نتایج جستجو برای عبارت :

هلهله

"پشت پرده ی یک سالن تئاتر آتشی پا گرفت و شعله ور شد. دلقک بیرون آمد تا مردمان را آگاه کند؛ مردمان چنین انگاشتند که او درحالِ جک تعریف کردن است و کف زدند. او تکرار کرد؛ هلهله و تحسین بیشتر شد. حتی به گمانم جهان اینگونه به پایان خواهد رسید: 
با هلهله ای عمومی از سوی حاضرجوابان ابله ای که ویرانی جهان را نیز یک جوک می پندارند."
سورن کی یرکگارد
 ساعت 4:20 صبح، وقتی تک تک سلولای بدنم چیزی جز خواب نمی خوان حرف زدن خیلی سخته. چون کل روز بیحال بودم و نیمه خوا
 رفتی و غم برگ و برت در بغلم ماندصدخاطره وقت سفرت در بغلم ماند
خوابیده ای ای خواب زده در بغل خاکبیخوابی وقت سحرت در بغلم ماند
بستی به نوک تیر دلم را و پریدیشال عربی کمرت دربغلم ماند
تیرسه پر آمد سپرت بند به مو شدای بی سپر من سه پرت در بغلم ماند
آتش زده ولله مرا کاش ببینیقدری نم چشمان ترت دربغلم ماند
سیراب شدی یا نشدی؟آب نخوردی؟خشکی لبت با جگرت در بغلم ماند
رفتی و شبم بی تو دگر ماه نداردخاموشی روی قمرت در بغلم ماند
این تیر که نه!نیزه بی رحم تورا
هنوز پیامبر صلی الله علیه و آله دفن نشده بود که اهل سقیفه هلهله می‌کردند
زبیر بن بکار از علما و مورخین نامی اهل سنت عمری می‌نویسد:
فلما بویع أبو بكر أقبلت الجماعة التی بایعته تزفه زفا إلى مسجد رسول الله.
هنگامی که بیعت با ابی بکر انجام شد، ابی بکر را با هلهله و شادی به مسجد رسول الله (صلی الله علیه و آله) آوردند.
الاخبار الموفقیات، تالیف زبیر بن بکار، صفحه ۴۶۳، چاپ عالم الکتب

ابو بکر و عمر هنگام دفن رسول خدا صلی الله علیه و آله هم حضور نداشتند
من که شک کرده ام به چشمانمکه چگونه تو را نمی بینددخترت به بوسه محتاج استبوسه ای از لبت نمی چیندال س لا م عل یک یا م ظ ل وممن زبانم به لکنت افتادهگوشواره به روی گوشم نیستزجر ملعون به دخترش دادهروی ناقه نشسته بودم که دشمنت رسید و هی هل دادمن کجا شکل پیرزن هستمتازه دندان شیری ام افتادسر بازار دیدنی بودیمجشن و هلهله ها به پا کردندبین کوچه پس کوچه ها مردمخارجی مرا صدا کردندبه کسی من نگفته ام جز توماجرای سکینه را بابادلقکی میان بزم شراب ...عمه جان م
از بس بغضم سنگینه که «اشک ها» با هم دعوا دارن کی اول بره یه هلهله همه دنبال تصاحب این مِیدونن و این ادامه داره و بغضه تو گلوم میمونه این اون وقتیه که دیگه امیدی به زندگی ندارم . اون وسط یه اشکی هست خیلی اروم و بی خبر بدون هیچ حرفی تنها میاد بیرون تنها قل میخوره و خیلی راحت بایه پوزخند پاکش میکنم و برمیگردم به اونایی که ارزش منو خورد کردن میگم مهم نیست مهم اینکه خودم میدونم ارزش دارم.
« عاشق اون اشکم که تنها اومد و اروم اروم اومد و راحت پاک شد» 
روز عشق است که این روز مبارک باشد 
اول ذی حجه همپایۀ نوروز مبارک باشد 
دستها پر شده از هلهله و شادابی 
چهره ها خنده رخ و سبز دل و مهتابی 
روز عشق است به آیین علی و زهرا (س)
شادمانی است به تضمین علی و زهرا(س)
آسمان تا به زمین نور خدا می بارد 
و دل انگیز ترین شوق رها می بارد 
هر فرشته که ز ره آمده تبریک به لب 
بهر بانوی نبی و حرم شاه عرب 
کم‌کم صدای پای محرم در کوچه‌ پس کوچه‌های شهر می‌پیچد و جامه‌های سیاهِ عزا بوی حسین می‌گیرد!
کم‌کم پرچم‌های مشکی جای ریسه‌های رنگی غدیر را می‌گیرند و هلهله‌‌ی شادی در صدای سنج‌ و دمام شهر گم می‌شود!
کم‌کم نم‌‌های نشسته‌ زیر چشم‌ها دانه‌های اشک می‌شود، یک قطره، دو قطره و بعد ... سیل می‌رسد!
 ارباب صدای قدمت می‌آید ...
+ از همین اول محرمی تک‌خور نباشید، خیلی محتاج دعام، التماس دعا!
-
بی‌حرکت سرجام نشسته بودم که با پا ضربه ای محکم به پایه‌ی صندلیم زد.
بخاطر پلاستیکی بودن صندلی، پایه اش خم شد و من کف زمین افتادم و توی سالن هلهله‌ای به پا شد و همه با حقارت بهم نگاه می‌کردند.
سریع بلند شدم و باپوزخندی بی‌توجه به اون که نگاهش مثل آدمای برنده بود، دستی به لباس کثیف شده ام کشیدم و شالم رو عمدا به طرف اون حرکت دادم.
که مثل یه گاو وحشی که پارچه ی قرمز جلوش تکان داده باشند به سمتم حمله کرد، بدنم یه دفعه بی‌اختیار عکس‌العمل نشون
بهار، خرامان می آید و در نو شدن هر ذره ی جهان، دعوتیست! در رقص سبزه ها بر تن پوش سبز بهار، در هلهله ی چکاوکان بر فراز آسمان، در دامن دشت تر مست از دوش آفتاب… همه در گفتگو برای دعوت توست برای تحول دوباره ی قلبت در بگشای که جهان منتظر توست.
نوروز بر همگی مبارک❤️
سردار عزیز! مبارکتان باشد. شهادت وعده صادقی بود که برایش سال‌ها مجاهدت کردید، شب و روز زحمت کشیدید، بی‌ خواب شدید و حالا به آرزویتان رسیدید و مزد این مجاهدت را گرفتید. این حداقل پاداشی بود که لیاقتش را داشتید. این لباس برازنده قامت‌تان بود. صورت‌ های بهت‌ زده و خیس ما را جدی نگیرید، ما هم انتظاری غیر از شهادت برایتان نداشتیم. این خاصیت خبر است که مثل پتکی سنگین بر سر آدم فرود می‌ آید، مگر نه همان موقع که فرمانده‌تان دعا کرد خدا عاقبت شما ر
 
دانلود سرود انقلابی 22 بهمن
 
بیا بیا که شمیم بهار می‏آیددل رمیده ما را قرار می‏آیدسر از افق بدرآورد صبح آزادیسرود فتح و ظفر زین دیار می‏آیدبیا که شد سپری دوره تباهی‏هازمان سروری و اقتدار می‏آیدگریخت ظالم و برچیده شد بساط ستمنهال حق و عدالت به بار می‏آیدبیا که گر رود اهریمن از وطن بیرونفرشته از طرف کردگار می‏آیدخوش آمدی به وطن مقدمت گرامی‏بادصدای هلهله از هر گذار می‏آید
ادامه مطلب
در شنبه ترین روزِ جهان از تو سرودمتا جُمعه ترین ثانیه همراه تو بودم
یک هفته پر از هلهله ی نام تو گشتمیک هفته پراز وسوسه گردید وجودم
گرچه دل تو سختتر از سختترین بودراهی به دماوندترین کوه گشودم !
از پنجره ی اشک به قلبِ تو رسیدمآیینه تَرَک خورد به هنگام ِ ورودم !با آنکه قناری تر از آواز، تو بودیمن غیر ِ سکوت از لبِ لعلت نشنودم
نام از تو نبردم نکند شهر بدانداز بس که من از بُردنِ نام تو حسودم!
رودی شده ام وازَده در معرضِ توفاناز زلزله ی آبیِ این عشق،
شد صدای هلهله از گنبد اخضر بلندتا که شد دست علی با دست پیغمبر بلند
باده نوشان غدیری ساغر شادی زدندتا سر خُم شد به دست ساقی کوثر بلند
پیش جهل این جماعت، عاقبت نشنیده ماندهرچه عقل آواز حق سر داد بر منبر، بلند
از گلوی ظلم و ظالم آب خوش پایین نرفتهر کجا شد ذوالفقار حضرت حیدر بلند
پیش بازویش موظف شد به کوتاه آمدنگرچه بود آوازه‌ی سرسختی خیبر بلند
مثل روز از سخت و سست دست‌هاشان روشن استکی سرافکنده است فردا؟ کیست فردا سر بلند؟
از میان دست‌های بیعت
شعر 22 بهمن
 
شمیم بهاربیا بیا که شمیم بهار می‏آیددل رمیده ما را قرار می‏آیدسر از افق بدرآورد صبح آزادیسرود فتح و ظفر زین دیار می‏آیدبیا که شد سپری دوره تباهی‏هازمان سروری و اقتدار می‏آیدگریخت ظالم و برچیده شد بساط ستمنهال حق و عدالت به بار می‏آیدبیا که گر رود اهریمن از وطن بیرونفرشته از طرف کردگار می‏آیدخوش آمدی به وطن مقدمت گرامی‏بادصدای هلهله از هر گذار می‏آید
 
منبع : بیتوته
  آن چه روزی بود مولا جان حسین  
آن چه روزی بود مولا جان حسین         روز عاشورای تو مولا حسینروز خونبار وپر از درد وبلا                    قتل یارانت به دشت کربلااززمین وآسمان خون میچکید              ازگلوی طفل تو خون میجهیدالعطش فریاد طفلان تو بود                 آب حیران علمدار تو بوددیو ودد سیراب وسرمست از شراب     قلب شیطان لعین کردند شادنا به حق بر لشکر تو تاختند               اسب بر روی مه تو تاختندشمس آل مصطفی گردن زدند     
آسوده بخواب کوروش، آسوده بخواب آتئیست، آسوده بمیر مسئولی که نمیتونی حتی FATF رو تلفظ کنی. بمیر که تروریست واقعی را زدند! کسی که قلب‌های ما را ترور کرده بود‌ زدند.
به من بگو پرچم آمریکا را آتش نزنم، به من بگو صلح طلب باشم، تو سینمای دفاع مقدس را تحلیل کن به سینمای خشونت و جنگ.
برایم از قبرستان بگو، از پول‌هایی که خانواده‌های شهید گرفته‌اند، اعتراض کن به شهید گمنامی که اندازه یک بالشت حجم دارد و قرار است مهمان دانشگاهت شود.
بگو باز هم بگو، از گ
طلوع گل محمدی
این جا مکه مکرمه است.. و امروز جمعه.. 20 جمادی الثانی..از سال هشتم قبل از هجرت. شب در سحرگاهان پنهان شد.. و فجر صادق به سوی کرانه روزی زیبا روانه گشت.خانه نبوت در این روز فرخنده که روز آدینه و عید است و روز شادی منتظرمهمان است.. آن هم چه مهمانی! محمد و خدیجه هر دو، لحظه شماری می کنند که باردرخت نبوت را برگیرند. ناگهان گل های وجود شکوفا شده به عطر افشانی می پردازند. نسیم می وزد.. پرندگان هوا نغمه سرایی می کنند.. فرشتگان سپاسگزارانه سر به س
عمری به آرامش خوابیدیم و تو شدی حافظ امنیتمان در حالیکه روی کوه ها و تپه ها به دنبال شهادت میدویدی...سرانجام وقتی که ما هنوز در خواب بودیم شهادت, تو را در آغوش کشید و زمان خواب آرام تو هم فرا رسید....سردار... آرام بخواب  که پیکر در خون طپیده ات نیز آرامش را از چشمان از حدقه بیرون زده ی دشمنانت ربوده و خواب را برایشان حرام کرده است. سردار .... آرام بخواب که علمت بر زمین نخواهد ماند... امشب مهمانی عرشیان است و اندوه فرشیان. یارانت به استقبال آمده اند و م
شعر 22 بهمن
شمیم بهاربیا بیا که شمیم بهار می‏آیددل رمیده ما را قرار می‏آیدسر از افق بدرآورد صبح آزادیسرود فتح و ظفر زین دیار می‏آیدبیا که شد سپری دوره تباهی‏هازمان سروری و اقتدار می‏آیدگریخت ظالم و برچیده شد بساط ستمنهال حق و عدالت به بار می‏آیدبیا که گر رود اهریمن از وطن بیرونفرشته از طرف کردگار می‏آیدخوش آمدی به وطن مقدمت گرامی‏بادصدای هلهله از هر گذار می‏آید
منبع : بیتوته
 
فرسوده دل و جانم آشفته ای  در خوابم                           رهسپار اندر شب
                          خوابی شده آزارم 
 
        در شبی تار و سیاه
        قایقی می سازم               دور از همهمه خوابستان       آسمان است آرام 
      وستاره هایی که می درخشند در یک قاب سیاه 
       مثل زیبایی ماه
       همه جا تاریک است 
      نوری از زمزمه عشق چراغانی است       نقطه نقطه نور در جشن چراغستان       مثل یک نقاشی  مثل یک رویا 
      می درخشیدند در هلهله ساحل ش
روزه یعنی عطش خشکی لبهای حسین


 آن چه روزی بود مولا جان حسین         روز عاشورای تو مولا حسینروز خونبار وپر از درد وبلا                    قتل یارانت به دشت کربلااززمین وآسمان خون میچکید              ازگلوی طفل تو خون میجهیدالعطش فریاد طفلان تو بود                 آب حیران علمدار تو بوددیو ودد سیراب وسرمست از شراب     قلب شیطان لعین کردند شادنا به حق بر لشکر تو تاختند               اسب بر روی مه تو تاختندشمس آل مصطفی گردن
بیا بیا که شمیم بهار می‏آیددل رمیده ما را قرار می‏آیدسر از افق بدرآورد صبح آزادیسرود فتح و ظفر زین دیار می‏آیدبیا که شد سپری دوره تباهی‏هازمان سروری و اقتدار می‏آیدگریخت ظالم و برچیده شد بساط ستمنهال حق و عدالت به بار می‏آیدبیا که گر رود اهریمن از وطن بیرون
فرشته از طرف کردگار می‏آیدخوش آمدی به وطن مقدمت گرامی‏بادصدای هلهله از هر گذار می‏آید
درروز بزرگداشت چهل ویکمین بهارفجرانقلاب درجریان برگزاری این جشن سرکارخانوم عباسی ازپلیس ام
در تصویر یک یا بالاما شهری پر رفت و آمد با فضایی پر از هرج و مرج در فصل زیبای پاییز با برگ های رقصان در آسمان و پراکنده بر روی زمین و درختان رنگارنگ که هر کدام رنگی خاص گرفته است می بینیم. درشکه یی که پسرکی جوان آن را با باری می کشد. باد پاییزی می وزد و مردم لباس های گرم پوشیده اند و پشت ویترین های مغازه نیز لباس های پاییزی برای فروش گذاشته اند. کودکان لباس های فرم مدرسه پوشیده اند و مدرسه می روند. مردم کنار خیابان بساط پهن کرده اند و میوه و اجناس
دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی_ ۲۵ محرم ۹۸
تمام عمر خود، آزار دیدم
جهان را بر سرم آوار دیدم
عزیزان خدا را خوار دیدم
میان مجلس اغیار دیدم
 
چهل منزل که نه، عمری حزینم
چهل سال است من چله نشینم
شبانه روز، یاد اربعینم
همیشه چشم خود، پُربار دیدم
 
کنارِ گریه دوشادوش ماندم
فقط خیره شدم، خاموش ماندم
گمانم ساعتی بیهوش ماندم
همینکه آب، بالاجبار دیدم
 
شده اشکم روان، با که بگویم
غمِ هفت آسمان با که بگویم
ازین داغ گران با که بگویم
حرم را بر سر
«مقتل باید آرام اوج بگیرد. فکر کن نشستی مقابل امام صادق. داد می زنی؟ اصلاً شاید بهتر باشد روی صورتت یک تبسم باشد از غم. خودت گوله گوله اشک بریزی و با آستین های بلند قبایت آب بینی و چشمت را پاک کنی و همان طور مقتل بخوانی. تصویر کنی که آقا به زخم های شکم شان نگاه کردند. روی اسب شان خم شدند. در همان حال خمیده به خیمه ها نگاه کردند. چشم هاشان سیاهی رفت. دست شان ضعف کرد. شمشیرشان افتاد. اصلاً شمشیر را تصویر کنی وقتی می افتد روی زمین. هلهله ی لشکر خصم را. ش
مقایسه دو تصویر صفحه ۵۵درس۴ پایه هفتم
در تصویر یک یا بالاما شهری پر رفت و  آمد با فضایی پر از هرج و مرج در فصل زیبای پاییز با برگ های رقصان در آسمان و پراکنده بر روی زمین و درختان رنگارنگ که هر کدام رنگی خاص گرفته است می بینیم. درشکه یی که پسرکی جوان آن را با باری می کشد. باد پاییزی می وزد و مردم لباس های گرم پوشیده اند و پشت ویترین های مغازه نیز لباس های پاییزی برای فروش گذاشته اند. کودکان لباس های فرم مدرسه پوشیده اند و مدرسه می روند. مردم کنار
مرد قوی ایی به نظر می رسید؛ چهارشانه و بسیار ورزیده؛ معلوم بود که در مقابل شکنجه ها نم پس نداده؛ چرا که بدنش سرتا پا آغشته به خون بود و همینطور که بدنش را از اتاق به سمت درب اصلی می کشیدند؛ نوار پهنی از خون او بر روی زمین هک می شد. تمام صورتش را سوزانده بودند و آب نمک بر روی زخم هایش ریخته بودند. پاشنه های پایش را هم با مته سوراخ کرده بودند. استقامتش آن ها را جری تر کرده بود . تمام توانی را که در بدن مجروحش باقی مانده بود، جمع کرده بود و با طمأنینه
دروازه های آسمان، گشوده می شود و بارانی شگفت، زمین را فرا می گیرد.مکه، لبریز عطر یاس، با چشمانی گشاده تر از هر روزبیستمین روز جمادی الثانی را دیدار می کند.دروازه های آسمان گشوده می شودو فرشتگانی بی شمار، هلهله کنان فرود می آیند.چشمان خدیجه علیهاالسلام ، خیس لبخند می شود ومحمد صلی الله علیه و آله ، شادمان و بی قرار، کودک را در آغوش می کشد.فاطمه علیهاالسلام متولد می شود؛ دختری که مادرِ پدر است و خیر کثیر.خورشیدی که یازده ستاره دنباله دار را در
اسحاق جهانگیری از کمبود اختیاراتش در دولت گله کرد و گفت :من تا این لحظه اجازه برکناری منشی خودم را نداشته‌ام، پس از من انتظار نداشته باشید که وکیل و وزیر را تغییر دهیم.
اسحاق جهانگیری در انتخابات ریاست جمهوری ۹۶ به عنوان کاندیدای پوششی روحانی وارد عمل شد و در دفاع تمام قد از او سنگ تمام گذاشت ؛به گونه ای که برخی اصلاح طلبان را به فکر تغییر نامزد اصلی خود وا داشت .
او خود را فرمانده اقتصاد مقاومتی دانست و گفت : من فرمانده اقتصاد مقاومتی هستم. ر
حضرت زهرا سلام الله علیها در گودی قتلگاه و حضرت زینب بر فراز تل زینبیه به نظاره ایستاده اند.
نکند هل من معین امام زمان در صحرای غیبت بی لبیک بماند؟
مبادا هلهله اهل کوفه صدای غربت حجة بن الحسن را به گوش ما نرساند؟
باید اذعان کنیم از خیرات و برکاتی که با ظهور خجسته آن حضرت در عالم هستی واقع میشود بی اطلاعیم 
امیر المومنین حضرت علی علیه السلام:
چون مردی از فرزندانم ظهور کند چنان گشایشی در کار مردم ایجاد میشود که حتی مردگان به دیداد یکدیگر میروند
 
 
گر نخیزی تو زجا، کار ِحسین سخت تر استنگران حَرَمَم ، آبرویم در خطر است
                                    قامتِ خم شده را هر که ببیند گوید:                                    بی علمدار شده  دستِ حسین بر کمر است
داغ اکبر رمق از زانوی من بُرد ولیبی برادر شدن از داغ پسر سخت تر است
                                  دست از جنگ کشیدند و به من میخندند                                  تو که باشی به بَرَم باز دلم گرم تر است
نیزه زار آمده ام یا تو پُر از نیزه شدی؟چو ملائک ب
معرفی کتاب به مناسبت ولادت ابوالفضل العباس علیه السلام و روز جانباز
کتاب : با چشم‌هایم جنگیدم
نویسنده: زهرا اسپید
نیروهای ما در حال عقب نشینی بودند و عراقی ها شیر شده ، در نخلستان آن طرف اروند از بلند گوهایشان ترانه پخش می کردند.صدای هلهله صدام ، ماشالله صدام ، حلوا حلوا صدامشان بلند بود . شهدا را می دیدیم که آب اجسادشان را آورده و در سیم های خاردار لب اروند گیر کرده بودند.
کتاب صوتی: ماه به روایت آه
نویسنده: ابوالفضل زرویی نصرآباد
وقتی سرپرس
اسیر 11 ساله و مقاومتش در برابر بعثی هاقنبرعلی بهارستانی آزاده ای است که دوران سخت و پرمشقت اسارت را اینگونه بیان می کند:ما در آبادان ساکن بودیم. وقتی جنگ شد پدرم پیرمردی 70 ساله بود و من هم که نوجوانی 11 ساله بودم، به همراه او خانواده ام را به یکی از شهرهای دور از خوزستان منتقل کردیم. سپس به آبادان برگشتیم، اما در هنگام عبور از جاده ماهشهر_ آبادان به اسارت نیروهای عراقی درآمدیم. دو برادر دیگرم هم در روزهای اول جنگ شهید شده بودند و یکی دیگر از آن
                             بسم الله الرحمن الرحیم
     عید فطر مظهر عظمت،شوکت و تجلی گاه صلابت،عزت و
کرامت مسلمانان است.
     خداوند متعال این عید را بهانه پاداش به بندگانش
قرار داده و در این روز است که درگاه حق تعالی برای بندگان باز است.
     عید سعید فطر روز سپاس نعمت های نازل شده در ماه
پربرکت رمضان و عید فاتحان عرصه جهاد بر نفس است.
     روز عید شاهد حضور پرشور و گسترده مردمی خواهد
بود که هلهله پرخروش بندگی شان فضا را عطر آگین می کند و زمزمه&
کعبه
ی جود و سخایی یا جواد(ع)
مظهر لطف و صفایی یا جواد(ع)
ای
که هستی نور بزم معرفت
در ره دین کشته گشتی عاقبت
ای
سراپا فضل و احسان و کرم
درعزایت دیده ی ما بحر غم
 خیمه ی اسلام را بودی ستون
چشم ما از داغ تو دریای خون
تو
گل خوشبوی باغ حیدری
معنی آیات حمد و کوثری
نور
چشمان علی موسی الرضا (ع)
شد ز داغت شیعه بر غم مبتلا
نام
تو درمان درد شیعیان
داغ تو برده ز ما صبر و توان
اهل
عالم تا قیامت سائلت
همسر تو عاقبت شد قاتلت
ای
علی موسی الرضا را نور عین
تشنه جان
زیرپوسته سکوت خرمشهر
شاید این روزها مطالبگران در سکوتی ناهنجار فرو رفته اند .مطالبگری که دراین شهر به وسیله دلسوخته گان به مردم آموزش داده شد .
خرمشهر در سکوت و جنجال مالکانی دارد که خود را نقطه شمار انفاس مردم حقجو می خوانند .شاید دیدن شهر سرسبز چهل ساله پیش و تغییر نیافتن بافت شهر برای بعضی اعجاب آور است .اما برای من جای تعجبی وجود نداشت .شهر سرسبز با درختان توت و آلبالو وگیلاس و قد علم کردن چنارها مرا باز به دوران آوارگی و دربدری انداخته با
 
 
 
چهل منزل تا سکوت مثنوی
چهل محفل با قنوت معنوی ساقیا بیت الاحزان غزل تارشده
مصرع  وقافیه ازسوگ تلنبارشده
ساقیا یک خبر از یار بیار
از دل یار نگو ازشب تار بیار
ساقیا برگو زحال عابدین
آفتاب آمد به بام اربعین
عکس خورشیدی نمایان در تشت
شده پنهان زطفیلان در دشت
تشت سرهای گران وخوشنام
همچو قرص قمرافتاده به بام
کودکان محو سکوتند وتلاطم یارب
بشکنا قفل خموشی وسکوتت ازلب
چهل منزل آفتاب درتشت خفت
چهل پیمان نامه از پیمانه گفت
چهل روزاست وشب وماتم
در پس گذر عطر نسیم خوش فصل بهار
چشم براه ، در سوگ غمگین تار 
بر لب تشنه ی داغ 
خالص گشته ام همچون عطر گلاب غمصر ناب
پرعطش همچون ماه تیر
آمیخته در تب و تاب
 در این لحظه ی بیداری پنهانی شب
باردیگر قلم از دور مرا میخواند
برتن این سیاره ی خاک
من غریب گشته ام ، بی وطن ، و بی عشق و بی یار . 
او نیز ، جا مانده از قرار ، 
زیر ان دریاچه ی بزرگ ، قبل از قامت بلند رشته کوه های سفید 
در دل سرزمینی سبز و نمور 
دور از هلهله های شلوغ 
فارغ از صوت و دود و بوق و سرود 
مینا علی نژاد، خواهر مسیح علی‌نژاد نوشت: مادری دارم از جنس بلور...مادری که در آغوشش، شمیم فاطمی را حس کردم؛‌در لحظه به لحظه ی قد کشیدنم، نجواهای شبانه‌اش را با یک نفسِ عمیق و بلندِ "یا فاطمه‌الزهرا" شروع میکند...مرا باکی نیست از همه تهمت‌ها و دروغ‌هایی که شنیده‌ایم و دیده‌ایم.از همه کلیپ‌های ساختگی و دروغین که در این فضای سراسر فریبِ مجازی منتشر شد ... از همه فحش‌هایی که حتی عزیزانم نثارم کردند؛‌من مینا هستم؛‌محکم و صبور و بشدت عاطفی، ک
اس ام اس جدید
جملات تبریک روز ارتش
روز ارتش مبارک عشق من
تو مثل آخرین سرباز جامونده از گردان
تنها و تنها و تنها امید فرمانده ی قلب منی
اس ام اس روز ارتش
مبارک باد طلوع آفتاب ایستادگى ات که مادران سرزمینت را این چنین بر درگاه افتخار، به هلهله واداشته اى!
روز ارتش مبارک پدر/همسر عزیزم
تبریک روز ارتش به همسر
آنچه که امروز بدان می بالیم مرهون حماسه آفرینی و پایمردی شجاعانی است که در 8 سال دفاع مقدس از کارزاری شگرف ودر مقابل تمامی قدرت های‌ روز جها
اس ام اس جدید
جملات تبریک روز ارتش
روز ارتش مبارک عشق من
تو مثل آخرین سرباز جامونده از گردان
تنها و تنها و تنها امید فرمانده ی قلب منی
اس ام اس روز ارتش
مبارک باد طلوع آفتاب ایستادگى ات که مادران سرزمینت را این چنین بر درگاه افتخار، به هلهله واداشته اى!
روز ارتش مبارک پدر/همسر عزیزم
تبریک روز ارتش به همسر
آنچه که امروز بدان می بالیم مرهون حماسه آفرینی و پایمردی شجاعانی است که در 8 سال دفاع مقدس از کارزاری شگرف ودر مقابل تمامی قدرت های‌ روز جها
اس ام اس جدید
جملات تبریک روز ارتش
روز ارتش مبارک عشق من
تو مثل آخرین سرباز جامونده از گردان
تنها و تنها و تنها امید فرمانده ی قلب منی
اس ام اس روز ارتش
مبارک باد طلوع آفتاب ایستادگى ات که مادران سرزمینت را این چنین بر درگاه افتخار، به هلهله واداشته اى!
روز ارتش مبارک پدر/همسر عزیزم
تبریک روز ارتش به همسر
آنچه که امروز بدان می بالیم مرهون حماسه آفرینی و پایمردی شجاعانی است که در 8 سال دفاع مقدس از کارزاری شگرف ودر مقابل تمامی قدرت های‌ روز جها
اس ام اس جدید
جملات تبریک روز ارتش
روز ارتش مبارک عشق من
تو مثل آخرین سرباز جامونده از گردان
تنها و تنها و تنها امید فرمانده ی قلب منی
اس ام اس روز ارتش
مبارک باد طلوع آفتاب ایستادگى ات که مادران سرزمینت را این چنین بر درگاه افتخار، به هلهله واداشته اى!
روز ارتش مبارک پدر/همسر عزیزم
تبریک روز ارتش به همسر
آنچه که امروز بدان می بالیم مرهون حماسه آفرینی و پایمردی شجاعانی است که در 8 سال دفاع مقدس از کارزاری شگرف ودر مقابل تمامی قدرت های‌ روز جها
اس ام اس جدید
جملات تبریک روز ارتش
روز ارتش مبارک عشق من
تو مثل آخرین سرباز جامونده از گردان
تنها و تنها و تنها امید فرمانده ی قلب منی
اس ام اس روز ارتش
مبارک باد طلوع آفتاب ایستادگى ات که مادران سرزمینت را این چنین بر درگاه افتخار، به هلهله واداشته اى!
روز ارتش مبارک پدر/همسر عزیزم
تبریک روز ارتش به همسر
آنچه که امروز بدان می بالیم مرهون حماسه آفرینی و پایمردی شجاعانی است که در 8 سال دفاع مقدس از کارزاری شگرف ودر مقابل تمامی قدرت های‌ روز جها
اس ام اس جدید
جملات تبریک روز ارتش
روز ارتش مبارک عشق من
تو مثل آخرین سرباز جامونده از گردان
تنها و تنها و تنها امید فرمانده ی قلب منی
اس ام اس روز ارتش
مبارک باد طلوع آفتاب ایستادگى ات که مادران سرزمینت را این چنین بر درگاه افتخار، به هلهله واداشته اى!
روز ارتش مبارک پدر/همسر عزیزم
تبریک روز ارتش به همسر
آنچه که امروز بدان می بالیم مرهون حماسه آفرینی و پایمردی شجاعانی است که در 8 سال دفاع مقدس از کارزاری شگرف ودر مقابل تمامی قدرت های‌ روز جها
سلام دوست جانها..‌
خوب من درست وسط سفرم...
حالم تو این لحظه افتضاحه اما کلا تو این سفر خیلی بهتر بودم.
پنجشنبه رسیدیم (من و جوجه و مامان و بابام) و جمعه هم تولد خواهرزاده ام بود هم عروسی فرفر.
دلمو به دریا زدم و رفتم آرایشگاه...  و نتیجه انقدر خوب شد که یه لبخند نشوندم گوشه ی لبم و هم تو تولد خوب بودم هم تو عروسی..
فرفر بخاطر تنها نبودن من نفیسه و زهره رو هم دعوت کرد و این نهایت محبتش بود...  هرچی از خوش گذشتن اون شب بگم باز کم گفتم....
همه چیزش حساب شده
وقتی شکم هایشان از حرام پر شود کور کر می شوند

مینا علی نژاد، خواهر مسیح علی‌نژاد نوشت: مادری دارم از جنس بلور...مادری که در آغوشش، شمیم فاطمی را حس کردم؛‌در لحظه به لحظه ی قد کشیدنم، نجواهای شبانه‌اش را با یک نفسِ عمیق و بلندِ "یا فاطمه‌الزهرا" شروع میکند...مرا باکی نیست از همه تهمت‌ها و دروغ‌هایی که شنیده‌ایم و دیده‌ایم.از همه کلیپ‌های ساختگی و دروغین که در این فضای سراسر فریبِ مجازی منتشر شد ... از همه فحش‌هایی که حتی عزیزانم نثارم کردن
 
✍️ سجاد فتاحی- جامعه‌شناس
✅ یکی از آخرین جملات پویا بختیاری از کشته‌شدگان اعتراض‌های آبان‌ماه 98 این جمله بود: «من هم پسر کَسی هستم».
✅ به نظرم یکی از ارزشمندترین دارایی‌های یک انسان در این جهان، جان اوست و کسی که حاضر باشد برای آرمانی یا عقیده‌ای جان خود را در معرض خطر قرار دهد جدا از آنکه آن آرمان و عقیده چه باشد انسانی قابل احترام است. چنین انسان‌هایی اگر در خدمت منافع ملّی قرار گیرند بزرگترین سرمایه‌های انسانی کشورها خواهند بود.
بدون شک نمی توان کسی را پیدا کرد که از مراسم شادی و مناسبت های مبارک لذت نبرد. همه ما دوست داریم که لحظات شاد و شیرینی را در کنار دوستان و عزیزان خود بگذرانیم.
بسیاری از ما برای تغییر حال و هوا و بهبود روحیهف به دامان طبیعت می رویم و ساعاتی را در دامان سبز و آرامش بخش آن به خوشی و لذت می گذرانیم.
اگر تفریح و خوش گذرانی در کنار بهترین افراد و عزیزترین های ما اتفاق بیوفتد، قطعا خاطرات ماندگاری ارا از خود در اذهان به جای می گذارد.
جشن عروسی و وصلت عز
‍ ‍ درود همراهان گرامی#نقد_شعر #انجمن_ادبی_شعر_باران #مدیریت_برنامه ؛#بانو_مریم_راد #مورخ:۹۸/۶/۲۶سه شنبه#ساعت_شروع :(۲۲)♋️☯♋️☯♋️☯آسمان محو تماشای زمین است هنوزنگران سفر اهل یقین است هنوز آتش افتاده بجان سرخورشید جهانکه فرود آمده ونیزه نشین است هنوزآب مَهرو همه از نعمت مِهرش محرومسر ساقی هدف دشمن کین است هنوززینت پای برهنه نه عجب،،! آبله استهمه جا خار مغیلان به کمین است هنوزآتش و دود ازاین محشر عظمای زمینتا به اوج فلک و عرش برین است هنو
گروهک ضد انقلاب، سعید را به یکی از مخفیگاه های سابق خود در کوهستان که حالا از آن برای شکنجه دادن انقلابیون استفاده می کردند، برد؛ کلبه ایی تاریک و متروکه در میان جنگل زار پوشیده از برف که بوی خون و مرگ می داد و تعفن از در و دیوارش می بارید. ناله ایی ضعیف از کنجی به گوش می رسید.
 کشان کشان او را از راهرویی باریک، به طرف یکی از اتاق ها بردند و به ستون آهنی وسط اتاق رنجیرش کردند. اتاقی سرد و تاریک و نمور که آثار خون و شکنجه در همه جایش به چشم می خورد.
قاب موبایل مزین به تصویر شرلوک عزیز را روی پیشخوان گذاشت و به انتظار ایستاد، هلهله‌ی محکمی، سکرانه تا بالای گلویم آمد که نگهش داشتم، دست بردم که برش دارم و بگویم همین لطفا، دست بردم که زیپ شخصیت‌دانم کشیده شد، آنجایی از هری پاتر، در سالن اسرار، گوی‌های پیشگویی روی زمین می‌افتاد، خرد می‌شد و هاله‌ی شبحین، نجواکننده، به بیرون می‌سرید، شبیه همان، زیپ شخصیت‌دانم باز شد و شبح‌ها دانه دانه بیرون ‌‌می‌آمدند، هر کدام چیزی نجوا می‌کردند و
رندال وود / کارمینه دولوکا
بیژن اشتری
به دیکتاتورهای پیش از خودت نگاهی بینداز. شک نکن آن‌ها هم از یک خودآموز برای رسیدن به اوج قدرت استفاده کرده‌اند. چرا تو استفاده نکنی؟ لابد می‌پرسی مگر چنین خودآموزی وجود دارد؟ در جوابت می‌گوییم بله، واقعاً وجود دارد. این کتاب راهنما را بخوان. قول می‌دهیم اگر دستورالعمل‌هایش را خوب بفهمی و خوب اجرا کنی، تو هم طعم شیرین قدرت مطلقه را خواهی چشید.
خودآموز دیکتاتورها از جنس و سنخِ کتاب شهریار ماکیاوللی و


زادگاه من ای کهن دیار مانایی
سالهاست که در آینه تو را می خوانم
با تو و همراه تو در غربت
در لحظه های بی کسی و تنهایی
در بستر خیال و دلخوشی
در واپسین روزهای روزمرگی
در انتهای تیک تاک زمان
                       در ابتدای صبح
و خلاصه در هر روز و شب با تو زیسته ام
از تو سروده ام و با تو به ستایش نشسته ام
با تو خوانده ام و با تو به نیایش پرداخته ام
تو را که جز به غربت رفته های این دیار
مهاجرین کوچه های تو در تونمی خوانند
      از تو می گویم!
نجوایم ه
به نام خدا
ریحانه هستم.قبولی خرداد 98 دیپلم ریاضی با معدل قابل قبول احتمالا زیر 18 و ارزو به دل مانده از دو چیز: نمره 20 فیزیک و افتادن درسی در نوبت دوم.
اصل مطلب این است که من در مدرسه زندگی میکردم.و حالا تمام شده.و چه خاکی بر سر بگیرم.
میدانم.احتمالا نود درصد شما از این پست ها این چند روز زیاد خوانده اید.مدرسه تمام شد.12 سال تمام شد.و همه در تمبان عروسی گرفته اند.در نودو نه درصد پست ها احتمالا عمه مدرسه به فحش کشیده شده است.این را هم میدانم.اصلا به هم
بی حرکت مانده بودند،مات و مبهوت!کسی جرات نمی کرد سرش را تکان دهد.نفس هایشان را حبس کرده بودند تا مبادا صدای آن شنیده شود و زمانی صورتشان رو به کبودی می رفت بدون اینکه دهانشان را باز کنند شش هایشان را خالی و پر می کردند.
چند دقیقه ای بود که اثری از هیچ چیز نبود، نه تیر نه خمپاره ...
فرمانده برگه ای را که لکه های خون رویش خشک شده بود از جیب کناری بیرون آورد،برای آخرین بار پیچ بیسیم را چرخواند تا مطمئن شود خراب است!روی  برگه چیزی نوشت و دستش داد.
_حوا
زینب کبری یک نمونه‌ی برجسته‌ی تاریخزینب کبری یک نمونه‌ی برجسته‌ی تاریخ است که عظمت حضور یک زن را در یکی از مهمترین مسائل تاریخ نشان میدهد. اینکه گفته می‌شود در عاشورا، در حادثه‌ی کربلا، خون بر شمشیر پیروز شد - که واقعاً پیروز شد - عامل این پیروزی، حضرت زینب بود؛ والّا خون در کربلا تمام شد. حادثه‌ی نظامی با شکست ظاهری نیروهای حق در عرصه‌ی عاشورا به پایان رسید؛ اما آن چیزی که موجب شد این شکست نظامیِ ظاهری، تبدیل به یک پیروزی قطعیِ دائمی شو
به نام خدا
ریحانه هستم. قبولی خرداد 98 دیپلم ریاضی با معدل قابل قبول احتمالا زیر 18 و ارزو به دل مانده از دو چیز : نمره 20 فیزیک و افتادن درسی در نوبت دوم.
اصل مطلب این است که من در مدرسه زندگی میکردم. و حالا تمام شده.و چه خاکی بر سر بگیرم.
میدانم. احتمالا نود درصد شما از این پست ها این چند روز زیاد خوانده اید.مدرسه تمام شد.12 سال تمام شد. و همه در تمبان عروسی گرفته اند. در نودو نه درصد پست ها احتمالا عمه مدرسه به فحش کشیده شده است. این را هم میدانم.اصلا ب
این متن نه ابتدایی دارد و نه انتهایی، نه بین خطوط آن ارتباطی است...اینها افکار در جریان یک ذهن است که کمی معلق شده پس وقت خود را هدر ندهید.
 
زبان بند می آید، وقتی میخواهم بنویسم. همینکه قلم و کاغذ را کنار میگذارم جمله ها ریتم وار می آیند و میروند اما کافیست قصد نوشتن کنم. واویلایی میشود.
 
 
چند وقتی بود مملو از سوال بودم. من در زندگی بارها و سالها اسیر سوالات و گذرگاه های شک آمیزی بوده ام که پس از تنگی های بسیار به گشایش رسیده و پاسخی درخور شنیده
مۊقددس زنکه اۊنˇ  بدی، قوی آدم'، وأشیات'، سأرا مئن قدم زنه، کش‌کنار'
پاسنه. نزدیک‌ئابونه.
-       
زنأی! هۊنه. تی چۊچه کتان'
بازئاکۊن. شادی کۊه' نۊشؤن بدی تا تی جی حظ بؤبۊره. هیتؤ گه تره بٚینه، هنه تی ور.
ایشتیاق' اۊنˇ مئن ویریسأن. اۊن'  تۊوأد تی
زنؤنه دؤمˇ مئن. جؤنورانˇ جی اۊن'  بیگانه بؤکۊن.
جؤنورانی گه سأرا مئن بۊمأن. تی چۊچه اۊنˇ 
چۊچه سر خؤش نیشنه.
ایمأ زنکه خۊ چۊچه کتان' بازئاکود،
شادی کۊه' نۊشؤن بدأ. تا اۊنˇ جی حظ بؤبۊره. نٚیسأ، اۊنˇ میجاز' ب
شاه دوماد عروس اومد اسب سمند و سر بتازبس که خوشگله عروس به آسمون میکنه نازسرنا و دهل ببین با چه نشاط کرده سازسر راه کنار برین دوماد میخواد نار بزنهسیب سرخ انار سرخ به دومن یار بزنهبه سر عروس خانم شاباش کنین نقل و نباتاین لباس پر یراق به قامتش چه خوب میادهمگی کف بزنین باهم بگین شاباش شاباشسر راه کنار برین دوماد می خواد نار بزنهسیب سرخ انار سرخ به دومن یار بزنهمادیون سم طلایی عروس چه رامشهراه میره آروم آروم میدونه عروس سوارشهزیره روبند زری چش
 
 خاطره ای وحشتناک از دوران اسارت"آقابالا رمضانی" توسط کموله
 
محمد حیدری:خواندن این خاطره برای افرادی که ناراحتی قلبی دارند توصیه نمی شود// آنچه خواهید خواند قصه، افسانه و یا قسمتی از یک فیلم ترسناک نخواهد بود. این نوشته خاطرات یکی از سربازان حضرت روح الله است که از روزهای هولناک اسارتش و شکنجه هایی که شده است گفته ...
صدایار: گزارش زیر ، توسط گروه «حماسه و مقاومت» خبرگزاری فارس اصلاح شده ای است ..:::. ما عده‌ای از نیروهای ارتشی بودیم که مامور
زندگی نامه زیبا و البته تکان دهنده شهید بزرگوار شاهرخ ضرغام(حر انقلاب اسلامی)
 
 
 
 
 
 
 
حر انقلاب شهید ابوالفضل ((شاهرخ )) ضرغام گوینده عراق هم می گفت ما شاهرخ، جلاد حکومت ایران را کشتیم! اثری از پیکر شاهرخ نیافتیم او شهید شده بود، شهید گمنام. از خدا خواسته بود همه را پاک کند،همه گذشته اش را. می خواست چیزی از اونماند،نه اسم ،نه شهرت،نه قبر و مزار و نه هیچ چیزدیگر شهید ضرغام در یکم دیماه سال۲۷ دیده به جهان گشود و از همان دوران کودکی،با ان جثه د
شعر کوتاه عاشقانه
برای ابراز احساسات راه های زیادی وجود دارد یکی از این راه ها فرستادن پیام محبت آمیز است یا نوشتن جمله ایی احساسی بر روی جعبه یک هدیه کوچک بدون بهانه. اگر به دنبال خوشحال کردن اطرافینتان هستید ازم نیست که کارهای عجیب و غریبی را انجام دهید. در این مجموعه از شعر های کوتاهی که برای شما جمع آوری کرده ایم می توانید استفاده کنید تا دل مخاطب خود را بربایید.
 
زندگی گوشه قلب تو بهشت است بگو ...رهن مخروبه ترین گوشه ی قلبت چند است ..
عاش
زندگی نامه زیبا و البته تکان دهنده شهید بزرگوار شاهرخ ضرغام(حر انقلاب اسلامی)
 
 
تعداد بازدید:۱۰۳۰۶۰
 
 
 
 
حر انقلاب شهید ابوالفضل ((شاهرخ )) ضرغام گوینده عراق هم می گفت ما شاهرخ، جلاد حکومت ایران را کشتیم! اثری از پیکر شاهرخ نیافتیم او شهید شده بود، شهید گمنام. از خدا خواسته بود همه را پاک کند،همه گذشته اش را. می خواست چیزی از اونماند،نه اسم ،نه شهرت،نه قبر و مزار و نه هیچ چیزدیگر شهید ضرغام در یکم دیماه سال۲۷ دیده به جهان گشود و از همان دورا
بنام خالق عشق








مقدمهرجب، هفتمین ماه سال قمری است که در اسلام
به آن اهمیت ویژه‌ای داده شده و در شمار ماه‌های پرفضیلتْ و یکی از چهارماه
برخوردار از حرمت و قداست ویژه است. رجب، ماهی است که در آنْ بندگان و
مؤمنان و ره‌پویان، خود را برای شرکت در مهمانی بزرگ خداوند آماده می‌کنند.
ماهِ زدودن غبار تیرگی از روح و جان، ماهِ تمرین حضور و توجه به بیشتر به
معنویات، و ماه بندگی و فرمان‌بری و در نهایتْ سرآغاز اُنس و الفتی جانانه
به پرورد
فارغ از اینکه بخواهم درباره محتوای این متن قضاوتی داشته باشم خواندن آن را جالب و قابل تأمل می دانم. ارزش دارد برایش وقت بگذارید:
 
 
به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری میزان، خلیل‌الله همایی‌راد مدیرکل پیشین امنیتی و انتظامی استانداری کرمان و فعال رسانه‌ای در یادداشتی اختصاصی برای میزان، نوشت: به حوادث و رخداد‌ها، از زوایای مختلفی می‌توان نگریست و آن هارا تجزیه و تحلیل کرد. تحلیل‌هایی که ممکن است با واقعیت و حقیقت ماجرا منطبق باشند، یا نباش
من اینجا را از آن زمان های بی زمان عاشق بوده ام .
جنگیدن به خاطر وطن ، اوج معنای زندگی ست .
بر جاده های آبی سرخ پنج کتاب در یک کتابه از نادر ابراهیمی .
بر اساس زندگی میرمهنای دُغابی .
میرمهنا ، نماد ریگ ، چراغی در اعماق دره های وطن!
کتاب من رو انتشارات روزبهان چاپ کرده ولی دیدم چاپ هایی با جلدهای مختلف و در جلدهای مجزا هم از این کتاب منتشر شده .
قصه ی میرمهنای دُغابی از دویدن روی ریگهای سوزان بندر ریگ و مناجاتش با خدا شروع میشه . 
انسان ، از میان یک
 
شهروز براری صیقلانی براساس داستانی حقیقی
 
 ∞(شوکت خانم و پسرش شهریار _قصه‌ی قتل بوکسور خوشنام شهر)∞                       
-- شهریار تنها فرزند شوکت خانم ،خُـرَم پسری باهوش و سربه زیر است ، شهریار زاده‌ی شب چهل گیس یلداست. از همان ابتدا ، مادرش شوکت میگفت که تقدیرش را در آسمانها نوشته‌اند  . اما در این شهر همواره طی گذر  ایام و چرخش پرتکرار فصلها ، آسمان اسیر و دچار یک بُغض لجباز و طولانی‌ست. شهریار در کودکی میدانست که اگر هوا خوب و صاف باشد
 ∞(شوکت خانم و پسرش شهریار _قصه‌ی قتل بوکسور خوشنام شهر)∞                       
-- شهریار تنها فرزند شوکت خانم ،خُـرَم پسری باهوش و سربه زیر است ، شهریار زاده‌ی شب چهل گیس یلداست. از همان ابتدا ، مادرش شوکت میگفت که تقدیرش را در آسمانها نوشته‌اند  . اما در این شهر همواره طی گذر  ایام و چرخش پرتکرار فصلها ، آسمان اسیر و دچار یک بُغض لجباز و طولانی‌ست. شهریار در کودکی میدانست که اگر هوا خوب و صاف باشد ، میتواند از کوچه‌ی بن‌بستشان، در خط افق ، ر
کلیک نمایید وبلاگ دلنوشته شهروز براری صیقلانی دریچه 

                 

 
نذر اشتباه  )        
        ∞(شوکت خانم و پسرش شهریار _قصه‌ی قتل بوکسور خوشنام شهر)∞                       
-- شهریار تنها فرزند شوکت خانم ،خُـرَم پسری باهوش و سربه زیر است ، شهریار زاده‌ی شب چهل گیس یلداست. از همان ابتدا ، مادرش شوکت میگفت که تقدیرش را در آسمانها نوشته‌اند  . اما در این شهر همواره طی گذر  ایام و چرخش پرتکرار فصلها ، آسمان اسیر و دچار یک بُغض لجباز و طولانی‌
             
          قسمتی از اثر دلنویس خیس    ∞(شوکت خانم و پسرش شهریار _قصه‌ی قتل بوکسور خوشنام شهر)∞                       
-- شهریار تنها فرزند شوکت خانم ،خُـرَم پسری باهوش و سربه زیر است ، شهریار زاده‌ی شب چهل گیس یلداست. از همان ابتدا ، مادرش شوکت میگفت که تقدیرش را در آسمانها نوشته‌اند  . اما در این شهر همواره طی گذر  ایام و چرخش پرتکرار فصلها ، آسمان اسیر و دچار یک بُغض لجباز و طولانی‌ست. شهریار در کودکی میدانست که اگر هوا خوب و صاف باشد

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها