نتایج جستجو برای عبارت :

عمرا معاینه نمیکردم :|

بعد از وصل شدن نت میرم یه مدت طولانی 
و بعد کنکور شاید برگردم شاید هم نه 
بستگی داره که چی پیش بیاد 
اگر اون چیزایی که انتظارشو دارم انفاق بیفته برمیگردم 
اما اگر نه عمرا دیگه بنویسم 
عمرا 
عمرا 
عمرا 
+شاید براتون اصلا مهم نباشه اما من اینجا اینو نوشتم که بعدا دوباره اومدم ببینم و برام تجدید خاطر بشه که چه تصمیمی از قبل گرفتم 
+اهنگ جرزن از البوم ۴۲۰ الان حسش عالیههه
دانلود آهنگ جدید شاهین بنان با نام عمرا
Download New Music Shahin Banan – Omran
شاهین بنان عمرا
 
دانلود آهنگ جدید شاهین بنان عمرا با لینک مستقیم
 
متن آهنگ عمرا از شاهین بنان
 
رفت و سراغم نیومد دنیا بازم کارشو کرداون که دلم میره براش نشونه گرفت قلبمو زدبی تو بده بده حالم جمعه توی دلم غمای عالمتو که نباشی نمیخوام دنیارم
♪♫♪♫♪
دیگه عمرا تا آخر عمرم بعد تو من عاشق شمدیگه عمرا بدون تو عمرا اون آدم سابق شمدبگه خستم من از همه خستم بی تو ته بن بستمدیگه بستم به ر
به هر چی اعتقاد داشته باشم، کاهش قیمت خودرو رو عمرا باور نمی کنم. ای کاش ماشین قیمتش برسه به همون 50 میلیون واقعی، حداقل حقوق کارگری بشه 3 میلیون تومن و بنزین هم بشه 4 هزار تومن
مطمئنا اینجوری برای همه بهتره هرچند که چندماه اولش سخت پیش میره
کار و درآمد طبیعی باشه، رشد هم اتفاق میفته
#فیلم_کوتاه قابلمه
بچه کجایی؟ ایرانکشورت؟ ایرانپدر و مادرت؟ ایرانیاصالتت؟ ایرانآرزوت؟ سربلندی ایرانمردم کدوم کشور دوست داری؟ ایرانغنی‌ترین تمدن؟ ایراناولین رشد در علم و طب و نجوم و...؟ ایرانپس چرا یه کاری می‌کنی که ایران باشکوه بشه ایران وابسته؟من؟ عمرا! جونمو برای ایران می‌دم!✌️تو؟ عمرا!یه جنس می‌خوای بخری با انتخاب خارجی و تعریف زیادی که از کار دست اونا می‌کنی، با تخریب و تحقیر جنس و توان و کارگر ایرانی...آقا نگو نگو ما رو خجالت نده!
متن ترانه آرمین آراد به نام عطر موی خیس

میزنه دلم باز به هوات بیرونزده نم بارون رو‌ تن تهرونعطر موی خیست وای شهر و پر کرده وبگو دلمو میخوای بگو باش راه میایمن مست شراب دست ساز نگاتممن دیوونه ی اون چشمای سربرانممن نفس ندارم تو هوام نباشیعمرا اگه بذارم از دل من جدا شیلابلای موهات دست منه شونهعشق تو جنونه دلم یه دیوونهرنگ ناز چشمات تیره و روشنچیکارنکردی تو با دل منمن مست شراب دست ساز نگاتممن دیوونه ی اون چشمای سربرانممن نفس ندارم تو هوام نباش
خدایاااا شکرت!!!
میس آزی پیاممو جوا بداد. نوشته نمیخواد شنبه بیای خودمون بهتون زنگ میزنیم. 
اخیش خیالم راحت شد...
عمرا که تماس شنبه و یکشنبه اشون رو من جواب بدم. 
من دیگه یک دقیقه هم بدون پول و قراراد نمیرم اونجا 
مگه مغز خر خوردم؟؟؟؟!!!!!!!!!!
وقتی با خودم فکر میکنم که یه زمانی من و خواهرم با آهنگ «عمرا اگه لنگه‌ام را پیدا کنی» شادمهر عقیلی، فاز می‌گرفتیم و هِد می‌زدیم و فکر میکردیم که خیلی باحالیم؛ دلم میخواد هیچوقت دیگه با خودم درباره گذشته فکر نکنم.
دختر، گذر زمان عجب چیز عجیبیه!
حدود نیم ساعته که در صف انتظار پزشک متخصص هستم. نکته ای که کشف کردم اینه : انگار مردم می‌ترسن یهو نوبتشون بشه، ولی دکتر فرار کنه یا منشی اسم اونا رو نخونه! به همین دلیل جلوی در اتاق دکتر یا میز منشی ازدحام می‌کنن و عمرا متفرق نمیشن!
من داکوتا جانسون رو خیلی دوست دارم.
قیلنا هم عکسشو گذاشتم اینجا،
 
دختر خوشگل، ناز، دوست داشتنی، و خوش هیکلیه.
 
فقط یه مشکل که من میبینم اینه که بعید میدونم این در زندگی زناشوییش به جایی برسه.
 
این باید بره زن دوم این پسره توی فیفتی شیدز آو گری بشه.
یعنی عمرا این رو مردی تحمل کنه.
کدوم بی شرفی شایعه کرده بود شص تومنه؟!
شونزده و دویسته
من هر شایعه ای رو تحمل میکنم اما شایعه های مربوط به موز رو عمرا
من روش حساسم..
چطور جرئت میکنین؟! 
این هممممه میوه
چرا به موز بدبخت من حمله میکنید؟! 
واقعا که! 
کو اون همه شرافت و انسانیت و عطوفت و مروت؟ ها؟ 
این دفه ی آخریه ک میگذرم 
 
کی فکرش و میکرد شهری که برف تاریخی ۸۳ و بعدشم ۸۶ و پشت سر گذاشته حالا با نشستن کمتر از ۱ متر برف این چنین به عصر دایناسورها برگرده؟
من که فکرش و نمیکردم و عمرا انتظار نداشتم ملت همیشه در صحنه باز هم میون این بلبشو شروع به راهپیمایی کنن و گلوله برفی بر دهان امریکا بزنن .
منتظر حضور پرشور ملت غیور پای صندق های رای هم خواهم بود . رای من که صد در صد راننده لودر هستش . 
 
دچار تکرار شدم ، هیچ چیز تازه‌ای نیست ، البته به جز غم ، که هربار یه جور تازه‌ای رو دل ادم فرود میاد ، باقی چیزا تکراریه ، هیچ حرف تازه‌ای ندارم که بگم ، شش ماه دوستم رو ندیدم و هفته‌ی دیگه قراره ببینمش،اما مطمئنم بعد اینهمه مدت هم که هم رو ببینیم ، چیز تازه‌ای برای گفتن نداریم ، یه دیدار کسالت بار مثل وجه‌های دیگه‌ی این زندگی کسالت بار.
دیروز صبح‌کار بودم ، ساعت شش و نیم تو خیابون بودم و اولین کسی بودم که رو برف‌های خیابون پا میذاشتم. ده
استاد یکی از دروس آز عوض شده بعد انقدر کوچولو و بامزه است که من عمرا به ذهنم می‌رسید استاد باشه تهش میگفتم دانشجوی ترم ۶ باشه خلاصه که خیلی گوگولیه بعد این گوگولی جان امروز گفت وقتی کارشناسی بوده استادش همین استاد استندآپ کمدی بوده و خب باعث شد تصمیم بگیرم هفته دیگه دوشنبه برم از اوشون بابت تربیت چنین استاد گوگولی‌ای تشکر کنم!
عمرا بشود بشر امروز را فهمید ...عمرا تر بشود امروز را فهمید...تند تند قصه ورف می خورد هر حادثه بدون این که اصراری داشته باشد به حادثه قبلی ربط داشته باشد بشر را طوری غافلکیر می کند که بشر طفلکی بیچاره برایش راهی نمی ماند جز این که بنشیند سر جایش
این روزها همه بشر را سرکوب می کنند همه دیکتاتور شده اند
امپراطوری رسانه ای یکجور 
امپراطوری اقتصادی یکجور 
امپراطوری مدرن کله شیطان قورت داده ی علمی هم به انواع جورها
با این همه امپراطوری  این ملک کوچک
بسم الله مهربون :)
 
در حالی که شما در خواب ناز به سر میبرید، یا در کنار خانواده صبحانه نوش جان میکنید یا خوشحال و شاد و خندان میرید سر کار و دانشگاه، بنده یک ربع مورد شست و شوی استاد واقع شدم ^.^
حالا چرا؟ اول صبحی مریض نبود، به یکی از پسرای کلاسمون گفت بیاد به عنوان مریض آماده شه معاینه ش کنیم. اونم ریلکس پیرهنش رو درآورد دراز کشید روی تخت. استاد هم به من گفت بیا معاینه کن =||||||
گیج و ویج مونده بود چکار کنم. بهش گفتم معذبم استاد. گفت چی؟ معذبی؟ و د
یکی از تصمیمات مهم زندگیم قطع ارتباط با آدم های سطح پایینه مثلا همین دوستم مها !
وقتی که گفت به من پراید نمیاد ,اصلا عمرا پشت پراید بشینم ,کلاس نداره, با احساساتی که خدشه دار شده بود با خنده بهش گفتم اره به تو پراید نمیاد ,وانت بار یا نیسان آبی میاد(خیلی چاقه)

از وقت نشناسیش هم بسیار ناراحتم اینکه من حاضر میشم میام دم خونشون ولی میبینم هنوز حاضر نشده و باید پشت در منتظر بمونم از خودم میپرسم چرا باید این دوستی ادامه بدم?
عمر این دوستی هم داره سر م
#یادش_بخیر
مهدی دست فرمونش خیلی خوب بود اما تیز میرفت . من برعکس مهدی خیلی رانندگی ملایمی داشتم و دارم . هر بار با هم جایی میرفتیم به خدا نزدیکتر میشدم !!! از بس صلوات و آیه الکرسی میخوندم . 
یه بار مهدی اومد پیشم گفت اسم 124 هزار پیامبر رو بلدی. ؟!!! گفتم عمرا اگه بلد باشم . گفت برو یاد بگیر لازمت میشه . گفتم چرا . 
گفت قراره با هم بریم اصفهان .....!!!

شهید راه نابودی اسرائیل
شهید محمد مهدی لطفی نیاسر
چرخ گوشتمون رو گذاشته بودم تو دیواریه بنده خدایی که بیمارستان کار میکرد اومد چرخ گوشت رو ببینه،در رو که باز کردم دیدم از یه ماشین مدل بالا پیاده شد پیش خودم گفتم طرف وضعش خوبه حتماخلاصه چرخ گوشت رو فروختیم بهشوقتی رفت از رو رفتارش پیش خودم گفتم بهش نمیخوره این ماشین واسه خودش باشه،یعنی با این رفتار عمرا به این ماشین رسیده باشهبعدا متوجه شدم گوشت کوبش رو فراموش کردم بهش بدمیه جا دیگه قرار گذاشتیم و گوش کوب رو براش بردم این سری با پراید اومد.
نمیدونم از چه موقع شروع شد...
اما هر وقت خواب می بینم توی نیمی از خوابهام یا در حال فرارم.. یا میخوان منو بکشن.. یا من میخوام یکی رو بکشم..!!
خیلی وقته از این خوابها میبینم.
خواهرم چند روز پیش گفت کتاب رمان میخونی؟
گفتم آره.
گفت پس از همونه.
گفتم چه ربطی داره؟ رمانی که من دارم میخونم عاشقانه س!
گفت همون که من میگم.
امروز ظهر که کتاب خوندم و خوابیدم واقعا خواب یکی از شخصیت های داستان رو دیدم!!
حالا میخوام دقت کنم ببینم واقعا از کتاب خوندنه؟؟
اگه هم باش
راستش نمیدونم دوستم داره یا نه، خیلی درگیرش شدم، باید بگم که دوسش دارم و در واقع اینکه بفهمم اونم دوستم داره برام مهمه واقعا، همه چی از چشم تو چشم شدنی شروع شد که دو دقیقه طول کشید، یعنی نه مثل سریال ها. 
داشتم در رابطه با موضوعی بهش توضیح میدادم و به صورت اتفاقی دو دقیقه ی تمام به چشم هاش خیره بودم، و از همون جا ازش خوشم اومد. شاید مثل بچه های نوجوون به نظر برسه اما نمیدونم منی که دهه هفتادی هستم چرا این طوری عاشق شدم؟
پسر مغروری هستش، با ا
گاهی هم اینجوری میشود. نشسته ایم در ملکوت خودمان و حس می کنیم چقدر خوب بوده ایم... چقدر جفا رفته به ما. چقدر سخت گذشته.
در
چنین حالی با خودم بودم. پرسیدم خدا جان! جایی که ایستاده ام صحیح هست؟
گفت: وَلَا تُصَعِّرْ خَدَّکَ لِلنَّاسِ وَلَا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ
مَرَحًا إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ.
 
+ و از مردم [به نخوت] رخ برمتاب و در زمین خرامان راه مرو که خدا خودپسند لافزن را دوست نمى دارد.
+
خیلی جاها فکر کرده ایم خوبیم...
فقط دلم میسوزه از اون همه زور زدن ها برای انتخابات و متقاعد کردن مردم که ذره ذره باید تغییرات ایجاد بشه و اینکه شعور بیاد جای شور!
من یکی اگر میدونستم قراره اینطوری بشه عمرا یک لحظه اون زحمت ها را به خودم هموار نمیکردم! بیست ساله که حداقل من یکی خودم را الاف این روشنفکربازی ها کردم!
اقا بگو چی شد. من دوتا از منابع کنکورمو که پیدا نمیکردم تو قفسه دیدم ذوق مرگ شدم ازشون خواستم برام نگه دارن تا فردا براشون واریز کنم. اینقدر خوشحالم که باورت نمیشه. فلسفه ی نقادی کانت دیگه عمرا پیدا میشد. خلاصه که منو اینهمه خوشبختی محاله محاله محاله :))))) دستشون درد نکنه برام نگه میدارن خدایی. از قفسه کتابایی که نیستو میشه خرید. رو اینجا بزنین پیجش باز میشه. 
این که ندونی این آخرین خداحافظیه از این که این آخرین خداحافظیه خیلی غم انگیز تره. و جالبش اینه که هر کودوممون هزاار تا از این ها تو زندگیمون خواهیم داشت. امان از مهم هاش.
--
ساعت یک و چهله و خوابم نمیبره؛ همیشه کقتی تا این وقت نمیخوابم هورمونای خوابیدن مغزم دیگه ترشح نمیشن :))) به دیوار زل زدم زوور میزنم بخوابم::)))) اخه از بخت بد باید ۸ صبح پاشم برم دندون پزشکی، بعدش ک برگردمم از ۲ باید برم اموزشگاه، احتمالا بعد اونم باشگاه، پس کی درس بخونم هان هان
من به عنوان کسی که علمی کاربردی درس خونده اصلا به کسی توصیه نمیکنم بیاد دانشگاه علمی کاربردی
من خودم بنا به دلایلی مجبور شدم بیام علمی کاربردی و الا عمرا همچین انتخابی نمیکردم
برای کاردانی سمنان قبول شدم و برای کارشناسی با یه نفر فاصله نتونستم تهران قبول شم
خلاصه که اگه آینده تحصیلیتون براتون مهمه نیاید علمی کاربردی
احساس میکنم بازدهیم کمه ، صبحا خیلی سختمه زود بیدار شم و امروز صبح برای اینکه بیدار بمونم و خوابم نگیره وسط درس مجبور شدم همش دست و صورت و پامو آب بزنم ولی نمیذارم این روندم متوقف بشه بالاخره بعد چند بار استارت زدن یه جا موتورم روشن میشه و مغزم دست از لجبازی برمیداره ، یه نفری میدونه که از من لجباز تر تو دنیا نیست و من حتی لجباز تر از خودمم .
دوشنبه ها و پنجشنبه ها میرم پیاده روی ولی به نظرم کافی نیست از طرفی دوست ندارم برم باشگاه چون اطرافیانم
مامان و بابام بچه هارو سپردن به من و گفتن ببرشون پارک
من
خلاصه توی رودربایستی با مامان و بابا و خانم و آقای مهمون گیر کردمو بردمشون.
توی فروشگاه که نمیگم چه آبرو ریزی شد:) رقصشونو هم نمیگم.
 
توی جاده هم هی میگفتم بچه ها سریع بدوید رد بشیم. 
اونا هم مثل حلزون رد میشدن‌.
 
خلاصه توی پارکم نمیگم که با یکی بزرگتر از خودشون دعوا کردن و نمی گم کلی خسته‌ام کردن.
 
خوش گذشت، خوب بود، ولی من دیگه توبه کردم از بچه بردن به پارک
 
 
دنبال اردک ها کرده بودن،
امروز برنامه اینه فعلا زبان میخونم انگلیسی چون تمتحان دارم یه چند ساعتی اینجوری میگذره بعدشم کتابمو میخونم با فرانسه. قول میدم زیاد نخوابم. هیچیم شبیه سونتاگ نیست. چه رویاها که داشتمو با این وضعیت عمرا بشه :(((( مائده لعنتی باید خودتو تغییر بدی. مهم نیست چقدر اوضاع مزخرفه و تو چه گرفتاری مسخره ای گیر کردی کاراتو باید تحت هر شرایطی انجام بدی حتی کم کم. خورد خورد. من میرم فعلا زبان میخونم شبم مینویسم چیکارا کردم امروزو روز اول در نظر بگیریم انگا
دیروز منطق داشتیم 
خیلی از این دبیر بدممممم میاد 
زیادی احساس راحتی میکنه باهامون 
منم همش باهاش سر لج دارم 
دیروز گفت خانوم برومند 
گفتم بله 
گفت میدونی عموم و خصوص من وجه یعنی چی؟؟؟
گفتم شما خودتون جواب سوال میدونید؟
گفت بله 
گفتم خب پس چرا از من میپرسین؟
کلاس رفت رو هوااا 
عصبی شد خواست از کلاس بیرونم کنه که 
یکی از دوستانم گفت رویا جواب منطقی به شما داده ، پس با این حال کارتون بیمورده!!
بقیه هم مهر و تایید و امضا زدن 
این شد که نتونست از ک
دیروز منطق داشتیم 
خیلی از این دبیر بدممممم میاد 
زیادی احساس راحتی میکنه باهامون 
منم همش باهاش سر لج دارم 
دیروز گفت خانوم برومند 
گفتم بله 
گفت میدونی عموم و خصوص من وجه یعنی چی؟؟؟
گفتم شما خودتون جواب سوال میدونید؟
گفت بله 
گفتم خب پس چرا از من میپرسین؟
کلاس رفت رو هوااا 
عصبی شد خواست از کلاس بیرونم کنه که 
یکی از دوستانم گفت رویا جواب منطقی به شما داده ، پس با این حال کارتون بیمورده!!
بقیه هم مهر و تایید و امضا زدن 
این شد که نتونست از ک
بالاخره بخش اول بدایة الحکمة رو تموم کردم. هوووراااا. زبانم که مرور بود بیشتر فردا درس سه رو جلو جلو میخونم. صبح قراره برم دکتر برای گوشم. بعضی وقتا تیر میکشه. و احساس میکنم ضعیف تر شده :( میبینی ادم همیشه درگیره. امیدوارم ضعیف تر شدنش توهم من باشه.  شام خوردم حموم نمیتونم برم باید نیم ساعت بگذره بعد برم حموم فردا صبح زود باید برم بیمارستان امیر اعلم اگه درست نوشته باشمش. کاش خود دکتر خرسندی بیاد. خیلی تعریفشو شنیدم اما اگه بگه جراحی کن عمرا انج
سر مسابقات تنیس ویمبلدون کل کل کردیم که کی میبره جوکوویچ بود و فدرر که من گفتم جوکوویچ ببره ایشالا نمیدونم چرا اینو بیشتر دوست دارم. که آقا زد و جوکو جان تنیس ویمبلدون رو برد. تا حالا واسه هیچ ورزشی انقدر شادی نکرده بودم خیلی خوب بودن جفتشون. 
نه که من ورزش دوست باشما نه بس که تلویزیون برای وقت تفریح ما برنامه های مفرح داره مجبور شدیم بزنیم شبکه ورزش ببینیم کی کیو میبره یکم حرص بخوریم و شادی کنیم! 
ماشالا چقدم باکلاس و پولدارن! 
اونجا که تماش
سر مسابقات تنیس ویمبلدون کل کل کردیم که کی میبره جوکوویچ بود و فدرر که من گفتم جوکوویچ ببره ایشالا نمیدونم چرا اینو بیشتر دوست دارم. که آقا زد و جوکو جان تنیس ویمبلدون رو برد. تا حالا واسه هیچ ورزشی انقدر شادی نکرده بودم خیلی خوب بودن جفتشون. 
نه که من ورزش دوست باشما نه بس که تلویزیون برای وقت تفریح ما برنامه های مفرح داره مجبور شدیم بزنیم شبکه ورزش ببینیم کی کیو میبره یکم حرص بخوریم و شادی کنیم! 
ماشالا چقدم باکلاس و پولدارن! 
اونجا که تماش
سر مسابقات تنیس ویمبلدون کل کل کردیم که کی میبره جوکوویچ بود و فدرر که من گفتم جوکوویچ ببره ایشالا نمیدونم چرا اینو بیشتر دوست دارم. که آقا زد و جوکو جان تنیس ویمبلدون رو برد. تا حالا واسه هیچ ورزشی انقدر شادی نکرده بودم خیلی خوب بودن جفتشون. 
نه که من ورزش دوست باشما نه بس که تلویزیون برای وقت تفریح ما برنامه های مفرح داره مجبور شدیم بزنیم شبکه ورزش ببینیم کی کیو میبره یکم حرص بخوریم و شادی کنیم! 
ماشالا چقدم باکلاس و پولدارن! 
اونجا که تماش
میگم این قدیما چقدر همه چی از همه لحاظ قشنگ بوده!! 
مثلا همین شعر و موسیقی رو شما ببین 
صبح تا شب موسیقی قدیمی مهم نیست کی .. مرتضی.. بیژن... معین... حمیرا و ..شجریان .. اصفهانی.. ناظری ها و ...  پلی باشه عمرا اگه خسته بشی! 
ولی امان از اهنگ جدیدا! انقد بی سرو تهه که خود من شخصا دو دیقه نمیتونم تو یه فضایی باشم این خزعبلات هم پلی باشه!!
خدایی این اهنگ بانوی شرقی فرشید امین رو گوش کنین سراسر لطافت و نازه! 
http://dl.myyazd-music.ir/Single/1397/Azar/16/Farshid%20Amin%20-%20Banoo.mp3
چی شد که
دانلود آهنگ شایان قاسمی عمرا واسه تومیزنه قلبم اومدی تو دلم کم کم نمی تونم ... دلم دیگه غیر تو کسی رو بخوادش عزیزم میمیرم غمو تو چشات ببینم سرتعاشقی بدون دیگه تو عمرن. ♫♫♫. آخه عمرن عمرن عمرن دلم دیگه غیر تو کسی رو بخوادش. ♫♫♫. عزیزم میمیرم غمو تو چشات ببینم. ♫♫♫. سرت رو شونم بزار تا آروم بگیرمعزیزم میمـیرم، غمو توو چشات ببینم…♯♫♪. سرِت رو، رووو شونم، بذار تا آروم بگیرم…♯♫♪. #ملودی و ترانه: شایان قاسمی. تو مالِ منـی!! به همه بگو
اول با پاسخنامه‌ای که شیدا از توی این کانال‌ها گیر آورده‌بود چک کردم ۳ تا درس اول رو، بعد توی دینی و عربی سر یه‌سری سوال‌ها همش اینجوری بودم که کااااامان این عمرا این بشه! نکته‌شو داشتیم اصلا! بعد با یکی از بچه‌ها که دینیشو صد زده (تازه این آدم خیلی جدی نگرفته‌بوده آزمون رو درس نمیخوند و تازه دو هفته‌ست داره میخونه از بعد قرنطینه!) ازش خواستم بفرسته جواباشو. بعد با اون چک کردم که خب شد ۶۸ درصد از ۴۴ درصد و این یعنی اشتباه وارد کردم :") درسته
بعله، امشب فهمیدم فقط یه هفته وقت دارم برای پروژه ای که هنوز عنوانش رو هم درست و حسابی انتخاب نکردم؛ پروپوزال بدم. وگرنه واحد پروژه ام حذف میشه و از اونجایی که ادعای فراغت هم کردم ترم دیگه نمی تونم هیچ درسی بردارم و میوفته ترم بعد تر. در حالی که برنامه هایی که بره خودم ریختم و الان وسطاش هستم یه جورایی؛ کلا میره رو هوا. کل هزینه و زحمت و تلاش و ... در آنی دود میشه.
الان من دچار بی خوابی نشم. کی باید بشه. باورم نمیشه 3 ساعت پیش که خبر نداشتم از خواب آ
 
 
صبحی تلفن خونه زنگ خورد و منم که عمرا تلفن جواب بدم. تلفنو جواب دادم و یکی گفت: خانیم مهرنیا آدرست کجاس برات قهوه آوردم.من: ااااااا
یه ده دقیقه وسط کوچه ایستادم تا آقاهه اومد و دیدم تو دست و بالش هیچی نیست یکهو بلند شد و یه نایلون داد دستم و گفت بابک فرستاده .بعلی و اینگونه بود که ما اول صبحی سورپرایز شدیم با یه بسته ماسالا البت نبات تو دلمون حل شد از داشتن آقامون که از یه کشور دیگه فکر حال خوب کنی ماست.بابی تو محشرییییییییییییییییییی 
 
پیش بینی سیاست،
از اول هم برای من دشوار بود.
ولی این روزا به قدری برام پیچیده شده،
که پلکها و ابروهام همیشه میریزه هر وقت که اخبار سیاسی میخونم.
یادمه مفسرین بزرگ ایرانی و غیرایرانی میگفتن که کاناداییا (احتمالا منظور خود ایرانیای کانادا بودن) میخوان به محافظه کارها رای بدن،
و عمرا اگه به لیبرال ها رای بدن.
امروز حزب محافظه کار در اقدامی از جاستین ترودو (که از لبیرال هاست) و نخست وزیر کنونی کاناداست، حمایت کرد،
و پشمهای من ریخت. ترودو حداقل ظا
هزار سال منتظر یه اتفاق خوب باش ، عمرا اگه اتفاق بیفته!بعد اتفاق هایی که اصلا احتمالش رو نمیدی بیفته ، چنان طوری از اون بالا میوفته رو مَلاجِت که دیگه نمیتونی راه بری.
یه توصیه برادرانه می کنم بهتون.جزئی از جامعه منتظر نباشید.هیچ کس قرار نیست بیاد . قرار نیست یکی  بیاد و زندگی ما رو گل و بلبل کنه و با انتظار هیچ چیز درست نمیشه.در مواقع سختی ،  یکی از راه های تسکین روح ، پناه آوردن به واژه انتظار هست  ولی انتظار مثل ماده مخدر میمونه و جز توهم و تب
(اوپننیگ)
وا آخرین...آخرین ضربه...از تمرین مرگ من...تواین تمرین...خیلی زخما خوردم...آخرین زخمم...عشقم بود...آخرین زخمم...تنها دوستم بود... اما وقتی...چشمام باز شد...گوشام باز شد...فهمیدم...تنها عشقم...تنها دوستم...یه تنفره...یه دشمنه...شاعر:خودمکاراگاه
خب اینم از این به قولم وابسته بودم.مقدمه چینی نمیکنم.مارینت/لیدی باگای باباااا.یکی اون دیونه خرابکارو بگیره!!!کت نوار اینو گفت.من گفتم:فکر کنم اسمش موریارتی باشه.بیخیال.بریم بگیریمش!!!!!!!! کت نوار از قدرتت است
از تمام امروز فقط یک ساعت سر پا بودم...باقیش همه به خودم استراحت دادم...
ظهر که رفتم توی اشپزخونه...داشتم اشپزی میکردم که همخونه گیاه خوار هم اومد...
داشتم گوشت رو جدا میکردم که بریزم توی قیمه که چشمش افتاد سمت قابلمه....
بدجنسی بود اما گفتم به درک که گوشت رو دید و شاید حالش بد شه...
مگه من مسلمونم بقیه همه چیزو میپوشونن که حال من خوب باشه؟
باقی روزم فقط حرص خوردم...
دوستای سابقم پیام دادن یه دختری اومده خیلی مثل تو هست...یکیشون گفته فقط اخلاقش مثل تو ه
وقتی شوهر کنم عمرا عکس شوهرمو همه جا بذارم :|||| ( منظورم کاملا با اینستاست ! ) 
+ دختره ( یکی از دوستای قدیمیم ) از وقتی ازدواج کرده نان استاپ عکس شوهرش یا استوریه یا پست ! 
بابا حاجی ! چرا اخه ؟
ازدواج کردی باشه اوکی ، شوهرت خوش قیافه ست بازم باشه اوکی یه پست دو پست نه دیگ انقدر ... به خاطر خودتون میگم ! 
بعد جالبیش اینه که پیجش پرایوته و عکس شوهرشو تنها میذاره ... بعد از اون ور خواهرش بدتر :| یه مدت استوری هرشبش این بود که ما و داداش محسن ( شوهر خواهرش ) ف
گفتگوی ریچارد وودوارد با رابرت ادمز ، ترجمهٔ غزاله هدایت ، حرفه عکاس ۱۵
خب یه یک ساعتی هست بیدار شدم. اگه اون دو ساعت رو نمیخوابیدم عمرا میتونستم امشب رو بیدار بمونم. الان میخوام این گفتوگو رو بخونم. بدیش اینه پی دی اف هست و پیرینت نگرفتمش اما اشکال نداره. ۴ صفحه بیشتر نیست. بعد این که میخواستم کتاب اکران اندیشه رو بخونم اما دلم خواست کتاب گفتگوی رولینگ استون با سوزان سونتاگ رو دوباره بخونمش بعد این اکران اندیشه رو شروع میکنم. مها امشب بیدار
میشا: شقایق بیا بخواب دیگه عین جنازه رو مبل ولویی!خنده ای کردم و رفتم لباسم رو عوض کردم و رفتم تو رخت خواب و خزیدم زیر پتو....پتوم سرد شده بود و منم عشق میکردم.......دوباره رفتم تو فکر.....اون موقع داشتم فکر میکردم چطوری به مامانم بگم که ناراحت نشه و دعوام نکنه ......پاشدم رفتم سر یخچال و به نتیجه ای نرسیدم و در یخچال رو بستم! مادرم همیشه میگفت:مامان: این یخچاله یا کاروانسرا؟!خب راست هم میگفت. دوباره نشستم رو مبل و غرق در افکارم بودم که یکی دو دستی شونه ا
سریالِ آنتالوژی «عشق، مرگ و رُبات‌ها» منهای دو-سه‌تا اپیزودِ قوی و کیفیتِ هنری و فنی حیرت‌انگیزِ انیمیشن‌هایش، در کل مجموعه‌ای از ایده‌هایی هدررفته‌ است.
«عشق، مرگ و رُبات‌ها» به‌طور همزمان یکی از هیجان‌انگیزترین و رضایت‌بخش‌ترین اما ناامیدکننده‌ترین سریال‌های اورجینالِ نت‌فلیکس است. این سریال شامل تمام خصوصیاتِ مثبت و منفی محصولاتِ نت‌فلیکس می‌شود؛ محصولاتِ نت‌فلیکس حد وسط ندارند. وقتی همه‌چیز دست به دست هم می‌دهد، سریا
شماهایی که میگم
شماها انسان نیستین
شما یه مشت نفهم آشغالید! 
یه مشت عوضی که توهم انسانیت دارید.
شماهایی که منو باگذشته ی من مقایسه میکنید.
شماهایی که یه رفتار اشتباهمو که خیلی وقته ترک کردم و دیگه تکرارنکردم ,صد هزاربار توی صورتم زدین شماها عوضی اید نه انسان.
همونطور که زمین خیلی گرده نمی تونم ببخشمتون.
بخشیدما! خیلی بخشیدم
ولی می بینم که اصللللن دیگه لیاقت بخشش ندارید.
برید بمیرید.
من یه نفر توی گذشته یادم میاد چه کرده عمرا به ذهنم اجازه بدم
بچه ها این ویدئو رو حتما ببینین،
اینجا میگه که جاستین ترودو صندلی های مجلسو (پارلمان هرچی) رو برد،
یادتون هی دو سال بود میگفتم داگ فورد داگ فورد یه کاری کرده مردم دیگه عمرا (مردمی که زیر سلطه اونن) دیگه به کانزرویتیو ها ای نمیدن؟
من گفته بودم که یه بار یه اسبه میرسه به یه شتره؟
بله ایوشن هم اینجا میگه.
با همه حرفاش هم موافقم.
 
لینکش اینه
 
JJ McCullough
 
خنگولتون 4 تا از نقاشیاش رو قاب کرده بود که خستگی درکنه،
مردش بهش گفت که اینا رو بده ببرم بزنم سر ک
رفتم تو سالن وزدم pmc اهنگ باورم کن شهرام صولتی رو داشت پخش میکرد صداش و زیاد کردم با لبخند داشتم نگاه میکردمکه دیدم کامران اومده وسط سالن و داره با عشوه قر میده اینقدر صحنه باحالی بود که دلم و گرفتم و با صدای بلند میخندیدم واشک از چشام میومد پایین کامران با عشوه اومد طرفم و مجبورم کرد باهاش برقصمداشتیم باهم میرقصیدیم یهویی دوباره صحنه رقص کامران اومد جلوم و زدم زیر خنده-به چی میخندی؟-خیلی قشنگ میرقصیدوباره زدم زیرخندهخدایش رقصش خوب بود ولی
با بابا امروز کلی حرف زدیم و صحبت کردیم دوتایی باهم. شب بابا همبرگر گرفته بودن، همبرگر درست کردم سه تایی خوردیم.. من ۴ تا همبرگر خوردم
مامان و فاطمه و فائزه و سینا هم شب ساعت ۱۲ بود که رسیدن. فاطمه سینا اومدن وسایل ها رو گذاشتن و یه سلام احوال پرسی با بابا کردن و رفتن خونه نوشین خانم اینا. 
فالل یه عالمه لباس مباس خریده بود. هر کدوم رو نشونم میداد میگفت الاچه عمرا اگه بدم بپوشییییییی..
منم میگفتم فالللللللل باچه نمیپوچمش... و شروع میکردم یه پرو ک
مدت زیادی یعنی خیلی زیادی بود که یکیو دوست داشتم 
به قصد خریداری یعنی
خبرشو داشتم که مجرده 
آره مجرد بود
مطمئن بودم 
از پیشمون رفت 
خیلی متین و باوقار بود کاری و دوست داشتنی 
رفت یه بخش دیگه 
و من داشتم فکر می کردم دکتر حبشی گفته بود این امکان وجود داره که یه دختر از یه پسر خوشش بیاد و راهکارشم اینه که یه آدم معتمد رو بفرسته یا خودش 
خودم؟ خودم که عمرا 
روم نمیشد 
از طرفی اون متنی که دکتر حبشی گفته بود عین همین رو بهش بگید یا بنویسید رو نداشتم
سلام
میشه بگید اولین بار که تو دانشگاه درسی رو افتادید چطور با خانواده تون مطرح کردید؟
میدونم سوالم مسخره است، ولی به هر حال این مشکل الان برای من پیش اومده. دخترم و ۱۸ ساله. تو یکی از دانشگاه های دولتی خوب شهر خودمون درس می خونم. دو سال کنکور دادم. مدرسه خاص بودم. همیشه نمره هام عالی بوده. خانواده م عمرا انتظار همچین چیزی رو ندارن.
نمره یه درس مهم سه واحدی زیر ده!!!، ترم اولم، البته بیشتر بچه های کلاس مون اون درس رو افتادن. اون هایی هم که پاس شدن
فارغ از جهان منم که از دو تا تخم‌مرغی که داشتیم؛ یکیشو شکوندم تو تفاله‌گیر اشتباهی! بعد از اونجایی که عمرا واسه یه دونه تخم‌مرغ چهار طبقه رو نمیرم پایین و برگردم بالا... در نتیجه کتلتو یه جوری پختم شبیه املت شده :/

چرا نت همراه‌اولا رو وصل نمیکنن؟!! چرا دیگه هیچ اعتراضی نسبت به وصل نبودن نت نیست؟!!

قبلا یه رفت و برگشت از ته دنیا تا شیراز حدود پونصد تومن درمیومد... الان حدود یکی و نیم/ دو تومن در میاد!! اون ته‌دنیایی‌هایی که شمالی یا تبریزی‌ان
بیستم اسفند بود که تارزان غیرتی نیومد دانشگاه و از قبلش هم به من گفته بود و قرار بود به جاش برم سر کلاس کارگاه آمار بعد اونجا فهمیدم که ترم پیش استاد کارگاه ما چقدر هیچی یادمون نداده! منی که بیست کلاسش بودم هیچی از اینایی که استاد تارزان میگه بلد نیستم و ازش اجازه گرفتم که بعد از اون کلاساش رو برم و در نتیجه الان دوشنبه‌ها تا شش دانشگاهم و تا برسم خونه شده شش و نیم و تا بخوام یکم ولو شم شده هشت و منم که تنبل عمرا درس بخونم به جز این سه شنبه هم تا
یکی‌از دوستای مجازیم،شهری ک‌دانشجو بودم مامایی روزانه قبول شده
بعد خاطرات روزانمو ک تو اون وبم مینوشتم میخوند ومشتاق بود اکیپمون
رو ببینه! خلاصه شماره یکی از بچه هارو دادم بهش وهماهنگ کردم اینوببرن
بیرون،ولی اذیتش نکنن و چرتو پرت نگن و آبرومو نبرن 
هیچی ن تنها کلی اینو اذیتش کردن وچرتوپرت میگفتن،بلکه پیله کرده بودن
زنگ بزن دنبال دوستای خوابگاتم بریم و اینم ک گفته ن زنگ نمیزنم گفتن
توام مثه ز (من) هستی ب اونم میگفتیم فلانیارو بیار نمیاور
در عهدی که جوییدن آدامس های پرحجم خرسی که فک و دندون و نابود میکرد رو بورس بود مامان بزرگم همیشه بهم میگفت دختر باید آدامسشو نصف کنه نصفشو بذاره لای دستمال کاغذی و داخل کیفش نصف دیگش هم بذاره پشت دندونش و هر چند دقیقه یکبار تو دهنش بچرخونه:)))از اون جایی که بچه ی حرف گوش کنی بودم و رابطه ی خوبی با کیف نداشتم همیشه نصف آدامسام به نحوی حروم میشد،یا تو جیبام له میشد یا توسط کس دیگه غارت میشد:|
در کل آدم آدامس خوری نیستم..تفریحی میجوعم:)
 ولی این عادت
لقمان کنار چشمه‌ای نشسته بود. مردی که از آنجا می‌گذشت از وی پرسید: «چند ساعت دیگر تا به ده بعدی راه است؟!»
لقمان گفت: «راه برو.»
آن مرد پنداشت لقمان نشنیده دوباره رو کرد: «مگر نشنیدی؟ پرسیدم چند ساعت دیگر تا ده بعدی راه است؟»
گفت: «راه برو.»
گمان کرد که لقمان دیوانه است و رفتن را پیشه کرد. چند قدمی بیشتر نرفته بود که لقمان بانگ برآورد: «ای مرد! یک ساعت دیگر بدان ده خواهی رسید.»
مرد گفت: «چرا از اول جوابم نگفتی؟»
گفت: «چون راه رفتن تو را ندیده ب
لقمان کنار چشمه‌ای نشسته بود. مردی که از آنجا می‌گذشت از وی پرسید: «چند ساعت دیگر تا به ده بعدی راه است؟!»
لقمان گفت: «راه برو.»
آن مرد پنداشت لقمان نشنیده دوباره رو کرد: «مگر نشنیدی؟ پرسیدم چند ساعت دیگر تا ده بعدی راه است؟»
گفت: «راه برو.»
گمان کرد که لقمان دیوانه است و رفتن را پیشه کرد. چند قدمی بیشتر نرفته بود که لقمان بانگ برآورد: «ای مرد! یک ساعت دیگر بدان ده خواهی رسید.»
مرد گفت: «چرا از اول جوابم نگفتی؟»
گفت: «چون راه رفتن تو را ندیده ب
سلام.پارت سه
سومکت ، لیدی باگ رو هل میده و هر دو روی زمین می افتند. -پس تیر هایی که به سمتمون می اومدن کجا رفتن ؟-یعنی محو شدن ؟ولپینا از پشت دیوار به دو ابر قهرمان حیرون نگاه میکنه .پوسخندی میزنه و دوباره در فلوتش فوت میکنهلیدی باگ و کت دوباره متعجب تر از قبل به هم نگاه کردند :پرنسس فرایگت (در دوبله فارسی با نام شاهدخت معطر ) بعد همزمان ادامه میدن ولی تو توی مدرسه...هر دو صحبتشون رو نصفه میزارن و بعد به سمتش می دوندلیدی باگ یویوش رو به سمت پرنسس ف
خب..سلامخوبینچه‌ خبر؟اولا اینکه بگم تو پستای قبلی نالیدم ازینکه چرا طرف آن نمیشه و قبول نمیکنه واینا..آن شد.. قبولم کرد.. همه چی تموم شد رفت.. و من به خودم گفتم دیدی دلتو زدی به دریا و درد نداشت؟...:|و اینکه گوشیمم خریدم خداروشکر و خایلیم خوشالم ولی..حالا بگذرد که تا ماتحت آدم در اومد تا قضیه فیصله بیابه!سر همون طرفم که آن شد و اینا.. یه هفته طول کشید و من تو مخم جنگ بین اینکه :"خاک تو سرم شد الان میگه این دختره چقد عنهخاک تو سرم کاش نمی‌دادمخاک تو سر
خب..سلامخوبینچه‌ خبر؟اولا اینکه بگم تو پستای قبلی نالیدم ازینکه چرا طرف آن نمیشه و قبول نمیکنه واینا..آن شد.. قبولم کرد.. همه چی تموم شد رفت.. و من به خودم گفتم دیدی دلتو زدی به دریا و درد نداشت؟...:|و اینکه گوشیمم خریدم خداروشکر و خایلیم خوشالم ولی..حالا بگذرد که تا ماتحت آدم در اومد تا قضیه فیصله بیابه!سر همون طرفم که آن شد و اینا.. یه هفته طول کشید و باعث شد من تو مخم جنگ بین اینکه :"خاک تو سرم شد الان میگه این دختره چقد عنهخاک تو سرم کاش نمی‌دادمخ
قسمت اول را بخوان قسمت 67
بعد از خرید های من و خرید های خیلی جزئی غفاری، فالوده شیرازی هم خوردیم و حوالی ساعت دو ظهر بود که به استراحتگاه برگشتیم.
ساعت پنج بعدظهر تایم پرواز بود.
و ... پرواز خوبی بود.
به تهران برگشتیم...
به سینا زنگ زده بود و در راهروی انتظار او را دیدم. دستم را برایش تکان دادم.
قبل از جدا شدن از اکیپ مان به هم دیگر قول دادیم که یک برنامه ای بچینیم و همدیگر را ببینیم.
از زحمات اقای شاکری و همسرش تشکر، و با بقیه بچه ها هم خداحافظی کرد
شماره یک
اسمم برای کربلا توی قرعه کشی دراومد اما پدر و مادرم هرکدوم به عناوین مختلف مخالفت جدی کردن ، مادرم گفت من خودم هم میترسم بچه دسته گلم رو نمی‌فرستم یه وقت زبونم لال کشته بشه و پدرم هم گفت اونجا واسه یه دختر تنها خطرناکه اگه میذاشتن همراه با خودت ببری مثلاً با امیر بری شاید روش فکر میکردم من اما همش توی حال و هوای بین الحرمین سیر میکردم یک هفته و به این همه بی لیاقتی خودم که شایسته زیارت شون نیستم
شماره دو 
 یکی از اقوام مون که BMI اش با
دارم میرم دزفول :)
دلتنگم برای خانواده ام ولی اصلا دوست ندارم برم دزفول!
حال عجیبی دارم این چند روز!
دیروز تو کانون دیدم بچه هایی رو که بیرون از کلاسم نشسته بودن و گوش میدادن!بعد از کلاسم ازم خواستن که یه کلاس دیگه هم براشون بذارم!
دوست نداشتم بهشون نه بگم!ولی واقعا فکر میکنم بهم فشار‌ بیاد...
دیروز با تمام سلول هام داشتم شکر میکردم!برای این چیزی که هست!برای این اوجی که درست شده!
الان تو اوج خودمم!شاید با ایدآل هام فاصله داشته باشه ولی هر چی هست ب
عاشقم کردی …
بس که نامردی رفتی ولم کردی
دل دیوونه چه پریشونه …
نمیخواد با هیشکی باشه ولی میتونه
نمیشه حالیت که جای خالیتو نمیگیره کسی
دیوونه برگرد، نکن دل از من
خودت میدونی نقطه ضغف قلبمی
آروم آروم آروم اومدی، زیر نم بارون اومدی
با یه حال داغون اومدی نیومده رفتی
تا دیدی که وابسته شدم، گفتی من ازت خسته شدم
خوب بودی یه وقتی …
آروم آروم آروم اومدی، زیر نم بارون اومدی
با یه حال داغون اومدی نیومده رفتی
تا دیدی که وابسته شدم، گفتی من ازت خسته شدم
متن ترانه نوید جواهری به نام تنهایی

ساده گذشتی از من ببین،این رسمش نبوددلی که خیلی میخواستیش ببین،این رسمش نبودکه تو اوج نور یهو تاریکشه راهمبعد اون حتی نشد یه بارمفکرکنم برام مثل قبل بشیخیلی زود فهمیدم چقدر بی ارزشیهرچی میگم مال همون وقتیه که گذاشتی رفتی از پیش منفکر میکردم بی تو نمیشهولی کوبیدمو ساختم من از ریشممالان اصلا پشیمون نیستمخوشحالم ک دیگه اون نیستمکه بخواد یه لحظه به تو فک کنهروزای عمرشو حیفو میل کنهفک نمیکردم یه روزجامون ب
 
 
جانم برایتان بگوید که کوه سنگینی را جا به جا کردم و جانِ نکندنی ام را در چند عرصه ی مختلف کندم و دلاشوبه ی درس و مشق بیات شده نیز تمام شد و اگر بتوانم یک مقاله ی دیگر بنویسم شاید تا مدتی دست از سر خودم بردارم .خسته و سرمازده از سرکار برگشته ام و می خواهم برای خودِ کم خونم پوره ی اسفناج درست کنم اما پخش و پلا افتاده ام توی تخت و عمرا بتوانم بلند شوم و زیر گاز را خاموش کنم.خانه را بوی گند اسفناج پخته برداشته نه بوسه ای در کار است و نه نشیب سینه ا
گمونم بعدا چیزی که ازین روزها یادم میمونه، نه فیلم های مارول باشه نه کوتاه کردن ابروهام که براش خیلی ذوق کردم، حتی شاید نصفه نیمه نوشتن های فن فیکم هم نباشه. یا دیدن یه نفر از خیلی خیلی قدیم که به سمت بدترین خودش تغییر کرده بود. میدونی چیه؟ قرارهای کوه با خانم و چیزیه که حتما یادم میمونه. وقتی بهم پیام میده که امروز بریم؟ من پا میشم پیرهن مانتو وار آبی رنگم رو میپوشم، تو آینه به اینکه چقدر چاق نشونم میده دهن کجی میکنم و بدو بدو با یه بطری اب به
امروز یه روز فوق العاده بود واسم و از صبح با اینکه حالم روبراه نبود و بدن درد شدیدی داشتم همش ذوق کلاس بعدازظهر رو داشتم و نگاهم به ساعت بود.
تا اینکه راه افتادم برای کلاس، ساعت حدود یک و نیم بود که سوار اتوبوس شدم به سمت دانشگاه. توی این فکر بودم که حالا زود میرسم و توی گروه پیام گذاشتم هر کی زود رسید به من زنگ بزنه، میخواستم بگم مثلا من خیلی زود میرسم !
تا اینکه اتوبوس از پل فلزی که رد شد دیدم اوه اوه عجب ترافیکی!!! و گفتم عمرا اگه زود برسم و چرا
امروز از دندهٔ خواب پاشدم. نمیدونم چرا اینقدر خسته ام و خوابم میاد همش خمیازه میکشمو هنوز که هنوزه شروع نکردم به کار کردن. کلی از کتابم مونده چرا این کتابو تموم نکردم؟ خیلی نثر راحتی داره و کتاب خیلی باحالیه من خیلی خوشم اومده ازش. الان اگه بشه و نخوابم میخوام دست بگیرمش قرار گذاشته بودم با خودم امشب تمومش کنم اما با این وضعی که دارم عمرا بشه. میخواستم برم کتابخونه که خواب موندم :( حوصله باقی کارامم ندارم. میدونم نباید اینجوری باشم :( ولی دست خ
امروز که اولین بارون درست حسابی پاییز ۹۸ بارید ... ! 
جالبه آب و هوا شبیه هرسال شده و خاطرات همه سال ها رو یادآوری می کنه. 
و جالب تر که من سال به سال دارم سرمایی تر می شم. دیگه مریم که همیشه مسخره ش می کردم چرا تا یه نسیم میاد سوییشرت می پوشه، امروز مریم داشت به من می خندید و واقعا خیلی سردم بود. 
مریم دستمو گرفت و مشت کرد دور لیوان چایی نذری که گرفته بود. گفت فاطمه تنها نیستی ما هستیم خوب شو.
خیلی ناشکرم که خوب نمیشم؟ 
امیدوارم این گلو درد هم مثل ق
سهمیه دادن ! تقلب شد ! تراز مشترک ! و ... بسه دیگه این حرفا ! 
به جا اینکارو بشین فکر کن ببین اونایی که امسال زیر 1000 شدن از فضا اومدن آیا؟! به این فکرکن که اونی که پارسال شده 150 هزار امسال شده 800 بدون هیچ سهمیه ای چیکار کرده؟! مگه تراز مشترک واسه اونم نبود؟! مگه تقلب به رتبه ی اونم ضربه نزده!
من امروز بغضم گرفت چند دیقه ولی اشک گریه و زاری و ناراحتی رو ریختم دوررر !
امسال سوالات آسون بود و نمیشه انکار کرد ! خب همه خوب زده بودن مشخصه رتبه ها بد میشه .. بخاط
امروز میخوام در مورد این موضوع صحبت کنم که چه چیزایی میتونن مانع از موفقیت و تجربه خوشبختیتون بشن. در واقع تو این مقاله میخوام تاثیر باورهای محدود کننده رو بررسی کنیم. باورهای محدود کننده اغلب از گفتگوهای ذهنی منفی ما قدرت میگیرن. همون صدایی که تو سرتون میگه «خیلی سخته» ، «من؟؟ عمرا نمیتونم» ، «موضوع خیلی پیچیده‌س.. نمیتونم از پسش بر بیام» و …
مقاله کامل رو اینجا بخونین
 
 
جانم برایتان بگوید که کوه سنگینی را جا به جا کردم و جانِ نکندنی ام را در چند عرصه ی مختلف کندم و دلاشوبه ی درس و مشق بیات شده نیز تمام شد و اگر بتوانم یک مقاله ی دیگر بنویسم شاید تا مدتی دست از سر خودم بردارم .خسته و سرمازده از سرکار برگشته ام و می خواهم برای خودِ کم خونم پوره ی اسفناج درست کنم اما پخش و پلا افتاده ام توی تخت و عمرا بتوانم بلند شوم و زیر گاز را خاموش کنم.خانه را بوی گند اسفناج پخته برداشته نه بوسه ای در کار است و نه نشیب سینه ا
آقا من فاز اینایی رو که میان داستان زندگیشون رو تو تلگرام و اینستا منتشر میکنند و تا خصوصی ترین لحظاتشون رو با خلق الله شِیر میکنن درک نمی کنم
حالا بعضی داستانا ی نیمچه جذابیتی داره و اتفاقای خاصی تو زندگی افتاده که قابلیت رمان یا حتی فیلم شدن رو داره
ولی بعضیا واقعا ی زندگی یکنواخت و معمولی رو به اشتراک میزارن و از طریقش فالوور جذب میکنن و درآمد دارن
خودِ همین من یکی از اینا رو دنبال میکردم
اوایلش واقعا بد نبود
مخصوصا این که این خانوم وقتی ا
سلام سلام:)
بازم هم روزهای دهن سرویسی عرضه اولیه شروع شد:) هر چند تا پایان امسال هر هفته عرضه اولیه داریم واین برای من یعنی اینکه همه جمعه ها هم باید برم سرکار!!! برای تخصیص ها
پیشنهاد کاری ها همچنان به راه هست، و من موندم مردد، بیشتر تردید از امادگی نداشتن مالی هست
من الان نمیتونم برم تهران خونه هم اجاره کنم، و بااین کارگزاری هم تسویه کنم، دوماه طول میکشه تا فرد جدیدی استخدام کنن و به استعفای من رو به دلایل اینکه نیرو کم دارن و دلیل محکمتر روی
پدر و مادرم مشغول آماده کردن جهیزیم هستند ,حدود یک ماهه که طبقه پایین خونمون که مستاجرش رفته رو کردن کارگاه تشک دوزی,یک روز رفتم بازار فقط یک پارچه فروشی باز بود و پارچه روی تشک و بالش انتخاب کردم,سعی کردم سخت نگیرم و سریع انتخاب کنم نسبتا راضی ام... ده تا تشک و دوازده تا بالش واسم دوختن و ده تا پتو هم خریدن,بابام بهترین و گرونترین پتو ها رو واسم خرید,گفت دلم میخواد با سرافرازی بری خونه شوهرت,
واسه هر چیزی بهترینشو میخرن و میدونم چقدر واسشون سخت
سلام
تقریبا چهارماه است که بعد از  چهار سال برگشتم وبلاگ واقعیتش فکر نمیکردم اصلا دنیای وبلاگ هنوز زنده باشد و کسی هم فعال باشد بیشتر برگشتم به هوای پر کردن جای خالی اینستا آمده بودم که بدون مخاطب بنویسم اما یکهو دیدم چقدر دوست پیدا کردم چقدر وبلاگ های خوب سرپا وجود دارد آدم هایی که به معنای واقعی بلاگر هستند 
ماندن موقتی هم تبدیل شد به ماندن دائمی و رفت و آمدها و دوست پیدا کردن ها و کم کم  هم دارد هر روز به دنبال کننده ها اضافه میشود و پست ها
یکی از بزرگترین اختلاف نظرهای من و بابا در ازدواج است. همین طور یکی از بزرگترین تفاهم های من و بابا. در ملاک و شرایط و وچون و چرای ازدواج دختران اختلاف نظرمان مشهود است و در چون و چرای  ازدواج پسرها تفاهم نظرمان.
چند روزی بود حرف از ازدواج برادر محترم بود. هر کسی حرفی می زد و اظهار نظری می کرد. خودش می گفت: عمرا. با شرایط امروزی و توقعات دخترها، بمیرد هم تن به ازدواج نمی دهد. فلانی را دیدی ازدواج کرد بد بخت شد. گرفتار شد. همیشه دعوا و تشنج که چی؟ م
خواهرم یکی از کساییه که خیلی خوب بلده تمام انرژی روانیمو بکشه (الان پدرمم با این غلضت قادر به انجامش نیست).عین آب خوردن این کار رو میکنه. مثلا هر بار موهامو رنگ میکنم میگه خودت نمیتونی و برام رنگ میزاره و اون وسطا هی میگه پیر زن بالاخره پیر شدی .پیر شدی ولی هنوز مجردی!! اینو با خنده و شوخی میگه ها... و من از رنگ مو متنفرررم.
یا مثلا میخواد موهامو کوتاه کنه میگه آره اگه پول داده بودی و مش کرده بودی یا کراتین الان قدر میدونستی! اصلا مش و کراتین موهام
نهایت تلاشی که تونستن بکنن میدونید چی بود؟ مامانم تا ده موند خونه و بعد گفت سفارش کردم نوردیده رو که اذیت نکنه و د برو که رفتیم:| کاش فقط همین بود لعنتی! برای سه ساعت و غرهای دیروز چنان قیافه گرفته که نگو. که مثلا برم معذرت بخوام و به غلط کردن بیفتم. فکر کرده. عمرا دیگه بخاطر چیزی که حق دارم درموردش معذرت بخوام. برگشته میگه فقط بچه های من با هم کل کل میکنن و فقط تو خونه ی ماست که نه تنها ما رو نمیفهمن و کمک نمیکنن بلکه به جون هم میپرن. چون من بیشتر ا
از آدمایی که با دیدنت تنها کاری که می کنن گشتن دنبال یه ایراده تا بکوبن تو صورتت بدم میاد.حتی اگه اون آدم خالم باشه و دوسش داشته باشم!یه چیزایی رو ایراد می گیره که خب خودتم میدونی!ولی کاملا به روت میاره اونو!و همچنین از غرورش بدم میاد!اینکه فکر میکنه چون وضع مالیشون خیلی خفنه یعنی کاملتریه!حالا واقعا هنر و کار خاصیم بلد نیستا!ولی به حدی از خودش تعریف میکنه و بقیه رو از بالا به پایین نگاه میکنه که حرص آدمو درمیاره! نمیدونم چجوری بعضیا به خودشون
کسانی که با شعار برجام، رای مردم را ستاندند، وقتی حاصل برجام را دیدند خم به ابرو نیاوردند و بعد از مدتها بیان داشتند که آمریکا و اروپا  نقض عهد کردند!یعنی تقصیر اونهاست و دولت حاکم بی تقصیر است.
بعد از روی کار آمدن دولتشان، کارت سهمیه بندی بنزین را حذف کردند و بعد از 6 سال ،ادعا کردند که بنزین قاچاق می شود و باید سهمیه بندی بنزین اعمال شود یعی تقصیر مردم است و دولت حاکم بی تقصیراست!
بدون توجیه مردم، قیمت بنزین را سه برابر کردند مشخص نشد مسئول ا
یه عاملی که نمیذاره من درست تصمیم بگیرم برای چند ماه آینده ام ، خانواده امن...
گاهی میگم گناه دارن بذار برگردم پیششون باشم...
گاهی هم میگم پس استقلالم چی میشه ؟؟؟
و گاهی یه تماس تلفنی ساده ، یه مسخره بازی ساده ، یه لحن حرف به ظاهر ساده اشون، باعث میشه تصمیم بگیرم که به هیچ وجه استقلالم رو زیر پا نگذارم و برم دنبال زندگی خودم !!!
وقتی با شوق و ذوق میگم اره فلان تاریخ امتحان فلان رو دارم ، یا مثلا فلانی گفته بیا بهت کار میدم ، یا وقتی فکرهام رو درمیو
من خیلی وقته با تلوزیون قهرم خیلی حال وحوصله ش ندارم فقط فوتبال ووالیبال داشته باشه هجوم میارم به سمتش ...بعضی موقعه ها حسش نمیاد بیام  طبقه پایین تواتاقم انلاین میبینم در این حد ادم خسته ایم...
امروز بعد از عمری ما اومدیم طبقه پایین بشینیم فوتبال الاهلی و پرسپولیس رو ببینیم همین دقیقه 4 که علیپور گل زد و من جیغ از خوشحالی سردادم و1 دقیقه بعدش که پرسپولیس 10 بازیکنه شد من داشتم یه الفاظ قشنگی تودلم به کارمیبردم مامان یه کاره اومده میگه اسی ماما
نگفتم ؟ نگفتم؟ 
خدایا یعنی کسی تو دنیا وجود داره اندازه من مامانشو بشناسه؟!
نگفتم آخرش یه بازی دیگه ست؟ البته اصلا به آخرش نرسید همین اول کار شروع شد.
یکی دوساعته راه افتادیم میگه گوشیتو بده ، میگم چرا؟ میگه تصمیم گرفتیم یه مسافرت بدون ارتباط مجازی با دنیای بیرون رو تجربه کنیم...گوشی خودشو و اونم گذاشته تو داشبورد ماشین...
واقعا این دیگه چه مسخره بازیه را انداخته؟ 
هر چی میگم  اینجوری که نمیشه و نگران میشن و ...گوش نمیده...
گفتم GPS ماشین چی؟ ارتب
من هی میخوام تو ماه رمضون گناه نکنم، غیبت نکنم اما نمیذارن! بابا به پیر به پیغمبر ما دخترا دیوونه نیستیم و با پسرا هیچ مشکلی نداریم، اونان که ما رو دیوونه میکنن! ملت روانی ان بخدا! 
اومدم خونه مامان میگه یکی واسه امر خیر زنگ زده بود... میپرسم چی کاره س؟ میگه نظامیه... با اینکه دل خوشی از این نظامی ها ندارم (بخاطر یه خواستگار سمج) اما باز دلم قنج (غنج؟!) میره واسه این شغل (عرق ملی)! گفتم بگو حتما بیان :) چند ساعت بعدش که نشسته بودیم تلفن زنگ زد! اونا کا
بسم الله الرحمن الرحیم ./
داشت برام حرفاشو مینوشت که آرومم کنه ، نوشته بود میترسم از حرفام ناراحت شی و فک کنی دارم شعار میدم ، اما من آروم بودم و مدت ها بود داشتم حرفاشو زندگی میکردم :))) براش نوشتم :
نه عزیزم اصلا ناراحت نشدم دقیقا حرفاتو میفهمم برای همینم هست که وقتی دلگیرم نمیام چیزی بگم تو گروه چون نمیخوام حتی ذره ای ناشکری کنم ، اینایی که گفتم خیلی مسائل سطحی هستن ...
دیشب با گریه خوابیدم اما قبلش برای خدا نوشتم ، برای تک تک نعمتاش شکرش کردم
دیشب پیشنهاد کردن که منم همراه مها برم شمال و با هم دوتایی اونجا بمونیم. این نه از طرف من قبول شد و نه مها. البته نه این که مها مخالفت کنه احساس کردم زیاد تمایل نداره. شایدم اشتباه کردم. از یه طرف به نظر من بهتر هست که تنهایی خودشو داشته باشه حالا که فرصت کسب این تجربه فراهم شده. من اینجا هم تنهام وقتی که مها نباشه. مامان که میره خونه باباحاجی بابا هم که میره بیرون. نمیدونم بعدا چی میشه. شاید ماه بعد اتفاق بیفته اما الان نه. 
دلم براش تنگ میشه. ام
تعطیلات شروع شد و ما هم با خانواده راهی شمال شدیم اما راه ۵ ساعته رو ۱۱ ساعت تو راه بودیم .خیلی شلوغ بود . اون وقتا که دانش آموز بودم یادمه هر سال یکی دوباری رو شما میرفتیم.یعنی یک مسافتی که از شهرهای شمال شروع میشد و به کردستان ختم میشد و از اونجا هم راه رو کج میکردیم و بر میگشتیم خونه . جنوب هم که تا ۲۲ بهمن میشد میرفتیم . البته هدف از جنوب بازارش بود تا تفریح و خوشگذرونی و انصافا اون موقع هم مثل الان امکانات تفریحی نداشت حالا بماند که نزدیک ۶ سا
 
به وقت امتحانات...
تحصیل مادر در خانواده چندفرزندی
 
این عنوان قابل تامله...
وقتی چهارتا بچه دور و برت هستند...
بیشتر شبیه ماراتونه
از صبح که پا میشی میگی امروز دیگه جزوه رو تموم میکنم ... 
 
صبحت ، با دستشویی بردن بچه ها، صبحانه دادنشون  شروع میشه
جمع کردن خونه و ...کارهای اولیه
 
بعد دو صفحه میخونی مثلا
باید بری سراغ نهار گذاشتن...
یه دستت به قابلمه یه دستت جزوه...تازه استادی که جزوه رو تو گوشی داده که دیگه هیچ
قابل پرینت هم نیست .انتقالش به برگه
من اشپزیم خوب نیس ...
قبلا هم گفتم...
علاقه ای هم به آشپزی کردن ندارم...
اما بعضی وقتا که خیلی دیوونه میشم و از زمین و زمونه شاکیم ...
دستم میره سمت قابلمه و ماهیتابه ...
امروز یکی از اون روزا بود که از دنده چپ بلند شده بودم...
بعد از کلاس زبان و فهمیدن این قضیه که امتحان اورال رو از روی فعالیتای کلاسی قراره نمره بدن ...و بعد اینکه فهمیدم با حدود ۴ غیبت تقریبا هیچی نمره نگرفتم ....!!!!دیگه واقعااااا زدم به سیم آخر ...
وقتی برای این دو روز اخر ترم برنامه ریخته
در دشت بی پااااایانُ خاموشییی مممن تک درخت خشک و زردم
از خاطر عااااالم فراموشییی مننننن یادگارههه باغ دردممممم 
نِف رین بَر سَرگذشتم کز آن پژمردهه گشتم هررر برگ منننن افسااااااانه ای دارد...
۱.اَزمون خواست تست MBTI بدیم. تو سایتای مختلفی گشتم فقط این دوتا سایته ترجمشون خوب بود و بعدش توضیحاتش کاملاااااا درست یعنی جوری که اگه از مغز خودم میپرسیدن چه طوری هستی نمیتونست انقدر دقیقو درست بگه.خلاصه کفم برید.
https://karboom.io/assessments/myers-briggs
و 
https://www.16pe
امروز یه موضوعی رو براتون بگم تا به عجایب خلقت پی ببرید
پارسال آخرین روز شهریور ماه یه پراید صفر خریدم، روز اول مهر ظهر رفتم سمت مدرسه و چون اولیای دانش آموزها برای رسوندن یا بردن دانش آموزها اومده بودن دم در مدرسه غلغله بود.
با خودم گفتم چه کاریه که ماشین رو ببرم تو حیاط مدرسه، همین کوچه ی بغلی که خیلی هم خلوته میزارم و مطمئنا مشکلی پیش نمیاد براش
ساعت حدود 4 بعدازظهر از کلانتری زنگ زدن بهم که آقا این ماشین با شماره پلاک فلان برای شماست؟ گفت
پس از سالها فهمیدم که اون عبارتی که دنبالش بودم چی بود
یادتون هست بهتون میگفتم و همه هم میگن که ایرانیا اولین شغلی که توش حرفه این دلالی هست و متخصص چونه زدن هستن؟
مثلا تو از شهرستان رفتی تهران، یا از گیلان رفتی اصفهان یا شیراز، ایرانی جماعت نمیفهمه که اوکی شاید گرفتن دویست تومن بیشتر توی کرایه براش خوب باشه ولی اولا خودش کوچیک میشه در ثانی دله دزد میشه ثالثا شخصیتت کجا رفته رابعا دنیا سرای مکافاته. ولی اگه توی همین اصفهان یا شیراز یه اصفهان
سلام
وایساده بودم تو آشبزخونه و داشتم برای خودم بستنی می ریختم که مثلا خستگی انگلیسی فکر کردنم در بیاد!!! و فکر می کردم به خوزستانی های عزیز که تو این گرما از خونه زندگیشون آواره هستن و الان چقد دلشون این بستنی رو می خواد!!!
یکباره دیدم صدای بال بال زدن کبوترامون میاد....
معمولا هر روز وقتی بیدار میشیم درِ لونه شون رو باز می کنیم و آزادن تا غروب! به غیر از طوقی و خانمش !!! دو تا جوجه حدودا یک ماهه هم هستن که تازه دو روزه دارن از لونه اشون میان بیرون
دانلود آهنگ جدید عاشقانه زیبا اشناس واسم اره خوب میشناسم / تو رو دیگه نمیخوام دیگه سمتتم نمیام با کیفیت بالا 320 لینک مستقیم mp3 موزیک صوتی همرا با متن ترانه
Ahang ashenas vasam are khob mishnasam
دانلود آهنگ آشناس واسم آره خوب میشناسم / تو رو دیگه نمیخوام دیگه سمتتم نمیام
آشناس واسم آره خوب میشناسم تو و کاراتو همه دروغایی که میبافی واسم×!#.../
آخه چه اجباریه تو که اداهات تکراریه تو که رفتنی هستی برو دیگه خب چه کاریه×!#.../
تورو دیگه نمیخوام دیگه سمتتم نمیام وقتی با
سردرگمم،دچار شک و تردید بدی شدم و نمیدونم باید چیکار کنم....نذاشت به روز دوم و سوم بکشه و اومد از سفر ولی همش با خودم میگم ای کاش نمیومد...ای کاش اون حرفا رو نمیزد....من واقعا نمیدونم چه تصمیمی بگیرم....من این مدل آدمی نبودم،میدیدم یکی خیلی داره به شخصیتم و خودم توهین میکنه میبوسیدمش میذاشتمش کنار ولی همه مدل حرف زدن و توهین هاش رو تحمل کردم....ولی آخرین بار حرفی که زد برام خیلی سنگین تموم شد....بیش از حد سنگین بود، به شک تردید افتادم برای موندن باها
تیتر یکی از پست های خبر فوری رو که خوندم خندم گرفت!
(اون جونوری که وقتی می‌رید جاهایی مثل شهرهای شمالی و مختون رو میخوره ایشونه 
عمرا اگه میدونستید این شکلیه)
این جونور یکی از خوش صداهای شمالِ!ایشون بسیار کاربلد و درکارشون خبره هستن!واینکه تابستون شمال و طبیعت زیباش با صدای این حشره ویژه و خاص میشه!من تمام تابستون ها خونه مادربزرگ و باغ و بعدازظهرهای اونجا رو بااین صدا تو ذهنم حفظ کردم.
یادتون باشه هیچ وقت به حشرات ما توهین نکنید،هرررچند من
دل بیتاب من به سیاهی بیرق مشکی تو گره خورد
از همون روزی که پدرم با گریه منو مجلس روضه اورد
به این امید زنده ام که بگن ای نوکر وسط روضه دق کرد و مرد
توکه با قلبی پر دستگیری کردی از حر
پس بگو از من هم اقا نیستی هیچ دلخور(2)
ارباب داروندارم & ارباب ای کسوکارم
ارباب نوکرت هستن & کل ایل و تبارم
ارباب دل بیقرارت & عالم روی مدارت
تاج روسرم هستن & کل ایل و تبارت
مددی یا ثارالله-سیدی یا اباعبدالله(4)
به تموم دنیا و به کل عقبا - نمیدم خاک زیر پاتو
نمیرم
بابام رفته یه پسری رو برای من خواستگاری کرده
جمله بالا رو باور کنید...بابام و دوستش وقتی هردو بهم درمورد این پسره که پزشکم هست حرف زدن گفتم چرا پسر بیچاره رو میخواین بذارید توی معذوریت و هرچی سعی کردن به من بقبولونن که واقعا خونواده پسر خواستگاری کردن نمیتونم قبول کنم...پسره همسن من و پسر همکلاسی دبیرستان بابامه...توی ازمون دستیاری امسال رشته وشهری که میخواسته نیورده و حالا میخواد درس بخونه دوباره و یه جای سبک کار کنه...بابام و واسطه این وسط م
دانلود آهنگ جدید دانیال هندیانی دختر خجالتی
Download New Music Danial Hendiani – Dokhtare Khejalati
دانلود آهنگ های دانیال هندیانی
 
 
دانلود آهنگ جدید دانیال هندیانی دختر خجالتی با لینک مستقیم
 
متن آهنگ دختر خجالتی از دانیال هندیانی
 
دنبالت میام قدم قدم تو کوچه های شهرتو یه دیوونه عاشق میخوای من خودشمقشنگه سادگیات جاذبه داره خنده هاتعصبیم میکنه چشات بسکه به صورتت میادهنوز دستاتو میگیرم انگار بار اولهمیبندی چشامو میگی کیم ، میگم عشقمهخزره چشای تو جاده ی چال
دانلود آهنگ احساسی و غمگین تو که با جدایی جوری برو نمون حالا که خیلی دوری / دیگه خستم از تو و اداهات آخه مگه میشه عاشقی زوری با کیفیت بالا 320 لینک مستقیم mp3 موزیک صوتی همرا با متن ترانه
Ahang to ke ba jodaei jori boro namon hala ke kheili dori akhe mage mishe aseghi zori
دانلود آهنگ تو که با جدایی جوری برو نمون حالا که خیلی دوری / اخه مگه میشه عاشقی زوری
آشناس واسم آره خوب میشناسم تو و کاراتو همه دروغایی که میبافی واسم♩♪/
آخه چه اجباریه تو که اداهات تکراریه تو که رفتنی هستی برو دیگه
در فلان اردوگاه اسرای ایرانی در بند صدام، شبی آزاده‌ها متوجه سرور و مسرت ویژه مرحوم ابوترابی می‌شوند! آن حر متخلق به اخلاق اولیای دین که حقیقتا از نوادر روزگار بود، آن شب چنان شاد و خندان بود که بعضی از اسرا فکر کردند قرار است به‌زودی آزاد شوند و اطلاع از این خبر، عامل بهجت صورت سید ابوترابی است! این شد که رفتند نزد ایشان تا سبب خوشحالی‌شان را از خودشان بپرسند! ابوترابی اما در جواب سئوال‌کنندگان گفت: "راستش یک ماه پیاپی است که هر شب به یکی

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها