دومین شبی هست که اینجام، خونهی خواهرم. تنهاست. داشتیم میاومدیم یه سگ جلوی در خونهش ایستاده بود. ما هم دور ایستادیم. مثل دو تا کابوی که میخوان با هم دوئل کنن، به هم زل زده بودیم و حرکت نمیکردیم. قدم اولو من برداشتم و گفتم نترس، نترس، بریم. فقط کلیدو دربیار آماده باشه. سگ هم راه افتاد. از کنار هم رد شدیم.
فیلم دیدن با خواهرم هیچ مزه نمیده. تمام مدت فیلم در حال چت کردن با شوهرشه. میگم نگاه نمیکنی که، چرا میگی فیلم بذار؟ میگه چرا دارم گوش می
دگر آن شبست امشب که ز پی سحر نداردمن و باز آن دعاها که یکی اثر نداردمن و زخم تیز دستی که زد آنچنان به تیغمکه سرم فتاده برخاک و تنم خبر نداردهمه زهر خورده پیکان خورم و رطب شمارمچه کنم که نخل حرمان به از این ثمر نداردز لبی چنان که بارد شکرش ز شکرستانهمه زهر دارد اما چه کند شکر نداردبه هوای باغ مرغان همه بالها گشادهبه شکنج دام مرغی چه کند که پر نداردبکش و بسوز و بگذر منگر به این که عاشقبجز این که مهر ورزد گنهی دگر نداردمی وصل نیست وحشی به خمار هجر
1
عرق نعناع
فصل اول – قسمت اول
چند روزی بود که حواسم به او بود .
موقع ناهار که میشد همراه با ظرف غذایش ،
یک کیسه پر از قرص
و دارو نیز سر میز ناهار می آورد .
قبلاً میز ناهارمان جدا از هم بود .
آنها در یک گوشۀ
سالن و ما نیز در گوشۀ دیگر .
البته همان موقع هم میدیدم که داروهایش را با خود ،
سر میز ناهار می آورد . اما چندان اهمیتی نمیدادم .
ولی حالا که چند روزی هست که با هم ناهار میخوریم ،
دیدن این
همه دارو و استفادۀ مداوم ایشان از داروها ،
خصوص
1
عرق نعناع
فصل اول – قسمت اول
چند روزی بود که حواسم به او بود .
موقع ناهار که میشد همراه با ظرف غذایش ،
یک کیسه پر از قرص
و دارو نیز سر میز ناهار می آورد .
قبلاً میز ناهارمان جدا از هم بود .
آنها در یک گوشۀ
سالن و ما نیز در گوشۀ دیگر .
البته همان موقع هم میدیدم که داروهایش را با خود ،
سر میز ناهار می آورد . اما چندان اهمیتی نمیدادم .
ولی حالا که چند روزی هست که با هم ناهار میخوریم ،
دیدن این
همه دارو و استفادۀ مداوم ایشان از داروها ،
خصوص
همیشه فهمیدن گزاره" در حال زندگی کن" برام سخت بود، واقعا "حال" رو چطور بدون عواقب بعدش باید دریابیم؟اگه تو عمرم به لحظهای برسم که از خیلی قبلترش نابترین تصورم بوده باشه، اما بازم به شخصه نمیتونم نهایت استفاده رو ازش ببرم.گرچه در ادبیات به کرّات اومده که به بَعد اعتباری نیست؛ حال رو دریاب
نمونههاش در غزلیات حافظ:
♧غنیمت دان و مِی خور در گلستانکه گل تا هفتهی دیگر نباشد♧
♧وقت را غنیمت دان آن قدر که بتوانیحاصل از حیات ای جان این دم
همیشه فهمیدن گزاره" در حال زندگی کن" برام سخت بود، واقعا "حال" رو چطور بدون عواقب بعدش باید دریابیم؟اگه تو عمرم به لحظهای برسم که از خیلی قبلترش نابترین تصورم بوده باشه، اما بازم به شخصه نمیتونم نهایت استفاده رو ازش ببرم.گرچه در ادبیات به کرّات اومده که به بَعد اعتباری نیست؛ حال رو دریاب
نمونههاش در غزلیات حافظ:
♧غنیمت دان و مِی خور در گلستانکه گل تا هفتهی دیگر نباشد♧
♧وقت را غنیمت دان آن قدر که بتوانیحاصل از حیات ای جان این دم
همیشه فهمیدن گزاره" در حال زندگی کن" برام سخت بود، واقعا "حال" رو چطور بدون عواقب بعدش باید دریابیم؟اگه تو عمرم به لحظهای برسم که از خیلی قبلترش نابترین تصورم بوده باشه، اما بازم به شخصه نمیتونم نهایت استفاده رو ازش ببرم.گرچه در ادبیات به کرّات اومده که به بَعد اعتباری نیست؛ حال رو دریاب
نمونههاش در غزلیات حافظ:
♧غنیمت دان و مِی خور در گلستانکه گل تا هفتهی دیگر نباشد♧
♧وقت را غنیمت دان آن قدر که بتوانیحاصل از حیات ای جان این دم
درباره این سایت