نتایج جستجو برای عبارت :

وحشتناک ترین لحظه ى زندگى، سرازیرى قبر

وحشتناک ترین لحظه ى زندگى، لحظه ای است که انسان را در سرازیرى قبر می گذارند.
شخصى نزدامام صادق(ع) رفت و گفت من از آن لحظه بسیار می ترسم، چه کنم؟
✅ امام صادق(ع) فرمودند:
زیارت عاشورا را زیاد بخوان.
آن مرد گفت چگونه با خواندن زیارت عاشورا از خوف آن لحظه در امان باشم؟
امام صادق(ع) فرمود: 
مگر در پایان زیارت عاشورا نمى خوانید اللهم ارزقنى شفاعة الحسین یوم الورود؟
یعنی خدایا شفاعت حسین(ع)را هنگام ورود به قبر روزى من کن.
زیارت عاشورا بخوانید تا امام ح
اعتراف ابن حجر مکی به فضائل امام موسی کاظم علیه السلام
ابن حجر مکی از علمای بزرگ اهل تسنن و دشمنان مکتب اهل بیت علیهم السلام در کتابی که بر ضد شیعه نوشته است می‌نویسد:
موسى الكاظم وهو وارثه علما ومعرفة وكمالا وفضلا سمی الكاظم لكثرة تجاوزه وحلمه وكان معروفا عند أهل العراق بباب قضاء الحوائج عند الله وكان أعبد أهل زمانه وأعلمهم وأسخاهم.
موسی کاظم (علیه السلام) علم و معرفت و فضل و کمال را از پدرش به ارث برد و در اثر عفو و گذشت و بردباری که از خود
استعاره شما تو زندگی چیه ؟
زندگى یه بازیه؟
زندگى میدون جنگه؟
زندگى یه مسابقه است؟
زندگى یک مزرعه است؟
هر استعاره و شعارى درباره هرچى دارید، سقف رویاها، شکل اطرافیان و بقیه داستان شما را شکل می‌دهد؛
مراقب باشید به استعاره اشتباه تن ندهید.

من نظرم رو توی تیتر گفتم؛ نظر شما چیه؟
از افلاطون پرسیدند :شگفت انگیز ترین رفتار انسان چیست؟
پاسخ داد : از کودکى خسته مى شود ،براى بزرگ شدن عجله مى کند و سپس دلتنگ دوران کودکى خود مى شود .
ابتدا براى کسب مال و ثروت از سلامتى خود مایه مى گذارد سپس براى باز پس گرفتن سلامتى از دست رفته پول خود را خرج مى کند .
طورى زندگى مى کند که انگار هرگز نخواهد مرد ، و بعد طورى مى میرد که انگار هرگز زندگى نکرده است .
انقدر به آینده فکر مى کند که متوجه از دست رفتن امروز خود نیست ، در حالى که زندگى گذشته ی
یک دقیقه تامل:بخاطر سالهاى که در این دیار نفس کشیدم وبارها بعد
از اون بخاطر سفر به این خطه از سرزمینم بر خلاف تمام مستند نگاران
ودوستان که فقر این منطقه رو به رخ کشیدن که منکرش نمیشم اما نجابت وهوش
واستعداد وامیدى که در لحظه لحظه زندگى مردم این منطقه وجود داره برام
همیشه پر رنگتر از فقرى هست که بواسطه عوامل داخلى ویک عده سوءاستفاده گر
براین منطقه سایه افکنده، از نظر من ایران با تنوع اقوامى که در اون زندگى
میکنن ایرانه وتک تک اقوام ایرانى
دانلود دوبله فارسی فیلم Breakfast at Tiffany’s 1961 
«هالى» ( هپبرن ) در آپارتمانى در شرق منهتن با گربه‏ اى که نامى ندارد زندگى مى‏ کند. روزى نویسنده‏ اى به نام «پل» ( پپارد ) که در همان آپارتمان زندگى مى‏ کند و مورد حمایت مالى زنى مسن‏‌تر ( نیل ) قرار دارد، وارد زندگى «هالى» مى‏ شود...
 
دانلود دوبله فارسی فیلم Breakfast at Tiffany’s 1961
«هالى» ( هپبرن ) در آپارتمانى در شرق منهتن با گربه‏ اى که نامى ندارد زندگى مى‏ کند. روزى نویسنده‏ اى به نام «پل» ( پپارد ) که در همان آپارتمان زندگى مى‏ کند و مورد حمایت مالى زنى مسن‏‌تر ( نیل ) قرار دارد، وارد زندگى «هالى» مى‏ شود...
۱۰ اشتباه وحشتناک در اسباب کشی در این مقاله ۱۰ اشتباه وحشتناک در اسباب کشی مورد بررسی قرار می گیرد ، برای آشنایی بیشتر توصیه می کنیم تا پایان این بحث را دنبال کنید. اسباب کشی می تواند یکی از استرس زا ترین وقایع زندگی باشد که ما تجربه می کنیم. بسیاری از اشتباهاتی که […] ۱۰ اشتباه وحشتناک در اسباب کشی
منبع : سپند بار
زندان‌ها برای مجازات قانون‌شکنان و دور نگه‌داشتن مجرمان از دنیای خارج ساخته شده‌اند؛ اما آنچه واقعاً در آنجا اتفاق می‌افتد، بسته به روش‌های اجرا، از زندان به زندان متفاوت و بعضا بسیار وحشتناک است. درنگاهی به وحشتناک‌ترین زندان‌های جهان می‌اندازیم که اغلب به عنوان دروازه‌های جهنم توصیف شده‌اند. همراه ما باشید.

ادامه مطلب
از بزرگی پرسیدند: شگفت انگیز ترین رفتار انسان چیست؟پاسخ داد: از کودکى خسته مى شود ،براى بزرگ شدن عجله مى کند و سپس دلتنگ دوران کودکى خود مى شود .ابتدا براى کسب مال و ثروت از سلامتى خود مایه مى گذارد سپس براى باز پس گرفتن سلامتى از دست رفته پول خود را خرج مى کند.طورى زندگى مى کند که انگار هرگز نخواهد مرد، و بعد طورى مى میرد که انگار هرگز زندگى نکرده است .انقدر به آینده فکر مى کند که متوجه از ۵دست رفتن امروز خود نیست، در حالى که زندگى گذشته یا آیند
  شاید الان همه جا تاریکو سرد نیست.......شاید این گرگو میشه که اگه ما یه لحظه چشممونو ببندیم لحظه ى بعد که باز مى کنیم بازم هوا روشن شده باشه...."هیچ طلوعى بدون غروب نیست و هیچ غروبى بدون طلوع نیست""هیچ فصلى براى اخرین بار نمیاد و هیچ فصلى تموم نشدنى نیست""هیچ پیانو اى بدونه کلاویه هاى مشکى وجود نداره و هیچ پیانویى بدونه کلاویه هاى سفیدم وجود نداره"در کل مى خوام بگم که..... زندگى با ترکیب غم ها و خوشحالى ها هست که تبدیل به یه "زندگى" میشهمطمئن باشید اگ
زندگى بد است و به شدت سخت. حتى زمانبکه فکر میکنى در دنیاى یونیکورن ها و ابنبات هاى رنگى زندگى میکنى پشه اى در مغزت وزوز میکند. 
به مرحله اى از زندگیم رسیده ام که چیزهاى براى از دست دادن دارم و ترس گم کردنشان، نبودنشان مرا عذاب میدهد. از طرفى دیگر هیچ چیزى براى از دست دادن ندارم.
مدت زیادیست که میخواهم کارى انجام دهم تا از طریق ان بتوانم پول دربیاورم و مستقل شوم اما متاسفانه گشادى اجازه ى انجام هیچ کارى را به من نمیدهد. دوست دارم درخانه ام بخواب
... آن ملتى که به آینده امید دارد، مى‌داند که روزگار ظلم و ستم و زورگویى و تجاوز و طغیان و استکبار، با همه‌ى حجم عظیمى که امروز در جهان به وجود آورده است، یک روزگار تمام‌شدنى است و دورانى خواهد رسید که قدرت قاهره‌ى حق، همه‌ى قله‌هاى فساد و ظلم را از بین خواهد برد و چشم‌انداز زندگى بشر را با نور عدالت مُنور خواهد کرد؛ معناى انتظار دوران امام زمان این است.
شما جوانان عزیز که در آغاز زندگى و تلاش خود هستید، باید سعى کنید تا زمینه را براى آن‌چن
... آن ملتى که به آینده امید دارد، مى‌داند که روزگار ظلم و ستم و زورگویى و تجاوز و طغیان و استکبار، با همه‌ى حجم عظیمى که امروز در جهان به وجود آورده است، یک روزگار تمام‌شدنى است و دورانى خواهد رسید که قدرت قاهره‌ى حق، همه‌ى قله‌هاى فساد و ظلم را از بین خواهد برد و چشم‌انداز زندگى بشر را با نور عدالت مُنور خواهد کرد؛ معناى انتظار دوران امام زمان این است.
شما جوانان عزیز که در آغاز زندگى و تلاش خود هستید، باید سعى کنید تا زمینه را براى آن‌چن
 
گل ها در بستر تاریک خاک روییده اند
چون تکه هاى چینى شکسته
خدا ما را به دنیا آورده است.
 
نه زندگى نمى تواند بمیرد
هر انسانى یک باغبان است
هر انسانى یک گورکن است
و ما اینجا آرام و ژرف
گودالى میکنیم براى جسدمان.
 
اما زندگى بیش از حد سخت و محکم است
که بتوان گورى کند،
 
هنوز شب بزرگ فرا نرسیده است
و انسانى به خواب رفته است
به گل هاى روى قبر نگاه کن،
نه زندگى نمى تواند بمیرد.
ما هرگز جهان را ترک نمیکنیم،
ما مى شکنیم و تکه تکه میشویم.
 
مارتینوس نایهو
حالم بده ..
هممون حالت تهوع و سرگیجه داریم ..
شدید سرم داره درد میکنه
وحشتناک بود بدترین زلزله ای بود که تو عمرم دیدم واقعاااااا وحشتنااااااک بود چن ثانیه داشتیم به طرز فاجعه باری لرزیدیم وقتی میگم میلرزیدیم ینی زلزله و پس لرزه هایی که دیدین نههه واقعاااااااا وحشتناک بود... من که از خواب پریدم فقط داشتم نگا میکردم اونقدررررررر بددددد بود نه میتونستم حرف بزم نه فرار کنم فقط داشتم نگا میکرد 
وای خدایااااااااااا وحشتناک بود وحشتناااااااااااا
  وقتى ما به آخر خط مى‌رسیم و درک مى‌کنیم که چه با موادمخدر و چه بدون آن، نمى‌توانیم مثل یک انسان زندگى کنیم، همگى با یک مسئله بغرنج روبرو هستیم. آیا کار دیگرى مانده است که انجام نداده باشیم ؟
 این‌طور به نظر مى‌رسد که دو راه بیشتر نباشد، ما یا مى‌توانیم به بهترین نحو ممکن روانه عاقبت تلخ خود یعنى زندان، تیمارستان یا مرگ شویم و یا راه تازه‌اى براى زندگى پیدا کنیم. درگذشته، تعداد بسیار کمى از معتادان شانس پیدا کردن راه دوم را داشته‌اند، ا
 
به نظرم داشتن هیچ چیزى، هیچ چیزى در زندگى به اندازه یک انسان که عاشقش باشیم و عشق رو در چشمهاش ببینیم ضرورى نیست.
تمام چیزها زندگى رو خیلى بهتر میکنن، دوست، سفر، ورزش، آشپزى و کار مورد علاقه و معنویت و فیلم دیدن و موزیک موزیک موزیک و خیلى چیزها
 
اما تا به حال ندیدم چیزى به این حد زندگى رو زیبا کنه.
نگه داشتن عشقِ که داستان رو خیلى خیلى سخت مى کنه و آدمش نیستیم عموماً...  نیستم حداقل.
نتیجه آمیختگى جهل و علم با وضعیتهاى متفاوت در زندگى بشر:
1-  جهل + فقر    =  جُرم2- جهل + ثروت   =  فساد3- جهل + آزادی =  هرج و مرج 4- جهل + قدرت = استبداد5- جهل + دین   =  تروریسم 
حال به جای جهل، علم بگذاربنگر علم با وضعیتهاى متفاوت زندگى چه میکند؛
1- علم + فقر    =  قناعت 2- علم + ثروت   =  نوآوری3- علم + آزادی =  خوشبختی4- علم + قدرت =  عدالت 5- علم + دین   = استقامت
اینها در سایه جامعه دینی حاصل می‌شود اما علم در جوامع کفر، استبداد و  استعمار و استثمار و جنایت
 
 
 چقدر انسان وحشتناک و عجیب دیدم امروز... رفتارهای عجیب، قیافه‌های عجیب، سخت وحشت کردم. فکر کنم چهره کسی که وحشتزده است هم برای خودش چیز وحشتناکی است. چیزهای عجیب گاه جالب مینمایند، حتی باعث خنده انسان و لبخند انسان میشوند، اما گاه به شدت غریب و وحشتناک مینمایند. به گمانم این احساس و واکنش به صورت مستقیم بر اختیار ما نیست ولی شاید به این بستگی دارد که ما در چه حالتی هستیم. شاید بتوان گفت چیزی که از بیرون ما را تحت تاثیر قرار میدهد و به ما چه
#برشی_از_یک_کتاب

مادام که تلقى ما از انسان و برداشت ما از خویشتن دگرگون نشده، 
مادام که نقش انسان مجهول مانده و بینش او از این نقش در حد تنوع، در حد زندگى تکرارى و مدار بسته، در حد خوشى‌ها و سرگرمى‌ها، در حد بازیگر شدن و بازیچه ماندن، و تماشاچى بودن، خلاصه شده، 
مادام که زندگى جز نمایش و بازى،بارى ندارد، ناچار سنگینى حجاب طبیعى است، مگر اینکه با شعارها همراه شوى و یا در جو روشنفکرى قرار بگیرى و یا بخواهى به گونه‌اى دیگر به نمایش بپردازى، یا
هفت برتری امیر المومنین علیه السلام در کلام حضرت پیامبر صلی الله علیه و آله (به روایت اهل تسنن)
حافظ ابی نعیم محدث و عالم بزرگ اهل تسنن روایت کرده است:
حَدَّثَنَا إِبْرَاهِیمُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی حُصَیْنٍ، ثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللهِ الْحَضْرَمِیُّ، ثَنَا خَلَفُ بْنُ خَالِدٍ الْعَبْدِیُّ الْبَصْرِیُّ، ثَنَا بِشْرُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ الْأَنْصَارِیُّ، عَنْ ثَوْرِ بْنِ یَزِیدَ، عَنْ خَالِدِ بْنِ مَعْدَانَ، عَنْ مُعَاذِ بْنِ
اگه از توی خونه موندن خسته شدید،اگر مثل من از پشت پنجره به نظاره ی بهار نشستین؛اگر بوی گل و سبزه و هوای لطیف و خنک هواییتون کرده که از خونه بیرون بزنید ؛ بهتون نمیگم که بیرون نرید.همینطور نمیگم که برید.چون احتمالا به دلایلی مجبور شدید که توی این مدت از خونه بیرون برید.اونموقع حتما مثل من با تمامِ وجودتون حس کردید که "هیچی" مثل قبل نیست.هممون حس کردیم که کثافت از شهر خلوت و بی عبور و مرور میباره.حس کردیم که از دیدن ادمها خوشحال نمیشیم و ازشون ف
«١٥٤»وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ‌ یُقْتَلُ‌ فِی سَبِیلِ‌ اللّهِ‌ أَمْواتٌ‌ بَلْ‌ أَحْیاءٌ وَ لکِنْ‌ لا تَشْعُرُونَ‌ و به آنها که در راه خدا کشته مى‌شوند مرده نگوئید،بلکه آنان زنده‌اند، ولى شما نمى‌فهمید. نکته‌ها: در جنگ بدر،چهارده نفر از مسلمانان به شهادت رسیدند که شش نفر آنها از مهاجران و هشت نفر از انصار بودند.برخى از مردم مى‌گفتند:فلانى مُرد.این آیه نازل شد و آنان را از این تفکّر نهى کرد. ١شهدا،نه تنها نامشان یا آثار کارهایشان زند
داشتیم همگى فیلم جولى و جولیا رو میدیدیم؛ فیلم مورد علاقه من.
فیلم پر از شور و اشتیاقه و من چقدر دوسش دارم.
این فیلم در من مرگ رو با خودش میبره و زندگى رو میپاشه توى قلبم.
یهو این فکر اومد سراغم که هى! سمیرا! بیا تو هم همین کار رو بکن!
یه پروژه انتخاب کن و توى وبلاگت بنویس! خدا رو شکر اینجا هیشکى هم نمیخونه و راحت میتونى اسکى کنى واسه خودت و درعوض خودت رو مسئول براى نوشتنش کنى! خیلى خوبه!
خب حالا پروژه چى باشه؟
یه پروژه دوماهه! تا آخرین روز شهریور!
ی
داشتیم همگى فیلم جولى و جولیا رو میدیدیم؛ فیلم مورد علاقه من.
فیلم پر از شور و اشتیاقه و من چقدر دوسش دارم.
این فیلم در من مرگ رو با خودش میبره و زندگى رو میپاشه توى قلبم.
یهو این فکر اومد سراغم که هى! سمیرا! بیا تو هم همین کار رو بکن!
یه پروژه انتخاب کن و توى وبلاگت بنویس! خدا رو شکر اینجا هیشکى هم نمیخونه و راحت میتونى اسکى کنى واسه خودت و درعوض خودت رو مسئول براى نوشتنش کنى! خیلى خوبه!
خب حالا پروژه چى باشه؟
یه پروژه یه ماهه! تا آخرین روز مرداد!
ی
سلام
سلامى شیرین و گرم
 به تازگىِ اینجا و حس خوب تازه بودن
 به شروعی دوباره و رهایى از انرژى هاى منفى     
 به خودم و این روزهاى تکرار نشدنی
 به دلم و این همه حس ناب و بکر که مدتها بود گم شان کرده بودم
و سلام
 به زندگى و اویى که به من هستى بخشید و از خودش در من دمید و من شدم آنچه که هستم
سلام
 به تغییر، به جراتِ دل کندن، به امید، به انگیزه و به همه لحظه هایی که شیرین اند و شیرین تر خواهند شد
 
ادامه مطلب
چه درد آلود و وحشتناکنمی گردد زبانم که بگویم ماجرا چون بوددریغا درد ،هنوز از مرگ نیما من دلم خون بود … چه بود؟ این تیر بی رحم از کجا آمد؟که غمگین باغِ بی آواز ما را بازدرین محرومی و عریانی پاییز ،بدین سان ناگهان خاموش و خالی کرداز آن تنها و تنها قمریِ محزون و خوشخوان نیز؟ چه وحشتناک !نمی آید مرا باورو من با این شبخون های بی شرمانه و شومی که دارد مرگبدم می آید از این زندگی دیگر ندانستم ، نمی دانم چه حالی بود؟
 
از وقتى که به یاد دارم دانش اموز مودب و خوبى بودم. سر به زیر و ارام. از انهایى که همیشه در گوشه ى انتهایى کلاس تنها مینشینند. معلم هایم دوستم داشتند. یادم است ان روزى را که معلم چهارم ابتدایى ام به مادرم گفته بود که الالا از همه نظر بى نظیر است و مادرم در جواب گفته بود که " درخانه بسیار پرخاشگر است".
دوم دبیرستان بودم که به واسطه ى دخترى که میشناختمش دوست پیدا کردم. شاید اولین دوست هاى واقعى زندگى ام بودند. فرح دخترى بود که ازمن محافظت میکرد. چرا ک
از حماسه های جنگی و فیلم های فاجعه ای گرفته تا داستان های بقای شخصی ، هیولاهای وحشتناک و حتی برخی فعالیت های ماوراء الطبیعه ، من قصد دارم 10 فیلم را با داستان های وحشتناک در دریا معرفی کنم. شاید نمادین ترین و به یادماندنی ترین سفر دریاییِ پر از تنش در سینما فیلم آرواره های استیون اسپیلبرگ باشد ، اما در تاریخ سینما آثار بسیار خوب دیگری نیز بوده اند که شاید شرور اصلی آن قبل از موجودات ترسناکش دریا بوده باشد.

ادامه مطلب
من فیلمهای وحشتناک زیادی دیدم  یکیش که زمان بچگی دیدم درمورد یه نوزاد عجیب الخلقه ای بود که وقتی به دنیا اومد همه پزشکا و مامایی که به دنیاش آوردنو کشت حتی پدر ومادرش و همونطور چار چنگولک میکرد و همه رو میکشت متاسفانه اسمش فیلم رو یادم نیست کسی اگه این فیلم رو دیده واسمشو میدونه ممنون میشم که بگه .
یکی دیگش هم در مورد یه زن فوق العاده سنگ دل بود که اول طعمش رو به یه ترفندی میکشه تو خونش بعد دست و پاش رو به فجیع ترین وضع
میشکنه وشکنجه میده وبعد ب
✅دل آدمى،بزرگ‌تر از این زندگى است...
استاد علی صفایی حائری:
دل آدمى،بزرگ‌تر از این زندگى است. و این، راز تنهایى اوست. او چیزى بیش‌تر از تنوع و عصیان را مى‌خواهد. او محتاج تحرّک است و حرکت،با محدودیت سازگار نیست، که محدودیت‌ها، عامل محرومیت و تنهایى ماست. آخر، چگونه مى‌توان هم‌زبان با شیطان، عصیان را راه چاره شناخت‌؟ در جهان قانونمند، عصیان و درگیرى، جز عذاب و رنج چه خواهد داشت‌؟بر فرض عصیان کنم و اسید را لاجرعه سرکشم، آیا دستگاه گوارش
فکر کن بری از روی دلسوزی یه لاکپشت رو وسط اتوبان نجات بدی ، بزنن له و لوردت کنن...
یا زنده نمیمونی ، یا اگر بمونی دیگه نمیتونی زندگی کنی بدون مغز و پا ... 
                                                  ****
تو اورژانس خودم تحویلش گرفتم و لحظه به لحظه باهاش بودم ، هنوز به هوش بود باهاش مدام حرف میزدم شوخی میکردم و اونم به زور بعد ناله هاش یه خنده ای میزد...
امروز رفتم بالا سرش icu ...
کاملا بیهوش بود...
۷۰ درصد مغزش ایسکمی شده بود به خاطر شرایط وحشتناک پاهاش و
 امام جواد علیه السلام: 
مَوْتُ الاْءنسانِ بِالذُّنُوبِ أکْثَرُ مِنْ مَوْتِهِ بِالْأجَلِ وَحَیاتُهُ بِالْبِّرِ أکْثَرُ مِنْ حَیاتِهِ بِالْعُمْرِ.
 امام جواد علیه السلام فرمود: 
مرگ انسان به سبب گناه بیش از مگر با اجل است و زندگى به خاطر نیکوکارى بیش از زندگى عُمر و سال است (برخى از گناهان سبب کوتاهى عمر وبرخى از کارهاى نیک سبب طول عمر انسان مى شود). 
  الفصول المهمه ۲۷۴ ۲۷۵
 نکته: 
عامل اصلی بسیاری از مرگ ها گناهانی است که انسان را به فنا
☺️۱ لحظه تحویل سال..!☺️
 
۲ لحظه عاشق شدن..!
 
☺️۳ لحظه ای تماس از کسی که دلتون براش تنگ شده…!☺️
 
۴ لحظه دادن آخرین امتحان..!
 
☺️۵ لحظه ای که به شخصی که دوسش دارین,
نگاه کنین و ببینین اونم داشته به شما نگاه میکرده…!☺️
 
6 لحظه ای که دوستایه قدیمی و خوبت رو ببینی و بفهمی
هیچی بینتون تغییرنکرده…!!
 
☺️۷ لحظه ی لمس انگشتان نوزاد متولدشده..!!☺️
 
۸ لحظه ای از خواب بیدار شی و ببینی که هنوز وقت اضافه
برای خوابیدن داری..!!
 
☺️۹ یه شبه قشنگ,,تو خیاب
هر وقت اومدم M رو فراموش کنم خودش کارى کرد که بهش بیشتر توجه کنم اما واقعا الان دیگه M نمیتونه توى زندگى من نقش داشته باشه:(…اینو که دارم مینویسم اوج درده اما واقعیت داره!…M توى یه جزیره ى دیگه اى زندگى میکنه که کشتى شکسته من هیچ جایى توى ساحل اون نداره…هر وقت فکرش رو میکنم که خودم باعث این اتفاقم میخوام بپرم توى همون دریا و دیگه هیچوقت چشم هامو باز نکنم:)
 
براى این که سلامت جسمانى و روانى کودکان، دانش آموزان، اطرافیان و خودمان حفظ شود، باید سعى کنیم با شناسایى عوامل مؤثر بر شادى، موجبات تقویت عوامل مثبت و تقلیل عوامل منفى مؤثر بر شادى را فراهم کنیم.از آن جا که شادى بزرگ ترها عامل مؤثر در شادى و نشاط کودکان است و اولیا و مربیان غمگین نمى توانند فرزندان و دانش آموزانى شاد تربیت کنند، از این رو با ارائه نظام اعتقادى درست براى دستیابى به شادى، مى توان به افزایش شادى در میان افراد جامعه کمک کرد. ب
 
لحظه مرگ
 
لحظه مرگ بسیار حساس و خطرناک است حتی خوبان و نیکان از آن دلهره و وحشت دارند،در این عکس لحظه ی وحشتناک خارج شدن روح از بدن فرد کشته شده در تصادف را مشاهده می کنید،این تصویر جنجالی در فیس بوک ده ها هزار بار دیده شده و بحث های زیادی پیرامون آن صورت گرفته است.
 
آیا  روح به این شکل از بدن خارج میشود؟
 
براستی بعد از مرگ چه اتفاقاتی در انتظار هر شخصی است.در این تصویر ادعا شده در تصادف روح از بدن حارج میشود این در حالی است که روح جسم نیست و
چه بازی ای بود دیشب.
سر پنالتی پرتغال یه لحظه خودمو جای بیرانوند تصور کردم، تمام تنم لرزید. گرفتن پنالتی رونالدو چیز کمی نیست.
طارمی جان آخه چرا فرزندم؟چرااا؟(این فقط یه گله است وگرنه طارمی از وقتی که پرسپولیس بود، بازیکن محبوب منه)
همیشه رونالدو رو بیشتر از مسی دوست داشتم ولی دیشب تا تونستم فحشش دادم:||
کواریشما از کجا پیداش شد آخه؟ لامصب این دو بازی قبلی کجا بودی پس؟ گل طلاییت رو به مراکش میزدی خو:(
بعد از بازی سردرد وحشتناک داشتم و مثل ابر ب
امام حسن علیه السلام شبیه‌ترین مردم به رسول خدا صلی الله علیه و آله
شیخ مفید رضوان الله علیه روایت کرده است که امام صادق علیه السلام فرمودند:
كانَ الحَسَنُ أشبَهَ النّاسِ بِرَسولِ اللّه ِ خَلقا و سُؤدُدا و هَدیا.
امام حسن علیه السلام در خلقت و سیرت و شرافت شبیه ترین مردم به رسول خدا بود.
الارشاد، تالیف شیخ مفید، جلد ۲، صفحه ۵، چاپ موسسه آل البیت لاحیاء التراث
انسان در جمیع مواقفى که اعمالى را به منظور تربیت نفس و انصراف آن از امور خارجى و تفنن در لذات مادى و براى این که نفس را به خودش متوجّه و منصرف سازد انجام مى دهد، یا به این منظور انجام مى دهد، که آثار نفس و خواص آن را که با اسباب و عوامل طبیعى به دست نمى آید تحصیل کند، در همه این‌ها غرضش جز این نیست، که مى خواهد نفس را از علل و اسباب خارجى مأیوس سازد و از او مى خواهد که مستقلاً و بدون استمداد از آن اسباب کارى را انجام دهد، که حتى با اسباب عادى و ماد
+15
 
وحشتناک بود. حتی همین یک لحظه ای که در فیلم معلوم بود و بقیه ماجرا را باید با خیال بافی پیش می رفتی هم به اندازه کافی وحشتناک بود. دیشب فیلم مصدومیت آندره گومز، بازیکن پرتغالی اورتون (بازیکن سابق بارسا) در بازی با تاتنهام را دیدم. از آن دست مصدومیت هایی که حال عالم و آدم را خراب می کند. دردناک‌تر از مصدومیت ها رباط صلیبی و مینیسک که متداول اند در فوتبال. همان مصدومیتی که چند فصل قبل لوک شاو (بازیکن منچستر) را زمین گیر کرد و کمی قبل تر از آن هم
واقعیت این بود که ما دیگر نمی توانستیم از هیچ ماده ایی که احساسات و افکار را از حالت طبیعى خارج مى کند، حتى حشیش و الکل استفاده کنیم. دیگر مواد مخدر حالمان را خوب
نمى کرد. بعضى اوقات وقتى صحبت از اعتیاد مى شد، حالتى تدافعى به خود مى گرفتیم و حق مصرف خود را توجیه مى کردیم، خصوصاً اگر نسخه دکتر هم در دست داشتیم . به کارهاى غیر قانونى و رفتار غیر طبیعى خود که ناشى ازمصرفمان بود افتخار مى کردیم و اوقاتى را که یکه وتنها، ترس وجودمان را فرا میگرفت و ب
صبح نشد برات بنویسم،ولى باید بگم اینارو.من هیچ وقت تو زندگى استرس امتحان نداشتم.در بدترین حالت صبح امتحان درس مى خوندم و قبول هم مى شدم.بهم مى گفتى: خداى بى خیالى. ولى یه بار سر یه امتحان فیزیک بدجورى حالم بد شد. توى اون سالن کنفرانس زیرزمین دبیرستان دکتر حسابى نشسته بودم پشت صندلى و با اینکه کلى درس خونده بودم مطمئن بودم هیچى یادم نمیاد. با این حال میخواستم خونسرد باشم،آروم انگار که اصلا برام مهم نیست. تو اما قیافه ام رو که دیدى فهمیدى. اومدى
زیر این خورشید تاریک می سوزم
فاصله ام با ماه ، با تو ، یک ارزن نمی ارزد 
سزای خویش را نزدیک تر از قلب به خود می بینم
سزای انحراف من از آن رود بلند و سبز
سزای این صدای من که از فقر درون می نالد
از فقر تو می نالد
از فقر خدا می نالد
و از ترحم های عشق
از نسیم لحظه ای غمگین ، می نالد
لحظه های خوب در پی ویرانی
لحظه های درد در کنج سکوت ، می شوند معماری
اگر بوسه ای در خواب یک لحظه درون تو شود جاری 
بدان این را که آن لحظه
بی گناهی بی گناهی بی گناهی
خیره شو 
اتفاقات بزرگ آرام رخ می دهد 
مصل عشق های عمیق 
سریع نیستند 
شاید فکر کنی همه چیز ساکن است 
اما باید خیره شوی 
تا لحظه لحظه حرکتش را ببینی و کیفش را کنی 
آرام باش 
دوست داشتن صبوری می خواهد 
تمرین اهتسگی می خواهد 
 
 
 
 
 
مثل یک طلوع 
مثل یک غروب 
مثل یک سال نو شدن که از فروردین تا فروردین هر روز هروز ارام ارام اتفاق می افتد و در یک لحظه نتیجه حاصل می شود 
در یک لحظه روز می شود و دیگر شب نیست 
در یک لحظه ماه پشت اببر ها می رود و کم کم پنه
روزى
امیرالمؤ منین علىّ علیه السلام از منزل خارج شد؛ و در بین راه به سلمان فارسى
برخورد نمود، به او خطاب نمود و اظهار داشت : اى سلمان ! در چه وضعیّتى به سر مى
برى ؟ سلمان فارسى در جواب چنین پاسخ داد: در غم چهار موضوع به سر مى برم ؛
حضرت فرمود: آن چهار موضوع اندوهناک چیست ؟ سلمان گفت :اوّل : همسر و عائله
ام ، که از من طعام و دیگر مایحتاج زندگى رامى خواهد. دوّم : پروردگار متعال ،
که باید مطیع و فرمان بر او باشم . سوّم : شیطان رجیم (رانده شده )، که هر لح
چرا بیدار شوم؟
بیدارى را برای چه به این خواب راحت ترجیح دهم؟   
شور و شوقى که از درون بجوشد؟ 
یا معنایى که درونم را به بیرون پیوند زند؟ 
چرا در این صبح سرد زمستانى، پتوى گرم را کنار زنم و سر از بالش نرم بلند کنم؟
براى چه از جا بر می خیزم؟ 
به کدام سو؟ 
***
پسرک را به یاد مى آورم. آن روزها که به شوق مدرسه از جا مى پرید. و بعد ناگهان یک روز از رختخواب بیرون نیامد! گفت که خسته است، که حالش خوب نیست. فردا هم خسته بود و روز بعد هم. پرس و جو کردیم. ته همه ى به
بسم الله الرحمن الرحیم
یافارس الحجاز ادرکنی الساعه العجل
دوستان بیایید شعار را کنار بگذاریم و باور کنیم
همین لحظه میتواند،آخرین لحظه عمر و زندگی ما باشد،و هم میتواند لحظه تولد دوباره باشد.
بدون شک و یقین
اگر باور کنیم که این لحظه میتواند لحظه مرگ ماباشد
کینه و تکبر و غرور را در دل راه نمی‌دهیم نداشتن یا نداشتن را دلیل برتری نمی‌دانیم
واگرباورکنیم
این لحظه میتواند لحظه تولد دوباره باشد
به هیچ وجه مأیوس وافسرده و ناامید نمی‌شویم
(تو خود ح
پارادوکس عجیبی توی زندگیمون وجود داره
اینکه لحظه ای جنگجو طلب ترین ادم روی زمین هستی و لحظه ای دیگه تبدیل به یک بزدل نا امید میشی البته همه اینا بستگی به دید تو داره
در لحظه زندگی کن مهم نیس تهش برنده ای یا بازنده ، تهش تبدیل به یک گلادیاتور قهرمان میشی یا یک سرباز شکست خورده ، تو قدم بردار از لحظه لحظه زندگیت لذت ببر و در این حین اهدافت رو فراموش نکن و به سمتش برو و هیچ فکر منفی رو تو دهنت راه اندازه ک خدابا ماست در تک تک این لحظات و نذاره گر تو
چرا بیدار شوم؟
بیدارى را برای چه به خواب راحت ترجیح دهم؟  
چرا در این صبح سرد زمستانى، پتوى گرم را کنار زنم و سر از بالش نرم بلند کنم؟
شور و شوقى که از درون بجوشد؟ 
یا معنایى که درونم را به بیرون پیوند زند؟ 
براى چه از جا بر می خیزم؟ 
به کدام سو؟ 
***
پسرک را به یاد مى آورم. آن روزها که به شوق مدرسه از جا مى پرید. و بعد ناگهان یک روز از رختخواب بیرون نیامد! گفت که خسته است، که حالش خوب نیست. فردا هم خسته بود و روز بعد هم. پرس و جو کردیم. ته همه ى بهانه ه
شادى دیروزها!
خرید رو اگه کنار بذاریم، فیلم خوب! فیلمش خیلى خوب بود! هنر و تجربه یه فیلم داره " دوباره زندگى" . خیلى دوست داشتنى بود برام. خیلى یاد گرفتم ازش. یادم باشه از اون چراغاى رنگیش بگیرم ، یه بار قبلاً رفته بودم بگیرم نداشت آقاهه. از اون ریسه ها که هر چراغش یه رنگه... خیلى دوسشون دارم...
و لباس مرتب پوشیدن! بله ، برام شادى داره! کلاً مرتب بودن! احساس "همانطور که میخواهم، هستم" . آخه رفتیم خونه مادرشوهرم و بعد به مامانم اینا سر زدیم که خونه دوست
وقتى اسم وبلاگ رو اینجورى انتخاب کردم دیگه از دیگران چه انتظاریه منو ببینن! من واقعیم منظورمه، نه مادر کسى یا دختر کسى ، منى که کلى احساس تلنبار شده ى تاریخ گذشته رو با خودم اینور اونور میکشم، منى که تمام تلاشمو میکنم خواسته هامو توى مشکلات همیشگى زندگى گم و گور کنم! منى که وقتى دلم میگیره به رگ زدن فکر میکنم بس که نا امیدم از بودن! منى که یه روزى عاشق شده بود ولى ...
نمیدونم انتخابم اشتباه بود یا همه ى اون تلاشهایى که واسه تایید شدن میکردم، اون
بسم الله الرحمن الرحیم ./
هی رفتم تو دیوار اجاره مسکونی ها رو نگاه کردم هی از قیمتای وحشتناک دلم لرزید ! هزار جور فکر و خیال اومد تو سرم ، هزار تا غم ، کلی استرس ! حتی یه لحظه گفتم تو این اوضاع بچه خواستنت چیه اخه ؟! تهشم به همسری گفتم فک کنم دارم افسردگی میگیرم ... 
آخه لعنتی هنوز سه ماه دیگه تا مهلت خونه مونده ! سه ماه رو خوش باش ! برا بعدش هم خدا هست ... خدای بزرگ هست ... خدای بزرگ کریم و بخشنده ی همیشه حواسش جمع بنده هاش ، هست و هست و هست ...
- رب انزلنی م
خوب دیشب رفتم و توى بلاگفا وب زدم و میخواستم از اینجا هم فرار کنم و تا قبل از صبحانه همین فکرم بود و میخواستم اینجا رو حذف کنم!!!!اما راستش نظرم عوض شد به یه دلیل(من بیان رو به چشم خارج میبینم)
آره درسته روزى که من میخوام برم آمریکا باید تمام بار و بندیلم رو ببندم بذارم روى کولم و از اینجا که سالیان ساله توش زندگى کردم دل بکنم:)
واقعیت ماجرا هم همینه همش فقط تعلقاته به قول یه نفر که میگفت غلام همت آنم که زیر چرخ بلند از هرچه به آن تعلق دارد آزاد اس
کتاب رو که میخونم یاد فیلمای اعصاب خورد کن وحشتناک میفتم. ترسناک نه ها. اعصاب خورد کن وحشتناک که با روح و روانت بازی میکنه. بعضی داستانهاش واقعا اینجوریه :/ اذیتم میکنه خوندنشون. ولی مجبوری میخونم :/ من با خوندن داستانهای تخیلی عجیب غریب مشکلی ندارم ولی اینا نه فقط تخیلی که عذاب اورن. طرفو کشتن. تکه تکه کردن. دراوردن کاسه ی چشم گربه... مسخره نیست؟؟ چه کاریه خب. همه داستانهاشم اینجوری نیست. بعضیاشو واقعا تحسین میکنی. اما اینایی که اینجوری هست در ن
همین لحظه ها , گر چه دلگیر ولی زنده ام داشته اند همین لحظه هایی که یادت به جانم بیفتد من از هیچ مطلق به پا خواسته ام و تو از نهایت که ما رو به رو ایم ,, ولی فاصله بین مان مثل یک ثانیه قبل و حالاست در اوج تفاوت , در اوج تقابل #الهام_ملک_محمدی
هیچ وقت از دانش اموزتون نخواین براتون توضیح بده چرا پدرش نمیتونه بیاد و رضایت نامه کذایی رو امضا کنه 
چون ممکنه مثل من ضعیف لوس و ... باشه و یهو بزنه زیر گریه 
هیچ وقت وقتی دانش اموزتون داره گریه میکنه نگین بهش که بره دنبال سهمیه برای کنکورش این مسئله با هیچ سهمیه ای قابل معاوضه نیست 
و هیچ وقت وقتی دانش اموزتون داره مثل ابر بهار گریه میکنه ازش نپرسین چندتاا بچه ای این چه سوالیه خب :| 

+وحشتناک بود خیلی وحشتناک دلم میخواد خودمو با گیوتین دار بز
بیشتر از سه ماهه که سفر نرفتم و این برای منِ همیشه مسافر، یعنی بدترین حال دنیا. 
سفر نرفتم و با خوندن سفرنامه‌هام و مرور عکسایی که گرفته بودم دلتنگ و دلتنگ‌تر میشم.
پ‌.ن: حتی یه لحظه فکر این که تلگرامم وصل نشه و متنای قبلی کانالم رو از دست بدم، وحشتناک و غیر قابل تصوره. وصل شه اولین کاری که می‌کنم آرشیو کردن‌شونه :(
پ.ن‌تر: یعنی الان سابسکرایبرای کانالم حالشون چطوره؟ از اون صد و خورده‌ای نفر چند نفرشون پس ذهن‌شون به منم فکر می‌کنند؟ دوستام
 
دچار تکرار شدم ، هیچ چیز تازه‌ای نیست ، البته به جز غم ، که هربار یه جور تازه‌ای رو دل ادم فرود میاد ، باقی چیزا تکراریه ، هیچ حرف تازه‌ای ندارم که بگم ، شش ماه دوستم رو ندیدم و هفته‌ی دیگه قراره ببینمش،اما مطمئنم بعد اینهمه مدت هم که هم رو ببینیم ، چیز تازه‌ای برای گفتن نداریم ، یه دیدار کسالت بار مثل وجه‌های دیگه‌ی این زندگی کسالت بار.
دیروز صبح‌کار بودم ، ساعت شش و نیم تو خیابون بودم و اولین کسی بودم که رو برف‌های خیابون پا میذاشتم. ده
خود را به خدا بسپار، وقتی که دلت تنگ استوقتی که صداقتها ، آلوده به صد رنگ است خود را به خدا بسپار، چون اوست که بی رنگ استچون وادی عشق است او، چون دور ز نیرنگ استخود را به خدا بسپار ، آن لحظه که تنهایی آن لحظه که دل دارد ،از تو طلب یاری خود را به خدا بسپار ، همراه سراسر اوست دیگر تو چه میخواهی ؟! بهر طلبت از دوستخود را به خدا بسپار، آن لحظه که گریانی آن لحظه که از غمها ، بی تابی و حیرانیخود را به خدا بسپار، چون اوست نوازشگرچون ناز تو میخواهد ، او را
هر مالى را که قابل استفاده براى یک کارى در زندگى هست، انسان از بین ببرد، این اسراف است.مردم ما، خانواده‌ى ایرانى ما عادت به قناعت داشتند و میانه‌روىِ اسلامى به طور غالب بر مردم کشور ما حاکم بود. خانواده‌ى ایرانى نان سفره‌ى خودش را مى‌خورد و ریزه‌هاى نان را براى خوراک مرغ خانگى خود مصرف مى‌کرد. میوه را مى‌خورد و پوست میوه را براى خوراک دام و حیوانات، چه آنچه خود او داشت و یا اگر نداشت براى آنها که داشتند به مصرف مى‌رساند. لباس بزرگترها را
نمیتونم کار کنم. حرف های این حادثه ی تلخ از هر طرف به سمتم میان. همه جا حرف از اینه و من فقط میتونم بغض کنم. دلم میخواد خودمو از همه جا محو کنم. به هیچ چیزی دسترسی نداشته باشم. دلم میخواد تمام اینها خواب وحشتناک باشه. نمیتونم تصور کنم خانواده هاشون چی میکشن تا فکرم میره این سمت دیوونه میشم. کار کردن تو این شرایط سخت و مسخره است اما تنها راهی که دارم. تنها چیزی که منو جدا میکنه. ممکن بود عزیز من تو هواپیما باشه. چه فرقی داره. وحشتناک. وحشتناک. تا سعی
عسل ویار الویه کرده، گذاشتم مرغ و تخم مرغ و سیب زمینیش بپزه، منم دراز کشیدم کنارش و دوتایى کارتون میبینیم.
همینجورى که چشمم به تلویزیونه مغزم روى دور تند داره میچرخه. با اینکه تقریبا یک ماهه مامانم براى همیشه رفت کرج اما هنوز هیچکدوممون به این وضع عادت نکردیم، امروز فکر میکردم وقتى ازدواج کردم و ازش جدا شدم اینقدر اذیت نشدم که حالا دارم میشم، اصلا انگار زندگى دور از مامانم رو بلد نیستم! صبح وقتى تنها میشم واقعا نمیدونم چیکار باید بکنم،یا ظه
امان از عکس هایی که فقط اسلایدهای خوب زندگی رو به نمایش میذارند....
عکسی که ظاهرا همه با مهربان کنار هم ایستادند و هر بی خبری با خودش فکر می کنه چقدر صمیمیت بین این افراد هست اما ای داد از وقتی که اون لحظه، فقط لحظه ی کوتاهی بین دو لحظه بحث و جدل و ناراحتیه و فقط به اجبار دوربین تغییر قیافه داشته و البته همون تغییر قیافه هم گاهی براش زورکی بوده... کسی که حتی برای نگاه کردن به دوربین هم واهمه داشت.... یا حتی به اجبار یک مسافرت اجباری.... اما ای کاش توی
امان از عکس هایی که فقط اسلایدهای خوب زندگی رو به نمایش میذارند....
عکسی که ظاهرا همه با مهربان کنار هم ایستادند و هر بی خبری با خودش فکر می کنه چقدر صمیمیت بین این افراد هست اما ای داد از وقتی که اون لحظه، فقط لحظه ی کوتاهی بین دو لحظه بحث و جدل و ناراحتیه و فقط به اجبار دوربین تغییر قیافه داشته و البته همون تغییر قیافه هم گاهی براش زورکی بوده... کسی که حتی برای نگاه کردن به دوربین هم واهمه داشت.... یا حتی به اجبار یک مسافرت اجباری.... اما ای کاش توی
1. آنکه از باده محبّت پروردگار سرمست نشده و در هوشیارى بسرمى‏برد، هیچ خوشى و عیشى در این دنیا ندارد. و آنکه از شراب عشق ننوشیده و در سنگینى مستى، حجاب أنانیّت را کنار نزده و جان نباخته‏است، رأى صواب و دوراندیشى را ازدست داده‏است.2. کسى که عمر او تباه شد و از حضرت محبوب هیچ نصیب و بهره‏اى ندارد، باید بر حال زار خود سخت بگرید!و لذا در مورد کسى که عشق و محبّت حضرت حقّ در دل او موج مى‏زند و آن عشق و شور او را به سوى خدایش هدایت میکند، مى‏فرمودند: ز
دوست داشتن یه نفر مثل اسباب کشی به یه خونه جدیده. اولش عاشق همه ی چیزای جدیدش می شی. هر روز صبح از اینکه همه این خونه مال خودته سر ذوق می آی. هر لحظه دلت شور می زنه که نکنه سر و کله ی یه نفر پیدا بشه و بگه یه اشتباه وحشتناک اتفاق افتاده و از اول قرار نبود که تو صاحب یه همچین خونه ی شگفت انگیزی بشی. بعد در گذر زمان، دیوارها هوازده می شن، تراشه های چوب اینجا و اونجای خونه می ریزه، و اینجاست که تو کم کم نه عاشق بی نقصی این خونه، که عاشق همه ی نقص هاش می
شادى دیروزها!
خرید رو اگه کنار بذاریم، فیلم خوب! فیلمش خیلى خوب بود! هنر و تجربه یه فیلم داره " دوباره زندگى" . خیلى دوست داشتنى بود برام. خیلى یاد گرفتم ازش. یادم باشه از اون چراغاى رنگیش بگیرم ، یه بار قبلاً رفته بودم بگیرم نداشت آقاهه. از اون ریسه ها که هر چراغش یه رنگه... خیلى دوسشون دارم...
و لباس مرتب پوشیدن! بله ، برام شادى داره! کلاً مرتب بودن! احساس "همانطور که میخواهم، هستم" . آخه رفتیم خونه مادرشوهرم و بعد به مامانم اینا سر زدیم که خونه دوست
صبح که از خونه زدم بیرون به امید سوار شدن اتوبوس خط واحد، پول نقد زیادی همراه خودم نبرده بودم. از شانس  بدم یا بهتره بگم بی برنامه گی  شرکت اتوبوس رانی اتوبوسی نبود و مجبور شدم با تاکسی برم نادری اونجا هم تا مسیر بعدی باید تاکسی سوار میشدم. عجب بارونی گرفته بود پول تاکسی هم که نداشتم! بلاخره عابر بانک یافتم و پول نقد گرفتم و بدو بدو سوار تاکسی شدم. بارون توی مسیر وحشتناک شده بود  اصلا روبرو دیده نمیشد! راننده پسر جوونی بود منم بدون چتر تا در دف
بعد از سالها قسمت شد با هواپیما سفری داشته باشیم و البته از لحظه لحظه سفر عکس های هنری هم گرفتم و آلبومی هم ساختم. در عکاسی سفر دو دیدگاه مطرحه یکی این که آدم باید در لحظه زندگی کنه و به جای عکاسی اون لحظه رو لمس کنه و لذت ببره. دیدگاه دوم اینه که آدم باید از تلاش های امروز برای لذت بردن در فردا استفاده کنه مثل دیدن عکس های ثبت شده در سفر. متاسفانه دیدگاه دوم با این که طرفدار کمتری دارد مورد تاییدم است.
در ادامه گر عمری بود حاشیه نامه از سفری راه
دوست داشتن یه نفر مثل اسباب کشی به یه خونه جدیده. اولش عاشق همه ی چیزای جدیدش می شی. هر روز صبح از اینکه همه این خونه مال خودته سر ذوق می آی. هر لحظه دلت شور می زنه که نکنه سر و کله ی یه نفر پیدا بشه و بگه یه اشتباه وحشتناک اتفاق افتاده و از اول قرار نبود که تو صاحب یه همچین خونه ی شگفت انگیزی بشی. بعد در گذر زمان، دیوارها هوازده می شن، تراشه های چوب اینجا و اونجای خونه می ریزه، و اینجاست که تو کم کم نه عاشق بی نقصی این خونه، که عاشق همه ی نقص هاش می
یکى کودکِ تازه متولد شده اش را رها میکند کنار خیاباندیگرى شریکِ زندگى اش را میسپرد به فراموشیآن یکى پدر و مادرش را به خانه سالمندان! و ما از کودکى با ترس بزرگ میشویم...ترس از تنها شدنترس از رها شدنیک نفر بیاید و شجاعت را یادمان دهد!
انقدر اوضاع روحی روانیم متغیره خودم دیگه از تعجب شاخ درآوردم! یه لحظه اونقدر انرژی دارم که خسته و کوفته از 6 و نیم صبح بیدارم و بدون اینکه بخوابم پامیشم ورزشم میکنم و کلی انرژی دارم و امیدوار به آینده و هدف و  یه تف تو گور همه ی عالم و انرژی منفی هاشون میگم! یا یه لحظه بعد انقدر بدبختی هام بزرگ میشه و به چشمم میاد که غم و حرص و عصبانیت عالم میریزه تو دلم و بغضم میشکنه و بدبخت تر از من دیگه انگار وجود نداره! 
اینا قشنگ داد میزنه افسرده ام و منی که
انقدر اوضاع روحی روانیم متغیره خودم دیگه از تعجب شاخ درآوردم! یه لحظه اونقدر انرژی دارم که خسته و کوفته از 6 و نیم صبح بیدارم و بدون اینکه بخوابم پامیشم ورزشم میکنم و کلی انرژی دارم و امیدوار به آینده و هدف و  یه تف تو گور همه ی عالم و انرژی منفی هاشون میگم! یا یه لحظه بعد انقدر بدبختی هام بزرگ میشه و به چشمم میاد که غم و حرص و عصبانیت عالم میریزه تو دلم و بغضم میشکنه و بدبخت تر از من دیگه انگار وجود نداره! 
اینا قشنگ داد میزنه افسرده ام و منی که
به نام خدای شنهای طبس



سخن گفتن امیر المؤمنین علی(ع) با مردگان: امیرالمؤمنین(ع) هنگام بازگشت از صفین به قبور کوفه رسید و با آنان این‌گونه سخن گفت:
ای ساکنان خانه­های وحشتناک و مکان‌های خالی و قبرهای تاریک،
ای خاک­نشینان، ای غریبان، ای تنهایان، ای وحشت‌زدگان! شما در این راه بر
ما پیش‌قدم شدید و ما نیز به شما ملحق خواهیم شد. اما خانه­هایتان را
دیگران ساکن شدند، همسرانتان به ازدواج افراد دیگر درآمدند و اموالتان
تقسیم شد. این خبری است که در
لحظه ی دیدار نزدیک است باز من دیوانه ام , مستم باز می لرزد دلم , دستم باز گویی در جهان دیگری هستم های بخراشی به غفلت صورتم را تیغ های نپریشی صفای زلفکم را دست و آبرویم را نریزی دل ای نخورده مست لحظه ی دیدار نزدیک است ... #مهدی_اخوان_ثالث
الان که دارم می نویسم تقریبا همه چی اوکی و آروم شده. دیشب زود خوابیدم و صبحم دیر پاشدم. :( رفتم صبحونه بذارم که کتری از دستم افتاد و سوختم یه قسمتی از شکمم ، پام رون راستم و پای چپم از زانو به پایین. فقط سریع از زمین بلند شدم لباسمو در اوردم رفتم تو حمومو اب یخ. البته تو اون لحظه همش غیر ارادی بود. همچین جیغ زدم مهای بیچاره خیلی بد از خواب بیدار شدو زد تو سرش. خیلی بد بهش استرس دادم. بعدش لباس پوشیدم رفتیم درمانگاه بغل خونه که خانومه گفت بیمارستان م
شمارش پایانی سال ۹۸ شروع شده. امروز آخرین شنبه ی ۹۸ هست. میبینی؟ چشم برهم زدن گذشتو رسیدیم اینجا. و من انگار یه فرصت بخوام تا به تک تک روزایی که گذشت فکر کنم. به تغییر کردنم. به بزرگتر شدنم به مسائلی که خوب یا بد پشت سر گذاشتم. و این هم از آخرش که با یه بیماری هممون تجربه اش میکنیمو ممکن کسایی که دوسشون داریمو از دست بدیم و باید حواسمون واقعا جمع باشه. بیماری که تو فکرمونم نمیومد که دچارش بشیمو حالا شاید تازه قدر زندگیمونو بدونیم. از یه طرف وقت
نام:  این مرد امشب میمیردنویسنده : زینب ایلخانی تعداد صفحات : ۱۳۷۷ژانر : عاشقانه
:: این رمان زیبا رو از دست ندین ::
خلاصه رمان :یلدا دخترى سرکش که با عمه اش زندگى میکند ، طى حادثه اى  باز داشت میشود و اتهام سنگینى در پرونده اش رقم میخورد ناجى او به طور معجزه آسایى وارد زندگى اش میشود و پرده از وقایع اصلى گذشته این دختر برداشته میشود، معین نامدار ! مردى از جنس خشم و تعصب ، با روح و زندگى اش در مى آمیزد و روایتى نو  رقم میخورد...
دانلود نسخه پی د
بعضی وقتا که گذر زمان یه موضوعی رو برام قابل تحمل میکنه، با خودم میگم واقعا عکس العمل لازم برای اون موضوع، باید به نسبت همون حس اولیه باشه یا به نسبت حسی که الان تعدیل شده‌. بعضی چیزا باید همونقدر تازه بمونن.  باید همیشه همونقدر وحشتناک جلوه کنن. نباید خشمت در موردشون کم بشه.  
اگه فراموش کنی که اون لحظه چه خشم فراگیری داشتی، دیگه حق مطلب ادا نمیشه.  من الان همون خشم فراگیرم... یا شاید یه تامل عمیق، یا شاید یه تردید عجیب...
من الان همون بغض گره خ
دلتنگی هایم را ندید که با یاد جدایی از او در قلبم لحظه به لحظه بیشتر و بیشتر میشدند دلتنگی هایی که مرا تا مرزجنون پیش میبرد دلتنگی هایی که نفس کشیدن را برایم دشوار میساخت دلتنگی هایی که تنها با یاد جدایی مرا به این حس ها دچار کرده بود حال پس از جدایی چه بر سرم آورده....سخت ترین وتلخ ترین  لحظه برایم لحظه جدایی بود لحظه ای که خود جدایی روح از تن را به چشم دیدم،لحظه ای که پس از آن تمام من خلاصه شد در لبخند های تلخی که خود از تلخی آنها خسته ام ...من بی
چرا در زندگى من فیلمى زیباتر و تاثیرگذارتر و جذاب تر از شبهاى روشن نیست؟ درسته که شجاع دل رو خیلى دوست داشتم و انجمن شاعران مرده و باشگاه امپراطورها و به نام پدر (نسخه خارجى با بازى دنیل دى لوئیس خیلى فوق العادمون) اما خب هیچ فیلمى در عمرم جایگاهى که شبهاى روشن داره رو به دست نیاورده تا به حال با اینکه میزان فیلمهاى عاشقانه اى که دیدم خیلى خیلیه... براى هزارمین بار دیشب دیدیمش... احساس مى کنم روحم در لحظه لحظه فیلم جاریه و احساس مى کنم اصلاً من
منم کتابام تسبیحم توکل صبر و آرامش.
به تمام دوستام گفتم دفترچه ها با پاسخنامه ها بیاد محال برم نگاه کنم ببینم چکار کردم و درست قبل از لحظه ای که اعلام کرده بودند من توی سایت بودم هم دفترچه و هم پاسخنامه را دانلود کردم همیشه همینم مرگ یکبار شیون هم یکبار دانه به دانه تمام دروس را چک کردم یک غلط داشتم همه جوابهایی که زده بودم درست بودند بعدش آرامش گرفتم و روزهای نسبتا آرام و خوب شروع شد.
امروز رفتم دندانپزشکم گفت باید دندان های عقلت را بکشی از د
یانار 
هدف از رمان:هنجار شناسى،روایت واقعیت¬هاى زیر پوستى جامعه و پرداختن به سنت¬هاى پوسیده.خلاصه: دخترانى که با هزار امید ازدواج مى¬کنند تا از آنچه که هستند و در آن زندگى مى¬کنن رهایى پیدا کنند،اما دریغ از لحظه¬اى تنفس،دریغ از رویاهاى کودکانه و عاشقانه و دریغ از لحظه¬اى آرامش….زندگى پیش رویشان سخت¬تر از آنى بود که در تصورشان بود.آن¬قدر که دخترى را از نفس انداخته و دیگرى را به نفس زدن مى¬اندازد …. * امیدوارم همیشه سلامت و موفق باشی چون لا
چه حماقتی کردم امشب،
یه لحظه فقط یه لحظه بی احتیاط شدم.
وقتی مسیر مسابقه رو مشخص کردم به ذهنم رسید که توی جاده است شاید خطرناک باشه، اما توی یه لحظه این تهدید رو دست کم گرفتم،
با اینکه هزار بار با این بچه ها بازی کردم، هزار بار خوشحالشون کردم، با هم خندیدیم و و و..
این دفعه هزار و یکم، این یک لحظه، این بی احتیاطی من،
شکر خدا. خدا رو شکر. خدا رو شکر که اتفاقی نیافتاد.
یه لحظه حواسم رفت و بچه ها دویدن و یه ماشین لعنتی با سرعت پیچید توی جاده و آرمانی ک
نقد و بررسی های منتشر شده از فیلم زیر آب
برایان تالریکو
فیلم زیر آب شما را مجبور می‌کند که از آن خوشتان بیاید و دوستش داشته باشید. اصلا زمانی هم نیست که این اتفاق نیفتد.
مت دوناتو
بله این فیلم بیگانه است اما زیر آب و این هم یک چیز خیلی خوب است. زیرا کریستن استوارت فوق‌العاده و درجه یک در این فیلم ما را با یک ماجراجویی ترسناک به عمیق‌ترین و وحشتناک‌ترین مناطق آبی می‌برد.
بیلگ ایبری
لذت اصلی و بزرگی که در فیلم زیر آب وجود دارد، این است که به طر
خب دوستان و رفیقان،
 
امشب و شاید هم روزهای اینده
 
براتون یه خاطره واقعی از دوران مدرسه خودم تعریف خواهم کرد.
 
و اونجا درک خواهید کرد که چرا یه سری اخلاقها در من هست،
 
مثلا خجالتی هستم، مخصوصا وقتی یکی رو میشناسم، ولی خوب نمیشناسم، یعنی اولش که منو میبینین میگین واو این چه اجتماعی هست! ولی اون مال لحظه های اوله.
یا تا مدتها قوز میکردم و حتی الان هم این رو دارم، خفیف تر، ولی دارم،
یا برام بجه اوردن یه تابوی وحشتناک شده. الانم حس میکنم بچه اورد
بسم الله الرحمن الرحیم./
تمام شب را به یکی از وحشتناک ترین حالات سردرد در عمرم گذراندم! یک جور که از شدت درد ، گردن ، شانه ها و کتفم هم درگیر شده بود و تب کردم... تمام تنم میسوخت. همه اش فکر میکردم یکی باید باشد برای تسکین این درد ... و تو بودی! خدا را شکر که بودی ... که وقتی فکرش را هم نمیکردم ، بگویی : یه روزی همچنین وقتایی کربلا بودی ...
و من حتی نفهمم چه میگویی ؟! و باز بپرسم چی ؟! و دوباره بگویی : یه روزی همچین وقتایی کربلا بودی ... 
و برای لحظه ای حتی ، ت
«٢٢٦»لِلَّذِینَ‌ یُؤْلُونَ‌ مِنْ‌ نِسائِهِمْ‌ تَرَبُّصُ‌ أَرْبَعَةِ‌ أَشْهُرٍ فَإِنْ‌ فاؤُ فَإِنَّ‌ اللّهَ‌ غَفُورٌ رَحِیمٌ‌ براى کسانى که(به قصد آزار همسر،)سوگند مى‌خورند که با زنان خویش نیامیزند،چهار ماه مهلت است.پس اگر(از سوگند خود دست برداشته و به آشتى)برگشتند،(چیزى بر آنها نیست و)خداوند آمرزنده و مهربان است. نکته‌ها: کلمه‌ى«ایلاء»به معناى سوگند خوردن براى ترک آمیزش جنسى است.این کار را بعضى از مردان در زمان جاهلیّت براى د
1-آدم خواریدر دیپ وب میتونید سایت هایی پیدا کنید که گوشت انسان خرید و فروش میشه.. در این سایت ها همچنان ویدیوهایی هست از کسانی که در حال خوردنه گوشت انسانند!علاوه بر این میتونید یه آدم رو پیدا بکنید با هم قرار بذارید که هم دیگه رو بخورید..ینی مثلا دست های همو میبورید و میخورید! .
2-اتاق شکنجه⛓توی دیپ وب سایتی وجود داره به نام Red Room شما با پرداخت پول میتونید به صورت آنلاین «Live» شکنجه شدن یه شخصی رو ببینید !جالب تر اینجاست که میتونید نظر بدید که با
میگفت فکر کن بیان بگن همین ۱۱ تا امام رو داشتیم... امام غائبی در کار نیست. چه تغییری تو زندگیمون پیش میاد؟ 
.
 بخوام صادق باشم باید بگم هیچی... بجز اون لحظه‌هایی که ظلم زمانه نفسگیر میشه و فقط میشه زیر لب گفت اللهم انا نشکوا الیک غیبه ولینا... دیگه تو بقیه لحظه‌هام اتفاقی نمیفته...
.
باید تو خط به خط زندگیمون... تو لحظه به لحظه‌اش بذاریم جاری باشه امام زمان...
یه پایه اصلی زندگی باشه... 
خودمو میگما... فاصلم با این سبک زندگی، زمین تا آسمونه... 
.
ما رو ب
یک ماه بیشتر نیست ،
پس باید لحظه لحظه اش را "قدر" بدانم ...
+ این دفعه همسر سید شهرام شکیبا اومده بود ایوان مقصوره ، خانم ستاره سادات قطبی . خانم دلدار رفت باهش سلام و احوال پرسی کرد :) به نظر زوجِ موفقی میان ماشاالله ...
+ خدایا از امروز و از این لحظه پا گذاشتم در میهمانی با شکوهت ،از همان رزق های واسعت به من و همه ی دوستانم و همه ی کسانی که دارم عنایت کن ...
از رزق دل گرفته تا رزق های مادی ....
خود را به خدا بسپار،وقتی که دلت تنگ است؛وقتی که صداقتها آلوده به صد رنگ است
خود را به خدا بسپار،چون اوست که بی رنگ است؛چون وادی عشق است او،چون دور زنیرنگ است
خود دا به خدا بسپار،آن لحظه که تنهایی؛آن لحظه که دل دارد از تو طلب یاری
خود را به خدا بسپار،همراه سراسر اوست؛دیگر تو چه میخواهی ؟!بهر طلبت از دوست
خود را به خدا بسپار آن لحظه که گریانی؛ آن لحظه که از غمها بی تابی و حیرانی
خود را به خدا بسپار،چون اوست نوازشگر؛چون ناز تو می خواهد او را ز درو
«٢٧٣»لِلْفُقَراءِ الَّذِینَ‌ أُحْصِرُوا فِی سَبِیلِ‌ اللّهِ‌ لا یَسْتَطِیعُونَ‌ ضَرْباً فِی الْأَرْضِ‌ یَحْسَبُهُمُ‌ الْجاهِلُ‌ أَغْنِیاءَ مِنَ‌ التَّعَفُّفِ‌ تَعْرِفُهُمْ‌ بِسِیماهُمْ‌ لا یَسْئَلُونَ‌ النّاسَ‌ إِلْحافاً وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ‌ خَیْرٍ فَإِنَّ‌ اللّهَ‌ بِهِ‌ عَلِیمٌ‌ (انفاق شما باید)براى نیازمندانى باشد که در راه خدا محصور شده‌اند.(به خاطر دین خدا،از وطن آواره و یا در جبهه‌هاى جهاد هستند.)توان حرکت و س
اکثریت انسان هایى که نسبت به دیگران بیشتر میخندن و بیشتر هم شوخ طبعى میکنن،از درون یا خیلى ناراحتن یا اینکه خیلى زندگى سختى داشتن و شاید هنوزم دارن.میخوام بگم،هر کى مى خندونه شاد نیست و هر کى مى خنده،خوشحال نیست.اون چیزى که مهمه،ظاهر نیست.دله که مهمه،دل.
بهم گفت یه لحظه بیا بیرون فکر کردم با نهاله  
باز گفت یه لحظه بیا بیرون اشاره کردم با منی ؟ 
گفت اره 
بهم گفت من ترم بعد مهمانی گرفتم یه جای دیگه اگر دلخوری ای از طرف من پیش اومده معذرت میخوام
اون لحظه نه دلخوریم مهم بود نه معذرت خواهیش 
فقط رو کلمه مهمانی گرفتن قفل کرده بودم ...
دلم گرفت... 
خیلی دلم برای خودم سوخت گناه دارم
بسم الله الکریم
اون روزى که بعد از شب هاى سخت، چشماتو باز میکنى و به خودت لبخند میزنى، همون روزى که حس میکنى انگار چرخ دنیا یه جور دیگه میچرخه، روزى که دیدت به زندگى عوض میشه و حس میکنى رهاتر شدى، اون روز روزیه که بزرگتر شدى!
٩ بهمن بود که حس کردم پا به دنیاى قشنگ نوزده سالگیم گذاشتم...
ادامه مطلب
آه سرانجام این لحظه‌ی ناب که جان اوج می‌گیرد و زبان، و زبان با جان یکی می‌شود و هم آن بر قلم جاری می‌کند که هست؛ کلام او. درست در این لحظه که آفریده با آفریدگار یکی می‌شود و آفرینش جاری می‌گردد. لحظه‌ی ناب ماقبل‌زمان خلقت؛ درست همین لحظه، همین جا.

حلمی | هنر و معنویت
امروز اتفاقی اپیزودی را از فرط بی حوصلگی پلی کرده بودم کنار دستم که حرف بزند و من تست بزنم.سکوت بدی بود خب.حامد صرافی زاده حرف هاش که تمام شد آهنگ رقص بهاری را پخش کرد.من یک لحظه سرم را بلند کردم به طرف بلکا های سقف.یادم افتاد که این آهنگ را در ساندکلاود سنجاق زده بودم که یک روزی در بهار بروم سراغش.غم عجیبی دلم را فشرد.وحشتناک ترین اتفاق زندگیم را دارم میگذرانم.نمیدانم تبعات خوردن روزانه این کوفت ها چه روزی قرار است حالم را بگیرد.هیچ چیز نمیفه
زندگى شده بود تیک تاک ساعت تا سکوت رو بشکنه.تا خواسته یا ناخواسته غرقم کنه توى خاطرات..ى تویى ک تمام گذشته منو پر کرده بودى..نمیدونم دست خودت بود یا نه اما خوب میدونستم ک من تنها مجرم این داستان،شناخته شده بودم.خوب میدونستم حلقه دار رو تو انداخته بودى گردنم تا هر ثانیه یادم بیارى که هیچوقت دوستم نداشتى. امضا:سال ها قبل؛دوشنبه اى ک هیچگاه یادم نمیرود...!
عجیب و باور نکردنی. مسیر تحولات و سمتی که رهسپارش هستم این گونه است. لحظه ای را به یاد ندارم که فکر این آینده از ذهنم گذشته باشد. بوی مشئوم افکار آدمیان و از آن گندتر، ظاهر فریبنده و نازیبای آنان حالم را بهم می زند. بنظر می رسد دیگر تلاش برای ساختن فایده ای نداشته باشد. باید خودم را برای یک موجود ضد اجتماعی شدن آماده کنم. گوش های گرفته دیگر رنجی ندارند، چرا که صدای رجاله ها خاموش و نامفهوم می شوند. آرام آرام. گام بر میدارم به میعادگاه. لحظه ای که
هر لحظه امتحان است، پیش من و زمانم،
هر لحظه انقلاب است در قلب خو نچکانم.
هر روز من حساب است از عمر کم حسابم،
هر لحظه در شتاب است ایام گل فشانم.
گر پای من کنار است از راه بی کنارم،
فردای من درخشان از نور دیدگانم.
بر دوش من گران است بار گناه یاران،
بار گران دل را تا منزلی رسانم.
در چهره ام نشان است اندوه زندگانی،
در شعر من نهان است پیدا و هم نهانم.
 
 
،  در تک تک لحظه ها ، لحظه ای خوب و لحظه ای هم شاید بد ، لحظه ای خوش و لحظه ای شاید  ناخوش ، این لحظه به لحظه ها دست بدست هم میدن و میشن لحظات عمر ما ، اونقدر زندگی کوتاهه و اونقدر آدمها در هیاهوی زندگی غرق میشن که هیچکسی هیچکدوم از دلشوره ها و نگرانی ها و رنج هایی رو که ما کشیدیمو یادش نمیاد ، آدمها رنجهای گذشته  خودشون رو هم در گذر زمان دیگه فراموش میکنن چه برسه به رنج هایی که ما متحمل شدیم ، آدمها همه فکر میکنن خیلی خوب رفتار کردن و حتی اونم
دیشب خواب دیدم دوتا از دوست‌داشتنی‌ترین استادهای دانشگاه بهم گفتن «تو به درد ریاضی نمی‌خوری». وحشتناک بود.
پ.ن: از همین تریبون در احوالاتِ فردی که فردا میانترم داره عرض می‌کنم. ساینس فتیشایز شده. برید از هوای دونفره لذت ببرید.

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها