نتایج جستجو برای عبارت :

استادِ مسلمِ قورت دادن بغض شدم

خسته ام
همجواری ای که آرامش تولید نکنه به هیچ کار نمیاد.
دارم فکر میکنم به بعدش و می بینم تحمل دلتنگی خیلی هم کار سختی نیست.
چرا به غرورم احترام نمیگذارم بگم سفرت سلامت؟
از انعطاف پذیری های بیجای خودم متنفرم؛ از اینکه جایی که باید قاطع باشم؛ کوتاه میام.
دیشب یه قورباغه رو قورت دادم و امروز صبح هم یکی دیگه رو...
اگه امشب هم یه قورباغه رو قورت بدم و فردا صبح هم اون یکی دیگه رو قورت بدم...
میمونه دو تا قورباغه دیگه که باید به مرور زمان قورت بدم...
یه کار اداری هم هست که باید برم زودتر انجام بدم تا دردسر نشده....
 
خوب نیستم...نمیدونم تا کی باید هی حرفامو قورت بدم..تا کی بغض بشن..گوله بشن و خفه ام کنن...قلبم درد میکنه..از اینکه هی به حال خوب بقیه فکر کنم.. از اینکه جواب چیزی شده؟؟؟ بشه :ی ذره خستم...هوووف...
کاش میتونستم جای بغضم..خودمو قورت بدم...کاش میشد تموم شم..کاش میشد...
قورت دادن تکه‌های بزرگ‌تر آدامس یا قورت دادن آدامسی که شیئی غیرقابل‌هضم به آن چسبیده باشد، خطرناک است و ممکن است باعث انسداد شود. در چنین مواقعی برای باز کردن مجرای گوارشی به عمل جراحی نیاز خواهد بود.
ازجمله نشانه‌های این انسداد می‌توان به درد در ناحیه شکم و نیز یبوست اشاره کرد. گاهی هم این نشانه‌ها با حالت تهوع و بالاآوردن همراه می‌شوند. اگر به انسداد مجرای گوارشی مشکوک هستید و چنین نشانه‌هایی می‌بینید، حتما به پزشک متخصص مراجعه کنی
کتاب قورباغه ات را قورت بده اثر برایان تریسی
کتابی بسیار جذاب برای مقابله با تنبلی
کتابی یرای مقابله با تنبلی به شما یاد میدهد که برنامه ریزی کنید و قورباغه تان را قورت دهید.
(منظور از قورباغه ات را قورت بده این است که کار های سخت را اول از همه انجام بده.)
تاب صوتی و PDF قورباغه را قورت بده از برایان تریسی
برای شنیدن تایپ صوتی اینجا کلیک کنید
کتاب الکترونیکی PDF رایگان قورباغه را قورت بده از برایان تریسی :
حجم دانلود: 82 صفحه- 1.24Mb    پسوند فایل: PDF 
از کلاس های انلاینمون همینقدر براتون بگم که از کل یک ساعتونیم کلاس یک ساعتو ربعش صدای استاد قطعه و ما صدای استادو نداریم و اون یک ربع دیگه هم که وسطا هر چند ثانیه وصل میشه استاد داره سرفه میکنهو صداشو صاف میکنه یا صدای زیبای قورت قورت آب یا چای خوردن استاد میاد
منکه خیلی دارم استفاده میکنم از کلاسا شمارو نمیدونم:) 
روش عجیب سارق چینی برای دزدیدن گردنبند گرانقیمتمردی یک گردن بند، به ارزش بیش از 1 میلیون پوند را در روز روشن دزدید و برای جلوگیری از دستگیری اش، 40 مهره از آن را قورت داد.در تلاشی مایوسانه برای جلوگیری از دستگیر شدن، مردی دانه های یک گردنبند یشم سبز را که از یک مغازه جواهر فروشی در جنوب چین دزدیده بود، قورت داد.
ادامه مطلب
کتاب قورباغه ات را قورت بده نوشته برایان تریسی مجموعه ای است از ۲۱ روش عالی برای غلبه بر تنبلی و انجام بیشترین کار در کمترین زمان. تریسی معتقد است اگر صبح ها بلافاصله بعد از بیدار شدن، یک قورباغه ی زنده بخورید، بقیه روز را با رضایت و آرامش سپری خواهید کرد، چون می دانید بدترین چیزی را که می توانست اتفاق بیافتد، تجربه کرده اید. این قورباغه همان کارهای مهم شما هستند، همان هایی که اگر الان سراغشان نروید، آن را برای همیشه عقب خواهید انداخت. در ضمن
امروز خواستم برای امتحان دوشنبه شروع کنم
هرچندکه فردا هم وقت هست ولی حقیقتا این ترم دیگه حوصله ی اعتراض زدن و پیاده روی تا دفتر استاد رو ندارم
یه فکر خوب به سرم زد!
ساعت مچی قدیمیم رو بستم به دستم تا حواسم باشه وقت استراحت بین مطالعه م بیشتر از چندساعت نشه
آخر شبی متوجه شدم بند ساعتم باز شده و یه جایی افتاده
شروع بدی نبود، ولی فردا مجبورم کل کتاب فارماکولوژی کاتزونگ رو بخونم
در یخچال ساختمان محل کارمان هیچ چیز پیدا نمی‌شود. یعنی هیچ چیزی که قابل خوردن باشد و مال کس دیگری نباشد. تنها چیزی که فراوان است، چای است. به آبدارچی بگویی یک لیوان چایی بدهد یا دو فلاسک، برایش فرق ندارد. جلوی دست هر نفر، یک لیوان چایی پیدا می‌شود. وسط جلسات چایی می‌دهند، بعد از جلسات هم چایی می‌دهند. حتی وقتی آبدارچی می‌خواهد برود، بهم می‌گوید که آب کتری جوش است و چایی آماده.برنامه ام در 10 ماه گذشته به این ترتیب بوده که صبح می‌آیم دفتر. کا
از سرِ شب، غربت و دلشوره ام بسیار شدغصه ی یک عمر، بین سینه ام انبار شدخواب بودم، غافل از احوال خود، تا ناگهانبا صدای ناله ای محزون، دلم بیدار شدناله می فرمود: یا عَطشان... بُنیَّ یاحسیناز همین ناله، دو چشم عرشیان خونبار شدچشم وا کردم لباسی غرق خون دیدم به عرشتا نظر کردم بر آن، از گریه چشمم تار شدآی نوکرها میان سجده، شکر حق کنیدباز هم ایام خوبِ نوکری تکرار شدپیرهن مشکیِ ما تعظیم راه کربلاستعلتش این است در چشمانِ دشمن، خار شدنام شیرینت، رسولِ
استادِ مسیر، حجت الاسلام پناهیان، میگفت: مقداری به نیازهای مادی تان کم توجهی کنید تا نیازهای معنوی تان بیدار شود. تا قسی القلب نشوید. تا از ندیدن امام احساس کمبود کنید. وقتی به این فهم از زندگی برسید، آی که می‌خرندتان. پرده را کنار می‌زنند. دلبری می‌کنند. اگر نیاز معنوی ات بیدار شود، اگر بیفتی توی جاده تقرب، از آسمان دنیا سنگ هم ببارد، تو مشغول عشق بازی ات هستی و کیف دو دنیا را میبری.
این همه کامیابی با کمی گذشتن از خواب و خوراک و دلبستگی ها.
پدرم در گوشم زمزمه می کند مبادا هراسِ فردا استخوان هایت را در تاریکی شب خرد کند؛ اینها همه اوهامند و به همراه شب محو خواهند شد. تنها تا اولین روشنایی دوام بیار. به حافظه ضعیفش لبخند می زنم و آب دهانم را قورت می دهم؛ این بار هم نه.
مخاطبین شبکه اجتماعیم را بررسی میکردم و در کمال ناباوری روی پروفایل استادم، اعلامیه ترحیمش را دیدم! اصلا باورم نمیشه استادِ کاربلدِ،دست به خیری که در آمریکا تحصیل کرده بود ولی مسلمانی روشنفکر بود ولی نه از نوع غرب زده اش! به قول خودشون مسلمان روشنفکری بود دیگه از میانمون رفته .... اگه شرایطش رو داشتم می رفتم اصفهان برای مراسمشون....
 ‌
شادی روحشون فاتحه +صلوات
‏به جای آخرین جرعه، آخرین حرفت را قورت دادی. استکان را روی میز و مرا روی صندلی رها کردی و رفتی.
استکان را برداشتم و یک نفس سرکشیدم. و از تهِ استکان دیدم که دور شدی. دور....
حالا سال‌ها گذشته. چشمم دور بین شده. عینکم ته استکانی شده. نفس تنگی دارم و هنوز منتظرم حرف آخرت را بگویی.
 
هیچکدوم
اصلا عشق وجود نداره 
تنها حسِ خوبِ ما نسبت به آدَماس ...
هیشکی ام نمیتونه بگه دقیقاً تاریخ انقضایِ این حسِ خوب کِی میرسه
________________________فردا کلاس دارم 
تا ٦ بعد از ظهر
بعدشم باید دوباره برگردم سرِکار ...
گناه ندارم من ؟؟
زیادی خسته نمیشم ؟؟
چرا ...
ولی ارزششو داره 
یکی توو این دنیا وجود داره که گفته دوس داره من استادِ دانشگاه بشم 
یکی که برا من خیلی مهمه ...
یکی که انگاری بینِ همه شوخیاشو خنده هاشو شیطنت هاش 
اون تَهِ قلبش ...
منو باور کرده
از گریه خفه بشی ولی نتونی گریه کنی نتونی اشک بریزی.. نتونی داد بزنی کم آوردم..نتونی داد بزنی خسته ام..
اشکاتو گریه هاتو فریاداتو قورت میدی و سرکوب میکنی 
فوبیاهات هی ریشه بدونن تو مغزت 
ریشه تک تک اون درختا گلوتو فشار بده ولی بازم بگی ادامه بده من قوی باش من.
خودت خوب می دونی که استادِ دعا و مناجاتی اما تو لحظه های سخت و گرفتاریت! همین حالا هم که بعضی وقتا به آسمون نگاه می کنی یا برای تعجیل در فرج مولات دعا می کنی قطعا دلیلش به استرس و نگرانیت از کرونا بر می گرده. بهرحال دیر یا زود دنیا از این بحران عبور می کنه که یا ازش زنده در میای و یا به خاطره ها می پیوندی! اما بهرحال همه چی عادی می شه و روز به روز این سختی ها به فراموشی سپرده می شه. اگه قرار باشه باز مثل خیلی از اتفاقات نگران کننده ی قبل یکم اهل دعا
تاب آوردنِ نبودنت از هرکسی ساخته نبود. 
انگار که یک کوه سفر کرده از این دشت 
انقدر که خالی شده بعد از تو جهانم 
تو نمیدونی از دست دادن و دلتنگی چه طعمی داره؛ مثل قورت دادن خون میگذره. شبیه عذابی که باید ازش عبور کنی.
درد شاعرانه ترین وجه زندگی آدم هست؛ درد نبودنت ؛ آخ از نبودنت
من دردِ تو را به هیچ درمان ندهم.
خواستم بدونید هنوزم نمیتونم فاتحه بخونم اما دوستتون دارم.
دیدم خیلی دیگه برایان تریسی شدم
همش « موفقیت و تو میتونی و بیا بتونیم و بعله بریم قله ها رو فتح کنیم» و این خوبه اما نه دائما در حال تلاوت این موضوعات به خود و دیگران و همینطور انجام دادن این قضایا نه در حد و حدودی که دائما تلاوت میکنی
دیدم خیلی دارم گوه میخورم
خلاصه مرگ بر برایان تریسی
غریبی و اسیری چاره داره
غم یار و غم یار و غم یار*
 
آخ امان از یار وقتی به جای اینکه حوله پوشیده و از حمام دراومده قربون صدقه ش بری؛ میری سردخونه و کشو رو میکشن بیرون میگن بفرمایید؛ این هم یارِ شما. 
سعدی راست میگه که بی عمر زنده ام من؛ آخه واقعا روز فراق را که نهد در شمار عمر!
 چه فراقی هم! فراق یار نه آن میکند که بتوان گفت...مثل قورت دادن خون و اسید...فراق یار تک تک ثانیه هاش مزه زهر میده و من ماههاست زهر میخورم و زنده ام هنوز. 
شده تا حالا خودتونم تو دلتون شک کنین که قرار نیست به اونچه که باب میلتونه برسین ولی هی به خودتون امید بدی و بگی  منفی نباف! چقد امیدوار بودم، چقد تظاهر کردم واقعا خوبم و زندگیم مختل نشده و مثل قبل و من عین خیالمم نیست وووو.
بی مقدمه بگم افتضاح ترین چیزی که میتونستم بشنومو شنیدم... نمیدونم چند نفرتون متوجه میشه حالمو ولی میگم...
ادامه مطلب
حالم از صبح بده...تهوع یک لحظه ولم نکرده..دلم آشوبه..واسه ی مدت اصن نمیدونستم اسپریهام کجان..الان ی هفته اس اصن نمیتونم ازشون دور شم..این نفس تنگیه هیچ جوره خوب نمیشه..حتی نوشتنم حالموخوب نمیکنه..از صب صدبار نوشتم و پاک کردم..از صب دست ب هرکاری زدم نصفه مونده..ب خودم اومدم دیدم هیچکاری نکردم و دارم اشک میریزم..اینقد همه جا بغضمو قورت دادم..گلودرد داره میکشدم...لعنت...دلم ی دل سیر گریه میخواد...
 
+چی شد ک آدما اینقد پست شدن؟؟
هستی خدا؟؟!!
این یه مدت هر روز که از خواب بلند میشم یکی دو‌ساعت طول میکشه تا وقایع اخیر به ذهنم بیاد
صبح که خوابگاه ها تخلیه شد شبیه فیلم های هالیوودی بود
به همون شدت اکشن طور
شبیه فاجعه چرنوبیل از نوع ویروسیش
خیلی غیر واقعیه
تصور اینکه تمام کسایی که دوستشون داری رو نمیخوای ببوسی ولی از ته دل میخوای با تمام آدم های نفرت انگیز بوسه فرانسوی داشته باشی، انقدر که آب دهنت رو‌ قورت بدن ؛ خیلی گیج کنندست..
 
 
هیچ‌وقت کتاب «قورباغه‌ات را قورت بده» را نخواندم. فکر می‌کردم خیلی زرد است. کمی درباره‌اش شنیده بودم و می‌توانستم حدس بزنم نویسنده قرار است چه بگوید.
اما امروز وقتی تمام رخت‌های اتویی که در سبد بزرگ رخت‌ها تلمبار شده بودند و بقیه لباس‌هایی که در آن جا نشدند مثل گدازه‌های آتشفشان از بالای کوه به پایین سرازیر شده بودند را اتو کردم و تمام! و با خودم گفتم این قورباغه را هم قورت دادم! کسی درونم نهیب زد که از پس این قورباغه برآمدی. با بقیه قور
صدای زنگ تلفن. صدای شیر آب. صدای فلاش تانک. صدای خروج ادرار و برخوردش با سنگ توالت. صدای تقلا برای رد کردن مدفوع از چاه‌بست. صدای کلید برق. صدای هواکش. صدای کولر قدیمی. صدای برخورد قاشق و چنگال با بشقاب. صدای جویدن غذا. صدای قورت دادن آب. صدای آدم‌های تکراری. صدای حرف‌های تکراری. حرکات بدن تکراری. آدم‌های تکراری. وسایل تکراری. بوهای تکراری. غذاهای تکراری. عادت‌های تکراری. تکرار. روزمرگی. مُردگی. بیرنگی. قفس.
کاش ما نشیم بچه های جنگ
کاش استرس میزاشت چشم رو هم بزارم
از شدت دلهره تهوع گرفتم
فقط دلم میخواد همه چیز اروم بشه
ساعت پنج و دو دقیقه ی صبح هست و من احساس میکنم هرچی دعا بلدم از ذهنم رفته و صلوات میفرستم و بغضم و قورت میدم
کاش خواب باشه اینایی که تو اینستا دیدم و شنیدم
حاا خوبی ندارم...
اما
أَلَا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ
 
یاد خدا آرام‌بخش دلهاست
 
توکل به خودت معبودم،توکل به خودت پروردگاره من،آروممون کن،کشورمون رو،نیازمندیم ب
ممنون از دوستای همیشگی که تو پست قبل کامنت گذاشتین متاسفانه هنوز تایید نکردم... یه نگاه به تاریخچه وبلاگم انداختم. حس خوشی عجیبی اومد تو جونم. اونم اینکه از وقتی جوجه دانش آموز دوم ریاضی بودم وبلاگو دارم تا الان که ۸ ساااال گذشته. دفتر خاطراتی که برخلاف سایر حماقتام حذفش نکردم. یه جاهاییشو بلاگفا قورت داد ولی خب بهتر از هیچیه... و دانشگاه چه راحت این همه سال رو مثل آب خوردن از ما گرفت که گذر رو حس نکردیم... ۸ سال واقعا عمر زیادیه
ارزش غذایی و درمانی سیر خام بیشتر از سیر پخته است بهتر است آن را به قطعات کوچک تبدیل کرده و مانند قرص با آب میل کنید.
 
فواید بیشمار خوردن سیر برای سلامتی بدن را نمی توان انکار کرد و توصیه های فراوانی برای خوردن سیر در طب سنتی آمده است اما یک سوال و آنهم اینکه خوردن سیر خام بهتر است یا سیر پخته؟ خوردن سیر خام ممکن است خیلی جذاب به نظر نرسد، اما موثر است به همین دلیل است که بسیاری از ما حداقل تلاش کرده ایم از طریق خوردن سیر خام دردهای شدید را تسکی
میگوید
_ مریم جان حیف شما نیست چرا از کار انصراف دادی؟ واقعا باید از قلمت استفاده کنی؟و...
می مانم جوابش را چه بدهم مثلا زل بزنم توی چشم هایش و بهش بگویم شاید ولی من با مدیر نشریه ای که اصلا ازش خوشم نیاید نمی‌توانم کار کنم. یا مثلا بهش بگویم من که با نوشتن مشکل ندارم، مشکل‌م خودِ خود شما هستین.
ولی حیف بلد نیستم انقدر رک و راحت حرفم را بزنم. در عوض عین یک قرص حرفم را قورت می‌دهم و یک لیوان آب هم برای راحت تر پایین تر رفتن‌ش می‌خورم. و عوارضش را
قابل توجه مخاطب وبم که پیام میذارن و انتقاد میکنن چون عقیدشون اینِ که نباید همش تعریف کرد:)و زحمت میکشن در حفظ تعادل بنده.زیباترین جمله ای که میتونستم بشنوم تو عمرم این بود؛همکار گرام اومده داره حرف میزنه باهام یهو میگه:خانم پورابراهیم،من مقابل شما که حرف میزنم مراقبم هرچیزی نگم،از مردا مردترین،آدم روش نمیشه هرچیزی بگه...طفلی کلماتشو قورت میدادمخاطب گرام منتظر انتقاد شما هستم:))
یه صفحه پر از غر رو نوشتم یکم مکث کردم دستم به دکمه انتشار نمیرفت نفس عمیق کشیدم و همشونو پاک کردم بغضمو قورت دادم به خودم گفتم بهار داره میاد دنیا هم یه روزی قشنگ میشه اگه هم نشد دنیای دیگه ای میسازیم قوی باش و صبر کن من کنارتم حتی اگه کسی باقی نمونه و نفس عمیق کشیدم 
 
من بارها زنبور قورت داده ام.
و سالی حداقل دو بار یه پرنده می خوره به سرم ، همیشه وقتی دارم سر یکی داد میزنم می خورم زمین.
وقتی پیانو میزنم محاله درش روی انگشتام بسته نشه
امکان نداره شب بخوام از رو ریل قطار رد بشم یهو یه قطار بوق زنان نیاد طرفم.
محاله موقع رد شدن از وسط محوطه ی چمن فواره ها کار نیفتن.
هر نردبانی ازش رفتم بالا یه پلش زیر پام شکسته.
محاله ممکنه روز تولدم مریض نشم
 هر بار سفر میکنم یه روز بعد از جشن میرسم به شهر.
آخه آدم ممکنه به چند تا
در مورد این عکس صفحه‌ها می‌تونم سیاه کنم و بنویسم ولی ترسِ خونده شدن از جانب کسی که نباید، نمیذاره بنویسم. بغض‌م رو قورت می‌دم و فقط نگاه می‌کنم و لبخند می‌زنم. حتی حتی چشم‌هام پر از اشک می‌شه ولی اجازه نمی‌دم سربخوره بیاد پایین. نمی‌فهمم این همه خودسانسوری و انکار برای چیه آخرش که یه روز سقوط می‌کنم…
«گوشه‌ای از مجموعه‌ی لعنتی‌ترین‌های روزگار!» :)
HTML رو قورت بده!
تو این دوره طی جلسه های سه دقیقه ای ،
پله به پله Html رو یاد میگیریم !
با جهش همراه شو ...
این دوره در حال تکمیل شدنه ....
  در ادامــه مطـلـب  
 
لینک :   مشـاهـده دوره در آپـارات  
و یا می‌تونید اینجا همشو مـشـاهـده کنید :
 
قسمت 1
 
امیدوارم براتون مفید واقع شده باشه ...
قرار بود دیگه نجنگم. هم سپر هم خنجرم رو گذاشته بودم زمین. قرار بود اون آدمی باشم که جنگ‌هاش رو کرده. ترس‌هاش رو قورت داده. بلده لبخند بزنه. بلده وجود خودش رو انکار نکنه. برم سراغ اون تیکه‌های وجودم که این‌ور و اون‌ور جا گذاشتم، تمام‌قد وایسم بگم یادته؟ ولی انگار نقاب روی صورتم دیگه آهنی شده، کنده نمی‌شه. حتی وقتی نمی‌خوام بجنگم، جلوی لبخندم رو می‌گیره. 
یک نخ آرامش دود می کنم به یاد نا آرامی هایی که از سر و کول دیروزم بالا رفته اند !
یک نخ تنهایی به یاد تمام دل مشغولیهایم !
یک نخ سکوت به یاد حرفهایی که همیشه قورت داده ام !
یک نخ بغض به یاد تمام اشکهای نریخته !
یاد آن روزها بخیر که هیچ سیگاری تا دلت رضایت نمیداد نمیسوخت ولی از وقتی رفته ای با اولین کام قلبم هم میسوزد...
 
می نویسم که نگی فراموشت کردم. یاد حرفت می افتم که گفتی تو نخواستی منو فراموش کنی ، نخواستی جایگزینم کنی و بعد دلم خیلی می گیره. این چه قضاوت غیر منصفانه ای بود؟ من اگرم می خواستم تو فراموش شدنی نبودی بی انصاف.
توام دلت تنگ می شه؟
ریمایندرای آیفون اون عکس رو نشون دادن که رفته بودیم لتیان. باغ گردو. سرمای هوا و گرمای تو. همون عکسی که قراره بعد از چند سال عینش رو بگیریم و هنوزم دلم امید داره که میگیریم...
امروز خیلی دوریم از اون روزا ، ولی می دونی ق
سلام
شب تولد امام رضاست
اما دل من ناآروم ترینه
تنهای تنها
امشب رفتم هیات و توی مراسم مولودی برای دل غم زده خودم گریه کردم
ولی باز دلم داغونه
انگار با هر باد دلم تکون میخوره
دلتنگی گاهی نفس رو توی سینم حبس میکنه..
هنوز با آهنگ های قدیمی و یا غمگین بی هوا دل من می پاشه از هم...
رفتم داروخانه....-!
امروز رفتیم واسه فروش و بد نبود
خیلی کلافه ام
خیلی دلم میخواد مسیری و دری برام باز بشه..
سرده...حال دلمو میگم..سرد و تاریکه
خیلی دیره..چرا خواب نمیرم...
بیخیال..
بانو دوستم بهم میگه تو توی کارت ocdهستی= (وسواس داری) همیشه...
یه متخصص اورژانسی هست همه بهم میگن از نظر کاری خیلی به هم شبیهین‌...
خودم حس نمیکردم تا دیشب...
دیشب ی پسر جوون اومد که سیر قورت داده بود درسته و تو گلوش گیر افتاده بود ، عق میزد ؛ حتی آب دهنشم نمیتونست قورت بده ؛ این پاش رو گذاشت توی اورژانس هنوز هیچکس ندیده بودتش من روی هوا زدمش..‌. 
مثل تخمه میپریدم بالا میگفتم تکون نخور ، دراز نکش ، اینجوری نفس بکش که این حبه سیر تکون نخوره بره تو مسیر
 
حالِت
حالِ دلت
حالِ تو با یه نفر خوبه
وقتی با یه مخاطب خاص محشور باشی...
دَمخور باشی
حالت خوب میشه
چون احساس می کنی وقتی اون هست همه چی رو به راهه
چون وقتی او هست می تونی مشکلات و ناهنجاری ها رو مثلِ یه "راحت الحلقوم" قورت بدی
چون او تنها کسیه که برات مشکل تراشی نمی کنه
ینی
یعنی
یعنی هر چه از دوست رَسَد خوش است
اگر برات درد سر هم درست کنه، برات لذت بخشه
چون دوستش داری
چون همه چیزته
 
خوش به حال و احوال اونی که مخاطبِ خاصش غایب نیست
همیشه حاضره
هم
 یک قرص سفید ۵ میلی متری با شکم برآمده چسبیده یک جایی میان حلقم، پایین نمی رود، امتحان کردم، نه قورت دادن یک عالمه بزاق یک جا، نه نوشیدن یکسره یک لیوان آب و نه خوردن نان فرقی ندارد، خیال رفتن ندارد. بالا هم نمی آید.
از دیشب همان جا نشسته.
امشب یکی دیگر هم از خودش را فرستادم پیشش گفتم بلکه دست هم را بگیرند و دوتایی پا در مسیری بگذارند؛ اما انگار حالا بجای یکی دوتا قرص سفید پنج میلی متری با شکم برآمده چسبیده اند یک جایی میان حلقم، پایین نمی رون
https://www.aparat.com/v/CUDRP
اگر هنوز این کتاب صوتی فوق العاده رو تهیه نکردید فرصت رو از دست ندید. 60درصد تخفیف به مدت محدود یک پکیج ویژه در انتظار شماست، عکس های انگیزشی به همراه فایل های صوتی و متن تایپ شده ی کتاب. فقط کافیه وارد لینک زیر بشید؛
"بسم رب المهدی" 
ساعت حدود 9 بود که دیدیم خیلی بیکاریم ( کی عصر جمعه میره دانشگاه -_-) گفتم بریم ببینیم تو فردوسی مغازه ای پیدا میشه چیزی بخریم یا نه !
داشتیم میرفتیم پارکینگ که دیدیم دکتر اومد . 
+سلام بچه ها ! خوبین؟ خسته نباشین!
- سلام دکتر ! الحمدلله . خسته نیستیم بیکاریم! 
صدای خندیدن 3 نفر تو تاریکی رو تجسم کنین
+ بچه ها من برای شام اومدم. 
- ما هم برای شام اومدیم دکتر !
دوباره صدای خندیدن 3 نفر تو تاریکی رو تجسم کنین / آخه متخصص اطفال اینقد باحال؟!
دوستان، پیرهنِ مشکی با آستین‌های ساتن که طرح گل رز طلایی داره مناسبِ دانشگاه نیست. ستادِ امر به معروف و نهی از منکر. (واحد پردیس برادران)
انصافا با اون پیرهن چجوری می‌خوای معادله صفحه مماس بر رویه رو به دست بیاری؟ چجوری سیالات پاس می‌کنی با اون؟ چجوری وقتی روزی رو به یاد داری که چنین چیزی پوشیدی می‌تونی به ذهنت متبادر کنی که دینامیک ماشین پاس میشی؟ جواب بده برادر. چجوری با لباس شبِ دامادی اومدی دانشگاه و همزمان این انتظارات رو از خودت داری
انواع جزوه ها و واژه نامه های اختصاصی زبان ایتالیایی برای زبان آموزانی که قصد دارند ایتالیایی را قورت دهند. چگونه میتوان ایتالیایی را قورت داد؟ ما با همراهی استاد اختصاصی وب سایتمان سعی نموده ایم در راستای تحقق خدمت رسانی به زبان آموزان آنلاین ایتالیایی کتب و جزوات ایتالیایی را به صورت اختصاصی تالیف نمائیم تا شما با آسودگی هرچه بهتر زبان ایتالیایی را فراگیرید. تهیه این جزوات و کتب جهت شرکت در کلاس های آنلاین اجباری نیست.
اما در صورتی که آ
آقا....ما حالمون غریبه!
خرابه!
عجیبه....
پر بغض و دلتنگی و آه و ناله ی نرسیدن ـه....پر شک و تردید و خستگی و بی حوصلگی و تنهایی و غربته!
دلمون رادیو چهرازی و دارالمجانین طلب میکنه....مرداب گوگوش گوش میده و یه تیکه بیت کوچیک از "تبر" اِبی رو رو هوا میزنه که بره با صداش بمیره زنده بشه زندگی کنه .....
اینجا پر آدم بزرگه! اینجا همه دارن توی گوشم هوار میکشن که بزرگ شدی!
زندگی داره سخت میگیره بهمون:)))) 
تناقض داره قلبمون رو سوراخ میکنه....مته میکنن توی ذهنمون...تو د
نکات مهمی که در مصرف سیر به صورت ناشتا باید رعایت کنید
 
 
این روشی است که می توانید روز خود را با سیر شروع کنید.
1. مطمئن شوید سیر تازه است. به این دلیل که اگر سیر برای مدت طولانی نگه داری شود، ترکیبات الاسین به طور چشمگیری کاهش می یابد.
2. اگر قسمتی از پوست سیر را کندید بقیه آن را در یخچال نگه دارید. آن ها خاصیت ضد باکتری دارند که با نشانه های بیماری مبارزه می کنند
3. قطعه کوچکی از قسمتی که پوست کندید را بخورید. خوردن سیر بزرگ با شکم خالی می تواند ب
استادِ کلاس نقاشی برای سوم مهر بین بچه های کلاس یه مسابقه برگزار کرد . بیست و سه-چهار نفری آمدند ولی هفده نفرمان در مسابقه شرکت کردیم.استاد یک چیدمان از مجسمه،پارچه،شیشه،سفال و گل و غیره وسط کلاس گذاشته بود و ما هر کدام قسمتی را  انتخاب کردیم و دور تا دور آن نشستیم و شروع به کشیدن کردیم.وقتی من شروع کردم به کشیدن بعضی ها طرح اولیه شان را روی صفحه پیاده کرده بودند و به دلیل اینکه بین دو قسمت از مدل برای کشیدن مردد بودم وقتی یکی را انتخاب کردم ت
توی فرودگاه نشستم و کمتر از دو ساعت مونده به رفتن...
سفر این بار کاملا چشیدن خانه بود...خانه و دیگر هیچ...
نه مهمانی و نه سفر و نه دور همی زیادی...
زیبایی خانه مزین به حضور علی و ارغوان بود...
چند روز اول علی برایم علی پارسال نبود... جمله های شمرده ی علی تبدیل شده بود به ور ور حرف زدن... معصومیت بچگی به شیطنت پسرانه... اما کم کم من هم علی جدید را دوست داشتم... علی عزیزی که کلاس میرفت و جمله های کوتاه انگلیسی میگفت... علی که حاصلش دست گاز گاز شده و بازوی دردنا
چن روز پیش هم پست خدافظی گذاشته بودم نظردهی غیرفعال شد چون میدونستم با دیدن تون 
بغضم میشکنه ..و رفتن سخت میشه واسم...
این وب پاک نمیشه می مونه یادگاری :)
چون کامنت های شما زیر این پست هاعه :)
 فراموش نمیشید همه تون عزیزید :)حلال کنید اگه حرفی زدم که رنجوندمتون
حلال کنید :)) 
خوشحالم که این وب حس خوب بهتون می داد 
خوشحالم :))
انشاءالله که بیان یه عالمه وب انرژی مثبت
داشته باشه همچنان و بیشترتر شه :)) 
ممنونم از محبتهاتون ممنونم از اینکه
مهربون صدام م
واکنش مردهای دور و بر موقع خوردن غذای همسر1- مرد همون طوری که لقمه اول به نیمه های زبونش رسیده: خانم. میگم جدیدا دستت لرزش پیدا کرده? یا شاید بازم موقع ریختن نمک ادویه غذا حرفای اقدس خانم از پشت تلفن حواست و پرت کرد?- خانم خونه: :/ :| میگم اصلا این غذا به پرزهای چشایی شما برخوردم کرد?2- مرد که در حال خوردن آخرین قاشق غذاشه میگه: الحمدلله.+ خانم خونه که از لقمه اول به دهان مبارک همسر خیره شده میگه: طعمش خوب بود? خوشمزه بود?- مرد خونه که لقمه اش رو قورت د
این کتاب مشتمل بر ۲۶۴ صفحه، حاوی تمام #مسمط ها، #مثنوی ها، #غزل ها، #قطعه ها، #قصیده ها و #پراکنده_سرود های بانو #پروین_اعتصامی است که توسط #نشر_ثالث سال ۸۹ به چاپ نهم خود رسید‌. طرح روی جلد اثر استاد #مرتضی_کاتوزیان است و دیباچه ی کتاب به قلمِ خطیرِ استادِ بزرگ #ملک_الشعرا_بهار به رشته ی تحریر درآمده است.___این دیوان، ترکیبی است از دو سبک شیوه ی لفظی و معنوی، آمیخته با سبکی مستقل. و آن دو، یکی شیوه ی #شعرای_خراسان_بزرگ است، خاصه #ناصر_خسرو . و دیگر شی
اگه میخواید یکبار و برای همیشه فنون مطالعه صحیح و طرز شاگرد نمونه بودن تو کلاسو قورت بدید این رو بدونید که خیلی خوب جایی اومدید
                                 دوستان فایل دانلودی به صورت zip و بدون رمز است و فرمت فایل داخل zip،از نوع    pdf است و شامل ۱۳ صفحه می باشد.       شاید دارید میپرسید این همه آموزش رایگان تو اینترنت هست پس چرا باید اصلاً هزینه کنم خیلی راحت اون ها رو میخونم، ولی یه لحظه پیش خودتون تصور کنید ایشون می خواد از فروش مطالب آموزشی
به قلم دامنه : به نام خدا. شرح حال بزرگان دین و اخلاق، بهره‌رسانی فراوان و  آموزندگی پایدار دارد. مثلاً سال‌ها پیش در شرح احوال آقای بروجردی -رحمه‌ُالله- خوانده بودم ایشان آنقدر برای شأن و منزلت اساتیدش ارزش و احترام قائل بودند، حتی به گربه‌ی منزل استاد خود احترام می‌گذاشتند.
 
آیت‌الله العظمی بروجردی
 
مشمارۀ 12 مجله‌ی «حوزه» دی‌ماه 1364. تمام شمارگان در: اینجا
 
هنوز نیز به‌خوبی در یادم مانده که از همان آغاز چاپ و انتشار مجله‌ی «حوزه» د
وقتی یک بچه ی این جوری کثیف می بینم، حسابی کیفور می شوم! همان قدر که دیدن یک بچه ی عصا قورت داده ی شسته رفته حالم را بد می کند، بچه کثیف، در پایان یک روز پر از بازی و شیطنت را عاشقم! بگذارید بچه هایتان تا جایی که ممکن است گند بزنند به سر و وضع خودشان، قبل از این که ببینید گند زده اید به زندگی و اعصاب و روانشان! 
سوتی دادم امروز سر کلاس طراحی در حد تیم ملی، قابل پخش نیست، فقط تا چندددد دقیقه استاد و خودم قرمز بودیم از شدت خنده،همشم تقصیر استادِ!خب من مشغولم حواسم جمعِ کارمِ ،میگه بین شما سه نفر هرکدوم باید یه طرح از اعضای صورت بدین ،بماند که ازمن دوتا گرفت.خلاصه گفت انتخاب کنید چشم، بینی و لب. چشم و بینی اعلام آمادگی کردن،یکی گفت:من بینی میدم،اون یکی گفت :من چشم میدم،اونوقت از من می پرسه تو چی پورابراهیم؟خب من چه جوری باید بگم که زشت نباشه! هیچی دیگه د
کمتر از 2 قرن پیش ، در شهری که امروز تهران بزرگ نامیده می شود، نامی در صنعت جواهرسازی شکل گرفت که هنوز هم پابرجاست. حاج محمد مهدی جواهری، در حدود اواسط سلطنت ناصرالدین شاه قاجار، به نیروی درایت و فن و ذوق سرشار خویش، حجره ای برای داد و ستد گوهرگری در بازار تهران ایجاد کرد که پس از وی توسط فرزندانشان این راه ادامه پیدا کرد.
او از هندوستان-آفریقا-عمان-بحرین-تانزانیا گرفته تا بسیاری نقاط دیگر گوهرهای نخبه تهیه و آنها را برای عرضه به تهران انتقال
هرروز, روز خداست روز خدا هم که بد نمیشه البته این نظر مادر بزرگمه
بنظر بنده حقیر هر روزی که از خواب پامیشیم همون اول صبح از قیافه اش معلومه که قرار روز بدریختی باشه یا نه
مثلا امروز , از همون لحظه که چشمامو باز کردم فهمیدم روز مزخرفی رو در پیش دارم گوشام کیپ شده و سرم شبیه یه بادکنک روی آبه و صد البته که کلییییییی کار سرم ریخته , میتونم خوشبین باشم و بگم واااای خداروشکر یه کار دارم که خب تو این شرایط غنیمته ولی از اونجایی که امروز از دنده چپ پاشد
چیکار کنیم تا تو ریاضی هفتم استاد بشیم؟ 
1- کتابتون رو قورت بدید. همه ی تمرین های کتاب رو از بر شید تا رستگار بشید.
2- تا میتونید بنویسید. تمرین ها رو بنویسید ذهنی حل نکنید.
3- کتاب های کمک اموزشی رو بخونید. یه عالمه کتاب کمک اموزشی بخونید تا با انواع سوالات آشنا بشید.
4- مطالعه منظم داشته باشید. یه زمان مشخص داشته باشید مثلا روزی 1 ساعت ریاضی هفتم بخونید.
5- معلم خصوصی ریاضی هفتم بگیرید. تدریس ریاضی هفتم خارج از زمان مدرسه خیلی بهتون کمک میکنه.
6- انگ
چند سال پیش که تو بلاگفا وبلاگ داشتم دورانی بود
کلی دوست پیدا کردم اونجا با خیلیا صمیمی
فضاشو دوست داشتم خیلی
اما به یک باره تمام شدند همه
قبل اینکه بلگفا بزنه بترکونه وبلاگو
یهو دل کندم از اونجا
و بعد چند ماه که رفتم سر بزنم دیدم به کل حذف شده بود
 داشتم به اینجا هم خو میگرفتم 
اما اینجا هم چند ماهه برام غریب شده
شاید به خاطر رفتنم به توییتر یا ...
چند بار اومدم حذف کنم از پشیمونی بعدش ترسیدم
هزار بار نوشتم و پاک کردم
و قورت دادم حرفامو
با اینک
خواهشا این ترانه را بگذارید برای عصر جمعه که غم از در و دیوار می بارد و دست هایِ تنهایی آدم را خفه می کند.برای صبح جمعه باید اندی و حمید هیراد و حامد همایون و ... گوش کرد. من هم همین کار را می کنم. صبحتان را با غم شروع نکنید، غم لازمه ی زندگی است اما جای خود را دارد، شروعش در صبح نیست.موسیقی مانند دارو است، آیا شما همه ی داروهایتان را یک باره استفاده می کنید؟ مطمئنا خیر.#چاوشی شربت تلخ است، به شما و فهم شما از زندگی کمک می کند ولی باید در زمانش گوش د
سلامی دوباره!
من هیجده سالمه و حدود شصت و چند روز دیگه کنکور تجربی دارم. اوایلی که وارد راهنمایی شدم بخاطر یک سری اتفاق( بعدا مینویسمشون) میخواستم پزشک بشم. خواسته اون موقع من فقط بخاطر عشق و علاقه و اون اتفاقی که قراره بنویسم بود.
چند وقت بعد دوست داشتم یک فیزیک دان بشم. گذشت و فهمیدم فیزیک دوست ندارم و علاقه اصلی من شیمیه.
شیمی جان چهار ساله که عشقمون پایداره، سایه ات مستدام عزیزم!
ولی بازم طی یک اتفاقاتی(که اینم مینویسم) شیمی رو خیلی دوست ندا
خواستم شرحی بر حال و احوال این روزها و اتفاقاتی که گریبان گیر من سالخورده شده است را سیاهه کنم، اما... چه بگویم که از "با" بسم الله مداد می‌شکند، جوهر پس می‌افتد و ورق واجر... چه بگویم؟ و چگونه دهان باز کنم که سیل این کلمات تند و تلخ و لزج که مثل چاه پر شده، تمام دهانم را در بر گرفته، این مجاز خانه را زیر خود نبرد؟ تا کی صافیِ صبر را سر بکشم؟ تا کی قورت دهم این روزگار بد قلق را؟ سر جگرم از دندان زخم است! دلِ تنگم سوخته و غصه دارم برای خودم... برای خود
امروز موقع تقسیم کارهای خونه ، من به مادرم گفتم اجازه بدهند تا من قفسه‌ی کتاب ها رو تمیز کنم ، و اینطوری کمتر از یک ساعت بعد ، من بین تَلّی از کتاب اینور و اونور می‌رفتم. عجیب بود که از بعضی از کتاب ها ۲ یا ۳ تا داشتیم و قرار شد یکی‌شو نگه‌داریم و بقیه رو بدیم کتابخونه . مقدار قابل توجهی هم کتاب قدیمی دیدم ، و نکته‌ی جالب کتاب های قدیمی قیمت‌هاشون بود :)) مثلا ۶۰۰ ریال :) از بین کتاب‌های قدیمی هم‌ اونایی که لازم نداشتیم ، کنار گذاشته شدند . بعض
کارد بزنند، خونم در نمی‌آید...هر از گاهی یک صیحه‌ای می‌کشم که مگر می‌شود کسی چنین بی‌مهابا بتازد؟ غدبازی‌ام گرفته است و گرنه بجای قورت دادن بغض، می‌گذاشتم اشک‌هایم پایین بیاید..( نمی‌دانم چرا هر وقت دلم می‌خواهد فریاد بزنم، کنارش گریه‌ام می‌گیرد؟ )بگذریم...اینجا چرا دارم این‌ها را می‌گویم؟ سوال بجاییست. هیچ وقت نباید فکر کنیم ما خوبیم، ما برای آدم‌هایی که اطرافمان کافی هستیم... بعد خیال کنیم در بحران‌ها ما همیشه پیششان بودیم... اگر ک
Alireza Fateh
Ye Shab Bishtar Bemon (Ft Cy)
#AlirezaFateh
بعد من که اون بوس که اروم رفتی سمت فرودگاه
بغضم قورت دادم که نگیره دلش تو راه
دستام یخ میزد بی اون چشام خط بی جون
میخواستم بهش بگم بمون چاره ایی نبود
میگفتی دیوونمی میگفتم عاشقم شو
مگفتی عشق چیه بمون  دارم باور عشقو
ولی وقتی داشت میرفت خودم میدیدم اشکاشو پاک میکرد
ولی وقتی داشت میرفت دلش نمیذاشت بره هی برمیگشت
در یکی از شب های پادگان،به همراه آسمانی پر از ستاره و سوزگرما( نمیدونم به نسیم گرم میگن چی:|) شب را می درید در سالن غذا خوری به سر میبردیم که ناگاه جانشین فرمانده پادگان وارد شد و نعره ایــــــــــــست سالن غذا خوری سر داده شدمن نیز خیلی ریلکس بلند شده و زیر لب بدوبیراه گویان به سمت دیگ ها و سرهنگ رفتیماز وضعیت غذا چند سوال پرسید و به نظرخواهی از سربازان آموزشی پرداخت که همه با نگاه کردن به من که پشت سرهنگ ایستاده بودیم آب گلو قورت میدادند و اع
دلاوری 
که شبـی
اقتدا بہ مولا کرد
قسم به عشـق ؛ 
که در زینبیه غوغا کرد ...
تکاور تیپ۶۵ نیروهای‌ویژه هوابرد ارتش نهمین شهید مدافع‌حرم استان گلستان و هفتمین شهید مدافع‌حرم ارتش جمهوری اسلامی ایران اواخر اسفند ۱۳۹۴ برای مبارزه با تکفیری‌ها عازم سوریه شد.
شهامت او در منطقه عملیاتی آنقدر بالا بود که تا نزدیکی چند قدمی تانک‌های دشمن پیش می‌رفت و با تاکتیک‌ها و شجاعت خاص آنها را منهدم می ڪرد .او استادِ انهدام تانکهای داعش بود.
یک نیروی نظامی و
امروز صبح icu بودم بعد کلی کثیف کاری های icu برگشتم تو رختکن که لباسامو عوض کنم و برگردم
خونه گوشیمو نگا کردم و دیدم اس ام اس دارم ، باز کردم و دیدم حقوق ماه تیر که کاردانشجویی
داشتم رو واسم ریختن :) خر کیف شدم ها :) با اینکه مبلغش کمه ولی خوبه خدا رو شکر :)
همون موقع فک کردم اگه مرداد هم رفته بودم سر کار الان دو برابر این مقدار پول داشتم ولی بعد فکر
کردم به مطالبی که تو مرداد خوندم و خلاصه نویسی کردم و دیدم اینا میچربه به پول کاردانشجویی...
 
روز شنبه ص
برنامه نویسی را قورت بده !
 
 
https://www.w3schools.com/
 
این سایت یکی از مهم ترین پدیده های برنامه نویسی بوده
و حداقلش برا بنده عااالی بوده !
 
آموزش Html :  اینجا ! 
آموزش Css :  اینجا ! 
آموزش JavaScript :  اینجا ! 
آموزش Python :  اینجا ! 
آموزش Bootstarp :  اینجا ! 
و ...
برنامه نویسی را قورت بده !
 
 
https://www.w3schools.com/
 
این سایت یکی از مهم ترین پدیده های برنامه نویسی بوده
و حداقلش برا بنده عااالی بوده !
 
آموزش Html :  اینجا ! 
آموزش Css :  اینجا ! 
آموزش JavaScript :  اینجا ! 
آموزش Python :  اینجا ! 
آموزش Bootstarp :  اینجا ! 
و ...
من یک روز یک گاو را قورت داده ام اما نتوانسته ام او را هضم کنم و او مدتهاست که درون من زندگی میکند شاید اولش یک بچه گاو بوده و من متوجهش نبودم اما کم کم بزرگ شده و از من تغذیه کرده و باز همینجور بزرگ و بزرگتر شده...این را شب پیش فهمیدم وقتیکه کار از کار گذشته بود، او چنان رشد کرده که حالا از من بزرگتر شده، روز به روز که او بزرگتر می شده من کوچکتر میشدم و ضعیف تر و ناتوان تر و فرسوده تر و از کار افتاده تر و اینهمه علتش را نمیفهمیدم...
به پزشک مراجعه کر
بابا وقتی دید دوباره موهامو کوتاه کردم...
وقتی فهمید خوب نیستم...
وقتی دید بار ها و بار ها براش پست رو فوروارد کردم و فرستادم...
گفت:ماجده... میگما من فردا وقت دکتر دارم...نمیدونم تا کی طول میکشه...نمیدونم میتونیم بریم یا نه...
بغضمو قورت دادم و گفتم:دیگه مهم نیست بابا...
بعد دوباره اومدم تو اتاق و قیچی گرفتم دستم و بیشتر زدم..زدم و گریه کردم...چون حالم بهم میخوره از این اخلاقم...از همه اخلاقای مزخرفم...از خودم...
پی نوشت:کاش میتونستم...کاش میتونستم تیغ برد
امشب برایش پوره ی هویج و سیب زمینی درست کردم. کمی کره هم تویش ریختم تا شکمش بهتر کار کند‌. تصمیم گرفتم که پوره را با میکسر له له نکنم تا کم کم برای خوردن غذاهای جامد آماده شود‌. سیب زمینی و هویج را با پشت قاشق له کردم و با احتیاط با نوک قاشق چایخوری توی دهانش گذاشتم. تمام مدت نگاهم به چهره اش بود. اولش یک اداهایی در می آورد. به نظرم بخاطر این بود که بلد نبود غذای نیمه‌ جامد را قورت بدهد. چند باری هم عق زد. اما کم کم انگاری بلد شد. به اندازه ی دو قاش
انواع جزوه ها و واژه نامه های اختصاصی زبان ایتالیایی برای زبان آموزانی که قصد دارند ایتالیایی را قورت دهند. چگونه میتوان ایتالیایی را قورت داد؟ ما با همراهی استاد اختصاصی وب سایتمان سعی نموده ایم در راستای تحقق خدمت رسانی به زبان آموزان آنلاین ایتالیایی کتب و جزوات ایتالیایی را به صورت اختصاصی تالیف نمائیم تا شما با آسودگی هرچه بهتر زبان ایتالیایی را فراگیرید. تهیه این جزوات و کتب جهت شرکت در کلاس های آنلاین اجباری نیست.
اما در صورتی که آ
انگار که چشمام یاد گرفتن از رد تو روی شهر گذر کنن. دیگه تو تابلوی خیابونا اسم خیابونی که اون روز ساعت‌ها توش قدم زدیم رو پیدا نمیکنم. یا اون بستنی فروشی‌ای که بعد از ساعت‌ها قدم زدن تو خیابون برای هاجرِ ضعف کرده ازش بستنی خریدی. مثلا اون نیمکت توی دانشگاه که وقتی روش نشسته بودیم و دستمو محکم گرفته بودی و گریه میکردیم حراست از پشتش رد شد و به طرز معجزه آسایی ندیدمون رو از وقتی رفتی دیگه ندیدم. اسمتو رو سردر بقالی سر کوچه نمی‌بینم، فامیلتو بین
براى تو مینویسم؛ حالم خوب است. هر شب سرِ وقت میخوابم، معده ام خوب شده است و دیگر قرص نمیخورم. صبح ها هفت بیدار میشوم و قبل از رفتن سرِ کار صبحانه ى کامل میخورم. کار خوبى دارم. با یک مرد چهل و اندى ساله خانه اى اجاره کرده و به اصطلاح مستقل شده ام و دستم در جیب خودم است. بعد از ظهرها به کافه ى کوچکى که نزدیک خانه است میروم، فرانسه سفارش میدهم، با شیر سرد. کارهاى روزمره را چک میکنم و به تابلوهاى روى دیوار نگاه میکنم. از کافه که بیرون مى آیم به پارک ساح
براى تو مینویسم؛ حالم خوب است. هر شب سرِ وقت میخوابم، معده ام خوب شده است و دیگر قرص نمیخورم. صبح ها هفت بیدار میشوم و قبل از رفتن سرِ کار صبحانه ى کامل میخورم. کار خوبى دارم. با یک مرد چهل و اندى ساله خانه اى اجاره کرده و به اصطلاح مستقل شده ام و دستم در جیب خودم است. بعد از ظهرها به کافه ى کوچکى که نزدیک خانه است میروم، فرانسه سفارش میدهم، با شیر سرد. کارهاى روزمره را چک میکنم و به تابلوهاى روى دیوار نگاه میکنم. از کافه که بیرون مى آیم به پارک ساح
چیزهایی هست که درونِ من دارند بیدار میشوند، که هیچ وقت پیش از این احساسشان نکرده بودم. مثلا آن لحظه ای که رفته بود از عابر بانک پول بگیرد و پیرزن فقیر آمده بود کنارش و مدام با دست میزد به بازویش و پول میخواست. 
نمی‌دانم چه نیرویی بود که مرا از پله ها کشاند و کشاند تا بالا، شاید کمتر از یک ثانیه، که خودم را حائل کردم بین او و پیرزن و تمام سعی ام را کردم که حس بدم را قورت بدهم و خوشرو باشم و با مهربانی بپرسم: چه کار دارید؟ به من بگویید! در دلم از پیر
ببین پسرجان، تو بزرگ شدی. یادت می آید بهت می گفتند باید بزرگ بشی که بفهمی، منظورشان همین حول و حوالی بوده. حالا که پیمانه ی سی سالگی را هم تا ته سر کشیدی وقتش رسیده که با هم رو راست باشیم. وقتش رسیده تمام قامت، بدون اینکه ضربان قلبت خیلی بالا برود، بدون اینکه دست و پایت بلرزد و آب دهانت را نتوانی قورت بدهی بایستی روبروی حل نشدنی های زندگی ات. یا بپذیری شان و به خودت بیایی یا بروی گم شی از اینکه هنوز هم بچه ای. گریه زاری، قهر کردن، لوس بازی، مشغول
دوست داشتم توی یه علفزار زندگی می کردم. یه خونه چوبی توی کوهستان. شبیه خونه پدربزرگ هایدیو نکته مهم ترش اینکه چند تا مرغ و خروس داشتم 
مرغ و خروس هایی که دستی خودم شده باشن 
گربه ها و سگ هایی که با مرغ ها و خروس هام دوست بودن و بهمون سر می زدن همیشه
بارون می زد 
همه جا خیس می شد 
غروب ها مرغ ها و جوجه ها رو می فرستادم توی خونه شون بخوابن
صداهای موقع خوابشون 
نصف شب ها که ناخوناشون می رفت تو چشم همدیگه و جیغشون درمیومد
صبح ها که از خواب بیدار می شد
سوتی دادم امروز سر کلاس طراحی در حد تیم ملی، قابل پخش نیست، فقط تا چندددد دقیقه استاد و خودم قرمز بودیم از شدت خنده،همشم تقصیر استادِ!خب من مشغولم حواسم جمعِ کارمِ ،میگه بین شما سه نفر هرکدوم باید یه طرح از اعضای صورت بدین ،بماند که ازمن دوتا گرفت.خلاصه گفت انتخاب کنید چشم، بینی و لب. چشم و بینی اعلام آمادگی کردن،یکی گفت:من بینی میدم،اون یکی گفت :من چشم میدم،اونوقت از من می پرسه تو چی پورابراهیم؟خب من چه جوری باید بگم که زشت نباشه! هیچی دیگه د
 
 
روباهِ خسته کنار دریا ایستاد.و به ماهی کوچکی زل زد که می خواست ببلعدش...ماهی کوچک متولد ماهِ دلتنگی بود. سیصد و شصت و پنج بغض در سینه داشت.می خواست از دریا بپرد بیرون...می خواست برود توی چنگال روباهِ خسته اش!باله هایش زخمی بود،چشم هایش کم سو بود،زورش به امواج دریا نمی رسید.روباهِ خسته زل زد به ماهی کوچک تا شاید برگردد...ماهی توی عمق دریا بلعیده شد...روباه، ماهی را نه بخشید.نه توانست فراموشش کند.روباهِ خسته آب دهانش را قورت داد. مثل قلوه سنگی گل
 



قورباغه ات را قورت بده به صورت خلاصه شده (متنی و صوتی)
نوشته برایان تریسی
قورباغه ات را قورت بده ، قورباغه ات را بخور یا قورباغه ات را ببوس ، همگی اسم هایی هستن که انتشارات های مختلف برای این کتاب در نظر گرفتند.
اما فارغ از این اسم ها ، باید به محتوای بی نظیر این کتاب توجه کرد.
تا حالا شده که هر کاری می کنید آخرش وقت کم بیارید و شاکی بشین که زمان چقدر زود میگذره؟
اگه دنبال یه برنامه ریزی دقیق تو زندگیتون هستین این کتاب صوتی بهتون پیشنهاد میش
یکشنبه 5/8/98دیروز بود بابا کمکت میکرد که راه بری تو هم در حد دو قدم میرفتی و بعدش اروم مینشستی،و ما هم تند تند تشویقت میکردیم و میگفتیم آفرین دختر شجاعمون تو هم ذوق میکردی،تا امروز بود که، وقتی داشتم جارو برقی میکشیدم تو 'تو حال و هوای خودت دست گرفته بودی به مبل و ایستاده بودی و خیلی اروم دستت رو رها کردی و یه کم رقصیدی و بعدش آروم آروم قدم برداشتی،وقتی میوفتادی باز میرفتی سمت مبل و کارت رو تکرار میکردی،واااای وقتی این صحنه رو دیدم از شدت ذوق و
❌ منشأ مشکلات معده از کجاست ؟ احساس ناراحتی در معده جزء مشکلاتی است که بسیاری از افراد را درگیر می کند
⭕️ عوامل متعددی در بروز این مشکل دخالت دارند مثل مصرف قرص های شیمیایمشکلات قلبی وجود زخم و میکروب قورت دادن سریع غذا استرس و... حالا چکار کنیم؟
نگران نباشید ❤️ اینجاست که #سوپرفود به کمک شما میاد 
✅ دوکار اصلی که سوپرفود برای شما انجام میده، اینکه تمام ریز مغذی های لازم و ضروری رو به بدن میرسونه و سم‌زدایی قوی انجام میده، در نتیجه سیست
توضیحاتِ تاریخی
نخستینِ کتابِ نیچه، زایشِ تراژدی، در سالِ 1872، وقتی او 28 سال داشت و استادِ فیلولوژیِ کلاسیک در بازل بود منتشر شد. این کتاب مدافعانِ خاصِّ خود را داشت، اما در کلّ با بازخوردی بسیار منفی از سوی جامعۀ آکادمیک رو‌به‌رو گردید و باعثِ تنزّلِ وجهۀ آکادمیکِ او شد. همچنان که نیچه در بخشِ آغازین (الحاق‌شده در سالِ 1886) به‌روشنی بیان کرده، خودِ او نیز بعدها تردیدهایی جدّی در بابِ بعضی از بخش‌های این کتاب داشته است. علی ایّ حال، این کت
یه سری ضرب المثل پیدا کردم .. عاللللی 
ضرب المثل شیرازی
---هی از توقوطی ش حرف در میاره
--- حیا با چیشه ، که گربه چیش ورو نداره
---پیشونی رو میبینی ، همه رو برق میگیره ،مارو چراغ نفتی
---هر خری یه بار پاش تو سوراخ میره
---برای یه دستمال دست ، قیصریه رو اتیش نمیزنن
---با ادم پدر دار جرت شد ، برو پشت بوم هوار بکش . با ادم بی پدر و مادر جرت شد ، برو تو پستو درو روخودت ببند
---قورباغه رو که زیاد رو بدی واست ابوعطا میخونه
---همچی راست راست راه میره انگو عصا قورت داد
روزی فیل با سرعت از جنگل می گریخت!
دلیلش را پرسیدند گفت: شیر دستور داده تا گردن همه زرافه ها را بزنند!
گفتند: تو را چه به زرافه؟! تو که فیل هستی پس چرا نگرانی؟!
گفت: بله من میدانم که فیل هستم؛ اما جناب شیر، الاغ را به پیگیری این دستور مأموریت داده!!


 
دامپزشکان در حال معاینه یک گوزن وحشی مرده  پس از قورت دادن 7 کیلوگرم کیسه های پلاستیکی و دیگر زباله ها در پارک ملی Khun Sathan در استان نان تایلند
اولین بار ۱۶ سالگی‌ عاشق شدم،فکر میکنم عاشق شدم.دوران ِ اولین حرفهای
عاشقانه،اولین نگاه ها و تپش های پرشورِ عاشقانه و خیلی از اولین هایی که
انگارفقط مخصوص عشقِ .هرچقدر سنم بره بالا،ازدواج کنم،مادر بشم،غرقِ
کارکردن و شلوغی و رخوتِ روزمرگی بشم، فکرنکنم یادم بره اون روزها و حال
وهوای اون سالها رو.هنوز خیلی چیزا ازش یادم؛ لبخندش،نگاهش،طرز نشستن
وبرخاستن ‌و راه رفتنش‌.لحن صداش، صدای بمی داشت و خشن و نرم بود. تصاویرش
توی خیالم زنده اند .او
مثل وقتی بعد از شش روز کار کردن حق خودت می دانی جمعه ی تعطیل را تا ظهر بخوابی ولی از هفت صبح بیدار می شوی. چشم هایت باز است اما لجبازی می کنی. از این پهلو به آن پهلو در برابر بیداری ای که به تو هجوم آورده مقاومت می کنی. مدام نگاه به ساعت گوشیت می اندازی که عقربه ی کوچک برسد به عدد دوازده اما عقربه کوچک تازه رسیده به هشت. سر آخر خسته می شوی. پتو را کنار می زنی و با دست های آویزان و خسته تر از همیشه بلند می شوی.
مثل وقتی کشتی ات غرق می شود. تو می مانی و ی
جزوه فلسفه و منطق
دانلود جزوه فلسفه و منطق، در قالب فایل pdf و در 237 صفحه، بصورت تایپ شده و منظم. بهترین و روانترین جزوه فلسفه و منطق، ویژه دانش آموزان و داوطلبان کنکور. با مطالعه این جزوه و استفاده از تکنیکیها و روشهای ذکر شده به سادگی درس فلسفه و منطق را قورت دهید!
جزوه فلسفه و منطق
دانلود جزوه فلسفه و منطق، در قالب فایل pdf و در 237 صفحه، بصورت تایپ شده و منظم. بهترین و روانترین جزوه فلسفه و منطق، ویژه دانش آموزان و داوطلبان کنکور. با مطالعه این جزوه و استفاده از تکنیکیها و روشهای ذکر شده به سادگی درس فلسفه و منطق را قورت دهید!
اگر جهل مرکب استادِ بی سوادِ دانشکده و جزوه ی غیر مرتبط اش با موضوع درس را عدو در نظر بگیریم،می فرمایند عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد؛در جزوه ی مذکور به این جملات برخوردم :"...جریان عدل و ظلم کِ از محوری ترین اصول و مبانی اخلاقی و نیز حقوقی اند، دارای مفهومی روشن اند اما  حقیقت آنها بسیار مبهم و نا شناخته است، زیرا معنای عدل قرار دادن هر چیزی در جای خود و معنای ظلم، تجاوز از حد و تعدی بِ حریم غیر است.این مفهوم های آشکار با مصداق های پنهان رو بِ رو
از نوشته‌های بدون فکر:
نشستم روی میز محل کارم. لیتر لیتر آب دهانی که جمع کرده بودم را محکم قورت دادم تا بغضم خفه شود و برای مادرم نوشتم: «آدم حداقل از مادرش انتظار نداره که بهش حس تنهایی بده.» بعد برایش به‌صورت پیامک فرستادم و زل زدم به صفحه گوشی‌ام تا مطمئن شوم که پیامم رفته. پیام رفت و مهم نیست مادرم چه جوابی داد. چون هرجوابی داد غمم کم نشد. زیاد هم نشد. واقعیت این است که ما تنهاییم. این را یادمان می‌رود و برای نجات از سیاه‌چاله‌ای که گرفتا
شوکه همونجا خشکم زده بود، که محسن با ابروهای از تعجب بالا پریده پیاده شد و کلاهش رو درآورد و روی دسته ی موتور گذاشت و با سرعت به طرفم اومد، از نگاه عجیبش  قدمی به عقب برداشتم، نگاه به خون نشسته‌ی محسن روی دست باند پیچی شده ام افتاده بود که دستم رو گرفت، آب دهنم رو با صدا قورت دادم‌، محسن با صدایی دورگه که سعی می‌کرد نلرزه می‌گوید:
-
دستش روی باند لغزید، آروم منو به طرف خودش کشید و نفس‌های بلند و کشداری می‌زد، بازوم به سینه‌اش چسبید و آروم ک
شوکه همونجا خشکم زده بود، که محسن با ابروهای از تعجب بالا پریده پیاده شد و کلاهش رو درآورد و روی دسته ی موتور گذاشت و با سرعت به طرفم اومد، از نگاه عجیبش  قدمی به عقب برداشتم، نگاه به خون نشسته‌ی محسن روی دست باند پیچی شده ام افتاده بود که دستم رو گرفت، آب دهنم رو با صدا قورت دادم‌، محسن با صدایی دورگه که سعی می‌کرد نلرزه می‌گوید:
-
دستش روی باند لغزید، آروم منو به طرف خودش کشید و نفس‌های بلند و کشداری می‌زد، بازوم به سینه‌اش چسبید و آروم ک
این اولین پست من در وبم است!
یادش بخیر اولین باری که نام این کتاب را شنیدم سوم راهنمایی بودم. یک معلمی داشتیم که گفت این کتاب را حتما بخوانید آن موقع ها خیلی جدی نگرفتمش تا اینکه جدیدا یکی از دوستانم این کتاب را تهیه کرد و من که به شدت دچار تنبلی و بی برنامگی! شده بودم تصمیم گرفتم این کتاب را تهیه کنم و بخوانم ولی آنقدر تنبلی کردم که هنوز با وجود حدودا 2 هفته ای که از تهیه کتاب گذشته است هنوز آنرا نخوانده ام اما حتما همین امروز آن را میخوانم!
ادام
 خوبم باورکنید خوبم !
اشک هایم را ریخته ام غصه هایم را خورده ام بغض ها را قورت داده ام 
نبودن هارا می شمارم و ترس هایم را می کشم دیگر چه میخوام ؟؟
عجیب است این روز ها خالی ام از دلتنگی ، خشم  ،نفرت و حتی 
عشق
 
خالی حتی از احساس ...
و چقدر سخت است هر چه می خواهد میگوید و مجبورم به سکوت حتی نمی پرسد که ناراحت شده ای ؟
و من تنها چاره ام این است اشکی بریزم و بگویم  اشکالی ندارد... 

به قول بعضی ها :

همیشه معشوق شاهه عاشق مث برده 
همیشه عاشق قبلشو یه جایی
جزوه عربی کنکور
دانلود جزوه عربی کنکور، در قالب فایل pdf و در 120 صفحه، بصورت تایپ شده و منظم. بهترین و روانترین جزوه عربی، ویژه دانش آموزان و داوطلبان کنکور. با مطالعه این جزوه و استفاده از تکنیکیها و روشهای ذکر شده به سادگی درس عربی را قورت دهید! مناسب برای کنکور (عمومی - انسانی) و شب امتحان ...
جزوه عربی کنکور
دانلود جزوه عربی کنکور، در قالب فایل pdf و در 120 صفحه، بصورت تایپ شده و منظم. بهترین و روانترین جزوه عربی، ویژه دانش آموزان و داوطلبان کنکور. با مطالعه این جزوه و استفاده از تکنیکیها و روشهای ذکر شده به سادگی درس عربی را قورت دهید! مناسب برای کنکور (عمومی - انسانی) و شب امتحان ...
صبح خبر گرونی بنزینو خوندم. تا ظهر کم کم همه چیز «باز هم» غمگین تر شد. باز هم گرونی، باز هم خواستن و نتونستن.عصر با آدمایی که دوسشون دارم ساز زدم و عشق کردم و خندیدم. خندیدم.شب اما، غم بالا آوردم. گوشم به حرفای رفیقم بود که از نداری و آرزوهای تلف شده و جوونی مُرده میگفت، ذهنم تو حکومت خونخوار و دولت دزد و جوونی مُرده‌ام میگشت. تا خودمو جمع کنم و برسم خونه، مادرم دست به کمر از قوانین دختر بودن تو قلمرو «خونه‌اش» گفت. گفت که حق دارم کی برسم خونه،
رسول مولتان : در غربت بود ولی دلش در گرو  ارزش های انقلاب…همین کافیست.
 
رسول مولتان (زندگی نامه شهید سید محمدعلی رحیمی از زاویه دید همسرش)نویسنده: زینب عرفانیانانتشارات: سوره مهر
بریده کتاب(۱):
سرخیابان ۱۳ آبان، علی توی ژیانش منتظرمان بود، تا دیدمش، دلم هری ریخت. آب دهانم را قورت دادم و رویم را کیپ ترگرفتم.معصومه (خواهر علی) در جلو رو باز کرد که سوار شوم. خواستم بگویم نه که به زور هولم داد توی ماشین و با علی خداحافظی کرد. قرارمان این نبود، گفته
• رفته‌بودم حیاط پشتی، لباس‌ها را از روی بند جمع کنم. یک لباس‌ زیر زنانه نزدیک گونی کهنه‌ی مرد افتاده‌بود روی کاشی و لک شده‌بود. به زن نشان دادم. نشناخت. گفتم مال من هم نیست. بعد هردو سعی کردیم یک‌دیگر را مجاب کنیم که مال توست. که بی‌فایده‌بود. زن لباس زیر را از من گرفت و انداخت سطل آشغال و رویش یک‌خروار پوست میوه ریخت. عصر رفتم تا لباس‌های تازه‌شسته را پهن کنم. برگشتنا، کنار سبد، چشمم افتاد به یک گیره‌ی فلزی. گیره‌های ما همه از جنس چوب

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها