نتایج جستجو برای عبارت :

چه کنید تا پلک افتاده نداشته باشید؟

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی فاطمیه ۹۸
در لجن زار معاصی، از بها افتاده ایمدور از مولای خود در تنگنا افتاده ایمراه را گم کرده و بیراهه دائم می رویمدر غل و زنجیرِ اوهام خطا افتاده ایمکیست بیچاره تر از ما بندگان بی پناه؟!از امام عصر، از مولا جدا افتاده ایمبرکت از اموال مردم رفت، مشکل از کجاست؟!گیرِ مال شبهه و مال ربا افتاده ایمرنگ ایمان رفته از این شهر، تقوا رفته استوای بر ما... شاید از چشم خدا افتاده ایممنتقم، خون شهیدان ریخت، دیگر
دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی فاطمیه ۹۸
در لجن زار معاصی، از بها افتاده ایمدور از مولای خود در تنگنا افتاده ایمراه را گم کرده و بیراهه دائم می رویمدر غل و زنجیرِ اوهام خطا افتاده ایمکیست بیچاره تر از ما بندگان بی پناه؟!از امام عصر، از مولا جدا افتاده ایمبرکت از اموال مردم رفت، مشکل از کجاست؟!گیرِ مال شبهه و مال ربا افتاده ایمرنگ ایمان رفته از این شهر، تقوا رفته استوای بر ما... شاید از چشم خدا افتاده ایممنتقم، خون شهیدان ریخت، دیگر
افتاده‌ایم
عکس خورشیدیم در آب روان
افتاده‌ایم
ناامید از جذبهٔ خورشید تابان
نیستیم
گر چه چون پرتو به خاک از
آسمان افتاده‌ایم
رفته است از دست ما بیرون
عنان اختیار
در رکاب باد چون برگ خزان
افتاده‌ایم
نه سرانجام اقامت، نه امید
بازگشت
مرغ بی‌بال و پریم از آشیان
افتاده‌ایم
بر نمی‌دارد عمارت این زمین
شوره‌زار
ما عبث در فکر تعمیر جهان
افتاده‌ایم
از کشاکش یک نفس چون
موج فارغ نیستیم
گر چه در آغوش بحر بیکران
افتاده‌ایم
چهرهٔ آشفته حالان
با اینکه قوول داده ام هیچ وقت خاطراتت را مرور نکنماما هر از گاهی یواشکی توی ذهنم تو را مرور میکنم
دعا میکنم که خدا کند دل به دل راه نداشته باشد
که اگر داشته حتما تو هم میفهمی که من یادت افتاده ام
ننهههه اصلا دعا میکنم کاش دل به دل راه داشته باشد 
آنوقت دلم خوش است به اینکه شاید اول تو خاطراتمان را مرور کرده ای و من به یادت افتاده ام 
#دلخوشی_های_کوچک
#به_وقت_دلتنگی
مثل یک ساعت از رونق و کار افتاده
هر که در عشق رکب خورده کنار افتاده
فصل تا فصل خدا بى تو هوا یک نفره است
از سرم میل به پاییز و بهار افتاده
هر دو سرخیم ولى فاصله ما از هم
پرده هایى است که در قلب انار افتاده
پیش هم بودن و هم جنس نبودن درد است
آه از آن سیب که در پاى چنار افتاده
حس من بى تو به خود نفرت دانشجویى ست
از همان درس که در آن دو سه بار افتاده
سهمم از عشق تو عکسى ست که دیدم آن هم
دستم آنقدر تکان خورده که تار افتاده!
#سید_سعید_صاحب_علم
دین حق در خطر افتاده، کمک کن فضه
حرف حق از اثر افتاده، کمک کن فضه
قول داده به نبی حیدرِ من صبر کند
یاد حرفِ پدر افتاده، کمک کن فضه
درب این خانه که خود بوی نبی را دارد
گیرِ چندین نفر افتاده، کمک کن فضه
سرخ شد حلقه و مسمارِ درِ این خانه
شعله بر جانِ در افتاده، کمک کن فضه
با لگد ریخت درِ خانه... ببین روی سرم...
یک درِ شعله ور افتاده، کمک کن فضه
مردک پست چنان ضربه به پهلویم زد
شاخه ام از ثمر افتاده، کمک کن فضه
سوی کوچه ببرم زود، علی را بُردند
حیدرم در خط
یه کلبه‌ی سرد و مرطوب، یا حتی یه خونه‌ی نمور ِتاریک که گوشه‌ی شهر افتاده. وقتی عین چی داره بارون می‌آد و همه‌ی جوارح آدم تیر میکشه از درد و اونجاست که خاطره مثه فواره می‌زنه بیرون از همه جای وجودِ آدم. از همه چیز. خاطره‌ی چیزهای تموم شده. پری از آرزوهای نرسیده و لحظه‌های نداشته. دردِ ناشی از ادامه دار نبودنِ اون لحظه‌هایی که تجربه کردی. و حسرتِ لحظه‌هایی که هیچ‌وقت نداشتی.‌ همه‌چی تموم می‌شه به یکباره. قبل اینکه بفهمی چی شده و کی اتفاق
سلام دوستای گلم
من اومدم با ی اموزش دیگه
آموزش خط چشم کشیدن برای خانم هایی که پلک افتاده دارن
خب سوالی که پیش میاد اینه که از کجا بدونید که پلک شما افتاده است یا نه؟؟
اگر پلک های شما کمی پایین تر است و یک چروک کوچک بالای چشم به وجود آورده،شما جزء آن دسته خانم هایی هستید که پلک های کمی افتاده دارید
یک خط چشم باریک زیر پلک شما گم می شود ،به یک خط چشم پهن تری نیاز دارید تا تاکید بیشتری روی چشم ها به وجود آورد


ادامه مطلب
وسقمی لا یشفیه الّا
طبک.
درد و مرضی که به جونم
افتاده رو جز تو کسی نمیتونه
طبابت کنه.
آن مریضی غرق شدن
در استخر آمال و آرزوهایی
که تمومی نداره.
آن درد اعتیاد به فضای مجازی.
آن جراحت و زخم قلب
دور افتاده از تو.
آن روان پریشان
آن روح آسیب دیده.
خدایا کمکم کن.
اعجاز خلقت است و برابر نداشته است
وقت طواف دور حرم فکر می کنم
این خانه بی دلیل ترک برنداشته است
دیدیم در غدیر که دنیا به جز علی
آیینه ای برای پیمبر نداشته است
سوگند می خورم که نبی شهر علم بود
شهری که جز علی در دیگر نداشته است
طوری ز چارچوب در قلعه کنده است
انگار قلعه هیچ زمان در نداشته است
یا غیر لافتی صفتی در خورش نبود
یا جبرئیل واژه بهتر نداشته است
این شعر استعاره ندارد برای او
تقصیر من که نیست برابر نداشته است
حمیدرضا برقعی
✨الحَمْدُ لِلَّ
اعجاز خلقت است و برابر نداشته است
وقت طواف دور حرم فکر می کنم
این خانه بی دلیل ترک برنداشته است
دیدیم در غدیر که دنیا به جز علی
آیینه ای برای پیمبر نداشته است
سوگند می خورم که نبی شهر علم بود
شهری که جز علی در دیگر نداشته است
طوری ز چارچوب در قلعه کنده است
انگار قلعه هیچ زمان در نداشته است
یا غیر لافتی صفتی در خورش نبود
یا جبرئیل واژه بهتر نداشته است
این شعر استعاره ندارد برای او
تقصیر من که نیست برابر نداشته است
حمیدرضا برقعی
✨الحَمْدُ لِلَّ
 
امیرالمومنین علیه السلام
 
 
مولای ما نمونه ی دیگر نداشته است
اعجاز خلقت است و برابر نداشته است
 
وقت طواف دور حرم فکر می کنم
این خانه بی دلیل ترک برنداشته است
 
دیدیم در غدیر که دنیا به جز علی
آیینه ای برای پیمبر نداشته است
 
سوگند می خورم که نبی شهر علم بود
شهری که جز علی در دیگر نداشته است
 
طوری ز چارچوب در قلعه کنده است
انگار قلعه هیچ زمان در نداشته است
 
یا غیر لافتی صفتی در خورش نبود
یا جبرییل واژه ی بهتر نداشته است
 
چون روز روشن است که
پیشنهاد می‌کنیم استفاده از سایه‌های براق را کنار بگذارید به‌خصوص وقتی سن بالا می‌رود و به 40 نزدیک می‌شود. هرقدر پلک‌ها مات‌تر باشند، چهره زیبایی بیشتری دارد، با سایه‌هایی براق چروک‌های ریز خودشان را بیشتر نشان می‌دهند.  می‌توانید از یک خط‌چشم براق استفاده کنید.اگر دچار افتادگی پلک شده‌اید و دوست دارید چشم‌های‌تان بازتر و زیباتر به نظر برسد به هیچ وجه زیر مژه‌ها خط‌چشم پررنگ نکشید و تنها خط باریکی بالای چشم به سمت گوشه بیرونی چش
♪♬♬♪چه شود دوست شوی دست در این دست کنی حبیب من♪♬♬♪
♪♬♬♪چه شود نیم نگاهی به این عاشق سرمست کنی مرا مست کنی♪♬♬♪
♪♬♬♪دل به دلت داده منم منم پای تو افتاده منم منم دلبر دل برده تویی تویی عاشق دیوانه منم منم♪♬♬♪
♪♬♬♪دل من افسار ندارد درگیر تو است دیدم آن چشم تورا چشمانم مست شد است♪♬♬♪
♪♬♬♪دل به دلت داده منم منم پای تو افتاده منم منم دلبر دل برده تویی تویی عاشق دیوانه منم منم♪♬♬♪
♪♬♬♪دل من مست کن و دست در این دست کن و زیر و رو
تو رفتی کار من شد لعنت تقدیرِ افتادهکه من در سوی دیگر ، رو به رویت گیر افتاده.میان قهوه خوردن ناگهان رفتی دلم جاماندشبیه یک دوچرخه ساکت و زنجیر افتاده.خبر پیچید در کافه میان دشت آهوییرها شد از دویدن ها همان جا شیر افتاده.نمی دانم تو اکنون دوستم داری دلم می گفت:که پیش پای من از دست تو شمشیر افتاده... 
"محمدامین آقایی"
دو روزی میشه که ساعت دیواری اتاق خواب مونده و یه ساعتی عقب افتاده. البته کار می کنه اما هر چند وقت یکبار که میزونش می کنم یک روز صبح پا میشم می بینم که یه ساعت عقب افتاده. حالا نمی دونم به خاطر نامیزون بودن روی دیواره، به خاطر قدیمی بودن، یا واقعا باتریش ضعیف شده. یا شاید هم با من لج کرده.
بعضی وقت‌های یا حتی به عبارت دقیق‌تر و بی‌تعارف‌تر 
در نود درصد اوقات زندگیم حس می‌کنم تبدیل شدم به یک لیست بلند بالا از کارهای عقب افتاده که قرار نیست هیچ کدامشان تیک بخورد...
کارهای عقب افتاده که از سر وظیفه‌است به کنار.‌..
آرزوها و دوست داشتنی‌هایم را هم یکی پس از دیگری از سر وا میکنم و پی‌اش را نمی‌گیرم 
رخوت است یا بختک هر چه هست دست از سرم برنمی‌دارد...
من یه روز از فصار روانی این همه کار جان خواهم داد
التماس دعای هدایت
یه زن نمی‌تونه 
دوستت داشته باشه
بعد دوستت نداشته باشه
بعد دوباره دوستت داشته باشه!
یه زن فقط می‌تونه
 دوستت داشته باشه
دوستت داشته باشه
 دوستت داشته باشه
و بعد دیگه
هیچ‌وقت دوستت نداشته باشه!

خداحافظ گری کوپر 
 رومن گری 
+در مورد من که درسته . 
وقتی چیزی تموم میشه دیگه هرگز شروع نمیشه .
دلیلش هم خیلی ساده است . 
من راههای زیادی را برای حفظ کسانی که دوست شون دارم امتحان میکنم . به زعم خودم چیزی کم نمیذارم .
اما گاهی طرف مقابل تمام راهها را مس
بله، فقط کافیه سیستم نورونی عملکرد دترمنستیک داشته باشه، اونوقت از همون موقعی که احتمالا سناریوی پرت شدن آدم تو زمین اتفاق افتاده، عملکرد نورونی با عملکرد دترمنستیک زمین و سایر موجودات همراه شده، و بوم، اگه این درست باشه یعنی تمام تاریخ از گذشته تا حال تا آینده از ابتدا کاملا معین بوده و طبق برنامه اتفاق افتاده و اتفاق خواهد افتاد.اگه این فرضیه رو بگذاریم کنار تحقق پردازش کوانتومی و فرض دیگرمون این‌ باشه که ساختار علت و معلولی به طور کام
تو این چند وقت همش فکر میکردم وقتی با تیتر(قبولی در دانشگاه هنر تهران) روبرو بشم بهترین روز زندگیمه ولی امروز بی شباهت به جهنم نبود، جهنمی که توی دل وذهنم راه افتاده ونمیدونم کی قراره تموم بشه.. دلهره دارم.... بهم میگه نداشته باش.. میگه باور کن از چیزی که فکر میکنی خیلی بهتری.. میگه باور کن توبه همه چیزایی که میخای میرسی... میگه من باید جون بکنم اما تو جون نکنده میرسی...میدونم تنها نیستم.... ولی من هنوزم دلهره دارم،، دلهره جایی به اسم تهران. 
 
 
آیا تاکنون به این فکر افتاده اید که خیلی از افراد ، فارغ از سطح سواد و مدرک دانشگاهی خود ، دارای تجربیات بسیار زیادی در حوزه آموزش و علم هستند ولی متاسفانه هیچ گاه فرصت بروز این استعداد خود را نداشته اند. انتشارات زبان علم آماده ارائه مشاوره رایگان در این زمینه است. منتظر تماس شما هستیم.
 
افتاده ام از پا مرا حالی نمانده ستدیگر مرا آرامشی عالی نمانده ستلبریز دردم بسکه سودای تو دارمزین گردوی تر هم مرا فالی نمانده ستبرصفحه شطرنج دل مات تو گشتمکیش تو ام جای تو هم خالی نمانده ستدلبر دراین شبهای تنهایی دراین شهربرناظمی والی وسالاری نمانده ستچون نیستی از تاروپود نقش القاچزین فرش ها نقشی براین قالی نمانده ستاز رفتنت برلوح دل امروز وفرداجز یک غزل از شاعر لالی نمانده ست
تو می تونی بهم بگی بذارش کنار
اما نمی تونی بگی دوستش نداشته باش...
حتی نمی تونی بپرسی با وجود همه بدیایی که کرد چرا باز دوستش دارم؟
می دونی این دوتا هیچ ربطی به هم ندارن...
شبیه دلی که شکسته اس اما تنگ،
شبیه خاطره ای که تلخه اما عزیز،
شبیه رویایی که کوتاهه اما شیرین
دوست داشتن همینه
یه حس ساده و بی دلیله...
از عشقای بزرگ حرف نمیزنم
از یه حس ناخودآگاه، یه هیجان شیرین میگم !
شاید بگی یه روز تموم میشه
آره شاید...
ولی تا اون روز نمی تونی بگی
دوستش نداشته
تصور اینکه چند وقت دیگه بیام بگم این روزهایی که سگی گذروندم و به فارسی سخت خودم را از وسط به دو نیم تقسیم کردم، ارزشش را داشت؛ مضحکه، واقعا مضحکه.
آره خلاصه فراری جان، یه وقت هایی حتی ممکنه ارزشش را نداشته باشه ولی خب چاره چیه.
یعنی می‌خوام بگم حتی اگه ارزشش را نداشته باشه هم باید گذروند، همین.
فراری می فرماید
شب توی رختخواب دراز کشیدی گیج و منگ خواب.یهو یه مطلب مهم یا یه نکته قشنگ به ذهنت میاد...
 
به زور خودت رو از رختخواب میکنی و توی همون تاریکی مدادو برمیداری و مطلبتو رو کاغذ میاری. صبح میری سراغ نوشته ات
می‌بینی ای دل غافل! مداد نوک نداشته و تنها ردی ازش رو کاغذ افتاده که اونم هرچه زیر نور بالا و پائین میکنی قابل فهم نیست!اخلاص برا عمل، مثل نوکه برا مداد!!
اگه نباشه درسته زحمتتو کشیدی اما یا هیچ اثری ازش باقی نمیمونه یا با کمترین و کوچکترین اثرات
دیروز جلسه‌ی اول کلاس گیتار با عری بود. نمیدونم ممد بفهمه چه واکنشی نشون میده. شاید بهتر بود قبل از اینکه با پشمینه پوش و خط مشکی هماهنگ میکردم بهش میگفتم ولی خب اتفاقیه که افتاده. پریروز سر یه موضوع کوچیک واکنش بدی نشون داد. با گذشته‌ای که اتفاق افتاده حق داره به راحتی شک کنه ولی نه در مورد من اخه! تنها چیزی که برام مهمه اینه که خوب جدا شیم. چند سال دیگه که به روزای دانشگاه نگاه میکنه از یه نفر حس خوب بگیره. ترجیحا اون ادم من باشم :) حالا گذشته ا
جرقه ممکن است به چند دلیل زیر ضعیف با شد و یا وجود نداشته باشد:
اگر شمع یا وایرها پوسیده باشند، جرقه ضعیف خواهد بود.
 اگر وایر قطع یا از بین رفته باشد یا اگر سیستم به درستی کار نکند و جرقه را به وایرها نفرستد، باز جرقه ای نخواهیم داشت.

 اگر جرقه زودتر یا دیر تر از زمان استاندارد در سیکل اتفاق بیافتد (تایمینگ نبودن سیستم جرقه زنی) و سوخت در زمان صحیح مشتعل نشود، این می تواند دلیل بیشتر مشکلات باشد. 
مواردی که می توانند ایجاد مشکل کنند. برای مثال:
در صورتی که زن فرزند نداشته باشد، مرد از زن، یک دوم ارث می‌برد و در صورتی که زن فرزند داشته باشد، یک چهارم ارث می‌برد. اگر زن بمیرد و وراثی نداشته باشد، شوهر تمام ترکه زن را به ارث می‌برد. اما اگر شوهر بمیرد و وراثی نداشته باشد، زن‌‌ همان نصیب خود را می‌برد و بقیه دارایی شوهر او همانند ترکه بی‌وراث، به دولت داده می‌شود.
یکی از عادت‌هایی که تقریبا اکثریت ما کم یا زیاد در خود داریم ندیدن اشتباهات خود است. در حالی که در دیدن اشتباهات دیگران بسیار تیزبین هستیم و هنوز اشتباه انجام نشده، ما آن را به دیگران متذکر می‌شویم. همین الان که به خودم نگاه می‌کنم، می‌بینم عادت‌های اشتباهی دارم که در چند سال گذشته همراه من بوده است اما انگار نه انگار که این کار اشتباه است با اینکه کلی هم نسبت به خود سخت‌گیر و حساس هم هستم. داشتم فکر می‌کردم که چرا تلاشی برای تغییر آنها ن
هفته پیش رفتم نوبت گرفتم و یه جلسه آموزشی هم رفتم
به بابا گفتن روز امتحان تا پر نشده زود بیا نوبت بگیر چون تعداد زیاده
هفت و نیم صبح اومد گفت بگیر بخواب شصت نفرشون پر شده :/
کلیییی آدم دیگه م وایسادن ببینن می تونن نفر آخر امتحان بدن
الان دیگه امتحانم رفت واسه تابستون تا اون موقع هم همین چس مثقال رانندگی یادم میره :/
من این گواهینامه ره بگیرم یه نفس راحت بکشم تموم شه نکبتِ نحس
معلوم نیست چرا انقدر نحسی افتاده توش
شده یک زلزله و در پی بم افتاده ست
راه وا می کند و سوی تو می آید دل
مثل یک شیعه که چشمش به حرم افتاده ست
مهرداد نصرتی
#کانال_آوای_شبانه_پارسا
#اخبار_روز_ایران_و_جهان
-tumblrhttps://avayeshabane.tumblr.com
آخرین خبرها و اتفاقات روز در وب سایت:
websitehttp://aparssa.wordpress.com
منبع خبری کانال:
#BBC_News
مشاهده مطلب در کانال
به نام خالق بی‌همتا
# مجالس+
# دیوارنوشت
بیچاره دستی که گدای مجتبی نیست
یا آن سری که خاک پای مجتبی نیست
بر گریه‌ی زهرا قسم مدیون زهراست
چشمی که گریان عزای مجتبی نیست
وقتی سکوتش این همه محشر به پا کرد
دیگر نیازی به صدای مجتبی نیست
در کربلا هر چند با دقت بگردی
چیزی به جز عشق و صفای مجتبی نیست
کرب وبلا با آن همه داغ مصیبت
همپایه‌ی درد و بلای مجتبی نیست
طوری تمام هستی‌اش وقف حسین شد
انگار قاسم هم برای مجتبی نیست
او جای خود دارد در این دنیا مجال
رز
یکی از قشنگ ترین شعرهای فاضل نظری به نظرم این شعر هست که اون بیت معروف « مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب ، در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست» توی این شعر اومده. سالها قبل این بیت رو شنیدم بودم و نمیدونستم از فاضل نظری هست. امشب بیت اولش روی زبونم بود و با خودم زمزمه میکردم
بی‌قرار توام و در دل تنگم گله‌هاستآه! بی‌تاب شدن عادت کم حوصله‌هاست
مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آبدر دلم هستی و بین من و تو فاصله‌هاست
آسمان با قفس تنگ چه فرقی داردبال
شب تو رختخواب دراز کشیدی گیج و منگ خواب.یهو یه مطلب مهم یا یه نکته قشنگ به ذهنت میاد...
به زور خودتو از رختخواب میکنی و تو همون تاریکی مدادو برمیداری و مطلبتو رو کاغذ میاری.صبح میری سراغ نوشته تمیبینی ای دل غافل! مداد نوک نداشته و تنها ردی ازش رو کاغذ افتاده که اونم هرچه زیر نور بالا و پائین میکنی قابل فهم نیست!اخلاص برا عمل، مثل نوکه برا مداد!!اگه نباشه درسته زحمتتو کشیدی اما یا هیچ اثری ازش باقی نمیمونه یا با کمترین و کوچکترین اثرات همراه خواه
از این مدت که نبودم بخوام براتون بگم، اونقدر که اینجا ننوشتن بهم کمک کرده، این همه سال نوشتن کمکی نکرد. بالأخره از یه سری چیزا و آدم‌ها فاصله گرفتم. شاید به زودی هم وبلاگ جدید بزنم. هرچند هنوز نمی‌دونم وقتی دیگه وبلاگ‌نویسی از رونق افتاده فایده‌ش چیه جز یه جور دیگه چنگ‌زدن به نداشته‌ها و ازدست‌رفته‌ها. 
پ.ن.: اگه از دوستای قدیمی کسی می‌خونه اینجا رو، برام راه ارتباطی بذاره که - اگر وبلاگ زدم- آدرس جدید رو بهش بدم.
اگه کسی از وقت شریفش مایه میذاره و به شما کمک میکنه،
بله به شما لطف میکنه.
ولی بیشتر ازون داره به خودش هم لطف میکنه.
اگه وظیفه کسی نیست انجام کاری،
و داره از سر حسن نیت اونکارو انجام میده،
بدونین که داره جای چیزی رو توی مخش پر میکنه.
بعضی ادمها، دوست دارن مفید باشن.
دنبال یه راه برای مفید بودن میگردن.
نمیگم همه اونهایی که به شما کمک میکنن، اینطورین.
نه.
ولی وقتی کسی در به در دنبال کمک کردنه و خودش میاد پیشنهاد میده، یا حتی خودش پیشنهاد نمیده ولی
اینکه دور و بر خودمان را ببینیم یا نبینیم کاملا در اختیار خودمان است . البته دیدن به این معنی است که حس کنیم. وگرنه صرف اینکه ببینیم مورد نظر نیست.
وقتی می بینیم به آن فکر می کنیم و اثرگذار هم خواهیم بود. وقتی نمی بینیم هیچ فکری هم در آن خصوص نمی کنیم.
 
وقتی در جامعه ای افراد نمی بینند آنگاه موثر هم نمی باشند. برای دیدن هم نیاز است که اطلاعات داشت. حتما برای شما نیز بارها اتفاق افتاده است که چیزی را شنیده اید ولی متوجه عمق آن نشده اید نه اینکه آن
به گزارش خبرگزاری آنلاین ، در پی گزارش های تعدادی از افغان های کشته شده در داخل مرز ، شبکه ای از گزارش های پلیس را اجرا می کند. سرهنگ کاظم صمدی درباره این موضوع توضیح می دهد: در این گزارش در 4 مارس 1999 در وب سایت های افغانستان منتشر شد ، اگرچه ما در آن روز حوادث قابل توجهی نداشته ایم که در مرز اتفاق افتاده باشد.
شایان ذکر است که در جریان تحقیقات اولیه هیچ حادثه خاصی در مرز گزارش نشده است. گلبدین گفت: «برای گفتگو درمورد موضوع با نگهبانان شرقی افغا
متن ترانه علی زند وکیلی به نام بر باد رفته

بهشتم گم شده بر باد رفتهصدام کن اسم من از یاد رفتهصدام کن بی صدات از دست میرمنذار از ترس تنهایی بمیرمدلم آواز کولی وار میخواد دلم آغوش گندم زار میخوادمن از دلبستگی ها زخم خوردم دلم یه عشق بی آزار میخوادخواب دیدم آسمون از چشم ماه افتاده بودخون من از گوشه ی چشم تو راه افتاده بودخواب دیدم سایه ای بودم که همراهی نداشتتوی خوابم یه فرشته بال هاشو جا گذاشتچه حالی داره حس پر کشیدن یه دریارو یه جرعه سر کشیدن
خورش قیمه غذای اصیل و قدیمی ما ایرانی هاست که برای خوشمزه شدن و جا افتاده تر آن بهتر است به یک سری از نقاطی که در زیر به آن اشاره شده است دقت کنید ، اگر تمامی این نکات را در طرز تهیه قیمه رعایت کنید می توانید بهترین طعم جا افتاده رو به خورش خود بدید که با این صورت می توان نذری های فوق العاده خوشمزه ای با این قیمه ها مهیا نمود.
ادامه مطلب
متن ترانه آرون افشار به نام زلزله

 
 
زیبا صنم آواره ترین عاشق دنیا منمکه در قفس چشم تو پر میزنمشلاق نگاهت نزنی بر تنمتو باشو ببین از همه دل میکنمزلزله میکنی در قلب آرام من این همه سعی نکن افتاده ای در دام مناز تپش می ایستد دل تا نگاهم میکنی من خرابم پس بگو کی رو به راهم میکنیدلدار من لذت نبر از این همه آزار من به بد کسی افتاده سر و کار منتا روی دل عاشق بیمار من از خود نرهان قلب گرفتار منزلزله میکنی در قلب آرام من این همه سعی نکن افتاده ای در دام
بوی خاک عطر باران خورده در کوهسار...
خواب گندم زارها در چشمه مهتاب...
 
 
گوسفندان را سحرگاهان به سوی کوه راندن
در تله افتاده آهوبچگان را شیر دادن...
 
 
 
+انصافا لحظه ای چشمتان را ببندید و با خودتان فکر کنید در زندگی هرکدام از ما چندبار این پیشامدهای شگفت افتاده است. تا حالا شبی را در گندم زارها زیر نور مهتاب صبح کرده ایم؟ وقتی که صبح میشود، شبنم اردیبهشت تنمان را که میگیرد، گوسفندان را برای چرا به کوهسار ببریم. چندبار در زندگی بوی خاک باران خو
کمتر از دو روز دیگه کنکور ارشده.
استرس دارم. میدونم قبول میشم. استادم دیشب بهم میگفت رتبه ت به احتمال زیاد تک رقمی میشه.
ولی میترسم. استرس دارم... خیلی خیلی.
مغزم خسته س. میترسم برم خونه حمید اینا. آخه میدونم اونجا بهم میگن اصلا استرس نداشته باش. فوقش سال دیگه میخونی..
بنده های خدا میخوان استرس منو کم کنن ولی نمیدونن با این حرفشون نه تنها استرسم کم نمیشه بلکه واقعا ناراحت میشم. آخه هیچ کس نمیدونه من چه تلاشی کردم و چقدر خوندم
ولی وقتی بهم میگن ایش
خون است که روی خاک خشت افتاده است

داغ است به قلب سر نوشت افتاده است

خیزید و فرشته را به بیرون ببرید 
آتش به در باغ بهشت افتاده است
شهادت بانوی دو عالم ، امّ ابیها حضرت فاطمه الزهرا سلام الله علیها بر عموم مسلمانان تسلیت
زیبا صنم آواره ترین عاشق دنیا منمکه در قفس چشم تو پر میزنمشلاق نگاهت نزنی بر تنمتو باشو ببین از همه دل میکنمزلزله میکنی در قلب آرام من این همه سعی نکن افتاده ای در دام مناز تپش می ایستد دل تا نگاهم میکنی من خرابم پس بگو کی رو به راهم میکنیدلدار من لذت نبر از این همه آزار من به بد کسی افتاده سر و کار منتا روی دل عاشق بیمار من از خود نرهان قلب گرفتار منزلزله میکنی در قلب آرام من این همه سعی نکن افتاده ای در دام مناز تپش می ایستد دل تا نگاهم میکنی م
امسال که سوم دبیرستانم این خاطره رو ساعت ده شب مینویسم
امروز بعد مدرسه تو راه داشتم میومدم که تو پارک مسیر مدرسه دیدم سر و صدا زیاده 
چند نفر هم ایستاده بودن داشتن داد میزدن کنجکاو شدم اخه ساعت 2 و نیم ظهر کی میتونه باشه؟
نزدیکتر شدم دیدم یکی از هم کلاسی های من که همیشه ادعای لاتیش میشد و چند باری منو اذیت کرده بود
رو زمین افتاده و دو نفر دیگه دارن لگد میزنندش
اون دو نفر رو هم میشناختم از مدرسه بغلیمون بودن 
یه لحظه دلم خنک شد ولی فوری حالم بد ش
سلام...نمیدونم  چی بگم والا ... بازم  امتحانا من و از زندگی  انداخت  ولی به هر طریقی بود  بالاخره  این ماه  لعنتی هم تموم شد اما  طی  چنتا پست  بعدی  مطالبی که  میخواستم  ماه  پیش  منتشر کنم رو  با عنوان خرداد عقب افتاده  آپلود میکنم  که در حق این  ماه  مظلوم   هم  ظلم  نکرده  باشم ...
 
همه ی حال خوب من برای سال جدید در همان یک روز خلاصه شد 
در همان یک فروردین هزار و سیصد نودونه 
من از دوم فروردین تا به امروز در یک گیجی وحشتناک به سر میبرم 
انگار وارد دنیای عجیب غریبی شده ام که نمیفهممش 
 در آن دنیای عجیب و غریب گیر افتاده ام 
من در آن دنیای عجیب مدام سرگیجه دارم 
دنیا دور سرم میچرخد 
مدام نفس نفس میزنم 
ضربان قلبم آنقدر زیاد است که هر لحظه احساس میکنم قلبم کنده میشود
میفتد جلوی‌پایم 
دو قدم که برمیدارم انگار یه کوه بزرگ جا
این خیلی تلخه که وقتی آدم غم داره کسی نیست که درکش کنه...
این خیلی تلخه که کسی رو نداشته باشی که بتونه تو رو شاد کنه...
این خیلی غم انگیزه که دیگه کسی رو نداشته باشی که چهارتا خط بنویسه و تو رو شاد کنه...
این خیلی بده که آدم ندونه غم و غصه هاش رو به چه کسی بگه؟
وقتی آدم دلتنگ و دلگیره باید چیکار کنه؟
      ( ذهن مبتلا ).روزها فکر من این است همه شب این سخنمکه گرفتار بلایم  زِ چه رو دَم نزنم
.
چه خطایی، چه قصوری که زِما سرزده است؟وین چه دردیست که افتاده به جانِ وطنم
.
سایه افکنده به ایران و به دنیا کروناترس باعث شده آیینِ دیانت شکنم
.
چو بلا آمد و عبرت نگرفتم، به ستمنان آجر کنم از سودِ کلان، دل نَکَنم
.
کرونا خدعه بوَد، فتنه ی دشمن بنِگرمبتلا کرده چرا؟ ذهنِ مرا، تا بدنم
.
شدم از مسجد و ازمدرسه محروم، چرا؟ذهنِ آلوده شده  عامل این گم شدنم
.
لعن و نفر
در یک روز گروه روان قانونی رو تصویب کردن که اگر کسی عملی روانپزشکی رو افتاده باشه، تئوری هم افتاده و امتحان دوباره هم گرفته نمیشه ‍♂️ در کل یه ۵ واحدی رو الکی الکی افتادم . احساس میکنم مثل اقتصاد کشورم دارم دچار رکود میشم . دوستانم هم ورود منو به جمع دانشجویان " لَش کُن" و تنبل تبریک گفتن . یک نکته جالب هم بگم تنها کسی هم که افتاده من هستم . باید در کتاب گینس هم ثبتش کنن . میترسم فردا هم حکم اخراج از دانشگاه بیاد دستم . 
بخش بعدی جراحی داریم . این
برقا میرهمنازل ومعابر میشن قبرستانی سوت و کوراز نور ماه وستارگانم که پشت ابرها موندن خبری نیست...شمع روشن میکنیصدایی از بیرون میاددر رو باز میکنی چیزی دیده نمیشه، اما میبینی همون نور ضعیف از درب باز شده منزل به بیرون افتاده.در حالی که اگه اولین باری باشه که با این صحنه روبرو میشی، شاید انتظار میداشتی تاریکی غلیظ و غالب بیرون به داخل خونه می افتاد!!!و این یعنی تاریکی چیزی جز نبود روشنائی و نور در اون مکان نیست.ومژده ای ست که در جنگ بین نور و تا
چند خط سکوت و چند صفحه‌ی سفید می‌گذارم بماند برای این شب‌ها که دیگر هیچ چیز از خدا نمی‌خواهم.
می‌گذارم بماند تا روز حسابش، نشانش بدهم و بگویم ببین! هیچ چیز از تو دیگر نخواستم. آخر مگر چندبار باید خواست؟ چند بار باید نشود تا دیگری امیدی به شدن نداشته باشی؟
کفر است؟
من در شب قدرت کفر می‌ورزم!
امیدم را از تو برداشته‌ام. دیگر هیچ شدنی نمی‌خواهم! دیگر نمی‌خواهم به خواسته‌هایم رسیدگی کنی. بگذار همه چیز همین‌گونه پیش برود. 
من دیگر امیدی ندارم
 
ما برای درد کشیدن آفریده شدیم 
اشتباه کردیم که خیال میکردیم روزی تو ایوون خونه‌ای گرم میشینیم و به روزهای سخت گذشتمون فکر میکنیم و با خودمون میگیم که ارزشش رو داشت
اشتباه میکردیم که فکر میکردیم روزی کسی که عشق رو برای ما معنی کرده رو در آغوش میگیریم و یادمون میره تنهایی چقدر سخت و جانکاه بود ، یادمون میره چقدر مردیم تا یه بار زنده شیم
اشتباه میکردیم که تو رویا میدیدیم که دلمون گرم شده ، پشتمون گرم شده ، خیالمون گرمه 
بهار اشتباه بود ، سال
   همین الان * به من گفت که ذهن متوهمی دارم. سعی می‌کنم نادیده بگیرمش. خداحافظی نمی‌کنم، تلفن را هم قطع نمی‌کنم. هفت دقیقه در سکوت سپری می‌شود، جوابش را نمی‌دهم، با عصبانیت تلفن را قطع می‌کند. من به همان یک جمله فکر می‌کنم.
   حوصله خودم را هم ندارم، جملاتش پتک می‌شوند، می‌خورند پس سرم. غمم سنگینی می‌کند. همه‌ش از جایی شروع شد که گفتم من در من گیر افتاده.
   می‌گفت آنچه از من دیده می‌شود موجودی‌ست که حالات لحظه‌ای بر تصمیمات اساسی زندگ
یه سری لحظه‌های ناب و کوتاه توی زندگی‌ادما وجود داره که دلت میخواد، زمان اونجا وایسته و تو همینطوری لبخند بزنی و لذت ببری.مثالی در این باره نمی‌زنم چون واضحه:) . برای خودم خیلی پیش اومده.مخصوصا زمانایی که تو دلم غوغا بوده و حاله روحیمم تعریفی نداشته،یه سری اتفاقات کوتاه میوفتادن و باعث می‌شدن حس بهتری داشته باشم.
[ ببخشید که پارازیت می‌ندازم‌.اما ماه امشب خیلی خوشگل شده:")) نوره کمی داره و توی لایه هایی از ابر پوشونده شده.اما هنوزم زیبا و د
حواسم پرت سوتیم شد یادم رفت بگماستاد موسیقیم گفت هوشت خیلی خوفه ^_^
جلسه قبل بهم سه تا کتاب گفت بخرم که دوتا شو گیر آوردم و یکیش رو نداشتن
امروز وقتی رفتم اون دو تا رو باهم باز کرد و از هردوش بهم مشق داد
گفت به بقیه فقط یه دونه رو درس میدم ولی چون تو زود یاد میگیری خوبم تمرین میکنی این کتاب سنگینه رو هم درست میدم :)
یکم پز بدیم سوتی مونو بشوره ببره بفهمین اونقدرام خنگولک نیستم
ولی جدی یه سوال
چرا من هرجا کلاس ملاس میرم کلی تعریف میکنن و میگن خوبی
ا
(این داستان کوتاه ارزش چاپ ندارد ولی شاید ارزش خواندن داشته باشد)
شغال سر بر آستان کفتار سایید و به پابوسی شتافت و در حالی که از فرط خوشحالی در پوست خود نمی گنجید، گفت: تمام شد سرورم، تمام شد؛ شیر جنگل بی یال و کوپال گوشه ای افتاده و وقت سورچرانی و خوش گذرانی است، نفس های آخرش را دارد می کشد و کمی دست بجنبانید، ده دوازده درخت آن طرف تر، زیر کهنسال ترین درخت جنگل او را می بینید که آخرین لحظات عمرش را می گذراند و نفسش به خس خس افتاده است. حیف است ای
Aron Afshar
Khato Neshan
#AronAfshar
بی من نتوانی
این خطو نشان
لبریزم از عشق آرامش جان باران ببارد عجب حال خوشی 
شاید ندانی ولی باعثشی
بی من نتوانی 
این خط و نشان
لبریزم از عشق آرامش جان باران ببارد عجب حال خوشی 
شاید ندانی ولی باعثشی
در دل من افتاده عشقت زمینگیر شدم
سر تو با قسمت با تقدیر درگیر شدم
ای بهونه ی زندگی بی تو من بی قرارم
در دل من افتاده عشقت زمینگیر شدم
سر تو با قسمت با تقدیر درگیر شدم
ای بهونه ی زندگی بی تو من بی قرارم
با دل من جنگ نکن من که تسلیم
تنهایی ینی وقتی عموت میره یه دنیای دیگه وقتی بهترین عموت دیگه پیشت نیست هیچی نمیگی فقط تو تنهاییات گریه میکنی
میری پیش دوستات و میخندی و وقتی میگن چرا مشکی پوشیدی فقط لبخند میزنی و میگی دیدم بهم میاد مشکی پوشیدم
تنهایی ینی به هیشکی نمیگی چی شده و با همه غمی که تو دلت داری به درد و دلای بقیه گوش میدی و سعی میکنی بخندونیشون
تنهایی یعنی تنهایی به خاطراتی که عموت برات ساخته فکر کنی و یه شونه واسه غصه هات نداشته باشی یکیو نداشته باشی بهش بگی دیگه
بنده الان نزدیک بیست سال است که رابطه جنسی نداشته ام چه از نوع سالم و چه ناسالمش آیا از خدا می ترسم ؟ در حالی که زمانی من به خدا هم اعتقاد داشتم اما طوری زندگی می کردم انگار که ندارم ولی حالا شاید اعتقادی هم نداشته باشم ( اصولا به اعتقاد داشتن اعتقادی ندارم) اما طوری زندگی می کنم که همه خیال می کنند من یک فرد واقعا مذهبی  هستم. چرا؟
ادامه مطلب
لاله در این بوستان خونین کفن افتاده است
حسن یوسف گوشه‌ای بی پیرهن افتاده است
 
هر گلی در این چمن سرمست می‌روید ز خاک
بس که در این باغ، جام از دست من افتاده است
 
از کجا می‌آیی ای بوی بهشتی کاین چنین
لرزه بر اندام آهوی خُتَن افتاده است؟
 
نامه‌ای در دست دارد از هزاران آشنا
این گل قاصد اگر دور از وطن افتاده است
 
بس که تاریک است این صحرا و دل‌ها داغدار
هر گلی امشب به فکر سوختن افتاده است
 
ای نسیم آهسته پا بگذار، چون هر گوشه‌ای
نسترن افتاده است
گوسپلن (کمیته برنامه‌ریزی دولتی شوروی) در عمل تلاش می‌کرد تا از تصمیم‌گیری اجتناب کند. اگر تصمیمی که می‌گرفتی بد از آب در‌می‌آمد، ممکن بود تیرباران شوی. بهتر بود که هیچ‌گونه مسئولیتی را نپذیری.
من آینده را دیده‌ام: چرا ملت‌ها شکست می‌خورند؟ 
***
مقیاس کوچک: 
فرد به روی زمین افتاده و تقاضای کمک می‌کند، اما از جیب‌ها به جای دستی برای کمک، گوشی‌ای برای فیلم‌ گرفتن خارج می‌شود. 
شاید گرفتن مسئولیت یک مصدوم سخت‌تر از کمک‌نکردن به او باش
هواپیما خارج از مسیر چرخش کرده به سمت پدافند هوایی این هیچی!
پدافند با خطا عمل کرده اینم هیچی!
تو این دو روز کلی رسانه های چپ و راست خودشونو خرج کردن در مقابل رسانه های انور تا این دستاورد نظامی زیر سئوال نره و گفتن بر اثر اصابت موشک نبوده که درست بود چون این اتفاق با اشتباه پدافند تهران اتفاق افتاده نه حمله موشکی و کسی به اطلاعات پدافند دسترسی نداشته ولی آخرش خورد تو دهن همه اینم هیچی!
این حرف هایی که در ادامه میگم احتمالا شمارو ادیت کنه ولی؛
هواپیما خارج از مسیر چرخش کرده به سمت پدافند هوایی این هیچی!
پدافند با خطا عمل کرده اینم هیچی!
تو این دو روز کلی رسانه های چپ و راست خودشونو خرج کردن در مقابل رسانه های انور تا این دستاورد نظامی زیر سئوال نره و گفتن بر اثر اصابت موشک نبوده که درست بود چون این اتفاق با اشتباه پدافند تهران اتفاق افتاده نه حمله موشکی و کسی به اطلاعات پدافند دسترسی نداشته ولی آخرش خورد تو دهن همه اینم هیچی!
این حرف هایی که در ادامه میگم احتمالا شمارو اذیت کنه ولی؛
خواهری جای مادری بوسید
چه قدر بوسه در گلو داری
قحط آب است ولی کمی خونست
شکر حق که تو وضو داری
***
بعد اکبر چقدر بی تابی
بعد سقا چرا شکستی تو
دل زینب پر از تلاطم شد
گره معجرش که بستی تو
***
ذوالجناحت نمی رود چون که
دخترت گرفته ست راهش را
بوسه می زنی او را، صورتش
معجر و چادر سیاهش را
***
السلام علیک یا مظلوم
همچو ناجیه پر غم و محزون
گونه هایت به خاک غلتیده
مثل بسملی شدی در خون
***
ساعت حدود سه ته گودال
مادری می رسد سراسیمه
ساعت حدود سه ته گودال
می نشیند به
یکی از مهمترین رموز رسیدن به جذابیت این است که بدانیم جذابیت چیزی غیر از زیبایی است‌ .
شخص می‌تواند صورت زیبایی نداشته باشد اما بسیار جذاب باشد و هم چنین می‌تواند بسیارزیبا باشد اما اصلاً جذابیت نداشته باشد.
جذابیت و گیرایی ! نگران نباشید این یک ویژگی کاملاً اکتسابی است که با در نظر گرفتن موارد زیر می توانیم بدست بیاریم:
ظاهری آراسته داشته باشید:
 
 
 
ادامه مطلب
من 25 سالمه و روی پیشونی و خط اخم رو صورتم چین و چروک ریزی افتاده.خواستم بدونم اگه بوتاکس کنم فایده ای دارد و اینکه سنم برای بوتاکس زود نیست؟ اگر اثر بوتاکس بعد از گذشت چن ماه بره عضلاتی ک بوتاکس در اونجا تزریق شده شل نمیشه و افتاده بشه؟ و دفعه دوم نخوام تجدید کنم چیز خاصی نمیشه؟ اصن شما پیشنهاد میکنین؟ ممنون اقای دکتر ،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،
چشمت، گوشت، شامه‌ات، چشایی‌ات، لامسه‌ات و خلاصه تمامی حواست اگر بدون هیچ عیب و نقصی هم کار کنند، یک چیز که نداشته باشی، همه‌ی آن‌ها لنگ خواهند بود!عقل که نداشته باشیم، می‌شویم سیستم بدون پردازنده، می‌شویم مدرسه‌ی بی مدرّس، می‌شویم لشکر بی‌فرمانده!امام یعنی همین!«خدایی که برای حواس ما امامى گذاشته تا ادراک آن‌ها را تصحیح کند، چطور ممکن است همه این خلائق را در شک و سرگردانى و اختلاف وابگذارد و امامى براى آنها معین نکند .
 
چه دارد برای تو، تنهاییِ کبریا؟
خدایا! اگر هستی از عرش پایین بیا!
وطن کو؟ که عشقی بِوَرزم به «سیما»ی آن
که بیزارم از دین و تاریخ و جغرافیا
خدا! این‌همه قارّه! جا مگر قحط بود؟
چرا سرزمینِ من افتاده در آسیا؟
غزل را کتک می‌زند ناظمِ محترم
ببین ترکه و خط‌کش افتاده دستِ کیا!
پر از گوشِ مخفی‌ست این چاردیوارِ شعر
بله! شعر؛ این سازمانِ همیشه «سیا»
پدرخوانده‌ی مرده‌ام بس که خط خورده‌ام؛
که میراث‌داری ندارم در این مافیا
مریم جعفری آذرمانی 
۱۹ اسفن
ناراحتم دوست عزیزم . آنقدر که نمیتوانی فکرش را بکنی. به قول خودت آن سرزندگی را ندارم . باور کن نمیدانم چه بلایی سرم آمده . نمیدانم همیشه اینگونه بوده ام یا اینکه این یک خصوصیت جدید است. من ... واقعیت این است که من ... واقعیت این است که تو....تو حتی تو نیستی.تو تنها خیالی هستی، سرد و منجمد. و من روح سرگردانی که سرگردانی را، اندوه را، زندگی میکند.
دلم برای نداشته هایم تنگ شده . خنده دار است . چیزی را هرگز نداشته باشی و دلت برایش تنگ شده باشد .برای چیزی که
آخرش درد دلت، در به درت خواهد کرد
مهره ی مار کسی کور و کرت خواهد کرد
عشق یک شیشه ی انگور کنار افتاده است
که اگر کهنه شود مست ترت خواهد کرد
از همان دست که دادی به تو بر خواهد گشت
جگر خون شده ام خون جگرت خواهد کرد
ناگهان چشم کسی سر به سرت می ذارد
بی محلیش ولی جان به سرت خواهد کرد
جرم من خواستن دختر ارباب ده است
مادر این جرم شبی بی پسرت خواهد کرد
همه ی شهر به آواز من عادت کردند
وقت مرگم گذری با خبرت خواهد کرد
#امیر_سهرابی
دخترها مثلِ سیب ، روی درخت هستند.بهترینشون روی بالاترین قسمتند.مردها بهترین را نمیخوان، چون میترسند در ازای بدست آوردنشون آسیب ببینند.درعوض آنهایی که روی زمین افتاده ،و زیاد خوشمزه نیستند رو انتخاب میکنند. شاید چون آسان بدست میان .
به همین دلیل سیب های قله درخت فکر میکنند که مشکل از آنهاست. درحالی که آنها فقط بزرگ هستند.
در حقیقت باید صبوری کنند تا مرد درست از راه برسد وشهامت چیدن سیب از قله درخت رو داشته باشد.
 نباید برای اینکه کسی به ما دست
یادت بمونه هیچ وقت هیچ چیزی بالاتر از صداقت و راستی نیست
دروغ همه چی رو نابود می کنه
راهِ درست اونیه که دروغ توش جایی نداشته باشه
تا با آدمِت روراست نباشی،دائم نگرانی و مضطرب،پس حواستو جمع کن
دروغ همه چی رو نابود میکنه
اعتمادش که از بین بره،بیچاره ای
پس از روز اول باهاش مثل آب،زلال و شفاف،برخورد کن تا نگرانی ای از این بابت نداشته باشی
زندگی اونقدرا هم طولانی نیست که تو همون مدت محدود هم عذاب بکشی
....
استارت ع.ا  ==> 15 اردی بهشت 98
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم معرفی کتاب «سه دقیقه در قیامت»؛ در ابتدای کار توصیه می‌کنم این کتاب را هرچه سریع‌تر تهیه کنید و مطالعه کنید و از آنجایی که صفحاتش خیلی زیاد نیست وهمچنین نحوه بیان مطالب جذاب و روان است, شاید در حد یک ساعت بیشتر از شما وقت نمی‌گیره. این کتاب محصول انتشارات شهید ابراهیم هادی ره است که حکایت داستانی واقعی که برای یک جانباز مدافع حرم اتفاق افتاده را به زیبایی به تصویر میکشد.اتفاقی که شاید برای نزدیک به ده هزار نفر
بهشتم گم شده بر باد رفته
صدام کن اسم من از یاد رفته
صدام کن بی صدات از دست میرم
نذار از ترس تنهایی بمیرم
 
دلم آواز کولی وار میخواد
دلم آغوش گندم زار میخواد
من از دلبستگیها زخم خوردم
دلم یه عشق بی آزار میخواد
 
خواب دیدم آسمون از چشم ماه افتاده بود
خون من از گوشه چشم تو راه اتفاده
خواب دیدم سایه ای بود که همراهی نداشت
توی خوابم یه فرشته بالهاشو جا گذاشت
 
چه حالی حس پر کشیدن
یه دریا رو یه جرعه سر کشیدن
با چشم بسته آدمها رو دیدن
به تو قبل از دوراهی
دوست ندارم طولانی بخوابم. نزدیک سه روز بود که گاهی در حد یک یا دو ساعت می‌خوابیدم. ولی ظهر دیروز نفهمیدم چطور خوابم برد و تا شب مثل سنگ افتاده بودم روی تخت. دوست ندارم طولانی بخوابم چون مغزم ریسِت می‌شه. چون همه تلاش‌هام برای باور به ادامه‌ی حیات به باد میره. چون بعد هر خواب طولانی، شوریده و مضطر بیدار می‌شم و از مرور سریع و بی‌اختیار همه‌ی اتفاق‌های افتاده و نیفتاده تهوع میگیرم. طوری که انگار مواجهه‌ی اولمه. لحظه به لحظه و ساعت به ساعت،
خدایا! به من صبر عنایت کن تا در آنچه مؤخر داشته ای عجله را دوست نداشته باشم، و در آنچه تعجیل میفرمایی تأخیر را دوست نداشته باشم. درباره ی آنچه پنهان کرده ای آشکار شدن را و درباره ی آنچه کتمان کرده ای جستجو را دوست نداشته باشم. در تدبیر تو بحث نکنم و نگویم: «چرا؟» و «چگونه؟» و «چرا ولیّ امر ظاهر نمیشود، درحالیکه زمین از ستم پر شده؟» بلکه همه امورم را به تو بسپارم.
+ صدایت می زنم، سلامت می دهم، دعایت می کنم - محمدباقر انصاری
طرز تهیه خورش قیمه خوشمزه به سبک خاص
خورش قیمه غذای اصیل و قدیمی ما ایرانی هاست که برای خوشمزه شدن و جا افتاده تر آن بهتر است به یک سری از نقاطی که در زیر به آن اشاره شده است دقت کنید ، اگر تمامی این نکات را در طرز تهیه قیمه رعایت کنید می توانید بهترین طعم جا افتاده رو به خورش خود بدید که با این صورت می توان نذری های فوق العاده خوشمزه ای با این قیمه ها مهیا نمود.
مواد غذایی مورد نیاز برای خورش قیمه
مواد لازم خورش قیمه سیب زمینی
گوشت :200 گرم
لپه 
دلم برای دینی میسوزه که افتاده دست ما!!!!!
مغزم داره منفجر میشه بخاطر بحث کردن با یه ادم پر مدعا
اسلام خیلی غریب افتاده واقعا
دلم میخواد فریاد بزنم بگم به داد اسلام برسیم! نرسیم
ولش کنیم!!!!
دین و هرطور عشقمون کشید تفسیر نکنیم
خدایا شرمنده که نشناختمت و نتونستم درست بشناسونمت
میشه خودت خودت و بهم بشناسونی
خودت میدونی چه راه هایی و رفتم برای پیدا کردنت
اما هربار دورتر شدم و راه برام ناهموار شد
میگن برای اینکه خدارو بشناسی باید خودت و بشناسی
چطور
بنظرم اگر کسی را دوست داشته باشید نمی توانید سکوت کنید. من چند بار خواستم مدتی سکوت کنم اما نتوانستم. نمی دانم اگر چیزی نمی گفتم، می آمد و می پرسید: محمد اتفاقی افتاده؟! نمی دانم فقط می دانم سکوت الان اش تحمل ناپذیر است. چیزی نمی گوید، فقط گوش میگیرد. اگر چهره به چهره بودیم می دانستم بیابم این سکوت اش چه معنی را می دهد اما الان برایم غیرقابل تشخیص است. نمی خواهم بپرسم: اتفاقی افتاده؟ می خواهم‌ در انتظار بشینم و من بگویم او بشنود. او روزی سکوت اش
بالاترین مرتبه اخلاص
بالاترین مرتبه اخلاص، آن است که هرگاه شخص عملی را انجام می دهد، به کمترین اجر در دو عالم چشم نداشته باشد و نظر او فقط رضای حق تعالی باشد و به جز او، مقصود و مطلوبی نداشته باشد. این مرتبه از اخلاص، اخلاص صدیقین است و به این مرحله نمی رسد، مگر کسانی که در دریای عظمت الهی غرق گشته اند و واله و جیران محبت اویند.
گدای کوی تو از هشت خلد مستغنی است اسیر قید تو از هر دو عالم آزاد است
حافظ
رسیدن به این مرتبه از اخلاص فراهم نیست، مگر ا
سلام. 
خیلی وقت بود که اینجا نیومده بودم،نه وبلاگی رو میخوندم،نه تلاشی برای خوندن میکردم، نه چیزی می‌نوشتم و نه تلاشی؛برعکس دفعات قبل که میگفتم نمینویسم چون چیزی برای نوشتن نیست ایندفعه خیلی چیزا هست،خیلی اتفاقاتِ در خور نوشتنی افتاده،از سفر یک هفته ای با دوست صمیمی به بندرعباس تا همین الان که درحال برنامه ریزی برای رفتن به کردستانم.
اما یه دلیل وجود داره که نمینویسم،اینجا دیگه مأمن امن من نیست!
میدونید،آدم هرچقدر هم با دیگران صمیمی باش
F – Face (صورت): اگر دچار سکته مغزی شده اید ، صورت شما ممکن است از یک طرف افتادگی یا بی حسی داشته باشد. یک آزمایش خوب: سعی کنید لبخند بزنید و در آینه بررسی کنید تا ببینید که آیا یک طرف صورت از کار افتاده است یا خیر.
 
A – Arm (بازو): اغلب ، یک بازو ضعیف یا افتاده خواهد بود. سعی کنید هر دو بازو را به طور همزمان بلند کنید و ببینید که آیا یکی از آنها به سمت پایین حرکت می کند یا خیر.
 
S – Speech (گفتار): ممکن است صدا گرفته و نامفهوم به نظر برسد ، و دیگران نتوانند حر
این روزها بیش از هر موقع حرف دارم و از همیشه ساکت‌ترم. هیچ‌کس را ندارم برایش حرف بزنم. فقط این‌جا را دارم برای نوشتن، با خوانندگانی که از دست کلافگی‌نویسی‌های من خسته شده‌اند و دم نمی‌زنند.
نمی‌دانم کجای راه را اشتباه رفته‌ام که هیچ‌کس برایم نمانده. قبول دارم خودم کمتر کسی را به خلوتم راه می‌دهم، اما با چیزهایی که ازشان دیدم حق دارم بهشان اعتماد نداشته‌باشم. اما این حق هیچ‌کس نیست که گوشه‌ای غریب‌افتاده بماند و برای کسی اهمیت نداشت
این روزها بیش از هر موقع حرف دارم و از همیشه ساکت‌ترم. هیچ‌کس را ندارم برایش حرف بزنم. فقط این‌جا را دارم برای نوشتن، با خوانندگانی که از دست کلافگی‌نویسی‌های من خسته شده‌اند و دم نمی‌زنند.
نمی‌دانم کجای راه را اشتباه رفته‌ام که هیچ‌کس برایم نمانده. قبول دارم خودم کمتر کسی را به خلوتم راه می‌دهم، اما با چیزهایی که ازشان دیدم حق دارم بهشان اعتماد نداشته‌باشم. اما این حق هیچ‌کس نیست که گوشه‌ای غریب‌افتاده بماند و برای کسی اهمیت نداشت
 
 
گویند گویند گویند که روزی مهر یه دلبری به دل یکی افتادای کاش نمی افتادگویند که هرشب توویِ دستش یه پیاله با من آن نیستاصاً عین خیالش چرا استاد آخه چه کاریه استادگویند که کشته مرده میدادتار مژگونشو من، من به قربونشو ای وایافتاد افتاد افتاد به دلم مهر تو ای کاش نمی افتاد نمی افتاداسفند و دی و خرداد و مرداد
♫   ♫   ♫   ♫
♫   ♫  NITROMUSIC.IR  ♫   ♫
♫   ♫   ♫   ♫
که همش مهمونی آخه چه کاریه استاد استــاددلا دلا دلا دلا استادچرا چرا چرا چراگویم گو
روز آخر که نمی‌دانستیم روز آخر است به بچه‌ها گفتم نمی‌دانم چرا به دلم افتاده باید تند تند درس‌های فارسی را جلو ببریم. بچهها خندیدند و گفتند ما از زودتر تمام شدن همه درس‌ها استقبال می‌کنیم.
روز آخر که نمی‌دانستیم روز آخر است، بعد از مدرسه رفتم حرم، دلم می‌خواست فلافل بخرم، به رفقایم که زنگ زدم گفتند ما ناهار داریم، فلافل نخر.
به حرم که رسیدم، دور ضریح خلوت بود اما نمی‌دانم چرا با خودم گفتم از دور سلام بدهم بهتر است. _فکر می‌کنم این دو واق
"بوی گندم مالِ من ، هرچی که دارم مالِ تو‌ .یه وجب خاک مالِ من ، هرچی میکارم مالِ تو "هنگام برداشت محصول است.دو دست خود را باز کرده و خیره می نگرد.آفتاب سیاه میکند و میسوزاند.درخت ها غمگین اند.گندم زار ها در خود میپیچند.مترسک ها به آرامی به سوی دیگر می‌ چرخند و نگاه می کنند تا پیدایش کنند.از  کلاغ ها هنوز خبری نیست.داسی میان علوفه افتاده است.ارّه ای هم بر تنه درختی نیمه جان رها شده.نهال ناکامی زوزه می کشد بر صندوقِ چوبی زیبای پر از میوه که قطره قط
گفت: مگر ترامپ بلافاصله بعد از شروع آشوب‌های اخیر، رسماً از آن حمایت نکرد؟! و مگر اعلام نکرد که آمریکا نیازهای آشوبگران را تامین می‌کند؟!گفتم: بر منکرش لعنت! مایک پمپئو وزیر خارجه ترامپ هم با صراحت از اراذل و اوباش اجاره‌ای حمایت کرد و کنت تیمر‌من، عضو سابق سیا و مسئول کنونی موسسه آمریکایی NED هم اعتراف کرد که سازمان سیا علاوه‌بر نیازهای نرم‌افزاری آشوبگران، نیازهای سخت‌افزاری آنها را هم تامین کرده است.گفت: ولی دیروز ترامپ در کنفرانس خب
1. صبحی که با چایی دارچینی که بابای آدم به آدم بدهد آغاز شود صبحی ست از صبح های بهشت.
2. میدونید از صبح تا حالا چه اهنگی افتاده سر زبونم؟ دختر مردم پکرم کرده شماعی زاده :))) بعد هی "پکر" رو میگم "کپر" کلی می خندم خودم به خودم :)) بعد تازه بیشتر اون قسمتش افتاده تو دهنم که میگه "میدونه، اره میدونه، خود شیطون بلاش میدونه" :))) بعد بابام در سکوت نگاهم میکنه :))) میگه حداقل یه چی بخون من بلد باشم. میگم تو چی بلدی؟ میگه بیا معین بخونیم :))) 
3. اون روز تو مدرسه قیاف
هو
 
روضه‌ی عاشورای امسال جان‌‌کاه‌تر از تصورم بود. آن‌قدر که نیمی از روضه را از خود بی خود شده بودم و فقط فریاد بود و شیون. آن هم نه فقط من، تمام آن‌هایی که از ابتدای روضه دل داده بودند به سرایش غمبار نوحه‌خوان. امسال همه چیز خیلی روضه‌تر از هر سال بود، همه‌ی روضه‌ها، زمینه‌‌ها، حتی شورها... از همان شب اول که بیش‌تر صلابت است و دلتنگی عزای حسین. امسال که عجیب‌تر از هر سال دل‌ سنگ ما در روضه زیر و رو می‌شد. امسال عصر عاشورا از همیشه جان‌
عجیب ترین قسمت زندگی برام اونجاست که برمیگردم عقبو نگا میکنم،یهو به خودم میام و میگم،چه کردی فازی،انگار که کل راهو اشتباه اومده باشم...نمیتونم بگم خیلی برام اتفاق افتاده،ولی افتاده،حسش سخته مثل سنگ و پوچ مثل هوا،انقدر بی معنا،رسیدم ته راه...دیدم اشتباه اومدم،از همون اولش
زندگی عجیب چیزیه،در اوج خوشحالیم عمیقا ناراحتم از چیزی که نه تنها من،کل دنیا میدونن ارزششو نداره!ولی خوشیش اینه که یاد بگیرم دقیقا چی هست این همه تلاش و شاید نتلاش!به هر
حال خرابم را دیشب برایتان نوشتم
تا صبح گریه کردم و اشک ریختم 
دم دمای صبح اشک هایم که خشک شد دلم هم آرام گرفت دیگر حرفی برای زدن به خودم و خالقم نداشتم  گویا دریچه اشک ها و حرف هایم به هم متصل هستند.
بماند
در راستای قوی و ضعیف تر شدنم برای من باعث قوی شدنم بود
آنقدر به حرفها فکر کردم و مرور که دیگر توانی برایم نماند 
اما خوشحالم یاد گرفتم از هیچ چیز و هیچ کس انتظاری نداشته باشم نه از همکاران نه دوستان و نه خانواده 
مهری بود از لطفشان بوده و نبود
سلام
بعد از یک سال برگشتم.
باید ازین به بعد برای یک نفر نامه بنویسم.
تنها راه ارتباط من با اون، همینجاست. فعلا از م دوره. نمیدونم چه زمانی برمیگرده و میخونه. ترس به دلم افتاده...
سلام. به خود خودت سلام
با اینکه دلتنگت هستم اما هراس دارم از دیدنت. لطفا منو ببخش...
یادت میاد پارسال تابستون تو دومین خونه مستاجریمون، چند هفته درگیر بودم تا اسم مناسب پیدا کنم برای اینجا؟
شروع کردن سخته. بهرام پور میگه اینا درد کامل گراییه. کامل گراییه خاک برسر
گرفتار
ساعت دو و بیست دقیقه‌ی صبح است. زن به پشت خوابیده است روی زمین. دست‌هایش را زیر سرش به هم قلاب کرده. آسوده از لذت و رخوت و رنج و ملالی چند ساعته، شاید هم چند ساله. صدای خر خری آرام از تخت گوشه‌ی اتاق به گوش می‌رسد. امیدوار است که سرمای سرامیک‌ها کمی گرمای آتشی را که به جانش افتاده خنک کند. خنک نمی‌کند. بدنش اما به لرزه افتاده. دندان‌هایش به هم می‌خورند. دردی مبهم در تمام بدنش حس می‌کند. خیره است به سقف. آن جمله فوئنتس در کنستانسیا که «تعلقی که
طرف، سه دقیـــــــــــــــــقــــــــه و پــــــــنــــجــــــــاه و دو ثـــــــــــــانیه، از فضایل پکیج جمع‌بندی دکتر فلانی ویس، ضبط کرده. بعد من پنجاه و دو ثانیه پشت سر هم، با بقیه نمی‌تونم صحبت کنم://از فکرشم مورمورم میشه://روز به روز کمتر، آدما رو درک می‌کنم. 
تازه رویکرد کاری جدید واسه آرامش اعصابم اینه که اصلااا با همسن و سالای خودم حرف نزنم. هیجده‌ساله‌های دور من (حداقل) ، یه‌موجودات عجیبی شدن سر این‌قضیه عقب افتادن کنکور. یه
وقتی صد بار به یکی بگی از یه کاری خوشت نمیاد و برای بار صد و یکم همون کار انجام شه یعنی چی؟ یعنی اونی که باید عوض شه تویی نه اون! یعنی مشکل از توعه که همچنان امید داری 
وقتی یه چیزی در زمان های دور ناراحتت کرده و هزار بار بهش فکر کردی و خودت رو عذاب دادی و کشتی و زنده کردی و برای بار هزار و یکم وقتی بهش فکر کردی انگار که همین چندثانیه قبل همه چیز اتفاق افتاده یعنی چی؟یعنی امید نداشته باش با فکر کردن بهش چیزی درست شه یعنی یا بپذیرش یا بمیرررر
وقتی
ایدا-نه واستا ببینم الان یادم اومد توکه خواهر نداشتی؟پس این خانوم کیه؟کامران به تته پته افتاده بود-کی گفته من خواهر ندارم؟یهویی دختره از جاش بلند شدو رفت سمت در-احمق خودتی اقا کامران-صبرکن ایدا....واستابا بسته شدن در به طرف من اومدهمش داد میزد-نمیتونستی جلوی دهنت و بگیری؟هاننننننننننننننننن ننن؟-به من چه میخواستی بهش درو غ نگی-که تو زن منی اره؟همون طور که میومد جلو من میرفت عقبیهو دوییدم سمت پله ها اونم شروع کرد پشت سرم بدوییدنبه غلط کردن ا
من می دوم تو می دوی
من می ایستم تو می دوی
من می خوابم تو می دوی
می می نشینم تو می دوی
من خسته می شوم تو می دوی
تو لحظه ای هم به من امان نمیدهی...
من، چه به هوش باشم و چه در غفلت تو تنها یک وظیفه داری...
تو من را به پایان خط نزدیک تر می کنی...
به تصویر یک سالگی م که می نگرم، غمی بزرگ همه وجود من را در بر می گیرد...
غمی از جنس خسران... غمی از جنس از دست دادن چیزی گرانبهاتر از قیمتی ترین جواهرات این دنیا...
غمی که همه قلبم را تهی می کند و دردی که درمان ندارد... حس ع
آتشی در خـــاک ما از خاک چین افتاده است
اهرمن از شرق در این سرزمین افتاده است
 
نوبهـاران می رسد، بر شاخسارانــم  ولـــی
آفتی چــرکین وُ داغـــی آتشین افتــاده است
 
طرح لبخندی نمی بینم بـه لب‌ها‎، ای دریــغ
گیسوان آشفته وُ بر چهره چین افتاده است
 
کوچه خالی، دست خالی، خانه خالی،آسمان
رنگ غم ، آهنگ ماتم بر زمین افتاده است
 
سوز سرمــای زمستان است وُ یخبندان دی
آنچــه در جــان بهار و فرودین افتاده است
 
باغبـــان در خواب و آمــد لشکر باد خز
            
 
با سلام
اگه مستند miss americana رو دیده باشین حتما متوجه شدین که تیلور توی اون مستند خیلی از چیزهایی که توی زندگی ش اتفاق افتاده رو به تصویر کشیده و راجب اونا توضیح داده (از جمله اتفاق هایی که بین اون و کانیه وست افتاده بود که به تازگی معلوم شد که کی دروغگوعه) . حالا من چند تا از اون مهم  هاش رو میگم :
ادامه مطلب
 
 
 
مصاحبت گون و قاصدک روزی  قاصدک همچنان بر مرکب باد می تاخت  . و ازادی را بر اوج قدرت نظاره می کرد . بوته ی گون که در زیر خاک با غل و زنجیر بسته شده بود به قاصدک  می گوید . سلام  ای قاصدک که از صد دنیا ازادی .  خوشا به حالت . منو می بینی در چه وضعی افتاده ام . پیغامی  برایت دارم . ولی در پیغامم راز دار باشی  نکند دران پیمان بشکنی و سو استفاده کنی تو را که از هر دنیایی شاد و خندانی گاهی خبری هم از من بدبخت بگیر  . نگاهی به من بینداز سالهاست در این
بخش دیگر مسئله، چگونه انتخاب کردن است: باایمان، شجاع و کارآمد باشند. وفادار به اسلام، مردم و انقلاب باشند. در مقابل دشمن احساس ضعف و اظهار ضعف نداشته باشند. چشم و دل حریص به مال دنیا نداشته باشند/ یک ترکیب متناسبی در مجلس بین جوانان و افراد باتجربه وجود داشته باشد/ سابقه دلبستگی و انفعال در مقابل دشمن هم بایستی یک نقطه منفی به شمار بیاید.
اینچین فردهایی هستند آنها...
آنهایی که خودشان بازی را شروع میکنند اما...
اما ادامه اش را به دیگران میسپارند... درست است گاهی اوقات افرادی بازی را قبول میکنند اما با ادامه دادن آن میفهمند که گیر چه آدمهایی افتاده اند... ساده تر بگویم... دسته اول همانهایی هستند که وانمود میکنند خیر ما را میخواهند اما تا وقتی که ما حالشان را میپرسیم... ولی اگر یکماه هم خبری از آنها نگیریم هیچ احوالی از ما نمیپرسند و انگار که اصلا وجود نداشته ایم... تازه بعد از مدتی که

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها