نتایج جستجو برای عبارت :

قوانین نانوشته ای که در خاورمیانه مرسومه

در بین کشورها خصوصا حوزه خاورمیانه یکسری قوانین نانوشته وجود داره که مختصر اشاره ای به این قوانین رو در همین پست میتونید بخونید ،
1: علیه کوردها بودن ،یکی از اصلی ترین قوانین نانوشته دولتهای خاورمیانه ست.
2: این موضوع دیگه کلیشه ای شده،که همه منازعات سیاسی و نظامی بین کشورها در خاورمیانه نهایتا به ضرر کوردها منتج به نتیجه میشود.
3: کافیست پای کوردها به میان کشیده شود تا کشورهایی که تا دیروز علیه یکدیگر شاخ و شانه کشیده اند به یکباره متحد گر
اینكه سلاح فروخته شده دراثرتعویض محل فروش یامدت زمانی بالاارزش بالایی میافت برای دونالدوحشت آفرین بود.
اوهمیشه ازیادآورشدن عبارت كاغذفاقدارزش واهمه نداشت.معاهدات اسلحه وغیره بیشترزیان نصیبش میكردند.
امكان داشت كشورهاسلاح هارامهندسى معكوس كنند.ازآن جهت تحمیل قوانین استفاده كنندیاازآن بعنوان جانشین طلاودلاراستفاده كنند.
فكراوسراسرسودآورى نداشت دركل بروزبودن همه سلاح هادركشورهاراخواستارنبود.
به هنگام گفتن دوست داشتنت، از مردمک چشمم خبر نداشتم. مثل اینک که می‌نویسم و می‌دانم نانوشته بهتر است باز از مردمک چشمم بی‌خبرم. تو مردمک چشم منی. اگر از تو بخواهم بگویم از ایستگاه باید بنویسم. ایستگاه انتظار تا بیایی، ایستگاه خوشبختی تا بنشینی و آن لحظه من از خزیدن نرم نرمکت در آغوشم بی انتها شوم. ایستگاه برای یکی رفتن است برای دیگری آمدن. برای من پیش و پس از تو  یک خیابان بود که صبورانه انتظار اتوبوس را می‌کشید.من اما بی‌صبرانه منتظر تو بو
سر آخر یک ساعت مانده به خواب افسوس آن را می خوری که چرا در طول ترم نخواندی؟ و با خدای خود وداع میکنی که اگر یک بار دیگر به تو فرصت زندگی در ترم را بدهد مثل اسب می خوانی. اما غافل از این که اگر هزار ترم هم بیاید و برود نه در طول آن و نه در عرض آن نمی خوانی مگر در دقیقه نود. این تقدیر نانوشته پیشانی بعضی هاست.
و من آن عاشق نانوشته ی تاریخم...
از اتاقم عطر یاس می آید...
بهشت من...طلا در طلا...نور در نور...
فردوس برینم...اوج تمنای وجودم...خنکای دلم...
بیا دست هایت را به من بده...بگذار به تلافی همه ی دنیا به کام ما نگشتن ها،دور هم بگردیم...
بیا همه ی این خاکستری ها را دور بریزیم...بیا لحظه ای فقط من و تو باشیم...فارغ از دغدغه های رنگارنگمان...
بگذار دنیا فقط دو روز برای ما باشد...فقط دو روز...
کی این‌همه عاشقت شدم که با دیدن اولین دست‌خطت روی در یخچال از اشک تر شوم؟ مرد خوب همهٔ این سال‌ها، شاید هیچ وقت نفهمی ولی من تکه کاغذ حاویِ پیامِ سادهٔ «میوه‌هایی که برات توی یخچال گذاشتم، نشُسته است» را بارها با شوق بوسیدم و روی چشمم گذاشتم. کی این‌همه...؟
دوری از شبکه های اجتماعی همه ی جای دنیا مرسومه وقتی زیاد از چیزی استفاده کنی بعد از ی مدت حالا ب دلایل متفاوت ازش زده میشی و ی مدت ازش دوری میکنی شما تا حالا تجربه دور بودن از مجازی رو داشتید اگه اره ک زیر همین پست کامنت کنید.
خوب یا بد مجازی به استفاده ما بستگی داره هر برنامه ای ی هدف مشخصی داره نمیشه بگیم به عنوان مثال میگم تلگرام یا اینستاگرام ب این دلیل بده تو کشورای دیگه ب همون دلایل میتونه خوب باشه ما ک نمیدونیم توی جوامع دیگه و بین مردمشو
الان یه قالب ساختم و میخوام یه وبلاگ بسازم برای پیش نمایش این قالب که تو سایت های طراحی قالب مرسومه!
ولی نکته اینجاست که من نمیخوام از قسمت ساخت وبلاگ جدید که داخل تنظیمات هست اسفاده کنم
چون هر وبلاگ اضافه 10 تومن پول میخواد تو بیان و منم نمیخوام برای هر وبلاگ پول بدم و منطقی هم نیست
 
میخوام یه پنل کاربری جدید بسازم چون فقط در حد پیش نمایش هست و دیگه نیازی به اون صفحه ندارم!
منتها برای پنل جدید تایید شماره تلفن لازمه و طبیعتا اون قدر شماره تلفن
امروز متولد شدم
روزی خاصی نیست... ولی مثل روزهای قبل نیست!
شش روز دسترسی به اینترنت نداشتم... کی میدونه شاید هیچوقت متولد نمیشدم!
ولی بعد این شش روز هیچوقت مثل قبل نشدم حس کردم خیلی نانوشته دارم!
درسته شش روز خیلی نیست ولی بعضی ها میگن دنیا تو شش روز ساخته شده!!!
نابینای توامبه خط بریل میخوانمتشهرزاد قصه گوی هزار و یکشب شبهای تنهایی مندوباره میسرایمتبه خط عبری نانوشتهتا دوباره دوستت بدارمو فاتح لبهای تابستانیت بشومتا مست در آغوشت ایستاده جان بدهمو به نام نامی توهزاران غزلبدون قافیه ناسروده بماندتا شهرآغوشتدوباره تا سحر برای من باز بماند
اینكه سلاح فروخته شده دراثرتعویض محل فروش یامدت زمانی بالاارزش بالایی میافت برای دونالدوحشت آفرین بود.
اوهمیشه ازیادآورشدن عبارت كاغذفاقدارزش واهمه نداشت.معاهدات اسلحه وغیره بیشترزیان نصیبش میكردند.
امكان داشت كشورهاسلاح هارامهندسى معكوس كنند.ازآن جهت تحمیل قوانین استفاده كنندیاازآن بعنوان جانشین طلاودلاراستفاده كنند.
فكراوسراسرسودآورى نداشت دركل بروزبودن همه سلاح هادركشورهاراخواستارنبود.شایدبرایش دنیاجوردیگری معنی پیدامینمو
<<نه به گذشته می بایست فکرکنم و نه به آینده. گذشته شبیه کتابی بود تلخ و شیرین که حتی خواندن یک سطرش شهامتم را از بین می برد و قدرتم را زایل می کرد. آینده کتاب نانوشته ی کاملا سفیدی بود...شبیه دنیا پس از طوفان نوح.>>
 
ما بی عشق، ما بی شور، ما بی امید، ما بی میل به استقامت و قدرت ورزیدن، ما بی لبخند، ما بی تحمل و تاب آوری، ما بی نبوغ، ما بی اشتیاق، ما بی دلیلی برای تلاش کردن، آنچنان زنده نیستیم. 
وقتی
هم قصه‌ی نانموده خوانی
هم نامه‌ی نانوشته خوانی
چی بگم؟
اگر چیزی می‌گم
فقط به این خاطره:
«وَ مَا تِلْکَ بِیَمِینِکَ یَا مُوسَى
قَالَ هِیَ عَصَایَ أَتَوَکَّأُ عَلَیْهَا وَ أَهُشُّ بِهَا عَلَى غَنَمِی وَ لِیَ فِیهَا مَآرِبُ أُخْرَى»
دوستت دارم [قلب]
 
 
* دیدن و دریافت تصویر این پست (+)
به نظرم گرفتن رنگ از تصویر بلایی بر سر واقعیت می‌یاره که هیچ ویرایش دیگری نمی‌یاره. برای
من این یه ضعف محسوب می‌شه. عکاس و فیلم‌سازی که تصویر سیاه سفید می‌سازه در
انتقال منتظورش ضعیفه و ساده‌ترین روش رو برای القاء منظور مورد نظر انتخاب می‌کنه. همین‌طور
تاریک کردن فضا که تو بعضی فیلم‌ها و سریال‌ها مرسومه. با تاریک کردن فضا صحنه به
کنترل کارگردان درمی‌یاد و ضعف‌هاش دیده نمی‌شه.
به نظر من کم کردن نور و رنگ ابزاریه برای پوشوندن ناتوانی
..::هوالرفیق::..
در بخش زنان و مامایی (OBGYN) روزهای دوشنبه معادل دو کشیک به حساب می‌آید چرا که بیماران اسکجول (Schedule) را در آن روز در بخش می‌خوابانند و این به آن معناست که این بیماران نوبت عمل دارند، بنابراین آزمایشات و پیگیری‌های قبل از عمل‌شان حسابی کار کشیک را زیاد می‌کند. البته یک نکته‌ی نانوشته‌ی دیگر هم دارد و تنها برای آن‌هایی که در بیمارستان فقیهی هستند صدق می‌کند: راند روزهای سه‌شنبه استاد پارسانژاد ساعت 7:30 صبح!
من هم دقیقا...
ادامه م
بازار بی رحم تر از اونی هست که فکرشو میکنید
قانون نانوشته ای در بازار سهام عنوان میکنه که همیشه تعداد بازنده ها بیش تر از برنده هاست. سعی کنید قدر سودهایی که کسب کرده اید رو بدونید و مدام ریسک های غیر معمول نکنید هر سهمیو بدون مطالعه و تحلیل خرید نکنید و دلسوز سرمایه خودتون باشید.شرط اول سرمایه گذاری حفظ اصل سرمایست
هر چی بیشتر میگذره، ییشتر به این میرسم که در زندگی اش و در قلبش هیچ اثری از من را نگه نداشته است.   دلم را خوش کنم به امید واهی و خیال های بی اساس که چه!  تا چه موقع؟   
دریغا که نیست نشانی از من..
سوالم اینست که به کدام عهد نانوشته ای ماندم.  بخاطر هیچ که آدم نمیماند.. خب باید بالاخره باور کنم که هیچ نمانده است از من در قلب و جانش.  سوگواری و اندوه من از این است که روزی هیچ اثری از او در من هم نمانده باشد.. و قاطعانه تمام شده باشد..  که در آنصورت.. هیچ
تا حالا شده یه موضوع به مغزتون فشار بیاره برای نوشته شدن اما حتی ندونین چه نوشته ای هستش!؟شده هرشب خوابشو ببینین اما صبح حتی یادتون نیاد چی بوده اون خواب؟شده مغزتون رو به افول باشه از این قضیه!؟
این حجم از غریبگی برای چیه؟
چند وقته نتونستم بنویسم درست و حسابی رو خدا میدونه
اما این قضیه دیگه داره میره روی اعصابم...
رنگ بندی کرکره برقیکرکره برقی فلزی که به صورت غیر شفاف میباشد در کوره رنگ الکترواستاتیک رنگ میشود در واقع این رنگی میباشد به لوازم خانگی مثل لباسشویی و یخچال زده میشود و این روش کیفیت زیادی دارد.
کرکره سفید رنگپرفروش ترین رنگ کرکره برقی همان رنگ سفید است. کد رال رنگ این کرکره ها 9016 است. این رنگ به انگلیسی Traffic White نامید می شود. اکثر کارخانجات تولید کننده نیز معمولاً همین کد رنگ را برای کرکره های سفید خود انتخاب می نمایند و می توان گفت ، این کد
کارت ها و مصدومیت ها: به جز کارت های قرمز حین بازی، کارت ها هیچ پیامدی ندارند و مصدومیت ها همانند دیگر تورنمنت ها ثبت می شوند.نگرش تیم: اثر نگرش دست گرمی/بازی فصل در افزایش/کاهش روحیه کمتر از مسابقات معمولی در لیگ یا حذفی است. البته اثر این دو نگرش بر ریت هافبک در حین بازی همانند دیگر بازی هاست.تمرین: بازی در یک مسابقه از لیگ قهرمانان هیچ نقشی در تمرین دیدن بازیکنان ندارد ( یعنی دقایق بازی در لیگ قرمانان، جزء دقایق تمرینی بازیکنان محسوب نمی ش
وقتی
هم قصه‌ی نانموده خوانی
هم نامه‌ی نانوشته خوانی
چی بگم؟
اگر چیزی می‌گم
فقط به این خاطره:
«وَ مَا تِلْکَ بِیَمِینِکَ یَا مُوسَى
قَالَ هِیَ عَصَایَ أَتَوَکَّأُ عَلَیْهَا وَ أَهُشُّ بِهَا عَلَى غَنَمِی وَ لِیَ فِیهَا مَآرِبُ أُخْرَى»
دوستت دارم [قلب]
 
 
* برای دریافت پوستر در اندازه‌ی اصلی، روی تصویر کلیک کنید!
وقتی
هم قصه‌ی نانموده خوانی
هم نامه‌ی نانوشته خوانی
چی بگم؟
اگر چیزی می‌گم
فقط به این خاطره:
«وَ مَا تِلْکَ بِیَمِینِکَ یَا مُوسَى
قَالَ هِیَ عَصَایَ أَتَوَکَّأُ عَلَیْهَا وَ أَهُشُّ بِهَا عَلَى غَنَمِی وَ لِیَ فِیهَا مَآرِبُ أُخْرَى»
دوستت دارم [قلب]
 
 
* برای دریافت پوستر در اندازه‌ی اصلی، روی تصویر کلیک کنید!
دردا.دردا از من.دردا از این عمرهای کوتاه و بی‌اعتبار ما.دردا از نبودن‌ها و رفتن‌ها.دردا از تو که هم نامه‌ی نانوشته خوانی و هم قصه‌ی نانموده دانی.دردا از تو که یادت مونس جانم است.دردا از من که با این همه‌ آدم نمی‌شوم که نمی‌شوم.دردا از من که زندگی می‌کنم برای آن لحظات که حتی با آن «برام هیچ حسی شبیه تو نیست، کنار تو درگیر آرامشم، همین از تمامِ جهان کافیه، همین که کنارت نفس میکشم» هم گریه‌ام بگیرد و غرق لذت شوم، اما برایم این لحظات هم محد
با مریم زودتر رسیدیم. رفتیم یکم تو تاریکی و خنکی و سرسبزی اطراف قدم زدیم تا شب‌تر بشه. بعد چایی خوردیم و تو راه هم سایه رو دیدیم. رفتیم داخل مسجد...قبل اینکه اقای ابطحی بیان تو حیاط باصفاش چرخ زدم ... اهل ِ مسجد دم گرفته بودن‌....کنار حوض باصفا و فواره‌های بلندش ایستادم و چشم دوختم به میاندار...بچه‌ها با فوارهای حوض بازی میکردن و گه‌گاهی با ریختن اب روی سر و صورتم از فکرهام بیرون میکشیدنم...دلم با اینکه مدتهاست برای یک گریه از ته دل تنگ شده اما ا
۱. بهمن‌ماهی که گذشت کانون خیریه‌ی دانشگاه‌مان تصمیم گرفت در قالب یک اردوی جهادی، کلاس‌های کمک‌آموزشی‌ای را در مناطق محروم حاشیه‌ی شهر (مثلا صندل‌آباد) در آخرهفته‌های اسفندماه برگزار کند.
شبی که قرار بود فردایش اولین روز اجرای این طرح باشد دبیر این کانون که دوست خیلی صمیمی من است از من خواست تا فردا همراه تیم بروم.
بنابراین با درخواست دوستم بود که پای من به آن‌جا باز شد، اما تجربه‌کردن تنها یک‌روز آن فضا به‌قدری شیرین بود که دلم می
 
با مرور نامه‌ی اول در ذهنم، برمی‌گردم به همان روزها، از ۲۱ آذر تا اوایل خرداد. تا روزی که جسارت اظهار عشق پیدا کردم و آن چه را که در دل داشتم روی کاغذ نگاشتم و به قاصدک‌ها سپردم. چه خیال‌ها که بافتم تا پاسخ آن نامه را دریافت کنم. گاه به یاد آن نگاه به خود امید می‌دادم که پاسخ این اظهار عشق، چیزی جز عشق نیست و گاه معشوق را مغرورتر و خویشتن‌دارتر از آن می‌دیدم که با اولین کاغذ پیام عشق و دلدادگی فرستاده باشد. چند روزی گذشت. صبح شنبه بود که پا
توی خانواده مون به فاصله ی چهار - پنج نسل، خانم زیبایی زندگی میکرده که روحیات و اخلاق خاصی داشته. خوش سلیقه، خوش اخلاق، کدبانو و هنرمند بوده و بیش از هم دوره ای ها به ظاهرش اهمیت میداده. شاید همین ویژگی ها باعث شده که سرنوشت خیلی غم انگیزی رو از سر بگذرونه و مسبب داستان های غم انگیزتری برای نسل های بعد خانواده باشه. با شنیدن جزییات قصه ش به این فکر فرو میرم که هنوز چقدر قصه ی ناشنیده و نانوشته هست. قصه هایی حقیقی  که از افسانه ها و حکایت ها پیشی
داشتم برای لیلی شکلک در میاوردم که مسافر آخر سوار شد، همان خانوم مهربونی که وقتی وارد ایستگاه شد بهم لبخند زد و گفت morgen :) شارژ کارت اتوبوسش تموم شده بود و کارت پول همراه نداشت. شروع کرد با راننده چونه زدن که خب من الان کارت پول همراهم نیست و دارم می‌روم کلاس زبان و دیرم شده و ... راننده هم شوخی نداشت می گفت که برو از اون فروشگاه کنار خیابون کارتت رو شارژ کن و با اتوبوس بعدی بیا و خب به من مربوط نمیشه که کلاست دیر شده و خب حالا که کارت پول نداری، ن
۱
من

در بهار، هنگامی که تصمیم گرفتم درباره‌ء چیزهای سپید بنویسم، اولین کاری که کردم تهیه‌ء یک فهرست بود.
بندهای قنداق
روپوش نوزاد
نمک
برف
یخ
ماه
برنج
امواج
یولان‌(۱)
پرنده‌ء سپید
«به سپیدی خندیدن»
کاغذ نانوشته
سگ سپید

کتاب سپید
نویسنده: هان کانگ
مترجم: مژگان رنجبر
ناشر: چترنگ
نوبت چاپ: اول، ۱۳۹۷
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد. توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشد با این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.

روزها میگذرند ، زمان کارش گذشتن هست باید گذشت گذشت گذشت ...
فردا در انتظار توست ، تصمیم های امروز تو فرداتو میسازن . 
+ کمی فاصله برای خودم تجویز کردم .« سلام روزگار نو خداحافظ نانوشته ها » 
+ موزیک
فکر میکنم ویروس ها تا بدن ضعیف و نحیف منو میبینن دستاشونو میزنن به هم و یه هفته ده روزی خودشونو به یه بدن خوش ویروس مهمون میکنن.. از هر موج آنفولانزای اومده هیچ کدومو رد ندادم.. یک هفته تب و لرز.. درد و بی اعصابی و همزمان باهاش کار.. عملا کل خانواده بسیج میشدن تا نمیرم! یکی کارای خونه رو میکرد یکی سوپ میاورد یکی سرم وصل میکرد خلاصه کفن رو فروختم و همین یکی دو هفته پیش بلاخره لباس عافیت پوشیدم.. 
اما کرونا که امیدوارم بدنم بعد از اون همه روزها و شب ه
سلام آقای نقاره ها و ناله ها، سلام آقای
گلدسته ها و گلایه ها، سلام آقای صحن ها و صحبت ها و سلام آقای متن های
نانوشته و حرف های ناگفته…
می دانم می شنوی مرا، در سکوت چشم های خیره ی من زیارتِ نامِ تو در امتداد اشک ها ظهور می کند.
یا رضا می گویم و راضی می شوم به دوری راه و دست بر سینه تا آسمان دیدار تو قد می کشم:
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا(ع)
توانایی اختصاص داده شده به هر لول از مهارت  

Level
دروازه بانی
دفاع
بازیسازی
بازی در کنار
پاس
گلزنی
ضربات ایستگاهی

20
924
1791
1480
995
1355
1547
287

19
797
1487
1247
855
1148
1300
246

18
691
1268
1070
741
988
1114
210

17
600
1092
924
642
854
961
179

16
519
942
798
555
738
830
153

15
446
809
685
478
634
713
131

14
380
689
584
407
540
607
112

13
321
580
493
344
457
511
95

12
268
484
412
287
381
427
81

11
222
401
341
238
315
354
68

10
183
330
281
195
259
291
56

9
150
271
231
161
213
240
46

8
123
221
190
132
173
197
37

7
99
175
150
105
137
156
28

6
76
134
114
81
104
119
21

5
56
98
84
60
75
88
15

4
39
65
57
41
51
59
9

3
23
39
34
25
31
36
5

2
12
18
17
12
14
17
2

1
2
4
4
2
3
4
1

 
پت
 
 
کرکره برقی فلزی که به صورت غیر شفاف میباشد در کوره رنگ الکترواستاتیک رنگ میشود در واقع این رنگی میباشد به لوازم خانگی مثل لباسشویی و یخچال زده میشود و این روش کیفیت زیادی دارد.
کرکره سفید رنگپرفروش ترین رنگ کرکره برقی همان رنگ سفید است. کد رال رنگ این کرکره ها 9016 است. این رنگ به انگلیسی Traffic White نامید می شود. اکثر کارخانجات تولید کننده نیز معمولاً همین کد رنگ را برای کرکره های سفید خود انتخاب می نمایند و می توان گفت ، این کد رنگ به یک استاند
وقتی مهمان دارم نت گردی ام طبق یک قرار نانوشته با خودم به یک سوم تقلیل پیدا میکند تا قدر با هم بودن را بیشتر و بهتر بچشم و درک کنم 
وقتی مامان نرگسم مهمانم می شود نت گردی ام تقریبا صفر می شود...
سعی می کنم از دقیقه به دقیقه اش نهایت استفاده را ببرم و از بودنش نهایت لذت.
امروز صبح بچه ها را سپردیم همسر جان و با مامان راهی بازارچه تعاونی (دوصفر شش )شدیم و کمی خرید واجب کردیم و برگشتیم
بهترین مشاور من در خرید مادرم است انقدر با سلیقه و به جا و کاربردی
همیشه با خودم یه عهد نانوشته داشتم؛ زمانی به ازدواج فکر کنم که در اوج بی نیازی از همسر باشم. اینطوری خیالم راحته که تو رو فقط برای خودِ خودت میخوام. همیشه گمون میکردم تا دور و برای 30 سالگی به این استقلال عجیب و غریب شخصیتی و روحی نرسم. استقلالی که شاید دور از دسترس اکثریت باشه. اما انگار ده سالی جهش کردم، انگار قراره دهه ی سوم زندگی با تو بگذره.
الان می تونم تنهایی در یک سلول سه در چهار تا آخر عمر زندگی کنم و کاملا هم خوشبخت باشم و از زندگیم لذت ب
در این پست اشاره کردم که یکی از مهم ترین چالش هام اینجا اینه که چطور به زبون اینا مودب باشم. مشکلات اساسی دیگری هم هستن که باهاشون دست و پنجه نرم می کنم، و از این قرارن:
1- ضمیر جمع برای ابراز احترام وجود نداره!
به استاد میگیم تو، به همکلاسی میگیم تو، به فروشنده میگیم تو، به بچه های رهگذرا میگیم تو، و این باعث میشه من شدیدا حس گستاخی بهم دست بده. تازه این سوای این مساله س که استاد رو باید به اسم صدا کرد! یعنی اگه بگی «همونطور که استاد گفته فلان» تع
تو مرا می‌کُشی. صدها بار. گاه آدمی‌زاد می‌میرد برای او که جانش را می‌گیرد. کُشنده‌ی منی و جان‌دهنده‌ی من. آن جهان دیگری که بدان پناه می‌برم آن‌ هنگام که جانم و روحم به ستوه آمده باشد، اما آن جهان دیگر که از واقعیت دردناک‌تر می‌شود. وهم منی‌ و واقعیت من. کُشنده‌ی منی به وقت هجوم سردرد و درماندگی. ملالت منی و سلامت من.
کشنده‌ی منی آن‌گاه که پر از کلمه‌ام و هیچ ندارم برای نوشتن و می‌کُشی مرا حتی آن ساعت که می‌نویسم. نانوشته‌ی منی و نوشته
دغدغه‌های فرهنگی
.......
شرح مزجی یکی از بیانات محوری مقام معظم رهبری در سال ۱۳۷۳ با استفاده از دیگر بیانات معظم له است.
✨دغدغه‌های فرهنگی‌ یکی از بهترین، شیواترین و زیباترین کتاب‌هاییست که خوانده‌ام. کتابی که تک تک کلمات آن انگار با عمر ۲۱ ساله من راه رفته و قد علم کرده... 
✨دغدغه‌های فرهنگی، دغدغه‌های مردیست که در بالاترین جایگاه سیاسی عقیدتی جمهوری اسلامی ایران دغدغه‌های جامعه‌ی خود را از پایین‌ترین تا بالاترین نقطه آن می‌شناسد...
ک
 و این چنین است که رابطه ی من و خدای قدرتمند و بزرگ می تواند همین قدر صمیمانه همین قدر ساده و دوست داشتنی باشد.
اما حقیقت اینکه خدای قدرتمند نمیخواد این کار رو بکنه. به نظرم یه نقشه ی دیگه ای داره. لابد چیزی دیگه در سرش داره که من متوجه نمیشم. آخه من هنوز زبون خدایی بلد نیستم. من حتی حق ندارم این طور با خدا صحبت کنم چون قباحت داره و حتما خدا من رو فلک میکنه. ولی حقیقت هیچ کدام اینها نیست. خدایی که بی نیاز است و مهربان این گونه رفتار نمی کنه. بله داش
وقتی فهمیده بود که باردار است، لپهایش گل انداخته بود و دندان هایش توی چشم میزد. در میان جمع، زیر لباسش بالشت میگذاشت و ادای آدمهای حامله را درمی آورد. 
چند روز پیش میگفت: چهار ماه دیگر مادر میشوم. من یه بچه به دنیا میارم.
امروز شوهرش در بیمارستان با مردی که ماشینش را بد پارک کرده بود دعوا میکند و از هوش میرود. دختر سیاه بخت گونه های سرخش را به بازوهایم میمالید و میگفت: دلم بریان است، دلم بریان است دادا، تو به دادم برس. دردمو به کی بگم، دادا تو مگ
► ترتیب مسابقات لیگ در هفته های مختلف در جدول زیر آورده شده است: 

هفته 1
1 - 2
3 - 4
5 - 6
7 - 8

هفته 2
4 - 1
2 - 7
6 - 3
8 - 5

هفته 3
1 - 8
3 - 5
4 - 2
7 - 6

هفته 4
6 - 1
2 - 3
5 - 7
8 - 4

هفته 5
1 - 7
4 - 5
3 - 8
2 - 6

هفته 6
5 - 1
7 - 3
6 - 4
8 - 2

هفته 7
1 - 3
2 - 5
4 - 7
6 - 8

هفته 8
3 - 1
5 - 2
7 - 4
8 - 6

هفته 9
1 - 5
3 - 7
4 - 6
2 - 8

هفته 10
7 - 1
5 - 4
8 - 3
6 - 2

هفته 11
1 - 6
3 - 2
7 - 5
4 - 8

هفته 12
8 - 1
5 - 3
2 - 4
6 - 7

هفته 13
1 - 4
7 - 2
3 - 6
5 - 8

هفته 14
2 -1
4 - 3
6 - 5
8 - 7

► هرگاه تیمی بدون صاحب شود، در اولین فرصت پس از یکی از زمان های زیر، بات (bot)خواهد شد:- قبل از با
زمان مسابقات دوستانه بین المللیبرنامه هتریک(بر اساس ساعت)(زمان انجام مسابقات لیگ، حذفی؛ دوستانه؛ اپدیت و ... ): (http://www.angelfire.com/theforce2/helghallen...e.htm)ساعت برگزاری بازی های دوستانه داخلی: (https://wiki.hattrick.org/index.php?title=Friendly)اطلاعات کشوری: (http://fcclogo.kaoztribe.net/Countries.php)
دعای روز هفدهم ماه مبارک رمضان
خدایا! از کودکی آموختم تو همانی که نامه نانوشته را می‌خوانی. حدیث دل جز به درگاه کبریایی‌ات بازگو نخواهم کرد و نامه دل جز در حریم امن‌ تو نخواهم گشود؛ باور دارم که از دلم آگاهی و نیاز دلم را بدون شرح و بیان خوب درمیابی. یاری‌ام کن تا جوارحی را که تو عطایم کردی جز در راه بندگی حضرتت، مصروف نسازم و رشته امیدم را جز به رحمت بی‌دریغت معطوف نکنم.ای آگاه به نهان دل‌ها! امروز تو را با زبان روزه‌داران چنین می‌خوانم: «
حدود ساعت ۲۳ از خونه راه افتادم که کشیک سپیده رو توی اورژانس تحویل بگیرم تا بتونه نصف شب بره فرودگاه امام دنبال داداشِ از فرنگ برگشته ش. و مواجه شدم با اوضاع داغونی که من و سپیده دو تایی با همدیگه هم از پسش برنمیومدیم. سپیده کاملا هول کرده بود و نگران از اینکه تو این وضعیت آیا می تونه به من اعتماد کنه و کشیکشو بسپاره بهم یا نه. و من تازه از راه رسیده دارم نگاه می کنم یکی یکی به تخت ها، می رم سراغ پرونده ها و نت های سپیده رو می خونم ؛ در حالی که سپی
آخرین‌باری که لیوان چای‌ام سرد نشده بود کی بود؟ طعم آخرین چای داغ را به یاد ندارم. هرچه فکر می‌کنم احساس می‌کنم از مدت‌های بسیار دور اسفند بوده است و چای‌ام سرد می‌شده.
اسفند فصل شور و زندگی است. فصل بیرون‌آمدن از کرختی پنج ماهه‌ی پاییز و زمستان است. این روزها دارم تند‌تند همه‌ی کارها را انجام می‌دهم. انگار پای قول و قراری نانوشته و ناگفته با خودم مانده‌ام، باید همه‌چیز را قبل از شروع بهار آماده کنم.
راستش من عاشقانه لیوان‌های چایی ر
 
 
 
اگر شما هم طرفدار مد هستید می دانید که هر ساله یک رنگ به عنوان رنگ سال انتخاب می شود و باعث می شود تا در انتخاب رنگ لباس و رنگ دکوراسیون و… به آن توجه ویژه ای شود. سال ۲۰۲۰ هم در حال رسیدن است و دنیای مد هم بی صبرانه منتظر معرفی رنگ سال ۲۰۲۰ هستند.
بالاخره موسسه پنتون رنگ سال ۲۰۲۰ را اعلام کرد. رنگ آبی کلاسیک که در عکس بالا مشاهده می کنید را به عنوان رنگ سال انتخاب کرد.
رنگ سال یک قانون نانوشته است که اولین بار از سال ۲۰۰۰ به عمل آمد و تمام مر
- من...نمیدونستم. منو... ببخش!
+ این اتفاق حتما میوفته. ولی نه الان! تو عزیز دل منی. و این اولین باره. و این اولین باره که در هم شکسته میشم. میبخشم اما، فقط یه خرده دیرتر. و این حق رو دارم. تو باختی پسر! این بازی رو باختی. این بازی کوچیک رو. اما این آخرش نیست. بخشیده میشی. برمیگردیم به دوتایی بودن پر عشقمون، انگار که اتفاقی نیوفتاده. انگار که چیزی نشکسته! اما بی‌انصافیه اگر پیش خودت فکر کنی که من همیشه اون آدم بخشنده‌ام. عاشقی آدم رو احمق جلوه میده. اما
آخرین‌باری که لیوان چای‌ام سرد نشده بود کی بود؟ طعم آخرین چای داغ را به یاد ندارم. هرچه فکر می‌کنم احساس می‌کنم از مدت‌های بسیار دور اسفند بوده است و چای‌ام سرد می‌شده.
اسفند فصل شور و زندگی است. فصل بیرون‌آمدن از کرختی پنج ماهه‌ی پاییز و زمستان است. این روزها دارم تند‌تند همه‌ی کارها را انجام می‌دهم. انگار پای قول و قراری نانوشته و ناگفته با خودم مانده‌ام، باید همه‌چیز را قبل از شروع بهار آماده کنم.
 
راستش من عاشقانه لیوان‌های چایی
کم پیش نمی آید اینجا (آلمان) که ببینم کسی با حوصله با کودکش، با پدر یا مادر پیرش یا سگش حرف بزند. بر خلاف تمام تفکراتی که از روی نوشته های روزنامه ها، تصاویر فیلم ها و گفته های دیگران در ذهنم قالب شده بود، اینجا مردم را بسیار معمولی و گوناگون یافتم. مثل خود ایرانی ها پر از تنوع. آدم مهربان و آدم نامهربان کنار هم.
کم پیش نیامده اینجا که ببینم کسی از سر حوصله سر رفتن در انتظار اتوبوس و یا قطار، سر صحبت را با من باز کند! گاهی مردم هر جور که شده می خواه
 
 
 
 
دو سال قبل مطلبی نوشتم درباره کتاب، خاطراتم از کتاب‌ها و کتاب‌خواندن‎ها، پست طولانی شد و بخش مربوط به نمایشگاه کتاب نانوشته ماند. حالا و شروع نمایشگاه کتاب، و حال و هوایی که با خودش به همراه می‌آورد، انگیزه‌ای شد برای نوشتن درباره نمایشگاه آن هم در این وبلاگِ غبار گرفته.
 
 
 
 اولین بار دوران دبیرستان با سه نفر از دوستان مدرسه رفتیم نمایشگاه کتاب و از همون سال‌ها رفتن به نمایشگاه کتاب تبدیل شد به یک آیین سالانه، آیینی که هر سال ب
خب. میدونی که بعد از جریانات پارسال، دیگه اصلا حس خوبی به این مسابقه فرهنگی هنری نداشتم. مسابقه‌ای که پنج شیش سال پیش برام
به شدت ارزشی و مهم تلقی میشدن الان چیزی بیش از یک شوخی محسوب نمیشه.

وقتی خانم معاون اومد دم کلاس و تحت
عنوان "خوش‌خبری" گفت که من و فاطمه اول شدیم و باید بریم مرحله‌
استانی، با امیدی ناامیدانه پرسیدم: شعر که نشد نه؟

گفت: نه ولی خب حالا
رنگ روغن اول شدی دیگه. وسایل یادت نره‌ها. گفتن بومت 45 در 60 بومیران یا وینزور. رنگاتم وست
 
 
 
 
دو سال قبل مطلبی نوشتم درباره کتاب، خاطراتم از کتاب‌ها و کتاب‌خواندن‎ها، پست طولانی شد و بخش مربوط به نمایشگاه کتاب نانوشته ماند. حالا و شروع نمایشگاه کتاب، و حال و هوایی که با خودش به همراه می‌آورد، انگیزه‌ای شد برای نوشتن درباره نمایشگاه آن هم در این وبلاگِ غبار گرفته.
 
 
 
 اولین بار دوران دبیرستان با سه نفر از دوستان مدرسه رفتیم نمایشگاه کتاب و از همون سال‌ها رفتن به نمایشگاه کتاب تبدیل شد به یک آیین سالانه، آیینی که هر سال ب
این روزها به لطف برنامه های اجتماعی دایره ارتباطات و مقایسه های بشر وسیع تر شده است.
قدیم تر ها اوجِ ارتباط گیری و باخبر شدن از چند و چون زندگی ها ختم میشد به مراسم های هفتگی دعای کمیل محترم خانوم!!! اما امروزه تنها و تنها با لمس کردن یکسری آیکون ها میشود از خصوصی ترین مسائل زندگی دیگران باخبر شد،مسائلی که قدیم تر ها خبره ترین خاله خانباجی ها هم از کشفش عاجز بودند!
نمیخواهم شعاری صحبت کنم که ایها الناس تهدید را به فرصت تبدیل کنید،ما در مقابلِ ت
آقای محمودی و بانو دارای چهار فرزند هستند.
فرزند سوم از حمایت مالی و عاطفی شدید والدین برخوردار است! گاهی هم خودشان کمک نمی کنند، خودش درخواست می کند و می گیرد. این فرزند دارای فرزند هم می شود و فرزندان او باز هم از حمایتی بیشتر از بقیه نوه ها برخوردار است.
 
آقای صمیمی و بانو داراری سه فرزند هستند.
یک پسر و دو دختر ... طبق قانون نانوشته ای که افراد با دید بسته و عصر حجری! دارند فرزند پسر حکم ولیعهد را دارد و در خانه سلطنت می کند به قولی گوشت غذا بر
غریبه از تو، غریبه با خودم. دور افتاده از تمامِ خود بودنم. توی پیچ ها و مسیر هایی نامربوط و جدید. توی یک رقابتِ ناخواسته کثیف، توی داستانی نانوشته سر برآورده ام و آنجا، با گیاهی معمولی چندان تفاوتی نخواهم داشت. توی این داستانِ "اهمیت نداشتن". یک جور هایی کمرنگ تر از قبل و نامرئی، قدم می زنم با کفش هایم، اگر بفهمی. خالی از حماسه روی خطی صاف، خالی از تمامِ خود بودنم. از یاد بردن خاطرات و آدم دیگری شدن، برایت همه ی اینها کافی نیست؟ کمتر مخاطب شدنت ا
بهار، یا دقیق‌‌تر بگویم، عید، مثل خنده‌ی بعد از دعوای زن و شوهری‌ست. مثل رهایی بعد از گریه. مثل آسمان آبی، بعد از طوفان شن. رسالتش، غبار روبی و رنگ پاشیدن به دنیای خاکستری ماست و چه خوب رسولی‌ست. قرار نانوشته‌ای دارد که هرسال، تو را می‌فرستد در گل‌فروشی محله. بی‌تابی و عجله‌ات را می‌گیرد و مجاب‌ات‌ می‌کند سر صبر، میان گلدان‌ها بگردی و یک‌دل‌سیر، چشم بدوزی به گل‌ها. حسن‌یوسف و پیچکی برداری تا خانه‌ات سبز شود. فقط بهار است که تو را ر
 و شعرهایم
،امضای تو را در پای خود دارد،
ای که قامتت، از بادبان بالاتر
و فضای چشمانت
 گسترده تر از آزادی ست،تو زیباتری،
از کتاب های نوشته و نانوشته من،
و سروده های آمده و نیامده ام
شهید علی عسکری سالروز ولادت و شهادت
@zakhmiyan_eshgh
به نام خدا
توی این سه سال سعی کردم سر کلاس‌های معارف حرف نزنم و وارد بحث‌های بیهوده نشم و حتی گاهی هندزفری چپوندم توی گوشم که چیزی نشنوم و حرص الکی هم نخورم. هر چند طبق یک قانون نانوشته همیشه توی کلاس‌ها یک دانشجو با تُن صدای بلند هست که از اول تا آخر با استاد بحث می‌کنه و هیچ کدوم از موضع خودشون کوتاه نمیان! و حتی گاهی بحث‌هاشون خنده‌دار هم هست. حالا چی می‌خوام بگم؟! می‌خوام بگم شرکت کردن توی چنین بحث‌هایی (البته بحث به جا و درست و منطقی ک
گمونم بعدا چیزی که ازین روزها یادم میمونه، نه فیلم های مارول باشه نه کوتاه کردن ابروهام که براش خیلی ذوق کردم، حتی شاید نصفه نیمه نوشتن های فن فیکم هم نباشه. یا دیدن یه نفر از خیلی خیلی قدیم که به سمت بدترین خودش تغییر کرده بود. میدونی چیه؟ قرارهای کوه با خانم و چیزیه که حتما یادم میمونه. وقتی بهم پیام میده که امروز بریم؟ من پا میشم پیرهن مانتو وار آبی رنگم رو میپوشم، تو آینه به اینکه چقدر چاق نشونم میده دهن کجی میکنم و بدو بدو با یه بطری اب به
 
ما قاسم سلیمانی را... نه؛ بگذارید از زبان خودم بنویسم، من قاسم سلیمانی را یک ابرمرد می‌دانستم، یک ابرقهرمان، به قول آنور آبی ها یک سوپرمن...
آری؛ من قاسم سلیمانی را یک ابر مرد می‌دانستم؛ شبیه پدر در بچگی‌هایم. آن موقع که انتظار داشتم هر اتفاقی می‌افتد پدرم قرص و محکم روبه‌رویش بایستد و ناکارش کند و هیچ طوریش هم نشود.
من قاسم سلیمانی را یک ابرمرد می‌دانستم؛ قرار همیشگی نانوشته‌مان این بود که من شعار مرگ بر آمریکا بدهم و او ضربه های اساسی
سرباز که بودم هر روز می‌گفتم سربازی تموم بشه فلان می‌کنم چلان می‌کنم. سربازی تموم شد نه فلان کردم نه چلان. هربار که مشغول کار یا درس و امتحان بودم می‌گفتم تموم بشن چیکار می‌کنم چیکار نمی‌کنم. تموم که می‌شدن هیچ کاری نمی‌کردم. برعکس؛ وقتی سرباز بودم بهترین سفرهای زندگیمُ رفتم. وقتی مشغول امتحان و مقاله و پروژه بودم ازدواج کردم! حالا یا سربازی‌ای که رفتم سربازی نبوده یا دانشگاهی که رفتم دانشگاه. ولی این یه قانون نانوشته‌ست که وقتِ زیاد ت
هر بازی جام حذفی کشوری و یا دسته ای، برخلاف مسابقات لیگ که تنها 1 امتیاز تجربه دارد، این مسابقات 2 امتیاز تجربه دارند. و هر مسابقه جام های چالشی هم 0.5 امتیاز تجربه دارند تیم ها در ابتدا بر اساس دسته ای که در فصل حاضر در آن بازی می کنند رتبه بندی شده و سپس در هر دسته طبق ترتیب زیر رتبه بندی می شوند:- تیم های فعال (با صاحب) سقوط کرده از دسته بالاتر.- تیم های فعالی که نه از دسته بالاتر سقوط کرده اند و نه از دسته پایینتر صعود کرده اند.- تیم هایی که خودشا
دو پست قبل دخترها کامنت دادن باز هم از اینها بنویس، من هم گفتم چشم. دو نکته به خاطرم می رسد که مهم است، این دو نکته را گوشه ذهنتان داشته باشید و لحاظ کنید.
اول آنکه عشق بی قید و شرط میان هیچ دو آدمی که ازدواج نکرده اند، وجود ندارد، فقط پدر و مادرها نسبت به فرزندانشان عشق بی قید و شرط دارند. پس این تنها یک افسانه است که برای این است که شما از استانداردهای خودتان کوتاه بیایید و طبق استانداردهای طرف مقابل رفتار کنید. به چه دلیل؟ عشق بی قید و شرط! یک
نمیدونم چی شد که ماها فکر کردیم یه نسخه برای هممون جواب میده! نسخه ی ازدواج تا قبل از حداکثر سی سالگی و به سرعت فرزندآوری و بعد فرزندپروری! 
تا قبل از فرزندآوری همه چیز بد اما قابل تحمله! این زندگی شخصی شماست که میتونید به بهترین نحو بهش گند بزنید و طبق قانون نانوشته جهانی از یه سنی به جای یک ادم افسرده توی خونه دو آدم افسرده باشید(توجه کنید که منظور اکثریته نه تمامیت)
ولی وقتی پای یک موجود دیگه رو به این کثافت دونی باز میکنی باید خیلی خیالت ا
باگان شهر هزار معبد و شهر جادویی میانمار. شهری که میگن نباید غروب و طلوع‌های طلاییش رو از دست بدی! درباره باگان و معابد و جادوی شهری که انگار در رویاهات داری میبینیش بزودی مینویسم، اما اومدم اینجا که از گمشده‌ی کوچیک اما مهمی بنویسم که من و خیلی‌ها به دنبالشیم. از لحظه‌ی رهاییِ ذهن از قوانین بی‌منطق ولی قبول شده‌ی زندگی، از بند‌های سنتی روزمره و از ترس‌های بی‌دلیل مغز.-دم غروب در اولین روز سفر در باگان، موتور گرفتیم و من با هُل کوچیکی ا
برای تکمیل کردن آرشیو پیوند‌های روزانه وبلاگم، سری زدم به قسمت پیوند‌های روزانه در پنل وبلاگم تا هم آرشیو را تکمیل کنم و هم تاریخ گذشته‌ها را حذف کنم. امّا دو نکته ذهنم را مشغول خود کرد، نکته اول را در پست بعدی می‌گویم، امّا نکته دوم؛ اینکه بلاگر بودن به صرف وبلاگ داشتن نیست. حتی به نوشتن در وبلاگ هم نیست، برای بلاگر شدن باید به کار‌هایی ملزم باشید از جمله پیوند‌های روزانه. البته این که می‌گویم باید به پیوند‌های روزانه ملزم باشید قانون
یک مسابقهٔ بی‌وقفهٔ نانوشته به خصوص بین جوان‌ترها وجود دارد برای دیدن آخرین فیلم‌‌های روز دنیا؛ سینمایی و انیمه و سریال. نمی‌توانم بگویم به کلی دورم از این رقابت که خودم هم حداقل برای درک جو موجود هم که شده، کارهای خوب را پیگیری می‌کنم. اما، واقعیت این است که آن چیزی که در اعماق وجودم به آن نیاز دارم، «داستان و روایت بومی ایرانی» است ولو با کیفیت پایین تصویری، ولو با تکنیک‌های یک قرن قبل دنیا در فیلم‌ و صدابرداری. هرچه می‌خواهد باشد ول
یک مسابقهٔ بی‌وقفهٔ نانوشته به خصوص بین جوان‌ترها وجود دارد برای دیدن آخرین فیلم‌‌های روز دنیا؛ سینمایی و انیمه و سریال. نمی‌توانم بگویم به کلی دورم از این رقابت که خودم هم حداقل برای درک جو موجود هم که شده، کارهای خوب را پیگیری می‌کنم. اما، واقعیت این است که آن چیزی که در اعماق وجودم به آن نیاز دارم، «داستان و روایت بومی ایرانی» است ولو با کیفیت پایین تصویری، ولو با تکنیک‌های یک قرن قبل دنیا در فیلم‌ و صدابرداری. هرچه می‌خواهد باشد ول
دانلود کتاب صوتی نی نوای الهی (فلوت خدا) اثر پال توئیچل
فرمت فایل ها: mp3 تعداد فایل ها: 13 حجم کل فایل ها: 156 مگابایت مدت زمان پخش: 7 ساعت 18 دقیقه نویسنده: پال توئیچل مترجم: مهیار جلالیانی زبان ترجمه: فارسی گوینده: برازرس ناشر: انتشارات قلم درباره کتاب: در این کتاب با قوانین معنوی نانوشته اشنا می شوید. این قوانین برای ...
دریافت فایل
یه رفتار جالبی هم هستش که وقتی یه نفر می‌آد دربارۀ یه ویژگی فردی خوب یا بد صحبت می‌کنه، بخش قابل توجهی از مخاطب‌ها واکنش‌شون نسبت به اون صحبت اینه که خب خدا رو شکر من ـ و گاهی من و عزیزانم ـ هم این ویژگی خوب رو داریم (با ذکر مثال)، یا خب خدا رو شکر ما همچین ویژگی‌ بدی رو نداریم (باز هم با ذکر مثال) و در ادامه نسبت به بعضی از دارندگان اون ویژگی بد اظهار انزجار می‌کنن و نسبت به خودشون و دارندگان اون ویژگی خوب مباهات.
حالا فرقی هم نمی‌کنه این حرف
یه رفتار جالبی هم هستش که وقتی یه نفر می‌آد دربارۀ یه ویژگی فردی خوب یا بد صحبت می‌کنه، بخش قابل توجهی از مخاطب‌ها واکنش‌شون نسبت به اون صحبت اینه که خب خدا رو شکر من ـ و گاهی من و عزیزانم ـ هم این ویژگی خوب رو داریم (با ذکر مثال)، یا خب خدا رو شکر ما همچین ویژگی‌ بدی رو نداریم (باز هم با ذکر مثال) و در ادامه نسبت به بعضی از دارندگان اون ویژگی بد اظهار انزجار می‌کنن و نسبت به خودشون و دارندگان اون ویژگی خوب مباهات.
حالا فرقی هم نمی‌کنه این حرف
حواسم این روزا خیلی پرته . امروز اشتباها یه ساعت زود اومدم سر کار . حالا فرصتو غنیمت شمردم و نشستم پای لپتاپ که بعد از مدت ها توی خلوت یک پست بنویسم :
یک دوستی ازم پرسید چرا ازدواج کنم ؟ اگه ازدواج کنم این توجهم به خدا ، این یاد خدا ، این حضور قلبم توی نماز و ... قاعدتا از بین می ره . یا کمرنگ میشه . گفتم اره قاعدتا همچین اتفاقی می افته . گفت پس چرا این اشتباه رو مرتکب بشم و ازدواج کنم ؟!
بهش گفتم تا وقتی یه فوتبالیست توی زمین تمرینه کار براش سخت نیست .
مقدمه:
مادر یکی از گران قدر ترین عشق ها است. بدون مادر نمی شود زندگی کرد. مادر ما را به وجود می آورد و با ما پیر می شود و یکی از دل انگیز ترین نغمه ها، لالایی مادر است.
تنه انشا: مادر برایم با ارزش ترین کلامی است که همواره تلاقی گر دردها و نگرانی است. مادر برایم چشمانی بی قرار است. مادر همیشه پشوانه ای است که در شادی و غم می توان به آن تکیه کرد. مادران سرزمین من هر کدام به زبانی سخن می گویند. زبان هایی چون:کردی، لری، ترکی و…. و لالایی های آن ها که بیا
دفترش را برمیدارد و ورق میزند بر خاطراتش، آن روز ها شاید ، آن قدر که فکر میکرد هم بد نبود، شاید نیازی به آنهمه غصه خوردن نبود، شاید امسال غصه نخورد یا اگر میخورد، کمتر بخورد،به هر حال باید تفاوتی باشد میان سال های زندگانی اش، مدتی تصمیم داشت وبش را پاک کند، فکر می کرد بس است با این اسم نوشتن، بس است انقدر مزخرف نوشتن و تذکر شنیدن، پابوس آقا که رفت، برای همه دعا کرد، حتی آدم های مجازی، حتی آنهایی که رفته بودند و حتی آن هایی که بودند و نبودند، وق
► جدول استامینا و قدرت استامینا بازیکنان بین سن 17 تا 24 

 
17
18
19
20
21
22
23
24

6%
4.26
4.26
4.26
4.96
4.96
4.96
4.96
4.96

7%
5.21
5.21
5.21
5.91
5.91
5.91
5.91
5.91

8%
5.95
5.95
5.95
6.65
6.65
6.65
6.65
6.65

9%
6.56
6.56
6.56
7.26
7.26
7.26
7.26
7.26

10%
7.06
7.06
7.06
7.76
7.76
7.76
7.76
7.76

11%
7.33
7.33
7.33
8.03
8.03
8.03
8.03
8.03

12%
7.40
7.40
7.40
8.10
8.10
8.10
8.10
8.10

13%
7.46
7.46
7.46
8.16
8.16
8.16
8.16
8.16

14%
7.52
7.52
7.52
8.22
8.22
8.22
8.22
8.22

15%
7.58
7.58
7.58
8.28
8.28
8.28
8.28
8.28

16%
7.63
7.63
7.63
8.33
8.33
8.33
8.33
8.33

17%
7.69
7.69
7.69
8.39
8.39
8.39
8.39
8.39

18%
7.74
7.74
7.74
8.44
8.44
8.44
8.44
8.44

19%
7.78
7.78
7.78
8.48
8.48
8.48
8.48
8.48

20%
7.83
7.83
7.83
8.53
8.53
8.53
8.53
8.53
خب اول از همه توضیح بدم چرا اسم این پست خوشگله یا goody goodyه. واس خاطر اینکه عبارت گودی‌گودی رو بارها شنیدم اشو توی سخنرانی‌هاش تکرار می‌کنه و خود کلمه یه آهنگ خاصی داره که هم خوش‌بیانه هم نمک‌ توشه هم شیطنت داره هم خودم از گفتنش خیلی حال می‌کنم. یک سری چیزا مثل گودی‌گودی هست که جایی شنیدم یا خوندم که ملکه ذهنم شده و ناخودآگاه می‌بینم دارم تکرارشون می‌کنم. یه مدت سعی می‌کردم جلوشونو بگیرم که از مهملات خوشم نیاد یا اگه میاد دیگه تکرارشون نک
بسم الله الرحمن الرحیم
به محض ورود من دیدم یه شلوار چسبان سفید رنگ تنش کرده با یه بلوز چسبان که تمام پستی بلندی های تنش رو معلوم میکنه. سریعترین واکنشی که تونستم نشون بدم این بود که زود سرم رو انداختم پایین و خیره شدم به فرش. یا خدا این دیگه چه وضعشه؟!!! اصلا با اصول اعتقادی و سلیقه ای من جور نبود. اما تو دلم خوشحال شدم که بهترین بهانه برای رد کردنش رو خودش بهم داد. مادرم چایی رو برداشت و رسید جلوی من، همونطور که نگاهم پایین بود چایی رو برداشتم ام
بسم الله الرحمن الرحیم
به محض ورود من دیدم یه شلوار چسبان سفید رنگ تنش کرده با یه بلوز چسبان که تمام پستی بلندی های تنش رو معلوم میکنه. سریعترین واکنشی که تونستم نشون بدم این بود که زود سرم رو انداختم پایین و خیره شدم به فرش. یا خدا این دیگه چه وضعشه؟!!! اصلا با اصول اعتقادی و سلیقه ای من جور نبود. اما تو دلم خوشحال شدم که بهترین بهانه برای رد کردنش رو خودش بهم داد. مادرم چایی رو برداشت و رسید جلوی من، همونطور که نگاهم پایین بود چایی رو برداشتم ام
سلام دوستان، امروز می‌خواهیم راجع به یک کاری صحبت کنیم که خیلی از روستائیان انجام هامیدیَن و مختص قشر خاصی هم نی، مثلاً نمیشاست بگوتُن که فقط دامداران اینکارِ مینُن یا کشاورزان، بلکه این عمل به فراخور نیاز در بین خیلی از روستائیان و حتی برخی مشاغل شهری مرتبط با حیوانات انجام می‌گرده.
این عمل که اصلاح محلی اون «بورمه» کردنه بر روی حیوانات خانگی از قبیل اسب، خر، بزغاله چَپُش و سگ انجام میبو. بورمه کردن معادل اَخته و خَتنه کردن در فارسی هست
قلم در دستم آرام و قرار نداشت.انگشتانم تمام تلاش خود را کرده بودند که مرا از آشفته بازار درون مغزم رهایی بخشند.اعصاب خرابم روی چشمانم هم اثر کرده بود.حتی نمی توانستند در حفره‌شان بایستند و دایم چون کودکان در حال جوش و خروش بودند.زبانم هم به دیوانگی‌ام اعتراض کرد:(اَه...)قلم را به گوشه‌ای پرتاب کرده و سه چهار برگ درون دستم را به دیوار کوبیدم.حتی نوشتن هم درمان دردم نبود...
با دستانم سعی در دوختن پلک‌هایم داشتم که...آری!این بار خدا دست به کار شده
بنام خداوند جان آفرین
زمین آفرین
آسمان آفرین...
همایش دو روزه نظریه قانون اساسی کارل اشمیت بیست و یکم خردادماه ۱۳۹۸ در پردیس فارابی دانشگاه تهران به کار خود خاتمه داد.
این همایش در ادامه مسیر همایش اصول نانوشته قانون اساسی، که سال گذشته برگزار شد گامیست در حد بضاعت، برای مقابله با خواندن و آموختن حقوق عمومی بر طریق پوزیتیویستی در ایران.
این گامهای علمی هرچند کوچک، امید دارد روحی تازه بر کالبد حقوق عمومی در ایران بدمد و با برجسته کردن پیونده
وقتی زندگی یه زوج دچار چالش شده، خیلی ها بهشون پیشنهاد میدن (گاهی هم امر میکنن) که بچه دار بشن تا مشکلشون حل بشه. حالا بماند که در مواردی مثل اعتیاد هم بعضی ها همچین پیشنهاد احمقانه ای میدن.
«اگر با مشکلی روبه‌رو شدید که نمی‌تونستید حلش کنید، بچه به‌تون تعلق می‌گیره که معمولا کمک می‌کنه»
شاید فکر کنید این نصیحت احمقانه مختص ما ایرانی ها (یا کشورهای جهان سوم) باشه اما این دیالوگی از فیلم The Lobster 2015 هست و نشون میده گویا این گونه نصایح بدون فکر
قانون نانوشته ای در جهان وجود دارد که می گوید : ” هیچ غذایی بدون دسر کامل نیست”اما امروزه بیشتر افارد از درست کردن آن اجتناب کرده و یا بدنبال طبخ دسرهای بدون فر هستند؛مانند پیراشکی سیب با سس بادام، چیزکیک یخچالی و کیک فنجانی شیره انگورچرا که این دسرها راحت تر و سریع تر آماده می شوند.از این رو در این بخش می خواهیم طرز تهیه کیک موزاییکی با پتی بور را آموزش دهیم.
طرز تهیه کیک موزاییکی با پتی بور
مواد لازم
 

شکر
۱/۲ پیمانه

بیسکوییت پتی بور
۲۵ عد
دانلود رمان پسر حاجی با فرمت پی دی اف
دانلود رایگان رمان با لینک مستقیم و فرمت های pdf,apk,epub,jar برای کامپیوتر و گوشی های اندروید و آیفون
 
| دانلود رمان پسر حاجی |
 
 
دانلود رمان پسر حاجی با لینک مستقیم و رایگان برای موبایل و کامپیوتر
دانلود رمان عاشقانه پسر حاجی با فرمت پی دی اف کاملا رایگان
و با دانلود سریع در اختیار شما عزیزان
 
♦|  نام رمان : پسر حاجی
♦| نویسنده : پریا قاسمی
♦| موضوع : عاشقانه / مذهبی
♦| فرمت : پی دی اف
♦| تعداد صفحات : در
قانون نانوشته ای در جهان وجود دارد که می گوید : ” هیچ غذایی بدون دسر کامل نیست”اما امروزه بیشتر افارد از درست کردن آن اجتناب کرده و یا بدنبال طبخ دسرهای بدون فر هستند؛مانند پیراشکی سیب با سس بادام، چیزکیک یخچالی و کیک فنجانی شیره انگورچرا که این دسرها راحت تر و سریع تر آماده می شوند.از این رو در این بخش می خواهیم طرز تهیه کیک موزاییکی با پتی بور را آموزش دهیم.
طرز تهیه کیک موزاییکی با پتی بور
مواد لازم
 

شکر
۱/۲ پیمانه

بیسکوییت پتی بور
۲۵ عد
ویروس کرونا منو یاد "نیپای" هند میندازه..
و همینطور سریال دوازده میمون شبکه سای فای...
این رو به طبع نمیتونستم توییت کنم،بخاطر سیالیت تفکر توییتر.
از الف. ها نفرتی پیش اومد و توییتی کردم که نهایتا فهمیدم چرا خانوم کتاب فروش توی صحبتاش با الف. ها توهین موج میزد.یه وبستـر بود که میخواستم برای تولدش بخرم.گفتم الف بریم قیمتشو بپرسیم.نفهمیدم چرا این خانوم با همچین لحنی باهاش صحبت کرد.دید که بیشتر ازون من دارم مثه مردا عمل میکنم و گفت مگه آقا نیست؟خو
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.
توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشد
با این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.

















سوگند به دَم « تو » به وقت دمیدن ات
به چشمه چشمه اشک به هنگام دیدن ات 
سوگند به زمان و زمین ظهور « تو »
به ذره ذره خاک مسیر
 
آختار منی ( پیدایم کن باز - گم شده ام )
 
امشب آمده بودم تنها باشم . با خودم . با وبلاگم . با نوشته هایم . با نانوشته هایم . با نقطه چینهایی که خالی از نوشته بودند و پر از حرفهای ناگفته و نانوشته . با آنانکه روزی ستودند و فردا روز چنان رمیدند که گویا نگفته بودند آنچه گفته بودند . مرا با آنان چکار ؟ از همان اول هم نبود حرفی میان من و آنها . من یک مستأجرم . روزی اینجا و روزی ؛ دیگر جای . از همان اول هم گفته بودم . اگر ندیدند ، اگر نشنیدند ، تقصیر من چیست ؟ گ
 
آختار منی ( پیدایم کن باز - گم شده ام )
 
امشب آمده بودم تنها باشم . با خودم . با وبلاگم . با نوشته هایم . با نانوشته هایم . با نقطه چینهایی که خالی از نوشته بودند و پر از حرفهای ناگفته و نانوشته . با آنانکه روزی ستودند و فردا روز چنان رمیدند که گویا نگفته بودند آنچه گفته بودند . مرا با آنان چکار ؟ از همان اول هم نبود حرفی میان من و آنها . من یک مستأجرم . روزی اینجا و روزی ؛ دیگر جای . از همان اول هم گفته بودم . اگر ندیدند ، اگر نشنیدند ، تقصیر من چیست ؟ گ
 
ما قاسم سلیمانی را... نه؛ بگذارید از زبان خودم بنویسم، من قاسم سلیمانی را یک ابرمرد می‌دانستم، یک ابرقهرمان، به قول آنور آبی ها یک سوپرمن...
آری؛ من قاسم سلیمانی را یک ابر مرد می‌دانستم؛ شبیه پدر در بچگی‌هایم. آن موقع که انتظار داشتم هر اتفاقی می‌افتد پدرم قرص و محکم روبه‌رویش بایستد و ناکارش کند و هیچ طوریش هم نشود.
من قاسم سلیمانی را یک ابرمرد می‌دانستم؛ قرار همیشگی نانوشته‌مان این بود که من شعار مرگ بر آمریکا بدهم و او ضربه های اساسی
ضمن آرزوی موفقیت برای همه داوطلبین کنکور فراگیر 98، توصیه های مهم به داوطلبین کنکور فراگیر به شرح زیر است:
1- دانشجویانی که هنوز بین انتخاب دانشگاه آزاد، پیام نور یا ... شک دارند، هر سه کنکور آزاد، فراگیر و سراسری را ثبت نام نموده و با نهایت تلاش و مطالعه هر سه آزمون را شرکت کنند و تصمیم گیری این مسأله را به زمان اعلام نتایج موکول نمایند (به هزار دلیل که مجال گفتن نیست).
2- در کنکور فراگیر، برای بالا بردن شانس قبولی، در رشته مورد نظر، گرایشی را انت
● ضریب قدرت بدنی (از هت تریک ارگانایزر): Stamina factor = ((stamina+6.5)/14)^0.6● ابزار های قدرت بدنی:(http://lizardopoli.altervista.org/staminia/)(http://www.hattrick-university.ro/rezistenta.html)(https://hattrickportal.pro/Utils/PlayerTraining...)● جدول قدرت بدنی و درصد قدرت بدنی بر اساس سن بازیکنان(17-39)(تشکر میکنیم از Schum (5176908) برای ساخت این جداول)- جدول استامینا و قدرت استامینا بازیکنان بین سن 17 تا 24 : (17255395.49)- جدول استامینا و قدرت استامینا بازیکنان بین سن 25 تا 32 : (17255395.50)- جدول استامینا و قدرت استامینا بازیکنان بین سن 34
دانلود رمان پسر حاجی با لینک مستقیم
| دانلود رمان پسر حاجی |
دانلود رمان با لینک مستقیم و فرمت های pdf,apk,epub,jar برای کامپیوتر و گوشی های اندروید و آیفون
دانلود رمان عاشقانه
 
 |  نام رمان : پسر حاجی
| نویسنده : پریا قاسمی
| موضوع : عاشقانه / مذهبی
| فرمت : پی دی اف
| تعداد صفحات : در حال تایپ
| خلاصه و قسمتی از رمان :
محراب دردانه حاج باباجانش میانِ خواسته ها و عقایدش دچار اشتباهى مى شود که راهى جز ریاکارى را انتخاب نمى کند. سمت و سوى دیگر داستان دخ
یکی از دغدغه های من، خواندنِ نمازِ اول وقت است!
در خانه ی پدری، از وقتی که یادم می آید، یک قانون نانوشته بوده: "اذان که شد، مهم نیست چیکار میکنی، باید بلند بشی و وضو بگیری و نماز بخونی." و خب طبیعتاً هر کسی که وقتِ اذان در آن خانه باشد، ناخواسته تابعِ جمع میشود.
منتها وقتی در خانه ی خودت، با قوانینِ خودت زندگی کنی، طول میکشد که یک قانونِ جدید، همه گیر و ماندگار شود. نه فقط در مورد نماز خواندن، این موضوع در مورد هر چیزی صدق میکند.
همیشه دوست داشتم
۱. خواستم بگم اگه امروز توی هیاهوی ناتموم تجریش، بوق بوق ماشینا برا زودتر رسیدن، ترافیک سرسام آور، شلوغی، آلودگی و سرما، یه اتوبوس دراااز رو دیدین که با صدای دیش دیریدیدین می لرزه اون ما بودیم. سی چهل تا دختر که حقیقتاً اسکل شدن و با آهنگ امشو شوشه قر میدن :))) مطرب رو دیدیم و من کسی بودم که دوبار دیده بودمش و غصه نخوردم چون بودن کسایی که برای بار پنجم شیشم می دیدن :))
۲. ری ری مثل همیشه دهن منو سرویس کرد چون با هر قدم که می رفتیم میگفت «روسریم خوبه
۱. کل روز رو دارم در مورد حق طلاق
بحث میکنم و نمیفهمم که چرا یه حق انسانی ساده که توی دنیای امروز باید یه
چیز مرسوم و عادی باشه، عملا توی این کشور تبدیل به جنگ هر روزه میشه و
باید برای پذیرشش حتی به شکل کلامی تا این اندازه انرژی صرف کرد! خسته
ام... خیلی خسته... خسته از تلاش برای کوچیکترین حقوق انسانی... خسته از
اینکه تو این کشور هر چقدر هم که بدویی باز قرار نیست یه انسان شناخته شی!
این عمیقا درد داره... اینکه هر چقدرم تلاش کنی باز راه به جایی نبری
دو سال زندگی میان آدمهایی که دوست یابی از بینشان برایم غیرممکن بود
دست کم یک چیزی را بهم فهماند. قدیمی شدن بعضی دوستی هایم نتیجه ی عادت و فرار از
تنهایی و حوصله ی آدم های جدید را نداشتن نیست. چیزی که ما را در تمام این سال ها
با وجود دلخوری ها، دعواها و قهرها کنار هم نگهداشته پایبندی به قوانینی نانوشته،
عبور نکردن از خط قرمزها و پیدا کردن ویژگی هایی در یکدیگه است که شاید در سطح
خودآگاه از این که چقدر برایمان این ویژگی ها مهم و شرطی لازم است بی خب
1. دیشب خوابم نمی گرفت. یادم افتاد طی روز یک بیت از یک شعر منزوی را توی گوشی ام سیو کرده بودم. از بی خوابی، موبایلم را برداشتم و شعر کاملش را سرچ کردم. نمی دانم دیشب هر بیت را چند بار خواندم و با خودم زمزمه کردم که امروز یکهو توی مترو به خودم آمدم و دیدم دارم از حفظ می خوانمش ... نمی دانم دیشب چه قدر سر بیت به بیتش ماندم ... فکر کردم ... غصه خوردم ... 
از زمزمه دل تنگیم، از همهمه بیزاریم // نه طاقت خاموشی، نه میل سخن داریم // آوار پریشانی ست، رو سوی که بگری
می‌رود، دنیایم می‌افتد روی سرازیری یک نواختی،فرو می‌روم توی کتاب هایم.احساس می‌کنم هیچ چیزیِ جدیدی برای اتفاق افتادن نیست، خیلی وقت است. دلم هیجان می‌خواهد، لذت کشفی تازه، آدم های جدید و کارهای نو.
رخوت وجودم را پر می‌کند. دلم میخواست می‌توانستم کوله پشتی ام را بردارم و بروم. بروم و جهان را به جای خواندن ببینم. آدم ها را دانه دانه سر بکشم. دلم میخواهد بروم و هر کجا دیدم روزمرگی دارد دنبالم میکند باز در بروم. بروم و قدم هایم را بگذارم روی خ
۱. کل روز رو دارم در مورد حق طلاق
بحث میکنم و نمیفهمم که چرا یه حق انسانی ساده که توی دنیای امروز باید یه
چیز مرسوم و عادی باشه، عملا توی این کشور تبدیل به جنگ هر روزه میشه و
باید برای پذیرشش حتی به شکل کلامی تا این اندازه انرژی صرف کرد! خسته
ام... خیلی خسته... خسته از تلاش برای کوچکترین حقوق انسانی... خسته از
اینکه تو این کشور هر چقدر هم که بدویی باز قرار نیست یه انسان شناخته شی!
این عمیقا درد داره... اینکه هر چقدرم تلاش کنی باز راه به جایی نبری د
میخواستم در کنار تمام نصایح و درسهای زندگی که درست و غلطش را نمی دانم بس که نانوشته است، از تو مراتب خاصِ تشکر را به جا بیاورم دخترکم.
اول از همه اینکه ممنون که یادم دادی برای آنچه که می خواهم گاهی لازم است پا به زمین بکوبم، صدایم را به عرش برسانم و چشمانم را ببندم و دهانم را باز کنم، ممنون که یادم دادی گاهی اوقات در مقابل برخی افراد باید که فطرتا وحشی بود. یعنی اگر گرفتنِ حق در عرفِ جامعه برابری کرد با زیستن در جنگل، اشکالی ندارد اگر به قولِ عر
پایه۸ درس۴ صفحه۵۳ صدای لالای مادر
انشا پایه هشتم در مورد صدای لالای مادر
مقدمه:مادر یکی از گران قدر ترین عشق ها است. بدون مادر  نمی شود زندگی کرد. مادر ما را به وجود می آورد و با ما پیر می شود  و یکی از دل انگیز ترین نغمه ها، لالایی مادر است.
تنه انشا: مادر برایم   با ارزش ترین کلامی است که همواره تلاقی گر دردها و نگرانی است. مادر برایم چشمانی بی قرار است. مادر همیشه پشوانه ای است که در شادی و غم می توان به آن تکیه کرد. مادران سرزمین من هر کدام به ز
بعدها، اگر اجل مهلت داد خواهم گفت برایشان از این سال و روزهایش. که چه سخت بود و پرالتهاب. پر از شکنجه و عذاب، پر از مصیبت و بلا. مدام دروغ می‌گفتند. مدام چیزی برای مخفی کردن و پنهان نگه داشتن داشتند. اشک می‌زیختیم و نفرین می‌کردیم و آه می‌کشیدیم. مدام جان می‌کندیم که زنده بمانیم. بلا بود که از زمین می‌رویید و از آسمان می‌بارید. سیل می‌کشت. زلزله می‌کشت. موشک می‌کشت. گلوله می‌کشت. مرض می‌کشت. همه چیز در عهدی نانوشته کمر بسته بودند به نابود
 
وقتی می روم رژ لب می خرم ؛ دلم می خواهد صورتی ترین یا قرمز ترین یا بنفش ترین رژ لب را بزنم اما معمولا می روم سمت یک رژ مات که بشود در مهمانی خانوادگی و دانشگاهم زد !وقتی می خواهم آرایش کنم دلم می خواهد پشت پلکم سایه ی سبز بزنم اما مثل همه فقط یک خط سیاه پشت مژه هایم می کشم و ریمل می زنم !دلم می خواهد موهایم یک رنگ هیجان انگیز کنم اما وقتی می روم رنگ مو بخرم قهوه ای را بر می دارم
آن قدر دوست دارم با مانتوی سفید با گل های قرمز که دامنش چین دار ب

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها