نتایج جستجو برای عبارت :

گفتم غم تو دارم گفتا غمت سر آید / حافظ (غزلیات)

گفتم غم تو دارم گفتا غمت سر سر آید
گفتم که ماه من شو گفتا اگر برآید
گفتم ز مهرورزان رسم وفا بیاموز
گفتا ز خوب رویان این کار کمتر آید
گفتم که بر خیالت راه نظر ببندم
گفتا که شب‌رو است او، از راه دیگر آید
گفتم که بوی زلفت گمراه عالمم کرد
گفتا اگر بدانی هم اوت رهبر آید
گفتم خوشا هوایی کز باد صبح خیزد
گفتا خنک نسیمی کز کوی دلبر آید
گفتم که نوش لعلت ما را به آرزو کشت
گفتا تو بندگی کن کو بنده پرور آید
گفتم دل رحیمت کی عزم صلح دارد
گفتا مگوی با کس تا وقت آ
امروز بعد از یه هفته رفتم حرم .. خیلی فرق داشت با همیشه .. بعد یه مدت سختی و جدال با خودم 
محبت و عشق هیچ وقت توی زندگی از ما بنده ها گرفته نمیشه
یه وقتایی خودمون قهر کردیم .. 
قهر هم که می کنی باز خدا بیشتر میاد سراغت 
باهات حرف میزنه .. 
 
گفتم که بر خیالت راه نظر ببندم
گفتا که شب رو است او از راه دیگر آید
گفتم که بوی زلفت گمراه عالمم کرد
گفتا اگر بدانی هم اوت رهبر آید
گفتم خوشا هوایی کز باد صبح خیزد
گفتا خنک نسیمی کز کوی دلبر آید
گفتم به تمنای تو ام ، جان به لبم ای گل زیباگفتا که نیابی تو مرا هرچه کنی صبر و تقلاگفتم که حدیث می و مطرب من و ساقیکم بود گلی تا که به عشقش بشود حل معماگفتا که ز اسرار ازل ، یکی خلقت عشق استباید بشوی کنده ازین خاک و بیایی به تماشاگفتم که اگر دل بدهم قطع شود ریشه خاکی گفتا که بیا زنده و جاوید شو در عالم بالا
از صدقه سری ِ افرادِ فوق ِدلسوز،
اشک شوقی سرازیر شده که بیا و ببین...
نمیتونم توصیف کنم که چه سیلی راه انداخته این بسته های حمایتی ِ
آقای x  و خانم ِ y .
شرمنده که اگر زبانم قاصره... !!!

#: گفتم غم تو دارم گفتا غمت سر آید

گفتم که ماه من شو گفتا اگر برآید
گفتم ز مهرورزان رسم وفا بیاموز

گفتا ز خوب رویان این کار کمتر آید...
نیمه شب پریشب گشتم دچار کابوس
دیدم به خواب حافظ توی صف اتوبوس
گفتم سلام حافظ گفتا علیک جانم
گفتم کجا رَوی تو؟ گفت والله خود ندانم
گفتم بگیر فالی گفتا نمانده حالی
گفتم چه گونه ای تو گفتا در بند بیخیالی
گفتم که تازه تازه شعر وغزل چه داری
گفتا که می سرایم شعر سپید باری
گفتم زدولت عشق ؟ گفتا که کودتا شد
گفتم رقیب پس چی؟ گفتا که کله پا شد
گفتم کجاست لیلی؟ مشغول دلربایی؟
گفتا شده ستاره در فیلم سینمایی
گفتم بگو زخالش؟ آن خال آتش افروز
گفتا عمل نموده
 
 
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشدبا این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.
param name="AutoStart" value="False">


 
گفتم غم تو دارم گفتا غمت سر آید
گفتم که ماه من شو گفتا اگر برآید
گفتم ز مهرورزان رسم وفا بیاموز
گفتا ز خوب رویان این کار کمتر آید
گفتم که بر خیالت راه نظر ببندم
گفتا که
گفتم به مهدی بر من عاشق نظر کن
گفتا تو هم از معصیت صرف نظر کن
 
گفتم به نام نامیت هر دم بنازم
گفتا که از اعمال نیکت سرفرازم
 
گفتم که دیدار تو باشد آرزویم
گفتا که در کوی عمل کن جستجویم
 
گفتم بیا جانم پر از شهد صفا کن
گفتا به عهد بندگی با حق وفا کن
ادامه مطلب
گفتم به مهدی بر من عاشق نظر کن
گفتا تو هم از معصیت صرف نظر کن
 
گفتم به نام نامیت هر دم بنازم
گفتا که از اعمال نیکت سرفرازم
 
گفتم که دیدار تو باشد آرزویم
گفتا که در کوی عمل کن جستجویم
 
گفتم بیا جانم پر از شهد صفا کن
گفتا به عهد بندگی با حق وفا کن
ادامه مطلب
   در یک شبِ سردِ زمستانی این اتفاق حادث شد ، و من تا سپیده دَم آشفته بودم .
 
         
         در بَزمِ شاعرانه ی من
 
   امشب غمیست بر دل ، چون بَحرِ بیکرانه
   سر رفته در گریبان  ،  تنها به این بهانه
    گفتم  که بیقرارم  ،  از  بَهرِ وَصلِ رویَت
   گفتا که در دلِ من  ،  هرگز  مَشو روانه
   گفتم که شاعرم من ، در بَزمِ شعرِ من آی
   گفتا بخوان برایم   ،  یک شعرِ عاشقانه
   گفتم که این لبانم ، میسوزد از تَبِ عشق
   گفتا بگیر از این لب  ،  یک کامِ
دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرسکه چنان زو شده‌ام بی سر و سامان که مپرس
کس به امید وفا ترک دل و دین مکنادکه چنانم من از این کرده پشیمان که مپرس
به یکی جرعه که آزار کسش در پی نیستزحمتی می‌کشم از مردم نادان که مپرس
زاهد از ما به سلامت بگذر کاین می لعلدل و دین می‌برد از دست بدان سان که مپرس
گفت‌وگوهاست در این راه که جان بگدازدهر کسی عربده‌ای این که مبین آن که مپرس
پارسایی و سلامت هوسم بود ولیشیوه‌ای می‌کند آن نرگس فتان که مپرس
گفتم از گوی فل
به شکوه گفتم:
برم زِ دل
یادِ رویِ تو
آرزویِ تو ...
به خنده گفتا:
نرنجم از
خلق و خوی تو
یادِ رویِ تو
ولی ز من دل چو برکنی
حدیثِ خود بر که افکنی
هر کجا روی
وصله ی منی
ساغرِ وفا
از چه بشکنی؟
پ.ن: ظهر جمعه ی خود را به جای خطابه ی نماز جمعه با صدای نامجو نگذرانید، افسرده بشید کی گردن میگیره؟ ولی چه خوب و اثر گذار میخونه :( اَه! دارم متنبه میشم!
دیدی که یار چون ز دل ما خبر نداشتما را شکار کرد و بیفکند و برنداشتما بی‌خبر شدیم که دیدیم حسن اواو خود ز حال بی‌خبر ما خبر نداشتما را به چشم کرد که تا صید او شدیمزان پس به چشم رحمت بر ما نظر نداشتگفتا جفا نجویم زین خود گذر نکردگفتا وفا نمایم زان خود اثر نداشتوصلش ز دست رفت که کیسه وفا نکردزخمش به دل رسید که سینه سپر نداشتگفتند خرم است شبستان وصل اورفتم که بار خواهم دیدم که در نداشتگفتم که بر پرم سوی بام سرای اوچه سود مرغ همت من بال و پر نداشتخا
سحرگاهی شدم سوی خرابات
که رندان را کنم دعوت به طامات
عصا اندر کف و سجاده بر دوش
که هستم زاهدی صاحب کرامات
خراباتی مرا گفتا که ای شیخ
بگو تا خود چه کار است از مهمات
بدو گفتم که کارم توبهٔ توست
اگر توبه کنی یابی مراعات
مرا گفتا برو ای زاهد خشک
که تر گردی ز دردی خرابات
اگر یک قطره دردی بر تو ریزم
ز مسجد بازمانی وز مناجات
برو مفروش زهد و خودنمائی
که نه زهدت خرند اینجا نه طامات
کسی را اوفتد بر روی، این رنگ
که در کعبه کند بت را مراعات
بگفت این و یکی درد
آخ. عزیزم، سلام.
از آخرین باری که برات نوشتم مدت‌ها می‌گذره. اصلا یادم نمیاد آخرین بار کی بود که خوب بهت گوش دادم. که شنیدمت. دیشب شب سختی بود، مهم نیست چرا، مهم اینه که الان من روی صندلی چرخدار روبه‌روی پنجره اتاق، روبه‌روی درخت انار و شمعدونی‌های مامان نشستم و خورشید با دست های گوشتالو و گرمش صورتم رو نوازش میده. و آسمون رو می‌بینم که یک‌پارچه حریر آبی رنگ روی خودش انداخته، چشم‌های خمارش رو بهِم میدوزه و با لبخند نفسش رو بیرون میده، ن
چند نکته در رابطه با خواندن اشعار حافظ و فال حافظ :
در هنگام خواندن اشعار حافظ بهتر است به معنا و مفهوم کلمات و ریتم شعری که می خوانیم دقت ویژه ای داشته باشیم و در این حال باید بدانیم که مقصد مطلب به چه چیزی می باشد و نکات و لازمه های آن را بیابیم.
فال حافظ و فال های روزانه :
با این که رایج ترین روش های فال استفاده از دیوان حافظ است اما باید این را دانست که فال حافظ وحی منزل نیست و نباید همه ی کار ها را به فال و استخاره گذاشت
در ایام شب یلدا و سال تح
او گفت:زندگی چیست؟
گفتم همان که آدمی مزه آن را میچشد و آخر سر هم باآن وداع می کند.
گفتا: آسان است؟
گفتم زندگی کردن آسان و زندگی واقعی دشواراست.
بگفت:چرا با اینهمه سختی که داری زندگی را دوست داری؟
گفتم نه برای خود برای عشق است:)
 
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشدبا این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.



اَسَلامُ عَلَیکَ یا صاحِبَ الزَمان(عج)گفتم به مهدی بر من عاشق نظر کنگفتا تو هم از معصیت صرف نظر کن
گفتم به نام نامیت هر دم بنازمگفتا که از اعمال نیکت سرفرازم
گفتم که دیدار تو باشد آرزویمگفتا ک
بیوگرافی بازیگران
زندگینامه حافظ 
 
خواجه شمس‌الدین محمد شیرازی متخلص به “حافظ”، غزلسرای بزرگ و از بزرگان شعر و ادب پارسی است. حافظ حدود سال ۷۲۶ هجری قمری در شیراز متولد شد. علوم و فنون را در محفل درس استادان زمان خود فراگرفت و در علوم ادبی عصر پایه‌ای رفیع یافت.
چکیده ای از زندگینامه حافظ:
نام اصلی حافظ : خواجه شمس‌الدین محمد بن بهاءالدّین محمد شیرازی
تولد : حدود ۷۲۷ هجری قمری شیراز
مرگ : ۷۹۲ هجری قمری شیراز
ملیت: ایرانی
محل خاکسپاری : حا
امشب چو حق زنده می داده به خیراتیمست است و خراباتی این روح سماواتی از مغرب پیمانه جان را خبری آمدآن عالم ناپیدا دیدیم به اصواتی دیدیم همه حلقه در بند و به تاراجندگفتم که چه باشد این، صد کیش و دو صد ماتی بگذشت سویم پنهان، گفتم به کجا ای جانپاسخ بده آنم را بنشین تو به ساعاتی بنگر همه در خوابند، بی آینه می‌تابندخواهند تو بت باشی گردند به طاعاتی گفتا علف هرزند، یک سایه نمی‌ارزندامّا دم حق باشد این سایه‌ی سقراطی گفتم همه اسرارت بفروخته‌اند
دیشب عروسمون میگفت به فال قهوه اعتقاد داری؟
گفتم نه فال قهوه بلکه به هیچ فالی اعتقاد ندارم
گفت ولی دختر عمه عروسمون فال قهوه میگیره همشم واقعیه ... گفت برای من گرفت هر چی گفت درست بود 
گفت
فقط یه مورد برام ابهام داره و هنوز مشخص نیست ولی تو فالم بود .‌.. گفتم
چی؟ گفت که خانومه گفته یه زنه دنبال شوهرته و شوهرت بهش محل نمیده ولی زنه
همش دور و ورشه ...
میخندید و میگفت متتظر اون روزم ...
گفتم
اینا الکیه.میگفت نه بخدا هر چی گفت درست بود ... منم چشمامو ال
طی آخرین تفال‌هایی که به دیوان حافظ زدم، به این نتیجه رسیدم که احتمالا اون آدمی که حافظ قبلا مژده‌ی حضورش در زندگیم رو می‌داد و اطمینان می‌داد که به زودی سر و کله‌ش پیدا میشه، بر اثر کرونا خواهد مرد!
چون تازگی‌ها حافظ فقط بحث رو عوض می‌کنه و راجع به این که باید خدا رو عبادت کنم و خلق نیکو داشته باشم حرف می‌زنه :|
+ عیدتون مبارک:)
آخر ندارد ای جان این راه آسمانیدیشب به خواب دیدم آن جلوه‌ی نهانی در خود تپیده بودم از انعکاس رویشدر پیش لوح آتش، در پس مه شهانی صد گونه خُرد و خاموش در خاک می‌خزیدمتا روی عشق دیدم، آن هیبت جهانی خلقت به منظرم بود چون خوابگاه راکدجانم چو موج برخاست زان باد کهکشانی دیگر نه خویش دیدم زنجیر چرخ مزدورسقف فلک شکستم وین چرخ استخوانی
ساقی به کف پیاله باز آر تا ببینمنقش و خطوط دیرین در جام ارغوانی تا قصد باده کردم بر باد رفتم از عشقتو بادبان بر ان
 
از این برایم سخت تر نبود که اجنبی بیاید و خانه ات را بگیرد ...
 
رو به روستا دست تکان دادم و با صدای بلند گفتم: «خدا حافظ خالو. خدا حافظ آوه زین. خدا حافظ گور سفید». زن ها شروع کردند به گریه و اشک ریختن. بچه ها هم گریه می کردند. صورت هاشان کثیف و خاکی بود و اشک رد انداخته بود. جبار روی کولم، گاهی خواب می رفت و گاهی بیدار می شد و نان می خواست. مرتب می گفتم: «الان می رسیم و نان می خوری. کمی صبر کن». ...
 
از پایم خون می آمد اما اهمیت نمی دادم. برادرها و خواه
خدا چو صورت ابروی دلگشای تو بستگشاد کار من اندر کرشمه‌های تو بست
مرا و سرو چمن را به خاک راه نشاندزمانه تا قصب نرگس قبای تو بست
ز کار ما و دل غنچه صد گره بگشودنسیم گل چو دل اندر پی هوای تو بست
مرا به بند تو دوران چرخ راضی کردولی چه سود که سررشته در رضای تو بست
چو نافه بر دل مسکین من گره مفکنکه عهد با سر زلف گره گشای تو بست
تو خود وصال دگر بودی ای نسیم وصالخطا نگر که دل امید در وفای تو بست
ز دست جور تو گفتم ز شهر خواهم رفتبه خنده گفت که حافظ برو که پ
دیار حافظ
 چرا نه در پی عزم دیار خود باشم چرا نه خاک سر کوی یار خود باشم
غم غریبی و غربت چو بر نمی‌تابم به شهر خود روم و شهریار خود باشم
ز محرمان سراپرده وصال شوم ز بندگان خداوندگار خود باشم
چو کار عمر نه پیداست باری آن اولی که روز واقعه پیش نگار خود باشم
ز دست بخت گران خواب و کار بی‌سامان گرم بود گله‌ای رازدار خود باشم
همیشه پیشه من عاشقی و رندی بود دگر بکوشم و مشغول کار خود باشم
بود که لطف ازل رهنمون شود حافظ وگرنه تا به ابد شرمسار خود باشم
م
هفته‌ها وحشیانه می‌آیند و بدونِ آن‌که بفهمم، تمام می‌شوند. اما به نظر می‌رسد من میان چرخ‌دهنده‌های زمان گیر کرده‌ام و زمانی از من نمی‌گذرد. حدود بیست و پنج روز می‌گذرد که دل‌خوشی‌های احمقانه‌ی خودم را تحریم کرده‌ام اما برای من انگار بیست سال گذشته. تمام همین بیست سالی را که هرگز نفهمیدم دارم زنده‌گی می‌کنم. ترکِ سر زدنِ مدام به بعضی گوشه‌ها خیلی سخت شده. عادت داشته‌ام هر چیز را جمع کنم و بسته‌بندی کنم، بگذارم توی جعبه‌ی نامه‌ها
میگه :
عاشق شو ار نه روزی کار جهان سر آید
ناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستی
بعد باز میگه :
پرسیدم از طبیبی احوال دوست گفتا
فی بعدها عذاب فی قربها السلامه
 
بعد من فکر میکنم، بلد نیستم عاشقی کنم. اما عمیقا دوست داشتن رو بلدم. و امیدوارم ملامت نیاد بعد از این کاری ک به انجامش تصمیم گرفتم. 
 
بعد باز تاکید می کنه:
دنیا وفا ندارد ای نور هر دو دیده...
تاریخچه فال حافظ
 
ظاهراً فال گرفتن از دیوان حافظ، از مدت کوتاهی پس از درگذشت او رایج شده است (بنا بر قولی، شروع تفأل به دیوان حافظ، به ماجرای امتناع عده‌ای از نماز گزاردن بر جنازه او باز می‌گردد
 
از حدود هفتاد سال پس از درگذشت حافظ، گزارش‌هایی از فال زدن به دیوان او در متون رسمی تاریخی آمده است.
از دوره صفویه به بعد، درباره تفأل به دیوان حافظ، حکایت‌های بسیار و بعضآ شگفت‌آوری پیوسته نقل می‌شده است که برخی از آن‌ها سخت مشهورند.
 
حسین کف
گفتم ای سلطان خوبان رحم کن بر این غریب
گفت در دنبال دل ره گم کند مسکین غریب


گفتمش مگذر زمانی گفت معذورم بدار
خانه پروردی چه تاب آرد غم چندین غریب


خفته بر سنجاب شاهی نازنینی را چه غم
گر ز خار و خاره سازد بستر و بالین غریب


ای که در زنجیر زلفت جای چندین آشناست
خوش فتاد آن خال مشکین بر رخ رنگین غریب


می‌نماید عکس می در رنگ روی مه وشت
همچو برگ ارغوان بر صفحه نسرین غریب


بس غریب افتاده است آن مور خط گرد رخت
گر چه نبود در نگارستان خط مشکین غریب


گفت
زندگینامه حافظ
شمس الدین محمد ملقب به لسان الغیب غزلسرای بزرگ و نامی ایران در قرن 8 میزیست. تاریخ دقیق ولادت حافظ مشخص نیست شاید حدود سال 727 . گویند پدر حافظ بهاالدین بازرگانی اصفهانی بوده که در کازرون با زنی از آن محل ازدواج کرده
ادامه مطلب
پاورپوینت حافظ شیرازی فرمت فایل دانلودی: .zipفرمت فایل اصلی: pptتعداد صفحات: 20حجم فایل: 1433قیمت: 6000 تومانبخشی از متن:فهرست مطالب:مقدمهزندگی حافظآرامگاه حافظ در پول های ایرانیدیوان حافظغزل هارباعیاتکلید کلمات دیوانحافظ و عرب هافال حافظعلاقه حافظ به شیرازمتولد 727 هجری قمری برابر با قرن چهارده میلادی و معروف شده به لقب لسان الغیب شاعر بزرگ ایرانی می باشد. بعضی از شعرهای حافظ به شکل غزل می باشند که به غزلیات حافظ یا همان فال حافظ معروف شده است.
در مباحث عرفان نظری، وحدت وجود که یکی از اصلیترین مباحث عرفان است، در کلمات حافظ فراوان دیده میشود. البته باز هم نمیتوانم خودداری کنم از اظهار تأسّف، از این‌که بعضی از نویسندگان و ادبای محقّقی که با وجود مقام والای تحقیق در ادبیات، از عرفان - عرفان نظری - اطلاعی ندارند و در آن کاری نکردند، وحدت وجود را که به حافظ نسبت داده شده، به معنای همه‌خدائی که ناشی از عدم درک درست مسأله است، تعبیر کردند و آن را جزو شَطَحیاتی دانستند که بر زبان حافظ - مث
هفته پیش یکی ازم پرسید ای دُرسه که شیرازیا تنبلن؟ والو چی بگم؟! فقط یه اشاره کوچیک دارم به آقامون حافظ که سر یه قضیه ای حسابی شاکی هستن و میخوان از شیراز بزنن بیرون:
سخندانیّ و خوشخوانی نمی‌ورزند در شیراز / بیا حافظ که تا خود را به ملکی دیگر اندازیم

خُب؟ چی شد؟ چرا استاد در شیراز باقی موندن؟ ظاهرا از خود حضرت حافظ هم پرسیدن که چرو نمیرید پس! و ایشون میفرمایند:
نمی‌دهند اجازت مرا به سیر سفر / نسیم باد مصلا و آب رکن آباد
علت آب و هوان! اختیارش دست
خلاصه کتاب روش تحقیق حافظ نیا دانلود pdf
 
 
بهترین خلاصه کتاب روش تحقیق حافظ نیا دانلود pdf
 
 
 
دانلود فایل
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
اگر امکان دارد آن را به فارسی ایمیل کنیدنتایج وب
دانلود کتاب روش تحقیق در علوم انسانی حافظ نیا+ خلاصه - بلاگbookpdfdownload.blog.ir › دانلود-کتاب-روش-تحقیق-در-علوم-انسان...موجود بودن: موجود است. دانلود نمونه. [PDF] روش تحقیق. https://bayanbox.ir › view › خلاصه-روش-تحقیق-.-حافظ-نیا.pdf ای ﺑﺮ روش ﺗﺤﻘﻖ در ﻋﻠﻮم اﻧﺴﺎﻧ. –. دﺘﺮ ﻣﺤﻤﺪرﺿﺎ ﺣ
گفت:من اگر زبانم آتش / من اگر ترانه هایم همه شعله های سرکش / چه کنم؟ که یک دل است و همه درد های یاران...گفتم:به رو به رو که نگاه می کنم تعدادی ظاهر می بینم.چند عدد "چشم چشم دو ابرو" بدون جزئیات بیش تر.سیاهه ی پیش رویم هیچ دخلی به سیاهی پشت رویم ندارد.درد های یاران چیست؟نمی دانم...
گفت:همراه شو عزیز کاین درد مشترک / هرگز جدا جدا درمان نمی شود.
گفتم:درد مشترک چیست؟مگر ما درد مشترک هم داریم؟
گفت:آمدگان و رفتگان از دو کرانه ی زمان / سوی تو می دوند هان! ای تو
عشق در ادبیات فارسی، از جنبۀ عشق حقیقی و عشق مجازی در شعر شاعران، مورد بررسی قرار می‌گیرد. عشق ودیعه‌ ای الهی است که در وجود انسان نهاده شده و با ذات و فطرتِ وی عجین شده است. گفته شده که عشق، راه رسیدنِ انسان را برای رسیدن به سعادت و کمال میسر می‌سازد و اساساً خداوند آدمی را خلق کرده تا عاشق باشد و از تفاوت های اصلی انسان با فرشته در این است که فرشته از درکِ عشق عاجز است و عشق، خاصِ انسان است و از روز ازل در وجودِ او نهاده شده است. سعدی شاعر شی
خدا حافظ ای ماه بزرگ خدا و ماه امیر مومنان (ع) ؛ ای ماه ولایت ، ای درگاه ورود بر ماه پیامبر اعظم (ص)؛
خدا حافظ ای دعای یا من ارجوه لکل خیر
و ای ذکر زیبای سبحان الاله الجلیل
خدا حافظ ای ماه استغفار ؛ خدا حافظ ای "ملک داعی" که هر شب تا صبح ندا می دادی و ما را به اطاعت و موانست و مناجات با خدا دعوت می کردی .
کاش شرمنده ندای" این الرجبیون" نگردیده باشم.
یا امیر مومنان(ع) ماه ، ماه شما بود و شما کریمِ کریمانی؛ دست خالی ام ؛اما از نزد کریمی چون شما دست خالی بر
دیشب حضرت حافظ گفت:« ما آزموده‌ایم در این شهر بخت خویش ... بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش» 
دیوان رو بستم. نذاشتم حرفش تموم بشه که من اگه می‌خواستم اینو بشنوم، سراغ حافظ نمی‌رفتم. بهش گفتم اینو باید میاوردی جلوی چشم من: «بیا ای طایر دولت! بیاور مژده‌ی وصلی»
اشتباه نکنید؛ نه عاشق شدم و نه دلم برای مامانم اینا تنگ شده :)) فقط شونه‌هام درد گرفته از سنگینی باری که سال‌هاست به دوش می‌کشمش و دردی که قلبم رو مچاله کرده. دوست نداشتم این‌جا،
حالا کاری به این نداریم که فال حافظ وحی منزل نیست و همه کار را نباید به فال و استخاره گذاشت و این حرف ها اما ظاهرا فال گرفتن رایج ترین روش استفاده ما از دیوان خواجه است؛ به خصوص در ایامی نظیر شب یلدا و سال تحویل که جمع های خانوادگی برپاست و برای سرک کشیدن توی کار همدیگر هم که شده، مدام سفارش فال حافظ برای این و آن می دهند.
این است که با فال حافظ شروع می کنیم که مثل ادب، آداب دارد. اول با هم یک مروری کنیم این آداب و رسوم را و بعد می رویم سراغ ای
گفتا من آن ترنجم داستان زندگی مولاناست، از منظر و زبان حسام الدین چلبی که از مریدان خاص مولانا بوده و در سالهای پایانی زندگی وی، به عنوان خلیفه انتخاب می شود.کتاب تالیف محمد قاسم زاده است و انتشارات روزبهان که همان انتشارات نادرابراهیمی است، آنرا چاپ کرده.نثر کتاب روان و خواناست...از پله پله تا ملاقات خدای عبدالحسین زرین کوب، روان تر است. قاسم زاده صرفا به داستان پرداخته و سعی کرده مانند زرین کوب، از ارائه تحلیل و نظریات ادبی دور بماند. در ک
قالب حافظ - کد قالب بلاگفا 
 ابتدا وارد مدیریت وبلاگ خود شوید. ۲- تمام کد های قسمت ویرایش قالب خود را پاک کنید. ۳- کد قالب مورد نظر خود را Copy کرده و در قسمت ویرایش قالبتان ، Paste کنید ...
قالب وبلاگ,قالب دوستونه,قالب حافظ 
قالب وبلاگ دو ستونه حافظ – قالب شماره ۱۷۴. قالب وبلاگ دو ستونه ... تو تنظیمات وبلاگ ی تایتل مینویسم اما متاسفانه رنگش سفیده،میخوام سیاه بشه…اما این قالب ...
قالب فال حافظ - قالب وبلاگ رایگان | قالب جدید 
قالب فال حافظ جدید دریافت ر
ای دوست زمن بردلِ بیمار،چه گفتی؟
ازماتمِ این عشق گهربار، چه گفتی؟
گفتی همه را؟راست وخدایی، که نگفتی!
زین قلبِ پرازدردِ ستمکار ،چه گفتی؟
آن لحظه ی دیدارکه ازسوی تو آمد
هرگز نروداز دلِ بیزار، چه گفتی؟
آیینه نشستم، همه ازخیرگذشتم
ماهیچ خودت،از هنرِ مار،چه گفتی؟
گفتا که چو مُردم تونیا بر سرِقبرم
گفتا که توگفتی! ببری عار ،چه گفتی؟
دیدارقیامت شدو از هم چو بُریدیم
خوش باش،دوصد بار،به یکبار ،چه گفتی؟
گویم که چو مُردم تو بیا بر سرِقبرم
آغوش گشا،غ
سلام بازم من و یه دنیا حرف با تو ... اومدم که بگم هنوزم قشنگترین دلیل بودنی ... امروز به رسم قدیمی تفالی به حافظ زدم  حافظ منو یاد لحظه های دوست داشتن میذاره  فال امروزی که به نیتت گرفتم
دوستان جان داده‌ام بهر دهانش بنگرید
کو به چیزی مختصر چون باز می‌ماند ز من
صبر کن حافظ که گر زین دست باشد درس غم
عشق در هر گوشه‌ای افسانه‌ای خواند ز من
بین درگیریایی ذهنی امشب؛ بین حرف زدنم با خدا و بین خیلی چیزای دیگه که قابل بیان نیستن پایان امشب شد خوندن این شعر از حافظ
میر من خوش می‌روی کاندر سر و پا میرمتخوش خرامان شو که پیش قد رعنا میرمت
گفته بودی کی بمیری پیش من تعجیل چیستخوش تقاضا می‌کنی پیش تقاضا میرمت
عاشق و مخمور و مهجورم بت ساقی کجاستگو که بخرامد که پیش سروبالا میرمت
آن که عمری شد که تا بیمارم از سودای اوگو نگاهی کن که پیش چشم شهلا میرمت
گفته لعل لبم هم درد بخشد هم دواگاه پیش درد
دل باز ده، آغاز مکن قصه‌ی نو
افکند هزار دل ز هر حلقه‌ی زلف
گفتا دل خود بجوی، بردار و برو
#شاطرعباس_صبوحی
#کانال_آوای_شبانه_پارسا
#اخبار_روز_ایران_و_جهان
-tumblrhttps://avayeshabane.tumblr.com
آخرین خبرها و اتفاقات روز در وب سایت:
websitehttp://aparssa.wordpress.com
منبع خبری کانال:
#BBC_News
مشاهده مطلب در کانال
نویسنده و محقق : اشکان ارشادی 
سالها در کرمانشاه کتاب خواندم و بس. 
حالا دارم بصورت کاملا رایگان برایتان مینویسم. فقط بخوانید و اگر کپی کردید ذکر نام یادتان نرود. مطالب را اکثرا خودم مینویسم و اگه جمع‌آوری باشه ، در بالای مقاله ذکر شده. 
جدا از اینکه حکایات تاریخی ، راست باشه یا دروغ تعریف میکنم. 
تیمور لنگ هم فارسی می دانست و هم عربی و ترکی جُغتایی که همان ازبکیست. ازبکان به همراه کاشغری ها و رومی ها تا قبل از کشمکش‌های صفویه_مذهبی_قزلباشی ،
توی اتاق کار داشتم و نمی خواستم بچه ها متوجه بشن
چون اتاق ما جذاب ترین جای خونه واسه بچه هاس همه چی رو به هم میریزن
به علی گفتم من چند دقه تو اتاق کار دارم نیای پشت در سر و صدا کنی کوثرم بیاد سراغم /:
میگه: تو اتاق چیکار داری؟
گفتم: خب کار دارم دیگه
میگه: مامان جان همونطوری که شما اخبار می بینید و میخواید از همه چی سر دربیارید منم دوست دارم از همه چی سر دربیارم توی اون اتاق چی کار دارید؟
تا حالا تو عمرم اینجوری قانع نشده بودم /:
ساقیش گفتا مرا بی‌هوش باد
ای خدا از ساقیان #بزم غیب
در دو عالم بانگ نوشانوش باد......
#مولانا
#بزم
#کانال_آوای_شبانه_پارسا
#اخبار_روز_ایران_و_جهان
-tumblrhttps://avayeshabane.tumblr.com
آخرین خبرها و اتفاقات روز در وب سایت:
websitehttp://aparssa.wordpress.com
منبع خبری کانال:
#BBC_News
مشاهده مطلب در کانال
یکی را دوست می دارم
ولی افسوس او هرگز نمیداند
نگاهش میکنم شاید
بخواند از نگاه من
که او را دوست می دارم
ولی افسوس او هرگز نمیداند
به برگ گل نوشتم من
که او را دوست می دارم
ولی افسوس او گل را
به زلف کودکی آویخت تا او را بخنداند
به مهتاب گفتم ای مه تاب
سر راهت به کوی او
سلام من رسان و گو
تو را من دوست می دارم
ولی افسوس چون مهتاب به روی بسترش لغزید
یکی ابر سیه آمد که روی ماه تابان را بپوشانید
صبا را دیدم و گفتم صبا دستم به دامانت
بگو از من به دلدارم تو ر
سلام .خسته نباشین.من امروز مصاحبه بودم.بخش تخصصی خیلی خوب بود.خیلی ادمای مهربونی بودن.یکیشون ازم پرسید چرا اسم محلتون گلستان چون به خاطر حافظ که اسم کتابش گلستانه گذاشتن اینو ممکنه؟گفتم ممکنه ولی اسم کتاب حافظ گلستان نیس.اون مال سعدیه.بعد خودشون خندیدن گفتن افرین حواست جمعه.درکل خیلی خوب بود ولی بخش عمومی زیادجالب نبود.مسئولش خیلی خیلی بداخلاق بود.همش اخم میکرد حتی اگه جوابشو درست میدادی.بیشتر هم به راهپیمایی گیر داد وادرسشو میپرسید.ودرم
دل و دینم، دل و دینم بِبُرده‌ست
بر و دوشش، بر و دوشش، بر و دوش
دوای تو دوای توست حافظ
لب نوشش، لب نوشش، لب نوش 
.................‌
برد دل و جان من،  دلبر جانان من
دلبر جانان من، برد دل و جان من
من موندم وقتی حافظ داشته این ابیات رو میگفته چقدر فسفر سوزونده:)))
+یه بیتی که از عنفوان نوجوانی تا الان از حافظ دوست داشتم:
چه خوش صید دلم کردی بنازم چشم مستت را
که کَس مرغان وحشی را از این خوشتر نمیگیرد
 
ساقی چمانه* پر کن کان دلبر چمانی*
بر من نظر فکنده با چشم خود نهانی
 
دل در گرو سپردم خرقه به می سِتُردم*
تا بر دلم ز عزت آرد نظر زمانی
 
مطرب بزن نوائی تا برکشم سماعی
دلداده و خرابم زان زلفِ شعشعانی *
 
تشنه ی شهد شیرین کُشته ی خال زیرین
غافل که درد هجرش بر دل کشد جهانی
 
گر او شود نگار من غمزه کند به کار من
بر هم زنم جهان را با جامِ ارغوانی *
 
ای دل تو شکوه داری خاطر به فتنه داری
بر من نظر کند حال آن یارِ جاودانی
 
گفتم که رنجِ هجران دل میکند پریشان
غزلیات حافظغزل شماره ۳۶۷فتوی پیر مغان دارم و قولیست قدیمکه حرام است می آن جا که نه یار است ندیمچاک خواهم زدن این دلق ریایی چه کنمروح را صحبت ناجنس عذابیست الیمتا مگر جرعه فشاند لب جانان بر منسال‌ها شد که منم بر در میخانه مقیممگرش خدمت دیرین من از یاد برفتای نسیم سحری یاد دهش عهد قدیمبعد صد سال اگر بر سر خاکم گذریسر برآرد ز گلم رقص کنان عظم رمیمدلبر از ما به صد امید ستد اول دلظاهرا عهد فرامش نکند خلق کریمغنچه گو تنگ دل از کار فروبسته مباشکز د
داشتم به خودم می‌گفتم عه عه... دوره طلا هم تموم شدا... حداقل تا مرحله ۳ دیگه کاری با کمیته المپیاد نخواهم داشت! بعد گفتم که واقعن دوره طلا کیفیتش از اون چیزی که انتظار داشتم کم‌تر شد! بعد همین جوری فکرام ادامه پیدا کردن، گفتم یه جایی بنویسمشون!
به هر حال! این نوشته خیلی پوینتی نداره که بخواید بخونیدش. حتّی نمی‌دونم که چرا دارم می‌نویسمش و چرا دارم این جا می‌نویسمش! D:
بگذریم!
ادامه مطلب
بهم گفت هدفت از زندگی چیه؟
گفتم. نمیدونم خیلی هدف دارم اما مهمترینش داشتن آرامشه و لذت بردن از زندگی...
رقت تو فکر برگه های روی میزشومرتب کرد و گفت ولی ما هیچ هدف و انگیزه ای نداریم ، فقط میایم شرکت صبحمون شب بشه. انگیزه خونه رفتن هم نداریم ...
دلم میخواست بیشتر باهاش حرف بزنم و بگم تو این شرایط هم میشه امید داشت و همه چیز بستگی به خودمون داره ، اما یه لبخند زدم و گفتم درست میشه 
دلم نخواست فقط حرف بزنم و شعار بدم ، گفتم بشینم ببینم خودم واقعا دارم
بهم گفت دلم برایت تنگ شده بود. برایش لبخند زدم. گفت چی شده؟ برایش خندیدم. گفت چرا می‌خندی؟ گفتم ها؟ خودم را برای کی به نفهمی می‌زنم؟ برای او؟ می‌داند آنقدر‌ها نفهم نیستم. برای خودم؟ می‌دانم اصلا نفهم نیستم. گفتم هیچ باور نمی‌کنم دلت برایم تنگ شده باشد. اخم کرد. گره‌خورده و در ذوق خورده و جاخورده. چرا؟ مگر چی شده؟ باور نمی‌کنم. گفتم چون ندیدم دلت تنگ شده باشد. گفتم دلت تنگ شده بود وقت می‌‌کردی پیام بدهی، زنگ بزنی، من را ببینی. گفت اما من دلم
دیشب حضرت حافظ گفت:« ما آزموده‌ایم در این شهر بخت خویش ... بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش» 
دیوان رو بستم. نذاشتم حرفش تموم بشه که من اگه می‌خواستم اینو بشنوم، سراغ حافظ نمی‌رفتم. بهش گفتم اینو باید میاوردی جلوی چشم من: «بیا ای طایر دولت! بیاور مژده‌ی وصلی»
اشتباه نکنید؛ نه عاشق شدم و نه دلم برای مامانم اینا تنگ شده :)) فقط شونه‌هام درد گرفته از سنگینی باری که سال‌هاست به دوش می‌کشمش و دردی که قلبم رو مچاله کرده. دوست نداشتم این‌جا،
گوینده: کیکاووس یاکیده       مدت زمان: 23 ساعت
 
اینک با خواست خداوند که جمیل است و اعمال را دوست دارد، دستاورد علمی و هنری مهمی در جهان حافظ پژوهی به عرصه آمده است. روح جاودان حافظ هم شاد هست و شاید گله گزاری خود را در آنجا که می‌گوید: "سخن‌دانی و خوش‌خوانی نمی‌ورزنددر شیراز / بیا حافظ تا خود را به ملکی دیگر اندازیم"پس گرفته باشد.
ادامه مطلب
تفال و حافظ‌خوانی امشب
هزار جهد بکردم که یار من باشیمرادبخش دل بی‌قرار من باشی
چراغ دیده شب زنده دار من گردیانیس خاطر امیدوار من باشی
چو خسروان ملاحت به بندگان نازندتو در میانه خداوندگار من باشی
از آن عقیق که خونین دلم ز عشوه اواگر کنم گله‌ای غمگسار من باشی
در آن چمن که بتان دست عاشقان گیرندگرت ز دست برآید نگار من باشی
شبی به کلبه احزان عاشقان آییدمی انیس دل سوکوار من باشی
شود غزاله خورشید صید لاغر منگر آهویی چو تو یک دم شکار من باشی
سه بوس
 
یک شعری داشت حافظ که میگفت، پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت/آفرین بر نظر پاک خطا پوشش باد، یک تفسیری بود از این شعر که حافظ دارد به پیر ما طعنه میزند که کور است و خطای صنع را نمیبیند.... و خب اشکالی هم ندارد برای زنده ماندن، زندگی کردن، لذت بردن، خندیدن و... گاهی عادم باید خطا پو‌ش تر باشد، گاهی کمی خطا پو‌ش تر باشد، نه اینکه کور و احمق باشد ها... فقط کمی خطا پوش... 
#آتش عشق تو جهان را!
گفتا صفت عشق جهان‌سوز چنین است...
#فروغی_بسطامی
چهارشنبه سوری مبارک
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
✦ @Parsa_Night_narrator ✦
#کانال_آوای_شبانه_پارسا
#اخبار_روز_ایران_و_جهان
-tumblrhttps://avayeshabane.tumblr.com
آخرین خبرها و اتفاقات روز در وب سایت:
websitehttp://aparssa.wordpress.com
منبع خبری کانال:
#BBC_News
[فایل ۲۱ کیلوبایت]
مشاهده مطلب در کانال
مهرماه؛ روز برگداشت حافظ
                               
حافظ، شاعر بزرگ ایرانی در سدهٔ هشتم است
20 مهرماه؛ روز بزرگداشت حافظ
بیستم مهرماه روز بزرگداشت حافظ می‌باشد که در این روز جشن‌ها و برنامه‌های متنوعی در شیراز و سایر نقاط جهان برگزار می‌شود. عمده برنامه‌های این روز شامل شب شعر، گل افشانی آرامگاه حافظ، نمایش و رونمایی از دیوان‌های شعر حافظ و غیره می‌باشد.
زندگی‌نامه حافظ شیرازی
خواجه شمس‌الدین محمد بن بهاءالدّین حافظ شیرازی
سلام سلام:)
 
من اومدمممممم
طبق معمولم خودشیفته طور وارد شدم
گفتم به رسم امشب باهم حافظ بخونیم ،شعری رو گذاشتم که با دیوان حافظ خودم که یادگاری وهدیه دوستمه تفأل زدم بهش:)
اگه دوست دارید میتونید بانیت بخونیدش:)
من که پیشنهاد میکنم با نیت بخونید 
چشماتونو ببندید همون چیزی که الان براتون مهمتره وقلب یا ذهنتونو درگیر کرده نیت کنید بعد بخونیدش باشه؟:)
ادامه مطلب
فکر کنم تنها کسی که حال دلمو میدونه حافظه..هر بار تفال میزنم انقدر قشننننگ حالو روزم و احساساتمو توصیف میکنه که ذوق میکنم امشب هم روی مود خیره به افق وبی انگیزگی بودم...یه تفالی زدم و الان با لبخندی گنده در خدمتتونم...انگار باید یکی اون حرفا رو بهم میزد که حافظ عزیز زحمتش رو کشید... شما هم یه فاتحه نثارش کنید و باهاش صحبت کنید..ضرر نداره
کلمات اکسیر عجیبی هستند. حروف و ضرب و وزن آن ها. انگار که از عالمی ماوراء این دنیا می آیند. جایی دیدم که ابن عربی هم نظری چنین دارد و رساله ای نوشته است در خصوص مکنونات حروف. که از عالمی مافوق ادراکات بشر می جوشند. القصّه،‌ این روزها شده است از خواب که بر می خیزم ناخودآگاه بیت شعری بر زبان دارم. در ضمیر ناخودآگاه. مثلا دیروز بی هیچ مناسبتی ظاهرا، برای نماز صبح که برخواستم این بیت بسیار زیبای حافظ بر زبانم بود که "فغان که آن مهِ نامهربانِ مهرگسل/
1/2  لسان الغیب حافظ شیرازی بیتی دارد که میگه :
 
جهان نقد محقّر است حافظ
از بهــر نثــار خــوش نباشــد
 
 
2/2   بعد حافظ در بیتی دیگر میگه :
 
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را
​​​​
دانلود بهترین خلاصه کتاب مقدمه ای بر روش تحقیق حافظ نیا pdf
 
بهترین خلاصه کتاب مقدمه ای بر روش تحقیق حافظ نیا pdf
 
 
دانلـــود
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
اگر امکان دارد آن را به فارسی ایمیل کنیدنتایج وب
دانلود کتاب روش تحقیق در علوم انسانی حافظ نیا+ خلاصه - بلاگbookpdfdownload.blog.ir › دانلود-کتاب-روش-تحقیق-در-علوم-انسان...دانلود رایگان خلاصه کتاب روش تحقیق حافظ نیا پیام نور - . ... حافظ-نیا.pdf ای ﺑﺮ روش ﺗﺤﻘﻖ در ﻋﻠﻮم اﻧﺴﺎﻧ. –. دﺘﺮ ﻣﺤﻤﺪرﺿﺎ ﺣﺎﻓﻆ. ﻧﺎ. ﻓ
دیشب با ع حرف میزدم. حالم از اول شب خوب نبود و یهو زد ب سرم ک یکم دلداری کنم باهاش. بهش گفتم اعتماد ب نفس ندارم، احساس بدی نسبت ب خودم دارم و نمیتونم این حس رو از خودم دور کنم. بهم گفت چرا اعتماد ب نفس نداری؟ بخاطر رفتار بقیه؟گفتم شاید. و شروع کرد ب راهکار دادن شروع کرد ب تعریف کردن ازم.تعریف کردن از هر چی ک فکرشو کنی..اخلاق و حتی ظاهر..! بهش گفتم اینارو نگفتم ک شروع کنی ب تعریف کردن ازم..
اما دروغ گفتم دقیقا دلم میخاست یکی بهم بگه که اونقدری ک فک میک
خواجه شمس‌الدین محمد بن بهاءالدّین محمد حافظ شیرازی (زاده ح. ۷۲۷ (قمری) – درگذشته ۷۹۲ (قمری))، معروف به لسان‌الغیب،ترجمان الاسرار ، لسان‌العرفا و ناظم‌الاولیا شاعر بزرگ سدهٔ هشتم ایران (برابر قرن چهاردهم میلادی) و یکی از سخنوران نامی جهاناست. بیش‌تر شعرهای او غزل هستند که به غزلیات حافظ شهرت دارند. گرایش حافظ به شیوهٔ سخن‌پردازی خواجوی کرمانی و شباهت شیوهٔ سخنش با او مشهور است. او از مهم‌ترین تأثیرگذاران بر شاعران پس از خود
۴۷۰ – ساقی بیار باده گفنت برون شدی به تماشای ماه نو     ازماه ابروان منت شرم باد رو عمریست تا دلت زاسیران رلف ماست     غافل زحفظ جانب یاران خود مشو مفروش عطر عقل به هندوی زلف ما     کانجا هزار نافه مشکنی به نیم جو تخم وفا ومه ردین کهنه … ساقی بیار باده – گفتا برون شدی به تماشای ماه نو – غزل ۴۰۶ – ۴۷۰
منبع : فالگیر
دیشم رسیدم خدمت حضرت حافظ همین که منو دم در دید:
دریافت
نه اشتباه نکنید این حافظ نیست.
حافظ گفت:  "شستشویی کن و آنگه به خرابات خرام"
گفتم: " یعنی چی؟ "
گفت: " تا نگردد ز تو این دیر خراب آلوده یعنی دستات را بشور و بیا به فاصله پنج متری من بشین من همه ریسک فاکتور ها را دارم مگه نمیدونی بر سینه ریش دردمندان لعلش نمکی تمام دارد "
شستم و گفتم: "میخوای جملگی خرقه بشویم به وایتکس"
گفت: " ای نمک عرصه سیمرغ نه جولانگه توست، بشین"
مغموم نشستم و گفتم: " غرض از مزاح
گفتم:یا صاحب الزمان بیا...گفت: مگر منتظری؟
گفتم:بله، آقا منتظرم گفت: چه انتظاری؟ نه ڪوششی نه تلاشی؛ فقط میگویی آقا بیا...
گفتم: مگر بد است آقا؟گفت: به جدم حسین هم گفتن بیا؛ اما وقتی آمد، ڪشتنش...
گفتم : پس چه ڪنیم؟گفت: مرا بشناسید...
گفتم: مگر نمیشناسیم؟گفت : اگر میشناختید ڪه اینطور گناه نمیڪردید...
گفتم : آقا تو ما را میبخشی؟ گفت: من هر شب برای شما تا صبح گریه میڪنم...
گفتم : آقا چه ڪنم به تو برسم؟گفت: ترڪ محرمات، انجام واجبات...همین کافیست
وقتی در ریسرچت کانهو حمار در گل گیر کرده ای و کم مانده که سر به بیابان نهی! و جناب حافظ اینگونه دلداری می دهد: 

ساقیا سایه ابر است و بهار و لب جوی
من نگویم چه کن ار اهل دلی خود تو بگوی :(  
بوی یک رنگی از این نقش نمی‌آید خیز
دلق آلوده صوفی به می ناب بشوی
سفله طبع است جهان بر کرمش تکیه مکن
ای جهان دیده ثبات قدم از سفله مجوی
دو نصیحت کنمت بشنو و صد گنج ببر
از در عیش درآ و به ره عیب مپوی
شکر آن را که دگربار رسیدی به بهار (حافظ جان اینجا زمستان است و در د
چند روز پیش یکی از دانش‌آموزان کلاس چهارمم تکلیفش رو انجام نداده بود. بعد از اینکه دلیل این موضوع رو پرسیدم، بهش گفتم: «اسمت رو توی دفترم یادداشت کردم، اگر بی‌نظمی رو تکرار کنی، دفعهٔ بعد در روزنگارت می‌نویسم و باید والدینت ببینن و پاسخ بِدن.»گفت: «دیگه تکرار نمی‌کنم.» ظهر که مدرسه تعطیل شد، اومد و گفت: «خانوم! بی‌نظمی امروزم توی کارنامه‌ام تأثیر داره؟»گفتم: «تو ماه منی! من مطمئنم که شما دیگه بی‌نظمی نمی‌کنی. اگه تکرار نشه نادیده می‌گی
رفتم خرید
دارم تغییر میدم ولی آروم
دوستم میگفت به نظر میرسه حالم خوب نیست، عین آدمی شدم ک نمیدونه چی میخواد،دیگه مثل قبل شاد نیستم و از چشمام شیطنت نمیباره
بابام میگه چرا انقدر روژ های پررنگ میزنم منم گفتم دوست دارم دوست دارم دوست دارم
در حقیقت خودمم نمیدونم چی میخوام
کلا از اولی ک من شروع کردم دنیا رو شناختن نمیدونستم از دنیا چی میخوام
اینو صدبار تو وبلاگم گفتم
حالا اینکه هرکی از راه میرسه اینو ب من میگه یعنی از قیافم میباره ک نمیدونم دقیق
ما از برون در شده مغرور صد فریب
 تا خود درون پرده چه تدبیر می‌کنند
 تشویش وقت پیر مغان می‌دهند باز
 این سالکان نگر که چه با پیر می‌کنند 
صد ملک دل به نیم نظر می‌توان خرید
 خوبان در این معامله تقصیر می‌کنند 
قومی به جد و جهد نهادند وصل دوست
 قومی دگر حواله به تقدیر می‌کنند
 فی الجمله اعتماد مکن بر ثبات دهر
 کاین کارخانه‌ایست که تغییر می‌کنند
 می خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب 
چون نیک بنگری همه تزویر می‌کنند   
 
#حافظ
گفتم نرو میموندی حالا .
گفت نه دیگه من و تو به هم نمیخوریم .
گفتم به همین راحتی ؟ 
گفت آره دیگه مگه برای تو سخته ؟
گفتم تو چطور فکر میکنی ؟
گفت برای من مهم نیست !
گفتم چی‌؟
گفت هر چی .
گفتم حتی ؟
گفت حتی !
گفتم نمیبخشم .
گفت باشه ... یه گوشه از ذهنم یادم میمونه .
گفتم همین ؟
گفت آره !
گفتم چه بی روح ...
گفت خیلی وقته .
گفتم ...
گفت ...
[ دست دادم و سر به زیر بودم ]
[ دست داد و سرش بالا بود ]
...
سکوت کردم .
گفت خداحافظ .
از کنارش رد شدم .
...
بغضم ترکید .
گریه کردم . 

از خ
 
ساقیا سایه ابر است و بهار و لب جوی
من نگویم چه کن ار اهل دلی خود تو بگوی
 
"حافظ"
 
در آخرین نامه ‌ات از من پرسیده بودیکه چه سان تو را دوست دارم؟عزیزکم،
همچون بهارکه آسمان کبود را دوست دارد.همچون پروانه ‌ای در دل کویریا زنبوری کوچک در عمق جنگلکه به گل سرخی دل داده استو به آن شهد شیرین ‌اش.آری، من این‌گونه تو را دوست دارم.همچون برفی بر بلندای کوهیا چشمه‌ای روان در دل جنگلکه تراوش ماهتاب را دوست داردعزیزکم،آنگونه که خودت را دوست داری،آنگونه
از کاکتوس تنها می گفتم. از صخره بی کس می گفتم. از رود آواره می گفتم. نه انتظارش نبود، تجربه کنم. انتظارش نبود، بغض کنم. 
آدمی کم انتظاری هستم از دیگران ولی حالا در انتظار یک نفرم. با امید آمدنش، نفس می گیرم و با خیال رفتنش، اشک می ریزم.
بچه ها عاشق کسی نشید که ازتون دوره، وگرنه اگه حسی بهتون نداشته باشه، هر بار که میگید: دوستت دارم. اون فقط سین می کنه...
خب چرا درباره خواستگارای من انقدر فوضولی میکنی که آخرش حالت گرفته بشه؟
خوب شد الان؟
هی بگو کی بود چکاره بود
روانی دوست داشتنی!
من صدبار بهت گفتم به هیچکس حسی ک ب تو دارم رو نداشتم
گفتم با هیچکس انقدر ادامه ندادم
باز بیا بپرس
چه اشتباهی کردم گفتم دو سه جلسه حرف زدم
حسادت جناب رو تحریک کردم :(
ساقی دل و سبوی چشماناین کیست شبان به کوی چشمان
این مردمکان که خواب دارندما لیک تَکان به توی چشمان
دیدی که چه بی‌بخار برخاستخلقی پی آبروی چشمان
ما جلوه و آبرو ندانیماشک‌ایم نهان به جوی چشمان
خاموش که وقت کارزار استبرپای به های‌و‌هوی چشمان
گفتا دم باده نیست حلمی؟گفتم سر جان، به روی چشمان
____________________________________________________________________________________________________________________
در روز شنبه مورخ 30/9/98 برنامه حافظ خوانی بمناسبت شب یلدا در کتابخانه عمومی خاتم الانبیاء(ص) شهرستان ایرانشهر برگزار گردید که در ابتدا برنامه جناب آقای سیاوش سرفراز در مورد پیشینه شب یلدا و آیین و رسومات ایرانیان در این شب توضیحاتی ارائه کردند و در ادامه استاد دامنی و جناب آقای کشاورز یکی از آداب شب چله را حافظ خوانی و شاهنامه خوانی در بین ایرانیان بیان کردند و در مورد حافظ و زند
گوینده: کیکاووس یاکیده       مدت زمان: 23 ساعت
 
اینک با خواست خداوند که جمیل است و اعمال را دوست دارد، دستاورد علمی و هنری مهمی در جهان حافظ پژوهی به عرصه آمده است. روح جاودان حافظ هم شاد هست و شاید گله گزاری خود را در آنجا که می‌گوید: "سخن‌دانی و خوش‌خوانی نمی‌ورزنددر شیراز / بیا حافظ تا خود را به ملکی دیگر اندازیم"پس گرفته باشد.
ادامه مطلب
همین که پاشو گذاشت تو حیاط و از نظر ناپدید شد، برگشتم گفتم یعنی شبو می مونه؟! ای کاش نمونه... دیدم گلی اینا دارن هیس هیس می کنن... 
بعدش آروم بهم گفتن که چرا اینو گفتی تو اژ کجا می دونی برنامه ضبط صدای گوشیش رو روشن نکرده؟!
خداااااایا... ماجرا رو پلیسی معمایی می کنن! 
می خوام اهمیت ندما ولی هی فکرم درگیر می شه!
اضطراب های بی خود و بی جهت!
+ حافظ
دیروز عصر به بچه ها گفتم غیبت غیرموجه هست. دربی اصلا دلیل موجهی برای غیبت دانش آموز کنکوری نیست. 
دیشب پیام داد خانم میدونید چقدر دوستتون دارم که روز دربی غیبت نکردم؟ گفتم غیبتت غیرموجه بود. گفت بابام پشت هیچ در بسته ای نمی مونه؛ یه جوری موجه میکرد. من شما رو دوست دارم که به حرفتون گوش میدم. 
دانلود مطالب پست بررسی و واکاوی حافظ از دیدگاه دکتر علی شریعتی نسخه ی کاملتر به صورت فایل PDF .
لینک دانلود مقاله ( برای دانلود بر روی لینک زیر کلیک کنید )
http://s8.picofile.com/file/8365746618/HAFEZ_SHARIATI.pdf.html


مطالعه ی حافظ از دیدگاه شریعتی درون وبلاگ :بررسی و واکاوی حافظ از دیدگاه دکتر علی شریعتی
این هر دو یعنی معشوق آسمانی و زمینی در شعر حافظ در هم تنیده است. غزل حافظ هم دارای نمودهای عاشقانه زمینی است و هم دارای نمودهای عارفانه. اما در این میان نوع دیگری از تجلی معشوق در شعر حافظ یافت می شود که در اکثر غزل های او حضور دارد. در این نوع که به ظاهر تفاوتی با شعرهای عاشقانه جنسی و عاشقانه عرفانی ندارد، اگر باریک شویم بر می آید که معشوق چندان که باید جاذبه جمال و حضور و وضوح ندارد. در این عاشقانه ها معشوق یا غایب است، یا بدون چشم و چهره و ابر
بعضی آدم ها تموم شدنی نیستند همیشگی اند. همین بعضی ها اگر نباشند می شوند درد، که تموم شدنی نیست اما کم شدنیه. شاید همینجاست که حافظ میگه دردم از یار است و درمان نیز هم. منم مثل حافظ معتقدم الا بذکرالیار هست که تطمئن القلوب میشه، واسه همینه که زنده ایم.
پ.ن:هوای فردا بستگی داره کی کجاست، کی تو دل کیه؟ شاید ابریه، شایدم نیست(رادیو چهرازی)
بسم رب الرفیقنمیدونم توو چه حال و هوایی بودیم؛ نمیدونم درباره چی صحبت میکردیم و چی شد که یک دفعه این سوال رو مطرح کرد._ منظور حافظ از این بیت چیه؟"من پیر سال و ماه نیم یار بی وفاستبر من چو عمر می گذرد پیر از آن شدم"اول سکوت بود و کم کم زمزمه ها شروع شد و بعد هرکس نظرش رو گفت. تقریبا همه نظرات حول یک محور بودند؛ حافظ پیری خودش رو گذر زمان و سال ها نمیدونه و دوری و فراق یار اون رو پیر کرده. اما حرف هیچ کس نظرش رو جلب نکرد. تقریبا همه مجاب شده بودن که مق
ساعت ١١:٣٠ زنگ زد بهم و یه ربع صحبت کردیم. بهش گفتم بیدارى این موقع؟ گفت آآآره.. گفتم آخه معمولا زود میخوابیدى.. صداى ماشین میومد، گفتم پشت فرمونى؟
گفت آره، آبادان بودم و دارم میرم خونه، تولد مامان بزرگ بود.
کلى صحبت کردیم، حتى از وقتى که اومده بودن تهران بیشتر!
آخرش پرسیدم چقد دیگه میرسى خونه؟ گفت رسیدم..
زنگ زده بود که پشت فرمون خوابش نبره..
#بابا
من که میدونم خیلی وقته حافظ باز نکردی، پ بیا با هم این فال بخونیم :
روز هجران و شب فرقت یار آخر شدزدم این فال و گذشت اختر و کار آخر شدآن همه ناز و تنعم که خزان می‌فرمودعاقبت در قدم باد بهار آخر شدشکر ایزد که به اقبال کله گوشه گلنخوت باد دی و شوکت خار آخر شدصبح امید که بد معتکف پرده غیبگو برون آی که کار شب تار آخر شدآن پریشانی شب‌های دراز و غم دلهمه در سایه گیسوی نگار آخر شدباورم نیست ز بدعهدی ایام هنوزقصه غصه که در دولت یار آخر شدساقیا لطف نمودی
 
 
 
این چه شوریست که در دور قمر میبینمهمه آفاق پر از فتنه و شر میبینمهر کس روز بهی می طلبد از ایامعلت آن است که هر روز بدتر میبینمابلهان را همه شربت ز گلاب و قند استقوت دانا همه از خون جگر میبینماسپ تازی شده مجروح به زیر پالانطوق زرین همه بر گردن خر میبینمدختران را همه در جنگ و جدل با مادرپسران را همه بد خواه پدر میبینمهیچ رحمی نه برادر به برادر داردهیچ شفقت نه پدر را به پسر میبینمپند حافظ بشنو خواجه برو نیکی کنکه من این پند به از گنج و گوهر م
این هر دو یعنی معشوق آسمانی و زمینی در شعر حافظ در هم تنیده است. غزل حافظ هم دارای نمودهای عاشقانه زمینی است و هم دارای نمودهای عارفانه. اما در این میان نوع دیگری از تجلی معشوق در شعر حافظ یافت می شود که در اکثر غزل های او حضور دارد. در این نوع که به ظاهر تفاوتی با شعرهای عاشقانه جنسی و عاشقانه عرفانی ندارد، اگر باریک شویم بر می آید که معشوق چندان که باید جاذبه جمال و حضور و وضوح ندارد. در این عاشقانه ها معشوق یا غایب است، یا بدون چشم و چهره و ابر
خواجه شمس ُالدّینْ محمّدِ بن بهاءُالدّینْ محمّدْ حافظِ شیرازی (زادهٔ 727 هجری قمری — درگذشتهٔ 792 هجری قمری در شیراز )، نامدار به لِسان ُالْغِیْب ، تَرجُمانُ الْاَسرار ، لِسان ُالْعُرَفا و ناظِم ُالاُولیاء ، شاعر سدهٔ هشتم هجری ایران است. بیش تر شعرهای او غزل هستند که به غزلیات شهرت دارند. گرایش حافظ به شیوهٔ سخن پردازی خواجوی کرمانی و شباهت شیوهٔ سخنش با او مشهور است. او از مهم ترین اثرگذاران بر شاعران پس از خود شناخته می شود. در سده های
دیروز خانمی زنگ زد دفتر و گفت با رییس کار داره ، رییس مثل همیشه نبود 
بهش گفتم ایشون تشریف ندارن و خانمه گفت بهشون بگین کریمی زنگ زد و گفت با این شرایط من نمی تونم کار کنم براتون 
گفتم برا چه کاری صحبت کرده بودید؟ 
شغل من !!
خیلی ناراحتم، به پولش احتیاج داشتم و دارم .کاش من یه سال دیگه هم اینجا کار کنم 
کارش خوبه، ساعت کاریش خوبه، جاش خوبه، حقوقش خوبه ... چرا آخه؟!!!!!!!!!!!!
بیشتر کار کنم؟ یه کم کندم این رو قبول دارم ولی این که بره پی نیروی جدید رو قبو
۱.از خدا که پنهون نیست از شما چه پنهون که دیشب بعد قرآن سرگرفتن و اوایل جوشن کبیر یه جای نسبتا تاریک توی مسجد نشسته بودم..یه دختر حدوداً بیست و هفت _هشت ساله آروم اومد نشست کنارم..هیچی نمی خوند فقط نگاه من می کرد..من از پونصد کیلومتری می فهمم  کسی داره نگام می کنه،این که کنارم بود..یه چند دقیقه بعد دیدم گفت دختر خانم..گفتم: بله..گفت: سلام خوبی؟!میشه یه لحظه وقتت رو بگیرم؟
گفتم: بفرما..گفت: کلاس چندمی؟ (یا ابوالفضل)گفتم: دوم :) با تعجب نگام کرد بعد چند
میگن زنها با گوش عاشق میشن
پر بیراه هم نیست
البته برعکسش کاملااااا درسته
زنها با گوش ازتون دور میشن دوره دوره دور فرسنگ ها دور
یه روشی رو پیش بگیرم ک فکر میکنم تو این دو سه روزی ک دارم انجامش میدم حس بهتری دارم
و اون اینه
چیزی نزارم بمونه تو دلم. و هرچیزی علی گفت همون موقع بهش بگم ک چ حس بدی در من ایجاد میشه
مثلا وقتی میگه در خمیر دندان رو معلوم نیست کجا گذاشتم و بی حواسم
من ب جا اینکه تو دلم ناراحت بشم ک داره بهم زور میگه بهش گفتم ک اخرین بار در خ
عطر یاس:# کمی_تفکر
بهش گفتم امام زمان (عج) رو دوست داری؟
گفت: آره ! خیلی دوسش دارمگفتم: امام زمان حجاب رو دوست داره یا نه؟گفت: آره!گفتم : پس چرا کاری که آقا دوست داره انجام نمیدی؟گفت: خب چیزه!…. ولی دوست داشتن امام زمان عج به ظاهر نیست ، به دلهگفتم: از این حرف که میگن به ظاهر نیست ، به دله بدم میادگفت: چرا؟براش یه مثال زدم:گفتم: فرض کن یه نفر بهت خبر بده که شوهرت با یه دختر خانوم دوست شدهو الان توی یه رستوران داره باهاش شام می خوره. تو هم سراسیمه میری
سلام سلام 
در خدمت شما هستم با سیلی از پست های پیش نویس شده که هی باید برم اصلاح کنم تا در نهایت رضایت بدم بزنم روی انتشار :)))
یادتون هست گفتم صبح ها یکم پیاده روی میکنم؟ اینبار چندتایی عکس که توی همین پیاده روی ها در مسیر خونه تا خیابون اصلی گرفتم رو میذارم براتون که ببینید وقتی میگن شیرازو باید تو بهار دید یعنی چی! الکی نبوده که سعدی و حافظ شیرازی بودن دیگه،مگه میشه توی شیراز باشی و حس شاعرانه بهت دست نده؟! البته که شهرای دیگه هم زیبایی خودشو
بعد از سقوط شاه سلطان حسین صفوى ، و غلبه افغانها بر ایران ، محمود افغان
یکى از اقوام خود را که ((مگس خان )) نام داشت ، فرماندار شیراز کرد.
وى پس از چند روزى که در شیراز بود، روزى کنار قبر حافظ رفت ، بر اثر
تعصبات غلطى که داشت تصمیم گرفت قبر حافظ را خراب کند، هر چه اطرافیانش او
را نصیحت کردند که از این تصمیم بگذرد، او گوش نکرد، سرانجام قرار بر این
شد که از دیوان حافظ، در این مورد، فالى بگیرند، وقتى که دیوان را باز
کردند، این شعر در آغاز صفحه راست
سلام خدای مهربونم
سلام همدمم. خوبی؟؟؟
منم خوبم
خدای مهربونم وقتی بهت فکر میکنم ، میبینم چقدر هوام را داری و داشتی ، آروم میشم. دیگه نمی ترسم.
امروز رفتم و به مدیر شرکت گفتم نمی تونم تمام وقت باهاتون کار کنم.گفتم به صورت پروژه ای . اونم ریموت.
اولش پیش خودم گفتم ، نکنه قبول نکنه ؟؟
بعد گفتم من اون کاری که فکر میکنم درسته را انجام میدم، دیگه بقیش با خداست.
خدایا من همه زندگیم را سپردم به شماهاااا!!!
قربونت برم ، خودت حواست باشه خراب کاری نکنماااا
م
یکی از بچه ها گفت شاید ترم تابستونی ارائه بدن و اینابه گلگلی گفتم چیکار می کنی؟ گفت بر نمی دارم
از اونجایی که قلی تو همه سوراخا یه سری کشیده گفتم بذار از این بپرسم ببینم بر میداره یا نه و چجوریاس و سوالامو بپرسم
اونم یه جوری گفت که بر نمی داره
گفت وا اصا اگه ارائه م بشه مگه تو میخوای برداری؟
نه من و نه هیچکس دیگه بر نمی داره
خلاصه دیگه منم دو دل شدم بعد یهو به خودم گفتم تو که میخواستی برداری پس چی شد؟ 
چرا چون بقیه نمیخوان بردارن پشیمون شدی
نذار
ادم های زیادی هستند که بسیار دوستم دارند
ادم های زیادی هستند که دوستم دارند
ادم های زیادی هستند که از من بدشون که نه، فقط خوششون نمی آید
ادم های زیادی هستند که بسیار دوستشان دارم
ادم های زیادی هستند که دوستشان دارم
ادم های زیادی هستند که حسی بهشون ندارم
تا به حال نسبت به هیچ کس حس تنفر نداشته ام
 فقط نسبت به بعضی که لایق دوست داشتن نیستند حسی ندارم
مگرنه من آن پیرمرد عطار که همیشه کتاب حافظ دستش هست با آن عینک ته استکانی را از صمیم قلب دوست دا
دیروز بهداشت 2 داشتم..مال ترم دوعه اما من چون خیلی بهداشت دوست دارم این ترم دوتا بهداشت 1 و 2 رو با هم ورداشتم:| حالا میگم ک چطو ایطور شد
هر دوتاش رو خراب کردم از بس حفظی ان:(
الانم تو اتوبوسم به سمت خوابگاه..باید برم ظرفای دیشبو بشورم وسایلمو جم کنم و بعد برم ترمینال
سر جلسه امتحان گوشیارو گذاشتیم رو جا استادی..گوشیم رو ویبره بود زنگ خورد..مراقب گوشیو برداش بالا گفت این مال کیه؟ گفتم من..اومد طرفم همین موقع زنگش قطع شد
گفتم: قطع شد دیگه
گفت: یه جوری
 
 
 گنج زر گر نبود کنج قناعت باقیست، آن که آن داد به شاهان به گدایان این داد؛ حافظ
 
حافظ جان! این ابیات به درد تو می‌خورد نه امثال من که تا زانو در گ.یم... برای کسانی مثل من یک درد و درمان وجود دارد و آن مرگ است... برای کسی که هستی‌اش را از کف داده، قناعت دیگر معنا ندارد... غصّه‌ام می‌گیرد، تو تا به حال غصّه‌ات گرفته؟ وقت و بیوقت، چپ و راست، وقتی همه چیز خوب است و آسمان آبی است تا به حال غصّه‌ات گرفته؟! به حال من تاسّف می‌خوری نه؟ من نیز به حال خ

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

خدمات منزل و کارواش