نتایج جستجو برای عبارت :

از چشمهاش معلومه

چند روزه اعصابم خرده ...
برای اولین بار یه بیماری شیرخوار ۲ ماهه رو تشخیص ندادم ....
Infantile spasm (اسپاسم شیرخوارگی) ... 
اعصابم خیلی خرده ...
خیلی ..‌.
تقصیر خودمه که اعتماد کردم به شرح حال مادر پدرش که پرستار بودن و به من شرح حال دادن که چشمهاش ترشح داره و چشمهاش رو ا ز دیروز تا به حال انگار سختشه باز کنه ...
معاینه اش ک کردم هرکار کردم بیدار بشه که چشمهاش رو باز کنه نشد ولی اون لحظه هیچ علامت دیگه ای نداشت ! نه اسپاسمی‌دیدم ، نه چیزی !
از اون طرف مامانش تو
متن اهنگ میثم ابراهیمی به نام معلومه کجایی
بی تو تک و تنهام چه سرده دستام معلومه کجاییمعلومه کجاییبی تو من و دریا بی تو شب و سرما کجایی با کی الانمنم که تیره و تار و تنهامفکرم باش یه ذره تو که فکرت یه سره زده به سر منمن و یادت و شبفکر من باش یه ذره تو که فکرت یه سره زده به سر منمن و یادت و شب دیوونه کردخسته ام از فکرای بی سر و ته میزنم بی تو توی دل شهرفرقی نداره که چی میشه تهش میخوام یه امشبو دیوونه شمچرا نگاتو میدزدی ازم دنیارو واست میریزم بهمگل
پسر لاکپشتی رو یادتونه ؟ 
دیروز مجبور شدن بالاخره پاش رو قطع کنن...
هممون ناراحت شدیم از قطع شدن پاش... 
بعد این همه تلاش و ...
حیف شد...
هوشیاریش خیلی پایینه...
شبیه زندگی نباتی شده که فقط گاهی چشمهاش رو باز میکنه... 
ولی من حس میکنم درکش بیشتر از این هاست... 
امروز داشتم میرفتم داخل ، دم در ، خواهرش گفت بهش بگو من اومدم بیرونم...
رفتم بالا سرش ، گفتم چطوری علی لاکپشتی ؟ (جالبه که بدونین فامیلیش هم اسم یه حیوونه ) 
چشمهاش باز بود...
دست کشیدم روی سرش گفتم
در این روزها که آلودگی هوا تشدید شده و در واقع به یک عادت برای ساکنین تهران تبدیل شده، جای تعجب داره که برای طرح‌های مختلف شهری کلی وقت صرف میشه اما متاسفانه خروجی خاصی مشاهده نمیشه و همیشه بعنوان یک بحران باهاش مواجه میشه. در واقع بنظر حقیر دیگه نباید بعنوان یک بحران باهاش برخورد کرد چرا که تقریباً هرسال بازه زمانی این اتفاق معلومه و تصمیماتی هم که تیم مدیریت بحران میگیره معلومه. کلاً همه چی معلومه :)
ادامه مطلب
این تصویر فقط جهت بازى کردن با روح و روان من ساخته شده…این کراش جدیدمه:)!
حالا شما تصورش رو کن این فقط یه زمینه توى دبیرستان هاشون دیگه دانشگاه هاشون یا زمین هاى اصلى تیم ها چقدر شیکه
دلم میخواد این دفعه رامین یا کیارش برگشتن گفتن شما چرا انگیزه براى تمرین ندارید برگردم این عکس رو نشونش بدم بهش بگم حاجى خدایى دلت میاد توى همچین زمینى که نه معلومه براى بسکتباله نه معلومه براى والیباله نه معلومه براى بدمینتونه و نه معلومه براى فوتساله تمرین ک
باز مودم تنظیماتش به هم خورد
منم اعصاب خورد؛ میخواستم برم تمرین امروز نرفتم نشستم اینو درست کنم
همشو خودم درست کردم ولی یه جا یه سوتی خیلی بد دادم :/ بعد مجبور شدم زنگ بزنم به کارشناس اپراتور و فلان. بعد فهمید چیو سوتی دادم :/ بعد با اینکه اصلا نه معلومه اون کیه نه معلومه من کیم :||| خیلی خجالت کشیدم و از دست خودم ناراحتم سر همچین سوتی ای. دیگه همین.
 
حساسیت دارم و خیلی میخوابم.
Flo  میگه هنوز 6 روز مونده ولی من شدیدا PMS میبینم توو خودم. خیلی عصبیم.
از
متن آهنگ معلومه کجایی میثم ابراهیمی
بی تو تک و تنهام ، چه سرده دستام
معلومه ، معلومه کجایی؟
بی تو من و دریا ، بی تو شبِ سرما
کجایی با کی الآن ، منم که تیره و تارِ فردام
فکرِم باش یه ذره ، تو که فکرت یه سره
زده به سرِ من ، من و یادِ تو شب
فکرِ من باش یه ذره ، تو که فکرت یه سره
زده به سرِ من ، من و یادِ تو شب
دیوونه کرد
خسته ام از فکرایِ بی سر و ته
میزنم بی تو تووی دلِ شهر
فرقی نداره که چی میشه تهش
میخوام یه امشبو دیوونه شم
چرا نگاهتو میدزدی ازم
دنیا رو و
اون روز به خانوم الف گفتم که جمعه ولنتاینه.
یه آهی کشید و گفت: "هعیی، یکی هم نیست یه شاخه خرس برای ما بخره..."
کلی خندیدم. گفتم: "یه شاخه خرس دیگه چه صیغه‌ایه؟"
خودشم خندید: "بابا می‌خواستم بگم یه شاخه گل، دیدم خرس باحال‌تره، این‌جوری شد!"
دوشنبه یکی از بچه‌ها گفت: "برنامه‌ت برای ولنتاین چیه سولویگ؟" گفتم: "یه مجلس عزا داریم به یاری خدا، از ساعت چهار تا شیش. درمورد مکانش بعدا تصمیم می‌گیریم." (شوخی کردم. معلومه دیگه؟) 
قبل از خداحافظی به خانوم الف
امروز داشتم با کوچولوهای کلاس اول و دوم و سوم عموزنجیرباف بازی میکردم که یکی از کلاس پنجمی ها از وسط بازی جرئت حقیقت اومد پیش من چشمهاش رو بست و گفت: خانوم سروری شما ازدواج کردین یا نه و اگر ازدواج نکردین چرا...
همه بچه ها یکباره سکوت کردن. گفتم تیم جرئت حقیقت همه برن دفترِ من. 
براشون کمی درباره حریم خصوصی توضیح دادم و اینکه قبل از پرسیدن هر سوالی فکر کنن ببینن جوابش به دردشون میخوره یا نه.
دیروز غروب که کلی سیم بهم وصل بود و روی تخت اورژانس دراز کشیده بودم سعید چشمهاش پر از اشک شد. گفت فاطمه تو رو از دست ندم یکوقت.
چشمهام رو بستم و لبخند زدم؛ قشنگ نیست یکی دلشوره ی نبودنتو داشته باشه؟ یکی که کلی آدم دوستش دارن وسط شلوغیهاش چشمش به نبودن تو هست.
چشمهای سرخش همه عمرم یادم می مونه؛ دستهاش که از دیدن نوار قلبم یخ کرد یادم می مونه. در برابرش خلع سلاح میشم. نمیشه دوستش نداشته باشم:)
نمازامون که به درد عمه‌هامون می‌خوره
روزه که برای گوارشمون ضرر داره، همون ماه رمضون رو با بدبختی و خواب یه کاریش می‌کنیم بسّه
قرآن که نمی‌خونیم
روایت و حدیث که تخصص می‌خواد
نهج‌البلاغه رو که نگو، اصلا نمی‌شه فهمیدش
صحیفه‌ی سجادیه هم که معلومه، همه‌ش دعاست
دعای کمیل که زمزمه نمی‌کنیم
زیارت حضرات که با خوندن جامعه‌ی کبیره نمی‌ریم
دعای ندبه که مال سحرخیزاست
زیارت عاشورا که از اسمش معلومه، روز عاشورا باید خونده بشه
گریه که مال افسرده
صداش کردم. اما متوجهم نشد. توی چشمهاش هزارتا دریای طوفانی داشت و هزارتا کشتی شکسته که هیچ کدوم قرار نبود پهلو بگیرن. 
صداش کردم.
ولی انگار غرق شده بود.
غریق نجات نبودم و دست کمی از خودش نداشتم. منم یه فانوس شکسته بودم که نفس های آخرش رو سوسو می زد. 
آدم های غمگین، هیچ وقت  جزیره های دورشون  رو نمی بینن.
چیزی نگفتم در اتاق رو باز کردم و سرم رو ازخجالت پایین انداختم.
محسن سریع در رو بست و بدون گفتن حرفی در باره‌ی اتاق، گفت:
-اگر آماده‌ای بریم؟
سرمو تکان دادنم و محسن دستم رو کشید.
خداحافظی سرسری از آقاصمد کردم و دنبال محسن کشیده شدم.
چند دقیقه‌ای فقط نفس‌های تند محسن  رو می شنیدم، که روی پله‌ها جلوم پیچید و با چشم‌های طوفانی به صورتم زل زد...
#کپی‌ممنوع⛔
مشاهده مطلب در کانال
هوالرئوف الرحیم
فسقلک دیگه داره زمینی میشه.
الان به حرف زدن باهاش ری اکشن مثبت نشون می ده و تنها وقتی که می خنده همین موقع هست.
یکی دو روز هم هست که انگشتهای دستهاش رو به هم گره می زنه و نگاهشون می کنه که وقتی چشمهاش چپ میشه خیلی با نمک میشه. 
امروز رفتیم خونه خواهری ! خواهرم تقریبا۱۷سال از من بزرگتره معلومه که
دنیای منو و اون کاملا متفاوت باشه !الان از خونه شون برگشتم در واقع باید
بگم زیاد بهم خوش نگذشت بیشتر دیدنش منو یاد این میندازه که آدم میتونه تو
روزمرگی گیر کنه بزرگ کردن سه تا بچه ی قدم و نیم قد خیلی حوصله و اعصاب
میخواد .راستش تا الان فک میکردم خیلی آدم با حوصله و تقریبا خوش اخلاقیم
ولی دیدم نه منم یه روزایی پکر میشم و اونم جا هایی رقم میخوره! این دومین
بار بود که سر یه نفر
نمازامون که به درد عمه‌هامون می‌خوره
روزه که برای گوارشمون ضرر داره، همون ماه رمضون رو با بدبختی و خواب یه کاریش می‌کنیم بسّه
قرآن که نمی‌خونیم
روایت و حدیث که تخصص می‌خواد
نهج‌البلاغه رو که نگو، اصلا نمی‌شه فهمیدش
صحیفه‌ی سجادیه هم که معلومه، همه‌ش دعاست
دعای کمیل که زمزمه نمی‌کنیم
زیارت حضرات که با خوندن جامعه‌ی کبیره نمی‌ریم
دعای ندبه که مال سحرخیزاست
زیارت عاشورا که از اسمش معلومه، روز عاشورا باید خونده بشه
گریه که مال افسرده
-فقط خدای زبونی، چیه مثل این میمونا بپر بپر می‌کنی؟! هر کی ندونه فکر می کنه زخم شمشیر خوردی، حالا دیگه می‌خوای آدم بکشی؟! اصلا می‌تونی کش شلوارت رو نگه‌داری؟! من خودم جواب دندون شکنی بهش دادم، لازم نبــ...
 محسن درحالیکه صورتش از درد جمع شده بود با اخم غلیظی گفت:
-هر جا اون هرزه رو ببینم لختش می‌کنم تا درس عبرتی بشه برا بقیه.
بی‌بی صورتش رو جمع کرد و چینی کنار چشمهاش نشست و با حالت تمسخر آمیزی گفت:
- خوبه حالا، چیه انگار جو گرفتدت؟!
شاکی گفتم:
-
چندته قید ؤ اوشانی کاربردان گیلکی دل که اوشانی بعضی‌شان تقریبا یته مفهوم دأرن:
✔️ کیندیم✔️ پساپسا✔️ پساکینا✔️ پوشتاکینا✔️ وراکینا✔️ وراورا
مثال جومله دل: مازیار خوشته پیرهنء کیندیم داکورده.(ف: مازیار پیرهنشؤ برعکس پوشیده.)
مازیارِ کارؤن همه پساپسا ایسه.(ف: کارهای مازیار همه برعکسه.)
پساپسا را نؤشو کنی.(ف: عقبکی راه نرؤ می‌افتی.)
ظرفشانء پساکینا سفره سر بنی.(ف: ظرفها رؤ برعکس رو سفره بذار.)
وی قیافهٰ‌ء نیدم، پوشتاکینا هسابا.(ف: چهرش
۱. برا روز مادر شامپو هلث نوشن خریدیم جلو جلو دادیم به مامی استفاده کنه چون لازم داشت + پن اسطوخدوس L'dora خریدم [شفاف کنندگیشو همون اولین بارم که میزنی معلومه .. راضیم ازش] 
۲. کیک خوردن با زهرا
۳. تونسم تایم پلانکمو طولانی تر برم بدون لرزش
379نشسته ایم روبه روی تلویزیون و هر کدام مان سرمان به جایی گرم است. من به لپ تاپ ور میروم تا بخشهای مهم پی دی اف را هایلایت کنم. صدای فردوسی پور و علی پروین و آقای حشمت یک ریز از توی تلویزیون بیرون میریزد و او حواسش را شش دانگ داده به آن صداهای درهم برهم. صداهایی که از توی شان حرف و نقلهایی نوستالژیک، درباره جام جهانی فوتبال به گوشم میخورد. حالا نه اینکه خیال کنید من آدم فوتبالی هستم یا برایم مهم بود که ایران چه سالی اولین بار توی جام جهانی رفته،
سلام دوستانمم
یک مقاله درمورد طوطی کاسکو نوشتم که حتما پیشنهاد می کنم که بخونینش ، خب برای خوندن این مقاله ادامه رو بخونین دوستانم
**********
کاسکو در رده پرندگان قرار داره ، رنگ زمینه کاسکو ها از طوسی تیره تا طوسی روشن است ، و پر های روی سر و گردن اونها طوسی روشن هست
نوک و زبون طوطی های کاسکو مشکی رنگه ، و رنگ دم اونها قرمز روشن هست
رنگ چشمهای جوجه کاسکو ها طوسی متمایل به مشکی است و این رنگ در سنین 5 تا 7 ماهگی دیده می شه ، و وقتی طوطی بزرگ می شه رنگ
سلام دوستانمم
یک مقاله درمورد طوطی کاسکو نوشتم که حتما پیشنهاد می کنم که بخونینش ، خب برای خوندن این مقاله ادامه رو بخونین دوستانم
**********
کاسکو در رده پرندگان قرار داره ، رنگ زمینه کاسکو ها از طوسی تیره تا طوسی روشن است ، و پر های روی سر و گردن اونها طوسی روشن هست
نوک و زبون طوطی های کاسکو مشکی رنگه ، و رنگ دم اونها قرمز روشن هست
رنگ چشمهای جوجه کاسکو ها طوسی متمایل به مشکی است و این رنگ در سنین 5 تا 7 ماهگی دیده می شه ، و وقتی طوطی بزرگ میشه رنگ چ
 
به نظرم داشتن هیچ چیزى، هیچ چیزى در زندگى به اندازه یک انسان که عاشقش باشیم و عشق رو در چشمهاش ببینیم ضرورى نیست.
تمام چیزها زندگى رو خیلى بهتر میکنن، دوست، سفر، ورزش، آشپزى و کار مورد علاقه و معنویت و فیلم دیدن و موزیک موزیک موزیک و خیلى چیزها
 
اما تا به حال ندیدم چیزى به این حد زندگى رو زیبا کنه.
نگه داشتن عشقِ که داستان رو خیلى خیلى سخت مى کنه و آدمش نیستیم عموماً...  نیستم حداقل.
نگاهش میکنم و میگم خوشحالم که امروز حالت خوبه..میگه از کجا فهمیدى خوبم؟ میگم از این لاک جیغ ناخن هات که اینقدر با دقت، ظرافت و به یکدستى کشیده شده تا مبادا از گوشه ى ناخنت بیرون نزنه، از پیرهن سرخابى مورد علاقه ى تنت که اینقدر با دقت اتو کشیدى و خط اتوى روى آستین هاى که توى ذوق میزنه، از موهاى باز و نیمه پریشونت که بوى عطر گل یاس میده، از گوشواره هایى بلندى که به گوشت آویزون کردى که وقتى تکون میخورن یکجور خوبى حال آدم رو خوب و کیفش رو کوک میکنن..
شاید تاریخ و ساعت مشخصی براش وجود نداشته باشه اما از یه جایی فهمیدم که چقدر همیشه دوست داشتم بدون این که دوست داشته بشم،چقدر همیشه بی‌دریغ محبت کردم بدون این که محبت ببینم. نه معلومه از کجا شروع شد و نه معلومه چرا اینجوریه! انقدر بدون انتظار برگشت محبت و دوست داشتن انجامش دادم و به طرف مقابل فکر نکردم که انگار هیچ‌وقت حواسم نبوده که این بی‌برگشت بودن و ببینم و لمسش کنم. 
ولی حالا و همین امشب مثل پتک تو سرم کوبیدمش که بابا بسه دیگه خستم کردی
ــ با من ازدواج کن.
+ «احیاء علوم‌الدین» غزالی رو خونده‌ی؟
ــ معلومه.
+ اگه تو خونه سوسمار باشه مشکلی داری؟
ــ آدم سوسماربازی نکنه دیگه چه تفریحی؟
+ دومیلیون رکعت نماز قضا دارم؛ می‌خونی به جام؟
ــ برم وضو بگیرم.
+ زبان مالایی بلدی؟
ــ کامل مسلط نیستم.
+ ببخشید، مالایی برام مهمه.
 
ـ از توییتر بهرنگ رجبی
واقعا از کامنت های یه عده معلومه که فقط برای بازدید و رتبه هس الکی تفریف تمجید کردناتون-_- ولی خوبه بدونین که کامنت هاتون حذف میکنم :/ 
+ امروز با ف و ناشناس میریم بیرون:) نمیدونم کیه ولی خعلی پایه است. حالا امروز میبنمش پعلوم میشه کدوم دوستم بوده 
#meeting
دیشب یه پست نوشتم نیومده چرا :/
چشم‌هایش را مقابل آینه تنگ می‌کند و می‌پرسد دوباره؟ کمی عقب می‌کشد و با سردی پاسخ می‌گوید: دوباره. می‌پرسد آخر چرا؟ پاسخ می‌گوید درد دارم خسته‌ام، ملال به جانم نشسته. می‌پرسد مطمئنی، می‌گوید معلومه که نه و حتی پشیمونم و به روز شمار افتاده‌اند که تمام شود. پرسنده می‌گوید عجب خری هستی تو. می‌گوید می‌دانم.
دختره تیشرت پوشیده یه حریر هم انداخته روش به عنوان مانتو
کل اندام که هیچ، کل وجودش معلومه
بعد من مانتو جلو بسته پوشیدم، جلو بازم نه‌ها. یه خورده فقط شلوارم تنگه طرف یه نگاه به پاهام کرده. یه نگاه تو صورتمو چشمک میزنه میره.
جالبیش برام این بود که مگه هنوزم هستن همچین آدمایی
تا برسم خونه دائم به خودم میگفتم من کله‌مو کجا بکوبونم الان
میم پ  گفت به مامانم همیشه براش ارزو میکنم یه ادمی سرراهش قرار بگیره که قدرشو بدونه و من چقدر عشق به قلبم سرازیر شد
میدونی چیه دیگ اینک تو درسش و اینده کاریش موفق بشه خیلی برام تکراریو نچسبه
میدونی چرا؟ خب معلومه چون نه به رشته علاقه داشتم و نه انچنان به کارش
نمیدونم گاهی وقتا خیلی راضیم چون انتخاب دیگ ای از بچگی ترها تو ذهنم نبود
ط دسته دار گفت فردا حدودا ده و نیم یازده میاد دنبالم که بریم باشگاه . چه باشگاهی؟ نه درستش کلاس رقصه ؛ میخوایم بریم زومبا . من تا حالا زومبا رقصیدم؟ نه! استرس دارم؟ اره صد البته :/  حوصله چی؟ حوصله دارم؟ خیر بازم معلومه که نه ولی دیگه چه کنم گفتم بریم ببینیم چی میشه :|
دوستان گلم وقتی برای مسافرت به یک شهر میروید کجاها میروید؟
خوب معلومه جاهای دیدنی مثلا اینجا(کرمان) باغ شاهزاده  حمام گنجعلی خان  بازار و.......
من به عنوان یک دوست از شما خواهش میکنم به اینجا هم تشریف بیارین: کتابخانه ملی . فرهنگسرای کوثر
سه شنبه ها: کلاس استاد منصور حسنی با عنوان  یک فنجان حقیقت.  
این برنامه با حجم کمش قابلیت خیلی زیادی داره. امروزه تمام دنیا وای فای هایی است که می توان دسترسی به جاهای مختلف داشت. یک وقتایی جایی می روید که اینترنت ندارد خب چه کار کنیم؟
خب معلومه برنامه WPSapp pro رو نصب می کنیم این برنامه می تونه کمک کنه که وای فای هایی که قابل وصل شدن هستنو وصل کنه واقعا محشره. این برنامرو حتما دانلود کنید
ادامه مطلب
باید این موضوع باور کنم که بی معرفت شدم و خوب میدونم هرچقدر دلیل
 و بهونه بیارم که وقت نشد یا کار داشتم باز از اسمش معلومه که بهانه بوده
ولی بدون همیشه به فکرت هستم و هر بار که قدمی بر میدارم یا بهتر میشم برات ارزوی سلامتی میکنم ان شاالله همیشه سالم، موفق و شاد باشی
من همیشه برای سلامتیم و شرایطم مدیون تو هستم و همیشه با هر فدمی که برمیدارم به یادتم
عطر یاس:# کمی_تفکر
بهش گفتم امام زمان (عج) رو دوست داری؟
گفت: آره ! خیلی دوسش دارمگفتم: امام زمان حجاب رو دوست داره یا نه؟گفت: آره!گفتم : پس چرا کاری که آقا دوست داره انجام نمیدی؟گفت: خب چیزه!…. ولی دوست داشتن امام زمان عج به ظاهر نیست ، به دلهگفتم: از این حرف که میگن به ظاهر نیست ، به دله بدم میادگفت: چرا؟براش یه مثال زدم:گفتم: فرض کن یه نفر بهت خبر بده که شوهرت با یه دختر خانوم دوست شدهو الان توی یه رستوران داره باهاش شام می خوره. تو هم سراسیمه میری
روستا بودیم.با همسر و داداش رفتیم کوه ..باد خیییلی شدید بود چند بار نزدیک بود بیفتم.
 باد بدتر شد منم فقط چشمامو بستم و وایسادم حس کردم باد تموم شد ولی صداشو هنوز میشنیدم ..
چشامو بازکردم و دیدم داداشم روبروم وایساده ..
اینم از فوائد داداش 100 کیلویی :)
+ امشب هم از ساعت 8شب تا 1 شیفتم ..دیر رسیدم و با نیم ساعت تاخیر لاگین کردم ولی ساعت کاری خوبیه معلومه مردم هنوز از سیزده بدر برنگشتن یا خستن و زود خوابیدن :)
ـ حالا بشینید بیشتر راجع بهش حرف میزنیم...... لبخند محوی روی لب سامیار پدیدار شد..... نشستم و با چشم غره به میشا و نفس نگاه کردم........ میشا: ببخشید میشه....... میشه شماره تون رو به ما بدید تا فردا باهم بریم خونه رو ببینیم؟! تا اگه مناسب بود بگیم بهتون جوابمون مثبته یا نه........ میلاد: نمیشه اگه شما پاتون رو بذارید تو اون خونه رسماً زن ما به حساب میاید از نظر صاحب خونه پس یا الان جوابتون رو بدید یا هیچ وقت..... نفس دست از ناز کردن برداشت و گفت: ـ قبوله جواب ما م
گفت: به نظر تو ارزش آده بیشتره یا گوسفند؟
گفتم: این چه سوالیه؟ خُب معلومه آدم, چون ...
گفت: صب کن صب کن, اگه راس میگی چرا اگه ماشین به آدم بزنه باهاش کاری ندارن ولی اگه به گوسفند بزنه میبرنش پاسگاه؟
دیدم راس میگه, یاد رئیس اسبق بقه قوه قضائیه افتادم که با افتخار میگف اگه کسی تصادف جرحی بکنه, بیمه نامه خودرو خودش وثیقس!
معلومه؟
معلومه که گلابیه داره دستاشو می‌کشه به سمت بالا تا برسه به زردآلو و بتونه بغلش کنه؟
معلومه که لپای اون از خجالت این سرخ شده و این از عشق اون سبز؟
اگر از بهار یه چیزش رو دوست داشته باشم، همین جوونه‌هان. همین کوچولوهایی که دارن آروم‌آروم بزرگ می‌‌شن، دوباره زنده می‌شن، دوباره سبز می‌شن.
آخرین بار که رفتیم خونه میلیحه خانوم و حاج‌آقا، اواخر بهار یا اوایل تابستون بود به گمونم. خودم درست یادم نیست، ولی می‌گن که حاج‌آقا به من می‌گفت
یه سری رفتم پیش یه مشاور و در بین  گفت و گوهامون بهش گفتم قراره یه کاری برای استادمون انجام بدم اونم گفته دستمزدت رو بهم بگوبهم گفت برای اینکه ارزش کارتو بدونه دستمزدت رو بهش بالا بگوخود من اگه به جای ساعتی دویست تومن ساعتی پنجاه میگرفتم همه میگفتن اینی که ساعتی پنجاه میگیره معلومه کارش چه جوریهبه نظرم حرفش کاملا درست بود.
ازاسمش معلومه دیگه
مرینت دوپن چنگ:کسی که برای نان پختن آماده است.()
آدرین آگرست:تاریکی پروانه.()
آلیاسزار:کسی که موهایش قرمزاست.(دروغ میگه موهای آلیانارنجیه)
نینولاهیف:فرزنداسطوره(از کی تاحالافرزنداناسطوره دیجی شدن؟)
کلویی بورژوا:شکوفه سروتمند.(شات آپ)
گابریل آگرست:فداکارپروانه.(واقعنا)
ناتالی سانکور:آسیب ناپذیر(دم به دقیقه پس میوفته بعدمیگه آسیب ناپذیر)
کاگامی تسوروگی:آینه.(آره خیلی)
لایلاراسی:زیبای قرمز.(توهم شات آپ)
 
خیلی از بازیکنهای اوماها باز، بازی رو ادامه میدن تا وقتی که “ترن” روی زمین بیاد، آخرین ورق رو ببینن. خیالشون راحت بشه که دستشون درست نشده و بعد فولد کنن. خوب معلومه که تا اون لحظه کلی پول ریختن توی پات بدون اینکه شانسی برای بردن داشته باشن. طبیعیه که اگر به این کار ادامه بدن بخاطر این اشتباه بزرگ حسابی جریمه میشن و چیپهاشونو از دست میدن.
ادامه مطلب
حالا همه چی به کنار
من هروخ میخوام یه غلطی بکنم بابام میگه" هروخ رفتی خونه شوهرت از اینکارا بکن!" 
حالا ببینین اگه من شوهر نکردم بعد اونم نگف "مگه اینجا خونه باباته هرکار میخای میکنی؟"
+موضو اون " آزادیِ هممممه چی بجز بیانه"  که داره تو ایران بیداد میکنه 
نه مشکلای اقتصادی!
+من مهمم یا چترِ رنگی رنگیِ شکستهِ تو؟ 
معلومه که چترِ رنگی رنگیِ شکستهِ تو مهم تره دیوونه 
‍♀️
 
برای ورود به دنیای ماوراء الطبیعه باید اطلاعاتی در این زمینه داشته باشید.
همیشه توی یه کاغذ بنویسید چی میخواین تا بهتر جلو برین. خب سه دسته هستن اونایی که وارد این حوزه میشن:
 
1- اونایی که تفریحانه وارد این دنیا میشن
2- کسانی که به دنبال پول،شهرت و یا هر کار خلاف دیگری هستند.
3- افرادی که به دنبال یادگیری امور ضد جادو و دفع طلسم و باز کردن آن هستند.
 
 خب به نظر میاد گزینه سوم واقا خوبه و اینکه چرا این علوم در دستریس این افراد قرار نمیگیره؟ خب سوا
 
 
دنیای زیبای بچه ها چقدر شیرینه . . .
 
یا تجربه ش کردید یا نه ! اگه نه ان شاالله زود زود حتما تجربه ش کنید .
 
اینم باز به دید آدم بستگی داره که قبلا گفتم .
 
این که بچه ت بشینه و ازت سوال کنه میتونه دو تا بازخورد
 
داشته باشه یا حوصله نداری کلا دایورت هستی و نمیخوای
 
جواب بدی ، اونموقع میگی واای چقدر حرّافه . بس کن دیگه .
 
آخر سر هم یا دعوات میشه با کوچول دوست داشتنی یا
 
فرشته ت با نا امیدی راهشو میگیره میره و
 
ناراحت میشه ولی بروز نمیده !
 
دی
کاش مسائل زندگی واسه منم همین قدر راحت که واسه ایشون قابل حله، حل میشد.البته همچین نگرشی رو فقط نسبت به زندگی من داره و از نظرشون مسائل زندگی خودشون از درجه اهمیت بالایی برخوردارن و نیاز به تفکر و تعمق زیادی دارن. بهش میگم نمیدونم قراره تو زندگی چه بکنم.میگه معلومه که درستو بخون بعدشم تو همین آزمونا و اینا یه جا استخدام شو دیگه.
از همفکری ایشون کمال تشکر رو دارم.
وقتی بهار کوچولو می‌خنده رو لپ های کوچولوش دو تا چال گونه پیدا میشه ، و چشمهاش هم ، هم زمان می‌خنده ، تو این جور مواقع فقط دوست دارم بوسش کنم و دیگه فکر کنم همین طور پیش بره گونه ای براش نمی‌مونه. هر وقت هم بهش میگم :بیا تا دخترم و بوس کنم خودش خیلی بامزه لپشو می‌زاره جلوی لبم.
خب این روزها هم با استرس و هم خوب طی می شد ولی امروز بالاخره نشستم و با سینا مفصل صحبت کردم.
آخرش هم برا اینکه ثابت کنه چقدر من و زندگی رو دوست داره ، دست به کار شد و یه نها
مامان میخواد کم کم خونه تکونی رو از آشپزخونه شروع کنه. رفتم تو آشپزخونه میگم خب الان شروع میکنی؟ میگه نه تازه نهار رو درست کردم اول کتری رو بشورم بعد صدات میکنم. میگم خب تو این مدت کاری میتونم بکنم؟ همونطور که داره تند تند ظرفا رو خشک میکنه معلومه ذهنش جای دیگه اس... خیلی جدی در جواب سوالم میپرسه: خیار میخوری؟
من:
علم را اگر بسته به اشخاص تعریف کنیم
جلوی پیشرفتش را گرفته‌ایم
***
از الزامات دوری از ریاکاری
همراه داشتن همیشگی یک قبله‌نماست
***
نسبت باقرخان به ستّارخان
نسبت باهنر به رجایی ست؛
هر دو در کنار هم باید یاد شوند.
***
قلب پادشاه بدن است
و مغز، وزیر آن.
***
ملّت ما خر نیست،
ولی تصمیماتی می‌گیرد که دولت او را خر به حساب آورد.
***
اگه گفتید اون چه پرنده‌ایه که اگه اسمشو برعکس کنیم میشه یه پرندۀ دیگه؟
.
.
.
خب معلومه! کبک، که اگه اسمشو برعکس کنیم میشه یه کبک
کلاس بازتوانی هفته گذشته دقیقا روز اسباب کشی بود
امروز داشتم به لطف تکنولوژی پیشرفته!!! گوش میدادم بقدری کیفیت افتضااااااح و استاد بی حوصله بود که دیگه داشتم خودمو میزدم و زمین و زمان و فوش میدادم
صدا یا قطع و وصل میشد یا ضعیف بود... استلدم سوال میپرسیدن میگفت گوش ندادین توضیح دادم :| سوالم نمیپرسیدن میگفت معلومه همه تون خوابین :|
کلاس ۱ساعت و نینه رو هم تو ۱ساعت تموم کرد!!!
خدایا اون نفری ۴میلیون و که از جیب ما میره تو جیب اونا وسط حلقشون نگهدار
هر موقع میام خونه ی خواهرم؛ حس انگل اجتماع بهم دست میده‌. بس که هیچ کاری نمیکنم.
+ازین ادمایی که هیچی تو پیج و وبلاگشون بروز نمیدن بعد یهو یه حرکت خفن میزنن خوشم میاد. من قابلیت این همه مخفی کاری و لفافه بازی رو ندارم!!! متاسفانه من همیشه ی خدا همه چیم معلومه و زندگیم رو دایره هست! گاهی بابت همین از خودم دلخور میشم. اما اگه غیر از این رفتار کنم دیگه خودم نیستم! دیگه آی دا نیستم!
+چطوری سکرت تر باشم؟ :|
+آریا یکشنبه دنیا میاد‌.
▪ کاش میشد آدم ها رو مثل قالی تکوند ، اینقدری تکوند که گرد و غبار غم و خستگی و ناراحتی و سردرگمی از رو تنشون بلند شه بره هوا .
▪ میگن دوزخ بدتر از جهنمه میدونین چرا؟ چون تو دوزخ تکلیف آدما مشخص نیست ، دوزخ خود سردرگمی آدماست . میدونین تکلیف جهنمیا و بهشتیا معلومه ولی تکلیف دوزخیا؟! خدا داند..
امروز سربازا رو بردیم واسه جز خوانی قرآن، وقتی که چشمم به حرم امام افتاد جز تنفر هیچ احساسی نداشتم،تنفر نه از شخص مرحوم امام،از اشخاصی که برای شخصی که اینقدر ساده زیست بود چنین حرم تجملاتی رو ایجاد کنند:)بعد میگن چرا ما با بیت امام مشکل داریم،وقتی می بینیم وضع مردم چه جوره و حال احوال و رفت و آمد های بیت در چه حاله خوب معلومه باهاشون مشکل بر میخوریم:)حواسم هم نبود جلو سربازا هم گفتم امام کجا و مرقدش کجا،لعنت بر ایجاد این تضاد:|حالا حفاظتیمون ن
سلام، امیدوارم حالت خوب باشه. 
تازگیابه این نتیجه رسیدم که خودمو از بیرون نگاه کنم. 
واقعا من نوعی زندگی فردی خیلی برام بهتره. یه جورایی از بیرون که خودمو میبینم معلومه هیچ جاذبه ای نداره که بخوام تشکیل خانواده جدید بدم. 
منم دارم قبول میکنم کمی واقع بین باشم. و همین طور خدا رو شکر کنم.
مطمئناخیریتی در این هست که تنها باشم. بهتر از اینه که بخوام خودمو بدبخت کنن. 
منم جوری شده دیگه نمیتونم کسی رو بپذیرم تو زندگیم. فعلا که احساس خوشایندی دارم. تا
دانلود آهنگ جدید علی جهانیان به نام آرامش
Текст песни aramesh Ali Jahanian
با این همه بدی چرا بازم دلم میخواد تو روТы такой плохой, почему я хочу тебя снова?
میتونی تو جمله هام واضح ببینی حسموВы можете ясно видеть в моих предложениях
اینکه چقدر با ارزشی معلومه توی هر نگام

ادامه مطلب
ای نیرنگ باز!
ای حقه باز!
ای قناری رنگ کن و جای گنجشک بفروش!
ای چوپان دروغگو...
با کیم؟
خوب معلومه با چی توز
از خدا که پنهون نیست از شما چه پنهون یا حداقل از همه پنهون از خدا چه پنهون( اه...یکی پیدا نشد درست اینو به ما بگه که بالاخره از کی پنهون؟) ما خانوادتا سوپر چیپس مزمز رو دوست میداریم. البته هنوز عاشقش نشدیم! مزه اش یکم متفاوته و بذائقه ما جور در میاد!
حتی الان که گرون شده ما باز ولش نکردیم
دیروز دیدم چی توز هم سوپر چیپس داره و تخفیفشم خوبه
گفتیم
آمار این ماه رو نگاه می کردم
چقدر کمرنگ بودم مهر ماه
کلا تعداد پست هایی که نوشتم نصف ماهای قبله
معلومه حسابی درگیر بودم این چند وقت
با خودم قرار گذاشته بودم وسط این حجم کارم ی هفته رو به خودم استراحت بدم
و برنامم رو سبک تر مشخص کنم
این شد که این هفته برنامم ی مقدار سبک تره
ادامه مطلب
 
دنیای زیبای بچه ها چقدر شیرینه . . .
 
یا تجربه ش کردید یا نه ! اگه نه ان شاالله زود زود حتما تجربه ش کنید .
 
اینم باز به دید آدم بستگی داره که قبلا گفتم .
 
این که بچه ت بشینه و ازت سوال کنه میتونه دو تا بازخورد
 
داشته باشه یا حوصله نداری کلا دایورت هستی و نمیخوای
 
جواب بدی ، اونموقع میگی واای چقدر حرّافه . بس کن دیگه .
 
آخر سر هم یا دعوات میشه با کوچول دوست داشتنی یا
 
فرشته ت با نا امیدی راهشو میگیره میره و
 
ناراحت میشه ولی بروز نمیده !
 
دید
طرز تهیه ژله آبجو (سورپرایزی)ژله آبجو یه ژله سوپرایزی و جالبه که میتونید برای مهموناتون درست کنید و اونا رو شگفت زده کنید ! درست کردنش خیلی خیلی راحته ..
این یه ژله جالب و ساده واسه اذیت کردن مهمون بیچاره س !! اگه مذهبی باشه و بگین آب جو هست یا … میتونین وانمود کنین که میخواین رو سرش بریزین ! بدین ترتیب که:
در حرکتی ناگهانی لیوان رو روی سر مهمان عزیز کج میکنید…. مهمان جیغی زده و خود رو کمی جمع میکنه !! چشمهاش رو برای لحظه ای بسته و آماده ناسزا گفتن
ژله آبجو یه ژله سوپرایزی و جالبه که میتونید برای مهموناتون درست کنید و اونا رو شگفت زده کنید ! درست کردنش خیلی خیلی راحته ..
این یه ژله جالب و ساده واسه اذیت کردن مهمون بیچاره س !! اگه مذهبی باشه و بگین آب جو هست یا … میتونین وانمود کنین که میخواین رو سرش بریزین ! بدین ترتیب که:
در حرکتی ناگهانی لیوان رو روی سر مهمان عزیز کج میکنید…. مهمان جیغی زده و خود رو کمی جمع میکنه !! چشمهاش رو برای لحظه ای بسته و آماده ناسزا گفتن میشه !! بعد میبینه که خبری نیس
چشم هام بین رنگ ها دو دو میکرد. روی بعضی شون مکث می کردم و تصور می کردم طرح بافتم با این رنگ چجوری میشه؟ به خانم فروشنده گفتم چقدر رنگ... کار مارو سخت کردین حسابی. سرش شلوغ بود، ولی باحوصله و مهربون. خودشو انداخت وسط رویای من:
-چی میخوای ببافی؟
+پتو، پتوی نوزاد
لبخند نشست روی لبش و پرسید: دختره یا پسر؟
مکث کردم...به چشم های زیبای دختر فروشنده خیره شدم، دنیا در اون مغازه شلوغ و پر سر و صدا، لحظه ای ساکن شد، صداها محو شدن، نه چیزی می دیدم، نه چیزی می ش
طرز تهیه ژله آبجو (سورپرایزی)ژله آبجو یه ژله سوپرایزی و جالبه که میتونید برای مهموناتون درست کنید و اونا رو شگفت زده کنید ! درست کردنش خیلی خیلی راحته ..
این یه ژله جالب و ساده واسه اذیت کردن مهمون بیچاره س !! اگه مذهبی باشه و بگین آب جو هست یا … میتونین وانمود کنین که میخواین رو سرش بریزین ! بدین ترتیب که:
در حرکتی ناگهانی لیوان رو روی سر مهمان عزیز کج میکنید…. مهمان جیغی زده و خود رو کمی جمع میکنه !! چشمهاش رو برای لحظه ای بسته و آماده ناسزا گفتن
ته این نوشته ها، سرمو میگیرم بالا و به خاطر خودم، چشم توو چشم ِ همه دنیا گریه میکنم.از دست دادن،ترک کردن دوست داشتن ها،درجا زدن،ترسیدن،نفهمیدن،خواستن،همه اشون برای منن البته نه منِ الان،من الان فقط خسته اس،دلم گریه کردن چایی داغ ۱۲ ساعت خوابیدن درس نخوندن وقت گذرون و بی وقفه قدم زدن میخاد.الان بیشتر با خانواده وقت میگذرونم پیش دوستام شاد ترم و همه چیزای قدیمو فراموش کردم،پوسته ی امروزم با دو سال قبل فرق داره،قشنگ تره:)حتی تو نوشته هامم مع
تکلیف تاریخ کنکور هنوز مشخص نیست ولی اگه عقب بیوفته معلومه که به نفع همه است
.
.

امروز شروع کردم به انجام دادن یکسری از کارایی که صد سال پیش قرار بود انجام بدم ی+کارایی که نصف و نیمه رهاشون کرده بودم!!!!
دلم کلی انرژی و جسم خستگی ناپذیر میخواد که بتونم همه ی کارامو انجام بدم ولی خب چه کنم که من همیشه خسته ام  و حالم خوب نیست ولی با این حال تلاشم رو میکنم 
.
.
.
احتمال میدم تا اخر هفته ی دیگه همه چی نظم خاص خودشو میگیره تو زندگیم و منم راحت میشم از ا
سلام معلومه منتظرم بودینا خوب چی بگم اینکه اولا حوری های عزیز توجه فرمایید توجه فرمایید خرمشهر آزاد شد یعنی وقتی آزاد شد گمونم حوریا گریه شون گرفت که شهدا کمتر شهید میشن بیان پهلوشون بشینن به حرفای قشنگ قشنگ هم گوش فرا بدن و لذت ببرن در بهشت په شما حوریا دوست دارین ما بمیریم تکه تکه بشیم تا قشنگتر بشیم بهتون بیشتر حال بدیم ولی خداییش حوری لذت میبره ولی به فکر معشوقشه یعنی تو حال خودش نیست مثل ما که لذت بیشتر دنیوی فقط به فکر اینه که به ما بیش
امروز تو باشگاه ازم اجازه گرفتن که موقع تمرین ازم فیلم بگیرن تا بتونن بگن که این متد حالت درمانیم داره بعد اینو به عنوان لایو گذاشتن اینستاگرام تا اینجاش که مشکلی نیست موقع لایو گرفتن هم کامل توضیح دادن که این شخص فلان و بیسار بعد یه خوشحالی اومده تیکه انداخته که معلومه ایشون سالها در عرصه ورزش فعالیت داشتن که یه حرکت ساده رو نمیتونن انجام بدن د آخه مگه کری خواهر/برادر؟
خدا رو شکر که من یکی حداقل مشکلم مال پاهامه نه درک و شعورم !
چند روزه که گیر دادم که آخرش که چی...
موفقیت درسی...آخرش که چی؟
موفقیت کاری...آخرش که چی؟
عشق...اخرش که چی؟
زندگی...آخرش که چی؟
نمیدونم دم این فلسفی شدن و گیر دادن دقیقا به چی وصله...از خوشی میاد...از فصل...از واقعیت...از چی؟
تو همین هاگیر واگیر امروز یه هو گوشیم زنگ میخوره...
علی پشت دوربین ظاهر میشه که فقط چشماش و پیشونیش معلومه با یه اخم بزرگ و مقادیری بی حوصلگی در صداش...
بی مقدمه میگه اخه چه قدر صبر کنم تا هوا گرم بشه تابستون بشه تولدم بشه تو بیای بهم
این ترم، یعنی ترم 5 دانشگاه دو تا از بهترین اساتید دوران دانشجوییم رو داشتم.
یکی برای سیستم دیجیتال (1) استاد بسا... .
یکی برای سیستم دیجیتال(2). استاد کمرز... .
از لحاظ اینکه درس رو با جون و دل میدن. یعنی معلومه برای درسی که میخوان بدن وقت گذاشتن و دغده این رو دارن که مطلبی که درس میدن جا بیفته برا دانشجو.
تو دبیرستان هم داشتم از این معلما. البته اون معلم های دوران تحصیلم قبل دانشگاه بیشتر به خاطر شخصیت اعتقادی شون و اخلاقیشون برام الگو شدن.
حقیقتش ت
-لوس نشو. چیزی به اسم عشق وجود نداره.
+وجود نداره؟
-نه نداره.
+پس این که ما این جاییم یعنی چی؟
-رابطه، اسمش رابطه ست. ببین همه آدما یه روز رابطه شون تموم می شه. مثلا امروز ازدواج می کنن و یه سال بعد طلاق می گیرن. خب پس عشق کجا میره؟ تموم می شه؟ مگه می شه عشق تموم شه؟
-عشق تموم نمیشه؟
+نه، معلومه که نه!
-پس وجود داره! فقط تموم نشده... یه چیزی درست وسط قلبت، چیزی که تموم نشده!
+اوهوم، خب تو بردی. آره تموم نمیشه. تمومت می کنه مثل خنجری که آروم آروم تا خود اس
دم داغدار است. داغدار می ماند اگر بر مدار باقی بماند...
 
+دائم می گردم حرفی به زبون خودشون پیدا کنم بزنم تو دهن ناحق گوی اونها، ولی پایه ها متفاوته، مبناها متفاوته، ولی از اونجا که حق نوره و باطل در مقابل حق جلوه و ظهوری نداره، معلومه هنوز به حق وصل نشدیم کامل که باطل جفتک و معلق بازی در میاره و خون خوبان ما به دست بدترین و کثیف ترین ها ریخته میشه.
 
 
+ ترامپ قمارباز کثیف، اینقدر سینه های ما از نفرت جریانی که توی عوضی از عمله هاش شدی لبریزه که بع
پیر مرد روستا زاده ای بود که یک پسر و یک اسب داشت. روزی اسب پیرمرد فرار کرد، همه همسایه ها برای دلداری به خانه پیر مرد آمدند و گفتند:عجب شانس بدی آوردی که اسبت فرارکرد!
روستا زاده پیر جواب داد: از کجا میدانید که این از خوش شانسی من بوده یا از بد شانسی ام؟ همسایه ها با تعجب جواب دادن: خوب معلومه که این از بد شانسیه!
هنوز یک هفته از این ماجرا نگذشته بود که اسب پیر مرد به همراه بیست اسب وحشی به خانه برگشت. این بار همسایه ها برای تبریک نزد پیرمرد آمدند
کتاب تاریخ فلسفه جلد یکم یونان و روم، نوشتهٔ فردریک چارلز کاپلستون ، ترجمهٔ سید جلال الدین مجتبوی، نشر علمی فرهنگی. 
خب معلومه که راجع به چیه! درسته تاریخ فلسفه رو خوندم با کتابای دیگه اما فکر کنم این کامل تر نوشته بازم نمیدونم ذوق دارم برای شروع کردنش. شاید هنوز مطمئن نباشم که فلسفه میرم یا فلسفه هنر ولی در هر صورت منابع یکینو منم دلم نمیخواد تنبلی کنم دلم میخواد یاد بگیرمو تلاش کنم. فکر کن یه عالمه چیز جدید بفهمی -^___^- همین بریم شروع کنیم. مج
این ضرب المثله هست که میگه:سالی که نکوست از بهارش پیداست!
من تازه معنیشو میفهمم!
سالی که شروعش با سیل بود معلومه آخرشم با کروناست
چه معلوم!شاید با بدتراز کرونا تموم بشه.
امسال سال عجیبی بود..
سالی که هیچوقت متاسفانه فراموش نخواهد شد.
سالی  که بعدها از ان به عنوان خاطره ی بد برای فرزندانمون یاد خواهیم کرد.
سال پرماجرا...!
همه ی اینا به کنار ،بدتراز همه شهادت سردار عزیزمون بود که یادمون نمیره..
_______________________
بعدا نوشت:
یه صحبتی هم با محتکران عزیز د
این قیافه ی منه ! وقتی بهم میگن: داداااش.. وبلاگت یدونس.. واسه نمونس..

قشنگ معلومه توهم زدم مگه نه !
اصن یکی نیست بگه تو اگر قیافه ات توانایی اینطوری شدن داره چرا مجرد موندی :)))
✰ دلم واسه این بچه کوچولوهایی که انگشت آدمو میگیرن محکم تو دستشون، تنگ شده، چند وقت پیشا یه بچه ی کوچیک دیدم البته دیگه راه افتاده بود.. بعد انگشت کوچیکو گذاشتم تو دستش.. امممااا... انگشتمو که نگرفت هیچی.. روشم کرد اونور یه اخمی هم کرد تازه فک کنم تو دلش یه ناسزایی هم داشت ب
داشتم جدول حل می کردم، یکجا گیر کردم: "حَلّٰال مشکلات است؛ سه حرفی"
پدرم گفت: معلومه، «پول»گفتم: نه، جور در نمیاد
مادرم گفت: پس بنویس «طلا»گفتم: نه، بازم نمیشه.
♀تازه عروس مجلس گفت: «عشق»، گفتم : اینم نمیشه.
♂دامادمان گفت: «وام»، گفتم: نه.
♂داداشم که تازه از سربازی آمده گفت: «کار»، گفتم: نُچ. 
مادربزرگم گفت: ننه، بنویس «عُمْر»، گفتم: نه، نمیخوره
هر کسی درمانِ دردِ خودش را میگفت، یقین داشتم در جواب این سؤال،▪️پابرهنه میگوید «کفش»▪️نابینا می
سلام
برای پایان دادن کاری خب معلومه اول باید اون کار رو شروع کنی تا تموم بشه و این پست نشانه آغاز به کار وبلاگ Mr-Hacker83.blog.ir است. البته کاری نیست که پایانش را خواهان باشیم و من به نحو خودم خوش آمد میگم یا شما باید بگین، وبلاگ مستر هکر  باتوجه به عنوانش در مفهوم کلی در بر گیرنده یک چیز یعنی فقط هک می باشد، اما میخواهیم بیشتر از مفهوم واژه مخالف یعنی امنیت استفاده کنیم و تمام ترفند و آموزش هایی که در ذهن یک هکر جا دارد رو تقدیم شما کنیم.
نکته آخر این
به روی صفحه سیاه مانیتور جمله ای نقش بست شما امروز میمیرید حرفی دارید؟ پوزخندی زدم و صفحه چت را بستم به شدت عصبانی شده بودم در ذهنم با خودم میگفتم که "با خودش چه فکری کرده. مرتیکه احمق! معلومه که میمیرم! دوساله که در شبکه‌های اجتماعی گفتم که امروز میمیرم، همه میدونند اصلا به اون چه ربطی داره که این حرف‌ها رو می‌زنه" آخر هم از روی عصبانیت مانند دختر بچه های دبیرستانی صفحه چت را باز کردم و شروع کردم به تایپ کردن. طومار بزرگی با این مضمون که مردک
   برگ دلش میخواد از درخت جدا بشه پاییزو بهونه میکنه :/
پ.ن: اینکه داره به هربهونه ای از من فاصله میگیره آزارم نمیده 
فقط دلم میخواد بیاد وباصداقت بهم بگه که منو دوست نداره ازم خوشش نمیاد اونیکه اون میخواد نیستم 
به هرحال حس میکنم وارد بازی شدم که بلد نیستم و معلومه که تهش میبازم 
دلم روشنه به سال جدید
سالی که با حضرت باب الحوائج شروع بشه، معلومه که قراره منبع خیر و برکت باشه. بیاید نسبت به سال جدید خوشبین باشیم و تفال بزنیم.
چقدر قشنگه که لحظه تحویل سال توسل پیدا کنیم و دست به دامن امام موسی بن جعفر بشیم، و رفع همه گرفتاری ها رو از ایشون بخوایم... شده با هدیه کردن چندتا صلوات، با خوندن نماز، با هر راهی که دلمون سبک میشه.
پ.ن. چشمام داره میسوزه، اگه لحظه تحویل سال خوابم برد دیگه خودتون عیدتون مبارک باشه!
پ.ن۲: یه نماز چهار ر
این ساشا سبحانی به صورت پیشرفته بیمار حاد روانی هست.. به شدت افسردگی داره، معلومه به شدت سرش زدن یه دوره ای، نتونسته حل کنه اون مشکلات رو.. و الان داره میریزه بیرون. اینجور ادمها معمولا یکی یا هر دو والدینشون به شدت رفتار بیرونشون با درونشون متضاده و این بچه ها بابت این دوگانگی و عدم ثبات و عدم رعایت والدینشون روانی میشن. همیشه فکر میکردم فقط عسل طاهریان و شاپرک اون دختره کی بود؟ قجری؟ همون که روسری برداشت و الان کردنش مسئول کمپین زنان فلان؟ ف
گاهی کار به این جا میرسه که
دلم می خواد.... ننویسم
فقط مدل خودم باشم
هر چی هم این "خودم" شعاری باشه
.. خب معلومه که خودم بودن سخته
اصلا همین که میام واقعی باشم . همین که میام چشم باز کنم رو به خودم تا کشفش کنم . تا بفهمم رنگ و بوی دنیام رو
چشمم میافته به صفحه رنگی رو به روم  که پر شده از کادوهای تولد،ولنتاین ، show off طوری های جذاب خلاصه .
اون وقت تو از راه می رسی. رنگت پریده .یه قلمو دستت گرفتی. می فهمم که چه بی حوصله ای . اصلا مثل یه سیاه چاله شدی از بس که
۸ ژانویه ۲۰۲۰
بعدا بخون چه اتفاقایی افتاد. هنوز نمیدونیم چرا هواپیمای اوکراینی سقوط کرد. صبح از خبر حمله به پایگاههای امریکا بیدار شدم و خوابم نبرد. از ۸ بیدارم. ولی کم درس خوندم. چاق شدم. اپ ورزشی نصب کردم. مخصوص چربی‌های شکم. هی قهوه خوردم از صبح. از مراسم آقاست. تنبلیم میشد خودم قهوه درست کنم خوب شد اوردن‌.
کلافه شدم. توییتر رو پاک کردم و نصب کردم و پاک کردم. درمورد اینستاگرام یکبار بیشتر اینکارو انجام دادم. مامان زنگ زده تمیزکار برای ساعت
گامبو شدم
گامبو شدم
گامبو شدم
همه میگن عجب بهت ساخته استان جدید و حسابی رنگ و روی تازه پیدا کردی و حتی صدات عوض شده و کاملا معلومه که خوشحالی
و تپلی هم شدی
ولی همه میدونیم که تپلی هم توجیهه! 
گامبو شدم لابد!
خونواده م و بچه ها میگن که گامبویی تو مثل گامبوهای دیگه نیست
گامبوی خوردنیه
چاق و چربی دار نیستی
گوشت داری و ادم دوست داره بکشه همش!
ولی اینها که توجیه نیست!
باید از فردا به جای یه ساعت و نیم، دو ساعت بدوئم.
هم به خاطر گذر سن هست هم به خخاطر دف
سلام
برای پایان دادن کاری خب معلومه اول باید اون کار رو شروع کنی تا تموم بشه و این پست نشانه آغاز به کار وبلاگ Mr-Hacker83.blog.ir است. البته کاری نیست که پایانش را خواهان باشیم و من به نحو خودم خوش آمد میگم یا شما باید بگین، وبلاگ مستر هکر  باتوجه به عنوانش در مفهوم کلی در بر گیرنده یک چیز یعنی فقط هک می باشد، اما میخواهیم بیشتر از مفهوم واژه مخالف یعنی امنیت استفاده کنیم و تمام ترفند و آموزش هایی که در ذهن یک هکر جا دارد رو تقدیم شما کنیم.
نکته آخر این
پیدا کردم خودمو!
جوکر!
من در عمق بسیار شبیهشم فقط براى اینکه جنایت نکنم نقاشى مى کنم. 
قبلنا وقتى به اون حد از جنون میرسیدم گریه میکردم. اما الان سالهاست نقاشى میکنم در اون لحظه. 
خیلى خوب شد دیدمش. به نظرم جوکر خیلى خیلى خیلى باهوش تر بود چون سریع واکنش نشون میداد؛ سریع دست به قلم میشد.
فوق العاده بود. مردى از انتهاى شب. آرام و مهربان اما خسته... چقدر شبیهش بودم... کاش واقعیت داشت و خودمو بهش میرسوندم و بغلش مى کردم. جوکر فقط یه آغوش میخواست...
"دیو
خب عزیزم معلومه که گاهی کم میاری، انرژی های منفی به سمتت هجوم میارن، ولی باید بخودت مسلط باشی. باید آهسته و پیوسته سبک زندگیت رو عوض کنی. هر چی باشه سی و چند سال با این افکار زندگی کردی پس نمی تونی چند روزه از دستشون رها بشی؛ پس بخودت مسلط باش، قدرت کنترل افکار و اخلاق خودت را داشته باشی. نباید عصبانی بشی، نباید اجازه بدی کسی کنترل رفتارت را بدست بگیره. 
من موفق میشم، من قدرت برترم، خدا در وجود من جریان داره، خدا پیشاپیش من گام بر می داره و مسیر
شاید دو هفته یا یک هفته پیش بود نماز شب خواندم.
یادمه همین ماه رمضون قبلی بیشتر حس و حالشو داشتم.
تقریبا مطمئنم که بعضی کارهام باعث شد که توفیقشو تو این روزا از دست بدم.
ولی خب بازم بهت امیدوارم خدا.
ممنون که میذاری بازم با تموم روسیاهیم بتونم امیدوار باشم بهت.
جایی خوندم که گفته بود جوانی که می ترسد خواب بماند و نماز شبش قضا شود ، می تواند بعد نیمه شب یعنی 12 شب به بعد بخونه اون رو.
خوبه دیگه! یه ربع که بیشتر طول نمی کشه!
بسم الله...
آها!
این تیتر پس
«آدم باید به بزرگترها احترام بذاره» از نظر من جزو منفعت طلبانه‌ترین حرفاییه که میشه زد. آیا وقتی از کسی میخوای به بزرگترها احترام بذاره منظورت اینه که اجازه داره به کوچیکترها فحش رکیک بده و توهین کنه؟ معلومه که نه! چیزی که ما در قالب احترام به بزرگترها از دیگران توقع داریم در واقع احترام و ادب و این قبیل مسائل نیست، که اگر بود دیگه حرف از کوچیک و بزرگ بی‌معنی بود. این احترام مورد انتظار در واقع یک جور امتیازِ بدون منطقه که ازت میخواد به صرف
نمیدونم در مورد نیمه عمر نوشته بودم یا نه و جالبیش اینه که حالش هم ندارم برم ببینم که نوشته بودم قبلا در این مورد یا نه 
چیزی که هست اینه که معتقدم هر چیزی یک نیمه عمری داره ( بله بنده چشم بسته غیب گفتم )‌ یعنی دوستی ها یه نیمه عمری دارن احتمالا عشق هم یه نیمه عمری داره، دوست داشتن ها و علاقه های مادی ما هم نیمه عمری داره! اما واقعا تو کتم نمیره که حب مادر به فرزند چرا نیمه عمر نداره این وسط. چیه این مادر که outlier تمام مدلسازی های مغز آدمه. 
این قضی
 
 
ساعت 7:14 دقیقه یکی از صبحهای سرد زمستونی رو نشون میداد. لرزش گرفته بود.عادت نداشت شعله بخاری رو زیاد کنه برای همین پتو رو سفت دور خودش پیچید.
سعی کرد دوباره بخوابه تا شاید خواب ببینه ، یه خواب شیرین.
چند دقیقه ای توی رختخواب جابجا شد تا بالاخره پلکهاش سنگین شد و خوابید.هنوز خوابش عمیق نشده بود که صدای تق تق یاکریم که با زدن به کانال کولر صدای ناهنجاری رو توی اتاق پخش میکرد بیدار شد.
خسته تر از اون بود که بلند شه و یاکریم ها رو پر بده. اما اونها
دیروز (عید) بعد کلاسم حدود ساعت ۴ بود که تصمیم گرفتم برم حرم (نزدیک بود) از دوتا چهار راه قبلش بشدت ترافیک بود.. در حین نزدیک شدن به این فکر میکردم که اگر پارکینگ جا نداشت یه سلام میدم و میرم.. دقیقا جلوی حرم ورودی شیرازی ماشینم تو اون ترافیک خفن خاموش شد و برقشم بکلی قطع شد و دیگه هیچ کاری نکرد!
عکس العمل همشهری های محترم!!!!! بوووووق بوووووووق بووووووووق و.... پرت و پلا...
منم دیدم کاری نمیتونم بکنم پیاده شدم گفتم روشن نمیشه هولش بدین که راه باز شه
ا
فقط دکلره ریزش مو میده؟ آخه این موی مشکی پرکلاغی ای که  روش زده بود قهوه ای سوخته و البته تو پاچه ی من کردن به جای گردویی انصافا موهامو نمیریزونه :) حالا دو یا سه بار هم روغن آرگان اندازه سه چهار قطره به کل سرم زدم که بعید می دونم همچی معجزه ی درجایی بکنه چون اگه میخواست موی من آسیب ببینه قطعا با رنگ می دید درسته؟ 
خوب حالا ضرر رنگ چیه؟ راسته میگن موها رو بیشتر سفید می کنه؟ 
از رنگ موهام ناراضی نیستم خوب معلومه اونی که من نمیخوام نیست ولی حتی یه
میپرسه که "خانوم قد مهمه یا سن؟" متوجه سوالش نمیشم و مکث ‌می‌کنم. یکی از ته کلاس میگه "معلومه که سن". بغل دستیش میزنه تو سرش و میگه "قد مهمه داداش". همهمه میفته و هر کدوم نظر متفاوت میدن.‌ آخرش برای ختم داستان مجبور میشم برای این دو گزینه‌ی بی‌ربط به هم، دو سه بند توضیح بدم و تشویقشون کنم به تغذیه سالم و ورزش! چیزی که برام جالبه نظرات عجیب‌ و فانتزی و ذهن بدون چارچوبشونه. آدم بزرگا ذهن باز و روشن و بدون منطق و محدودیت بچه‌هارو به مرور شبیه به خو
 سلام گایز(نمونه هایى از رید*ن من در زبان هاى پارسى و انگلیسی.. )خب این یه چالش نیست.... یه جورایى... جمع آورى اطلاعاته... امم.. آمار گیرى...(دانش آموز رشته ى تجربى... )خب..... مى خوام بدونم که.... وقتى یکى رو دوست دارین... چه حسى دارین؟ اون حس از کجا میاد؟(معلومه از W.C... )منظورم اینه که چطور مى دونین که دوست دارین یه نفرو؟ منظورم عشق نیست... فقط دوست داشتن معمولى مثل یه دوست... یا... نمى دونم.....خب حالا با رسم شکل توضیح دهید؟خب بگین دیه عه... مى خوام بدونم... اون حس ا
این هفته ی خوابگاه خیلی یه جوری میگذره. از شنبه اش معلومه. با این که تازه از خونه اومدم؛ دلم میخواد زود برگردم. دلم چای خوردنای این موقع و توی حیاط نشستنامونو میخواد؛ نه اینکه الان توی اتاق توی خوابگاه، روی تخت، توی تاریکی، گوشی دستم باشه و عین جغد به سیاهی های دور و برم خیره بشم :)
وقتی به فردا فکر می کنم یه جوری میشم :|
حالا باز الان قابل تحمل تره، دوره ی امتحانا خیلی بدرترم میشه. بچه های اتاقمون امتحاناشون خیلی زودتر از من تموم میشه، من می مون
آقاجون قبل از مرگ تعریف میکرد وقتی زمستون میشد این طرف زاینده رود کار نبود. باید میرفتن اون طرف رود. میگفتن توی سگ سرما، میزدیم به آب. تا سینه هاش آب یخ میرسیده. میخندیدن و با رفیق هاش میگفتن: گرمم شد و گرمم شد...
میگفت: هوی توله سگ، نون حلال اینجوری گذاشتم جلوت، خون من توی رگهاته، توی توله سگ سر هر سفره ای ننشسته ای که بخواهی هر کاری کنی و بخوای پا پس بکشی...
میگفت: پدرم کوه کن بود. کوهو میکند. توریست های فرانسوی رو بردم توی اصفهان و بناهای تاریخی ر
اول با پاسخنامه‌ای که شیدا از توی این کانال‌ها گیر آورده‌بود چک کردم ۳ تا درس اول رو، بعد توی دینی و عربی سر یه‌سری سوال‌ها همش اینجوری بودم که کااااامان این عمرا این بشه! نکته‌شو داشتیم اصلا! بعد با یکی از بچه‌ها که دینیشو صد زده (تازه این آدم خیلی جدی نگرفته‌بوده آزمون رو درس نمیخوند و تازه دو هفته‌ست داره میخونه از بعد قرنطینه!) ازش خواستم بفرسته جواباشو. بعد با اون چک کردم که خب شد ۶۸ درصد از ۴۴ درصد و این یعنی اشتباه وارد کردم :") درسته
چهارشنبه به محمد زنگ زدم . کسی که هر وقت کم آوردم یه جورایی هلم داده به جلو.
بهش گفتم محمد من دیگه خسته شدم . توی 25 سالگی باید ازدواج کنم ؛ ولی نمیتونم . حالا با ارشد فلسفه ، سربازی نرفته ، بدون کار ... باید چ کنم ؟ میگه خدا روزی رسونه ، میگم برمنکرش لعنت ولی خب کسی قبول میکنه با این شرایط من؟
 
خدایا دلم گرفته ، میخوام ازدواج کنم ، ولی نمیتونم. حتی با این شرایط نمیشه عاشق شد.
 
گفتم این آغاز پایان ندارد
عشق اگر عشق است آسان ندارد
 
گفتی از پاییز باید
شش سال پیش در همین روز در اصفهان نوشتم:
افسانه‌ها را دوست دارم. اول که باهاشون روبه‌رو میشم، نیتم فقط خواندن و لذت بردنه ولی اونها توی ذهن و روحم می‌مونن و بعد در شرایط مختلف متوجه می‌شم که دارم موقعیت خودم در اون مقطع را با استفاده از اونها بازسازی می‌کنم.امروز به دلیلی خیلی به هم ریخته و آشفته و ناامید شدم، کنار زاینده‌رود خشک قدم زدم. افکارم جهت مشخصی نداشت. خودم را بهشون سپرده بودم و اونا منو به این سو و آن سو می‌کشیدن. یکدفعه خودم را د
خب اینجورکه معلومه زوردنیای MATRIXازفرزندنئوهم بیشتره.این حرف پیشگودررابطه باآینده دنیایMATRIXبودعصری که انسان هادرآن کشت میشدندبدست ماشین هایی که نسل انسان ساخته شده بودشبیه سازی DNAرخ مینمود.
باران جای خودرابه برف داده بودزایان درسرماویخبندان فرورفته بود.
فصول مختلف موجب ایجادنقص هایMATRIXمیشدند.این فصول درهرنقطه جغرافیایی سیاره زمین موجب نوسانات گرمایی وسرمایی دراپراتورمرکزی سیاره زمین میگردید.ازنگاه پیشگودنیاباانسان یابی انسان زمانی
ویژگی‌های انسان کامل از نظرحضرت آیت‌الله بهجت:کمال انسان در عبودیت است، و
سبب عبودیت، ترک معصیت در اعتقاد و عمل است. فردِ کامل، مرشد است و در این
عصر، [فرد کامل]، ولی عصر عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف است؛ و طریق رسیدن به
ارشاد او، ادامه توسلاتِ معلومه است از قبیل: زیارات مأثوره از روی صدق و
با عدم تردید و نماز‌های آن حضرت و همه تحبّبات (اظهار دوستی) به خدا و
دوستان او.
منبع وبسایت:https://www.fardanews.com
چارت های بیلبورد تا هفته ی منتهی به 14 مارچ آپدیت شد ..لیست رتبه بندی آلبوم ها :.1. Map of The Soul: 7 (BTS)2. Love Yourself: Answer (BTS)3. Map of The Soul: Persona (BTS)4. SuperM: The 1st Mini Album (SuperM)7. Love Yourself: Tear (BTS)11. The ReVe Festival: Finale (Red Velvet)12. You Never Walk Alone (BTS)13. Kill This Love (BLACKPINK)15. BTS World (BTS
 
پ.ن: ام چیزی بگم یا معلومه؟!:)
تنهام...ساعت هاست که تنهام...امشب بله برون عمه ست.ولی من نرفتم.بابا ازم دلخور شد وقتی گفتم اینجور مجالس جای بچه ها نیست...نمی دونم از چی دلخور شد وقتی حقیقتو گفتم؟ دلخور شد نرفتم...ولی به خاطر عمه نرفتم، به خاطر همشون ،چون اصلا آدم نقش بازی کردن و لبخندای الکی نیستم این روزا..واقعا نمی تونستم.
برای عمه خوشحالم.چون حالش خوبه.معلومه که خوشحاله و از انتخابش راضی و مطمئن.منم دعا می کنم همینطوری باشه ولی...فک نکنم خودم بتونم هیچوقت هیچکسی رو به این عنو
سرم رو برمی‌گردونم و اون گوشه می‌بینمش. خیلی دوره، خیلی‌خیلی دور و حالا حالاها مونده تا به این نزدیکی‌ها برسه؛البته هرقدر نزدیک شه بازم اندازۀ یه دنیا ازش دورم. مثل اونایی که تا چند لحظه پیش می‌دیدم تو چشم نیست. دیگه به بقیه توجهی ندارم، سر تا پا چشم می‌شم و نگاه و حسرت. از اینجا نمی‌شه درست تشخیص داد داره گریه می‌کنه یا می‌خنده؛ اما معلومه داره می‌سوزه تا ستاره بمونه. خب خودزنی مدل‌های مختلف داره دیگه؛ ولی همه‌اش از عمق وجودمون نشئت
نوجوانی شهیدعلی رضا کریمی 
بعد از ماجرای بنی صدر، یک روز با بچه ها، سر قضیه نافرمانی بنی صدر از امام، خیلی بحث کردیم، دیدم علی رضا یک گوشه ای ایستاده و با حالت خاصی به ما نگاه می کنه، مثل این که داشت با نگاهش مطلبی را به ما می گفت. رفتم پیشش و گفتم : چیزی شده؟ گفت:(( می شه بگید سر چی دارید بحث می کنید؟! خدا به ما ولایت فقیه داده، ما رهبر داریم، راهمون معلومه، هر چی آقا فرمود همونه، ما باید اطاعت کنیم. این بازی های سیاسی بد نیست، اما خیلی دور و بر ای

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها