نتایج جستجو برای عبارت :

مهستی، سرخه، و گلدونایی که دلم براشون تنگ شده.

یکی بود یکی نبود، غیر از خدای مهربون هیچکس نبود داستان مرغک سرخه پا از این قراره که توی یه مزرعه سبز و قشنگ یه خانم مرغه زندگی میکرد به اسم سرخه پا. سرخه پا خانم هر روز تو این مزرعه که مثل یه دشت بزرگ بود و پر از درخت و گلای رنگ و وارنگ بود راه میفتادو به دنبال دونه برای جوجه هاش میگشت.سرخه پا هر دونه ای که روی زمین میدید رو با نوکش برمیداشتو توی سبدش مینداخت. یه روز که داشت مثل همیشه دونه از روی زمین جمع میکرد با خودش فکر کرد: من هر روز میام به مزر
یادمه همیشه توی مسیر تهران به سرخه مهستی گوش می‌دادیم. مهستی شده بود اولین خواننده‌ی موردعلاقه‌ی من، و الان هم یکی از اوناست. 
هروقت به بچگیم فکر می‌کنم کلی صحنه قشنگ میاد جلوی چشمم. دوران ایده‌آلی نبود، یه مامان دیوونه داشتم، و بابایی که زندان بود، یا موقعی که نبود هم اوضاعمون تعریفی نداشت. شاید الان همه فکر کنن دوران کودکی وحشتناکی داشتم، اما نه. من از همون سن یاد گرفتم آدمایی که آرامشم رو به هم می‌ریزن نبینم. برام مهم نبود مامانم قرص خ
مصالحه صحیحه شرعیه شرطیه خیاریه نمود عالیشان ملا حسین وَلد مرحوم کربلائی احمد ساکن قریه دره باغ(دره باغ روستایی از توابع جاپلق شهرستان ازنا استان لرستان) ....مقدار و موازی دو خروار ... گندم آبی کله سرخه از جنس دره باغ که هر خرواری یکصد مَن به وزن هشت عباسی(سکه‌های زمان شاه عباس را عباسی می گفتند) بوده باشد در ضمن مشهدی آقاجانی نراقی(احتمالا مشهدی آقاجان فرزند آقا محمد علی نراقی) بمبلغ دو تومان و پنجهزار رایج معاملات عددی بیست و چهار نخود وزن ق
 من کلا امار یه عده رو نگه میدارم چون به قضاوت در اینده کمک میکنه
حسودها گروه اول هستن
فضول ها گروه دوم هستن
کسایی که تو براشون خیلی مهمی ولی به هر دلیلی سعی میکنن زیاد نشون ندن که تو براشون مهمی
در این راستا حتی از تحقیرکردنت هم استفاده میکنن!
من خیلی دوست دارم بدونم عاقبت این ادمها چی میشه.
مثلا این وایتها یا کسایی که از کالچر اونها بیرون اومدن خیلی محافظه کارن
تو و صد نفر دیگه براشون مهمی
فقط دوست ندارن نشون بدن که تو مهمی براشون
ظاهرا بی مح
اینا بچه ها مثل بعضیا تریبون ندارن، پول نریخته براشون، دلم نیومد ازشون حرفی نزنم. به وبسایتشون سر بزنید، ویدیوهاشونو ببینید، توییتر کافیه اسمشونو سرچ کنید تا متوجه بشید کی هستند. اینا امروز یهو برا انتخابات سر بیرون نیاوردن، سالهاست در کنار مردمن. این تنها کاری بود از دستم برمیومد براشون انجام بدم. 
مجلس عدالتخواه 
یه حال خوبی دارم. 
هنوز تیم‌مون تکمیل نشده، هنوز درگیر مصاحبه‌های خسته‌کننده و وقت‌گیریم و کلی هنوزهای دیگه. ولی حال‌مون خوبه. می‌دونم باید چی کار کنم، شرکت آرومه، هوا خوبه، اتاقم نورگیره، یه هم‌اتاقی خوب دارم، صدای آب میاد، گلام سبز و خوشحالن و یه شنبه‌ی قشنگ رو شروع کردیم. خیلی قشنگ..
#کارنوشت
حواستون به کسایی که دوسشون دارین باشه، حواستون باشه چقدر براشون مهمین، حقیقتا براشون مهمین اصلا یا نه؟
یهو به خودتون می‌آید و می‌بینید دارید تمام تلاشتون رو می‌کنید که نگهشون دارین ولی همه چیز داره محو می‌شه، چون اونا هیچ کاری نمی‌کنن، هیچ کاری.
این روزها سرم از فشار فکر "کارهایی که باید بکنم ولی براشون وقت نمیذارم""کارهایی نباید انجام بدم ولی دارم براشون وقت میذارم""کارهایی که دوس دارم انجام بدم ولی عقلم میگه الان وقتش نیست"خیلی خیلی سنگین شده.
و زیر پا گذاشتن چهارچوب هام باعث شده هربار خودم از خودم ضربه بخورم و اون آدمی که دوست ندارم باشم داره به آدمی که دوست دارم باشم پوزخند میزنه.
این روزها سرم از فشار فکر "کارهایی که باید بکنم ولی براشون وقت نمیذارم""کارهایی نباید انجام بدم ولی دارم براشون وقت میذارم""کارهایی که دوس دارم انجام بدم ولی عقلم میگه الان وقتش نیست"خیلی خیلی سنگین شده.
و زیر پا گذاشتن چهارچوب هام باعث شده هربار خودم از خودم ضربه بخورم و اون آدمی که دوست ندارم باشم داره به آدمی که دوست دارم باشم پوزخند میزنه.
مزون فراننام مدیریت: فرانک ناظمی زادآدرس مزون فران: خیابان جردن، خیابان قبادیانمزون تیفانیآدرس مزون تیفانی: اقدسیه، مقابل فیروزبخش، جنب بانک صادرات، ساختمان نیما، پلاک 84، طبقه اول، واحد 4گالری لباس عروس مانیاآدرس گالری لباس عروس مانیا: نیاوران، بعد از سه راه یاسر، نبش کوچه معظمیگالری لباس عروس دیبادین پاریسآدرس گالری لباس عروس دیبادین پاریس: میدان آرژانتینمزون هدیه وطنیآدرس مزون هدیه وطنی: فرمانیهمزون سرخهآدرس مزون سرخه: نبش اتوبان ب
مزون فراننام مدیریت: فرانک ناظمی زادآدرس مزون فران: خیابان جردن، خیابان قبادیانمزون تیفانیآدرس مزون تیفانی: اقدسیه، مقابل فیروزبخش، جنب بانک صادرات، ساختمان نیما، پلاک 84، طبقه اول، واحد 4گالری لباس عروس مانیاآدرس گالری لباس عروس مانیا: نیاوران، بعد از سه راه یاسر، نبش کوچه معظمیگالری لباس عروس دیبادین پاریسآدرس گالری لباس عروس دیبادین پاریس: میدان آرژانتینمزون هدیه وطنیآدرس مزون هدیه وطنی: فرمانیهمزون سرخهآدرس مزون سرخه: نبش اتوبان ب
میدونید سختترین کار دنیا تو این برهه زمانی چیه؟
اینکه بخوای اطلاعات غلط خانوادتو درست کنی
اطلاعاتی که منشاش گلین گلین و گیزمیز و پیجای فیک اینستاگرامه
اینقدر من پستای مستانه رو براشون فوروارد کردم اینقدر این بنده خدا به زبون ساده درباره دستکش و الکل صعنتی توضیح داد
اینقدر از جاهای معتبر براشون چیز میز میفرستم..اینقدر هی میشینم چیزای بدردبخوری که میدونم تصور غلطی دارن براشون پیدا میکنم به زحمت با گوگل ترنسلیت ترجمه میکنم
اخرش داداشم میاد
توی این روزهای سرد و  برف و بارونی و قرنطینه که بیرون نمیریم، پارک نمیریم، خیابون نمیریم، خیلی از پرنده ها  هم منبع غذایی شون کمتر شده... فراموششون نکنیم.. پشت پنجره خونه ها براشون یکم نون بریزیم.
پیشی ها هم همین طور..اگه برامون امکانش هست بهشون غذا و شیر بدیم. و بشینیم به تماشای غذا خوردنشون... خیلی آرامش بخشه. نه؟ :)
ما سالیان سال هست که برای دو وعده صبح و عصر پشت پنجره اتاق براشون نون میریزیم... یه بار یادمون رفت .. صبح اومده بودن و با نوکهای کوچی
هرگز هرگز هرگز! با آدمایی که حاضر جوابن زود قال میکنن و بزرگ و کوچیک و غریبه و اشنا براشون فرقی نداره نه دوست بشین نه حتی نزدیک!
کسایی که دقیقا ادعا میکنن هیچ حرفی براشون مهم نیست و خودشونم هیچ حرفی رو تو دلشون نگهنمیدارن و سریع جواب میدن
اینا نمیدونن احترام و حرمت ینی چی! چون اعتماد به نفس بالاییم دارن و زیاد اظهار نظر میکنن اونم با قطعیت و اوایل شاید خیلی هارو دور خودشون جذب کنن اما به مرور میفهمین ادنای خودخواهی هستن که از ادب بهره خیلی کم
پرنده نگری را در پارک ملی سرخه حصار تجربه کنید و زیر لب بگویید: به به زندگی چقدر زیبا و لذت بخش است.


تنبلی را کنار بگذارید و رخت و لباس تن کنید و از شهر بیرون بزنید. وقتِ خوبِ رفتن به بیرون از شهر رسیده است و کجا بهتر از پارک ملی خجیر و سرخه حصار؟ اینجا همان جایی است که می‌توانید خستگی زندگی ماشینی و روزمره را از تن به در کنید. با مجله گردشگری دلتا همراه باشید تا به شما بگوییم چرا باید برای بازدید از سرخه حصار برنامه ریزی کنید. دوربین دوچشمی
 
نویسنده : اشکان ارشادی از کرمانشاه 
« یلدای سرخی که سفره هفت شین شد » 
شمع و شربت و یا شاید شراب در گذشته ،شیرینی و شیر و شکر ،شفتاو و خرمالو و شاتوت ، شمشیر و شال کمر یا سر که به کوردی هم شه وه و غیره
هیچی هفت سین و نوروز نمیشه ، ولی من در سرخی قرمز یلدای آن شب هفت شین نقل زبان دیگران را دیدم
لازم بذکره که در کوردی هندوانه را شامی گویند که باز ش یا شین
خورش خلال کرمانشاهی  یا   قیمه بادمجان ، شام باشه دیگه سرخه سرخه سرخه! 
در آن مدت کم نوروزی و ی
ارتباط باکارخانه آراپلاست
آدرس کارخانه: تهران – اتوبان آزادگان – اتوبان علی هاشمی یا اتوبان بهشت زهرا-صالح آباد شرقی- شهرک کمیته – خیابان هدایت- کوچه کارخانه ها کوچه ۴شرقی پ۲۰
مدیرفروش : 09128871455  خانم قاسمی
کارخانه:02155026557
 
ارتباط باکارخانه آراپلاست
آدرس کارخانه: تهران – اتوبان آزادگان – اتوبان علی هاشمی یا اتوبان بهشت زهرا-صالح آباد شرقی- شهرک کمیته – خیابان هدایت- کوچه کارخانه ها کوچه ۴شرقی پ۲۰
مدیرفروش : 09128871455  خانم قاسمی
کارخانه:02155026557
 
قرار بود اولین پست رمز دار خودمو بنویسم و یه خبری بدم از یه حرکت که زدم و برای خیلی از بیانی ها میتونه مفید باشه اما باز حساب کتاب کردیم دیدیم هنوز هم زوده!
این بماند!
 
 
اون پست ( اینجا )که گفتم برای خواهرزاده ام همیشه انیمیشن دانلود میکنم رو یادتونه؟
کلی حساب کتاب کردم دیدم واقعا بدجوری وابسته اینا شده
نتیجه اینکه دیگه براشون انیمیشن دانلود نکردم!
میرم براشون از کتابخانه کتاب میگیرم و البته فعلا استقبال خوبی شده و بیخیال تلویزیون شدن!
میخو
چند روز قبل بهم گفت که این سفیدها مخصوصا سفیدهای اروپا و کاناداو استرالیا (و نیوزیلند) نمیدونم چرا اینقدر افسرده و منزوین، اینها همه ش به معادله باخت-باخت فکر میکنن.
چرا اینها عوض نمیشن؟
چرا اینها درست نمیشن؟
چرا اینقدر افسرده، تنها، و خلاقیتن؟
 
ازش پرسیدم،
الان اگه یکی بیاد بگه پسر گل، اجازه بده کیرت رو ببرم از ته، ولی در عوض همه دنیا رو میدم دستت، اصلا میشی رئیس جمهور امریکا، ایا قبول میکنی؟
 
بنده خدا با تعجب نگاهم میکرد که این کیر چه ربط
سلام عزیز دلم:)
 دیروز اولین روزی بود که تنهات گذاشتم و رفتم دانشگاه، طبق گفته امام علی (ع) از چیزی که تصور میکردم آسون تر بود ولی بازم سخت بود دل کندن از روی ماهت و کنترل کردن دلنگرانی هام، اما اینجور که مادرخانومی گفتن بغیر از یک ساعت برای تو هم روز سختی نبوده و پسر خوبی بودی خداروشکر :))) 
آهان گفتم مادرخانومی، یادت باشه مادرخانومی خیلی برات زحمت کشیدن وقتی بزرگ شدی حتما براشون جبران کنی اون یکی مامان بزرگت هم خیلی برات دعا کردن خیلی نگران ب
امروز اتوبوس چپ کرد و دانشجوها و انسانهای فوت کردن به همین راحتی
شاید زنده بودن و مرگ دست خودمونه
اگه اتوبوس ترمزش نمیبرید
اگه  مسئولین بی لیاقت تو هر ارگان و سازمانی که هستن به فکر جون ادما باشن و جون ادما براشون ارزش داشت
شاید‌ مرگهای که اینچنین اتقاق میفته نمیفتاد شاید ادمای که فوت کردن زنده بودن
و شایدهای دیگه
اما نه جون ادما مهمه براشون و نه برا ادما ارزش قائل هستن
خب بیاید همینجا همون کسایی که واقعا این واژه براشون عجیب و ناملموسه.
اینجا وبلاگ خودمه و من دوست دارم نظر شخصیم رو درباره این افراد بنویسم.
اصولا وقتی یه کلمه اینقدر براتون جنبه کنجکاوی و طنز داره؛ انگار مثلا گفتی سیب لاکپشتی و صندلی مغناطیسی. همینقدر براتون عجیبه.
این دسته از افراد دو رو دارن  اکثرا: خب اینکه ه واقعا نمیدونن و ندونستن شون دست خودشون نیست. در عین حال خودشون میخوان که ندونن خودشون دارن انتخاب میکنن که اطلاعات روانشناسی شون د
امروز خودم و چهارتا از بچه های گروه فیلمم رفتیم تمرین، راستش انتظار آنچنانی ازشون نداشتم، چهارتا دختر 17 ساله آنچنان تجربه ای در امر بازیگری نداشتند، اما خوب خودشون رو نشون دادن. واقعا امیدواری خوبی بهم دادن، نیرویی که پای کار باشه و متعهد و به دور از نگرش های سنتی غیر اجتماعی، باعث میشه فیلم حتی اگر غیر مذهبی هم باشه، امر عفت، حیا، حجاب و... از بین نره.
تیم من یه تیم خوب و حرفه ای هستن. اینقدر باهاشون کار میکنم که از لحاظ بازیگری به حدی برسن که
این روزا سرم خیلی شلوغ هست. همش دنبال کار جدیدم بودم. اگه نمیدونید کارم چیه باید بگم که من برای سایت ها و مجله های اینترنتی مطلب مینویسم! تقریبا یک هفته قبل،  بنابه دلایلی  از کار قبلیم استعفا دادم. و تا دو سه روز قبل درخواست استخدام یه سایتی رو دیدم! بهشون درخواست دادم و گفتم که ترجمه میکنم و خودم هم مطلب اختصاصی مینویسم. اونا هم گفتن لینک یکی از مطالبی که نوشتین رو برامون ارسال کنید!
تنها لینک دم دستم برای یه مقاله ای بود که حتی خیلی هول هولک
جریان از چه قراره؟
اقا من دسته بیستوریم مشکل داره و نمیتونم ازش استفاده کنم و هی پشت گوش انداختم که برم عوضش کنم
امروز رفتم از تنکسین اونجا گرفتم حین کار خورد توی دستمویه خون "ریزی" اومد و تموم شد منم زیرشیر اب شستمش(البته زمان زیادی دستم زیر اب بود)
خلاصه چون بچه های اونجا که برای مریض کار میکنن امکان داره از این استفاده میکردن(شاید البته) یکم ترسیدم و خب به جز مامانم به کسی چیزی نگفتم
الان یه استرس ریزی دارم نکنه هپاتیت؟
برم ازمایش بدم یعنی؟
تاریخچهپارک ملی سرخه حصار پس از گزینش شهر تهران به عنوان پایتخت قلمرو (۱۱۳۳ خورشیدی ) درون زمان قاجاریه با نام های قرق یا شکارگاه سلطنتی پایین تر نگاهداری قرار گرفت. پارک ملی سرخه حصار بوسیله همراه پارک ملی خجیر از باستانی ترین مناطق حفاظت شده در جهان هستند. این پارک یکی از صید های قدیمی ایران است که حدود دویست سال پیش به پارک تحول شده است. پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران با تصویب شورای انقلاب اداره آن بوسیله سازمان حفاظت محیط زیست محول و د
تا حالا شده بیخیال هرچی که هس ونیست دلت بخواد  چند روز گم و گور شی ؟
یه روزی که شاید خیلی هم دیر نباشه و اصلا همین امروز باشه
دلت بخواد پاشی,حاضر شی, بدون هدف,بدون مقصد راه ییفتی تو خیابونا بین مردمی که نمیشناسنت
نه براشون مهمی ...بری ...انقد بری که ببینی سر از ایستگاه مترو در اوردی
یلیط بخری و توی ایستگاه , بین همه ی شلوغیایی که هول میزنن برای رسیدن به مقصد,
آروم و بی هیچ دغدغه ای خودتو به انتهای قطار برسونی و بشینی
پلک ببندی و بی توجه به هرچی که
دوستان سلام ... 
یه کانالی رو آنیابلایت معرفی کرده راجع به تیپ شخصیتی mbti . انقدر ذوق کردم که یه مقداریش رو با شما هم به اشتراک میذارم. تیپ من: intp
 
#INTP #ENTP #ENFP #ISFP #ISTP #ESFP #INFP #ESTP 
یا دیر از خواب بیدار میشن و وحشت زده میشن و تو ده دقیقه سریع آماده میشن 
یا زود از خواب بیدار میشن و انقدر لفتش میدن ک دیرشون بشه و بازم ده دقیقه‌ایی آماده میشن
 
[ #AgustD ✨: @FarsiMBTI]
 
#ENTP #ENFP #INFP #INTP 
تناقض عجیبی بین اینکه انتخاب کنن ک با مردم وقت بگذرونن یا ولشون کنن و برن بخوابن
2545 - «اسدالله علم» وزیر دربار، نخست‌وزیر و از نزدیکان «محمدرضا پهلوی» در خاطراتش می‌نویسد: "عرض کردم «یک قسمت پول زمین والاحضرت ثریا را که در «سرخه حصار» ملی شده، از دولت گرفتم ولی دولت به من می‌گوید بنویس که این پول را (هشت میلیون تومان) دولت در اختیار دربار می‌گذارد و اسمی نبرید». فرمودند «دولت غلط کرده همچین حرفی زده است. بنویسید که باید بدهید تا به آنها که احجاف شده پرداخته شود». عرض کردم «قبلاً نوشته بودم، ولی می‌گویند این طور بنویسید
نمایشنامه خوانی «از جهنم تا گولاگ» پنجم مردادماه به کارگردانی سیدمحمدصادق سیادت در تماشاخانه دیوار چهارم برگزار می شود.
به گزارش خبرگزاری مهر به نقل از مشاور رسانه ای پروژه، نمایشنامه «از جهنم تا گولاگ» به نویسندگی حمیدرضا اسدزاده، کارگردانی سیدمحمدصادق سیادت، طراحی افسانه بخشی فرد و تهیه کنندگی مهدی غلامی سرخه، شنبه پنجم مردادماه در تماشاخانه دیوار چهارم خوانش می‌شود.
ادامه مطلب
ناسا برنامه داره سال 2024 (همون سالی که قرار بود مارس وان پروژه ش. شروع کنه) به ماه سفر کنه. حالا هم با 11 کمپانی امریکا حرف زده تا برای ارتقای سطح سفر های فضایی لاهاش همکاری کنن و حتی جایزه هم براشون در نظر گزفته ( 45.5 میلیون دلار)
چرا تو زندگی ما از این آدمایی که براشون مهم باشه دردمون چیه وجود نداره؟ یکی که دلگیر بودنمون رو بفهمه، و بین همه ی مشکلاتش وقت برامون داشته باشه که مرحمی به زخم دلمون باشه! چرا همه نمکن روی زخم های قلب مون؟؟
اینقد بی کسی رو آدم کجا ببره؟؟
شرکت هوشمند سازان سپاهان ارائه دهنده انواع راهبندهای اتوماتیک خودرویی با 4 سال ضمانت تعویض و 15 سال خدمات پس از فروش.
این شرکت مفتخر است تمامی محصولات خود را با بالاترین کیفیت و پایین ترین قیمت نسبت به نمونه های خارجی آماده عرضه به مشتریان عزیز نموده است.
انواع راهبند بازویی در استان سمنان و شهرستان های آن:راهبند سمنان،راهبند دامغان،راهبند سرخه،راهبند شاهرود،راهبند گرمسار و...
 
 
جهت سفارش و کسب اطلاعات بیشتر با ما تماس حاصل فرمایید
مدیری
وقتی که میبینی شرح‌حال گرفتن و دقیق پرسیدن و توجه کردن به بیمارها چقدر براشون مهم ه و همه‌ش دارن برات دعا میکنند یا موضوع صحبتشون تو اتاقاشون درباره خوبی و اهمیت دادنِ تو عه! یکیشونم گفت اومدی منطقه ما خبر بدید بهتون خدمت کنیم.
از صبح وردش شده:
یاحسین غریب مادر،تویی ارباب دل من
...
یه آه از عمق وجودش میکشه و نجواگونه میگه:
دلمون برا اماممون تنگ شده. میشه باز بریم کربلا؟
منم دلتنگم آقا!
اما شما به دل کربلایی کوچولو نگاه کنید
راس میگه دلتنگه حق داره بنده خدا
عکسهایی از منطقه تهرانپارس تهران

تهرانپارس نام کوی بزرگی است که در شمال شرق شهر تهران، پایتخت ایران، واقع شده‌است. این کوی بزرگ در شمال شرق تهران در منطقه های۴و۸ شهرداری تهران می‌باشد. از لحاظ مرزبندی با محلات اطراف، تهرانپارس از شمال با بزرگراه بابایی و خیابان استخر و محله قنات کوثر و، مجیدآباد و محله کوهسار، از جنوب با خیابان دماوند و محلات آشتیانی و سرخه حصار، از غرب با بزرگراه شهید باقری و کوی نارمک و اوقاف و از شرق با بلوار پروین و م
آلی هم عالی که نه اما خیییلی خوب بود. کاملا راضی ام.بریم واسه بعدی ها 
و کمتر از 15 روز دیگه من و آرامش خونه و خانواده و فنددددقم *_* 
اخ که چقدر دلم براشون تنگ شده
اولین باری بود که سه ماه کامل ندیدمشون! تجربه ی جالبی بود اما
و دارم به بعدش فکر میکنم که چقدر قراره سخت تر باشه.
لحظه‌ی آخر با بی طاقتی، اما برگشت و براشون دست تکون داد.
از بی خداحافظی کردن متنفر بود.صبر نکرد تا بتونن سوال هاشون رو بپرسن، 
میترسید از سر غصه حرفی بزنه که بعدا پشیمون بشه.
سریع پله ها رو طی کرد و سعی کرد به حرف هایی که قلبش رو به درد میاوردن فکر نکنه...احساس میکرد تمام وزن دنیا توی سرش جمع شدهو زانوهاش زیر این بار دارن خم میشن.
شرکت هوشمند سازان سپاهان ارائه دهنده انواع راهبندهای اتوماتیک خودرویی با 4 سال ضمانت تعویض و 15 سال خدمات پس از فروش.
این شرکت مفتخر است تمامی محصولات خود را با بالاترین کیفیت و پایین ترین قیمت نسبت به نمونه های خارجی آماده عرضه به مشتریان عزیز نموده است.
انواع راهبند بازویی در استان سمنان و شهرستان های آن:راهبند سمنان،راهبند دامغان،راهبند سرخه،راهبند شاهرود،راهبند گرمسار و...
 
 
جهت سفارش و کسب اطلاعات بیشتر با ما تماس حاصل فرمایید
مدیری
توی فرهنگ کانادا حداقل، یه مسئله ای بین کانادایی هست که از وایتها اومده
و اون اسمش هست venting
یعنی طرف میتونه همکارت یا دوستت باشه
میاد
میشینه 
کلی حرف میزنه
درد دل میکنه
و فقط هم از خودش حرف میزنه
بعد هم خالی میشه و میره رد کارش
از طرفی نسل فعلی کانادا چون مثل ما یاد نگرفتن که مخفی کار باشن یا همش بترسن که حرف بزنن
هر حرف ریز و درشتی رو به زبون میارن
یعنی walk of shame تا مثلا هشت بار این کورس رو افتادم رو در میون میذارن با شما
چون که براشون واقعا مهم ن
می خوام رها باشم... 
همیشه میخواستم رها بودن رو...
ولی حالا که رهام... 
نمیخوامش...
خیلی آدمهای بدی دورم اند...
و پدر و مادر بی منطقی دارم... 
واقعا اوضاع زندگی ام ناجوره... 
باید بیشتر به فکر خودم و رویاهام باشم.. 
و براشون تلاش کنم... 
#زندگی من#یه زینب جدید
    
   

اپیزود اول : چند وقت پیش ، یکی از ایمیل هام ریپلای شد که شما شرایط اولیه ما رو داری و اگه میخوای توو آزمون شرکت کنی به این آی دی تلگرام پیام بده! رفتم چک کردم دیدم نزدیک 4 ماه پیش براشون ایمیل فرستادم ، موضوع ایمیل رو که نگاه کردم دیدم رزومه رو " رزمه" نوشتم :| *
   
 
اپیزود دوم: اوایل که رزومه میفرستام، برای هر آدرسی ایمیلی یه پیامِ جداگانه میفرستادم ، الآن دیگه گروهی همه رو جمع میکنم و یکی از ایمیلهای قبلی رو فروارد میکنم برای همه !
اون رو
جالبه
ادم اینقدر زنده میمونه تا به فاک رفتن و بدبخت شدن همه کسایی که به نحوی اذیتش کردن،
رو ببینه.
 
کسایی که من الان دلم میسوزه براشون، کسایین که چند سال قبل به هر نحو ممکنی اذیتم میکردنو لذت هم میبردن.
حکمت دنیا.
اخر هفته تون عالی.
دوستون دارم.
۱. انیمه banana fish ـو کامل دیدم [انیمه قشنگی بود که میکشید یه ضرب ۲۴ قسمتشو ببینی .. ولی موضوعش دردناک بود برا من و کلشو با حالت تهوع دیدم .. محورش در واقع همجنس بازا نبودن ، یه عده ادمی بودن که زن و مرد و بزرگ و بچه فرق نمیکرد براشون فقط میخواسن هوسشونو پر کنن]
۲. No More Pashmal
۳. کالجوش
خیلی از مسائلی که سابق بر این به نظرم ارزش بودالان کاملا برعکس شده و در نظرم پشیزی اهمیت ندارن...
و وقتی با آدم هایی رو به رو میشم که اون مسائل براشون مهمه،سکوت میکنم و ازشون دور میشم و تو دلم میگم اونهام یه روزی میرسن به اینی که من بهش رسیدم...
تو چند ساله گذشته اولین سالیه که آرزوی تولدم مرگ نیست! نه اینکه نگاهم عوض شده باشه و امید زندگی باشه نه، فقط دلم به حال پدر و مادرم سوخته خیلی سختی کشیدن دلشون یکم آرامش می خواد......
تولدم مبارک پدر و مادرم که با همه بدیام براشون عزیزم....
اگر میخواید احساسات بقیه رو نادیده بگیرید الکی اونو بزرگش نکنید
!
ینی خدایی تو که تماما فکرت پیش اونه چرا اومدی طرفم؟حسود کلمه ی خوبی نیس اما من کسی بودم که تورو استثنا کردم در مقابل کسایی ک براشون استثنا بودم
ولی خب برای تو من نبودم استثناعه
هووووووم
وقتی من اومدم اینجا کوچیکترین بودم تقریبا.اما بعدش اینجا پر بچه کوچولو شده که هنوز دارن شیر میخورن.ممکنه فک کنید ودت چرا اینجایی.من عقلم زیاده.اینا فقط اومدن.یخورده کوشولو ان زوده براشون.و هنوز نباید فضای مجازی بیفته دستشون.
 
 
 
 
#صرفا جهت شوخی.
الان 5 روزه هواپیما توسط پدافند ایران مورد اصابت قرار گرفته و همه سرنشینان کشته شدند،
همه ما از این حادثه به شدت ناراحت شدیم و براشون گریه کردیم،،
ولی اینجای قضیه برام سواله که چرا از دیروز همه ی پستهای اینستاگرام غم زده شده؟؟
اگه واقعا از دست دادن یک هموطن براتون غم انگیز بود چرا همون چهارشنبه پست نزدین؟ چرا چهارشنبه نگفتین بسیار غمگینیم؟؟
واقعا متاسفم برای بعضی نگرش ها
مشخصه که ماهیت مرگ و از دست دادن این افراد براشون مهم نیست،
در هر صورت
 
آدمایی هستن که واسم خاطره‌هایی بدی‌ ساختن. خاطره‌هایی که هرموقع بهشون فکر میکنم ته دلمو غصه میگیره. خیلی سعی کردم فراموش کنم، خیلی سعی کردم ببخشم، اما نتونستم، با اینکه خیلی دوست داشتم اینکارو بکنم. یه سری چیزا رو نمیشه از یاد برد چون روحی که خنجر خورده باشه رو با هیچ دوایی نمیشه مداوا کرد. من اون آدمارو دوست داشتم، اونا جزو نزدیکیان من بودن ولی کاری کردن که ازشون بدم بیاد...الان گاهی وقتا که بهشون فکر میکنم، یا یه جایی گذرم بهشون میخوره د
اگر میخواید احساسات بقیه رو نادیده بگیرید الکی اونو بزرگش نکنید
!
ینی خدایی تو که تماما فکرت پیش اونه چرا اومدی طرفم؟حسود کلمه ی خوبی نیس اما من کسی بودم که تورو استثنا کردم در مقابل کسایی ک براشون استثنا بودم
ولی خب برای تو من نبودم استثناعه
هووووووم
کاش از اول بهم میگفتی حداقل با پسوند"im"سیو نمیکردمت
من دوست زیاد دارم.
هم از اون دسته از دوست‌ها که از کنارشون رد می‌شم و فقط سلام می‌کنیم بهم و تمام! (شاید اسم دوست زیاد باشه براشون!)
هم از اون دسته از دوست‌ها که کم دیدنشون هیچ تاثیری نمی‌ذاره و هردفعه که می‌بینیشون انگار از قبل، دوست ترن.
از اون‌هایی که فقط گاهی یادم می‌کنند که کارشون رو راه بندازم هم دارم! هممون داریم و اصلا شاید خودمون یه همچنین دوستی واسه بعضیا باشیم!
از اون‌هایی که توی ذهنم فقط باهاشون دوستم و تو واقعیت خجالت یا هرچیز
سلام
به همه داداش ها و آبجی های گلم، اونایی که رنج تنهایی و مجردی رو خوب میشناسن، اون ازدواجی ها که حاضر نشدن برن تو رابطه های نادرست...، اون ها که پاکدامنی براشون ارزش بوده همیشه ولی حالا شاید یه خورده خسته شدن، شاید هم یه قدری سرخورده از شرایطی که توش هستن و یه سوال بزرگ که همیشه باهاشونه: 
خدایا چرا؟، پس چرا درست نمیشه؟، پس چرا نمی‌بینی ما رو؟، دیگه چه شکلی بخوایم ازت ... ؟
خب منم یکی از شماها هستم و این سوال منم بوده و هست. خب می‌دونم که گاهی
به یه دختره گفتم چه موهای قشنگی
گفت: کاشتم
گفتم چه دندونای سفیدی 
گفت: کاشتم
گفتم چه ناخونایی 
گفت: کاشتم
لامصب دختر نبود که محصول کشاورزی بود
.......... 
دخترا وقتی میگن اتفاقا آرایش ندارم منظورشون اینه که گریم نکردن و اگر نه کرم و سورمه و رژل لب و روژ گونه و خط چشم براشون آرایش محسوب نمیشه
 
 
بسم الله الرحمن الرحیم
 
یکی از مشکلاتی که توی اورژانس سرپایی هرشیفت باهاش درگیریم،مساله ی بیمارای اورژانسیه،بیمارهایی که باید فورا براشون اقدامات درمانی انجام بشه،هرچند به ظاهر حال عمومیشون خوب باشه و سرپا باشن..
مثلا چطور؟!
ادامه مطلب
هرچقدر که میخوام وانمود کنم که حالم خوبه، بازم نمیشه
خوب نیستم
روزهای سختی می گذرونم
دوره ی گذر
خانواده م این روزها جز سخت ترین شرایط زندگی من محسوب میشن. تحمل کردن عقاید و تعصبشون واقعا سخت و انرژی گیره. خوشحال نیستم. بغض دارم. 
از اینکه انقدر بی حامی هستم، دلگیرم.
خانواده ای ک انقدر ادعا دارن ولی در درون به شدت خودخواه هستن و نمیخوان من براشون مشکل و سختی باشم. حاضر نیستن منو حمایت کنن و  اینو چندین بار علنی کردن که براشون مشکلی درست نکنم و ر
همینطوری هی میشینم راجع ب اینده ای ک ممکنه هیچ وقت نیاد فکر میکنم.تمام اتفاقایی ک دوست دارم برام بیفته رو پشت سر ردیف میکنم و ازشون لذت میبرم:) و بعد ک ب ی جایی میرسم ک دیگ هیچ برنامه ای ندارم یادم میاد هنوز اون اولین اتفاقی که میتونه چیزای خوب رو دنبال خودش داشته باشه نیفتاده و ممکنه هیچ کودوم ازینا ب واقعیت تبدیل نشع! پس هی به خودم میکنم نگار اصلا ب اینا دل نبند، چون اگ نشه، بعدن خعلی بیشتر دردت میاداسترس کمتری هم دارم. میتونم ب راحتی کل روزمو
از این به بعد تمام پست‌ها رمز‌دار خواهد بود.
از دوستانی که وبلاگ من رو میخونن و مطالب رو دنبال می‌کنن خواهش می‌کنم آدرس وبشون رو به صورت خصوصی بذارن تا رمز ثابت مطالب عمومی براشون ارسال بشه.
مطالبی که شخصی باشن هم به نحو دیگه‌ای توی عنوانشون مشخص میشه.
ممنونم از همراهی‌تون :)
 
+ چقدر جای خاتون خالیه... اگه اینجا رو میخونی لطفا برگرد، دلم برات تنگ شده.
خودم تو بیانم ولی وبلاگ بچه هایی رو میخونم ک تو بلاگفان 
خودم اینجام اما حسرت میخورم ب اینکه عنقد راحت مینویسن بدون اینک براشون مهم باشه ... فقط میخان خالی کنن هرچی ک تو ذهنشونه رو 
اما من نمیتونم اینکارو کنم 
چ اینجا چ هرجای دیگ 
چیزی ک تو مغزم میگذره رو نمیتونم پیادش کنم رو این صفه شیشه ای 
هی بنویس 
هی پاک کن 
تهشم هیچی ... 
بیخیال اصن چ اهمیتی داره 
دانلود آهنگ جدید مجید خراطها امشب چته
Download New Music Majid Kharatha – Emshab Chete
پخش بزودی – دمو آهنگ اضافه شد

مجید خراطها امشب چته

امشب چته همش رو اعصابی چرا
امشب چته اصلا نمی خوابی چرا
امشب چته دوباره بیتابی چرا
امشب چته با کی کجا بودی
امشب چته فاز تموم خنده هات
امشب چته سرخه چشات
امشب چته امشب چته
بس کن برو و خاطره هاتو هم از یادم ببر
تنها چیزی که دادی قرصای خوابه ببر
پاشو برو! این بی کس دیوونه رو تنها بذار
امشب ولی عمدی برو شیرای گازو وا بذار
مردن برام ر
بدم میاددددددددد
از هر کسی که جلوت یه جوره پشتت یجوره
از هر کسی که تو سخترین شرایط ولت میکنه
از هر کسی که دل بقیه رو میشکنه
بدم میاد از تظاهر کردن
تظاهر به اینکه دوست دارن
تظاهر به اینکه نگرانتن
تظاهر به اینکه براشون مهمی
میفهمم تظاهره میفهممممممممم
بدم میاد از هر کسی که میخواد خودشو خوب نشون بده
بدم میاد از همه بدم میاد
به نظرم یه فرمول خیلی ساده تو روابط آدم ها باید حاکم باشه برای کسی بمیر که برات بمیره برای کسی تب کن که برات تب کنه، وقتی برای کسی بمیری که فقط برات تب می کنه تهش تویی که یه تیکه ناب از احساس ات رو حروم کردی می فهمی حروم، دیگه ارتباط با آدم هایی که براشون می میری ولی حاضر به تب کردن برات هم نیستن تکلیف اش مشخصه
دیروز به بچه ها گفتم ممکنه نیام 
ممکنه
ناراحت شدن اغلبشون؛ دوتاشون زدن زیر گریه و چند تایی بغض کردن. بی تفاوت هم داشتیم البته...
بعد گفتم بچه ها رفتنم یه شوخی بود. کنارتون هستم.
دوستشون دارم و دلم براشون تنگ میشه اگر نبینمشون. هلیا گفت خانوم وسط سال وسط راه وقت بی وفایی نیست. نباید ما رو تنها بذارید...
دلم مچاله شد. دوست ندارم غمگینشون کنم.
توی جلسات حرفشون فصل الخطاب است
بهشون پول های آنچنانی یورویی می دهند.
براشون امکانات خاص در نظر می گیرند.
همه ما بهشون احترام می گذاریم.
همه قبول داریم وقتی کنار ما هستند و با ما کار می کنند ارزش گرفتن پول های آنچنانی دارند.
 
چرا ما خارجی پرست هستیم؟
 
یکی می گفت ما خارجی پرست نیستیم فقط مهمان نوازیم
 
؟؟!!!
گاندو رو دیدیم
لذت بردیم
احساس غرور کردیم
به بچه های اطلاعات احسنت وفتیم و براشون دعا کردیم
ضربان قلبمون خیلی جاها رفت بالا 
اندازه یه سکانس استرس داشتیم
ماها فقط تماشاچی بودیم ولی جوون های اطلاعاتی و سرباز های گمنام شب و روزشون و گذاشتن برای پرونده های ضد جاسوسی
اونوقت دولت انقددددرررر راحت گند میزنه به همه چیز!!!
متنفرم از این دولت
چقدر زود شد ۲۰۱۹دیدن این عدد روی صفحه گوشیم یه حس عجیبی بهم میده، نمیدونم اصلا حس خوبیه یا بد :/
البته هستن کسایی که باز میگن بابا بچسب به سال ایرانی خودمون، ولی ما کلا سعی می کنیم به این نظرات اهمیت ندیم، واقعا من نفهمیدم اینکه یه نفر برنامه زندگیش رو بر اساس سال میلادی بریزه چه مشکلی براشون ممکنه پیش بیاره!
.
.
.
البته هدف این پستم این نبود که بیام از اونایی که بعد از پیام تبریک سال نو فرستادنم براشون ، یه وری نگام کردن بگم...
فقط می خواستم بیام
بنام خدا
متاسفانه چند روز پیش برادرم .. بستری شد و بعدم به صورت غافلگیرانه از دنیا رفت..انا لله و انا الیه راجعون
باور و درک خیلی از مسائل سخته و دشواره شایدم هرگز نتوان ان  را درک کرد.. و انسان ضعیف تر از ان چیزی که تصور میکند،جزء خدا هیچ کس نیست که ما را یاری دهد...
اگر دوست داشتید یا علاقه داشتید،فاتحه براشون بخونید...
 

به شدت
گرفتارم و نمی رسم فردا یا پس فردا به وبلاگم سر بزنم؛ لذا تصمیم گرفتم
پیش از طلوع بهار و اغاز سال نو،آن را به تک تک عزیزانی که دلم براشون پر
پر می زنه و
همیشه از خدا بهترین ها رو براشون آرزو کرده و می کنم؛ تبریک عرض کنم و بگویم که دوستشون دارم .
:)بعد تو محبتمو کلمات قشنگمو پای هرکسی ریختم که بهش نیاز داشت...براشون وقت گذاشتم و کمکشون کردم...نگین...یه بخشی از وجودم بود که فقط پیشکش تو کردم...نمیدونم کدوم بخش...نمیدونم اسمش چیه...یه روزی میرسه که وارد یه رابطه ی دیگه میشی و چقدر میترسم از اون روز...بند بند وجودت مال منه...سهم منه...نه عروسک نیستی...آزادی و منم کاریت ندارم...اما میدونی...فقط یه مرد میتونه غیرت و ترسی که توی رگام می جوشه رو بفهمه!
 "" منتظرتون هستم لطفا با ما در ارتباط باشید ""
 
دوست دارم از شما بپرسم چیکار باید کنیم ؟
برای حفظ سلامت روانی _ اجتماعی همشهری ها و هم وطنانم نگرانم !! نگران!!
 _ برای نا امیدی دانش آموزان از ادامه تحصیل در حالی که میبینه برادر و خواهر بزرگترش با داشتن لیسانس و مدارک دیگر بیکار مونده ؟
 _ برای دانشجوهایی که  این سوال که آخرش که چی و چی قراره پیش بیاد و من چطور ادامه بدم  مدام مثل یه وسواس فکری تو ذهنش مرور میشه؟
 _ برای معلم هایی که از قبل (یعنی دور
امروز دوشنبه دوم دی ماه ...
از یکی مجلات داستانی بهم پیشنهاد شد براشون داستان بفرستم. یکی از داستان هام رو ویرایش کردم و فرستادم. امیدوارم پذیرش کنند و چاپ بشه... خیلی هیجان زده ام... دو سه ساعت هم داشتم روی داستانم کار می کردم. یعنی واقعا دارم تلاش می کنم و راه پیدا می کنم برای چاپ داستانها.‌..خیلی هم ازم انرژی میبره... باید چند تا داستان دیگه هم بنویسم. 
برای دیدن لبخند تو همه ی تلاشم رو می کنم...
نسبتِ من به تهران، یه عشق و نفرتِ توأمان‌ه. در عین حال که خیلی دوستش دارم، می‌تونم تا سر حد مرگ ازش متنفر باشم.این روزها که گرونی‌ها و مشکلات اقتصادی پررنگ‌تر دارن خودشون رو نشون میدن و اون سال نودوهشتِ سختی که مسئولان، سال گذشته وعده‌ش رو می‌دادن رو بهتر لمس می‌کنیم، بیشتر از همیشه به فاصله طبقاتی بالا و پایین تهران فکر می‌کنم.به مردمِ بالادست که براشون فرق نمی‌کنه دلار بخرن یا سکه، خونه بخرن یا ماشین، گوشی بخرن یا یخچال، در هر صورت س
امروز داشتم با کوچولوهای کلاس اول و دوم و سوم عموزنجیرباف بازی میکردم که یکی از کلاس پنجمی ها از وسط بازی جرئت حقیقت اومد پیش من چشمهاش رو بست و گفت: خانوم سروری شما ازدواج کردین یا نه و اگر ازدواج نکردین چرا...
همه بچه ها یکباره سکوت کردن. گفتم تیم جرئت حقیقت همه برن دفترِ من. 
براشون کمی درباره حریم خصوصی توضیح دادم و اینکه قبل از پرسیدن هر سوالی فکر کنن ببینن جوابش به دردشون میخوره یا نه.
 آدم ها درک نمیکنن که از دست رفتن، تا روزی که یک صبح پلک هاشون رو باز میکنن و به جای بلند شدن، خیره میشن به سقف بالای سرشون؛ نگاه میکنن، نگاه میکنن و دست آخر میفهمن دیگه امیدی براشون باقی نمونده که بخوان بلند بشن و با تمام مشکلات ریز و درشت زندگیشون بجنگن یا با هر خوشی و ناخوشی کوچیکی، لبهاشون به سمت بالا و پایین کشیده بشه.
ادامه مطلب
 آدم ها درک نمیکنن که از دست رفتن، تا روزی که یک صبح پلک هاشون رو باز میکنن و به جای بلند شدن، خیره میشن به سقف بالای سرشون؛ نگاه میکنن، نگاه میکنن و دست آخر میفهمن دیگه امیدی براشون باقی نمونده که بخوان بلند بشن و با تمام مشکلات ریز و درشت زندگیشون بجنگن یا با هر خوشی و ناخوشی کوچیکی، لبهاشون به سمت بالا و پایین کشیده بشه.
ادامه مطلب
امروز یه دوقلو با باباشون برای مراقبت ۳ سالگی، اومده بودن مرکز بهداشت!
پوریا و پارسا! شیطون و خواستنی...!
موقع ثبت اطلاعاتشون تو سیستم، باباشون گفت که ۲ ساله از خانمش جدا شده! یه لحظه فکرم رفت پیش بچه ها و ناراحت شدم براشون ولی تمام روز داشتم فکر‌ میکردم کدوم بدتره!؟
اینکه وقتی یه سالته مامان بابات از هم جدا شن و تو آرامش بزرگ شی یا با کلی حس و خاطره بد، ۲۵ سالت بشه و تو جواب اینکه چرا با این همه مشکل جدا نشدین بگن به خاطر بچه هام...!نمیدونم...!
بسم الله الرحمن الرحیم
خواهی نشوی همرنگ
رسوای جماعت باش...
 
همرنگ جماعت نباشیم حدیث هم هست از امام جعفرصادق علیه السلام که همرنگ جماعت نباشیم چراکه معلوم نیست عقاید،اعمال و رفتارشون خداییه یا شیطانی...اصولا کسیکه میخواد راه خدا رو پیش بگیره همه برعلیهش میشن چون برخلاف خواسته های مردم عمل میکنه برای همین براشون خوشایندنیست.
همینطوری هی میشینم راجع ب اینده ای ک ممکنه هیچ وقت نیاد فکر میکنم.تمام اتفاقایی ک دوست دارم برام بیفته رو پشت سر ردیف میکنم و ازشون لذت میبرم:) و بعد ک ب ی جایی میرسم ک دیگ هیچ برنامه ای ندارم یادم میاد هنوز اون اولین اتفاقی که میتونه چیزای خوب رو دنبال خودش داشته باشه نیفتاده و ممکنه هیچ کودوم ازینا ب واقعیت تبدیل نشع! پس هی به خودم میکنم نگار اصلا ب اینا دل نبند، چون اگ نشه، بعدن خعلی بیشتر دردت میاداسترس کمتری هم دارم. میتونم ب راحتی کل روزمو
سلام
 یه مسئله در مورد دختر خانوم ها می خوام بگم، خدایی نکرده قصد توهین ندارم . ممنون میشم بهش فکر کنید.
چرا بعضی از دخترهای این دور زمونه تو ایران بیشتر سن های ۳۰ به پایین ، تمایل پیدا میکنند به شخصی که با حرف هاش و رفتار هاش خورد و کوچیک شون میکنه، غرور شون رو میشکنه ؟ 
جدی میگم، این ها چیزهایی هست که اکثرا الان دارم می بینم و از اون طرف معمولا یکی هست که غرورش رو براشون ممکنه بارها بشکنه و براشون احترام قائل باشه، شما رو تو اولویت اول زندگیش
کتابی که میخونم تینیجی عاشقانه س. بامزه س. این خیلی مهم نیست. می خواستم بگم که ظاهرا تو بلاد کفر آدما ... ینی دختر پسرا، یه آهنگ دارن. یه آهنگ برای خودشون که براشون معنی خاصی داره. و من متاسفانه باید به عرض خودم برسونم که من یه آهنگ با یه نفر دارم که هر دو هفته یه بار به یادش میفتم و امشب وقتی متوجه این موضوع شدم کتابو پرت کردم یه گوشه و فهمیدم که هنوز جاش درد می کنه. لعنتی لعنتی لعنتی
نشستم واحدامو براشون میگم:)) باکتری. ویروس. فیزیو. آناتومی سروگردن. روانشناسی. یک مشت قولِ موجود در ترم دو!:)) هرچی بیشتر میگفتم بیشتر وحشت میکردن و برام ارزوی صبر میکردن. اصرار شدید که از همون اول ترم درس هرروز همان روز باشه ماجرا!:)) و بخونم جدی که بتونم پاس کنم. غمگینم . ولی چاره ای هست؟ نیست.
 
+ اتاق جدید بی نهایت سوت و کوره. ولی عوضش امکاناتش بیشتره و تمیز تره. باید کنار بیام این یه ترمو. نمیدونم واقعا:))
دیدی که مرا هیچکسی یاد نکرد؟
جز غم که هزار آفرین بر غم باد
1. شبکه‌های اجتماعی تو همه روزهای سال این توهم رو برات به وجود میارن که دوست های زیادی داری اما واقعیت مثل این وبلاگه که شاید بدخط نوشتمش نمیخوننش.
2. هیچوقت از یادم نمیره اون سال که چند روز بعد از تولدم رفتیم کافه فکر میکردم قراره سوپرایزم کنن اما حتی کادو هم ندادن اون سال بهم و سال های بعدش تبریک هم نگفتن.
3. هرسال غمم بیشتر هم میشه. تا حالا برای هیچکدومشون کم نذاشتم ولی انگار اصلا براش
به نام خالق توانا
تو:
حس می‌کنی؟
من:
- چی رو؟
تو:
هوایی که در حال جریانه.
من:
- نمی‌فهمم!
تو:
رایحه گل‌هایی از جنس شهادت.
من:
- بازم نمی‌فهمم.
تو:
دستت رو بده به من
من:
-...
تو:
اونجا رو می‌بینی، افقی که به رنگ سرخه؟
من:
- آره.
تو:
اون سرخی، شهادت مردیه که مردونگیش بالاترین مردونگی تو دنیاست.
من:
- آهان حالا فهمیدم.
تو:
پس حالا تونستی حس کنی؟
من:
- آره. حس شروع روزهای بی‌نظیری که باید قدر دونست، روزهایی که فرصت
خوبیه برای زیبا و معطر شدن به عِطر وجود برتر
"پروفایل تلگرامتون رو هم دیدمچهارقل گذاشته بودیدامن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السو گذاشته بودید اینا خب برای من معیاره"لعنتی خراب این معیارت شدم اخه.لعنتی خفن معیار.منم از جام بلند کردی.میدونستید به کیا بیشتر از همه تو حرم خوش میگذره؟بچه ها,یعنی عشق میکنند هر چه قدر دلشون میخواد از این ور میرند اون ور ,میپرند بالا,جیغ میزنند داد میزنند,هی میدوند دنبال هم هیچ کسی هم بهشون کار نداره:))بهشتیه براشون
سلام
میخواستم ازتون یه سوال بپرسم لطفا آقایون جواب بدن. 
خیلی وقت ها میشنوم از بعضی ها میگن که من اگه بخوام برم خواستگاری، حتی یه نفر هم نباید تو خانواده دختر معتاد باشه! مثلا اگه شوهر خواهر دختره معتاد باشه یعنی چی؟ (مثلا پدر دختره معتاد باشه ... ولی آدم خوبی باشه... تو شهرشون آبرو داشته باشه...، دستش به دهنش میرسه... وضع مالی متوسط به بالا ...)
دختره خودش پاک، با حجاب، باشخصیت، شاغل، از نظر زیبایی در حد خوب ...، خب آخه آقا پسر خوب، شما میخوای بری دخ
بچه خانوم مدیرمون به دنیا اومد ، کل معلما و کادر مدرسه یه گروه زدن و پول جمع کردن که براشون هدیه یچیزی بخریم. یکی از معلم ها مسئول خرید شد. امروز عکس کادو رو گذاشتن تو گروه، دو تا النگو.
نمیگم غلط یا درسته ولی فقط داشتم با خودم فکر می‌کردم چقدر کار درستیه که یه بچه کوچولو موچولو با یه فطرت پاک رو از همون اول درگیر طلا و زیور آلات و مادیات و اینا کنیم؟
من بودم برا مامانشون یچیز قشنگ به درد بخور میگرفتم که این همه زحمت کشیده. یا حتی برای دوتاشون :)
نمیدونم چه اتفاقی میفته که آدما انقدر سطحی میشن و دیگه چیزی نیست که براشون جذاب باشه!رفاقت، محبت، صمیمیت! ما عمیقا بهشون نیاز داریم.اما انقدر سطحی از همه چیز، آدما‌ و احساسات میگذریم که یادمون میره، شاید اینا آخرین بار باشه.شاید هرگز تکرار نشه...میدونی، نمیشه دلگرم‌ بود به بودن کسی این‌روزا... عجیبه.خیلی عجیب‌...
گر به دنبال حمل بار مطمئن و آسان در تهران هستید به شما معتبرترین باربری در این شهر را توصیه می کنیم. باربری تهران با سالها سابقه درخشان در زمینه حمل بار بین شهری و درون شهری در تهران برترین خدمات حمل بار را تقدیم مشتریان عزیز خود می نمایند.
باربری تهران یکی از قدیمی ترین شرکتهای حمل و نقل در پایتخت است که از سالها قبل فعالیت خود را با نام تجاری نتسان آغاز نموده و اکنون به عنوان یکی از برترین و معتبرترین شرکتهای باربری در کشور شناخته می شود که
پیری، سنیه که خییییییییلی به سختی میشه، چیزی رو تغییر بدیم .. این دارم می بینم و حس می کنم و ادراک می کنم ..
 
خدایا ما داریم با خودمون چکار می کنیم؟؟!!
 
به علاوه، خییییلی هوای آدمای دوروبرمون رو داشته باشیم
آدما زود دلشون میشکنه .. 
خدا هم خیییلی هوای بنده هاشو داره، دلی نشکنیم .. تمام تلاشمون به حد توانمون، این باشه دل کسی رو نشکنیم .. 
آدمهایی که سخته براشون، که بتونن چیزی رو تغییر بدن، سرزنش نکنیم
کفش دوزک پیر: یه رستورانی در این نزدیکی‌ها هست که سرویس دهی خیلی بدی داره. کیفیت خوراک‌هایی که سرو میکنه خیلی پایینه و مدیران و گارسون‌هاش هم با بی ادبی و گستاخی با مشتریاشون رفتار میکنن و در حقیقت هیچ ارزش و احترامی براشون قائل نیستن. مشتریان این رستوران بد، هر روز از دستش گلایه و شکایت میکنن و هر روز آرزو میکنن که ای کاش یه شهاب سنگ از آسمون به زمین بیاد و روی این رستوران بیفته و نابودش کنه.

ادامه مطلب
اتفاقات گذشتند و تموم شدند، ولی زخم‌هاشون همیشه هستند. فکر می‌کنم پدرم نمی‌تونند برام جهاز بخرند؟ چرا می‌تونند، ولی ناراحتی‌ام از این ه که نمی‌خوان، چون پول من براشون مهم ه. دردناک ه، پدرم منتظرند من در دوران طرحم درآمد ۶۰-۷۰ میلیونی داشته باشم و به ایشون بدم پول‌هام رو. و می‌دونم تا طرح نرم و تا پول ندم به پدرم، من آزاد نمی‌شم. :)
ازدواج نمی‌کنم، ازدواج نخواهم کرد، زخمی که از محبوب خوردم اسکارهای عمیقی تو دلم جا گذاشته. رفتاری که از همه
این دو تا خیلی بهم میان 
دیدن دو تا از ساکت ترین و سردترین بچه های کلاس وقتی از ته دل باهم میخندن قشنگه 
دوست داشتن اتفاق عجیبیه انگار یه بعد جدید و ناشناخته از وجودتو حس کنی 
من تغییرو تو کمترین مدت ممکن تو این دوتا دیدم 
اونا خوشحال ترن و این کافیه تا به وجود عشق ته دل آدما ایمان بیارم 
عشق میتونه قشنگی خودشو اندازه یه چسب زدن پسر رو دست دختر بعد از آنژیوام  نشون بده 
دوست داشتن این دو تا خیلی قشنگه تو کلاسمون :) 
امیدوارم همه این حس و حال خوب
یکی از بچه ها گفت قبول نشده و اون یکی هم احتمالا نشده که چیزی نگفته. واقعا و عمیقا براشون ناراحتم چون خیلی زحمت کشیدن و به شخصه واقعا امیدوار بودم قبول شن. ولی احساسی که الان دارم ناراحتی مطلق نیست! برا بچه ها البته مطلقا ناراحتم ولی یه چیزی که هست اینه که ما فقط سر مرحله یک با هم یه چیزایی خوندیم و اشکالاتشونو ازم پرسیدن ولی سر مرحله دو مدیرمون که از همون اول ندیده و نشناخته مشخص بود عاشق میمه و به مادر یکی از دهما گفته بود"واسه شون با آقای میم
حقیقتش وقتی میبینم که دخترا با ویزای ازدواجی میان امریکا و کانادا و یا هرکشور دیگه، 
براشون خوشحال میشم چون تجربه جدید کسب میکنن، دنیا رو بهتر میشناسن.
ولی از شما چه پنهون، این حرفی هست که به هیچ کدومشون نمیشه گفت، براشون خیلی ناراحت میشم، چون ازدواج با کسی که مثلا 4 ساله میشناسی میبینی باز هم سخته. فکر کن کسی رو خوب نمیشناسی، ازدواج یه مرحله بزرگ و یه چالش هم هست.
بعد مهاجرت یه چالش دیگه هست.
بعد فکر کن حداقل دو تا چالش (اونم ازین سر دنیا به او
آخه خدا... این چه رسمیه؟ 
حتّی نمی‌دونم از چی بیشتر ناراحتم. حتّی نمی‌دونم ناراحت باشم یا نه. کاش مطمئن بودم ازین که اونایی که باید براشون غصه خورد ماییم نه اونا. امّا الآن فقط امیدوارم. یعنی... نمی‌دونم. به خودم باشه، بارها دلم خواسته که بمیرم و بعد مرگم هیچی مطلق باشه. ولی می‌دونم که این خیلی مسخره‌ست. ناراحت‌کننده‌ست. پوچه.
آه. آخه این جوری که نمی‌شه. نمی‌شه این قد الکی باشه که. آه. چقد درد داره. چقد عزیزاشون دارن درد می‌کشن. آخه... آخه این
داشتم میخوابیدم گوشی توی دستم توی تختخواب مدیر عامل آقای مهدی حق پیام داد گفت فلان سایت رو آپدیت کن بهش گفت این سایت رو باید خود برنامه نویس سایت ش سیستم مارو تغییر بده طبق قرارداداش و بعد اپدیت بشه سایت ش هیچ دیگه جواب نداد لعنتی اینقدر بدم میاد از این جور ادم ها که یه کاری از ادم میخواهند و تو داری براشون انجام میدی و یه جایی وسط کار باید یه چیزی رو باهاشون هماهنگ کنی و اون وسط کار ساکت میشه در صورتیکه آنلاین هست ... نباید پیام رو سین میکردم و
قطعا یکی از بهترین تصمیم هایی که سال گذشته گرفتم قطع ارتباط کاری با شرکت بود ، وقتی از حال و روز بچه‌های شرکت می پرسم می بینم که چندان اوضاعشون خوب نیست مثلا تا به امروز حقوقشون داده نشده و هم چنان دارن روی پروژه هایی کار میکنند که اصلا معلوم نیست براشون چه اتفاقی خواهد افتاد و شاید مثل بقیه پروژه ها یه گوشه انداخته بشه و هیچ استفاده ای ازشون نشه .
اینا همش به دلیل داشتن مدیریت فوق العاده ضعیفه و لاغیر.
فردا باید برم مدرسه برای رفع اشکال بچه های کنکوری!
اونم کی؟ من! منی که دیروز سر ساده ترین اثبات های فیزیکی سه ساعت و نیم مونده بودم و امروز یه نیم ساعتی داشتم به اندازه tan 30° فکر می‌کردم! اگر ازم بپرسن درصد فیزیکت چند شد و من یه چیزی حدودای 100 بهشون بگم یعنی بهم امیدوار می‌شن و سوالای فیزیکشونو میان می‌پرسن ازم؟ نمی‌دونن همه چی شیفت دیلیت شده احتمالا! باید فردا سوالای آزمون آزمایشیشونو دانلود کنم یه ذره بیام تو فضاشون. اونم من گریزون از کنکو
-تنهایی گاهی اوقات لازمه.
-ولی فکر نمی کنی این گاهی اوقات یه کم طولانیه؟
-آم......خب..... .
-خوبه.پس تو هم قبول داری.
-تو تنها نیستی!
-عه راستی.پس خوب گوش کن ببین چی می گم.در حال حاضر تعداد آدم هایی که واقعا به فکرم هستن و براشون اهمیت دارم از انگشت های یک کف دست بیشتر نیست.فقط پنج نفر هستن که واقعا براشون مهم هستم.
-خب این یعنی این که تو تنها نیستی.
-دیگه نمی دونم چی باید بگم.
-بهتره این موقع شب بگیری بخوابی.ساعت 2:22 است.
-فکرکنم درست می گی.
-خب؟!
-شب به خیر.
در حدیث قدسی فرمود:
هر که به دلیلی وضویش باطل شود ، آنگاه تجدید وضو نکند به من ستم کرده.
هر که به دلیلی وضویش باطل شود ، آنگاه تجدید وضو کند و دو رکعت نماز بجا نیاورد و مرا نخواند ، به من ستم کرده.
هر که به دلیلی وضویش باطل شود ، آنگاه تجدید وضو کند و دو رکعت نماز بجا آورد و مرا بخواند ، اگر من جوابش را در هر مسئله دینی و دنیایی ندهم به او ستم کرده ام.
و ای بنده من!
من خدای ستمگری نیستم...
(ارشاد القلوب ، جلد اول ، صفحه شصت)


* اومدم پست بذارم که اتفاقی
بهار را باید فصل خواب، بیخیالی، فارغ از همه چی، تنبلی، فوق ریلکسی، یه هوای عالی، قدم زدن، تفریح کردن و.... نامگذاری کرد!
واقعاً چرا من اینجوری شدم. دوز بیخیالی خونَم به نهایتش رسیده فک کنم. ازونایی شدم که هیچی براشون مهم نیست ... بدنم دیگ نمیکشه! 
جالب بود اگر آدما تو همچین موقعیت هایی خونِ شون رو عوض میکردند ! 
تو بازه زمانیم که باید پامو بذارم روی گاز تا خود مقصد ولی برعکس انگار قصد دارم یه جا وایستم برای خواب ...
با این حال، با این همه بیخیالی حس
روزهای زیادی توی امسال داشتم که اتفاقات خوبی توشون افتاده؛ اتفاقاتی که براشون ماه‌ها نقشه کشیده‌م و برنامه‌ریزی کردم، ولی موقع محقق شدن‌شون آدم یک لحظه خوشحاله و بعد می‌ره سراغ نقشه‌ی بعدی. 
وقتی داشتم به بهترین روزهای امسال فکرمی‌کردم، اولین چیزی که بدون زحمت یادم اومد، روز نامزدی برادرم بود. هیچ دلیل دراماتیکی پشت قضیه نیست. فقط این‌که اون روز من و ف. از فرط خندیدن به برادرم کم مونده بود کف زمین دراز بشیم. 
 
این دومین غروب جمعه ست که من دارم بیشتر کار می کنم.
هفته پیش یه دفترچه درست کردم و کل کارام رو اون تو نوشتم.
هرروز یه تعدادیش کم شد و یه تعداد دیگه ای بهش اضافه شد.خوبیش اینه که دیگه هاج و واج نمی مونم که چی کار دارم و چی کار باید بکنم.
+ بعضی اتفاقات مثبت، یهویی تو زندگی رخ می دن، نمیشه از قبل براشون برنامه بریزی.
++می خوام دیگه مثبت اندیش باشم.
بسم الله الرحمن الرحیم
دوتا مانتو کج و معوج بدوزم باورشون نشه خودم دوختم بعد بیان بگن برا ماهم بدوز
کیف های چرمم رو ببین همه بیان سفارش بدن براماهم بدوز
ساعت ۱۲ بامداد تشریف بیارن براشون آمپول بزنم
سه روز ازم وقت بگیرن با پسرشون ریاضی کار کنم
اینا استفاده ابزاری نیست چیه؟؟؟:)))
                       

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

مطالعات فرهنگی بذر