((به نام خداوند مهربان))
مثل کبریت کشیدن در باد ، زندگی دشوار است.
من خلاف جهت آب شنا کردن را مثل یک معجزه باور دارم!
آخرین دانه ی کبریتم را می کشم در باد... هرچه باداباد...
((سهراب سپهری))
هرچه کُنی بکن، مَکنترکِ من ای نگار منهرچه بَری بِبَر، مَبَرسنگدلی به کار منهرچه هِلی بِهِل، مَهِلپرده به روی چون قمرهرچه دَری بِدَر، مَدرپردهی اعتبار منهرچه کِشی بِکِش، مَکِشباده به بزمِ مدّعیهرچه خوری بخور، مخورخونِ دلِ فگار منهرچه دَهی بده، مَدهزلف به باد، ای صنمهرچه نَهی بِنِه، مَنِهدام به رهگذار من هرچه کُشی بکُش، مَکُشصید حرم که نیست خوش هرچه شَوی بـِشو، مَشوتشنه به خونِ زار منهر چه بُری بِبُر، مَبُررشتهی اُلفتِ مراهرچه کَن
هرچه مسیر جلوتر میرفت و من از بخش های اتاق عمل دار فاصله میگرفتم انگار علاقه ام را فراموش میکردم...اخیرا وقتی کسی میپرسید هنوز هم ارتوپدی?شانه بالا می انداختم و میگفتم:"نمیدونم،معلوم نیست"...امروز اما پسرک از اتاق عمل ارتوپدی عکسی نشانم داد.دکتر با تمام قدرت با دریل درحال سوراخ کردن استخوان فمور بیمار بود و خشونت میله های متعددی که وسط استخوان فرو شده بود خودنمایی میکرد ...یک آن قلبم لرزید و دوباره به تپش افتاد...خدایا این علاقه را از من نگیر...
+
مثل نویسی درخت هرچه بارش بیشتر میشود سرش فروتر می آید داستان ضرب المثل درخت هر چه بارش بیشتر میشود سرش فروتر می آید داستان ضرب المثل درخت هرچه بارش بیشتر سرش فروتر می آید باز افرینی مثل درخت هرچه بارش بیشتر میشود سرش فروتر میاید درخت هرچه بارش بیشتر باشد سرش فروتر می اید حکایت درخت هرچه پربارتر سربه زیرتر انشا درخت هرچه پربارتر سربه زیرتر گسترش مثل خفته را خفته کی کند بیدار
انشا در ادامه مطلب
ادامه مطلب
خدایا
هرچه گفتی هرچی دستور دادی قبول کردیم
هرچه کردی هرچی قسمت دونستی قبول کردیم
چه اونی که بعدا فهمیدیم چه اونی که هرگز درکش نکردیم
هرچه قضا و قدر بود هرچی زدی دم نزدیم
سخت بود سختی کشیدیم
درد داشت دردشو کشیدیم
اما دیگه الان خسته ایم
بفهم..
یه بارم تو بفهم..
چه عظیم است کهکشان
که از همۀ نقاطش به همین شکل دیده میشود
***
از تمامی خواهرانی که به احترام ماه محرّم ماتیک مشکی زدند تشکّر میکنیم.
اجرتان با اباعبدالله
***
"از رهنمودهای مقام معظّم رهبری متشکّریم"
ولی کار خودمان را میکنیم
***
"از آیتالله یزدی عذر میخواهم"
یک عذرخواهی هم به آیتالله رئیسی بدهکار هستی
***
تا چه مدّت بعد از اذان، اوّل وقت نماز محسوب میشود؟
به اندازۀ ایراد خطبههای نماز جمعه.
***
"زنان را همین بس بود یک هنر
نشینند و
هرچه تاریخ ایران را مطالعه میکنم، تقسیمبندیهای جامعهشناسان، بیشتر زیر سوال میرود!
دور کیم میگفت در جوامع سنّتی، نظم مکانیکی و در جوامع مدرن، نظم ارگانیکی حاکم است!
امّا در عصر صفوی و قاجار که مدرن اوّلیه به حساب میآیند، هرچه به شهرها و مراکز پیشرفت، نزدیکتر میشویم، دین حضور پررنگتری دارد(نظم مکانیکی) و هرچه به روستاها نزدیکتر میشویم، از لحاظ عقاید و سنّتها، آزادی بیشتری وجود دارد.(نظم ارگانیکی)
برای مطالعهی جنبهها
تو مسافر عشقی و من هر دم در یادت.
فکر کردن به تو، چنان در بیداریم جاریست، که هر لحظه حضورت را احساس میکنم.
چشمانم را هم که میبندم، کنارمی.اما اینبار پر رنگ تر.زیباتر. ملموس تر...
این پاییز فقط دستانت را کم دارد تا کوچه های باغ فردوس را قدم بزنیم و کنار کوچه ی دلبر عکسی به یادگار بگیریم و من از این عشق سرمست شوم و انتظار باز دیدنت را هرچه طولانی، هرچه بیشتر بکشم...
حس من امروز این بوده که وارد ماهی شدیم که هرچه آرزو کنم و از خدا بخواهم برایم برآورده میکند و از دیروز به این فکر میکردم که پارسال ماه رمضان از خدا چه خواستم و خدا چه کرد و همینجور که با خودم مرور میکردم میدیدم هرچه خواستم بهبهترین شکل عطا کرده است و امروز روز اول ماه رمضان با قوت و انگیزه بیشتر از خدا طلب حاجت دارم...
از جمله حرف هایی که احساس می کنم درست است اما می دانم غلط است :
1- فقیر که هستیم بیشتر یاد خدا می افتیم پس فقر بهتر است از ثروت ...
2- وقتی دانسته هامان کمتر باشد و بی خبر تر باشیم از این عالم و در یک کلمه هرچه "ساده" تر باشیم بیشتر احساس عجز می کنیم و بیشتر احساس نیاز می کنیم که به خداوند توکل کنیم . و هرچه عالم تر باشیم انگار حس می کنیم که همین علم برای رفع مشکلات ما کافی است ...
3- هرچه مشکلات و گرفتاری ها بیشتر باشد ندای یا الله ما هم بلند تر می شود و هر
برخلاف اینکه دوره های قبل جمع زیادی از مردم را با ابزار «ترس» به پای صندوق ها می کشاندند، اما این بار صندوق های رأی در غیاب آنها برگذار شد، و این بود که نتیجه کاملاً متفاوت با دوره های قبل در آمد.- در غیاب ترسوهای کرونایی
- در غیاب سایه ی جنگی که در سایه ی اقتدار این روزهای کشور بی خاصیت شد
- در غیاب عروسک های دست ماهواره که هرچه دشمن ما دیکته می کرد، در لیست انتخاباتی دیکته می کردند.
می رسد روزی که هرچه فریاد داریم سر توسوهای داخلی می زنیم و می
قضاوت ساده ترین کار است ...
برای همین است که انسان ها قضاوت میکنند ...
تو که مرا نمیشناسی ، چگونه میتوانی خودخواهانه مرا نقد کنی؟!
تو که از چیزی خبر نداری ، چگونه میتوانی به راحتی حکم بدهی ؟!
دنیا را هرکسی از منظر خودش میبیند ...
درسته دنیا تاریکِ تاریک است ... من هیچ گاه نخواستم که کسی را اذیت کنم که حال اینگونه مرا مورد قضاوت قرار دهی ...
حال هرچه میخواهی بگو و هرچه میخواهی فکر و قضاوت کن ...
یاعلی !
اسفند
هر چه سرد، هرچه سخت اما در پی اش بهاری هست
درست مثل زندگی که روزهای سختش هرچه طاقت فرسا اما در گذر است..
. آدم ها می آیند با خودشان شوق می آورند،
امید و رشته های نازک دلبستگی رشته ها که طنابی ضخیم شد
از ترس به دام افتادن میروند از آنها کوله باری می ماند پر خاطره
و دلبستگانی که در خاطره ها جا می مانند...
فراموشی گره کوری ست که به دست زمان باز میشود
اسفندِ رابطه ات در گذر است
خاطره ها را دَرس کن و بهار را با حال دیگری آغاز کن
#پریسا_زا
خب خب من بیدارم. از چهارو نیم اینطورا. تازه میخوام شروع کنم چون تازه لود شدم. داشتم فکر میکردم که شاید هیچوقت از اینجا نرم. مطمئن نیستم. همه چیو زمان معلوم میکنه. اما این دلیل نمیشه از تلاشم دست بکشم. تلاشمو میکنم هرچی شد. بیشتر زبان ها رو برای این میخونم که بتونم کتاب بخونم. بیست سال دیگه البته :دی چقدر بده که مها نیست. جاش خیلی خالیه و دلم براش تنگ شده. برای رشت هم. با تمام حس غربتی که داشت. تازه داشتم کم کم بهش عادت میکردم دوست دارم زودتر خوب بشم
دلِ مِرگان میخواست برخیزد و برود روی گونهی پسرش را دزدانه ببوسد . اما چیزی مثل لایهای نامرئی مانعش میشد . از اینکه محبت خود را بنمایاند شرمنده بود . مِرگان چنین بود . مهر خود را نمیتوانست بهسادگی بازگو کند . عادت نداشت . شاید چون بروز دادن عشق ، فرصت میخواهد . گهگاه هم اگر مِرگان گرفتار قلب خود میشد ، ثقل خشک و خشنی سد راهش بود . پس بیانِ مهر گویی خود بیگانهترین خصلت او شده بود . گرچه جوهر مهر ، عمیقترین خصلت مِرگان بود . بهجای ه
نگرانم، ولی چه باید کرد
عشق، دلواپسی نمی فهمد
درد من، خط ِ میخی است عزیز
درد من را کسی نمی فهمد...
بغض کردن میان خندیدن
تکیه دادن به کوه ِ نامرئی
خسته ام از ضوابط عُــرفی
خسته ام از روابط شــرعی
هیچ کس، هیچ کس نمی داند
به نگاهت چه عادتی دارم
هیچ فرقی نمی کند دیگر
اینکه با تو چه نسبتی دارم
تف به هرچه اصــول، هرچه فـُـروع
تف به هرچه ثواب، هرچه گـــُـناه
توی تاریک خانه ی دنیا
عقل جن ّ است و عشق بسم الله
چشم هایت نگاه خیسم را
مثل ِ برق سه فاز میگیرد
حسادت را مکر زنان میدانند و غیرت را زینت مردان؛ اما تو هرچه دلت میخواهد نامش را بگذار.
هرچه باشد، از عجایب زندگی من هم این است که از هر شب پیچیدن بوی ادکلنت در راهروی خوابگاه، آن هم در این موقع شب، میسوزم. از دیدنت با او، از فکر بودنت با او میسوزم. از صمیمیت بینتان میسوزم. از اینکه هنوز هم نمیفهمم رابطهتان صرفا دوستانه است یا ماجرای خاصی بینتان برقرار است هم میسوزم. حتی اینکه مطمئنم هیچ حسی نسبت به تو ندارم و تو را از روی خود
شب قبل کنکور ساعت ۱۱ شب خوابیدم از استرس ۲ بیدار شدم. از ۲:۳۰ . از روز قبل کنکور یعنی چهارشنبه در حال دور کردن درس ها بودم تا ۱۰:۳۰ شب. باز از ۲:۳۰ شروع کردم تا ۵:۳۰ که تمام درس هام یک دور شد. صبح زود رفتم دانشگاه وقت کردم یه دور دیگه درس بالینی رو بخونم.
ساعت ۷ رفتم تو حوزه. ساعت ۸ که کنکور شروع شد. آمارش آسون بود. علم النفسش هم همینطور ولی بقیه درس هاش نصفش آسون بود نصفش خیلی سخت. کرک و پرم ریخت واقعا. اعصابم خورد شده بود. موقعی که میخواستم زبان رو بز
فکر نورانی
دلم می خواهد فکری نورانی داشته باشم.. فکر نورانی چیست ؟ اول فکر تاریک را بشناس .آنهـایی که هرچه برایشـان آیه و روایت بخـوانیم و مـوعظه کنیم و هرچه قـدر پنـد و انـدرز و نصـیحت کنیم، هیـچ فایـده ای برایشان نداشـته باشـد. فکر تاریک
ادامه مطلب
شهر آزادگان رحیم آبادمیدرخشد به شرق گیلان شادقلب جنگل و روح دریاهاستهرچه دارد محلّه ی زیباستپل رود است جاری اندر شهرمی رود تا خزر تو را به سفرچهره ها شاد و مردمی خندانآبروی تمامی ایراناهل علم و تلاش و دانائیمقتدر ، مظهر توانائیعشقشان رشد دانش و فرهنگبوده با جهل دائماً در جنگیک محل دارد آن که بالنگاستعشق و شور و نشاط من آنجاستدر بهاران به نبش چارم منساکنم از برای گل چیدنقطب گردشگری سفیدابهپاتوق آفتاب و مهتابهجای زیبای اشکور لشکانهرچه دید
آقاجون عادت داشت غذایش را در ظرف مشترک با من بخورد. دفعه اول غذا تخم مرغ بود. خیلی بچه تر از آنی بودم که بتوانم تحلیل اجتماعی کنم. یک تکه از تخم مرغ مانده بود که من نصف کردم و خوردم. آن نصف باقیمانده را آقاجون نصف کرد و خورد. این روند ادامه پیدا کرد تا اینکه اندازه بند انگشت تخم مرغ ته ظرف مانده بود. هیچکدام از ما یکباره آن تکه را نمیخورد و برای نفر بعدی نصفش را میگذاشت.ناگهان چنان کشیده محکمی زیر گوشم نواخت و گفت: توله سگ! همیشه پدر به فرزند میبخش
عالم ز برایت آفریدم گله کردیاز روح خودم در تو دمیدم، گله کردیگفتم که ملائک همه سرباز تو باشندصد ناز بکردی و خریدم،گله کردی جان و دل و فطرتی فراتر ز تصور از هرچه که نعمت به تو دادم، گله کردی گفتم که سپاس من بگو تا به تو بخشم بر بخشش بی منت من هم گله کردی با این که گنه کاری و فسق تو عیان استخواهان توأم، تویی که از من گله کردیهر روز گنه کردی و نادیده گرفتم با اینکه خطای تو ندیدم، گله کردی صد بار تو را مونس جانم طلبیدم از صحبت با مونس جانت، گله ک
میدانید فکر میکنم نیمه ی گمشده همان کسی ست که میتوانی جلویش هرچه که ناراحتت میکند بگویی و از آن نترسی که برای کمبود هایت روزی سرزنشت کند یا بخاطر ضعف هایت تورا رها کند . بتوانی جلویش هرچه را که خوشحالت میکند بگویی و نترسی که احمق و ساده لوح خطاب شوی. و بتوانی به راحتی در مورد احمقانه ترین چیز ها حرف بزنی و نترسی که مبادا روزی بخاطرش مسخره شوی.
برای همین هم نیمه ی گمشده وجود خارجی ندارد و همه ی آدمها همیشه رویایش را دارند.
سردارشهید حاج علی شوشتری
دیروز از هرچه بود گذشتیم و امروز از هرچه بودیم،آنجاپشت خاکریز بودیم واینجا در پناه میز،دیروردنبال گمنامی بودیم وامروز مواظبیم ناممان گم نشود،جبهه بوی ایمان می دادواینجا ایمانمان بو می دهد.
بارالها، نصیرمان باش تا بصیر گردیم ، بصیرمان کن تا تا ازمسیر برنگردیم وآزادمان کن تا اسیر نگردیم.
این که مسیح میگوید: «من دردِ شما را به دوش میکشم.» چه معنیای دارد؟
درد: به زبانآمدنِ گره، و لبگشودنِ عقده.
پس مسیح میگوید: «من گرهِ شما را به زبان درمیآورم و عقدهی شما را لب باز میکنم. یعنی درونیترین حفرههای شما را از آنِ خودم میکنم. و آن وقت که همگیِ شما از آنِ من شدید، من نه شما را و دردِ شما را، بلکه دردِ خودم را و خودم را (که حالا تمامِ شماست) به دوش میکشم.»
حس میکنم که این نوشته را هرچه زودتر باید تمام کرد. صورتِ این گزا
اسفند هر چه سرد،هرچه سخت اما در پی اش بهاری هستدرست مثل زندگی کهروزهای سختش هرچه طاقت فرسااما در گذر است!آدم ها می آیند با خودشان شوقمی آورند،امید و رشته های نازک دلبستگیرشته ها که طنابی ضخیم شداز ترس به دام افتادن میرونداز آنها کوله باری می ماندپر خاطره و دلبستگانی که در خاطره ها جا می مانند...فراموشی گره کوری ست که به دست زمان باز میشوداسفندِ رابطه ات در گذر استخاطره ها را درست کن،و بهار را با حال دیگری آغاز کن!
ابن بکیر از امام صادق ع پرسیدم ایا مومن به جذام و پیسی و امثال ان مبتلا میشود فرمود مگر بلا مومن جز برای مومن نوشته و ثابت شده است امام صادق ع. فرمود مومن نزد خدا خدا ارجمند است تا انجا که اگر بهشت را با هرچه در انست از خدابخواه. باو عطاکند بدون انکه از ملک او چیزی کم شود وکافر نزد خدا خوار و پست است تا انجاکه اگر دنیا را با هرچه در انستاز خدا خواهد باو دهد بی انکه از ملکش چیزی کم شود و خدا بوسبله بلا از بنده مومنش دلجوبی کند چنانکه. مسافر یا
ما را رها کنید در این رنج بیحساب
با قلب پاره پاره و، با سینهای کباب
عمری گذشت در غم هجران روی دوست
مرغم درون آتش و، ماهی بُرونِ آب
حالی نشد نصیبم از این رنج و زندگی
پیری رسید غرق بطالت، پس از شباب
از درس و بحث مدرسهام حاصلی نشد
کی میتوان رشید به دریا ازین سراب؟
هرچه فرا گرفتم و، هرچه ورق زدم
چیزی نبود غیر حجابی پس از حجاب
هان ای عزیز! فصل جوانی بهوش باش!
در پیری از تو، هیچ نیاید بغیر خواب
این جاهِلان که دعوی ارشا
او معتقد است که در هزاره فعلی آگاهی بیشتر از جهان پیرامون مساوی است با فشار عصبی بیشتر. هر چقدر از وقایع و رخدادهای بیشتری باخبر میشود افسردگیش عمیقتر و امیدها و آرزوهایش بیرنگ و لعابتر میشود. هرچه اسناد و حقایق منتشرنشده تازهتری افشا میشود از قضاوتها و تصورات پیشینش سرافکندهتر است و در کجفهمی و زودباوری خود را مستعدتر مییابد. هرچه در مطالعات موردی جلوتر میرود از بلاهت برداشتهای پیشینش وحشتزدهتر میشود. هر چه به ف
جمعه هاآرامشی سوی وصال مهدی است/شیعه دائم منتظربهرجمال مهدی است/هست طاووس بهشتی حضرت صاحب زمان/مسلمین راافتخاری از جلال مهدی است/دشمنان حضرت اومثل شمرو حرمله/ذلت آنان به عالم درقتال مهدی است/شیعه رابایدکه باشداهل اصلاح درون/هرچه می خواهی سعادت درسوال مهدی است/ازوجود اوهمیشه میرسد لطف وکرم/هرچه دارداهل عالم لطف ومال مهدی است/تاظهوریوسف حق گام آخرمانده است/عالم پراز عدالت درخیال مهدی است/
دیده ام در یک شب تاریک راز
گور بود و من در آن بودم دراز
فرق بسیاری میان من و من
مثل فرق بانماز و بی نماز
بندگی میکردم از روی ریا
بوده ام از ذلّت خود سرفراز
هر بدی را مرتکب در خلوتم
باطنی مسموم ، ظاهر سروناز
هرچه گفتم هرچه کردم با نظر
از حقیقت دور ، در بند مجاز
چون اسیری که شدم گُم در خودم
کفر و ایمان کار و کسبم ، یک نیاز
یک تصادف روشنی شد در دلم
عبرتی آورد با خود کارساز
بندگی از سر گرفتم ، بنده ام
میکنم از نفس و شیطان احتراز
باقیش را من نمیدانم دگر
زراره گوید-خدمت امام باقر ع بودم مردی از اهل کوفه از انحضرت راجع بقول امیرالمومنین ع و هرچه خواهید از من بپرسبد هر چه از من بپرسید شما خبر دهم سوال کرد حضرت فرمود هیچ کس علمی ندارد جز انچه از امیرالمومنین ع اسفاده شده مردم هر کجا خواهند بروند بخدا علم درست جز اینجا نیست وبا دست اشاره بخانه خود کرد مقصود خانه وحی و نبوتست نه خصوص خانه ملکی انحضرت توصیح این عبد البر در کتاب استیعا خود گوید هیچ کس از صحابه جز علی بن ابیطالب نگفت هرچه خواهید از
و هرچه فشار دولت و ستمگستران و
استثمارگران شدیدتر باشد ، به همان
اندازه لذایذ جهان ماورایى که دین
معرفى مىکند ، رنگینتر است !
#زیگموند_فروید
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
✦ @Parsa_Night_narrator ✦
#کانال_آوای_شبانه_پارسا
#اخبار_روز_ایران_و_جهان
-tumblrhttps://avayeshabane.tumblr.com
آخرین خبرها و اتفاقات روز در وب سایت:
websitehttp://aparssa.wordpress.com
منبع خبری کانال:
#BBC_News
مشاهده مطلب در کانال
حضور موثر اولیا در کنار مربیان و دبیران بی شک در رشد و بالندگی دانش آموزان نقش بسزائی دارد و این همکاری و تعامل به حل بهتر مشکلات دانش اموزان و شناسایی هرچه دقیق تر خصوصیات و توانایی های آنها و فراهم نمودن زمینه مناسب برای رشد و ترقی هرچه بیشتر آنها کمک می نماید .به این جهت برآن شدیم تا بستری را برای تعامل و آشنایی بیشتر اولیا با دبیران و هنرآموزان فراهم نمائیم
19 آذر 98
شعار ما
هر فرزند نوائی
یک شهروند شاد هدفمند و مسئول
ایدز که یکی از بیماری های ویرانگر دنیای امروزی است توسط ویروس نقص ایمنی انسانی یا HIV (اچ آی وی) ایجاد می گردد.ویروس اچ آی وی با ورود به بدن می تواند به بیماری AIDS و یا سندروم نقص ایمنی منجر شود. علائم HIV متفاوت اند و بسیاری از مردم تا سال ها بعد از ابتلا، هنوز نمی دانند به این بیماری مبتلا شده اند. در حالی که دانستن علائم این بیماری می تواند در تشخیص هرچه سریع تر بیماری مفید باشد.
ما در اینجا ۱۰ علامت شایع بیماری ایدز را بررسی خواهیم کرد. در صورتی ک
خیلی احمقانه است اگر فکر کنید روزی فراموشش میکنید و کنار دیگری همه آن عاشقانههایی که با او تصور کردهاید را همراه این یکی زندگی میکنید. فوتوشاپ که نیست سر این را بذارید روی بدن آن یکی و زندگی شیرین شود. هرچه بگذرد شاید آن احساس اولیه از تب و تاب بیفتد و سردتر بشود ولی به ناگزیر تلختر هم خواهد شد...
گریه هم بر غم این فاصله مرهم نشود
مثل یک قهوه که از تلخی آن کم نشود
روز و شب پیش همه روی لبم لبخند است
تا حواس احدی جمع به بغضم نشود
نفیسه مو
دیشب شب حر بود به ماه قمری و فرداش به شمسی صبح بیست و سه، چهار یا باز مگر چه فرقی میکند؟ هرچندسالگی من که هرچه بودهام حر نبودهام. سحر تا شام و سحر امروز و شب اما چقدر گیج و منگ بود. از معلقِ پل صدر تا ماهِ نیمهجانِ خروجی تونل نیایش که ترک موتورِ رو به سوی ارغوان سوم غربی روان بودم و روانه، تا ظهرش که پیچهای داغِ آسفالتهای لواسان را میراندم و امشبی که امام علی را تا انتها سرد شدیم، تا افسریه و بعد دوباره چهارراه اسدی، که هر صبح سپید
هرچه بیشتر فکر میکنم میبینم فرق بزرگی ست میان من و اویی که گرسنگی ونداشتن اجبارِ همیشگی اش است ! هرچقدر که ننوشم نبینم ، بازهم این ترازو هم سان نمیشود، خیال ویرانی یک شب او ، به اندازه ی تمامی سی روز من و توست که بی تشویش از فردا سحر میشود. . .واقعیت از این قرار است، تنها فقر نیست که آدم را بیتاب میکند ، سخت است بی رویایی از فردا شب را به صبح برسانی وقتی نداشتن ، اجبار هر روز و هرسال تو باشد !هرچه بیشتر فکر میکنم میبینم روزه ی من ، تنها روزه ی نخورد
در طول سالهای عمرم همیشه تلاش کردم و به نظرم جز دسته ادم های پرتلاش محسوب میشم.
اما تموم این سالها همیشه به خودم گفتم استعداد چیز دیگه ای .... ادم های با استعدادی رو توی این سالها دیدم که چیزی رو که من در طی روزها یا هفته های یا حتی ماهها میخوندم یا مینوشتم یا طراحی میکردم یا میساختم در عرض چند روز یا هفته میتونستن انجام بدن. به خودم میگفتم هرچه قدر ضعیف باشم میمونم توی این مسیر ... این چیزی که من میخام و براش حاضرم از خیلی از چیزیهای زندگی بگذرم. گ
از هم بپاشانم به آسانی، مهم نیست
این ها برای هیچ طوفانی مهم نیست
آغوش من مخروبهای رو به سقوط است
دیگر برایم عمق ویرانی مهم نیست
با درد خنجر، درد خار از خاطرم رفت
بعد از تو غمهای فراوانی مهم نیست
یک مُرده درد زخم را حس میکند؟ نه!
دیگر مرا هرچه برنجانی مهم نیست
دار و ندارم سوخت در این آتش اما
هرچه برایم دل بسوزانی، مهم نیست
هرکس که با ایمان به راهی رفته باشد،
دیگر برایش هیچ تاوانی مهم نیست
حالا چه خواهد شد پس از این؟ هرچه باشد!
ای
اینو فهمیدم که این گروه از ادما وقتی از سد سخت رد شدن جذابیتشون از دست میدن و شروع میکنن ب خزعبلات تکراری گفتن
اینجا همه زیادی شبیه هم شدن
جوری ک با شناخت کامل ی نفر میشه رفتار یکی دیگه رو تو اینده نزدیک حدس زد ک این هم خوبه ،هم بد
بده چون کسل کنندس زندگیت رنگاشو از دست میده
خوبه چون احتمالا شکست و ضربه خوردنت کمتره
اینجا خلاقیت مرده و برا احیا کردنش اصلا تلاش نمیکنن و تنها چیزی ک براشون اهمیت داره جواب مطلق درسته و اگه اشتباهی باشه مسخره و ط
یاحق...
خیلی وقت ها، با مسائلی رو به رو می شویم که هرچه فکر می کنیم که چه شد که این طور شد، به نتیجه ای نمی رسیم! با خود می اندیشیم که نکند فلان کار را درست انجام ندادم یا زمانی که کار تمام شد، دوباره راه رفته را بررسی نکردم و فکرهایی این چنین!
گاه حتی گام را فراتر می گذاریم و فکر می کنیم که نکند کسی را ناراحت کرده ایم و قلبی شکسته ایم و مشکلِ پیش رو، عقوبت آن دل شکسته است!
گاهی در جستجوهایمان، سرنخ مشکلات را پیدا می کنیم و درصدد رفع آن برمی آییم و گ
بد نیست نکاتی را که در ادامه مطرح می شود، برای استفاده هرچه بهتر از کولر به خاطر بسپارید. این روزها با گرم تر شدن هوا نصب یا راه اندازی دوباره کولرهای آبی رونق گرفته است.بسیاری از شهروندان سرویس و راه اندازی کولر را خودشان انجام می دهند و عده ای هم ترجیح می دهند کار را به کاردان بسپارند. با این حال، بد نیست نکاتی را که در ادامه مطرح می شود، برای استفاده هرچه بهتر از کولر به خاطر بسپارید. _ هر چه مسیر کانال کشی کولرهای آبی پر پیچ و خم و طولانی
این سرگردانی، این بی تو بودن، این تنهایی، سخت است. امانمان را بریده است ولی امیدمان را نه.
روزها میگذرند و ما همینطور غرق میشویم، نه که امروز نجات پیدا کنیم و فردا باز غرق شویم، نه، هی غرقتر میشویم. انگار هرچه دست و پا میزنیم در جهت عکس حرکت میکنیم. به دنبال یک دستیم، یه دست راهگشا یک دست گرهگشا یک دست نورانی.
آسمان با تمام وسعت بر ما تنگ شده و زمین انگار از دستمان خسته است. نکند او هم دلش تنگ است؟ نکند او هم هرچه دست و پا میز
بسم الله
سلام هدهدجان،
سیمرغ می نویسد:
داشتم به کار دنیا می اندیشیدم. هرقدر که پیش می رویم داشته های مختلفی از دنیا را تملک می کنیم.
وقتی کودکیم تنها دارایی مان پدر و مادر و سلامت جسم و جانمان است.
اما آرام آرام دنیا روی خوشش را به ما نشان می دهد.
کم کم پر و بال می گیریم. مال و اموالی جمع می کنیم. خانه ای می خریم. خانواده تشکیل می دهیم.
فرزند می آوریم. کاری می کنیم و خلاصه حسابی دنیا پای ما بند خودش می کند.
آرام آرام وقت دل کندن از دنیای ساخته مان، پ
درحالیکه دونالدترامپ درکلیساداشت ازکشیش که اهل تجاوزجنسی بود درخواست مینمودکه خداوندگناهانش بابت کشتاردرایالات متحده بواسطه آزادی سلاح و جنگ های نابخردانه راببخشاید.تلفن او زنگ خورد.ملانیابودوازاوخواسته بود هرچه زودتربیایدچون ایوانکاوملانیادچاردیابت بودندوپمادزخم پای افراددیابتی در ایران ساخته شده بودانهافرمول این دارووحتی امتیازساخت این دارو که در دست ایران بودرانداشتندوبه مرور زمان باخطر قطع انگشتان پا مواجه میشدند.
دونالدگ
در هرجای حاشیه ایستاده باشم یا هرجای متن، فرقی نمی کند. فصل ها عوض می شوند.این را سایه روشن عبور ابرها برشیشه های نورگیر می گوید. برگ های گل های گلدان های پنجره ها. این همه واژه، این همه اگرها و اما ها، واژه هایی از اعماق سال ها و قرن ها، واژه هایی کهن که تو عاشقشان هستی و من سرگردانشان. بی بضاعتی من، سکوت من، بهانه های من، بیهودگی های روز، هراس های شب، به قاعدگی های آدم ها، بی قاعدگی های من، روزگار پریشان خاطری ها، این همه ها! چه فرقی می کند. فص
ویکتور اوربان، نخستوزیر مجارستان روز چهارشنبه پس از دیدار با ولادیمیر پوتین، رئیس جمهوری روسیه اعلام کرد کشورش آماده است هرچه سریعتر به پروژه خط لوله گاز روسیه به اروپا موسوم به ترک استریم (TurkStream) بپیوندد.
او در جریان این دیدار که در بوداپست برگزار شد، تاکید کرد حضور در این پروژۀ استراتژیک برای مجارستان یک اولویت است. آقای اوربان گفت: «ترک استریم برای ما یک اولویت است. هرچه سریعتر به آن بپیوندیم، بهتر است.»
تا کنون گاز روسیه از مسیر اوکر
امروز داشتم صفحه ی مجازی دختر های دوست داشتنی ام را نگاه
می کردم. دخترهای موفق. دخترهای شاد. امروز داشتم بیشتر از دوازده ساعت در سرنوشت
عکس های آنها از سه سال پیش تا الان سرک می کشیدم. به گذشته و حال و آینده شان فکر
می کردم. خیلی از آنها رویاهای عجیب و غریب
دیروزشان؛ زندگی عالی امروز و خوشی ابدی فردایشان شده است. دخترهایی که لبخندهای
واقعی می زنند. از ته دل و بلند قهقهه می زنند و برای فردای روشن تر دست تکان می
دهند.
امروز ساعت ها به عکس دخترانی
امروز داشتم صفحه ی مجازی دختر های دوست داشتنی ام را نگاه
می کردم. دخترهای موفق. دخترهای شاد. امروز داشتم بیشتر از دوازده ساعت در سرنوشت
عکس های آنها از سه سال پیش تا الان سرک می کشیدم. به گذشته و حال و آینده شان فکر
می کردم. خیلی از آنها رویاهای عجیب و غریب
دیروزشان؛ زندگی عالی امروز و خوشی ابدی فردایشان شده است. دخترهایی که لبخندهای
واقعی می زنند. از ته دل و بلند قهقهه می زنند و برای فردای روشن تر دست تکان می
دهند.
امروز ساعت ها به عکس دخترانی
بگفتم من ز آن یک باغ گردو که دعوت می نمود حامد به اردو
گذشت از آن زمان چندین و چند سال دقیق تر گویمت پانزده و اند سال
در این مابین آن سال تا به الآن بی افتاد اتفاقات فراوان
ببستند درب آن افزار ماشین فروختند هرچه افزار هرچه ماشین
به جای آن همه دستگاه و افزار شده آن هر دو سالن همچو انبار
تمام کارگران و کارکنانش برفتند جای دیگر از
قفل ضد سرقت غیر قابل رویت و غیر قابل دسترس بی نظیر ساخت شرکت هیوندایی کره این امنیت را برای شما فراهم خواهد نمود
غیر قابل رویت و دسترس برای افراد غیر
امنیت بالا با 250.000.000کد مختلف
ظاهر زیبا و بدنه ی فلزی مستحکم
کاربرد دو گانه ی برق و باطری
دارای 4 ریموت کنترل و قابل افزایش تا 16 ریموت کنترل
نصب آسان وسریع
برای دریافت این محصول بی نظیر و امنیت هرچه سریعتر منزل یا محل کار خود هرچه سریعتر تماس حاصل فرمایید
09051577346
علی حیدری
هو
میخواستم یک رنگ جدید رژ لب بخرم. و یک کانسیلر. هر دو هم تخفیف خوب و درست درمان خورده بودند. برای من که با این اوضاع گرانی دستم به خرید رژلب های چند صد هزار تومانی نمی رود انصافن خوب بود. اما هرچه فکر کردم نتوانستم خیلی قاطع تصمیمم را بگیرم. چند بار فکر کردم مگر این رژ لب های توی کشو چه ایرادی پیدا کرده اند که یکی جدیدتر میخواهی؟ مگر کانسیلر چقدر اهمیت دارد برای تو که نه سیاهی دور چشم داری و نه میخواهی هر روز هر روز آرایش کنی؟ اصلن از کجا معلوم
Directx دایرکت ایکس نرم افزاری از شرکت بزرگ مایکروسافت است که برای اجرای هرچه بهتر بازی ها و ویدئو ها کاربرد دارد . بسیاری از ما نرم افزار Directx را به هنگام نصب بازی های مختلف بر روی سیستم خود مشاهده کرده ایم . تکنولوژی های مختلفی که در هر نسخه از نرم افزار دایرکت ایکس به کار رفته باعث بالا رفتن کیفیت ساخت و پردازش بازی ها شده است . از این رو برای اجرای هرچه بهتر بازی ها و نرم افزار های مختلف نیاز به به روزترین نسخه از نرم افزار Directx کاربرد دارد.
ا
از اون روزاست که هوا با آدم حرف میزنه. حرف دلت رو. آسمون ابری و گرفتست. کوه ها خاکستری زیر دودن. شهر مثل عکسی که روش فیلتر گذاشته باشن شده. اتاق تاریک با یه نور زردِ چراغ مطالعه و من چهار زانو روی مبل میزبانی که جای صندلی میز تحریری که اینجا نیست نشستم با یه فنجون قهوه روی میز دوباره بهم ریخته. و به این فکر میکنم که تهش چی میشه. آدم همش دوست داره آینده برسه و آینده رو ببینه. دلش میخواد اون چیزی که پیش بینی میکنه اتفاق بیفته.امیدوارم از پسش بر بی
بیا اینقدر بزرگش نکنم . تو مگر کی هستی که اینقدر خودت را تحویل میگیری ? تو دقیقا هیچ چیز نیستی . حتی اگر هرگز دل تو ز علم محروم نشده باشد و کم مانده باشد ز اسرار که مفهوم نباشد :/ ، باز هم هیچ چیز نیستی که بخواهی اینقدر بر سر رضایت خودت و توقعت از آدمهای دیگر جنگ داشته باشی :/ اینکه مثل میمونِ لجباز همه اش در فکر تلافی و خالی کردن حرصت باشی راه به شدت دمِ دستی و مسخره ایست . و بهتر است بروی خودت را در یک باغوحش به جمع شامپانزه ها یا اورانگوتان ها ملح
خدایا
هرچه زیباست
مرا یادتو می اندازد
آنکه بیناست
مرا یادتو می اندازد
توکه نزدیکتر از
من به منی میدانی
دل که شیداست
مرا یادتو می اندازد
دیگران هرچه بخواهند
بگویند که عشق
بی کم وکاست
مرا یاد تو می اندازد
❄کانال قـاصـدڪ خـدا❄
┏┅❧"""✾""""✾"""❧┅┓
@qasedakekhoda
┗┅❧"""✾""""✾"""❧┅┛
کدورت چیست و چرا اندازه گیری می شود ؟
کدورت همان میزان ابری شدن ابری می باشد. هرچه کدورت بیشتر باشد میزان ابری شدن بالاتر می شود و بالعکس.
کدورت توسط جامدات سوسپانس شده که فتوپلانکتون ها ایجتاد می کنند به وجود می آید.
کدورت از این نظر حائز اهمیت است که مقدار مصرف بالای آن در آب نوشیدنی باعث مبتلا شدن انسان به بیماریهای گوارشی می شود.
کدورت بالا در آب رودخانه ها و دریاچه ها باعث جلوگیری از رسیدن نور به عمق آب می شود و در نتیجه باعث تولید و رشد
سلام
شما با کنترلر نمودار Histogram در دوربین بطور نسبی میتوانید مقدار نور ورودی و یا Exposure را کنترل کنید.
به این صورت که هرچه نمودار به سمت راست میل کند یعنی به OVER شدن نزدیک و هرچه به سمت چپ نزدیک شود به UNDER شدن نزدیک می شود.
به تصاویر زیر دقت کنید:
به نام یگانه خالق هستــــــــی!
به نام خدایی که در همین نزدیکیســـــــــــــــــت!
به نام خدایی که از خاک دل آفریـــــــــــــد!به نام او که زندگــی از او رنگ میگیــــــــــــــــــــرد!
به نام خدایی که هستـی ازاوست و هرچه داریم از لطف اوست!
حضور موثر اولیا در کنار مربیان و دبیران بی شک در رشد و بالندگی دانش آموزان نقش بسزائی دارد و این همکاری و تعامل به حل بهتر مشکلات دانش اموزان و شناسایی هرچه دقیق تر خصوصیات و توانایی های آنها و فراهم نمودن زمینه مناسب برای رشد و ترقی هرچه بیشتر آنها کمک می نماید .به این جهت برآن شدیم تا بستری را برای تعامل و آشنایی بیشتر اولیا با دبیران و هنرآموزان فراهم نمائیم
19 آذر 98
شعار ما
هر فرزند نوائی
یک شهروند شاد هدفمند و مسئ
وبلاگ نویسی برایم شبیه معشوقی میماند که گاه از صمیم دلم برای آغوشش تنگ میشود اما جروبحث های گاه و بی گاهش منصرفم میدارد از هرچه نوشتن است، کاش مینوشتم و این درد عمیق چهار ساله ی ننوشتن را درمان می کردم، شاید دوباره و شروعی دیگر... اینجا درست شبیه جهانی دیگر است جهانی که دوستش دارم فارغ از هیاهوهای روزمره، فارغ از هرچه دلگرفته ای است، ورود به بیست و هشت سالگی درد داشت، شاید آنقدر زیاد که ترجیح دادم بیایم و یکبار دیگر وبلاگ نویس باشم تا آن که بن
بیماری جسمی خوبیش اینه نمود خارجی داره میبینیش میشه دردشو بروز داد میشه تنهایی عذاب کشید و هوار زد که مریضم و تمام ضررش فقط برای همون شخص میمونه.
ولی امان از وقتی که بیماری روحی داشته باشید و روانتون مریض شه نه تنها خود شخص درگیره بلکه توی تربیت کسایی که باهاشون زندگی میکنن باقی میمونه و گند هایی که به روح و روان اون افراد خورده میشه نسل به نسل انتقال پیدا میکنه و گاهی شدت میگیره گاهی هم خفیف میشه و سخت ترین قسمت ماجرا اینجاست که بخوای وجود
من واقعا خسته ام.
قبل از عید واقعا فعال بودم، کتاب میخوندم و خیلی کارها را با قدرت و سرعت پیش میبردم. اما هرچه میگذره، هرچه به کنکور نزدیکتر میشه، من خسته تر میشم...
خب خستگی هم دو نوعه... روحی و جسمی. من واقعا قوی هستم، یعنی دلیلی برای عقب کشیدن نمیبینم. ولی در بدترین روزهای زندگیم که تا به حال تجربه کردم به سر میبرم.
یعنی از لحاظ هوشی کم نمیارم، روحی کم نمیارم، خیلی قوی هستم ولی خسته ام...
وقتی میبنم از غم و غصه های جوونایی مثل من پول درمیارن
وق
مولوی مَثلی دارد، من از آن خیلی لذت میبرم؛ میگوید: این آبها همه پلیدیها را پاک میکند _«یطهر»_ نجاست خبثی و نجاست حدثی، هرچه واردش بشود، برطرف میکند؛ اما این آب براثر آن مراجعات فراوان که همه را تمیز میکند، خودش کثیف میشود. خوب، حالا چه کار کنیم؟ آب که کثیف شد، باید چه کارش کرد؟ آن وقت مولوی با آن ذهن وقّاد، نقّاد و ظریفبین میگوید: خودش عروج میکند، بخار میشود، بالا میرود، باز باران میشود و تمیز و نظیف برمیگردد.
من و شما بای
سلام
شما با کنترلر نمودار Histogram در دوربین بطور نسبی میتوانید مقدار نور ورودی و یا Exposure را کنترل کنید.
به این صورت که هرچه نمودار به سمت راست میل کند یعنی به OVER شدن نزدیک و هرچه به سمت چپ نزدیک شود به UNDER شدن نزدیک می شود.
به تصاویر زیر دقت کنید:
ادامه مطلب
دریا را دیده ای چه ابهتی دارد ؟
وقتی به آن مینگرم یاد ابهت چشمانت میوفتم ،چشمانی که برای خودش دنیایی داشت گویی که من را در خود گم میکرد .
هرچه را فراموش کنم مگر میشود چشم هایت را فراموش کنم
آن چشم هایی که میپرستیدم وفراموش کنم ؟؟؟
به خیالم از خاطراتت فرار کردم به گوشه ای از این دنیا
ولی بیخبر از آنم که خاطراتت هیچ چگونه رویات را هر لحظه از سرم بیرون کنم ؟؟
به کیلومتر ها فاصله از تو پناه بردم تا شاید بتوانم فراموشت کنم ،اما هرچه دورتر می شو
بهخاطر سین. که امروز زل زد توی چشمام و همه چیرو صادقانه گفت؛ زل زد بهم و حقیقت رو -هرچهقدر بد و نابود- کوبید تو صورتم. به خاطر سین. که شجاعتش رو بهم داد و یادم داد که باید دستمال ببندم دور چشمام و چشمبسته، «فقط و فقط برم».
چرا برخی هرچه می خورند چاق نمی شوند ؟
امروزه افراد بیشتر نگران اضافه وزنشان هستند تا کاهش وزنشان ،در صورتی که این طرز تفکر بسیار غلط است و لاغری هم
عوارض خاص خودش را دارد مانند خشکی پوست ، آسیب دیدگی مفاصل و آسیب های روحی و روانی . اضافه وزن هم که
همیشه دغدغه افراد بخصوص خانم ها بوده عوارض مربوط به خود را دارد. در رابطه با درمان سریع و راحت افزایش و کاهش وزن
با یک متخصص طب سنتی به گفت و گو نشسته ایم .
نفیسه حسینی یکتا متخصص طب سنتی و رئیس انجم
امروز قصد داریم طرز تهیه دو نوع شیرینی خوشمزه و پرطرفدار رو به شما آموزش بدهیم.
طرز تهیه گز
طرز تهیه کلانه
نکته آموزشی:
تاثیر دما بر شیرینی
طعم شیرین مواد در دما های مختلف متفاوت است.
شیرینی از رابطهی مستقیم دما پیروی میکند.
بر این اساس هرچه دمای محصول (خوراکی) بیشتر باشد طمع شیرین بیشتر بر ذائقه حس میشود ؛ و هرچه دما پایین تر باشد کم تر طعم شیرین حس میشود
طرز تهیه گز
از جمله سوغاتی های اصفهان می توان به گز در میان سوغاتی های بسیار فراوان این
هرچه افق دید گسترده تر، و خواهش ژرف تر، آرامش و ایستادگی اقیانوسانه تر
خروش جست و جوى ساحل و موج به جان افتادن هم بیشتر، با میدانی فراخ تر و طوفان و گردباد سهمگین تر
به این امید که سینه گشاده تر به موج ها، همان قدر که به تابش های نازک نور روی گوشه های پیدا و پنهان جان
ازگفتارهای کتاب های عهدعتیق بود.زمانی خواهدرسیدکه همه خواب میرونداززمان و زمین چیزی جزمستی وجشن شهوت پرستی نمیفهمند.درحالیکه دربرابرخداگناه میکنندشیطان گویدمن توانستم همه رافریب دهم وبرعرش وحکومت عادلانه خداوندمهرباطل زنم.درهمین حین فردی از سمت نورمیایدونورانی ترازقبل دنیاراغرق درشادی وخشم شیاطین میکند.
عده ای بااعتقادابلیس زندگی میکنندوعده ای سمت هیچ جشن شهوت پرستی نخواهندرفت.مداراباظلمت نمیکنندوپرده های ظلمت را پاره پاره میکن
بسمالله الرحمن الرحیم
یافارس الحجاز ادرکنی الساعه العجل
باعرض سلام خدمت خانم مسیح علینژاد
یک سوال ساده دارم،خواهش میکنم پاسخ دهید
در سطح بینالمللی
امروز آزادی زنان از لحاظ پوشش و فعالیت وحضور درجامعه نسبت به قرون گذشته وحتی تمدن های کهن بیشتر شده است یا خیر؟؟؟
و آیا خودکشی زنان و تجاوزات جنسی و ضرب و شتم وبهره برداری جنسی ،برده داری و فروش و تجاوز به انواع حقوق ،و... کاهش یافته یا افزایش یافته؟
نمیدانم و ادعای محقق بودن ندارم
ولی هرچه
یادم هست روزی ب استاد گفتم استاد، می خواهم قدم در وادی توحید گذارم.
فرمود: بلا دارد و ابتلا.
گفتم: اشکالی ندارد. هستم.
فرمود: خداوند با بندگان خود معامله می کند. می خرد و می فروشد.
گفتم: چه می خرد و چه می فروشد؟
فرمود: یا جانت را می گیرد یا مالت را.
گفتم استاد؟ جانِ مرا؟ مگر "من" جان دارم؟
استاد لبخندی زد و نگاهم کرد.
گفتم: استاد این خریدش بود، چه می فروشد؟
فرمود: چه می خواهی؟ هرچه خواهی می فروشد. اینجا انتخابی است.
گفتم استاد هیچ نمی خواهم. فقط خودش ر
به نام خدا
هرچه فکر میکنم باز هم به همان نتیجه میرسم؛ به همان حرف همیشگیام که: دلتنگی آدمها را بیچاره میکند و بیچارگی از آدمها، آدمهای تازه میسازد و تو باز بگو که زیادی دارم شلوغش میکنم. بگو...خیالی نیست.
ادامه مطلب
متن آهنگ سالار عقیلی بنام نگار
دوستش میدارم و دردم نمیداند نگار
مبتلایش کن به دردم
ای طبیبا بی شمار
هرچه کردم مهربانی
بی وفایی کرد مرا
او نمیداند چه آورد
بر سرم دیوانه وار
او نمیداند چه آورد
بر سرم دیوانه وار
طاقتم تاب است و گشتم
بی تحمل این زمان
با شکیب و بی صبور
از درد دوری های یار
بیم رسوایی نمانده
آبرویم رفت و رفت
تا شدم انگشت نمای کوی و برزن
ای نگارا عشق من را
از نگاهم بر بخوان
ای طبیبا کو دوای درد
بی درمانِ یار
گر بماند یک نفس از عمر باقی
م
حضور موثر اولیا در کنار مربیان و دبیران بی شک در رشد و بالندگی دانش آموزان نقش بسزائی دارد و این همکاری و تعامل به حل بهتر مشکلات دانش اموزان و شناسایی هرچه دقیق تر خصوصیات و توانایی های آنها و فراهم نمودن زمینه مناسب برای رشد و ترقی هرچه بیشتر آنها کمک می نماید .به این جهت برآن شدیم تا بستری را برای تعامل و آشنایی بیشتر اولیا با دبیران و هنرآموزان فراهم نمائیم
19 آذر 98
شعار ما
هر فرزند نوائی
یک شهروند شاد هدفمند و مسئول
گاهی هر چقدر هم که صدایت را بالا ببری هیچ کس حتی سرش را بر نمی گرداند تا بفهمد چه می گویی. هرچه قدر که به کلامت رنگ و لعاب می دهی، هرچه قدر استعاره و تشبیه و تمثیل می آوری فایده ای ندارد، صدایت شنیده نمی شود که نمی شود. آدمها را گاهاً با حرفهای روزانه و نطق های بی سر و ته بهتر می توان سر صحبت نشاند تا با حرف حساب. شاید به همین دلیل است که دور خاله زنک های فامیل و همسایه همیشه شلوغ تر است. گوش داده نشدن یک سمت قضیه است و گوش داده شدن و فهمیده نشدن سمت
خدا ماشالله خیلی به ما عنایت داره. الان وی رو فرستاده درمانگاه زیر سرم تا اون حرف صبحمو اثبات کنه بهم. خدایا دمت گرم که هستی. ولی انصافاً دیگه کرونا نگیرم. غلط کردم. قرنطینه خیلیم خوبه.
امضا
یک عدد سر به سنگ خورده
* به هرچه شکر نکردیم یاد آن کردیم
قبل از ماموریت اخرش به سوریه پایش در فوتبال شکسته بود! برای اینکه زودتر برود سوریه، زودتر از موعد گچ پایش را در آورد. کمی می لنگید. اصرار می کردم برود عصا بگیرد. قبول نمی کرد. ته دلم فکرش را هم نمی کردم با این پا برود مأموریت! خوشحال بودم که به مأموریت نمی رود. اما محمود می گفت: «خانم، تو دعا کن هرچه خیر هست خدا همان را انجام دهد». گفتم: «آخرتو چطوری می خواهی توی درگیری با این پایت فرار کنی؟» خندید و گفت: «مگر من می خواهم فرار کنم؟ آن قدر م
من شاعر نیستم. حس میکنم هیچ استعدادی هم در زمینه شعر و شاعری یا ندارم و یا اگر هم داشته باشم، هنوز اونقدر مسئله و دغدغه من نشده که پیگیرش بشم. منتها با توجه به اینکه تو خونه ما همیشه شعر جریان داشته و همچنین رشته تحصیلی من توی دبیرستان، ادبیات و علوم انسانی بوده، من هم دوست داشتم تجربه کنم شعر گفتن رو. اواخر دهه ۸۰ بود که بعد از اینکه یک دور کامل دیوان حافظ رو خوندم، شعر زیر رو با همه اشکالاتش توی اواخر شب تا ابتدای صبح گفتم و این شد اولین غزل من
چهار گام تا آرامش ذهن
گام اول برای آرام کردن ذهن:
دست از قضاوت خود ودیگران بردارید ؛
هیاهوی ذهنتان کم میشود،
گام دوم : زاویه دید و نگرش خود را تغییر بدهید ؛ مدیریت کردن زیاد، و برنامه ریزی افراطی نداشته باشید، بگذار هرچه از عالم هستی برای تو مقرر میشود، بیخبر به جسم وجانت انتقال یابد.
گام سوم : دست از شرح حال دادن نسبت به کارها و وقایع گذشته بردار. و آنها را توجیه نکن.
گام چهارم: سوال کردن را کنار بگذار. هرچه کمتر از دیگران بدانی کمتر هم اذیت م
به نام خدایی که جهان را آفرید و آن را اداره میکند .
اینجا کلبه ایست که به راحتی و با فراق بال صندوقچه دلم را باز میکنم و حرف هایم را میگویم .
اینجا دفترچه یادداشتی است که در آن مینویسم و مینویسم از هرچه بخواهم . چراکه عاشق نوشتن هستم .
پس بسم الله ...
جلسه شورای دانش آموزی دبیرستان نمونه بحرالعلوم روز شنبه 98/11/12 برگزار و موراد ذیل به تصویب رسید.
1- اجرای ویژه برنامه های دهه مبارک فجر با همکاری کمیته مناسبت های شورا
- تزیین آموزشگاه
-برگزاری جشن دهه فجر در آموزشگاه روز دشنبه98/11/21
- تشویق و ترغیب دانش آموزان جهت شرکت در راه پیمایی 22بهمن
2- مصوب گردید به دانش آموزان فعال در برنامه های صبحگاهی تقدیر نامه با امضای امام جمعه محترم شهر فارسان و مدیریت آموزشگاه اهدا گردد.(از هر کلاس یک نفر)
3- با تو
دوستی پرسید احساس خوشبختی میکنید؟ راستش در ذهنم خیلی چیزها تداعی شد، دنبال جوابی گشتم که باید بدهم. دنبال آن که واقعا احساس خوشبختی میکنم؟ واقعا نهر زندگیم آنقدر جاریست که از صدای گذارش روی سنگ ها لذت ببرم... میدانی؟ خوشبختی خیلی حس مقطعیست از دید من. آنقدری که نتوانی به این سوال جواب قطعی بدهی. احساسات آدم در هر حالی در حال تغییر است و آدمی در هر مقطعی از زندگیش یک عالمه آرزو دارد که به هردلیلی هنوز به آن ها نرسیده است تا خودش را خوشبخت خطاب ک
الَّذینَ یُؤمِنونَ بِالغَیبِ وَیُقیمونَ الصَّلاةَ وَمِمّا رَزَقناهُم یُنفِقونَ(پرهیزکاران) کسانی هستند که به غیب [=آنچه از حس پوشیده و پنهان است] ایمان میآورند؛ و نماز را برپا میدارند؛ و از تمام نعمتها و مواهبی که به آنان روزی دادهایم، انفاق میکنند. [سوره بقره، آیه۳]
_ اگر کسی اعتقاد و باور خودش را در عوامل مادی و صحنهی ماده محدود کرد هدف او هم محدود به صحنهی ماده خواهد شد و دیگر امکان ندارد ایده غیرمادی برای او وجود داشته باش
همه ارزویم، چه کنم که بسته پایم؟!
دچار استیصال می شوم ... کاش می توانستم پی دل تو بروم ... کاش می توانستم پی دل خودم بروم ...
چند قدم مانده تا رهایی؟! چند قدم مانده تا درک حضور تو؟! چند قدم مانده تا اغوشت؟!
تو فقط اذن بده به دیدارت، تو فقط بگو بیا ...
دل می کنم از هرچه هست...
چند وقتیست مجموعهای از حسهای عجیب فرایم گرفتهاند. از حضور در جمعهای خانوادگی و دوستانه گریزانم. اگر هم به زور این اتفاق رخ دهد بسیار ساکتتر میشوم. دایره دوستانم محدود شدهاند. علاقهای به برقراری ارتباط با افراد جدید روزمرهام ندارم. احساس میکنم زودرنج شدهام. در عوض تاریکی، تاریکی مامن آرامشم شده است. برای رسیدن شب بیقرارم. هرچه به تاریکی نزدیکتر میشوم دُز بیشتری از مُسَکن تزریقم میشود. عجیبتر از همه، از این شرایط
با آن که وقتی
در رم هستید انگار دارید توی دل تاریخ زندگی می کنید، با اینکه وقتی در میلان
هستید، می توانید به هرچه، هرچه، هرچه که بخواهید در لحظه دسترسی داشته باشید، با
آن که ونیز به گمان من حیرت انگیزترین نقطه ی دنیاست... اما همه ی این ها به یک
وجب خاک ایران نمی ارزد. باور کنید. این جمله ام را شبیه شعارهای مجموعه های
تلویزیونی ندانید. همه ی این ها خوب است اما برای خود آنها. برای ما تنها دیدنش
لذت بخش است. و مدتی کنارشان بودن. وقتی آنجا هستید تازه م
علت سرد بودن انگشتان دست
در فصل زمستان به واسطه کاهش دما برخی از اندام های بدن هرچه سریعتر گرمای خود را از دست می دهند، که در صدر این فهرست انگشتان دست قرار دارند. انگشتان دست
اگر بدون پوشش مناسب در معرض سرما قرار بگیرند بسیار حساس می شوند. هرچه مدت زمان این مواجهه بیشتر باشد احتمال احساس درد، بی حسی، و حتی سرمازدگی نیز
افزایش می یابد.
احساس سرما در انگشتان دست در فصل زمستان شرایطی عادی است و بیشتر مردم انتظار آن را دارند. آنچه عادی نیست س
ح آزارم میده و راستش من بیمار این آزارم. چرا؟ چون دلم هیجان میخواهد، دلم وادادگی میخواهد. لعنتی این را خوب فهمیده، خوب بازی میدهد. اما تا کجا؟ مگر قرار نبود من عاقل باشم؟پس بسم است از قبول علمی و صلاح و نیکنامی. هرچه دل افشار کشد دیگر نمیروم. آری خواست دل را میشناسم اما من نه آنم. بسم است.
دروغ و تهمت، هرگز!
سخن یک خطیب...: همانطور که در جنگ، برخی اوقات، خلاف شرعها جایز میشود، در جنگ سایبری هم خلاف شرعها جایز میشود. یعنی الان شرایطی است که شما با هرچه که به دستتان میرسد بزنید. ملاحظه هیچ طرف را هم نکنید. چون شما نزنید، دشمن شما را میزند.(خبرگزاری فارس)
سخن شهید مطهری:...بعضی آدمهای کمسواد این «باهِتوهُمْ» (در سخن پیامبر اسلام) را اینطور معنی کردند: به آنها تهمت بزنید و دروغ ببندید. بعد میگویند: اهل بدعت، دشمن خدا
متن ترانه آرون افشار به نام مادر
مادرم حرفی بزنکه تشنه لالایی اممن که جان میدمبرایت همدم تنهایی اممن همیشه کودکم آغوش تو جای من است من اگر خوبم دعایت پشت دنیای من استبوسه بر دستان گرمت میزنم شاه دلم با حضورت خانه روشن میشود ماه دلمهرچه میخواهد دلم پیش تو پیدا میشود این همه خوبی چه جوری در دلت جا میشودمادر همه جان و تنم شوق نفس کشیدنم به موی تو قسم تویی تویی همه جان و تنممادر همه جان و تنم شوق نفس کشیدنم به موی تو قسم تویی تویی همه جان و تنمماد
در دل شب روز اندیشیده ام
نور را در متن ظلمت دیده ام
همنشینم آتش سوزنده بود
بارها من شعله ور گردیده ام
تن به زیر بار و دل آزاد بود
در زمان سوختن خندیده ام
با یقین در معبر تنگ زمان
هرچه را میخواستم بخشیده ام
بوستان عمر من پربار شد
میوه داد و من از آنها چیده ام
نیست دیگر آرزوئی در دلم
شاگردم از خالق نادیده ام
بت من تو هستی
کسی رو بیشتر از تو اگر دوست داشتم آزادی از من سلبش کنی.
من آباد میشم اگر به دست تو ویران بشم.
دلم میخواد کفشهام رو دربیارم صدات رو بشنوم؛ کاش نوری ببینم...
از تو اگر غیر از تو خواسته باشم کم خواسته ام. قلبم رو پر از محبتت کن و خالی کن از هرچه غیر از خودت...من رو از منیت خالی کن.
من آن توام، مرا به من باز مده
* آیه 24 سوره قصص
روزشنبه مورخ 98/8/11جلسه شورای دانش آموزی درمحل نماز خانه آموزشگاه تشکیل وپیرامون مسائل ذیل بحث وتبادل نظر شد:
1-مقررگردیدمسابقات والیبال وبسکتبال آموزشگاهی باهماهنگی دفترآموزشگاه ودبیران محترم تربیت بدنی ازروز یکشنبه 98/8/12 آغاز و درپایان به تیم قهرمان درهررشته جوایزی اهداگردد.
2-باتوجه به اینکه دانش آموزان آموزشگاه ازمناطق مختلف شهرستان فارسان ومناطق کوهرنگ ولاران هستند؛پیشنهاد می شود زنگ صبحگاه از 7:30به7:40 تغییر یابد.
3-مقررگردیدب
روزشنبه مورخ 98/8/11جلسه شورای دانش آموزی درمحل نماز خانه آموزشگاه تشکیل وپیرامون مسائل ذیل بحث وتبادل نظر شد:
1-مقررگردیدمسابقات والیبال وبسکتبال آموزشگاهی باهماهنگی دفترآموزشگاه ودبیران محترم تربیت بدنی ازروز یکشنبه 98/8/12 آغاز و درپایان به تیم قهرمان درهررشته جوایزی اهداگردد.
2-باتوجه به اینکه دانش آموزان آموزشگاه ازمناطق مختلف شهرستان فارسان ومناطق کوهرنگ ولاران هستند؛پیشنهاد می شود زنگ صبحگاه از 7:30به7:40 تغییر یابد.
3-مقررگردیدب
تیم نکسوس با هدف ارائه هرچه بهتر فایل های دانلودی اقدام به طراحی و توسعه این وبلاگ نموده است و از مهر ماه سال 1397 شروع به کار کرده است.
پس از مدتی کم فعالیت بودن به خاطر مشغله کاری، از تابستان 98 فعالیت را از سر گرفته و هم اکنون در خدمت شما هستیم.
امید است تا بتواینم نظر شما را به این وبلاگ جلب کنیم.
۱۰۲-بهانهرفتی و یک بهانه برای تو جور شدغوغای بی کرانه برای تو جور شدتو پشت پا زدی به همه خاطرات تایک خود زنی عاشقانه برای تو جور شدهی پشت هم به پشت که شلاق می زنیجلاد من بیا که تازیانه برای تو جور شد(از هرچه بگذری سخن دوست خوشتر است)شعر وسماع ورقص و ترانه برای تو جور شدناظم به کنج عزلت خود می نشین که بازیک حس شاعرانه برای تو جور شد
مرز باریکیست بین گستاخ بودن و صراحت کلام، مرز باریکی بین عشق و نفرت و مرزی بین دروغ و محافظه کار بودن... گاه نمیفهمیم که با یک کلام چطور یکی را آنقدر میرنجانیم که هرچه هست و نیست به یک ثانیه از دست میرود.. باید مراقب همه چیز بود...مراقب حرف زدن ها، مراقب عشق ها، مراقب مهربانی ها...
دقت کردین بعضیا حق الناس رو فقط اونجایی حق الناس می دونن که میلشون بکشه؟
طرف سر 200تومن پول سه ماهه اصرار میکنه که بریزه و ما انکار که بابا سوغات از طرف ما حساب کن اون زعفرونا رو بیخیال، میگه حق الناسه:/
همین فرد آتیشی بپا کرد چند سال پیش که هنوز دلم از شعله هاش می سوزه ولی حواسش به حق الناس نیست...
از هرچه فکر کنه بیشتر واسطه ی گره به کار ما خوردن شده
نشسته ام روی صندلی، دست هایم را به هم گره زده ام ...
هرچه فیلم جلوتر میرود حس میکنم قلبم تند تر میزند، بعد یک هویی از یک جایی به بعد بغض میگیرتم، بعدِ بعدِ بعد تر آن جا که مامانِ از تلوزیون صحنه ی کشته شدن پسرش را میبنید، بغضم میترکد و اشک هایم سرازیر میشود..
فیلم تمام شده ولی هنوز توی فکر فائزه و شهاب داستان هستم...
ملغمه. آش درهمجوش از هزار چیز منافی و متناقض در یک لحظه، در یک غزل. تماما در حال انکار خویش. ملغمهای از حسِ گناه و سرزنش خود. کنایه به معشوق. ناله از دل از کفرفته، نهیب بر ستمگری معشوق. ستایش خود، ستایش معشوق و جسم و کوویش و هرچه که به او مربوط است...
روح سرگردان تولستوی، بیاعتنا پیپش را میکشد. هرچه چشم و ابرو میآییم که ناسلامتی پیر خردمندی شما، بیا پندی ده؛ نگاهش را دوخته به افقهای دور از چشم ما. به پای او دمیست این درنگ درد و رنج.
شما بگویید:
در روزهای سخت چهطور ذهن و روانمان را مستحکم نگه داریم؟
روزی در ایام قدیم مردی به نام شملین با زنش در وسط جنگل های آفریقا زندگی میکردند در میان قبیله اشان اختلاف درست شده بود و قبیله به جنگ یا فرار روی داده بودند و شملین و زنش به اتفاق پسر کوچکشان زندگی میکردند و هیچکس را نمیشناختند تا اینکه روزی زنش گفت خوب تو هم ای شملین بگرد شاید قبیله مان را پیدا کنی تا کی تنها اینجا بمانیم و زن دق کرده بود هرچه شملین میگفت جنگل بزرگ است و ما تا ابد کسی را نخواهیم دید زنش راضی نمیشد تا اینکه روزی غذای زیاد برای ش
درباره این سایت