نتایج جستجو برای عبارت :

کنار اسم روی قبر

Ch (تلفظ این دو حرف در کنار هم بصورت چ می باشد) مانند: Chair, cheese
Ph (تلفظ این دو حرف در کنار هم بصورت ف می باشد)مانند: Phone, elephant
Kh (تلفظ این دو حرف در کنار هم بصورت خ می باشد)مانند: Khazar, kharazmi
Gh (تلفظ این دو حرف در کنار هم بصورت ق-غ می باشد)مانند: Ghand, ghorme sabzi
Sh ( تلفظ این دو حرف در کنار هم بصورت ش می باشد)مانند: She, share
Zh ( تلفظ این دو حرف در کنار هم بصورت ژ می باشد)مانند: Mozhgan, mozhdeh
Gh ( تلفظ این دو حرف در کنار هم بصورت ف می باشد)مانند: Laugh, enough
Th (تلفظ این دو حرف در کنار
در این مطلب دانلود اهنگ کنار منیو کنار توام تورو میخوامت من واسه خودم برای دانلود در سایت بلاگ ترانه قرار داده می شود
دانلود اهنگ کنار منیو کنار توام تورو میخوامت من واسه خودم 
دانلود آهنگ جدید آصف آریا به نام پایتم من Download New Music Asef Aria - Payatam ... کنار منی و کنار توام تورو میخوامت من واسه خودم یجوری پیگیر تو شدم همه فهمیدن
 دانلود آهنگ پایتم من از آصف آریا با کیفیت عالی,دانلود موزیک ایرانی,دانلود ... کنار منی و کنار توام تورو میخوامت من واسه خودم
نازنینا! من به آغوشت بهار آورده ام،
یک دل شوریدة پر از شرار آورده ام.
مست از جام جمال و سرخوش از یاد خوشت،
یک دم از بهر طرب یاد خمار آورده ام.
از دلم بردی قرار و صبر و آرام مرا،
در دل شیدا و پرشورت قرار آورده ام.
از کنار درد و غمهای جهان بی کنار
در کنار تو دمی خود را کنار آورد ه ام.
از خود و از کلفت دنیای غم آلود خود
بر جهان بی غبار تو فرار آورده ام.
شاد باش و شاد باش و شاد مان و شاد زی،
شعر پرسوز دلم را من شعار آورده ام.
بمیرم در کنار تو،
کنار بی غبار پربهار تو.
کناری که پر از احساس رؤیایی و ارمان است،
کناری که کنارش از هوسهایی گل افشان است،
کناری که بهای صد جهان است.
تو در باغ هوسهای دل من گل فشان مان!
هوسها پیر گشته، تو جوان مان.
ترا تا هر نفس بینم،
ترا در جام زیبای نگاه خویش سرشار هوس بینم،
ترا چون ساغر لبریز ارمان دلم سرشار می خواهم.
ترا هر ساعت و هر لحظه و هر بار می خواهم،
ترا بسیار می خواهم.
تو با من باش، هر دم باش، امان از قصد دشمن باش!
امید روشن قلبم در این د
♦️ثروتمندزاده اى در کنار قبر پدرش نشسته 
بود و در کنار او فقیرزاده اى که او هم 
در کنار قبر پدرش بود.
 
 ثروتمندزاده با فقیرزاده مناظره مى کرد
 و مى گفت: صندوق گور پدرم سنگى
 است و نوشته روى سنگ رنگین است. 
 
مقبره اش از سنگ مرمر فرش شده و در
 میان قبر، خشت فیروزه به کار رفته است، 
ولى قبر پدر تو از مقدارى خشت خام و 
مشتى خاک، درست شده، این کجا و آن کجا؟
 
فقیرزاده در پاسخ گفت: 
تا پدرت از زیر آن سنگ هاى سنگین 
بجنبد، پدر من به بهشت رسیده 
 
سعدی
ساری و واتساپ که با هم جمع شوند، تشکیل گروه واتساپ ساری را میدهند و شما بچه های خوب ساری میتوانید در این گروه واتساپی و در کنار هم جمع شوید و با هم چت کنید.
دورهمی واتساپ ساری میتونه به شما کمک کنه تا یک گروه خوبی رو تشکیل بدین و در کنار هم چت و گپ دوستانه داشته باشید و از بودن در کنار هم لذت ببرید.
چت و گپ ساری در واتساپ بسیار لذت بخش است و یک نوع سرگرمی هم می باشد که شما میتوانید از بودن در کنار هم لذت برده و روزهای خوشی را تجربه کنید.
ساری و چت دخ
اگر می‌خواهید بفهمید کسی را دوست دارید، یا عاشق‌اش هستید، به ۹ تفاوت عشق و دوست داشتن نگاهی بیندازید:۹ تفاوت عشق و دوست داشتن
۱. در کنار کسی که عاشق‌اش هستید، قلب‌تان تندتر می‌تپد، ولی در کنار کسی که دوست‌اش دارید، فقط خوش‌حال می‌شوید.
۲. در کنار کسی که عاشق‌اش هستید، زمستان مثل بهار می‌شود، ولی در کنار کسی که دوست‌اش دارید، زمستان فقط یک زمستان زیبا می‌شود.


ادامه مطلب
کاش همیشه همینجوری دور هم جمعمان کنی. کاش همیشه همینجوری ما را دور یک سفره، کنار هم بنشانی و مثل وقتهایی که قرار است توی یک قاب جمع شویم، مجبورمان کنی کمی مهربانتر بنشینیم تا توی عکس جا بشویم. کاش این عکس گرفتن تا قیامت طول بکشد و کسی فلاش نزند و 3 را نگوید تا ما همیشه لبخند بزنیم و دستمان دور گردن هم بماند. حالا که یک خط در میان، پیام‌های مجالس آخر ماه می رسد، میترسم بعد از پیراهن مشکی ها و کتیبه‌ها، بعد از جمع شدن موکب‌ها و باندهایی که "هلابی
کانال ما را دنبال کنید
نوجوان که بودم عاشق یک دختری بودم که سال‌ها از من بزرگ‌تر بود!من در خیالم روز به روز به او نزدیک‌تر می‌شدم و او ... در خیال او اصلاً من جایی نداشتم ...من تلاش‌های فراوانی می‌کردم، حتی شعر هم می‌گفتم، شعرهایم یکی از یکی افتضاح‌تر بود و اصلاً واژه‌ی "چیز شعر" را از روی شعرهای من برداشتند.یک روز دختر بهم پیغام داد که از یکی خوشش آمده، گفت تپل است، خوشتیپ است، بامزه است، یک وقت‌هایی شعر می‌گوید و ...نمی‌دانم چرا من یک لحظ
این چند روز با خودم کنار اومدم و دارم آدمهایی که یه جور رابطه‌ی عاطفی س ک سی باهاشون داشتم رو کنار می‌گذارم. اینجور هم احساس قوی بودن دارم، چون منم که کنار می‌گذارم نه اینکه کنار گذاشته بشم، و هم احساس سبکی. دور و برم رو دارم خلوت می‌کنم و شروع کردم به تست زدن تا حداقلی که می‌تونم رو توی این یک ماه و خورده‌ای برای خودم باشم و تلاش کنم. میم حالش خوب نبود اما بهتره. من خوبم. مادرجون حالش خوب نیست و این در حال حاضر تمام غممه.
بگذریم می‌دونم ح می
هنگامی که از دستبند اسپورت طلا استفاده می کنید بهتر است که در کنار آن ساعت مچی یا دستبند های دیگر را استفاده نکنید. اما شما می توانید سایردستبند های شیک پلاستیکی یا سنگی را در کنار ساعت مچی استفاده کنید. برخی از طرح ها در کنار ساعت مچی حتی زیباتر نیز جلوه می کنند اما اصولا نباید از دستبند اسپورت طلا در کنار ساعت مچی و دیگر دستبند ها استفاده نمود.
امروزه دستبند طلا اسپورت در مدل های مردانه و زنانه در بازار موجود میباشد و در هر دو نوع به فروش می
ساری و واتساپ که با هم جمع شوند، تشکیل گروه واتساپ ساری را میدهند و شما بچه های خوب ساری میتوانید در این گروه واتساپی و در کنار هم جمع شوید و با هم چت کنید.
دورهمی واتساپ ساری میتونه به شما کمک کنه تا یک گروه خوبی رو تشکیل بدین و در کنار هم چت و گپ دوستانه داشته باشید و از بودن در کنار هم لذت ببرید.
چت و گپ ساری در واتساپ بسیار لذت بخش است و یک نوع سرگرمی هم می باشد که شما میتوانید از بودن در کنار هم لذت برده و روزهای خوشی را تجربه کنید.
ساری و چت دخ
،نمی‌فهمن چون اگه می‌فهمیدن بعد چند وقت نشست و
برخاست حالی‌شون می‌شد من چقدر رو کلمات حساسم،من چقد حواسم جمعه تو پیامی
که بهم دادی فعلت چیه منو چی خطاب کردی چطور خواسته اتو گفتی ولی بروز
نمی‌دم مریم راست می‌گفت ناراحتیاتو بروز نده که بعدا پشیمون نشی من از هر
حرف و گله ای که نزدم بعدا احساس رضایت کردم، مریم، مریم رو کاش می شد برای
همیشه کنار خودم نگه دارم کنار بغلم کنار گوشام
بعد خیلی تخمی
ناراحت میشم، بعد کنار میام اما به اون هیچوقت
سر میز شام بابام و داداشم کنار هم نشسته بودن. من و خواهرمم کنار هم. مامان هم سر میز نشسته بود. بابا نشسته بود جلوم.  یهو تو صورتم زل زد و گفت تو همیشه انقدر خوشگل بودی ؟
 
 
 
 
ساعت ده شبه و وقتی به کل روز نگاه می‌کنم، می‌بینم این تنها قسمت خوب امروزم بود‌.
شهید حسین پور جعفری تولد: ۱۳۴۵ کرمان شهادت: ۱۳ / ۱۰ / ۱۳۹۸ بغداد شهید حسین پور جعفری از جانبازان جنگ تحمیلی بودند که از ایشان دو دختر و دو پسر به یادگار مانده است وی فردی امین و رازدار حاج قاسم بود و در تمامی عملیات‌های خطرناک خارج از مرزها در کنار و همراه سردار سلیمانی بود.  وقتی صحبت از وفاداری می‌شود همه یاد علمدار کربلا می‌افتند یاد شیرمردی که تا آخرین لحظه به مولایش وفادار ماند. باورش سخت است؛ اینکه دو نفر ۴۰ سال تمامی روزهای سخت کنار هم
کارت بانکیم رو به فروشنده دادم و باخیال راحت منتظر شدم تا کارت بکشه ، ولى در کمال تعجب ، دستگاه پیام داد :"موجودى کافى نمیباشد ! "امکان نداشت ، خودم میدونستم  که اقلا سه برابر مبلغى که خرید کردم در کارتم پول دارم، با بیحوصلگى از فروشنده خواستم که دوباره کارت بکشه و این بار پیام آمد:"رمز نامعتبر است"این بار فروشنده با بیحوصلگى گفت:آقا لطفا نقداً پرداخت کنید ، پول نقد همراهتون هست؟....فکر کنم کارتتون رو پیش موبایلتون گذاشتین کلاً سوخته
در راه بر
سلام ماه قشنگم :)
از روز چهاردهم برایت می نویسم، خوشحالم که در کنار تو هستم... امروزم در کنار میم قشنگم گذشت، دستای نرم و کوچکش را گرفتم، گونه اش را بوسیدم و با جان دل در نقش خاله نبات وقتم را در کنارش گذراندم. 
ماه من، خوشحالم که هستی :) 
روستای کوچکِ من، لابه لای آفتاب صبحگاهی و چمنزار دلنشینش، در کنار خاله و بابابزرگ، در کنار زهرای مهربان :)
به من که دارد حسابی خوش میگذرد :)
اینجا که هستم حس میکنم در سلامت کامل به سر میبرم...
 
+من متعلق به این روستای کوچکِ قشنگم :) 
 
 
 
 
اگر این قسمت را بخوانید برایتان جالب خواهد بود و بیشتر به ریاضی علاقمند می شوید:هر عددی دوست دارید در نظر بگیرید ( مثلا عدد ۶۷۴۳۲۸)تعداد رقمهای این عدد را شمرده و آنرا بنویسید ( در این مثال ۶ می شود )سپس تعداد ارقام زوج را شمرده کنار عدد قبلی قرار دهید ( تعداد زوج ها ۴ است پس داریم ۶۴ )حال تعداد ارقام فرد را شمرده کنار عدد قبلی قرار دهید ( تعداد فردها ۲ است پس داریم ۶۴۲ )هم اکنون عدد ۶۴۲ را داریم با این عدد نیز مراحل بالا را تکرار کرده تعداد رقم
تعمید دهنده ، با بازوان استخوانیش که در تاریکیِ سنگین بسوی اورشلیم اشاره می‌کرد ، کنارش ایستاده بود .
- نگاه کن ، چه می‌بینی ؟
- هیچ چیز .
- هیچ چیز ؟ فراروی تو اورشلیم مقدس ، آن روسپی است . او را نمی‌بینی ؟ بر روی زانوانِ چاق رُم نشسته است و می‌خندد . [...] قلعه‌ی او چهار دروازه دارد . کنار دروازه‌ی اولی گرسنگی نشسته است ، کنار دومی ترس ، کنار سومی ستم ، و کنار چهارمی ، دروازه‌ی شمالی ، ننگ . وارد می‌شوم . از خیابان‌هایش بالا و پائین می‌روم . به س
یه دونه جوجه غاز درومده که چون بارون میباره و کنار مامانش هم نمی مونه، آوردیم کنار بخاری تو یه سبد، نقد جیغ میزنه...خیلی قشنگ و با مزه ست
پرستوهای اصطبلم شدن ۴ جفت، قمری ها هم جوجه شون میخوان پرواز بدن
گربه دیگه نمیخوابه تو اصطبل، چون جاش تنگ شده، آخه علوفه اونجا گذاشتیم
منتظر یه خبر خیلی خوبم
خدا قسمت کنه
سخنگوی سازمان انرژی اتمی:
تلقی ما این است که روس‌ها به خاطر تمدید نشدن معافیت‌های آمریکا از فردو کنار نمی‌کشند کمااینکه نیروگاه ۲ و ۳ بوشهر را در دست اقدام دارند.
ما می‌توانیم حتی بدون روس‌ها به لحاظ فنی در رابطه با تولید ایزوتوپ‌های پایدار کار را ادامه دهیم. البته به لحاظ سیاسی اگر روس‌ها کنار ما باشند حتما بهتر است.
دوشنبه ، ۱۸ آذر ۹۸@IrNews_24
[عکس 640×427]
مشاهده مطلب در کانال
 
بیا با من زندگی کنتا بنشینیمروی صخره‌هاکنار رودخانه‌های کم‌عمق
بیا با من زندگی کنتا میوه‌ی بلوط بکاریمدر دهان یکدیگرو این آیین ما شود
برای سلام گفتن به زمینپیش از آنکه پرت‌مان کنددوباره به میان برف‌هاو حفره‌های درون‌مانلبریز شود ازناگواری‌ها
بیا با من زندگی کنپیش از آنکه زمستان دست بکشداز تنها بالشتیکه آسمان تا به امروز بر آن سر گذاردهو حفره‌های درون‌مانلبریز شود از برف
بیا با من زندگی کنپیش از آنکه بهاراین هوا را ببلعدو پرندگ
آدمایی که هر از چند گاهی اذیتم می‌کردن، رفتاراشون رو اعصابم بود، سرشون تو زندگی بقیه بود، اهل زرنگ‌بازی بودن، کنارشون احساس امنیت نداشتم، و رفتاراشون همیشه به نظرم یه حالی بود رو به مرور گذاشتم کنار...اینا یه زمانی جزو دوستای نزدیکم بودن...یکی‌شون مثلاً اینقدر باهام احساس نزدیکی داشت که یه روز بهم گفت توی درایو D توی فلان پوشه، یه فایل وُرد گذاشتم که خیلی چیزا توش نوشتم و یه جورایی وصیت‌نامه مه و اگه یه روز مُردم، برو ورش دار و رمز لپتاپمم
میدانمهست تاریخ بی نظیری در همهمه ی زندگیِ بی سر و سامانِ منکه در گوشه ای از ازدحام خیابانی شلوغمی نشینی کنارِ من و از غیب ترین احوالات دلم با من سخن می گوییو من از لطافت کلماتت تو را خواهم شناختبا تو عمق جانم را به زبانم جاری میکنمو نگاهم را لبریز از تبسم محزونت خواهم ساختآن روز در کنار رهگذرانِ بی توجهآرام پا به پای اشک هایت اشک خواهم ریخت !
با ادمای ضعیف اصلا میونه ی خوبی ندارم
کسایی که همیشه دیگران و مقصر میدونن
وقتی مشکلی پیش میاد به جای حل کردنش میشینن آبغوره میگیرن و میرن تو فاز افسردگی
همیشه ام توقع دارن دیگران درکشون کنن و باهاشون کنار بیان!
با اینا اصلا نمیتونم کنار بیام
سگ بدخو ز هر سو بو بگیرد،
ولی میرد، جهانی بو بگیرد.
خورد خون جگر با آه و حسرت،
کسی با خوی بد گر خو بگیرد.
کنار جو صفا جوید دل من،
کنار دلبر دلجو بگیرد.
نباشد سایه ور خورشیدرویی،
نشیمن در خم گیسو بگیرد.
دلم چاک و تنم چاک و ولی یار
به قصد جان ما چاقو بگیرد.
کبوتر می کند با باز بازی،
جهان را زوری بازو بگیرد.
دانلود آهنگ جدید غمگین از هوروش بند به نام نیست بجز هوای تو در سرم ارام جان من تویی بمان کنار من همیشه با کیفیت بالا 320 لینک مستقیم mp3 موزیک صوتی همرا با متن ترانه
Ahang nist be joz havaye to dar saram aram jan man toei n\beman kenare man az Hoorosh Band
دانلود آهنگ نیست بجز هوای تو در سرم ارام جان من تویی بمان کنار من همیشه (هوروش بند)
نیست بجز هوای تو در سرم
با تو خوشم ای همه ی باورم
آرام جان من تویی بمان کنار من همیشه
مرا از این شبای نیلوفری
از خواب خوش تا به کجا میبری
نفس تویی و بس فق
خب اینکه بخوای یه چیزی که توی زندگیت هست رو خیلی سریع ببری بیرون فوق العاده سخته...من این کارو کردم :)
چیزی که شب و روزمو باهاش میگذروندمو رو راحت شستم گذاشتم کنار...
این کار خیلی سخت بود خیلی:(اگه به خود،خودم باشه هنوز دوست دارم اونو داشته باشم.
اما به خاطر صحبت ها و بحث های بسیار با مامان جان و خواهر جانا و...که میدونم صلاحم رو میخوان گذاشتمش کنار ...
حس معتادی رو دارم که ترک کرده:(
خلاصه بگذریم ،هنوز نتونستم چیز جایگزینی براش پیدا کنم:(
پ ن : میتونی
واقعیت اینه که بودن با مح و عشق اون سیرابم نمی‌کنه، چیزی شبیه میم ه، با محبته اما تو دنیای من نیست تو دنیای خودشه و دلخوش به این که من رو داره و شاید حتی نداشتن منم براش مهم نباشه و راحت کنار بیاد، همونجور که درمورد میم فکر می‌کنم. باید بی توجهی کنم و ببینم چیجوره! اما ح خیلی خوبه.. با محبت مهربون و غنی.. میم هم که خب بخ صرافت افتاده دوست پسر پیدا کنه و اینکه منم دارم کنار میام تا آزاد شم.. حس می‌کنم ما بیشتر رفیق خوب و پارتنر خوبی هستیم تا زن و شو
خاطره اولین هدیه کتابم، کنار ضریح ارباب
خاطره اولین هدیه کتابم، کنار ضریح ارباب …
 
خاطره اولین هدیه کتابم، کنار ضریح ارباب …
با شوق فراوان کتاب رو برای خودم خریده و همراه با یه کتاب دعا گذاشته بودم توی کوله ام.میخواستم تا توی ازدحام جمعیت و صف طولانی تا رسیدن به ضریح امیرم (که نزدیک به یک ساعت طول کشید.) اون رو بخونم.اما تو این انتظار یک ساعته، هدیه اش کردم به یک خانم مشهدی که نزدیک من توی صف بود …ایشون با ذوق کتاب رو گرفت و قبل از هر کاری هم
مامانم ﻪ ﺧﻂ ﺟﺪﺪ خریده بود، خواست بابامو سورپرایز ﻨﻪﺍﺯ تو ﺁﺷﺰﺧﻮﻧﻪ ﺑﻪ بابام‌ ﻪ ﺗﻮ ﺬﺮﺍ ﻧﺸﺴﺘﻪ sms داد: ﻋﺰﺰﻡ ﺍﻦ ﺧﻂ ﺟﺪﺪ ﻣﻨﻪ :'ll
بابام ﺟﻮﺍﺏ داده بود: ﻓﺪﺍتشم ﺑﻌﺪﺍ ﺑﻬﺖ ﻣﺰﻧﻢ ، ﺍﻦ ﻋﻨﺘﺮ خانوم ﺍﺯ ﺗﻮ ﺁﺷﺰﺧﻮنه ﺯﻝ ﺯﺩﻩ ﺑﻪ ﻣﻦ!
یه فاتحه و صلوات برا بابام بخونید مرد خوبی بود
 
کسی که جمله‌ش رو با «نمیخوام جسارت کنم» شروع میکنه، میخواد جسارت کنه و چه بسا  غلطم بکنه حتی.
 
+مامان سرم درد میکنه -گوشیو بزا کنار درست میشه+مام
این زیبا بنظر میاد که قضاوت نکنیم، همه رو درک کنیم، هیچ وقت تصمیم نگیریم، همیشه فک کنیم که راه درست معلوم نیست، همیشه فکر کنیم همه حق دارن، همیشه کنار بایستیم، هیچ وقت نتیجه نگیریم،و بمیریم...اما بشخصه ترجیح میدم بعد مرگم به زندگی یه احمق که در حد توانش عمل کرد نگاه کنم تا یه دانا که دامنش رو آلوده عمل نکرد و کنار ایستاد...
   طبق رسم همیشگی دوستان قدیمی، رفته بودم توی اتاقش و او داشت تند و تند چیزهای جدیدی که به اتاقش اضافه شده را نشانم می داد. قلک کوچکی را کنار تخت اش نشانم داد و گفت این را خریده تا با پول هایی که توی آن می ریزد برود سفر. گفتم آخی! چه باحال خیلی خوبه که داری ریز ریز پول جمع میکنی که یه کار بزرگ بکنی. گفت: آره اینطوری واسه خودمم راحت تره. روزی 50 هزار تومن میذارم کنار که کم کم خرج سفرم دربیاد!
بحث داغی بین چند تا از دوستانم درگرفته بود. بعضی عمیقا اعتقاد به تبلیغات کاغذی داشتند و برخی هم تبلیغات نوین با اینترنت را مناسبتر می دیدند. هر کدام هم دلایلی داشتند.
خلاصه بحث این شد که نمی توان یکی از این دو نوع تبلیغ را به طور کامل کنار گذاشت و ناچار باید هر دو را در کنار هم داشت. 
دلایل دوستانی که طرفدار تبلیغات فیزیکی بودند:
 
1- اثر گذاری در زمانهایی که فضای مجازی در اختیار نیست مانند در حین رانندگی
2- جذب طیف خاصی مانند افراد مسن
3- ارتباط م
 
بهار بود و شیوانا در کنار چشمه ای نشسته بود و به گل ها و سبزه های بهاری خیره شده بود و از طبیعت بهاری لذت می برد. در این هنگام جوانی غمگین و پریشان قدم زنان از راه رسید و کنار شیوانا نشست و در حالی که گلی کوچک را از کنار جوی آب می کند به شیوانا گفت:” خوشا به حالتان که مثل من اینقدر غم و غصه ندارید؟”
شیوانا در حالی که به گل چیده شده در دستان پسر جوان خیره مانده بود پرسید:” غم و اندوهت به خاطر چیست که این گل باید تاوانش را پس بدهد؟”
پسر گفت:”برای
رفتم روی سکوی جلوی اتوبوس BRT نشستم. به جاده و درخت‌ها و ماشین‌ها نگاه کردم. آهنگ گوش دادم و چشم‌های اشکیم گریه کردن. اما خاکستری غرق نشد.
روی پله‌برقی که به سمت پایین می‌رفت ایستادم. سقف بالا میومد و من پایین تر میرفتم. از سرم رد شد و توی سفیدی غرق شدم. 
کنار خط زرد کنار مترو راه رفتم و مسیر رو تا درون تونل ادامه دادم. ادامه دادم و تاریکی غرقم کرد. 
کارت بانکیم رو به فروشنده دادم و با خیال راحت منتظر شدم تا کارت بکشه، ولى در کمال تعجب، دستگاه پیام داد:
"موجودى کافى نمیباشد! " 
امکان نداشت، خودم می دونستم که اقلا سه برابر مبلغى که خرید کردم در کارتم پول دارم.
با بیحوصلگى از فروشنده خواستم که دوباره کارت بکشه و این بار پیام آمد:
"رمز نامعتبر است".
این بار فروشنده با بی‌حوصلگى گفت:
آقا لطفا نقداً پرداخت کنید، پول نقد همراهتون هست؟
فکر کنم کارتتون رو پیش موبایلتون گذاشتین کلاً سوخته...
در راه ب
اوایل مهرماه 1398 . یک روز جمعه بود و من و همسرم با ماشین مون رفته بودیم روستا گردی . وقتی از روستا داشتیم برمیگشتیم در کنار جاده انار میفروختن . ما هم در کنار جاده ماشین رو پارک کردیم و رفتیم یک جعبه انار خریدیم . انار کیلویی 6 هزار تومان بود و 10 کیلو خریدیم 60 هزار تومان . یکی از انارها رو در کنار جاده خوردیم آخه هوس کرده بودیم .
*
*
*
 
 
 
به گزارش سایت تفریحی چفچفک برگرفته از روزیاتو : بیشتر مردم در گوشه و کنار جهان آغاز سال ۲۰۱۹ میلادی را جشن گرفتند. به رسم هر سال، در لحظه سال تحویل جشن و آتش بازی برپاست و صحنه‌های جذابی از این مراسم ساخته می‌شود.
ادامه مطلب
شب بود و کنار جوی تنهایی ها
من خسته ترین آدم دنیا بودم
در سیل عظیم خاطره غرق شدم
وابسته ترین آدم دنیا بودم
شب ، پر زد و در خط افق روز آمد
من بودم و تنهایی و چشمِ خوابم
خورشید کنار من نشست و من باز
ماندم چه بگویم تز دل بی تابم
روزم به سر  آمد و دوباره شب شد
اما من آزرده به نور آغشته
هرشب که دوباره آمد و روز شده
داغ و غم من مثل خودش یخ بسته
چه روز قشنگی، آسمان صبح در کنار آواز پرندگان، نسیم خنک و گل های شمعدانی آن طرف پنجره، با تمام وجود به استقبال زندگی میروم، آغوشم را باز میکنم و سپاسگزارم که یک روز دیگر میتوانم با عشق زندگی کنم :)
فقط برای خودت زندگی کن، در کنار خودت فنجانی چای بنوش، با خودت تکرار کن که خوشحالی و امروزت را فوق العاده سپری میکنی :)
زندگی زیباست، به همین سادگی :) 
توی اتاقم نشسته بودم و درحالی که پرده ها ضخیم و بنفش رنگ اتاق رو از قصد کنار نزده بودم تا حال و هوای شبانه رو برام تداعی کنه، داشتم درس میخوندم و توی آفیس ورد، جواب سوالای فضایی استادمون رو تایپ میکردم.
مامان که داشت از کنار در اتاقم رد میشد، به این نتیجه رسید که این اتاق زیادی تاریکه. به خاطر همینم گفت:
پاشو پرده ها رو کنار بزن یه کم نور بیاد توی اتاق. چیه اینطوری، دل آدم میگیره.
گفتم:
محیط مصنوعی برای فراهم کردن شرایط مناسب خلق ایده درست کردم.
گاهی اوقات، گناه کردن مثل پاشیده شدن آبه!در حالی که از کنار خیابون رد می شیم، یک ماشین با سرعت به چاله ی آبی می زنه...روزهای بـــارانی از کنــار چـاله چـوله ها رد نشیم!آب می پـاشه از سر تا نـوک پـامونو بایــد بشوریم؛همینه که میگن از کنار گنــاه رد نشو!درست مثل هوندایی با سرعت 120 رد میشه،و یهـــو می بینیم که همه ی زنــدگی مون رو بایــد بشوریم!
گاهی اوقات، گناه کردن مثل پاشیده شدن آبه!در حالی که از کنار خیابون رد می شیم، یک ماشین با سرعت به چاله ی آبی می زنه...روزهای بـــارانی از کنــار چـاله چـوله ها رد نشیم!آب می پـاشه از سر تا نـوک پـامونو بایــد بشوریم؛همینه که میگن از کنار گنــاه رد نشو!درست مثل هیـــوندایی با سرعت 120 رد میشه،و یهـــو می بینیم که همه ی زنــدگی مون رو بایــد بشوریم!
گاهی دست خودم را می گیرم، میبرم یک گوشه، برای خودم دلسوزی میکنم، گاهی پای درد و دل هایم می نشینم، اشک میریزم، خودم را بغل میکنم،شانه هایم را نوازش میکنم، اشک هایم را پاک میکنم، گاهی قربان صدقه خودم میروم، خودم را برای خودم لوس میکنم، ناز خودم را میکشم، آخر تمام این ها، بلند میشوم و به زندگی ام ادامه میدهم، میدانی سخت است، میدانی باور کن مشکل است، گاهی دلم برای خودم میسوزد، اما بلند میشوم، دوباره و دوباره بلند میشوم، من بیماری ام را پذیرفته
جای درست
کنار آدم‌های درست در لحظه درست قرار گرفتن اتفاق مهمی است
آنقدر مهم که باید آن را بین دعاها گنجاند... و اگر گردش روزگار جز این کرد راه توبه پیش گرفت... 
تو فکر کن لحظه‌ای که باید، برای کسی که باید نباشی... 
اصلا این قصه آدم‌ها به کنار... 
ما اگر مختصاتمان درست نباشد، پس فردا روزی که سوال جوابمان کنند بگویند تو برای چه رفتی روی زمین چه جوابی داریم بدهیم؟؟؟ 
کنکوری جان که تو پست قبلی پرسیدی برای شیمی و زیست چه منبعی داری .. خب من منابع اضافه رو گذاشتم کنار و اما ؛ زیست آی کیو دارم + نشردریافت زیست عمارلوشیمی هم آی کیو + مبتکران 
:)
کتابای دیگه ای هم داشتم که گذاشتم کنار و برای هردرسی تعیین کردم کدوم کتابارو قراره بخونم ! به هیچ وجه خودتونو با کتابای مختلف سردرگم نکنید ..
آخرین بار که احساس خلا همیشگی را نداشتم چیزی حدود 5 سال پیش بود. لباس آبی تنم بود و منتظر بودم تا دکتر بیاید و مرا به اتاق عمل ببرند. مادرم، پدرم و عمه‌ی کوچکم توی اتاق همراهم بودند. کلینیک تخصصی جراحی بود و اتاقم یک تخت داشت. از داروی بیهوشی می‌ترسیدم اما احساس کامل بودن داشتم. نه اینکه خودم کامل باشم، نه. انگار قطعه‌های پازل دوباره به صورت کامل کنار هم قرار گرفته بودند. هرچند که خیلی با هم صحبت نمی‌کردند و سعی می‌کردند به هم نگاه نکنند اما
نمیدونم شاید احمقانه باشه شاید هم از سر درموندگی ولی تصمیم گرفتم کنار بیام 
کنار بیام ک ادم دومه منم ک اونی ک تو حاشیس منم 
کنار بیام ک اگ روزی قرار باشه کسی خط بخوره اون منم بدون اینکه ذره ای نیاز ب فکر باشه 
چون ادم اشتباهه منم :) 
من میدونم ک الان کسی ک همه زندگیمه رو فرستادم جایی ک ... 
نه کافیه دیگ . از دید خودت ننویس . رفته جایی ک باید باشه . رفته با  کسی ک باید کنارش باشه خب؟  
چقد تلخه! چقد زهر داره ! انگار ی ماری خابیده رو قلبمو مدام نیشش میز
امروز بعد از مدتها تصمیم گرفتم یکم تو جمع بمونم
اینکه قبول کردم با بچه ها برم بیرون 
ده نفر بودیم 
اندازه دفعه های قبل حس اضافی بودن و تنهایی نداشتم و این دلیلش بختر شدن بچه ها نبود تغییرایی بود که یه ترم طول کشید تا کم کم تو وجودم شکلشون بدم درست شبیه سفالگری 
گاهی این حس انزواطلبی میومد سراغم اینکه دلم میخواست تنها باشم اما خب خوب باهاش کنار اومدم 
کنار ده نفر بودن اسون نیست 
و الان دایان داره میخونه تو گوشم ...
سر می خورند واژه ها و روح همین گوشه و کنار، هی بالا و پایین می شود؛ تاریک، روشن،دور، نزدیک. کلمات در ذهن، در کنار هم حرکت می کنند. یکی از دیگری پیشی می گیرد و گاه از آن عقب می ماند. در هم تنیده می شوند و یکدیگر را به بازی می گیرند مثل برگ های بید مجنون در یک عصر گرم و خسته.
کلمات می دوند و می دوند تا به گلو می رسند و درست همان جا، همان لحظه که باید ادا شوند، یک دست محکم انگار بر روی لب ها فشار می آورد. لب ها کمی به درون حرکت می کنند و کلمات را با فشاری
بهار پشت زمستان بهار پشت بهاردلم گرفت از این گردش و از این تکرارنفس کشیدن وقتی که استخوان به گلونگاه کردن وقتی که در نگاهت خاراگر به شهر روی طعنه های رهگذراناگر به خانه بمانی غم در و دیوارنمانده است تو را در کنار همراهیکه دوستان تو را میخرند با دینارنه دوستان؛ صفحاتی ز هم پراکندهکه جمع کردنشان در کنار هم دشواربه صبرشان که بخوانی به جنگ مشتاق اندبه جنگشان که بخوانی نشسته اند کنارتو از رعیت خود بیمناکی و همه جارعیت است که تشویش دارد از دربار
خیاباندر‌ خیل شکوه بارانچه پرنده هاکه پر می زدند عشق را در آسمانباران که می آیدمی شوم دلتنگدلتنگ بوی خاک دشتدیدن تولد رنگین کمانو قدم زدن با تو در خیابان
باران آمده تا بشوید دستها را!باران آمده تا بشوید غم ها را!
 
به سخره گرفتیم باد راصدای باران گیج کرده بود مراتو محو بارانمن در تماشای توکنار آن کوچه باغمنکنار توتو در کنار منباز و به بازودست در دستچه زیباست کنار حتی خیال توباز هم زندگیباز هم عاشقیحتیقدم زدن تنهایی را در ترانه باران
باران
امشب به دو نتیجه رسیدم:
1. وقتی تو هفته اول نمیتونی با کسی کنار بیای، تا اخر عمرت نمیتونی باهاش کنار بیای و بفهمیش. پس وقتتون رو تلف نکنین.
2. ادما وقتی سنشون بالاتر میره اخلاقاشون تشدید میشه. مثلا اگه خودخواهن خودخواه تر میشن، اگه قد (غد) هستن غدتر میشن. اگه خودرای هستن خودرای تر میشن. اگه وحشین وحشی تر میشن. همین.
چگونه با پسوریازیس کنار بیاییم؟






















درمان
بیماری پسوریازیس , پسوریازیس یکی از بیماری‌های مزمن پوستی است که بر اثر
حمله سیستم ایمنی به بافت سالم پوست ایجاد می‌شود و لک‌هایی قرمزرنگ با
پوشش صدفی ایجاد می‌کند. این بیماری در 30 درصد از موارد تنها به علائم
پوستی محدود نمی‌شود، بلکه می‌تواند با درگیری مفاصل آنها را به‌تدریج خشک و
تخریب کند.
ادامه مطلب
بسم الله
 
فکر می کرد که کنار آمدند با مسیر زندگی اش
اما نه...
بحث کنار آمدن آنها نیست
بحث خودشه ...خودش هنوز با خودش کنار نیومده
اگه خودش با خودش کنار بیاد همه چی درست میشه
مگر یادت نمی آید آشنایانت را؟
مگر مجید صنعتی کوپایی را یادت نمی آید؟
مگر مرتضی عطایی را یادت نمی اید؟مگر مصطفی کاظم زاده؟ طلایی؟
همه شان سیم خاردار وابستگی و دلبستگی امان شان را بریده بود...وابستگی برایشان شده بود قفس...
 
مگر نشنیده ای که می گویند : اگر خداوند اراده کند بر ان
موضوعات زیادی برای نوشتن دارم. اما در حال حاضر سرما خورده‌ام و پس از صحبت کردن با دوستانم و شنیدن تجربه‌هایشان، از نو فهمیدم که چقدر تنها سفر کردن در ایران برای یک زن دشوار است و این درد را یک مرد هرگز درک نخواهد کرد. این اواخر در کنار هیچ مردی احساس امنیت نمی‌کنم و حتی دیدن یک پسربچه و رد شدن او از کنارم می‌تواند بر من فشار روانی وارد کند. حتی امیدوار هم نیستم که اوضاع بهتر شود. با حقیقت کنار آمده‌ام. دنیا هیچوقت جای امنی برای زن‌ها نبوده.
اگر کاری رو قبول می‌کنین به خودتون و انتخابتون احترام بذارین، به اون کار دل بدین، مسئولیت‌پذیر باشین و با شرایطش کنار بیاین؛
و اگر نمیتونین به کاری دل بدین و مسئولیتشو بپذیرین و با شرایطش کنار بیاین، قبولش نکنین!
لطفا لطفا لطفا!

+من از حجم طلبکاری مردم از انجام مشاغل و وظایفشون واقعاً بهت‌زده‌ام! :/
+مقابله با ظلم حرف دیگری است.لطفا با این قاطیش نکنین.
تخت کنار مادر
تخت کنار مادر  یکی از مدل های جدبد تخت برای نوزادان می باشند. ابعاد این تخت ها ما بین گهواره ها و تخت های نوزادی میباشند و معمولا تا 2 یا 3 سال از انها استفاده می شود. البته مدل هایی هم هستند که نهایتا تا 9 ماه از آنها استفاده می شود.
برای خواندن ادامه مطلب به سایت مانی نی لند مراجعه کنید : 
https://niniland-shop.com
 
نجمهههههههههههههه
چرا استاد این همه گیجی را برایمان آورد؟
درست میشه کم کم
آخه من پر از سوال و منگی هستم.پر از توهم درباره نوشته ها  و مشق هایم
میخوای این جلسه به استاد پیشنهاد یک جلسه پرسش و پاسخ بدهیم؟
ااااررررررررررررررره موافقم.خیلی باحالی نجمه..
روز اول کلاس کنار دستم نشسته بود.با هم هیچ حرفی نزدیم  فقط فهمیدم اسمش نجمه سادات هست و هم سن و سال.
جلسه دوم جای کلاس عوض شد اما من و نجمه  کنار هم بودیم..کنار هم نشستیم تا یک روز توی مترو دیدمش و
دوره روان شناسی من هم کم کم تموم شد
جلساتم کمتر شده و نسبت به گذشته خودم خیلی بهتر شدم
حتی نسبت به اطرافیانم...
البته هنوز جای کار دارم اما خب میتونم بگم سلامت روانی هم مهمه همونطور که سلامت جسمی مهمه
هنوز هم غمگین میشم. هنوز هم نسبت به خودم اعتماد به نفس ندارم. هنوز هم حس تنهایی گلومو چنگ میندازه ولی باهاشون کنار اومدم...
...............................................
بچه ها شده بی حوصله باشید؟ به همه چیز؟ حتی خودتون؟
شده سرد بشید؟
 
موضوع :گفت و گوی انسان و دریا                                                             

به آرامی روی شن های ساحل قدم می زدم, کل دنیا مرا تنها گذاشته بودند جز یک نفر, یک نفر همیشه همراه و یار من بود یک نفر که در تمام لحظه های بی کسی کنار من بود, یک نفر که با بقیه فرق داشت, یک نفر که مهربان بود و عاشق.
کنار دریا رسیدم بی قراری دریا را در وجودم حس می کردم, دلتنگی اش را, ناراحتی اش را, 
به او سلام کردم, جواب مرا داد اما گویی تمام حواسش جای دیگری بود.
تصمیم گرفتم
تنهایی عصرهای مختلف چه قدر متفاوتند با هم؟ انسان معاصر واقعا تنها ترین انسان تاریخ بشریته؟ انسان های پیش از ما کمتر تنهایی چشیدن؟ صرف داشتن صفا و صمیمیت از بین برنده‌ی تنهاییه؟ من کنار صمیمی ترین دوستانم هم، کنار اون ها که با هم ندار شده ایم هم، تنهایی رو احساس می‌کنم. من در حال حرف زدن با کسی که درکم می‌کنه هم تنهایی رو احساس می‌کنم. من در بودن انسان ها هم تنهایی رو حس می‌کنم. چه بودنی، چه حضوری توانایی داره این احساس رو در هم بشکنه...؟ هیچ
کنار اومدم؟ کنار اومدم. 
هیچ چیز مثل خیال و توهم زیبا نیست و هیچ چیز مثل واقعیت و عقلانیت ضرورت نداره. یعنی در هر جهان ممکنی از خیالاتت هم واقع بشی باز هم امکان درد و رنج و اشتباه هست و تمسک به عقلانیت در اون جهان ممکن خیالت تنها ضرورتیه که نباید فراموش بشه.
درسته که هنوز بچه‌ام اما نیازه که عاقل و بالغ شم پس دست بکش و بچسب به واقعیت. یک سال و نیمه بدجور داری با زندگیت بازی می‌کنی و همه از م شروع شد و بعد ح و حالا مح اما دیگه بسه باید تمومش کنی ای
من دارم دیوانه می‌شم از این حجم از تناقضی که توی مغزمه،به این‌فکر می‌کنم که توانایی کنار اومدن با این آدم رو دارم یا نه؟برای خودم دلیل میارم به این دلیل و این دلیل احتمالا نباید بتونم مدت طولانی‌ای باهاش معاشرت کنم ولی می‌بینم که زمان زیادی می‌گذره و همه‌چیز خوبه و من انگار کنار اومدم ولی از درون اذیت می‌شم،چیزی که باعث این موضوع شده بیشتر تغییره،بله درسته آدما می‌تونن تغییر کنن اصلا به‌نظرم کمتر آدمی پیدا می‌شه که با اون حالتی که ا
تکرار شد!
چندین بارهم تکرار شد
برای من ، از اوناییش که یادم میاد 10 -20 بار.
برای شما نمی دونم چقد؟
یه مرور ساده...
سالهای قبل لحظه تحویل سال کجا بودید؟
منزل کنار خانواده؟
مسجد و مشغول دعا؟
زیارت؟
خونه و مشغول خواب و استراحت؟
پای تلویزیون مشغول شنیدن صحبت مهمان برنامه ها؟
...
کدوم یکی براتون شیرین تر بود؟
کدوم یکی از قبل برنامه ریزی شده بود؟
...
این لحظه، میتونه فقط یک لحظه شیرین باشه کنار بقیه لحظه های شیرینی که در یک سال اتفاق می افته. برای بعضی ها
⚡️نکاتی برای مطالعه صحیح  و اثر بخش⚡️

1⃣.هنگام درس خواندن کاغذ و خودکاری کنار دست خود بگذارید و فکرهایی که به ذهنتان می‌رسد و مزاحم درس خواندن می‌شود یادداشت کنید. با این کار دیگر نگران فراموش کردن کارها و ایده‌ها نیستید و به خودتان یادآوری می‌کنید. درست است که این کارها به اندازه‌ای مهم هستند که آن‌ها را یادداشت کنید و بعداً برای‌شان کاری انجام بدهید اما آن‌قدر مهم نیستند که به خاطرشان درس خواندن را متوقف کنید.
2⃣.خوب است گاهی فکره
برام یه قفس بساز؛بدون پنجره،بدون در،منو بنداز اون تو و خودت بیرون در وایساتو کِ اون بیرون باشی میتونم فقط بِ نشستن تو پشت دیوارِ سرد فکر کنمتو کِ منو محصور کنی فقط ذهنم درگیر تویی میشه کِ منو بِ خاطر نجاتِ خودم بِ زنجیر کردیتو منو حبس میکنی ولی خودت هم با من داخل قفسِ بی نور نفس می کشی!کنار منی و نمیذاری لحظه ای ذهنم بِ خطا بره،نمیذاری لحظه ای بِ جهنمی ک توش بودم برگردم!تو باش؛پشت دیوار باش...لمس نشدنی باش...باش کِ بودنت اجزای متلاشی منو کنار ه
کنار بلوار بعثتم 
همکارمو از قوامی انداختم تو بعثت و تا نزدیک هفده شهریور بردمش 
هرچی هم گفت مسیرته مسیرته گفتم خونه مادربزرگم تو بعثته 
ولی مادربزرگ تو آیسیو هست 
تازه نمی بود هم که من هیچ وقت جایی تنها نرفتم 
یبار دیگه هم همکاریو بردم شهرک! و بهش گفتم خونه مادربزرگم تو نوره 
راست گفته بودم اما 
من که نمیخواستم اونجا برم 
خانم میم نمی دونه من الان کنار خیابون ایستادم و حوصله ی خونه رو ندارم 
نمی دونه دارم فکر می کنم کجا برم و چکار کنم 
نمی
نجفی،همسر دوم اش را با ضرب گلوله کشت! شاید
بگویید این خبر هم در کنار سایر خبرهای قتل است!اما نه! باید از تصویرش شروع کرد!خود
در کنار عشق باز یبا معشوق مقتول مرحومش! البته به مانند استاد پرویز پرستویی..!باید
عکس نجفی را در کنار یک چهره مذهبی میگذاشتم و میگفتم مردم خودتان قضاوت کنید..!آه
یادتان آمد؟ حالتان بهم خورد؟ دیدید عکس مدیر جوان شبکه سه با کاپشن بهاره احمدینژادی
را در کنار فردوسی پور سه تیغ کرده کت و شلواری و روغن به مو مالیده گذاشته بود؟
چ
 عسل کنار یا عسل سدر یکی از مقوی ترین عسل ها است که می توانید بخورید. عسل کنار برای تقویت قوای جنسی بهترین گزینه است.
 
کنار درختی است به ارتفاع نزدیک به ۱۰ متر با برگ های کوچک و قلبی شکل و کشیده با سه رگبرگ برجسته که گوشوارک آن به خار تبدیل شده است. میوه کنار خوراکی است.
 

عسل کنار برای تقویت قوای جنسی بهترین گزینه است
 
میوه این درخت تخم مرغی شکل و کمی کوچکتر یا به اندازه میوه زیتون با طعم های ترش مطبوع و شیرین است. این درخت و میوه آن در جنوب و غ
روشن شدن هر مفهوم، قبل از هر چیزی برای درک صحیح آن مفهوم می تواند کمک کند. سواد رسانه ای مشتکل از دو عبارت است: «سواد» و «رسانه».برگردیم به دوران کودکی و روزهای اول مدرسه، زمانی که به مدرسه می رفتیم تا «خواندن و نوشتن» را یاد بگیریم و دیگر «بی سواد» نباشیم. در مدرسه ابتدا حروف الفبا را یاد می گرفتیم؛ یعنی نسبت به شکل حروف، صدای آنها و نحوه نوشتن آنها «دانش» پیدا می کردیم. سپس «مهارت» کنار هم گذاشتن حروف و خواندن و هجّی کردن کلمات را یاد می گرف
 
گریز اغلب افراد از رو در رویی با خطر و جسارت به خرج دادن ، تنها به این دلیل است که از زبان و فکر دیگران می ترسند، وقتی به یک درجه بالا از موفقیت و خوشبختی می‌رسید، متوجه می‌شوید که خیلی از کسانی که قبلاً دوست، همکار یا شریکتان بودند، الان به دیوهای حسادت در اطرافتان تبدیل شده‌اند.
ادامه مطلب
رهبر انقلاب:ملت طرفدار ایستادگی، مقاومت و نه گفتن به استکبار استمردم با حضور در مراسم نشان داد که طرفدار مقاومت استکسانی که سعی میکنند چیز دیگری از مردم ما به دنیا نشان دهند با صدق رفتار نمی کننداون چند نفری که به عکس سردار شهید عزیز ما اهانت میکنن، مردم ایرانند!؟ آمریکایی ها می گویند در کنار ملت ایران هستیم، دروغ می گویند، اگر هم می خواهند در کنار ملت باشند در واقع می خواهند خنجر خود را در بدن ملت فرو کنند
احساسِ فوق العاده ای ته قلبم است، احساسی که مرا به شوق واداشته است، الان که دارم می نویسم، یک چیزی مثل یک رویای شیرین، توی وجودم نقش بسته است، اغراق نکرده ام، اگر بگویم،زندگی در بند بند وجودم به جریان آمده است،احساسم را کنار لبخندم میگذارم، آرام میگیرم، انگار که به رقص آمده باشم، هیجانم قابل توصیف نیست.
خدای قشنگم امروزم را با حالِ خوشی که برایم به ارمغان آورده ای شروع کردم، گوشه ی تقویمم نوشتم، آذر را خواهم زیست، آن گاه خندیدم، بلند و از س
کنار یک خلوت عاشقانهدستهایم را گرفتی و عشق آغاز شد!
من نمی‌دانستم که عشق از دستهای تو می ریزد به چشمان من!و اینگونه،مرا سبز کردی در بهاران آغوشت!
عشق داشتن تومثل رویای زندگی در سرزمین شعرعشق داشتن تومثل بزرگ‌ شدن تدریجی سرو کنار جوی عاشقیعشق داشتن تومثل خوابی که بیدار شدنش آغاز مرگ‌ است!
سحر،در‌گوشم چلچله ای شعری از تو خواند،می خواهم بهاران را لمس کنممی خواهم،میان هزاران بوته بنفشهتا می وزد باد میان گیسوانتمی خواهم بکارم دستهایم را برا
سیارک جنجالی از کنار زمین بی‌خطر گذشت/ سال ۲۰۷۹ با فاصله‌ای نزدیک‌تر بازمی‌گردد
به گزارش ایسنا و به نقل از ناسا، سیارک ۵۲۷۶۸ (۱۹۹۸ OR۲) که در سال ۱۹۹۸ توسط اخترشناسان رصد شد روز گذشته ۲۸ آوریل از کنار زمین عبور کرد.
بنا بر گفته دانشمندان این سیارک تقریبا دو کیلومتر قطر دارد و هر ۴.۱ ساعت یک بار می‌چرخد. نکته جالب درباره این سیارک این است که در تصویری که اخیرا از این سیارک منتشر شده به نظر می‌رسد این سیارک همانند انسان‌ها در این زمان(شیوع وی
کنار این خیابونی که سرده
کنار این خیابونی که تنهاس
تو می‌آیی به شهر ساکت من
و میلادت سرآغاز یه رؤیاس
میون جدول و سیمان و دیوار
تو سرسختی، ولی زیبا و تردی
میون این خیابون‌های زشتی
تو تنهایی، ولی بازی رو بردی
توی این بازی بس نابرابر
هزار برگ برنده دست تو بود
صدای تو صداهامونو گم کرد
که بغض صد پرنده دست تو بود
میون سنگفرش و کاشی و کفش
تو مثل روز روشن پا گرفتی
تمام حرمت این قصه بودی
که کم‌کم، کعبه رو از ما گرفتی
خدای زندگی بودی تو ای گل!
کنار کاشی
بدروم یکی زیباترین بخشها در کنار دریا دریای اژه و شهری در مرزو بوم ترکیه است که سه اسکله مجلل و رستوران های فوق العاده , ویلا های دوچندان گران‌قیمت , دکان های شیک و تعداد زیادی کنار دریا و بندرگاه این شهر را به محلی دوست داستنی برای گردشگران تبدیل نموده است . این شهر به حدی محبوبیت پیدا کرده که در سالهای اخیر اکثری از ستاره های هالیوود هم برای دیدن از آن به ترکیه آمده اند، بدروم کم کم توانسته نام خود را در کنار شهرهایی مانند آنتالیا و مارماریس
خیره شدم به افراد حاظر توی اتاق. چه حالمون خوب بود، کنار همیم. وقتی کنار هم هستیم، همه چیز قشنگ و به قول عین. صورتی تره، البته از نظر من وقتی کنار همیم همه جا رنگین تره، آسمون یه رنگ آبی خاصی داره، غذا طعم عشق میده، خونه روشن تره، قلبها به عشق هم می تپه ! پاییز با تموم سردی و دلگیریش، بهاریه! دقیقا مثل همون بهار سال ۹۳، که اومدن خونمون، با طراوت و دلبرانه:)
#یه بغض بی دلیل توی گلومه. شاید...
بابام قول داده یلدا میریم پیششون. باورم نمیشه بعد ۵ سال دوب
من هر روز ساعت شش و بیست دقیقه‌ی صبح بیدار می‌شوم. هر روز از این‌که چند سانتی‌متر آن‌طرف‌تر کنار من دراز کشیده‌ای تعجب می‌کنم و چند ثانیه را به تماشا و حیرت و شنیدن صدای نفس‌هایت می‌گذرانم. بعدتر بلند می‌شوم و توی اتاق‌ها و نشیمن و پذیرایی می‌چرخم و وسایلم را از گوشه و کنار جمع می‌کنم و برای رفتن به محل کارم آماده می‌شوم. اما فقط صبح‌هایی که تو هم بیداری، جوانه‌ی تازه روییده در گلدان‌ را می‌بینم و رنگ قشنگ آسمان را به وقت طلوع آفتا
بافت موهای کف سر جذابیت خاصی به موها میدهند و زمان زیادی از شما نمی گیرند, شما اگر به مهمانی و جشن دعوت شدید و زمان کمی برای آماده شدن داشتید بهتر است از این مدل بافت مو استفاده کنید و خیلی سریع موهایتان را دیزاین کنید. همچنین می توانید از روز قبل موهایتان را ببافید و با خیال راحت برای مهمانی آماده شوید.
بافت کنار سر را می توانید از قسمت جلوی مو و یا قسمت شقیقه ها شروع کنید. بهتر است مدل بافت مو کنار سر را با توجه به فرم صورت خود انتخاب
کنید. بافت
این تکه نوشته روی کاغذ نوشته شده بود، دیروز : 
در یک بعدازظهر تابستان وقتی از کنار پنجره ی اتاقم رد می شدم، فکر می کنم تو را دیدم که از کوچه ی رو به رویی می آمدی. همینطور خیره ماندم تا رد شدی و تا آخرین لحظه با چشمانم دنبالت کردم.
در تمام این سال ها نبودی ولی گاه و بی گاه از جایی کنار من رد می شدی. گاهی خودت بودی و گاهی آدم های به تو شبیه. 
تو دست هایم را روی کاغذ می غلتانی، تو مرا به گریه می اندازی، تو مرا به اعماق جانم می بری، تو مرا به روزهای پرشکو
شب هایی که میترسم امشب کنار خواهرم بودم حالش بد شد من دیوانه شدم زنگ زدم به مادرم اومدن خونه بدنشون میلرزید بعد گفتن حالش که خیلی بد نیست یکم که گذشت به خودم اومدم من ترسیدم چون همه چیز رو دوباره دارم از دست میدم خواهرم دوباره حالش داره بد میشه از ایمان دورم و احساس خیلی بدی به این فاصله دارم خواهر کوچکترم داره به سن بلوغ میرسه و نمی دونم باید باهاش چکار کنم پدر و مادرم هر روز دارن شکسته تر میشن و من نمی دونم چطور باید با همه چیز کنار بیام احسا
و بلاخره دیروز اینگار که اجبار باشه به سرِ قرارم با ژینو رفتم.
کتاب"رویا در شب نیمه ی تابستان" از ویلیام شکسپیر،رو بهم هدیه داد،با یه چیزی که شبیه جاکلیدیِ و با رزین و پوست گردو و یه کم خرت و پرت درست شده بود.
اگر ف.ح اونجا نبود احساس خوبی نداشتم،واشنا رو شکر کردم که حداقل گاهی اون رو کنار خودم دارم.
یکم شیطنت کردیم و خندیدیم و مثل اکثر اوقات هیچ چیز خوردنی و نوشیدنی و غیر خوراکی تهیه نکردیم.
سینما اونقدر شلوغ بود که از کنار باجه تا کنار درخت های
یکی از خوبی های نصف شب وقتی که شهر خلوت و ساکته اینه که می تونی چراغ اتاقی که مال تو نیست رو خاموش کنی، پرده رو کنار بزنی، صندلی رو بذاری کنار پنجره، چهار زانو بشینی روش، دستات رو بذاری زیر چونه ات، به هر چیزی که بیرون پنجره است زل بزنی و بدون اینکه دیده بشی اشک بریزی...منتها یه شرط داره! باید بیصدا اشک ریختن رو بلد باشی...
هشدار: کیپ شدن بینی را چاره ای نیست! پس از این رخداد باید از راه دهان نفس کشید تا اهالی خانه ای که مال تو نیست بیدار نشوند! بای
.آهنگری با وجود رنجهای متعدد و بیماری اش عمیقا به خدا عشق می ورزید. روزی یکی از دوستانش که اعتقادی به خدا نداشت،از او پرسید 
 تو چگونه می توانی خدایی را که رنج و بیماری نصیبت می کند، را دوست داشته باشی؟ 
 آهنگر سر به زیر اورد و گفت 
 وقتی که میخواهم وسیله آهنی بسازم،یک تکه آهن را در کوره قرار می دهم.
سپس آنرا روی سندان می گذارم و می کوبم تا به شکل دلخواه درآید.
اگر به صورت دلخواهم درآمد،می دانم که وسیله مفیدی خواهد بود،اگر نه آنرا کنار میگذارم.
برای من همیشه شروع کردن هرکاری سخت بوده، ولی از اون سخت‌تر تموم کردنش بوده. امروز کاری رو تموم کردم که واقعاً دوست داشتم که ادامه بدمش ولی نشد و این نشدن، هفتاد درصدش تقصیر خودمه! نمیدونم از تموم کردنش چه حسی داشتم..عصبانیت، ناراحتی..؟ ولی نمیخوام کاری رو که قبلاً انجام دادم رو دوباره انجام بدم. خیلی نبایدای دیگه هم هست که امروز برای خودم گذاشتم. خیلی مرزای بیشتری برای خودم گذاشتم و راضیم. از منی که شروع کردم به زندگی کردن و از منی که با یه‌ات
 
#هر_روز_با_شهدا 
 
❇️ شهید محسن حججی
 
بعد از آنکه محسن وارد سپاه شد، عصر ها به کتابفروشی می آمد و پولی را که از این کار به دست می آورد برای اردوهای جهادی کنار می گذاشت.
 
⚪️ رشته ی تحصیلی محسن برق ساختمان بود و کار برق کشی هم انجام می داد، پول دست مزدش را در قُلَّکی که برای این کار کنار گذاشته بود، جمع می کرد و هر دفعه که به اردوی جهادی می رفتیم، سه، چهار میلیونی که جمع کرده بود را خرج اردو می کرد.
 
* برگرفته از کتاب سرمشق
به نام اوی من و تو ...
یادش بخیر!روز عقد آبجی منیژه، مامان خیلی ذوق زده بود. راه و بیراه اسفند دود میکرد و آیت الکرسی میخواند.یادمه، خان عمو که جعبه های میوه را آورد و چید کنار حوض، مادر دوید توی اتاق و گفت: منیره جان! پاشو مادر، پاشو بیا توی حیاط میوه هارا باهم بشوریم، وقت نیست ها...
با مادر کنار حوض فیروزه نشستیم. مامان نمیتونست ذوق و شوقش را مخفی کند. مُدام حرف میزد و بی جهت لبخند میزد و دعامیکرد.بهم گفت: بعد از رفتن بابات این حوض هم انگاری دلش گر
حس خوب زندگی یعنی اینکه بدون دغدغه کنار خونوادت زندگی کنی .حس خوب زندگی یعنی صبح که از خواب پا میشی ببینی همسرت هنوز خوابه
آروم بلند بشی که باعث بیدار شدنش نشی ویه دل سیر نگاش کنی تو دلت قربون صدقش بری و انگشت اشارتو آروم بکشی رو دماغش و بعدم پتو رو که از روش رفته کنار بکشی روشو بعد بری صبونه رو آماده کنی .حس خوب زندگی یعنی صبح بلند بشی ببینی گلایی که کاشتی گل کرده و جونه زده
حس خوب زندگی یعنی یکی که اصلا انتظارشو نداشتی بهت پیام داده . همه همه ا
دانلود آهنگ جدید غمگین و احساسی چشمانت مرا سپرده دست رویا (هوروش بند) با کیفیت بالا Mp3
Ahang chashmanat mara seporde dase roya az Hoorosh Band
دانلود آهنگ چشمانت مرا سپرده دست رویا (هوروش بند) با کیفیت بالا Mp3
نیست بجز هوای تو در سرم...♪
با تو خوشم ای همه ی باورم
آرام جان من تویی بمان کنار من همیشه.....♪.♪
مرا از این شبای نیلوفری...♪
از خواب خوش تا به کجا میبری...♪
نفس تویی و بس فقط بمان کنار من همیشه
چشمانت مرا سپرده دست رویا...♪
♪♪♪ ♫♫♫ ♪♪♪
نیست بجز هوای تو در سرم...♪
ب
پشت میز دونفره‌ی کنار ستون، بین دود خفه کننده‌ی سیگار کافه، بعد از حرف‌هایی که گفتنش برام سخت بود ولی حرف دلم بود. در جواب سوالش که پس به ع شیرینی بدیم؟ در حالی که نیمی از لبخندم توی دلم و نصفش روی صورتم نقش بسته بود گفتم آره...
حرفایی که میخواستم و زده بودم ولی یه جمله ته دلم موند. که؛ با این که نمیدونم چرا و چقدر و تا کجا ولی الان و توی حال استمراری 6ام آذر دلم میخواد دوست داشته باشم. که نمیدونم چرا ولی دلم خواسته برای یکی گارد‌ام و کنار بذارم
خدایا!
از بد کردن آدمهایت شکایت داشتم به درگاهت،اما شکایتم را پس می گیرم.
من نفهمیدم.فراموش کرده بودم که بدی را خلق کردی تا هر زمان که دلم گرفت از آدمهایت، نگاهم به تو باشد.
گاهی فراموش می کنم که وقتی کسی کنار من نیست، معنایش این نیست که تنهایم،معنایش این است که همه را کنار زدی تا خودم باشم و خودت.
با تو تنهایی معنا ندارد.
مانده ام تو را نداشتم چه می کردم!دوستت دارم ، خدای خوب من!
شهید مصطفی چمران
دو بیمار در یک اتاق بستری بودند. یکی از بیماران اجازه داشت که هر روز بعد از ظهر یک ساعت روی تختش که کنار تنها پنجره اتاق بود بنشیند. ولی بیمار دیگر مجبور بود هیچ تکانی نخورد و همیشه پشت به هم اتاقیش روی تخت بخوابد. آن ها ساعت ها با هم صحبت می‏کردند؛ از همسر، خانواده، خانه، سربازی یا تعطیلاتشان با هم حرف می ‏زدند و هر روز بعد از ظهر، بیماری که تختش کنار پنجره بود، می ‏نشست و تمام چیزهایی که بیرون از پنجره می ‏دید، برای هم اتاقیش توصیف می‏ کرد.
عسل طبیعی کنارساکارز 5.2پرولین 422خواص (از عرضه کننده):✅ درمان کم خونی ✅ تقویت قوای جنسی ✅ تقویت اعصاب ✅ تقویت اعضای رئیسه بدن✅ درمان درد های مفصلی ✅ افزایش وزن ✅ درمان زخم روده✅ جلوگیری از ریزش مو✅ و..... قیمت نیم کیلویی:40000 تومان (افزایش قیمت به خاطر افزایش کیفیت میباشد) جهت سفارش: @KHiSefaresh

جهت دریافت آخرین قیمت و خرید به فروشگاه مراجعه نمایید:
Khorjineirani.ir
Eitaa.com/Khorjineirani
Sapp.ir/Khorjineirani

فروشگاه خورجین ایرانی @Khorjineirani
خیلی از دولتی ها این جمله یا مشابه آن را تکرار می کنند: شرایط سختی است، اما در کنار هم از آن عبور می کنیم!
در کنار هم بودن یعنی چی؟
شما زندگی تان شبیه مردم است؟ درآمدتان؟ وضع بچه ها و دامادها و اهل و عیالتان؟ خورد و خوراک و پوشاک و مسکن شما؟ و ...
هر وقت شبیه مردم شدید از عبارت "کنار هم" استفاده کنید. مدیرانی که بالای بیست میلیون درآمد دارند حال و روز مردم با درآمدی گاه کمتر از یک میلیون را هرگز درک نمی کنند.
پدرم میگفت دوران جنگ کنار کسی از همرزماش که شرایط مشابه با اون داشت بستری شد که مرد. میگفت اون روز مرگ رو دیده و حدس میزده کار اونم تمومه. اما تموم نشد. خواست خدا بود. خدا این بازی رو دوست داره تا نشون بده ارزش زندگی چقدره.
دوباره این اتفاق افتاد سال ها بعد با کلی تغییر چند نفر تو ای سی یو ب.ق کنار دستش با چند متری فاصله مردن و اون که بیشترین زمینه ریه ای رو داشت زنده موند. قطعا این بازی خداهم بی دلیل نیست و عاشق این جملشم که میگه قطعا پس از هر سخت
در زمان های دور حاکمی با لباس مبدل برای سرکشی و درک اوضاع به میان مردم می رفت. از قضا روزی از محلی می گذشت، سه مرد با هم در حال گفتگو بودند حاکم از آنان اجازه گرفت تا لحظه ای در کنارشان باشد.
یکی از مردان گفت آرزو دارم فرمانده لشگر کشورم باشم، دومی گفت من دوست دارم وزیر دارائی کشور باشم و سومی آهی کشید و گفت شنیده ام حاکم همسر زیبائی دارد مثل ماه ای کاش می شد من شبی را در کنار همسر حاکم می گذراندم.
حاکم که کناری نشسته بود پس از شنیدن آرزو های آنان
می گویم از کنار زیارت نرفته هابالا گرفته کار زیارت نرفته هااشک و نگاه حسرت و تصویر کربلااین است روزگار زیارت نرفته هاامسال اربعین همه رفتند و مانده بودهیات در انحصار زیارت نرفته هاانگار بین هیات ما هم نشسته بودزهرا (س) به انتظار زیارت نرفته هادر روز اربعین همه ما را شناختندبا نام مستعار زیارت نرفته هااما هزار مرتبه شکر خدا که هستمشهد در اختیار زیارت نرفته هاباب الحسین (ع) قسمت آنان که رفته اندباب الرضا قرار زیارت نرفته هاغم میخورم برای دل
https://www.instagram.com/cnhamid.ir
www.CnHamid.ir
چرا وقتی ماشین ات  جوش می آورد ، حرکت نمی کنی ؟
کنار زده و می ایستی ؟
چون ممکن است آتش بگیرد و به خودت و دیگران صدمه بزند!
خودت هم همینطوری...وقتی جوش می آوری ، عصبی و عصبانی می شوی. در این حال تخته گاز نرو !بزن کنار ، ساکت باش ، و هیچ نگو...!
وگرنه هم به خودت آسیب میزنی هم به اطرافیان...
https://www.instagram.com/cnhamid.ir
www.CnHamid.ir
 
از کوچه پس کوچه ها به خیابان معدنی رسیدم. پیاده رو شلوغ بود و من از کنار ماشین های پارک شده کنار خیابان رد می شدم که متوجه ندای "آقا آقا" شدم. برگشتم. پسرکی در راننده را باز کرده بود و به شدت گریه می کرد. میان گریه گفت بابام رفته و نیومده. پیش خودم گفتم شاید اتفاقی برای پدرش فتاده. آمدم سمتش که ناگهان ماشین راه افتاد. سریع پدال ترمز را فشار دادم و نشستم پشت فرمان. دستی بالا نبود. 
ادامه مطلب
در یک شب سرد زمستانی یک زوج سالمند وارد رستوران بزرگی شدند. آن‌ها در میان زوج‌های جوانی که در آن‌ جا حضور داشتند بسیار جلب توجه می‌کردند. بسیاری از آنان، زوج سالخورده را تحسین می‌کردند و به راحتی می‌شد فکرشان را از نگاهشان خواند: نگاه کنید، این دو نفر عمری است که در کنار یکدیگر زندگی می‌کنند و چقدر در کنار هم خوشبختند.
پیرمرد برای سفارش غذا به طرف صندوق رفت. غذا سفارش داد، پولش را پرداخت و غذا آماده شد. با سینی به طرف میزی که همسرش پشت آن ن
استفاده از بتن اکسپوز یا بتن نما در طراحی داخلی (interior design ) و نمای خارجی ساختمان به صورت ترکیب با انواع متریال‌های مختلف می‌تواند صورت پذیرد. چوب، آجر، فلز و شیشه در کنار بتن انتخاب ویژه‌ای می‌تواند باشد.
خنثی بودن رنگ بتن در کنار گرمای چوب تناسب ویژه را بوجود می‌آورد. آجر به عنوان یک متریال سنتی در معماری ایرانی شناخته شده است و استفاده از آن در کنار نمای مدرن بتن در نماهای داخلی و خارجی بسیار متداول است. شیشه در کنار بتن نیز یک پارادوکس م

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

حفاظ ساز دعانویس رایگان,09053876440