نتایج جستجو برای عبارت :

من مجبور شدم

 
یه بار بهش گفتم همیشه برام سواله، اینایی که میگید واقعا بهش اعتقاد دارید؟ گفت اگه قرار باشه نگیم تا اعتقاد کامل که نمیشه...
 
رجائاً گفتن قبول... با ارادت گفتن قبول... حتی اگه اعتقاد هم کامل نباشه...
 
ولی...
این یکی رو مجبور نبودی اگه اعتقاد نداری بگی، مجبور نبودی شعار بدی، مجبور نبودی...
این یکی اسمش چیه؟
ریا؟ یا دروغ؟ 
اگر هم به اینها اعتقاد داشتی پس چرا عمل نکردی؟ چرا حق عمل بهش رو برام قائل نبودی؟
 
 
این یکی برای من انگار روضه اس...
حس مفت باخت
دیروز و امروز فکرم درگیر اتفاقی بودزمانه گاهی ما رو مجبور میکنهبه کاری که دلمون نمیخوادما فکر می کردیم از اوناش نیستیم که ...مذمت می کردیم اونایی رو که فکر می کردیم از اوناشن که!زمانه به ما گفت : شما هم از اوناشین که...خداکنه زمونه ما رو بهیچ کاری مجبور نکنهخدانکنه
سر تیره شناسی باخودم میگم منکه ارزو داشتم مثل اینیشتین مجبور نباشم حتی سرعت نور رو حفظ کنم چون تو یکی از مصاحبه هاش ازش میپرسن و میگه حفظ نیستم حالا مجبور هی باخودم تکرار کنم fritillariasp لاله واژگون میشه و جز تیرهliliaceae ست که 6تا گلپوش و پرچم داره ومادگی اش فوقانی. Tulipa لاله خودرو وبرگش نواری موج دار.  حیف نیست که ذهنم با این مسایل اشغال شه اخه؟؟؟
هم خودم و هم خودش خوب می دانستیم که دوستش دارم و حس خوب و عاشقانه ای در وجودم برایش موج میزد.   
اما پس از مدتی نچندان کوتاه.. قول های خودش را هم فراموش کرد.. حرف هایش، علاقه اش.. احساسش.. و عشقی که در قلبش همگام شده بود.
نمیدانم این دم آخری از چه کسی طلبکار بود..  یا میخواست با چه کسی بی حساب شود..  
که در یکی از پست های اینستاگرامش نوشته بود..  مجبور نیستیم کسانی که دوستمون دارند رو دوست داشته باشیم"
فرض میگیریم مخاطب حرفش من بودم.    اگر من در شرایط
من مجبور شدم دختر قوی باشم.
مجبور شدم تو بدترین شرایز که خونوادم منو یه دختر لوس و ضعیف تربیت کردن ولی هیچوقت حمایتم نکردن زندگی کنم.
مجبور شدم موقع مریضی به خونوادم نگم و وقتی دم مرگم خودم از پس خودم بربیام..
با کلی لاشی تو زندگیم که فکر میکردم ادمن.
اینقدر گریه کردم که اشک چشم هام خشک شد.
من اینقدر هیچکس رو حامی نداشتم که شده یکی از معیارام برا انتخاب پسر.
شدم یه شخصیت تنهای خجالتی و کم اعتماد بنفس با اینکه از نظر زیبایی و هوش متوسط رو به بالا ا
آدما دو دسته هستن:
دسته ای از آدما که نمی تونی از زندگیت حذفشون کنی مثل خانواده ت 
 و یه دسته ی دیگه از آدم ها که می تونی از زندگیت حذفشون کنی مثل صاحب کارت
مهم اینه که،هیچ وقت کاری نکنی که مجبور بشی یکی از دسته ی اولو حذف کنی یا اینکه کاری نکنی که مجبور بشی یکی از آدمای دسته ی دوم رو به زور تحمل کنی
خلاصه اینکه از این دو تا دسته توی زندگی همه هست،باید مدیریت داشته باشی و روابط رو هندل کنی
[سینا مشیریا]
سخت بود 
در حدی که چند شب نتونستم بخوابم
در حدی که برای اولین بار طی این 6-7 سال سه تا از کلاسهام رو کنسل کردم
در حدی که توی بقیه کلاسهایی که تشکیل دادم مثل بچه آدم نشستم رو صندلی
در حدی که تو جلسه پیش دفاع با کاپشن رفتم
در حدی که وسط یکی از کلاسهام یکی از دانشجوها اجازه گرفت بره بیرون و وقتی برگشت دیدم برام آب آورده
در حدی که منی که بی نهایت گریزانم از دکتر رفتن مجبور شدم دو بار برم دکتر
در حدی که منی که فقط برای عمل هام سرم تزریق کرده بودم مجبور ش
هر شخصی در طول زندگی مجبور می‌شود به دلایل مختلف اسباب‌کشی کند. برخی مستاجر هستند و باید دست‌کم سالی یک بار از جایی به جای دیگر بروند و برخی خانه جدید می‌خرند و باید جابه‌جا شوند.  به هر حال، اسباب‌کشی یک کار سخت و گاه طاقت‌فرسا به شمار می‌رود. به ویژه اگر مجبور شوید که هر سال اسباب‌کشی کنید. اما راهکارهایی وجود دارند که به شما کمک می‌کنند اسباب‌کشی کم‌دردسرتری داشته باشید. با ما همراه باشید تا با چند ایده برای اسباب‌کشی آسان آشنا شوی
تعطیلی و تعلیق آخرین روز سال بود و دستور قرنطینهٔ خانگی. پارک ملت لابد هیچ‌وقت این خلوتی را ندیده بود به خودش. گیج و خالی خیره شده بودم به منظرهٔ آب و آبی آسمان و کوه‌های سفیدپوش و درخت‌ها با برگ‌های سبز برّاق نو. باید مرتّب هوای خنک و عطر شب‌بوها را فرو می‌دادم که بغضم نشکند وگرنه مجبور می‌شدم دست‌ها را از جیب در بیاورم و اشک‌هایم را با انگشت‌هایم پاک کنم که این روزها کار خطرناکی است. بعد کم‌کم رنگارنگی و طراوت اطراف حواسم را پرت
دیروز برای اینکه وقتم کمتر تلف بشه بلیط اتوبوس گرفتم و برگشتم ولی خب وقتم زیاد تلف شد.
امروز ظهر یکی از رفقا سوییچش رو داد بهم که برم دانشگاه. از این جهت که نمیخواستم پول تاکسی بدم خیلی خوشحال بودم ولی خب مساله به اینجا ختم نشد . چون تو بوفه دانشگاه مجبور شدم که ناهارش رو هم حساب کنم . تازه یکی دو هفته س برا کمتر شدن هزینه ، نوشابه رو از برنامه م حذف کردم ولی امروز نوشابه دوستم رو هم حساب کردم در عین حالی که خودم نوشابه نخوردم. 
غروب که داشتیم برم
رئیس سازمان امور مالیاتی با بیان اینکه مالیات، سیستم بانکی را مجبور به تمکین از اخذ سود ۱۵ درصدی از سپرده‌ها کرد، گفت: اکنون که نرخ واقعی سود سپرده‌ها منفی است، اخذ مالیات بر سود سپرده‌های بانکی موضوعیت ندارد و سازمان مالیاتی برنامه‌ای در این زمینه ندارد./ ایسنا
پنجشنبه ، ٤ اردیبهشت ۹۹@IrNews_24
مشاهده مطلب در کانال
"خدای قشنگم...سبیلوی از جآن عزیزتر...صبر و طاقتم رو بیشتر کن...تحمل بنده هات روز به روز سخت تر میشه و زخم هاشون عمیق تر و تن من خسته تر...توانم بده جانم...عزیزترینم"
+من کمتر پیش میاد به حال کسی غبطه بخورم اما اعتراف میکنم به تمام کسانی که مجبور نیستن توی یک سیستم گروهی که نتیجه ی کارت وابسته به کیفیت کار دیگرانه کار کنن حسادت میکنم...خسته ام از همکشیکی هایی که جز سختی و رنج چیزی برام نداشتن...از تک و توک پرستارهای ناجنسی که بدی هاشون باعث شد خوبی های
دانلود آهنگ حمید هیراد شب که شد
هم اکنون شنونده موزیک جدید و فوق العاده ی * شب که شد * با صدای زیبای هنرمند محبوب و مشهور , حمید هیراد باشید.
دانلود آهنگ حمید هیراد به همراه متن, پخش آنلاین و بهترین کیفیت (کیفیت اصلی) از رسانه مدیاک
Download new song by Hamid Hiraad called Shab Ke Shod With online playback , text and the best quality in mediac
 
متن ترانه حمید هیراد به نام شب که شد
شب که شد همش میای به یاد ما شب که شد کجایی یار من بیاهر چی شد به خاطر خودت بیا شب که شدشب که شد نگاتون همش میاد در نظر
من تحمل نداشتم ماندن در آن فصل را..نفهمیدم چه شدفصلی بود از سکوتت..غم از چشمانت میباریدآن فصل برایم رخ داد ولینفهمیدم معنی اشراانگار پاییز ،برگها نریزندهمه فکر کنند حالِ درختان خوب استو..از ریشه بزند....من در انتها ی فصل صدا زدم باران را....خدا جاری کرداز صدایِ چشمانِ بی تفاوتت!....و تو نخواهی فهمید که منم لبریز از سکوتم..و در این فصلقلبم را گذاشتمو رفتمتا با خُدا درد ودل گویمو بپرسم از روزِ آخرِ فصلی آکنده از بی تفاوتیِمرامِ پاییزی! 
من نمیفهمم
همیشه و در همه حال خودتون باشین. اگه احساسی رو بروز میدین، همون احساسی باشه که واقعا دارین. اینطوری بعدش هرچی بشه، مجبور نیستین پای احساسی وایسین که مال خودتون نیست. مجبور نیستین بابت پیامد های احساسی که واقعا نداشتین جواب پس بدین. و شب تو رختخواب پهلو به پهلو نمیشین که «یعنی اگه واقعا خودم بودم هم باز اینطوری میشد؟»
برای همینه که من الان میام و بهتون میگم خوب نیستم. نگرانم. از خودم نامطمئنم. تنهام. و می ترسم. خیلی می ترسم. میام و بهتون میگم، ب
شروع مهر و پایانش رو مریض بودم!
این شهر ما فقط و فقط دو فصل داره؛ تابستون و زمستون. تغییر فصلش هم کاملا ناگهانیه. دیروز ظهر کولر روشن بود. شب مجبور شدیم کل دریچه های کولر رو ببیندیم تا سوز سرما داخل نیاد! اردیبهشت هم بخاری روشن بود و یهویی توی یه روز به حدی گرم شد که کولر رو دادیم سرویس کردن! چیزی به اسم بهار و پاییز هم نداریم. :| سه روزه خیلی ناجور داره بارون میباره و منم دیروز گیر افتادم توی خیابون. قبل رفتنم به باشگاه یه آفتاب سوزان بود که مجبور
همراه همدل من!در زندگی ،لحظه های سختی وجود دارد؛ لحظه های بسیار سخت و طاقت سوزی ، که عبور از درون این لحظه ها، بدون ضربه زدن به حرمت و قداست زندگی مشترک، به نظر، امری نا ممکن می رسد.ما کوشیده ایم - خدا را شکر - که از قلب این لحظه ها، بارها و بار ها بگذریم، و چیزی را که به معنای حیات ماست و رویای ما، به مخاطره نیندازیم.ما به دلیل بافت پیچیده ی زندگی مان، هزار بار مجبور شدیم کوچه ای تنگ و طولانی و زر ورقی را بپیماییم، بی آن که تنمان دیوار این کوچه را
مصلحت خدا.
همین منی که همیشه برای انجام دادن کارهام اینقدر عجله داشتم و همه چیزو در کوتاه ترین زمان ممکن انجام می دادم، حالا دارم صبر می کنم! خیلی دارم صبر میکنم!
من آدم غیرصبوری بودم. هستم هنوز هم.
انتظار رو به سختی تحمل میکنم.
مادرم گاهی میگه نکنه 6 ماهه دنیا اومدی و من یادم نمونده.
من همونم که یه اسپند رو آتیشم. اما همه چیز طوری چرخید که مجبور شم کوتاه بیام! که آروم باشم! اونم من!
گاهی خودمو تهدید میکنم: آخرین باری باشه خودتو تو موقعیتی قرار مید
سلام به دوستان عزیز خانواده برتر
من یه دختر ۲۹ ساله هستم، خواستم از دختر خانوم های خانواده برتر بپرسم شده مردم به خودشون اجازه بدن براشون خاستگاری معرفی کنند که قبلا ازدواج کرده و بچه هم داره؟
دیروز یه نفر بهم گفت اگه یه همچین شخصی بیاد باهاش ازدواج میکنی... ؟ نمیدونید چقدر قلبم تکه تکه شد از این حرفش، این بود جواب اون همه تنهایی ها، این بود جواب اون همه نجابت در راه خدا؟ اون لحظه فقط لال شدم.
حالا با پر رویی تمام میگه خب چرا قبول نمیکنی؟ هم سن
خرس خیاط نشسته است توی اتاقش. پهن روی زمین با پاهای باز از دو طرف و برش می‌زند، می‌دوزد و حاصل دوخت و دوزش را برانداز می کند. اما خیلی زود مجبور می‌شود بشکافد، جر بدهد و با قیچی تیکه تیکه کند. تیکه هایی اندازه نوک دماغش. تمام این اتفاقات با عصبانیتی مخلوط با سرزنش خود! خوب چه کارش می شود کرد وقتی آنچه می‌خواهد  مناسب ذایقه اش از آب در نمی‌آید!!!
قلاب دست می‌گیرد و می‌بافد. این از دامنش، این از جیب و این یکی دیگر. این از یقه و گردن که باید فراخ ب
فواید روزه
۱_ تقویت صبر و تقوا :وقتی که فردی که روزه است با اینکه غذا و آب در اختیار دارد گرسنگی و تشنگی را تحمل می کند صبر و شکیبایی او بیشتر می شود و با این حال در مقابل وسوسه های شیطانی زود تسلیم نمی شود.
۲_ حفظ سلامتی : وقتی بدن انسان در موقع ناهار و صبحانه انرژی و غذا دریافت نمی کند مجبور می شود از انرژی ذخیره شده (چربی ذخیره ) استفاده کند و به همین دلیل بدن خانه تکانی می شود.
۳_توجه به نیازمندان: ثروتمندان هیچ گاه طعم گرسنگی را نمی چشند و به همی
چقدر اعصاب خورد کنه مجبور باشی با آدمایی که اصلا در شانت نیستن آداب و معاشرت کنی ، اینکه میگم مجبور واسه اینه که بین بدو و بدتر انتخابشون کردم ، نمیدونم تا کی آبروم بخاطر اینا باید بره !  جلوی چند نفر تاحالا آبروم رفته ؛ نمیدونم...! الانم که گفت: جلوی دهن اینو بگیر اینقدر هیس هیس نکنه دیگه باهاش حرف نمیزنم...! چقدر محیط جامعه تغییر کرده که آدم مجبورِ تحمل کنه !  لعنت به آدمای بی حیا و بی فرهنگ ، البته بگم فرهنگ دارن ولی فرهنگشون به من نمیخوره ‌..!
به نام او
میگن اینکه کسی بیاد توی زندگی کسی حکمتی داشته و رفتنش هم همینطوریه
ولی جای خالی بعضیا برای همیشه درد میکنه این درد این زخم این شکست هیچ وقت جبران نخواهد شد
هیچ وقت جای خالی اون پر نمیشه
شاید گذر زمان باعث بشه نسبت بهش سردتر بشی
ولی جاش هنوز درد میکنه میشه مثل زخم های کهنه و عمیق
جاش برای همیشه میمونه .....
کاش بشه هیچکس هیچ وقت مجبور نباشه یه تیکه از جیگرشو ببره
کاش هیچ وقت هیچکس مجبور نشه ........
کاش سرنوشت هیچکس هستش رو به بود تبدیل نکنه
حدود سه ماه است که ویروس کووید ۱۹ یا همان کرونا باعث تعطیلی غالب فعالیت های انسانی در سطح اجتماع شده است. از مهمترین فعالیت‌ها،رقابت های ورزشی و سالن‌های ورزشی و محل برگزاری مسابقات مختلف ملی و باشگاهی است. در این مدت ورزشکاران تیم های ملی و باشگاهی مجبور به اعمال قرنطینه شدند اما به دلیل اینکه باید همواره خود را در بهترین شرایط بدنی نگه دارند و از طرفی تمرین‌های آنان در وزشگاه‌ها و سالن‌های ورزشی تعطیل شده است، مجبور شده‌اند برای آماد
تنها چیزی که زن ها و مرد هارو از هم متمایز میکنه نقششون تو چرخه ی بقاست وگرنه به همون میزان که مردها از قوه ی تعقل تفکر احساسات اراده و غیره برخوردارند زن ها هم هستند چیزی که باعث شده واقعیت جامعه از حقیقت دور باشه طرز تربیت ماست .
محیطی که توش رشد میکنیم از نظر اموزشی بیماره و بنا بر منافع شخصی خودش قاعده و قانون میسازه و مارو مجبور میکنه که دنبالش کنیم و ما که خیلی وقتها درگیر بدیهیات مثل غم نان و رفاه هستیم از این مسائل که خیلی خیلی مهم هستن
 چند روزی بود که حالم اصلا خوب نبود احساس گنگی داشتم و حوصله هیچ کاری را نداشتم حتی برایم سخت بود که از جایم روی تخت بلند شوم اما امروز که در همان حالات بودم بالاخره مجبور شدم برای اینکه خواهرم را به کلاس تئاتر ببرم از جایم بلند شوم و بعد از اینکه او را رساندم به کلاس تصمیم گرفتم به مرکز مشاوره دانشگاه بروم - خیلی وقت بود که تصمیم داشتم پیش یک مشاور بروم اما این حال بد اجازه نمیداد- وقتی رسیدم به مرکز مشاوره دیدم که آنجا تعطیل بود چرایش را خودم
خبر شهادت حاج قاسم هممون رو شوکه و حس انتقام از اشقیا رو در دلمون زنده کرد. باید حواسمون باشه که به عنوان یک سرباز هم این آتش رو در دلمون باید زنده نگهداریم چراکه مبارزه حق و باطل ادامه دارد و از یک طرفی هم به تکلیف اصلی خودمون عمل کنیم.
تکلیف اصلی ما در این شرایط بسیار سخت و پیچیده، اطاعت تام و تمام از منویات و دستورات رهبری عزیزمون هست. مواظب باشیم که نباید کاری بکنیم آقا مجبور بشوند تصمیماتی رو بر خلاف چیزی که مصلحت می‌دونند اتخاذ بکنند و م
سلام!
روزتون به‌خیر باشه و خودتون سلامت. برای اینکه مجبور کنم خودم رو یه چیزایی بخونم و عاطل و باطل نگردم، سعی می‌کنم هر شه چهار روز یه بار یه چیز‌ نقدطوری توی یه حیطه‌ای که هنوز نمی‌دونم، بنویسم. اگر بحثی بود، خوشحال می‌شم بکنیم. :)
اگر قرار است سفر ارزان داشته باشید و کم هزینه سفر کنید، حتماً می­دانید که بهتر است هزینه بار اضافی را نیز کاهش دهید. افرادی هستند که در فرودگاه و لحظه تحویل چمدان مجبور می­شوند کیف دستی خود را از چمدان جدا کنند یا برای سبک شدن چمدان لباس­های بیش­تری بپوشند و حتی لحظه آخر جوراب­ هایشان را در جیب خود قرار دهند. در برخی موارد هم هنگام برگشت از سفر، وقتی که مقداری خرید هم کرده باشید مجبور به پرداخت اضافه بار میشوید!
برای جلوگیری از قرار گرفتن در
اگر به هر دلیلی مجبور به تعویض باتری موبایل یا تبلت خود هستید، به دنبال باتری با بازدهی مناسب باشید. متاسفانه تعداد زیادی از باتری های موجود در بازار، از باتری کارکرده فعلی روی گوشی شما بازدهی کمتری دارند! حتما قبل از پرداخت وجه از فروشنده ضمانت بگیرید تا باتری به مدت حداقل 24 ساعت تست شود. صرف قیمت باتری هم تعیین کننده کیفیت آن نیست. چه بسا یک باتری با قیمت پایین، بازدهی خوبی داشته باشد و یا یک باتری با قیمت بالا، از باتری موجود در گوشی شما هم
کاش یه الزام قانونی هم بود که اونایی که دعوا میکنن، اگه وسط دعوا چیز میز پرت کردن و شکست و خرد و خاکشیر شد خودشون جمع و جور کن، جارو بکشن و تمیز کاری کنن. نه که قرت بزنن بیرون و اون بدبختی که حتی شاهد صحنه لذتبخش گیس و گیس کشی هم نبوده مجبور بشه جور این‌ها رو بکشه.
خیلی می سوزه، مجبورم سکوت کنم، مجبور خود خوری کنم. جرأت گفتن و حرف زدن ندارم اصلا... دارم ذره ذره آب میشم... کاش کسی هم بود کنار من تا.... ولی همه میرن، چون همه خودشون رو میبینند، نیازهاشون رو...
خدایا دلم گرفته، میدونمم برای دلم کاری نمی کنی...
.نوجوانی‌ام از یکی، بزرگتر، ایراد گرفتم که «چرا فحش می‌دی؟» جواب داد «تو هم یه روز مجبور می‌شی فحش بدی» ، و من هیچ‌وقت فکر نمی‌کردم اون «یه روز» خواهد رسید!
× احساس آدمی رو دارم که الکل خورده و الان می‌خواد قرآن بخونه. باید دهنمُ آب بکشم قبلش.
 
از دلبرِ ما نشان که دارد / در خانه مَهی نهان که دارد؟
 
**أللَّهُمَ عَجِّل لِوَلیکَ أَلفَرَج**
 
غربت‌ عجیب‌ است‌...
زمانی‌ علی‌ بن‌ موسی‌ را مجبور‌ کردند‌ که‌ از‌ مدینه هجرت‌ کند‌ تا‌ دور‌ از‌ شیعیانش‌ باشد‌،‌ تنها‌ بماند‌،‌ غریب‌ باشد‌‌ و‌...
اما‌ عجیب‌ تر‌ آن‌ که امامی‌ به هجرت مجبور نباشد‌ اما‌ بی مهری‌ شیعیان‌ او‌ را‌ مجبور‌ به‌ غیبت‌ کند تا‌ دور‌ از شیعیانش‌ باشد‌،‌ تنها‌ بماند‌،‌ غریب باشد‌ و‌...
و‌ این‌ اس
باید بلند شم. فرم پر کنم برای ملت. ریکام بنویسم برای ملت. هدفنم رو شارژ کنم. اتاقم رو جمع کنم. غذا بخورم. خودم رو مجبور کنم فردا دیگه برم سر کار. گار کنم. قبض برق ساختمومو بپردازم. برم بیرون با دوستم. دعا کنم. لباسا رو بریزم توی ماشین. مشق کنم درسمو. زبان بخونم. ایمیل بزنم. 
 
 
بیست‌وپنج‌تا پیام روی پیغام‌گیر بود. یاد اون شب افتادم که بچه‌ی دایی و. مدام دکمه‌ی پلی رو می‌زد و صدایِ گرفته‌ی بابا پخش می‌شد. مجبور شدم پیام پر از کلمات محبت‌آمیزش ُ پاک کنم . ص. جان، ز.جان ... . چرا این‌کار ُ کردم؟ امشب دوباره سرده. حس می‌کنم توی عاشقی شکست خوردم. 

× چه‌قدر ...
کسی که ماه آخر اینترنی خون به دلم کرد و بعد از اینکه استاد یک ماه از بخش آفم کرد تا درس بخونم انقدر زیرآب زد تا دوباره من مجبور شدم برم بخش،پیام داده که خوبی گلی?نیستی دلمون برات تنگ شده خوب درس بخون که رشته ی خوب قبول بشی و پشت بندش کلی گل و قلب...پسر تو خیلی پُر رویی و من خیلی بی حوصله.وگرنه به نوشتن "سلام....!" بسنده نمیکردم.
من اما می‌دانم که روزی، نه چندان دیر، لابلای بیهودگیِ روزها و بی‌فایدگیِ شب‌هایم، مجبور خواهم شد همان کلماتی را برایت بنویسم که "احمد عارف" برای "لیلا"ی دوست‌داشتنی‌اش نوشت: پس می‌خواهی ازدواج کنی؟ حتما عاشقش شده‌ای. امیدوارم خوش‌بخت بشوی." تف....
خواب زده شده بودم، دوباره جغد شب بیدار. برای امتحان جامعه شناسی سرم را در کتاب کرده بودم، شما آنجا بودی، کیلومترها دورتر، سرزمین غرق آتش. جهان های اجتماعی مختلف را میتوان...، شما آنجا بودی، بادکنک آهنین آسمان را شکافت، بی عاطفه سایه بان دستت را از روی سرمان برداشت. من فقط می خواندم، صرفا کنش گری منفعل و مجبور نیستیم بلکه می توانیم یا در..، ممکن است جهان موجود از بسط و گسترش آن جلوگیری کند.. شما آنجا نبودی، در سرزمینی که قتلگاه حسین بود. آن موقع
اطلاعات قدرت است.
این جمله ای بود که امروز بعد از حرف زدن با دوستی و قدم زدن در راهرویی بزرگ بفکرم رسید.
اطلاعات رو چه چیزی میبینیم؟ اطلاعات رو به یاد داشتن آمار می‌بینیم یا حفظ کردن چندتا داده؟
مفهومی که امروز از گفتن این جمله در ذهن داشتم مشخص بود. اطلاعات برای من 1-علم انجام یک کار و 2-آشنایی با ابزار ها و 3-ویژگی های محیط و 4- آدمهای اطرافمان بود.
برای تک‌تک اینها باید وقت گذاشت و مدام بیشتر و بیشتر دانست. چه در خانواده، چه محیط دوستانه یا سر ک
روزی، گوساله ای باید از جنگل بکری می گذشت تا به چراگاهش برسد، گوساله ی بی فکری بود و راه پر پیچ و خم و پر فراز و نشیبی برای خود باز کرد!
روز بعد، سگی که از آن جا می گذشت از همان راه استفاده کرد و از جنگل گذشت. مدتی بعد، گوساله راهنمای گله، آن راه را باز دید و گله اش را وادار کرد از آن جا عبور کنند!
مدتی بعد، انسان ها هم از همین راه استفاده کردند : می آمدند و می رفتند
به راست و چپ می پیچیدند، 
بالا می رفتند و پایین می آمدند،
شکوه می کردند و آزار می دید
قبل تر ها یعنی یک چیزی حدود دوسال پیش اینستاگرام تریبون ازاد من بود و من همه نظرات و عقیده هایم را در آن مکتبوب میکردم  احساس میکردم کسی باید آنها را بخواند و من باید با کسی آنها را به اشتراک بگذارم اما بعد از چند بار بحث و جدل و حتی دعوا! بخاطر برداشت اشتباه یا حتی انتخاب ها و عقاید شخصی ام دیگر نتوانستم به اینستاگرام و آدمهای داخلش اعتماد کنم دیگر از نوشتن ترسیدم و نهایت کاری که انجام دادم این بود که از در و دیوار عکس گذاشتم و زیرش شعر ها و تی
۱. به یه پیشول بی چش مرغ دادم [اون چشش ک دیده میشد یه آبی خاص قشنگی بود]
۲. فیلم ace ventura رو دیدم [تیکه های قشنگی داش خندیدم .. بیشتر رو حرکت سر و صورت جیم کری میچرخید .. کارگردان انگا مجبور بوده تو فیلم صحنه بذاره همیجو برا تفنن گذاشته بود -_-]
۳. طرح بافتنیمو انتخاب کردم
طرف داره یه چی می گه که تو هم اصلا حرفش رو قبول نداری ، ولی بعد از این که حرفاش رو می زنه با یه صدای خنده انگار تو رو مجبور می کنه به خندیدن و تایید کردن اون !
اغلب اوقات هم شکست خوردم و حتی شده خنده تلخی کردم ..
اما چه کنم که گهگاهی احساس می کنم دارم گناه می کنم ! با این وجود که دست خودم هم نیست ..
جابر بن عبدالله گوید رسولخدا ص فرمود نمیخواهید بهترین مردان شما را بشما بگویم عرض کردیم چرا ای رسولحدا رمود برخی از بهتترین مردان. شما مرد پرهیز کار نا الوده  دست باز با سخاوت زبان ودامن پاک خوش رفتار با پدر ومادر است که عیالاتشا به پناهندگی بدیگران  مجبور نسازد 
چهارساعت و نیم...
و هیچ چیز مرا به اندازه ان نیم ساعتی که خودم را مجبور کردم لذت بخش نبود
 مطمئنم فردا روز بهتری است
قول میدهم که باشد
۴۷ روز مانده به جشن پیروزی...
طاقت بیار
بجنگ
دیر نیست
هر روز بهتر میشوم تا بشود
فقط به خودت و بیست خرداد فکر کن و دیگر هیچ چیز برایت مهم نباشد
من میتوانم
خدایا ناامیدم نکن 
ببخش
بپذیرم
در ادامه پست قبلی...برای اولین بار توی عمرم، پاکت پفک رو با مایع ظرفشویی حسابی شستم... و با آب داغ، آب کشیدم! امیدوارم آخرین باری باشه که پفک رو ضدعفونی می‌کنم.ان‌شاالله سال‌های سال پفک و هله هوله بخوریم ولی دیگه هیچ وقت مجبور نشیم ضدعفونیش کنیم...
میاز دارم با یکی الان صحبت کنم 
بهم واقعا انگیزه بده 
داغم کنه 
موتورمو روشن کنه 
بعدش منو با لگد پرتم کنه تو اتاق 
درو قفل کنه 
و بگه تا اینقدر تلاش نکی از ارامش و غذا خبری نیست 
محبت رو جیره ای کنه 
مجبورم کنه 
کاری کنه که مجبور بشم کاری کنم که دیگه از این همه کارای بیخود دست بردارم (بازی با کلمات کردم :/// )
خب!!!
امروز صبح کورس اول رو مجبور شدمُ با تاکسی رفتم ، وطبق قانون مورفی من عجله داشتمو راننده خیلی ریلکس میرفت و آخر هم منو یه جای اشتباه پیاده کرد و چندتا کوچه رو مجبور شدم بدوم تا برسم به ایستگاه اتوبوس، که خوشبختانه رسیدم و پول خرج نکردم =) ولی چون یذره دیر اومده بود منو زینب 8وربع رسیدیم و تا درو باز کردیم استاد سرش رو از روی دفتر نمره یذره بالا آورد و با گوشه چشم نگاهمون کرد و گفت نیاید دیگه سر کلاس. من براتون غیبت زدم. با شوکی ک از قاطعیتش دچ
نمیدونم این منها چی میگه ؟ دست بکشم توی موهای سرت ؟ آدم وحشت میکنه ؟ دو نفر که تازه با هم آشنا شده اند و هیچ چیزی در مورد هم نمیدونند چرا باید چنین چیزی بهم بگند ... یاد اون دو مورد آقای همجنس باز منو میندازنند که یه مدت مجبور شدم برای فرار از دست شون خط م بیشتر مواقع از دسترس خارج باشه
تو دنیایی چشم باز کرده که پذیرفتنش دردناکه. از وقتی یادشه، مجبور به بازتعریف ساختارها و سازه‌سازی بوده. پذیرفتن ممکن نیست. حتی برای چند ساعت. شهری که تو خاموشی مطلقه و همه مرده‌ن. چراغی روشن می‌شه. مثل حبس کردن نفست. یه جایی کم میاری. دلت خوشه که زورت می‌چربه. بزدلیته که غالبه اما. عاقبتت بخیر.
آدم زمانی به ضعف و ناتوانی اش پی میبرد که میبیند چه آسان یک سرماخوردگی میتواند او را از پا دربیاورد. حوالی غروب روز شنبه، به یکباره سرماخوردم  در عرض چند ساعت ناتوان ترین آدم روی زمین شدم. اول گز گز گلو، بعد لرزی در تمام وجود و بعدتر عطسه و آبریزش... دیگر کاری جز خوابیدن از دستم برنمی آمد جز اینکه به تختخوابم پناه ببرم. ولی مگر با آن خفگی که در بینی ام احساس میکردم امکان خوابیدن بود؟! بدتر از آن شب فردا صبح بود که با حالی بدتر از روز قبل از خواب ب
خرید و فروش خودرو پس از مسکن مهمترین انتخاب افراد برای خرید می‌باشد‌، چراکه بیشترین بهای پرداختی را بعد از مسکن دارد و امروزه خودرو یک نیاز مبرم برای افراد است که طبیعتاً امنیت و رفاه نیز جزو پارامترهای مهم آن خواهد بود.
 
شاید بتوان خودرو را یکی از محصولات گران قیمت و در بعضی موارد لوکس ( در ایران ) به حساب آورد  چرا که خرید این کالا نیازمند صرف بخش زیادی از درآمد مصرف کننده ی ایرانی است و در برخی موارد هم مشتری برای خرید خودرو مجبور به دریا
..::هوالرفیق::..
امروز دوم اسکراب رو انجام دادم، یه خانم به اسم "فلانِ فلانی" که 17 ساعت بود داشت induction میگرفت که زایمان کند. (NVD) و آخر مجبور شدند که ببرنش اتاق عمل (OR) و سزارین کنند.
گروید یک بود به خاطر همین همه چیز خیلی خوب معلوم بود، 7 لایه بخیه زدن...
ادامه مطلب
بسم رب
 
هرچند فراق پشت امید شکست
هرچند جفا دو دستِ آمال ببَست
 
نومید نمی شود دل عاشق مست
مردم برسد به هرچه همت دربست
 
 
....
توی زندگیِ چه کسی همیشه همه چی سر جاش بوده؟
هر کسی رو نگاه کنیم یه جوری درگیره.. هرکسی توی یه مرحله ای..
آدم فقط میتونه خداروشکر کنه که مشمول امتحانای سختِ دیگران نمیشه..
نمی خوام برم بالای منبر و چیزایی که میدونیم بگم..
 
یه سری وقتا آدم مجبور میشه بزرگترِ خودش بشه.. خیلی بهتر بود که  مجبور نبود
اما فعلا شرایط اینطور پیش ر
متن آهنگ حمید هیراد به نام شب که شد
Text Music Hamid Hirad Called Shab Ke Shod

 ♫
متن آهنگ شب که شد از حمید هیراد
شب که شد همش میای به یاد ما 
شب که شد کجایی یار من بیا
هر چی شد به خاطر خودت بیا شب که شد
شب که شد نگاتون همش میاد در نظرم 
شب که شد صداتون همش میوفته تو سرم
هرچی شد یار من فقط بیا دور و برم 
شب که شد شب که شد شب که شد

مجبور بودم بهت اصرار کردم دلتو اغفال کردم
مجبور بودی بهم اصرار کردی وای تو منو وادار کردی
آدم بودم دلمو شیدا کردی وای تو منو رسوا کردی
ح
Warning:پست حاوی مقادیر زیادی مزخرفات است اگر حوصله ندارید میتوانید همین الان صفحه را ببندید...شما مجبور به تحمل مزخرفات هیچ کس نیستید!و طبق حقوق و ازادی های بشر هرکس در اعمال خود تا انجایی که سبب مزاحمت حق دیگری نشود ...آزاد است!
‌‌......
ادامه مطلب
هر بار که در شهر من باران و برف می‌بارد و من هنوز این‌جا، وسط این بیابان بزرگ خدا، هستم دلم می‌گیرد. احساس می‌کنم پرنده‌ای در قفسم. پرنده‌ای که به پرواز خو کرده اما مجبور است قفس را تحمل کند. سختم می‌آید. چشم به روزی دارم که درسم تمام شود و از این‌جا بروم. بعد یادم می‌افتد دلم این‌جا گیر کرده و بعدتر، از فکر این‌که مجبور شوم خدای ناکرده بقیه‌ی تمام عمرم را این‌‌جا سر کنم، وحشت می‌کنم.
عکسی از پاییز و زمستان توامان شهرم که یک کانال خبری
کمیسیون فدرال بازرگانی آمریکا گوگل را مجبور به پرداخت غرامتی ۱۵۰ تا ۲۰۰ میلیون دلاری کرده است. علت اخذ این جریمه بی توجهی یوتیوب به حفظ حریم شخصی کودکان عنوان شده است.
از میان ۵ نفر اعضای کمیسیون یادشده سه نفر بر علیه یوتیوب و دو نفر به نفع آن رای دادند و لذا این شبکه اجتماعی در نهایت محکوم گردید. اولین بار وزارت دادگستری امریکا خواستار بررسی این موضوع شده بود.
اخذ جریمه از یوتیوب ماه گذشته تایید شده بود، اما این اولین بار است که رقم جریمه ها
میگفت تو خودت ، قلب خودت رو زیادی ناراحت میکنی . میگفت با خودت جوری رفتار کن که یه عاشق با معشوقش ! مگه عاشق انقدر معشوق رو اذیت میکنه بهش گیر میده ؟
آخرش هم گفت قلبت رو برای کسایی که دوستت دارن ، نگه دار لطفا !
مجبور شدم بگم چشم ... نگم چشم زنگ میزنه فحش میده
 
فعالیت و فداکاری در راه فرهنگ و هنر و ورزش و قرض الحسنه وخیریه سرشار ولبریز از افکار نیک هستند وانسان را به سمت و سوی خوبیهای ارزشمند راهنما هستند ودلهای خوبان را جذب و جلب می گرداند 
در راه این تلاش ونیکوکاری انسان مجبور می شود با خوبان سروکار داشته باشد تا موفقیت و پیروزیش تضمین گردد مجبور می شوی جهانی فکر کنی پس خوبان از سراسر دنیا متوجه  تو خواهند شد مردم در سراسر جهان یکدل ویکزبان به افکار و اعمال مثبت هرانسانی نگاه می کنند 
پس مجبور می
همشهری داستان، یه فراخوان تا ۱۵ فروردین برای علاقه مندان نویسندگی برگزار کرده، به این ترتیب که راجع به خاطرات دوران قرنطینه بنویسیم و اونها بعد از بررسی، داخل فضاهایی که در اختیار دارند، منتشر میکنند!
فکر میکنم، اگر بخوام چیزی حتی ظریف از این روزهای بی سر و شبهای بی ته بنویسم، حتمن به یه دنیای خیالی و دروغی احتیاج دارم، که ایده ها از دریچهٔ تنگ و باریکش به درون محفظهٔ بالای سرم سرازیر شَوند، تا طوفانی از کلمات و جملاتِ فریبندهٔ واهی به پا ک
      یه مدت هم اینقدر قضیه ی بلند کردن شارژر موبایل توی خونه جدی شده بود که مجبور شدم روی آدپتور و سیمش برچسب بچسبونم. یه چند روزی خوب بود و کسی بهش دست نمی زد تا اینکه یه روز که مامان شارژر خودش رو پیدا نمیکرد، آداپتور منو از پریز جدا کرد و خیلی رسمی اعلام کرد "این مال منه". گفتم: نه، مال منه! ببین روش ستاره داره! یه نگاه بهش کرد گفت" حتما خودم روش چسبونده بودم"
تحت تاثییر این پست یک استوپید زده ام گوشیمو فکتوری ریست کرده ام و فقط واتس آپ نصب کرده ام اون بخاطر کرم همین و بس امیدوارم دیگه مجبور نشم نرم افزار دیگه ی نصب کنم !!! ولی خوب بخاطر اینکه کمتر سرم رو گرم کنه شاید بیشتر کتاب خوندم و برنامه نویسی کار کردم
امروز از طرف مدرسه گفتن باید اپلیکیشن مربوط به آموزش و پرورش را نصب کنیم ما تقریبا یک روز تمام وقت گذاشتیم تا نرم افزار بچه ها را احراز هویت کند و ما بتونیم وارد بشیم. بعد انقدر خوشحال بودیم که انگار قله فتح کردیم. ولی اون موقع که احراز هویت به مشکل برمیخورد انقدر ناراحت و افسرده شده بودم که هیچ کاری از دستم بر نمیامد نه میتونستم شام درست کنم نه به درس بچه هاخوب رسیدگی کردم نه دوره کتابخوانی که با دوستان داشتیم رو فهمیدم اصلا از مطلب کتابی که
امروز با دختر خاله رفتیم شهرداری برای دعوا :) .اقاهه از ما ترسید (الکی )
پیاده می رفتیم و حرف میزدیمو غیبت می کردیم (خیلی وقت بودغیبت نکرده بودیم (اینم الکی ))
دختر خاله تعریف کرد :
چند سال پیش  با همسرو و پسرم که ۶ ماهه بود رفتیم تامین اجتماعی 
ادرس رو نمی دونستیم . وقتی پرسیدیم گفتن نزدیکِ
چون گفتن نزدیکِ مسیر رو پیاده رفتیم ولی هر چی می رفتیم نمیرسیدیم(۴ تا چهار راه پیاده رفتیم )
  چون پسرم تپل بود مجبور شدیم،  پسر شش ماهه ام   رو جا به جا کنیم 
اینکه مجبورم صبح تقریبا زود برم خونه دختر عمه جان و به اصرار همسرش موسیقی تمرین کنم سخت ولی لذت بخشه
 
اینکه مجبور بودم بعد از باشگاه به محض رسیدن به خونه برای همراهی با بابا برم برای خرید موتور سخت ولی ذوق آور شد
 
این روزای مردادی خیلی از کارو دارم بنا به خواسته دیگران انجام میدم خدا کنه سرانجامش مفید باشه
از این زندگی
دوست دارم یک شب بخوابم 
و صبح پاشم و فرداش انقدر تلاش کنم تا به هرانچه که میخواهم برسم ...
ولی نمیدونم چرا هیچ واکنشی نشون نمیدم .. 
از کجاشروع کنم ...
باید یکی بیاد مثل سگ منو مجبور کنه 
غذا مو از زیثر در بده 
اگه به جایی نرسیدم بزنه منو
شبا موقع خواب اگه درس نخوندم نزاره بخوابم 
محبوس بشم تو دیوار ..
ولی میدونم من ادمش نیستم
دیگه کم کم دارم از همه چیز نا امید میشم .
سلام و عرض خدا قوت خدمت اهالی قرنطینه خانگی :دی 
امیدوارم حالتون خوب باشه . 
 
بچه ها حوصله شما هم سر رفته یا فقط حوصله من اینطوریه؟
 
عنوان : بیانه دیگه عنوان میخواد :دی آدمو مجبور میکنه یه چیزی بنویسه :دی دیگه شما هم ببخشید با دیدن عنوان زحمت رنجه فرمودید ویه تک پا اومدید وب من وسرکار رفتید :دی
یکی می‌گفت آدم تا مجبور به تغییر نشود تغییر کردن کار سختیه. اگر ناچار باشیم که پول دراوردن را یادبگیریم یا اینکه بمیریم اگر روحیه مان همراهیمان کند رسیدن به خواسته کار سختی نیست. فقط کمی درد دارد.
شاید شما هم مثل من آدمی باشید که زیاد فکر میکنید. چندبار فکر میکنید، فکرتان را پاره میکنید و دوباره از سر فکر میکنید. فکرتان نه به صورت خطی بلکه حالتی تکه بپاره به سان پرواز پشه در آسمان که در یک جای محدود مدام در حال جابجایی است. فکرتان مثل یک سیم کا
 
+عمل انجام شد. توده خیلی بزرگ بود مجبور شدن مقداری از بافت برست رو هم باهاش بردارن بالاجبار. 
 
+ دردم زیاد بود نمیتونستم گوشی بگیرم دستم . منم که راست دستم! الانم با دست چپم گوشی رو گذاشتم رو پام تایپ میکنم که راحت تر باشه. شاید بگم لپ تاپ بیارن . حداقل دکمه هاش بزرگتره... 
 
+دردم واقعا زیاده و دست راستم هم شده بادکنک :|
 
بیب الله الرحمن الرحیم
یا فارس الحجاز ادرکنی الساعه العجل
فیلم تابو
تصویری خشن از ایرانی ها
با کتک دختری را مجبور به ازدواج با پیرمرد میکنند
برای گرفتن اعتراف هم شکنجه می کنند
آیا انتقال این مفاهیم درست است؟
اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه و النصر و الغلبه
 
 
شاید برای هر یک از ما پیش آمده افرادی را مشاهده کرده ایم که از دردهای مزمن در ناحیه زانو شکایت می کنند و می گویند که پزشک به آنها توصیه کرده کاندید تعویض مفصل و یا همان آرتروپلاستی زانو هستند.
همه این افراد معمولا دچار کهولت سن هستند و اکثرا مجبور به حرکت با عصا و یا وسایل توانبخشی در حرکت هستند و در انواع شدیدتر در افراد دیگر قادر به حرکت نیستند و مجبور به نشستن مداوم با پاهایی دراز کرده هستند و توان جمع کردن پاهای خود را نیز ندارند.
برای د
دیروز تبلتِ داغونم، هنگ کرده بود و مجبور شدم یه بار ریست فکتوریش کنم. امروز برنامه ای که باهاش لغات استانبولی رو یاد می گرفتم، باز کردم دیدم کل مراحل دوباره قفل شده :( دلم می خواد بشینم یه دل سیر زار بزنم فعلا که دارم از دست خودم حرص می خورم! ورِ عصبانی ذهنم می گه همین الان پاکش کن! اما ورِ صبور ذهنم می گه آروم باش. فرصتیه که مرورشون بکنی. از یه طرف هم ورِ بی حوصله ام داره بهم نهیب می زنه...اَه. 
:((((((((
سه ماه بود موهامو رنگ نکرده بودم سفید ها سلام و علیک میکردن و به جز ریشه بقیه قسمتها دو یا سه رنگ شده بود اما خوشحال بودم تصمیم داشتم یه کم که بلند تر بشه کوتاه کوتاهش کنم تا رنگ ها بره.
اما مجبور شدم همین امروز رنگ کنم .هر وقت موهامو رنگ میکنم حالم از خودم بهم میخوره...
یادم میفته که نمیتونم در مقابل پیری و مرگ مقاومت کنم.
اینکه پوست صورتم به زودی چروک میشه و همه چیز از بین میره.
پس از آنکه موج جدید فیلترینگ سایت های دانلود فیلم شروع شد کاربران شروع به ریپورت کردن صفحات شبکه های نمایش خانگی در شبکه های اجتماعی کردند. اولین نتیجه اش این شد که شبکه های نمایش خانگی مجبور شدند صفحات شان را پرایوت کرده و از حالت عمومی خارج کنند.
به نظر می رسد شاهد اتفاقی که چند سال پیش برای تاینی موویز (بزرگترین سایت دانلود فیلم ایران که زمانی رتبه ۲۸ الکسا را در کشور داشت) این بار در ابعادی گسترده تر برای سایت های دانلود فیلمی مثل دیبا موو
آمده بودم چیزهایی بنویسم اما بر اثر تمرین دیشب، عضلات پشت ساقم گرفته و به خاطر دسته‌ی عزادارای که ترافیک ایجاد کرده بود مجبور شدم لنگان لنگان تا آرایشگاه پیاده بروم و از فرط متلک‌هایی که بابت کلاه جدیدم از آلت‌های سرگردان پیر و جوان شنیدم حسابی خسته‌ام. دلم می‌خواست خرخره‌ی کسی را بجوم. باید بخوابم و نفسی تازه کنم.
من تحقیقات زیادی در مورد فلسفه ی مهریه انجام دادم و دیدم فقط مخصوص مسلمانان و مردم عصر حاضر نیست و چیزی شبیه به مهریه از دوران قدیم نیز مرسوم بوده است، اونم قبل از اسلام و در بین بعضی اقوام بوده.
طوری که انگار مرد برای ازدواج با زن حتما باید چیزی به زن هدیه میداده و این باعث شد من دلیل مهریه رو چیزی بنیادی تر و فطری تر بدونم و چون از طرف مرد داده میشود من یقین کردم دلیل فلسفیش این باشه که چون جسم زن برای مرد محرک تر هستش به همین دلیل مرد ها ولع و
قراره تلفنی با همکارم صحبت کنم صبح چشمم به عکس روی دیوار افتاد 
تنها تابلو عکسهایی که از خودم دارم دو تا هستن 
اولی در لباس سنتی و سه تار به دست که به حقیقت پیوست 
دومی هم باز در لباس سنتی و کنار یه آسیاب آبی هستم 
دو روز پیش هم به خواهرکوچیکه گفتم که نکنه مجبور شم برم روستا؟ :/ اون قصابه هم از روستا بود 
همونجا بود که متوجه اون عکس شدم 
هیچ محیط خصوصیی بجز داخل مغز خودش وجود نداره.
توو کشیدن حصار دور خودش به مشکل خورده.
نه اتاق خصوصی نه دفتر خصوصی نه چت خصوصی با کسی و نه حتی کس قابل اعتمادی برای درددل و زدن حرفای بی اساس بدون اینکه مجبور باشه توضیح اضافه تری بده.بدون اینکه مجبور باشه شنونده ی درد دلاشو درباره حق به جانب بودنش یا نبودنش قانع کنه.هیچ شنونده ای وجود نداره،همه یا قاضین یا وکیل... چشم ها همه جا هستن. دست هرکس یکی یه ذره بین هست.همه آماده ی برخوردن...برخورد یه جمله،ی
 گفتند دعا کنی می آید 
گفتم آنکه با دعایی بیاید به نفرینی  می رود 
 گفتمش خواستی بیایی با دعا نیا با دلت بیا ...
یا اصلا 
 بیا تمامش کنیم 
  همه چیز را که نه من سر راه تو باشم  و
    و نه تو مجبور به ماندن ...
   نگران نباش  قول  می دهم کسی جای تو را نمیگیرد ...
    اما تو فراموشم کن 
    بخند 
   تو که مقصر نبودی من این بازی را شروع کردم خودم هم تمامش می کنم  
    می دانی اصلا چیست ؟   گاهی نرسیدن زیبا ترین  پایان یک عاشقانه است  
    پس بیا به هم نرسیم ...
مامانم گفت ماکارو نی درست کن و خودش رفت بیرون ,انقدر غر زدم که چرا باید ماکارونی درست کنم در حالیکه خودم دوست ندارم  حواسم پرت شد و توی سسش بجای آویشن ,تره کوهی ریختم:///// تلخ تلخ شد مجبور شدم دوباره آب بریزم و رب گوجه فرنگیشو زیاد کنم تا بهتر بشه:((( حتی یه حبه قند هم انداختم داخلش....  حالا نمیدونم چی شده روی گازه و داره ته دیگشو میبنده:)))))  
منتظرم  بشینن سر سفره و بخورن , ببینم میفهمن تلخ شده یا نه! 
 
 
 
تو در اغوش کسی غیر خودم جا نشوی!♥️به خدا پیش کسی غیر خودم ما نشوی!
هر طرف راه شود چون تو بخواهی بروی!نروی! غم نشوی! جان مرا پا نشوی!
امدی زندگی‌ام گرم نگاهت شده است!♥️نروی غصه شوی، باعث سرما نشوی!
مثل پرواز و قفس، جان من و رفتن تومن مسلمان توام، ماه! تو ترسا نشوی!
زندگی را که فقط مرگ تمامش نکند♥️مرگ یعنی که به دنیای کسی جا نشوی!
تو منی، ماه منی، دور، ولی ماه! ببین!به خدا پیش کسی غیر خودم ما نشوی!
#میم_پناهی#مجبور_به_دلتنگی!♥️
کسی که حرف غیرمنطقی و بیهوده ای بزند و با لج بازی روی حرف خودش پافشاری کند ، می گویند " مرغش یک پا دارد " 
فرمانروای جدیدی به شهر ملا نصرالدین آمده بود و هریک از بزرگان شهر مجبور بودند طبق آداب و رسوم آن زمان ، به دیدن حاکم بروند و برایش هدیه ای ببرند . ملا نصرالدین این کارها را دوست نداشت . اما هرچه بود ، او هم یکی از بزرگان شهر به حساب می آمد و باید به دیدن حاکم جدید می رفت . ملا نصرالدین به همسرش گفت : " یکی از مرغهای خانه را بگیر و بپز تا برای حاکم
سلام
من پسری ۲۳ ساله هستم، خیلی احساس تنهایی میکنم هم در خانواده هم در جامعه، در خانواده اکثرا در اتاق خودم هستم و خیلی کم میام میان خانواده، این جوری نبودم مجبور شدم خودم رو این طوری ازشون جدا کنم، چون حرمت و احترم همدیگه رو نگه نمیدارن.
قبلا زیاد دعوا میکردن پدر و مادرم، دیگه خودم رو کشیدم کنار ازشون، یه برادر دارم ۳ سال از خودم بزرگتره، مجبور شدم با اونم حرف نزنم، همیشه دوست داشتم با هم صمیمی باشیم، ولی انقدر بد دهنی و بی احترامی میکنه دیگ
لزوم دادگاه ویژه ریاست جمهوری در ایران
 
در ایران نیز بایستی مانند خیلی از کشورهای در حال توسعه و توسعه یافته ، پس از اتمام دوران ریاست جمهوری یک شخص ، از وی در مورد کارهای اشتباهش بازخواست شود نه اینکه مجبور شویم به خاطر اینکه به اپوزیسیون نپیوندد او را حصر خانگی ، ممنوع التصویر و ... کنیم.
این موجب می شود که:
1- هر بی سر و پایی که خواست برای ریاست جمهوری ثبت نام کند به عواقب وعده هایش - در هنگام تبلیغات انتخاباتی - نیز فکر کند!
2- مسیر حرکت رؤسای ج
بد اومدم تو پارک مجبور شدم دوبار دنده عقب بگیرم
بعد یارو ( فک کنم پارکبان اونجا بود از این لباس ابیا تنش بود ) اومد مثلا فرمون بده بعد که پارک کردم پیاده شدم گفت یه ضرب المثل هست میگه مورچه چیه که کله پاچه اش باشه بعد یکم اومد جلو گفت البته زن چیه که دنده عقبش باشه ...
بله میدونم که من دیگه اون بشر را نخواهم دید و مجالی برای ناراحتی نمیمونه ولی بهم برخورد :| پررو :|
مدّتی بود که کولر آبیِ خونه ، سر و صدای عجیب و غریبی می داد ، بخصوص از نصف شب به بعد که همه جا ساکت می شد صدای کولر خیلی اذیت کننده می شد برامون ولی همش امروز و فردا می کردم که بعد می رم نگاش می کنم !
تا این که بعد از روزها بالاخره چند پله ناقابل رو رفتم بالا و دیدم دو تا بستِ دینام روی کانال کولر هست که لرزششون باعث ایجاد سر و صدا می شه و ما رو اذیت می کنه .. برداشتمشون ، رفتم پایین و مشکل حل شده بود و سکوت به خونه برگشت .
اصلا نمی دونم چه حکمتی هست که
این مصونیت را میتوان از دو جنبه مورد توجه قرار داد . یک جنبه ای که دولت پذیرنده را متعهد می کند ماموران خود را از هر گونه تجاوز به محل سفارت و منزل سفیر بگرداند و یک جنبه دیگر که دولت پذیرنده را مجبور می نماید محل کار و سکونت شخصی دیپلمات را هم…
ادامه مطلب
 
محصول:ترکیه


زبان:ترکی
زمان: 2 ساعت

سال انتشار:2020

کیفیت:720


رده سنی:تصمیم گیری با والدین
سبک:درام
بازیگر:Halit Ergenc . Ozan Guven . Asli Enver . Nur Fettahoglu
داستان :عرفان استاد اقتصاد در یک دانشگاه است اما متاسفانه زمانی میرسد که از دانشگاه اخراجش میکنند و در همین زمان پسرش هم مبتلا به یک بیماری میشه ؛ او بخاطر همین مشکل ، شدید نیاز به پول داره و مجبور میشه که سراغ یکی از دوست های قدیمیش بره که شاید بتونه پولی بدست بیاره و عرفان مجبور میشه واسه بدست آوردن پول ،
روزی که خودم دنبال این مطلب بودم واقعا وقتی دیدم مطلبی نیست ناامیدترشدم.
یعنی راهی برای موفقیت در شرطبندی نیست؟ داستانم رو نمیخام بگم فقط اینو
میگم که مجبور شدم دست به دزدی از خانواده حتی بزنم تا بتونم.جبران باخت
هایم رو کنم ولی فایده ای نداشت.
چگونه در شرطبندی موفق باشیم
و چند وقت بعد مجبور می‌شوی بپذیری زندگی بدون کسی که دوستش داری همچنان ادامه دارد و تو اگر همراهش نشوی جا می مانی…نسخه می پیچند برایت که چنگ بزنی به آدم های دیگر تا این روزهای لعنتی راحت تر بگذرد…اول مقاومت می کنی ولی بعد می پذیری که چاره ای از این بهتر نیست…این وسط کلاس ورزش، تغییر رنگ و مدل مو، قرارهای دوستانه و خرید هم مسکن بی تاثیری نمی تواند باشد…
 
 
 
ادامه مطلب
ابن سیرین به کسی گفت: چگونه‏ ای؟گفت: چگونه است حال کسی که پانصد درهم بدهکار است، عیالوار است و هیچ چیز ندارد؟
ابن سیرین به خانه خود رفت و هزار درهم آورد و به وی داد و گفت: پانصد درهم به طلبکار بده و باقی را خرج خانه کن و لعنت بر من اگر پس از این حال کسی را بپرسم!
گفتند: مجبور نبودی که قرض و خرج او را بدهی.گفت: وقتی حال کسی را بپرسی و او حال خود بگوید و تو چاره ‏ای برای او نیندیشی، در احوالپرسی منافق باشی...
رسم مردانگى و رفاقت اینچنین است
 
دو جلسه از کلاسا گذشته و من تازه امروز فهمیدم...23همین ماه ازمونه و اگه قبول نشم مدرسه ای ندآرم برای رفتن و مجبور میشم برم به ی مدرسه مزخرف...نمیدونم چیکار کنم...گیجم و تو دلم هیاهویی عه... باید بخونم..باید..اما نمیدونم چرا همه چیز تو مرحله باید باقی مونده و دلی برای عمل کردن ندآرم...زیادی ناامیدم...خیلی زیادی...
بسم الله الرحمن الرحیم

سلام
. . . 

شاید برایتان پیش امده
باشد که فضای بیان باکس پرشده باشد و مجبور شوید فایل هایتان را پاک کنید تا فضا ازاد شود . . .
ولی از طرفی دیگر نمی خواهید فایل های تان را پاک کنید برای همین مجبور میشید از خیرش
بگذرید
ما برای آن راه حلی داریم که در ادامه به ان می پردازیم

ادامه مطلب
بسم الله الرحمن الرحیم

سلام
. . . 

شاید برایتان پیش امده
باشد که فضای بیان باکس پرشده باشد و مجبور شوید فایل هایتان را پاک کنید تا فضا ازاد شود . . .
ولی از
اطرفی دیگر نمی خواهید فایل های تان را پاک کنید برای همین مجبور میشید از خیرش
بگذرید
ما برای آن راه حلی داریم که در ادامه به ان می پردازیم

ادامه مطلب
چهارده پونزد سالم بود و مثل اکثر نوجوونا فکر میکردم رویایی ترین روز زندگی هر دختری عروسیشه!عروسی یکی از بستگان دعوت بودیم.  وقتی عروس و داماد رو دیدم قند توی دلم اب شد که یعنی میشه یه روز من جای اون باشم؟خودم رو تولباس سفید و کفش پاشنه بلند تو بغل داماد تصور میکردم و دلم قنج میرفت! تو اون لحظه اون دختر برای من بزرگترین الگو شده بود! چقدر صورت تر و تمیز و خوشکلش رو دوست داشتم و به ابروهای پرپشتم لعنت فرستادم چون از ترس معاون مدرسه نمیتونستم برش
آه
باورم نمیشه..
من اینجا، حرم حضرت علی..
چه سناریویی باید طی می شد که من بالاخره برسم به دیدار پدر...
چقدر حال و هوای اینجا خوبه
دلم نمیخواد برم.دلم میخواد تا ابد همین گوشه ی خنکی که پیدا کردم بشینم و خیره بشم به ایوان طلا...
تا به حال انقدر احساس خوب نداشتم.هرچند اوضاع اصلا خوب نیست اما اینجا همونقدر حس خوب داره که آغوش گرم پدر...
کاش مجبور نبودم تا چند دقیقه دیگه برم...
کاش همین جا می مردم :) ..
 
 
نجف اشرف-حرم علی ابن ابی طالب-ساعت 12 ظهر ...
باید بگم خیلی خسته‌ام
واقعا حوصله‌ام از خودم سر رفته
خیلی بده آدم مجبور باشه هر روز بره سر کار- اونم کاری که دوستش نداری-
و خیلی بدتر که آدم نتونه به برنامه‌های خودش پایبند باشه
 
خب
من نتونستم به برنامه کتابخوانی‌م پایبند بمونم
دلیلش بماند
 
فقط خواستم یکم بنویسم که ذهنم را خالی کنم
 
قبل از هر برنامه جدید دیگه هم باید خواب شبم را تنظیم کنم.
پنجم: کسب درآمد از طریق اجازه‌دادن به بدترین افراد برای اذیت‌کردن مخفیانۀ دیگرانماشین اصلاح توده‌ای رفتار برای کسب درآمد اجاره داده می‌شود. جهت‌دهی‌ها بی‌نقص نیستند، اما آن‌قدر قدرت دارند که برندها، سیاست‌مداران و دیگر نهادهای رقابتی، اگر به بنگاه‌های بامر پول ندهند، درواقع خودکشی کرده‌اند. باج‌گیریِ شناختیِ همگانی این‌گونه به‌وجود می‌آید و موجب می‌شود تا هزینه‌هایی که صرف بامر می‌کنند، روز به روز افزایش یابد.اگر کسی مستقی
برای ارائه امروز کلی زحمت کشیده بودم.
حدودا راضی هستم . هرچند استاد نذاشت وقت رو خوب مدیریت کنم و همه ی سرفصل هایی که اماده کرده بودم رو ارائه کنم . ولی مجموعا راضیم.
برگشتنی از دانشگاه دوست میخواست تخم مرغ بگیره ، منصرفش کردم که یه همبر بخوریم و بریم. به جای حدودا هفت هشت تومن مجبور شدم ۱۵ تومن هزینه کنم . 
و حالا منم و۲۵ تومن.
 
خدایا کمکم کن.
هنوز سرنوشت ما معلوم نشده ولی، داشتم به حکمت اون روزایی فک میکردم که دنبال کارگاه میگشتیم و نمیشد... گفتم که اگه سختی اون روزا نبود الان حتما به خاطر اتفاقی که افتاده خیلی اذیت میشدم. اما فک کن اگه همون اویل اردیبهشت بهمون کارگاه میدادن حتما ما تا حالا کلی سفارش گرفته بودیم و بیعانه گرفته بودیم و حالا اوضاع خیلی وخیم میشد! با پول مردم چوب خریده بودیم و نه میشد پولشونو پیس داد نه میشد کارا رو تموم کرد...یا اگه کارگاه هوایی رو گرفته بودیم، بیعانه
تصمیم گرفت سکوت کنه. می گفتم چرا هیچ چیزی نمی گه؟ چرا هیچ کاری نمی کنه؟
حالا اما معنی سکوتش رو خوب درک می کنم. با تمام اختلاف ها و تفاوت هایی که وجود داره با سکوتش حمایتم کرد و من رو مجبور به انجام کاری که علاقه ای بهش نداشتم نکرد.
شنیدید میگن فلانی حرفش خیلی اعتبار داره؟ پشت سکوت پدرم خیلی حرفه. نمی خوام سکوتش بی اعتبار بشه.
به گزارش همشهری آنلاین، ساعت ۱۰:۳۰ صبح امروز خلبان یک هواپیمایی کوچک به دلیل فسخ متخصص پیش آمده قادر به امتداد دست خط تا فرودگاه کپک نبوده با آتش نشانی تماس گرفت و معارفه عدل که مجبور است داخل اتوبان فرود بیاید. ماموران آتش نشانی زمانی بوسیله نگرش تصادم رسیدندکه خلبان بوسیله سلامت فرود آمده بود.
درباره ی اینکه گفته میشه "who I want to be" از "Who I was " مهم تره...
راستش برای من"who I want to be" بر اساس "Who I was " ـه!
من اهداف بلندی داشتم. روحی داشتم که مجبور شدم مدتی روش سرپوش بذارم.
افکارم، اهدافم، من، همه در خودم خفه شدن. حتی هر چی که بهش فکر میکردم و
نمادش بود رو از در و دیوار اتاقم کندم و انداختم دور یا مخفی کردم...  چند بار، در چند مقطع...
ادامه مطلب

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

C Movie