معدود دوستانی که اینجا رو میخونید. نمیدونم هنوز دوست خودتون میدونید من رو یا نه و یا اصلا هیچوقت یک چکه من رو از ته دل دوست داشتهاید یا نه. (احساس میکنم هیچوقت نه دوستی داشتهام و نه دوست واقعی و خوبی برای کسی بودهام)... یه خبر میخوام بدم ولی مژده لازم نداره... یعنی شاید چون الان هست، حوادث این چندوقت جدا، کلا حال خودم طوری بود که خیلی ذوقزده نخوام که بشم. البته یکچیزی هست و اون اینه که یاد هم گرفتم تا اونجا که میشه کلا از هیچ اتفاق خاصی خ
شاید برای خیلی ها
رویاهای ما
خنده دار باشد...
اما همین که بافکرش هم عشق می کنم
برایم کافی ست....
همین که به یقین برسم" الاعمالُ بالنیّات"
خودش یک دنیا رسیدنه....
مثل همان که; سالهادرخیالِ خود
باکوله باری از عشق
پیاده عازمت می شدم
و آخر هم شدم!!!!.
وحالا دوباره همان خیالات با
بارهای دوچندان به سرم می زند...
چقدر سنگین تر قدم برمی دارم این بار
چقدر سخت تر و شیرین تر است سفرِعشق!!!!.
نمی دانم به یادِ محمدابراهیم
یا حتی همان حبیب که بارها برایت جان داد
اما
ایرانیا! در این شبِ بیدَر چگونهای؟از ظالمی به ظالمِ دیگر چگونهای؟!ای خسته از تعفّنِ شاهانِ سلطهور!حالی در این فضای معطر چگونهای!ای شانهات سبک شده از رنجِ تاج و تخت!امروز زیرِ پایهی منبر چگونهای؟!از کشتیِ شکسته رها کرده خویش را،بر تختهپاره مانده شناور چگونهای؟!ای گاوِ چاقِ خویش به دَر بُرده از مسیل!با هفت گاوِ گُشنهی لاغر چگونهای؟!ای از قفس پریده به شوقِ رهاشدن!در باغ با شکستگیِ پر چگونهای؟!هان ای زنِ گُری
آهنگ منم سرگشته حیرانت ای دوست
برای دانلود آهنگ منم سرگشته حیرانت ای دوست از حسین کشتکار به ادامه مطلب گلسار موزیک مراجعه کنید
منم سرگشته حیرانت؛ ای دوستکنم یک باره جان؛ قربانت، ای دوستخلیل آسا؛ زِ شوقِ وصلِ کویتدهم سر؛ بر سرِ پیمانت، ای دوستدلی دارم؛ در آتش، خانه کردهمیانِ شعله ها؛ کاشانه کردهدلی دارم؛ که از شوقِ وصالتوجودم را زِ غم؛ ویرانه کردهوجودم را زِ غم؛ ویرانه کردهمن؛ آن آواره ی بشکسته بالمزِ هجرانت بُتا؛ رو بر زوالممنم آن؛ مرغ
فرمود: یک دعا را انتخاب کن و تا آخر عمر در یک وقت مشخص، روزانه، بخوان. اگر حال خوشی نداشتی، تا جایی که حرجی نیست قضایش را به جا بیاور. پیشنهادشان زیارت امینالله بود.
روزهای اول غریبه بودم؛ با کلمات، با بار معناییشان، با چینش جملات... بعدتر به لطف خدا حواسم جمعتر شد که مثلاً وقتی میخوانیم "...جاهدت فیالله، و نه "جاهدت فی سبیلالله"... این خودش دریایی از معانی ست... جایی که میخوانیم "سبل الراغبین الیک شارعة"، از شوقِ باز بودن راهها به سمت
زمان می میرد
و تویی زنده می شود ...
مرگِ ثانیه ها را میشمارم
تاتولدِ ای دوباره!.
دنیا به من آموخت که
بدونِ تو مردن بِه....
ازحالا
تارسیدن به بهشتِ بین الحرمین
"تنها نقطه ی عروج"
شوقِ پرواز دارم.
امان از لحظه ای که نخواهی ام
امان از روزی که رهایم کنی
امان از لحظه ی غفلت که شاهدم باشی حسین جااااااان.
#اللهم عجل لولیک الفرج
#آقای خوبِ غزل های من سلام.
بسم الله
امروز بعد از چهار روز جسد فرناز دولتخواه کوهنوردی که در جبهه ی شمال شرقی دماوند گم شده بود پیدا شد.صفحه اینستاگرامش را بالا پایین میکنم و شوقِ زندگی را از عکس هایش میبینم.شوقی که خودم هم خوب میفهمم و درکش میکنم.این مرگ برایم لذت بخش ترین مرگ دنیاست.مردن در راهی که برایم معنی بزرگی در این روزگارِ بی معنی دارد.در صفحه اش این جمله تحت تاثیرم قرار داد:
✨محبوب همه باش،معشوق یکی...مهرت را به همه هدیه کن،عشقت را به یکی...
شب به خیر خانم دول
همونقدر که دائما در کنار هم بودن زن و شوهر و به اصلاح "به هم چسبندگی" دائم و بی وقفه بده و ضرر داره، دوری زیاد هم بده. تا یه جایی دوری شوقِ وصال رو زیاد میکنه، اشتیاق آفرینه .. از یه جایی به بعد فرساینده، له کننده و کشنده ست. خیلی بده. بد . بد . بد.
پ.ن: مشخصه چقدر له شدم یا بیشتر توضیح بدم؟ :)
پ.ن۲: خدا وصال و فراق تون رو پر برکت قرار بده . نمیدونم چجوری ولی ان شاء الله . باید یه چاره ای بیندیشم برا خودم. اینطوری فقط حالم بده. باید غمش رو تبدیل کنم به یه چ
به قلم دامنه : به نام خدا. خواستم در این روزهای رمَضانی -که ماهی برای برکت و نیایش و عشق و ضیافت است- لای نیایش «در برابر خدا» از مرحوم فروغ فرخزاد در کتاب «اسیر» را درین صحن باز کرده و وی را از یاد نبرده باشم. اشعارش درین نیایش، بلند و چند فراز است. من دو فرازش را کمی شرح میکنم، گرچه شعرش کاملاً گویاست و زلال.
آنجا، که آنگاه بهژوفی میسُراید و شوقِ به سویِ غیرِ خدا دویدن را تقبیح میکند و از خدا میطلبد دیدگانِ او را از این شوقِ به غیر -که
روز اول دیدمت مست وپریشونت شدمزیر بارون نگات خیس وغزلخونت شدم
فک می کردم آخر تموم غم های منیمعنی رهاشدن، درمون دردهای منی
می دونستم که تو قهرمان قصه ها میشیتو کویر قلب من با عث چشمه ها میشی
مزرعه میشم، خاک میشم، آب میشمپا بزاری تو دلم یک گل شبتاب میشمروح من گلدون تو ،دستای تو نرگس ویاس تن من خاک میشه ،گل های دستات بکار
واسه تو پر می کشم آخر پرواز میشماسمتو میارم و صدای آواز میشم
قایقت میشم دستای من پارو میشه واسه زحمای تنت لب های من دار
تابستون که دکترم یه قرص خاصی رو برام تجویز کرد دلم میخواست خفه اش کنم! کاملا در مرحله ی انکار بودم :) دو هفته قرص رو خوردم و دیگه ادامه ندادم و دکترمم قرار شد عوض کنمامشب اما خودم داوطلبانه و و حتی با شوقِ اثرش ، قرصها رو پیدا کردم و دوباره خوردمشون.
معتقدم دیگه هیچ چیز نمیتونه این بخش از من رو به حالت قبلش برگردونه
از رنجی خسته ام که از آنِ من نیست ...
ای که شدی بهانه ای ، بهر ِنفس کشیدنم !
کی رسد آن حقیقتِ ، رویِ مَهِ تو دیدنم ؟
جورِ زمانه کرده خَم ، قامتِ خسته ی مرا
نیست دگر بر این دلم ، شوقِ به تو رسیدنم
شاعر معاصر : داوود جمشیدیان ، متخلّص به سِتین
فروردین ماه 1398
ی روزایی بود ک تنها بودم. تنها ب معنی مطلق و واقعی، شاید هیچ تصوری از اون میزان تنها بودن نداشته باشید حتی! اون روزا گذشت ب سخت ترین شکل ممکن :) ی روز هایی هم بود ک ب چندین نفر لبخند میزدم و از کنار هم رد میشدیم و به تعداد بیشتری سلام میکردم و صحبت میکردیم باهم. اما خوشبختانه عاقل تر از این بودم ک ب کسایی ک نباید اعتماد کنم. کسایی ک باید رو دو دستی چسبیدم و نزدیک و نزدیک تر شدیم بهم.
الان با تعداد محدودی عادم "رابطه خوب و پایداری" دارم. بهشون اعتما
شعر فریدون مشیری در ستایش ابن سینا (بازتاب نفس صبحدمان)
حجت الحق، شرف الملک، امام الحکما»...
هر چه خواهند، بخوانند و بنامند تو را
تو، همان نادره دانای جهان
بوعلی سینایی
،گوهری «در صدف کون و مکان» یکتایی
تو همانی که در آغاز جوانی،
یک روزبس که آموخته بودی، گفتی:
« ـ علم کو؟
اینک مَرد!»
شوقِ دانستن در جانِ تو غوغا میکرد!
علم در پیش تو، زانو میزد!
سر فرو میآورد
در اتاقی دلگیر،
پای شمعی لرزان
جان مشتاق تو در بوته دانش چه کشید
تا در آن این همه خ
باز نگاهِ مستِ تو ، هوش ربوده از سرم
بیا تو ماهِ عاشقم ، به شوقِ وَصل در برم
طنینِ شُعله ی عَطَش ، گرفته نای از تنم
بده ز بویِ زُلف خود، تو نِکهتی به بسترم
داوود جمشیدیان ( سِتین )
سالها پیش، جایی که هنوز سرباز نبودم، موهایم کوتاه و هنوز شور و شوقِ ماجراجویی هایی خاص خودم در سرم بود، عصایی سفید خریدم و گاهی اوقات چشمانم را می بستم و عینکی دودی روی آنها و خیابان ها را قدم می زدم! دلم برای آن روز ها تنگ است! آخر می دانید؟ در آن روز ها تهران همیشه پاییز بود و آبشار داشت، همه خندان بودند! هوا پاکیزه و ترافیکی در کار نبود... می فهمیدم وقتی روی آسفالت قدم بر می دارم چه حسی دارد، یا وقتی یک برگ خشک را پا می گذاشتم... چشمانم بسته، اما
دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی_ حرم حضرت معصومه سلام الله علیها _ شهادت حضرت ۹۸
غم دیدی و غربت چشیدی صبر کردیهجران چشیدی، زجر دیدی صبر کردیاز داغ دوری پدر، قدت کمان شداز غربتِ زندان شنیدی، صبر کردیهر دفعه دلتنگِ رضا جانت که بودی...چون شمعِ گریانی چکیدی، صبر کردیعزم سفر کردی، بلا دیدی در این راهبا شوقِ این که می رسیدی، صبر کردیدر ساوه خویشان را به خون دیدی، بمیرمزهرِ جفا را سر کشیدی، صبر کردیتا شهر قم رفتی به عشاقت رسیدیبینِ مریدان
بودن در رابطههای متفاوت تنهایی درونی ما را کم نمیکند، التیام بخش تنهایی درونی ما صمیمیت است! صمیمیت یعنی درک کردن و حس کردن یک فرد با تمام وجود بدون هیچ قضاوت و مقایسه؛ یعنی حضور داشتن در سکوت. این یعنی رشتهای باریک و نازک از صمیمیت که در لحظهای کوتاه ایجاد می شود. آنچه رابطه را سالم نگه میدارد، تکرارِ همین صمیمیتهای کوتاهِ مملو از حضور و مشاهده است. در واقع همین صمیمیتهای کوتاه و ساده، رابطه را عمیق و معنادار میکند و میتواند مرهم
آن شب آسمان مکّه ستاره باران شده بود و ساکنان عرش ملکوت برای تحویل دادن امانت خود به زمین آمده بودند. در همان زمان کنگره های کاخ کسری فرو ریخت و آتشکده های فارس به خاموشی گرائید و پی آمد این تولد شیاطین و طاغوت ها گریختند و بت های جاهلی یکی پس از دیگری سقوط کردند. نور ایمان به سراسر دنیا تابید و پیام اسلام در قلب ها نفوذ کرد و بشر از چنگال ظلم و جهل، نجات یافت.
آسمان ها و زمین امشب نورباران است. بر لب عرشیان از شوقِ گل، عشق و سرور جاری است. زمین،
قصیدهواری به نیت زیارت امام ابوالحسن علی ابن موسی الرضا (سلام الله علیه) در صبح میلاد
تو: «بولحسن» وَ من: «حسن»سلام یا «اباالحسن»!بهنام هم که بنگریتویی پدر برای منبه غیر محضر پدرپسر کجا برد سخن؟به غیر خانهٔ پدرپسر کجا کند وطن؟منم غریب و دربهدراسیرِ کشورِ مِحنکه سوخته مرا جگرکه دوخته مرا دهنچو آن نهال زردروکه دور مانده از چمنبه رنجهای نو، مگررها کنم غمِ کهنشبی زدم به جاده تاسفرکنم ز انجمنچه جادهای؟! _چه سادهای!_به چاه مانده چاه
وقتی قرار باشد تردیدها بر خواستهها چیره شوند، دلیل قانع کنندهای از درون متولد میشود، رشد میکند و احساسات جدیدی را تولید میکند. احساسات آدمی حتی در باب یک مسئله دائماً در تغییر و تکاملاند؛ طوریکه امروز احساسی داری که وجودش منقلبت میکند، اما ماهها بعد با آن احساس بیگانگی میکنی. برای من شعرها شواهد مکتوب این ادعا هستند. شعری که همین چندوقت قبل با عشق و اشتیاق آن را زمزمه میکردم، امروز انگار مال من نیست. اصلاً آن را به جا نمی
هیچوقت نمیتونم بپذیرم که روزی باید اونو فراموشش کنم. این ایرادِ خواستههای بزرگ و آرزوهای آدمه. فرقی نمیکنه بهشون برسی یا نه، به هرحال مثل یک خواب شیرین و باور نکردنی باقی میمونن. میتونه ایراد زیادی قدردان بودن هم باشه. شکرگزاری زندگی رو سورئال و دقتت به جزئیاتت رو عمیقتر میکنه. باعث میشه مدام تو ذهنت تکرار کنی که میتونست نباشه، اما هست، ولی یادت باشه که نخواهد ماند..اگر قوانین بازی رو بلد نباشی، اگر نتونی بین «شوقِ داشتن» و
از دیروز من برگشتم سرکار.الکی الکی قرنطینه شکسته شد.
پاساژ باز شده.کل دیروز مشغول جابجایی اجناس بودم..مشغول چیدن جنس های تابستونه و جابجاییش با کارهایی که برای عید اورده بودیم.موقع کار کردن یه حال غریبی داشتم.قاعدتا باید خوشحال میبودم.
اما مثل نظریه ی تایم هاوکینگ برمیگشتم به عقب.به روزهای قرنطینه و قبل ترش.رسیدم به أواخر بهمن.چقدر برنامه داشتیم.تازه ی اماده ی برداشتِ زحمات یک ساله مون شده بودیم... تازه مغازه ها چیده و اماده و پر از جنس شده ب
راستی از زندگی برایت بگویم.زندگی هم خوب است. با همین سختی و آسانی، و با همین بالا و پایینش ادامه دارد. امروز هم گنجشک ها می خواندند و ابرها به مهمانیشان باران هدیه می آوردند. خورشید باز هم مثل قبل یک بار طلوع و یک بار غروب کرد. از دیگر چیزها خیلی خبر ندارم. راستش نمی دانم چند نفر دارند رنج می کشند یا چند نفر گرسنه اند. از ادمهایی که با ناباوری و در کمال ناکامی امروز جان کندند، از کسانی که همین حالا دارند توی آشغال ها می گردند، از شیاطین در قالب ان
قسم میخورم تو هر مرحله از زندگی متاهلی باشم و متوجه بشم همسرم رابطه عاشقانه ای با نامحرمی در گذشته داشته ، تو هر مرحله از زندگی عاشقش باشم یا نباشم، به اون زندگی ادامه نمی دم.متنفرم از تمام مرد نه!نامردهایی که بعد از ازدواج هم هنوز چشماشون دنبال معشوقه های قدیمیشونه.متنفرم از تمام مرد نه! نامرد هایی که عشق و حالشونو میکنن و دنبال دختر های سنگین و باوقارن!متنفرم از همتون که باهرزگی هاتون همسرتونو زیر سؤال می برین،غیرتتون رو زیر سوال می برین...
دانلود آهنگ رضا بهرام گل عشق
با نیکی دیلی همراه باشید با یک ترانه ی شنیدنی از ♫ رضا بهرام بنام گل عشق به همراه متن آهنگ و پخش آنلاین با بالاترین کیفیت ♫
Legal
download : Artist: Reza Bahram – Track: Gole Eshgh With Text And Direct
Links And Play Online Song Quality 320 & 128 In Nikidaily
متن آهنگ گل عشق رضا بهرام
───┤ ♩♬♫♪♭ ├───
در پی چشمت… ●♪♫ شهر به شهر؛ خانه به خانه شدم روانه! ●♪♫ گلِ عشقم را چیدی دانه به دانه؛ چه عاشقانه! ●♪♫ آرام آرام؛ آتش به دلم زدی ●♪♫ بنشین که خوش آمدی؛ رؤیای م
چهارشنبه، 13 شهریور 1398
شاهرخ مسکوب در مقدمهی روزها در راه نوشته است: «نوشتن درمانِ بیهودگی است.»
و نه این جمله، که همان اولین خطوطِ این پیشگفتار در من شوقِ دوباره از سر گرفتنِ یادداشتنویسی روزانه را زنده کرد. نه برای اینکه کسی بخواند، که کسی نیست که دلش بخواهد بخواند و دلیلی داشته باشد برای خواندن، برای اینکه اول از همه بنویسم، برای نفسِ نوشتن، تا این عادت که «درمانِ بیهودگیست» و یک تسکین، و یکی از عشقهای قابل
روزنامه دی ان سوئد مقالهای را به قلم Martina Sturek در مورد مزایای انرژی هستهای منتشر کرد. سوئد که به دنبال یک برنامه بلندپروازانه میخواهد تا سال 2045 تمام انرژی خود را بدون فسیلی کند، سایتهای بزرگ تولید انرژی هستهای خود را نیز مدنظر دارد و گهگاه سخنهای قدیمی تاریخی که در سوئد گفته میشد و این کشور را مخالف انرژی هستهای جلوه داده بود، مطرح میگردد و این ایده باز بررسی میشود که آیا در شرایطی که سوئد شیب تندی را برای رهاشدن از انرژیهای
تو نیز چند روزی صبر کنبگذارتا طلوع کند عشقبگذار این شبِ دراز بگذردبگذار پروانه ها سر از پیله درآرندبگذار جهان از خواب برخیزدتو نیز صبر کندندان به جگر داشته باش، بیشتر!آخر خیلی وقت است پروانه ها در پیله مانده اندروزی که خورشید دیگر نتابید،آن خسوفآن فراقعادتشان داد به تنیدن...پروانه ای را به شوقِ بال زدن در پیله طلوع کرد..دیگر تنید و تنید به دور خویش..دیگر طلوع نکرد..قلبش دور ماند از دریچه ی نور..بگذار ....بندها باید از سرش بیفتداما#به چه شوقی
روزنامه دی ان سوئد مقالهای را به قلم Martina Sturek
در مورد مزایای انرژی هستهای منتشر کرد. سوئد که به دنبال یک برنامه
بلندپروازانه میخواهد تا سال 2045 تمام انرژی خود را بدون فسیلی کند،
سایتهای بزرگ تولید انرژی هستهای خود را نیز مدنظر دارد و گهگاه سخنهای
قدیمی تاریخی که در سوئد گفته میشد و این کشور را مخالف انرژی هستهای
جلوه داده بود، مطرح میگردد و این ایده باز بررسی میشود که آیا در شرایطی
که سوئد شیب تندی را برای رهاشدن از انرژی
وقتی بهم زنگ زد و گفت میخواد ببینتم، برعکسِ یه ماهِ پیش که با زنگِ تلفنش ذوق زده شدم و قلبم گروم گروم شروع به تپش کرد، هیچ حسی بهم دست نداد، حتی دلم میخواست یه جوری میشد که نرم
اومد دنبالم، فقط گاز میداد و خیابونا رو بی هدف میچرخید
بی اهمیت به نگاهِ سنگینش روی سیگارِ توی دستم فندکشو برداشتم و تا ته کشیدم که بالاخره به حرف اومد
- دوروزه معلوم هس کجایی نه مسیجی نه تماسی
یه پفففف گفتم و رومو برگردوندم سمتِ خیابون
با حسِ گرمای دستش روی دستم برعکسِ
شعر امام زمان
در این مطلب از سایت علم سرا می خواهیم درباره مجموعه شعر امام زمان و حضرت زهرا و حضرت عباس برقعی و فاضل نظری و آقاسی در دسته سرگرمی برای شما صحبت کنیم . در ادامه با ما همراه باشید .
وقتی غزل به عشقِ تو آغاز می شود
بال وُ پَـرِ پـریدنِ من باز می شود
وا می شود زبانِ قلم می شود غزل
دارد غَزل نوشته اَم اِعجاز می شود
هیچم ولی همین که تو را می زنم صدا
عرشِ خدا اسیرِ همین ساز می شود
لطفِ خـداست نوکـری آلِ فاطمه
پس صوتِ دلخراشِ من آواز می شو
از شروع زندگی مشترکمان
چند سال میگذشت
همهچیز
تکراری و یکنواخت شده بود
فقط برخی اوقات
«ذوقِ خرید» و «شوقِ تعویضِ» وسایل زندگی
به اندازهی چشم به هم زدنی
نوسانِ کوچکی در آهنگ یکنواخت زندگی میداد
و باز دوباره «رکود» و «روزمرگی» و «تکرار مکررات»
شروع میشد.
تا اینکه ....
یک روز از خودم پرسیدم:
چرا بهجای «ایستادن» و نالیدن از رکود وسکون زندگی، «حرکت»ی نکنم؟
چرا بهجای تغییر در امکانات زندگی، «تغییر»ی درنگاهم بهزندگی ندهم؟
حرکتم را
از شروع زندگی مشترکمان
چند سال می گذشت
همه چیز
تکراری و یکنواخت شده بود
فقط برخی اوقات
«ذوقِ خرید» و «شوقِ تعویضِ» وسایل زندگی
به اندازهی چشم به هم زدنی
نوسانِ کوچکی در آهنگ یکنواخت زندگی میداد
و باز دوباره «رکود» و «روزمرگی» و «تکرار مکررات»
شروع میشد.
تا اینکه ....
یک روز از خودم پرسیدم:
چرا به جای «ایستادن» و نالیدن از رکود وسکون زندگی، «حرکت»ی نکنم؟
چرا به جای تغییر در امکانات زندگی، «تغییر»ی درنگاهم بهزندگی ندهم؟
حرکتم ر
گاهی برای رهاشدن از زخم های زندگی باید بخشید و گذشت ....
میدانم که بخشیدن کسانی که از آنها زخم خورده ایم، سخت ترین کار دنیاست....
ولی،تا زمانی که هر صبح چشمان خود را با کینه بازکنیم
و آدمهای، خاطرات تلخ را زنده نگه داریم و در ذهن خود هر روز محاکمه شان کنیم....
رنگ آرامش را نخواهیم دید !!
گاه، چشم ها را ، باید بست و از کنار تمام بد بودنها گذشت...
مردی درحالی که به قصرها و خانههای زیبا مینگریست به دوستش گفت:
«وقتی این همه اموال را تقسیم میکردند ما
بنر مذهبی میلاد حضرت علی (ع)
امشب به لوح نقش قلم ذکر یا علی استآوای سنگ های حرم ذکر یا علی استبتهای کعبه را همه دم ذکر یا علی استامشب دعای فاطمه هم ذکر یا علی استامشب زمین به یمن علی عرش میشودامشب فلک ز بال ملک فرش میشود
پوسترهای مذهبی میلاد حضرت علی (ع)
عشق تو شد چون به دلم منجلیبر همه گفتم نه و بر تو بلیچون نفسی می کشم از سینه امهر نفسم نام تو گوید علی
پوستر میلاد حضرت علی (ع)
من وارث آیین نبی الله اممن شیر خدایم و وصلی الله امدر بدر و حنین
امروز از 6 صبح تا 9 منتظرت شدم نیومدی
بارها روی گوشی خوابم برد و رویای آشفته ی اومدنت یهو مثل اسپند منو از جا پروند
البته نُه و ربع آنلاین شدی ولی همانند دیروز باز هم من توی لیستِ بازدید هات نبودم
شماره ی مخصوصِ تو هم داره اینجا خاک می خوره، فقط شارژ و دِشارژ میشه و بس
باشه مریم خانم
این بی مهری هات تقاص داره شک نکن
هیچ وقت منو نفهمیدی
تا امروز فکر می کردم خودت رو می زنی به اون راه
یه قانونی توی دنیا هست به نام قانون سوم نیوتن
دلم بهش خوشه
خ
بسمالله...
سلام!
+
امروز که این نوشته را مینویسم، اواخر تیر ماه است و یک ماه از تابستان رفته. این روزهای من پر از اتفاقاتِ جدید است. از کارِ جدیتر از قبل در مدرسه و چشمانداز جدیتر کاری گرفته تا خریدهای عجیب و غریبی که همیشه ازشان فراری بودهام! مثلاٌ گمان کنید چهار ساعت و نیم بین پاساژها و مغازههای میدان شوش دنبالِ سرویس چینیای بگردید که ایرانی باشد و آن قدرها هم سنگین نباشد و گلهای صورتیش هم به اندازه باشد!
این تابستان بچههای
دیدمت شرابِ عاشقانهام شدی
سرخوشیِ نابِ عاشقانهام شدی
اولین و آخرین و خوشصداترین
حقّ انتخابِ عاشقانهام شدی
توی جلگههای پهن و تپههای سبز
شوقِ بیحسابِ عاشقانهام شدی
زیرِ آبشار و سرخیِ غروبِ کوه
رنگِ آفتابِ عاشقانهام شدی
شامگاه پرستاره، در کنارِ رود
ماه آبتابِ عاشقانهام
صفحۀ اصلی هر سایت یا وبلاگ را خانه می گویند. از اون خانه هایی که در این آشفته بازار اقتصاد، بسی ارزان قیمت است و کم هزینه!
خانه ها در فضای مجازی چند ویژگی خوب و ناخوب دارند. خوبی خانه های مجازی این است که بالاشهر و پایین شهر ندارد، خوبی اش این است که فقیر و ثروتمند و عامی و نامی همه در کنار هم اند و نسبت به هم فخر فروشی ندارند!
خوبیِ دیگرِ خانه های مجازی این است که صاحبخانه هایش اگرچه در روش و منش و پیشه و اندیشه، با هم بُعد مسافت دارند، اما، فا
پاورپوینت طراحی و معماری مهدکودک
پاورپوینت طراحی و معماری مهدکودک شامل 41 اسلاید (ویژه رشته های مهندسی معماری) می باشد در ادامه بخشی از متن این پاورپوینت و فهرست آن را برای شما قرار داده ایم و در انتها نیز تصویری از پیش نمایش اسلایدهای این پاورپوینت را برای شما قرار داده ایم تا بتوانید جزییات آن را مشاهده نمایید و در صورت تمایل به داشتن این پاورپوینت ، اقدام به خرید آن نمایید
مشخصات فایل
تعداد صفحات
41
حجم
3 کیلوبایت
فرمت فایل اصلی
pptx
دسته
بسمالله...
سلام!
+
پاییز شروع شده با شلوغیِ ناگزیرش!
دلانگیز، یک:
درس دانشگاه در حال اتمام است و من خوابهای رنگارنگی برای روزهای خودم دیدهام. فراغت نسبی از واحدهای زیاد و متنوع، من را دوباره برگردانده به دوران اوج!
دلانگیز، دو:
با سه تا مدرسه کار میکنم و گرچه این کار در هفته چند ساعتی وقتم را میگیرد اما تعامل با بچههای راهنمایی و ساختنِ طرح درسی که همیشه توی مغزم بوده و قاطی کردن و هم زدنِ دروس معارف و علوم انسانی و ادبیات حتی
برای روزنبرگها
خبر کوتاه بود:
- «اعدامشان کردند.»
خروشِ دخترک برخاست
لبش لرزید
دو چشمِ خستهاش از اشک پُر شد،
گریه را سر داد...
و من با کوششی پُردرد اشکم را نهان کردم.
- چرا اعدامشان کردند؟
میپرسد ز من با چشمِ اشکآلود
چرا اعدامشان کردند؟
- عزیزم دخترم!
آنجا، شگفتانگیز دنیاییست:
دروغ و دشمنی فرمانروایی میکند آنجا
طلا، این کیمیای خونِ انسان ها
خدایی میکند آنجا
شگفتانگیز دنیایی که همچون قرنهای دور
هنوز از ننگِ آزارِ سیاها
برای روزنبرگها
خبر کوتاه بود:
- «اعدامشان کردند.»
خروشِ دخترک برخاست
لبش لرزید
دو چشمِ خستهاش از اشک پُر شد،
گریه را سر داد...
و من با کوششی پُردرد اشکم را نهان کردم.
- چرا اعدامشان کردند؟
میپرسد ز من با چشمِ اشکآلود
چرا اعدامشان کردند؟
- عزیزم دخترم!
آنجا، شگفتانگیز دنیاییست:
دروغ و دشمنی فرمانروایی میکند آنجا
طلا، این کیمیای خونِ انسانها
خدایی میکند آنجا
شگفتانگیز دنیایی که همچون قرنهای دور
هنوز از ننگِ آزارِ سیاه
جوری نگاهم میکرد که دلم میخواست توی همان خیابان ببوسمش. شوقِ حساب کردن و «تو دست توی جیبت نکن!» داشت. من هم اصرار نکردم. با هم توی رشت قدم زدیم. عکس گرفتیم. با پیرمرد کتابفروش که همیشه در آن خیابان بساط پهن میکند صحبت کرد و دنبال کتاب شعر برای من بود. کتابهای پیر مرد را دوست نداشت. رو کرد به او و گفت: «اینا کتابای زرده عمو جان!» خندیدیم. بازوی چپش را گرفتم و به راه انداختمش. اصرار داشت که یکی از کبوترها را بگیرد!! هر بار که میرفت سمتشان، پ
سلام خواهرِ گُلَم
اینم شعری که همچون تیر
قلبِ دلداده ات را نشانه رفت
و تار و پودِ احساسش را در هم نَوَردید
مریمم، کنیزِ زهرا (علیها سلام)
مریمم، عشقِ به مولا (علیه سلام)
مریمم، رضا
و مرضی
مریمم، بنده ی راضی
مریمم،
آیه ی پاکی
مریمم، بهشتِ خاکی
مریمم،
جوان و زیبا
مریمم،
مرضیِ مولا (علیه سلام)
/_/-/_/-/_/-/_/-/_/-/_/-/_/
مریمم،
روشنیِ آب
مریمم، سپیدیِ ناب
مریمم، پرتوی
آفتاب
مریمم، شعاعِ مهتاب
مریمم،
عاشقِ بی تاب
مریمم، گوهرِ نایاب
مریمم،
سنگِ جواهر
م
باردار شدن برای همه خانم ها اتفاقی خاص و تجربه ای بی نظیر است که شیرینی آن
سختی های دوران بارداری را از بین میبرد . دوران قبل از باردار شدن برای حفظ
سلامت جنین بسیار مهم است . از این دوران رعایت نکاتی برای حفظ سلامتجنین آغاز میشود و
پدر و مادر میتوانند در سلامت جنین نقش داشته باشند . تغذیه و برنامه غذایی سالم و
اصولی برای داشتن یک نوزاد و فرزند سالم ، قبل از آغاز دوران بارداری آغاز می شود.
مرد و زن قبل از بارداری بایستی نکات مهم غذایی را
اون شب بعد پست نرم کننده لبو مرطوب کننده دستوصورتم رو زدم،سرمه کشیدم که خستگیِ چشمامو تاصبح ببره و خوابیدم..صبح هفت پاشدم،دوش گرفتم،همسری از سرکار اومد،صبحانه خوردیم و رفت بیرون کارای ماشینشو بکنه و خرید...منِ دقیقه نودی خوراکیهایِ سفر رو جمع کردمو تو ظرفهای خوشگل چیدم،اونقدر قشنگ شدن،خودم گل از گلم شکفته بود از دیدنشون..به خصوص چایی با گلهای سرخوصورتی،چوب دارچین،پرِزعفران،تخم گشنیز،هل،تکه های زنجفیل..طاووسی شده بود واسه خودش تو ظرف شی
دیدگاه وایلانت
وایلانت (2000؛ به نقل از قربانینیا، 1382) یکی از معروفترین محققان در خصوص دفاعها و طبقهبندی و توصیف آنهاست. وی دفاعها را به سطوح تارسیستیک، نابالغ، نوروزی، و بالغ تقسیم میکند.
1-5-3-2. دفاع های نارسیستیک
1- دوپارگی: تعمیم موضوعات خارجی به دو بخش کاملاً خوب و کاملاً بد است. در این حالت فرد بصورت مکرر بین دو قطب، نوسازی ناگهانی میکند. در این حالت خود شخص نیز از این فرایند حرکت بین کرانهها بیبهره نیست. این دفاع امکان شکل
زیپ سوئیشرت رو میکشم تا زیر چونه. هدفونها تو گوش و دستمال روی بینی. هوا که گرم میشه، اینجا دنج بودن خودش رو از دست میده. علاوه بر آدمها، سر و کلهی انواع حشره و جک و جونور هم پیدا میشه و برای خوابیدن مجبوری سوراخهات رو بپوشونی تا جک و جونور بهش نفوذ نکنه. زمستون اما هیچ کدوم نیستند، نه جک و جونورها، نه آدمها. امشب نور ماه چشم رو آزار میده. ابرهای اطرافش هم با گرفتن این نور به خودشون، روشنایی شب رو بیشتر کردند. چه وقاحتی. چشمها ر
واژه ها بی تابند
واژهها از پس خواب خوشی بیدارند
واژهها راز رُزی هشیارند
واژهها با دل خورشید و سما همراهند
واژهها با تپش زلف صبا میآیند
واژهها می تابند
واژهای در تپش چشمهی جوشیده نهان میخواند
واژه ای تیغ بدست منتظر جنگ عیان می ماند
واژهای تاخت به تاخت پشت کمان میتازد
واژه ای قافیه را رقص کنان می بازد
واژه ای عکس رخش چون ماه است
واژهای در راه است
واژهای در تب و تاب
واژهای پشت نقاب
در کمند آداب
از ادب مینالد.
واژه
"کوئوکا"
#part_2
تو خونه ی ما، که یه خونه ی شصت و پنج متری تو یه محله ی پایین شهر هست، فقط من فکر می کنم، قهرمانی نیست. وگرنه که مامان بابا رو، وقتی که خمارو بی هوش هم، پایِ منقل افتاده یک قهرمان می دونه. کفش هامو درمیارم و داخل خونه می شم. بابا مثل همیشه تکیه داده به دو متکای قرمز رنگی که یادگارِ دست های خان جون هست و مشغول درست کردن سوخته از شیره ی تریاک هست! یه جام مسی هم داره که مال پدربزرگش بوده و در همین خصوص مصرف می شده. پدربزرگ های دیگه اگر بر
"کوئوکا"
#part_2
تو خونه ی ما، که یه خونه ی شصت و پنج متری تو یه محله ی پایین شهر هست، فقط من فکر می کنم، قهرمانی نیست. وگرنه که مامان بابا رو، وقتی که خمارو بی هوش هم، پایِ منقل افتاده یک قهرمان می دونه. کفش هامو درمیارم و داخل خونه می شم. بابا مثل همیشه تکیه داده به دو متکای قرمز رنگی که یادگارِ دست های خان جون هست و مشغول درست کردن سوخته از شیره ی تریاک هست! یه جام مسی هم داره که مال پدربزرگش بوده و در همین خصوص مصرف می شده. پدربزرگ های دیگه اگر بر
سرود همگانی هنرستان نوائی سال تحصیلی 99-98
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشدبا این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.
اگه یه هدف تو دلت باشه میتونه کل دنیا تو دستای تو جاشه
خوب ببینید چشمان امیدوار به فردای شان راخوب بشنوید طنین عشق به زند
- بسم الله الرحمن الرحیم-نظریات شخصی است-صندلی داغ منافقین- امروز سری به سایت نجات متعلق به منافقنی که رهاشدن ازدست خود سوزان – مقاله ای داشت-چرا رجوی مسئولین بالا را رادرنشست عمومی سوژه( موضوع بحث)کرد اما خوداش هم سوژه شد؟؟ یاهمیشه را فرار برای خود اماده میکرد وخوب اینکار هم برای دیگران چرا نکرد- یکسری جوک ترکی است بنام کیم قادرشیان که درغرب مشهور شده است این برادران من هستند ودراقع جناب اقای رجوی برادری وخواهری را به کمال رساند
سرود همگانی هنرستان نوائی سال تحصیلی 99-98
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشدبا این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.
اگه یه هدف تو دلت باشه میتونه کل دنیا تو دستای تو جاشه
خوب ببینید چشمان امیدوار به فردای شان راخوب بشنوید طنی
ابزارهای لازم برای خوشحالی
ما برای خوشحالی نیاز به ابزارهایی داریم و همچنین یک محیط مناسب، محیط مناسب، فقط و فقط زمان حال است و رهایی از گذشته و آینده ولی کافی نیست تا بتوانیم خوشحالی را تجربه کنیم، به ابزارهای نیاز داریم:■ بودن در اجتماع، دوستگزینی و اجتناب از تنهایی✓ اثرات دوستگزینی بر افراددوستی با بحث بالارفتن حس تعلق و تعهد میگردد و به نوعی به زندگی معنی میدهد. خوشحالی شما را بالا میبرد و از استرس شما میکاهد. اعتماد به نف
ابزارهای لازم برای خوشحالی
ما برای خوشحالی نیاز به ابزارهایی داریم و همچنین یک محیط مناسب، محیط مناسب، فقط و فقط زمان حال است و رهایی از گذشته و آینده ولی کافی نیست تا بتوانیم خوشحالی را تجربه کنیم، به ابزارهای نیاز داریم:
■ بودن در اجتماع، دوستگزینی و اجتناب از تنهایی
✓اثرات دوستگزینی بر افراد
دوستی با بحث بالارفتن حس تعلق و تعهد میگردد و به نوعی به زندگی معنی میدهد. خوشحالی شما را بالا میبرد و از استرس شما میکاهد. اعتماد به نف
تله رهاشدگی از جمله مسایلی است که افراد را به شدت درگیر خودش میکند و زندگی آنها را تحت تاثیر قرار میدهد. کسانی که به این تله گرفتار هستند در زندگی عاطفی، شغلی و در بسیاری از روابط روزمره خود به مشکل برمیخورند. این در حالی است که بسیاری از مردم حتی از وجود آن نیز آگاه نیستند.
کسی که درگیر تله رهاشدگی است، همواره انتظار میکشد عزیزانش او را رها کنند و بروند. او همیشه نگران است که مبادا شریک عاطفی او قید همه چیز را زده و او را به حال خود رها کند. به ع
تفویض موضوع خوب گامی عمده به سوی اجرای یک سخنرانی اثربخش است. هنگامی که داستانی تعریف می کنید، دوست دارید مخاطب تان علاقه مند و مشتاق باشد؛ پس موضوعی برمی گزینید که برای مخاطب گیرا باشد. همین موضوع برای سخنرانی هم صادق است. طی انتخاب موضوع، مخاطب تان را درون نظر بگیرید. از خودتان بپرسید: چه موضوعی برای مخاطب جذاب خواهد بود؟ اگر مطمئن نیستید که چه موضوعی برگزینید، موارد زیر را در نظر بگیرید: رویدادهای جاری (نامه ها، رسانه های دیگر) تجربه ها
گزینش موضوع خوب گامی بنیانی به سوی اجرای یک سخنرانی اثربخش است. هنگامی که داستانی ستایش می کنید، دوست دارید مخاطب تان دلبستگی مند و مشتاق باشد؛ پس موضوعی برمی گزینید که برای مخاطب گیرا باشد. همین موضوع برای سخنرانی حزن صادق است. طی انتخاب موضوع، مخاطب تان را درون دید بگیرید. از خودتان بپرسید: چه موضوعی برای مخاطب دوست داشتنی خواهد بود؟ اگر مطمئن نیستید که چه موضوعی برگزینید، موارد زیر را تو دیدن بگیرید: رویدادهای جاری (نامه ها، رسانه های
انتخاب موضوع خوب گامی بنیادی به سوی اجرای یک سخنرانی اثربخش است. هنگامی که داستانی تمجید می کنید، یار دارید مخاطب تان تعلق مند و مشتاق باشد؛ پس موضوعی برمی گزینید که برای مخاطب چیز سخت باشد. همین موضوع برای سخنرانی بی آرامی صادق است. هنگام گزینش موضوع، مخاطب تان را در رویت بگیرید. از خودتان بپرسید: چه موضوعی برای مخاطب جذاب خواهد بود؟ چنانچه مطمئن نیستید که چه موضوعی برگزینید، موارد کوچکتر را تو دید بگیرید: رویدادهای سیال (روزنامه ها، رسا
این یک نوشته طولانیست، چراکه احتیاج داشتم ادعاهایم را بر یک پسزمینه بنا کنم، مقدمه حتی از اصل مطلب طولانیتر شد.
این جزء اولین اقدامهای حاکمیت ایران در برابر هر بحرانیست: ما خوبیم.
حاکمیت ایران، به دلیل اساس نامشروعش، که همان شکلگیری نظام قانونی و قضایی بر اساس برداشتهای روحانیون از مذهب اسلام، و نه بر اساس حقوق مدنیست، خود را مدام در موقعیت دفاع میبیند. او همواره، با مراجعه خطی و ساده به تاریخ خودش، درمییابد «وجود»ش هرگز ب
این پست، نقد و بررسی فیلم نیست؛ و برخلاف بیشتر پستهای فانوس، بدون نقابی ادبی است.
دیروز دو بار فال حافظ گرفتم ... شاید بهتر است بگویم دیشب، دوبار برایم فال گرفتهشد؛ چون خودم اعتقادی به فال و تقدیر و سرنوشت ندارم و هر دو بار، جملهای در تفسیرش بود که « اسرارت را فاش نکن.» و من امروز قصد خلافش را کردهام.
حوالی ظهر شنبه، فیلم سینمایی Joker را دیدم. شاید شما هم تجربه کردهباشید، بعضی رخدادها، در لحظه تأثیرشان را بروز نمیدهند ولی مدتی که میگ
دیروز دو بار فال حافظ گرفتم ... شاید بهتر است بگویم دیشب، دوبار برایم فال گرفتهشد؛ چون خودم اعتقادی به فال و تقدیر و سرنوشت ندارم و هر دو بار، جملهای در تفسیرش بود که « اسرارت را فاش نکن.» و من امروز قصد خلافش را کردهام.
حوالی ظهر شنبه، فیلم سینمایی Joker را دیدم. شاید شما هم تجربه کردهباشید، بعضی رخدادها، در لحظه تأثیرشان را بروز نمیدهند ولی مدتی که میگذرد، چند ساعت یا چند روز، آرام آرام میفهمید تغییری درتان رخ داده، سوالاتی میپرس
دیروز دو بار فال حافظ گرفتم ... شاید بهتر است بگویم دیشب، دوبار برایم فال گرفتهشد؛ چون خودم اعتقادی به فال و تقدیر و سرنوشت ندارم و هر دو بار، جملهای در تفسیرش بود که « اسرارت را فاش نکن.» و من امروز قصد خلافش را کردهام.
حوالی ظهر شنبه، فیلم سینمایی Joker را دیدم. شاید شما هم تجربه کردهباشید، بعضی رخدادها، در لحظه تأثیرشان را بروز نمیدهند ولی مدتی که میگذرد، چند ساعت یا چند روز، آرام آرام میفهمید تغییری درتان رخ داده، سوالاتی میپرس
این پست، نقد و بررسی فیلم نیست؛ و برخلاف بیشتر پستهای فانوس، بدون نقابی ادبی است.
دیروز دو بار فال حافظ گرفتم ... شاید بهتر است بگویم دیشب، دوبار برایم فال گرفتهشد؛ چون خودم اعتقادی به فال و تقدیر و سرنوشت ندارم و هر دو بار، جملهای در تفسیرش بود که « اسرارت را فاش نکن.» و من امروز قصد خلافش را کردهام.
حوالی ظهر شنبه، فیلم سینمایی Joker را دیدم. شاید شما هم تجربه کردهباشید، بعضی رخدادها، در لحظه تأثیرشان را بروز نمیدهند ولی مدتی که میگ
یک نقد خوب و باحال را وحید جلیلی درباره "خروج" حاتمی کیا نوشته که بسیار جالب و تاریخی است. امیدوارم حاتمی کیای عزیز این متن سازنده را خوانده باشد:
«توی دِه راهش نمیدادند سراغ خانه کدخدا را میگرفت» این ضرب المثل دهاتی، حالا در فیلم حاتمی کیا صورتی شهری و مدرن پیدا کرده است: «طرف را توی سینما راه نمیدادند، سراغ دفتر رئیس جمهور را می گرفت.»
***
«مزرعه»، یک لوکیشن کاملا آشنای هالیوودی و از پرتکرارترین مناظر در سینمای آمریکا است؛ اما در سی
هر سال محرم که از راه میرسید، حال و روزش به هم میریخت. عزای عالم و آدم بر دلش سنگینی میکرد. سعی میکرد به روی خود نیاورد و خود را کاملا عادی جلوه دهد، اما هیچ وقت دروغگوی ماهری نبود. بیشتر از جمعها فاصله میگرفت و در کنج تنهاییهایش میخزید. کمتر صدایی از او شنیده میشد.
هر چه امیر و دیگر رفقایش پا پِیاش میشدند که او را هم شبها با خود به هیأت ببرند، نمیرفت و هر بار با ترفندی دست به سرشان میکرد. یکی دو باری هم که به زور خفتش کردند
درباره این سایت