نتایج جستجو برای عبارت :

کمالوندی: روسیه به خاطر لغو معافیت‌های آمریکا از فردو کنار نکشید

سخنگوی سازمان انرژی اتمی:
تلقی ما این است که روس‌ها به خاطر تمدید نشدن معافیت‌های آمریکا از فردو کنار نمی‌کشند کمااینکه نیروگاه ۲ و ۳ بوشهر را در دست اقدام دارند.
ما می‌توانیم حتی بدون روس‌ها به لحاظ فنی در رابطه با تولید ایزوتوپ‌های پایدار کار را ادامه دهیم. البته به لحاظ سیاسی اگر روس‌ها کنار ما باشند حتما بهتر است.
دوشنبه ، ۱۸ آذر ۹۸@IrNews_24
[عکس 640×427]
مشاهده مطلب در کانال
⭕️ فردو چگونه گرفتار عملیات فریب شد؟
آقای ظریف در مجلس گفت "آمریکایی‌ ها، برنامه انهدام (تاسیسات هسته ای) فردو را کشیدند، اما پشت آن نوشتند اگر فردو را خراب کنیم، مردم ایران متحدتر و منسجم‌تر در برابر ما می‌ ایستند. به جان کری گفتم به فرض که شما فردو را خراب کنید، آنگاه چه پاسخی برای ملت دارید؟ گفت برای همین است که نمی‌خواهیم با شما وارد جنگ شویم".
تأسیسات فُردو پس از تهدید های آمریکا و اسرائیل مبنی بر بمباران تاسیسات نطنز، در ۲۵ کیلومتری
لیست قیمت ایساکو
برای خرید از لیست زیر انتخاب فرمایید و از طریق شماره ۰۲۱۳۶۳۰۸۰۵۳ و ۰۲۱۳۶۳۱۵۰۲۸ و یا تلفن واتساپ و تلگرام ۰۹۳۸۶۸۵۶۴۲۲ برای ما ارسال فرمایید.
 
عایق روی منیفولد اگزوز تیپ دوتیپ پنج
قاب باطری ۴۰۵قاب ال پشت باطری۹٫۵۰۰تومان
تسمه تایم تیپ ۵۲۳۰٫۰۰۰تومان
فیلتر بنزین انژڪتور#ال۹۰#زانتیا#پژو
#لنت های ترمز ایساڪو
 
 
 
✅لنت جلو تیپ ۵ پلاستڪس   ۱۱۰،۰۰۰ تومان 
✅ لنت عقب ۲۰۶ تیپ ۳  ۱٫۹۸۰٫۰۰۰﷼
✅لنت جلو رانا تڪستار   ۲۲۰،۰۰۰ تومان 
سلام
پریشب یکی از دوستان همسرم، کلید یه باغچه ای رو تو فردو داده بود تا بریم حال و هوایی عوض کنیم.... ما هم به خواهرم گفتیم و دو تاخانواده برای افطار خودمون رو رسوندیم فردو... یه ساعت تا اینجا فاصله داشت، اما چه هواییی.... خنکککککک
شب که رسما منجمد شدیم چون خونه هه شبیه حسینیه بود و فقط یه بخاری داشت.... پتو متو هم کم داشت... وسایل هم در حد ضرورت، انقدی که مثلا چند تا قابلمه ی کهنه داشت، با دو تا در که مال هیچ کدوم نبود!!! اما در کل کم کم عادی شد برامون و
وقتی فردو 50 ساله شد زندگی او منفجر می شود. در این زمان است که جاندالف جادوگر با خبری مبنی بر اینکه انگشتر فانتزی او در واقع یک حلقه است که متعلق به سائرون ، Lord Lord Dark است ، وارد درگاه خود می شود. این خبر حماسه ای را برانگیخته است که هابیت ناآرام را از پای خود بیرون می کشد و او را به سفری به روستای هنوز پر از هابیت Bree ، یک مشاور معروف در ریوندل ، عمق تاریک موریا ، مناطق باغی گوندور و هدایت می کند. سرانجام سرزمین تاریک خود موردور.
در طول راه ، او بر تر
تحریم صادرات پتروشیمی ایران
دولت آمریکا پس از تحریم نفت ایران در فکر تحریم صادرات پتروشیمی ایران به
سنگاپور و صادرات کالا به افغانستان برای قطع درآمد ارزی دولت است.

معافیت‌ هسته‌ ای
دستیار وزیر خارجه آمریکا گفت: دولت ترامپ قصد دارد معافیت‌های مربوط به
همکاری‌های صلح‌آمیز هسته‌ ای در مراکز اراک، بوشهر و فردو را به مدت ۹۰
روز تمدید کند.
ادامه مطلب
تو را به جای همه کسانی که نشناخته‌ام دوست می دارمتو را به خاطر عطر نان گرمبرای برفی که آب می‌شود دوست می‌دارمتو را به جای همه کسانی که دوست نداشته‌ام دوست می‌دارمتو را به خاطر دوست داشتن دوست می‌دارمبرای اشکی که خشک شد و هیچ وقت نریختلبخندی که محو شد و هیچ گاه نشکفت دوست می‌دارم
تو را به خاطر خاطره‌ها دوست می‌دارمبرای پشت کردن به آرزوهای محالبه خاطر نابودی توهم و خیال دوست می‌دارمتو را برای دوست داشتن دوست می‌دارمتو را به خاطر بوی لا
Ch (تلفظ این دو حرف در کنار هم بصورت چ می باشد) مانند: Chair, cheese
Ph (تلفظ این دو حرف در کنار هم بصورت ف می باشد)مانند: Phone, elephant
Kh (تلفظ این دو حرف در کنار هم بصورت خ می باشد)مانند: Khazar, kharazmi
Gh (تلفظ این دو حرف در کنار هم بصورت ق-غ می باشد)مانند: Ghand, ghorme sabzi
Sh ( تلفظ این دو حرف در کنار هم بصورت ش می باشد)مانند: She, share
Zh ( تلفظ این دو حرف در کنار هم بصورت ژ می باشد)مانند: Mozhgan, mozhdeh
Gh ( تلفظ این دو حرف در کنار هم بصورت ف می باشد)مانند: Laugh, enough
Th (تلفظ این دو حرف در کنار
همه شان یا به خاطر بوفون رفته اند به یوونتوس،
یا به خاطر عظمت تاریخچه به یونایتد،
یا به خاطر جذابیت پروژه جاه طلبانه، به پاریسن ژرمن.
اخبار فوتبال را که دنبال می کنی عجیب است.
هیچ کس به خاطر پول به هیچ تیمی نمی رود مگر در لیگ چین و قطر!!!

پ.ن: صداقت غربی ها دارد دیوانه ام می کند.
چقدر خوب اند این غربی های قانون مدارِ اخلاق گرا.
 به‌خاطر آن صبح روشن که نور در کوچه می‌پاشد و لنگه کفش کتانی آویزان از سیم برق در نسیم تاب می‌خورد. به‌خاطر گربه‌ی کوچک پشمالویی که خمیازه‌کشان سرکوچه به انتظار من می‌ایستد. برای چنارهای بلند خیابان که با خم‌کردن شاخه‌هایشان به‌هم سلام می‌کنند. برای گنجشک‌های خاله‌زنک جلوی صف نانوایی. به محله‌ی قدیمی ما و خانه‌های پرقصه‌اش، به روضه‌های خانگی و پیرزن‌های خمیده و قاب عکس بچه‌های دور از خانه و رفته‌ و نیامده‌شان. برای مادرم، برا
-رفتم کنار علی نشستم تنها جای خالی کنار اون بودسرشو کنار گوشم اوردم و گفت-هنوز با این رفیق ما اشتی نکردی؟-نه-چرا؟با نگاه غمگین برگشتم طرفش و گفتم-واقعا نمیدونی چرا؟سرشو تکون داد و گفت-میدونم ولی کامران رفتار اون روزش دست خودش نبود بهت حق میدم بهاربایدم شاکی باشی ولی خوب کامران گفته بود نباید خانوادتو ببینی توهم مقصریاشکی که از چشمم اومد پایین سری با دست پاک کردم و همونطور که صدام پایین بود با بغض گفتم-ولی این حق من نبود که به خاطر اینکه خواه
رو دلم انگاری یه وزنه ی سنگین و بزرگ گذاشتن خیلی سنگین 
یه چیزی انگار قلبمو فشار میده شاید عذاب وجدان دلاییه که شکستم شاید به خاطر حس نفرتی که تو عمق دلم کاشته شاید به خاطر یادآوری همه ی حماقتاییه که کردم یا به خاطر حرفی که زدم و پاش نموندم 
اگه به خاطر یکی از اینا بود که خوب بود ولی وقتی به خاطر همه ی ایناس میشه نور علی نور . 
کاش میشد یه کاری کنم با این وزنه ی لعنتی کاش میشد درستش کنم این تپش قلبی رو که پایین نمیاد کاش میشد یه کاریش کرد 
دیگه حت
تو کل سال که میری خونه ی فامیل، کوفتم نمیارن بخوری، اون وقت شب یلدا که میشه، از شیر مرغ تا جون آدمیزاد سر سفره پیدا میشه... اکثرا هم سردیجات! از انار و هندونه و ژله گرفته، تا پفیلا و لواشک و آش و کوکو و تخمه و آجیل و قص علی هذا!
باز جای شکرش باقیه که گرونیه!
همه ی فامیل هم خوشحال و خندون، جمله این اقلام رو قروقاطی میریزن تو حلقومشون، جوری که اگه همه اینا رو بریزی تو نیروگاه فردو، یه کیلو اورانیوم غنی شده تحویلت میده!
شبم تا صبح از دلپیچه و سنگینی ه
چشم‌هایش از شوق برق می‌زد :
- ما در آن سال‌ها چینی‌آلات از روسیه می‌آوردیم . چینی‌آلات و برنج‌آلات . نفت هم می‌آوردیم ‌. در مملکت ما هنوز نفت یافت نشده بود . از این طرف کشمش و بادام می‌بردیم ، از آن طرف اینجور اجناس می‌آوردیم . پارچه هم می‌آوردیم . قافله‌ها همیشه در راه بودند . راه آزاد بود . بعد که آنجا بلشویکی شد مرزها را بستند . خوب ، خوب خاطر جمع . خاطر جمع . حالا چای را درست می‌کنم .
پیرخالو میان حرف‌هایش بیخ دیوارِ سکو ، کنار اجاق نشست و
خب اینکه بخوای یه چیزی که توی زندگیت هست رو خیلی سریع ببری بیرون فوق العاده سخته...من این کارو کردم :)
چیزی که شب و روزمو باهاش میگذروندمو رو راحت شستم گذاشتم کنار...
این کار خیلی سخت بود خیلی:(اگه به خود،خودم باشه هنوز دوست دارم اونو داشته باشم.
اما به خاطر صحبت ها و بحث های بسیار با مامان جان و خواهر جانا و...که میدونم صلاحم رو میخوان گذاشتمش کنار ...
حس معتادی رو دارم که ترک کرده:(
خلاصه بگذریم ،هنوز نتونستم چیز جایگزینی براش پیدا کنم:(
پ ن : میتونی
برام یه قفس بساز؛بدون پنجره،بدون در،منو بنداز اون تو و خودت بیرون در وایساتو کِ اون بیرون باشی میتونم فقط بِ نشستن تو پشت دیوارِ سرد فکر کنمتو کِ منو محصور کنی فقط ذهنم درگیر تویی میشه کِ منو بِ خاطر نجاتِ خودم بِ زنجیر کردیتو منو حبس میکنی ولی خودت هم با من داخل قفسِ بی نور نفس می کشی!کنار منی و نمیذاری لحظه ای ذهنم بِ خطا بره،نمیذاری لحظه ای بِ جهنمی ک توش بودم برگردم!تو باش؛پشت دیوار باش...لمس نشدنی باش...باش کِ بودنت اجزای متلاشی منو کنار ه
برای قهوه سرد و غذای شب مانده
برای دیدن صدباره ی پدر خوانده
برای آن ها که در تنت مرور شدند
به خاطر آنهایی که از تو دور شدند
به خاطر غزل گیر کرده در دهنت
برای مرده ی جا مانده زیر پیرهنت
برای چاقو دادن به دست های جدید
برای دوست شدن با شکست های جدید
به خاطر همه گریه های نیمه شبی
خدای گم شده در چند جمله عربی 
برای خاطر شعر، این دکان رنگ رزی
برای این ادبیات فاخر عوضی 
به رقص مرگ میان تنت ادامه بده
نفس بگیر و به جان کندنت ادامه بده
 
بهار بود و شیوانا در کنار چشمه ای نشسته بود و به گل ها و سبزه های بهاری خیره شده بود و از طبیعت بهاری لذت می برد. در این هنگام جوانی غمگین و پریشان قدم زنان از راه رسید و کنار شیوانا نشست و در حالی که گلی کوچک را از کنار جوی آب می کند به شیوانا گفت:” خوشا به حالتان که مثل من اینقدر غم و غصه ندارید؟”
شیوانا در حالی که به گل چیده شده در دستان پسر جوان خیره مانده بود پرسید:” غم و اندوهت به خاطر چیست که این گل باید تاوانش را پس بدهد؟”
پسر گفت:”برای
مدتی نبودم و کلید اینجا را به یلدا سپرده بودم. اما حقیقتا امشب بی هیچ دلیلی دلم خواست اینجا بنویسم. اگر از احوالاتم خواسته باشید ملالی نیست جز دوری شما و خستگی و کمردرد! مطمئنا شما از خیلی چیزها خبر ندارید! مثلا خبر ندارید که خستگی ام به خاطر ساییدن کف و دیواره های حمام است و کمردردم به خاطر سه طبقه بالا آوردن یخچال 30 فوت است! یا خبر ندارید خدا دستمان را گرفت و همه چیز را برایمان جور کرد که شب عید در خانه خودمان باشیم و همین الان از خانه خودمان ب
دوستت دارم...
به سان یک دیوانه، به سان یک سرباز 
به سان یک ستاره سینما 
دوستت دارم، به سان یک گرگ، به سان یک پادشاه 
به سان انسانی که من نیستم 
میدانی من اینگونه دوستت دارم
تو را به جای همه کسانی که نشناخته ام دوست می دارم
تو را به خاطر عطر نان گرم
برای برفی که آب می شود دوست می دارم
تو را برای دوست داشتن دوست می دارم
تو را به جای همه کسانی که دوست نداشته ام دوست می دارم
تو را به خاطر دوست داشتن دوست می دارم
برای اشکی که خشک شد و هیچ وقت نریخت
لبخند
از ازل، خواب عشق با آمدن تو تعبیر می شود.
محبت با اجازه تو از کلبه عشق خارج می شود.
صداقت با یاد تو محکم تر گام بر می دارد
و 
احساس با نسخه تو برای آدمیان تجویز می شود.
مادرم ...
ای زیباترین زیبایی عالم ...
ای الفبای وجود من ...
ب خاطر ساعاتی که مرا با خود حمل میکردی 
ب خاطر ساعاتی که مراقب من بودی
از تو سپاس گزارم 
و
ب خاطر مهر مادرانه و نابت
ب خاطر بهشتی که فقط خداوند قیمتش را می داند 
برایم دعا کن ...
دعا کن که در بحبوحه پلیدی ها و ناملایمات روزگار دست
توی اتاقم نشسته بودم و درحالی که پرده ها ضخیم و بنفش رنگ اتاق رو از قصد کنار نزده بودم تا حال و هوای شبانه رو برام تداعی کنه، داشتم درس میخوندم و توی آفیس ورد، جواب سوالای فضایی استادمون رو تایپ میکردم.
مامان که داشت از کنار در اتاقم رد میشد، به این نتیجه رسید که این اتاق زیادی تاریکه. به خاطر همینم گفت:
پاشو پرده ها رو کنار بزن یه کم نور بیاد توی اتاق. چیه اینطوری، دل آدم میگیره.
گفتم:
محیط مصنوعی برای فراهم کردن شرایط مناسب خلق ایده درست کردم.
#شهید #جعفر #حیدریان  #فردوئی
نام  پدر:   غلامرضا
تاریخ  تولد:  1335/03/10
محل  تولد:   قم-روستای فردو
تاریخ  شهادت:    1361/01/02 
محل  شهادت:  کرخه
عملیات :  فتح المبین
محل  دفن:  گلزار شهدای شیخان
وصیت نامه:
 و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا 
فی الارض و  نجعلهم الائمه و نجعلهم الوارثین
لینک معرفی شهدای جمهوری اسلامی ایران در پیامرسان بومی سروش
#شهید #جعفر #حیدریان  #فردوئی
نام  پدر:   غلامرضا
تاریخ  تولد:  1335/03/10
محل  تولد:   قم-روستای فردو
تاریخ  شهادت:    1361/01/02 
محل  شهادت:  کرخه
عملیات :  فتح المبین
محل  دفن:  گلزار شهدای شیخان
وصیت نامه:
 و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا 
فی الارض و  نجعلهم الائمه و نجعلهم الوارثین
لینک معرفی شهدای جمهوری اسلامی ایران در پیامرسان بومی سروش
- این واسه اینه که یه بخشی از وجودت عمیقا از من متنفره و می خواد بهم آسیب بزنه چون من قبلا بهت آسیب زدم. وقتی کنار منی رنج می بری ولی در عین حال اصلا تو شخصیتت نیست که به خاطر خودت بهم حمله کنی.
+ولی من ازت متنفر نیستم.
- شاید بهتره باشی.
#شهید #جعفر #حیدریان  #فردوئی
نام  پدر:   غلامرضا
تاریخ  تولد:  1335/03/10
محل  تولد:   قم-روستای فردو
تاریخ  شهادت:    1361/01/02 
محل  شهادت:  کرخه
عملیات :  فتح المبین
محل  دفن:  گلزار شهدای شیخان
وصیت نامه:
 و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا 
فی الارض و  نجعلهم الائمه و نجعلهم الوارثین
لینک معرفی شهدای جمهوری اسلامی ایران در پیامرسان بومی سروش
 
رسول خدا (صلی الله علیه و آله):ای بندگان خدا، به خاطر خدا دوست داشته باشید و به خاطر خدا غضب کنید، به خاطر خدا یاری کنید و به خاطر خدا دشمنی کنید،همانا به ولایت الهی نمی رسید مگر اینکه چنین باشید و طعم ایمان را نمی چشید مگر اینکه اینچنین باشید.صفات الشیعه، ص45.
آدمایی که هر از چند گاهی اذیتم می‌کردن، رفتاراشون رو اعصابم بود، سرشون تو زندگی بقیه بود، اهل زرنگ‌بازی بودن، کنارشون احساس امنیت نداشتم، و رفتاراشون همیشه به نظرم یه حالی بود رو به مرور گذاشتم کنار...اینا یه زمانی جزو دوستای نزدیکم بودن...یکی‌شون مثلاً اینقدر باهام احساس نزدیکی داشت که یه روز بهم گفت توی درایو D توی فلان پوشه، یه فایل وُرد گذاشتم که خیلی چیزا توش نوشتم و یه جورایی وصیت‌نامه مه و اگه یه روز مُردم، برو ورش دار و رمز لپتاپمم
میخام بدونم اون لحظات به چی فکر میکردی که همه خوبی ها
همه خوشی هامون
یادت رف؟
فک کنم حالا معلوم شد که چرا به این حال و روز افتادی
چرا همه ازت ناراحتن
حیفم میاد
به اون دیقه ها و ثانیه هایی که صرف دوست داشتنت کردیم..
که بقیه کارامون به کنار..
بی خیال
فقد بیا و حداقل
الانش به خاطر اون خوشیامون
در حق همدیگه بدی نکنیم
 
میخواستم توی یک گروه پی ام بدم و خیلی هم ضروری بود برای کارام و پی ام من رو نمیفرستاد و این پیام رو میفرستادYou are performing too many actions. Please try again later.
+ یک دایره قرمز کنار پی ام .
مشکل چیه ؟ جرا اینجوری میشه و تا کی باید صبر کنم ؟
++البته قبلش یک پی ام تقریبا 10 الی 15 خطی نوشتم. شاید به خاطر اون بوده و داخل بقیه گروه ها میتونستم راحت پی ام بدم.
Post your favorite movies that you never get tired of watching 
از اونجایی که فیلم های موردعلاقه ام زیادن سعی می کنم اونایی رو بگم که واقعا بیش از یک بار تماشاشون کردم و خسته نشدم:
انیمه your name: فکر می کنم هر بار یه نکته ای داشته باشه که بهش پی ببرید. دو بار دیدمش. بار اول اونقدر حجم داستان تازه اش، پیچیده، زیاد و عجیب بود که فقط قورتش دادم و لذت بردم؛ تاره بار دوم اندکی هضم شد و آهان آهان گفتنام شروع شد :)) و قطعا دوست دارم برای بار سوم هم ببینمش.
سریال فرار از زندان:  سه چهار
کلیک کنید
5
[ T y p e h e r e ]
همسایهی پری
-صورتت که ای ....بدک نیست چرا شوهر نمیکنی آمارش رو دارم توی
محل هم کم خاطر خواه نداری....؟حداقل شوهرت واست موبایل
میخره....
با این حرف مژگان اخم هایش را درهم کشید.نمیدانست این دختر چرا
اینقدر از تحقیر کردن او لذت میبرد....مژگان که سگرمه های درهم اورا دید
با دست های بزرگش محکم به پشت او زد و گفت:
-بی خیال بابا ... خودم واست میخرم...!
پریناز از شدت درد صورتش در هم شد وزیر لب نالید:
-آخ.... پشتم ،دختر عجب دستهای بزرگ و سنگینی
به‌خاطر سین. که امروز زل زد توی چشمام و همه چی‌رو صادقانه گفت؛ زل زد بهم و حقیقت رو -هرچه‌قدر بد و نابود- کوبید تو صورتم. به خاطر سین. که شجاعتش رو بهم داد و یادم داد که باید دستمال ببندم دور چشمام و چشم‌بسته، «فقط و فقط برم».
ساخت کاغذ
 
 سال پیش، مصری‌ها الیاف گیاهی  به نام پاپیروس را، که شبیه علف بود و کنار رود نیل می‌رویید، کنار یکدیگر می‌چسباندند و با آن نوعی ورقه درست می‌کردند که مانند کاغذهای امروزی، برای نوشتن کاربرد داشت.
در سال 1000 تا 1200 میلادی نیز استفاده  از حروف‌ چوبی، گلی یا فلزی برای چاپ، در چین ابداع شد
اما کاغذی که ما می‌شناسیم، حدود 2000 سال پیش و در چین اختراع شده است. به‌طور معمول، کاغذ را از چوب تنه درختان تهیه می‌کنند. اما به خاطر حفظ جنگل‌ه
تا حالا سه نفری من و خواهرم و بابام جایی نرفته بودیم.من هیچ وقت از شاگرد نشستن(صندلی کنار راننده) خوشم نیومده به خاطر همین رفتم عقب.مامانم یه بالش و پتو برام گذاشته.همه وسایلمو جا گیر می کنم و بعد مانتومو به گیره کنار دستگیره بالای پنجره آویزون می کنم..در موقعیتی نیستم که زاحت بگیرم بخوابم ولی خب دراز می کشم..گوشم رو که رو بالش میذارم صداها رو واضح تر میشنوم .. صداها آزار دهنده تر میشن ولی حواسم میره پی فکرهای تو سرم ..پی بغل کردن و ماچ های محکم ا
همه چیز را میشه دوست داشت
مثلا ...
درخت را
نه به خاطر میوه اش،به خاطر سایه اش که بر سر دوست و دشمن می افکنه
دیوار را
نه به خاطر بلندی اش،برای اینکه هیچ وقت پشت آدم رو خالی نمی کنه
دریا را
نه به خاطر بزرگی اش، برای یک رنگی اش،
ادامه مطلب
شما نماز منید. پسرم خواهرت را خوابانده‌ام و حالا همین‌طور که یک دستم به گهواره توست و نیم‌نگاهم به چشمان خواب‌زده و نیمه‌بازت، می‌نویسم. حقیقت این است که شما عشق منید و همه وجودم و تماشایتان لذت‌بخش‌ترین تجربه دنیا، ولی هرچه برایتان می‌کنم به خاطر خداست. به خاطر او که مالک همه‌ٔ عالم است و سخی؛ که شما را به من بخشید. شمایی که دست هیچ بشری قادر به آفرینشتان نبود. زیبایان کوچک دوستتان دارم؛ بیشتر به این خاطر که عاشق خدایتان هستم. 
شما نماز منید. پسرم خواهرت را خوابانده‌ام و حالا همین‌طور که یک دستم به گهواره توست و نیم‌نگاهم به چشمان خواب‌زده و نیمه‌بازت، می‌نویسم. حقیقت این است که شما عشق منید و همه وجودم و تماشایتان لذت‌بخش‌ترین تجربه دنیا، ولی هرچه برایتان می‌کنم به خاطر خداست. به خاطر او که مالک همه‌ٔ عالم است و سخی؛ که شما را به من بخشید. شمایی که دست هیچ بشری قادر به آفرینشتان نبود. زیبایان کوچک دوستتان دارم؛ بیشتر به این خاطر که عاشق خدایتان هستم. 
 داشتم نت گردی می کردم که یاد لیوان چای کنار دستم افتادم. چای ریخته بودم و فراموش کرده بودم بنوشم. یک قلوپ کشیدم در دهانم. دوباره برگشتم سرکارم و بازهم فراموش کردم، کمی سردتر شده بود. هربار یک قلوپ می نوشیدم و بلند مدتی حضور لیوان چای را فراموش می کردم، هربار سردتر می شد. آدم ها هم اینطورند مگر نه؟ روابط و آدم ها وقتی فراموششان می کنی، سرد می شوند.
ته لیوانم هنوز چای مانده بود ولی از سردی اش دیگر ننوشیدم. گذاشتم دور ریخته شود.
 
...
 
اینکه اون دل
دانلود آهنگ جدید حامد فقیهی شیراز
Download New Music Hamed Faghihi Shiraz
دانلود آهنگ محلی شیرازی حامد فقیهی بنام شیراز
دانلود اهنگ با لهجه و گویش شیرازی شاد و جدید
دانلود موزیک و ترانه شیراز حامدفقیهی
برای دانلود آهنگ به ادامه مطلب مراجعه کنید …
تکست و متن آهنگ حامد فقیهی شیراز
شیراز و میگن ناز واسی آفتو جنگش
قلبارو گرن میزنه به هم تیرشه ی تنگش
بلبل تو کوچا تو پس کوچا غزل میخونه
شعروی ترحافظ میچکه از سر چنگش
عطر گل یاسم و نسترن بهار نارنج
هی سر میکشه از ت
عسل طبیعی کنارساکارز 5.2پرولین 422خواص (از عرضه کننده):✅ درمان کم خونی ✅ تقویت قوای جنسی ✅ تقویت اعصاب ✅ تقویت اعضای رئیسه بدن✅ درمان درد های مفصلی ✅ افزایش وزن ✅ درمان زخم روده✅ جلوگیری از ریزش مو✅ و..... قیمت نیم کیلویی:40000 تومان (افزایش قیمت به خاطر افزایش کیفیت میباشد) جهت سفارش: @KHiSefaresh

جهت دریافت آخرین قیمت و خرید به فروشگاه مراجعه نمایید:
Khorjineirani.ir
Eitaa.com/Khorjineirani
Sapp.ir/Khorjineirani

فروشگاه خورجین ایرانی @Khorjineirani
روح‌الله خیلی تر و فرز بود و قدرت بدنی بالایی داشت. هر روز خودجوش ورزش می‌کرد. یک کوله پشتی پر از وسایل نظامی داشت که خیلی سنگین بود. کوله‌اش را به دوش می‌انداخت و دور محوطه می‌دوید. خیلی ورزیده بود. . اما من گاهی توی تمرینات نظامی به خاطر اضافه وزن از گروه جا می‌موندم. . یادم است تو تمرینات گروهی، روح‌الله به خاطر من آرام می‌دوید. به خاطر این آرام دویدن همیشه هم توبیخ می‌شد. اما از آنجا که روح‌الله آخر معرفت بود، با وجود توبیخ باز هم کنار م
بابت یک چیز از استارباکس ممنونم.
البته بابت هزاران چیز ممنونم، مثلا همین ice-water ای که مجانی میدن به ما:
 
 
یا به خاطر سرویس عالیش
یا به خاطر اون همه میز و صندلی شیک و اون مبل های خوب که اینجا بهش Booth میگن،
وگرنه تیم هورتونز گدا ما رو کشته بود اینجا،
به خاطر اون لورد بودنشون،
 
 
 
 
 
به خاطر درشت بودن سایز محصولاتشون و تنوعشون،
در کنار همه اینها،
از استارباکس، به خاطر پیشگام بودن در پروسه gender neutral کردن restroom هاش ممنونم.
و همینطور برای اینکه مکان م
سفر برای تمدد اعصاب و آرامش خیال بسیار موثر
است و بسیار افرادی هستند که حتی به توصیه پزشک به سفر می روند. از جمله مقصد های
مناسب جهت تسکین خاطر، جزیره کیش است. در کنار زیبایی ها و آرامش خود جزیره، هتل
های کیش محلی خواهند بود که آَسایش و آرامش را برای شما معنا خواهند کرد تا حتی
اگر خودتان و بدون توصیه پزشک این جزیره را انتخاب کرده اید با روانی آسوده به شهر
خود برگردید.
بسم الله
 
امشب مستند "نان گزیده ها" راجع به کارگران هپکو رو دیدم و بغض کردم.اولش بغضم به خاطر روزهای خوبِ از دسته رفته ی این خاک به خاطر دزدی های ناتموم این آدم ها بود.ولی بعدش بغضم به خاطر ناتوانی خودم بود.که انگار هیچ کاری از دستم برنمیاد و فردا صبح همه ی این ها از یادم میره.از یادم میره و انگار اصلا وجود نداشته.میرم گم میشم تو زندگیِ پر از هوس و لذتِ خودم.انگار نه انگار که کلی آدم همین امشب شب رو با عذاب گذروندن و من هیچ کاری براشون نکردم.یه جا
سفرنامه صعود به قله برف انبار قم
قله برف انباردر منطقه کوهستانی از فلات مرکزی ایران و بلندترین قله استان قم است که در بخش کهک ودهستان فردو واقع است
برف انبار بسیارنزدیک به مرز استان قم، اصفهان و مرکزی است و از جانب شمال به روستاهای فردو، کهک و کرمجگان از شرق به وسف و احمدآباد، از جنوب به واران و از غرب به قله پلنگ آبی منتهی می‌شود. برف انبار در کوهستانی به موازات کوهستان کرکس و در شمال غربی آن قرار گرفته است وازجنوب به وسیله خط الراسی به قله
احمد شاملو
زیبا ترین حرفت را بگوشکنجه پنهان سکوتت را آشکار کنو هراس مدار از آن که بگویندترانه بیهودگی نیستچرا که عشقحرفی بیهوده نیستحتی بگذارآفتاب نیز برنیایدبه خاطر فردای ما اگربر ماش منتی است؛چرا که عشق،خود فرداستخود همیشه استبیشترین عشق جهان را به سوی تو میاورماز معبر فریادها و حماسه هاچراکه هیچ چیز در کنارمناز تو عظیم تر نبوده استکه قلبتچون پروانه ییظریف و کوچک وعاشق استای معشوقی که سرشار از زنانگی هستیو به جنسیت خود غره ایبه خاطر
روز به روز خاطر مبارکمون رو باید آزار بدیم که خاطر نامبارک دیگران و اطرافیان از حرفامون، کِردارمون و افکارمون رنجیده نشه.
کِی برسه اون روزی که بیخیال تموم این مسخره بازیا بشم و بزنم به سیم اول و آخر و برم که خودم باشم و خودم و خاطر مبارک همایونیم اصن.
این که توییترم دارن به حرم سرا و میکده شون تبدیل میکنن از عوارض روشن فکری و آزادی بیانشونه.
بریم که برا آزمون آزمایشی ارشد که جمعست آماده شیم.
چون همیشه نگران فراموش شدنم.
من بقیه رو فراموش نمی کنم.هرگز کسی رو فراموش نکردم.چهره شون از خاطرم پاک میشه ولی خودشون همیشه در من می مونند.بدون چهره ای که موقع فکر کردن بهشون به خاطر بیارم.
نمی دونم من برای بقیه چی هستم.آیا غبار بی چهره ای از کسی هستم که روزی اونجا بود؟
و یا شاید هیچ چیزی نباشم.که امیدوارم این طور نباشه.
بزرگترین ترس من اینه که بلند شم و ببینم دیگه نیستم...و هیچ کسی نبودنم رو نبینه.
چون میخوام به خاطر سپرده بشم.چون میخوام اینجا ب
خواهر دار شدم. خواهرهایی که هنوز معلومم نبود که در پذیرفتن دست محبتشان کوتاهی کرده ام. هنوز معلومم نبود که دزدکی چقدر دل بهشان سپرده ام و چقدر بار تنهایی عاطفی ام را روی دوش مهرشان گذاشته ام. اما همیشه یک چیز سخت این وسط هست. این جور وقتها....این جور دلگشودن ها و دل سپردن ها الان که توی انبساط است و خرم است و خوب است برای روزی که انقباضی پیش می آید مهیایمان می کند یا نه؟
آیا من روزی که کوچکترین ناراحتی و صدمه ای در راه این دوستی ها برایم پیش بیاید
در این مطلب دانلود اهنگ کنار منیو کنار توام تورو میخوامت من واسه خودم برای دانلود در سایت بلاگ ترانه قرار داده می شود
دانلود اهنگ کنار منیو کنار توام تورو میخوامت من واسه خودم 
دانلود آهنگ جدید آصف آریا به نام پایتم من Download New Music Asef Aria - Payatam ... کنار منی و کنار توام تورو میخوامت من واسه خودم یجوری پیگیر تو شدم همه فهمیدن
 دانلود آهنگ پایتم من از آصف آریا با کیفیت عالی,دانلود موزیک ایرانی,دانلود ... کنار منی و کنار توام تورو میخوامت من واسه خودم
به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین ؛ وینگر راست ایرانی سرانجام برای برایتون از ابتدا بازی کرد و خیلی زود هم موفق شد گل بزند. جهانبخش بعد از گلزنی به خاطر فشاری که در این ماهها رویش وجود داشت ایستاد و اشک ریخت. او دقیقا به سمت جایگاهی رفت که پدر و مادرش در آنجا نشسته بودند. آنها به خاطر علیرضا راهی انگلیس شده‌اند و مدتی در کنار علیرضا خواهند بود و شنبه شب هم تماشاگر ویژه بازی برایتون و بورتموث بودند. 

252 251
علیرضا جهانبخش شنبه شب وقتی موفق شد
با سلام
بنده دختری در رده سنی 20 تا 30 سال هستم. از ازدواج متنفرم به خاطر چیزهایی که در جامعه و اطراف خود از خیانت مردان به زنان دیده ام (البته که خانم ها هم خیانت میکنند و من هم چون دخترم خیانت مردان برایم بولد شده) و کلا به خاطر روحیات مردان که نمیدانم خدادادی است یا در اثر عدم کنترل شهوت است که به یک زن راضی نمیشوند.
مطمئنا ازدواج امر مقدسی است و با این عقیده سر جنگ ندارم ولی روحیات مردان را حتی اگر در سرشت آن ها نهادینه شده باشد را به هیچ وجه نمی
نازنینا! من به آغوشت بهار آورده ام،
یک دل شوریدة پر از شرار آورده ام.
مست از جام جمال و سرخوش از یاد خوشت،
یک دم از بهر طرب یاد خمار آورده ام.
از دلم بردی قرار و صبر و آرام مرا،
در دل شیدا و پرشورت قرار آورده ام.
از کنار درد و غمهای جهان بی کنار
در کنار تو دمی خود را کنار آورد ه ام.
از خود و از کلفت دنیای غم آلود خود
بر جهان بی غبار تو فرار آورده ام.
شاد باش و شاد باش و شاد مان و شاد زی،
شعر پرسوز دلم را من شعار آورده ام.
یقینا یکی از روزهایی که به خاطر صحبتایی که شد، جزو بهترین روزها برام بود. خدایا مرسی :)
 
+ از نظر دانشگاهی از روزای بد بود! مشکلات تشکیلات داره به اوج میرسه (دقیقا دم انتخابات که نیاز به همدلی و اجرای برنامه هست) و خداروشکر امسال شب انتخابات انصراف دادم -_- 
وقتی ۹ نفر آدم تو یه شورا نمیتونن باهم کنار بیان دیگه چه انتظاری میشه داشت؟
جاد رو به قهقرا بردن -_- حیف اون همه دوندگی که پارسال از درس و زندگی زدم تا ۴ تا دفتر راه بندازم ... 
واقعا دیگه حوصله
اماره یعنی بسیار امر کننده به بدی. نفس لوامه، همان نفس مومن است که همواره او را در دنیا به خاطر گناهانش وسرپیچی از اطاعتش ملامت می کند. بعضی گفته اند: نفس لوامه، جان آدمی است، چه انسان مومن صالح وچه انسان کافر . برای این که هر دوی این جان ها آدمی را درقیامت ملامت می کنند. نفس کافر، کافر را ملامت می کند به خاطر کفر و فسادش. و نفس مومن، مومن را ملامت می کند به خاطر کمی اطاعتش و این که
ادامه مطلب
یه روز و یه شب محمد حسینو ندیدم دلم براش تنگ شد . نباید به خاطر سختی داشتن بچه ناشکری کنم . خدایا شکرت به خاطر بچه های خوب و سالمی که به ما دادی ...
+ خیلی غصه دندون دردشو می خورم . می دونم خیلی از دندون پزشکی می ترسه اگه ببریمش . خداکنه یه جوری خودش خوب بشه !
گفت میاد، گفت داره کاراشو می کنه که بیاد، بعد از سیاوش تنها چیزی بود که باعث شد لبخند بزنم.می دونستم به خاطر خاله میاد ،به خاطر رفتن سیاوش، ولی چه فرقی می کرد،مهم این بود که میاد ‌ولی...نمیاد، دیگه نمیاد، خاله داره چند روز دیگه می‌ره و امروز گفت که نمیاد، گفت باید بمونه و حواسش به خاله باشه.... نمیاد...نمیاد....
+ پستای وبلاگمو مرور میکنم،من همون سارایی ام که روزو شبامو به عشق آخر هفته ها میگذروندم که برم پیشش؟، که بغلم کنه؟ نه، من اون نیستم ،من د
بمیرم در کنار تو،
کنار بی غبار پربهار تو.
کناری که پر از احساس رؤیایی و ارمان است،
کناری که کنارش از هوسهایی گل افشان است،
کناری که بهای صد جهان است.
تو در باغ هوسهای دل من گل فشان مان!
هوسها پیر گشته، تو جوان مان.
ترا تا هر نفس بینم،
ترا در جام زیبای نگاه خویش سرشار هوس بینم،
ترا چون ساغر لبریز ارمان دلم سرشار می خواهم.
ترا هر ساعت و هر لحظه و هر بار می خواهم،
ترا بسیار می خواهم.
تو با من باش، هر دم باش، امان از قصد دشمن باش!
امید روشن قلبم در این د
رفتیم بیرون ساعت یک بعد از نیمه شب. فقط به خاطر برف. فقط به خاطر اینکه چندین سال بود دم تولدم برف نیومده بود. توی خیابون فقط ما داشتیم راه می رفتیم. انگار یکی داشت اکلیل می پاشید رو زمین. چند ثانیه ایستادم تا یادم بمونه برای بعدها. مثل تمام شب هایی که از بهمن یادم مونده. خوب یا بد. 
اوخاطره ی قدیمی دل استکه خاطراتش شیرین ترین لحظاتِ عمرم بودند.انگشتِ شَستم روی شقیقه استفکرِ اینکه روزی...بله یادم آمد!پاییز بود که او را در شهر خاطره ها دیدم.در خطه ی سبز لادن های نارنجی رنگچشم های روشن و شفافشاز شرمدوخته شد بر کفش هایم!کفش هایم اما نیز، از او رو گرفتند؛کفش هایم محجوبند!پاییز بود که او را در کنج آجری و ترک خورده یخیابانی آشنا دیدم،مادرم می گفت که مَرد، سایه استو سایه اش مَه است!من با ذوق عجیبی در دلپَر کشیدم به در خانه ی قلبش
یا رب نظر تو برنگردد
تولد امسالم به خودم یه کتاب هدیه دادم. "من سر قولم هستم"
لطفا سر قول‌هات بمون.
پای آروزهات وایسا. براشون زحمت بکش. سختی‌هاشو قبول کن. کوتاه نیا. اگر ترسیدی هم پا پس نکش. اگر نمی‌تونی جلو بری حداقل عقب نرو. یک کم صبر کن. نفس بکش. شجاعتتو جمع کن و دوباره شروع کن.
فقط بدون نباید از رو بری. هر چقدر هم سخت باشه تو باید سخت‌تر باشی.
اگر دردت میاد به خاطر اینه که داری رشد می‌کنی.
اگر واسه تو پیش اومده به خاطر اینه که توانایی حلش رو دار
جاله بدونید که توی نور کم، احساسات آدما بر عقلشون غلبه می‌کنه. اینو از اونجایی فهمیدن که توی یه فروشگاه، اگه نور یه راهرو یه ذره کمتر باشه، خریدارها کمتر منطقی عمل می‌کنن.به خاطر همینه که نور کافه‌ها معمولاً کمه...به خاطر همینه که آدما شبا صادق‌تر می‌شن...
♦️ثروتمندزاده اى در کنار قبر پدرش نشسته 
بود و در کنار او فقیرزاده اى که او هم 
در کنار قبر پدرش بود.
 
 ثروتمندزاده با فقیرزاده مناظره مى کرد
 و مى گفت: صندوق گور پدرم سنگى
 است و نوشته روى سنگ رنگین است. 
 
مقبره اش از سنگ مرمر فرش شده و در
 میان قبر، خشت فیروزه به کار رفته است، 
ولى قبر پدر تو از مقدارى خشت خام و 
مشتى خاک، درست شده، این کجا و آن کجا؟
 
فقیرزاده در پاسخ گفت: 
تا پدرت از زیر آن سنگ هاى سنگین 
بجنبد، پدر من به بهشت رسیده 
 
سعدی
سلام
پسری هستم ۲۴ ساله، و دانشجوی سال سوم پزشکی، خدمت سربازی هم رفتم و تا این سن تا جای ممکن کار هم کردم کنار درس و پس انداز مختصر و ماشین هم خریدم، از یکی از همکلاسی هام که سه سال ازم کوچکتر هستند خوشم اومده و تا حدودی هم راجع بهش تحقیق کردم.
اما مشکل اصلی من اینه که پدرم مددجو بهزیستی هستند، به خاطر معلولیت شون و این مسئله باعث شده من اعتماد به نفس هیچ گونه خواستگاری رو نداشته باشم، مخصوصا با این مورد اخیر، لطفا راهنماییم کنین که چه جوری این
برند تامرون تواسنته به خوبی در سال های اخیر جمع زیادی از عکاسان را طرفدار خود کند ان هم به خاطر ارزان تر بودن محصولاتش در قبال کیفیتی باور نرکدنی که ارائه می دهند.  یکی از ان ها  لنز تامرون SP 150-600mm F/5-6.3 Di VC USD است . 
 
شما با این لنز دید تازه ای نسبت به عککاسی پیدا می کنید فاصله کانونی 150 تا 600 میلیمتر سوژه های دوردست ها را به جلوی چشمانتان می آورد و این به معنای این است که لنز برای عکاسی ورزشی و حیات وحش ایده آل است. در کنار این ها به خاطر طولانی ود
ما هنوز درگیر و عصبانی هستیم، چقدر به آرامش یکماه پیشم حسودیم میشه. قبلن به خاطر تنبلی کاری نمی کردم الان به خاطر درگیری ها مختلف. دعواهای مختلفمون تمومی نداره. دائم تو بنگاه ها و تو خونه دعوا داریم. دیشب کلی حرص خوردم، نه به خاطر خودم ولی در آخر با جمله تو چیکاره ای این وسط رو به رو شدم و دارم می بینم چطور خونوادم دارن تموم پولشون رو حروم می کنند فقط به خاطر اینکه فکر می کنند باید این خونه رو بخرن. چقدر دلم می خواد رهاشون کنم و بذارم سرشون کلاه
تو کجایی وقتی اشکمو به خاطر دوست داشتنت درمیارن؟ وقتی میخوان به جای من ازت انتقام بگیرن درحالی که من بخشیدمت و رهات کردم تو کجایی ساعت سه و پونزده دقیقه شب؟ به چی فکر میکنی؟ با کی حرف میزنی؟خوابی؟ بیداری؟ روزات چجوری تموم میشن؟ امتحانات چجوری پاس میشن؟ تو کجایی الان که هم باید به خاطر جدا شدن ازت زجر بکشم هم به خاطر اینکه یه دوست روانی دارم که سر تو اذیتم میکنه؟ تو کجایی که بهت غرشو بزنم تو کجایی که حرفمو گوش کنی بگی چشم هرچی تو بگی تو کجایی ک
سلام وقت بخیر، می‌خواستم در یه مورد به دیدگاه روشنی برسم ممنون میشم نظرتون رو بگید. من یه شخصی رو از ۴ یا ۵ سال قبل می‌شناختم و کمکم علاقه بهش پیدا کردم و یه شبه و در نگاه اول نبود!! و در کنار همه اینا من متوجه شدم که ایشون هم همین حس رو بهم داره و منو فقط به خاطر خودم می خواد با همه خوبی‌ها و بدی هام و این برام ثابت شده ست و انسان با معرفتی هست بر خلاف یه عده افرادی که به قول خودشون گرم و رفیق هستند و آخر تو زرد از آب در میان ولی ایشون با اینکه آدم
 
وقتی استخوان‌های نیمه‌پوسیده‌ام را کنار پل گذاشته‌ای و چشمانت دریا دریا غرق آبند، به محسن فکر کن.
 
دست‌های پینه بسته‌اش را به خاطر بیاور که سرمای دستبند جمعشان کرد. تو می‌گفتی محسن شرف داشت که جلوی زور ایستاد. می‌گفتی بزرگ بود؛ دلش اقیانوسی بود برای خودش. اما به خاطر بیاور که من گفته بودم محسن درد بود. محسن بغضی بود که سالها حبسش کردند و حالا داشت زار زار زیر باران می‌بارید.
 
محسن تو بودی. محسن همین استخوان‌های نیمه‌پوسیده‌ام - که ک
از ته قلبم دعا میکنم و امیدوارم که فردا این معضل قطعی اینترنت حل شده باشه.نه به خاطر خودم،راستش برای من چندان مشکلی ایجاد نکرده و مساله ای جدی نیست.بلکه به خاطر آدمهای سخت کوش و تلاشگری مثل آی دا و هزاران نفر دیگه مثل اون که نیاز مبرم و شدیدی به اینترنت دارن و این قطعی اینترنت داره زحماتشون رو به باد میده...
فکر می‌کنم لابد یه بخشیش به خاطر اینه که با آدمایی می‌گردم که منو نمی‌فهمن.همیشه لازم نیست بفهمن آدما.شوخی کردنای ساده و وقت گذروندن و حرف زدن این حرفا رو نداره.می‌دونم خوشحال نبودنم به خاطر این چیزای درونیمه ولی امشب به سرم زد شاید به خاطر اینه که اطرافیان مناسبی پیدا نکردم.راستش یه بخشیش به نظرم واقعا به خاطر اینه که بزرگتر از سنمم.بخش اعظمش هم به خاطر حال بدمه.دروغ چرا وقتی بهم می‌گن بزرگتر از سنمم خوشحال میشم چون یه جورایی «فهمیدن» هم
 
وقتی استخوان های نیمه پوسیده ام را کنار پل گذاشته ای و چشمانت دریا دریا غرق آبند، به محسن فکر کن.
دست های پینه بسته اش را به خاطر بیاور که سرمای دستبند جمعشان کرد. تو می گفتی محسن شرف داشت که جلوی زور ایستاد. می گفتی بزرگ بود. دلش اقیانوسی بود برای خودش. اما به خاطر بیاور که من گفته بودم محسن درد بود. محسن بغضی بود که سالها حبسش کردند و حالا داشت زار زار زیر باران می بارید.
محسن تو بودی. محسن همین استخوان های نیمه پوسیده ام - که کنار پل گذاشتی - بو
یه وقتایی هم ارزو میکنم مرد عنکبوتی می بودم ، نه به خاطر اینکه جون ادمارو نجات بدم و نه به خاطر اینکه با تار هام از کل شهر اویزون بشمفقط و فقط واسه اینکه بعضی موقع که نشستم و میخوام چیزیو بردارم تار بزنم بهش بکشمش نه اینکه پاشم برم بیارمش
ته قَوِر سَر دِکاشْمه چَن رَقِم گِل سِرخ و زرد و اِسپه، خاطِرِ ته دِلشمع سو هاکِردِمه، گِل بَوینی خار ته گِلِ رو نَدیمه، لینگ بَیّه شِلترجمه فارسی بر سرمزارت چند رقم گل کاشتم برای خاطر دلت گلهایی به رنگ سرخ، زرد و سفید کاشتم  شمع را کنار گلها روشن کردم تا گلها را خوب ببینیامّا صورت نازنینت را ندیدم و از پا افتادم دوستعلی علیخانی / تیر نود و هشت
اخیرا نامزد کردم اما با ایشون ٢٠ سانت اختلاف قد دارم، من قدم ١٦٥ ایشون ١٨٥، البته من عادت دارم کفش ١٠ سانتی میپوشم و با اختلاف قد کنار میام اما مشکل اصلی اختلاف هیکل هست، چون من استخون بندی ظریفی دارم ولی ایشون خیلی درشت (عرضش زیاده)، با اینکه اصلا چاق نیست ولی حدس میزنم بالای ١٠٠ کیلو وزنش باشه ولی من به ٦٠ نمیرسم. 
آقا مشکلی ندارن ولی من وقتی کنار هم قرار میگیریم احساس میکنم به خاطر اختلاف مون معذبم و اعتماد به نفسم رو از دست میدم، یه جورای
این قدر استرس دارم ، نگرانم ، ناامیدم .انگار به ته خط رسیدم. نه کرونا نگرفتم.
متوجه شدم سینا با یه خانم در ارتباطه
انگار دنیا رو سرم هوار شده
هنوز زخم قبلی خوب نشده ، یه زخم دیگه
زندگیمون داشت جوونه میزد دوباره
آخه چرا این کارا رو میکنید؟ امید و زندگی زن خونه رو از بین میبرید؟
دیگه حتی تو تصورم هم نمی گنجه که مردا وفادار باشم ، نمیگنجه که مردی پای زنش بایسته
باور نمیکنم مردا زن را به خاطر خودشان دوست داشته باشم ، و...
این همه سال واسه زندگی وقت بز
فکر می‌کنم لابد یه بخشیش به خاطر اینه که با آدمایی می‌گردم که منو نمی‌فهمن.همیشه لازم نیست بفهمن آدما.شوخی کردنای ساده و وقت گذروندن و حرف زدن این حرفا رو نداره.می‌دونم خوشحال نبودنم به خاطر این چیزای درونیمه ولی امشب به سرم زد شاید به خاطر اینه که اطرافیان مناسبی پیدا نکردم.راستش یه بخشیش به نظرم واقعا به خاطر اینه که بزرگتر از سنمم.بخش اعظمش هم به خاطر حال بدمه.دروغ چرا وقتی بهم می‌گن بزرگتر از سنمم خوشحال میشم چون یه جورایی «فهمیدن» هم
هر انتخابی، بعد از رسیدن، پوچ می‌شود و به هوا می‌رود الا حق سبحانه و تعالی... هم اوست که می‌ماند چرا که احد است و در کنار احد هیچ چیز معنا نمی‌دهد؛ پس اگر می‌خواهی به پوچی نیفتی و در سراشیبی نیهیلیسم مهندم نشوی و به گورستان تاریخ نپیوندی بدان که هیچ انتخابی بقا ندارد الا وجهه...
* فکر می‌کنم انتخاب بزرگ خداست و در مقابلش هر چیزی که بماند کوچک و هیچ و حتی کم تر از هیچ است...
*قلبم می‌گوید تو خدا را نیز گاهی به خاطر همین کوچک‌ها و قلیل‌ها انتخاب
هر انتخابی، بعد از رسیدن، پوچ می‌شود و به هوا می‌رود الا حق سبحانه و تعالی... هم اوست که می‌ماند چرا که احد است و در کنار احد هیچ چیز معنا نمی‌دهد؛ پس اگر می‌خواهی به پوچی نیفتی و در سراشیبی نیهیلیسم مهندم نشوی و به گورستان تاریخ نپیوندی بدان که هیچ انتخابی بقا ندارد الا وجهه...
* فکر می‌کنم انتخاب بزرگ خداست و در مقابلش هر چیزی که بماند کوچک و هیچ و حتی کم تر از هیچ است...
*قلبم می‌گوید تو خدا را نیز گاهی به خاطر همین کوچک‌ها و قلیل‌ها انتخاب
ساری و واتساپ که با هم جمع شوند، تشکیل گروه واتساپ ساری را میدهند و شما بچه های خوب ساری میتوانید در این گروه واتساپی و در کنار هم جمع شوید و با هم چت کنید.
دورهمی واتساپ ساری میتونه به شما کمک کنه تا یک گروه خوبی رو تشکیل بدین و در کنار هم چت و گپ دوستانه داشته باشید و از بودن در کنار هم لذت ببرید.
چت و گپ ساری در واتساپ بسیار لذت بخش است و یک نوع سرگرمی هم می باشد که شما میتوانید از بودن در کنار هم لذت برده و روزهای خوشی را تجربه کنید.
ساری و چت دخ
حقیقتش را بخواهید این دلگیری غروب جمعه غالباً برای من معنا ندارد. یعنی برایم همان‌فدر شیرین و سریع می‌گذرد که ۵ روز تعطیلیِ عید نوروز. یعنی تصور بگنید بعد از ۶ روز کار سخت و زیاد تنها حدود ۱۴ ساعت فرصت دارید تا کمی با فراغ خاطر بیشتری به هر چیزی که دلتان می‌خواهد فکر کنید. حال ممکن است این فکر، فکر به کار باشد، به غم‌هاتان باشد یا اصلا به هرچیز دیگر. مهم این است که با فراغ خاطر است. فرقی هم نمی‌کند که هفت صبح بیدار شوید تا ۱ بعد از ظهر. مجددا ف
حقیقتش را بخواهید این دلگیری غروب جمعه غالباً برای من معنا ندارد. یعنی برایم همان‌قدر شیرین و سریع می‌گذرد که ۵ روز تعطیلیِ عید نوروز. یعنی تصور بکنید بعد از ۶ روز کار سخت و زیاد تنها حدود ۱۴ ساعت فرصت دارید تا کمی با فراغ خاطر بیشتری به هر چیزی که دلتان می‌خواهد فکر کنید. حال ممکن است این فکر، فکر به کار باشد، به غم‌هاتان باشد یا اصلا به هرچیز دیگر. مهم این است که با فراغ خاطر است. فرقی هم نمی‌کند که هفت صبح بیدار شوید یا ۱ بعد از ظهر. مجددا ف
چقدر قشنگه زندگیت رنگ حضور بگیره
رنگ حضور کسی که
یک باره
میشه صاحب همیشگی قلبت
همراه لحظه به لحظه ی تنهایی هات...
 
کسی که
حس بودنش
نهال امید می کاره توی دلت...
 
 
 
ششمین ماهگرد عشثمون مبارگ
این روزها حس میکنم تغییر کردم، بزرگ شدم شاید، تغییراتی که هیچ وقت به اجبار تو نبوده، و چقدر خوشحالم ازاینکه هیچ وقت مجبوربه ایجاد تغییرم نکردی...
حس آزادی عملی که بهم میدی روزبه روز وابسته ترم میکنه بهت، زنجیر اسارتی بر گردن دلم افتاده که به خواست خودم بود
سلام  عزیزم 
سلام مهربانم 
سلام عشق پاکم
سلام عزیزی که نیستی توی زندگیم
سلام مهربانی که عاشق غرورت خواهم شد
سلام عزیزی که نامت را نمی دانم 
ولی می دانم زیباست
سلام عشق پاک من
این روزها 
همه جا را نگاه می کنم 
شاید شاید شاید 
تو را بیابم 
اما نیستی 
مثل این که رویایی هستی که قرار است به واقعیت تبدیل نشوی 
چقدر دلم تنگ شده برای چشمانت 
چقدر دلم تنگ شده برای دستانت 
چقدر دلم تنگ شدن برای لحظه هایی که صدایم بزنی و من بگویم جان دلم 
این وزها را نم
دو روزی میشه که ساعت دیواری اتاق خواب مونده و یه ساعتی عقب افتاده. البته کار می کنه اما هر چند وقت یکبار که میزونش می کنم یک روز صبح پا میشم می بینم که یه ساعت عقب افتاده. حالا نمی دونم به خاطر نامیزون بودن روی دیواره، به خاطر قدیمی بودن، یا واقعا باتریش ضعیف شده. یا شاید هم با من لج کرده.
#فوری۱- ویروس کرونا از ویروس آنفولانزا ضعیف‌تر است؛ یعنی احتمال اینکه افراد به خاطر کرونا فوت شوند، کمتر از احتمال فوت به خاطر آنفولانزا است. مثلا خوب است بدانیم در پاییز امسال ۵۶ نفر در ایران و ۸۵۰۰ نفر در آمریکا به خاطر آنفولانزا درگذشته‌اند.۲ - این بیماری تنها برای افرادی خطرناک است که بیماری زمینه‌ای یا بالای ۵۰ سال داشته باشند. هیچ فوتی در کودکان زیر ۹ سال مشاهده نشده.۳ - حتی در صورت ابتلا به این ویروس، مرگ حتمی نیست! در چین حدود ۱۶ هزار
اگر می‌خواهید بفهمید کسی را دوست دارید، یا عاشق‌اش هستید، به ۹ تفاوت عشق و دوست داشتن نگاهی بیندازید:۹ تفاوت عشق و دوست داشتن
۱. در کنار کسی که عاشق‌اش هستید، قلب‌تان تندتر می‌تپد، ولی در کنار کسی که دوست‌اش دارید، فقط خوش‌حال می‌شوید.
۲. در کنار کسی که عاشق‌اش هستید، زمستان مثل بهار می‌شود، ولی در کنار کسی که دوست‌اش دارید، زمستان فقط یک زمستان زیبا می‌شود.


ادامه مطلب
من دلیل اینکه میخواستم همیشه تنها باشم به این خاطر بوده که 
۱ - قصد ازدواج ندارم ( به دلیل جسمی و آسیب های که از لحاظ روحی دیدم به خاطر این شرایط جسمیم نمیخوام به کسی دیگه ای ضربه بزنم) 
۲ - از وابستگی می ترسم وابسته بشم به کسی!
اما نمیدونم چرا گیر داده ام به پشتیبان خانم مهسا آ و هی بهش پیام میدادم گمونم باید ازش فاصله بگیرم بهتره.
چیزی بین غصه و درده که اونقدر خوب نباشی که به دردی بخوری که دوست داشتی می خوردی، ولی خب همینه دیگه.
برو درخشان شو... 
نه به خاطر به دردی خوردن، که این حاصل می شه. ولی به خاطر اینکه به خود ارزشمندت نزدیک و نزدیک تر شی.
 
یاری که دلم خستی، در بر رخ ما بستی
غمخواره یاران شد، تا باد چنین بادا.
 
زان خشم دروغینش، زان شیوه ی شیرینش.
عالم شکرستان شد، تا باد چنین بادا.
تورو خدا زود ازدواج کنید,زودم بچه دار بشید.به خاطر خودتون نه,به خاطر بچه‌هاتون زود ازدواج کنید.
وقتی توی چهل سالگی بچه دار میشید,بچه‌تون تربیت بهتری رو دریافت میکنه درست,ولی نتیجه‌اش میشه اینکه توی جوونی تغییر نسل فامیلش رو میبینه,توی سن کم ضعیف شدن, پیر شدن و از دست دادن تک تک عزیزانش رو میبینه.
باهاشون این کار رو نکنید!
بیوگرافی و زندگینامه کیوانچ تاتلیتوغ
بیومیو : کیوانچ تاتلیتوگ با نام اصلی کیوانچ تاتلیتوغ به انگلیسی Kıvanç Tatlıtuğ در 27 اکتبر 1983 در آدانا، ترکیه متولد شد.
پدرش اردم تاتلیتوغ و مادرش نورتن تاتلیتوغ هستند.
قد او 187 سانتیمتر است.
کیوانچ 4 خواهر و برادر دارد.
او
تحصیلات خود را در دبیرستان Yenice Çağ Private High School در حالی که در
دوران دبیرستان در بازی بسکتبال عالی بود تمام کرد. هنگامی که پدر او مریض
شد آنها به استانبول نقل مکان کردند تا پدرشان درمان مناسب
گاندی قشنگ میگه:" اگر جرات زدن حرف حق را نداری لااقل برای کسانی که حرف نا حق میزنند دست نزن 
ناپلئون میگوید: "دنیا پر از تباهی است،نه به خاطر وجود آدمهای بد،بلکه به خاطر سکوت آدمهای خوب."
وقتی برنامه های شعبده بازی رو نگاه میکنم متوجه نکته خوبی میشم:" مردم برای کسی دست میزنن که گیجشون کنه، نه آگاهشون !
 امشب خواهر گرام شام دعوتمون کردن رستوران.
امیدوارم حداقل برای مخاطبین وبم خوردن شامِ رستوران آرزو نباشه که من از عذاب وجدان دق کنم،قبلشم بگم که چی!مهم دور هم بودنِ ،بخدا شام خانوادگی کنار دریا، تو پارک ،تو خونه هم به همین اندازه برام جذاب بوده چون کنار هم بودنش اولویت این دلگرمی ِ.رفتیم رستوران بین الملی با اسم فلان چی مثلا، که مهمون ایرانی نداره خیلی.بگذریم،چادر پوشیده بودم و خب وقتی میزهای کنارمون پر شد،نگاه خارجی ها رو حس میکردم،نمیدو
من خیلی وقت گذاشتم، خیلی فکر کردم، ولی همه‌اش بیهوده بود. روزها خیلی زود می‌گذشت، اصلا نمی‌فهمیدم چطور، ولی می‌رفت و تمام می‌شد. هیچ کاری نکردم که دردی را درمان کند، اگر کاری انجام می‌دادم از سر ناامیدی بود به خاطر دانستن اینکه این کار مرا رشد نمی‌دهد.
من بریدم و این کارها را، همهء کارها را کنار گذاشتم. شاید روزی مجبور شوم به خاطر به دست آوردن نان خشکی با اینها سر و کله بزنم، ولی اکنون من رها هستم. نمی‌دانم تا کی کاری انجام نخواهم داد ولی.
دست هایم را رو به آسمان گرفتم و گفتم: روزی تو را در آغوش خواهم گرفت!
اما با تو عهد کرده بودم که دلم را به نبودنت خوش کنم. عشق کجا، بودن کجا؟ این یک اضطرار عاشقانه است. تو بدون من، و من بدون تو. هیچکدام مثل روز اول نخواهیم شد.
ما که به خاطر پول از هم جدا شدیم، هرگز با پول کنار یکدیگر بازنخواهیم گشت. ما که از بی احساسی هم گریختیم، هرگز با دریا دریا کلمات خروشان و آتشین به سمت هم روانه نخواهیم شد. ما دیگر آن آدمهای گذشته نخواهیم بود. انگار که نفسمان، د
ایران تنها کشوری است که ۶۸ در صد مساحتش را با زور اجانب یا خیانت شاهان از دست داده است.
ایران از معدود کشورهایی است که شاه خائن( پهلوی) آن نه با زور شمشیر و نه با رای مردم سر کار آمده است.
ایران از معدود کشورهایی است که به خاطر شاهان خائن چند صد سال عقب نگه داشته شده است.
ایران تنها کشوری است که شرق و غرب علیه او ۸ سال جنگ تحمیل کردند ولی یک وجب از خاکش را از دست نداد.
ایران از معدود کشورهایی است که مورد تهاجم بمب شیمیایی اهدایی اروپا قرار گرفته اس
یادش بخیر آن زمانی که وقتی باران می گرفت از خانه بیرون می دویدم ، یا بی مهابا کنار می زدم و از ماشین بیرون می آمدم . چون دلم لک می زد برای قطرات بارانی که سرزندگی و دعای مستجاب را برایم به ارمغان می آوردند ... باید خدا را به خاطر این معجزه اش شاکر باشم . که با چند قطره آب ، می تواند زندگی را به این زمینِ مرده که هیچ به دل های ما هم بازگرداند ...
+ امروز صبح یک زیرِ باران قدم زدن اجباری داشتم . خیلی چسبید ...
یکی از تاثیرات خوب بیان روی من این بود که یا کتاب ها دوست شدم البته فقط کتب غیر درسی⁦;-)⁩
به خاطر بسته بودن کتابخانه ها این ایام رفتم اشتراک بینهایت برنامه طاقچه گرفتم
یعنی من شب گرفتم، صبحش پیامک آمد از کتابخانه که به خاطر کورونا و... اشتراک بینهایت طاقچه برای شما فعال شده:/
 
+ راستی یه تخم مرغ دیگه هم پیدا شد، علاوه بر قبلیا:)
دوست داشتن یه ادم مثل نقل مکان کردن به یه خونست . اولش عاشق همه چیزایی میشی که برات تازگی دارن.هر روز صبح از اینکه میبینی همچیز بهت تعلق داره حیرانی.....
بعد به مرور زمان این دیوار ها فرسوده میشن . چوب ها از بعضی قسمت ها پوسیده میشن و میفهمی که عشقت به اون خونه به خاطر زیبایی هاش نیس بلکه به خاطر عیب و نقص هاشه ....

ادامه مطلب
شنیدید می گن نذارید کسی زیاد تنها بمونه، عوض می شه؟ یا، کسی تا حالا به خودتون گفته «تنهاییتو کش نده، عادت می کنی، سخت گیر میشی.»؟تنهایی طولانی مدت تو رو به خودت نزدیک می کنه. خودتو بهت می شناسونه. مخصوصا قدرت ها و تواناییاتو. و وقتی بدونی نه از دست دادن هیچ چیز تو رو می کشه، و نه نداشتنشون برای مدت طولانی یا حتی هیچوقت، دیگه حاضر نمی شی آرامش، صلح، راحتی فکر و زمانتو از دست بدی. و این به خاطر ترس، انزوا یا نفرت از همه نیست! به خاطر درک تازه ای از
توی مصاحبه ازم پرسید نظرت در مورد شهدای مدافع حرم؟! نظرم رو گفتم. گفت یعنی به نظرت به خاطر پول نرفتن؟! گفتم من کنار تموم اون رزمنده‌‌ها نبودم تا جواب این سوالو بدونم. اما حداقل یه نفر مثل شهید حججی رو می‌دونم به خاطر پول نرفت.
کمتر از دو هفته مونده تا فهمیدنِ این‌که قراره معلمِ آینده شم یا مهندسِ آینده! 

پست رو با انضمامِ یک عکس خطرناک به پایان می‌رسونم.
هر سه مربوط به امسالن.
معذرت می‌خوام که برای بعضی از شما من تنها خوزستانیِ بیانم! :دی ام
بچه های کوی اساتید میگویند: هر روز که از کنار پنجره های خوابگاه رد بشوی به راحتی میشود یک گونی ته سیگار جمع کرد!
چند وقت پیش یکی از دوستان فهمید که من کنوری ام و باتعجب پرسید: سیگاری شدی یا نه؟
گفتم یعنی چه؟
با تعجب و حیرت گفت: آخه غیرممکنه! خیلی ها سیگاری میشن...
اشکال مردم من، خانواده های محترم و نامحترم این است که مطلق پندار هستند. عزیزان دلم، همه ظرفیت و گنجایش این حجم درس خواندن را ندارند. واقعا باور کنید موفقیت و پول در دانشگاه نیست. به خاطر
 
همیشه آروز داشتم
اگر دوستانم از من می خواهند دفاع کنند به خاطر حق دفاع کنند نه به خاطر محبت و دوستی.
اگر به من علاقه مندند به خاطر ادای حق باشد نه رحم و شفقت به دوستی دلسوخته و رنجیده.
 
بخشی از نیایش های شهید چمران، کتاب زمزم عشق، ص 156
احساس میکنم آدم بدیم. به خاطر این که هیچکاری نمیکنم یا حتی کارایی میکنم که به نظر اشتباست از خودم متنفرم. . نمیدونم اشکال کارم چیه. نمیدونم چجوری باید درستش کنم. میترسم ادم مزخرفی باشم به خاطر همین متنفرم از ترس این که مزخرف باشم. 

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها