نتایج جستجو برای عبارت :

مکافات این روزهایم.

دانلود رمان جنایت و مکافات با فرمت های pdf  apk و دانلود رایگان رمان جنایت و مکافات با لینک مستفقیم
دانلود زیبا ترین و جذاب ترین و باحال ترین و خفن ترین رمان های ایرانی و خارجی با فرمت های مختلف رمان جنایت و مکافات
دانلود زیبا ترین و ترسناک ترین رمان های سال های اخیر و دانلود رمان جدید جنایت و مکافات با فرمت های pdf و apk
بهترین و جدید ترین و جذاب ترین و عاشقانه ترین و هیجان انگیز ترین و دانلود رمان جنایت و مکافات با فرمت pdf
دانلود بهترین و زیباترین
«و اگر خواستید کسی را مکافات کنید، نظیر آنچه به آن مکافات دیده‌اید مکافات دهید؛ و اگر شکیبایی ورزید، [بدانید] این شیوه برای شکیبایان بهتر است.» (نحل: 126)
یادداشت‌ها:‌
ـ قرآن. ترجمه بهاء‌الدین خرمشاهی (1386). تهران: انتشارات دوستان.
جنایت و مکافات/داستایفسکی؛ مهری آهی
کتابی که از پارسال دست گرفته بودم بخونم اما پیش نمی رفتم. هم اینکه معمولا وقت آزادم آخر شب بود و خسته بودم و کتابشم نیاز داشت که با دقت خونده بشه و هم اینکه شرایط راسکلینکف ناراحتم میکرد!بالاخره به دلیل قرنطینه وقت آزاد بیشتری پیدا کردم و تونستم تمومش کنم. خوشحالم و از خوندنش لذت بردم.
بعد از خوندن جنایت و مکافات احساس ازادی میکنم. نه به خاطر این که راسکلنیکف کلی مکافات میکشید و در اخر زندانی شد بلکه به خاطر این که داستایفسکی خیلی خوش تعریفه و خوندن این کتاب سه ماه طول کشید. منم به نوعی مکافات کشیدم. نمیشه گفت کتاب دوست‌داشتنیه‌ایه و به بقیه پیشنهاد میدم بخونن. اساسا این کتاب برای دوست داشته‌شدن نوشته نشده.
یکی از دوست‌هام که احتمالا دیگه نمیبینمش و هیچ نشونی ‌هم ازش ندارم یه بار توی کتابفروشی حرف خوبی زد. گفت رمان‌های
این عشق همچنان بی‌محابا به پیش می‌تازد. عشق، این هنر ظریف و بی‌مثال خداوندی. وفا کنی، وفا می‌بینی و طعم وصال می‌چشی. جفا کنی و بذر فراق بپراکنی، جفا می‌بینی و در آتش خود می‌سوزی. قانون عشق چنین است: یکی ستاندی، هزار از تو ستانده شود. و صدهزار از شما گرچه با یک عشق برابر نیست، باری هزار، مثالی که مکافات عمل بدانی. 
و عشق را انتقام در کار نیست، تنها پاسخ عمل است. یک ضربه زدی، هزار ضربه نوشیدی. یکی جان ستاندی، هزار جان ستانده شد. بهوش باش، عشق ر
      
   در پاسح شما از نقد و بررسی کلی و اجمالی اثر جناجنایات و مکافات  میتونم به ابعاد مختلفی اشاره کنم که در وقت کلاس نمیگنجه ولی کوتاه و مختصر میگم که   برداشتم از کتاب جنایات و مکافات فیودورداستایفسکی رمان جنایات و مکافات مملو از وضعیت های روحی مختلف است. زاویه دید داستان متکی برخلق و خوی شخصیتی این افراد و خصیصه های فردی آن هاست، در این رمان نقش مهم را راسکولنیکف ایفا میکند فقر تنگدستی زندگی راسکولنیکف را به چالش میکشد که سرنوشت به عل
میدونم گفتم منطق رو شروع میکنم اما گفتم بزار تا اخر فروردین یه رمان کلاسیک هم بخونم حالا که دارمش و به خودم لذت خوندنشو جایزه بدم حالا که دختر خوبی بودمو کار کردم و کتاب خوندم این مدت. و این رمان هم چیزی نیست جز جنایت و مکافات ، نوشتهٔ فیودور داستایفسکی ، ترجمة احد علیقلیان ، نشر مرکز. خب این میشه سومین کتابی که از داستایفسکی قراره بخونم تقریبا میشه گفت باهاش آشنا هستم اما هیچ ایده ای ندارم راجع به این کتاب که راجع به چی هست و چجوری. هرچند که ن
 
دقیقا رمان به جایی رسید که نباید میرسید.هرچند که روح من ازش خبر نداشت. حالم به هم ریخت. چرا وقتی از فکر کردن به خیلی چیزها فراری هستی برات پیش میاد که به خاطرت میاره؟؟؟ بگذریم  کمتر از صد صفحه مونده تا کتاب تموم بشه. زندگی ای کردم باهاش. همه چیز تو خاطرم مونده. داستان یک قتل. داستان یک قاتل. دیوانه کننده بود کار داستایفسکی. دلم میخواد ابله رو هم زودتر بخونم حیف الان وقتش نیست. حیف...
 
کتاب جنایت و مکافات ، نوشتهٔ فیودور داستایفسکی ، ترجمهٔ اح
همین دنیا سرای رسیدگی به تک تک اعمال هست.
توی همین دنیا اینقدر زنده میمونید که به تک تک اعمال شما رسیدگی بشه، و بعد پاک میشید، و بعد برمیگردید به دل خاک.
غیرممکنه یک نفر یک آه بکشه، شما مسئول بخشی از اون آه باشید، و توی این دنیا تاوان پس ندین.
دنیا سرای مکافاته.
معرفی کتاب صوتی جنایت و مکافات
کتاب صوتی جنایت و مکافات اثری ماندگار از فئودور داستایوفسکی، در تمام تقسیم بندی‌های ادبی جزو یکی از ده شاهکار برتر ادبیات جهان است.
جنایت و مکافات (Crime and Punishment) برنده نوزدهمین دوره کتاب سال ایران در سال 1379 و بهترین ترجمه در حوزه ادبیات داستانی انتخاب و معرفی شده است. این رمان اولین اثر مهم داستایوفسکی به‌شمار می‌آید و می‌توان گفت امروزه پرخواننده‌ترین اثر وی محسوب می‌شود.
فئودور داستایوفسکی (Fyodor Dostoyevsky)
معرفی کتاب صوتی جنایت و مکافات
کتاب صوتی جنایت و مکافات اثری ماندگار از فئودور داستایوفسکی، در تمام تقسیم بندی‌های ادبی جزو یکی از ده شاهکار برتر ادبیات جهان است.
جنایت و مکافات (Crime and Punishment) برنده نوزدهمین دوره کتاب سال ایران در سال 1379 و بهترین ترجمه در حوزه ادبیات داستانی انتخاب و معرفی شده است. این رمان اولین اثر مهم داستایوفسکی به‌شمار می‌آید و می‌توان گفت امروزه پرخواننده‌ترین اثر وی محسوب می‌شود.
فئودور داستایوفسکی (Fyodor Dostoyevsky)
گروه مدرسه خواهرم من عضوم
طفلکی چه زجری می کشه
چه کادر داغونی داره مدرسه شون
مدرسه نمونه ست
خیرسرشون معلمان خوب شهرن مثلا
چرا در شان جایگاه یک معلم  معلم ها رو گزینش نمی کنن!
 
یادم میاد توی آزمایشگاه مجهز مدرسه ی سمپادی که هفت سال درس خوندم یه روز با دوستم درگیر بودیم و کنجکاوی و شیطنت می کردیم، استاد فیزیک هم نگاهمون می کرد، با حسرت عمیقی گفت، این مدرسه هم نمی تونه استعداداتونو پرورش یده، دلم براتون می سوزه...
 تقریبا از سال 89 تا به امروز روزی نبوده که به اینترنت دسترسی نداشته باشم، به جز دوران خدمت که اون هم فقط برای دوماه بود، بیشتر دوستام توی شهرای دیگه زندگی میکنن، و واقعا نبودشون این روزا به شدت احساس میشه، گاهی حس میکنم چیزی گم کردم.
بی کاری و بی انگیزگی، گرانی و... هم مدام در حال تجاوز به ماست. کاش تموم بشه این مکافات
دانلود آهنگ هیچ کس، یه روز خوب میاد... 
معروفه که سه نوع صبر وجود داره. صبر بر معصیت، مصیبت و طاعت. اما برخی معلمین اخلاق معتقدند که یک نوعِ چهارمی هم از صبر وجود داره که بسیار مهمه. صبر بر "نرسیدن به نتیجه".
این دنیا، محل به نتیجه رسیدن نیست و حتی ظرفیت کافی هم برای ارائه پاداش و مکافات حقیقی نداره. اینکه همیشه به وظیفه‌مون درست عمل کنیم ولو اینکه به نتیجه دلخواه نرسیم، حقیقتا صبر زیادی می‌خواد. 


ادامه مطلب
باخت به الهلال و حذف از لیگ قهرمانان آسیا، کسب 4 امتیاز از سه بازی لیگ و نهایتا اخراج تو هفته سوم. بله! قطعا این بهترین خبری بود که تو این هفته‌ شنیدم. آدم فروشی هیچ وقت نتیجه نداشته آقای برانکو. این رو باید از سرنوشت بعضی از بازیکنات می‌فهمیدی که نفهمیدی یا نخواستی بفهمی. شماها که بالاخره تاوان پس میدین، مهم اینه، سَر خُم می سلامت.
از کتابهایی که امسال با هم خواندیم:
آخرین سخنرانی (رندی پوش)مردی در تبعید ابدی(نادر ابراهیمی)عشق سالهای وبا(گابریل گارسیا مارکز)شوهر آهو خانم (علی محمد افغانی)جنایت و مکافات (داستایفسکی)سال بلوا (عباس معروفی)مهمانی خداحافظی (شیدا اعتماد)ملت عشق(الیف شافاک)هرس (نسیم مرعشی)عشق روی پیاده رو(مصطفی مستور)بند محکومین (کیهان خانجانی)جایی که خرچنگها آواز میخوانند (دیلیا اویینز)سه شنبه ها با موری (میچ البوم)روزنامه نویس(جعفر مدرس صادقی)صد سال تنهایی
 حضرت بافر ع فرمود چون خدای عزوجل خواهد که بنده ای که دارای گناهیست اکرام کند اورابه بیماری گرفتارکند و اگر اینکار را نکند به نیازمندی مبتلایش سازد و اگر اینکار رابا او نکرد مرگ رابر او سخت کند تا بدان واسطه کناهش راجبران کندو بگناهش مکافات کند  فرمود وچون بخواهد  بنده ایرا که حسنه. ای در نزدش داردخوار کند  تنش را سالم کند  و آگر اینکاررا در باره اش نکند روزیش فراخ  گرداند واگر انراهم در بخره اش انجام ندهد مرگ را براو اسان کند  تا بدان  سبب
دخترک پای چشم هایش سیاه برگشته بود، پلک هایش را به زحمت باز نگه داشته بود.
از من پرسید: رمان های روسی کجاست؟
راهنمایی اش کردم.
جنایت و مکافات را برداشت و گفت: هر کس جای من باشد، خودش را هم نمیتواند تحمل کند. بله! هر کس جای من بود همین کار را میکرد...
 
خیلی برایم عجیب بود. از مغازه که بیرون رفت، پسری به دنبالش دوید و شروع کرد قربان صدقه برود. سر دخترک را گرفت و روی شانه اش چنان محکم فشار داد که دخترک با تحکم فریاد زد: ولم کن بی ناموس بی پدر مادر!
 
میخ
محمد سروش محلاتی می‌نویسد:
«با شهادت حضرت حمزه در جنگ احد، مسلمانان سخت متأثر شدند، به خصوص که دشمن بدن او را مُثله کرد و برخی اعضاء آن را قطع کرد. این مصیبت بر مسلمانان سخت و گران بود و آنها می‌گفتند که باید این کار را تلافی کرده و عده‌ای از قریش را این‌گونه مجازات کنیم و حتی گفته شده که رسول خدا در اثر شدت ناراحتی گریست و  فرمود: ”از هفتاد ــ یا سی ــ نفر از مشرکان همان‌گونه انتقام خواهم گرفت؛ لامثلن بسبعین رجلا منهم“ (المیزان، ج ۱۲، ص ۳۷
 
کتاب جنایت و مکافات ، نوشتهٔ فیودور داستایفسکی ، ترجمهٔ احد علیقلیان، نشر مرکز
 
+هرگز ، هرگز چیزی مانند این را حس نکرده بود. دنیای یکسره تازه ای مبهم و راز آمیز به درون روحش راه یافته بود. 
 
+رنج و درد همیشه برای ذهنی باز و قلبی پر عاطفه الزامی است. ... مردان بزرگ راستین به گمان من لابد غم بزرگی در این جهان در دل احساس میکنند. 
دولت دنیا که تمنا کند
با که وفا کرد که با ماکند
دنیا هم دار مکافات است این هم درست است اری این روز ها دیگر صحبت از افرادی است که در جبهه بوده اند والان هم دارند از مقام جانبازی و ایثار گری سو استفاد میکنند بعضی هم این وسط شهید داده اند ولی هیچ توجهی به آنها نمیشود بله آنهایی که بر گشته اند و دارند زندگی میکنند الان بچه هایشان لقب آقا زاده گرفته اند اری این هم وضعیتی است که این نوع افراد میگویند که (این آقا زادگی ما بخاطر ژن خوب ماست که بعضی امسال
چه روزهای سختی سپری می شه، درسته یه سری برکات هم داره این ویروسِ لعنتی ولی فکر می کنم دردسراش خیلی بیشتر هست. یاد روزهایی که به راحتی می رفتی بیرون و مایحتاجت رو با خیال راحت خرید می کردی و بر می گشتی خونه بخیر! الان وقتی می ری مغازه و دست می زنی به یه چیزی دیگه محدودیت ها شروع می شه! جرات نمی کنی دماغت رو بخارونی و یا عینکت رو ببری بالا! موبایلت زنگ می خوره امّا صدا رو می ذاری روی اسپیکر که مبادا دستت ویروسی باشه و از طریق موبایل به صورتت سرایت ک
شخصیت‌های داستان باید خصوصیات عادی داشته باشند تا باورپذیر و توضیح‌پذیر باشند و همچنین باید خصوصیات غیر عادی داشته باشند تا از شخصیت‌های دیگر متمایز شوند.
راسکول نیکوف شخصیت رمان جنایت و مکافات داستایفسکی، آدم کشی است که برای کشتن دلیل‌های خاص خود را دارد. به خاطر فقر نمی‌تواند ادامۀ تحصیل بدهد اما خوش قلب است و مخارج تشییع جنازۀ مار ملادوف را می‌پردازد.
یک هفته است که گوشه لب‌هایش تبخال زده است. دقیقاً همان‌جایی که لب‌ها باز و بسته می‌شوند. و چون زخمشان به هم چسبیده و خشک شده است، موقع خوردن، خندیدن و حرف زدن مکافات گناهانش است که از او ستانده می‌شود. حالا دیگر بعد از یک هفته شرطی شده است. قبل از دهان بازکردن با خودش چرتکه می‌اندازد که این خوراکی یا این حرف ارزش دهان باز کردن و درد کشیدن را دارد یا نه. روزهای اول امانش بریده شده بود از این درد. اما حالا با خود می‌اندیشد که چه درد مفیدی است. ا
. زندگی پستی و بلندی داره، ناراحتی داره شادی داره گریه و خنده داره همه‌چیز داره واسه همینم “زندگی” شده اسمش نمیتونم من این کلمه رو بدون همه‌ی چیزایی که گفتم تصور کنم غصه‌ها و ناراحتیا و شکستا هستن که ما رو قوی میکنن به ما درس میدن و کاری میکنن که قدر لحظه‌های شادمون رو بدونیم همین شادیا هستن که باعث میشن بتونیم با همه‌ی اون غصه‌ها و چیزای منفی کنار بیاییم... با همه‌ی این مکافات و مصیبتا من زندگی رو هنوزم دوس دارم... این حس باعث میشه که نارا
چون عشق علی(ع) در دلمان هست.
                                                             سید علی خامنه ای رهبرمان هست.
هر بار گذشتیم ز مکافات!
                                                             این بار گذر هم رهمان هست.
ایران حرمی شد که بدانیم.
                                                             ایمان به هر جای جهان هست.
ساکت شو حرامی که خرفتی
                                                            
برای اولین بار بود که به پیام شخصی‌اش در اینستا جواب می‌دادم. در انتهای مکالمه پرسید که اهل ساری بودم یا انزلی؟ سپس گفت که اگر رشت بیاید مرا خبر می‌کند تا همدیگر را ببینیم. گفتم که این روش خبر دادن برای آدم‌هایی‌ست که از قبل همدیگر را می‌شناسند. در پاسخ شنیدم «سخت نگیر»! و بعد گفت که خودش تمایل دارد مرا ببیند و به من خبر می‌دهد تا اگر من هم مایل به دیدار بودم قرار ملاقات بگذاریم. امان از این مردم! نه درخواستی و نه دعوتی. انگار که دوست‌های دی
چون عشق علی(ع) در دلمان هست.
                                                             سید علی خامنه ای رهبرمان هست.
هر بار گذشتیم ز مکافات!
                                                             این بار گذر هم رهمان هست.
ایران حرمی شد که بدانیم.
                                                             ایمان به هر جای جهان هست.
ساکت شو حرامی که خرفتی
                                                            
چون عشق علی(ع) در دلمان هست.
                                                             سید علی خامنه ای رهبرمان هست.
هر بار گذشتیم ز مکافات!
                                                             این بار گذر هم رهمان هست.
ایران حرمی شد که بدانیم.
                                                             ایمان به هر جای جهان هست.
ساکت شو حرامی که خرفتی
                                                            
 
وقتی دموکراسی بی ریشه، بر کرسی اندیشه می نشیند؛
ماهی ها در حوضِ خوضِ بیکاری، هی هی می کنند.
و قورباغه ها در مُردابِ ولنگاری، ابو عطا می خوانند!
.
.
دیروز، قطار حرامخواری را دیدم که در ایستگاه مکافات توقف کرده بود.
و دموکرات زادگان هزار پیشه را دیدم که چشم حیرتشان، پشت واژه های تأسف، پُف کرده بود...
 
 
پ.ن: خدا کند دستگاه قضایی در مبارزه با مفسدان سیاسی و اقتصادی کوتاه نیاید...
 
 
 
آمریکایی‌ها در سال ۲۰۱۴ زمانی که دیدند پایه‌های دولت اسد ماندگار شده است، سناریوی جدیدی را طراحی کردند. سناریوی جدید، حمله‌ی داعش به عراق بود. آن‌ها این سناریو را طراحی کردند تا جبران کننده‌ی شکست آن‌ها در سوریه باشد. در آن مقطع، اوضاع آن چنان که باید در سوریه پیش نمی‌رفت. و به این ترتیب داعش با حمایت مداخله‌گران منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای وارد عراق شد و در تیرماه ۹۳، در عراق و سوریه و به طور رسمی اعلام تشکیل خلافت کرد. ابوبکر البغدادی رهب
ز بهشت‌ که‌ بیرون‌ آمد،  دارایی‌اش‌ فقط‌ یک‌ سیب‌ بود. سیبی‌ که‌ به‌ وسوسه‌ آن‌ را چیده‌ بود.و مکافات‌  این‌ وسوسه‌ هبوط‌ بود.فرشته‌ها گفتند: تو بی‌ بهشت‌ می‌میری. زمین‌ جای‌ تو نیست. زمین‌ همه‌ ظلم‌ است‌ و فساد. و انسان‌ گفت: اما من‌ به‌ خودم‌ ظلم‌  کرده‌ام...زمین‌ تاوان‌ ظلم‌ من‌ است. اگر خدا چنین‌ می‌خواهد، پس‌ زمین‌ از بهشت‌ بهتر است.خدا گفت: برو و بدان‌ جاده‌ای‌ که‌ تو را دوباره‌ به‌ بهشت‌ می‌رساند، از زمین‌ م
کتاب جنایت و مکافات، نویسنده فیودور داستایفسکی ، ترجمة احد علیقلیان ، نشر مرکز
 
+گاهی به آدم هایی بر میخوریم ، حتی آدمهای غریبه، که در نگاه اول تقریبا ناگهانی ، به یکباره، پیش از آنکه کلمه ای گفته شود به آنان علاقه مند می شویم. 
 
+به رغم آرزوی زود گذر چند لحظه پیش برای دست کم نوعی مصاحبت با مردم ، با نخستین کلمه ای ، که خطاب به خودش شنید ناگهان همان احساس ناگوار و آزارنده ی همیشگی به او دست داد ، بیزاری از هر غریبه ای که به حریم خلوت او وارد می
در زندگی ما پره از دوراهی ها و تو در توی مصائب پر مکافات!     که عواقبی هم به همراه داره و این اصلا رضایت بخش نیست، یه چیزی که خودش بده و در باطن چیزی جز همون تصویر درهم بر هم ظاهرش نمیتونه باشه!  پس هر تصمیمی که بگیره عواقبش حتما به خودش برمیگرده.     ظاهر و باطن بعضی از تصمیمات خیلی نزدیک به همه اما چیزی که ازآب در میاد اینه که :  ای دل غافل من که نمیخواستم اینطوری بشه و فلان قصدو داشتم"      من نادون بهش نگاه میکنم و میگم تو همینو میخواستی و انج
در زندگی ما پره از دوراهی ها و تو در توی مصائب پر مکافات!     که عواقبی هم به همراه داره و این اصلا رضایت بخش نیست، یه چیزی که خودش بده و در باطن چیزی جز همون تصویر درهم بر هم ظاهرش نمیتونه باشه!  پس هر تصمیمی که بگیره عواقبش حتما به خودش برمیگرده.     ظاهر و باطن بعضی از تصمیمات خیلی نزدیک به همه اما چیزی که ازآب در میاد اینه که :  ای دل غافل من که نمیخواستم اینطوری بشه و فلان قصدو داشتم"      من نادون بهش نگاه میکنم و میگم تو همینو میخواستی و انج
آقایون و خانوما. خیلی چرت و پرت نوشتم. فقط حوصله سکوت کردنو نداشتم.
 
نمی فهمم چه مرگمه
همه ناراحتن. منم...احساس عجیب و غریبی دارم، ولی ناراحتی نیست. نمی دونم چیه. عین انه همین الان بهم بگن باران مرده. اونوقت من فقط....نمی دونم باید چیکار کنم.
این حالت رو که تصور کردم،دیدم حتی اگه این خبرو واقعا بهم بگن، شاید یه همچین حالی پیدا می کنم. بی روح و بی حس. شاید اصلا شونه بندازم بالا و بگم:«خب که چی؟ من چیکار میتونم بکنم؟»
از اونطرف، عذاب وجدان دارم که هم
 
 
فرزندی پدر پیرش را کُول کرد و به کوهستان برد. وقتی به بالای کوه رسید، پسر غاری پیدا کرد و پدر را آن جا گذاشت. هنگامی که می خواست برگردد، با خنده های پدر پیرش مواجه شد. پسر با تعجب به او نگاه کرد و گفت: به چه می خندی پدر؟ پدر نگاهی به پسر جوانش کرد و گفت: من هم چون تو، روزی پدر پیر و ناتوانم را همین جا رها کردم و رفتم و حالا تو مرا این جا آوردی. روزی هم پسرت تو را به این جا خواهد آورد. پسر لحظه ای به حرف های پدرش اندیشید و آن گاه از ترس مکافات عمل و آ
بسم الله الرحمن الرحیمخیلی وقت است که به نفس های شما و معجزه ی دعاهای خیرتان ایمان آورده ام. ماشاءالله لاحول ولا قوة الا بالله ...الحمدلله رب العالمین الان در این دو ماه کمی بهترم به فضل خدا و دعاهای مکرر شما. به لطف خدا چکاپ جدید هم گفت که توده ها اندازه شان ثابت مانده و این یعنی الحمدلله اگر همین طوری بمانند مشکل خاصی نیست. مکافات های دانشگاه هم باز تا حدودی گذشت. :) در حال نوشتن صفحات پایانی مقاله ام هستم. امید به خدا که حتما تا قبل از مهلت مقر
امروز بعد از ماه ها رفتیم پرنده نگری تالاب صالحیه کرج
یادش بخیر...هر جمعه یک جای برای رفتن پیدا می کردیم و می رفتیم‌.
طبیعت گردی همراه با پرنده نگری
تالاب به علت باران دیشب گل الود بود و نتونستم تا مقصد اصلی بریم ترسیدم ماشین‌گیر کنه و به همون حوضچه های بزرگ که مقدمه تالاب اصلی بود بسنده کردیم و چندتایی شکار زدیم 
به این فکر افتادم ماشینو یه کاری بکنیم یا عوض کنیم(حیفم میاد تازه سه سال داریمش و نو خریدم ...خیلی خوش دست و برای رانندگی تو شهری عا
چو خرافات رود جمله‌ی آفات رودجان این نظم عبث در همه حالات رود
هستی خصم رود تا به همان خانه‌ی پستنکند شک که بماند، این شه لات رود
برود سینه بچاکد ز غم و آه و عزااو بگوید که بمانم، گویم او مات رود
فرصت عشق عزیز است و به کفرانش دادصورت وهم گرفت و به مکافات رود
واجب است این دو دم مانده به جان شکر کندورنه بیچاره و بی‌خانه و بی‌ذات رود
نه یکی ذرّه از او در ره او همره اواو که بی‌جان ز در آمد ره اموات رود
نه یکی نقش از او در سر تاریخ بماندنه یکی خاطره‌
به معنای واقعی کلمه
اعتقاد دارم
که اگه یه آدم، از ته دلش، به خاطر ظلمی که بهش شده، و توی اون لحظه واقعا همه تلاشش رو کرده و کاری دیگه ازش برنمیاد، آهی بکشه، خدا صداش رو میشنوه. و به حقش میرسونتش.
و اعتقاد دارم اگه کسی به تو بدی کنه (خوبی که اجرش رو حتما میگیری) حتما حتما اینقدر زنده میمونه که عین اون لحظه براش تکرار بشه و اونجا یاد تو میفته.
توی این هفته دو نفر، که یکی 17 سال قبل و دیگری حدود یازده سال قبل منو به شدت آزار داده بودن،
خبرشون بهم رسید.
یافتند آن بُت که نامش بود لات // لشکر محمود اندر سومنات
هندوان از بهر بُت برخاستند // ده رهش هم سنگ زر می‌خواستند
هیچ گونه شاه می‌نفروختش // آتشی بر کرد و حالی سوختش
سرکشی گفتش نمی‌بایست سوخت // زر به از بُت ، می‌بایستش فروخت
گفت ترسیدم که در روز شمار // بر سر آن جمع گوید کردگار
آزر و محمود را دارید گوش // زانک هست آن بُت‌تراش این بُت‌فروش
گفت چون محمود آتش برفروخت // وآن بُتِ آتش‌پرستان را بسوخت
بیست من جوهر بیامد از میانش // خواست شد ازدست حالی ر
یافتند آن بُت که نامش بود لات // لشکر محمود اندر سومنات
هندوان از بهر بُت برخاستند // ده رهش هم سنگ زر می‌خواستند
هیچ گونه شاه می‌نفروختش // آتشی بر کرد و حالی سوختش
سرکشی گفتش نمی‌بایست سوخت // زر به از بُت ، می‌بایستش فروخت
گفت ترسیدم که در روز شمار // بر سر آن جمع گوید کردگار
آزر و محمود را دارید گوش // زانک هست آن بُت‌تراش این بُت‌فروش
گفت چون محمود آتش برفروخت // وآن بُتِ آتش‌پرستان را بسوخت
بیست من جوهر بیامد از میانش // خواست شد ازدست حالی ر
موقع بیماری به نظرش می آمد که گویی تمام عالم محکوم است به اینکه قربانی مرضی شوم و ناشنیده بشود. مرضی که از اعماق آسیا به اروپا آمده بود. همه می بایستی از بین بروند، به غیر از عده ای معدود از برگزیدگان. قارچ هایی جدید و ذره بینی پیدا شدند که در بدن مردمان رخنه می نمودند، اما این موجودات ارواحی بودند دارای عقل و اراده. مردمی که آن ها را در خود می پذیرفتند، بی درنگ جن زده و بی اراده می شدند. اما هرگز، هرگز آنقدر که این مبتلایان خود را عاقل و مطمئن در
با کلی ذوق و شوق رفتیم نارگیل خریدیم و کلی هم تعجب کردیم که بابا این چه مدلشه و قبلا ها که اینجوری نبود پوستش و الخ.
حالا با کلی زحمت و کثیف کاری و مکافات اومدیم پوستشو  کندیم و مثلا شیره (بخوانید آب) اش رو در آوردیم و نارگیل علیه ما علیه رو شکوندیم.
ببینید تهش اش چی شده شما رو به خدا، خسر الدنیا و الآخره

وجدانا با نارگیلا چی کار کردین که این شکلی شدن
میمونا چی میکشن بدبختا
دهه شصت :یعنی شیفت صبح مدرسه آخر حال و شیفت بعد از ظهر ضدحالیعنی عشق زنگ ورزش و با زیرشلواری مدرسه رفتنیعنی بخاری نفتی و مکافات روشن کردنشیعنی از این تمبر کوچیکا بسته ای 10تا تک تومنیعنی بوی نارنگی و سیب قاچ شده توی کیفیعنی بستنی خوردن و تکرار “بستنیش خوشمزه تره مامان !”یعنی ویدئو قاچاقی کرایه کردن و یواشکی دیدنیعنی صف طولانی شیر ، از اون شیشه ای ها که خامه اولشو با انگشت پاک می کردیم !یعنی ته کلاس بچه تنبلا ، ردیف جلو خرخونایعنی صدآفرین ، هز
شهریور آمد ؛ مهر رفت ... 
حکمت و قسمت را نمیدانم ... 
ولی میندانم که قسمت من نبود که رفت ... 
هر بار با خودم فکرمیکنم ... 
اما به جایی نمیرسم ... 
مقصد و مقصود او بود ... 
او نیست و قاعدتاً مقصد و مقصودی هم در کار نیست ... 
فرسوده میشم روز به روز و ماه به ماه و سال به سال ... 
کاش تمام بشود برای همیشه این مکافات هر سال.
 
من و آماری و 1GR، الباقی اضافات است!
اگر هستی که بسم‌الله! در تأخیر آفات است!
 
مرا محتاج Particle Physics کردی، ملالی نیست
تو هم محتاج خواهی شد، فیزیک دارِ مکافات است!
 
ببین 2Curvature Perturbationsم را و باور کن
که عاشق‌بودن‌م بر تو از آن‌دست اختلالات است!
 
میان خضر و موسا چون فراق افتاد فهمیدم
که گاهی نسبیت با 3QFT در منافات است!
 
اگر در اصلِ ما کل است و کل در اصلِ ما، بی‌شک
به‌جز Cosmology هر شاخه‌ای مشتی خرافات است!
 
بیا باور بکن حرف مرا ای یارِ خوش‌سیما
که ا
حدود سال های ۷۷ و ۷۸ بود به نظرم(اینترنت اصلا به شکل کنونی نبود)اون سال ها مطالب مربوط به فیلم های هالیوودی و سینمای دنیا با یه شوق دیگه ای دنبال میشد و جذابیت داشت چون مثل امروز در دسترس نبود و نمی دونستی فیلم جدیدِ جیم کری برای مثال چیهدلت می خواست جدول فیلم های روز رو بخونی و تو مدرسه کلی کلاس بگذاری…ورق زدن دنیای تصویر با اون ظاهر لوکس و خاص و برگه های گرون قیمتش که با کلی التماس و مکافات از فامیل و اقوام قرض می گرفتم، حس پرواز رو بهم می داد
آنهایی که می‌خواهند شاعرانه حرف بزنند، گاهی به‌جای اینکه بگویند سن فلانی
اینقدر است، می‌گویند فلان تعداد بهار را دید یا تجربه کرد یا از سر گذرانید. این
توصیف برای آنهایی که حساسیت بهاری دارند چندان هم شاعرانه نیست؛ هم‌ارز است با
اینکه درباره‌شان بگویند در فلان تعداد بهار، جانش—به‌معنای واقعی کلمه—از دماغش درآمد.
عدالتی اگر باشد، در آن دنیا، همه‌ی آلرژی‌دارها را باید بی‌حساب به بهشت
ببرند؛ مکافات هیچ گناهی نمی‌تواند اینقدر زجرآو
آمریکایی‌ها اما در مقابل، به کمک داعشی‌ها شتافتند و هر جا که نیاز به کمک تسلیحاتی و غذایی داشتند، دریغ نکردند. در نهایت اما، با همه‌ی این تلاش‌ها نه تنها محور مقاومت و نیروهای مردمی عراق توانستند داعش را از عراق بیرون کنند، بلکه بعد از مدتی، گذرگاه استراتژیک بوکمال، که در حقیقت مسیر مواصلاتی دو کشور عراق و سوریه بود نیز بازگشایی شد. همه‌ی این‌ها موجب خشم و عصبانیت بیشتر مقامات آمریکایی، مخصوصا از نیروهای حشدالشعبی شد و بنابر این سناری
مدتی است متوجه یک ویژگی مشترک بین عده‌ای از نوابغ شده‌ام؛ از مولوی و سعدی گرفته تا تالستوی و داستایفسکی. و اخیراً که دو فیلم از وودی آلن دیده‌ام، باید بگویم که او هم این ویژگی را دارد. این مشخصۀ جذاب رسیدن به فهمی دقیق، از زندگی، مرگ، انسان و روابط انسانی است. و هنر این بزرگان هم این بوده است که توانسته‌اند این شناخت دقیقشان را با زبان و بیانی جذاب ماندگار کنند. یکی در گلستان و یکی در جنایت و مکافات و دیگری هم در فیلم سینمایی.
 مدخل ویکی پدیا
خطاب به امریکا و غرب بی محتوا و هرچی همفکر با بی محتوایی!
هر درس که داری به خودت کن
                 هر قصد ز کاری به خودت کن
بیهوده  سرابی به دلی خون
                مهلت! که زاری به خودت کن
سر مست شرارت شده شر خو!
               این حصر حصاری به خودت کن
 
درس روابط بین الملی به روش امریکایی-غربی صهیونیستی-سعودی داعشی:سازمان ملل در سیطره امریکا و غرب!تلاش تحریم مسائل درست در ایران و برخی کشورها و جنایت های فراوان برای عملی کردن تحریم
نتیجه د
با خطا خون به دل پاک جنابش کردم
چقدر با طمعِ نفس، عذابش کردم
چشم او شاهد رسوایی من بود ولی
کمتر از دیده ی یک طفل حسابش کردم
سحر و نافله و حال بکایم چه شدند؟!
حال خوش داشتم، از جهل خرابش کردم
نه که دل از منِ رسوا بکند، نه هرگز
او مرا خواند ولی باز جوابش کردم
کاش از دایره ی بندگی اش خط نخورم
سال ها حضرت تَوّاب خطابش کردم
بدم اما به خدا نوکری فاطمه را...
نه به امید ثواب و نه عقابش کردم
نام زیبای علی را ز همان روز ازل
بر روی سینه ی خود کندم و قابش کردم
تو
سلام.حالا یاد گرفته‌ام همه‌جا با تو وارد مکالمه شوم. مکالمه‌ای یک نفره. وقتی توی اتوبوس در حال له شدنم. وقتی توی یک جلسه نشسته‌ام. وقتی روی تردمیل می‌دوم. وقتی دمبل‌ها را با مکافات بلند می‌کنم. وقتی توی صف تاکسی ایستاده‌ام. وقتی نصفه شب با چشمان خواب آلود کنار یخچال می‌ایستم و بطری آب را قلپ قلپ بالا می‌کشم. وقتی توی اتاق پرو روبروی یک آینه هستم. وقتی آرایشگر ابروهایم را برمی‌دارد. وقتی روی تخت خواب دراز کشیده‌ام و به سقف نگاه می‌کنم. و
امروز خیلی خوب بودم تقریبا تمام کارهامو انجام دادم و کلی هم از صبح کتابمو جلو بردم شدم همون مائده ای که حسرت شده بود دوباره مثلش شدن ولی خب اتفاق افتاد. 
میخوام مقالهٔ مرگ مؤلف رو بخونم نمیدونم برای بار چندم میشه. اما فکر میکنم اشکالی نداشته باشه. جدا از اون در مورد چیزی هست که من الان درگیرشم. 
خبر خوب کتاب قطعات تفکر برام ارسال شده امشب به دستم میرسه بالاخره.
 
کتاب جنایت و مکافات ، نوشتهٔ فیودور داستایفسکی ، ترجمهٔ احد علیقلیان، نشر مرکز
ه
سلام 
امروز شنبه بود ولی شبیه جمعه بود.از اون جمعه‌ها که نه دل گرفته،نه مغز خسته‌س نه خوشی نه کلا هیچی.بی همه چیزی یجورایی.
حال اکثریت مقیم ساکن خوش نیست.خالی بندیای مشاور را باور کرده و به آینده دل می‌بندد.
 پل گلدن گیت ندیده از دنیا نریم،پیپیر نداده نریم،مک‌دونالد نخورده نریم،کربلا نرفته نریم،نمایشنامه ننوشته نریم،این چنین رقصیدن میانه زمین آرزو به دل نریم،کنسرت علی عظیمی و نامجو نرفته نمیریم،دو نفره نخندیده نمیریم،لپ طفل خود را نکش
مطالبی که آدم‌ها در صفحه‌های اجتماعی خود به اشتراک می‌گذارند بخشی از شخصیت و افکار و دغدغه‌هایشان را به نمایش می‌گذارد. ولی به نظرم هیچ یک از شبکه‌ها به اندازه‌ی گزینه‌ی «استوری» در اینستگرم قوی و موفق نبوده‌اند! آنقدر توانمند است که گاهی حتی نیازی نیست به عکس‌های صفحه‌ی مورد نظر نگاه بیندازیم و نوشته‌های زیر آن را بخوانیم. کافی‌ست که سری به استوری‌ها و هایلایت‌ها بزنیم تا بفهمیم شخص مورد نظر در چه جهانی سیر می‌کند. استوری تعداد
ادوارد گیبون (Edward Gibbon)( ۱۷۳۷ – ۱۷۹۴) تاریخ‌نگار انگلیسی می‌گوید:
« از اقیانوس اطلس تا کنار رود گنگ، قرآن نه فقط قانون فقهی شناخته شده است، بلکه قانون اساسی، شامل رویه‌ی قضایی و نظامات مدنی، جزایی و حاوی قوانینی است که تمام عملیات و امور مالی بشر را اداره می‌کند و همه‌ی این امور که به موجب احکام ثابت و لایتغیری انجام می‌شود ناشی از اراده‌ی خدا است و به عبارت دیگر، قرآن دستور عمومی و قانون اساسی مسلمانان است. دستوری است شامل مجموعه قوانین
خطاب به امریکا و غرب بی محتوا و هرچی همفکر با بی محتوایی!
هر درس که داری به خودت کن
                                                             هر قصد ز کاری به خودت کن
بیهوده  سرابی به دلی خون
                                                             مهلت! که زاری به خودت کن
سر مست شرارت شده شر خو!
                                                             این حصر حصاری به خودت کن
 
درس روابط بین الملی به روش امریکایی-غربی صهیونیستی-سعودی داعشی:سازمان ملل در
وقتی از دور به هدفت نگا میکنی همه چی آسونه، همه چی دم دسته، همه چی راحته...
مث من که میگفتم خب یه کارگاه میگیریم و اره رو میبندیم روی میز و یه عالمه چیزای خوشکل میسازیم. حالا برای اینکه بدنم هم آماده باشه هر روز ورزش هم میکنم. کتاب هم میخونم که سر در بیارم چی به چیه...
اما خب واقعیت یه جور دیگه س.
کارگاه کوچیک ما، قبلنا تعمیرگاه ماشین بوده. و یه چاله هم داره وسطش! :)) یه مدت هم جوشکاری بوده، یه مدت هم تعمیرگاه کولر... کلا مدلش مدل تعمیرگاهی طوره... و خب
به حقیقت برو وبگو آمدم...اگرگفتند اینجا چرا آمدی؟ بگو:به کجا روم وبه کدام در رو کنم ؟این رَه است ودگردُوم رَه نیستاگر گفتند به اذن کی آمدی؟ بگو شنیدم:بَرضیافتخانه فیض نوالت منع نیستدَرگشاده است وصَلا دَرداده خوان انداختهاگر گفتند: تا بحال کجابودی؟بگو: راه گم کرده بودم.اگر گفتند چی آوردی؟بگو اوّلا: دل شکسته٬ که از شمانقل است:در کوی ماشکسته دلی می خَرند و بس بازارخودفروشی ازآن سوی دیگراستوثانیا:جز نداری نبُوَد مایه دارایی منطَمع بخششم ازدرگ
بسم الله
یادداشت یک دوستقاتل در میانه‌ی دادگاه ایستاده بود و لبخند نفرت انگیزی بر لب داشت. می‌دانست قاضی و دادستان و بازپرس و... جرات محاکمه اش را ندارند. مقتول دختر خردسالی بود که بعد از کشته شدن، به آتش کشیده بود و باقی‌مانده‌ی جسدش را در آب ریخته بودند. مادرش ضجه می زد، پدرش اما خاموش بود و مات و مبهوت در و دیوار را نگاه می‌کرد. قاتل ادعا می‌کرد پشیمان نیست اما متاسف است. در عین حال همین را هم با خنده میگفت. او می‌گفت دختربچه را با یک شرور
 
حکم کشتن گربه مزاحم
حضرت آیت الله العظمی گلپایگانی ره در پاسخ این سؤال که:" کشتن حیوانات اهلى مانند گربه آن هم بطور فجیع که در اطاق حبس شود و با شدت ضربات آن را بکشند و یا پرنده‏اى مانند کبوتر و کبگ اهلى را از روى غضب سر از تنش بکنند موجب صدقه یا مثلا دیه مى‏شود یا نه؟"
فرموده اند:" دیه ندارد و لکن این گونه اذیت به حیوانات ظلم است و مکافات آن عذاب اخروى است.
بنا براین کشتن حیوانات اهلی مثل گربه ظلم است و کثافت کاری حیوان دلیل بر جواز کشتن آن نمی
خطاب به امریکا و غرب بی محتوا و هرچی همفکر با بی محتوایی!
هر درس که داری به خودت کن
                                                             هر قصد ز کاری به خودت کن
بیهوده  سرابی به دلی خون
                                                             مهلت! که زاری به خودت کن
سر مست شرارت شده شر خو!
                                                             این حصر حصاری به خودت کن
 
درس روابط بین الملی به روش امریکایی-غربی صهیونیستی-سعودی داعشی:سازمان ملل در
چون عشق علی(ع) در دلمان هست.
                                                             سید علی خامنه ای رهبرمان هست.
هر بار گذشتیم ز مکافات!
                                                             این بار گذر هم رهمان هست.
ایران حرمی شد که بدانیم.
                                                             ایمان به هر جای جهان هست.
ساکت شو حرامی که خرفتی
                                                            
روزی به پدرم اصرار کردم که من میخوام رانندگی با موتور رو یاد بگیرم تقریباً 11 سالم بود پدرم گفت باشه وقتی رفتیم صحرا اونجا بهت موتور رو میدم.رفتیم صحرا چغندر قند کاشته بودیم اونها رو آبیاری کردیم تا کارمون تموم شد من دویدم سراغ موتور و اونا برداشتم و سوار شدم اما پاهام به زمین نمی رسید پدر عزیزم اومد پشتم نشست گفت کلاچ رو بگیر و بزن دنده منم همین کار رو با ذوق و شوق خاصی انجام دادم و یواش یواش حرکت کردیم.  کوچه‌ای که داخلش تمرین می‌کردیم باری
هارولد بلوم / ترجمه: بهار احمدی‌فرد


راسکلنیکف دانشجوی ملولی است که خیال کشتن پیرزن رباخوار را در سر دارد. فانتاسماگوریای (فانوس خیال) او زمانی به حقیقت می‌پیوندد که نه‌ فقط پیرزن بلکه خواهر ناتنی نیمه‌دیوانه پیرزن را هم به قتل می‌رساند. پس ‌از آن، بخش اعظم سرنوشت راسکلنیکف به‌ مواجهه او با سه کاراکتر اصلی رمان وابسته است. اولین، سونیاست، فرشته جوان پرهیزگاری که خویشتن را قربانی کرده تا زندگی خواهر و برادر بینوایش را تامین کند. کاراکتر
هارولد بلوم / ترجمه: بهار احمدی‌فرد


راسکلنیکف دانشجوی ملولی است که خیال کشتن پیرزن رباخوار را در سر دارد. فانتاسماگوریای (فانوس خیال) او زمانی به حقیقت می‌پیوندد که نه‌ فقط پیرزن بلکه خواهر ناتنی نیمه‌دیوانه پیرزن را هم به قتل می‌رساند. پس ‌از آن، بخش اعظم سرنوشت راسکلنیکف به‌ مواجهه او با سه کاراکتر اصلی رمان وابسته است. اولین، سونیاست، فرشته جوان پرهیزگاری که خویشتن را قربانی کرده تا زندگی خواهر و برادر بینوایش را تامین کند. کاراکتر
برداشت استاد بهجت پور از واژه دین در آیه اول سوره ماعون در ویراست جدید جلد اول تفسیر همگام با وحی
ارایت الذی یکذب بالدین
 منظور از «اَلدِین»،  معارف و دستورات الهی درهمه امور از جمله جزاء است.  منظور آیات، بیان وخامت حال کسانی است که معارف و دستورات الهی را که  انبیا و کتاب های آسمانی مردم را به آنها دعوت کرده اند، انکار کنند و نه تنها در برابر آنها خاضع نباشند، بلکه آنها را درو غ بشمار آورند. برخی از روایاتی که مراد از دین را ولایت امیر مؤمن
جایی بزرگ شدم که همیشه سخت گیری بود همیشه اذیت بود ولی حالا ادعا میکنند که من از همه آسایش تر بودم ! کجـای این زندگی آسایش بـوده خدا دانـد !من خوب مطلق نبودم ولی خانوادمم خوب نبودن من همیشه شاهد دعوا و بحث بـودم یه روزایی سخت تلاش میـکردم تا از این مکافات فـرار کنم ولی وقتی وارد دبیرستان شدم افت پیدا کردم چون دیگه دغدغه هام خیلی بزرگ بود و غیرقابل حل ! من همیشه گفتم تا موقعی که نتونستم مطلقا خودم باشم نمیتونم برگردم به اون دختر درس خون نمیتونم
همیشه اولین قدم سخت‌ترین قدمه. وقتی هزارتا چاله پیش پات ردیف شدن و مغزت هزارتا فکر داره که چجوری این چاله‌ها رو رد کنی. میری با هزار مکافات یه تیکه الوار پیدا میکنی واسه رد شدن از چاله پیش روت، میای میبینی ای دل غافل! چاله‌هه ریزش کرده و این الواری که پیدا کردی ردت نمیکنه! به هزار تا راه ممکن و غیر ممکن فکر میکنی! به پریدن! به پایین رفتن و بالا اومدن از چاله! هزار بار هر راهو بالا پایین میکنی و میگی این بهترین راهه... بعد صبح که بیدار میشی اولین
سلام سلاممم
ترم دومم رسما پریروز شروع شد . میخواستم بیام راجعش بنویسم ولی شنبه و یکشنبه تا پنج دانشگاه بودم و حدود دوساعت هم طول کشید تابرگردم و خسته و هلاک رسیدم خونه وقت نشد. آخ که عصرا چقدرررررررر شلوغه هم مترو هم بی آرتی هم اتوبوس و حتی تاکسی خطیا . قشنگ پرس میشی تا برسی خونه من که خودم پاهام درد گرفتن -_-
اولین کلاسی که داشتم اقتصاد کلان بود استادمون خوبه فقط شنیدم که مثل نقل و نبات میندازه :/ ایشالا که ماها قبولیم ! برای نمره ی کلاسی جز ارائ
فصل دوم  اقسام عدالت
بدان که عدالت بر سه قسم است:
اول: آنکه میان بندگان و خالق ایشان است و بیان آن این است که دانستى عدالت عبارت است از عمل به مساوات به قدر امکان و چون دانستى که حق - سبحانه و تعالى - بخشنده حیات و عطا کننده جمیع کمالات است، آنچه هر زنده به آن محتاج،از او آماده و خوان نعمت و احسان و روزى از براى هر کسى نهاده، آنچه از نعمتهاى بیکران او هر ساعتى مى رسد زبانها از تعداد آن عاجز و آنچه از عطاهاى بى پایانش هر لحظه حاصل مى شود، از حد و حصر
سلام سلاممم
ترم دومم رسما پریروز شروع شد . میخواستم بیام راجعش بنویسم ولی شنبه و یکشنبه تا پنج دانشگاه بودم و حدود دوساعت هم طول کشید تابرگردم و خسته و هلاک رسیدم خونه وقت نشد. آخ که عصرا چقدرررررررر شلوغه هم مترو هم بی آرتی هم اتوبوس و حتی تاکسی خطیا . قشنگ پرس میشی تا برسی خونه من که خودم پاهام درد گرفتن -_-
اولین کلاسی که داشتم اقتصاد کلان بود استادمون خوبه فقط شنیدم که مثل نقل و نبات میندازه :/ ایشالا که ماها قبولیم ! برای نمره ی کلاسی جز ارائ
واژه اَبَر انسان، اولین بار توسط ((نیچه)) فیلسوف مشهور آلمانی بیان شد. اما مفهوم ابر انسان پیش از او در آثار افرادی همچون هگل، شوپنهاور ، داستایوفسکی و بعضی بزرگان دیگر مطرح شده بود. داستایوفسکی در رمان ((جنایت و مکافات))، ابر انسانی را مطرح می کند که در واقع وام گرفته از اندیشه هگل است.
فردی همچون نیوتن، که می دانیم در پیشرفت
بیشریت نقش بسیار مهمی داشته، اگر هزاران انسان مانع از پیشرفت او بدین
صورت امروزی که می بینم، می شدند، پس او مجاز بود تم
آهای شمایی که میگی اینا مردمن، مطالبه ی به حق دارند، ناراضی اند، باید بریزن تو خیابونا! 
گناه اون بدبختی که یه عمر جون کَنده، تا خرخره تو وام و قسط بوده، با هزار مکافات یه مغازه زده یا پمپ بنزین راه انداخته و داره نون حلال در میاره، چیه که باید سرمایه ی یه عمر تلاشش جلو چشماش آتیش بگیره؟؟ 
مگه اون بنزین رو گرون کرده؟
مگه اون تصویبش کرده؟ 
مگه اون قاچاق کرده؟
اصلا اون بیچاره خودش یکی از همین اقشار آسیب پذیره! 
یعنی باور کنیم کسی که با کلت و نار
خطاب به امریکا و غرب بی محتوا و هرچی همفکر با بی محتوایی!
هر درس که داری به خودت کن
                                                             هر قصد ز کاری به خودت کن
بیهوده  سرابی به دلی خون
                                                             مهلت! که زاری به خودت کن
سر مست شرارت شده شر خو!
                                                             این حصر حصاری به خودت کن
 
درس روابط بین الملی به روش امریکایی-غربی صهیونیستی-سعودی داعشی:سازمان ملل در
دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی
 
با خطا خون به دل پاک جنابش کردم
چقدر با طمعِ نفس، عذابش کردم
 
چشم او شاهد رسوایی من بود ولی
کمتر از دیده ی یک طفل حسابش کردم
 
سحر و نافله و حال بکایم چه شدند؟!
حال خوش داشتم، از جهل خرابش کردم
 
نه که دل از منِ رسوا بکند، نه هرگز
او مرا خواند ولی باز جوابش کردم 
 
نام زیبای علی را ز همان روز ازل
بر روی سینه ی خود کندم و قابش کردم
 
تا حرم رفتم و در صحن نجف، حیدر را
پدر و حضرت رزاق خطابش کردم
 
کربلا هر شب ج
شب بخیری گفتم و چشام و بستم ولی هرکاری میکردم خوابم نمیبردطوریکه کامران بیدار نشه با هزار مکافات چرخیذم طرفش تکه ای از موهاشو که رو صورتش ریخته بود کنار زدم خیلی جذاب بود باید سعی میکردم دوسش داشته باشم درسته از خانوادم جدام کرد ولی بابای بچم که بود شوهر خودمم که بود *صورت*و بوسیدم تو فکر فرو رفتمدلم برای بابا و باران و بهرام و بهراد حسابی تنگ شده بود با یادشون اشک تو چشام جمع شد ولی سریع خودمو کنترل کردم یعنی الان زندگیمون چطور بود کی واسشون
توی بیمارستان فیروز آبادی دستیار دکتر مظفری بودم.
روزی از روزها دکتر مظفری ناغافل صدایم کرد اتاق عمل و پیرمردی را نشان‌دادن که باید پایش را بعلت عفونت می بریدیم.دکتر گفت که اینبار من نظارت می کنم و شما عمل می کنید.
به مچ پای بیمار اشاره کردم که یعنی از اینجا قطع کنم...؟؟؟دکتر گفت: برو بالاتر...!بالای مچ را نشان دادم...دکتر گفت برو بالاتر...!بالای زانو را نشان دادم... دکتر گفت برو بالاتر...!تا اینکه وقتی به بالای ران رسیدم دکتر گفت که از اینجا ببر!!!ع
یا من لا یخاف الا عدله
 
دیشب اولین شبی بود که از وقتی قرار 20 صفحه کتاب رو گذاشتم، 20 صفحه مو نخوندم. 
چشم هایش رو هم شروع نکردم. 
جنایت و مکافات رو هم میخواستم بخرم از فیدیبو. نمیدونم چه مشکلی داره. همش ارور میده میگه مبلغ درست وارد نشده. اصا مبلغ خودکار وارد میشه توسط سایتش. جایی ک ما تایید کنیم مبلغ رو هم نداره حتی.
ب پشتیبانی گفتم. گفت پاک کن نرم افزارو دوباره نصب کن. پاک کردم و باز نصب کردم و فایده ای هم نداشت.
 
نرم افزار دهکده زبان رو نصب کردم
توی بیمارستان فیروز آبادی دستیار دکتر مظفری بودم. روزی از روزها دکتر مظفری ناغافل صدایم کرد اتاق عمل و پیرمردی را نشان‌دادن که باید پایش را بعلت عفونت می بریدیم. دکتر گفت که اینبار من نظارت می کنم و شما عمل می کنید.
به مچ پای بیمار اشاره کردم که یعنی از اینجا قطع کنم و دکتر گفت: برو بالاتر... بالای مچ را نشان دادم و دکتر گفت برو بالاتر... بالای زانو را نشان دادم و دکتر گفت برو بالاتر... تا اینکه وقتی به بالای ران رسیدم دکتر گفت که از اینجا ببر. عفو
تابلوی بدن بی جان مسیح ،اثر نقاش آلمانی هانس هلباین
داستایوفسکی درمسیر فرانسه، برای دیدن این تابلو در شهر بازلِ سوئیس توقف میکند.به هنگام دیدن این تابلو در شهر بازل ، داستایوفسکی به همسرش میگوید "چنین تابلویی میتواند سبب از میان رفتن ایمان گردد " و خیره به تابلو می نگرد.تاریخ این سفر نزدیک به یک سال قبل از انتشار رمان ابله بوده.در رمان ابله پرنس میشکین با این تابلو مواجه میشود و در آنجا نیز پرنس میشکین نظری منفی درباره تابلو دارد.
نیچه یک جم
عیب جوید در جهان مرد دنیکودکی شر، ناتوانی، کودنی
خود نبیند تا گلو غرق گنهدور و نزدیکان همه در قعر چه 
در درون ظلمت انسان غافل استگرچه پندارد دقیق و عاقل است
لیکن این چاه دروغ و کبر و لافلاجَرَم بیرون زند جِرم گزاف
خود بشوید عالم از این مردگانتا نفس گیرد زمانی یک جهان
بر دهان لافیان سیلی زندغرّه را هم گور او خود می‌کند
این چنین پندی و خودخندی بسیتا ته این درّه هر آن می‌رسی
وانگهی وقت مکافات عملگرچه خود پنداشتی شیر و عسل
لیکن آن جُرم گران را ک
هوس کردم کتاب گفتگوی رولینگ استونو دوباره بخونم دلم سونتاگو میخواد. یا مثلا فیلمهای مصاحبه اشو ببینمو بفهممو کیف کنم. آخ خدا که اگه زبان میخونم واسه همین چیزاشه یا حتی کتاب علیه تفسیرش یا درباره عکاسیشو بخونم باز. انگار دلم تنگ شده باشه دلم میخواد های های براش گریه کنم. یا مثلا نوشته های استادمو بخونمو بغض کنم که تموم شدن  :( به جاش حالا دارم بدایة رو میخونم که خیلی چیزاشم چرته :/ اخه ستم نیست؟؟ ولی برای  رسیدن به یسری اهدافم مجبورم یسری چیزار
مردان خدا پرده پندار دریدندیعنی همه جا غیر خدا یار ندیدندهر دست که دادند از آن دست گرفتندهر نکته که گفتند همان نکته شنیدندیک طایفه را بهر مکافات سرشتندیک سلسله را بهر ملاقات گزیدندیک فرقه به عشرت در کاشانه گشادندیک زمره به حسرت سر انگشت گزیدندجمعی به در پیر خرابات خرابندقومی به بر شیخ مناجات مریدندیک جمع نکوشیده رسیدند به مقصدیک قوم دویدند و به مقصد نرسیدندفریاد که در رهگذر آدم خاکیبس دانه فشاندند و بسی دام تنیدندهمت طلب از باطن پیران سح
سیاهی لزج شب سرد و افتاده در ته چاهی تاریک که نور ماهش نیست. هی دست بر دیوار بردن و بالا رفتن و افتادن و خسته و ناامید قانع به این سرنوشت پست. نه انگشتی مانده و نه ناخنی و نه نایی برای بالا رفتن. عاجز. ناتوان. بازنده. نه از آن بازنده های خوب که کل سالن برایش کف و هورا می کشند. نه. از آن بازنده هایی که آرام، زمانی که همه غرق در برنده‌اند از گوشه میدان بیرون می رود. سیاهی. سیاهی. سیاهی. شب. نمی دانی چندمین سیگار است که دودش را به درون فرو می دهی و این رق
در تعریف افراط
بسیار تفریط شده است
***
نکات مثبت غربی‌ها
همان‌هایی ست که باعث بروز پدیدۀ غرب‌زدگی در بین ما شده است
***
تناقضی دیگر:
کافّۀ "سنّتی"
با وای‌فای رایگان!
***
ترامپ، علی مطهّری آمریکایی‌هاست:
در ظاهر جمهوری‌خواه
و در باطن دموکرات.
***
ای دل غافل!
ویکی‌پدیا هم آرمش تک‌چشم چپ از آب دراومد.
***
اینکه می‌گویند "سبزی‌خوردنی"
یعنی بقیّۀ سبزی‌ها خوردنی نیستند؟!
***
شما رو نمیدونم،
ولی من که تو پیاده‌رو از روی خط‌چین‌های بازی لی‌لی به طور ع
بعد از مدتها بی خوابی اومده سراغم نه به اون پر خوابی نه به این همه سیستمم بهم ریخت. نمیدونم یعنی واقعا خوردن یه قرص البته روزی دوتا اینقدر تاثیر داره؟ هرچی هست حالم خوب نیست من موندمو بی خوابی. دیگه دارم به این نتیجه میرسم بیخیال خواب شمو فردامو شروع کنم :/ یه بار دیگه بعد این پست امتحان میکنم اگه نشد میریم تو برنامه ی فردا :/ از صبح خیلی زود بیدارم همون موقع که مها رفت دانشگاه وسطشم البته چرت زدم اما نخوابیدم اونجوری . خوشبحال مها خوابیده چقدر
بسم الله الرحمن الرحیم-نظریات شخصی است-چناب نخست وزیر انگلستان اقای بوریس جانسون- مانند ان داستان معروف که دخترک سواربر کدوتنبل میشود تا به خانه مادربزرگ برود- ودر حوادث زیادی باروباه ها  وگرگ ها دارد این وسیله امروزه شرایط ایران است  وازقدیم گفتن  نیاز است که شیر را روباه صفتمیکند ویال وکو|ال از انسان میگیرد وچون موشکور مداوم از راهی درحال فرار است- علمای اسلامی در زمان استباط  دیگ ابجوش را بادستگیره میگیرند  ودرزمان معین برای شستشو است
من دوباره کتاب خریددددممممم. از مولی دوست داشتنی. به شدت دلم تنگ شده برای گشتن توش. کلی ذوق دارم برای خوندن تک تک کتابها. حالا دونه به دونه اشو نگاه میکنم ببینم چجورین. اما اول باید کتابی که دستم خونده بشه. و جایزه ام جا دادن اینها توی برنامم هست. باز خوبه میشه تو این قرنطینه اینهارو خرید و خوند. و البته ضد عفونی کرد با الکل.اسم کتابها از این قرار هست : جنایت و مکافات ، نوشتهٔ داستایفسکی ، ترجمهٔ احد علیقلیان ، نشر مرکزتنهایی دم مرگ ، نوشتهٔ ن
دلم می‌خواست امشب با یکی که نمی‌شناسمش توی یه جایی که نمی‌دونم کجاست ولی توی ارتفاعه مث پینت هاوس یه برج خیلی بلند، چراغ‌ها رو خاموش می‌کردیم و زیر نور ماه تا صبح از همه چیز با هم حرف می‌زدیم و گاهی قهقهه می‌زدیم و گاهی اشک می‌ریختیم و گاهی سیگار می‌کشیدیم و فروغی و فرهاد گوش می‌دادیم و گاهی چای می‌نوشیدیم... 
صبح وقتی سپیده می‌زد پلک‌هامون سنگین می‌شد و می‌خوابیدیم... تا همیشه... 

«شبِ تاریک تر، ستاره‌های روشن‌تر / غم عمیق‌تر، خدا
کتاب جدید جلد هفتم تاریخ فلسفه نوشتهٔ چارلز کاپلستون هست با ترجمهٔ داریوش آشوری ، نشر علمی فرهنگی هست. توی این کتاب از فیشته تا نیچه رو توضیح میده و خب منم هیجان زده چون جز نیچه بقیه رو خوب نمیشناسم و قراره کلی چیز یاد بگیرم. 
امروز دیر بیدار شدمو کلی کارم عقب مونده. دیروز واقعا یکسره نشسته بودم پای کتابمو دویست صفحه رو خوندم شاید خستگیم مال اون بود هرچند که در ظاهر چیزی نداره اما آدم درگیر میشه و حتی انرژیش میره. هنوز تو حالو هوای جنایت و مکا
​​​​​​
 
پارسال این موقع دفترچه ام را برداشته بودم اولین تجربه ها و موفقیت های سال نودُ هفتم را می نوشتم و برای هر کدامشان ذوق می کردم، یک صفحه را هم جینگول کردم و آرزوهای کوتاه مدتی را کِ باید برای سالِ نودُ هشت برایشان تلاش میکردم و بِ دست میاوردمشان را لیست کردم.از لیست اهداف و آرزوهای نودُ هشت یکدانه اش هم از قلم نیوفتاده است کِ هیچ، بخشی از آرزوهای بلند مدتم هم از زمان بیرون جهیده اند، کِ شُکر؛ از اینجا تا ماه!اکنون زمان قفل شده است حو
اما چرا آمریکابه دنبال تغییر ژئوپلتیک غرب آسیا بود؟ پاسخ آن را باید در تلاش‌های آمریکا جهت دولت سازی مورد نظر خود در منطقه دانست. یکی از مهمترین ادعاهای آمریکا طرح خاورمیانه‌ی بزرگ، 《توسعه‌ی سیاسی و استقرار دموکراسی》 بود که یکی از راه‌های آن 《برگزاری آزاد و منصفانه‌ی انتخابات》 در جهان عرب بود. اما به تدریج پیگیری این هدف توسط آمریکایی‌ها کم‌رنگ شد؛ چراکه در هر انتخاباتی که در این کشورها برگزار شد، برخلاف انتظار آمریکا برای برروی ک
السلام علیک یا مولای یا صاحب العصر و الزمان عجل‌الله فرجک
 
سلام و وقت بخیر! به همین سرعت جمعه‌ها با حافظ آخرین جمعه‌ی فروردین سال ۹۹! عجب عمر گران می گذرد...؛ بسم‌الله...
 
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد. توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشد با این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.

بسم‌الله الرحمن ال
طرح یک کوبش!
فیلم Babel، آخرین فیلم از سه‌گانه‌ی ایناریتو، جنسی از تصادف را انگشت‌نما می‌کند که همه به آن نیاز داریم!
یک زوج آمریکایی -که از قضا دو بازیگر خوشگل و معروف هالیوودی هم هستند(!)- برای حل کردن اختلافاتی که بعد از مرگ نوزادشان ایجاد شده است، سفری زیارتی سیاحتی (!) به مقصد مراکش را ترتیب می‌دهند تا در آرامش طبیعت کویری و وحشی و کم‌متمدنِ آنجا توریست‌بازی کنند.
داستان از آنجا اوج می‌گیرد که دو برادر چوپان بومی،‌ از سر بازیگوشی و رقا
به همین دلیل جمهوری اسلامی ایران برای یاری رساندن به عراق در مقابل این طراحی صد امنیت ملی دو کشور، وارد میدان شد و ظرفیت‌های محور مقاومت را نیز پای کار آورد. اما صدور فتوای مرجع عالی قدر، حضرت آیت الله سیستانی، خون تازه‌ای در شریان‌های عراق جاری ساخت. نقل خاطره‌ی آیت الله سید یاسین موسوی، امام جمعه‌ی بغداد از حمله‌ی داعش به سامرا و نزدیک شدن آن‌ها به دروازه‌ی بغداد زوایای دیگری از شیوه‌ی مبارزه‌ی آمریکا با تروریسم را نمایان می‌سازد:
واژه سانتیمانتالیسم من را یاد آن قسمت از جنایت مکافات می اندازد که صاجب خانه کاترینا ایوانونا ماجرای تصادف پدرش با گاری را تعریف می کند و کاترینا آهسته به راسکلنیکوف می گوید: زنک فکر می کند ماجرای خیلی تاثیر گذاری ست. درحالی که لازم بود پدرش فقط کمی هوش به خرج بدهد.
عکس میرحسین موسوی وقتی منتشر شد، من مجبور بودم استوری های زیادی را نگاه کنم. پست های زیادی را رد کنم. توییت های زیاد را هی بزنم که بیاید پایین. همه آن آدم ها لازم بود کمی عقب بروند و
تقریبا سه روز تو یزد موندیم. روز اول به دیدار با خانواده برادر همسر گذشت. روز دوم یه دوری توی یزد زدیم و قرار بود روز سوم بعد از ناهار به سمت استهبان حرکت کنیم.
از اونجایی که استهبان اتوبوس مستقیم نداشت باید بلیط نیریز میگرفتیم. صبح همسر بی‌حال بود. اینترنتو هم که چک کردیم دیدیم برای نیریز بلیط ساعت ۷ میاره، که یعنی حدود یک و نیم دو نصف شب میرسیدیم. اولش فک کردیم دیر اقدام کردیم و اتوبوس ساعت ۲ پر شده، بعد دیدیم خوش‌شانسی ما بیشتر از این حرفا
 
سری بازی Resident Evil بالا و پایین‌های زیادی داشته است و تابه‌حال نسخه‌های خوب و سرگرم‌کننده‌ای از آن دیده‌ایم و از زامبی‌هایش نیز تا سر حد مرگ ترسیده‌ایم. Capcom بعد از ارائه چندین نسخه محبوب از این سری با Resident Evil Operation Raccoon City برگشته است و این بار استودیو Slant Six Games ما را به آزمایشگاهی در زیرزمین شهر همیشگی بازی برده است و با رهبر تیم هانک دیدار خواهید کرد. اینجاست که مسئولیت سنگینی روی دوش شما گذاشته می‌شود و باید از گسترش ویروس خطرناکی ج
از بچگی یادم میاد همیشه تا دیر وقت بیدار بودیم،هرکسی هم زود میخوابید رو مسخره میکردیم و لقب مرغ بودن رو بهش میدادیم/:
شب زنده داری های ما با قلیون مادربزرگ و بحث های سیاسی و دینی مردهای جمع و غیبت های زن ها و بچه هایی ک اخرش کم میاوردن همون گوشه موشه های فرش میخوابیدیم (البته ناگفته نماند فرداش جلو دوستامون کلاس میذاشتیم ما تا فلان ساعت بیدار بودیم!!!) میگذشت 
وقتایی هم که فردا مدرسه داشتیم هم دیرمون میشد هرروز یه عذر وبهانه میاوردیم یه وقتایی
(زمانی که دعوت رسول الله صلی الله علیه وسلم هنوز آشکار نشده بود) مسلمانان براى خواندن نماز به درّه ها و کوهها می رفتند و در خفاء و پنهانى نماز می خواندند.
پس روزى همچنان که سعد بن ابى وقاص با جمعى از مسلمانان مشغول نماز بودند چند تن از مشرکان سر رسیدند، و بدانها که مشغول نماز بودند ناسزا گفته و بر این کارشان آنها را ملامت و عیبجوئى کردند.
سخن دنباله پیدا کرد و کم کم کار به زد و خورد کشید پس سعد بن ابى وقاص با استخوان فک شترى که در آنجا افتاده بود
سلام
با خودم قرار گذاشته بودم که امشب بنویسم ولی الان که لپتاپ رو باز شده جلوی خودم دیدم هیچ نظری نداشتم که چی بنویسم تا اینکه طلوع خونین فریدون فروغی پلی شد!
دیشب حالم خوب نبود.خیلی بد در حد تابع دلتا بی سروته بودم.صبح که پا شدم(بیخیال دانشگاه رفتن شده بودم)کتابی که امیرحسین با امضای گلشنی برای من و چندتا از بچه ها آورده بود رو باز کردم و شروع کردم به خوندن.بعدش جنایت و مکافات رو ادامه دادم و هی بین این دوتا کتاب سویچ کردم.تصمیم گرفتم درمورد ک

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

خـفه گی میترا خانم