاتی در کنار هم خندیدنباور کنید این روزها حتی این میزها که جنس شان از چوب است دلشان برای مان تنگ‌شده چه برسد به ماها که آدمیم❤️الهی حال دلتان خوش.پ.ن: ما که این روزها خانه نشینیم و الحمدلله  این روزها هم میگذره و ما
جالب نیست که تو این سن هنوز هربار میام خونه، همون بغض‌های دوران کودکی رو تجربه می‌کنم؟ هنوز هم حس تبعیض، دوست نداشتنی‌بودن و فهمیده‌نشدن هر لحظه و هر ثانیه همراهم هست. منتها اون روزها گریه و قهر فشارم رو کم می‌کرد، این روزها ناچارم عاقل و بالغ باشم. چون نه من کودک اون روزها هستم و نه پدر و مادرم آدم‌های جوون سابق. بغض گلوم رو فشار می‌ده و دوست دارم سرشون داد بکشم: “ریدم تو این خانواده. آخه چرا دو تا احمق مثل شما دختردار شدین؟” ولی باید شا
قسمت اول
 
بچه هام رو سرکار گذاشتن! فرستادنشون توی یک اسنانسور مثلا بازی کنن بعد یک خانم یهو سوار میشه و عکس العمل اونارو میدیدن :)
اولین نفر هم کوکی بود
فقط جیییییییییین که همش اون کیوت بازی رو میرفت واااای 
بعدشم که بازی کردن رپ ماستر شاه شد ینی از هر نوع مجازاتی دوره!
و شوگا سه بار پشت سرهم جریمه شد عزیزم :))) ماساژ سخت و نقاشی روی صورت و ترب کوهی تنددددد!
یا جیمین استاد ضربه خودش ضربه خورد :))
 
قسمت دوم
تولد آر امه برای همین براش غذا میپزن!
و هم
خندیدن میکا، انگشت‌های کوچیک حانه، موهای نرم نرگس، کتاب‌خوندن سارا، انگشتر پری، گردنبند زهرا، موهای بنفش فاطمه، نگاه مریم، گیره‌سرهای مدی و... . این فهرست ادامه داره. صدا‌ها توی ذهنم پخش میشن و تصاویر پشت سرهم از پیش چشمم عبور میکنن. 
خنده و گریه. 
پابیز تموم شد؟ 
چیزی نمونده. 
از آخرین باری که نوشتم خیلی خیلی میگذرد و این یعنی دلم نخواسته بالای پایین این روزها یادم بماند. هر چندحافظه ی قوی دارم، در واقع باید بگویم حافظه ی خیلی خیلی قوی دارم، یاداوری جزییات هر حادثه تلخ و شیرین تا یک جایی خوب است، بیشتر که بشود میشود مایه ی عذاب و من این روزها در این عذاب لعنتی غوطه ورم ...
چند روزیست به هر جان کندی که شده خودم را مجاب کرده ام بنشینم سر کار...از این رخوت رخنه کرده در تار و پود لحظه هایم بیزارم.
حسین درخشان  قطعه و ساعت خر
این روزها برای منعجیب خبرهای تلخ و شیرین بهم گره خوردهعجیب حال خوب و بدش در چرخشه... میتونه همون وقت که اشک راه پیدا میکنه( برای منی که گریه نمیکنم)، همون حوالی جوری حالم خوب شه که خیلی وقت بوده تجربش نکردم...این روزها عحیب داره بزرگ میکنه هممونو..کاش واقعا اخرش دیگه ادم سابق نباشیم
چقدر اینو دوست دارم احساس میکنم حرف دلمه... من عاشق اهنگ سیو میشم و تو موزیک ویدیو یک تیکه نوشته سیو می هی...
 
دارم کره ای یاد میگیرم
این طلسمو شکستم از هفتم هشتم میخواستم ژاپنی یغد بگیرم هر دفه گفتم اول انگلیسی بعد هر زبانی دلم خواست ولی من از انلگیسی بدم میاد و این باعث نفرتم از زبان شده دیکه بیخیال شدم کامل میخوام کره ای یاد بگیرم
 
امروز خیلی باشگاه حال داد اولش گفتند فردا تعطیلیم بعد جیغ انرژی گرفتم خیلی  بعد یکم از نظر خودم پیشرفت کردم چن
یک زمانی عضو، وابسته و سرپرست سایتی شدم که کتاب نقد می کرد. آنقدر به آن وابسته بودم که سعی می کردم یک تنه سایت را رشد بدهم. در آن نقدهای خوب بنویسم و آنقدر بخوانم که مخاطب بفهمد سرپرست انجمن کتاب خوان است. یادش بخیر! 
روند نابودی سایت ذره ذره بود. عدم اتحاد بین سرپرست ها، درگیری بین مدیران و از آن بدتر، جنگ قدرت برای یک سایت. من درگیر جنگ نمی شدم و حتی سعی می کردم آن را نبینم. سعی می کردم این مشکلات را نادیده بگیرم و برای سرپا نگه داشتن سایت بجنگم.
توی خونه برای خودم چالش شنا (پوش آپ) راه انداختم.
وقتایی که باشگاه میرفتم ست های متفاوتی میزدیم مثلا یه بار هشت تا میزدیم میرفتیم یه حرکت دیگه بعد برمیگشتیم هفت تا شنا بعد شیش تا و همینطور تا به یکی می‌رسیدیم ولی خب دیگه جونمون در میومد-_- ینی اون آخری رو دیگه خدا میکشوندمون بالا...
بعد حالا که نمیرم کلا ضعیف شدم طوری که به زور شاید یه دونه میتونستم بزنم.
 به همین دلیل به فکر افتادم که یه فکری به حال خودم کنم و امرووووز تونستم پونزده تا پشت سرهم
می‌دانم دیر می‌رسی.
همین روزها که سال‌ها می‌گذرند، نگاهی به در می‌کنم، نگاه به دیوار و قاب‌های خاک خورده. گاهی در آیینه، سایه ای سالخورده.
قسم به نادانی‌ام، به نیمه‌ی بازمانده از گذشته‌ام، به حال. وزنه‌ی این روزها چه سنگین روی سینه‌ام جا خوش کرده است. اتفاق‌هایی که دقیق به خاطر نمی‌آورم سرم را به دیوار می‌رسانند. آنچه خاطرم هست، اما... به دستهای خالی‌ام اشاره دارند. به این که نیستی.
ادامه مطلب
این حوالی یک نفر دارد مربای آلبالو می‌پزد. و من دلم برای مادرم تنگ شده. این حوالی یک نفر دارد از آب‌سردکن‌های کنار خیابان از دست‌های بزرگ پدرش آب می‌خورد. و من دلم برای پدرم تنگ شده. این حوالی یک نفر دارد تولدی را تبریک می‌گوید. و من دلم برای او تنگ شده.این حوالی یک نفر دو ساعت است که زل زده به سقف در جستجوی خطی برای نوشتن. و من دلم برای نوشتن تنگ شده. من دلم برای همه چیز تنگ شده. برای همه‌ی چیزهایی که حق داشتم کنارم باشند و نیستند.زویا پیرزاد
همین روزها؛ اتفاقاتِ خوب خواهند افتاد درست وسطِ روزمرِگی هایمان،
دلخوشی ها راهشان را گم خواهند کرد و این بار به سمتِ ما روانه خواهند شد .
شب هایی را میبینم که از خستگیِ شادی و لبخندِ روزهایمان می خوابیم و صبح هایی که با اشتیاقِ دلخوشی هایِ تازه بیدار میشویم.
من شک ندارم یکی از همین روزها همه چیز درست خواهد شد!
دو هفته دیگه امتحان دارم و روزی ۲۵ ساعت می خوابم.
خیلی ناراحتم که چرا اینقدررررر می خوابم
خواب سنگین ها
ازونا که خواب هم میبینم
 
روزها در کنار  اینکه خیلی دارن تند میگذرن اما اصلا هم نمیگذرن. تمام ثانیه های دنیا جمع شده توی هر دقیقه ولی تا چشم بهم میزنم هم شب شده.
متناقض بعیدی شده این روزها
 
+عنوان آقای قمیشیِ جان
امسال سال قشنگی بود هرماهش مخصوصا این سه ماه پشت سرهم اتفاقایی افتاد که نهایت ناامیدی رو باهاشون تجربه کردم ‌من آخر تمام از دست دادن ها هستم هیچ وقت به این نقطه نرسیده بودم ولی حالا دقیقا همان نقطه هستم همانجا ایستادم و به دنیایی نگاه میکنم که زنده بودن هر روز درد تازه ای دارد و مرگ هر روز پذیرشش راحت تر میشود حرفی برای گفتن ندارم جز اینکه ثبت کنم به تاریخ امروز ۲۸ دی ماه ۹۷ نهایت درد رو تجربه کردم وسط قله ارزوهام سقوط کردم ناامید نیستم خسته
زمانی که روزها و شب ها را پشت سرهم بگذارید بدون اینکه هیچ انگیزه ای داشته باشید پس از مدتی کوتاه دیگر اتفاقات خوشحال کننده هم برایتان بی معنی می شود. اگر شما جزو آن دسته از افراد هستید که از زندگی تکراری خسته شده اید مطلب زیر می تواند برای شما مفید واقع شود.
خود و زندگیتان را تغییر دهید
اول از همه عادت های بد خود را ترک کنید و گذشته خود را رها کرده و فقط به حال و آینده خوب توجه کنید.
برای خودتان اوقات فراغتی درنظر بگیرید.
نگذارید زندگی تان سرشا
بر اساس جدیدترین نظرسنجی کیتکو ، بازار همچنان به شکل شگفت آوری دیدگاه صعودی به روند قیمت اونس دارد ، اما با توجه روند قیمت گذشته فلز زرد طی روزهای قبل، در وضعیت بیش از حد خرید قرار گرفته است . قیمت خرید و فروش طلا امروز ممکن است روند فروش و اصلاح قیمت منحر به افول اونس شود.
ادامه مطلب
روند رشد و نمو طبیعی نوزاد از دوماهگی تا شش ماهگی
روند رشد و نمو کودک را از دو ماهگی تا شش ماهگی را می خواهیم در این مقاله بررسی کنیم. که شما
با خواندن آن از تمام جزئیات رشد کودک خود آگاه شوید. البته روند رشد و نمو طبیعی نوزاد
را  از بدو تولد تا دوماهگی را در مقاله ی دیگری بررسی کرده ایم.
کودک شما از دوماهگی به بعد شروع به وزن گیری می کند و تقریبا هر هفته افزایش وزن دارد
و شما از این بابت نگران باشید که فرزندتان در آینده فردی چاق می شود زیرا که بع
پرایس اکشن الگوی رفتار قیمت روی نمودار و در لحظه است. تحلیل‌گرانی که از این روش برای معامله استفاده می‌کنند، از نمودار خام بدون هیچ ابزاری بهره می‌برند.
در این مطلب به معرفی پرایس اکشن، انواع آن، نحوه و چگونگی استفاده از آن، مزایا و محدودیت‌های استفاده و اینکه پرایش اکشن چه به ما می‌گوید، می‌پردازیم.
پرایس اکشن چیست؟
پرایس اکشن / Price Action (حرکات قیمت ) یا الگوهای شمعی ( candlestick Pattern ) درواقع تحلیل و استفاده از نمودار خام بدون هیچ اندیکاتوری
بعضی روزا اتفاقای ناخوشایند پشت سرهم اتفاق میفتن.مثلا امروز که رفته بودیم بیرون تو فروشگاه در یخچال رو که باز کردم دستم به یه چیزی گرفت برید و یهو دیدم داره خون میاد ازش.بعد هم اومدم از کنار قفسه رد شم یکی از کنارم رد شد و دستم خورد به گوشه قفسه که لبه تیز داشت.وقتی هم می رفتیم اون طرف خیابون وسط خیابون وایساده بودیم تا رد شیم یه موتورسوار هول کرد نزدیک بود بزنه بهمون:|
همه اینا به کناررر ظهر قرمه سبزی گذاشتم وخوابیدم . با صدای زنگ در همسر از خو
خبرهایی از تجدید ارزیابی دارایی ها از شرکت های مختلف به گوش میرسد. مخصوصا اینکه شایعه افزایش سرمایه بیش از 1000 درصدی در نماد خودرو، دیروز باعث ایجاد جو مثبت در بازار شد. در صورت صحت و تایید این خبر، میتوان به ورود نقدینگی جدید به بازار و شروع موج جدید صعودی، امیدوار بود. البته باید بدانید که تا زمانیکه سقف قبلی شکسته نشود، روند جدید صعودی نیز تایید نخواهد شد. نکته مهمی که این روزها در بازار دیده میشود، نوسانگیری حقوقی ها در بازار است. به گونه
اصول طراحی سایت حرفه ای
نبایدهای طراحی وب: 11 قابلیت در سایت که می تواند تجربه کاربری تان را نابود کند! همه ما خیلی خوب می دانیم که این روزها تجربه کاربری از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است. در این میان ظاهر سایت می تواند معاملات شما را شکل ببخشد یا آن را به طور کلی نابود سازد. اگر سایت کاربر پسند ، به روز و جذابی نداشته باشید مشتریان خیلی سریع پنجره شان را می بندند و به سراغ سایت دیگری می روند.
ادامه مطلب
از ۲۵ آبان به این ور ما شده‌ایم ملت نفرین شده. روزها با نگرانی از اتفاق تازه نخست خبرها را چک می‌کنیم و بعد چشم‌ها را می مالیم که زنده‌ایم؟ درد جزء جداناشدنی ملت ما شده. توی خیابان گلوله بر سر و پا و سینه، توی هواپیما سقوط، توی اتوبوس پرتاب به قعر دره... این چه نفرینی‌ست؟
این بدبختی و نکبت مگر جز زندگی است؟ آری زندگی همین است، همین هیولای زشت که گاهی سرت دست می‌کشد و من لجوجانه خود را به آن چسسبانده‌ام
باید در یک زمینه لااقل متخصص شوم، اکنون
فکرش را نمیکردم دوشنبه های دوست داشتنی ام اینقدر نازیبا شوند. دو هفته بیشتر است دست به مهراز نزده ام. چقدر این روزها جانکاه و طاقت فرساست. می دانم تنها کسی که حالم را خوب میکند مهراز است ولی دوست دارم با آرامش در آغوشش گیرم. آرامشی که این روزها از همه امان سلب شده است. 
جلسه ی آخری که با استاد عیسی کلاس داشتم سه درس را تحویل دادم. به همان اندازه که خسروانی ردیف ماهور را عالی نواختم چهارمضراب دلکش را گند زدم. پایه ی چهارمضراب ام از ریشه و بن غلط ب
راسپینای عزیز:)
راستش نمی‌دونم توی این روزها، با این همه حرف، با کار عجیب و غریبی که دارم می‌کنم و با نتیجه‌ی عجیب و غریب‌تری که ممکنه بگیرم، چرا تو رو از خودم گرفتم و خودم رو از نوشتن محروم کردم.
شاید برای این که این روزها اون قدر عجیب شده و اون قدر عجیب شدم که کلمات - لااقل کلمات محدودی که من بلدم - نمی‌تونن توصیف خوبی ازشون ارائه بدن.
شاید هم برای این که این روزها فقط باید بخونم و یاد بگیرم و به کار بگیرم؛ و نوشتن، من رو از این کارها دور می‌
امرو یع انرژی پلاسی داشتم ک نمیدونم ع کجا منشا میگرف ولی باعث شد تقریبن ب برنامع ای ک امرو داشتم برسمدلم میخاد انگیزع امروزو کپی پیست کنم واس کل روزام ،ولی حیف:)امرو عز جلو ویترین یع مغازع ک رد شدم دیدم کلی خرررس گذاشتع با کلی شکلات و ...یادم افتاد نزدیک ولنع !ما ایراینا این ولنو مهم تر عز مراسم کشورمون میدونیم!لامصب عشق و علاقس ک همینجور فورااان میکنع:/ولی خوو منم کادو ولن میخام:////همووناییی ک تو عنوان نوشتم...عکساشو اینستا سیو کردم...فقد موندع
غمگینم... شبیه کسی که تنها مانده میان نارفیقان...
قصد رفتن دارم اما...خستگی امانم را بریده...
خسته ام... شبیه کوله بری که بعد از دوهفته هنوز به مقصد نرسیده... 
اما نه... روحم خسته است...
خسته از نامردی ها... از دوست داشته نشدن ها...
خسته از حامی بودن های بی حامی...
خسته از این روزگار...
برخلاف طبیعت، سردم از این روزها...
دلسردم از همه...
ناامیدی هم انگار مسری شده این روزها...
تو یه چشم بهم زدن، یه ماه از سال جدید هم گذشت. فردا هم روز اول اردیبهشته. با شرایط این روزها به سختی میشه بیرون رفت و پرسه زد. با این همه نباید فرصت این روزها رو که مقارنه با سبز شدن طبیعت از دست داد. سبز شدن درخت ها و شکوفه دادنشون. عطری که تو هوا می پیچه و هوای لطیفی که تو باقی روزهای سال کمتر میشه تجربه اش کرد.
پیاده رویی هست که این روزهای سال هر وقت از اون بگذری، عطر گل ها و درخت های خونه ی مجاورش بسیار فرح بخش هست. اما شاید بیشتر از دو ماه باشه ک
این روزها هذیان زیاد می‌گویم... وقت برای خواندنش نگذارید...
.
خاطره‌ها بو، رنگ، صدا و حتی آب و هوا دارند...
صبح که بلند شدم... نفس که میکشدم... هوا، هوای اسفند سال نود و چند بود...
همه چی به طرز عجیبی در حال تکرار است بجز چشم‌های تو...
هوا که همان است.. اتفاقات هم که به طرز غریبی همان اتفاقات است...
تکمیل این جنون، فقط موسیفی آن روزها را کم دارد... پس فایل را پیدا کردیم و بی امان پشت هم به خواننده اش گفتیم بخواند.. انقدر که از نفس بیفتد..
 و خب جنون باید کا
بورس تهران مجددا به روند صعودی خود باز گشته است و شاخص کل در آستانه ورود به کانال 400000 واحدی قرار گرفته است. رشد اخیر قیمت ها پس از اصلاح سریع و البته عمیق، باعث میشود تا امروز تعداد زیادی از نمادها به دلیل قانون توقف بعد از 20 درصد، متوقف شوند. پس امروز ممکن است نیمی از تایم بازار، کسل کننده باشد. دیروز در کانال VIP نمای کلی شاخص کل و شرایط فعلی بازار را توضیح دادم. دیروز ارزش معاملات بالای 3000 میلیارد تومان رقم خود. این در حالی است که حدود 700 میلیا
تصمیم گرفتم هر روز اول وقت یا آخر وقت، یه یادداشت بنویسم. از زندگی، جامعه، فرهنگ، هنر، سیاست یا ورزش. احساس می‌کنم با نوشتن‌ه که قلمم راه میفته. روشی که بارها امتحان کردم و جواب گرفتم و حالم خوب شده؛ و امیدوارم این بار هم مثل همیشه کمکم کنه، سرحالم بیاره و نفسِ گرفته‌م رو باز کنه.این روزها به شکل عجیبی وسط استارت چندین و چند پروژه قرار دارم. پروژه‌های متنوع فرهنگی، هنری، ادبی، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و تبلیغاتی. از اون پروژه‌ها و از اون جل
تصمیم گرفتم هر روز اول وقت یا آخر وقت، یه یادداشت بنویسم. از زندگی، جامعه، فرهنگ، هنر، سیاست یا ورزش. احساس می‌کنم با نوشتن‌ه که قلمم راه میفته. روشی که بارها امتحان کردم و جواب گرفتم و حالم خوب شده؛ و امیدوارم این بار هم مثل همیشه کمکم کنه، سرحالم بیاره و نفسِ گرفته‌م رو باز کنه.این روزها به شکل عجیبی وسط استارت چندین و چند پروژه قرار دارم. پروژه‌های متنوع فرهنگی، هنری، ادبی، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و تبلیغاتی. از اون پروژه‌ها و از اون جل
اتفاق آزاردهنده‌ی این روزها اینه که از وقایع اخیر، فقط یک روایت غالب تکراری داریم. روایتی که سالهاست عوض نشده و قدرت و اختیار تماما دست کسانیه که می‌تونن روایت خودشون رو به ما عرضه کنن، و به زودی راه رو برای عرضه‌ی روایت‌های مختلف در وقایع آینده می‌بندن.
آره عزیزانم، حق داشتن روایت‌های دیگه رو هم نداریم. از هر طرف با افراد تمامیت‌خواه طرفیم. :) 
 
پی‌نوشت:
کتاب مینیمالیسم دیجیتال- کال نیوپرت رو شروع کردم به خوندن. 
این روزها...
این روزها حس دیگری دارم!
این روزها چادرم را جور دیگری می بینم.
این روزها چادرم را باغرور برسر می کنم.
این روزها چادرم را که سرمی کنم احساس وظیفه می کنم!
احساس وظیفه درمقابل اعمالی که انجام می دهم ، احساس وظیفه درمقابل حرمت چادرم.
این روزها حرمت چادرم را بیشتر حس می کنم.
حرمت چادری را که یادگار مادرم فاطمه (س)است.
حرمت چادری که خون بهای شهیدان است.
حرمت چادری راکه در عاشورا از سر زینب نیفتاد!
حرمت چادری راکه جان ها برای بودنش رفته اند.
شاخص کل بورس تهران دیروز نیز با رشد 4000 واحدی، به وسط کانال 318000 واحدی رسید. موضوع مهم در بازار دیروز، افزایش حدود 18 درصدی ارزش معاملات بود. موضوع مهمی که اگر ادامه داشته باشد و انتظار میرود ادامه داشته باشد، میتواند به رسیدن شاخص کل به سقف قبلی کمک کند. دیروز، دهمین روزی بود که شاخص کل، رنگ سبز داشت. یعنی 10 روز متوالی که در نوع خود، جالب است. دیروز همچنین اخباری تایید نشده از بودجه سال آینده منتشر شد که باعث کاهش نگرانی ها در بازار شد و نتیجه آن
روی سنگ قبرم یک حوض بگذارید، و توی حوض - همیشه پر از آب. پر ماهی قرمزایی که شنا می‌کنن و از زیر برگای پاییزی حوض نقاشی تند تند رد می‌شن و بازی می‌کنن. شاید بهتر باشه که ماهی نذارید، تا بتونید بازتاب درختای قبرستون رو توی سنگ قبر - بدون مزاحمت بازیگوشی ماهیای قرمز ببینید. شاید هم عاشق تصویر خودتون توی سطح آب بشید و روزها و روزها خیره به سنگ قبر، محو تماشای چشم‌های خودتون از بازتاب آبی بشید. و شاید چند روز بعد، یه گل نرگس از لای سنگ‌فرش‌های کنا
تصمیم داشتم مدتی ننویسم تا حالم خوب بشه و اونوقت بیام از دلخوشی ها و قشنگی های زندگی بگم نه مثل حالا که در تاریک ترین روزها باید کورمال کورمال دنبال دلیل برای ادامه باشم!اما الان میخوام این روزها و سینه خیز رفتن ها رو ثبت کنم تا بعدا یادم نره چه روزهایی رو پشت سر گذاشتم و به خودم افتخار کنم!!!
قاعدتا پست ها روزنوشت،کسل کننده و احتمالا منفیست،بنابراین رمزدار مینویستم.دوستانی که مایل هستند پیام بدن تا رمز ثابت برای پست ها رو بگم
ببین من درس رو دوست دارم خب ولی رشته هایی که دوست دارم تو ایران همچین مالی نیستن! کاش عاشق رشته های تاپ تجربی بودم! 
کاش عاشق حقوق بودم!
از رشته های مهندسی و هنری پول درنمیاد توی مملکتی که همه مریضن ( رشته های تاپ تجربی) و همه سرهم کلاه میذارن ( حقوق و وکالت و فضاوت) ! 
معرفی توسط وبلاگ...این روزها
 
 کتاب "من مَلاله هستم" را یک هفته قبل شروع کردم، و در حال و هوای این روزها (شهادت سردار سلیمانی) به پایان رساندم.
ماجرای کتاب درمورد زندگی "مَلاله" دختر دوازده ساله ی پاکستانی ست که در دوره ی حمله ی طالبان به پاکستان مجبور به ترک تحصیل می شود و نهایتا مورد ترور نافرجام قرار می گیرد.
تلاش های پدرِ ملاله برای سخن رانی های متعدد در مراسم و مجامع جهانی در دفاع از حقوق دختران پاکستانی به جایی نمی رسد و گروهک طالبان، مدا
ببین من درس رو دوست دارم خب ولی رشته هایی که دوست دارم تو ایران همچین مالی نیستن! کاش عاشق رشته های تاپ تجربی بودم! 
کاش عاشق حقوق بودم!
از رشته های مهندسی و هنری پول درنمیاد توی مملکتی که همه مریضن ( رشته های تاپ تجربی ) و همه سرهم کلاه میذارن ( حقوق ) ! 
خط روند (Trend Line) و کانال (Channel) از ابزارهای تکنیکالی پایه و اولیه در تحلیل تکنیکال هستند. شاید بحث به نظر ساده باشد ولی ترسیم یک کانال یا خط روند در یک تحلیل می تواند بیش از استفاده از چندین ابزار تکنیکالی دیگر شما را در شناخت حرکت قیمت ها یاری کند.
سلام. 
این روزها چند درصد از خودتون راضی هستین؟
این روزها چند درصد خودتون رو دوست دارین؟
این روزها چند درصد خانوادتون رو دوست دارین؟
این روزها چند درصد ادمهای اون محیطی که بعد از خونه بیشترین تایم رو در اون میگذرونین دوست دارین؟
این روزها چند درصد امیدوار هستین؟
این روزها اگر احساس بدی دارین از خشم گرفته تا ناامیدی و ترس و ... چند درصد محیط رو در ایجاد این احساس شریک میدونین؟ چند درصد خودتون رو ؟ به نظرتون شما سیاه میبینین یا سیاه هست؟
اگر ن
اندیکاتور رسم اتوماتیک خط روند BTL - Best Trend Line
 
 
 
 
 
 
اندیکاتور BTL با استفاده از اندیکاتور موجود در این بسته خطوط روند هر سهمی به صورت اتوماتیک تشخیص داده شده و به سرعت ترسیم می شوند. از مزایای اصلی این اندیکاتور سیستم هشداردهی برخورد قیمت به خط روند است. با پیاده سازی این اندیکاتور بر روی هر تعداد سهم دلخواه علاوه بر تشخیص و رسم خطوط روند، به محض برخورد قیمت با خط روند هشدار مربوطه به کاربر داده می شود. این اندیکاتور برای افرادی که استراتژی
اندیکاتور رسم اتوماتیک خط روند BTL - Best Trend Line
 
 
 
 
 
 
اندیکاتور BTL با استفاده از اندیکاتور موجود در این بسته خطوط روند هر سهمی به صورت اتوماتیک تشخیص داده شده و به سرعت ترسیم می شوند. از مزایای اصلی این اندیکاتور سیستم هشداردهی برخورد قیمت به خط روند است. با پیاده سازی این اندیکاتور بر روی هر تعداد سهم دلخواه علاوه بر تشخیص و رسم خطوط روند، به محض برخورد قیمت با خط روند هشدار مربوطه به کاربر داده می شود. این اندیکاتور برای افرادی که استراتژی
 یک خاطره ای که خیلی بی ربط به این روزها هم نیست، در شیخ سله بمو با دکتر وفادار برای شناسایی می رفتیم هواپیمای عراق شیمیایی زدند، یکی از ماسک ها بسبب مشکلی که داشت قابل استفاده نشد، ما مانده بودیم و یک ماسک نه وفادار قبول کرد بزند نه من، تو مسیر یک کُرد محلی دیدیم که خیلی هم ترسیده بود ماسک سالم را به او دادیم چفیه رانصف کردیم هردو جلو صورتمان بستیم، هر دو خوشحال شدیم و رفتیم دنبال ماموریتمان. خوش به آن روزها، برای سلامتی همه پزشکان خصوصا دکت
حسم طوریه که انگار یکی از نزدیکانمو از دست دادم...
در این حد دپرس و بی حوصله
گرچه میدونم بزودی خبرای خوبی میرسه و همه خوشحال میشن
 
چندتا امریکایی پای پست اینستام راجع به شهید سلیمانی پرت و پلا نوشته بودن منم جواب همه شونو دادم ولی یکیشون بیخیال نمیشه لنتی.. خودمو کشتم تا جملات و درست سرهم کنم جوابشو بوم و به این فکر میکنم چرا زودتر ازینا نرفتم دنبال یادگیری زبان؟؟؟ چیزی که جالبه اینه که اونا ایرانو مثل عربستان و عراق و افغانستان میدونن در همو
*خدایا من رو خیرخواه اطرافیانم قرار بده. خیرخواه خانواده ام، خیرخواه دوستانم، خیرخواه همکارانم.
*خدایا به من صبر بده.
*خدایا من در این گرداب آشفته به دنبال تو می گردم. خدایا من در این کثرت به دنبال وحدت تو می گردم. خدایا مدعیان وصل تو این روزها هر یک تو را یک جور تعریف می کنند. خدایا این روزها من تمام تلاشمو می کنم بدون هیچ تعصبی تو رو جستجو کنم . میدونم که تنهام نمیذاری. میدونم که یه جایی سر یه دوراهی میزنی پس کله ام و به راه خودت هلم میدی.
همین.
معرفی سایت به موتورهای جستجو
تا مدتها سایت و خدمات بود که مدعی ثبت سایت با سرعت و دقت بیشتر در گوگل بودند. حتی خود گوگل چنین صفحه ای داشت اما این روزها نوعا خود گوگل سایتها را می یابد
صفحه 404 چیست و چرا طراحی می‏شود؟
این مفهوم هم این روزها برای کاربران عادی شده است و همان مطلب پیدا نشد خودمان است
وب 2 موجی زودگذر یا آینده وب؟
زمانی هر کاری در وب ارایه میشد یک برچسپ وب 2 هم می چسپوندد در کونش تا باورپذیرتر بشه. همون کاری که احتملا این روزها با کلم
من به روزهای بهتری امیدوارم و راستش را بخواهی همین‌روزها را هم دوست دارم. همین روزها که شوق داریم، تاب و توان داریم و می‌جنگیم. می‌نویسیم، حرف می‌زنیم. گاهی به سوی هم پرواز می‌کنیم.جنگیدن به زندگی معنی می‌دهد، اما وقتی جنگ بالا می‌گیرد زندگی، معنی، همه‌چیز گم می‌شود. به‌هرحال ما زاده می‌شویم و زندگی می‌کنیم، یا کناری می‌جوییم یا رزمگاهی.
امروز سالمرگِ مرتضی کیوان بود. و من فکر می‌کنم هنوز هم می‌توان عاشق بود، جنگید و جان سپرد.
چند سال پیش که اینترنت به اندازه این روزها محبوب و توسعه یافته نبود خیلی ها نمی دانستند که چگونه باید از مهارت های خود درآمدزایی کنند. این روزها همه چیز تغییر کرده است. حالا شما می توانید پشت میزتان بنشینید و با نوشتن مقالاتی که به درد مخاطبانتان می خورد، تولید ویدئویی که نیازهای آنان را برآورده می سازد یا تولید پادکستی که به سوالات شان جواب می دهد به راحتی درآمدزایی کنید.
ادامه مطلب
بادیگاردهای زن این روزها در چین مشتریان زیادی دارند به گزارش چفچفک، و زنان ثروتمند ترجیح می دهند که برای محافظت از خود و خانواده هایشان بادیگارد زن داشته باشند.
افزایش جمعیت میلیاردها در کشور چین باعث افزایش تقاضا برای استخدام بادیگاردها به ویژه محافظان زن که از دقت بالایی برخوردارند، شده است.
اما زنان بادیگارد در چین برای اینکه به این مرحله برسند دوره های سخت و طاقت فرسایی را می گذرانند. آنان زیر نظر مربیان باتجربه و حرفه ای آموزش می ب
که به بیشتر از ده سال پیش برمیگرده بعضی شبها قبل خواب وبلاگهای بروز شده بلاگفا رو میخونم ...
اونقدر حس خاصی واسم داره که نمیتونم توصیحش بدم اصلا خیلی وقته که با حرفام نمیتونم احساسمو شرح بدم یه جورایی حوصلشو ندارم ..
توی
خیلی از وبلاگهای بروز شده کسایی رو میبینم که از جداییشون مینویسن با رنج
و درد شدید .. کاش میدونستن این روزها و این دعا کردن ها و این غمگین
بودنها میگذره و چند سال دیگه  این روزها واسشون مسخره هست همین روزایی که
فکر میکنن اخ
بازار با افزایش عرضه ها همراه است و از سوی دیگر، خوشبختانه روند ورود نقدینگی همچنان ادامه دارد. روز دوشنبه شایعه استعفای رئیس جمهور، باعث افزایش مضاعف عرضه ها شد. اما قدرت نقدینگی به گونه ای بود که تقریبا همه عرضه ها را پاسخ داد و تقریبا صف فروشی در بازار، باقی نماند. با تکذیب شایعه فوق، انتظار میرود که امروز از آن فشار حداکثری کاسته شود و بازار شرایط بهتری به خود بگیرد. البته که همه ما میدانیم که بازار نیاز به اصلاح نیز دارد و انتظار نداریم
تو را برای این روزها می‌خواستم که ساغری‌سازان و صیقلان را راه برویم و هرچیزی غیر از جادوی تو و رشت دود شود.
تو را برای این روزها می‌خواستم که چهارباغ و خواجه پطروس را کشف کنیم و درخت قشنگ کوالالامپور را نشانت بدهم.
تو را برای لمس بوی خوش آتشکده یزد می‌خواستم
تو را برای حال خوش شیخ زاهد گیلانی و استخر لاهیجان می‌خواستم
 تو به اندازه‌ی سال‌های نوری دور به نظر می‌رسی و من دلتنگی‌ام را پای درختان کولالامپور، لابه‌لای عتیقه‌های اسحاق و کتا
روند بدین شرح است:
یک فرضی می‌کنی
طبق اون فرض خیال‌بافی می‌کنی و خیال‌بافی و خیال‌بافی
نتیجتا تلقین و تلقین و تلقین
و از خیالش، رویاش، توهمش لذت می‌بری
و بعد می‌فهمی که فرض اشتباه بوده
و حالا لحظات خوبی رو برات آرزومندم
مدیریت ریسک اجتماعی
ریسک یعنی خطر یا پیشامد های ناگوار و پیش بینی نشده. و این امری تاریخی و انسانی است، زیرا بشر سعی دارد قوانین جامعه و تاریخ را بشناسد، و برای خود تبدیل به روند روتین نماید، تا بتواند پیش بینی داشته و فعالیت های خود را سروسامان بدهد. مثلا هر روز از خواب برمی خیزد، آفتاب طلوع می کند و این روند عادی شده است، اما اگر روزی نتواند برخیزد، یا آفتاب طلوع نکند، امری غیر قابل پیش بینی بوده و انسان قادر نیست، فورا خود را با ان تطبیق ده
سلام
جوینده یابنده است.
این روزها اتفاقاتی برام میفته که واقعا به این جمله ایمان آوردم.
جوینده یابنده است.
هر قدم که جلو میرم خدا چراغ های بیشتری برام روشن می کنه. 
نمیدونم آخر راه کجاست ولی کاملا مطمینم و یقین دارم که در مسیر درستی قرار گرفتم.
این روزها شک از زندگی من کنار رفته و به یقین رسیدم.
خدا هر روز راه را به من نشون میده خیلی شفاف و آشکار.
ولی بعضی وقت ها معنی بعضی از کارهای خدا را درک نمی کنم ولی خب حتما به نفع منه.
خدایا بیشتر از همیشه شک
بعضی روزهاحال آدم یک جور عجیبی خوب استخوب که می گویم نه اینکه مشکل نباشد ها ، نه.خوب یعنی خدا دستت را می گیردمقابل غم هامیگوید " امروز بنده ام باید خوشحال باشد سراغش نیایید "و تو هی ذوق میکنیاز خوشی های کوچک زندگی اتاز اتفاقاتی که انتظارش را نداری و میشود
من ،هر روزی که بی انتظار و شاکر چشم گشودم حالم خوب بود"خوب که می گویمنه اینکه به تمام آرزوهایم رسیده باشم ها ! نهخوب یعنی خدا را راس آرزوهایم قرار دادم و همه چیز را به او سپردمامیدوارم حال دلت
یاحق...
دو سال پیش، همین روزها بود که آمدم و نوشتم که کم کم دارد دو ماه می شود که معلم هستم و می آیم از روزهایم می نویسم و ...
دو سال گذشت!
حالا دارد دو سال و دو ماه می شود که معلم هستم و چه قدر دلم می خواهد باز هم بتوانم مثل آن روزها، واگویه های درونم را بنویسم...
آمدم بنویسم که بعد از معلم شدن دنیایم به کل تغییر کرد و «درد فهمیدن و فهماندن و مفهوم شدن»، همگی مال من شد...
تلاش کردم تا درد بچه ها را بفهمم و به جای آن که یکی به دردهایشان اضافه کنم، مرهمی ب

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها