نتایج جستجو برای عبارت :

دراز 3

 جملات زیبای کتاب بابا لنگ دراز

جملات زیبای جین وبستر نامه های بابا لنگ دراز جین وبستر نویسنده بابا لنگ دراز

نامه های زیبای بابا لنگ دراز به جودی ابوت نامه های جودی ابوت به بابا لنگ دراز

حتما کارتون جذاب و شیرین بابا لنگ دراز را
دیده اید. همان جودی ابوت معروف و دوست داشتنی! قصه ای که جزو یکی از جالب
ترین و محبوب ترین داستان های نوجوانان در جهان است. نویسنده این داستان
شیرین و خواندنی خانم آلیس جین چندلر وبستر معروف به جین است. داستان
باب
رفته فیسبوک و اینستاگرم دراز رو (همون که کیرش کلفت بود) چک کرده.
 
میگه این پسره که سبزه هست، چرا میگفتی سفیده.
بهش میگم الان سبزه شده خر گاو. اون دوره ای که من باهاش اشنا شدم سفید بود.
بعدم موهاشو رنگ مییکرد که من دوست نداشتم.
بغدم خیلی زیاد سطحی و کودن بود. هم خیلی باهوش بود هم خیلی کودن بود. هوش اجتماعی داغون. دراز بی مصرف.
خیلی شبیه کوروس و انتونیو باندراس بود، ولی کودن بود کودن. کودنننننننن.
اره اگه سبزه میبود، و باهوش، و موهاو هم رنگ نمیکرد ص
در آستان امامزاده سلیم دراز به دراز افتادم تا ان شاءالله نیم ساعت دیگه اذان بگن افطار کنم 
حال چشمام خوبه الحمدلله 
بالای کوه تهوع گرفته بودم! بس که عرق کردم صورتمو شستم و دو دقیقه نشستم خوب شدم 
اما الان دیگه بی حالم دوست دارم بخوابم 
دیشب تا ۶ صبح بیدار بودم و شش خوابیدم تا یک ظهر
سر کلاس نقشه کشی بودیم معلم داشت پاتخته مینوشت
موشک درست کردیم زدیم تو سر معلم، برگشت به یکی از ما خیره شد و چند تا فحش نصیبش کرد...
دانش اموز : خب اقا چکار کنیم ؟
معلم :  سرتو بزار رو میز دراز بکش |: 
کلاس رفت رو هوا D :D :D:
+الان هروقت اونو میبینیم میگیم سرتو بزار رو میز دراز بکش
 
 
Little Longnose 2013,دانلود Little Longnose 2013 720p,دانلود انیمیشن Little Longnose 2013,دانلود انیمیشن کوتوله بینی دراز Little Longnose 2013,دانلود رایگان,دانلود زیرنویس فارسی,دانلود کارتون با دوبله فارسی,دانلود مستقیم انیمیشن Little Longnose 2013 1080p,زبان اصلی,کوتوله بینی دراز,
ادامه مطلب
دانلود آهنگ کارتون بابا لنگ دراز
Download Music Daddy Long Legs Cartoon
دانلود آهنگ بی کلام کارتون بابا لنگ دراز+دانلود موسیقی متن
دانلود آهنگ کارتون های معروف تلویزیون ایران
برای دانلود آهنگ به ادامه مطلب مراجعه کنید …
دانلود آهنگ کارتون بابا لنگ دراز mp3 با لینک مستقیم
همه ما یک روزی یک جایی چوب خط زندگی مان پر میشود، حالا نه اینکه سرمان را بگذاریم زمین و دراز به دراز  بیفتیم روی زمین و دور از جان، جان نداشته باشیم.  
نه، همینکه یک جایی احساس کردی که دیگر هیچ چیزی حالت را خوش نمی کند، که دیگر هیچ چیزی دلت را هری نمیریزد پایین، که دیگر دلت غنج نمیزند برای یک دوست داشتن، مرده ای، حتی اگر جان داشته باشی، حتی اگر نفس بکشی.
تابستان بود و در پارک تعداد کلاغ‌ها از آدم‌ها بیشتر... 
باد گرمی می‌آمد و روسری آبی کمرنگم را بازی میداد. همه چیز   آنقدر در نظر نزدیک می‌آمد که گویی دراز کردن دستمان کافیست برای قاپیدن رویاها... 
عکس آن روز را در آلبوم دارم، چیری که فرق کرده نه منم، نه تو نه شوق رویاهای بزرگی که قلبمان را از خواستن مچاله میکند، چیزی که عوض شده سنِ چشمانمان است...  از گذراندن واحدهایی سخت که خلاصه‌اش شده "عنوان"
رمان بابا لنگ دراز
رمان بابا لنگ دراز، رمانی که به سبک نامه‌نگاری نوشته شده و شامل نامه‌های جوروشا ابوت به فردی است که او را تحت حمایت خود قرار داده و هزینه‌های مالی دانشگاه او را بر عهده گرفته است. داستانی که با شیرینی تمام پیش می‌رود و شامل نامه‌های یک‌طرفه‌ی جودی است به بابا لنگ درازِ شناخته نشده است.
ادامه مطلب
حرکت دراز نشست
حرکت دراز نشست یکی از بهترین حرکت ها در تناسب اندامه که باعث میشه مرکز بدن تقویت و قدرتمند بشه مرکز بدن شامل کمر و شکم هست که در تمام فعالیت ها نقش داره 
در واقع هر کاری انجام میدین روی کمر و شکم فشاری وارد میشه
پس باید شکم و کمر قدرتمندی داشته باشین
حرکت دراز نشست یکی از بهترین حرکت هاست که شکم و کمر رو میسازه پس تا جایی که میتونید از این حرکت استفاده کنین
بابالنگ دراز دایه و معلم مهد من بود ! پریروز وقتی بیدار شدم ۵ عصر ازش دوتا تماس از دست رفته داشتم !بیخیال زنگ زدن به آدما شدم زیاد تماس داشتم ولی همشونو گرفتم و قطع کردم که گفته باشم من زنگ زدم در قبال زنگتون !تا دیشب با زنگش با اینکه سایلنت بود و داشت موزیک پخش میشد ولی تا متوجه شدم گوشی رو برداشتم ! گفت هنوز یاد نگرفتی که وقتی بزرگترت زنگ میزنه لابد کارت داره ! دنبال توجیه نگشتم گفتم شرمنده اصلا خوب نبودم ! زنگ زدم بوق خورد قطع کردم ! گفت دیشب پا
چقدر سوای از همه سختیهاش، کِیف میده!
نه باید صبح بدو بدو بچه بذاری مدرسه و خودت بری سرکار، نه باید هوای رییسو داشته باشی که دو ساعت میخوای زودتر بری به کلاست برسی، نه خجالت خانواده داری که شب خسته و کوفته از کلاس میای و...
تازه از همه هیجان انگیزتر اینه که سر کلاس پاتو دراز میکنی، ببخشیدا اگه خیلی خسته بشی یه کم دراز میکشی، بین کلاساهم با خانواده خستگی در میکنی!
فقط یه کم نگرانی هست درمورد حقوق آخر ماه که احتمالا این ماه ازش خبری نیست!
اونم فدای
بابای محمدرضا بعضی موقع ها این شعر رو میخونه
 
صبحدم رفتم به اطراف چمنبلبلی با جفت خود گفت این سخن ما ز سرمای زمستان رسته ایم دل به امید گلستان بسته ایم هر دو بودند گرم اندر این سخن باشه ای آمد ربودش بر دهن در دهان باشه با سوز و گداز عمر کوته بین و امید دراز
 
https://www.cloob.com/u/jjonne/44223190
1.روی شکم دراز بکشید و حدود 30 ثانیه خودتان را در این وضعیت نگه دارید.
2.ابتدا روی شکم دراز بکشید. دست راست و پای چپ را حدود 15 سانتی‌متر بالاتر از سطح زمین آورده و حدود 6 ثانیه در همین وضعیت نگه دارید. دست و پا را پایین بیاورید و همین حرکت را با دست و پای دیگر تکرار کنید.
3.به پشت روی زمین دراز بکشید؛ به صورتی که زانوها خم شود و کف پا روی زمین قرار بگیرد. اکنون یک زانوی خود را تا سینه بیاورید. پای دیگر را حرکت ندهید. باید قوس کمرتان صاف شود و کشش خفیفی
 
مامور خوشتیپ تب سنجی  جلو آمد، دستش را دراز کرد و تبم را گرفت
در من اما هیچ اتفاقی رخ نداد!با خود فکر کردم...چطور انسان با گذشت زمان اینگونه عوض میشود!؟و نوجوانی چه دوران زودگذریستچه پر شور حالیو حتی اگر دست مامور تب سنجی به سمتت دراز شودفرقی نمیکند
از تو بزرگتر باشد یا کوچکترقد بلند باشد یا قد کوتاهدرشت باشد یا ریز...بدون هیچ تماسی با کسی که نه میشناسی نه دیده‌ایاز آن هیبت مردانه و زمخت حسی دخترانه تو را در بر میگیرد.
دیشب کم خوابیدم بعد مجبور شدم بعد آزمون بخوابم :| ۴ تا ۷ و نیم خوابیدم با افتخار D: بعد دراز کشیدم رو مبل. مری میگه تو که تا الان خواب بودی چرا دراز کشیدی؟
میگم خب سه ساعت و نیم خوابیدم خسته شدم :| 
کمرش شکست. بعد خیر سرم اومدم اصلاحش کنم گفتم خب تا الان خواب بودم، الان میخوام استراحت کنم :|
آزمونو بگم حالا :)))))))))))))))))))) منو‌چجوری راه دادن توی مقطع دبیرستان اصن؟ :)))))))))) میدونید خوبیش اینه من هرچقدم بد داده باشم، دفعه قبل ریاضیاتمو یک درصد و فیزیکو ۹
همه‌شان قدهایشان بلند است اسمورودینکا.
همه‌شان دراز شده‌اند‌. من اما هنوز شانزده‌ساله‌ام. حالا از همه‌شان کوچکترم. پسرخاله‌ام، برادرِ زن‌داداشم، خواهرِ زن‌داداشم، پسرعمه‌‌ام، همه‌شان یکهو دراز شده‌اند، من اما مانده‌ام همچنان اینجا. در پی تو، که از همان ابتدا دراز بوده‌ای. همه‌شان رفته‌اند پی زندگی‌هاشان، برای خودشان کسی شده‌اند. به دنبال تشکیل خانواده، بچه‌ پس‌انداختن و جمع‌آوری مال دنیا هستند. می‌دانی اسمورودینکا، هم
راز
موفقیت چیه؟
گوش
دراز بدون معطلی در جوابم گفت:هزینه اش می شه نیم میلیون دلار
کمی به گوش
دراز نگاه کردم و نتونستم خودم رو کنترل کنم، قاه قاه قاه زدم زیر خنده، شکمم رو
گرفته بودم و در حد مرگ،بلند بلند می خندیدم،تو دلم گفتم کدوم ابلهی واسه این چیزا
پول میده که من دومیش باشم؟
گوش
دراز اعتنایی به من نکرد و سرش رو به کار خودش بند کرد،به رسم ادب از رفتارم
عذرخواهی کردم ولی گوش دراز بازهم اعتنایی بهم نکرد.
ده سال
بعد...
همون
صحنه تکرار شد،رفتم روی در
همه‌شان قدهایشان بلند است اسمورودینکا.
همه‌شان دراز شده‌اند‌. من اما هنوز شانزده‌ساله‌ام. حالا از همه‌شان کوچکترم. پسرخاله‌ام، برادرِ زن‌داداشم، خواهرِ زن‌داداشم، پسرعمه‌‌ام، همه‌شان یکهو دراز شده‌اند، من اما مانده‌ام همچنان اینجا. در پی تو، که از همان ابتدا دراز بوده‌ای. همه‌شان رفته‌اند پی زندگی‌هاشان، برای خودشان کسی شده‌اند. به دنبال تشکیل خانواده، بچه‌ پس‌انداختن و جمع‌آوری مال دنیا هستند. می‌دانی اسمورودینکا، هم
رمان بابا لنگ دراز یکی از صد رمان برتر جهان می باشد و بسیار مناسب جهت قدم گذاشتن در عرصه نویسندگی و آموزش نویسندگی می باشد.
نویسنده : جین وبستر
تاریخ اولین انتشار رمان : 1912
زبان : آمریکایی
مترجم : محسن سلیمانی 1388 
مشخصات نشر : تهران ، نشر افق ، 1388
کتاب بابا لنگ دراز در قالب نامه های جودی ابوت شخصیت اول داستان به پدرخوانده او جان اسمیت است و جودی او را در داستان بابا لنگ دراز صدا میزند.جودی ابوت دختری یتیمی در یتیم خانه بود که مورد حمایت مالی شخصی
۵۰۳ – ساعتی ناز مفرما ای که با سلسله زلف دراز آمده‌ای         فر صتت باد که دیوانه نواز آمده ای ساعتی نا زمفرما و بگردان عادت           چون بپرسیدن ارباب نیاز آمده ای پیش بالای تو میرم چه به صلح و چه به جنگ چون بهر حال … ساعتی ناز مفرما – ای که با سلسله زلف دراز آمده‌ای – غزل ۴۲۲ – ۵۰۳
منبع : فالگیر
شب دراز است از بهر راز گفتن و حاجات خواستن : بی تشویش خلق و بی زحمت دوستان و دشمنان  ، خلوتی و سلوتی حاصل شده و حق تعالا پرده فرو کشیده تا عمل ها از ریا مصون و محروس باشد و خالص باشد لله تعالا و در شب تیره ، مرد ریایی از مخلص پیدا شود . ریایی به شب رسوا شود .گوید " چون کسی نمی بیند ، از بهر کی کنم ؟ "
می گویندش که " کسی می بیند . ولی تو کسی نیستی تا کسی را بینی "
فیه ما فیه
2603 - «شهرام همایون» کلاه‌بردار فراری و سلطنت‌طلب مقیم لس‌آنجلس، با اذعان به وابستگی جدی مخالفان نظام جمهوری‌اسلامی به دشمنان ایران، اعتراف کرد: “ما با یک اپوزیسیون قلابی مواجهیم. چرا که آن‌ها به سوی بیگانه دست دراز کرده‌اند ...”لینک کوتاه منبع: www.b2n.ir/mzdr124
دانلود فایل اصلی
بیا مثل گذشته ها،شب که شد، چراغ های اتاق را خاموش کنیم.من روی تخت اینور اتاق دراز میکشم،تو روی تخت آن وری دراز بکش.سکوت کن!چیزی نگو!فقط مثل همان وقت ها که سراپا، بی هیچ سوالی، برای دردهایم گوش شنوا میشدی، گوش بده!آنقدر گوش بده که حرف ها و گلایه هایم ته بکشد.بعد بیا کنارم.در آغوشم بگیر.نه معمولی؛ محکم.محکم و پرمهر.مثل تمام بغل هایی که بعد از مدت ها دوری، داشتیم.انگار که اولین و آخرین باریست که هم را میبینیم.بگذار کمی، فقط کمی، وجودت را نفس بکشم،
 یکی بود یکی نبود ، غیر از خدا هیچکس نبود ، کنج اتاق خاتون ، تو پستو
پشت یخدون ، توی سوراخ تاریک ،دراز و تنگ و باریک ، یه موش خوب و ناز بود ،
خیلی دمش دراز بود ، گربه یه روز موشه رو دید ، از جا پرید ، فوری به
دنبالش دوید ، پنجول کشید ، دمبش رو چید ... 
ادامه مطلب
دیده ام در یک شب تاریک راز
گور بود و من در آن بودم دراز
فرق بسیاری میان من و من
مثل فرق بانماز و بی نماز
بندگی میکردم از روی ریا
بوده ام از ذلّت خود سرفراز
هر بدی را مرتکب در خلوتم
باطنی مسموم ، ظاهر سروناز
هرچه گفتم هرچه کردم با نظر
از حقیقت دور ، در بند مجاز
چون اسیری که شدم گُم در خودم
کفر و ایمان کار و کسبم ، یک نیاز
یک تصادف روشنی شد در دلم
عبرتی آورد با خود کارساز
بندگی از سر گرفتم ، بنده ام
میکنم از نفس و شیطان احتراز
باقیش را من نمیدانم دگر
سلام
من آدم ورزشکار و طبیعت گردی هستم و مشکلم هم مربوط به همین علاقه م به کوهنوردی و طبیعت گردیه.
از یه طرف  آدم معتقدی هستم و نماز و روزه رو به جا میارم و از طرفی هم خیلی بگو بخند و شوخ طبع هستم به خصوص تو جمع با دوستان، البته این هایی که گفتم هیچ ربطی به سوالم نداشت فقط خواستم یه آشنایی مختصری از خودم به شما عزیزان بدم.
مشکل اصلی من اینه که تو گروه های کوهنوردی و طبیعت گردی که هستم هم پسر توشون هست و هم دختر، و مشکل من در برخورد و احوال پرسی با د
طفلکی در لفظ ماند و داد زداز چَه نفرت به خود فریاد زد
لعن خود کرد و ز خود کوتاه شددشمن خود گشت و یار آه شد
زین همه نفرت که در این سینه‌هاخود بسوزند و نه کس زین کینه‌ها
مردمی بی‌موسقی از خصم و خونحاکمانی از تجمّل پرقشون
جمله‌شان را من نبینم در دوییهر دوشان یک نفس پست پادویی
این همه خونی که در این خشم‌هاستزین همه خوابی که در این چشم‌هاست
این همه طفلان بی‌قانون وهممست از خودخواهی و مفتون وهم
خشم حق گویند هست این، شرم باد! تو چه دانی حق چه باشد
فرمول آرامش در زندگی چیست ؟
 زندگیِ بسیار ساده است به آن شرط که شما آن زمان که دراز‌ کشیده‌اید فقط دراز کشیده باشید و زمانی که راه می‌روید فقط راه بروید زمانی که غذا می‌خورید فقط غذا بخورید و به همین ترتیب نیز همۀ کارهایتان را انجام دهید .
زیرا آن زمان که شما دراز می‌کشید به این فکر می‌کنید که کی بلند شوید زمانی که بلند شدید فکر می کنید که بعد آن باید کجا بروید زمانی که دارید می‌روید به این فکر می‌کنید که چه بخورید و به همین ترتیب ... فکر شم
فرمول آرامش در زندگی چیست ؟
زندگیِ بسیار ساده است به آن شرط که شما آن زمان که دراز‌ کشیده‌اید فقط دراز کشیده باشید و زمانی که راه می‌روید فقط راه بروید زمانی که غذا می‌خورید فقط غذا بخورید و به همین ترتیب نیز همۀ کارهایتان را انجام دهید .
زیرا آن زمان که شما دراز می‌کشید به این فکر می‌کنید که کی بلند شوید زمانی که بلند شدید فکر می کنید که بعد آن باید کجا بروید زمانی که دارید می‌روید به این فکر می‌کنید که چه بخورید و به همین ترتیب ... فکر شما
 
یعنی  مضحک ترین قسمت فیلم دلدار اون قسمتیه که خواهر پژمان هر وقتی با پدرش یا
با خود پژمان تلفنی صحبت میکنه رو تخت دراز کشیده :|
درسته زنِ حامله است ولی دیگه زن حامله به این معنی نیست
 که کلا دراز کش و رو تخت باشه و تلفن هاش رو اونجا جواب بده :|
مردم رو مسخره خودشون کردند عه :| 

 
 +
  
فیلم دلدار سریالی است که در ماه رمضان در شبکه دو هرشب ،  پخش میشه !
با سلام و ادب
امروز 28 بهمن است.
چند روز پیش وقتی از سر کار به خونه اومدم و شروع به بازی با طاها کردم برای اینکه نگه بغلم کن و راهم ببر ، طاها را به پهلو خواباندم و کمر و پاها و دستهایش را ماساژ دادم.
الان یاد گرفته وقتی یه مدت بازی میکنه و مخصوصا از روی پشتی ها و پله بالا پایین میره میاد جلوی من یا مادرش دراز می کشه تا ماساژش بدیم.
ماساژ که می دیم برمیگرده واز پهلوی دیگه می خوابه و یه نگاه خیلی خوشگل به ما می کنه و بعد صورتش رو به طرف زمین می خوابونه
روی تخت اتاق مامانشون دراز کشیدم. خورشید داشت از اینجا میرفت ولی هنوز لباس های براق خانه پشت سری مان خورشید را به خاطر داشتند و نور زرد قشنگی خالی اتاق را سوراخ کرده بود. پشت تصویر خورشید دراز کشیده بودم و صفحه های آخر دوباره از همان خیابان ها را میخواندم. همیشه تمام شدن ها غم انگیزه. این دفعه غم انگیز تر بود.
و تمام شد.
بلند شدم و توی اتاق خودم  رفتم؛ یکی از دو تا درچه کمدم رو باز کردم و کتاب رو گذاشتم روی صورت بزک کرده و لبخند زنان سیمین بهبهان
چشم‌هام را بسته بودم. ترومایِ بی‌پدر دست‌هاش را محکم فشار داده بود به گلویم. گلویم شور شده بود. نوکِ بینی‌م تیر کشیده بود و خون پاشیده بود کفِ اتاق. خالی‌یم، مثلِ خالی بودن اتاقِ نورانی و سفید و لاینتهایِ خواب‌های تکراری‌م توی شیش‌سالگی و پانزده‌سال بعدترش. خالی‌م و دراز به دراز افتاده‌م کفِ اتاق. خلا محض و مزخرف، تمام آنچه است که می‌بینم. اتاقی سفید. سفیدِ سفید، مثلِ برفِ دست‌نخورده‌ی دشت‌. بیدارم و کابوس می‌بینم. نبودن‌ها را دیده
پزشک معالج بیمار ، با آن لباسی که به طرز احمقانه‌ای با دیوار تضاد رنگی داشت وارد شد ...صحنه‌ی چند قطره خون ، بیمار بی‌حرکت با لباسی سفید در آن وضعیت و سکوت مرگبارش مانع از آن لبخند خبیثانه‌ی پزشک نشد.
همانطور که دست به سینه ایستاده بود و چشمانش در تاریکی نسبی اتاق دودو میزد ، فریادی سر داد و پرستار را صدا کرد!
بی اهمیت به موجودی که بر کف اتاق دراز به دراز افتاده بود دستور داد آن را منتقل کنند به زباله‌دانی و تنها چیزی که از او باقیماند ساعت مر
ارغوان با صدای هزار هزارتا گنجشگ که داشتن جان عشاق شجریان رو زمزمه میکردن بیدار شد، رفت کنار پنجره و صورتش رو چسبوند به شیشه و گرمای صورتش  شوق زندگی رو انژکسیون کرد تو رگ سرد پنجره، پنجره جونگ رفت و کم کم رنگهای مداد رنگی برگ درختا رو نقاشی کردن، رنگ کردن.
برگشت نشست روبروی آینه و زل زد تو قاب عکس، زل زد تو چشمای ارسلان که تو عکس نشسته بود روی کنگره دیوار و دست دراز کرده بود سمت ارغوان.
گره موهاش رو باز کرد و ریخت روی شونه هاش، تمام برفی که آسم
نوشیدنی انرژی زا فوراور فاب
انرژی سریع و بالای این نوشیدنی از عنصری به نام گوآرانا که یک گیاه محبوب در برزیل است، می آید. و انرژی دراز مدت آن از تکنولوژی ADX7 که ترکیبی از گیاهان آداپتوژن و دیگر مکمل های توسعه یافته می باشد که توسط یک دانشمند و محقق روس بوجود آمده است. این تکنولوژی به ورزشکاران دو و میدانی روسیه کمک کرده است که در رقابتهای المپیک بیش از 130 مدال کسب کنند.
 
FAB Forever Active Boos Energy Drink
نوشیدنی انرژی زای FAB :
یکی از بهترین راههای موجود جهت ب
نوشیدنی انرژی زا
انرژی سریع و بالای نوشیدنی انرژی زا فوراور فاب از عنصری به نام گوآرانا که یک گیاه محبوب در برزیل است، بدست می آید. و انرژی دراز مدت این نوشیدنی انرژی زا از تکنولوژی ADX7 که ترکیبی از گیاهان آداپتوژن و دیگر مکمل های توسعه یافته می باشد که توسط یک دانشمند و محقق روس بوجود آمده است. این تکنولوژی به ورزشکاران دو و میدانی روسیه کمک کرده است که در رقابتهای المپیک بیش از 130 مدال کسب کنند.
 
FAB Forever Active Boos
یکی از بهترین راههای موجود جهت ب
فاحشه روی تخت دراز کشیده بود. کافه لاوو معروفترین کافه ی ایتالیایی نیویورک با مشتری های خاص پولدارش دیگر داشت کم کم آماده بستن می شد. مردان با صورت هایی قرمز از ماتیک تند رقاصه ها و زن ها با صورت هایی گل انداخته از رقص با مردان، روانه ی خانه اشان بودند. فاحشه کارش تمام شده بود و روی تخت دراز کشیده بود. با دوستش که شغلی مثل خودش داشت پنت هوسی اجاره کرده بودند و الآن زیر نور کامل ماه به فکر فرو رفته بود، فکر مشتری هایش.
 
ادامه مطلب
دن پائولو می گوید: شنیده ام که در این کوه معدن هست.
بونیفاتسیو جواب می دهد: خدا نکند که معدن باشد.دن پائولو نمی فهمد که چرا. چوپان توضیح می دهد:مادام که کوه فقیر است از آن ماست؛ اما همین که معلوم شد غنی است، دولت آن را تصاحب خواهد کرد. دولت یک دست دراز دارد و یک دست کوتاه. دست دراز به همه جا می رسد و برای گرفتن است و دست کوتاه برای دادن است و فقط به کسانی می رسد که خیلی نزدیکند...!
#نانوشراب✍ #اینیاتسیو_سیلونه
_________________________________________________
سفارش ازطریق
" تازه افطار کرده است. سنگین شده و دراز به دراز بر زمین افتاده است. ساعت به ده نزدیک می شود. با حمید قرار دارد. انگیزه دیدار با "رفیق" و زیارت حرم او را از زمین می کَنَد . ماشین هست اما دوچرخه را برمی دارد و رکاب زنان به سوی قرار هر شبشان رهسپار می شود. درد دل های دو نفره با حضرت رضا (ع) در مسیر حرم، در حالیکه گنبد مقابل چشمانش برق می زند و گاه به خاطر حلقه های اشک تار می شود ، همراه با نسیمی که فضا را شاعرانه تر می کند ... دوست ندارد اینها را از دست بدهد
لحظه ها می آیند و می روند. اما یه عاشق تا معشوقه اش برسد، از لحظه ای به لحظه ای دیگر، در انتظار می ایستد. لحظه ها می رسند اما نمی روند! بر دوش عاشق می نشینند و سنگینی می کنند تا عاشق را بیازمایند و او از دلتنگی می گرید و پرتوی برای شادمانی در دلش هنوز می تابد. کی می رسی؟! آغوش، گل ها آمده اند، بلبل ها نغمه می کنند. اما عاشق نه از دیدن گلبرگ ها به وجه می آید نه از شنیدن چلچله مست می شود. _چه باید کرد به حال تو؟! ای پسر. ای پسر، به حال تو چه باید کرد؟! _نم
تنها جاییکه می توان بدون گردن درد، نیم ساعت تمام آسمان را خیره تماشا کرد، داخل سرویس است. از پشت پنجره تمیز، ابیش را نوشید و ابرها را نظاره کرد.
_____
اول گربه بود. گربه ای وحشی با دندان های ببر مانند. آواره هایش دراز تر شدند دندان هایش کوچکتر. اول آماده شکار بود، حالا خود شکار به نظر می رسید. ترسیده...
دوم مرگ بود. مرگ، شبیه کارخانه دود سازی بود. دود های دراز و وحشتناک تا بالای بالا می دویدند. ترسناک بود. یعنی گربه از آن ترسیده بود؟
سوم جمجمه بود. بز
دلم سراغ کلمه ها را نمی گیرد...فرار کردم از ورق زدن...همیشه که نباید نشست یک گوشه و آدم ها را از دور دید...از خانه زدم بیرون...از کنار آدم ها گذشتم و آدم ها از کنارم گذشتن....جلوی ویترین مغازه ها ایستادم و نگاه کردم.....اجناس را دید می زدم برایشان قصه می ساختم...دنبال رد یک نگاه آشنای غریب بودم.....یک گوشواره ی پروانه ای دیدم...چشم هایم برق زد....سرم را که بلند کردم داشت نگاه می کرد....سایه ی غریب آشنا را حس کرده بودم.....مرد بلوز چار خانه ی آبی اتو نشده تنش بود.
 
تمرین اول:پاشنه یک پا را بر روی یک میز با حدود ارتفاع ۱۵ اینچ بگذارید. پای خود را راست کنید. به جلوخم شوید،ازمفصل لگن خم شوید تا زمانی که یک کشش ملایم پشت ران احساس کنید.مطمئن شوید که شانه هایتان دچار چرخش نشود و همچنین از کمرخم نشوید. می خواهید پای خود را کشش دهید نه کمرخود را. این کار را ۳ بار بر روی هر پا انجام دهید. مدت زمان اجرا ۱۵ تا ۳۰ ثانیه می باشد.
تمرین دوم:بر  روی دست ها و زانوهایتان بروید.اجازه دهید شکم تان خم شود. اجازه دهید کمرتان به
نام کتاب : قصه ها تصویری از گلستان
نویسنده : مژگان شیخی 
انتشارات : بنفشه
توضیحات :
کتابی که معرفی می کنم قصه های تصویری از گلستان می باشد که به زبان ساده آمده تا برای کودکان قابل فهم باشد و همانطور که می دانید نویسنده ی کتاب گلستان سعدی هست و این کتاب فقط به زبان مژگان شیخی می باشد کتاب دارای ۷۲ صفحه و۶ داستان به عنوان های ( غلام دریا ندیده ، شاهزاده کوتاه قد ، نگهبان جوان ، درویش طمع کار ، گدایی که پادشاه شد ، سفر دور و دراز ) است و مناسب گروه سنی
نکاتی در مورد استفاده و خریدتخت نوزاد دومنظورهاگر شما مدلی دیدید که یک شکل زائد روی تخت وجود داشت پیشنهاد میکنم که از این مدل ها برای تخت نوزادی دومنظوره استفاده نکنید زیرا در دراز مدت این اشکال زائد روی اعصاب شما خواهد بود.
این شکل زائد در صورتی که در سمت دیوار قرار داشته باشد،ممکن است که تخت شما به دیوار نچسبد و عملا فضای اتاق نوزاد شما کمتر شود.
این فضای خالی که بین تخت نوزادی دومنظوره و دیوار وجود دارد،فضای مناسبی است برای گم شدن لوازم ک
بالاخره پولامون رو گذاشتیم رو هم و یه کاروان خریدیدم. میرونیم، ساز میزنیم و میخونیم، مطالعه می کنیم، شب ها روی سقف دراز میکشیم و زل میزنیم به آسمون پرستاره. آشپزی میکنیم و ... اما همه ی اینها بهونست تا من بت زل بزنم و تو نفهمی.
یه وقتایی ذهن آدم خالیه خالیه
الان ازون وقتامه
هیچی تو ذهنم نیس که درگیرش باشم
ن ب پایان نامه فکر میکنم
ن به آموزش های فشردم
نه کار
نه درس
نه خانواده
و نه حتی ....
خالی خالی
دوس دارم فقط به شب فکر کنم
سکوت قشنگش که با صدای ساعت کوچیک مرضیه شکسته میشه
تاریکی محضش که با نور تیر چراغ برگ خدشه دار شده
و آرامش قشنگش که هیچکس نمیتونه ازم بگیره امشب
+ برم باتریشو دربیارم؟
+ دلم میخواست بالای پشت بوم باشم الان و رو به آسمون دراز کشیده باشم و ستاره هارو بشم
یه وقتایی ذهن آدم خالیه خالیه
الان ازون وقتامه
هیچی تو ذهنم نیس که درگیرش باشم
ن ب پایان نامه فکر میکنم
ن به آموزش های فشردم
نه کار
نه درس
نه خانواده
و نه حتی ....
خالی خالی
دوس دارم فقط به شب فکر کنم
سکوت قشنگش که با صدای ساعت کوچیک مرضیه شکسته میشه
تاریکی محضش که با نور تیر چراغ برگ خدشه دار شده
و آرامش قشنگش که هیچکس نمیتونه ازم بگیره امشب
+ برم باتریشو دربیارم؟
+ دلم میخواست بالای پشت بوم باشم الان و رو به آسمون دراز کشیده باشم و ستاره هارو بشم
شده‌ام شبیه پیرمردها و پیرزن‌هایی که توان راه رفتن ندارند. یک هفته‌ای می‌شود که از پشت پنجره بیرون را تماشا می‌کنم؛ خانه‌های ویلایی و در کنارشان چند آپارتمان لعنتی که طی دو سال اخیر مثل علف هرز رشد کرده‌اند. بیشترِ روز را روی تختم دراز می‌کشم و کاری نمی‌کنم. به غیر از غذا خوردن و دستشویی رفتن و دوش گرفتن، که همه‌ی این‌ها را به اجبار انجام می‌دهم، فیلم و سریال تماشا می‌کنم که در آن بین خسته می‌شوم و دوباره روی تخت دراز می‌کشم. چند بار
 37سال که چیزی نیست. تو بگو 137 سال. گِرای دل‌ها را که گرفته‌باشی، خیمه آتش محبتت تا ابد از سرشان کم نمی‌شود. صدام گفته‌بود هر کس ارتفاعات بازی دراز را فتح کند،‌ کلید طلایی بغداد را به او می‌دهد و نمی‌دانست تو با فتح قله‌های بازی دراز،‌ صاحب کلید قلب‌ها شدی؛ نه‌فقط در روزهای رزم که برای همیشه. اینطور است که حالا، 37 سال بعد از رفتنت،‌ شده‌ای چهره محبوب جوانان دو نسل بعد. ندیده، شیفته آن چهره باصلابت و همت بلندت شده‌اند. مدام فهرست بلندبال
چون خسته ام. چون رو پله برقی مدام آرنجم رو میذارم رو دسته هاش و پشت دستمو رو پیشونیم. چون خیلی وقته حتی تو سررسیدمم ننوشتم! چون خسته ام. انقدری که مثل قدیما نمیرم بشمرم ببینم چند روز میگذره که تو سررسید چیزی ننوشتم. 
راستشو بگم؟ چون ترسیده ام. دارم نگران خودم میشم. به بدنم نگاه میکنم و باورم نمیشه این همه چاق شدم! راستشو بگم؟ برگشتم چون ترسیدم!
به تصویر زمینه گوشیم نگاه میکنم. خیلی خوب افتادم تو اون عکس! دماغم قلمی و سمت چپش اون چال ریز لپم. 
 دلم
به این فکر می کنم که این وسط نقش من این بود که راضی شوم. حق انتخاب نداشتم. کاری از دستم بر نمی آمد. اما اگر حق انتخاب داشتم و آن وقت امام زمان می گفتند باید کنار بیایی و انتخاب نکنی و مسائل را به من بسپاری، آیا گوش می کردم آیا اگر راه باز بود و جاده ی این راه دراز، من می گفتم حکم آن چه تو فرمایی ؟ به راستی ترسناک است.
من هر وقت در مورد گروه‌هایی که مشی مبارزهٔ مسلحانه و ترور افراد رو داشتن، می‌خوندم، تلویحا سرم رو با تاسف تکون می‌دادم به نشانهٔ «نچ‌نچ» که یعنی «این چه کاریه آخه؟» «که چی بشه؟» «این راهشه واقعا؟»منتها الان می‌بینم کاملا درکشون می‌کنم. نه تنها این گروه‌ها رو، بلکه فاشیست‌ها رو هم الان راحت‌تر می‌تونم درک کنم.
ممنون آقای روحانی! شما قدرت فهم ما رو از مسائل تاریخی، واقعا بالا بردید.
ضمن این که البته شرایطی ایجاد کردید که ما می‌تونیم به
تیتر چند صفحه پشت سر هم از مفاتیح جلد قرمز در شرح فضایل ماه شعبان، این بود: 
«درآویختگان به شاخه طوبی»
اما ما عجول‌ها، ما حاجتمندان کم طاقت، کم‌صبرهای گریان، باوضو و بی‌وضو، شب کنکور، صبح اعلام نتایج، وقت دل سپردن به کسی که نمی دانستیم دلش با ما هست یا نه، هنگامه دلشوره بی‌خبری، وقت اضطرار غربالگری چهارماهگی، شب بی سحری که عزیزی را باید می‌سپردیم به خاک، موقع استیصال دست و پنجه نرم کردن با دردهای ناشناخته، بی هیچ آداب و ترتیبی، می‌رفت
داشتم کتابامو جمع،میکردم ک آخر کتاب ھنرم ب ى چیزی برخوردم
کلمات ب کاررفتھ ک فارسی نبوده رو فارسیشو نوشته
چنتاشو میگم
آلبوم.....جنگ
کپی......رونوشت
پاپیون،،،،دو ور پف وسط گرھ
کربات،،،،دراز اویز زینتی
موبایل...صفحک مالشى

*لبخند یادت نرھ^^
ساعت 4:24دقیقه ی صبح دوستم ک از torentoاستوری گذاشته و رنگ موی جذابش 
و منم روی تختم دراز کشیدم و دارم تک ب تک ستاره های روشن رو میخونم و 
دونه دونه خاموش میشن
زندگی هنوزم زیباست؟ نه؟
زیباست با همه اختلاف که نه با همه ی شکاف های طبقاتیش
بابا لنگ دراز یک کتاب از سرگذشت یک دانش آموزی هست که با تمام توانش برای رسیدن به اهدافش تلاش کرد و روزهای سختش باعث نشد امیدش رو از دست بده یا از اهدافش دست بکشه. این کتاب تماما نامه های جودی به فرد خیری هست که اون رو به کالج فرستاده و جودی هم بابا لنگ دراز صدا میکنه.
جودی در خیلی از بخش ها میتونه الگوی خوبی برای زندگی دانش آموزان باشه، اینجا ۵ جمله از این کتاب رو گذاشتیم که کمک تون میکنه دید مثبت تری به دنیا داشته باشید.

ادامه مطلب
عاقبت کوتاه شد قصّه و آتش در خرمن ددان گرفت. آن خرمن ناپاک جهل و آن مزرع بی‌حاصل تکبّر. عاقبت کوتاه شد قصّه و گرچه همچنان صحنه زین دست نیست، باری چون تاس دل جفت آمده، تقدیر محتوم است. 
تقدیر چه خوش‌تر از خِرَد تکان و چه خوش‌تر از نابودی مردم جهل؟ چه خوش‌تر از انهزام استبداد مردمان رأی و خودخواهی؟ چه خوش‌تر از کوبیده شدن، آنگاه که کوبیده‌ای و به تاراج برده‌ای و انتظارت خوشی‌ست؟ چه خوش‌تر از غرامت، آنگاه که حرص دست از آستین بیرون کرده، به
10 تمرین آسان برای از بین بردن درد پشت
 
   
درد پشت می تواند علل مختلفی داشته باشد، اما اغلب این اتفاق می افتد، زیرا ستون فقرات از عضلات اطراف پشتیبانی کافی نمی کند. عضلات هسته ای، به ویژه مفاصل، به عضلات پشتی متصل می شوند، و این عضلات قوی تر، حمایت بیشتر از ستون فقرات می شود.
 
در این مطلب، ما برخی از تمرینات را که کمک به کاهش سریع درد پشت می کند قرار داده ایم.
 

 
1. دراز نشست
دراز نشست یک تمرین بسیار مؤثر است که عضله شکمی را تحت تاثیر قرار می د
در ظاهر تو هیچ شباهتی به مارشمالو ها نداری، یعنی اصلا من آنقدر مارشمالو نخورده ام که بتوانم شباهت هایش را با تو تشخیص بدهم اما نمیدانم چرا یک جایی در انتهای ناهشیارم تو به مارشمالوها گره خوردی.
اولین بار که مامان برایمان مارشمالو خرید توی یک پلاستیک دراز بود که رویش عکس چند تا خرس رنگی رنگی کشیده بودند.
من و برادرم ذوق کرده بودیم، اولین بار بود که یک چیز پیچ پیچی نرم رنگی رنگی دراز میدیدیم که به محض گذاشته شدن در دهان آب میشود. 
عیشِ کوتاه و ه
حرف آخر این هفته اینکه:
بچه ها بهش گفتم!
پیام داده بود فحش میداد
(اینجا رو خونده قاط زده که چرا بهش گفتم دیشب لاس میزد)
منم بهش درباره دوستم توی انتاریو گفتم که دانشجوی دکتراس (ولی شیلین نازم رو نگفتم :))) شیلین مال منه اصا :)))) میخوام یه پسر دیگه براش پیدا کنم)
الان اگه بلیط گرفت اومد اینجا منو زد
تقصیر شما مخاطبای الاغمه که منو تشویق کردین.
بچه ها از شما چه پنهون سه ماهه که دلم یه عروسی میخواد
این خواهر دیوسم عروسیش نه ماه دیگه هست.
من یه عروسی میخ
کتاب عشق
کتاب عشق را به دقت خواندم و آن را شگفت انگیزترین کتاب جهان، یافتم. در آن چند صفحۀ کوچک، وصف شادی و چندین دفتر بزرگ داستان غم دیدم؛ فصل هجرانش فصلی دراز و بحث وصالش بحثی کوتاه بود، و آنجا که سخن از رنج عشق می رفت، گفتگوها چندان بود که شرح و حواشی ، خود از چندین مُجلّد فزون می شد!
با این همه ، ای نظامی شیرین سخن، تو بهتر از همه پایان این راه دراز را دریافتی ؛ مگر نه گفتی که به راز ِ نگفتنی ، جز عشاقی که در کنار یکدیگرند، پی نمی توان برد؟
حال
شب بود و مغزم حراف شده بود. آنقدر فکر می کرد که آرزو کردم شارژم تمام شود و یکهو خاموش شوم.انتظار بی نتیجه بود. از جایم بلند شدم. دراز کشیدن کمکی نمی کرد. گرمای رخت خواب ملول ترم می ساخت. پرده را کنار زدم. پس از کمی جست و جو در آسمان شب دوتا ستاره یافتم. از پنجره ی اتاقم آسمان بدحال و کم ستاره بود. فکری به سرم زد. لباس گرم پوشیدم و پنجره را باز کردم. پایم را گذاشتم رو لبه ی بیرونی پنجره و خودم را رساندم به لوله های گاز. پا گذاشتم رو لوله ها و تنم را کشی
کارتون "بابا لنگ
دراز" را یادتان می آید؟ البته کارتون دخترانه ای بود ولی فکر کنم همه نسبتاً
آشنایی داشته باشند. اخیراً کتابش را خواندم و به نظرم با ساختن کارتونش ظلم بزرگی
به اثر کرده اند چون کتابش خواستنی تر و قشنگ تر است. خلاصه که لذت بردیم. مطالعه
کتاب برای آنهایی که به دنبال روان شدن قلم و تمرین نویسندگی اند، مفید است.
"بابا لنگ دراز" نوشته ی جین وبستر است و انتشارات ساحل گیسوم کتاب را
چاپ کرده.* نکته ی اصلی متن در نظر اول
میدونی چیه؟ گاهی فکر میکنم
خدا منو تو یکی از میلیونها سیاره اش گذاشته بعد یادش رفته من اونجام
 من هی داد میزنم خدا.................. ولی فقط انعکاس صدامه که برمی گرده خدا......................
الانم رو تخت دراز شدم و با خودم فکر میکنم که با چه زبونی باید باهاش حرف بزنم مثل آدمیم که هر آه ارتباطی امتحان کرده اما نشده که نشده 
+ خیر سرم روزه گرفتم. تا ظهر خواب بعدم درس، اونم چه درس خوندنی!
دراز کشیده خوندم.
هیچکس باهام حرف نزنه
هیشکی سر به سر من نذاره
کار سنگین ازم نخوان
نزدیکم نشن 
که ...
گرسنگی کشیدم اونم تو روزهای نسبتا کوتاه و هوای نسبتا خنک
خدایا خودت قبول کن:)
یکی از دوره‌های زندگیم که دلم میخواد بهش برگردم ده دوازده سالگی بود که عصرای وحشی و دلگیر پاییز از خواب بیدار میشدم و دی‌وی‌دی‌های تن تنو میذاشتم تو دستگاه. جلوی تلوزیون دراز میکشیدم و هربار بلا استثنا غرق جذابیتش میشدم. روزای اینجوری هیچوقت تو زندگی آدم تکرار میشن؟
بابا لنگ دراز عزیزم

تمام دلخوشی دنیای من به این است که ندانی و دوستت بدارم!
وقتی می فهمی و میرانی ام،
چیزی درون دلم فرو می ریزد ...
چیزی شبیه غرور!

بابا لنگ دراز عزیزم،
لطفا گاهی خودت را به نفهمیدن بزن و بگذار دوستت بدارم ...
بعد از تو هیچکس الفبای روح و خطوط قلبم را نخواهد خواند ...
نمی گذارم ... نمی خواهم ...!

بابا لنگ درازِ من،
همین که هستی دوستت دارم ...
حتی سایه ات را که هرگز به آن نمی رسم ...!
 
فرازی از کتابِ: « بابا لنگ دراز اثر جین وبستر»
رسول خدا ص فرمود هر که خوشش آید که خدا عمرش را دراز کند وروزیش توسعه دهد آید صله رحم کند زیرا روز قیامت رحم را زبان تن دو تیزی است که میگوید پروردگارا بپیوند هر که با من پیوست و ببر هرکه را ازمن برید و مردی ا روش خبر ظاهر خوب دیده میشود ولی چون خویشاوندیکه از او بریده نزدش آید اورا ه پایین ترین قعر دوزخ سر نگون کند 
پایان نامه را تحویل دادم رفت. از وقتی که با یک پایان نامه زیر بغل رفتم توی اتاق استاد و بدون آن بیرون امدم، انسان خوشحال تری هستم. 
یکی از ارزوهای دور و دراز قدیمی ام را گذاشته ام جلوی چشمم، نگاهش می کنم و برایش برنامه می چینم. پیش بسوی اولین قدم ...
هر کسی در زندگی قطعا دچار اشتباه شده و یا خواهد شد که دعا می کنم اگر اشتباهی هم قراره در آینده رخ بده یک طرفش خدا باشه نه بنده خدا ( الهی آمین ) چون خدا خیلی مهربون هست و بدون هیچ چشم داشتی حتی با اهدای خیر و نیکی توی زندگیت مهر تاییدی بر بخشیده شدنت می زنه ..
این که آدمی مرام و معرفت داشته باشه که سر خم کنه و اشتباهش رو بپذیره و بخاطرش عذرخواهی هم کنه جای شکر داره که با تاکید مجدد امیدوارم سرتون همیشه جلو خدا کج باشه نه بنده خدا !!
اما بهرحال دست تق
بالا بلند عشوه گر نقش باز من 
کوتاه کرد قصه زهد دراز من دیدی دلا که آخر پیری و زهد و علمبا من چه کرد دیده ی معشوقه باز من
می ترسم از خرابی ایمان که می برد 
محراب ابروی تو حضور نماز من 
 مست است یار و یاد حریفان نمی کند
ذکرش به خیر ساقی مسکین نواز من 
یارب کی آن صبا بوزد کز نسیم آن 
گردد شمامه کرمش کار ساز من 
بر خود چو شمع خنده کنان گریه می کنم 
تا با تو سنگدل چه کند سوز و ساز من
حافظ رحمه الله
انگار روی آبم. وقتی ایستادم و راه می‌روم شناورم. دراز که می‌کشم مثل کشتی آبکش شده غرق می‌شوم. انگار زیر آبم. همه چیز از این پایین متلاطم و درهم برهم است. سرم از فشار آب درد می‌گیرد. روی پا هم که باشم انگار دریا زده‌ام، تهوع امانم نمی‌دهد. هر چی قرص دکتر دفعه پیش داده بود خوردم اما هنوز سرگیجه دارم. بنشینم سرگیجه هیچکاک را ببینیم شاید افاقه کرد.
از خیلی خیلی خیلی وقت پیش، بیشتر از پونزده سال که وبلاگ مینوشتم، دلم میخواست یه وبلاگ بی نام و نشون داشته باشم. برای گفتن از هرآنچه که هست. حس خوب نوشتن. اون وبلاگ رو ایجاد کردم. وبلاگی که حتی یه دونه خواننده‌ای که اینجا داره و هزار بار ممنونشتم:) رو نداشت و نداره. بعد کم‌کم نوشته‌هام نامه شد به کسی که عزیزمه، دوستش دارم، دوستم داره و همیشه حسش کردم و باهاش حرف زدم و سرش از زندگی غر زدم. اما اون نیست تو این بُعد از زمان و مکان. میگن آدمایی مثل او
بابا لنگ‌دراز عزیز سلام 
اولین نامه‌ام را با صورتی که با ماسک پوشیده شده می‌نویسم. نگران نباشید من سرما نخورده‌ام اما انقدر این بوی گند لعنتی ماندگاری بالایی دارد که حتی از دیواره ذخیم ماسک هم قصد ورود کرده و هر لحظه ممکن است بالا بیاورم. ما به گربه همسایه شک داریم. از دیروز که صاحبش اجازه خروج از پارکینگ ساختمان را به او نداده بین انباری‌ها ول می‌چرخد و وسط‌های این ول چرخیدن‌هایش هم سری به ظرف غذایش می‌زند. اما در نهایت، در پاسخ به سوا
امشب یهو یاد دراز خنگ افتادم
بزرگوار آدم خیلی رکی بود
یادمه یه بار برگشت گفت پسر دایی ش میخواد خواننده شه
و دو سه تا اهنگ خوب ضبط کرده (بچه پولدارن)
و فرستاده بوده برای دراز که نظرش رو بدونه
دراز سه تاش رو گوش میکنه
و فوری فیدبک میده که از هر اهنگی حدود یه دقیقه شو گوش دادم
خیلی کس شر بود!
اینو دقیقا بهش گفته بود
پسره حدود 27 سالش بوده میره کلی افسرده میشه
اهنگاشو برام فرستاد
گفت تو رو خدا گوش بده ببین کس شر نیست!؟!
خیلییییییی خندیدم
راست میگفت ول
امروز کولر روشن شد و وسط بهار، تابستون اومد تو خونه. 
سیزده سالمه. تابستون خیلی گرمیه بیرجند.تازه از کتابخونه برگشتیم. روی تخت دراز کشیدیم بستنی میخوریم و کتاب میخونیم. بوی خاک و نم کولر آبی مشاممون رو پر میکنه. معنای تابستون همیشه همراه با این بو توی ذهن میمونه.
نگویید پینوکیو را نمی شناسید که باور نمی کنم!فقط ممکن است زل بزنم به دماغتان و منتظر باشم کش بیاید و دراز شود.با وجود ترجمه ی داستانش به زبان های گوناگون و ساختن انیمیشن و نمایش فیلم های مختلف درباره ی پینوکیو وجود عروسکش در اکثر اسباب بازی فروشی ها و ... تقریبا غیر ممکن است کسی در گوشه ای از دنیا پیدا شود و ادعا کند که این شخصیت دوست داشتنی را نمی شناسد.
پینوکیو ادمکی چوبی است که توسط نجاری به اسم پدر ژپتو ساخته شده است.پدر ژبپتو که همیشه دلش می
هیچوقت نگو رسیدم ته خط....اگرهم احساس کردی رسیدی ته خط...یادت بیار ک معلم کلاس اولت همیشه میگفت....نقطه سرخط.....................وقتی کسی ناراحتت میکنه 42ماهیجه استفاده میشه تا اخم کنی...اما فقط 4تا ماهیچه لازمه تا دستتو دراز کنی و بزنی تو دهنش...دیگه هرجور راحتین وظیفه من اطلاع رسانی بود:)
بسم الله النور
شب بود. روى زمین دراز کشیده بود و منم کنارش نشسته بودم. داشتیم از اوضاع و احوال دلامون حرف میزدیم. وسط حرفاش یه چندبارى گفت اینا امتحاناى خداست. هى هیچى نگفتم ولى یه جا دیگه صبرم تموم شد! گفتم چیه بابا تو هم هى هرچى میشه میچسبونى به خدا و امتحاناش!
ادامه مطلب
آخر معشوق را «دلارام» می‌گویند، یعنی که دل به وی آرام گیرد. پس به غیر چون آرام و قرار گیرد؟ این جمله خوشی‌ها و مقصودها چون نردبانی است. و چون پایه‌های نردبان جای اقامت و باش نیست، از بهرگذشتن است، خنک او را که زودتر بیدار و واقف گردد تا راه دراز بر او کوته شود و درین پایه‌های نردبان عمر خود را ضایع نکند.
کتاب گرداب سکندر نویسنده: محمدرضا سرشار انتشارات: سوره مهر
کتاب گرداب سکندر : قصه ی شب های دراز زمستان مردم بندرهای جنوب...
کتاب گرداب سکندرنویسنده: محمدرضا سرشارانتشارات: سوره مهر
معرفی:
این داستان کسی است که سال ها پس از مرگش، قصه ی شب های دراز زمستان مردم بندرهای جنوب بود.از این داستان یک فیلم سینمایی و یک مجموعه سیزده قسمتی عروسکی ساخته شد. این کتاب فوق العاده جذاب است.
بریده کتاب(۱):
ماجرا بسیار ساده آغاز شد. یک روز که در وسط دریا بودند طوف
سعی داشتم ساعت خوابم را به روال چند هفته‌ی پیش برگردانم، اما اتفاقات اخیر می‌تواند آدمی را دچار سال‌ها بی‌خوابی کند.
در من چیزی عوض شده‌است. در ما، همه‌مان، چیزی عوض شده‌است. چیزی در درون‌مان شکسته. شده‌ایم اسباب‌بازی‌های به ظاهر سالمی که صدای تلق‌تلق‌شان راز خرابی‌شان را آشکار می‌کند. اسباب‌بازی‌هایی که هیچ‌گاه درست نخواهند شد...
سرگردانم. هر روز بیش‌تر از پیش. چونان مرغی سرکنده دور خودم می‌چرخم و راهی برای نجات خودم پیدا نمی‌
با من رازی بود
که به کو گفتم
با من رازی بود
که به چا گفتم
تو راهِ دراز
به اسبِ سیا گفتم
بی‌کس و تنها
به سنگای را گفتم 
□ 
با رازِ کهنه
از را رسیدم
حرفی نروندم
حرفی نروندی
اشکی فشوندم
اشکی فشوندی
لبامو بستم
از چشام خوندی 
۱۳۳۴
خلاصه:
دانلود رمان خانم زبون دراز  من حال این پسره ی یالغوز نگیرم دریا نیسم اقیانوسم اِاِاِپسره ی سه نقطه برگشته به من میگه بیا فرقونت جمع کن خوب شد جوابش دادما منم گفتم خوبه من همین فرقون دارم حالا اینجای ماجرا آقا دیدم ریموت زد رفت کنار یه کوپه وایساد به به عالم ضایعگی خودش هوایی داره وای یاد پوزخندش که میفتم ولی من بادی نیسم که با این بیدا بلرزم اَی ددم یاندی اِشتب شدا
ادامه مطلب
اریب روی تختم توی اتاق تاریک دراز کشیدم، زینب خوابه، کمرم درد میکنه، جهتبخش همین العان باز اصلاحیه فرستاد، نمره ریه ام خوب نشد و گویا دونه دونه امتحانامو تا الان ریدم،علی رغم این که خیلی تلاش کردم. کمرم درد میکنه و ننیدونم چجوری قراره تا آخر امتحانا سر کنم.
خیر (تغییر شکل) چیست؟
می دانیم دال های بتنی قبل از آنکه تحت نیروی های زلزله قرار گیرند تحت بارهای ثقلی (مرده و زنده) هستند.با تاثیر این بارها در دراز مدت (که سبب ایجاد افت و خزش در بتن می شود)، تغییر شکل های قابل توجهی در وسط چشمه ی دال ایجاد می شود.تیرهای بتنی نیز حداکثر تغییر شکل را تحت بارهای ثقلیِ دراز مدت، عموماً در وسط دهانه خود تجربه می کنند. این تغییرشکل که یکی از مهم ترین عوامل تعیین کننده ی ابعاد تیر و ضخامت دال هاست، در بین مهندسین عمرا
امام صادق  فرمود امیرالمومنین  ع  برای مرتبه دوم مردم را بجنگ معاویه بر انگیخت چون مردم انجمن گشتند ب سخنرانی بر خاست و فرمود ستایش خدای راست که یگانه و یکتا وبی نیاز و تنهاست بود او از چیزی نیست و آفرینش از چیزی نبوده آها با قدرتی آفریده که بسببآن از همه چیز جدا شده و همه چیز آز او جدا گشته آیت برای او صفتیکه بدان توان رسید نباشد و ح دیکه برای آن مثل آورند نیست آرایش لعتهااز تو صیف آو ناتوان وستودنهای گوناگون در آنجا کنم کشته وزیران است ر اه
یکیو داری که شب کنارش دراز بکشی و حرفای جدی باهم بزنین؟
از زندگی بگین؛از گذشته،آینده،احساساتت،برنامه هات و ....
نخودی و ریز در گوش هم بخندین و تمام تلاشتونو بکنین که صداش به گوش بقیه نرسه...
اگه داری خوشبحالت!
دو دستی بچسب بهش و خدا رو شکر کن
 
 
من که ندارم :(
 
اصلا هم منظورم نیست که حتما پسر باشه؛حتی شده یه دوست خوب و همیشگی و هم جنس!
ندارم...
امروز این‌طوری شروع شد: 
احمد چشم‌هایش را باز کرد، از تخت بیرون آمد. به سمت آشپزخانه حرکت کرد و در درگاهی آشپزخانه مهناز را دید که یک کاپ کیک که یه شمع روشن رویش است کف دست راستش گذاشته است و دستش را به سمت او دراز کرده است. همین قدر ساده و زیبا...
‌  .احمد به پهنای صورتش می‌خندد و این بهترین جمعه ‌ی سال است
ورزش برای کمر درد ,با تصاویر
کمردرد یکی از شایع‌ترین دردهاست که درمان‌های متعددی دارد....
 خیلی‌ها وقتی دچار کمردرد می‌شوند، فکر می‌کنند که باید با ورزش وداع کنند. شاید برای‌تان جالب باشد که بدانید ورزش‌ از آنجا که سبب کاهش شدت درد می‌شود و احتمال عود درد را کاهش می‌دهد، برای بیماران مبتلا به کمردرد، نقش درمانی بسیار مهمی دارد. یک برنامه ورزشی خوب می‌تواند سبب تسریع بهبود درد، کاهش شدت درد و حتی پیشگیری از عود کمردرد شود. برای اینک
کارم شده دراز کش بغل پنجره ، یا کتاب میخونم، یا موبایل به دست تو این فضای مجازی لعنتی میچرخم ، یا به زور مادرخانومی بلند میشم میرم تو این مراکز خرید دارم روی زمین کشیده میشم... 
آقو من رو بفرستین برم خونه خودم خب :/ 
میخوام سه تار بخرم برم کلاس...
ولی تو این مدت هزار جور قیمت دادن بهم :/ 
کسی وارد هست به قیمت ها و ...؟ از کجا میشه یه سه تار خوب خرید ؟ 
فکر نکن که تنها موندی ، فکر نکن بی کسی اومده سراغت
فکر نکن رفتم پی زندگی عاشقونم
فکر نکن بی هدف شدی
فکر نکن تنهایی دلت تنگ میشه
رفتم کمی دراز بکشم آروم بشم ک چند ثانیه چشم هام بسته شد
 بعد چند دقیقه چنان از خواب پریدم که ترسم گرفت دستمو گزاشتم رو قلبم ....
غوغایی بود، تنگ شده بود برات، هنوز ساعتی نگذشته که به این حال دچار شده
حس میکردم دستت تو دستمه
کاش به جای چند ثانیه ساعت ها میگذشت...
 
وسط هال خونه اى دراز کشیدم که واسه منه. با همه ى کم و کاستى هاش، با همه ى عیب و ایراداش، با همون دوتا پنجره اى که دلبرى کرد، دیگه خونه ى من شده و قرار روزهامو توش سپرى کنم... الان از خستگى چشمام داره میره و اومدم فقط بنویسم که امروز یادم نره که خب البته بعیده.. این بود یکى دیگه از آرزوهام که محقق شد.
آدمایى که این مدت کنارم بودن رو محاله فراموش کنم..
خدایا شکرت
 
 اون روز (آخر هفته گذشته) که رفتیم مهمونی
خجالت نکشیدم بعد نیم ساعت (وقتی که نیم ساعت ازمراسم و مهمونی گذشت) میدونین چرا؟
چون که وقتی رفتم رسیدم، دست دادیم و ساکت نشستیم یه گوشه
یه دقیقه نشده مادر مهربان خانواده ازین چاییای بزرگ توی لیوانای دسته دار بزرگ آورد (چایی خنگولی)
و من یک مقدار پشتش قایم شدم
و خوردمش، خیلی خوش عطر بود
و بعد یکی دیگه هم برام مادر مهربان خانه آورد، اونم خوردم
گامبو شدم
و یخم اب شد!
کلا چایی خوبه
هر جا میرم، اول چایی میخور
My favorite singer
پایین صفحه لیست ترانه های تاپ ایشان قابل دسترس هست ::
لینک به متن و ترانه 

«از اینجا ڪجا برم»
برگردان: #مانی_مظاهری
https://www.instagram.com/mani.mazahery
همه اون فاصله‌هاے دور و جاهایـے ڪه بودم
همه اون وقت‌ها و فرصت‌هایـے ڪه ڪُشتم
همه‌ رؤیاهام... مث برق و باد رفتن
آره، باید قبول ڪنم
جایـے واسه رفتن از اینجا نیست
اینجا موندم آشفته و یخ زده
چجورے راهم رو گم ڪردم
توے این مسیر دور و درازِ تنهایـے ڪه پیش گرفتم
آره... 
یه مسیر دور و دراز تنهایـے بود 
حالا
بسم الله الرّحمن الرّحیم
سلام
دیشب خواب خیلی عجیب و آموزنده ای دیدم.
تاحالا خیلی کم پیش آمده برام که خواب ببینم اونم اینقدر زیاد. 
برام جالب بود تا براتون بنویسمش.
توی خواب دیدم که من و یکی از دوستام قراره بریم شکار خرس.
منم هیچی از شکار بلد نبودم و قرار بود اون راهنماییم کنه
برای همین منظور یک تفنگ قدیمی بهم داد و گفت این تفنگ رو بگیر و روی زمین دراز بکش.
منم همین کار رو کردم و روی زمین دراز کشیدم و دیدم که شروع کرد روی من خاک میریخت.
گفتم چرا ای
پیشرفت در عکس‌هایش کاملا واضح هست. از همان ابتدای کارش به عکاسی مفهومی علاقه داشت. مشغول ادیت عکس‌های جدیدش بود و من که روی تختش دراز کشیده بودم گفتم: «جدی فکر کن اگه نیازهای جنسی‌مون توی دوران نوجونی با اون همه عطش و حرارت رفع شده بود الان چقدر زندگیامون فرق داشت...» در جوابم گفت: «آره. اصلا نگاهمون به خود رابطه‌ی جنسی چیز دیگه‌ای می‌بود الان.»
بابک میگه علامت سرزندگی تو سر صبح اینه:
صبح اگه بلند شی، چشمات درشت باشه، بدو بدو بری چایی درست کنی و همزمان هم بگی وای خدا چایی واقعی یه چیز دیگه ست، کی حاض میشه تی بگ بخوره آخه؟! اصلا تی بگ هم چاییه؟! 
میگه این یعنی تو هوشیاری و صبح شروع شده!
کلا صبح من هم با علامت چایی شناخته میشه.
نگاه کنید
(ببینید :))
این قضیه که با فکر کردن به کسی تو خنده ت میگیره
یا توی ذهن تو اون آدم یه آدم بانمک و دوست داشتنی تلقی میشه،
ربطی به این نداره که تو بری زنش بشی که.
شاید دراز کشیدن زیر آفتاب، احساس خوبی به شما بدهد، اما در دراز مدت می تواند به سلامت شما صدمه نیز وارد کند و شما را در معرض خطر چین و چروک، لکه های پیری، ضایعات پوستی خشن به نام کراتوز اکتینیک  و سرطان پوست قرار دهد.
برنزه شدن در آفتاب
شاید پوست برنزه زیبا به نظر برسد، اما رنگ طلایی آن به علت آسیب به لایه بالایی پوست (اپیدرم) به وجود می آید. زمانی که پوست شما اشعه ماورای بنفش ((UV نور خورشید را جذب می کند، با سرعت بیشتری پیر شده و خطر ابتلا به سرطا
از ساعت ۰۵:۱۳ تا ساعت ۰۷:۴۰ توی تخت خواب دراز کشیده بودم و انرژی بلند شدن نداشتم عرض ده دقیقه بلند شدم دوش گرفتم و اسنپ گرفتم دارم میرم شرکت راننده اسنپ از اون راننده تاکسی های واقعی همه چیز رو تحلیل میکنه و میگه اینترنت دیگه وصل نمیشه
شهادت یک آرزو و رویا نیست. شهادت یک عهد است با معبود و یک رویه برای زندگی کردن در هر لحظه تا زمان پیوستن به قافله ی کربلا.
شهادت برای کسانی که کاهلند آرزویی است بس دور و دراز. اگر رحمت خداوند حدی داشت می شد با اطمینان گفت که کاهلان را به وادی "بل احیاهم" راهی نیست؛ در حالی که خداوند هم رحمان است و هم رحیم.
ناهار را که خوردم، دراز کشیدم روی روفرشی سرمه‌ای‌رنگ اتاق. نور آفتاب از پنجره به صورتم رسیده بود و نوازشش می‌کرد. خسته از دیدن منظرهٔ تکراری دیوار و پنجره و ساختمان‌های سرد آن‌سوی پنجره و خسته از شنیدن صدای چرخ چمدان‌ها، چشم‌هایم را بستم و دست‌ها را زیر سر گذاشتم. به این فکر کردم که الان دلم می‌خواهد کجا باشم؟ صدای گنجشکی از شیشه‌های بالکن عبور کرد و جهید توی افکارم. با خودم گفتم کاش الان وسط جنگل بودم؛ جنگلی که به بهار دچار باشد. کاش م

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

همانم که نمی داند