نتایج جستجو برای عبارت :

خاطره اولین هدیه کتابم، کنار ضریح ارباب …

خاطره اولین هدیه کتابم، کنار ضریح ارباب
خاطره اولین هدیه کتابم، کنار ضریح ارباب …
 
خاطره اولین هدیه کتابم، کنار ضریح ارباب …
با شوق فراوان کتاب رو برای خودم خریده و همراه با یه کتاب دعا گذاشته بودم توی کوله ام.میخواستم تا توی ازدحام جمعیت و صف طولانی تا رسیدن به ضریح امیرم (که نزدیک به یک ساعت طول کشید.) اون رو بخونم.اما تو این انتظار یک ساعته، هدیه اش کردم به یک خانم مشهدی که نزدیک من توی صف بود …ایشون با ذوق کتاب رو گرفت و قبل از هر کاری هم
 
به سر سربند یازهرا به دستم بیرق سقا به لب ذکر دعا دارمبه خون دل رفیقانم رهاگشتند وحیرانم هوای کربلا دارمگریه کن عزای تو دل گشته مبتلای توآقای غیرت وادب دلها همه فدای توارباب حسین ارباب حسین ارباب حسین ارباب حسین (2)دل سردم به خون خفته غم عشق ترا گفته ببین از دیده خون بارمشکسته بال و پر ماندم غم عشق ترا خواندم هوای کربلا دارمدلتنگ روضه هات منم عمریه مبتلات منمکاشکی بگن که اربعین راهی کربلا منمارباب حسین ارباب حسین ارباب حسین ارباب حسین (2)دل
به نظر شما روی کتابم چه اسمی بزارم؟؟؟
همه ما بانوان دوست دارم کنار همسرمان آرامش داشته باشیم اما نمیدونیم چیکار کنیم؟
مطالعه و عمل به این کتاب به شما این امکان رو میده که شیرین ترین ساعات،دقایق و ثانیه ها رو با همسرتون و اطرافیانتان تجربه کنید
اگر شما در درون خود تغیری بدهید ، میتوانید جهانی را متحول کنید
مدتی بود که وبلاگم رو ننوشته بودم اما دست از نوشتن برنداشته بودم و فعالیتم رو به شکل دیگه ای ادامه میدادم
واین اتفاق به یمن اتفاق مبارکی بود ، داشتم کتابم رو تموم میکردم و به لطف خدا تمام شد و به خوبی همه چیزش پیش رفت
اینکه تونستم کتابم رو تموم کنم و تو این مدت این همه مطالعه روی یه موضوع داشته باشم خیلی خوشحالم میکرد 
موضوع کتابم آرامشِ ، موضوعی که مدت ها ذهن منو به خودش مشغول کرده و بود دنبال این بودم که این واژه یعنی چی ؟
راه رسیدن بهش چیه؟ ا
بی تو باحال پریشان و خرابم چه کنم
با دل سوخته و چشم پر ابم چه کنم
 
کعبه را دور ضریحت به طواف اوردی
من که دور از حرمت در تب و تابم چه کنم
 
هر چه خواندیم به جز عشق تو بی حاصل بود
نشود نام تو سر لوح کتابم چه کنم
 
روز محشر که عمل ها همه سنجیده شود
تو به دادم نرسی وقت حسابم چه کنم
 
گر چه از دور به چشم همه چون دریایم
بی تو و اشک غمت مثل سرابم چه کنم
 
بعد یک عمر که زیر علمت سینه زدم
چشم های تو اگر کرد جوابم چه کنم
 
به همه گفته ام ارباب مرا می خواهد
پیش مرد
عه چرا من امروز و این موقع خونه‌م؟ چون کلاسم تو موسسه به دلایلی کنسل شد. جاش ترجمه کردم و درس خوندم. دیشب داشتم فکر می‌کردم یعنی کتابم رو که بفرستن ارشاد، ارشاد ازم می‌خوام هر جا نوشتم «دوست‌دختر» به جاش بمویسم «نامزد» یا نه؟:))) تو صدا سیما که اینجوریه:)) دیگه به جاهای خوب کتابم رسیدم. احساس می‌کنم قراره از این به بعد اتفاقات خوبی توش بیفته و جاهای گریه‌دارش تموم شده. دیگه گریه‌ای هم اگه باشه، از روی شوقه. دیشب چندین فصل رو ویرایش هم کردم و
عید های شعبان یک ته مایه ی غربتی درونش نهفته است. یعنی هر چه هم سعی کنی شادباشی و بخندی باز از  ته دلت نمی‌توانی شاد باشی.
مثلا همین ولادت ارباب اصلا نمی‌توانم درک کنم که با اسم ارباب کف می‌زنند و دست می‌زنند... یا مثلا همین امشب شب ولادت جوان ارباب، که تمام تلاشت را می‌کنی که فکر نکنی به .....
ولی درد ناکترین ولادت‌ش نیمه‌اش است...اصلا مگر می‌شود...شب تولد پدر را بدون پدر جشن گرفت... مثلا میشود تصور کرد بابا زندان باشد بعد همه دور هم بگوییم و بخ
ارباب…آخر درد من یکی دوتا نیست، با وجود این همه بدبختی نمی دانم دیگر خدا چرا با من لج کرده و چشم تنها دخترم را چپ آفریده است. دخترم همه چیز را دوتا می‌بیند...ارباب پرخاش کرد که : بدبخت، چهل سال است نان مرا زهرمار می‌‌کنی، مگر کور هستی نمی‌بینی که چشم دختر من هم چپ است؟!دهقان گفت : چرا ارباب می‌بینم اما چیزی که هست، دختر شما همه‌ی این خوشبختی‌‌ها را "دو تا" می‌بیند، ولی دختر من ، این همه بدبختی را ... .
 
امثال و حکم علامه دهخدا
این چند روز فرصتی شد تا دوباره بعد از حدود ۱۵ سال، سه‌گانه ارباب حلقه‌ها را ببینم. و هنوزم دوست دارم دوباره آنرا ببینم. ارباب حلقه‌ها یک سینمای کامل است. از داستان، کارگردانی، بازیگری، فیلمبرداری، موسیقی، جلوه‌های ویژه و همه‌چیز... یک شاهکار... یک حماسه‌ی ابدی، سرشار امید، حیات‌بخش و بقول خودش، داستانی که باید نسل‌ها برای همه تعریف کرد.
ادامه مطلب
The Lord of the Rings 1978,ارباب حلقه ها,انیمیشن ارباب حلقه ها,بدون سانسور,داستان انیمیشن The Lord of the Rings 1978,دانلود رایگان,دانلود زیرنویس فارسی انیمیشن The Lord of the Rings 1978,دانلود کارتون,دانلود کارتون The Lord of the Rings 720p,دانلود مستقیم انیمیشن The Lord of the Rings 1978 1080p,دوبله فارسی,زبان اصلی,فیلم ارباب حلقه ها,کارتون ارباب حلقه ها با زیرنویس فارسی,
ادامه مطلب
حامی معاونت اجتماعی و فرهنگی شهرداری منطقه ۵با اطلاع دادن این شناسایی گفت: «همزمان با فرارسیدن هفته گردشگری، ۵ تا۱۱مهر ماه، ستاد گردشگری منطقه با همکاری شهرداری ناحیه۷، مسابقه خاطره نویسی از بهترین جا های دیدنی خواه زادگاه دانش آموزان را برگزار می درنگ.» ارباب«حسین دلبری» افزود: «در این مشق دانش آموزان می توانند در یک صفحه خاطرات شیرین خود را از بهینه مکانی که رفته اند یا زادگاهشان بوده، تصنیف و برای شهرداری منطقه واقع درون خیابان آیت ا
شب جمعه است
ارباب هوایت نکنم میمیرم...
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین
ارباب
تو خودت قول بده کرببلا می بری ام
شب لیله الرغائب خدا کنه قسمت و دعوت...

پ ن:
شهریور ماه سال گذشته(1396)در صحن با صفایت بودم...دلم اونجاست هنوز...جامانده...خوش ب حال دل من مثل تو دارد آقا...
دلتنگ کرببلایم. ..
شب بود و کنار جوی تنهایی ها
من خسته ترین آدم دنیا بودم
در سیل عظیم خاطره غرق شدم
وابسته ترین آدم دنیا بودم
شب ، پر زد و در خط افق روز آمد
من بودم و تنهایی و چشمِ خوابم
خورشید کنار من نشست و من باز
ماندم چه بگویم تز دل بی تابم
روزم به سر  آمد و دوباره شب شد
اما من آزرده به نور آغشته
هرشب که دوباره آمد و روز شده
داغ و غم من مثل خودش یخ بسته
تو نو بهار منی
همیشه کنار منی
در اوج بی قراری من
تویی که قرار منی
 
صدای پای نسیم
مرا به خاطره برد
میان خاطره ها 
تو در خیال منی
 
در این مسیر خطیر
پر از شرارت و گیر
تو آمدی چون شمس
و دستگیر من
 
خبر نداشت به عشق
زلال می شود آب
در آن میس و جامی
که می دهد صنمی
 
    عکس العمل یاس نسبت به جوجه پسرخاله ای که می گوید فیلم های ارباب حلقه ها و هابیت را دیده است:
اول باید به چند تا سوال در مورد فیلم جواب بدی تا بتونیم تو رو بین خودمون راه بدیم! سوال اول: کجای فیلم دوم ارباب حلقه ها: دو برج، آدم مور مورش میشه؟
اندکی پیش به پدرجان گفتم:بابا چهارشنبه بریم نمایشگاه کتاب؟بگفتا:چی؟نمایشگاه کتاب برای چه؟
بگفتم:جشن امضای نویسنده مورد علاقمه، دلم میخواد امضاشو پای کتابم داشته باشم...
بگفتا:ما امضا هامونو خیلی وقته پس دادیم....

پی نوشت:یعنیا جواباتون از پهنا تو حلق منه بدبخت-_-
پی نوشت2: (از نظر این من)یکی ازدلایلی که پدرجان منو نمیبره نمایشگاه کتاب به دلیل اینه که من خوره کتابم...امکان نداره پامو بذارم تو کتاب فروشی و دستم به سمت هیچ کتابی نره...که کلی پول خر
اگر گلی وجود داشت که صلح هدیه می کرد....اگر دختری وجود داشت که آتش به پا می کرد....اگر پسری وجود داشت که خاطره اش از جنس جنگ بود....اگر سرزمینی همه اینها را با هم داشت، و اگر جنگ و صلح به آرامش برسند...اگر سرنوشتی وجود داشت که خالق، و در عین حال مخلوق همه چیز بود...اگر شش نفر به پا خیزند...و یک فائقه برگزیده شود...آنگاه:به پایان آید این دفتر، حکایت همچنان باقیست.زندگی هرگز نمی میرد، اگر چه امروزش فانیست.
--*-*-*-*-*-*-*-*-*
این چند خط مقدمه ای بود بر بچه عزیزم، ا
رمان ارباب سنگی یک رمان عاشقانه و فانتزی میباشد.هم اکنون میتوانید جهت دانلود رمان با فرمت PDF و لینک مستقیم رایگان برای گوشی موبایل, ایفون, کامپیوتر و لپ تاپ از مجله اینترنتی هیلتن اقدام کنید.
 
خلاصه و دانلود رمان ارباب سنگی
رمان ارباب سنگی از رمان های محبوب سبک ارباب رعیتی میباشد
 
بخش هایی از متن رمان ارباب سنگی
ارباب سری تکون دادو من نفس حبس شده امو با آسایش فرستاد بیرون.شاممو بده! سری تکون دادم و اول سوپ ارباب رو گرفتم سمتش و گفتم: بفرما
رمان ارباب سنگی یک رمان عاشقانه و فانتزی میباشد.هم اکنون میتوانید جهت دانلود رمان با فرمت PDF و لینک مستقیم رایگان برای گوشی موبایل, ایفون, کامپیوتر و لپ تاپ از مجله اینترنتی هیلتن اقدام کنید.
 
خلاصه و دانلود رمان ارباب سنگی
رمان ارباب سنگی از رمان های محبوب سبک ارباب رعیتی میباشد
 
بخش هایی از متن رمان ارباب سنگی
ارباب سری تکون دادو من نفس حبس شده امو با آسایش فرستاد بیرون.شاممو بده! سری تکون دادم و اول سوپ ارباب رو گرفتم سمتش و گفتم: بفرما
تا حالا به این فکر کردید که چی می شد اگه ارباب شرارت به ارباب نیکی تغییر اسم می داد.
کلا همه چی بهم می ریخت.
از اونجایی که ما میدونیم ارباب شرارت می تونه هر کسی رو شرور کنه و تحت کنترل بگیره پس اگه ارباب نیکی بشه هم می تونه این کارو بکنه ولی قدرت لیدی باک دیگه بی استفاده می شه.
بیاین یه نگاهی به قدرتای ارباب شرارت و لیدی باگ بندازیم.
لیدی باگ:قدرت خنسی کردن شرارت اکوما ها و گردونه ی خوشانسی.
ارباب شرارت:قدرت کنترل ذهن(چه در جهت خوب جه در جهت بد)
ح
میگفت قهر نکن.میگفت  وقتی نیستی چشمانم تا آخر خیابان ورم میکند کش می اید ان وقت میشود گیت ایست بقیه..زل میزند و خیره می‌شود ..بدون پلک..چشمانم میخواهد از کاسه بزند بیرون...درد می گیرد از بس که دنبالت می‌گردد و نمیابد..میگفت ارباب تو چرا همیشه نیستی؟یعنی هستی ولی وقتی نیستی فقط میفهمم نیستی میگفت وقتی دیگر وسوسه نمی شوم میفهمم رفته ای ولی من تو را میخواهم...دماغش چین خورد میخواست عطسه کند از همان عطسه های بلند و ترسناک ولی عطسه ش در نیامد مث
The Pagemaster 1994,ارباب برگه ها,بدون سانسور,داستان فیلم The Pagemaster,دانلود انیمیشن ارباب صفحات با دوبله فارسی The Pagemaster,دانلود دوبله فارسی فیلم The Pagemaster 1994,دانلود رایگان,دانلود فیلم The Pagemaster با دوبله فارسی,دانلود فیلم انیمیشنی The Pagemaster 720p,دانلود مستقیم انیمیشن The Pagemaster 1080p,دوبله فارسی فیلم The Pagemaster,کتابخانه اسرار آمیز,
ادامه مطلب
بخش نهم و آخرین بخش از کتاب (ثروت شو)
قانون خلاء و رابطه آن با ثروت آفرینی
دریچه ای به مباحث این بخش از کتابم
۱) طبیعت از خلاء بیزار است.
۲) راهکاری برای استفاده نکردن وسایل قدیمی و بی استفاده.
۳)  چگونه وسایل جدید و نو را جایگزین وسایل قدیمی و بی استفاده بکنیم ؟
در مورد این مباحث توضیحات کامل و جامع در آخرین بخش از کتابم گفته شده و از دوستان خواهشمندم این مباحث را چندین بار خوانده و مرور کرده ودر زندگیتان بکار بگیریدتا اثر مثبت آن را ببینید . 
م
هیچوقت از خاطره هایی ک خودتون قبلا با کسی داشتین با کس دیگ خاطره نسازین واسه کسی رویا نسازین چون وقتی بفهمه اولین نفری نبوده ک اینارو باهاش تجربه کردین و تو ذهن شما این خاطره با کس دیگ شکل گرفته بدجور از درون میشکنه 
خیلی بد 
راستش به طرز عجیبی حالم داره از همه چیز بهم می خوره. احساس می کنم هر کسی میاد سمتم می خواد یه باری در بیاره که من واقعا دیگه تحملش رو ندارم. به همین خاطره که انگار آدمای معمولی اطرافم دارن کم کم برام بی اهمیت میشن. با این حال هنوز می تونند روم تاثیر بذارن. اعصابم رو خورد کنند، غمگینم کنند یا... نمی دونم!
حتی اینقر از این و اون راجع به خودم انتقاد شنیدم که دیگه حوصله دفاع از خودم رو هم ندارم.
کاش یکی تو زندگیم داشتم که دغدغه اصلیش نوشتن بود؛ که بتون
امروز روز خوبی بود به همه ی کارام رسیدم تقریبا. پیاده روی هم رفتم حتی آشپزیم کردم. یه غذای جدید. فقط دو فصل دیگه مونده از کتابم شاید بشینم پاش از الان تا صبح تمومش کنم شایدم خوابم بگیره نمیدونم. به نظرت چیکار کنم. کتابخونمو هم مرتب کردم همه کتابایی که نخونده دارمو گذاشتم یه جا دیدم چقدر کتاب میتونم بخونمشون تا برم کتاب بخرم. اما بعد از این کتابم اول کتاب کوچولوئه ی سونتاگ رو میخونم بعدش شاید اکران اندیشه رو بخونم بعد اون دکارت رو بخونم شایدم ا
رضایت مردم
(ارباب رجوع) در سازمان ها به عنوان یکی از شاخص های اصلی سنجش کارآمدی و
رشد و توسعه نظام اداری تلقی می گردد. مؤلفه هایی از قبیل دقت و صحت در
انجام امور ارباب رجوع، سرعت، کیفیت انجام امور، نحوه رفتار و برخورد با
گیرندگان خدمت، هزینه های انجام خدمت، شفافیت و اطلاع رسانی مناسب عواملی
هستند که در جلب رضایت مردم و نهایتاٌ افزایش اعتماد عمومی به عنوان یکی از
بزرگترین تکیه گاه برای نظام اداری نیز می باشد. (میرسپاسی،۱۳۷۹،ص۵۷)
در
سازمان
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.
توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشد
با این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.






param name="AutoStart" value="False">













سینه بزن که نوکری مدالت باشه یه چی میگم که روزیه یه سالت باشه
افضل از نماز شب یه قطره اشکت
چقــدر باید بگذردتا مـن در مـرور خـاطراتموقتی از کنار تــو رد میشوم،تنـــم نلــرزد…بغضــم نگیــرد…
 
 
تکثـــیر مــے ‌شـــونــد و نــمے ‌مــیرند …سلـــولـــ ‌های خـــاطـــره‌ ات در مـــن …
 
 
 
بعضی وقت ها شریک تمام خاطراتتفقط یک شماره ی خاموش است . . .
 
 
 
چه تلخ است علاقه ای که عادت شود . . .عادتی که باور شود . . .باوری که خاطره شود . . .و خاطره ای که درد شود . . .
 
 
 
 
بعضی دوستیا شوخی شوخی میان و جاگیر میشن توی دلت !تبدیل به یه عشق عمیق می
صندلی کنار پنجره را برای نشستن انتخاب کردم.اگر موفق شوی نگاهت را از منظره‌ی ماشی‌های پارک شده بدزدی باز هم آنطرف‌تر چیزی نصیبت نمیشد،جز ساختمان‌های یک شکل و بد قواره اما حداقل گاهی بادی میوزد و اگر از تماس پرده ی کثیف آویزان دلچرک نشوی آنوقت حداقل جایت از جای بقیه بهتر است.
به صحبت‌ها گوش نمیدهم، کتابم را در می‌آورم و سرگرم رمانم میشوم.
”همیشه یکی این دور و بر هست که روزت را خراب کند،تازه اگر برای خراب کردن زندگیت نیامده باشد”
زیرش را خ
صندلی کنار پنجره را برای نشستن انتخاب کردم.اگر موفق شوی نگاهت را از منظره‌ی ماشی‌های پارک شده بدزدی باز هم آنطرف‌تر چیزی نصیبت نمیشد،جز ساختمان‌های یک شکل و بد قواره اما حداقل گاهی بادی میوزد و اگر از تماس پرده ی کثیف آویزان دلچرک نشوی آنوقت حداقل جایت از جای بقیه بهتر است.
به صحبت‌ها گوش نمیدهم، کتابم را در می‌آورم و سرگرم رمانم میشوم.
”همیشه یکی این دور و بر هست که روزت را خراب کند،تازه اگر برای خراب کردن زندگیت نیامده باشد”
زیرش را خ
تمام مزه ی یه خاطره به در دسترس نبودنشه. به این که فکر کنی و تلاش کنی تا تکه پاره هایی ازش رو به یاد بیاری. به نظرم عکس، فیلم یا هر چیز دیگه ای شبیه اینا، جلوی این احساس رو می گیره. اصلا خاطره انگیز یعنی چیزی که نمی تونی تکرارش کنی. حداقل به سادگی نمی تونی تکرارش کنی.
ساعت 8.45 دقیقه صبح هست
توی یکی از ادارات بیمه ای بسیار نام آشنا نشستم
تا الان هر ارباب رجوعی اومده 
جواب سربالا شنیده و رفته 
تازه یارو زورش میاد جوااااب بده
آخرشم که پیرمرد دید جواب نمیگیره, گذاشت رفت ....
تا برسه به درب خروجی, رفت تو خودش و بعد گفت آقا ممنون ...
این کارمند نامحترم عین بوقلمون زل زده بود به سیستم روبروش و اصلا جواب این اظهار لطف ارباب رجوع رو هم نداد
واااااقعا چتونه؟ 
یعنی 45 دقیقه از شروع کار امروزتون گذشته 
انقد زود خسته شدین؟؟
دلنوشته کمبود خاطره
من حالم خوب بود,فقط کم حرف میزدم و زیاد میخوابیدم,به یه گوشه خیره میشدم و صورتم خیس میشد,لباس نمیخریدم وفیلم نمیدیدم,غذای کم وسیگار زیاد.
گفتن حال روحیه مناسبی نداری,دکتر رای به بستری شدنم داد.
چهار ماهه که بستری شدم,اولا بهش میگفتن دیوونه خونه اما الان میگن کلینیک.
امروز یکی از بیمارا دلیل حال بد منو فهمید,میگفت:ازکمبود خاطره رنج میبرم.
اما من حرفش رو جدی نگرفتم چون کلی خاطره دارم,همه یه شکل و بایه نفر, من و دوست خوبم,تنه
ارباب حلقه‌ها (به انگلیسی: The Lord of the Rings) رمانی به سبک خیال‌پردازی حماسی به قلم جی. آر. آر. تالکین نویسنده و زبان‌شناس انگلیسی است. این مجموعه داستان ادامهٔ اثر پیشین تالکین با نام هابیت است که در همین ژانر نوشته شده بود. این کتاب طی ۱۲ سال از سال ۱۹۳۷ تا ۱۹۴۹ که بیشتر آن در زمان جنگ جهانی دوم بوده نگارش شده‌است. اگرچه این کتاب دربین خوانندگان به شکل یک سه‌گانه جا افتاده است، اما در ابتدا بنا بود این اثر جلد اول کتاب سیلماریلیون باشد که نویسند
سال پیش مهر موبایلم رو دزد برد. لب خیابون گریه میکردم و نعره میزدم ....مامان گفت فدای سرت.یه گوشی بهتر میخری، نو مدل جدید. گفتم مامان چی داری میگی، همه چی که پول نیست. خاطره هام چی...
آدم هرچی کمتر با دیگران دنبال ثبت خاطره باشه بعدها راحت تر خواهد بود. به لحظه هامون عمق ندیم... خاطره ساختن مثل خالکوبی کردن هست. 
در تاریخ هشتم مهرماه نود و هشت (روز بزرگداشت مولانا) منتشر شد.
 
 
کتابم منتشر شد: "عاشقانه‌ای از کوی دانشگاه تهران"این اثر شامل ۴۱ دیالوگ و ۱۰ دلنوشته ست. دیالوگ‌ها طی این دو سال (۹۶ الی ۹۸) بین من و بچه‌ها توو محیط خوابگاه (کوی دانشگاه) رد و بدل شده و هرکدوم به نحوی رنگ و بوی عشق داره و تماما واقعی هستن. دلنوشته‌ها هم گلچین یادداشت‌های من از این دو ساله.__________________________مظاهر.نوشت ۱: ایده نگارش این اثر از کتاب "لطفا یکی مرا از مرگ نجات بدهد" تالیف
همه ماها خاطره هایی داریم خاطرات خوب یا بد ولی برای من فقط یک خاطره خوب بود که مثل معجزه وقتی توی بدترین و سخت ترین موقعیت تمام عمرم اومد دنیامو رویایی کرد
واز وقتی که رفته یادم نمیاد هیچ چیزی از زندگیمو انگار همش یک خواب بوده
لطفا ناراحت نشو، دارم کاری میکنم که روح و ذهنم بفهمه که تنهاشدم و باور کنه
این کارو میکنم که بلند بشمچ
تعمید دهنده ، با بازوان استخوانیش که در تاریکیِ سنگین بسوی اورشلیم اشاره می‌کرد ، کنارش ایستاده بود .
- نگاه کن ، چه می‌بینی ؟
- هیچ چیز .
- هیچ چیز ؟ فراروی تو اورشلیم مقدس ، آن روسپی است . او را نمی‌بینی ؟ بر روی زانوانِ چاق رُم نشسته است و می‌خندد . [...] قلعه‌ی او چهار دروازه دارد . کنار دروازه‌ی اولی گرسنگی نشسته است ، کنار دومی ترس ، کنار سومی ستم ، و کنار چهارمی ، دروازه‌ی شمالی ، ننگ . وارد می‌شوم . از خیابان‌هایش بالا و پائین می‌روم . به س
 
کتاب چاقالوی من: کتاب تاریخ مستطاب آمریکا
 
خاطراتی از : کتاب تاریخ مستطاب آمریکا
قرار بود بریم مسافرت،علاوه بر وسایل شادی و نشاط و لباس و جیلینگ و پیلینگ هام، دو تا کتاب تو ساکم گذاشتم که این چند روز تو وقت های تنهایی ام بخونم.
یک کتاب باریک به اضافه یک کتاب که فقط بخاطر تبلیغات بسیار زیاد اطرافیان سراغش رفتمو چون خیلی تبلیغات اثر نگذاشته بود کلا با اخم نگاهش می کردم و نیت کرده بودم یه کمی ازش بخونم که وقتی صاحبش گفت خوندی: بگم: آره یه مقدار
متن آهنگ ارباب شهر من امیر خلوتهمه چی توو دنیا میچرخه فقط سرِ توهمه بیشترشو میخوان ، بیشتر به ضربِ دوعددِ بالا ماشین حساب یعنی قدرتاگه داشته باشی راحتی حتی توو غربتتوو زمینِ خدا گرفتی جای خدا روآدما میپرستنت شدن نسخ و خمارتتو زدی به هم قانونِ برابریتویی دلیل قهر و آشتیدلیلِ خنجر اَ پشتِ برادریآدما سرِ تو حیله میکنن ، بهت پیله میکنندخترِ جوونو زیرِ پیر مرد میکنن
ادامه مطلب
خیلی عصبانی از در وارد شد بلافاصه سراغ مرا گرفت، از همان جلو در با لحن بی ادبانه و حق به جانبی گفت که بجای ۹۰ هزار تومان ۹۰۰ هزار تومان پول از کارتش برداشت کرده ام، در حالی که سامانه اتوماتیک هزینه دادرسی را به دستگاه پوز وارد می کند و هیچ عدد و رقمی توسط کاربر یا ارباب رجوع وارد پوز نمی شود. یکی از همکاران وقتی طرز برخورد دور از ادب آقا با من را دید او را گوشه ای کشید و همه چیز را کنترل کرد و ارباب رجوع نه چندان محترم متوجه شد که من هیچ اشتباهی
 خودش خیلی وقت ها با صدای گرفته هم روضه میخواند فکر این را نمی کرد که ممکن است بگویند چقدر صدایش بد است. می گفت الان وظیفه ام روضه خواندن است حتی با صدای گرفته. آخر روضه هم نصیحت می کرد : "رفیق نکنه جا بمونی! نکنه ارباب تو رو نخره! نکنه روسیاه بشی! اگه نخره آبروت میره." داداش حالا که ارباب تو رو خرید و ما جاموندیم، یه کاری کن آقا مارو هم بخره... امشب شب جمعه که میری پیش ارباب سفارش مارو هم بکن.. بگو آقا ما رو بخره.. شهید مدافع حرم محمد حسین محمدخانی
 @
اولین باری که ارباب حلقه ها رو دیدم فکر می‌کنم راهنمایی بودم، چندمش رو خاطرم نیست، چون قضیه مال خیلی وقت پیشه احتمالا اول راهنمایی بودم. بعد دیدن این فیلم من کلا به  یه دنیای دیگه رفتم و تا چند روز ذهنم درگیرش بود.
من از بچگی عاشق اینطور فیلم ها بودم، فیلمایی که باعث میشه چند روز درگیرش باشم و ذهنمو مشغول کنه. تا الان که اینجام و دارم این پست رو میذارم فیلم های زیادی دیدم که این حس رو بهم بدن اما هیچکدوم به من اون حسی رو ندادن که ارباب حلقه ها د
ارباب آسمان ها
وسایل:چند نوع لباس (نظیر پلیور یا بلوز) که مقداری آکلریلیک(پلاستیک)داشته باشد. 
روش انجام شعبده
در یک شب خشک وغیر بارانی در اتاق خواب خود را ببندید و پرده ها را بکشید طوری که کاملا
تاریک شود . وقتی چشم شما کاملا به تاریکی عادت کرد شروع به کشیدن و مالیدن لباس ها
بر روی موهای خود کنید. حتما جرقه های کوچک (برق) را می بینید و صدای تق تق ملایم آنها
را می شونید(رعد)!
مطمئنا پیش اومده براتون برید تو فاز یه فیلم یا داستان نه ؟ من بعد از مدت های طولانی برگشتم به فاز ارباب حلقه ها و هابیت  
شروع کردم به خوندن کتابای ارباب حلقه ها که البته میدونم قراره پشیمون شم چون همه میدونن خوندن کتابه بعد از دیدن فیلم اصن حرامه! اما چیزی ک برام قشنگه شباهتای کتاباش به کتابای دنیای وارکرافته... نه از نظر داستان و روایت ، بلکه از لحاظ محیط و اسما و اینا . 
واسه کسایی ک نمیدونن ، دنیای وارکرفت و دنیای ارباب حلقه ها یا همون سرزمی
یکی از سفرهای خاطره انگیزی که هر ایرانی حداقل
یکبار باید آن را تجربه کند سفر به اصفهان است. شهری پر از جاذبه های گردشگری اصیل
ایرانی که در گوشه و کنار آن به وضوح می شود دید. اصفهان جلوه گاه خوبی از تاریخ،
فرهنگ و هنر ایران از دوران صفوی تا به امروز است. خاطره انگیز بودن این سفر تنها
در این قسمت نیست و تمام نمی شود. با وجود هتل های اصفهان و کیفیت بی بدیل آن ها،
اقامتتان نیز یکی از خاطه انگیزترین و بهترین تجربه هایتان خواهد بود. پس بی ربط
نخواهد بو
توی سریال بازی تاج و تخت یه شخصیتی وجود داره به اسم "هودور" (Hodor). هودور، یه معلول ذهنی چاقه که نمیتونه درست حرف بزنه و تنها چیزی که مدام تکرار می کنه این عبارته: "هودور"، "هودور"، "هودور". و به همین خاطره که بهش می گن "هودور"!
کار هودور یه چیزه: حمل اربابش.
توی سریال یه عده ای قصد کشتن ارباب هودورو می کنن. تعقیب و گریز به وجود میاد و هودور در اوج تلاش، اربابشو می رسونه به یه در. هودور، ارباب رو رها می کنه که فرار کنه و خودش محکم پشتِ در میمونه تا دشمنای
 اسفند
 هر چه سرد، هرچه سخت اما در پی اش بهاری هست
 درست مثل زندگی که روزهای سختش هرچه طاقت فرسا اما در گذر است..
. آدم ها می آیند با خودشان شوق می آورند، 
امید و رشته های نازک دلبستگی رشته ها که طنابی ضخیم شد
 از ترس به دام افتادن میروند از آنها کوله باری می ماند پر خاطره
 و دلبستگانی که در خاطره ها جا می مانند...
 فراموشی گره کوری ست که به دست زمان باز میشود
 اسفندِ رابطه ات در گذر است
 خاطره ها را دَرس کن و بهار را با حال دیگری آغاز کن
 #پریسا_زا
خاطره کار فرهنگی باحال
خاطره کار فرهنگی باحال
 
خاطره کار فرهنگی باحالبعضی وقتا وصف یک سری ازین کارهای باحال و خودجوشِ فرهنگی را که می‌شنوی، حالت خیلی خوب می شود.
مثلا یکی از این کارها مسابقه کتابخوانی‌ ای هست که در عرض ۲ ساعت توی مدارس برگزار کردند.بچه‌ها خیلی خوششون اومده بود.هم بخاطر اینکه ۳-۲ساعتی از کلاساشون پیچونده شده بودو هم اینکه ساعات درسایی که به نظر خودشون به درد زندگیشون نمی خوره، کتابای مفید خوندند.جالب بود براشون که همونجا
راز و نیـازِ امشـبم تأثیـر داردوَالله دیـدارِ عـلی تکبـیر داردبالایِ چشمْ ابرو که نَه…شمشیر داردهر نقطه از هرخطبه اش تفسیر دارد
زیـباتر از زیبـاتر از زیـباست آریاو هم عـلیِّ عـالیِ اعلاست آری
کامَش که با گلبوسه یِ ارباب وا شدذکرِ لبِ کـرب و بلا شـکرِ خـدا شدآمـد به دنـیا عـزّتِ ایـرانِ ما شدعَرشِ خدا با دیدنِ گهواره …تا شد…
خَم شد که بُگْذارد دو دیده زیرِ پایشلـرزیده عـالَم با تکـان‌های عَـبایَش
لبخنـدِ او شد باعـثِ لبخـندِ اربابنام
دانلود آهنگ میثم ابراهیمی مشک بی آب
هم اکنون شنونده موزیک جدید و فوق العاده ی * مشک بی آب * با صدای زیبای هنرمند محبوب و مشهور , میثم ابراهیمی باشید.
 
دانلود آهنگ میثم ابراهیمی به همراه متن, پخش آنلاین و بهترین کیفیت (کیفیت اصلی) از رسانه مدیاک
Download new song by Meysam Ebrahimi called Mashke Bi Ab With online playback , text and the best quality in mediac
 
متن ترانه میثم ابراهیمی به نام مشک بی آب
ماه شه کربلا اومد دوبارهدل بی قرار من آروم ندارهبشنوم روضه عباس حسینودو تا چشمام مث بارونا بب
اوخاطره ی قدیمی دل استکه خاطراتش شیرین ترین لحظاتِ عمرم بودند.انگشتِ شَستم روی شقیقه استفکرِ اینکه روزی...بله یادم آمد!پاییز بود که او را در شهر خاطره ها دیدم.در خطه ی سبز لادن های نارنجی رنگچشم های روشن و شفافشاز شرمدوخته شد بر کفش هایم!کفش هایم اما نیز، از او رو گرفتند؛کفش هایم محجوبند!پاییز بود که او را در کنج آجری و ترک خورده یخیابانی آشنا دیدم،مادرم می گفت که مَرد، سایه استو سایه اش مَه است!من با ذوق عجیبی در دلپَر کشیدم به در خانه ی قلبش
شده از چشم کسی سست شود دستانت؟
یا که از دیدن او لزره بیفتد جانت؟
شده در شهر خودت مثل غریبی باشی!
به تمنّا برسد قسمتِ آبت ؟نانت؟
شده با درد شبی همدم گریه بشوی؟
یا که یک زخم قدیمی بکند گریانت؟
شده یک خاطره ات زخم جدایی باشد
که به ذهن آوری و رود شود چشمانت؟
روز و شب مُردم و در خاطره ها در حبسم!
شده یک خاطره عمری بشود زندانت!؟
پارمیدا مقیسه
یاد اون خاطره ام افتادم تو بچگی که توی یه کتاب مصور از مدرسه، یه خونه چوبی بود و من خیلی ازش خوشم اومد. یه چیز مثل ایوون بزرگ داشت و من پیش خودم تصور میکردم که اینجا زندگی میکنم با خانواده ام و دوستام هم با خونواده هاشون اینجا هستن. واقعا خیلی خیلی خوشم اومده بود از این فکر ! یهو در حین خوندن کتاب سالار مگس ها که میگن این جنگل مال ماست، یاد این خاطره افتادم. :)
خاطره قرص نیرو زا
خاطره : قرص نیرو زا !!!
 
خاطره تدبیر خدا و قرص نیرو زا !!!
چند روزی که به صورت داوطلبانه و جهادی در نمایشگاه کتابی که آن موقع در جمکران کار می کردیم برایم خیلی جالب بود، آخر در خانه اگر یک دهم این مقدار کار کنم خسته می شوم و نیاز به استراحت دارم.اما نمی دانم نیروی غیبی ما را تامین می کرد یا شاید در خانه ارباب جو زده شده بودم که این مقدار می توانستم تلاش کنم.آقا جان ممنون از توانایی جسمی که در آن چند روز به من عنایت کردید.
پسر ۶ ساله
امـــــروز عجیب دلم برایَت تنگ استـ..دو لیوان چـــــاےدو صندلےدو بلیتـ سینمایکـ نیمکت دونَفـره در پارکـو باقے دو نَفَره هایمانتَحقق پیدا مےکردحلا قضیہ تفاوت داردیک لیوان آبقرص مُسکـنکز کردن در گوشه تاریکـ اتاقیکـ نیمکتـ پرت در پارکـو ضَجـهحالا که نیستے من و یکـ دنیا خاطره از تو، دو نَفَره هایی داریم..اینجـــــا جایَتـ خالیستـــ صاحبـ یک دنیا خاطره
از جمله سفرهایی که جزو خاطره انگیزترین ها
هستند، سفر به یک جزیره در دل دریا است. خوشبختانه ایران با داشتن جزیره هایی
مانند کیش سفرهای خاطره انگیز بسیاری می سازد. ولی خاطره انگیز بودن این سفرها
منحصر به طبیعت و جاذبه های جزیره نیست بلکه کیفیت بی بدیل جزیره است که بیشترین
تاثیر بر مسافران می گذارد و از لحاظ روانی مسافران را به آرامش سوق می دهد. هتل
های کیش هم به درستی عمل کرده و سفر خاطره انگیز را در بستری آرامش بخش برای
گردشگران مهیا کرده اند.
عشق شاعران سده‌ی یازدهم و شعر عاشقانه بیش از آن دوام آورد که یک وهم تلقی شود . چنانکه گفته‌ایم ، بیان ادبی موفق عواطف ساختگی در تاریخ بی‌همانند نیست ؛ بی‌تردید امکان دارد نسل‌هایی از این وهم حمایت کنند . هرچند روابط ارباب رعیتی بر سراسر تار و پود زمانه نافذ بود ، اما اگر ارتقاء ملازمان به جایگاه شهسواری و موضع تازه و والای شاعر در دربار نبود ، از توضیح جذب ناگهانی این موضوع که سرانجام کل محتوای عاطفی شعر را به جامه‌ی اصطلاحات این رابطه آر
دل بیتاب من به سیاهی بیرق مشکی تو گره خورد
از همون روزی که پدرم با گریه منو مجلس روضه اورد
به این امید زنده ام که بگن ای نوکر وسط روضه دق کرد و مرد
توکه با قلبی پر دستگیری کردی از حر
پس بگو از من هم اقا نیستی هیچ دلخور(2)
ارباب داروندارم & ارباب ای کسوکارم
ارباب نوکرت هستن & کل ایل و تبارم
ارباب دل بیقرارت & عالم روی مدارت
تاج روسرم هستن & کل ایل و تبارت
مددی یا ثارالله-سیدی یا اباعبدالله(4)
به تموم دنیا و به کل عقبا - نمیدم خاک زیر پاتو
نمیرم
توضیحاتی درمورد داستان سری اول فیلم :
سری اول با نام کامل ارباب حلقه ها : داستان از آنجا شروع می شود که حلقه باستانی ارباب تاریکی  بدست هابیتی جوان به نام فرودو می افتد و او به همراه یاران وفاداراش باید از مسیری سخت برای نابود کردن حلقه عبور کند…
ادامه مطلب
دانلود اهنگ ارباب شهر من امیر خلوت
ارباب شهر من

منتشر کننده فایل : روبیکسفا
 
نام خواننده : امیر خلوت
کیفیت : 320 / 128
نام آهنگ : ارباب شهر من
تنظیم و مستر : فرجاد تقوی
نام البوم : ارباب شهر من

دانلود اهنگ ارباب شهر من امیر خلوت
دانلود با کیفیت 320 : download
دانلود با کیفیت 128 : download
سردار دلها
سالها او طلب جام شهادت می کرد 
آرزوی وصال شهیدان به سعادت می کرد
سرباز ولایت کز مرز و مکان آزاد است
اهرمن آرزوی کشتن و غارت می کرد
قاسم و اکبر و ارباب همه اینجا با هم
وصل محرم به فاطمیه راهت می کرد
مهر زهرا س و شور عاشورا شده یکجا
علمداری چو عباس بهر ولایت می کرد
دیدمت خرم و خندان به آغوش شهیدان
 حضرت ارباب چه زیبا سلامت میکرد
این همه شعله که بر دل عالم افتاد
اشک حضرت مهدی است برایت می کرد
ذوالفقار ولایت قاسم سلیمانی
 رهبرت فرماندهی
تاثیر بعضیا تووی زندگی آدم بیشتر از یه اسمه، بیشتر از مدت حضورشونه...
انقدر زیاد که یه روز به خودت میای و می‌بینی همه‌ی فکر و ذکرت شده یه نفر!
شاید اون یه نفر، هیچوقت نفهمه که باعث چه تناقضی توی زندگیت شده، اما تو می‌دونی که اون، تنها دلیل تنهاییت بوده و تو، توی همه‌ی تنهاییات به اون پناه بردی. 
آرزو دادی... خاطره گرفتی!
آدما، با آرزوهاشون به دنیا میان، با خاطره‌هاشون می‌میرن.
کاش، آخرین خاطره‌ای که قبل از مرگ به یاد میارم، تو باشی...
۲۵۵۴ - «مهدی جلالی» ضدانقلاب فراری و آتئیست، که پیشتر اذعان کرده بود آمریکا ارباب او و دیگر عناصر اپوزیسیون است، این‌بار با مقایسه ایران و داعش، گفت: “هرجا اسلام‌گرایی سیاسی وجود داشته باشد ما در مقابل آن می‌ایستیم ... منشا همه فلاکت‌ها در خاورمیانه اسلام است (نه ارباب ما!)”لینک منبع اینترنتی: www.b2n.ir/mzdr107
دانلود فایل اصلی
سریال ارباب حلقه ها


به‌گفته شبکه آمازون، این سریال موردانتظار در سال ۲۰۲۱ به‌روی آنتن می‌رود.
چند ماه پیش ساخت سریالی براساس مجموعه «ارباب حلقه‌ها» (The Lord of the Rings) توسط شبکه آمازون تایید شد و اعلام شده بود که ساخت این سریال برای ۵ فصل برنامه‌ریزی شده و از بودجه ۱ میلیارد دلاری برخوردار خواهد بود. همانطور که می‌دانید، فصل آخر سریال محبوب «بازی تاج و تخت» (Game of Thrones) در دست ساخت است و ساخت عنوان‌ها و سریال‌های فرعی این مجموعه نیز تایید شده
برای اولین بار در زندگیم برای خونه ی بابام رفتم نونوایی:)))
یاد اون خاطره مشهورم افتاده بودم معلوم نبود کدوم از شاطر ها همون آدم نا متعادلی بود که اون خاطره رو برام درست کرد! جا داشت پیداش میکردم پخخخخخخ کنم بهش، اما خب نمیشد!!!!
سبک شور امام حسین(ع)_ ایام اربعین
■ ---------------------------- ■
 
پُرِه از تلاتمه دریام
نم نم بارونیه چشمام
دائما ذکر شب و روزم
اربعین حرم بیام آقام
 
الان درست چند ساله
منتظرم هرساله
زیارت تو باشم
که افضل اعماله
 
 
حسین منه دیوانه
حسین پی میخانه
حسین مستم عمری
حسین از مِی جانانه
 
○ حسین سیدی جانان ○
 
تویه رویایِ منِ ارباب
ضریح جدید تو ارباب
شب و روزم دار طی میشه
با یه عکس کربلات ارباب
 
یه عمریه تو رویام
ضریح تو میبینم
یه روزی از این روزا
کربلاتو میب
به نام خدای سردار...
چقدر شبیه شهدای عاشورایی سردار! 
چقدر بزرگی...
مثل حضرت سقا (علیه السلام)، چه بی هوا! چه تا زمین خوردی شغال‌ها گرگ شدند...
مثل ارباب، چه"غریب گیر آوردنت"
مثل ارباب، از خانواده‌ات یک زینبِ صبور و قوی داغدار شده...
مثل ارباب، کشته‌ی اشکی... یک ملت به سوگت نشسته اند...
حاج قاسم! مثل قاسمِ کریم اهل بیت، شهادت را از عسل شیرین‌تر میدیدی و اگر به طریقی جز طریق سید الشهدا پر میکشیدی جای تعجب داشت...
سردار! شهادتت روضه‌ی کربلاست.
دعا کن ا
رمان ارباب زاده مغرور من
نویسنده الهه اتش ژانر:عاشقانه-اربابی   250 صفحه
خلاصه :دانلود رمان ارباب زاده مغرور من اربابی از تبار سیاهی، قدرت  و خشونت دختر ارباب دختری از جنس  سکوت،آرامش،پاک،ساده و عاشق خدمتکار ارباب پسری از جنس سنگ و انتقام اما مهربون حالا این دختر قصه عاشق پسر قصه مون میشه و زمانی که ارباب متوجه میشه حالا چی در انتظار این دو نفر است…..: یسنا یسنا بیا ،دوباره رحیم افتاده به جون یکی تو رو خدا بیاحالا این دختر قصه عاشق پسر قصه مو
زمانی که همه‌ی بروبچز هم دوره‌ای‌ برای ادای سوگند قضاوت دایره‌ای ایستاده بودن و از روی لوح تایپی متن قسم رو می‌خوندن عراق بودم. 
به دوستم سپرده بودم که بهم خبر بده. اونم از روی لوح عکس گرفت و برام فرستاد. اون موقع نجف بودم. رفتم حرم حضرت علی"ع"و متن سوگند رو خوندم. همون شب یه انگشتر نقره با سنگ عقیق به دستم رسید. البته مردونه بود و به کارم نمی‌اومد! 
دلم طاقت نیاورد فرداش حرکت کردم به سمت کربلا. وقتی رسیدم به بین الحرمین کاغذی که قسم رو روش
اول که عیدتوننن مبارک 
دوم اینکه حالا که میفهمم توی این شرایط چههه قدر بازدهم میتونه بالا باشه ارزو میکنم کاش هیچ دانشگاهی وجود نداشت 
نه این که شرایط الان خوب باشه ها .نه .ولی اون تیکهی دانشگاه نرفتنش عالیه تیکه های بدش فراغ یار هست و همین دیگه یعنی بهینش این بود که همه صبح پاشن برن کتاب خونهی فنی یه بالای دانشگاه تهران همه چیم داره خدارو شکر هم میشه درس خوند هم الافی هم فساد اصلا عالیه 
 
تو این شرایط اولین کتابم رو بلاخره بعد مدت ها تموم ک
آخرش درد دلت، در به درت خواهد کرد
مهره ی مار کسی کور و کرت خواهد کرد
عشق یک شیشه ی انگور کنار افتاده است
که اگر کهنه شود مست ترت خواهد کرد
از همان دست که دادی به تو بر خواهد گشت
جگر خون شده ام خون جگرت خواهد کرد
ناگهان چشم کسی سر به سرت می ذارد
بی محلیش ولی جان به سرت خواهد کرد
جرم من خواستن دختر ارباب ده است
مادر این جرم شبی بی پسرت خواهد کرد
همه ی شهر به آواز من عادت کردند
وقت مرگم گذری با خبرت خواهد کرد
#امیر_سهرابی
بیوگرافی بازیگران
 
عکس های خاطره اسدی
خاطره اسدی (زاده ۷ مهر ۱۳۶۲، تهران) بازیگر سینما و تلویزیون ایران است. فارغ التحصیل لیسانس رشته بازیگری از دانشگاه هنر و معماری دانشگاه آزاد در سال 86 می باشد، دوره بازیگری را در مدرسه هنر و ادبیات صدا و سیما در سال 81 گذرانده است.
برای ادامه خواندن مطلب رویبیوگرافی خاطره اسدی + عکس کلیک کنید
همه‌چیز تند و تند و تند می‌چرخد.. می‌گذرد.. تمام می‌شود.. تو نیستی دیگر که دوشادوش‌مان باشی.. تو آرام و مهربان و در سکوت مطلق به‌خواب رفته‌ای.. هیچ‌چیز نمی‌تواند آرامشت را بگیرد.. می‌روی.. می‌روی و ما را با هزارهزار خاطره تنها می‌گذاری.. خاطره‌ی روزهای خاله‌بودنت، مادری کردنت، خاطره‌گفتنت، از تهِ دل خندیدنت.. چه‌طور فراموشت کنم که خانه‌ات، خانه‌ی خاطرات کودکی‌مان بود. دستانت، گرم و مادرانه.. نگاهت، آرام.. مهربانی‌ات، دریای بی‌نهایت
 
خب اینکه یک ویروس بی پدر و مادر سفر را زهر مار و کوفتم کرد بماند کنار که حالم از نوشتنش بیش تر از این ها به هم می ریزد.خب اینکه چطور بخشی از اندوخته و دسترنجم به همراه اوراق هویت ظاهری ام به سرقت رفت را هم بگذاریم کنار خاطره ی بدموقع تلخش بتمرگد و ننویسمش که واقعا دیگر به درک!اینکه دیسکم دوباره عود کرده و الان باز مثل حشره ی دمپایی خورده افتاده ام توی تخت را هم شرح ندهم که کلماتم ویروس ناامیدی بیشتری را در این صفحه انتشار ندهند که اینجا هنوز
خودم قلبمو درد میارم و از دردش مست میشم. نمیدونم چرا. فقط میدونم این حالِ بد و این قفل زدن رو آهنگای شجریان، این همه خاطره ای که زنده میشه و همه و همه ش رو دوست دارم! خوبیش، همینه که شجریان هیچوقت من رو یاد خاطره ی یه فرد نمیندازه! شجریان فقط یاداور لحظه ست. لحظه و غم و فرار از واقعیت ها. همین هم یه نعمتیه نه؟ 
من در اینجا معنی میشوم. من در اینجا خلاصه میشوم. من اینجا زیسته و رشد کرده ام. من اینجا شاخ و برگ داده ام. لابه لای برگ برگ این کتاب هاوجود دارم. نفس میکشم. هنوز هم کتاب هایم را که باز کنی، صدای خنده هایم را میشنوی. شوک شدنم در صفحه های بخصوصی نقش بسته. کتاب هایم را که باز میکنی، رد اشک هایم را اگر هم نبینی، بودشان را که زمانی لغزیده اند حس میکنی.
رمان هایم را که باز میکنی، آوای غلط تلفظ کردن شخصیت هایم را میشنوی.
کتاب شعرهایم را که باز میکنی، صدای
نیمچه خاطره :
عاقا دیروز تو سالن پذیراییمون داشتم درس میخوندم ( اسمش سالن پذیراییه وگرنه ما همه کار اونجا انجام میدیم ) ساعت هشت ونیم پدر تلویزیون روشن کرد وچون گوشاش مشکل داره صدارو تا ته زیاد کرد ...... از یه طرف حوصله نداشتم برم توی  اتاقم چون باید تمیزش میکردم تا بتونم جایی واسه درس خوندن پیدا کنم از یه طرفم با صدایه تلویزیون نمی تونستم بفهمم تویه کتابم چی نوشته... از اخرم اون دلم که میگفت " اتاق "بر اون یکی دیگه پیروز شدو با حالی زار مجبور شدم
من اگه مریمِ یه سال پیش بودم، اون روز تا ساعت 12:30 تو ترمینال می موندم و توی دنیای کتابم غرق می شدم تا برسه موعد حرکت اتوبوس. اما این یه سال یاد گرفتم توی هر زمانی هر جایی که بودم از لحظه هام به بهترین نحو استفاده کنم. این شد که اون روز جمعه بعد از اینکه بهم گفتن اتوبوس دربستی گرفته و رفته و باید با اتوبوس ساعت 12:30 برم کرمان، گوشی مو در آوردم و زنگ زدم به دوستای شیرازیم ولی آخه کی ساعت 7:30 صبح جمعه بیداره؟ توقع نابه جایی بود:)) گوگل مپ رو باز کردم و دی
در تمام این مدت برای خوشبخت شدنش دعا میکردم. دعامیکردم که جبران بشود شکستن دلی که دست من نبود و خدا خودش شاهد تلاش هایم بود. از اخرین باری که زیر قبه ارباب دعا کردم تا شنیدن خبر ازدواجش زیاد نمیگذرد. خوشحالم؛ برای زوجیت های جدید. برای هر دختر و پسری که عاقبت در کنار یارشان به ارامش میرسند برای ادامه راه زندگی.
اما به هرحال بعضی شبها راحت نمیگذرد. تمام زندگی ات جلوی چشمت می اید. بی انکه بخواهی.
قصه زندگی ما ادم ها قصه تقدیرها و تغییرها، قصه های ع
 
سلام سلامممم
حالتون چطوره؟!:)
حالا باز آمــد؛ بویِ مـــاهِ مدرسه
بوی بازی های راهِ مـــدرسه
بوی ماه مهر… ماهِ مهـــربان
 
فصل مدارسه :) عطسه گلم منو به چالش خاطره مدرسه دعوت کرد که یکی دوتا از خاطره های تلخ یا شیرین مدرسه رو تعریف کنیم
اولش بهش گفتم من۶ساله از مدرسه فاصله گرفتم چیزی یادم نمیاد بعد انقد من بچه آرومی بودم(جون خودم) که هیچ خاطره ای ندارم!
بعد یکم فکر کردم دیدم چندتا خاطره بی نمک یافتم:)) خیلی سعی کردم که طولانی نباشه ولی شد:/
 
خا
زمان میگذره
آدمایی که الان هستن شاید بعد ها تو زندگیمون نباشن...نه که بمیرن یا هرچی...
اما یه روزی میاد که مثلا بهترین‌دوست دوران دبیرستانت ...دیگه باهات یه غریبه اس...چون زمان زیادی گذشته...
این علقه ها از بین میرن و ادمای جدید میان...
آدمایی که قبلا نبودن...
 
به این فکر میکنم که آدمایی که تاریخ موندنشون تو زندگیمون تموم شده رو نمیشه نگه داشت...حتی با تبریک تولد ...حتی با بیرون رفتن.قدم زدن و گروه کلاس ۳۰۳ انسانی ۹۴ تلگرام!هرچی...آدمایی که میرن...آدم
در این پست دانلود اهنگ منو هیشکی نمیفهمه جز تو یه نفر برای دانلود در سایت بلاگ موزیک قرار داده می شود
دانلود اهنگ منو هیشکی نمیفهمه جز تو یه نفر (علی یاسینی) با لینک مستقیم کیفیت 320
دانلود آهنگ جدید علی یاسینی ما با هم خاطره داریم ( کیفیت اصلی Mp3 ) دانلود آهنگ جدید علی یاسینی ما با هم خاطره داریم موزیک جدید و زیبای خواننده علی یاسینی ... منو هیچکی نمیفهمه جز تو یه نفر دلو بردار هرجایی ببر نگهش دار پیش خودت…
دانلود آهنگ علی یاسینی ما با هم خاطره د
پدرم  با تعجب پرسید: «بیت کوین دیگر چیست؟ این روزها مدام از بیت کوین می گویند؛ این دیگر چه مزخرفی است؟» من مثلاً داشتم فراگیری می خواندم؛ مثلاً حواسم به حل مسائل ریاضی بود؛ همان طور که به کتابم خیره شده بودم گفتم: «پدرجان، بیت کوین، نوعی پول است. امین متشابه زر و نقره...» پدرم خیره خیره نگاهم کرد. حتماً توی دلش می گفت ادامه بده پسرم یا غلام فکرکردم دوست دارد ادامه بدهم یا خواستم روزی ی هوشی ام را نشانش بدهم که چه حیثیت مفروضات عمومی انعام دارم
سلام دوستان به دلیل جذاب‌تر شدن وبلاگ تصمیم گرفتم سربرگی را ایجاد کنم‌، این سربرگ با نام (خاطره‌ها) راه اندازی خواهد شد و قصد دارم در آن همه بازی های قدیمی و خاطره‌انگیز را نقد کنم شما دوست‌داران بازی‌های قدیمی نیز می‌توانید از علایقتان بگویید یا حتی می‌توانید نقدی از یک بازی‌خاطره‌انگیز برای من بفرستید و با نام شما در وبلاگ قرار می‌گیرد امید‌وارم همه راضی باشید‌.
 
خب اینکه یک ویروس بی پدر و مادر سفر را زهر مار و کوفتم کرد بماند کنار که حالم از نوشتنش بیش تر از این ها به هم می ریزد.خب اینکه چطور بخشی از اندوخته و دسترنجم به همراه اوراق هویت ظاهری ام به سرقت رفت را هم بگذاریم کنار خاطره ی بدموقع تلخش بتمرگد و ننویسمش که واقعا دیگر به درک!اینکه دیسکم دوباره عود کرده و الان باز مثل حشره ی دمپایی خورده افتاده ام توی تخت را هم شرح ندهم که کلماتم ویروس ناامیدی بیشتری را در این صفحه انتشار ندهند که اینجا هنوز
نام کتاب: #بیابانی_و_هجرت | نویسنده: #محمود_دولت_آبادی | #موسسه_انتشارات_نگاه | ۱۱۶ صفحه.این کتاب شامل دو داستان به نام های #هجرت_سلیمان و #بیابانی است..هجرت سلیمان:همه چی از بدبینی سلیمان به همسرش (معصومه) شروع می شه و شروع داستان اینطوریه که معصومه رفته شهر و چندروزی مونده و توی روستا این حرف توی دهان مردم افتاده که معصومه بدکاره ست. در ادامه توی روستا چندتا دزدی رخ می ده و سلیمان مورد اتهام قرار می گیره و در انتها هم مجبور به فرار می شه. می شه گفت
دانلود رمان درخیابان دوبلین 
کجا ؟اسبو که دیگه نفهمیدم کی آورد دستمو گرفت منو سمت اسب  برد عین یه دختر بچه بلندم کرد سوار اسب شدم ، خودشم اومد سوار شد  وبا خنده رو به خانواده ام گفت :-داوود هستن ، از بودن با شما امشب معذورم سهراب چشمکی زد وگفت :-ارباب اینه رسم مهمون داری ؟دست اهورا دور کمرم بود 
با لبخند گفت :-میرم با خانومم ماه عسل از حرفش گونه هام  رنگ با ختن وسرمو انداختم گیسو با ذوق گفت :-چشمت روشن ارباب کمند هم ظرف زغال دستش بود اسفند دود
شاید تعداد خاطره های خوبمون هر فصل یکی باشه...
شاید کم باشه...
ولی انقدر خوبن ک با دیدن عکس هاش اشک شوق میریزم من...
انقدر خوبن ک تک تک ثانیه هاش یادمه...
با همون شوق و ذوق و با همون لذت...
 
***
 
از میان همین روزها و شب ها پیداش شد؛مثل هزار چیز دیگر که پیدا شد و هیچکس نمیداند...
 
چهاردهمین جلسه از جلسات هفتگی  " #دوشنبه_های_انقلاب " (جهت شنیدن کلیک کنید)
 
با سخنرانی دکتر هدایتخواه
  
مورخ ۹۷/۱۱/۱
مسجد و حسینیه امام علی علیه السلام
 
موضوع :  نه دی ۸۸
این هفته :
ارباب حلقه ها
کدام حلقه ها و توسط چه کسانی برای براندازی نظام تشکیل شد ؟
چه اتفاقی می افتد که کسانی مورد توجه امریکا قرار می گیرند ؟
کدام موسسات و توسط چه کسانی برای براندازی نرم نظام تشکیل می شوند ؟
چه ارتباطی بین این موسسات و حلقه های یادشده برقرار می شود ؟
ن
دل تنگ حریم حضرت اربابمعمریست که سینه چاک حضرت دلدارمدل من از تو فقط کرب و بلا میخواهدچه شود کرب و بلایم ببری آقایمچقدر کردم گناه، خودم میدانماما تو بنده پروری چِقَدَر، مولایمگرچه کردم گنه های زیاد اما تومیبری کرب و بلایم خودم میدانمنگو که جای بدان در حرم نداری توکه من پرونده سیاه دوره ی الآنمنگو که دور حرم را خط بکش ای بندهکه من بدون حرم زنده یک لحظه هم نمی مانماگر چه رجاندم با گناه امامم راهمیشه نوکر ارباب بی کفن ماندمامام زمان ببخشا، حر
ثانیه شد دقیقه و ساعت 
لحظه هایم حرام شد بی تو

هفته ها رفت و ماه ها شد سال
عمر سال هم تمام شد بی تو

مانده ام من چگونه تقویمم
با نبودت کنار می آید

بی گلِ ماه روی تو ارباب
با چه رویی بهار می آید

بی تو فصلم، فقط زمستان است
در غیابت بهارها تا کی

جان آقا بریده ام دیگر 
تو بگو انتظارها تا کی

آه از این سال بی وصالِ تو
آه از این روزگارِ پرتکرار

غصه ی دوری تو پیرم کرد
آه از این انتظارِ بی دیدار

من اسیرِ قصاوتِ قلبم
تو ولی مهربانُ و دلسوزی
امروز دفاع مقدس زهرا رهنورد و میرحسین موسوی هشت ساله می‌شود. گویا در این آبادی هر کسی که گوساله‌ی ارباب نباشد بوی احمدآباد، تبعید و مصدق خواهد داد. ارباب نمی‌خواست در زمستان پیام نوروزی بدهید، در بهار عربی از خزان و چنین روزی خبر بدهید. نمی‌دانم چرا درست در روز ولنتاین، شما که تنها عشاق سیاسی این جغرافیا بودید برای سر همسرتان، برای سری که درد نمی‌کرد، دستمال خریدید؟ آخر هم نفهمیدم شما که اجازه‌ی خروج از منزل نداشتید چگونه خریدید؟ از چی
فکر کنم نباید سریال دیدنو شروع میکردم چون همش حواسم پرت اونه که قسمت بعدی چی میشه. اینقدر من بی جنبه ام. خب خیلی سریالشو دوست دارم. نمیدونم چیکار کنم چجوری حواسم جمع کارم و کتابم بشه و ازش خلاصی پیدا کنم. :(((( هم دلم میخواد ببینم هم دیدنش درست نیست. فکرش تو مخمه.
بازگشت به دنیای فیلم های جنایی و کارآگاهی و ادای دینی به آگاتا کریستی به همراه خاطره بازی و سرگرمی ولی نه فقط سرگرمی و خاطره بازی صرف، چاقوکشی فیلمی است در نگاه اول سرگرم کننده ولی در زیر متن خود حرف های دیگری نیز برای گفتن دارد.
ادامه مطلب
و من مهاجرم...
مهاجر زاده شده و مهاجر مانده ...
من در تمام فصل ها مهاجرم ‌‌‌‌‌....
فصل ها و روز ها و سال ها میگذره و من هنوز مهاجرم ...
من از لبخند عزیزام فقط تصویر دارم و هیچ 
از آغوششون فقط خاطره 
و از عطرشون ...
سهم ما از هم فقط خاطره هایی از گذشته است ..‌
و من دردناک هنوز مهاجرم ...
میترسم میترسم این داستان هیچوقت تموم نشههه ...
تورا با تمامم میخواهممم ...
 
  #خاطره #شهید_والامقام #سیدمرتضی_آوینی #وعده_ما_بهشت یکی از فرماندهان جنگ روایت می‌کند: خدا رحمت کند «حاج عبدالله ضابط» را. برایم تعریف می‌کرد خیلی دلم می‌خواست #سید_مرتضی_آوینی را ببینم. یک روز به رفقایش گفتم، جور کنید تا ما #سید_مرتضی را ببینیم . خلاصه نشد. بالاخره آقا #
ادامه مطلب
آت و آشغالای یه سال درس خوندن ریخته کف اتاق ...آت و آشعالای سالای قبل هم ...
انشاهای قدیمی ...نامه هایی که دوستام برام نوشتن ...دوستایی که الان حتی نمیدونم کجان!راستی واقعا کجان؟
میشه گفت خوندنشون کمدی ترین اتفاق این چن وقت اخیره ...
رفاقتایی که قرار بود تااااااا قیامت پا برجا بمونه ...حتماااااا!خخخخ
انشاهایی که فعل و فاعلاشون هیچ ربطی‌بهم ندارن ‌...مسخررره ترین نوع بیان احساسات رو به کار بردن...به جای من ...نوشتم ما!
از اون مسخره تر میدونید چیه؟این
سلام...
الان که اینو مینویسم، تو خونه تنهام... از صبح یعنی تنهام...
خیلی وقته که دلم میخواست باز بیام وبلاگ و باز مثل قدیما بنویسم... معنی بنویسم این نیست که من نویسندم یا فلان... اتفاقا از اول انشام هم ضعیف بود... الان هم این چند خطو که نوشتم میرم چند بار از اول میخونم ببینم نگارشم درست بود یا نه... که صد در صد باز هم غلط دارره!
فقط میخوام بعضی چیزهارو ثبت کنم... خیلی خود سانسوری دارم و  قبلا بخاطر همین خودسانسوری یا امینت یا ترس از لو رفتن تو دنیای واق
توی تاکسی نشسته بودم که راننده نگه داشت و دختر نوجوانی با حالتی مضطرب داخل آمد و نشست. تا در را بست، بوی آرایش غلیظ و لایۀ ضخیم کرم فضای کوچک تاکسی را پر کرد. هنوز چند متری بیشتر راه نیفتاده بودیم که گفت: "آقا! نگه دارید، شرمنده، یادم رفته کتابم رو بیارم"!! عازم کلاس زبانی_چیزی بود. با این حال کتاب یادش رفته بود، ولی کرم یادش نرفته بود. به کجا می رویم؟!
دانلود آهنگ حمید هیراد به نام و تو خندیدی و از خاطره ها جا ماندم ( عشق گاهی سبب گم شدن خاطره هاست ) با کیفیت بالا 320 لینک مستقیم mp3 موزیک صوتی همرا با متن ترانه
دانلود آهنگ و تو خندیدی و از خاطره ها جا ماندم ( عشق گاهی سبب گم شدن خاطره هاست )
ساده از دست ندادم ، دل پر مشغله را ////
تا تو پرسیدیو مجبور شدم مسئله را ////
»──|…///#×|──«
عشق آن هم وسط نفرتو باروتو تفنگ ////
دانه انداختو از شرم ندیدم تله را
─|…///#×|─
عشق آن هم وسط نفرتو باروتو تفنگ
دانه انداختو
 متن آهنگ عماد محمدی به نام خاطره
تکست آهنگ خاطره از عماد محمدی

از خاطره هایم خبری جز تو ندارم
ابری تر از آنم که به تدریج ببارم
ابری تر از آنم که بترسانی ام از سیل
در سوگ تو میبارم و بارانی ام از سیل
دلواپس دلتنگی و دلواپسی ام باش
هم بستر و هم بغض شب بی کسیم باش
از فاصله گفتی و از این فاصله مردم
جز خاطراتت به کسی دل نسپردم
 بعد از تو پر از خواهش چشمانت شب آرامش
بانو جان دل من‌کو
بعد از تو تلخ و غمگینم سردرگم بی تو من اینم
دل تنگم بی تو بانو 
تو
اینجا ننوشتم که نیمه دوم تابستون کلا حال و هوای استخر داشت واسم؟ و چقدر هم خوب بود، منهای استرس‌های شیرجه میخی البته! بار اخر که قمقمه ها رو از چهار یا پنج‌تا به دوتا کاهش دادم، دیرتر اومدم بالا موقع شیرجه و بعد هم دیگه نپریدم. هرچند شیرجه معمولی زدم بازم. اما باز تمرین خواهم کرد قطعا.
 
الانم یه دوش گرفتم میخوام تو آرامش ظهر کتابم رو تموم کنم. 
رمان ارباب عشقدانلود رمان ارباب عشق اثر پریسا رحمانی با فرمت های pdf ، اندروید، آیفون و جاوا با ویرایش جدید و لینک مستقیم
داستان در مورد تک دختر رضا نکوهش یعنی سارا دختری مغرور و بی احساس که ثروت پدرش او را قدرتمند ساخته ، اما روزگار همیشه بر وقف مراد نیست و ورق برمیگردد و این دختر سراپا غرور مجبور می شود در خانه ی خود بمانند یک رعیت زندگی کند و از ارث پدر محروم بماند ، ثروتی که به واسطه مردی سنگدل تصاحب می شود و سارا نکوهش تلاش می کند تا ان را پ

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها