نتایج جستجو برای عبارت :

جامانده

روایت اینستاگرامی پرویز پرستویی از
پیدا شدن یک پلاک جامانده از دفاع مقدس، همزمان با بالا آمدن آب کارون
دارم غریب و آشنا را می شمارماین خیل مشغول عزا را می شمارم هی خواب می بینم پیاده در طریقش درجاده دارم تیرها را می شمارم دل تنگ مشهد می شوم هرگاه در راه سربندهای یا رضا را می شمارم اما خدارا شکر با انگشت هایم جامانده های کربلا را می شمارم پس سعی خودرا می کنم موکب به موکب این مروه های با صفا را می شمارم باعقل نه، من با جنون بی شمارم این لشکر بی انتها را می شمارم تسبیح من این است در طیِّ طریقش هر صبح تاول های پا را می شمارم آن قدر نزدیکم به اوک
فن بیان و صحبت کردنشان برایم دوست داشتنی هست،از علما و سخنرانان هستند.
روز ابعین گفتند:
وقتی ته دلت میگی ایکاش پیاده روی اربعین هم رزق من می شد...یا میگی امسال دوست دارم بروم پیاده روی..یا وقتی 
تصاویر را از طریق تلویزیون یا صفحه های مجازی میبینی و اشکت درمیاد که ایکاش رزق من هم میشد...
دیگه نگو جاماندم.
جامانده به کسی میگن که اصلا دلش با کاروان نیست و تو دنیای خودش زندگی میکنه.جامانده کسی هست که یک لحظه هم
 هوای این راه به سرش نمیزند.
وقتی میگن ا
بازار منفی و پر عرضه شد و فرصت خرید برخی سهام #جا_مانده از رشد را فراهم کردما روزانه و هفتگی سهام را از رشد بازار جامانده است را در گروه vip  با پرداخت هزینه ای اندک تحلیل و معرفی میکنیم
برای امروز یک سهم  کم ریسک و پرسود را با #بازدهی 150 درصدی معرفی میکنیم که در #منفی خریدار باشید
برای #عضویت و پرداخت به ایدی Frezayat@ و یا شماره 09351307055 پیام ارسال کنید
آلبومی قدیمی ام،
در زیرزمین خانه ای کلنگی
که واحدهایش را پیش فروش کرده اند.
در انتظار دستی جامانده در اعماق
که شاید آجرها نمی گذارند
خاطره ای فروریخته را ورق بزند
 
نجاتم بده!
در من هنوز لبخندی هست
که می تواند چیزی یادت بیاورد…
 
 
از : لیلا کردبچه
شب جمعه است
ارباب هوایت نکنم میمیرم...
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین
ارباب
تو خودت قول بده کرببلا می بری ام
شب لیله الرغائب خدا کنه قسمت و دعوت...

پ ن:
شهریور ماه سال گذشته(1396)در صحن با صفایت بودم...دلم اونجاست هنوز...جامانده...خوش ب حال دل من مثل تو دارد آقا...
دلتنگ کرببلایم. ..
هزار سال دیگر هم که بگذرد
هزار ضریح مطلا هم که برایت بسازند
ما باز هم برای کهنه پیراهنی که از تو دریغ شد، گریه می‌کنیم.
+مردهای خانه عازم تواند و باز من جاماندم...
+از ما جامانده‌ها چه بر می‌آید جز اینکه دور هم بنشینیم به روضه خوانی و اشک...
+الحمدلله علی کل نعمه
+المستغاث بک یا صاحب الزمان
کرونا به من نشان داد
هنوز هم هیچ قرنطینه ای
توان مقابله با
دلِ جامانده در حرمت را ندارد...
دلم برای هیچکس آنقدر تنگ نیست
که تحملش سخت باشد!!!..
اما;کرونا خاست بگوید
هیچ کس لایقِ زیارت نیست; نگران نباش
صبر کن...تا لایق شوی...!
#السلام علیک یا اباعبدالله الحسین
#کرونا درمانی
زخم بر دل دارم و سخت است پنهان کردنش
مثل هابیلی که گیجم کرده فکر مدفنش
 
پیش من لبخند تلخی زد که حتی هیچکس
‎انتظارش را ندارد لحظه‌ای از دشمنش
 
آن قدر دور است از من که شب ویرانی‌ام
‎گرد و خاکی هم نمی‌شیند به روی دامنش
 
‎رفت اما یادگاری بین ما جامانده است
‎حسرت او بر دل ما، حق ما بر گردنش
 
‎هم غم کنعانیان شد، هم عزیز مصریان
‎لطف‌ها کرده به یوسف قصه‌ی پیراهنش
 محمد شیخی
چشمهایم به تماشای تو اینجا ماندههرطرف شور تماشای تو زیبا ماندهدرسرم شوق وصال است ومن می دانمدیده بر در به تمنای تو یکتا ماندهعاشقم سهم من از عاشقی ودلبری امعشق وهم صحبتی با تو به شبها ماندهمی   نخواهم ز سبوی ونه زجام صهباباده نو شم من از آن ساغر پیدا ماندهشاعر عشقم وبا شوق وصال تو خوشمدلخوشم عشق تو در جان ودلم جامانده
چشمهایم به تماشای تو اینجا ماندههرطرف شور تماشای تو زیبا ماندهدرسرم شوق وصال است ومن می دانمدیده بر در به تمنای تو یکتا ماندهعاشقم سهم من از عاشقی ودلبری امعشق وهم صحبتی با تو به شبها ماندهمی   نخواهم ز سبوی ونه زجام صهباباده نوشم من از آن ساغر پیدا ماندهشاعر عشقم وبا شوق وصال تو خوشمدلخوشم عشق تو در جان ودلم جامانده
بهار قلب من 
تمام شد.تمامِ تمام.یک سال دیگر هم تمام شد.چه قدر زود!چشمم را روی هم گذاشته بودمکه سال نو آغاز شدو چشم که باز کردم و دیدم تمام شد.به همین زودی.
آقا!در سالی که گذشت، از دست من راضی بودی؟من دوست خوبی برای تو بودم؟به دوستی‌ام چه نمره‌ای می‌دهی؟چند بار دلت را شکستم؟حساب، دستت هست؟چند بار لبخند به لبت نشاندم؟جایی نوشته‌ای؟خانۀ محبّتت در دلم آبادتر شده یا ویران‌تر؟
دلم نمی‌آید این سؤال را بپرسمولی آزارم می‌دهد.نپرسم، آرام نمی‌گیر
خسته از حالِ این روزهای شهر
خسته از مقاومت
خسته از صبوری
خسته از بغض های بی امان 
خسته از دوری و فراق
کاش همین نزدیکی ها سراغی بگیری از ما
هوایِ ماندن درمیانِ یک مشت جامانده 
خیلی خراب است
خراب تر از آنکه بشود شرحش داد...
کاش روزی در آغوشت جان دهم
ماندن بدونِ تو عینِ مردن است...
دلم یک دنیا خرابه ی شام است آقا...
با سربیا که ببینمت به چشم...
هوایِ جنون دارم
جنون.
سال‌های زیادی از آن پاییز گذشته، اما او هنوز در آغوش من خواب است. یک منْ جامانده کنار آن دیوار و تکان نمی‌خورد، مبادا که او از خواب بیدار شود. چه لذتی بالاتر از این است که کسی آرامش را در آغوش تو پیدا کند؛ آغوشی که پیش از این به هیچ‌کار نمی‌آمد. یک منْ هنوز به آن دیوار تکیه داده و مست عطر موهای اوست. دلم که می‌گیرد دست می‌کشم بر تن او و نفس در سینه‌ام حبس می‌شود از هیجان. یاد خاطره هیجان اولین‌بار که لمسش کردم می‌افتم. لمس ِ ممنوعه و هبوط. خد
یک چیزهایی را می‌خواهید، و یک چیزهایی را می‌خواهید که بخواهید! برای مثال من می‌خواهم که سرعت و قدرت مطالبه‌ام باشد، در واقع گمان پیش‌فرضم این است که در پی اینان‌ام. اما به واقع به سمت انعطاف و استقامت می‌روم، یک‌جورهایی خواسته‌های خاموشی‌اند که زیر تمایل کاذب به نیرو و چابکی گم شده‌اند. هنر را می‌خواهم؛ آن هم با جان و دل، حال آن‌که نواختن را می‌خواهم که بخواهم، زیرا اولویت و دلدادگی‌ام جای دیگری‌ست و موسیقی به‌سان قلقلکی شیرین، ک
سر به زیر و آروممعکس کهنه رو دیوارنبض ناکوک من گاهیمی زند با کمی اجبارآتشی نمانده از منشمع سرد و خاموشمفندکی بزن شاید غم بریزد از دوشممعبد تنگ آغوشت باشکوه و رویاییحیف از این تن تشنه پشت مرز دنیاییپیکر ترد احساس و آذرک های جاماندهروی شن های داغ حسرتجای رد پا مانده !حسرتی که می بینی شال روی شونم شددرد سرد ندیدن ها زهر تلخ درونم شدتا کجا خیالات و خمسه های طولانیبوسه های سرخورده صورتک های بارانیرد شدن از این تقدیراندکی جنون می خواهدجنگ سرد ای
شد قسمتم از عشقِ تو غم، دربدری همرفتی، نگرفتی دگر از من خبری هماز غربت چشمان تو پیداست، که از من...نه نام و نشان مانده، نه حتی اثری همقبل از تو کمی غصه اگر داشت جهانم...بعد از تو نصیبم شده چشمانِ تری همرسوایی و دیوانگی و فاصله کم بود...در فالِ من افتاده کمی بی ثمری همجز هجمه ی بی رحم خزان بر تنِ این دل...جامانده کمی خط و نشان از تبری همگفتم غزلی از تو بسازم، نشد اما...عاجز شده از وصف تو "فاضل نظری" هم#طاهره_اباذری_هریس
 
 
 
فردا روز رژه میلیونی ارتش خداست...روز رزمایش زمینه سازان ظهورو فردا امام زمان نظاره گر آخرین یاران به جامانده اش است.
✅ همه با هم در راهپیمایی پرشور ۲۲ بهمن را در گلبهار
زمان: سه شنبه ۲۲ بهمن ساعت ۱۰ صبح مکان : مبدا مسجد امام خمینی (ره) مقصد مسجد جامع امام زین العابدین (ع)
وعده خدا نزدیک است
 
 
 
باورم نمیشه ی روز قبل رفتن که تقریبا مطمئن بودم همه چی اکیه سفرم بهم خورد..حسم؟داره قلبم میترکه از درد... همش فکر میکنم الان باید کجای مسیر می‌بودم و خاطرات پارسال جلوی چشمامه..
همسر؟بهش گفتم حالا که من نمیتونم  تو برو به جای جفتمون..قبول نمی‌کرد ولی بالاخره راضی شد..
بهش قول دادم آخر هفته تنها خونه نمونم....دارم میرم شهرستان پیش مادرشوهر اینا..توی ترمینال پر از ماشین های مهران شلمچه بود...داغ دلم تازه شد...
همسر میگه هر جا میرم اول به جای تو نماز
همان‌طور که مستحضرید، طبق برنامه‌ای که چیدم پیش نرفته ام و بی‌نظمی وبلاگم را فرا گرفته.
چند دقیقه پیش حساب کردم و از نه پست_ نوشته‌ای که باید تا الان منتشر می‌شد،شش تای آن و از هشت پست_هنری،سه تایش را نوشته‌ام! :/
امیدوارم بتونم لابه‌لای پست‌هایی که قرار است در ادامه  بنویسم؛ پست‌های جامانده را هم بنویسم و منتشر کنم.
مرگ بر بی‌نظمی ناخواسته! :)
 
+با تشکر از ماهان که بعد از اینکه جوابم به کامنتش را دوباره خواندم   
از خودم  خجالت کشیدم! با
در روزگاران پیشین، شغلی بنام خوشه ‌چینی وجود داشت. آنها که دست شان تنگ بود و خرمن و مزرعه ای نداشتند، پشت سر دِروگر ها راه میرفتند و خوشه های جامانده را از زمین بر میداشتند و گاها صاحب مزرعه به دروگران دستور میداد که شلخته درو کنند تا چیزی هم گیر خوشه چین ها بیاید. حافظ نیز در شعرى چنین میفرماید : 
ثوابت باشد ای دارای خرمن
اگر رحمی کنی بر خوشه چینی
دستفروشان «خوشه چین» های روزگار ما هستند، آنهایى که در این هوای سرد چشم دارند به اینکه از جیب ما
#شیر:شیر می باید بوددر این راز بقای دنیاگربه ی دست آموز استشیرِ در سیرک  #نان:- به کودکان زباله گرد: به دنبال نان ته مانده ایستکه جامانده بوددر سفره ی نان دیگران   #اشک:اشک هایم بند نمی آیدجای خالیت  پر می شود هر روزبا نم نم اشکم  #قطار:زنی در قطارپشت پنجره های غبار گرفتهبه نظاره ایستاده بودنمی‌داند مقصدش کجاستکاش ایستگاه بین راهی نداشتاین قطار پر تردید  #نهنگ:نهنگ به گل نشستعشق دریاساحل نشین کردنهنگ را #سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)#شعر_سپکو
چند صباحیست که شهدا هم.........
جای خالی تان در کوچه پس کوچه های روزمرگی ام نمایان است!
#خشاب ایمانم خالی شده و سقف #سنگرم چکه می کند!
دیگر در برابر #گناه ایمن نیستم!
عطش #نفس ، امانم را بریده...
قادر به تحمل نفس کشیدن در هوای،بی هوای گناه نیستم...
کمی #هـــــــــــــــوا لطفا!!
آی #شهدا با شمایم!
نیروهای #جامانده در #خاکریز دنیا،از نفس افتاده اند...
شهید راه نابودی اسرائیل
شهید محمد مهدی لطفی نیاسر
در روزگاران پیشین،  شغلی به نام خوشه‌چینی وجود داشت. آنها که دست شان تنگ بود و خرمن و مزرعه ای نداشتند می رفتند و پشت سر دروگران راه می رفتند و خوشه های جامانده را از زمین بر می داشتند و گاها صاحب مزرعه به دروگران دستور می داد که شلخته درو کنند تا چیزی هم گیر خوشه چین ها بیاید. حافظ می فرماید :
ثوابت باشد ای دارای خرمناگر رحمی کنی بر خوشه چینی
 
فکر می کنم بسیاری از دستفروشان، «خوشه چین» های روزگار ما هستند، آنها که در این هوای سرد چشم دارند به
پزشکان پرتغالی طی عمل جراحی یک دندان از جمجمه پسری ۱۴ ساله خارج کردند. این پسر چند روز قبل هنگام بازی فوتبال گاز گرفته شده بود و چند روز به دلیل درد زیاد به بیمارستان مراجعه کرد. پزشکان ۱۲ روز پس از حادثه و با انجام اسکن متوجه دندان جامانده در زخمی شدند. روز مسابقه فوتبال این نوجوان پس از آن که به وسیله یکی از بازیکنان گاز گرفته شد، به دلیل ایجاد شدنیک زخم ۵ سانتی متر در سمت راست سرش به بیمارستان مراجعه کرد.
ادامه مطلب
مدت مدیدی هست که زمین ناخوش وافسرده ست بلا ومصیبت تا خرخره جانش را گرفته است زمین رنجور من ،پناه دستان اسمانش را از دست داده است ودیوانه وار در تلاش است شمایل تلخ خاطره را از چشمان تر اسمان پاک کند.  به راستی چه تحملی دارد زمین ،که با درک به جامانده ی چند قاب عکس ولنگه  کفشی وپژواک خنده ی یک کودک هنوز که هنوز است مرهم دل داغدار ادمیان است . تلخ است باور حادثه ای که در بطن قصه ام می دود وسخت است باور این که اسمان ما تکه ای از قلب سپید خود را از دست
سلام دوستان حالتون خوبه؟ ان شاءالله سال خوبی رو پیش رو داشته باشید امسال با تمام تلخی هاش داره تموم میشه :)
متأسفانه به دلیل شیوع کرونا سفر راهیان نور کنسل شد و ی حسرت بزرگ در قلبم برجای گذاشت
چقدر منتظر بودم و روز شماری می کردم ولی دیگه قسمت نشد و لایق نبودم
به یاد خاطرات راهیان نور...
دریافت
#پی نوشت : اگه خاطره ای از سفر راهیان نور دارین یا اینکه از شهدا و کرامات شون ، می تونید ارسال کنید تا ما هم بهره مند بشیم 
#دلم در کانال کمیل جامانده ...
#ال
در ادامه پست-نوشته‌ی قبل...بین روستای ما و روستای کناری‌اش یک جوی آب فاصله داشته ‌است. خانِ روستای آن طرفِ جوب، چندتایی گوسفند داشته و هر روز آن‌ها را بی‌اجازه،  سرِ  هر زمینی که دوست داشته، برای چرا می‌برده. مردم ِ روستا هم به ‌دلیل زوری که بالای سرشان بوده، اعتراض نمی‌کردند و می‌گذاشتند تا خان با بردن گوسفندانش روی زمین‌هاشان‌، محصولاتشان را خراب کند.اوضاع بسیار بد بوده و مردم ناراضی، قضیه به گوش حسن خان، خانِ روستای این طرف ِ جوب م
بوسیله گزارش همشهری آنلاین به نقل از ایسنا، این نمایشگاه که «لئوناردو داوینچی: یک عمر هنر نقاشی کشیدن» نام دارد داخل گالری ملکه واقع در کاخ «هولی رود» و به مناسبت پانصدمین سالروز درگذشت این بازیگر برگزار می شود. راز تابلوهای داوینچی حدود ۸۰ طراحی «داوینچی» که از مجموعه خصوصی طایفه سلطنتی بریتانیا ودیعه گرفته شده اند، تو این نمایشگاه به عرضه گذاشته خواهند شد. این نمایشگاه سلیقه «داوینچی» و راه پندار او را در ابداع آثار هنری مورد تجسس
سفر به زیباترین بوستان های توریستی ایران
 
سفر به زیباترین بوستان های توریستی ایران 
ایران کشوری بسیار جذاب با مکان های توریستی عالی هست، امروز شما را با زیباترین باغ ها و بوستان های توریستی آشنا میکنیم. شاید اسم پایتخت همۀ را به یاد ساختمان های بلند، دود و هیاهو بیندازد؛ انگاری که استان تهران یعنی فقط ترافیک و آلودگی. اما در همین استان تهران شلوغ خود ما باغ هایی از گذشت های دور به جامانده که میتواند هم تراز باغ های اصیل و تاریخ
به نام "او"
 
به من بگو که صدای سکوتم را می‌شنوی... شاید این احتمال باشد که تو بدانی یا من...
 
