نتایج جستجو برای عبارت :

نمی تونم به شوهرم اعتماد کنم، چون تا قبل از ازدواج به یه دختر دوست بوده

سلام
من ۲۹ سال سن دارم و ۶ ساله ازدواج کردم، در دوران عقد من نمیدونستم و شوهرم با یه خانمی از مجردی که دوست بوده رابطه اش رو تا اوایل ازدواج مون متاسفانه ادامه میده، اما من یک ماه بعد از عروسی فهمیدم و میخواستم جدا بشم که شوهرم خیلی اظهار پشیمانی کرد و حتی۴۰ روز روزه گرفت و توبه کرد.
بعد از اون دیگه اعتماد بهش ندارم انگار حس بدی دارم، در صورتی که خوب شده و خیلی تغییر کرده،  اهل نماز و روزه هست و در زندگیم مشکلی باهاش ندارم و خیلی باهام مهربونه و
سلام
نظرتون در مورد ازدواج با پسری که اهل دختر بازی بوده چیه؟، پسری رو در نظر بگیرید که تو جوونیش با کلی دختر مراوده داشته، برای سرگرمی و با چند نفری هم رابطه ی جنسی داشته و حتی همزمان با چند دختر بوده. 
چقدر احتمال داره این پسر بعد از ازدواج تعهد بده؟، ممکنه مثلا بعد از ازدواج چون نیازش برطرف میشه این کارها رو کنار بذاره؟، فرض کنید که پسر دختر رو دوست داره و ازش خواستگاری کرده ولی گذشته ی خوبی نداره از این بابت، ولی به نظر میاد که مثل سابق دنب
سلام دوستان عزیز
من کلاً آدم استرسی هستم و به شدت خجالتی یعنی تو یه جمعی متشکل از چند نفر باشه حتی آشنا مثل عمو و خاله نمی تونم حرف بزنم، یعنی لالمونی می‌گیرم، انگار یه جسم متحرک می شم تو اون جمع که تو عالم خودشه.
۲۴ سالمه و می خواد برام خواستگار بیاد، خیلی به خودم انگیزه دادم. اما امشب افطار دعوت شدیم خونه خواهرم و اون جا پدر مادر شوهرش هم بودن و من باز لال شدم هر کار کردم بتونم یه جمله چیزی بگم که تمرین کرده باشم انگار یه چیز سفت و سختی نمی ذاش
سلام
من آرشیو خانواده برتر رو می خوندم خیلی سوالاتی دیدم که یه دختر مذهبی کجا بره که خواستگار مناسب براش پیدا بشه که جواب ها مسجد و هیئت و این جور جاها بود.
ولی سوالی ندیدم که یه دختر غیر مذهبی باید کجا بره که دیده بشه، من خودم دختر ۲۱ ساله ای هستم، ظاهر خوبی دارم و خدا رو شکر زندگی خوبی داریم، خانواده و وضع مالی خوب، از فامیل ها هم خواستگار دارم ولی ازدواج فامیلی رو اصلا نمی پسندم به جز اقوام کسی نیست که منو ببینه نه اطراف مون نه دانشگاه، چون ر
سلام 
خانمی هستم سی و چند ساله که دارای دو فرزند، یکی دختر و یکی پسر که از بچگی پیش مادر شوهرم بزرگ شدن. منو شوهرم صبح ها میرفتیم سر کار، مادر شوهرم از بچه هامون مراقبت میکرد.
مشکلی که دارم اینه که بچه هام اصلا از خانواده من خوش شون نمیاد، هر وقت که میخواییم بریم خونه مامانم اینا بچه ها یا نمیان یا به زور و اعصاب خورد کنی میان، چیکار کنم با خانواده منم راحت باشن، یعنی راحت بیان خودشون بگن بریم خونه مادر بزرگ، بیشتر دوست دارن برن خونه مادر شوهرم
یکی از چیزهایی که به تازگی درون خودم کشف کردم اینه که محبتی که به مادرهمسرم در دلم دارم خیلی خیلی وابسته به رابطه ایه که با همسرم دارم.
یعنی وقت هایی که خیلی خوب و خوش و خندانیم و محبت وجودم رو سرشار کرده مادر شوهرم رو هم خیییلی خیلی دوست دارم.
اما وقت هایی که از شوهرم دلخورم یا هر گونه ناراحتی ای پیش اومده که مل رو با هم سنگین رنگین کرده، رفتارم با مادر شوهرمم سرد میشه انگار! ناخودآگاه! 
این در حاایه که درباره پدر شوهرم اصلا چنین چیزی صدق نمیک
همسر خیلی گرم مزاج ، شوهرم هر شب از من رابطه میخواد ، توان پاسخگویی به نیازهای جنسی شوهرم رو ندارم ، زایمان کردم کمرم هنوز درد میکنه اما شوهرم رابطه میخواد. ... شما بگید من چکار کنم./وبسایت مشاوره۲۴ شما هم مشکل خود را در قالب یک
مدت زیادی یعنی خیلی زیادی بود که یکیو دوست داشتم 
به قصد خریداری یعنی
خبرشو داشتم که مجرده 
آره مجرد بود
مطمئن بودم 
از پیشمون رفت 
خیلی متین و باوقار بود کاری و دوست داشتنی 
رفت یه بخش دیگه 
و من داشتم فکر می کردم دکتر حبشی گفته بود این امکان وجود داره که یه دختر از یه پسر خوشش بیاد و راهکارشم اینه که یه آدم معتمد رو بفرسته یا خودش 
خودم؟ خودم که عمرا 
روم نمیشد 
از طرفی اون متنی که دکتر حبشی گفته بود عین همین رو بهش بگید یا بنویسید رو نداشتم
سلام
من یک دختره بیست و هشت ساله هستم که شوهرم الان در سن سی سالگیه، و یک دوست دارم که اون بیست و چهار سالشه. اوایل که با شوهرم ازدواج کردم خیلی دوستش داشتم و همچنین اون هم منو خیلی دوست داشت ولی بعد از مدتی رفته رفته متوجه ارتباط این دوست بیست و چهار ساله م با شوهرم به شکل دوستی شدم تا اینکه متوجه شدم ... !
میتونستم فورا زنگ بزنم به پلیس اون جا ولی دوست نداشتم این کار رو بکنم چون یه بچه کوچیک هم دارم بچه م هم یه کم گیج شده بود، ولی من برای اون ماست
سلام 
میخواستم بدونم ارتباطاتی که در دوران دبیرستان بین یک دختر و پسر اتفاق میافته تا چه اندازه درسته و تا چه اندازه غلط؟
اگه پسر یه کم سنش بالاتر باشه مثلا ۲۰-۲۱-۲۲ و دختر هم ۱۷-۱۸ سالش باشه و پسره هم قصدش ازدواج باشه چطور میشه به اون دختر اعتماد کرد؟، در واقع چطور میشه به حرف یک دختر دبیرستانی اعتماد کرد؟
آخه یه دوستی داشتم تو سال آخر دبیرستان با یک دختر همسن خودش رابطه داشت، اما وقتی دختر دانشگاه دلخواهش قبول شد خیلی راحت پسر رو کنار گذاشت
سلام دوستان 
انقدر که  جمله "با عشق ازدواج کنین نه سنتی" رو شنیدم با خودم فکر میکنم یعنی یه روزی منم عشق رو تجربه میکنم ؟ بچه ها به نظرتون عشق واسه دخترهای با حیا و محجبه هم پیش میاد؟ والا من که تا حالا ندیدم به جز یه دختر عمو پسر عمو که هر دو مذهبی و محجبه بودن که سرانجام شون به عشق و خدا رو شکر ازدواج کشید.
حالا میشه بگید آیا واسه افراد محجبه و مذهبی هم عشق بوجود میاد؟ به نظر من که نمیاد آخرش هم سنتی ازدواج میکنم.
مرتبط:
چند سوال از کسانی که به ر
با سلام خدمت دوستان
میخواستم بپرسم که زوجی هست یا میشناسید که بالای 8-9 سال از زندگی مشترک شون گذشته باشه خودشون انتخاب کرده باشن کلا بچه دار نشن؟ اگه بتونید دلیلش رو هم بگید ممنون میشم.
الان چه حسی دارن؟، هنوزم اگه بتونن بچه دار بشن، دل شون بچه نمیخواد؟، اگر جنسیت نظر دهنده هم ذکر بشه ممنون میشم و اگه امکانش باشه استان محل زندگی شون
ممنون

مرتبط با عدم تمایل به بچه دار شدن بعد از ازدواج :
می خوام ازدواج کنم ولی هیچ وقت نمی خوام بچه دار بشم
عل
متن شبهه
" لیست کامل زنان حضرت محمد«ص»:
1-خدیجه دختر خویلد 2-سوده دختر زمعه بن قیس 3-عایشه دختر ابوبکر 4-ام سلمه دختر امیه 5-حفصه دختر عمر بن الخطاب 6-زینب دختر جحش الاسدیه 7-جویریه دختر حارث 8-رمله دختر ابوسفیان بن الحرب 9-صفیه دختر حیی بن اخطب 10-میمونه دختر حارث الهلالیه 11-فاطمه دختر سریح 12-هند دختر یزید 13-عصما دختر سیاء 14-زینب دختر دیگر یزید 
تا ۴۶ همسر
شبهه 
پاسخ به شبهه
1️⃣ تعداد همسران حضرت محمد(ص) ۱۲ نفر بوده و برخی موارد ذکر شده در شبهه سندیت
بعضی مواقع از تیپ و قیافه شوهرم یا طرز رفتار و حرف زدنش بدم میاد و حوصله ش رو ندارم. الکی خودم رو راضی نشون میدم.
یادمه اوایل ازدواج برای اینکه برگرده خونه لحظه شماری میکردم، پیام های عاشقانه و تماس و ... ، حتی دوست داشتم همه ش پیشش باشم، ولی الان نه، برام فرقی نمیکنه زود بیاد یا دیر، حس بدیه ، نمیدونم بابد چکار کنم.
انگار زندگیم کسل کننده شده و تکراری، من خیلی از تکرار بیزارم، یه جورایی خیلی تلاش میکنم که تنوع داشته باشم ولی بازم درونم کسل هست و
 
مشکلی که من الان چند ساله که پیدا کردم،
اینه که،
 
واقعا نمیفهمم ازدواج به چه دردی میخوره.
 
یعنی پوینت کاغذ امضا کردن چیه؟
 
چرا من باید کاغذ امضا کنم و خودم و بقیه رو توی دردسر احتمالی بندازم و شاید علاقه م به شریک زندگیم بعد ازون ازدواج کم هم بشه و حس کنم محدود شدم یا حالا وای چه خبره؟! که چی بشه؟! وقتی که میشه بدون کاغذ هم عاشق بود و با علاقه بیشتری زندگی کرد؟
 
الان این روزها کشورهای بسیاری دوست دختر پسری یا نامزدی رو به اندازه ازدواج قبول
سلام
در ادامه پست قبلی (چرا بعضی از پسران مذهبی تمایل به ازدواج با بد حجاب ها دارند) این بار در مورد این که چرا بعضی از پسران دخترباز تمایل به ازدواج با دختران محجبه دارند خواهم پرداخت .
پسران دخترباز در دختران محجبه چی دیدند که مایل نیستند با یکی از همون دوست دخترهاشون ازدواج کنند و تمایل دارند با یه دختر محجبه که سابقه دوستی نداره ازدواج کنند ؟
از اون جایی که چنین پسرانی متاسفانه با دختران مختلفی ارتباط داشتند به این نتیجه رسیدند که اون به
سلام دوستان
سوالم اینه که آیا یه پسر میتونه عاشق دختری باشه ولی با دختر دیگه ای ازدواج کنه؟، خیلی از پسرها وقتی عاشق میشن و به عشق شون نمی رسن قید ازدواج رو میزنن، ولی یه سری پسرها هم هستن که فکر میکنی واقعا عاشقت هستند، کلی به در و دیوار میزنن ولی بعدش راحت میرن با یکی دیگه. یعنی تو این حالت اصلا عاشق نبوده و فقط ادعای عاشقی بوده؟
بعد چه جوری میشه که آدم قبلی رو فراموش میکنن؟
من خودم دخترم، تجربه ی یه رابطه ی بی سرانجام رو داشتم، طرفم بعد من رف
سلام  خدمت دوستان عزیز 
سوالم اینه که آیا مشکل نازایی میتونه مانع ازدواج کردن یه دختر بشه؟
اونی که نازایی داره نمی تونه ازدواج کنه و خوشبخت بشه؟ من واقعا خیلی ناراحتم به خاطر مشکل مالی نتونستم برم پیش یه دکتر زنان تا کاملا حلش کنم. آیا همه مردان بچه دوست دارن. من هر چی مرد تو اطرافم دیدم بچه دوست دارن، کلا از زندگی نا امید شدم، خیلی دلم پره. بچه خیلی زیاد برای مردان مهمه، اگه نباشه بعضی هاشون به زن سرکوفت میزنن. 
الان زندگی دختر خاله من شده ع
سلام
خسته نباشید
این آقایونی که میگن ما بچه نمیخوایم پس برای چی ازدواج میکنن؟، واقعا هدفشون از ازدواج کردن چیه؟، از نظر من این ها فقط به دنبال رفع نیاز جنسی شون هستن و خودشون رو پشت این حرف که ما دل مون نمیخواد، بچه هامون رو ،پاره تن مون رو تو همچنین جامعه ای به دنیا بیاریم تا مثل خودمون زجر بکشه قایم کردن !. 
ولی پس برای چی ازدواج میکنن چون هدف شون بقای نسل نیست؟!  تو جامعه ی ما به یه شکل دیگه ای هم میشه این نیاز رو برطرف کرد حالا یا حلال (ازدوا
یه پسری هست خیلی خفن...اقا...مدیر...پر انرژی...باهوش...باشعور...مهربون...دنیا دیده...پولدار...
اصلا جامع الخصال....
این پسر یه دوست دختر داره که امریکاست و سالهای ساله که با همن به قصد ازدواج و خانواده هاشونم کلی دوست شدن با هم و ...
حالا یه دختری داریم که دوست پسر نداره و شدیدا زیرکه و دنبال یه دوست پسر خفن...
این دختر تمام مدت به اسم دوست توی دست و پای این پسره است و مثلا باهاش درس میخونه و ....
چند روز پیش هم چند تایی با همکلاسیاشون رفتن کشور دختره گردش...
ا
سلام
من مشکلی دارم که شاید مسخره به نظر بیاد ولی خیلی ناراحتم کرده، من ازدواج کردم و مشکلی با شوهرم ندارم جز اینکه من وقتی عکس هام رو میبینم یا مثلا پیش دوستام میرم یا کلا تو جامعه و اطرافیان اعتماد به نفس میگیرم چون خب از ظاهرم تعریف میکنن ولی خب شوهرم ازم تعریف نمیکنه .
اولا میگفتم خب یاد نداره بلد نیست، اشکال نداره، ولی از خواهرش تعریف میکنه اگه لباس جدیدی میپوشه اگه کاری میکنه تغییراتش رو به وضوح میبینه، خواهرش خوشگل نیست، شوهرم اینو مید
وقتی بیمارستان بودیم منو دخترم .شوهرم شب رفته بود مغازه نامزد آبجی کوچیکه چیزی بخوره انجا دو تایی شروع کردن به بدگویی از خانواده ما ، اون ها (نامزد آبجی و مادرش) گفته بودن این ها ش حجابن و به فکر قرو فر ...شوهرم هم هر چی راست و دروغ بلد بوده گفته
دو تایی هم چقولی کردن که اون یکی این ها رو گفته و با هم (شوهرم و نامزد آبجی) بحث بدی کردن ,بعد مادر پسره زنگ زده به شوهرم که چرابه پسرم اینطوری گفتی شوهر بادب و با تربیت منم هر چی دلش خواسته به مادر پسره گفت
حس میکنم دارم بهش خیانت میکنم وقتی به حرف بقیه گفتم بله، وقتی زورکی لبخند میزنم، وقتی میتونه با کسی ازدواج کنه که دوسش داشته باشه، از تظاهر کردن هام خسته شدم، از اینکه خودم رو گول زدم دوسش دارم، دارم روانی میشم.
آره همه شرایطش خوبه تموم فامیل گفتن فلانی(یعنی مادرم) از بس زرنگه دخترش رو بند مهدی کرده ،مطمئنم خواستگاری خیلی ها بره زنش میشن، اینم مطمئنم بهتر از این گیرم نمیاد. اما دلم باهاش نیست، حرفی که هیچ کس نفهمیدش، همه چی خوبه اما به دل
سلام
خانمی هستم که ... ساله ازدواج کردم، شوهرم بیکاره، یعنی خودش دنبال کار نیست با سود بانکی زندگی مون میگذره، سود بانکی تقریبا زیاده، اما مشکلی که من دارم نمیخوام شوهرم بیکار بمونه، تو خونه اذیت میکنه، همه ش به همه چی الکی گیر میده.
مدام سر تلویزیونه!، نمیدونم چیکار کنم، شاید بگید کار نیست، بابام براش کار پیدا کرد ولی نمیره، میگه چرا برم خودم رو خسته کنم؟!
پیش تلویزیون میشینه و تخمه میشکونه رو اعصابمه به خدا، لطفا کمکم کنید ببینم باید چیکار
دختری بعد از ازدواج نمی توانست با مادر شوهرش کنار بیاید و هر روز با او جر و بحث می کرد. عاقبت دختر نزد داروسازی که دوست صمیمی پدرش بود رفت و از او تقاضا کرد سمی به او بدهد تا بتواند مادر شوهرش را بکشد! داروساز گفت اگر سم خطرناکی به او بدهد و مادر شوهرش بمیرد، همه به او شک خواهند کرد، پس معجونی به دختر داد و گفت که هر روز مقداری از آن را در غذای مادر شوهر بریزد تا سم معجون کم کم در او اثر کند و او را بکشد و توصیه کرد در این مدت با مادر شوهر مدارا کند
ازدواج گفتیم از سنت خداست و همه باید عمل کنن
دختر خوب با کمالات خوب و با نجابت سخته
باید بگردی تا پیدا کنی.
در میون ما شاید چیزی به نام دوست دختر باشه ولی ملاک اصلی هم است هم نیست.
تو ازدواج شاید خیلی مسایل پیش بیاد که ما نمیدونیم یا بعدا متوجه بشیم
اینو که میگم خیلی اتفاق افتاده و دیدم
از ازدواج تو روایات خیلی صحبت شده که ما داریم به جزوی از آن میپردازیم
انشالله زندگیتون حضرت زهرایی باشه
سلام
27 سالمه و دخترم. دانشجوی ارشدم و به زودی کار میکنم. سنم به عدد زیاده ولی خودم خیلی حسش نمی کنم و به ظاهرمم نمیاد. تا به حال دوست پسری به معنای رابطه عاطفی داشتن نداشتم.
مشکلم اینه که اصلا هیچ میلی به ازدواج ندارم. حس میکنم اگر راه داشت و مشکل اجتماعی برام پیش نمیومد هرگز ازدواج نمی کردم!  البته این حس یکی دو ساله همرامه ولی برعکس در سنین بین 18 تا 25 عاشق ازدواج بودم.
قبلا زن و شوهر میدیدم دلم قنج میرفت ولی الان با خودم میگم خب که چی!، قبلا می
◀تصویری که میبینید مربوط به عقد دختر ۹ ساله با پسر ۲۲ ساله هست.طبق گفته پدر و مادر دختر قرار هست این ها شش سال دیگر با هم اردواج کنند. این دو ساکن منطقه بهمئی استان کهگلویه و بویر احمد هستند. دادستانی قوه قضایه به این پرونده رجوع کرده و در دست بررسی هست.از نظر من این نوع ازدواج ها و عقدها در این سن کم بخصوص برای دختر ۹ ساله مناسب نیست.
سلام 
دختری هستم که برای ازدواج معیارهای خاص خودم رو دارم. از نظر زیبایی معتقدم زیبایی در نگاه انسان ها به هم نهفته ست و کاملا سلیقه ای هست. بخاطر همین فکر میکنم احساس ما به فرد مقابل در نگاه ما به اون تاثیر داره!، واسه همین معیار خاصی واسه ظاهر در نظرم نیست.
دوست دارم قبل از ازدواج اون فرد رو خوب شناخته باشم، منتهی در چهارچوب های خاص خودم و رعایت یه سری مسائل! و اینکه با آدمی ازدواج کنم که اهداف مون در یک جهت باشه و با هم رشد کنیم و از هم یاد بگی
شما بگید بهم. من نمی تونم عاشقش نشم وقتی با همدیگه سر تخت تیمارستانمون بحث می کنیم و هر کدوممون می گیم که تخت کنار پنجره رو می خواییم؟ من نمی تونم عاشقش نشم وقتی دقیقا نیم ساعت بخاطر همچین چیزی دعوا می کنیم و آخرش انقدر می خندیم که نفسمون بالا نمی آد؟ من نمی تونم عاشقش نشم. نمی تونم. نمی تونم.
فکرشو کن امشب حنابندون برادر زن دوست داداشم و ایضا شوهرم بود ولی من رفتم
جلل الخالق
اونجا عروس عمو جدیده رو دیدم. خیلی هم خوب برخورد کرد تا حالا هم و ندیده بودیم. گفت     عه شما ماهی کوچولوی قرمزی؟ دوست داشتم ببینمت
گفتم    بله. مرسی. چطور؟
گفت زهرا ازت گفته بود
زهرا دختر عمو محترم عست
دیگه روم نشد بگم چی گفته بود
حالا قراره عروسی بازم هم عو ببینیم ببینم چطوری بشه زیر زبون عروس عمو عو بکشم
#خاله_زنک
همیشه به ازدواج فکرمیکردم ولی دلم نمیخواست تا قبل از تموم شدن دانشگاه وارد این مسائل بشم.هر وقتی هم که کسی ازم میپرسید چرا شوهر نمیکنی سریع میگفتم مگه من چندسالمه؟!تقریبا از ۱۳سالگی خواستگار داشتم ولی به هیچکدوم اجازه ی اینکه رسما بیان خونمون خواستگاری رو نمیدادیم و منم نمیدونستم اصلا مراسم خواستگاری چیه و چجوری برگزار میشه.یه روز مامانم شروع کرد به حرف زدن درمورد ازدواج و اینکه برای دختر فلانی خواستگار اومده و اون هم بااینکه سنش کمه قبو
سلام
من یک پسر 33 ساله هستم که شرایط ازدواج برام فراهم شده و خوشبختانه وضع مالی خوبی دارم (خونه و ماشین ) و من در زندگیم تنها یک بار عاشق شدم، اونم عاشق یک بازیگر زن مجرد، من تنها اون چهره  یا اون آدم به قلبم تپش میده و دختر های دیگه که مادرم پیشنهاد میکنه رو نمیتونم عاشق شون باشم و حس عشقی بهشون ندارم.
تا حالا  دختری هم ندیدم شباهتی به ایشون داشته باشه و معلوم نیست بعد ها بتونم ببینم یا نه، انگار رفته تو مغزم که حتما باید با این چهره ازدواج کنم و
خاطره مادر الکی
خاطره : مادر الکی !!!
 
خاطره مادر الکیخیلی عشقولانه بودن! شوهرش ازش دل نمی کند و خیلی نگران بود! اولین بار بود که خانومش رو تنها می فرستاد سفر!منم هم خنده ام گرفته بود از دستشون هم حرصم،
ولش کن دیگه پسرجان…اخرش طاقت نیاوردم و رفتم جلو و گفتم آقا من تا قم میشم مامان خانومت، شما اصلا نگران نباش! اونم انگار تا حدی خیالش راحت شد خانومش رو به خدا سپرد و رفت!
دختر محجبه و قشنگی بود! می خواست بره به مادرش سر بزنه، توی کوپه که جا گیر شدیم
سلام
من یه پسر حدود 27 ساله و مجردم. با یه دختر خانمی تو دانشگاه همکلاس و بعدش تقریبا اتفاقی حدود 2 سال همکار بودیم. ایشون یه دختر مذهبی و مقیده، دختر خوبی هم هست از نظر اخلاق و رفتار، جای خواهر خودم هم همیشه روابط دوستانه و محترمانه ای با ایشون داشتم طی این سال ها. ولی خب هیچ وقت چیز خاصی بین ما نبوده و رابطه مون صرفا در حد همکلامی ساده و امورات کار و تحصیل مشترک بوده.
در مورد خودم هم، کلا با این که اعتقادات مذهبی ندارم به اون شکل، به دلایل خاص خو
ازدواج دختر بدون اجازه پدر یا جد پدری
در چه مواردی دختر باکره برای ازدواج نیاز به اجازه پدر ندارد؟
1- ولی (پدر یا جد پدری) در قید حیات نباشد:
اگر پدر یا پدربزرگ پدری دختر فوت کرده باشند، نیازی به اجازه شخص دیگری مثلاً مادر یا برادر نیست و اعتبار اجازه ولی ساقط می‌شود. همچنین پدربزرگ مادری نقشی در اجازه دادن برای ازدواج دختر ندارد. در این مورد نیازی به اجازه دادگاه هم وجود ندارد و با ارائه دلیلی مبنی بر فوت ولی، دختر می‌تواند اقدام به ازدواج و
سلام
خانم متاهل 27 ساله ای هستم. کارمندم و 4 ماهه که زندگی مشترکم رو با شوهرم شروع کردم و مستقل شدیم. خودتون که در جریان شرایط بد اقتصادی جامعه مون هستید و میدونید که تشکیل زندگی و دادن جهیزیه خیلی سخت شده، من پدرم بازنشسته است.
بنده ی خدا با هزار زحمت اون وسایلی که نیاز بود برای زندگی رو، جهیزیه بهم داد، حالا با توجه به این که من خیلی چیزها رو نخواستم. اما یه جهیزیه ی معمولی با زور خودشون برام گرفتند.
حالا که ازدواج کردم نصف بیشتر حقوقم رو به ماد
سلام به همگی 
شوشو از رفت و آمد فراریه. مجردی هم همینجوری بوده. بابت همین، خواهرش بدجوری بهش گیر میده و از چشم من می بینه. چند شب پیش شام رفته بودیم به خونه مادر شوهرم که خواهر شوهرم هم اومد اون جا و هر چی دری وری و توهین بود نثارم کرد. اون لحظه مادرش فقط ما رو نگاه میکرد. منم بالاخره برای اولین بار بعد از ۴ سال سکوت و بی خیالی جوابش رو دادم.
الانم چند هفته از اون شب میگذره. نه ما رفتیم اونجا و نه اونا اومدن اینجا ... حالم از هر دوشون بهم میخوره. نمید
تا یک ماه تمام کارهای منتج از الگوی ریاضی ذکر شده رایگان انجام میگیرد 
که شامل 
# پیشبینی سرطان قبل از ابتلا به آن
#پیشبینی طلاق قبل و بعد از ازدواج یا بین دوست دختر و دوست پسر
#پیشبینی تفاهم قبل و بعد از ازدواج یا بین دوست دختر و دوست پسر
برای اقدام این موارد را به تلگرام یا شماره ذکر شده در پایین یا به واتساپ به شماره 093670472771 ارسال کنید.
*نام خانوادگی لازم نیست.
*نام و نام مادر خود
*سن 
*نام مادر همسر یا دوست پسر یا دوست دختر  
*مدتی که از ازدواج گ
بزرگ فامیل با یک نفر دشمن خونی شده بود. آن یک نفر در این دنیا فقط دخترش را دوست داشت. بزرگ فامیل برای انتقام گفته بود هر وقت موقع ازدواج آن دختر شد هیچ کس حق ندارد در مراسمش شرکت کند تا سرشکسته شود .
 
کرونا که آمد برای آن دختر هم خواستگار آمده بود. آن دختر دیروز ازدواج کرد. اجتماع ممنوع بود و خانوادة داماد به آن دختر گفته بودند از همه اقوام به دلیل اینکه قادر به پذیرایی نیستیم عذرخواهی کنید. 
 
فقط  یک خدا می تواند این گونه از آبروی یک دختر معص
بسم الله الرحمن الرحیم-نظریات  شخصی است- در اینترنت- یک مقالهاز مستند از یک فردانگلیسی بیان کرده است-که در داشگاه اول  عاشق یک دختر خردمند شدم وخواستم با ایشان  ازدواج کنم ولی بع بایک دختر خاصی دیگری که مثلا سکسی تر بودازدواج کردم وبعدا تاحدی پشیمان شدم وباان دختر خانم- گفتم تا زمانی که ازدواج نکردی معشوقه من باش- بعدنویسنده  مینویسد که ایشان میداند تاز مانی که ایشان بعقد درنیاورده است هرچه معشوقه به دادگستری شکایت- اعتنائی نمیشود- اخیراژ
شوهرم هر وقت دلش می خواد میاد خونه!
خانمی اومده با بچه اش درباره همسرش میگه که ۱۵ سال است ازدواج کردند و جز دو سال اول زندگی باقی زمان ها شوهر گرامی در خونه نبوده.
اولین غیبت ها از یک هفته شروع شده و طولانی‌ترین مورد به ۳ سال رسیده است و در این مدت ۱۵ سال زندگی مشترک، تنها با کلی ارفاق ۶ سال زندگی با هم را تجربه کرده اند.
یه دختر ۱۴ ساله و دختر دیگه ۴ ساله دارند.
شوهر الان تو زندان است و هیچ کسی برای ضمانت وی اقدامی نمی کند. حتی خانواده خودش هم به ن
زن جوان متولد سال 74رو با بدن تیکه تیکه از شیشه هایی که بهش فرو شده بود آوردن اورژانس....اینترن طب دختر بود و از زن جوان دلجویی میکرد...زن اعتمادش به اینترن طب جلب شده و داستان زندگیش رو تعریف کرده بود...
کم سن و سال بوده که با پسرخاله اش ازدواج ناموفق منجر به جدایی داشته.اینبار به صلاحدید پدرش زن پسر عمه اش میشه و یک بچه ی کوچیک هم از ازدواج دومش داره.مدتی قبل متوجه میشه که همسرش بهش خیانت میکنه...شمّ زنانه اش مطمئن بوده که داره بهش خیانت میشه اما ه
انواع بازاریابی
1) شما در یک مهمانی ، یک دختر بسیار زیبا رو می بینین و ازش خوشتون میاد ، بلافاصله میرین پیشش و می گین : "من پسر ثروتمندی هستم ، با من ازدواج کن" ، به این میگن بازاریابی مستقیم
2) شما در یک مهمانی به همراه دوستانتون، یک دختر بسیار زیبا رو می بینین و ازش خوشتون میاد ، بلافاصله یکی از دوستاتون میره پیش دختره ،به شما اشاره می کنه و می گه : " اون پسر ثروتمندیه ، باهاش ازدواج کن" ، به این می گن تبلیغات
3) شما در یک مهمانی ، یک دختر بسیار زیبا
طبق آمار ها در صورت ازدواج مردهای دهه پنجاه و شصت باز هم حدود یک میلیون! دختر دهه شصتی موفق به ازدواج نمیشوند و شاید مجبور باشن تا آخر عمر مجرد بمونن.
پسرای دهه شصتی در یک اقدام غافلگیرانه برای ازدواج سراغ دخترای جوانتر دهه هفتادی رفتن و دخترای دهه شصتی شانس ازدواج رو از دست دادن!
دخترایی که مسن شدن و با اومدن دخترای ترگل ورگل دیگه شاید چندان بختی برای ازدواج نداشته باشن.
 
پ.ن:شاید بگین از لحاظ مالی و جنسی خودشون رو ارضا میکنن؛اما هیچکدوم مثل
داشتن یه خانواده خوب برای پیشرفت تو زندگی خیلی مهمه 
حتی خانواده متوسط هم خوبه 
نداشتن خانواده ای که تو رو ساپورت مالی و روحی بکنه برابر با نابودی و انتهای اون شخصه...اگه اون آدم ازدواج نکنه شرایط سخت تر میشه 
شرایط حادی رو دارم سپری می کنم. 
نه می تونم بی خیال بنیامین بشم و نه می تونم یه عمر رو برای رسیدن بهش تلف کنم ...
خدایا خودت کمکم کن
یک هفته پیش:ازدواج پسر دبیرستانی و دختر سوم راهنمایی(نهم)!
دو روز پیش:
ازدواج دختر سوم دبیرستانی و پسر دوم راهنمایی(هشتم)!
همش فکر می کنم اینا تا چند سال دیگه کل تفکر و دیدشون به زندگی و حتی خودشون تغییر می کنه.اینا حتی پول تغذیه مدرسشونم از باباشون میگیرن.به یکی از فامیلاشون میگم یعنی یه بزرگتری نبود که بگه بذارین چند سال بعد تا این بچه ها بزرگ تر شن .میگه:همین بزرگتر پادرمیونی کرده زودتر وصلت سر بگیره...!
دویست و پنجاه سال پیش از میلاد؛ در چین باستان؛ شاهزاده ای تصمیم به ازدواج گرفت. با مرد خردمندی مشورت کرد و تصمیم گرفت تمام دختران جوان منطقه را دعوت کند، تا دختری سزاوار را انتخاب کند. وقتی خدمتکار پیر قصر، ماجرا را شنید غمگین شد چون دختر او هم مخفیانه عاشق شاهزاده بود.دختر گفت او هم به آن مهمانی خواهد رفت. مادر گفت: تو شانسی نداری، نه ثروتمندی و نه خیلی زیبا. دختر جواب داد: می دانم که شاهزاده هرگز مرا انتخاب نمی کند، اما فرصتی است که دست کم یک
سلام  رفقا
 
داشتم فکر می کردم روز آخر سال یه مطلبی بنویسم که هم به کار دنیاتون بیاد هم آخرتتون و هم به کار آقایون بیاد هم خانوما و چه چیزی بهتر از ریشه ها ...
همه چی از ریشه شروع میشه آخرشم  بخودش ختم میشه....
واسه مطلبم دسته بندی خاصی ندارم هم می تونم بگم دینی ، هم می تونم بگم پزشکی هم می تونم بگم اخلاقی هم می تونم بگم اجتماعی هم می تونم بگم فلسفی هم می تونم بگم علمی هم می تونم بگم فرهنگی...ریشه ها شامل همه چیز میشند...
ادامه مطلب
ادامه مطلب
من یه ذهنیتی داشتم که البته از لحاظ ارزشی و اخلاقی چیز خوب و بجای نبود، اما خب یه ذهنیت بود و در فکر من شکل گرفته بود، اینطور که من نسبت به انتخابی که دخترا انجام میدن در ذهن خود تصوری حساس گونه داشتم، مثلا اینگونه که وقتی می شنیدم فلان پسر میخواد با فلان دختر ازدواج کنه و وقتی به دختر فکر میکردم تعجب میکردم! 
خب طبیعی است که ما روستامون کوچیکه و اغلب نه تتها هم رو می شناسیم بلکه غالب ما باهم فامیل دور و نزدیک هستیم. من وقتی به دختر فکر میکردم و
یه زنی میگفت:
فهمیدم شوهرم با یه دختری تو فیس بوک پی ام بازی میکردن، دختره اسم خودشو گذاشته (پروانه طلایی)
پی ام هاشونو چک کردم دیدم به همدیگه حرفهای قشنگ و عاشقانه میزنن و قرار ازدواج گذاشتن.
شوهرم تو فیسبوک اسم خودشو گذاشته(پسر دنیا دیده)
یه فکری تو سرم زد که ازش انتقام بگیرم، رفتم تو فیس بوک برای خودم یه پروفایل درست کردم و اسم خودمو گذاشتم(ابو القعقاع)
ادامه مطلب
سلام
پارسال همین موقع با دختری آشنا شدم که خیلی زیبا بود، تو همون نگاه اول عاشقش شدم، بهش پیشنهاد دوستی دادم، اونم قبول کرد ولی بعد مدتی چیزهایی بدی درباره ش فهمیدم، به عنوان مثال قبل من با دست کم پنج تا پسر دوست بوده و رابطه داشته، خلاصه به هر بدبختی بود خودم رو ازش خلاص کردم، خیلی سخت بود برام چون واقعا عاشقش بودم تا یه مدت افسرده بودم، اینم بگم اون هیچ حسی بهم نداشت و صرفا برای گذران اموراتش با من بود، الان که چند ماه گذشته با یه دختر دیگه
سلام
به شخصه به روز دختر هیچگونه اعتقادی ندارم، محدودیت، ممنوعیت، اینکارو بکن، اونکار رو نکن، موتور سوار نشو، دوچرخه سوار نشو، حق استادیوم رفتن نداری، حق بدون اجازه ازدواج کردن نداری، حق انتخاب پوشش نداری و تازه  اینا برای جامعه است، جامعه ای که پسری رو تربیت میکنه تا به دخترش به خواهرش بگه حق نداری از خونه بری بیرون، حق نداری با دوستات رفت و آمد داشته باشی، حق نداری دیر بیای خونه ... واقعا روز این دختر مبارکه؟ البته که روز دختر برای اونایی
سلام
٢٩ سالمه به تازگی تصمیم گرفتم ازدواج کنم و تشکیل خانواده بدم، ولی پیدا کردن دختر مناسب برام سخته از طرفی یه دوست صمیمی هم دارم که از خواهر ایشون خوشم اومده ولی با اینکه نیتم خیره و میخوام ازدواج کنم نمیدونم چطوری پا پیش بذارم و این مورد رو مطرح کنم که دوستمم ناراحت نشه. موندم چی کار کنم؟ 
اگه میشه راهنماییم کنید ممنون
مرتبط :
چطوری دختر مناسب خودتون رو پیدا می کنید و به خواستگاری اون میرید؟
از کجا همسر آینده ام را پیدا کنم؟
من از کجا باید
 
دیدین چند سالی هست تو ایران پسره زانو میزنه و خواستگاری میکنه و دختره یهو از شدت خوشحالی اشک میریزه و بالا پایین میپره؟ من اینا رو اصلا درک نمیکنم.
بابا این خوشحالی برا دختر غربی‌ه. اونجا روابط دختر پسر آزاده و بدون محدودیت تو انتخاب، با هرکس بخوان هستن و نیاز به ازدواج نیست. بعد پیشنهاد ازدواج یعنی تثببیت رابطه عاشقانه شون. نه تو ایران که توی دختر نمیتونی رابطه ازاد داشته باشی و فقط از راه ازدواج میتونی باهاش باشی. تو که خواستگاری تنها گز
سلام
به نظر شما آیا ما باید معما های حل نشده عاشقی و عشق رو حل کنیم و بعد وارد مراحل دیگر زندگی بشیم.
بذارید برای شما مثالی بزنم. فرض رو بر این بگذارید که شما یک پسر هستید و دختری رو دوست دارید، دختر برای شما با همه فرق میکنه اما به دلایلی مثل شرایط اقتصادی یا هر دلیل دیگر از علاقه خودتون نمیگید، بعد از اون که دختر ازدواج میکنه و طلاق میگیره اما باز هم به آن علاقمند هستید. ممکنه در زمان مجردی شما باشه، یا حتی شما هم ازدواج کرده باشید اما هنوز یاد
شوهرم فکر کرده من نوکرشم

ثبت و از سویی بازدارنده رفتار بی‌ادبانه وارد شود. برای مثال در بعضی مشاغل در قیاس با دیگر مشاغل رفتار کلامی تند و گاه بی‌ادبانه رایج است و فرد کارفرما یا کارگر بعد ازمدتی آن را شیوه گفت‌وگوی خود به ویژه با زیردستان خود می کند. بی شک همسر شما به راحتی نمی‌تواند شغل خود یا والدین خود را برای همیشه ترک کند اما اگر حداقل بداند که علت رفتار کلامی وی چیست، ممکن است در مدیریت و بهبود آن تامل بیشتری کند.
 
ادامه مطلب
سلام
خانومی هستم با سه تا بچه، خونه مون کوچیکه و اتاق خواب نداره، شوهرم حساسه، موقع خواب دوست نداره ما جامون رو زن و شوهری پیش هم بندازیم، برای اینکه بچه ها حساس نشن و میگه‌ این کار باعث میشه روی بچه ها باز نشه و روحیه اونا تحت تاثیر قرار میگیره.
میخواستم بدونم آیا کار شوهرم درسته یا نه، چیکار کنیم؟
مرتبط با بُعد جنسی شوهرداری:
می خوام حس مردانگی رو در شوهرم زنده کنم؟
چطور تا آخر عمر برای همسرم جذابیت جنسی داشته باشم
نکاتی برای شوهرداری - خان
سلام
٢٩ سالمه به تازگی تصمیم گرفتم ازدواج کنم و تشکیل خانواده بدم، ولی پیدا کردن دختر مناسب برام سخته از طرفی یه دوست صمیمی هم دارم که از خواهر ایشون خوشم اومده ولی با اینکه نیتم خیره و میخوام ازدواج کنم نمیدونم چطوری پا پیش بذارم و این مورد رو مطرح کنم که دوستمم ناراحت نشه. موندم چی کار کنم؟ 
اگه میشه راهنماییم کنید ممنون
مرتبط :
به خواهر دوستم علاقمند شدم ، چطوری بهش بگم ؟
چطوری دختر مناسب خودتون رو پیدا می کنید و به خواستگاری اون میرید؟
از
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام خدمت همه دوستان
دختر و پسری برای ازدواج به هم معرفی شدن که دارای این ویژگی ها هستند؛
پسر خوب و با اخلاق، اهل تلاش و کار، و از نظر جسمی هم خوب هست.
دختر محجوب و مهربان، یک سال بزرگتر از آقا پسر، مدرک دختر فوق لیسانس و پسر دیپلم ، خانواده دختر از لحاظ مالی بهتر از پسر ، از نظر جسمی هم دختر چهره و اندام معمولی دارن، با توجه به اختلافاتی که هست به نظرتون ادامه آشنایی به صلاح هست؟
ممکن هست با این شرایط اقتدار و تکیه گا
ازدواج در ترکیه نیز مراسم مخصوص به خود را دارد. و طبق رسم و رسومات مخصوص به خود انجام می شود. مراسم خاستگاری و صحبت با بزرگترها در ترکیه نیز مانند ایران وجود دارد.
خانواده پسر به خانه دختر رفته و به صورت رسمی دختر را از خانواده و بزرگترهایش خاستگاری می کند. ترک ها رسم دارند که دختر در مراسم خاستگاری برای مهمان ها قهوه درست کند.

ادامه مطلب
به استناد سایت مشاوره حقوق خانواده دینا ، یکی از شرایط لازم برای ثبت ازدواج دختران ، اجازه یا رضایت پدر می باشد ؛ لکن گاهی پدر یا جد پدری بدون دلیل موجه از دادن اجازه ازدواج به دختر مضایقه می کند که در این شرایط ، دختر می تواند با ارائه دادخواست اجازه ازدواج به دادگاه خانواده و معرفی کامل مردی که قصد ازدواج با او را دارد ، برای ازدواج اجازه کسب کند . برای دریافت اطلاعات بیشتر و مشاهده نمونه دادخواست اجازه ازدواج دختر از دادگاه بر روی لینک زیر
با سلام خدمت دوستان گرامی در "خانواده برتر"
یه سوالی دارم ممنون میشم خانم ها در این مورد راهنمایی کنند.
اگر دختر خانمی که حجابش رو کامل رعایت نمیکرده ولی به خاطر خواستگارش بگه که از این به بعد برای همیشه  محجبه خواهد بود واقعا میشه به قولی که میده اعتماد کرد؟
موضوع اینه که خواهرم دختر یکی از فامیل های دورمون رو برای خواستگاری پیشنهاد داده ولی من به خاطر بدحجابیش قبول نکردم، اما اصرار کردن که بریم خواستگاری، اگه به توافق نرسیدیم که ازدواج نم
سلام و درود فراوان خدمت همه.
دوستان خوبم یک سوال و بهتر بگم نوعی ابهام برام پیش اومده و امیدوارم با راهنمایی های خوب تون به هر کسی که چنین مشکلی را داره کمک کنید؛
موقعیتی را در نظر بگیرید که پسری با اصول کامل اخلاقی و عرفی به دختر خانمی جهت آشنایی و شناخت بیشتر پیشنهاد داده باشه و اون دختر خانم هم جواب شون این باشه که: من نمی تونم الان جواب بدم و نیاز به فکر کردن دارم و بعدا جوابم را خواهم گفت. 
به نظر شما ایشون تمایلی دارن یا نه؟؛ و آیا باید منت
.برره یک مناسکی برای خواست‌گاری داشت: دومادکشون و خواست‌گارزنون و عروس‌قاپون و...! آن‌که طنز بود ولی در گذشته هم چیز عجیبی نبود چندسال شخم زدن با گاو زمین‌های پدرزن را و چوپانی و سنگ آوردن از کوه برای خانه ساختن و ده‌ها کار طاقت‌فرسای دیگر فقط به حرمت و احترام این‌که دختری از خانواده‌ای گرفته شده. و در قصه‌های قرآنی شرط چوپانی هشت‌ساله‌ی شعیب برای موسی. ام‌روزه اما دختر چنان بی‌ارج و قیمت کرده خودش را که پسر حتی به خودش زحمت نمی‌دهد ک
با عرض سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات در این شب و روزهای عزیز؛
می خوام یه راهنمایی بگیرم از شما دوستان؛
من پسری 35 ساله مجرد و کارمند هستم، مشکلی که برای من پیش اومده اینه که دختری رو که می خوام و همیشه تو افکارم هست دیگه پیدا نمی کنم از طرفی هم دیگه خسته شدم می خوام قید ازدواج رو کلا بزنم.
واقعا موندم چیکار کنم، از یه طرف مادرم خیلی حساس شدن و هر روز اصرار می کنند برای ازدواج و از یه طرف اونی که می خوام پیدا نمی کنم، تو 2 راهی گیر کردم نمی خوام
SINGLES - چگونه برای پیدا کردن یک همسر: WRAP UP29 مارس 2018 در چگونگی پیدا کردن سریال های Blog MATEدر حالی که این سریال را برای پیدا کردن همسر خود می پیچیم ، مواردی وجود دارد که می خواهم شما آنها را به خاطر بسپارید.
اول: خود را آماده کنید. از خدا بخواهید که به شما کمک کند بیشتر به کسی که او می خواهد شما باشد تبدیل شوید. خود را از این طریق بفروشید. کوشا و پشتکار باشید. این تغییری ایجاد خواهد کرد.
دوم: در قلب خود بدانید که موارد مهم برای شما در یک همسر چه چیزهایی مه
ازدواج سفید 
 این روزها هشدارهایی در خصوص رواج مخفیانه ازدواج سفید در کشورمان می شنویم. اتفاقی که نه از نظر سنت و نه از نظر شرع برای خانواده های اصیل ایرانی پذیرفتنی 
نیست.
هم‌خانگی بدون ازدواج یا ازدواج سفید، پدیده‌ای است که دختر و پسر به عنوان هم‌خانه با یکدیگر زندگی می‌کنند، بی آنکه میان آن‌ها پیوند رسمی ازدواج و رابطه زن و شوهری 
باشد. رواج چنین پدیده ای در جامعه صدای هشدار کارشناسان را به دلیل مخاطرات گسترده حقوقی، روانی و اجتماعی
با این که مانیتور سفید از وحشت ناک ترین های امروزمه تا یه ساعت بهش زل زدم ولی ننوشتم
این جوری نمی شه ادامه داد ،من تموم امروز به رمانی که می خوام بنویسم فکر کردم نمی خوام تسلیم بشم بسه دیگه خسته ام از دوری 
من چه طور عاشقی هستم تا کی می تونم از نوشتن دور باشم 
 
راستی متن دیروز بهم کمک کرد یه ایده توی ذهنم شکل بگیره یکی می گفت اگه حتی نمی تونی بنویسی روی کاغذ بنویس نمی تونم بنویسم چون ...
 
نمی تونم بنویسم چون نمی دونم چرا 
نمی تونم بنویسم چون می ت
زندگی کردن زیر یک سقف یک واقعیت است و با شخصیت‌های واقعی زن و شوهر سر و کار دارید و جایی برای رویا پردازی نیست.
شناخت درست از تفاوت‌ها و شباهت های بین دختر و پسر و خانواده های کمک می کند تا با شناخت از این تفاوت ها با دید باز تر و آگاهانه تر تصمیم گیری کنید.
در تصمیم گیری قبل از ازدواج باید به تفاوت ها و بعد از ازدواج بیشتر به شباهت هایشان اهمیت بدهید، زیرا توجه به تفاوتها، به انتخاب عاقلانه کمک می کند و اهمیت دادن به شباهت ها بعد از ازدواج، موج
خسته‌ام از این شلوغی، از این میل به خواسته شدن، از این تمنا و نیاز و البته گریزی هم ندارم. دلم یک زندگی ساده می‌خواد که بچسبم به شوهرم و همه‌ی زندگیم بشه اون و کارم. من اما جوره دیگه‌ایم و از این بودنم خسته و پریشانم. من دوست ندارم هرزه باشم لااقل جامعه و میم من رو اینجور می‌بینند اگر بدونند. دوست ندارم آدم بده‌ی زندگی من باشم. چرا اینجور شد؟ چش خوردیم؟ اونهمه عشق، چی بیشتر می‌خوام آخه؟ کدوم مردی با زنش اونجوره که میم با من؟ چرا من اینقدر زی
سلام
من ۲۸ سالمه یه سری مشکلات داشتم تو زندگیم، انگاری هر سالی که می‌گذشت برام این مشکلات برام بزرگتر و عذاب روحیش هم دارن بیشتر میشن، هر آدمی ممکنه ویژگی های بدی داشته باشه، منم مستثنا نیستم ولی فکر میکنم ویژگی های بدی که دارم واقعا برای هر آدمی غیر قابل تحمله.
هر لحظه از روز ممکنه بهشون فکر کنم و عذاب بکشم، مثلا آدم دمدمی مزاجی هستم، این بدترین ویژگی یه آدم نیست؟!، الان میگم میخوام ولی بعد میگم نکنه... مثلا دوست دارم ازدواج کنم، تا حالا شده
سلام 
من دختری ۱۶ ساله م، پسر عموم از من خوشش میاد البته تا حالا مستقیم بهم نگفته ولی از حرف ها و رفتارش میشه فهمید. پسر خیلی خوب و آقاییه، قصد بدی نداره و به نظرم قصد ازدواج داره، ولی من اصلا نمیتونم به ازدواج باهاش فکر کنم، همین که پسر عموی من باشه برام کافیه.
ایشون یک سال از من کوچیکتره و اگه حسی هم داشته باشه به نظرم خیلی زودگذره. من دوسش دارم و نمیخوام باهاش بدرفتاری کنم و آسیبی بهش بزنم، ولی میخوام که این حس از سرش بیفته چیکار کنم؟
مرتبط:
ی
سلام
دختری *3 ساله هستم. چند ساله ازدواج کردم الان خونه خودمم. سوالم اینه که از همون اوایل شوهرم به من زیاد زنگ نمیزد و بیشتر پیامک میداد. حتی امکان تماس ویدیویی هم داشتیم ولی فقط یه وقت هایی استفاده میکرد. به نظر من یه مرد طبیعی که زنش رو دوست داره حداقل روزی یه بار باهاش تماس ویدیویی میگیره، هر چند کوتاه، یا زنگ میزنه صداش رو بشنوه. مخصوصا وقتی تازه عقد کردن. این کارهاش باعث میشد دلم بشکنه و فکر کنم دوستم نداره.
فکر نکنید بهش نگفتم، تا حالا چند
سلام خدمت همه ی دوستان خانواده برتری
جوانی هستم فارغ التحصیل رشته مهندسی برق در مقطع کارشناسی. سطح درسی من راستش خیلی خوبه و ان شاء الله در مقطع ارشد در یکی از بهترین دانشگاه های مهندسی همراه با چند مقاله isi و معدل بالا سال آینده فارغ التحصیل خواهم شد. به خاطر شرایط نا مناسب اقتصادی قصد مهاجرت به کانادا دارم و مطمئن هستم که از بهترین دانشگاه های این کشور میتونم پذیرش همراه با تمام هزینه های زندگی بگیرم چون روزمه ام خوبه.
من دوست دارم ازدواج ک
 
ادم ها به هم اعتماد میکنن
 
و وقتی طرف مقابل اون اعتماد رو با افشای اسرار اونها، تحقیر کردن اونها، سرکوفت زدن، حتی به یه نفر دیگه گفتن، زیر سوال میبره،
 
اون ادم که اعتماد کرده بوده، دیگه اون ادم قبلی نمیشه نسبت به اون طرف.
تموم میشه.
یه جایی تموم میشه.
تمام زندگیم
تمام تلاشم
این بوده و هست که اعتماد هیچ کس رو با بی حرمتی یا بی تفاوتی یا شکستن و برملا کردن اون راز جواب ندم و رازدار و معتمد خوبی باشم.
 
در خواستگاری، توافق پسر و دختر و یا خانواده‌های دو طرف درباره ازدواج تعهد و حتی مشروعیت رابطه زناشویی ایجاد نمی‌کند.طبق قانون تصمیم بر ازدواج، ایجاد تعهد برای زوجین نمی‌کند حتی اگر تمام یا قسمتی از مهریه‌ای که بین طرفین برای ازدواج مقرر شده است، پرداخت شده باشد.بنابراین هر یک از زن و یا مرد در زمان خواستگاری تا زمانی که صیغه عقد جاری نشده است می‌تواند از ازدواج امتناع کند و طرف دیگری نمی‌تواند به هیچ وجه، او را مجبور به ازدواج کرده و یا
سلام 
از وقتی یادمه شوهرم همه ش سرش تو گوشی بود، دائم بازی بازی بازی ... روانیم کرده، چند ماه بیشتر نیست که از ازدواج مون گذشته، صبح تا شب تو بازیه، فقط تو رختخواب یادش به من میافته ، بدبختی سه هفته پیش من نیست وقتی میاد ده روز پیشمه که اونم نبودنش بهتره، من از نظر خودش و بقیه ظاهرم خوبه، رفتارم هم باهاش خوبه تا جایی که نره رو اعصابم، همه ش رو اعصابمه.
من نمی‌گم بازی نکن، میگم حدی داره، میریم یه جا هم سرش تو گوشیه، من چند بار مقابل به مثل کردم
سلام خدمت کاربران عزیز خانواده برتر
من حدود دو سال با یک دختر توی فضای مجازی آشنا شدم و رابطه مون بسیار صمیمی شده و قرار گذاشتیم با هم ازدواج کنیم. من در حال حاضر بیست دو سالمه و دارم مدرک لیسانسم رو میگیرم و هنوز شغل ثابتی ندارم و سربازی نرفتم. 
مادرش موضوع رو فهمیده و اون دختر الان زیر فشار حرف های ایشون قرار داره، من نمیدونم الان تو این شرایط باید چه کنم؟ لطفا راهنماییم کنید. میخوایم جوری این مشکل رفع بشه که خانواده هامون نفهمند، آشنایی مو
خدا با خودتم 
با خود خود خودت 
۳۶ ساله امروز افتاده مرده 
درسته؟ 
منم دارم ۳۴ ساله میشم 
اون حاجی بوده 
حتتتتمی که زن و بچه هم داشته 
من حاجی نیستم هیچی نیستم زن و بچه هم ندارم 
من بمیرم فقط یه جا خالی میشه یه بیکار بیاد سر کار 
یعنی نفع هم داره مردنم 
من زنده بمونم جز مایه خنده و شوخی پسرها چی ام؟ جز اینکه پسره امروز میگه میخوام ازدواج کنم و من ته دلم میگم خوشششششششششش به حالت که می تونی تصمیم بگیری 
نه مثل من که امشب رفتم دم طلافروشی ها انگشت
یکی از بزرگترین اختلاف نظرهای من و بابا در ازدواج است. همین طور یکی از بزرگترین تفاهم های من و بابا. در ملاک و شرایط و وچون و چرای ازدواج دختران اختلاف نظرمان مشهود است و در چون و چرای  ازدواج پسرها تفاهم نظرمان.
چند روزی بود حرف از ازدواج برادر محترم بود. هر کسی حرفی می زد و اظهار نظری می کرد. خودش می گفت: عمرا. با شرایط امروزی و توقعات دخترها، بمیرد هم تن به ازدواج نمی دهد. فلانی را دیدی ازدواج کرد بد بخت شد. گرفتار شد. همیشه دعوا و تشنج که چی؟ م
سلام
من یه دختر 23 ساله ام. در پست های اخیر وبلاگ راجع به ازدواج و عدم تمایل اکثر جوانان به اون شاهد جملاتی از قبیل؛
با تنهایی کنار اومدم، اگر نیاز جنسیم بطور روتین رفع بشه ازدواج نمیکنم و ... بودم. خواستم به عنوان عضو کوچکی از خانواده برتر تجربه شخصیم رو درباره تغییر نظرم راجع به ازدواج بگم. 
من در مدارس خاص تحصیل کردم و همه ش سرم تو درس و کتاب بود و دوستام هم دخترهای درسخون بودن. هیچ وقت دختر ازدواجی نبودم. ازدواج رو یک عامل محدود کننده میدونستم
سلام
من یه دختر هستم که بیبی فیسم به شدت کم سن تر از سن حقیقیم به نظر می رسم، یک بار در مسجد یک خانمی با من سر صحبت رو باز کردند و بعد از اینکه راجع به یکی از نزدیکان من فهمیدند، پیشنهاد یک نفر رو برای ایشون دادن. و این درحالی هست که اون فرد به دلایلی ابدا تصمیم به ازدواج از طریق سنتی نداره.
نمی دونم چرا، اما هیچ وقت کسی به خود من به عنوان یه کیس نگاه نمی کنه، برداشت من اینه که هر چقدر هم که من جدی و متناسب با سنم رفتار می کنم، باز توی نگاه دیگران ی
سلام
خیلی وقت ها هستش که بعضی از پسران دوست دارن شماره دختر مورد علاقه شون برای ازدواج رو داشته باشن. آرزو دارند دختره بهشون روی خوش نشون بده. بعضا توی خیابون یا محیط کار یا دانشگاه دنبال شماره دختر مورد علاقه شون هستند، اما اگه شماره طرف رو به دست بیارن نمی تونن بهش زنگ بزنن.
میخوام بفهمم چرا این دسته از پسرها با شرایطی که نوشتم از نزدیک شدن به دختره دوری میکنن، انگار یه چیزی مانع ارتباط بیشتر گرفتن با دختر میشه، اون چیز دقیقا به ویژگی روحی و
با سلام خدمت کاربران خانواده برتر
آیا ازدواج تک دختر و تک پسر با هم میتونه موفقیت آمیز باشه؟ راستش پسر مورد نظر برادر خودمه و حدود 25 سالشه، پاکه، کاملا پاستوریزه است ولی داره دندان میخونه و تک پسره خونواده است،  دختر مورد نظر هم تو دانشگاه باهاش آشنا شده و خوشبختانه خانواده خوب و سرشناسی هستند، ازدواج این دو تک پسر و تک دختر ،چه مزایا و معایبی میتونه براشون داشته باشه ؟
مرتبط:
تک پسرم هنوز به سن بلوغ نرسیده از کنترل خارج شده
صفحه گفتگوی تک ف
سلام به همه
من دختری 20 ساله هستم و تا حالا با هیچ جنس مخالفی نه ارتباط خاصی داشتم نه به کسی علاقه مند شدم، چون کلا حس میکردم سنم واسه این چیزها مناسب نیست ولی الان که بیشتر در اجتماع هستم و سنم بیشتر شده واسم خیلی سوال شده چطور میشه فهمید شخصی فقط واسه آشنایی و شناخت بیشتر قبل از ازدواج میخواد به آدم نزدیک بشه، چون اینم میدونم که ممکنه بدون یه کم آشنایی دختر و پسر کار به خانواده و خواستگاری نکشه.
از طرفی منکه اصلا پسرها رو نمیشناسم، نمیتونم تش
متن زیر در خصوص یه سکانس زیبا از فیلم Good Will Hunting هست اگه دوست ندارید spoil بشه نخونید.
Sean از اولین روزی که همسرش رو دیده می‌گه، روزی که یه مسابقه بزرگ بیسبال بوده و برای تهیه بلیطش با دوستاش یه روز توی خیابون‌ها خوابیده بوده. از هیجان بازی و اتفاقات کم‌نظیرش می‌گه جوری تعریف می‌کنه انگار خودش یکی از بازیکن‌ها بوده ولی بعد یه دفعه بنگ، به Will می‌گه که در اون لحظات توی استادیوم نبوده و با دختر مورد علاقش توی بار نشسته بوده.
Will باورش نمی‌شه که فق
چند روزه دلشکسته هستم 
دلم میخواد برم پیش یک مشاور ولی از هزینه هاش میترسم کاش یه آدم منصف پیدا بشه بتونه راهنماییم کنه. 
من و همسرم با عشق ازدواج کردیم ولی الان نسبت به هم سرد شدیم .دیشب حتی دوست نداشتم بغلم کنه . چقدر بده چرا من نمی تونم دوسش داشته باشم . کاش بتونم دوباره پر از عشق باشم بتونم با عشق برای همسرم و بچه هام غذا درست کنم برنامه تفریح بذارم برنامه سفر و گردش بذارم . فکر میکنم اینکه مربی پسرم گفت فعلا برای آزمون سنجش آماده نیست در روح
مرد سالاری نه شاخ داره نه دم.
اینکه یکی باید برای من تصمیم بگیره که با یکی ازدواج کنم
اینکه همیشه من برای برادر و پدرم یک سربارم و اونها موظفن از من مراقبت و نگهداری کنند هر چند من مستقل باشم و شاغل باشم اصلا مهم‌نیست مهم اینه تو با یک مرد فقط میتونی تعریف بشی.
اینکه توی خیابون یک پسر بچه با پررویی تمام به من آزار جنسی میرسونه و من فقط میتونم بزنم زیر گوشش و اگه کسی هم ببینه تقصیر منه که شئونات رعایت نکردم
 اینکه من حق انتخاب برای زندگیم ندارم
هر روز بلند می‌شم می‌رم جایی که دوست ندارم تا کاری که دوست ندارم رو انجام بدم. هر روز تلاش می‌کنم مهارت‌ها و دانسته‌هام رو در مورد کاری که دوست ندارم، تو جایی که دوست ندارم، بیش‌تر کنم.
نمی‌تونم نصفه ولش کنم چون هیچ وقت تو‌ زندگیم نتونستم کار مهمی رو نصفه ول کنم؛ یا خودم نتونستم یا بقیه نذاشتن و حالا هم نه خودم می‌تونم نه بقیه می‌ذارن.
شیش ماهه می‌رم سر کار و‌ هنوز سر سوزنی درک نکردم لذت «عوضش پول درمیاری و‌ دستت می‌ره تو جیب خودت» کجا
از وقتی خبر ازدواج اون دختر 10 ساله با پسر 22 ساله رو شنیدم و اخبار رو دنبال کردم ، در نهایت این خبر اعلام شد که اون عقد باطل شد ، قوه قضائیه اون عقد رو باطل اعلام کرده ، دوستانی که در جریان هستن میتونن بهم بگن که مگه همچین چیزی ممکنه ؟؟؟
 
من کاری ندارم که اون کودک همسری هست و هزار داستان پشتشه ، اینا نه ، مگه میشه عقدی صورت بگیره بعد قوه قضائیه بگه باطله؟ اگه اینطوری باشه پس اگه  مثلا دوست دختر یه پسره ، در غیاب پسره میره با یکی دیگه ازدواج میکنه
1. ی روزی یکی بهم گفت برای داشتنت و این که دوست منی نماز شکر خوندم ولی ...
احتمالا این حرف رو به هزار نفر دیگه هم زده
اگر اینجایید و یکی هست که این رو بهتون گفته بدونید که چرت گفته :دی
 
2. دوستی دارم به شدت مذهبی و از خانواده خیلی خوب و اصیل و انصافا خوش قیافه. تعریف میکرد خواهرش ی خواستگار داشته و همه چی اوکی بوده و معرف خیلی خوبی داشته و قرار عقد و ... گذاشته شده. ولی این دوست ما دلش شور میزده باز. بدون اطلاع خانواده خودش یک روز پا شده رفته محل کار پس
سلام
مهربان بانو هستم، یه آقایی حدودا یک سالی میشه که به من پیام میده. پیام هاش در حد صبح بخیر و ظهرت بخیر و صبح خوبی داشته باشی، ظهر خوبی داشته باشی و از این حرف هاست، مثلا روز دختر رو بهم تبریک گفته و مثلا دلم برات تنگ شده
دیروز پیام داده:
مرا از دور تماشا کن، من از نزدیک غمگینم و کلی پیام دیگه، تو اینستاگرام با این آقا آشنا شدم و متاسفانه شماره م رو به این آقا دادم و فکر کردم قصدش ازدواجه، ولی تو این یک سال این همه پیام داده حتی یک کلمه دقت کن
دوست دارم خودمو باز کنم 
و کف دست کسایی بزارم که دوستم دارن 
ولی اگر می دونستم طاقت تماشای تقلای اون شعله ی کوچیکو دارن که خودمو نمی بستم ... گره نمی زدم 
گره کوری که سرش دست هیچ کس نیست
دوست دارم خودمو باز کنم 
اما نمیشه 
فقط می تونم وقتایی که شعله م زبونه می کشه ، امیدوار باشم که یه روزی می رسه که دیگه اینجوری نباشه 
فقط می تونم امیدوارم باشم که این گره ها پیله ی تن منن 
شاید یه روزی پروانه شم ...
وقتی در  کودکی این کلمات را میگوییم:
← ندو
← نکن
← نمیتونی 
 ← دست نزن
← بگیر یه جا بشین
جملات منفی 
 و...
وقتی به دوران نوجوانی و جوانی رسید همین کلمات را به شما تحویل خواهد داد
⇠ درس ها سخته نمی تونم نمره خوب بگیرم
⇠ کنکور غیر ممکنه قبول بشم
⇠ سرکار نمیتونم برم
⇠ از پس کار نمیتونم بربیام 
⇠ از پس ازدواج و زندگی برنمیام 
و...
پایه اعتماد بنفس درکودکی تا۷ سالگی گذاشته میشود
سلام به دوستان خانواده برتر
من دختر ۲۱ ساله و دانشجوی ترم سه مشاوره  هستم، پدرم در نوجوانی من فوت شد و من با مادرم زندگی میکنم. راستش سوال من در مورد ازدواج هستش. من تو شرایطی هستم که هم تنهایی خیلی بهم فشار میاره و هم نیاز های جسمی خودم رو دارم. 
از طرفی یه مساله ای هست که من به دلیل اضطراب زیادی که دارم حتی میترسم که خواستگار راه بدم چون عزت نفس پایینی دارم و روم نمیشه رو در رو با خواستگار حرف بزنم و بخاطر همین مادرم هم که این قضیه رو میدونن نظ
یکی بیاد به من راهکار نشون بده. یکی بیاد گوش کنه حرفامو ولی قول بده حتی اگرم با خودش گفت چقدر دیوونس به روم نیاره. یکی بیاد باهام حرف بزنه و بهم بگه که می تونم دووم بیارم. یکی بیاد بهم بگه اینارو. ما قرار بود تمرین کنیم مثلا. ما قرار بود کلی تمرین کنیم امسال و به خاطر تعطیلیای کوفتی من حالا دیگه نمی تونم هیچ کاری بکنم. من نمی تونم. من نمی تونم. من نمی تونم. و دارم به این فکر می کنم که پاپس بکشم تا راه برای بقیه باز شه. چون مطمئنم حتی اگرم بخوام این کا
سلام
من دختری ۱۸ ساله هستم که با پسری یک سال پیش آشنا شدم، ایشون ملیت شون ایرانی نیست و رابطه ی خوبی دارم و اون تو این مدت کارهایی کرده که دوست داشتنش رو ثابت کرده، اما یه مواقعی به من میگه شارژ بفرست برام.
اما من از این کارش اصلا خوشم نمیاد، چون من یه دخترم و معمولا دختر برای پسر شارژ نمیفرسته،  نمیدونم باید باهاش بمونم یا نه و چه جوری برخورد کنم که بفهمه از این کارش اصلا خوشم نمیاد، لطفا راهنماییم کنید.
مرتبط با خطرات دوستی با جنس مخالف:
خطر ا
همه دلشان می خواهد بتوانند اعتماد کنند و به آنها اعتماد شود.اعتماد فقط به معنای کلک نزدن و دروغ نگفتن نیست. بلکه شکل های ظریف تر روراست نبودن را هم دربرمی گیردمانند امتناع از گفتن حقیقت. دروغ های مصلحتی برای بعضی از افراد قابل قبول هستند و برای برخی دیگر خیر.مهم ان است که قوانین خاص شما در مورد اعتماد در رابطه تان وجود داشته باشد و به آن پایبند باشید. در ادامه راهکارهای پیشنهادی روانشناسان ازدواج برای اعتماد بین همسران بخوانید :• صداقت داشت
هر روز بلند می‌شم می‌رم جایی که دوست ندارم تا کاری که دوست ندارم رو انجام بدم. هر روز تلاش می‌کنم مهارت‌ها و دانسته‌هام رو در مورد کاری که دوست ندارم، تو جایی که دوست ندارم، بیش‌تر کنم.
نمی‌تونم نصفه ولش کنم چون هیچ وقت تو‌ زندگیم نتونستم کار مهمی رو نصفه ول کنم؛ یا خودم نتونستم یا بقیه نذاشتن و حالا هم نه خودم می‌تونم نه بقیه می‌ذارن.
شیش ماهه می‌رم سر کار و‌ هنوز سر سوزنی درک نکردم لذت «عوضش پول درمیاری و‌ دستت می‌ره تو جیب خودت» کجا
این همه آدم فقیر چطور ازدواج میکنند؟، الان توی خانواده برتر اکثرا میگن آدم باید درآمد چهار پنج میلیونی در ماه داشته باشه، یا کار آزاد با سرمایه میلیاردی داشته باشه تا دختر و خانواده اش رضایت بدند تا بتونه ازدواج کنه، اما الان تو اکثر شهرستان ها میبینیم بعضی از مردها کلا با 20 میلیون سرمایه و کار کارگری روزمزدی که هر روز هم نیست میرند خواستگاری و خانواده دختر هم قبول شان میکنند. 
تازه خانه هم یا اجاره ای هست یا هم یک طبقه بالای خانواده شوهر. پ
وقتی رسیدم به سن ازدواج برای ترس از گناه به پدرم جهت ازدواج اعلام آمادگی کردم
به علت نداشتن کار درست و حسابی و قومیت خاصی که دارم کسی تمایلی نداشت تا با من ازدواج کنه
بالاخره پس از درست شدن کار و گذر از حداقل 20 خواستگاری ازدواج کردم و حاصل اش دو فرزند پسر و دختر بود که خدا رو شکر همشون رو دوست دارم
شاید روزی بمیرم و این خواسته در دلم حبس بشه ولی یکی از آرزوهام این بود که یا خودم سید باشم یا همسری محجبه و از تبار سادات داشته باشم  ...
خودم که سید ن
جلال‌آل‌احمدِ #زن_زیادی رو خوب می فهمم. این داستان روایت دختری هستش که به سختی بزرگ شده و به زور ازدواج کرده، اما گیر یه مرد نامرد افتاده و بعد از ۳۴ سال که خونه ی پدرش بوده، ۴۰ روز رفته خونه ی همسرش و کارشون بالا گرفته و دعوا شده و حالا برگشته خونه ی پدر و نشسته کنار حوض و داره با خودش صحبت می کنه. و حس می کنه تمام لوازم خونه دارن بدبختی هاش رو به رخش می کشن..تنهایی این دختر با ازدواج بیشتر می شه، تا بوده توی یک خانواده ی سنتی زندگی کرده و خشکی و
مردها بر اثر کمبود عاطفه ازدواج می کنند. بر اثر کمبود حوصله طلاق می دن. ولی نکته جالب اینه که بر اثر کمبود حافظه دوباره ازدواج می کنند !!؟؟
بیشتر مردان موفقیت شون رو مدیون زن اولشون هستند و زن دومشون رو مدیون موفقیت شون !!؟
مردها سه تا آرزو دارن : - اونقدر که مامانشون می گن خوش تیپ باشن ! - اونقدر که بچه شون می گن قوی باشن ! و مهمتر از همه اینکه : - اونقدر که زنشون شک داره دوست دختر
داشته باشن !!؟؟
مرد اولی : امان از دست این زنها !؟ زنم تمام دارائیمو بردا
مردها بر اثر کمبود عاطفه ازدواج می کنند. بر اثر کمبود حوصله طلاق می دن. ولی نکته جالب اینه که بر اثر کمبود حافظه دوباره ازدواج می کنند !!؟؟
بیشتر مردان موفقیت شون رو مدیون زن اولشون هستند و زن دومشون رو مدیون موفقیت شون !!؟
مردها سه تا آرزو دارن : - اونقدر که مامانشون می گن خوش تیپ باشن ! - اونقدر که بچه شون می گن قوی باشن ! و مهمتر از همه اینکه : - اونقدر که زنشون شک داره دوست دختر
داشته باشن !!؟؟
مرد اولی : امان از دست این زنها !؟ زنم تمام دارائیمو بردا

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها