نتایج جستجو برای عبارت :

این تنها پنجاه و نه ثانیه از زندگیش بود

پونزده روز از این ماه دارم، بیست‌و‌نه روز از اسفند، پونزده روز هم از فروردین. مجموعا می‌شه پنجاه‌و‌نه روز. یه آدم می‌تونه توی پنجاه و نه روز یه کوه جابه‌جا کنه؟ اونم در حالی که اخیرا توکلش به خدا رو هم از دست داده ؟
 
 
 
 
پر رو بازیه ... ولی آخه اله العاصین! گر تو برانی به که روی آوریم؟ 
امروز صبح خواب می‌دیدم باید برم یه جایی و هیچی هم همراهم نیست نه گوشی نه کیف، هیچی. کل راه رو باید پیاده می‌رفتم. رسیدم به یه سر بالایی، یه جایی که توی واقعیت هم هست اما شیبی که داره در واقع یک چهارم اون چیزیه که توی خواب می‌دیدم. خستگی و ناتوانی زانوهامو با تمام وجود حس می‌کردم طوری که همین الان هم که بهش فکر می‌کنم کاملا یادم میاد که چه حسی داشت. بعدش به خودم گفتم پنجاه قدم دیگه بشماری رسیدی به جای صاف فقط پنجاه قدم! یک دو سه ... همین‌طور شمر
 ✍ علی علیزاده
✅مرگ و میر کرونا تا نوزدهم فروردین اروپا، پنجاه و دو هزار و ششصد و بیست و چهار قربانی آمریکا، دوازده هزار و هشتصد و پنجاه و هفت قربانی ایران سه هزار و هشتصد و هفتاد و دو قربانی چین سه هزار و سیصد و سی و سه قربانی
ادامه مطلب
چیزی که برام خیلی عجیبه، اینه که، یه سری ایرانیا، بدون توجه به اینکه کجای دنیا باشن، چه ایران چه اروپا چه امریکا و...
عین بریتیش ها به شدت ایندیرکت حرف میزنن و غیرمستقیم خیلی همدیگه رو مسخره میکنن یا تیکه میندازن.
و برای من این خیلی عجیبه.
مرد گنده پنجاه ساله میبینی نشسته مسخره میکنه این و اون رو غیرمستقیم.
تا همین پنجاه روز پیش، اگر زندگی، درونت از رونق افتاده بود، جهان بیرون و آدمها میتونستن پناهگاه و گرمابخش باشن. اما حالا اگر خودت تقلا نکنی افسردگی و دل مردگی تو رو تا انتها خواهد بلعید.
تا همین پنجاه روز پیش، سرماخوردگی های روحت، موقتی بود. اما حالا مدام بادهای می وزن که شعله جانت رو خاموش کنن و مدام باید مراقب باشی. 
دوام شادی، دل آرامی، گرمای درون خیلی کوتاه شده و منقطع.
 
یه سری رفتم پیش یه مشاور و در بین  گفت و گوهامون بهش گفتم قراره یه کاری برای استادمون انجام بدم اونم گفته دستمزدت رو بهم بگوبهم گفت برای اینکه ارزش کارتو بدونه دستمزدت رو بهش بالا بگوخود من اگه به جای ساعتی دویست تومن ساعتی پنجاه میگرفتم همه میگفتن اینی که ساعتی پنجاه میگیره معلومه کارش چه جوریهبه نظرم حرفش کاملا درست بود.
 
یه دفعه بابام به شکلی ضمنی بهم گفت که اگه می‌خوای تخمین بزنی چقدر به آدم‌ها اعتماد داری ببین حاضری چقدر پول رو بدون شاهد و مدرک بسپاری دستشون...مثلا من حاضرم به این برادرم صدهزار تومن بدم. اما اگه صد تومن بشه صد و پنجاه هزار تومن شک می‌کنم. ولی به اون یکی برادرم حاضرم بدون هیچ سندی صد میلیون بدم. اما همینم اگه بشه صد و پنجاه میلیون تومن، باز هم نه. شک می‌کنم و نمی‌دم.فکر می‌کنم منظورش این بود که آدم‌ها قیمت دارن. هرکسی تو یه قیمتی به خودش شک
مدیر عامل و سهامدار باش؛ تامین ضمانتنامه های بانکی هم پنجاه پنجاه.
گفتم حقوق پیشنهادیت کم هست ولی من ادم بسازی ام؛ اهل قناعتم و لبخند زدیم.
گفت حقوق سال اولت اینه؛ بعد شراکت سود هست در هر قرارداد.
خوشحال شدم. نه بخاطر مبلغ و پیشنهادش...برای اعتمادی که آدمها به من میکنن که اعتبار و سرمایه شون رو به من بسپرن. 
اینها کماکان میتونه من رو خوشحال نگه داره.
جمعه داشتم فکر میکردم برای محقق کردن رویای شغلیم نیاز دارم خستگیها و سختیهای بیشتری تحمل کنم. ر
می‌توانستیم همان نیم ساعت پیش تکالیف را تحویل بدهیم و بعد از یک شبانه روز نخوابیدن رفت خوابگاه و خوابید.... اما کله‌ی ما تاب دارد. پنجاه دقیقه مانده به خواب؟ یا پنجاه دقیقه مانده به دیدن میم؟ راستی وقتی آمد دانشکده چطور می‌خواهد مرا پیدا کند؟ این همه ما دنبال تو گشتیم، تو هم یکبار به دنبال ما بگرد...
پی‌نوشت: مثلا نماینده شدیم که تکلیف‌های عزیزان فسیل را بدست دستیار آموزشی برسانیم، و برای نوشتن تکلیف دیشب را نخوابیدیم، اما جای نگرانی نیست،
ولی انصافا وقتی میرید هدفون میخرید تنها نرید، یه نفر رو با خودتون ببرید و امتحانش کنید، که اینجور نباشه که کله ی صبح تتلو تو گوش شما هوار بکشه "من در اختیار تو، بیا این تنو ببر تیمارش کن" ما هم فیض ببریم...
+ ولی سلیقه ی مردم تو مترو بهتر شده، به جای سریال ترکی this is us میبینن با گوشی، جای ملت عشق گاری کوپر و چشم‌هایش و جز از کل میخونن، ولی همچنان تتلو گوش میکنن -_- :)))
رمان هزار و سیصد و پنجاه و هفت نویسنده: سعید تشکری انتشارات: نشر بوی شهر بهشت
رمان هزار و سیصد و پنجاه و هفت : اگر خواندی و عاشق این ناهید داستان ما نشدی با من…
 
 
رمان هزار و سیصد و پنجاه و هفتنویسنده: سعید تشکریانتشارات: نشر بوی شهر بهشت
معرفی:
من ناهیدم، ۱۴ ساله، دختر یکی یکدانه ساکن مشهد. اعتماد به نفس و معدل ۲۰ .کارهای مخفیانه ای که با جوانان دانشجو انجام می‌دادیم شده است داستان این کتاب… بخوانیدش تا … .
خلاصه:
داستان دختری ۱۴ ساله به نام
 
در روزگاری نه چندان دور، پنجاه – شصت سالگی، سن قرار و آرام بود . پنجاه شصت ساله جزو بزرگان خاندان و خانواده بود و برای خودش احترام و
برو و بیایی داشت و زندگی اش کاملا تثبیت شده بود و امنیتی داشت و ثباتی !
 
امروز، اما، پنجاه – شصت ساله های ایرانی وضع دیگرى دارند ! نه  مانند پنجاه – شصت ساله های جوامع سنتی و سالیان قبل، احترام بزرگتری و
ریش سفیدی دارند، و نه همچون پنجاه – شصت ساله‌های جوامع پیشرفته ، ثبات مالی و امنیت اجتماعی .
 
پنجاه – شصت
از صبح نزدیک چهل پنجاه بار بماند امیرعباس گلاب رو پلی کردم و مشغول کارام شدم
همین چند لحظه پیش ز. م زنگ زد و بهش گفتم نه و بهونه آوردم
تلفونو با یه خداحافظی محترمانه و سلام برسونید قطع کردمو زار زدم
زااااررر زدم
من جدا روانم بهم ریخته 
یه سیکل معیوبه 
هم دلم تنگه هم مثل سگ پاچه میگیرم هم مثل گراز تنهام و تنها داراییمه و میدونم تنهاتر میکنم خودمو منه روانی و هم مثل خرچنگ میدونم تنها کسمه
چه مرگته خودمه احمق
کاش خبر مرگمو واسم بیارن با این اخلاق
به گزارش معاونت فرهنگی انجمن و سبک کانگ فو توآ ۲۱، روزهای ۲۴ و ۲۵ مردادماه ۹۸ پنجاه و هشتمین کنگره‌ی علمی، فرهنگی و ورزشی کانگ فو توآ ۲۱، با حضور بیش از ۸۰۰ نفر از ورزشکاران و مربیان این رشته و فرهیختگان و دانشگاهیان با رویکرد کارآفرینی در ورزش و پیشگیری از ناهنجاری‌های اجتماعی برگزار گردید.
ادامه مطلب
میدانی به اطمینان صد در صد رسیده ام که من یک شبح در زندگی اطرافیانم هستم چرا که بود و نبود من هیچ فرقی ندارد وقتی بست فرند سیزده چهارده ساله ام روز تولدم بپرسد تولدت کی بود باید گل گرفت در این زندگی را
به عنوان یک تصمیم بزرگ دیگر نباید انتظار داشته باشی روز تولدت روز مهمی در زندگیت باشد چرا که هربار فقط غم و اندوه ناشی از تنها ماندن برایت به ارمغان دارد
تمام
+ بین غم این روزها و شاخ و شونه کشیدن‌ها و توئیت‌ها و دندون نشون دادن‌ها، خبر ریختن سقف کلاس درس رو سر بچه‌های مدرسه و دخترک مانتو صورتی که توی فیلم کوتاه چند ثانیه‌ای هق هق میکنه، قلبم رو سخت به درد آورد.
+ جمعیت امام علی(ع) توئیت زده بود که:
کابوس‌هایت کی تمام خواهد شد؟ کودکانت کی آرام خواهند خوابید؟ مردمانت کی خواهند خندید؟ خاورمیانه‌ی غمگین! خاورمیانه‌ی زیبا!
 
 
من حقیقتا خیلی خسته م. ده روزه رابطه م با علی تموم شده. بعد از سه جلسه مشاوره ازدواجِ طاقت فرسا، بعد از یک عالمه صحبت و بحث فرسایشی. بعد از یک دنیا تلاش و صبر و حوصله خرج کردن. خسته م چون امتحان زنان دارم پس فردا و هیچوقت اینقدر غیر آماده و درس نخونده نبودم برای امتحان. امشب دو تا نمونه سوال زدم دیدم در حد پاسی هم نیستم حتی. روان پزشکم دوز داروی ضد افسردگی و اضطراب و وسواسم (!) رو پنجاه تا برد بالا. حالا شده صد و پنجاه. شبها با کلونازپام میخوابم و قب
صد و پنجاه و نهمین اجرای تئاتر #جابر زمان:28 آذر 1398
ساعت ورودمخاطب(گشت وبازرسی):13:45
شروع اجرا:14:15
مکان: قم، بلوار جمهوری، میدان سپاه،نبش کوچه6، اداره کل تبلیغات اسلامی، سالن کوثر 
#بلیط :انفرادی 15 هزار تومانگروهی:20 نفر به بالا (برای طلاب و بسیجیان) نفری 10 هزار تومان30 نفر به بالا 7 هزار تومان50 نفر به بالا 5 هزار تومان
رزرو پیامکی: 0991512702
ادامه مطلب
پنجاه و چهارمین صعود کوهنوردان باشگاه کاراکال بادرود به قله کرکس در سال ۱۳۹۸
صبح امروز جمعه ۱۳ دی ماه تیم ۴ نفره باشگاه کوهنوردی کاراکال بادرود توانستند در هوایی سرد و با سرعت باد بالا ، در کمتر از ۵ ساعت به قله برفی کرکس صعود کنند.لازم به ذکر است که کوهنوردان این باشگاه تاکنون از ابتدای سال ۹۸ ، تعداد ۵۴ مرتبه توانستند به صورت تیمی ( بالای ۴ نفر)  به قله کرکس صعود کنند .
صبح برای اینکه دیر به شهرک صنعتی نرسم مجبور شدم از آژانس ماشین بگیرم. گفتم هم صبح زود هست هم ممکنه به خاطر این کرونا ماشین و مسافر نباشه و دیر برسم. خلاصه بعد از یک بار جا گذاشتن شهرک صنعتی و دور زدن دوباره و مسیر زیادی رفتن، رسیدم اونجا. زود رسیده بودم. خانم منشی تازه حدود ده دقیقه از هشت گذشته بود رسید اونجا (من هفت و چهل دقیقه رسیدم). بیست و دو هزار تومان هم چپوندیم دست راننده آژانس.
خوشبختانه به سن گیر نداد. گفت این چیزها رو کپی بگیر و برای کار
جلد نخست این اثر رساله دکتری نویسنده (بررسی پنجاه قاعده فلسفی در فلسفه اسلامی) بوده که در حال حاضر در قالب دو مجلد و شامل صد و پنجاه قاعده فلسفی چاپ شده است. دکتر دینانی در مقدمه کتاب قواعد کلی فلسفی توضیحات زیبا و خلاصه‌ای درخصوص علم و ادراک، وجود ذهنی، معرفت‌شناسی داده است که اشارات آن درباره تفاوت وجود و ماهیت، مطابقت علم با واقع، اتحاد عالم و معلوم، نظریه تکامل و فرایند پیچیدگی حیات و... می‌تواند برای دانشجوی فلسفه مفید و جذاب باشد.
آرتور اش قهرمان افسانه ای تنیس هنگامی که تحت عمل جراحی قلب قرار گرفت، با تزریق خون آلوده، به بیماری ایدز مبتلا شد. طرفداران آرتور از سر تا سر جهان نامه هایی محبت آمیز برایش فرستادند. یکی از دوستداران وی در نامه خویش نوشته بود: "چرا خدا تو را برای ابتلا به چنین بیماری خطرناکی انتخاب کرده؟" 
 
آرتور اش، در پاسخ این نامه چنین نوشت:
در تمام دنیا هر سال بیش از پنجاه میلیون کودک به انجام بازی تنیس علاقه مند شده و شروع به آموزش می کنند.
حدود پنج میلیون
فکر کنم
که اونهایی که الان سن های بالاتر دارن
 
مثلا بالای پنجاه سال
 
کلا با قضیه فمینیزم و اینکه زن میتونه شکایت کنه و بدبختت کنه و... اصلا اشنایی ندارن.
 
برای همین سر به سر دخترا میذارن و بچه پررو بازی درمیارن و قلدری میکنن.
 
نسل جدید، یعنی زیر چهل سال رو،
اینقدر قانون ترسونده،
 
که از ترسشون به هیچ دختری نزدیک نمیشن.
 
نمیگم این خوبه یا اون خوبه،
 
نه به این شوری شور که نسل جدید اینقدر وحشت دارن
 
نه به اون بی نمکی که مردهای بالای پنجاه سال ر
چهل و نه)
اما اسلام ابراهیم(ع) و محمد(ص)به ما آموخته است که الله از چنین مقدس
خودپرست بیزار است،اگر یک روز،کسی از کار خلق غافل ماند و روز را به سر
آرد و به سرنوشت جامعه اش نیندیشد و در راه اصلاح آن نکوشد،نه تنها گنهکار
است،که حتی مسلمان هم نیست![من اصبح و لم یهتمّ بأمور المسلمین،فلیس بمسلم]

پنجاه)
تصوف،بی آنکه بر عرفات و مشعر بگذرد،از منی آغاز می کند و در منی می
ماند؛و فلسفه تا مشعر می آید و به منی نمی رسد؛و تمدن،بی مشعر و منی در
عرفات ساک
، این یک پرسش سهل و ممتنع است
که همواره میان سینمادوستان مطرح می‌شود: با کدام فیلم‌ها بیشتر همراهی
بوده‌اید و از کدام یک از آن‌ها لذت بریده‌اید؟ «محله چینی‌ها» یا «پرواز
بر فراز آشیانه فاخته»، «جادوگر شهر از» یا «آواز در باران»؟ این انتخاب‌ها
به ذائقه هر شخص باز‌می گردد و اتفاقاً همین تفاوت سلیقه‌هاست که باعث شده
ژانرهای گوناگون همچنان ادامه حیات بدهند؛ اما با این حال درباره برخی
فیلم‌ها نظیر «پدرخوانده اتفاق نظر بیشتری وجود دا
حالا که دوباره غرق ادبیات دهه چهل و پنجاه شده‌ام، یادت توی ذهنم پررنگ‌تر شده، تو که عجیب پر از بوی و شور و حال آن دوران بودی. حالا خیلی وقت است حرف نزدیم و شاید دیگر حرفی هم نمانده...
میم
آدم تصور نمی‌کند دوستی‌ها چقدر زود تمام می‌شود، آدم گاهی ناخواسته رنج می‌دهد و بعد تنها غصه و سوگواری برایش می‌ماند. من دلتنگ روزها  و صحبت‌های هستم که دیگر برنمی‌گردد و دیگر اتفاق نمی افتد و این غم‌انگیز است، خیلی خیلی 
نمی‌دانم با دنیای چشم بادامی‌ه
یکصد و پنجاه داستانک عاشورایی یکصد و پنجاه داستان بسیار کوتاه و مینیمال با موضوع عاشورا، کربلا و قیام امام حسین مناسب برای: - ارسال در شبکه های اجتماعی - وبلاگ نویسی -متن های رادیویی -پلاتو های تلویزیونی - بنرها و پوسترها و اجرا در مراسم مرتبط با محرم فرمت: ورد 37 صفحه ...دریافت فایل
می‌گوید: «آخرش تنها می‌شوی، هرکسی همراه باشد یا رهایت می‌کند، یا دنیا آنقدر بی‌رحم هست که هرچقدر هم او باوفا، از تو بگیردش. بردارهام کجان، همسرم، فرزندهام؟ می‌بینی، نهایتش می‌فهمی همه‌اش بازی است تا تو را بیازمایند وگرنه باید قبول کنیم همه چیز گذراست اینجا».
حاجی‌بابا، پنجاه و خورده‌ای سن دارد و کم کم پیر شده. حاجی بابا می‌گوید با همان لهجه‌ که می‌خواهد جلوی من بپوشاندش.
+چه شب دلگیری است امشب...
می‌گوید: «آخرش تنها می‌شوی، هرکسی همراه باشد یا رهایت می‌کند، یا دنیا آنقدر بی‌رحم هست که هرچقدر هم او هن باوفا باشد، از تو بگیردش. بردارهام کجان، همسرم، فرزندهام؟ می‌بینی، نهایتش می‌فهمی همه‌اش بازی است تا تو را بیازمایند وگرنه باید قبول کنیم همه چیز گذراست اینجا».
حاجی‌بابا، پنجاه و خورده‌ای سن دارد و کم کم پیر شده. حاجی بابا می‌گوید با همان لهجه‌ که می‌خواهد جلوی من بپوشاندش.
+چه شب دلگیری است امشب...
یک.
بله...
بالأخره برای آزمون دکتری ثبت‌نام کردم و حال میل سخنم با هیچ‌کدامتان نیست!
گویی که همه بوی پیف پیف می‌دهند و من بوی خوش گل‌آب!
دو.
هان دمی، فها ندمی از جمله اشعار جناب شیخ اشراق در موقع مرگش می‌باشد که به گمانم مناسب چنین وضعیتی باشد.
پایان باز
دلار در صرافی بانک ملی ایران امروز ۱۲,۸۴۰ (دوازده هزار و هشتصد و چهل تومان) قیمت خورد که نسبت به روز گذشته گران شد.
به گزارش دنیای اقتصاد قیمت دلار و یورو در صرافی بانک ملی ایران اعلام شد.
براساس نرخ های اعلام شده قیمت خرید دلار آمریکا ۱۲,۸۴۰ (دوازده هزار و هشتصد و چهل تومان) و قیمت فروش دلار آمریکا ۱۲,۹۴۰(دوازده هزار و نهصد و چهل تومان) اعلام شد.
همچنین براساس اعلام صرافی بانک ملی ایران قیمت خرید یورو ۱۴,۱۵۰(چهارده هزار و صد و پنجاه تومان) و قی
اون نمیتونست گریه کنه و گفت: حس میکنم جای اون ادم توی قلبم خالیه!
گفت: من میگم، میخندم، میرقصم اما انگار اون قسمت از قلبم سوراخ شده
و من فکر کردم با این حساب قلب من سوراخ سوراخ شده 
یک ماهیچه از هم پاشیده ی اویزان 
اوه... واقعا رقت انگیز است 
نمیدونم این نیاز به خلوت با خود در روز
نیاز به سکوت
نیاز به کتاب خوندن با تمرکز
نیاز به تماشای کامل فیلم
نیاز به غذاخوردن با آرامش
نیاز به استراحت
نیاز به خواب
نیاز های طبیعی یک مادر نیست؟
من طبیعی ام یا غیرطبیعی؟
حتی نمیدونم این ها غرغر های ناشی از خستگیه، ناشکریه یا .. ؟
نمیدونم ایا من پرتوقع ام که لازم میدونم کسی لااقل توی کارهای خونه کمکم کنه و من کمی آروم بشم یا این روند طبیعی زندگیه و باید خودمو قوی تر کنم.
اصلا نکنه این خستگی ها نشونه ی ب
این روزها خیلی به تغییر سبک زندگیم فکر میکنم. به اینکه اهداف جدیدی برای خودم تعریف کنم و برم دنبالشون. در آستانه 33سالگی نگاهم به زندگی این هست که هیچ وقت برای ایجاد تغییر توی زندگی دیر نیست و اگر پنجاه سالمون هم شده باشه و احساس کنیم مسیری رو داریم اشتباه میریم نباید از آینده ناامید باشیم و سعی کنیم مسیرمون رو اصلاح کنیم. نگاهی که متاسفانه توی خیلی از آدم های دور و برم نمیبینم. نمیدونم اگر من هم توی سن و سال اونا بودم آیا مثل اونا فکر میکردم یا
چهل و نه) اما اسلام ابراهیم(ع) و محمد(ص)به ما آموخته است که الله از چنین مقدس خودپرست بیزار است،اگر یک روز،کسی از کار خلق غافل ماند و روز را به سر آرد و به سرنوشت جامعه اش نیندیشد و در راه اصلاح آن نکوشد،نه تنها گنهکار است،که حتی مسلمان هم نیست![من اصبح و لم یهتمّ بأمور المسلمین،فلیس بمسلم]

پنجاه) تصوف،بی آنکه بر عرفات و مشعر بگذرد،از منی آغاز می کند و در منی می ماند؛و فلسفه تا مشعر می آید و به منی نمی رسد؛و تمدن،بی مشعر و منی در عرفات ساکن است و
بعد از امتحان سر و گردن دیروز دیدم تو دانشگاه نمایشگاه کتاب زدن با تخفیف پنجاه درصد
رفتم اینا رو گرفتم

هر چند دِلُم پی دزیره بود
ولی با تخفیف پنجاه فاکینگ تومن قیمتش بود :/
آقاهه دید منو دوستم خیلی داریم لای کتابا می لولیم و حسرت و آه و فغان
گفت فردا یعنی امروز بیاین
یه بن بهتون بدم
کلا با اون هر وقت خواستین کتاب پنجاه درصد تخفیف بگیرین
امروز رفتم بنه رو گرفتم
امتحانمم بد نبود
یعنی خیلی سخت بود هنو نمیدونم چه گوهی خوردم حوصله چک کردنم ندارم
ب
و اما ادامه داستان...
در پست قبلی به خاستگاری رفتیمو کلی راه پیمودیم و شرق و غرب کشور را یکی کردیمو کلی گره زدیم تا من به او برسم، از همان اوایل با ناز و کرشمه هایش دلم را برد به دنیای عاشق پیشگی...یادم می آید چه زیبا میخندید....دوست داشتم تنها او را ببینم! برایم بس بود کافی بود حد نهایت بود 
فقط میخواستم در کنارش باشم میخواستم عطر تنش را حس کنم.... از خدا پنهان نیست از شما چه پنهان وقتی مرا در آغوش گرمش میگرفت زمان از حرکت می ایستاد هر چند در تمام لح
ببین یک تماس ساده...یک «چه عجب!» یک دیدن سرشار از عشق...یک"دلم برایت تنگ شده"از ته دل...یک گفت و گوی کوتاه..."یک چه خوب شد امدی موقع خداحافظی"...چقدر حال هردویمان را خوب می کند و تو تا همین امروز قبل از ظهر،ساعت ده و پنجاه و نه دقیقه،دریغش میکردی.
+ممنون که دوستم داری.شایدباورت نشه ولی من به این دوست داشتن ها محتاجم...
+بعد از پیامک زدن و گفتن حرف های بالا، حال او هم خیلی خوب است...
 
(تحلیل گفتمان فیلم‌های سینمایی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در دهۀ پنجاه شمسی)
حسام حسین‌زاده
 
چکیده:
هرچند توافقی بر سر خاستگاه سینمای کودک ایران وجود ندارد و عده‌ای نخستین نقش‌آفرینی کودک به‌عنوان نقش محوری در فیلم سینمایی بیم و امید (1339) ساختۀ گرجی عبادیا و عده‌ای دیگر، فیلم‌های کوتاه ساخته‌شده دربارۀ یا برای کودکان در دهۀ چهل را آغازگاه آن می‌دانند اما شکی نیست که نخستین تلاش متمرکز و سازمان‌یافته در عرصۀ تولید «فیلم سین
با توجه به سوابقم در تدریس و اینا وقتی خودم رو دوباره در جایگاه تدریس تخیل می‌کنم، می‌فهمم که حال و حوصله شاگرد ندارم که از ابتدا بخوام بهش چیزی بگم بلکه بیشتر گوش شنوا می‌خوام تا شاگرد!
دوس دارم مطالب خودم رو کشکولی بگم و باقی روز به کنجی بخزم و از هوا تازه استفاده کنم.
دوست دارم خونه‌م ویلایی باشه با یک حیات(شما با ط بخوان برای من ت است) بزرگ که مرغ و خروس و گل و گیاه داشته‌باشه.
صبح زود خروس خوان بلند شم نمازی بخونم و دلبر دامن گلی چایی شیر
ویژگی های پروژکتور cob:

مقاوم در برابر شرایط جوی و محیطی
فوق کم مصرف با 70% صرفه جویی انرژی
طراحی زیبا و کم حجم و سبک با دفع حرارتی بسیار عالی
فاقد اشعه های مضر مادون قرمز ، ماورإ بنفش و یا جیوه
سازگاری بی نظیر با محیط زیست

موارد مصرف پروژکتور COB پنجاه وات صنایع سبز
– تامین روشنایی عمومی محیط هایی که نور به صورت مستقیم در زاویه دید قرار ندارد.
– این مدل پروژکتور COB با توجه به ویژگی ها و همچنین نمودار پخش نور خوب
آن از گزینه های قابل قبول جهت تامی
با هم‌سایه‌ها رفتیم کلانتری.
اون دو تا خانوم با ماشین پلیس رفتن داخل. ما هم خواستیم بریم داخل که افسر کلانتری مانع شد و ما را بیرون کرد.
حدود پنجاه دقیقه بیرون جلوی کلانتری منتظر بودیم و نمی‌دانستیم که در کلانتری چه خبر است!
بعد از پنجاه دقیقه، فقط من را به داخل راه دادند.
افسر گفت تو این خانم را زدی؟
گفتم نه، من فقط از خودم دفاع کردم.
گفت این خانوما چیزای دیگه میگن.
گفتم دروغ میگن.
خانوما کلانتری رو گذاشتن روی سرشون و افسر با کلام تند آن ها را
سالروز شهادت حضرت امام محمد باقر علیه‌السلام تسلیت باد
 
حضرت امام محمد باقر علیه‌السلام در روز جمعه اول ماه رجب سال پنجاه و هفت هجری قمری در مدینه طیبه متولّد شد. 
   حضرت امام باقر علیه‌السلام در جریان نهضت امام حسین علیه‌السلام همراه جدّش به کربلا آمد. درآن وقت سه سال و نیم از عمر شریفش گذشته بود. 
   آن حضرت علیه‌السلام پس از امام سجاد علیه‌السلام حدود نوزده سال امامت و رهبری شیعیان را به عهده داشت و در روز دوشنبه هفتم ذیحجه سا
بسم رب الشهدا
.
#قسمت_پنجاه_و_هفتم
.
بدون حرفی بلند شدم و اونم بلند شد لبخند نمی رفت از صورتش 
چرا اینقدر آروم بود
گوشیم رو به قلبم فشار دادم و یه نفس عمیق کشیدم 
تو هستی مگاه نه خودت اثبات کردی درسته؟
کلاس ها که تموم شد به محمد زنگ زدم که وسایلم رو ازش بگیرم
وقتی رفتم سمت ماشین نگذاشت وسایل رو بردارم
- سوار شید با هم می ریم شرکت پدرتون
- نه نه نه من تنها می رم فاطمه منتظرتونه
- نه فرستادمش خونه
ادامه مطلب
نسل جوان ما بحمدالله الگوهای درخشان و برجسته ئی را هم میشناسد که در دنیای مادی امروز نظائر آنها را کمتر میتوان یافت. از شهید چمران و شهید آوینی تا شهدای هسته ئی و تا شهید سلیمانی و تا شهید بزرگوار مطهری که در دهه ی سی از عمر خود در حوزه ی قم و دانشگاه تهران درخشید و در دهه ی پنجاه با بال شهادت به ملکوت اعلی پرکشید.
           
سفرنامه حج جلال آل احمد در سال 1343 با سبک نوشتاری خاص خودش.
اگر علاقه ای به خواندن سفرنامه دارید و دوست دارید از اوضاع مکه و حج پنجاه و چند سال پیش مختصری بدانید، گزینه مناسبی است؛ به خصوص اینکه کوتاه هم هست. 
 
من برای بار دوم بود که می خوندمش؛ حس می کردم سال ها پیش با سر به هوایی:دی خوندمش برای همین دوباره این کارو کردم. نه خیلی دوستش دارم و نه برعکسش ولی اطلاعات خوبی از اون دوران در خودش داره و این جالبش کرده.
_____________________________________________
خلقِ عشق مسئله‌ای نیست، حفظِ عشق مسئله است.عاشق شدن مهم نیست، عاشق ماندن مهم است. سست‌عهدی‌های عشاق باعث شده که بسیاری از داستان‌های عاشقانه مبتذل، در جایی تمام شود که عاشق به معشوق می‌رسد؛ حال آنکه مهم، از این لحظه به بعد است.مهم، پنجاه سالِ بعد است:دوام عشق... دوام زیبایی و شکوه عشق...
 
ساعت یک و پنجاه دقیقه‌ی بامداد است که یکدفعه، بی دلیل و بی آنکه بفهمم، ذهنم از جزوه‌ی ARDS پرت میشود سمت خانم تیموری، معلم ریاضی سال پیش‌دانشگاهی‌مان، که آن اوایل از ترس و ابهت‌اش نفس همه بند می‌آمد. اما کم‌کم فهمیدیم قلبی از طلا دارد پشت ظاهر مردانه‌اش. خانم تیموری یک اخلاق جالب داشت. درصدهای آزمون‌مان که می‌آمد، دانه‌دانه بچه‌ها را بلند می‌کرد و برای هر کدام‌مان اصطلاحا کامنتی می‌گذاشت. به آن‌هایی که صفر درصد زده بودند با خنده می
نیروگاه سیکل ترکیبی خرم‌آباد
نیروگاه سیکل ترکیبی خرم‌آباد از نوع سیکل ترکیبی با ظرفیت تولید ۹۸۰
مگاوات مبیاشد. این نیروگاه در حال احداث و تکمیل می‌باشد و هنوز به
بهره‌برداری نرسیده است. و هزینه ساخت این نیروگاه بالغ بر ۱۳۰۰ میلیارد
تومان میباشد.
پتانسیل انرژی تجدید پذیر در لرستان
این منطقه پتانسیل زیادی برای کنترل انرژی خورشیدی و پیاده سازی فن
آوریهای امید بخش و مرتبط وجود دارد . استان لرستان سالهاست که تولید برق
را از طریق ۱۰۵ کیلو
از ابتدای امسال به خودم قول داده ام در مسابقه ماهانه داستان پنجاه و سه کلمه ای مجله آمریکایی Prime را شرکت کنم تا اینکه بالاخره یک روز نوشته هایم به درجه ای از کیفیت برسد که برنده مسابقه ماهانه بشوم.
امتیاز این مسابقه به این است که تنها باید در 53 کلمه داستانت را بنویسی....همین و بس. نه یک کلمه بیشتر و نه یک کلمه کمتر. اینجاست که قدر کلمات را می دانی. جایی برای زیاده گویی نیست. نمی توانی هذیان گویی کنی.باید خیلی سریع همه اجازی پازل را بچینی و در پایا
گوشی رو یک عالمه بار کوک کرده بودم و تو آخری‌هاش بالاخره بیدار شدم. صبح نوزدهم و بیست و یکم رو از دست داده بودم و الان هم داشتم تنبلی می‌کردم که پاشم. ولی بالاخره بلند شدم و رفتم. شش و پنجاه و نه دقیقه از بازرسی حرم رد شدم و قبل از هفت و نه دقیقه زیارت کرده بودم! از نزدیک نزدیک نزدیک، نه فقط دستم که کاملا خودم چسبیدم به ضریح. بعد از بیست و پنج سال و پنج ماه و دوازده روز بالاخره داخل ضریح رو دیدم و حظش رو بردم. ای اونایی که میگین ضریح یه تیکه فلزه، ب
این تحقیق در مورد بیماری و عوامل موثر بر آن است، در غالب پی دی اف،و پنجاه و یک صفحه میباشد

این تحقیق در مورد بیماری و عوامل موثر بر آن است، در غالب پی دی اف،و پنجاه و یک صفحه میباشد هر تغییر و دگرگونی ای که در بدن رخ میدهد،دارای علتی است.بیماری نیز حالتی است که در بدن انسان روی میدهد بیماری واکنشی هست که در برابر تغیر و دگرگونی ها به وجود می آید و از خود علایم و نشانه هایی بروز می دهد که گاهی این علائم مخالف حالت طبیعی بدن است . بیمار
دلم میخواهد دوباره به مسیر دو سال پیش برگردم
این بار اشتباهات گذشته را تکرار نخواهم کرد
خدایا مرا بازگردان به جایی که بودم
این کابوس های شبانه مرا رها نمی کنند من کار نیمه تمامی دارم که اگر تمام نشود بسان خوره تمام مرا خواهد خورد
خدایا نوری در قلبم هست که می گوید من به آنجا بر خواهم گشت تا کارم تمام شود
می شود که بشود
 
ماده ۱۵ - شهروندان به شکل برابر از حق مشارکت در تعیین سرنوشت سیاسی ، اقتصادی ، اجتماعی و فرهنگی خویش برخوردارند و می‌توانند این حق را از طریق همه‌پرسی یا انتخابات آزاد و منصفانه اعمال کنند .
ماده ۱۶ - شهروندان برای مشارکت و نظارت در فرآیند انتخابات ، برخورداری از امکانات و امتیازات دولتی (از جمله یارانه ، تبلیغات رادیویی ، تلویزیونی و مانند این‌ها) ، بهره‌مندی از کمک‌های مردمی و سایر روش‌های تأمین هزینه‌های انتخاباتی ، شکایت و اعتراض ب
پشت فرمان ماشین هستم، بغل دستم پدر و در عقب نیز، مادر و خواهر کوچکترم. چهار چشمی و بی حرکت مثل روح، جلویم را می پایم که مبادا از خط سفید وسط جاده، کنار بزنم. هر چند لحظه یکبار، نیم نگاهی به کیلومتر شمار می اندازم. در دنده دو، تندی ماشین باید بین بیست تا سی و در دنده سه، تندی ماشین باید بین چهل تا پنجاه کیلومتر در لحظه باشد. پدر، حواسش به من هست و در مواقع لازم و گاه بی موقع! تذکرهایی می دهد مثل: 
- سربالایی بیشتر گاز بده.- وقتی دنده عوض می کنی گاز ند
 
 
مجازات صدور چک بی محل به مقدار مبلغ صادر شده توسط آن بستگی دارد
که در متن زیر به شرح آن خواهیم پرداخت.
 
 
در کل مجازات صدور چک بی محل بر اساس مبلغ آن ها به سه دسته تقسیم بندی می شود:
 
1. در صورتی که مبلغ چک کمتر از ده میلیون ریال (یک میلیون تومان) باشد؛
مجازات حداکثر شش ماه حبس برای وی در نظر گرفته می شود.
 
2. در صورتی که مبلغ چک از ده الی پنجاه میلیون ریال باشد؛
مجازات شش ماه الی یک یکسال برای فرد در نظر گرفته می شود.
 
3. در صورتی که مبلغ چک بیش
من نمیدونم چقدر فشار روی ادمها هست اینجا توی این کشور،
چقدر مگه ادمها سختی میکشن،
که قیافه یه آدم سی و هفت و هشت ساله اندازه یه مرد پنجاه و پنج شش ساله پیر میشه.
 
اصلا من دلیلش رو درک نمیکنم. ظاهرا هیچ درد و رنجی نیستی ولی ادمها مریضی فیزیکی یا روحی روانی دارن.
 
بعد نگاهی به فلورنتینو آریثا انداخت
به آن اقتدار شکست ناپذیرش
به آن عشق دلیرانه اش
عاقبت به این نتیجه رسید که این زندگی است که جاودانه است نه مرگ
از او پرسید:
ولی شما فکر می کنید ما تا چه مدت می توانیم به این رابطه ادامه بدهیم؟
فلورنتینو آریثا جواب را آماده داشت
پنجاه و سه سال و هفت ماه و یازده روز و شب بود که آماده داشت
گفت:
تا آخر عمر
 
عشق در زمان وبا _گابریل گارسیا مارکز
پنجاه و شش) توحید و شرک،دو نظریهء فلسفی صرف نیست،بلکه واقعیتی زنده و زاینده در عمق فطرت انسان،متن زندگی و در قلب درگیری و تضاد و حرکت تاریخ و جنگ طبقاتی مردم است.شرک مذهب است،مذهب حاکم بر تاریخ.تریاک مردم!بندگی مردم با تنها عامل آزادی مردم،مرگ و ذلت مردم،با سرمایهء حیات و عزت مردم!چگونه؟با مسخ مذهب به وسیلهء مذهب!نفاق بزرگ تاریخ:ابلیس در ردای تقدس الله!توحید در خدمت شرک!مذهب در دست خداوندان زمین،آیات اهریمن!خنّاس!
پنجاه و هفت) تثلیث،سه شر
4روز از ناب ترین روزهای عمر 23ساله ام را تنها در اتاق406، بلوک2، خوابگاه شوریده گذراندم. تنها موزیک گوش دادم. تنها غدا پختم و تنها غدا خوردم و تنها فاز یک پروژه را به جاهای خوبی رساندم. تنها هر شب 2کیلومتر را در سالن ورزش دویدم. تنها برای خودم چایی ریختم و تنها فیلم دیدم. از فردا که خوابگاه شلوغ میشود برای این سکوت و تنهایی دلم تنگ میشود. سال ها بعد شاید خنده ام بگیرد از این دلخوشی های کوچک این روزها ولی در این لحظه همه چیز برای من در بهنیه ترین حال
دوباره به آغوش وبلاگ برگشتم با این که سعی می کنم اینستاگرام پر زرق و برق را فراموش کنم به هر حال وبلاگ سلام 
این مدت یک کم سرم شلوغ بوده به خاطر دانشگاه ،فعالیت های فرهنگی و البته اینستاگرام 
به هر حال عشق من نوشتنه و رنج عظیمی داره که باید به پاش جون داد 
این اینستا چرا این همه بی رحمه نمی دونم بهتره یه مدتی نوشتن رو توی وبلاگ تجربه کنم :)
پنجاه و دو هرتز تنهایی تنهایی تنهایی 
- لفظی فصیح، شیرین / قدی بلند، چابکرویی لطیف، زیبا / چشمی خوش کشیده
یاقوت جان فزایش، از آب لطف زاده / شمشاد خوش‌خرامش، در ناز پروریده 
تا کی کشم عتیبت؟ از چشم دلفریبت؟ / روزی کرشمه ای کن، ای یار .‌‌...
* زیییییینگ
- خانوم شماره سه، بفرمایید
+ ورپریده؟
- صد امتیاز! :))

+رونوشت به سین در مسکو، من تو قانون بز کوهی شکست خوردم! شکستم مثل پتک به صورتم کوفته شده! درسته دو ساله با من حرف نزدی، ولی میتونی بیای شرط بردتو بگیری :))
 امروز با یک حال ناامیدگونه ای رفتم سرکار.
همه جا ها داشتم خودمو بزور می کشیدم.
طرفای ظهر یهو مدیر عامل جلوم ظاهر شد.
کلی امیدواری بهم تزریق شد.
غروبی هم یکی از بچه های قدیم بهم زنگ زد، یکی از دوستان دوران لیسانس. 
اونم کلی امیدواری بهم تزریق کرد.
اما حواسم هست.
خدا اون بالاست.
دمش گرم، تا حالا هوامو داشته و این همه امیدواری بهم تزریق کرده. 
از الان به بعد هم هوامو داره.
 
+ خدایا من رو لحظه ای به حال خودم رها نکن...
میخواهم از این سرویس vps آرون کلود بگیرم یا به قول خودش ابرک هیچ قیمت 52 هزار خوردی بود الان کرده اش دویست و پنجاه هزار تومن !!!! لعنت به شما با این وضعیت لاکن دلخوش به این مقدار نباشید ما زندگی شما را به گوه میکشیم پارس هاست هم که فقط سه ماه داره لعنت بهشون  
هر شئ وقتی آرام می‌گیرد که به موطن خودش برگردد.
بحثش را هم می‌توان در طبیعیات یافت لکن حرف من چیز دیگر است!
این گم‌گشتگی همان عدم بازگشت به موطن اصلی و سکنی در غیر موطن او را آشفته نموده و همین شده که آن یکی لباس پاره بپوشد و دیگری در کوی و برزن عربده بزند.
آن‌کس که موطن خودش را بیابد، آرام است و به بودن او باقی آرامند ولی امان از گمراهان که موطن را گم کردگانند...
نمیدانم حضور دوباره ات را در زندگیم به فال نیک بگیرم یا 
هستی و من عجیب حس خوبی دارم 
نمیدانم آیا چیزی که در ذهن دارم یک نتیجه گیری قطعی است یا نه ولی وقتی سه فرصت خوب بریدن بود ولی چیزی بریده نشد اگر این معنایش بودن نیست پس چیست
خدایا ممنون
دلم میخواهد دفعه دیگری که بخواهم بنویسم در شهر محبوبم باشم و مشکلم حل شده باشد خدایا می شود این محال را ممکن کنی جان من
تازه خبر سوختن و حال وخیمش تو دنیای مجازی و سایت های خبری دست به دست میشد که گفتند: فوت کرد.
سراغ پیج های خبری رفتم و دیدم آنقدر عشق فوتبال و استادیوم داشته که به خاطر راه ندادنش خودش را آتش زده.بماند قصه
زندان و دادگاهش که بی خبرم و بدون موثق.
نه از فوتبال خوشم می آید و نه علاقه ای به استادیوم رفتن.نگید تو ایران آدم ها بددهن هستند که هر استادیومی توی این دنیا
بروید،مردها بد دهن هستند و شعارها نا به جا.نگویید که خب اگر زن ها بروند مردها آرام میشو
 
❤️از معلم هندسه پرسیدند عشق چیست؟گفت: نقطه‌ ای که حول محور قلب میگردداز معلم تاریخ پرسیدند عشق چیست؟گفت: سقوط سلسله‌ی قلباز معلم ادبیات پرسیدند عشق چیست؟گفت: پاک‌ترین احساساز معلم علوم پرسیدند عشق چیست؟گفت: عشق تنها عنصری است که بدون اکسیژن می‌سوزداز معلم ریاضی پرسیدند عشق چیست؟گفت: عشق تنها عددی است که هرگز تنها نیست❤️از معلم شیمی پرسیدند عشق چیست؟گفت : عشق تنها اسیدی است که درون قلب اثر میگذارداز معلم فیزیک پرسیدند عشق چیست؟گفت:
تنها ترین تنها هستم سکوت تاریک سرد در جاده ای بی انتها ....تاریک حتی جلوی پایم را نمی بینم از برداشتن قدم میترسم ....میترسم از قدم زدن. 
چندسال هست میدوم پاهایم خسته رمق ندارم. نرسیدم. 
به انچه که دنبالشان دویدم محو شد از نظرها  هرچه بود تموم شد.
 دنبالش بروم سکوت همه جا را گرفته سکوت سرد و تاریک شیوا رها تنها تنها ...
تنها ترین تنها هستم سکوت تاریک سرد در جاده ای بی انتها ....تاریک حتی جلوی پایم را نمی بینم از برداشتن قدم میترسم ....میترسم از قدم زدن چندسال هست میدوم پاهایم خسته رمق ندار م نرسیدم به انچه که دنبالشان دویدم محو شد از نظرها  هرچه بو د تموم شد دنبالش/بروم سکوت همه  جا را گرفته سکوت سرد و تاریک شیوا رها تنها تنها 
کاش میشد این شش روز رو کرد تو شیشه، که هرموقع دلم خواست، به تک تک لحظه هاش نگاه کنم و لبخند بزنم.
که دوباره از نو تجربه شون کنم. آره تکراری ان، ولی تکراری ای که انگار برای بار اول دارم تجربه میکنم. یا همون ژمه وو.
از همه چیز شادتر، دیدار کسی بود که فکرش رو هم نمیکردم باهاش آشتی کنم. اون هم بعد از این همه مدت.
پس آره، خیلی خوشحالم.
این شش روز به عنوان یکی از بهترین لحظات بیست و دو سالگی تا روزی که زنده م -شاید هم تا ابد- ثبت میکنم. :)
# اولین تجربه ی نمای
مادر امشب میگفت کاش سنم کمتر بود.مثلا چهل سال یا پنجاه سال :(.یعنی چی تو ذهنش گذشت که اونو گفت؟؟؟چه حسرت هایی رو یدک کشیده؟؟
 دیدن پیر شدن پدر مادرا یکی از باگ های بزرگ زندگیه.
+تو هم عجله نکن.نوبت تو هم میشه.تو هم میشه که میگی ای کاش جوون تر بودم و فلان مهارتو یاد میگرفتم.کاش جوون تر بودم و نمازامو اول وقت میخوندم.الان دیگه اصن حسش نیست....نوبت تو هم میشه
 
خانمی که پشت فرمان نشسته بود خودش را مشغول مرتب کردنِ کیفش کرده بود. دخترک با انگشتِ اشاره اش به شیشه ی ماشین چند ضربه ی آرام زد. خانم خودش را به نشنیدن زد و به زیر و رو کردن وسایل داخل کیفش ادامه داد.
دخترک همانجا ایستاد و به چراغ راهنمای چهار راه نگاهی انداخت که روی ثانیه ی پنجاه و نه بود و داشت پائین تر می آمد.
می خواست ضربه ی دیگری به شیشه بزند که خانم سرش را بالا آورد و شیشه ی ماشین را کمی پائین داد.
- گل نمی خرید؟
- نه
- چرا؟ ببینید چه گل های قشن
از دوشنبه عصر که هواپیما توی فرودگاه اهواز نشست، تا جمعه ظهر که با پرواز ساعت ۱۰ و پنجاه دقیقه از همان فرودگاه به تهران برگشتم روزهایی بر من گذشت شبیه به رویا و اگر میخواهی بدانی چرا، پست های سال پیش همین وبلاگ را بخوان.
من با هم بیرون رفتیم، بستنی خوردیم، فلافل‌هایمان را توی لشگر آباد پر کردیم، خندیدیم... ما زندگی کردیم و زندگی چیز بود که من پیش از این روزها تصوری از آن نداشتم.
و من حس می‌کنم هنوز هم ممکن است از خواب بیدار شوم.
ژل رویال از محصولات زنبورعسل
می‌باشد. این محصول با نام‌های دیگری مانند شاه‌انگبین، ژل سلطنتی، غذای
ملکه یا شیر زنبور عسل نیز شناخته می‌شود. شاه‌انگبین نوعی ماده غذایی است
که توسط زنبورهای عسل تهیه می‌شود و معمولاً همه لاروها در روز اول زندگی
از شاه‌انگبین تغذیه می‌کنند، اما این جیره غذایی از روز چهارم تغییر
می‌کند و جای آن را مخلوطی از عسل و گرده می‌گیرد، و تنها ملکه تا آخر عمر
از شاه‌انگبین تغذیه می‌کند و به نظر می‌رسد که این ن
این بازی دو نفر است. هرکس پنج بار نوبت دارد تا شکل اول را بسازد و نفر روبرو باید شبیه آن را در زمین خودش بسازد و خط وسط مثل آینه است.
برای شکل ها به مقوا شطرنجی نیاز است. چهارتا صد تایی. شش تا پنجاه تایی. هشت تا بیست و پنج تایی و ده تا ده تایی.
حالا که کتاب خوان های بی پول تو وبم زیادن :دی  بذار دو تا سایت دیگه م معرفی کنم که اکثر کتاباشون با تخفیفی حدود پنجاه درصد می فروشن
البته به نظر میاد کتاباشون یه نمه قدیمی باشه و اینکه من خودم تا حالا خرید نکردم ازشون و نمیدونم قابل اعتمادن یا نه دیگه تصمیم گیری با خودتون

http://ketabantakhfif.ir

http://takhfifkadehketab.com
تنها،تنهایی را احساس میکنم، میان احساس های خموش دریایی که در جزر و مدّ احساس ها،احساس خویش را گُم کرده اندتو تنها بمان!تا وقتی که به خودت ملحق شوی،تنهایی ام راشریک نمیخواهم..تو از خودت میگریزی ومن از تو به توفکر نکن مزاحمت هستمتنهایی استدر گرداب احساس تو از مناز خودت رفته ایو من تنهایی هایم (احساساتی که در اطرافم به من القا میشوند را)قایم میکنمتا تو از بزرگی این گرداب بیش تر مترسیتا تو تنها،تنهاییم بمانینه تنها،یک تنها....
روز به روز دارم آدم بدتری میشم 
دارم حسش میکنم قشنگ 
مثلا اگه توی چند واژه بخوام تعریفی از خودم داشته باشم باید بگم 
مثل همین هندزفری سفید سامسونگ که یه عالمه پیچ خورده و دیگه سفید نیست و کنار من افتاده . همین شکلی .
توی روابطم با آدم ها مشکل دارم و فکر میکنم اگر حذفشون کنم همه چی حل میشه . احساس میکنم تمام این ۲۱ سال هیچ چیزی رو متوجه نشدم به واقع . هیچی نفهمیدم و این دردناکه 
پنجاه و شش) توحید و شرک،دو نظریهء فلسفی صرف نیست،بلکه واقعیتی زنده و زاینده در عمق فطرت انسان،متن زندگی و در قلب درگیری و تضاد و حرکت تاریخ و جنگ طبقاتی مردم است.شرک مذهب است،مذهب حاکم بر تاریخ.تریاک مردم!بندگی مردم با تنها عامل آزادی مردم،مرگ و ذلت مردم،با سرمایهء حیات و عزت مردم!چگونه؟با مسخ مذهب به وسیلهء مذهب!نفاق بزرگ تاریخ:ابلیس در ردای تقدس الله!توحید در خدمت شرک!مذهب در دست خداوندان زمین،آیات اهریمن!خنّاس!

پنجاه و هفت) تثلیث،سه شری
الجزیره- عید
شکرگزاری امسال پنجاهمین سالگرد بزرگترین عملیات نظامی امریکاست. عملیاتی که در آن
بیش از دو میلیون تن بمب تنها بر سر کشور کوچک لائوس در شرق آسیا ریخته شد. پس از
نیم قرن، هنوز افراد بیگناهی در چالش بین کشور لائوس با بقایای جنگ ویتنام، جان
خود را از دست میدهند.
ادامه مطلب
از علامه حسن‌زاده پرسیدند:آدرس امام زمان ارواحنافداه کجاست؟ کجا می‌شود حضرت را پیدا کرد؟ ایشان فرمودند: آدرس حضرت در قرآن کریم، آیه پنجاه و پنج سوره قمر است. که می‌فرماید فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر. هر کجا که صدق و درستی باشد. هر جا که دغل‌کاری و فریب کاری نباشد. هرجاکه یاد و ذکر پروردگار متعال باشد، حضرت آن‌جا تشریف دارند.
یه دوستی توی وبلاگش نوشته بود که براش عجیبه که دهه هفتادی ها تو هزاره سوم
 با وجود شبکه های اجتماعی جذابی مثل اینستاگرام و تلگرام
 چطور شده رو آوردن به فعالیت تو وبلاگ که بیشتر متعلق به نسل دهه پنجاه و شصته 
البته که من به عنوان کسی که دقیقا در بدو دهه هفتاد به دنیا اومدم 
با دهه شصتی ها خیلی بیشتر احساس نزدیکی میکنم و اشتراکات اخلاقی و احساسی دارم
 تا بچه هایی که مربوط به سال های بعد از 75 هستن و به جای شکاف پنج ساله بینمون یه شکاف پنجاه ساله و
لئوناردو داوینچی مدتها پیش در طول رنسانس اروپایی نوشت که ما انسانها "بیشتر درباره جابجایی اجسام آسمانی می دانیم تا در مورد خاک زیر پایمان". بعد از گذشت پنجاه سال و پیشرفت های بی شمار فنآوری و علمی، احساسات او هنوز درست است.
اما به زودی می تواند تغییر کند.
ادامه مطلب
بعد از دولت لبنان دولت عراق هم اعلام کرد که حقوق مسوولان دولتی را تا پنجاه در صد کاهش می دهد ، این در حالیست که ارزش پول عراق در چند سال گذشته با وجود جنگ با داعش و مشکلات داخلی فراوان ۱۰ برابر ارزش پول ایران شده است. 
 آیا وقت آن نشده است که آقای روحانی هم حقوق مسوولان دولتی را به ویژه بعد از قضایای حقوق های نجومی ، کاهش دهد؟!
http://ziarani1.blog.ir/
کلا تو جامعه ی ما خیلی ارزش ها عوض شده :( خیلی چیزهایی که ارزش بوده اند و بنظر من هنوز هم ارزشند جاشون را داده اند به چیزهای دیگه که دربرگیرنده ی مفاهیم راحت طلبی و زرنگی به معنی منفی و ... هستند. این روزها تو اطرافیان و اقوام که تلفنی از هم احوالپرسی میکنند زیاد میشنوم که مثلا فلانی الان پنجاه روز از خونه بیرون نیومدند و مواد غذایی را هم سوپری براشون میآره. اتفاقا اینها آدمهای همسن خودم هستم میخوام بگم افراد پیر و یا ریسک بالا نیستند. من قبول دا
عز فار از ای عم کانسرند،
من مخاطبای بین پانزده شانزده تا پنجاه و شش هفت سال دارم.
 
سوالم از شما دوستان و همراهان که منو سالهاست میشناسین اینه،
 
ایا حرفای من خیلی چالش برانگیزه؟
 
دوستای من میگن
 
گاهی تو یه چیزی میگی
 
ادم حس میکنه الان اتیش میگیره میمیره
و یا گاهی خیلی مبهمه
 
ولی میریم بهش فکر میکنیم
 
برمیگردیم
 
و حس میکنیم دنیامون ازین رو به اون رو شده!
 
ایا حرفای من چالش برانگیزه؟
 
میشه به من جواب بدین؟
 
کجای تفکر من غلطه و باید اصلاح
فکر میکنم که فرق خیلی از اونهایی که موفق میشن،
با اونهایی که اصلا موفق نمیشن یا یه زندگی سگ دو زنی معمولی دارن،
اینه که
یه عده ریسک میکنن
و از کامفورت زون خودشون بیرون میان.
 
کامفورت زون ممکنه توی کشور ما بی معنا باشه،
 
ولی توی کانادا و اروچا و استرالیا که دولت خیلی از مینیمم ها رو به شهروندها میده، خیلی معنا پیدا میکنه.
چون میتونن مسیر زندگی رو عوض کنن و بستر فراهمه.
و در کمال تعجب اینها نه تنها از جاشون تکون نمیخورن بلکه توی سن بالای پنجاه ت
هوا این روزها گرم ترین روزهای خود را میگذراند و این موضوع رخوت وجودی ام را تشدید میکند
کاراموزی عملا به یک فرایند فرساینده تبدیل شده
بخاطر همین مسئله تنها کاری که انجام میدادم و ابدا کار کاذبی نبود به مشکل خورده و حالا من اینجا یک غریبه ام 
"فرار از اردوگاه 14" را تقریبا تمام کردم و عملا در این روزها افسردگی را حس میکنم 
به میم گفتم هیچ چیز خوشحالم نمیکند و کارهایی که انجام دادنش حالم را خوب میکرد دیگر به هیچ دردی نمیخورد
دلم برای ادم ها تنگ نم
 
میدانی دردناک ترین لحظه کجاست؟
آنجا که دست کشیده ای از دنیا..نشسته ای بی نبض هیچ احساسی..
و دلمرده تر از آنی که بخواهی.
آندم که میدانی دیگر ازین خانه، آمینی برای دل مرده ات نجوا نخواهد شد..
من کفر نمیگویم خدا ولی ای کاش سهم من ازین دل آه نداشت، بغض نداشت،نیش و کنایه نداشت،نفرین نداشت..آه نفرین نداشت.
دلت اگر برای دل بی پناهمان سوخت...هیچ!بگذریم!
 
+توی یکی از گروه همکاران عکس زوج میانسالی رو دیدم که انگار پنجاه و اندی سال داشتند..مرد همسرشو توی ب
خدایا؛تو تنها روزنه ی امیدی هستی که ؛ هیچگاه بسته نمی شود.تو تنها کسی هستی که ؛ با دهان بسته هم می توان صدایش کرد.تو تنها کسی هستی که ؛ با پای شکسته هم می توان سراغش رفت.تو تنها خریداری هستی که ؛ اجناس شکسته را بهتر برمی دارد.تو تنها کسی هستی که ؛ وقتی همه رفتند ، می ماند.تو تنها کسی هستی که ؛ وقتی هم پشت کردند ، آغوش می گشاید.تو تنها کسی هستی که ؛ وقتی همه تنهایت گذاشتند ، محرمت می شود.وتو تنها سلطانی هستی که ؛ دلش با بخشیدن آرام می گیرد ، نه با تن
 این فرم از کوری، اصطلاحا "NAION” نام دارد و اغلب در مردان مبتلا به مرض
قند یا مبتلایان به بیماری های قلبی که به اختلال در نعوظ منجر می شوند،
پدید می آید. طبق گزارش سازمان غذا و داروی آمریکا، پنجاه مورد از این
بیماری در مصرف کنندگان وایاگرا گزارش شده است؛ اما در مورد اینکه آیا
واقعا "NAION” را نیز باید از عوارض این دارو دانست یا نه؛ باید گفت هنوز
راه نسبتا زیادی برای تایید یا رد این مساله در پیش است.
جدیدا خیلی همه چی زود تموم میشه . مثلا الان ساعت ده شبه ولی بهش میخوره شیش باشه :/این وضعیت خیلی کلافه کننده س . من همیشه با زمان مشکل داشتم . البته خب زمان هیچ دوستی نداره.مثلا الان از نظرم چند وقته سنم تغییری نکرده :/ولی گویا هر نه دی سنم تغییر میکنه ://در واقع هر لحظه:/ولی من که باورم نمیشه :/ اصولا از قضیه ی شمردن بدم میاد، از بچگی بدم میومده.حس میکنم هنوز به اون زمانی که همه میگن اومده و تمومم شده نرسیدم :|نمیدونم چه مرگمه .من یه مدت طولانیه که گذر
اگر استعداد صدا و سیما در موج سواری و فرصت سوزی را نادیده بگیریم در حقش اجحاف کرده ایم!
به جرات میتوان منشا پنجاه درصد از اختلاف ها و جناح بندی های بین مردم را رسانه ی ملی دانست!
حال با تهیه ی گزارشی تحت عنوان "سین هشتم،سردار سلیمانی" از شبکه خبر هم به وظیفه ی خطیر خود که همان تبدیل فرصت به تهدید است عمل کرد تا خدای نکرده این اخر سال به کم کاری متهم نشود!
کاش به توصیه پیشینیان عمل میکردند " هر سخن وقتی و هر نکته مکانی دارد" یا حتی اصلاح عامیانه جوا
شناسنامه اجمالی از دوران زندگی امام مجتبی( علیه السلام )
 

نام: حسنکنیه: ابو محمد.نام و کنیه آن حضرت را پیامبر اکرم (ص) تعیین فرمودند.القاب: مجتبى، سید، سبط، زکى، تقى، حجت، برّ، امین، زاهد و طیب.منصب: معصوم چهارم، امام دوم شیعیان و پنجمین خلیفه اسلامى.تاریخ ولادت: نیمه ماه مبارک رمضان سال سوم هجرى. برخى نیز تولد آن حضرت را سال دوم هجرى دانسته‏اند. او نخستین فرزند امیرالمؤمنین (ع) و فاطمه زهرا (س) است.محل تولد: مدینه مشرفه، در سرزمین حجاز (عربستا
چند دقیقه دیگه میرسم خوابگاه.توی مرخصیم خیلی تفریح کردم.عموم و زن عموم و دخترشون سارینا اومده بودن ایران و من با ماشین کلی گردوندمشون.همه فامیل رو خدا رو شکر توی این مرخصی دیدم.
اما این دو روز آخر کلی اتفاقای بد کوچولو کوچولو برام افتاد که روحیم رو خیلی خراب کرد.امیدوارم زودتر روحیه بگیرم و اتفاقای بهتری برام رقم بخوره چون واقعا الان احساس بدی دارم.
بهتره کمی تندتر راه برم که زودتر برسم خوابگاه...فعلا...
خواب دیدم مغازه بی ریخت خوار و بار فروشی روبروی خونه به سرعت خالی شد و به همون سرعت کتاب ها در گوشه و کنارش چیده شدن. همه این نقل و انتقالات در چند ثانیه و در حضور من رخ داد. مغازه بی قواره قبلی حالا تبدیل به یه کتابفروشی بامزه شده بود. همه چیز در نهایت سادگی بود. کتاب ها اغلب دسته دوم و قدیمی اما سالم بودن. بوی لذت بخش کهنگی کاغذ ها رو هم تو هوا احساس می کردم...
از صاحب عجیب و مسن کتابفروشی، کتابی به قیمت یکم کمتر از پنجاه هزار تومان(!) خریدم. چون یا
صدای گریه‌ی مامانم رو شنیدم و از خواب پریدم. انقدر نزدیک و واقعی که تا برسم به اتاق دوبار خوردم زمین. بعد می‌بینم خونه آرومِ و مامان حالش خوبِ و مشغول به مرتب کردن. خداروشکر...
+خواب‌های لعنتی!
+سالگرد عمه نزدیکِ و باز من آشفته شدم
نظر به این که بشر بی سر و پا – این جانور دو پای عجیب الخلقه وحشی، خودخواه، زورگو، درنده خو، دد منش، بی رحم، سفاک، خونخوار، قسی القلب، بهره کش ، ستمگر، غدار، قهار، زبان باز، دو رو، مکار ، جانی، روانی- و هم چنین این موجود بسیار حقیر پست فطرت جاهل و کاهل، نادان و ناتوان، کوردل و کر باطن، تنگ نظر و خام اندیش، خرافاتی و خیالاتی، گمراه و سر به هوا، مفلوک و منفور، که خیال می کند عقل کل است
 
و اشرف مخلوقات، ولی در بی عقلی و پست فطرتی زبانزد خاص و عام و
#راههای_اثبات_جنایت
راه های ثبوت قتل دردادگاه؛اقرار،شهادت ،قسامه،علم قاضی است.
قصاص ودیه با«سوگند»نیزقابل اثبات است.

أرش وضرروزیان ناشی از جرایم نیز با«سوگند»اثبات می شود.
لوث و قسامه
قسامه برای اثبات محکومیت یا برائت از ارتکاب جنایت ویااثبات نوع جنایت به کار می رود.
درصورتی که اصل جنایت به طریق دیگری غیر از قسامه ثابت شده باشد، قسامه برای اثبات نوع و خصوصیات جنایت مورداستفاده قرار می گیرد.
✍قسامه عبارت از سوگندهایی است که درصورت فقدان
تنها پادتن تنهایی،در آغوش گرفتن تنهایی است.تنها پادتن ترسدر آغوش گرفتن ترس است.و تنها راه رهایی از رنج،روبرو شدن با آن و پذیرفتن آن.تا زمانی که از عمیق‌ترین دردهایت فرار کنی،التیام نخواهی یافت...دنیا جای رنج است اما جای رنجیدن نیست و امید بدون خوش‌بینی تنها راه زنده ماندن در این سیاره است..
از کلاس پنجاه ساعت یک میلیون و دویست هزار تومانی + ۲۰۰۰۰۰ تومان لوازم نقاشی رو سفال براتون گفتم؟ 
بعد تصمیم گرفتم برم کلاس نقاشی 
شماره تلفنش رو هم برداشتم 
اما 
یک هفته شاید هم ده روزه که دلم نمی کشه زنگ بزنم 
با اینکه از ترکیب رنگ ها کنار هم خوشم میاد 
اما 
استعداد نقاشی می دونم ندارم 
دلم سه تارمو میخواد...

ولی خوب به اعصاب خردیش نمی ارزه :) 
شاید آخرش زنگ زدم به اون کلاس نقاشی 
نمی دونم

راستی 
یک کار مثبت کردم
سررسید خریدم تا خرجامو توش بن
سلام
بچه ها کسی یک سایت یا پیج خوب و پر و پیمان که تو کار فروش لوازم تحریر باشد، می شناسد؟ایرانی..خارجی
نگید دیجی کالا که این مدت برای ارسال کالا شرط گذاشته و اون هم خرید بالای صدو پنجاه هزارتومن است..توی ایسنتا هم یه سری پیج دیدمه یا خیلی فانتزی بودند یا محصول مورد نظر تمام شده بود و دیگه شارژ نمی شد..
مجاهدین در اوایل انقلاب از نظر مادی هم بار خودشان را بستند، به خیلی جاها دستبرد زدند. از جمله سرقت از شرکت آمریکایی بل هلیکوپتر و تعدادی شرکت های دیگر. آنها حتی بنیاد پهلوی را هم چپاول کردند و تعداد زیادی فرش و جنسهای عتیقه را به یغما بردند. حدود پنجاه قطعه فرش 12 متری و حتی بزرگتر را از طریق محمد ضابطی که پدرش در بازار فرش بود، فروختند. وقتی خبر به گوش ما رسید رفتیم فرشها را جمع کردیم و پدر ضابطی را هم گرفتیم. در این میان سه – چهار قطعه فرش از بی
در ماه جاری آزمونی برگذار شد که به اسرار همسری شرکت کردم.
از اونجا که هیچی نخونده بودم فقط رفتم که روی همسری رو زمین نزده باشم.
با شرایطی که در حال حاضر برام پیش اومده
فقط لازم دارم که توی اون ازمون قبول بشم.
احتمال قبول شدنم محال نیست.
چون پنجاه درصد سوالهارو جواب دادم.
ولی الان به دعا احتیاج دارم.
برای دعا کنید که قبول شده باشم.
در همین لحظه خیلی خیلی به این قبولی احتیاج دارم. خیلی زیاد.

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

game store of DVS gaming