می‌دانی دلم تنگ شده بود آمدم گشتم و یافتمت... دوباره آن زنگ صدای خاطره ات را که به یکباره دلم را بیقرار کرده بود شنیدم...
 
روی موکت می‌نشستم تا صبح ... و صبح نورانی می‌شدم از تو...
 
گویی که تا صبح بر عرش نشسته بودم...
 
تو کجایی؟
 
شنیده‌ام که اخیرا نوشته‌ای... جایی شبیه به همین بلاگ سوت و کور...
 
عباس ۵ سال پیش... نوشته بود که چیزی جامانده است...
 
دلم برای نوشت
بسم رب الشهدا
.
در این وادی مرا شهدا آوردند اما جامانده ام
مرغ مهاجری شده ام وا مانده از قافله ی عشق 
شهدا بدین سمت و سو آورده اید مرا نشاید رهایم کنید در این بیابان دنیا
مرا از مرگ هراسی نیست و به دنیا چشم طمعی نیست
نه شوق به مرگ که شوق شهادت مرا اینگونه از خود بیخود کرده است
راهی که به سوی حق و ذات اوست 
شهادت جایزه ی درستکاران است 
پس راه نشانم دهید به سوی او که پاداشش شهدیست از شیرین ترین شهد ها و اینگونه شد که نامش شهادت نهادند
#راحیل
استاد برای ما نماد همه چیزهایی ست که آراممان می کند... او هنوز بعد از سالها، بیابان به بیابان را در پی تمدن های گمشده این سرزمین در پس نواهای حزن انگیز زنی در قرنهای خاک گرفته، مردی دستار به سر تکیه داده بر درخت انجیر معابد، در پی شکسته های سفال ها و تکه های سنگها و ساروج ها طی طریق می کند. می نشینم به تماشای این قدم های خستگی ناپذیر در جست و جوی هزاره های گمشده و در آسودگی فارغ از هیاهوی دنیای او، خود گمشده ام را جست و جو می کنم، در خطوط اسلیمی کا
امروز تنها بودم.هیچ اسنرسی نداشتم.
گفتم خوبه بشینم چیزهایی را از آنها لذت می برم،بنویسم.
نشستم فکر کردم و فکر کردم.....
۱- از با دوستانم بودن لذت می برم....
۲-از با فرزندانم بودن لذت می برم.....
۳-از با همسرم بودن لذت می برم.....
۴_از با پدر و مادرم بودن لذت می برم....
۵- از با خواهرم بودن....
۶-با برادرم بودن....
۷-با خواهرزاده هام بودن....
۸-با پدر و مادر شوهرم بودن....
۹-با خواهرشوهرهایم بودن....
۱۰-با بچه های خواهرشوهر ها بودن....
۱۱-با برادرشور و جاری بودن....
۱۲-در
یادش بخیر پارسال من هم همزمان و همگام با میلیون ها نفر دیگر، در مسیر جاده نجف تا کربلا قدم گذاشتم. برداشتن هر قدم در این مسیر، خاطره ای شیرین و به یاد ماندنی را در ذهن آدمی هک می کند. خاطره ای که مانند شمعی زیبا در تاریکی قلبم، سو سو می زند و روح سرگشته را در امواج پر تلاطم زندگی، راهنمایی می کند.
امسال همسرم خیلی اسرار کرد تا باهم عازم کربلا شویم اما گویی دلم لیاقت اربعینی شدن را نداشت. روزها می آمدند و می رفتند و لحظه به لحظه، اربعین به ما نزدی
پشت پرده بازی پنهان کندجان بگیرد از گِل و گِل جان کند
خانه‌ی خواب است و ویران خوش‌تر استروز دیگر بگذرد این آن کند
واصل جامانده سوی خانه شدبادبانی جرئت توفان کند
خانه و این رنج راه بی‌کرانهر که را آتش به خود فرمان کند
عاقلی خشمید از کار عاشقیتا مگر این سوختن درمان کند
این چنین راه نجاتش هیچ نیستتو بگو حتّی به سر قرآن کند
چاره را در معبر میخانه جوجرعه‌ای جان دیو را انسان کند
حلمی از صبح ازل دیوانه بودنه چنین دیوانگی پنهان کند
موسیقی: (Ash - Mosaïq
محققان یک تونل در گلاسگو اسکاتلند کشف کرده‌اند که قدمت آن به قرن چهاردهم میلادی بازمی‌گردد.
به گزارش
فارس به نقل از دیلی‌میل، باستان‌شناسان موفق به کشف یک تونل در اسکاتلند
شدند که قدمت آن به قرن چهاردهم میلادی بازمی‌گردد.
این تونل
بیش از 91 متر طول دارد و به خوبی حفظ شده است؛ باستان‌شناسان می‌گویند:
این تونل یکی از بهترین آثار به جامانده از دوران تاریخی است که علاوه بر
سلامت بودن، ناشناخته هم بوده است.
نمی‌داند.مربع، ضلعی ترس را بر نوار احساسی نامتقابل از سوی او تکرار می‌کند. آیا؟ نمی‌دانم و کمتر از آنم که پرسش را به ضیافت برتابم. قلعه متروکم به آرای عشق او دروازه گشوده است. پرچم سفید بر بام. نمی‌داند. هر گوشه پس کوچه ارض و سپهر آدمیان را در پی ردپایی ٱشنا وجب می‌شمارم.چه رویای محوی :)حتی اگر رنگین‌کمانم را کادر گیرم، ناتوان از اشاره‌ای کوچک در پرتگاهی تاریک، سکوتی پنهان می‌نوازم.می‌نوازم تا آنگاه که نماهایی درهم غالب شود.شاید آینه
آنها که بار بستند و راه افتادند، آنها که بی هوا و ناگهانی، راهی شدند. آنها که به این در و آن در زدند و مسافرت شدند، لبیک عیان و رسا و مجسم‌اند به فریاد العطش دخترانت.. به خطبه غرای خواهرت... به علم افراشته برادرت... به رجزهای پرشور اصحابت...
اما این جامانده‌ها، این شکسته‌ها، این خانه نشینهای صبور که بار مسافران را با اشک‌های یواشکی  بستند. پشت سر زائرانت دویدند و نرسیدند. که دردهای سخت امان رفتنشان نداد و ماندند. این غریب‌های نشسته‌ پا
در آن کرانه که دل با ستاره همزاد است

به من اجازه در اوج پر زدن داده است


در ان کرانه که همواره یک نفر آنجاست

که در پذیرش مهمان همیشه آماده است


در آن کرانه که خورشید پیش یک گنبد

بدون رنگ ز بازار حسن افتاده است


همیشه از تو سرودن چه سخت و شیرین است

شبیه تیشه زدن های سخت فرهاد است


سوال می کند از خود هنوز آهویی

که بین دام و نگاهت کدام صیاد است


دلم که دست خودم نیست این دل غمگین

همان دلی است که جامانده در گوهر شاد است


بدون فن غزل بی کنایه می گویم
نمی‌داند.مربع، ضلعی ترس را بر نوار احساسی نامتقابل از سوی او تکرار می‌کند. آیا؟ نمی‌دانم و کمتر از آنم که پرسش را به ضیافت برتابم. قلعه متروکم به آرای عشق او دروازه گشوده است. پرچم سفید بر بام. نمی‌داند. هر گوشه پس کوچه سپهر وارون آدمیان را در پی ردپایی ٱشنا وجب می‌شمارم.چه رویای محوی :)حتی اگر رنگین‌کمانم را کادر گیرم، ناتوان از اشاره‌ای کوچک در پرتگاهی تاریک، سکوتی پنهان می‌نوازم.می‌نوازم تا آنگاه که نماهایی درهم غالب شود.شاید آین
حِکایت من حکایتِ حسنی به مکتب نمیرفت جمعه میرفتِ 
دیدی چیشد؟
دمِ اذانی منو جو ِ برنامه نویسی خرداد ماه گرفت ،یهو ساعت و نگاه کردم!
ساعت چند بود؟ ۴:۰۲
دِ بدو! اول که نزدیک بود با مخ برم تو فرش!یه تیکه سرامیک حال (هال)خیس بود! نمیدونم چرا؟!
خلاصه گوشیو برداشتم و به مشترک هم زمان که میرفتم پی سبزی پلویی که اوووون همه زحمت کشیده بودم براش :نوشتم جا موندم من مگه با خوبی قُله گفتم سرم اومده؟
های های گریستم!
خب دور ازشوخی با قاشق از تو قابلمه برنج سرد خ
حِکایت من حکایتِ حسنی به مکتب نمیرفت جمعه میرفتِ 
دیدی چیشد؟
دمِ اذانی منو جو ِ برنامه نویسی خرداد ماه گرفت ،یهو ساعت و نگاه کردم!
ساعت چند بود؟ ۴:۰۲
دِ بدو! اول که نزدیک بود با مخ برم تو فرش!یه تیکه سرامیک حال (هال)خیس بود! نمیدونم چرا؟!
خلاصه گوشیو برداشتم و به مشترک هم زمان که میرفتم پی سبزی پلویی که اوووون همه زحمت کشیده بودم براش :نوشتم جا موندم من مگه با خوبی قُله گفتم سرم اومده؟
های های گریستم!
خب دور ازشوخی با قاشق از تو قابلمه برنج سرد خ
 
 
انگار که ثانیه ها مکث میکنند برای آمدنت...
نمیدانند چقدر دلتنگیم؟
شاید هم طاقت روضه ندارند و تا میشنوند ارباب دلشان میلرزد.
دقیقه به دقیقه و ثانیه به ثانیه لحظه شماری میکنیم برای محرمت آقا؛
دلمان تنگست و قرارگاه دلها فقط هیئت توست
بیا آرام جان...
        
    تنها
زُل می زند،پُشتِ سکوتش نقطه چین ، تنهاست ؛تنهامجموعه ای از شعر هایِ خوش نشین، تنهاست؛تنها
نصف النهار ِهر نگاهش رو به قطبِ آرزوهایخ می زند چون بی جهت، رویِ زمین تنهاست؛تنها
ثبتِ حقایق می کند، گاهی، ولی این عکس ها تلخند قابِ دو چشمی که به قلبِ دوربین تنهاست؛تنها
هِی قهوه می نوشد اثر از فالِ خوب اما نمی بینددر حالِ او تأثیرِ گُنگِ کافئین تنهاست،تنها
تبعیدیِ عشق است‌ و در اعماقِ تفکیکی غریبانه ‌‌چون تکه ای جامانده از یک جو
به نام تک نوازنده گیتار هستی
سلام جودی عزیز
امیدوارم حال دلت به سبزی بهار در راه باشه. حال همراه و همدل زندگیت بابالنگ دراز عزیز چطوره؟
روزهای بچگی ام با دیدن خوشی ها و عمر کوتاه غم های روزهای تو به لبخندی به وسعت آسمان گذشت. امید و شور و نشاطت، انگیزه ای بود برای حرکت به سمت آینده ای روشن.
راستی از سالی و جولیا چه خبر؟ هنوز هم دوستی اتان پابرجاست یا عمر دوستیتان در همان دوران جامانده؟ سلام گرم مرا به آن ها هم برسان.
همیشه دلتنگ دوباره دیدن
 
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشدبا این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.



 
این روزها حال هیچ کس خوب نیست، لبخند می‌زنیم اما غم از پشت نقاب‌های پوسیده‌یمان بیرون زده است، شوخی می‌کنیم و درد از پشت هاله‌ی خستگی نشسته بر قرنیه‌هامون پیداست؛ حتی جوابِ "چطوری؟" هایمان هم دیگر مثلِ سوزِ بهمن سرد است، خوبم‌هایمان ناخوشی‌ها را فریاد می‌کشند! 
خدایمان را چسبانده‌ایم یک گوشه‌ی رینگ و محکم با چوب تقصیرها و تقدیرها می‌کوبیمش اما می‌دانیم آخر هم آنی که لَت و پارَش به خیابان می‌رسد ماییم، آنی که بی‌نفس شده است و هیچ م
 رفتم که یادش از دل و سر در‌به‌در شود
رفتم که فکرِ جمعی‌مان بی‌پدر شود
رفتم ، نرفت ، آمده در خانه‌ی جدید
باید سَرَم را تَرک می کردم که سَر شود
لم داده روی مبل، آغوشی که لب‌به‌لب...
تصویرِ لکه های سیاهی که از عَصَب...
بیدار می‌کُن‍َدَم ،نَفَسی نصفه‌های شب
لای پتو که خاطره‌ای در تکامل و تب...
توی اتاق راه می‌افتند بوسه‌ها
شکلِ مونّثِ غم و ذوقِ عروسه‌ها
می‌ترسم از صدای کسی تویِ...، بیخیال
ماهیِ تُنگ ، گریه نکن پیشِ کوسه‌ها
بوی انار ، وای ک
 رفتم که یادش از دل و سر در‌به‌در شود
رفتم که فکرِ جمعی‌مان بی‌پدر شود
رفتم ، نرفت ، آمده در خانه‌ی جدید
باید سَرَم را تَرک می کردم که سَر شود
لم داده روی مبل، آغوشی که لب‌به‌لب...
تصویرِ لکه های سیاهی که از عَصَب...
بیدار می‌کُن‍َدَم ،نَفَسی نصفه‌های شب
لای پتو که خاطره‌ای در تکان و تب...
توی اتاق راه می‌افتند بوسه‌ها
شکلِ مونّثِ غم و ذوقِ عروسه‌ها
می‌ترسم از صدای کسی تویِ...، بیخیال
ماهیِ تُنگ ، گریه نکن پیشِ کوسه‌ها
بوی انار ، وای که
تصور کنید که قرار است نماز یکی از فرماندهانِ ولی‌زمان‌تان را پشت سرِ ولی‌زمان بخوانید. چه کیفی دارد؟ آن هم فرمانده‌ای آسمانی که به دست شقی‌ترین دشمنان خدا در زمانه‌ی خودمان شهید شده است.
اصلا چیزی از این نماز و تشیع جنازه، نزدیک کننده‌تر به خدا می‌شناسید؟؟ مگر راه قرب به خدا را نمی‌خواهید؟ این بابی است که تازه باز شده و مراقب باشید بی‌توفیق نشوید. مخصوصا تهرانی‌ها که بهانه‌ی مسافت و فاصله را ندارند. و حتی خود ما که قم هستیم و نزدیک به
واقعا دنیا باید ببینه 
 
بالای بیست میلیون جمعیت در نا امن ترین نقطه جهان در دل بیابان 
 
خانمی پیاده روی می کنه بدون هیچ آزاری 
 
این برای ما عادیه
ولی حتی در خیابان های شهر ما هم اینطور نیست چه برسد به غرب
 
همه بدون هیچ چشم داشتی به هم کمک می کنند.
 
این است انقلاب مهدی...
 
سفر غربت فقط با یک کیف ...
این خنده دار است...
 
ولی این رژه ارتش حسینی است که در مقابل حضرت مهدی سان می بیند...
 
سلام ما جامانده ها را هم برسانید
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ
آگاهی از زمان مهلت مجدد ثبت نام کنکور سراسری از
مواردی است که برای داوطلبان جامانده از ثبت نام بسیار مهم است. داوطلبانی
که قصد شرکت در کنکور سراسری 98 را دارند از 24 بهمن تا 2 اسفند ماه 97
این امکان را خواهند داشت تا با مراجعه به سایت سازمان سنجش و پرداخت هزینه
ثبت نام برای تکمیل ثبت نام کنکور سراسری 98 خود اقدام نمایند. امکان مهلت مجدد ثبت نام کنکور سراسری برای
آن دسته از داوطلبانی که بنا به دلایل مختلف از ثبت نام اصلی کنکور سراسری
98 جا ماند
بغض سنگین
یک بغض سخت و سنگین جامانده در گلویمتصویر کوچه ای هست پیوسته روبرویم
بی وقفه می چکد غم در آسمان قلبمماندم که از سقیفه یا از فدک بگویم
تصویرِ مادرم را در قاب چشم دارمباید به آب دیده این قاب را بشویم
دیدم که جسمِ خود را چون مرغ پر شکستهبا زحمتی فراوان می آورد به سویم
در کوچه روی مادر شد رنگ ارغوانیعمری است من به یاد رویِ کبود اویم
یک روزه روزگارم در کوچه شد سیاه ویکباره خودنماشد رنگِ سپید مویم
فواره می زد آن شب اشک از میان چشممشد قطره ق
بغض سنگین
یک بغض سخت و سنگین جامانده در گلویمتصویر کوچه ای هست پیوسته روبرویم
بی وقفه می چکد غم در آسمان قلبمماندم که از سقیفه یا از فدک بگویم
تصویرِ مادرم را در قاب چشم دارمباید به آب دیده این قاب را بشویم
دیدم که جسمِ خود را چون مرغ پر شکستهبا زحمتی فراوان می آورد به سویم
در کوچه روی مادر شد رنگ ارغوانیعمری است من به یاد رویِ کبود اویم
یک روزه روزگارم در کوچه شد سیاه ویکباره خودنماشد رنگِ سپید مویم
فواره می زد آن شب اشک از میان چشممشد قطره ق
پشت میز کار میکردیم که ناگهان چیزی در هوا تغییر کرد. بسامدی بالا و پایین شد. سکوت محض شده بود. تا دقیفه قبل صدایی پرهیبت تمام فضایمان را پر کرده بود که حالا نیست.
موتور یخچال ناگهان خاموش شده بود، انگار نفس کسی ناگهان بند آمده بود و ما تازه متوجه حضور ارزشمند و همیشگی‌اش شده بودیم.
 
حکایت آن شنبه سیاه و نفرین‌شده برای همه ما خارج‌نشینان همین قدر ساده، کوتاه، ناگهانی، ترسناک، گنگ، و دست‌نیافتنی بوده و هست. 
ضربان قلبی که جمعه شدت گرفت، ب
با تو گفتم چون تو اهل شنیدنیتو پناه من برای تپیدنییار مگر چند بار باید وصل شود و امتحان کنی؟ای کاش به یار مُرده ات،دوباره تر مرحمت کنیبنشسته ام خیز بر زمین به تکاپوی تودانسته بودی که در فراق ز زجّه میمرم،رئوف تویی و من میپرسم کِی قرار است با آهویِ فراری.. ، آشتی کنی؟!من یکسره به زمزمه یا رضای تو مشغولم و،ای کاش شاه برای کنیزش دلداری کنییکسر خلاص فکر تو و دگر ندانم ،هییچچشم انتظار بنشسته ام خیز بر زمین،تو،برای کار و وارم فکر کنی..من در خودم فرو
 
می‌روی سوی بهشت کربلایش، خیر پیش!حافظ تو سایه لطف خدایش، خیر پیش!
زانوی لرزان و بهت تشنگی را می‌چشی…کاش بودی کربلای او، به جایش… خیر پیش!
راه- با پای پیاده- خوانده تا پَر واکنی…بشکنی در خود… بمانی در هوایش، خیر پیش!
یا پدر… یا مادرت، غمگین، دعایت کرده است…شد اجابت، خواهش گرم صدایش، خیر پیش!
نوحه خواندی… گریه کردی… این مُحرَّم هم گذشت…شاید این«رفتن»، شده مزد عزایت، خیر پیش!
کاروان او هم این راه طلب را رفته است…می‌روی… اما نه مثل لاله
سلام خدمت همه
من یک برادر دارم که الان سال دوازدهم رشته چوب کار دانش میخونه. پاییز ۱۸ سالش کامل شده و بهش گفتند برو معافیت تحصیلی بگیر. تا سال ۱۴۰۰ براش معافیت تحصیلی رد کردند. امروز که رفته معافیت بگیره گفتن بهش خوابی؟، از کنکور جا موندی. من خودم رشته ام انسانی بوده اصلا از این رشته ها اطلاع ندارم.
واقعا نمیدونم باید چکار کنند. نمیتونم خودم برم مدرسه شون. چند بار زنگ زدم یک معلم شون گفت اینا کنکور ندارند و فقط بر اساس سوابق تحصیلی و معدل میرن د
Piet Mondrian - Composition with Large Red Plane, Yellow, Black, Grey and Blue, 1921
نمی‌داند.مربع، ضلعی ترس را بر نوار احساسی نامتقابل از سوی او تکرار می‌کند. آیا؟ نمی‌دانم و کمتر از آنم که پرسش را به ضیافت برتابم. قلعه متروکم به آرای عشق او دروازه گشوده است. پرچم سفید بر بام. نمی‌داند. هر گوشه پس کوچه ارض و سپهر آدمیان را در پی ردپایی ٱشنا وجب می‌شمارم.چه رویای محوی :)حتی اگر رنگین‌کمانم را کادر گیرم، ناتوان از اشاره‌ای کوچک در پرتگاهی تاریک، سکوتی پنهان می‌نوازم.می‌نو
 
 
ای اهل شفقت امشب شمع و چراغ بردارید و جای جای بیابان و دشت را روشن کنید.
شاید کودکی گوشه ایی جامانده باشد.
سفر که میرویم دسته جمعی، با کاروان، وای اگر کسی در توقف ها جا بماند. بارها میشماریم اگر یکی کم شده باشد منتظر میمانیم، حالمان خوب است و اضطرار نداریم...
 
امشب زینب با آن قلب پاره پاره اینسو و آن سو در بیابان پی طفلان سوخته دامن میدود.
چه میگوید در دل عمه سادات خدا داند.
گمشده ها غریبه نیستند جگرگوشه های زینب اند، یادگاران حسین و عباس و م
سندرم daddy issue از جمله اختلالاتی است که برای دختران در اثر عدم ارتباط مناسب با پدرشان ایجاد می‌شود. عدم توجه و عدم ارضای نیازهای عاطفی دختران از جانب پدر در درون دختر یک خلاء عاطفی به وجود می‌آورد. دختران مبتلا به این سندرم معمولا رفتارهای آسیب زایی را در ارتباط با جنس مخالف در پی می‌گیرند. ارتباط جنسی متعدد، ارتباط با مردان سن بالا و چسبندگی در روابط از جمله نشانه‌های رفتاری این افراد است. آن‌ها با انجام چنین رفتارهایی در واقع به دنبال پر
نزد کریمانِ دوعالم خوشه چینمپای بساط اهل بیت از راغبینمبر پنجم شعبان گره خورده است دینممدیون خیر و لطف زین العابدینماز برکتش شد خانه ی مولایمان شادآمد علیِ دوم ارباب، سجادآمد به ما آموخت طرز بندگی راپای مناجات و دعا، پایندگی راآورد با خود راه و رسم زندگی راآموخت با رفتار خود بخشندگی راایثار و بخشش در وجودش منجلی بودکیسه به دوش نیمه شب، مثل علی بودگَرد فراموشی ازین آیین زدودهدین را دوباره با دعا احیا نمودهابواب رحمت را سوی مردم گشودهدر هر
روش جدید لاغر شدن با نوشیدن آب گرم
نوشیدن آب مخصوصا آب گرم بعد از هر وعده غذایی بهترین روش برای کاهش وزن و افزایش سرعت متابولیسم بدن است؛ پژوهشگران طی تحقیقات جدیدی دریافتند مصرف آب گرم بعد از هر وعده غذایی به هضم بهتر و کارکرد دستگاه گوارش کمک می‌کند، همچنین آب گرم تمام مواد غذایی به جامانده در سیستم گوارشی، به خصوص چربی‌ها را شستشو می‌دهد و هضم مواد غذایی خورده شده را افزایش می‌دهد، علاوه بر این آب گرم با پاک کردن مواد سمی از بدن مشکل نف
به نظر می‌رسد درگیر فرعیات شده‌ایم و از اصل جامانده‌ایم. جوان‌ترهایی را می‌بینم که تا دلت بخواهد کتابهای عرفانی و شرح حال اولیای الهی را دارند و از ریزترین ماجراهای منقول و مکاشفات فلان ولی خدا مطلع‌اند اما در فهم اصول دین و شناخت مبانی اعتقادی شیعه درمانده‌اند و این دردناک است؛ چرا که فکر میکنم فهم این دست مکاشفات و درک آن حالات و دریافت‌های عرفانی اولا در قد و اندازه امثال من نیست، ثانیا این دست مسائل خیلی شخصی است و نسخه پیچیده شده
میدانی رفیق راستش را بخواهی حالِ دخترکِ ساکنِ اتاق شیروانی خوب نیست!
همه چیز دارد و انگار هیچ چیز ندارد...
درددل دارد و مرهمی ندارد...
بغض دارد ولی اشک هایش خشکیده...
دخترک خسته است زیرا برای سال های زیادی بی وقفه قوی بود...
قوی بود...قوی...
هنوزهم در اجتماع مردم لبخند برلب دارد و در نگاه همیشه کنجکاو فامیل که میگویند پس این پزشکی کی تمام میشود میگوید چیزی نمانده...
هنوز در راهروی نفس گیر بیمارستان رویاهایش قدم برمیدارد...
هیچ سراغی از شیطنت ها و باز
روز چهارشنبه با اینکه هنوز از لحاظ فکری خیلی به ساختار منسجم و جامعی برای ارائه نرسیده بودم وارد جلسه شدم.
جلسه به درخواست خودم بود. گفتم که میخوام درباره یه سری مسائل بنیادی تری که پیش نیاز بحث اسکرام هست صحبت کنم.
وقتی وارد اتاق شدیم مدیر عامل کاملا مشخص بود که حوصله این جلسه رو نداره و به شوخی میگفت عامو ولم کنین :)
جلسه خیلی خوب بود و مدیر عامل اعتراف کردند که واقعا حوصله جلسه نداشتم اما جوری ارائه کردی و درباره چیزایی حرف زدی که حض کردم، و
 از فرداشبِ همان شبی که درباره ی شب تاب ها گفتم یکی یکی گم شدند!
از فرداشبِ همان شب، هر شب که می نشینم لب پنجره و پیِ شب تاب هایِ توی آسمان میگردم و بعد همین ها ک نزدیک ترند و در همسایگی، می بینم ک یک به یک دارند ناپیدا می شوند شب تاب ها! و هر شب کم رنگ تر می شود ردّ نورهای جامانده شان...
امشب توی پنجره های روبرویی دیگر خبری از شب تاب های طبقه ی چهارم و سوم ساختمان دست راست و پنجره سوم از سومین ساختمان دست چپ و حتی همین دخترک همسایه ی پنجره سوم از ساخ
داوطلبانی که در موعد مقرر موفق به ثبت نام آزمون ارشد فراگیر پیام نور 98 - 99 نشده اند می توانند در بازه زمانی جداگانه ای که تحت عنوان تمدید مهلت ثبت نام کارشناسی ارشد فراگیر پیام نور 98 - 99 در اختیار آن ها قرار می گیرد نسبت به درج اطلاعات ثبت نامی خود در فرم اینترنتی مربوطه اقدام نمایند . به نقل از سایت مشاوره ثبت نام کنکور کارشناسی ارشد هیوا ، سازمان سنجش به دنبال درخواست های مکرر داوطلبان جامانده از ثبت نام اقدام به تمدید مهلت ثبت نام ارشد فراگی
شهید سیدمرتضی آوینی:
پندار ما این است که ما مانده‌ایم و شهدا رفته‌انداما حقیقت آن است که زمان، ما را با خود برده است و شهدا مانده‌اند.
بعد از تو روزها شده بی‌رنگ مرتضیبی‌رنگ، بی‌قرار و بدآهنگ مرتضیپرواز ناگهانی‌ات ای همسفر... چه زود...جامانده این پرستوی دلتنگ مرتضی دیروز بود رفتی و احساس می‌کنممن دورم مانده‌ام دو سه فرسنگ مرتضی خون تو رنگ داده به هفت آسمان شهرحتی طلوع‌ها شده خون‌رنگ مرتضی هر روز در محاصرۀ اشک و حسرتمپس کی تمام می‌شود
 
هنوز شوق تو بارانی از غزل دارد
نسیم یک سبد آیینه در بغل دارد
 
خوشا به حال خیالی که در حرم مانده
و هر چه خاطره دارد از آن محل دارد
 
به یاد چایی شیرین کربلایی ها
لبم حلاوت «احلی من العسل» دارد
 
#احلی_من_العسل
#حب_الحسین_یجمعنا
#اربعین98
#جامانده
شاهکار جدید احسان افشاریدر انتظار انجماد علیرضا آذر نمیریم صلوات..
 
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشدبا این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.
param name="AutoStart" value="False">


 
دریافتقلب ما روزی پس از این روزهاگوی سرخ پیشگویان می شودقطره های خون ما در پای عشقنقطه چین بعد پایان
جهان در طرح همدلی
طرح همدلی یا کمک مومنانه، طرح عظیم بین المللی و جهانی، ایران اسلامی است که: به فرمان رهبری انقلاب به مناسبت: ماه رمضان آغاز شده است. البته این طرح همه ساله وجود دارد. ولی امسال با توجه به وسعت، در مقایسه با طرح مارشال، ترومن و یا کمکان، حرف تازه ای برای گفتن دارد. کمک مومنانه از ابتدا در اسلام مطرح شده است. برخی فلسفه روزه داری را این می دانند که: با گرسنگی و تشنگی کشیدن، به یاد فقرا و گرسنگان باید افتاد، و به یاری انها باید شتا
همیشه در من اندوهی بود به جا مانده از حرفهایی که نتوانسته بودم به تمامی آنها را به زبان بیاورم
صباح الدین علی
 
در من اندوهی
چون طفلی مشتاق و جستجوگر
زندگی می کند
به جامانده از تمامی حرفها
عاشقانه ها
و آرزوهایی که هیچگاه بر زبان نیامدند
در من اندوهی است چون آن اشکها
آن بغضها و آن خواستنها
که در تنهایی خویش می ریزم
هنگام سخن با لبخندی بر لبانم از تو پنهان می کنم
در من دریایی است از عشق
نفسهای آه آلودت چون طوفانی
دریای جنونم را به تلاطم در می آو
به گزارش ایسنا و به نقل از ایندیپندنت، با اعلام نامزدهای تلویزیونی جایزه مادری در سال ۲۰۱۹، کلکسیون هایی همچون «بازی تاج و تخت»، «مادام میزل شگفت انگیز» و «وپ» مورد شانس داوران این پیرامون قرار گرفتند و داخل نهایت سهم قابل توجهی از نامزدی در شاخه های مهم جوایز تلویزیونی مادری ۲۰۱۹  را به خویشتن اختصاص دادند. این تو حالی است کلکسیون های دیگری که انتظار می رفت در این پیرامون از جوایز دیده شوند، عجیب خمود شدند. «جولیا رابرتز» هنرمند سریا
همیشه در من اندوهی بود به جا مانده از حرفهایی که نتوانسته بودم به تمامی آنها را به زبان بیاورم
صباح الدین علی
همواره در من اندوهی
چون طفلی مشتاق و جستجوگر
زندگی می کند
به جامانده از تمامی حرفها
عاشقانه ها
و آرزوهایی که هیچگاه بر زبان نیامدند
در من اندوهی است چون آن اشکها
آن بغضها و آن خواستنها
که در تنهایی خویش می ریزم
هنگام سخن با تو با لبخندی بر لبانم پنهان می کنم
در من دریایی است از عشق
نفسهای آه آلودت چون طوفانی
دریای جنونم را به تلاطم در
همیشه در من اندوهی بود به جا مانده از حرفهایی که نتوانسته بودم به تمامی آنها را به زبان بیاورم
صباح الدین علی
همواره در من اندوهی
چون طفلی مشتاق و جستجوگر
زندگی می کند
به جامانده از تمامی حرفها
عاشقانه ها
و آرزوهایی که هیچگاه بر زبان نیامدند
در من اندوهی است چون آن اشکها
آن بغضها و آن خواستنها
که در تنهایی خویش می ریزم
هنگام سخن با تو با لبخندی بر لبانم پنهان می کنم
در من دریایی است از عشق
نفسهای آه آلودت چون طوفانی
دریای جنونم را به تلاطم در
Piet Mondrian - Composition with Large Red Plane, Yellow, Black, Grey and Blue, 1921
نمی‌داند.مربع، ضلعی ترس را بر نوار احساسی نامتقابل از سوی او تکرار می‌کند. آیا؟ نمی‌دانم و کمتر از آنم که پرسش را به ضیافت برتابم. قلعه متروکم به آرای عشق او دروازه گشوده است. پرچم سفید بر بام. نمی‌داند. هر گوشه پس کوچه ارض و سپهر آدمیان را در پی ردپایی ٱشنا وجب می‌شمارم.چه رویای محوی :)حتی اگر رنگین‌کمانم را کادر گیرم، ناتوان از اشاره‌ای کوچک در پرتگاهی تاریک، سکوتی پنهان می‌نوازم.می‌نو
چه میشود این ایام را بر اینه ...
ترک های فراغ و زنگارهای زمانه انچنان در این روزهای پاییز بر دستان خود را بر اینه میگشایند گویی یارای مقاومت آینه در برابرشان نیست...
شاید باید آینه دست باز کند و بگوید
ای ترک ها مرا در اغوش گیرید و این زنگار زمانه مرا در خود محو کنید که شاید شما آن گم گشته ام باشید
شاید این حسرت در این تاریکی فراغ و دلتنگی های شبانه پرده براندازد...
اما باز نه...
هیچ نشد
چه میشود آینه را خدا ... نظری و عنایتی

پدر را مست در میان یارانی ک
استرس عجیبی در حال گردش در خون و مغزم است که برای اولین بار درونم حس کردم؛ «از دست دادن شغل یا بهتر است بگویم خالی شدن حساب بانکی‌ام».
 اینکه اس‌ام‌اس‌های واریزی بانک آخرین پیام‌های صندوق دریافت گوشی‌ام باشد!
فراموش کردن طعم خوش واریزی حق الزحمه!
 واریزی‌هایی هرچند کم که نوید می‌دهد: استقلال داری، دستت جلوی کسی دراز نیست، می‌توانی هر گهی که عشقت کشید، در هر رنگ و شکلی بخوری. واریزی‌هایی هرچند ناچیز که می‌تواند به تو جرات رویاسازی دهن
دفاع اسلاو یکی از گشایش‌های بازی شطرنج است که با حرکت‌های ۱٫ d4 d5 2. c4 c6 در شروع بازی آغاز می‌شود.
دفاع اسلاو از مهمترین گشایش‌های بسته و از شاخه‌های اصلی گامبی وزیر محسوب می‌شود. اولین بررسی‌های
به‌ جامانده از این شروع بازی به دههٔ ۱۵۹۰ باز می‌گردد. استادان شطرنج
اسلاواکی و شوروی از جمله آلخین ، برونشتین ، ویدمار و اسمیسلوف بیشترین
ایده‌ها را در این دفاع وارد کرده‌اند.
در سال‌های اخیر دفاع اسلاو
از محبوب‌ترین شروع بازی‌های استادان
مستند خوبِ «شیخ شهید»، کار ارزشمندِ هنرمند عزیز و طلبه گرامی «ساسان فلاح فر» را توفیق شد که بنشینم و نگاه کنم و حسرت بخورم. شهید «علی تمام زاده» رفیق ِ خوب ما بود که در موسسه امام جمعه کرج، مدتی با او مانوس و همکار بودیم. او از همان روزها جنس دغدغه‌هایش چیز دیگری بود. سر پر شور و قلم پر خروشی داشت علیه مظالم و بی عدالتی‌ها و نارسایی‌هایی که می‌دید. طلبه سخت کوشی بود. پای کار نظام بود. خدا درجاتش را افزون کند که با همین جهت گیری و دغدغه رفت و رف
بسم الله الرحمن الرحیم
یافارس الحجاز ادرکنی الساعه العجل
عمر پیشوا و خلیفه اهل سقیفه بعد از کودتا دستور داد که تمام روایات و احادیث به جامانده از پیامبر رحمت سوزانده شود و حرام کرد نقل حدیث و روایت از پیامبر را
و به علمای یهود مثل کعب الاحبار پناه برد و تفاسیر او از تورات را برای جامعه کافی دانست، و ثابت میشود منظور او از اینکه  گفت کتاب خدا کافی است  منظورش تورات بوده 
چون هنوز قرآن جمع آوری نشده بود
و در زمان حیات پیامبر در محضر پیامبر رحم
فصل اول راه شیری به نیمه رسید. در پنج قسمت گذشته به موضوعات متفاوتی
پرداختیم و بازخوردهای مختلفی از مخاطبان دریافت کردیم. اگر تا کنون موفق
به تماشای هیچ یک از قسمت‌های پیشین راه شیری نشده‌اید شاید این بهترین
فرصت برای تماشای قسمتی از این مجموعه برنامه باشد؛ چراکه در قسمت ششم از برنامه راه شیری موضوعات
مطرح شده در پنج قسمت قبل را بار دیگر مرور کرده‌ایم و تمام مواردی که در
قسمت‌های قبل از قلم افتاده بودند بار دیگر توسط کارشناسان مورد بر
بسم الله قاصم الجبارین
برادر گرانقدرم حاج قاسم سلام 
چند روزی دنیا از مظلومیت فرزند زهرا سلام الله علیه بهم ریخته مطمئنم مهدی فاطمه هم دلتنگ شده است به قربان شما وبه فدای شما
حاجی شما درمحور ظهور بودی و دلتنگ 
پدرم من چه کنم با دلم دلی که از رفقایش از جعفرخان و بچه ها و قاسم پور جامانده ودرحسرت محور چند سالی هست که درفراق شما میسوزم چه کنم 
قاسم دلم آتش گرفته 
صبر ارام میکند ولی ...
قاسم به خدا سوگند به حق بی بی رقیه سلام الله علیه وآقام علی اص
خبر حادثه غم‌انگیز مسافربری اوکراینی در آسمان حوالی تهران دقیقا در صبح روشنی که اولین اقدام ایران در مقابل با نیروهای نظامی آمریکایی در منطقه می‌رفت رسانه‌های جهان را به هم بریزد در عین تلخی عمیقی که داشت، دست‌مایه رسانه‌ها برای به حاشیه بردن اخبار جنگ نیز شد.حادثه خیلی عظیم بود. هشتاد و اندی از فرزندان ایران در آتش یک خطای -هرچند پرتکرار در جهان اما هنوز غیرقابل پذیرش- سوختند و طبعا ملت ما را داغ‌دار کردند.اما این ضایعه همان‌قدر که بر
آرام باش. نترس. این من هستم.
 من تو را دیدم.
آن وقت که تکه تکه ات می‌کردند و تکه هایت را طوری کنار هم می چیدند که گویی هیچگاه تکه تکه نشده بودی و تو لبخند میزدی و من شعر می خواندم.
من تو را دیدم.
وقتی که گیسوانت را به بدرقه ی باد حراج کرده بودی و فریاد میزدی کسی قاصدک ها را ربوده است.
وقتی که درد، پنجه می کشید و چشمانت در آرام ترین اقیانوس ها غرق می شدند؛ دیدم که قلبت را بین سطرهای شعر جا گذاشتی و هیچگاه پی اش نیامدی..
وقتی که دستم را می فشردی و میخوا
امروز درحالی داشتم جواب یه آقای مراجعه کننده رو میدادم که به شدت سرمون شلوغ بود یعنی مدام داشتم با سیستم کارمیکردم و بیشترین فشار روی گردنم بود.این آقای محترم یکی از اسم و رسم دارای روزگارن.
وسط شلوغی کارتش و پرت کرد جلوی من و گفت اینو بزن من برم.من کاملا متوجه شدم که کی هست و روچه حسابی اینطوری باهام برخورد میکنه.کارتشو هل دادم سمتش گفتم بشینین صداتون میکنم.یه خنده وحشتناکی کرد و گفت بزن خانم.
درحالی که سکوت همه جای دفتر و پرکرده بود و نزدیک
تولید پرچم از گذشته تا به امروز انجام می شده است و کاربردهای زیاد و متفاوتی در طول تاریخ داشته است . در  گذشته بیش تر در میادین کارزار وجنگ و امروزه علاوه بر استفاده از پرچم در بعد ملی،شاهد استفاده از پرچم در زمینه تبلیغات هستیم.امروزه پرچم یکی از ابزارهای تبلیغاتی مهم است که همین امر باعث شده کسانی که کارشان چاپ پرچم است به صورت حرفه ای تر وارد عمل شوند.
تولید پرچم و استفاده آن از گذشته تا به امروز
صنعت تولید پرچم از گذشته های بسیار دور جام
اللهم ارزقنا زیارت الحسین(ع)...
 
 
 
 
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشدبا این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.
param name="AutoStart" value="False">


 
مداحی خیلی قشنگه...
برای جامانده ها...
ان شاءالله که سال آینده قسمتتون شه...:(
 
همتون کربلایی...
#اللهم عجل لولیک الفرج...
 
یاصاحب الزمان.
حجم آب لحظه به لحظه بیشتر می‌شد و مردم سراسیمه از
خانه‌هایشان بیرون می‌آمدند. بعضی از خانه‌ها ویران شده بود و تیرک‌هایشان
بیرون زده بود.
آقا مهدی متوجه
خانه‌ای شد که آب آن را فراگرفته بود. در حیاط خانه پیرزنی فریاد می‌کشید و
کمک می‌خواست. مهدی در را هل داد و باز کرد. آب تا بالای زانو رسیده
بود. از پیرزن پرسید که آیا کسی زیر آوار مانده یا نه؟
پیرزن
بر سر و صورت‌زنان گفت که وسایل خانه‌ و کل زندگی‌اش زیر آوار مانده و آب
به زیرزمین رفته
میخواستم ماشین رو پارک دوبل کنم یه ماشین از جلو اومد ایستاد تا من پارک کنم. ی جای کوچیک بود و دو طرفم ماشین پارک بود. کنار پیاده رو مغازه ها ک فروشنده ها اومده بودند بیرون و لب جدول نشسته بودند. همشون نگاهشون افتاد ب من ک تصمیم داشتم اونجا پارک کنم. خلاصه زیر سنگینی نگاه ده تا مردی ک منتظر بودند ی سوتی بدم تا بزنند زیر خنده پوزخند گوشه لبشون نشان از همین بود. خلاصه با دو فرمون تونستم پارک کنم.پوزخند گوشه لب مردهای لب پیاده رو خشکیدسرشون رو چرخون
گزیده‌ای از وصیت‌نامه شهید سپهبد قاسم سلیمانی 
خدایا برای دفاع از دینت، دویدم و افتادم و بلند شدم.خدایا ثروت دستانم وقتی است که سلاح برای دینت به دست گرفتم.خدایا ثروت چشمانم گوهر اشک دفاع از مظلوم است.خدایا سپاس که مرا از اشک بر فرزندان فاطمه(س) بهره‌مند نمودی.سپهبد قاسم سلیمانی خطاب به علما: حضرت آیت‌الله خامنه‌ای را مظلوم و تنها می‌بینم. او نیازمند همراهی شماست.خدایا سپاس که سرباز خمینی کبیر شدم.خدایا شکرگزارم که مرا در مسیر حکیم امرو
 
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشدبا این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.
param name="AutoStart" value="False">


 
سلام عیدتون مبارک (:
امیدوارم امسال سال بهتری برای هرکدوممون باشه....
این چندین هفته قرنطینه من به خوندن یک سری از کتاب ها که تو عکس مشاهده میکنید ختم شد و گوش دادن به موز
من که باشم که بگویم سخن از حضرت عشق؟
 
وحی نازل شده انگار، بر این دفتر من
قلمم کاتب و گفتند که: «حا سین یا نون»
شده تفسیر تمامی لغات این عشق
«هو لیلا و تماماً همه از دم مجنون»
 
من که باشم که بگویم سخن از حضرت عشق؟
واژه‌‌ها باید از آن عالم بالا برسد
و توکلت علی الله، قلم، بسم الله
قطره می‌گویم و ‌ای کاش به دریا برسد
ای که نام تو شده علت دل دادن‌‌ها
ای مقیم ابدی دل بی تاب، حسین
ای که دستان همه سوی تو باشد دائم
ما همه رعیت و تو حضرت ارباب، حسین
نخ
 
قلم را که روی کاغذ لغزاندم، واژه‌ها سرازیر شدند و هر یکی از پس دیگری حامل پیامی، پیامی در نهان و پیامی در آشکار.اولین نامه را یک‌باره نوشتم. هیچ کاغذی مچاله نشد، هیچ عبارت و واژه‌ای زیر قلم‌خوردگی‌ها پنهان نشد. و حتی هیچ دودلی و تردیدی در نگارش جمله‌ها دخیل نبود. شاید این نامه را در آن مدت که دل باخته بودم، بارها و بارها در ذهن و ضمیرم نگاشته و واژه‌هایش را انباشته بودم. و حالا فقط یک تلنگر کافی بود تا به روی کاغذ انتقال یابند. 
"سلامروزه
Arnold Böcklin - Die Toteninsel I (1880)a
بانوی صحرا، طلسم موج‌های خروشان را با شمارش سنگ‌ریزه‌های خط ساحلی آن جزیره دورافتاده، نوازش می‌کند.
قایقی به گل نشسته، بانجویی از هم گسیخته و تن ورم‌آلود قایق‌ران پیر! چه اسارت شومی!
دلتنگ دلربایی کاکتوس‌هایش است. کلبیت، کوشاد و آن زردهای خندان، جالیز.
 
تابستان بود و موسیقی آشنای خورشید، بانوی صحرا را خطابی حرارت بود.
جرعه‌ای آب را بر خستگی بچه‌خرگوشی رهگذر لالایی می‌زد که ناگهان نوایی بیگانه چون رقصندگی ن
در نمازم ... خم ابروی تو در یاد آمد ...خسته ام ... از تو و ... ابرو و... قضاهای نماز...!!
پ.ن1:
تو مرد اجتماعی پیراهن آجریمن دختری خجالتی و سرد و چادری
من دختری خجالتی ام در حوالی اتدارم کلافه میشوم از بی خیالی ات
ترسیده ام از این همه محبوب بودنتبا دختران دور و برم خوب بودنت…
با من شبیه خواهر خود حرف می زنیمن خسته ام از این همه داداش ناتنی
با گیره ای که روسری ام را گرفته استدنیا مسیر دلبری ام را گرفته است
با من قدم بزن کمی از این مسیر رابا خود ببر حواس من س
بسم الله الرحمن الرحیم
 
بخش دوم: اثبات از طریق احادیث
برای اثبات خلافت و ولایت ائمه طاهرین علیهم السلام، اخبار متواتر بین فریقین و شمه‌ای از اخبار در ذکر و تصریح به خلافت ائمه معصومین و بعضی از فضائل و مناقب آن عزیزان بیان می‌شود:
 

۱ ـ حدیث غدیرخم
روایت غدیر از اخبار متواتر است که پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله بعد از قرائت از وظایف حجه‌الوداع درمحل غدیر خم در روز هجدهم ذی الحجه سال دهم هجری فرمان از طرف خداوند متعال مبنی بر اینکه ای
دلم یک ماشین تایپ زهوار دررفته انگلیسی می خواهد که متعلق به نویسنده ای بوده باشد که آخرین کلماتش را با اشک های شادیش پیوند زده باشد. مثل همانی که دیدم و از فروشنده اش پرسیدم عتیقه فروشی کار دلی است نه؟ و او گفت نه، فکر میکردم همه حواسشان به داستان های پشت آن قفل های زنگ زده و کتاب های 40 ساله ای  پر از یادگار های آدم های غریبه هست. دلم میخواست از روایت های آدم های پشت قدیمی های فراموش شده بگوید، از دختری که نامش را اول کتاب بوستان چاپ 1330 نوشته و
کوچکم!
گفته‌اند برایت نامه بنویسم. برای تو. تویی که در منی و منی که در توام. تاوانی سخت‌تر از این هم مگر هست؟ نیست. نوشتن کار من نیست. کار توست. من پخته‌خوارم. سال‌هاست. تویی که واژه‌ساز بودی. تعمیرکار چیره‌دست واژه‌ها. من سال‌هاست کلمات قی کرده‌ی دیگران را نشخوار می‌کنم. من حالا ناچارم. تو نیستی اما. تو می‌نویسی. تو می‌خوانی. تو می‌خندی. از ته دل. و اسب‌های دریایی را توی هشتیِ گل‌خانه خشک می‌کنی. گفتند بنویس. اینجا. در ملأ عام. برای تو. خط
کاخ بردک سیاهدر شهرستان برازجان اثرها و بقایای سه کاخ هخامنشی به نامهای کاخ چرخاب , کاخ سنگ سیاه ( که در میان همسایه به کاخ نظرآقا آوازه دارااست ) و کاخ بردک سیاه موجود است .
 
 
کاخ بردک سیاه , بعداز کاخ چرخاب سازه شده و فاقد ظرافت‌ ها و مخلوط یگانه رنگهای سیاه و سپید کاخ ‌های برازجان و پاسارگاد است . در ساخت کاخ بردک سیاه از دو جور سنگ سیاه و روشن مستعمل و کالا و رنگ سنگ‌ های مصرف شده در ساخت این کاخ در گونه خویش منحصر اس
بسم الله الرحمن الرحیم
امروز قیمت سکه از مرز 7 میلیون تومان گذشت. این روزها قیمت‌ها رو به رشد هستند و همه چیز همین‌طور گران‌تر می‌شود. این وضعیت در طول چند سال اخیر به وضعیت غالب تبدیل شده و هر روز منتظر رشد بیش‌تر قیمت‌ها هستیم.
در جامعه‌ی ما سال‌هاست که مرتب قیمت‌ها افزایش پیدا می‌کنند؛ بی حساب و کتاب؛ با کوچک‌ترین اتفاقی. مردم نگران هستند که این وضعیت تا کی ادامه پیدا خواهد کرد؟ از این به بعد چطور باید زندگی کنند؟ ...
در جامعه‌ی ما عد
  بسم الله الرحمن الرحیم
چند سال پیش توی اردوی مشهدی که با رفقا رفتیم ، اقا هانی(چیت چیان) یه روز اومد و یه سخنرانی کرد و من دو تا نکته رو خیلی خوب یادم موند.یکیش این بود که امام صادق علیه السلام می فرمایند : نحن ابنا الدلیل . البته اون موقع این روایت بیشتر توی جیبم بود که اگه کسی از دلیل اووردن تفره میرفت با این روایت تیر اخر رو میزدم و یادلیل اصلی رو میاوورد یا اگه دلیل نداشت از انجام دادنش راحت میشدم
یه نکته ی دیگه ای هم که گفتن و متاسفانه اون
اماکن گردشگری  وتاریخی مهاباد
غار سهولان
یکی از معروف‌ترین جاهای دیدنی مهاباد، غار سهولان است.کارشناسان می‌گویند قدمت این غار به ۷۰ میلیون سال پیش برمی‌گردد.وارد غار که شدید باید از ۱۰۰ تا پله پایین بروید تا به محوطه‌ خشکی آن برسید. مثل غار علی‌صدر باید قایق‌سواری کنید چون چند تا دریاچه دارد. البته سیستم روشنایی برقرار است و فقط کافی است به‌جاهایی که نرده ندارد، نروید.
اصلاً عجیب نیست که یک تعداد بی‌شماری کبوتر و لانه کبوتر آنجا پیدا

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها