نتایج جستجو برای عبارت :

ماندم در آغوشِ غمت.

[Lyrics]
زیر نور ماه، میشمارم ستاره هارو
میبینم رویای تو، می بینیم رویای هم
تو آغوشِ گرمِ من، تو آغوشِ سرد تو
تو آغوش گرم من، تو آغوش سرد تو
 
در آغوشِ باد، میروم از یاد
در آغوشِ باد، میزنم فریاد
(x2)تو چهره ی ماه، میبینم چهره ی تورو
میریزم اشک، تو نیستی مالِ من
تو هستیِ مالِ شب، تو هستی مال شب! 
در آغوش باد، میرم از یاد
در آغوشِ باد، میزنم فریاد
(x2)
با آغوشِ باز، می خوابم تا فردا
من هستم تنها، من یه بی احساس!
دانلود از اینجا
Artwork by Senator__Bihal
follow @Senator__Bihal
من و آرزوهایم با هم بودیم. از همان ابتدا. 
با هم قد کشیدیم و با هم بزرگ شدیم.
همیشه و همه جا پیش هم بودیم و مالِ هم.
در جایی، من ایستادم. او هم ایستاد.
من همچنان ایستادم. او رفت.
من رفتم، او پیش‌تر رفت.
من ماندم، او دورتر رفت.
من ایستادم، در حسرتِ رفتنش.
او رفت، بی حسرتِ ماندم.
من ماندم در ناکجاآباد بودنم و او رفت به هرکجاآباد بودنش. 
آرزوهایم را، هر کجا اگر دیدید، بگوئیدش که پشیمانم از ماندن؛
کاش می‌ماند و مرا هم با خودش می‌برد.
Kash
#RezaBahram
کاش راه دوری بین ما بود 
کاش سرنوشت ما جدا بود
از تو فکر من رها بود 
گر ندیده بودمت ای یار
عشق دیدی خانه ات خراب است
عشق هرچه گفته ای سراب است
این چه حق انتخاب است 
که ندارم خبر از دلدار
تو همانی که رگ خواب مرا میدانی
تو همانی که به درد دل من درمانی
باورت کردم و گفتی تا ابد میمانی
دیدی آخر که تو رفتی و من اینجا ماندم
دیدی که آخر ز پرواز دلت جا ماندم
تنها یار بی کسی ها دیدی آخر تنها ماندم
دل توبه کردی و شکستی دل 
با چه رویی عاشق هستی
تو امی
وقت ضیافت آمد و در پشت در ماندمتنها میان این قفس بی بال و پر ماندمجا ماندم از کرب و بلا و در به در ماندماین روزها جانم به لب آمد اگر ماندمانگار که روی زمین تنها ترین هستممحروم از خیر کثیر اربعین هستممونس ندارم غیر این چشمان گریانمخیره شدن بر عکس شش گوشه است درمانمزوار، راهی بهشتند و پریشانمخیلی خجالت می کشم من از رفیقانمکارم فقط اشک است و ناله از فراق دوستتربت ببوسم هر سحر از اشتیاق دوستاصلا ندیده پستی و روی سیاهم رادیده همیشه خواهش و شوق نگ
حالی  بپرس  از  دل پر دردم     ای نگارمن  ماندم  وغم تو واین  درد ماندگاریارا بیا زسرمهر و وفایت در این زماندرد مرا کن التیام و به قلبم شرر نبارای آشنای این دل غمگین وغمزدهیاری نمی کنی  مرا تو دراین روز وروزگاررحمی به حال بی کسی این دلم نمااز قلب پر زغصه ام اندوه واگذارناز از وفا تو کم کن وبرمن نظر نمااینجا ز لطف توست که ماندم دراین قرارنور دوچشم تار منی ای تو نازنینهستی تمام هستی ام ای عشق ماندگارجانم به لب رسیده به کویم بیا دمییک بار باز ب
اهنگ بی تو ماندم از هولیا افشار
دانلود اهنگ بی تو ماندم هولیا
دانلود آهنگ ترکی هولیا افشار سنسیز کالدیم
هولیا افشار بی تو ماندم

هولیا افشار بی تو ماندم دانلود
دانلود آهنگ ترکی هولیا افشار سن سیز کالدیم
دانلود اهنگ هولیا افشار sensiz kaldim

اهنگ هولیا افشار سن سیز
متن آهنگ جدید رضا بهرام به نام کاش
متن آهنگ : کاش راه دوری بین ما بود
کاش سرنوشت ما جدا بود
از تو فکر من رها بود
گر ندیده بودم ای یار
عشق دیدی خانه ات خراب است عشق هرچه گفته ای سراب است
این چه حق انتخاب است که ندارم خبر از دلدار
تو همانی که رگ خواب مرا میدانی تو همانی که به درد دل من درمانی
باورت کردم و گفتی تا ابد میمانی 
دیدی آخر که تو رفتی و من این جا ماندم دیدی آخر که ز پرواز دلت جا ماندم
تنها یار بی کسی یا دیدی تنها ماندم 
دل توبه کردی و شکستی د
بگو چرا بنویسم به دفتری که ندارمهنوز هم غزل از حال بهتری که، ندارم غم آنچنان نفسم را گرفته‌است که اینکامید بسته‌ام اما، به ساغری که ندارم دلم هوای تو دارد ولی چگونه ببندمهزار نامه به پای کبوتری که، ندارم؟ به رغم آن که نبودی، همیشه پایِ تو ماندمکه سخت مؤمنم اما، به باوری که ندارم اگرچه بافتنی نیست راه ِتا تو رسیدنبه جز خیال، ولی کار ِدیگری که ندارم شبیه ابر بهاری، دلم عجیب گرفتهکجاست شانه ی امن ِبرادری که ندارم؟ #سجاد_رشیدی_پور
امروز با اینکه برای سومین روز پیاپی ناهارم تکراری بود (:/)، تستای فیزیکم نصفه بود و دروغ گفتم کامل زدم، با سوتی تاریخی که دادم و در سطح مدرسه به شهرت رسیدم و شرف و عفت و پاکدامنیم نابود شد، با اینکه نیلی نیومده بود، با اینکه تا 4 و ربع مدرسه بودم، یه ربع زیر بارون وایسادم، با اینکه برا صبا و سردرداش غصه خوردم و با اینکه معلم فیزیک برا من یه درصد فضایی برا ازمون بعدی در نظر گرفته که هرگز با درصد دلربای قبلیم بهش نمیرسم روز خوبی بود :))))
+ امروز به مع
گاهی مدام تلقین میکنیم به بدبختیو بدبختی چیز عجیبی نیستخوشبختی را به اطمینانِ خُداوندی تلقین کنیمکه شک در کارش نمیرودبی انصاف نیستو آرامش در آغوش خُداستو اگر در دو راهی مانده که نمیتوانستی از جایت بلند شویو دلت قُرص نشدبدان آن راه راهِ خُدا نیستپناهِ او مادام که هست آرامش هستپس راهِ خُدا راو کارِ خُدایی را اشتباه نگیر..اگر جایِ خُدا بودی چه میکردی؟این راه را قلبِ سلیمی مطمعن میداندو راهِ شیطان و گمراهی بی شک راهیست که شاید آسوده باشدو ظا
کاش راه دوری بین ما بود
کاش سرنوشت ما جدا بود
از تو فکر من رها بود
گر ندیده بودم ای یار
عشق دیدی خانه ات خراب است عشق هرچه گفته ای سراب است
این چه حق انتخاب است که ندارم خبر از دلدار
تو همانی که رگ خواب مرا میدانی تو همانی که به درد دل من درمانی
باورت کردم و گفتی تا ابد میمانی
دیدی آخر که تو رفتی و من این جا ماندم دیدی آخر که ز پرواز دلت جا ماندم
تنها یار بی کسی یا دیدی تنها ماندم
دل توبه کردی و شکستی دل با چه رویی عاشق هستی
تو امید هر که بستی رفت و آ
توجه نکردی به تنهائیام و
ندیدی چه ترسی نشست توو نگاهمو
مدارا نکردی با دلتنگیامو
فقط خواستی باشی به جای خدام و
به جای خدام و …
با هر ردِ پایی که اندازه ی کفشته راه میام و
جلو هر کی چشماش شبیهِ خودت میشه کوتاه میام و
نموندی باهام و …
خزونم که از زورِ تنهائیام
میخوام مثلِ پیچک بپیچی به پام
تو دردی من اینو میفهمم ولی
بگو جز تو درمونو از کی بخوام
تو بارونیِ کهنه ی کنجِ خونه
که خیلی چیزا از دلِ من میدونه
چه آغوشِ گرمی ، چه پاییزِ سردی
چقد فکر میکردم
خیر، یعنی ذوالجلالی داشتن
بابتِ توبه مجالی داشتن
 
بهر پوزش، زیر نور آفتاب
وقتِ ناب و ایده آلی داشتن
 
خیر یعنی با دل آلوده هم
با کریمان اتصالی داشتن
 
علت این سر به زیریِ من است
محضرت دستانِ خالی داشتن
 
می شود درد و غم صاحب زمان
بنده هایِ بی خیالی داشتن
 
حقِ فرزند است بر بابای خود
گاه آغوشِ وصالی داشتن
 
خیر، یعنی از تنور فاطمه
لقمه ی نان حلالی داشتن
 
از تمامِ خیرها بالاتر است
چون علی مولی الموالی داشتن
 
خیر یعنی با مناجات حسین
لذت شوریده
گاهی مدام تلقین میکنیم به بدبختیو بدبختی چیز عجیبی نیستخوشبختی را به اطمینانِ خُداوندی تلقین کنیمکه شک در کارش نمیرودبی انصاف نیستو آرامش در آغوش خُداستو اگر در دو راهی مانده که نمیتوانستی از جایت بلند شویو دلت قُرص نشدبدان آن راه راهِ خُدا نیستپناهِ او مادام که هست آرامش هستپس راهِ خُدا راو کارِ خُدایی را اشتباه نگیر..اگر جایِ خُدا بودی چه میکردی؟این راه را قلبِ سلیمی مطمعن میداندو راهِ شیطان و گمراهی بی شک راهیست که شاید آسوده باشدو ظا
دانلود آهنگ حمید هیراد به نام و تو خندیدی و از خاطره ها جا ماندم ( عشق گاهی سبب گم شدن خاطره هاست ) با کیفیت بالا 320 لینک مستقیم mp3 موزیک صوتی همرا با متن ترانه
دانلود آهنگ و تو خندیدی و از خاطره ها جا ماندم ( عشق گاهی سبب گم شدن خاطره هاست )
ساده از دست ندادم ، دل پر مشغله را ////
تا تو پرسیدیو مجبور شدم مسئله را ////
»──|…///#×|──«
عشق آن هم وسط نفرتو باروتو تفنگ ////
دانه انداختو از شرم ندیدم تله را
─|…///#×|─
عشق آن هم وسط نفرتو باروتو تفنگ
دانه انداختو
متن آهنگ دیر کردی حمید هیراد
دیر کردی ببین از زندگی جا ماندم دیر کردی زمین خوردم و تنها ماندمدیر کردی حسرتت هر لحظه بر بادم داد دیر آمد در برم تا گفتم ای داد ای دادمن میرم امشب تازه میفهمی دلت گیره من میرم امشب خنده هام از خاطرت میرهمن میرم امشب تازه میفهمی دلت گیره من میرم امشب فکر تو آروم نمیگیره
ادامه مطلب
جانانِ من، الان که برایت مینویسم، بیشتر از هرکسی دلتنگ خودم شده ام، خودِ واقعی ام که عاشق زندگی کردن است،خود واقعی ام که خوب بلد است عشق بورزد، میدانی جانانِ من خود واقعی ام را عجیب دوست دارم،مرا به آغوش بگیر تا باهم خود واقعی ام را پیدا کنیم، 
مرا در آغوش بگیر و برایم قصه ی دختری را تعریف کن که خیلی دوستش داری، مرا آرام کن...جانانِ من...
 
دانلود آهنگ جدید رضا بهرام کاش
Download New Music Reza Bahram – Kaash
پخش بزودی – دمو آهنگ اضافه شد
متن آهنگ کاش از رضا بهرام
 
دل توبه کردی و شکستی دل با چه رویی عاشق هستی
تو امید هر که بستی رفت و آخرش شدی تنها
من یک غم ادامه دارم من بغض آخرین قرارم
که هنوز در انتظارم برسی به داد این شب ها
تو همانی که رگ خواب مرا میدانی تو همانی که به درد دل من درمانی
باورت کردم و گفتی تا ابد میمانی
دیدی آخر که تو رفتی و من این جا ماندم دیدی آخر که ز پرواز دلت جا ماندم
تنها یار بی
متن آهنگ فرصت رامین بی باک
نیستی شب و روزم خاطره بازی شدقلبت به این دوری چجوری راضی شددلتنگم و شب گرد تو هر خیابونیدلتنگ تر میشم روزای بارونیاشکایی که توو بارون گم میشهرو گونم یعنی به من برگردیعنی نمیتونم گرماتو کم دارهآغوشِ سرده من
ادامه مطلب
دست هایم خالی ، روی من هست سیاه ،
دل من در تب و تاب غم ها ،
حس تنهایی من ،
در کنار تو و دلداده ی من ،
حس یک ابر که در آغوشِ ،
آسمانها تنهاست ...
حس یک عربده ی بی برگشت ،
در دل کوهستان ،
حس یک رودِ نوازشگرِ پا ،
که کلامش به زبانِ آب است ،
غرق دنیاست دلم ،
و نیاموخته او لهجه ی آب ...
حس یک بیدل سرگشته ی کور ،
که مشامش به او فرمان می داد ،
از بد حادثه بینیِ دلش هم کور است !
پرسید: حالت خوب است؟در جواب این پرسش ماندم که چه بگویم، گفتم: همان همیشگی.بی تفاوت گفت: باز هم حالت بد است.گفتم: چه بگویم؟گفت: هرچه دلِ تنگت خواست...این جمله چقدر شبیه به تعارف بود، گفتم: دلِ تنگ من یک دریا دغدغه دارد.گفت: دل نیاز به دغدغه دارد، مثل گل که به خار نیاز دارد.می دانستم مغلطه گر خوبی ست گفتم: دغدغه ها را بگیر مال خودت، دل من نیاز به آرامش دارد.گفت: میان مشکل و دغدغه فرق است. مشکل را تو بوجود می آوری ولی دغدغه تو را بوجود می آورد.مستأصل ما
دلتنگتونم!
دلتنگِ موهای سفیدِ کم‌پشتتون!
دلتنگِ چروکِ پیشونیتون!
دلتنگِ ابروهای پرپشتتون!
دلتنگِ آبیِ نگاهتون!
دلتنگِ دماغِ گُنده جذابتون!
دلتنگِ لبخندِ خوشگلتون!
دلتنگِ صدای زیباتون!
دلتنگِ هیکلِ بزرگُ قوی‌تون!
دلتنگِ دستاتون!
دلتنگِ شعر خوندناتون!
دلتنگِ خوشگلِ عمو چطوره گفتناتون!
دلتنگِ آغوشِ گرمتون!
دلتنگِ منم منم کردناتون!
دلتنگِ تیکه انداختنتون به برادراتون!
دلتنگِ ...

- حاج رضا؟
همه دنیا هم باهاتون بد بشن من پشتتونم!
چاکرتونم هس
تاریکی بَدر است و دیگری در آغوشِ کسانِ دیگر است؛ جوشیدنم بسانِ نوشیدنیِ تلخِ زمانه‌ام، بی‌آغوشت همانندِ شب‌های دیگر است. کفر می‌گویم و چله به جای می‌آورم، شرابی که جام‌جام از آن نوشیده‌ام، بی‌آغوشت همانندِ چله‌گانِ دیگر است. به یاد آر روزی را که برای رسیدن به دیگری، دیگران را بسانِ کسانِ‌دیگر چوب خط کشیده‌ام، آن‌گاه که این محال ممکن شد، این‌‌بار من به پاسِ دیگران مِنحَت این رنج را به پیشانی کشیده‌ام. خاموشی‌ات ناشی از خلقِ کریه
پشتِ بامِ خوابگاهِ من
شب فراگیر است
آسمان در دامِ چرک-آلودِ یک دیوانه زنجیر است
سرد و بی روح و تناور ، تیرگی اطراف
دیوِ قدّیسی به حربِ لرزه ای با مغزهای اهلْ درگیر است
پشتِ بامِ خوابگاهِ من
این یگانه جایگاهِ من
هرشب از جایی که من هرگز نمی دانم
می کِشد با چنگکی مخروب
ذهنِ تارم را به سوی خاطری از ناکجایِ خاکیِ ویرانه های دور
باز می دارد عمیقِ چشم خیسم را
بر فضایِ مرده ی بی نور
رفته در آغوشِ هم، پست و بلندِ خانه های پایتختِ کور
سروها با قامتی کوت
می‌خواهم وسط دوراهی را بگیرم و راست بروم تا انتها. تا انتهای بیراهه‌ی پوچی، خموشی، ملال، تنهایی، تا انتهای بیراهه‌ی هیچ، بیراهه‌ی هر آنچه که می‌خواهی اسمش را بگذار. لعنت به اسم‌ها. لعنت به لقب‌ها و صفت‌ها. وسط بیراهه، وسط تنهایی، وسط "هیچ"، چه فرقی می‌کند دیگر که اسم‌ها چه اند و لقب‌ها کدام اند و صفت‌ها چطور تلفظ می‌شوند و اصلا زبان چیست؟ کلام کدام است؟
تو می‌فهمی وقتی از "هیچ" می‌گویم منظورم چیست؟ شده توی هیچ گروهی جا نشوی؟ شده هیچ ج
دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی_ ۲۵ محرم ۹۸
تمام عمر خود، آزار دیدم
جهان را بر سرم آوار دیدم
عزیزان خدا را خوار دیدم
میان مجلس اغیار دیدم
 
چهل منزل که نه، عمری حزینم
چهل سال است من چله نشینم
شبانه روز، یاد اربعینم
همیشه چشم خود، پُربار دیدم
 
کنارِ گریه دوشادوش ماندم
فقط خیره شدم، خاموش ماندم
گمانم ساعتی بیهوش ماندم
همینکه آب، بالاجبار دیدم
 
شده اشکم روان، با که بگویم
غمِ هفت آسمان با که بگویم
ازین داغ گران با که بگویم
حرم را بر سر
أَنَا صَاحِبُ الدَّوَاهِی الْعُظْمَى...
ماندم میان خوف و رجا، دست من بگیر
وقتم کم است آه خدا دست من بگیر
چیزی نمانده جمع شود خوان رحمتت
حالا که هست سفره به پا دست من بگیر
درهم بخر، سوا بکنی گریه می کنم
امشب کنار این رفقا دست من بگیر
من صاحبِ مصائب سنگین و بی حدم
با این همه گناه و خطا، دست من بگیر
ای دستگیر، باخبری کرده اند خلق...
دست مرا دوباره رها، دست من بگیر
باد صبا هوای نجف را می آورد
مستم به بوی باد صبا، دست من بگیر
باشد... دخیل پنجره فولاد می
می خوام بشنوم صدای پژواک رو / اما تو درصدد شنیدنِ خودِ صدا
نداری صبر برای بازگشت / عجله نکن میرسه خودش تنها
عجله نکن میاد با پای خودش / قدم زنان روی اتم های هوا
رقص اموجاِ صوت در حنجره / نور چشم با شعله ی عشق
دستات در آغوشِ رهایی / جسمی نیست برای بازآرایی
زحک پوشیده ی ساعدِ من / رگ های دریده بر ذهنِ من
أَنَا صَاحِبُ الدَّوَاهِی الْعُظْمَى...
دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی شب ۲۷ رمضان ۹۸
ماندم میان خوف و رجا، دست من بگیر
وقتم کم است آه خدا دست من بگیر
چیزی نمانده جمع شود خوان رحمتت
حالا که هست سفره به پا دست من بگیر
درهم بخر، سوا بکنی گریه می کنم
امشب کنار این رفقا دست من بگیر
من صاحبِ مصائب سنگین و بی حدم
با این همه گناه و خطا، دست من بگیر
ای دستگیر، باخبری کرده اند خلق...
دست مرا دوباره رها، دست من بگیر
باد صبا هوای نجف را می آورد
مست
سلام دوست دارم بنویسم
از حال و روزم بگم
ولی وقتی می بینم هیچ تغییری نکردم
وقتی می بینم هر روز یه مدلم و حالم دگرگونه
از خودم بدم میاد
دوست ندارم بنویسم و یه عده رو ناراحت کنم
یه عده رو به این فکر بندازم که با خودشون بگن این عفت اصن معلوم نیس باخودش چند چنده
برام دعا کنید حا دلم خوب بشه
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.
توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشد
با این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.



















کلیپ تصاویر شهید لطفی
تنها رفتی، تنها ماندم...
رفتم تهران و گفتند باید حتما چهار روز در هفته تهران بمانم. دو روز ماندم و فضا و کارشان را تجربه کردم، ولی بعد هرچه فکر کردم دیدم چهار روز تهران ماندنم زندگی را برایمان خیلی سخت خواهد کرد. من به دوروز و نهایتا سه روز فکر کرده بودم. چهار روز یعنی بیش از نیمی از هفته.
حیف شد ولی عاقلانه نبود.
دیر گاهی است که آرامش باد
احساس مرا با خود برده است
وعده ی دیدار تو را انگار 
این لحظه به لحظه ی دگر سپرده است
منطقی نیست در این تنهایی
شب فرو آمده در چشمانم
پنجره آراسته مو هایش را
من محو تماشای جهانم
شب صدا می زند آرام سحر را
و سکوتی که هر از گاه در نوسان است
روز آمد و آن را گسست
من تنها ماندم و (طرح لب)مرد
منطقی نیست در این تنهایی
وزنی از خاطره ها،احساس ها 
در ته شب مرد!
باران میبارد ، سکوت و تاریک ، مغموم است آسمان... !
من ماندم و غمِ آسمان و یه رفتارشناسی استیفن رابینز که تموم‌نمیشه... ! 
 
منم باید برم آره برم سرم برهنذارم هیچ حرومی طرف حرم بره…یه روزی هم بیاد نفس آخرم بره…
( ۱۰۰ بار فکر کنم امروز اینو گوش دادم...)
بذار تویِ این درد غرق بشی. بذار این درد لِهِت کنه. قورتت بده. بذار با تمام وجود بهت مشت و لگد بزنه. گوشه‌یِ رینگ وایسا و ببین چجوری داره نابودت می‌کنه. که تا کِی می‌خواد مشت بزنه بهت؟ تا کِی می‌تونه ادامه بده به خورد کردنت؟ که یه جایی بلاخره خسته می‌شه و از رینگ خارج می‌شه. که اون‌موقع هرچقدرم زخمی و خسته و مجروح باشی، حداقل دیگه دردی نیست که بخواد باهات مبارزه کنه. که ما باز دستِ همو می‌گیریم و بلند می‌شیم. بلند می‌شیم و می‌خندیم به همه‌
بعدازظهر در حال کتاب خواندن خوابم برد. خواب دیدم که نشسته‌ایم و مثل همیشه حرف می‌زنیم. اینکه از چه چیز حرف می‌زدیم را به خاطر نمی‌آورم اما حافظه دستانم هنوز لطافت و زیبایی موهایت را به یاد می‌آورد؛ دراز کشیدی کنارم و من انگشتانم را لابه‌لای موهای سیاهت تاب می‌دادم. غیرمنطقی است اما کاش هیچ‌وقت از خوابم بیدار نمی‌شدم. کاش میشد در یکی از همین خواب‌ها جا می‌ماندم. 
شب بود و کنار جوی تنهایی ها
من خسته ترین آدم دنیا بودم
در سیل عظیم خاطره غرق شدم
وابسته ترین آدم دنیا بودم
شب ، پر زد و در خط افق روز آمد
من بودم و تنهایی و چشمِ خوابم
خورشید کنار من نشست و من باز
ماندم چه بگویم تز دل بی تابم
روزم به سر  آمد و دوباره شب شد
اما من آزرده به نور آغشته
هرشب که دوباره آمد و روز شده
داغ و غم من مثل خودش یخ بسته
آن کجاومن کجا.......................
به خدا گفته بودم نشوم مثل همه
من کجاواوکجاوآن کجا
 
چه شده روزگارنمی آیدبه کام ما
چرخش زمین معکوس میچردبرای ما
 
نشدم مثل همه خودم ماندم
چه عذابی شد،چون همرنگ جماعت نشدم
 
بازتوبگوآن کجا وتو کجا
 توکه شاهی سکوت می کنی چرا؟
 
درجواب بگویم پشت من حرف هاست
نعمتی ست فهم که نداردهرآدم نادان!
 
اسم میگذارند داناست!
اوج میگیردنادان!
 
حال توبگوآن کجاومن کجا؟
✍اسی بخشی زاد
الف.
 سلام.
  زنده ماندم، پا در راهی گذاشتم که هیچ از آن نمی‌دانستم، تپش، به پرچکوه رفتم، تپش، شاگرد تعویض روغنی گشتم، دیدم، تپش، خواندم، زنده ماندم، مُرده شده، تپش، زندم بُدم، هجده ساله ساله شدم، موهای‌م بلند شد، تپش، گرییدم، از کار در آمدم، خندیدم، تپش، تپش، تپش!
تپان!











متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.
توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرس
همیشه در روزهای پی‌ام‌اس‌ام میل به نوزاد آوری پیدا می‌کنم. حالا این روزها که پی‌ام‌اس‌ام است دیشب خواب دیدم دوتا بچه‌ی دختر بدنیا آوردم با تقریبا ۲۴ ساعت فاصله. حس شیرین بارداری و بدنیا آوردن نوزاد و تجربه‌ی تماشای این وضع و حال و تجربه‌ی مادر شدن از آن حس‌هایی است که ترجیح میدم در خواب ببینم. خوب بود و لذت بخش. کاش دنیا به وفق مراد بود آنوقت شاید من هم کودکی داشتم و شاید افسرده‌حال نمی‌ماندم.
شهیدم.
شهیدِ به فرمان زیستن، به فرمان مُردن. 
شاهدم، حاضرم، با بال‌های مگسی، در مازه‌های عرشِ تاریکِ نمورم، می‌خزم، بالا را نگاه می‌کنم؛ سرابِ شهید نبودن را، رویای رهاییِ پرنده را در فضایی، که بی‌نهایت بودنش را بلد نیستم، و حتماً یله‌گیِ بی‌مرزش مرا می‌کُشت یا در زمان گُمَم می‌کرد.
برگِ سبزِ بامعنی‌ام، آویزانِ درختی پیر؛ حسرت به جانِ مرگی بی‌معنی، زرد، ارغوانی، خشک و بی‌خون. حسرت به جانِ بی‌سروسامانی در آغوشِ بادهای ولگرد. حسرت ب
آن لحظه‌یِ خوشِ ضرب‌آهنگ گرفتن بر دیواره‌یِ لیوان و هجا هجا کردنِ حروفِ نامِ تو و امتدادِ لذت‌بخشِ زمان و در میانِ خواب و بیداری، چشم در چشم تو و دست بر گونه و شانه به شانه‌یِ تو و لب بر لبِ تو؛ هیچ شدنِ تمامِ دنیا و مافیها و تلخی‌هایش برای ساعتی و مستغرق در خیالِ خوشِ آغوشِ سپیدِ سرسبزِِ سراسر پیوسته‌یِ تو؛ بریده از مکان و دست شسته از زمان و معلق بین آسمان و زمین؛ سبک، چون پَری در باد. هیِ دوستت دارم‌هایِ دعاگونه‌یِ بلند و فراموش شده از
 
درست یادم نیست از چند سالگی بهم الهام شد که در یکی از روزهای تابستانی بیست و دو یا سه سالگی خواهم مرد! و مردنم حتما چیزهایی را ناتمام می‌گذاشت که آن زمان برای رها کردن‌شان غصه می‌خوردم و برای همین از رسیدن روزهای تابستان بیزار و ترسان بودم. این شد که با تمام نیروی درونی‌ام در برابر «مردن در بیست و سه سالگی» مقاومت کردم و با اصرار زیاد خواستم که زنده بمانم. 
خب، زنده ماندم.
بدون کوچک‌ترین اثری.
 
 
 
 
نمی دونم چطور اومدی تو زندگیم و چطور از زندگیم رفتی و کجا رفتی.امابودنت چنگ زدن به چیزی به نام زنده گی بودنبودنت چنگ زدن برای قبول نبودن و اینکه چطور زنده مانده ام و اما زنده ماندم و تو ارزشمندترین و رازآلودترین و دردآور ترین یادی که همیشه به احترامت سر خم می کنم. 
در یکسالی که گذشت چالش های زیادی رو پشت سر گذاشتم 
خیلی زیاد 
بارها تا مرز سقوط رفتم اما به یک مویی خودم رو بند کردم و در هوا معلق ماندم 
بارها شکستم و باز خودمو جمع کردم 
بارها افتادم و باز لنگ لنگان به راه افتادم 
.
.
.
اگر میدانستم پاداش این روزهای سختی که گذارندم چنین روزهای شیرینی است، تمام روزهای تلخ گذشته را با کمال میل به  آغوش میکشیدم ... 
این روزها انقدر شیرین است که وقتی به گذشته ای که گذشت مینگرم با لخند میگویم چه خوب گذشت :) 
اگر خداوند فقط لحظه‏ای از یاد می‏برد که عروسکی پارچه‏ ای بیش نیستم و قطعه‏ ای از زندگی به من هدیه می‏داد، شاید نمی‏گفتم همه‏ ی آنچه که می‏اندیشیدم و همه‏ ی گفته‏ هایم، اشیاء را دوست می‏داشتم نه به سبب قیمت‏شان که معنایشان، رویا را به خواب ترجیح می‏دادم، زیرا فهمیده‏ام به ازای هر دقیقه چشم به هم گذاشتن 60 ثانیه نور از دست می‏دهی. راه می‏رفتم آنگاه که دیگران می‏ایستادند، بیدار می‏ماندم به گاه خواب آن‏ها و گوش می‏دادم وقتی که در سخن
امروز دومینمان بود
ریزشِ نزدیک بِ حداکثری داشتیم؛ فقط من ماندم و رِ
بالا و پائین ولنجک را گز کردیم چون هوا برای رفتن بِ وعده گاهِ روزِ اول بیش از حد آلوده بود.
دستِ آخر هم بعد از پشت در های مسجدِ بزرگِ منطقه ماندن راهمان را کشیدیم و رفتیم کنجِ یکی از پارک های بزرگِ حوالی
خودش را بِ ظاهر ندیدیم، اما نمیتوانست خیلی دور باشد...
در ازدحام، گویی احتمالِ بِ سرِ قرار آمدنش بیشتر است!
چیزی کِ مهم است این است کِ وقتی میگوییم هر فلان روز، فلان ساعت، فلان
در یکسالی که گذشت چالش های زیادی رو پشت سر گذاشتم 
خیلی زیاد 
بارها تا مرز سقوط رفتم اما به یک مویی خودم رو بند کردم و در هوا معلق ماندم 
بارها شکستم و باز خودمو جمع کردم 
بارها افتادم و باز لنگ لنگان به راه افتادم 
.
.
.
اگر میدونستم پاداش این روزهای سختی که گذروندم چنین روزهای شیرینی، تمام روزهای تلخ گذشته را با کمال میل به  آغوش میکشیدم ... 
این روزها انقدر شیرینه که وقتی به گذشته ای که گذشت نگاه میکنم با لبخند میگم چه خوب گذشت :) 
امروز یه روز بارونیه زیبا و دلچسبه.
از اون روزای ناب و خواستنی.
خنکی هوارو حس میکنم. وزش باد ملایمش روی پوستم که قلبمو نوازش میکنه.
بوی زندگی میده، بوی امید و تداوم و پیوستگی. بویی که از مرزهای بینی فراتر میره و میشه با مغز و قلب و روح استشمامش کرد.
امروز عاشقه. شک ندارم که عاشقه؛ چون آدمو در آغوش میگیره. یه آغوشِ بی نهایت عاشقانه!
صدای قطره های بارون رو در و دیوار و سقف خونه ها و آسفالت کوچه که روحمو به پرواز در میاره؛ شبیه لالایی عاشقونه ایه که
نشستم گوشه ی استیشن پرستاری و به زحمت تمرکزم رو روی جزوه نگه میدارم...مرد مأمور بیمه برای پرستار صحبت میکنه از اینکه دخترش بیست و یک ساله شد و تصمیم گرفت عروسش کنه.به زنش گفته طی یکی دو ماه بهش آشپزی و شیرینی پزی یاد بده بقیه اش با من!!!!
مرد PHD رشته ای مرتبط به بیمه داره.خوشتیپه و هرروز با کت و شلوار جدید میاد بخش.ماشین خارجی شاسی بلند(!)سوار میشه و از سفر خارجی که تطعیلات عید با خانواده رفته حرف میزنه...
حالا من ماندم و کتاب و جزوه ای که روی میز رها
متن آهنگ شب های بعد از تو رضا بهرام
لعنت به شب های بعد از تو ، به دردی که ماند از توبه دادم نمیرسی ، رفتی ، آواره شد خانهماندم غریبانه ، لعنت به بی کسیقلبِ من اینچنین آسان نمیلرزیدعشقت اما به غم هایش نمیرزیددنیا را بردی همراهت به نابودیدنیا غم شد مگر تو چند نفر بودی؟
ادامه مطلب
بسم الله الرحمن الرحیم
(شهید عباس بابایی)
داستان از زبان شهید عباس بابایی:
مدرک پروازم لنگ یک امضای این ژنرال آمریکایی بود. داخل اتاقش
بودم و با هم صحبت می کردیم. یک لحظه بلند شد و به بیرون اتاق 
رفت. کمی منتظرش ماندم. یکدفعه نگاهم به ساعتم افتاد
ادامه مطلب
من که مشغول خودم بودم و دنیای خودم
می نوشتم غزل از حسرت و رویای خودم
من که با یک بغل از شعر سپیدم هر شب
می نشستم تک و تنها لب دریای خودم
به غم انگیز ترین حالت یک مرد قسم
شاد بودم به خدا با خود تنهای خودم
من به مغرور ترین حالت ممکن شاید 
نوکر و بنده ی خود بودم و آقای خودم
ناگهان خنده ی تو ذهن مرا ریخت به هم
بعد من ماندم و این شوق تمنای خودم
من نمیخواستم این شعر به اینجا برسد
قفل و زنجیر زدم بر دل و بر پای خودم
من به دلخواه خودم حکم به مرگم دادم
خونم ا
دانلود آهنگ جدید رضا بهرام لعنت به شبهای بعد از تو
Download New Music Reza Bahram Lanat Be Shabhaye Bad Az To
[ دانلود آهنگ با دو کیفیت ۳۲۰ و ۱۲۸ + متن آهنگ و پخش آنلاین موزیک ]
” تیتراژ سریال ممنوعه رضا بهرام “
 
رضا بهرام لعنت به شبهای بعد از تو
 
متن آهنگ شبهای بعد از تو رضا بهرام
 
لعنت به شبهای بعد از تو ، به دردی که ماند از تو
رفتی آواره شد خانه ، ماندم غریبانه ، لعنت به بی کسی
قلب من اینچنین آسان نمی‌لرزید…
عشقت اما به غم هایش نمی‌ارزید
دنیا را بردی همراهت به نابو
 
گاه گاهی با خودم نامهربانی میکنمبا خودم لج میکنم باغم تبانی میکنممی نشینم چای می نوشم کنار پنجرهبی کسی های خودم را دیده بانی میکنمآب می ریزم به روی خاک گلدانهای خشکآب پاش خانه را دارم روانی میکنمچشم میدوزم به دستانی که در دست تو بودخاطرات رفته ام را بازخوانی میکنمبی نشانی رفتی و دلتنگ ماندم چاره چیستنامه ها را می نویسم بایگانی میکنمحالا که خودت اینجا کنارم نیستیدرکنار عکس تو شیرین زبانی میکنم
 سخت‌ترین تصمیمی بود که باید می‌گرفتم. ماندن و خود را در دل اتفاقات از پیش تعیین نشده انداختن. چاره‌ای جز ماندن نبود. اگر می‌رفتم حالم بهتر می‌شد، خیلی بهتر از الآن اما با رفتن من کسانی دیگر به زحمت می‌افتادند و برخلاف من راحت نبودند. اگر می‌رفتم دیگری باید هزینه‌ی گزافی می‌داد و حالا که ماندم بار این هزینه‌ی گزاف تنها بر دوش من است. من نمی‌خواستم بمانم اما به هر دلیلی نشد. نشد که بروم. حالا مجبور به ماندن هستم. می‌دانم بهای این ماندن ر
هر چی بیشتر میگذره، ییشتر به این میرسم که در زندگی اش و در قلبش هیچ اثری از من را نگه نداشته است.   دلم را خوش کنم به امید واهی و خیال های بی اساس که چه!  تا چه موقع؟   
دریغا که نیست نشانی از من..
سوالم اینست که به کدام عهد نانوشته ای ماندم.  بخاطر هیچ که آدم نمیماند.. خب باید بالاخره باور کنم که هیچ نمانده است از من در قلب و جانش.  سوگواری و اندوه من از این است که روزی هیچ اثری از او در من هم نمانده باشد.. و قاطعانه تمام شده باشد..  که در آنصورت.. هیچ
همه با دوستانشان آمده بودند. فقط من بودم که تنها بود. دور هم می‌گفتند و می‌خندیدند. قطار ایستاد. رفتیم سرویس بهداشتی. خواستم بروم تا چیزی بخرم و بخورم. قطار رفت. چهره‌های غریبه و آشنا می‌دیدم. مردی از روبه‌رو، رنگ موهایش تیره بود و از پشت، روشن. با هر زحمتی که بود خودم را به قطار رساندم. آمدم سوار شوم که قطار رفت. باز هم جا ماندم. توی خواب هم از زندگی جا می‌مانم.
 
 
پ.ن: داشتم ظرف می‌شستم و به شرایط فعلی فکر می‌کردم. دیدم که ضربان قلبم رفته با
رمضان آمد و مهمان تو خواب است خدایا !راه گم کرده و دنبال ثواب است خدایا !
نیست ساقی و زمین یک دل آباد نداردحال مردان خرابات خراب است خدایا !
آبرو با بر و رویی برود گر تو نگیرینقش دینداری ما نقش بر آب است خدایا !
این که، این سوی نقاب است، که دل می‌‌بَرَد از خلقبگذر از آنکه در آن سوی نقاب است خدایا !
کی شود سوی تو بی‌رنگ و سبک بار سفر کرد؟تا که این سفره پر از رنگ و لعاب است، خدایا !
یار در خانه و عمری است که ما گِرد جهانیماین خودش سخت ترین شکل عذاب اس
هی بابا محیا هم که انصراف داد 
من ماندم تنهای تنهای
" ادی جان من :) " که همون اوایل ورودش مجبور شد بره 
یکی از عزیز ترین دوستان دیگم هم وبلاگش رو بست و گفت خیلی زود برمیگرده "نارین جان من :) "
حالا هم که " محیاجان من:)‌ " رفته 
امید وارم که مشکلاتشون بزودی حل بشه 
اگه که پیام من رو میخونن 
باید بگم ارزوی بهترین ها رو واسشون دارم 
توی وبشون نمی تونم پیام بدم چون بستست 
امیدوارم حداقل یه یادی از ما بکنن 
:( 
هر چه زود تر برگردید 
اینجا شدیدا بهتون نیا
کتاب علی الحسابشاعر: امیرحسین طاهر

کنارم باش تا حالم شود از خوب هم خوب ترنباشی دلخوشی کم نیست، اما با یاد تو غم بهترنباشی یاد تو هر دم مرا دیوانه می سازدنباشی پیش من پایان دم یا بازدم بهتراگر دستم رود توصیف هد کس جز شما بانوبخشکد جوهر شعرم، بخشکد این قلم بهتراگر روزی میان مرگ یا بی تو شدن ماندمبدون مکث می گویم بمیرم لاجرم بهترو من هم می شوم مثل همه مقتول چشمانتندارد عدل و قانون جز تو دیگر متهم بهتر
 
برای تهیه ی این کتاب می توانید به پیج این
بسم الله الرحمن الرحیم ./

وقتی که رفتی ، وقتی که ماندم
از من دلم رفت ، از تو دلت ماند !
این عکس رو تو یه شب بارونی که رفته بودیم عمارت تقوی های گرگان گرفتم ! آقای همسر رفت تهران سر کارش و من موندم اینجا ! خدایا خودت هوای همه مسفرا رو داشته باش تو این بارون و هوا ... آمین !
روزی کسی بود که از آینده‌های دور حرف می‌زد بدون‌ این‌که بگوید من هستم و می‌مانم.روزی کسی بود که حمایت می‌کرد بدون این‌که بگوید تکیه کن و من هستم.روزی رفت و من ماندم با ناباوری و دخترانه‌های احمقانه‌ای که جابه‌جا شد و بازی گرفته‌شد.
حالا کسی هست که محکم و مستقیم می گوید من هستم و می‌مانم.حالا کسی هست که همیشه حمایت کرده و گرما بخشیده و امن بوده.حالا کسی هست که عمیق است.اما دخترانه‌های ترک خورده‌ی من حالا به هر حرفی بدگمان‌اند و پر از ت
ساعت دوباره وقت خدحافظی رسید 
من ماندم و دلی که فقط آه میکشید
طاقت نداشتم که نبینم دگر تو را
قلبم درون سینه به عشق تو می تپید
در آسمان چشم تو پرواز میکنم
هر لحظه روح من به هوای تو می پرید
این زندگی بدون تو مثل جهنم است
وقتی صدای قلب تو را میشود شنید
وقتی که چشم های سیاهت دل مرا 
از هر چه دل که در همه دنیاست می برید
خورشید چشم های تو وقتی طلوع کرد
از آسمان چشم تو میشد ستاره چید
آغوش تو برای رسیدن به انتهاست
وقتی دوباره وقت خداحافظی رسید 
           
امروز لیلا به دیدنم آمد. با یک پسر جوان که شاید ۲۴ یا ۲۵ سال سن داشت ، با شیشه آبی که در دست داشت سنگ قبر را شست و لیلا آرام کنار قبر نشست چشمهایش کم نور و بی تفاوت به سنگ خیره بود . به نظرم آن پسر جوان مجتبی بود ، از وقتی که ۵ یا نمی دانم شاید ۶ سال سن داشت ، ندیدمش جوان رو به لیلا کرد و گفت : این قبر دایی محموده . لیلا همچنان ساکت و خیره بود ، پسر جوان فاتحه ای خواند . اشک هایش بی اراده بر سنگ قبر می چکید مطمئن شدم که او خود مجتبی است ، چقدر بزرگ شده !
 
دارد صدایت می زنم... بشنو صدایم را! 
بیرون بکش از زندگی و مرگ! پایم را 
داری کنار شوهرت از بغض می میری 
شب ها که از درد تو می گیرم کجایم را 
هر بوسه ات یک قسمت از کا/بوس هایم شد 
از ابتدا معلوم بودم انتهایم را 
در هر خیابان گریه کردم، گریه من را کرد! 
شاید ببیند شوهر تو اشک هایم را 
هیچم! ولی دارم عزیزم «هیچ» را از تو 
مستیم از نوشابه ی مشکی ست یا از تو؟! 
دارم تلو... دارم تلو... از «نیستی» مستم 
حالا «دکارت» مسخره ثابت کند «هستم»! 
«بودم!» بله! مثل ج
این زمین و این سما هم از ازل مال خداست،
جسم ما جزء زمین و روح ما جزء سماست.
هر که م یافتد ز پا، بازیچة دست کسیست،
برگ افتد از درخت، بازیچة باد صباست.
من که از پای روان ماندم، بشد اشکم روان،
اشک چشم من روان از طعن ههای نارواست.
هر خطای من نصیب قسمت پیشانی نیست،
هر خط پیشانی ام گرچه نشانی از خطاست.
از بنای هستی ام خشتی کند معمار وقت،
هرچه بنیادش گل، آن ناپایدار و بی بقاست.
از سیه کاری اگرچه سرمه شد بالای چشم،
نور مهرا هم ببین که عاشق ظلمت سراست.
  تیغ
 
 
گاهی که مالیخولیایی می شوم مادر!
می ترسم از بوی تن پیراهن مرده
هرجای دنیا مورچه دیدم له اش کردم
... شاید همان باشد که دست و پات را خورده
پیراهنت را در کمد جا داده ام مادر!
پیراهنی که وقت مرگت بر تنت بوده
هرشب صدای گریه ی یک بچه می آید
شاید کمد آبستن پیراهنت بوده
از گریه ی توی کمد بدجور می ترسم
احساس به یک بچه قدر نطفه در من نیست
می ترسم از روزی که یک مادر شوم مادر!
میدانم این احساس من احساس یک زن نیست
هرچند مقیاس بدی عریانیم باشد
نا شعرهایم را بد
             خوابِ نوشین
 
   یک شبی آمد به بالینم پری
   سوی آغوشِ من آمد دختری
   سرنهادم در کنارِ گوشش و
   گفتم از حورِ بهشتی بهتری
   لب نهادم بر لبانِ نازُکش
   مست گشتم من از این همبستری
   چون گرفتم کامِ دل از سینه اش
   ناگهان آمد صدایی از دری
   خواستم تا که بیایم من به خود
   از دلِ حالم پریدم با سری
    بَه ! چه نوشین خوابِ خوبی داشتم
   حک بِشُد این خوابِ خوش بر دفتری
   کاش آید باز برچشمم تَبِ  :
   بوسه و آغوش و مَی در ساغری
    با نگاه
             خوابِ نوشین
 
   یک شبی آمد به بالینم پری
   سوی آغوشِ من آمد دختری
   سرنهادم در کنارِ گوشش و
   گفتم از حورِ بهشتی بهتری
   لب نهادم بر لبانِ نازُکش
   مست گشتم من از این همبستری
   چون گرفتم کامِ دل از سینه اش
   ناگهان آمد صدایی از دری
   خواستم تا که بیایم من به خود
   از دلِ حالم پریدم با سری
    بَه ! چه نوشین خوابِ خوبی داشتم
   حک بِشُد این خوابِ خوش بر دفتری
   کاش آید باز برچشمم تَبِ  :
   بوسه و آغوش و مَی در ساغری
    با نگاه
کاش قسمت بشود لطف الهی گاهی
به گدایان برسد طُرفه نگاهی گاهی
می شود بنده ی درمانده و آواره شده
سخت محتاج به آغوشِ پناهی گاهی
هرچه کردم بشوم زائر میخانه نشد
نیست جز گریه سوی میکده راهی گاهی
گاه با یک حسنه پاک شود کوهِ گناه
کوهِ خیرات بسوزد به گناهی گاهی
به خودم گفته ام اصلا شده چون حجتِ حق
از غم و غصه ی یک شیعه بکاهی گاهی؟!
ناله زن نامِ علی را که رجب نزدیک است
دم بزن از بشرِ نامتناهی گاهی
از دلِ سوخته و دوریِ ایوان نجف
می دهد چشم پُر از اشک گواهی گ
صبح خواب ماندم یعنی دیشب نیم ساعت هم پلک روی هم نذاشته بودم و تازه داشت خوابم میبرد که با فریاد مادرم بیدار شدم سرویس دم در منتظر من بود و من خوابم برده بود 
با فجیع ترین وضع ممکن خودم را به امتحان رساندم سوال ها را حل کردم وقتی از امتحان امدم بیرون پیام ح را دیدم که نوشته بود دیدی اعتراف کرده اند و خشکم زد :)) ته مانده امیدی که بهشان داشتم هم دود شد و رفت هوا و حالا ایمان اورده ام که سایه ی دین بهترین پناهگاه یک حکومت است . که میتوان پشت دین به راح
صبح خواب ماندم یعنی دیشب نیم ساعت هم پلک روی هم نذاشته بودم و تازه داشت خوابم میبرد که با فریاد مادرم بیدار شدم سرویس دم در منتظر من بود و من خوابم برده بود 
با فجیع ترین وضع ممکن خودم را به امتحان رساندم سوال ها را حل کردم وقتی از امتحان امدم بیرون پیام ح را دیدم که نوشته بود دیدی اعتراف کرده اند و خشکم زد :)) ته مانده امیدی که بهشان داشتم هم دود شد و رفت هوا و حالا ایمان اورده ام که سایه ی دین بهترین پناهگاه یک حکومت است . که میتوان پشت دین به راح
عبدی خطاکارم، مولایَ یا مولایشرمنده ای زارم، مولای یا مولایماندم به چشم تر، خسته شدم دیگراز نفسِ بیمارم، مولای یا مولایتو صاحب رحمت، من صاحب درد و...غم های بسیارم، مولای یا مولایبی تو گرفتارم، بی ارزش و خوارمبر خویش مگذارم، مولای یا مولایچندی است بی تابم، با گریه می خوابممیل نجف دارم، مولای یا مولایاز مسجد کوفه، یک عمر می آیدآوایِ دلدارم "مولای یا مولای"آخر می افتد بر، روی علی یک شباین دیده ی تارم، مولای یا مولایاصلا چه می دانم؟! شاید همین
 
کلبه ای خواهم ساخت ...در دیاری که در آن ، ردّی از آدم ها نیست .هیچکس آنجا نیست ...دور خواهم شد از این شهر ، از این حصر ، از اجبار ، جنون ...میله های قفسِ عادت را ؛به درَک خواهم داد ،
و به خورشید ، سلام ... و رها خواهم شد ،و رها خواهم زیست ...بوف ها ، در دلِ شب همدمِ تنهاییِ منماه ، امّیدِ شب ورود ، لالاییِ من ...خاکِ اطراف من از ریشه ی گل ها لبریز ،
بیشه ام غرق در آرامش اعجاب انگیز ...آسمان ها آبی .شاپرک ها خندان .و زمین ، سبز و دلم بی خبر از بیتابی ...دل به در
           خوابِ نوشین
 
  یک شبی آمد به بالینم پری
   سوی آغوشِ من آمد دختری
   سرنهادم در کنارِ گوشش و
   گفتم از حورِ بهشتی بهتری
   لب نهادم بر لبانِ نازُکش
   مست گشتم من از این همبستری
   چون گرفتم کامِ دل از سینه اش
    ناگهان آمد صدایی از دری
    خواستم تا که بیایم من به خود
     از دلِ حالم پریدم با سری
     بَه ! چه نوشین خوابِ خوبی داشتم
    حک بِشُد این خوابِ خوش بر دفتری
    کاش آید باز برچشمم تَبِ  :
     بوسه و آغوش و مَی در ساغری
     ب
گفتی نترس ، دستانم لرزید ، نگاهم دنبال اتفاق های گمشده رفت و برنگشت ، من ماندم که جوابت را بدهم ، ماندم که بگویم اگر عاشقت نمیشوم برای خوب نبودنت نیست ، عاشقت نمیشوم چون میترسم وفاداری أم اندازه ی عشقت نباشد ، یکجای راه کم بیاورم و دلم برگشتن بخواهد...
آنوقت باید بغض کنم ، اشک بریزم و برگردم که ترس های همیشگی أم را از راه رفته و به انتها نرسیده ی عشقمان جمع کنم...
تو باید چه کنی آن روز ؟! باید مثل شاه مات شده ی شطرنج بایستی و نگاهم کنی که ضربه ی آخر
.
( یاضامن آهو )
دارم هوایِ مرقدت ای شاهِ مندل می طپد در سینه ام ای ماهِ من
.
از کودکی نامت شده وردِ زبانعشقت در این دنیا شده همراهِ من
.
کمتر زِ آهو نیستم مولا بیاتا بنگری بر محبسِ جانکاهِ من
.
افتاده ام در بندِ صیّاد زمان آقا نظر کن بر اسارت گاهِ من
.
چون بچه آهو بر مزارت سر نَهمدستی کشی  تا بر سرِ گمراهِ من
.
بر پنجره فولادِ تو گشتم دَخیلکافی نبوده، همّت کوتاهِ من؟
.
مهمان شدم گاهی اگر بر سُفره اتقانع نشد گویا دل خود خواهِ من
.
لایق نبودم در کنار م
سحر را من در آغوش خدا رفتم
در آغوشش به تنهایی چه لذت ها به پا کردمبدیدم خاکیان را مرده در خوابند
در آن گرمی آغوشم خداشان را شنیدم من، بگفت که ای خاکیان خفته بر خاکم
زمانی که شما را خلق می‌کردم، بر خودم احسنت می‌گفتمملائک ها چه ها کردند و می‌گفتند
تو آن کس را که قتل و خون و ظلمش را به دیگر عرضه می‌دارد، چرا خالق شوی بر اوتبسم کردم و گفتم:
چه دانی آنچه را دانم؟چه بینی آنچه را بینم؟

ببین من را چه می‌گویم تو را ای خفته بر خاکش،
به گرما بخشِ آغوشِ
می خواهم انصراف بدهم.
-از چه؟
از زندگی.
-از زندگی یا اجبار هایش؟
از هر دو.
-فرقشان را می دانی؟
نه،تو بگو.
-زندگی زیباست اما اجبار هایش زشت هستند.
از اجبار هایش بدم می آید.
-یعنی تو حاضر نیستی بخاطر زیبایی زندگی ، عیب هایش را نیز بپذیری؟
خیر
-پس تو عاشق خوبی نمی شوی!
چرا؟
-اگر عشق را می فهمیدی،عاشق زندگیت می شدی، اما حالا داری انصراف میدهی
اما من عاشق شدم.
-پس چرا عشقت را رها میکنی و میروی؟!
زیرا او دیگر نیست.
-کجاست؟
رهایش کردم.
-چرا؟
زیرا او را فقط با
صبحت بخیر

صبحت بخیر اولین لحظات با اولین" صبحت بخیر" ....
اولین صبح بخیرت بامن ...
دیر فهمیدم که چرا همواره جا ماندم ..
چرا همیشه دیر رسیدم ...و چرا حسرت دیر "دیدنت" را عمری بجان خسته خریدم ...
حسرتهایم از غفلتم بود ...از خواب بی خبری و بی خیالی ...وقتی چشمهایم مست خواب بود، چشمهای او بیدار ..وقتی هرشب  در اندیشه ام تصویر نادیده ات  را ترسیم می کردم  اندیشه اش هر روز وجودت را رصد می کرد ..! 
وقتی در خواب روی محوت را می دیدم و قلبم به خواهش *یک‌لحظه* دیدنت
دیشب اصلا خوب نخوابیدم.هر بار که حالش بد میشد و از تخت بیرون می‌امدم یادم میافتاد فردایش روز شلوغی دارم
اما او مهمتر بود، با خودم گفتم صبح میتوانی هرچه خواستی بخوابی اگر نشد حتی برای کنفرانست هم نرو یک کاریش میکنی.بالاخره نزدیک ۵صبح خوابیدم.
میخواستم‌ بیخیال برنامه‌هایم شوم اما رفتم،آنهم منی که استاد فرار کردنم . ساعتهای بین کلاس به نمازخانه پناه بردم و در حالی که به سجده‌های تند تند دختری آنطرف تر نگاه میکردم و به این‌فکر میکردم که این
دیشب اصلا خوب نخوابیدم.هر بار که حالش بد میشد و از تخت بیرون می‌امدم یادم میافتاد فردایش روز شلوغی دارم
اما او مهمتر بود، با خودم گفتم صبح میتوانی هرچه خواستی بخوابی اگر نشد حتی برای کنفرانست هم نرو یک کاریش میکنی.بالاخره نزدیک ۵صبح خوابیدم.
میخواستم‌ بیخیال برنامه‌هایم شوم اما رفتم،آنهم منی که استاد فرار کردنم . ساعتهای بین کلاس به نمازخانه پناه بردم و در حالی که به سجده‌های تند تند دختری آنطرف تر نگاه میکردم و به این‌فکر میکردم که این
مدیران موفق صبح ها زود از خواب بیدار می شود. من مدیر موفقی بودم، آن روز اما کمی خواب ماندم. چشم هایم را می‌مالیدم و کورمال کورمال با خمیازه های کشدار سعی میکردم راهم را از تخت به سوی آشپزخانه پیدا کنم تا سریعتر صبحانه بخورم و به سمت شرکت حرکت کنم. سال ها تجربه‌ی زندگی مجردی به من آموخته بود که تنهایی صبحانه خوردن دردناک است. شاید عحیب به نظر بیاید. تلویزیون را روشن کردم تا با اخبارگو صبحانه‌ای صرف کنم او برایم خبر بخواند و من تحلیل هایم را از
 [ یا من لایرجی الّا فضله
ای آن‌که به چیزی جز فضلش امیدی نیست]
 
در نیمه‌دوم بیست‌ویک سالگی‌ام با مفهومی مواجه شدم که همیشه در زندگی‌ام حضور داشت اما متوجهش نبودم، انگار زیاد به چشمم نمی‌آمد. در نیمه دوم بیست‌ویک‌سالگی، درست وقت‌هایی که از بعد از نماز صبح بیدار می‌ماندم دیدمش؛ دیدم که چقدر عجیب و خوب و دوست داشتنی‌است. اول اسمش را گذاشتم " قابلیت اضافه کردن پنیر پیتزا به وقت" یعنی از بعد نماز صبح که بیدار می‌ماندم می‌توانستم درس بخوان
توهم اگه ذره ای بجای من بودی میفهمیدی باید پای این زندگی باشی
پای تمام مسعولیت های سنگینش
پای تمام حرف های نا گفته ی من
پای تمام برنامه ها و نقشه های هوایی اش
واقعا در این دنیا هیچ کس نمیتواند جای کسی دیگر باشد 
هرکسی محکم نقش خود را بغل کرده است حتی حاضر نیست اندکی پا به دنیای کسی بگذارد و برای لحظه ای با او یکی شود ،
این روزها نه استرس های من تمام میشود نه دل تنگی هایم ، نه شکوه های عشقم،وباز نگرانی هایم مثل همیشه از من محافظت میکنند 
تا
جواب
دانلود ریمیکس رضا بهرام کاش
سوپرایز بزرگ جوان ریمیکس ، دانلود ریمیکس رضا بهرام بنام کاش با متن و دو کیفیت عالی
Remix : Dj Roham
Download New Remix Reza Bahram Kash With Text And Direct Links 320 & 128 In Javan Remix
جدیدترین ریمیکس دیجی رهام منتشر شد.
این ریمیکس به قطعه جدید رضا بهرام به نام کاش تعلق دارد.
ریمیکس در تاریخ ۱۱ مرداد منتشر شد و هم اکنون می توانید با کیفیت بالا دانلود نمایید.
از لینک زیر می توانید نسخه ی اصلی این موزیک را دانلود کنید :
دانلود آهنگ رضا بهرام کاش
با آرزوی بهت
متن اهنگ سینا سرلک به نام بیگانه
ای شمع روشن دور خود پروانه میخواهی در سرزمین عاقلان دیوانه میخواهیهنگام شادی دور من خط میکشی اما روزی برای گریه ات یک شانه میخواهیآه ای غم دوران من آتش زدی بر جان منی خاکسترم را باد بردآه ای همیشه دور تر از هر کسی مغرور تر باید تورا از یاد بردآه ای غم دوران من آتش زدی بر جان منی خاکسترم را باد بردآه ای همیشه دور تر از هر کسی مغرور تر باید تورا از یاد بردمن آشنا تر با توام بیگانه میخواهی از چهار ستون پیکرم ویرانه
اوخاطره ی قدیمی دل استکه خاطراتش شیرین ترین لحظاتِ عمرم بودند.انگشتِ شَستم روی شقیقه استفکرِ اینکه روزی...بله یادم آمد!پاییز بود که او را در شهر خاطره ها دیدم.در خطه ی سبز لادن های نارنجی رنگچشم های روشن و شفافشاز شرمدوخته شد بر کفش هایم!کفش هایم اما نیز، از او رو گرفتند؛کفش هایم محجوبند!پاییز بود که او را در کنج آجری و ترک خورده یخیابانی آشنا دیدم،مادرم می گفت که مَرد، سایه استو سایه اش مَه است!من با ذوق عجیبی در دلپَر کشیدم به در خانه ی قلبش
دانلود آهنگ مهرداد مظفر لیلی | کیفیت عالی
همینک ترانه جدید مهرداد مظفر با نام لیلی را از جاز موزیک دریافت کنید
Exclusive Song: Mehrdad Mozaffar – Leyli With Text And Direct Links In jazzMusic.blog.ir
متن آهنگ مهرداد مظفر لیلی
مرا به هر شبت بخوان که آسمان تو پر از ستاره استنگاه تو کجاست ببین نبودنت غمی دوبار استبگو چرا نگاه من به باد میدهی هوای خانه رابه گریه گفتمت کنار من بمان تو میروی کجادل از دل من نکن به چشمانت قسمکه بی تو در این جهان به تنهایی قسمنفس نفسم تویی نگیر جان مرانبو
ی کربلا! ای کعبه ی عشق و امیدمبعد از جدایی ها به دیدارت رسیدم
ای کربلا آغوش بگشا، زینب آمدمن زینبم کز رنج دوری ها خمیدم
هر روز دیدم کربلای تازه ای را‎ای کربلا! تا بر سر کویت رسیدم
منزل به منزل، داغ بر داغم فزون شد‎جان کَنده ام تا رَخت در این جا کشیدم
از بهر انجام رسالت، زنده ماندم‎گر زنده ام من، زنده ی هر دم شهیدم
ای کاروان سالار زینب، دیده بگشا‎تا گویمت با دیده ی گریان، چه دیدم
با آن که با دستت، به قلبم صبر دادیچندان! که در هر جا شهامت آفریدم
پشت درب خانه ات بر خاک، صورت می کشمتا که تحویلم بگیری، از تو منت می کشمبندگان مخلصت آماده ی مهمانی اندآن قدر خالی است دستانم، خجالت می کشمغفلتم باعث شد از چشمت بیافتم با گناههر چه خواری می کشم از دست غفلت می کشمکور خوانده نفسِ اماره، دلم دست علی استهرچه هم باشم مگر دست از ولایت می کشم؟!با ولای مرتضی آقای این عالم شدمبی علی یک لحظه هم باشم، حقارت می کشمدور ماندم از وطن، از صحن ایوان نجفیاد انگور ضریحش، آهِ حسرت می کشمتا که چشمم تر شود یاد لب خ
همسر #شهید_چمران: 
یک هفته بود مادرم در بیمارستان #بستری بود. مصطفی به من سفارش کرد که «شما بالای سر مادرتان بمانید ولش نکنید، حتی شبها» و من هم این کار را کردم. مامان که خوب شد و آمدیم خانه، من دو روز دیگر هم پیش او ماندم، یادم هست روزی که #مصطفی آمد دنبالم، قبل از این که ماشین را روشن کند دست مرا گرفت و #بوسید، می‌بوسید و همانطور با گریه از من تشکر می‌کرد. من گفتم: «برای چی مصطفی؟» گفت: این دستی که این همه روزها به مادرش #خدمت کرده برای من مقدس ا
روزهای سخت تراز این هم رفته اند و من باوردارم این نیز می رود واین آخرین شـــنـــبــه حتما آخرین شببه نیست شاید غیر قابل تحمل باشد ایندرد دوری و ندیدن های مکررو حسرت بوسه نچیدن شاید دلتنگی از دوری آغوشِ دلنوازی سربه جنون بزند شاید . . . . اما باید که عاشقانه زیست در هست دیگری وتاب آورد برای فردای بهاری وبه یاد داشته باشیم که دراین گذر درد چه نقابها که فرومی ریزد از شعارها و چه سبزعاشقانی که خزان زود رس خود را به شکوفه تازه آن دیگری ترجیح داده ا
دانلود آهنگ جدید رضا بهرام کاش
دانلود آهنگ رضا بهرام به نام کاش کیفیت ۱۲۸ و ۳۲۰ ، با لینک مستقیم ، همراه با پخش آنلاین و متن آهنگ
دانلود آهنگ فوق العاده کاش با صدای رضا بهرام از جوان ریمیکس
تنظیم : مصطفی مومنی
Download New Music Reza Bahram – Kash

ساخته جدید رضضا بهرام منتشر شد.
جدیدترین آهنگ رضا بهرام، کاش نام دارد.
این موزیک در سبک پاپ قرار دارد.
تنظیم و میکس این موزیک به عهده، مصطفی مومنی می باشد.
امیدوارم از موزیک لذت ببرید.
لطفا نظرات خود را در مورد موسی
بعضی از شعرها را فراموش کرده‌ام. همان قدر که بعضی از خاطرات زنده و شفاف در مقابل چشمانم حاضرند اما از بعضی دبگرشان چیزی جز ابهام و گنگی گیج‌کننده در یادم نیست. می‌گفتند زمانی قوی و قدرت‌مند هستی که توانایی صرف نظر کردن داشته باشی. قدرت رفتن و برداشتن و داشتن اما نرفتن و برنداشتن و نداشتن. اما برای من همیشه نادیده گرفتن چیز قوی‌تری بود، بسیار قوی‌تر از صرف نظر کردن. نادیده گرفتن. نادیده انگاشتن. که در این نادیدگی حتی تو اهمیتی هم برای آن چی
سلام خدای مهربان ما!من باز کارم به شما افتاده که دارم صدایتان میکنم ، می‌دانم چقدر بد هستم! میدانم همین یک ماه پیشتر چطور هر صبح و هر شب اشک ریختم و ازتان خواهش کردم من را از آن بحران دربیاورید و شما که خواسته و اشک هایم را دیدید مثل همیشه آن را به من بخشیدید! ولی من دیگر یادم رفت.راستش برایم سخت است که رک به‌تان می‌گویم کاش راه فراری بود تا بگویم یادم نرفتید اما خودتان که می‌دانید من آن دختر کوچک بی معرفت شما هستم.چند روز گذشته حتی رویم نشد ب
زندگی کردن در دنیای ایده ها زندگی پر مخاطره ایست
نه قبل از معدن و نه بعد از معدن
یکه تنها در صدر جدولی است که رتبه ی دیگری بعد از او نیست
انگار مثل آن سکانس معروف فیلم ماتریکس، مأموری در ابتدای راه دو قرص در دستش بگیرد و بگوید:
قرص اول تو را به زندگی معمول میبرد
قرص دوم تو را پرت می‌کند به دنیای بی بازگشت ایده ها
من، قرص دوم را برداشتم
مامور گفت: «برندار!» برداشتم
گفت: «بازگشت ندارد!» برداشتم
گفت: «زندگی پر ملالی است!» اما من برداشتم!
قرص را بلعی
گفتی نترس ، دستانم لرزید ، نگاهم دنبال اتفاق های گمشده رفت و برنگشت ، من ماندم که جوابت را بدهم ، ماندم که بگویم اگر عاشقت نمیشوم برای خوب نبودنت نیست ، عاشقت نمیشوم چون میترسم وفاداری أم اندازه ی عشقت نباشد ، یکجای راه کم بیاورم و دلم برگشتن بخواهد...
آنوقت باید بغض کنم ، اشک بریزم و برگردم که ترس های همیشگی أم را از راه رفته و به انتها نرسیده ی عشقمان جمع کنم...
تو باید چه کنی آن روز ؟! باید مثل شاه مات شده ی شطرنج بایستی و نگاهم کنی که ضربه ی آخر
می دانم.چند روزی وبلاگ را از دسترس خارج کردم.بعضی پست ها را حذف کردم و بعضی دیگر را ویرایش.چند تایی کامنت هم غیرقابل رویت کردم.با سرچ اسمم می شد به نوشته های وبلاگ رسید.حس بدی بود.الان آرشیو سبک تر شده.شاید بعدا دوباره هم این کار را بکنم.چمیدانم.من خیلی احمقم.دو دل ماندم که عکس گوشه وبلاگ باشد یا نه.قالب هنوز به میلم نیست.هیچ برنامه ای برای موضوع بندی پست ها ندارم.خیلی مسخرست که من توی این حال و روز روحی دارم به این چیز ها فکر میکنم.دیروز هم افتا
بیداری میان اوهام شبانه ات، زندگی توی دنیای ویرانه مقابلت. در من هست اثری، از گذشته های دور. در من مانده است خاطره ی قرمزِ لبخندِ دوست. در من نجوای زمزمه هایش، لبِ گوش، در من غلغلکِ لمس لب هایش، دمِ پوست. در من آرمیده خیالت، زیباست. در من مانده اثری از آن شب، پیداست؟ چهره ام بعد آنکه باز کردی در را، یادت هست؟ خجالت تنها شدنم با تو آن شب را. یادت هست؟ در من آرامشِ آغوش بچگانه ای بود، از سویت. حال، دگر چیزی نمانده ازت برایم، جز بویت. در من میلی به اد
گفتم الهی... دستگیری شد نصیبملطف و عطای بی نظیری شد نصیبمآماده ی توبیخ بودم، جای توبیخاز جانبش خیر کثیری شد نصیبماو جابر العظم الکسیر است و ازین رو...با بال زخمی، اوج گیری شد نصیبمپیش خدا از هر گزندی در امانمدور از خدا تنها حقیری شد نصیبمدنبال جوشن بودم و از لطف زهرابا پنج تن، جوشن کبیری شد نصیبمحب علی مست نجف کرده دلم رااز برکتش، روح غدیری شد نصیبمفخرم شده این مرتبه، عبدالحسینمالحق، عجب نعم الامیری شد نصیبمتشنه شدم وقت غروب و رزق گریه...بر ج
آمد به میان به جان آتشافروخته شد روان آتش یک جلوه ز دلبری چو بنمودمن بودم و امتحان آتش هنگامه‌ی وصل چون بر آمدنابود شدم به سان آتش زان چشم سیاه شعله‌افکندل سوخته شد به خوان آتش
در روح چو خرقه باز کردمآن خرقه شد آسمان آتش ای چنگ‌نواز خامه‌افروزمهمان کن‌ام آن لسان آتش رویای تو پخته شد سحرگاهمن ماندم و آن نشان آتش گفتم چه سزای عاشقی بوداین قصّه‌ی دلسِتان آتش؟ گفتا سر عاشقان ندیدیآویخته از دهان آتش؟ خاموش شو و زبان مرنجانتا ره بردت عنان
ایرانِ من ؛ زیبای من ؛ 
مام وطن ؛ مهرآوه ی آریایی نَسَب،
ای   شکوهمندِ شوریده جان ؛
پیراهنت یکسره پرگل
دامنت ؛ رنگین کمان رنگ،
 در پیچ وتاب؛ قشنگ .
خرمن گیسوانت  درتنگنایِ آغوشِ باد ،
ای  خوش صورت ِدیو ودلبر  کُش !
ای  رشیدِ رَشک برانگیز ؛
ای آرمان شهرِ بی آرام  ؛
 تاریخ ؛ تا ابدیت ،
شرمسار تلخ کامی توست !
ای نجیبِ افتاده ازنفس؛
پای  دربندِ دست درزنجیر !  
ای بیگانه ویار ، جدایت ؛ شکسته دل! 
 ای صبور صمیمی !
اینک ؛ این تویی ، رنجیده خاطر  ؛پاره پ
بیداری میان اوهام شبانه ات، زندگی توی دنیای ویرانه مقابلت. در من هست اثری، از گذشته های دور. در من مانده است خاطره ی قرمزِ لبخندِ دوست. در من نجوای زمزمه هایش، لبِ گوش، در من قلقلکِ لمس لب هایش، دمِ پوست. در من آرمیده خیالت، زیباست. در من مانده اثری از آن شب، پیداست؟ چهره ام بعد آنکه باز کردی در را، یادت هست؟ خجالت تنها شدنم با تو آن شب را. یادت هست؟ در من آرامشِ آغوش بچگانه ای بود، از سویت. حال، دگر چیزی نمانده ازت برایم، جز بویت. در من میلی به اد

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها