نتایج جستجو برای عبارت :

آنچه ابرها می گویند

لبخند می زنند 

ابرها را دوست دارم 
چندی پیش 
 قدم زنان سنگ فرش های خیابان را زیر چتر ابرها ، شانه زدی 
و ابرها به تماشای تو نشستند
همه چیز را دَر گوشم گفتند ..
وَزش باد را دوست دارم 
بوی تن ات را می دزد
و من همه اش را یکجا 
زیر همان ابرها 
در آغوش می کشم ..
یکهو ( یک باره ) ..
باران بارید ..
نمی دانستم ، 
خداوند هم اشک می ریزد 
و ابر 
و باد 
و باران به من و تو لبخند می زنند .. !

" محمد نبهان ، 3 یانیر 2019 " 
به چشمان خشکم نگاه نکن!
اینها،
اشکشان را
به ابرها سپرده‌اند؛
بغض آسمان
قبل باران را دیده‌ای؟!
دیده‌ای چگونه جار میزند
عاشق است؟!
آن،
بغض من است!
یا که برگ خزان را،
هنگامی که میشکند،
در زیر پایت؟!
و گریه‌اش
که برایت گوش نواز است،
آن،
ناله‌های من است!
شب چه بیرحمانه
در بی‌همدمی عاشقان،
همدمشان است!
ای‌کاش که شب را نمیشناختم!
ماه می خواند، آسمان می داند و ابر می بارد. در میان ستارگان همهمه است. فریادی از ماه که سکوت را شکسته، سکوت آسمان که سنگین است و زجه ابرها که بی پایان کشیده می شوند. ماه انتظار تنهایی را می خواند، آسمان انتظار تنهایی را می کشد و ابرها انتظار رفته را می گریند.
کیستی؟
ماه در انحنای سکوت شب کوچه؟
آسمانی نشسته بر لب پنجره پرده کشیده؟
یا ابری در تاریکی اتاق چمبره زده؟
و اما پایان نمی دهم بدون تو، زمین. تو در انتظار چیستی؟ نمی دانی؟ ترسم از همین است. پر
از صبح تا به حال هوا صد مرتبه عوض شده. از پنجره آفیس بیرون را نگاه می‌کنم و ابرها را که با سرعت حرکت می‌کنند. همزمان موسیقی بی‌کلام توی هدفونم می‌شود آهنگ زمینه‌ی رقص ابرها. پرواز پرنده‌ها. تکان خوردن شاخه‌های درختان مقابل پنجره و تک و توک برگ خشکیده‌ی باقی‌مانده روی آن‌ها. آسمان آبی می‌شود. ابرها سفید. نور آفتاب می‌تابد روی ساختمان‌های سفید آن‌طرف پارک. لحظه‌ای بعد رگبار می‌شود. شیشه‌های پنجره‌ها خیس می‌شوند. بعد قطع می‌شود. ابر
#همسفر_ابرها
خودت را رهابگذار بدود میان گیسوانت نسیمدره هافریاد اسم زیبای تو  میان مخمل صخره هایندای جدا مانده از سالهای سبزه و گلخودت را رهافانوسی باش در رهگذار بیدریغ اردیبهشتپای بگذار بر این شهر خموشبگذر از بن بست تنهاییبخند و باز هم بخندکه از آستین تو باید خورشید را دید!
 
بی خیال هر آنچه می آید و می رودبازونت را بسپار به خیال یک درخت توتذهنت را پر از یاس های زرد شادشالت را بسپار به کبوتران قصهکنار یک صخره دمی آرام بگیربا خودت بردار،طعم
 سالهاست در معنی انتظار مانده ام . نمیدانم شما منتظر هستید یا من ! 
من ابرها را خیره به جایی دیدم که روزی آخرین قطره‌ی باران از آنجا عبور کرده بود و باران را ؛ هنگامی که با پای برهنه در جست و جوی ابرها آسمان را می گشت...
من ماه را وقتی دیدم که در انتظار شب ، بر پنهای صورت اشک می ریخت و شب ، هر روز نشانی ماه را از پرندگان می خواست..
ادامه مطلب
به چشمان خشکم نگاه نکن!
اینها،
اشکشان را
به ابرها سپرده‌اند؛
بغض آسمان
قبل باران را دیده‌ای؟!
دیده‌ای چگونه جار میزند
عاشق است؟!
آن،
بغض من است!
یا که برگ خزان را،
هنگامی که میشکند،
در زیر پایت؟!
و گریه‌اش
که برایت گوش نواز است،
آن،
ناله‌های من است!
شب چه بیرحمانه
در بی‌همدمی عاشقان،
همدمشان است!
ای‌کاش که شب را نمیشناختم!
شاعر: سینا جوادی
عکس از Ehud Neuhaus
خواهرزادم دیشب ازم پرسید ابرها چجوری درست میشن؟ اومدم براش توضیح بدم که خودش گفت «نه! نه! خودم یادم اومد. آب دریاها بخار میشه. میره بالا. هوا اگر سرد باشه دوباره بخارها قطره‌های ریز میشن و ابر میشه. بعد ابرها هم که به هم می‌خورن؛ رعد و برق درست میشه.» تایید و تشویقش کردم.
بعد پرسید: «خاله، آب چجوری درست شده؟» می‌دانستم پاسخم دور دارد اما چیز دیگری در ذهنم نبود. «ابرها که می‌بارن، آب درست میشه». دور را فهمیده بود و به‌ش برخورده بود که یعنی این
تنها جاییکه می توان بدون گردن درد، نیم ساعت تمام آسمان را خیره تماشا کرد، داخل سرویس است. از پشت پنجره تمیز، ابیش را نوشید و ابرها را نظاره کرد.
_____
اول گربه بود. گربه ای وحشی با دندان های ببر مانند. آواره هایش دراز تر شدند دندان هایش کوچکتر. اول آماده شکار بود، حالا خود شکار به نظر می رسید. ترسیده...
دوم مرگ بود. مرگ، شبیه کارخانه دود سازی بود. دود های دراز و وحشتناک تا بالای بالا می دویدند. ترسناک بود. یعنی گربه از آن ترسیده بود؟
سوم جمجمه بود. بز
صعود از پله های بلندی که انگار تا ابدیت ادامه داشت، بدون شک به اندازه ی صعود از پله های زندگی سخت بود. شکستگی عمیقی میانشان دیده می شد و همین شکستگی باعث شده بود تا پله های دیگر نیز چنان سست شوند که ترسِ فرو ریختنشان لحظه ای او را رها نکند... به شکستگی رسید و بدون فکر، قدم برداشت. چشمانش بسته بود و عصایش را می فشرد. بارِ بزرگی روی دوشش سنگینی می کرد. آماده بود تا حس آشنای سقوط به سراغش بیاید اما جای آن، قدم روی چیزی گذاشت. چشمانش را گشود و دستی را د
اوج ِدیشب همان قسمتی بود که رو به دریا نشسته بودم. کشتی‌های مقابلم نمیگذاشتند آخر دنیا را ببینم. آسمان ابری بود و من اینقدر شکل در آسمان پیدا کردم که آخرش فهمیدم چرا هنرمندها به تجربیات از این دست علاقه دارند. باد ملایمی که می‌وزید را روی تمام اجزا صورتم حس می‌کردم. دکوتا با فرید در مورد چیزی حرف می‌زد و من اینقدر به این مکالمه خندیدم که نمی‌توانستم نفس بکشم. تمام شب حرف نزدم. آرام بودم. به ابرها نگاه می‌کردم و به مکالمه‌ی بچه‌ها گوش می‌
استاد دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی: شعر مشیری به یکبار خواندن تمام زیبایی ها و رازهای خود را به خواننده می بخشد. سعدی هم زیبایی ها و هنرهای شعرش را در یک لحظه به خواننده عرضه می دارد. به نظر من مشیری به سعدی نزدیک است و این قلمرو پسند خواننده است.___استاد سیروس آموزگار: از فریدون پرسیدم "چرا 'زورق صبح'؟ این سوی ابرها نیز صبح است منتهی نوری در میان نیست. بهتر نبود به جای 'زورق صبح' می گفتی 'زورق نور'؟" . خیال می کردم هم اکنون در چهره ی وی حالت یک اشراق و مک
در هرجای حاشیه ایستاده باشم یا هرجای متن، فرقی نمی کند. فصل ها عوض می شوند.این را سایه روشن عبور ابرها برشیشه های نورگیر می گوید. برگ های گل های  گلدان های پنجره ها. این همه واژه، این همه اگرها و اما ها، واژه هایی از اعماق سال ها و قرن ها، واژه هایی کهن که تو عاشقشان هستی و من سرگردانشان. بی بضاعتی من، سکوت من، بهانه های من، بیهودگی های روز، هراس های شب، به قاعدگی های آدم ها، بی قاعدگی های من، روزگار پریشان خاطری ها، این همه ها! چه فرقی می کند. فص
در همین چند روز اخیر، سیل و طوفان وحشتناک در کشور عراق، خسارت هایی به همراه داشت و خبرگزاری ها درباره خسارت های ورود این سامانه به کشورمان هشدارهایی داده بودند.
همین روزها تصاویر مربوط به تخریب یک پل بر اثر طغیان رودخانه در کشور نیوزلند نیز توسط رسانه های کشورمان منتشر شده است.
بعد عده ای شایعه ساخته اند که سیل در ایران به خاطر بارورسازی ابرها رخ داده است! درست مثل ادعای تکراری وقوع زلزله بم و کرمانشاه و... به دلیل انجام آزمایشات هسته ای!
از
روزی باد خسته از جهانگردی در گوشه‌ای از دشت زیر سنگی پنهان شد تا دیگر ابرها ، خورشید ، باران و خدا او را نبینند با خودش حس کرد که دیگر دلش طاقت آوارگی و حیرانی و سرگردانی را ندارد اما نخواست حس غمگین اش را با کسی در میان بگذارد پس از آن ابرها حرکت نکردند درخت برقص درنیامد بال شاپرک نوازش نشد و دنیا پر شد از یک آرامش تکراری،،، همه به دنبال باد می‌کشتند و باد به دنبال خودش به دنبال خانه‌ای برای آرام بودن احساس پیری می کرد  روزها گذشت کم‌کم زیر
دختری هستم حدودا سی ساله، از خانواده متوسط و با ظاهر از نطر خودم متوسط و به لطف اطرافیان خوب، من حدود چهار ماهی هست که از یه رابطه فوق العاده پرچالش و شدید عاطفی بیرون اومدم، ارتباط دوستی نبود چون مطلقا اهلش نبودم، طرف مقابلم هم ظاهرا نبود، اختلاف فرهنگی و فکری شدیدی بین ما بود که هر روز فاصله ما رو بیشتر و بیشتر کرد و در نهایت جدا شدیم، بگذریم مساله من الان اون بنده خدا نیست. ارتباط ما چند ماهه که تموم شده.
نمیدونم چی شده که درست تو موقعیت
هنر روشی است برای حفظ تجربه ها با نمونه های زیبا و زودگذر بسیار و ما باید به حفاظت از این تجربه ها کمک کنیم.
روز شلوغی را در اردیبهشت ماه تصور کنید که به پارک رفته اید. به آسمان نگاه می کنید و تحت تاثیر زیبایی و ملاحت ابرها قرار می گیرید. زیبایی ابرهایی که به شکل دلپذیری از زندگی پرمشغله و تکراری روزمره ی ما فاصله دارند. وقتی به این زیبایی فکر می کنیم، برای چند لحظه از چیزهایی که ذهن مان را مشغول کرده است، رها می شویم. و در پهنه ی گسترده ی آسمان ق
فیلم ایرانی خانه ای کنار ابرها
فیلم خانه ای کنار ابرها در مورد جنگ و دفاع مقدس است.این فیلم در دهه ۶۰ میگذرد اما در مضمونی کمدی.در مورد دو رفیق است که هردو کلاهبردار هستند و برای کلاهبرداری با لباس جبهه به خانه رزمندگان و مادر شهیدان میروند.این دو رفیق به خانه مادر شهیدی میروند تا آنجا دزدی کنند اما با دیدن او تحت تاثیر قرار میگیرند و اتفاق های خنده داری میفتد که
سال تولید : 1393
محصول کشور : ایران
زبان : پارسی
کیفیت : 720p
مشخصات کلی
ژانر : اجتماعی
آدمی رو در نظر بگیرین که داره همزمان روی سه چهارتا پروژه نسبتا سنگین دانشگاهش کار میکنه و هی امتحان نیم ترمه که یکی یکی از سر میگذرونه و روزه و ماه رمضون و اینا هم مزید بر علت شده و حسابی رمقش رو کشیده. یعنی بعضی روزا که از خواب پا میشه میبینه حتی حال نداره دستش رو تکون بده، چه برسه به اینکه بلند بشه و دوباره فعالیت های روزانه اش رو از سر بگیره.
اینا رو با چاشنی استرس جنگ و اینکه حالا چی میشه و چه غلطی بکنیم، چه گلی به سر بگیریم و  همچنین یک دعوای
 حصرت صادق ع فرمود رسولخدا ص فرمود بترسید از دعای ستمدیده و مصلو،م زیرا که ان از ابرها و پرده های مانع از دعا بالا رود تا خدای عزوجل در ان بنگرد و فرماید آن را بالا برید تا برای او اجابت کنم و بپرهیزید از نفرین پدر که ان از شمشیر برنده تر است 
پتوی گرم ابرها تمام شهر را در آغوش کشیده. به دور دست‌ها که می‌نگرم، هیچ چیز نمی‌بینم، جز تودهٔ سیمابگونی که گویی تا بی‌نهایت ادامه دارد. یک‌جور عدم که دلم می‌خواهد در آن حل شوم و تمام این لاوجود را در آغوش بگیرم.
اما هرچه جلوتر می‌روم هستی بیشتر توی چشم و چالم فرو می‌رود. زمین، درختان، ماشین‌ها، دیوارها، آدم‌ها، آدم‌ها، آدم‌ها... و همهٔ ما محکومیم به بودن.
فردی مرکوری می‌خواند:
Carry on...
carry on...
as if nothing really matters
 و من به این فکر می‌کنم که دقیقا چه چیزی است که آنقدر مهم است که هنوز نگذاشته من از این اتفاق گذر کنم؟
و تمام لحظات خوبی را که با او می‌شناختم دوباره به یاد می‌آورم.
و از خودم می‌رسم که من دقیقا چه چیزی را به یاد آورده‌ام؟ آنچه که حقیقتا رخ داده است؟ یا ترکیبی از دریافت‌ها و احساسات خودم را؟
من فکر می‌کنم آنچه که از هر لحظه با ما می‌ماند، به وجود خودمان آغشته است: به آنچه که دریافت کرده‌ا
روزی پسر غمگین نزد درختی خوشحال رفت و گفت: من پول لازم دارم! درخت گفت: من پول ندارم ولی سیب دارم. اگر می خواهی می توانی تمام سیب های درخت را چیده و به بازار ببری و بفروشی تا پول بدست آوری. آن وقت پسر تمام سیب های درخت را چید و برای فروش برد. هنگامی که پسر بزرگ شد، تمام پولهایش را خرج کرد و به نزد درخت بازگشت و گفت می خواهم یک خانه بسازم ولی پول کافی ندارم که چوب تهیه کنم. درخت گفت: شاخه های درخت را قطع کن. آنها را ببر و خانه ای بساز. و آن پسر تمام شاخه
روزنه
پشت سایه ها پنهان می شوم.
در نهان گاهِ بودن...
این وصله ی ناجور چگونه به تنم چسبیده است؟ 
بالاخره آشتی می کنم
با چتر و گیاه و روزنه...
که زندگی شکافی است
به گل و مهر و کلمه...
راهی است تا برزخ
تا دایره ی جبروار زمین. 
****
ساعت ذهنم به عقب بر می گردد.
آدم های نخستین را می بینم که از شکاف
سرک می کشند به ناکجاآبادِ زمان
در تراکم ابرها غوطه می خورم.
و پشتِ روشنی
پنهان می شوم....
محبوبه باقری
هوار سوت گوش هایت از احتمال ورود سامانه بارشی به چشم خبر می‌دهند ، وقتی صدای سوت مخابره میشود ، اصوات ماورا رنج صوتی را میشنویم یا عصب های بدکاره شورش کرده اند ؟ 
صدای ترک خوردن آسمان به گوشم میپیچد ، از اشک های نفرین شده آنهایی که به حقشان نرسیده اند فرار کنم .
غافلگیر میشوم با سرمای هر قطره ، شروع به تصرف خشکی های صورتم میکنند ؛ خجالت میکشم چرا که خجالت میکشم از دیدنت آسمان ، ملالت بار نیست خیس بشوم خیس هم بشوم بازهم زنده ام .
آسمان ، از او بپ
هوار سوت گوش هایت از احتمال ورود سامانه بارشی به چشم خبر می‌دهند ، وقتی صدای سوت مخابره میشود ، اصوات ماورا رنج صوتی را میشنویم یا عصب های بدکاره شورش کرده اند ؟ 
صدای ترک خوردن آسمان به گوشم میپیچد ، از اشک های نفرین شده آنهایی که به حقشان نرسیده اند فرار کنم .
غافلگیر میشوم با سرمای هر قطره ، شروع به تصرف خشکی های صورتم میکنند ؛ خجالت میکشم چرا که خجالت میکشم از دیدنت آسمان ، ملالت بار نیست خیس بشوم خیس هم بشوم بازهم زنده ام .
آسمان ، از او بپ
فرزند ایشان نقل می کنند:
« شب اول ماه شوال بود و ما در مزرعه نخودک در خارج از شهر مشهد ساکن بودیم.

پدرم فرمودند: تا به بالای بام بروم و استهلال کنم. چون ابر، دامن افق مغرب
را پوشانده بود، چیزی ندیدم و فرود آمدم و گفتم: رؤیت هلال با این ابرها هرگز
ممکن نیست.
با عتاب فرمودند:
« بی عرضه چرا فرمان ندادی که ابرها کنار روند؟ »
گفتم: پدرجان من کی ام که به ابر دستور دهم؟
فرمودند:
« بازگرد و با انگشت سبابه اشاره کن که ابر
چیزی که سرنوشت انسان را می‌سازد، استعدادهایش نیست، انتخابهایش است.
برای زیبا زندگی نکردن، کوتاهی عمر را بهانه نکن. عمر کوتاه نیست، ما کوتاهی می‌کنیم ...
هنگامی که کسی آگاهانه تو را نمی‌فهمد، خودت را برای توجیه او خسته نکن!
بر آنچه گذشت، آنچه شکست، آنچه نشد، و آنچه ریخت... حسرت نخور...
در زندگی اگر تلخی نبود، شیرینی معنایی نداشت.
موانع، آن چیزهای وحشتناکی هستند که وقتی چشم‌مان را از روی هدف برمی‌داریم، به نظرمان می‌رسند...
‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌
چطور ماه در افق بزرگتر است؟


همشهری آنلاین:
هنگامی که ماه در نزدیک افق قرار می‌گیرد، بزرگتر به نظر می‌رسد

شاید فکر کنید که جو زمین، ماه را بزرگتر نشان می‌دهد. اما نه اینطور نیست، مغز شماست که ماه را بزرگتر می‌بیند.
ذهن اعتقاد دارد که اشیایی که در افق قرار دارند نسبت به چیزهای بالای
سر ما در فاصله دورتری قرار دارند. چرا؟ چون ما عادت داریم که ابرها را چند
کیلومتر بالای سرمان ببینیم، اما ابرها در افق ممکن است صده
غصه می‌سوزد مرا، باران ببار کوچه می‌خواند تو را، باران ببار 
 ابرها را دانه دانه جمع کن
بر زمین دامن گشا، باران ببار 
 خاک اینجا تشنه دلتنگی است
آسمان را کن رها، باران ببار 
 باغبان از کوچه باغان رفته است
ابر را جاری نما، باران ببار

+پشت پنجره نشسته ام و باران می بارد
ناودانی چشمانم سرازیر شده است
من در مسیر میهمانی راه را گم کرده ام
در آخر شعبانم اما ماه را گم کرده ام
یک آه گاهی راه را وا می کند افسوس من
در سینه ی آلوده حتی آه را گم کرده ام
پیغمبرم را در خودم در قعر چاه انداختم
حالا پشیمانم ولی آن چاه را گم کرده ام
آنقدر بعد از توبه ام در خواب غفلت رفته ام
حتی همان بیداریِ گهگاه را گم کرده ام
این لحظه های ناب مثل ابرها در حرکت اند
من عمر را، این فرصت کوتاه را گم کرده ام
راهی به جز گریه نبود از روزه تا روضه ولی
بی اشک و غم! هم راه و هم همراه را
من در مسیر میهمانی راه را گم کرده ام
در آخر شعبانم اما ماه را گم کرده ام
یک آه گاهی راه را وا می کند افسوس من
در سینه ی آلوده حتی آه را گم کرده ام
پیغمبرم را در خودم در قعر چاه انداختم
حالا پشیمانم ولی آن چاه را گم کرده ام
آنقدر بعد از توبه ام در خواب غفلت رفته ام
حتی همان بیداریِ گهگاه را گم کرده ام
این لحظه های ناب مثل ابرها در حرکت اند
من عمر را، این فرصت کوتاه را گم کرده ام
راهی به جز گریه نبود از روزه تا روضه ولی
بی اشک و غم! هم راه و هم همراه را
عاشق روزهای اسفندم، اسفندی که صبحاش مه‌گرفته‌ست و صدای مرغ‌های دریایی از روی رودخونه‌ شنیده می‌شه، ظهرهاش گرمای مطبوعی داره و بعدظهراش با طنازی ابرها همراهه. کاش حال دل ملت اونقدری خوش باشه که از دیدن این زیبایی‌ها لذت ببرن.
من در مسیر میهمانی راه را گم کرده ام
در آخر شعبانم اما ماه را گم کرده ام
یک آه گاهی راه را وا می کند افسوس من
در سینه ی آلوده حتی آه را گم کرده ام
پیغمبرم را در خودم در قعر چاه انداختم
حالا پشیمانم ولی آن چاه را گم کرده ام
آنقدر توبه کردم و در خواب غفلت گم شدم
حتی همان بیداریِ گهگاه را گم کرده ام
این لحظه های ناب مثل ابرها در حرکت اند
من عمر را، این فرصت کوتاه را گم کرده ام
راهی به جز گریه نبود از روزه تا روضه ولی
من کورم و هم راه و هم همراه را گم کرد
چه زود گذشتند شبهایی که برای خوابوندنت باید گاهی حتی تا یک ساعت کنارت می موندم و دذ آغوشم نگهت می داشتم، برای خسته نشدنم و بهره بردن بیشتر هردومون نذر سوره قدر و صلوات حضرت زهرا و... میذاشتم، چقدر دوست داشتم کل قرآن رو در گوشت بخونم...
فرصت ها مثل ابرها در گذر هستند
برای منی که عجیب و غریب های دردناک زیادی رو تجربه کردم از مادری، تو یک آیه ی مصوری، که فرستاده ی بی واسطه ی خدا می دانمت...
شاسوسا بودمکنار همان عمارت مخروب، زیر آسمان شگفت انگیز کویرتنهای تنهاتنها صدای وبلن‌سل در فضا پخش بود، قطعه‌ی Empty Skyو مه عمیق، انگار که تمام ابرهای دنیا به زمین آمده بودند
ارغوان ابتهاج می‌خوانم و منتظر 
منتظر تو که از میان ابرها پیدا شوی
ای تاریکی به دادم برس با نوش
ستارگان در آغوش اسمان بی هوش
تاریکی درون بیرونم سرخوش
ابرها لفافی بروی اسمان
خندهای بی حدم سرپوش
ماه دورن ناکجا اباد
دلم بیرون از هر خوش
ازار صدای مردم در سرای شباهنگام
کر کننده ی سکوت در قلب ناخوش
بوی عطر نفس های درخت سماق
مشام غم احساسم نگشت پوچ
سربه بالا رو به پایین است ولی
بازی گیجانه ی دنیا شد پوچ
ّبغض بی سر حدات دنیایم ولی
پیر دلی در اوج جوانی مهارتی شد پوچ
یاوگویان درد بی پایانیم ولی
تو بگو به من زندگی نشد
کاش میشد وقتی به دنیا میومدی یه فرم بهت میدادن میگفتن دو تا خواسته بگو. خب قطعا من میگفتم تولد در یکی از کشور های اسکاندیناوی اونوقت میتونستم وقتی بعد از ظهر برمیگردم خونه با این حال که آسمون پر از ابرهای سیاه هست و خورشید پشت این ابرها کاملا مخفیه کلید مینداختم و وارد خونه میشدم  در حالی که هیچکس خونه نیستپ.ن 1: این اتفاق سالی یکی دوبار میفته و هر بار که مواجه میشم باهاش قند تو دلم آب میشه
پ.ن 2: هنوز به خواسته دوم فکر نکردم
گنجشکی با عجله و با تمام توان به آتش نزدیک می شد و بر می گشت! 
پرسیدند: چه می کنی؟ 
پاسخ داد: دراین نزدیکی چشمه آبی هست
و من مرتب نوک خود را پر از آب می کنم و آن را روی آتش می ریزم.
گفتند: حجم آتش در مقایسه با آبی که تو می آوری بسیار زیاد است و این آب فایده ای ندارد .
گفت: شاید نتوانم آتش را خاموش کنم ؛
اما آن هنگام که وجدانم می پرسد :
زمانی که دوستت در آتش می سوخت تو چه کردی؟ 
پاسخ دهم: 
هر آنچه از من بر می آمد!
پس نتیجه می گیریم هر آنچه در توانمان هست ک
فتوکلیپ مینیمال: «شاه‌ماهیِ‌سرخِ‌کوچولوی برکه» از داوود خانی‌خلیفه‌محله
مرد، بر سنگ درشت خزه‌پوش زودشکن لب برکه نشسته و خیره است به‌ ابرها و آسمانی که برآب نقش بسته و شاه‌ماهیِ‌سرخِ‌کوچولوای که درآن پی‌درپی، دُم‌و‌سر می‌جنبانَد و واپس می‌خزد و گاهی تیز، بالا می‌آید و طاق برکه را می‌شکانَد و‌آسمانِ آب را می‌آشوبد و بی‌درنگ، ‌کف برکه می‌روَد و ابرها و آسمان برآب، باز، شکل تازه‌ای می‌گیرد.
مرد، برای لحظه‌ای نگاهش را از ماهی
در قانون جذب عشق می آموزیم از این موهبت زندگی که همه جور آدمی در دور و بر خود می یابیم می توانیم بهره ببریم و در میان این آدم ها آنچه دوست داریم برگزینیم و از آنچه دوست نداریم روی برگردانیم. قانون جذب به شکل کاملا شگفت انگیزی برای ازدواج تاثیرگذار است.
از موهبت زندگی این است که همه جور آدمی را دور و برتان قرار داده، بنابراین می‌توانید در آن آدم‌ها آنچه دوست دارید را انتخاب کنید و از آنچه دوست ندارید روی برگردانید. قرار نیست برای خصوصیاتی که د
در قانون جذب عشق می آموزیم از این موهبت زندگی که همه جور آدمی در دور و بر خود می یابیم می توانیم بهره ببریم و در میان این آدم ها آنچه دوست داریم برگزینیم و از آنچه دوست نداریم روی برگردانیم. قانون جذب به شکل کاملا شگفت انگیزی برای ازدواج تاثیرگذار است.
از موهبت زندگی این است که همه جور آدمی را دور و برتان قرار داده، بنابراین می‌توانید در آن آدم‌ها آنچه دوست دارید را انتخاب کنید و از آنچه دوست ندارید روی برگردانید. قرار نیست برای خصوصیاتی که د
در قانون جذب عشق می آموزیم از این موهبت زندگی که همه جور آدمی در دور و بر خود می یابیم می توانیم بهره ببریم و در میان این آدم ها آنچه دوست داریم برگزینیم و از آنچه دوست نداریم روی برگردانیم. قانون جذب به شکل کاملا شگفت انگیزی برای ازدواج تاثیرگذار است.
از موهبت زندگی این است که همه جور آدمی را دور و برتان قرار داده، بنابراین می‌توانید در آن آدم‌ها آنچه دوست دارید را انتخاب کنید و از آنچه دوست ندارید روی برگردانید. قرار نیست برای خصوصیاتی که د
در قانون جذب عشق می آموزیم از این موهبت زندگی که همه جور آدمی در دور و بر خود می یابیم می توانیم بهره ببریم و در میان این آدم ها آنچه دوست داریم برگزینیم و از آنچه دوست نداریم روی برگردانیم. قانون جذب به شکل کاملا شگفت انگیزی برای ازدواج تاثیرگذار است.
از موهبت زندگی این است که همه جور آدمی را دور و برتان قرار داده، بنابراین می‌توانید در آن آدم‌ها آنچه دوست دارید را انتخاب کنید و از آنچه دوست ندارید روی برگردانید. قرار نیست برای خصوصیاتی که د
در قانون جذب عشق می آموزیم از این موهبت زندگی که همه جور آدمی در دور و بر خود می یابیم می توانیم بهره ببریم و در میان این آدم ها آنچه دوست داریم برگزینیم و از آنچه دوست نداریم روی برگردانیم. قانون جذب به شکل کاملا شگفت انگیزی برای ازدواج تاثیرگذار است.
از موهبت زندگی این است که همه جور آدمی را دور و برتان قرار داده، بنابراین می‌توانید در آن آدم‌ها آنچه دوست دارید را انتخاب کنید و از آنچه دوست ندارید روی برگردانید. قرار نیست برای خصوصیاتی که د
در قانون جذب عشق می آموزیم از این موهبت زندگی که همه جور آدمی در دور و بر خود می یابیم می توانیم بهره ببریم و در میان این آدم ها آنچه دوست داریم برگزینیم و از آنچه دوست نداریم روی برگردانیم. قانون جذب به شکل کاملا شگفت انگیزی برای ازدواج تاثیرگذار است.
از موهبت زندگی این است که همه جور آدمی را دور و برتان قرار داده، بنابراین می‌توانید در آن آدم‌ها آنچه دوست دارید را انتخاب کنید و از آنچه دوست ندارید روی برگردانید. قرار نیست برای خصوصیاتی که د
در قانون جذب عشق می آموزیم از این موهبت زندگی که همه جور آدمی در دور و بر خود می یابیم می توانیم بهره ببریم و در میان این آدم ها آنچه دوست داریم برگزینیم و از آنچه دوست نداریم روی برگردانیم. قانون جذب به شکل کاملا شگفت انگیزی برای ازدواج تاثیرگذار است.
از موهبت زندگی این است که همه جور آدمی را دور و برتان قرار داده، بنابراین می‌توانید در آن آدم‌ها آنچه دوست دارید را انتخاب کنید و از آنچه دوست ندارید روی برگردانید. قرار نیست برای خصوصیاتی که د
در قانون جذب عشق می آموزیم از این موهبت زندگی که همه جور آدمی در دور و بر خود می یابیم می توانیم بهره ببریم و در میان این آدم ها آنچه دوست داریم برگزینیم و از آنچه دوست نداریم روی برگردانیم. قانون جذب به شکل کاملا شگفت انگیزی برای ازدواج تاثیرگذار است.
از موهبت زندگی این است که همه جور آدمی را دور و برتان قرار داده، بنابراین می‌توانید در آن آدم‌ها آنچه دوست دارید را انتخاب کنید و از آنچه دوست ندارید روی برگردانید. قرار نیست برای خصوصیاتی که د
در قانون جذب عشق می آموزیم از این موهبت زندگی که همه جور آدمی در دور و بر خود می یابیم می توانیم بهره ببریم و در میان این آدم ها آنچه دوست داریم برگزینیم و از آنچه دوست نداریم روی برگردانیم. قانون جذب به شکل کاملا شگفت انگیزی برای ازدواج تاثیرگذار است.
از موهبت زندگی این است که همه جور آدمی را دور و برتان قرار داده، بنابراین می‌توانید در آن آدم‌ها آنچه دوست دارید را انتخاب کنید و از آنچه دوست ندارید روی برگردانید. قرار نیست برای خصوصیاتی که د
در قانون جذب عشق می آموزیم از این موهبت زندگی که همه جور آدمی در دور و بر خود می یابیم می توانیم بهره ببریم و در میان این آدم ها آنچه دوست داریم برگزینیم و از آنچه دوست نداریم روی برگردانیم. قانون جذب به شکل کاملا شگفت انگیزی برای ازدواج تاثیرگذار است.
از موهبت زندگی این است که همه جور آدمی را دور و برتان قرار داده، بنابراین می‌توانید در آن آدم‌ها آنچه دوست دارید را انتخاب کنید و از آنچه دوست ندارید روی برگردانید. قرار نیست برای خصوصیاتی که د
در قانون جذب عشق می آموزیم از این موهبت زندگی که همه جور آدمی در دور و بر خود می یابیم می توانیم بهره ببریم و در میان این آدم ها آنچه دوست داریم برگزینیم و از آنچه دوست نداریم روی برگردانیم. قانون جذب به شکل کاملا شگفت انگیزی برای ازدواج تاثیرگذار است.
از موهبت زندگی این است که همه جور آدمی را دور و برتان قرار داده، بنابراین می‌توانید در آن آدم‌ها آنچه دوست دارید را انتخاب کنید و از آنچه دوست ندارید روی برگردانید. قرار نیست برای خصوصیاتی که د
این دو بیت زیبا از خواجه نصیرالدین طوسی است:
افسوس که آنچه برده ام باختنی است..
بشناخته ها تمام نشناختنی است…
برداشته ام هر آنچه باید بگذاشت…
بگذاشته ام هر آنچه برداشتنی است…
چه زیبا ترسیم کرده است «یوم الحسره» را. و چه زیبا تصویر کرده است آنچه هدف و غایت زندگی است.
دنیا و مافیها نیست جز «لعب و لهو». متاع دنیا بگذاشتنی است و معرفت و خداشناسی برداشتنی!
طاعت آن نیست که بر خاک نهی پیشانی صدق پیش آر که اخلاص به پیشانی نیست
سعدی
امام رضا علیه السلام نیز فرموده است:
خوشا به حال کسی که خالص گرداند عبادت را و دعا را از برای خدا و دل او مشغول نگردد به آنچه دو چشم او می بیند و یاد خدا را فراموش نکند، به واسطه آنچه گوش های او می شنود و دل او محزون نگردد، به سبب آنچه خدا به دیگری عطا فرموده است.
قلب روی اندود؛ نستانند در بازار حشر خالصی باید که از آتش برون آید سلیم
پیام متن:
مقدار عبادت مهم است، ولی مهم تر ا
«٢٩»قُلْ‌ إِنْ‌ تُخْفُوا ما فِی صُدُورِکُمْ‌ أَوْ تُبْدُوهُ‌ یَعْلَمْهُ‌ اللّهُ‌ وَ یَعْلَمُ‌ ما فِی السَّماواتِ‌ وَ ما فِی الْأَرْضِ‌ وَ اللّهُ‌ عَلى‌ کُلِّ‌ شَیْ‌ءٍ قَدِیرٌ بگو:اگر آنچه در سینه‌ها دارید پنهان سازید یا آشکارش نمایید،خداوند آن را مى‌داند و(نیز)آنچه را در آسمان‌ها و آنچه را در زمین است مى‌داند و خدا بر هر چیز تواناست. نکته‌ها: آمدن این آیه به دنبال آیه‌ى تقیّه،شاید اشاره به این باشد که مبادا به اسم تقیّه،با
وقتی ما گزارش های مربوط به یک حادثه ای مانند هفت تیر سال 1360 را ملاحظه کنیم، آنچه روزهای اول در اخبار درج شده در مطبوعات آمده، با آنچه طی روزهای بعد می شنویم، و همین طور آنچه بعدها افراد باقی مانده گزارش کرده اند، و یا روایات رسمی حکومت از این حادثه، و نیز آنچه در سالگرد آن حادثه طی سالهای بعد گزارش می شود، همه اینها، گرچه در گزارش اصل این که این واقعه رخ داده شریک هستند، اما روایت آنها تفاوت هایی دارد که می توان بر اساس شاخص هایی زمان آنها را ت
بدان اى انسان، که دنیا، آرام گرفته ساکن در خود را مى‏‌کوچانَد و شادمانِ آسوده خاطر را دردمند مى‏‌سازد.آنچه ازدنیا پشت کرده و رفته است، باز نمى‏‌گردد و آنچه هم مى‏‌آید، معلوم نیست تا از آن حذر توان کرد. آرزوهایش دروغ و آمالش پوچ است.
 
مولا
هرچند خنده بر لب عالم می آورندباران و برف با خودشان غم می آورندمن دوست دارم این غم باران و برف رازیرا تو را دوباره به یادم می آورندباران چکامه ای ست که در وصف عاشقانخورشید و ابر و باد فراهم می آورندهر سال ابرها شب یلدا سبد، سبداز باغ آسمان گل مریم می آورنداما دریغ از آن همه پروانه ی سپیدبا خود بهشت را به جهنم می آورندگل ها اگرچه چشم نوازند و بی رقیبپهلوی برگ های خزان کم می آورندامسال دست پنجره از برف خالی استامسال درد پشت سر هم می آورندسیدابو
به تو که فکر می کردم جهان به هم می ریخت منطق وجود نداشت و مردم آدمک هایی بودند در حال حرکت، جاده ها ساخته شده بودند تا مرا به تو برسانند، ابرها انتظار می کشیدند در لحظه ی موعود ببارند، دست ها و سازها تلاش می کردند احساسم را بنوازند، پاهایم می دویدند برای وصالت، چشم هایم می چرخیدند دنیا را، برای تماشا کردنت و دست هایم... دست هایم و آغوش تو... همه چیز به کنار فقط آغوش تو.
دیشب در نوک بام خانه روبرویی باز سر و کله ستاره ام پیدا شد.عیالو صدا زدم تا اونو ببینه وقتی اومد زد زیر خنده و گفت :اون انعکاس لامپ تو حیاطه!!!
من
گفتم بابا ستاره بود بخدا من فرق لامپ و ستاره رو می فهمم و خلاصه زیر بار نرفت..اونقدر سرمو این ور و ان ور چرخوندم که ستاره خانوم یافت شد و دوباره عیال صدا زدم و بلاخره چشمش ب جمال ستاره خانوم روشن شد!!!
دوتابی باهم محو ستاره شدیم..هرازگاهی ابرها از روی ستاره رد می شد و ناپدید می شد ولی بعد از عبور ابر دوبار
زندگی، تلخ نشد،
تلخ، زندگی شد!
هیچش آن،
طعم خوش عشق را مزه نکرد.
و هیچش کس،
بدون غم،
بر دریای بی آرامش عشق،
آرام نگرفت!
شاید سالهای بعد،
انتظار خود را بکشد!
و روزی سرانجام این گاهی تمام شود،
«گاه فکر دوست داشتنم»!
و پایان،
شایدش نویسنده،
از شبها متنفر شود.
ابرها بمیرند،
ماه زنده شود
و سرانجام،
دهل صبح سعدی،
بکوبد نوبتش،
و شب تنهایی،
پایانش را بیدار کند!
ابرها ب آسمون تکیه میکنن 
درختا ب زمین
و انسانها ب مهربونی همدیگه 
گاهی وقتا دلگرمی ی انسان چنان معجزه میکنه که
انگار خدا رو زمین کنار توست
جاودان باد،سایه کسانی که شادی رو علتن نه شریک
و غم رو شریکن نه دلیل
پس یاد بگیریم
در شادی علت باشیم نه شریک
در غم ها شریک باشیم نه علت
 از شیب جاده های ییلاق نفس نفس زنان عبور می کنم.از کنار خانه ها و رنگ ها. زن ها لا به لای خاطرات من چادر شب می بافند. تیرک های چوبی را در میدان برپا کرده اند و رنگ ها و نخ ها و پشم ها می روند و می آیند، در آمد و شد کودکان و گاوها و مه و تماشاگرانی که ما هستیم از پنجره های بلندترین ساختمان میدان. درخت ها در مه .مردانی که هزار بار می روند و می آیند و حرف می زنند.رد آنان را می گیریم و از هم نامشان را می پرسیم. از صبح بوی دود است و نان و انتظار آفتاب.شب سوسو
نشستن روی نیمکت فلزی ایستگاه اتوبوس یک معنی بیشتر ندارد:منتظری.منتظر رسیدن اتوبوس،منتظر آمدنِ دیگری.
امروز من هم وقتی منتظر بودم،وقتی روی یکی از آن نیمکت های سرد،رو به روی تیر چراغ برق نشسته بودم،حواسم کمی بیشتر جمع دنیا شد.انتظار حواس آدمی را جمع می کند!
امروز پرنده ای دیدم که شبیه به دیگر پرنده های دایره ی شناختی ام نبود.سعی کردم سر و شکلش را با چیزهایی که پیش تر خوانده بودم تطبیق دهم تا بلکه به نامی برسم.پرنده روی تیر چراغ برق فرود آمده بو
نشستن روی نیمکت فلزی ایستگاه اتوبوس یک معنی بیشتر ندارد:منتظری.منتظر رسیدن اتوبوس،منتظر آمدنِ دیگری.
امروز من هم وقتی منتظر بودم،وقتی روی یکی از آن نیمکت های سرد،رو به روی تیر چراغ برق نشسته بودم،حواسم کمی بیشتر جمع دنیا شد.انتظار حواس آدمی را جمع می کند!
امروز پرنده ای دیدم که شبیه به دیگر پرنده های دایره ی شناختی ام نبود.سعی کردم سر و شکلش را با چیزهایی که پیش تر خوانده بودم تطبیق دهم تا بلکه به نامی برسم.پرنده روی تیر چراغ برق فرود آمده بو
اثرات مشهد دیروز رسما تو تنمه 
همکارم میگه چیه؟ چی شده؟ میگم برای چی؟
میگه ناراحتی 
میگم آره خلقم پایینه 
 
 
 
 
 
 
 
همکار نگهبان رو میگم ندیدمش
میگه کی ؟ خانمم؟
میگم آره 
میگه صبح بوده
.....
 
 
میام سمت ماشین و با خودم میگم پسره رو ابراست 
با چه ذوقی میگه خانمم
میگم الهی همیشه خوب باشن الهی همیشه رو ابرها باشن 
 
من اما 
حالا موندم که کجا برم؟ وقتی امامم هم قبولم نمی کنه 
هنوز هم!
چیه این استقلال که این‌قدر کلیشه‌ای و قوی می‌خوامش؟ چندسال باید صبر کنم برای داشتنش؟ چند تومن باید پول جمع کنم؟ چه‌قدر باید کار کنم؟ تا کجا باید برنامه‌ریزیش کنم؟ تا کی باید تصورش کنم؟
توی آینه به خودم خیره می‌شم و می‌گم «ترسویی. اگر نبودی خوراکش فقط یک کنکور نسبتا بد بود. رتبه دورقمی چه کمکی بهت کرد که این‌قدر براش حرص زدی؟!»
و نهایتا چی‌کار از دستمون برمیاد؟ توی آینه به خودمون لبخند می‌زنیم!! :)
 
پ.ن: من برای امشب عکسی ندارم!
و این آخرین فرصت برای رویا دیدن است ... چقدر دوست دارم امشب در آغوش رویاها گم شوم ... و به بیکرانه دریاها سفر کنم و روی ابرها قدم بزنم ... ماه را بغل کنم و عطر مهتاب را نفس بکشم ... به پروانه ها زل بزنم و از روی رنگین کمان سر بخورم ... و آنگاه به چشمک ستاره ها زل بزنم ... در اقیانوس عشق غوطه ور شوم و تمام احساسات وجودم به جز دوست داشتن را دور بریزم ... و هیچ عضوی به جز چشم برای زل زدن نداشته باشم ... در خلا عشق بمانم و هیچ چیز لمس نکنم ... چه رویاهای قشنگی هستند
خبری نیست 
ماه معمولی نیست ...خبری هست
ابری نیست بادی نیست
یادی هست آسمان نزدیکتر نشسته است
ناخنی روی سطح ابرهای حاجب آسمان می شود کشید با سر پنجه دعا
راه دور است ....
من دورم
آسمان دور است؟ 
نمی دانم 
هم خبری هست هم خبری نیست....ناخنی روی سطح ابرها می شود انداخت با سر پنجه دعا..گریه هم می شود کرد
ابری نیست بادی نیست
آسمان خاطر خواه منست
امیر مومنان فرمودند:آنچه را که مردگان دیدند اگر شما می دیدید، ناشکیبا بودید و می ترسیدید، و سخن حق رامی شنیدید و فرمان می بردید.ولی آنچه آنها مشاهده کردند بر شما پوشیده است، و نزدیک است که پرده ها فروافتد. (مرگ به سراغ شما آید و پشت پرده غیب را مشاهده کنید) #نهج‌البلاغه #خطبه20
جنگل ابر ملاقات زمین و آسمان | جنگل ابر شاهرود یکی از معروف ترین و زیباترین جاذبه های طبیعی ایران به شمار می رود و برای اقیانوسی از ابر که در زمان های مختلف سال، آن را در بر می گیرد، شهرت زیادی پیدا کرده است.جنگل ابر شاهرود قسمتی از قدیمی ترین جنگل های هیرکانی است و گونه های نادر و منحصر به فرد گیاهی و جانوری را در خود جای داده است و با مناظر خارق العاده خود، هر ساله گردشگران و طبیعت گردان زیادی را به سوی خود می کشاند.
اجاره سوئیت در جنگل ابر
091144
جنگل ابر ملاقات زمین و آسمان | جنگل ابر شاهرود یکی از معروف ترین و زیباترین جاذبه های طبیعی ایران به شمار می رود و برای اقیانوسی از ابر که در زمان های مختلف سال، آن را در بر می گیرد، شهرت زیادی پیدا کرده است.
اجاره سوئیت در جنگل ابر
09114481870جنگل ابر شاهرود قسمتی از قدیمی ترین جنگل های هیرکانی است و گونه های نادر و منحصر به فرد گیاهی و جانوری را در خود جای داده است و با مناظر خارق العاده خود، هر ساله گردشگران و طبیعت گردان زیادی را به سوی خود می کشا
صبح،یک جور خوبی هوا خوب بود.
از طلوع آفتاب گذشته بود اما،گنجشک ها درست شبیه به دقیقه های پیش از طلوع آفتاب،غوغا می کردند و در هیاهو بودند.
آسمان،ابری-آفتابی بود و تا ابرها کنار می رفتند،آسمان تمامیتِ آبی خود را به نمایش می گذاشت.از آن آبی های پررنگ و پاک.
حس می کردی،انگار بهار فقط دو کوچه با خانه تان فاصله دارد.
حالا ساعت حوالی 15 است و دارد برف می بارد ... 
دلت برایش تنگ شده بود ؟ بنظر میاد مدت زیادی منتظرش بودی. دشت رو به درخت زمزمه می‌کنه : آره مدت زیادی ! چشم‌هاشو می‌بنده ، قطره‌اشکی توی رودخونه خشک میافته و در‌حالیکه بغضشو قورت می‌ده ، می‌گه : صدای قدم‌هاشو می‌شنوی ؟ می‌تونم‌ بوی تازگیشو احساس کنم . تعدادی از شکوفه‌های صورتی رنگ درخت در هوا به حرکت در می‌آیند و از شاخه جدا می‌شن ، درخت اخم‌کنان به جلو خم می‌شه تا اونا رو بگیره اما اونها رو زمین میافتند ، " او ، دختر بچه‌های کوچکم رو
فردی که رویکردی کاسبکارانه دارد، وقتی قرار باشد ببخشد و در مقابل نستاند، حس می‌کند فریب‌ خورده و مغبون شده است. ولی برای انسان رشدیافته‌ی «مولد» بخشش نشانه‌ی قدرت، ثروت و وفور است. فرد با عمل بخشش، زنده بودن خویش را به بیان می‌آورد و آن را تقویت می‌کند. 
 
«انسانی که می‌بخشد، چیزی را در انسانی دیگر می‌آفریند و آنچه بدین ترتیب آفریده شده، دوباره به سوی خودش بازمی‌گردد؛ فرد در بخشش حقیقی، نمی‌تواند آنچه را که به او بخشیده می‌شود نپذیرد
«٦٦»ها أَنْتُمْ‌ هؤُلاءِ حاجَجْتُمْ‌ فِیما لَکُمْ‌ بِهِ‌ عِلْمٌ‌ فَلِمَ‌ تُحَاجُّونَ‌ فِیما لَیْسَ‌ لَکُمْ‌ بِهِ‌ عِلْمٌ‌ وَ اللّهُ‌ یَعْلَمُ‌ وَ أَنْتُمْ‌ لا تَعْلَمُونَ‌ هان!(اى اهل کتاب!)شما همانان هستید که درباره(حضرت عیسى و)آنچه بدان علم داشتید محاجّه و نزاع کردید،پس چرا درباره(ابراهیم و)آنچه بدان علم ندارید نزاع مى‌کنید؟در حالى که خداوند مى‌داند و شما نمى‌دانید. نکته‌ها: این آیه تذکّر و هشدارى است به اهل کتاب،که شما
یکی از عادت های نهادینه شده در وجودم که این روزها متوجه اش شدم، رویاپردازی هست!
قبلا هم میدونستم آدمِ رویایی هستم و اگر به موضوعی فکر کنم، به طور نان استاپ تمامِ احتمالاتِ ممکن رو تصور میکنم!
این روزها دست رویابافم رو کوتاه کردم از ذهنم!سعی میکنم بیشتر در حال و واقعیت زندگی کنم تا در رویا!
کمی سخت هست راه رفتن روی زمینِ سفت بجای راه رفتن روی ابرها، رخ به رخ مواجهه شدن با واقعیت بجای همزیستی مسالمت آمیز با رویا، اما فکر میکنم یکی از ویژگی های م
خداوند آرامشی عطا فرما تا بپذیرم، آنچه را که نمی توانم تغییر دهم شهامتی عطا فرما تا تغییر دهم، آنچه را که میتوانمو دانشی عطا فرما تا تفاوت این دو را بدانم پروردگارا مرا فهم ده تا متوقع نباشم، دنیا و مردم آن مطابق میل من رفتار کنند آمین ؛)
کاش همین الان کسی صدایم بزند.بیدار شوم و ببینم تمام آنچه از رنج تو دیدم خواب بود .
کاش کسی همین الان بیاید،کسی که از همه ی آدم های دنیا قوی تر است و به تو آنچه را که لایقش هستی ببخشد.
این ها که نمی شود اما کاش حداقل هر چه زودتر برویم به ۱۰سال بعد و ببینم تو خودت یک تنه حقت را گرفته ای .
تو همیشه عزیزترینی برای من . 
منقول است که حضرت امیرالمومنین علی علیه السّلام فرموده اند: «العِلمُ نُقطةٌ کَثّرَها الجاهلون؛ علم، تنها یک نقطه است که جاهلان آن را زیاد و تکثیر کرده‌اند».پ‌ن۱: در روایت دیگری از حضرت علی علیه السلام نقل شده است: تمام آنچه در «قرآن» است، در «سوره حمد» است، و آنچه در «سوره حمد» است، در «بسم الله الرحمن الرحیم» است، و آنچه در «بسم الله الرحمن الرحیم» است، در «باء بسم الله» است و آنچه در «باء بسم الله» است در «نقطه‌ی باء» است و «من نقطه زیر
نوشته بودم: «... و فراموش می‌شی؛ همانطور که ابرها و برگ‌ها.» نوشته بودم: «من از هنگام تولد تاکنون سقوطی بی‌پایان کرده‌ام. من به درون خویشتن سقوط می‌کنم بی‌آنکه به ته برسم.» نوشته بودم: تو برای من همان گالاتئا برای پیگمالیونِ پیکرتراشی که ساختش و بعد دلباخته‌اش شد. نوشته بودم... خاطرم نیست. خیلی چیزها نوشته بودم. خیلی چیزها. حالا اما به قول گلشیری سکوت کرکسی ست نشسته بر کنگره‌ی برج. حالا هرچه هست سکوت است و سکوت و سکوت. نه دلتنگی، نه سرخوردگی
اجاره ویلا در جنگل ابر | جنگل ابر شاهرود یکی از بهترین مناطق خوش و آب و هوا می باشد که در حدود 45 کیلومتری شهر شاهرود در مسیر جاده آزادشهر قرار گرفته است. این جنگل به دلیل پوشش وسیعی از ابرها با نام جنگل ابر معروف شده است. جنگل ابر از نظر موقعیت مکانی در سمت شمال به جنگل های استان گلستان، از طرف جنوب به کوه قاسم، کوه ابر و قطری، از طرف شرق به منطقه اولنگ و از طرف غرب به کوه یخام و تکیانو منتهی می شود.
منطقه ای که جنگل ابر در آن واقع شده، در مجاورت دو
به نام خداوند هستی بخش. 
چند سالی است که به لطف خدا سرگرم و دلخوش به دنیای حقوقخوانی ام. در این مدت هر آنچه از خوانده هایم را که به آوردگاه مباحثه با دوستان بردم یا در معرض نقد ایشان نهادم, برایم ماندگار شد و آنچه را از باب کاهلی یا بخل مکتوم داشتم از میان رفت. ایجاد این وبلاگ نیز برای ثبت خوانده ها و نظرهاست و امیدوارم آغازی باشد بر تداوم ماندگارها.
تطابق پنج عنصر در طب سوزنی
 
چوب: کبد و کیسه صفراآتش: قلب و روده کوچکزمین: طحال و معدهفلز: ریه ها و روده بزگآب: کلیه ها و مثانه
- عناصر پنجگانه به عنوان ویژگیهای اصلی
 
⦁    آنچه میخیساند و به پایین میرود (آب) شور است.( کلیه و مثانه)⦁    آنچه به بالا شعله میکشد (آتش) تلخ است.( قلب، روده کوچک، پریکاردیوم و سانجیائو)⦁    آنچه میتواند خم و راست شود ( چوب) ترش است.(کبد و کیسه صفرا)⦁    آنچه میتواند ذوب شده و دوباره سخت شود (فلز) تند است.( ریه و روده بزرگ)
شاید تاکنون شما هم به علت آبی بودن آسمان و سفید بودن ابرها فکر کرده باشید. پیش‌تر در این پست درباره شخصیت مثبت والتر لوین نوشته‌ام و در اینجا قصد دارم از آزمایش جالبی بنویسم که او در کلاس درس انجام می‌دهد تا نشان دهد «چرا آسمان آبی است» و «چرا ابرها سفیدند». ابتدا علت این دو را به اختصار بیان می‌کنم.
چرا آسمان آبی است؟ نور خورشید تمام طیف‌های رنگی را دارد یعنی سفید است اما هنگام عبور از جو زمین، این نور توسط ذرات جو پراکنده می‌شود. طبق قانو
کتاب"در باب حکمت زندگی" از مسیر رسیدن به سعادت میگه البته معتقد هستند که کدام سعادت پسر خوب؟!  بهترین زندگی آنی است که بتوانی خودت از رنج  دور نگه داری و همچنین زیاد به خوشی ها و زیبایی های ظاهری دل نبندی....
در میان آنچه داریم، آنچه می نماییم و آنچه شخصیت ماست، این شخصیت است که می تواند ما را به راه درستی رهنمون کند و البته داشتن زندگی فکری و همچنین حدی از ثروت برای رسیدن به زندگی میانه مسیر را برایمان پذیرشش را آسان می کند... 
 
باید در حال زندگ
بهار نیایش

نیاش یا مناجات، دینی‌ترین رفتار انسان‌ها است. هیچ گفتار و رفتار دیگری به اندازۀ مناجات با خدا، انسان را دینی‌تر و معنوی‌تر نمی‌کند. نیایش با خدا، سنت پیامبران و دوستان خدا بوده است؛ اما متأسفانه این بخش مهم از دین و دینداری، در میان مسلمانان معاصر، رنگ باخته است. توجه بی‌قاعده به جنبه‌های غیر معنوی دین، بسیاری از دینداران را از مهم‌ترین رسالت ادیان که نزدیک‌تر کردن انسان به خدا است، غافل کرده است؛ حال آنکه گام نخست در دیند
دیگر از باریدن خبری نیست. دیگر از خندیدن اثری نیست زیرا دیگر دوست داشتن در کلبه دلم اقامت نمی کند! مثل همیشه کلمه معروف را بازگو می کنم: پشیمانم...
اما بی تاثیر هست زمانی که ابرها دیگر از این آسمان گذشته اند و از انسانیت به دور است باد را دشنام بگویم!
دوست دارم عصبانی نشوم و دوست دارم بی اختیار گریه کنم. 
 دوست دارم در مقابل آینه به ایستم و رخ در رخ چهره رو به رو بگویم: دوستت دارم...
دوست داشتن چرا اینقد زیبایی؟ 
دوستم داری، دوست داشتن؟
 چه کسیست ک
اگر از همان ابتدا خداوند از خودمان می پرسید: می خواهید در دنیا چه چیزی باشید؟ فکر نکنم جواب من انسان بودن باشد! ترجیح می دادم کاکتوسی در دل شن های داغ باشم که با آمدن ابرها در دلم قند آب می شد که باران خواهد بارید و معشوقه ام را در آغوش خواهم کشید. اگه هم می خواستم سخت تر باشد، سنگی می شدم در میانه رود تا هم قدرت خویش را وقتی آب را به دو نیم تقسیم می کنم جلوه کند و هم عبور از رود را تسهیل ببخشم. اگر دنبال زیبایی هم بودم شاخه چناری می شدم تا بلبلی
ایستاده‌ام بر دو راهی تردید. بر مسیر ندانستن. بر جاده تصمیم نگرفتن. در راه نخواستن.
آنچه کشته‌ام را امروز باید درو کنم و چه سخت است اگر امروز مزرعه را ملخ‌های بی‌فکری و سستی چنین ویران کرده باشند که جستن دانه گندمی، به آرزو ماند.
نشنیدم و عمل نکردم و همت نبستم هر کار که شاید و آن کار که باید.
پشیمانی و حسرت، خوب است برای درس گرفتن نه برای مانع شدن و از کار - پیش از قبل - افتادن.
«گذشت آنچه گذشت، و کجاست آنچه خواهد آمد؟ برخیز و دریاب آنچه هست را،
  همانند بى‏ رغبت‏هاى به دنیا، و اعراض کنندگان از آن به دنیا بنگرید، که به خدا قسم دنیا به زودى اهل اقامت و ساکنانش را از میان بر مى‏ دارد، و عیّاشان بى‏ خیال را دچار حادثه و بلا مى‏ نماید. آنچه از دنیا از دست رفته و پشت کرده باز نمى‏ گردد، و آینده آن هم روشن نیست . شادى دنیا آمیخته به اندوه است، و قدرت و قوت مردان آن رو به سستى و ضعف مى ‏رود. پس فراوانى آنچه که شما را خوشایند است فریبتان ندهد، زیرا آنچه از دنیا با شما خواهد بود اندک است (نهج ا
دستانم را حلقه می کنم دور فنجان چایی که بوی بهار می دهد...این جا کنج اتاق من...کاکتوس های رنگارنگ کنار پنجره ام لحظه لحظه جان می دهند برای دیدن باران از پشت پنجره...من و کاکتوس هایم هر دو هوس باران و بوی نا کرده ایم...دلمان گرفته و گره گشایی می خواهیم...هواسمان همچنان پی توست...پی تو که نیستی...که شاید بوی نمِ خاک های ملتهب خبری از تو بیاورند...مثل رنگین کمانی که بعد از یک بارانِ حسابی از پشت ابرها بیرون بیاید...
بیرون بیا...نگذار میان این خشکسالی ها،رس
خدایا! به من صبر عنایت کن تا در آنچه مؤخر داشته ای عجله را دوست نداشته باشم، و در آنچه تعجیل میفرمایی تأخیر را دوست نداشته باشم. درباره ی آنچه پنهان کرده ای آشکار شدن را و درباره ی آنچه کتمان کرده ای جستجو را دوست نداشته باشم. در تدبیر تو بحث نکنم و نگویم: «چرا؟» و «چگونه؟» و «چرا ولیّ امر ظاهر نمیشود، درحالیکه زمین از ستم پر شده؟» بلکه همه امورم را به تو بسپارم.
+ صدایت می زنم، سلامت می دهم، دعایت می کنم - محمدباقر انصاری
پسابندر همیشه گرم، شرجی‌زده و بی‌بارون و آب بود. مردمی با چشم به ابرا و آسمونی که تابستونا روزهای روز ازش ابر میره به طرف نیمکره شمالی و اینجا فقط یه شاهراه واسه ابرها بود.
مردمی عاشق باران و با تجربه‌ی سنگین و بد از بی‌آبی، ولی دیروز آسمون بارید حالا پسابندر کمتر از اطرف بود ولی بود! 
اما مهم اینجاست که صفحه گوگل از "اکانت ویزر" نشون داد که پسابندر هفته آینده از حالا که هیجده آذر روز دوشنبه است تمام از یکشنبه بارونی خواهد بود و این یعنی یه ر
 
ابر چیست:
ابر توده‌ای متراکم از قطرات ریز آب و یخ است که در لایه های  زیرین و میانی اتمسفر ( هوا کره ) تشکیل می‌شود ، در صورتی که صعود بخار آب به آرامی صورت بگیرد ، ابر های نازک بوجود می آیند و اگر صعود بخار به سرعت انجام شود ، ابر های توده ای تشکیل می شوند . ابرها بر اساس شکل و ارتفاع شناخته می شوند ، و پیشوند های آنها هر کدام معنای خاصی دارد ، به عنوان مثال سیرو به معنی دسته ی مو ، آلتو به معنی ارتفاع میانه ، نیمبو به معنی باران زا ، کومولو به م
به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد به جویبار که در من جاری بود به ابرها که فکرهای طویلم بودند به رشد دردناک سپیدارهای باغ که با من از فصل های خشک گذر می کردند به دسته های کلاغان که عطر مزرعه های شبانه را برای من به هدیه می آوردند به مادرم که در آینه زندگی می کرد و شکل پیری من بود و به زمین که شهوت تکرار من درون ملتهبش را از تخمه های سبز می انباشت سلامی دوباره خواهم داد می آیم می آیم می آیم با گیسویم : ادامه بوهای زیر خاک با چشمهایم : تجربه های غلیظ ت
معمای جالبی‌ست. آب چطور به جنگل‌ها می‌رسد؟ یا اگر یک قدم عقب‌تر برگردیم_ اصلاً آب چگونه به زمین‌های  خشکی می‌رسد؟ بنظر می‌رسد پرسش ساده‌ای‌ باشد، اما خیلی هم ساده نیست؛ زیرا یکی از مشخصاتِ جوهری زمین‌های خشکی این است که در ارتفاعی بالاتر از آب‌ها قرار دارند و نیروی جاذبه باعث می‌شود آب به سمت نقاط پایین‌تر جاری شود؛ پس چرا تا به حال همه‌ی قارّه‌ها خشک نشده‌اند؟ اگر چنین نمی‌شود تنها به لطف آبی‌ست که مدام از ابرها فرو می‌ریزد. تش
معمای جالبی‌ست. آب چطور به جنگل‌ها می‌رسد؟ یا اگر یک قدم عقب‌تر برگردیم_ اصلاً آب چگونه به زمین‌های  خشکی می‌رسد؟ بنظر می‌رسد پرسش ساده‌ای‌ باشد، اما خیلی هم ساده نیست؛ زیرا یکی از مشخصاتِ جوهری زمین‌های خشکی این است که در ارتفاعی بالاتر از آب‌ها قرار دارند و نیروی جاذبه باعث می‌شود آب به سمت نقاط پایین‌تر جاری شود؛ پس چرا تا به حال همه‌ی قارّه‌ها خشک نشده‌اند؟ اگر چنین نمی‌شود تنها به لطف آبی‌ست که مدام از ابرها فرو می‌ریزد. تش
محاسبات بیسیم در سال گذشته به عنوان جایگزین معماری قابل اعتماد برای ساخت و اجرا برنامه های کاربردی و خدمات مدرن صورت گرفته است. برنامه های Serverless اجازه می دهد تا توسعه دهندگان بر روی کد خود تمرکز کنند، نه در تنظیمات و مدیریت زیرساخت. این سرعت را توسعه و انتشار چرخه، و همچنین اجازه می دهد تا برای مقیاس بهتر و کارآمد تر .
ادامه مطلب
آنچه راه چپ به ما آموخته است: خلق یک شیطان بزرگ و انداختن تقصیرها و کوتاهی‌های خویش بر دوش او. در جهاد اصغر باختن، و از ترس نور به تاریکی پناه بردن.
آنچه راه راست به ما آموخته است: شیطان بزرگ نفس من است، و آنگاه چشم و گوش و دل و جان بر جهان بستن، هراس از زیستن و سر به گریبان زهد و خوف فرو بردن، دامن از زندگی و تجربیات نو کشیدن و نامش را جهاد اکبر نهادن. از ترس تاریکی، دامن نور را به چنگ فشردن.
آنچه راه عشق می‌آموزاند: زندگی را به تمامی زیستن، بی هر
در شب کوچک من افسوس باد با برگ درختان میعادی دارد در شب کوچک من دلهره ویرانیست گوش کن وزش ظلمت را میشنوی؟ من غریبانه به این خوشبختی می نگرم من به نومیدی خود معتادم گوش کن وزش ظلمت را میشنوی ؟ در شب اکنون چیزی می گذرد ماه سرخست و مشوش  و بر این بام که هر لحظه در او بیم فرو ریختن است  ابرها همچون انبوه عزاداران لحظه باریدن را گویی منتظرند لحظه ای و پس از آن هیچ . پشت این پنجره شب دارد می لرزد و زمین دارد باز میماند از چرخش پشت این پنجره یک نا معلوم
امام علی (ع) در نهج البلاغه می فرمایند : شما را به تقوای الهی توصیه می کنم ، که با بیم هایی که داده جای عذری نگذارده و با راه هایی که پیش پا نهاده حجت را تمام کرده و شما را از دشمنی بیم داد که پنهانی در سینه ها راه یافته و راز گویان در گوش ها می دمد ، تا آدمی را گمراه کند و تباه سازد ، و وعده دهد و او را به دام هوس اندازد.
زشتی گناهان را در دیده او بیاراید و گناهان بزرگ را کوچک نشان دهد  ؛ هنگامی که همنشین خود را (نفس انسان را) فریب داد و راه گریز را بر
اجاره ویلا در جنگل ابر : بهترین خانه های روستایی و کلبه های بومگردی بی نظیر در جنگل ابر را در گلستانیها جستجوکنید. گلستانیها بهترین واحد های اجاره ای را با قیمت های متنوع و امکانات بی نظیر در اختیار شما قرار می دهد.جهت رزرو ویلا اجاره ای , سوئیت فول امکانات و کلبه های جنگلی و بومگردی در جنگل ابر با این شماره تماس بگیرید.
09114481870
اجاره ویلا در جنگل ابر | جنگل ابر شاهرود یکی از بهترین مناطق خوش و آب و هوا می باشد که در حدود 45 کیلومتری شهر شاهرود در م
به نام خدای مهدی عج

روزی یکی از طلاب مدرسه رفاه (محل اقامت حضرت امام در روزهای قبل پیروزی) به امام عرض میکند ؛ شما چرا در بین صحبتهایتان از امام زمان عج کمتر اسم میبرید؟امام بمحض شنیدن این سخن در جا ایستادند و فرمودند:چه میگوی؟ مگر شما نمیدانید ما آنچه داریم از امام زمان عج است ؛ آنچه من دارم از امام زمان عج است ؛ آنچه از انقلاب داریم (انجام میدهیم) از امام زمان عج است...
برگرفته از کتاب حرفی از هزاران ص 40 و 41(مجموعه پرسش هایی از امام خمینی)
.
پس از نظریه جاندارپنداری ابرها هم اکنون نظریه جدید نظرسنجی روزانه از میمیک چهره ایرانی ها ، مرا به این باور رسانده است که لابد من نمیفهمم او چه میگوید چون حتما باید ۲۳میلیون هوادارش منظور او را دریابند آقای #روحانی ولنجک را رها کنید در جنوب شهر چهره هایی نشانتان بدهم خوابتان نبرد
«معبودا! بر محمد و خاندان او درود فرست و مرا به تقدیر خود خوشنود ساز، و سینه ام را نسبت به موارد حکم خود گشاده گردان، و به من اعتمادی عطا فرما تا به سبب آن اعتراف کنم که تقدیرت جز به نیکی جاری نگشته است و سپاسم را برای خودت نسبت به آنچه از من بازداشته ای، افزون تر از سپاسم نسبت به آنچه عطایم کرده ای، قرار ده»
کلام حضرت در دعای سی و پنجم صحیفه

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها