نتایج جستجو برای عبارت :

شجاع ترین آدمها

شجاع باشید و رویا داشته باشید. شجاع باشید و رویاتون رو به واقعیت تبدیل کنید. شجاع باشید و لبخند بزنید. شجاع باشید و حرف بزنید. شجاع باشید و مخالفت کنید. شجاع باشید و حقتون رو بگیرید. شجاع باشید و عقیده تون رو فریاد بزنید. شجاع باشید و فرار کنید. شجاع باشید و دوست داشته باشید. شجاع باشید و از کسی که دوست دارید خواستگاری کنید.
 کامل نباشید اما شجاع چرا. خوشحال نباشید اما شجاع چرا. خسته باشید و شجاع. جنگجو باشید و شجاع. تنها باشید و شجاع. تنها نباشید
‍ #معلم به بچه ها گفت: 
بنویسید به نظرتون #شجاع ترین آدما چه کسانی هستن❓
هر کسی یه چیزی #نوشت اما این نوشته دست و دل معلم رو #لرزوند،تو کاغذ نوشته شده بود:
♨️ "#شجاع ترین آدما اونان که #خجالت نمیکشن و #دست پدرمادرشونو میبوسن... نه سنگ #قبرشونو...❗️❗️
معلم در حالی که قطره #اشکی روی صورتش لغزید، زیر لب گفت:#افسوس که منهم شجاع نبودم...
به #پدر و مادرمون تا هستن خدمت کنیم.... و الا اشک بعد از رفتن اونا، بجز کم کردن عذاب #وجدانمون، به هیچ دردی نمیخوره
 
اعتراف ابن حجر مکی به فضائل امام موسی کاظم علیه السلام
ابن حجر مکی از علمای بزرگ اهل تسنن و دشمنان مکتب اهل بیت علیهم السلام در کتابی که بر ضد شیعه نوشته است می‌نویسد:
موسى الكاظم وهو وارثه علما ومعرفة وكمالا وفضلا سمی الكاظم لكثرة تجاوزه وحلمه وكان معروفا عند أهل العراق بباب قضاء الحوائج عند الله وكان أعبد أهل زمانه وأعلمهم وأسخاهم.
موسی کاظم (علیه السلام) علم و معرفت و فضل و کمال را از پدرش به ارث برد و در اثر عفو و گذشت و بردباری که از خود
یکوقتی بخشیدن آدمها برام آسون بود. دوستشون داشتم و می بخشیدمشون؛ الان از خودم می پرسم چقدر احتمال تکرار خطا داره و اینکه به چه دلیل ببخشم. کینه آدمها رو نگه نمی دارم. خودشون رو هم...مثلا یکی سه سال پیش واسه من مرده هنوز باهاش حرف میزنم...خستگی و ناامیدی از آدمها یک مرحله از رشد و بلوغ هست.
سالها گذشت تا من فهمیدم آدمها احتیاج دارن سفر برن. احتیاج دارن از زندگی لذت ببرن و لذت بردن برای آدمها متفاوت معنی میشه...
یکی از ﻫﻴﺎت امام حسین لذت میبره یکی از مهمونی رفتن. یکی تو سفر مکه اقناع میشه یکی تو سفر تایلند.
اینا همشون برای من آدمهای محترمی هستن.
سالها گذشت تا من فهمیدم نباید به دلخوشی های آدمها گیر بدهم
چون آدمها با همین دلخوشی ها سختی های زندگی رو تحمل میکنن.
لطفا به دلخوشی دیگران گیر ندهید !
ماژیک را روی میز گذاشت و گفت:
اگر آدمها نوشته هایت را خواندن و حال دلشان خوب شد،بفهم که اولین لایک را خدا پای نوشته ات زده که اینجور در دل آدمها نشسته
است.
کلاس که تمام شد با خودم گفتم چقدر حرف استاد سنگین بود.از کجا بدانم چه حرف هایی حال دل آدمها را خوب میکند.؟
تلویزیون روشن بود و گفت چند قدم بیشتر تا ماه رمضان و ماه میهمانی خدا باقی نمانده است.فهمیدم..آره فهمیدم .
حرف هایی که بوی خدا بدهد حال دل آدمها را خوب میکند.حرف های ساده و خودمانی،با چندتا
وقتی بهش فکر میکنی همه چی بخاطر جرئت اتفاق میوفته . اصلا مسئله اصلی زندگی همینه . اینکه تو به اندازه کافی شجاع هستی که بگذری؟ شجاع هستی که نگذری؟ شجاع هستی که ادامه بدی؟ که حرف بزنی ؟ که ساکت بمونی ؟ که بتونی ببخشی؟ اینکه هیچ چیزی دلیرانه تر از توانایی بخشیدن وجود نداره.همینطور که زمان میگذره ، بیشتر فهمیدم که هیچکس دقیقا مثل من نیست . کسایی هستن که شبیه منن، اما هیچ کس دقیقا مثل من نیست ؛ پس هیچکس نمیتونه واقعا منو درک کنه. بنابراین تو، عزیزِ
همون لحظه که گفتی "الاه اکبر" عاشقت شدم! واسه‌م فرقی نمی‌کرد انتحاری باشی یا یه جوونِ کلّه‌خر که مسخره‌بازیش گل کرده. چون شجاع بودی عاشقت شدم. مامان همیشه می‌گفت "دختر نباید عاشق بشه!" اما من حرفشُ قبول نداشتم. مامان وقتی مُرد، بابا واسه تشییع جنازه‌ش نیومد، چون بابا شلوارش دوتا شده بود! حقیقت اینه که مامان عاشقِ بابا نبود و طبق قانون سوم نیوتون بابا هم عاشق مامان نبود.راستی کِی از زندان آزاد می‌شی؟ اگه آزاد شدی خبر بده. منتظرتم پسر شجاع،
بعضی از آدمها مثل یک آپارتمان هستند
 
مبله ... شیک ... راحتاما دو روز که توش زندگی میکنی ، دلت تا سرحد مرگ میگیره بعضی آدمها مثل یه قلعه هستند ،خودت را می کشی تا بری داخلش ،بعد می بینی اون تُو هیچی نیست جز چند تا سنگ کهنه و رنگ و رو رفته اما ...بعضی ها مثل باغند میری تُو ، قدم میزنی ؛ نگاه میکنی عطرش رو بو می کشی ؛ رنگ ها رو تماشا میکنی میری و میری آخری در کار نیست به دیوار که رسیدی بن بست نیست میتونی دور باغ بگردی 
چه آرامشی داره ؛ همنفس بودن با ک
اونقدر آدمها قبل من و تو غصه خوردن، لب پنجره سیگار کشیدن، عاشق شدن، فارغ شدن، فحش دادن..اونقدر آدمها قبل من و تو بردن، باختن، گذاشتن رفتن، گم و گور شدن..
اونقدر آدمها قبل من و تو به گذشتشون فکر کردن، حسرت خوردن، بغض کردن..حالا کجان؟
رها کن رفیق.. رها کن بره..
گله ها را بگذار !ناله ها را بس کن !
روزگار گوش ندارد که تو هی شِکوه کنی !
زندگی چشم ندارد که ببیند اخم دلتنگِ تو را !
فرصتی نیست که صرف گله و ناله شود !
تا بجنبیم تمام است تمام !
روزها  رو  دیدی که
سهراب ؟ سهراب ! صدایم
را میشنوی سوالی دارم !؟
سهراب قایقت جا دارد؟؟
من نمی آیم !
خود کلبه ای میسازم
دور از آدمها !!
من باشم و من !!
فقط سهراب بگو قایقت جاا دارد؟؟
آدمها را سوار قایقت کن سهراب !
دور کن آدمها را از من سهراب !!!
من باشم و این کلبه
من باشم و بیخیالی !
و خیال بافی های 
دخترانه ام !!!
و آرزوهای نرسیده ام !!!
من باشم و بازی با عروسک هایی
که هیچ گاه نداشته ام !!!!
سهراب آدمها را دور کن از من !
سهراب شعر تازه نداری؟
نو نو باشد ؟ تن خور اول باشد شعرت
که د
FULL HD 1080p,انیمیشن Brave 2012 با دوبله فارسی,انیمیشن شجاع با دوبله گلوری,دانلود انیمیشن Brave 2012,دانلود انیمیشن Brave 2012 با زیرنویس فارسی,دانلود انیمیشن Brave 2012 با کیفیت 720p HD,دانلود انیمیشن شجاع,دانلود انیمیشن شجاع با کیفیت 720p,دانلود رایگان انیمیشن,دوبله فارسی Brave 2012,دوبله گلوری Brave 2012,زیرنویس فارسی Brave 2012,نسخه HD انیمیشن Brave 2012,
ادامه مطلب
+
اامه پست قبلی:
و حرفای دلتون رو به آدمها بزنین.
حتی اگه یه نفر رو دوست دارین و غرورتون اجازه نمیده
اینکارو انجام بدین.
بهش بگین که دوسش دارین.
بزرگترین منفعت های زندگیم رو بابت این کارم گرفتم.
که به آدمها گفتم که دوسشون دارم یا ازشون خوشم میاد.
خودت را به هیچ زبانی برای کسی ترجمه نکن آنکس که دوستت دارد باید همه آنچه که هستی را از لا به لای حرف های نگفته ات از عمق نگاه ساده ات از حسادت دستهای مهربانت  بفهمدآدمها رااز روی عکس هایشان نشناسید…آدمها ازبی حوصلگی هایشان…ازخستگی هایشان…ازدلتنگی ها…ازغصه هایشان…عکس نمی گیرند!
بعضی از آدمها مثل یک آپارتمانند. مبله.. شیک.. راحت! اما دو روز که توش زندگی میکنی، دلت تا سرحد مرگ میگیره!بعضی آدمها مثل یه قلعه هستن! خودت را میکُشی تا بری داخلش! بعد میبینی اون تو هیچی نیست. جز چند تا سنگ کهنه و رنگ و رو رفته!اما...بعضیها مثل باغند! میری تو، قدم میزنی، نگاه میکنی، عطرش رو بو میکشی، رنگها رو تماشا میکنی. میری و میری، آخری هم در کار نیست. به دیوار که رسیدی بن بست نیست، میتونی دور باغ بگردی! چه آرامشی داره همنفس بودن با کسی که عمق سین
باید فردی را برای مجلس انتخاب کرد که مؤمن، انقلابی، شجاع، دارای روحیه جهادی، کارآمد و به معنی واقعی کلمه طرفدار عدالت باشد/ فردی که از سخن گفتن بر ضد فلان قدرت خارجی هراس دارد، لایق نمایندگی مردم با عزت، مقتدر و شجاع ایران نیست/ اگر مردم خودشان نمی توانند به شناخت برسند، از راهنمایی و مشورت افراد بصیر و مورد اعتماد استفاده کنند/ هیچ کسی نباید بگوید چون افراد را نمی شناسم رأی نمی دهم.
مــــادربزرگ من آدم مذهبی بود...
 
هر وقت دلش واسه "امام رضا" تنگ 
می شد می گفتم:
 
مادربزرگ حالا حتما لازم نیست بری "مشهد"
از همینجا یه "سلام" بده، 
 
اما من واسه تفریح میرفتم شمال اون به من نمیگفت حتما لازم نیست بری شمال همینجا "تفریح کن،"
 
وقتی سفره میگرفت وقتی "محرم" میشد به ﻫﻴﺎت محل برنج و روغن میداد بهش میگفتم:
 
اینا همه سیرن پولشو ببر بده به چهارتا "آدم محتاج،"
 
اما وقتی من با دوستام "مهمونی" میگرفتم اون فقط میگفت؛
"مادر مراقب خودت باش،"
 
س
هفت برتری امیر المومنین علیه السلام در کلام حضرت پیامبر صلی الله علیه و آله (به روایت اهل تسنن)
حافظ ابی نعیم محدث و عالم بزرگ اهل تسنن روایت کرده است:
حَدَّثَنَا إِبْرَاهِیمُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی حُصَیْنٍ، ثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللهِ الْحَضْرَمِیُّ، ثَنَا خَلَفُ بْنُ خَالِدٍ الْعَبْدِیُّ الْبَصْرِیُّ، ثَنَا بِشْرُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ الْأَنْصَارِیُّ، عَنْ ثَوْرِ بْنِ یَزِیدَ، عَنْ خَالِدِ بْنِ مَعْدَانَ، عَنْ مُعَاذِ بْنِ
عاقبت دشمن امیر المومنین علیه السلام
ابو شجاع دیلمی، از علمای اهل تسنن روایت کرده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند:
٥٥٧٩ - من مات وفی قلبه بغض علی بن ابی طالب فلیمت یهودیاً ونصرانیاً.
هر کس بمیرد و در قلبش کینه علی‏ بن ابی طالب علیه السلام باشد یهودی یا نصرانی مرده است.
الفردوس بماثور الخطاب، تالیف ابو شجاع دیلمی، جلد ۳، صفحه ۵۰۸، چاپ دار الکتب العلمیة
جایگاه ابو شجاع دیلمی نزد اهل تسنن: «كان اماماً، حافظاً، سمع الكثیر، ورحل البلا
طوری ناراحتم که قشنگ میل به خودکشی دارم تو این نبود اینترنت...امروز به دوستی میگفتم حس میکنم چیز مهمیو از دست دادم...و منتظرم که دوباره به دستش بیارم...ولی این به دست آوردنه دست خودم نیست متاسفانه...و همین موضوع انگیزه ی انجام خیلی از کارهارو از من گرفته...
با تمام این ناراحتیهای عمیقم...این نبود اینترنت برام یک مزیت داره...اینکه منو از دنیای آدمی که تحقیرم کرد دور میکنه...از تمام دنیاش...و هر روز دارم نسبت بهش بی خیال تر میشم...و این اتفاق خوبیه... 
می
همکاری دارم که به واقع در ماه های اول همکاری شیفته ی شخصیتش و دقت نظر و توانمندیش شدم. الان بعد از 8 ماه برای توانایی و دقتش احترام قائلم ولی فهمیدم " نه هر که سر بتراشد قلندری داند " و لزوما آدمها دارای ویژگی هایی که خودشون رو به اونها مزین میدونن، نیستن.
در جلسه شورای معاونین فکر کردم اگر مواجهه ی اول بود فکر میکردم این آدم همین تصویری هست که در جلسه می بینیم اما حقیقت امر این هست که شخصیت آدمها با آنچه بدان تظاهر میکنند فرسنگ ها فاصله دارد.
یاهو
پیدا کردن ریشه های روانی چیزی که وجودم رو درگیر کرده دستاورد بزرگی به حساب میاد. تازه دارم پی به علت بعضی حالاتم مثل بغض موقع دیدن بعضی آدمها یا از دست رفتن بعضی آدمها می برم. شنیدن واژه "بابا" لحن بابا خطا کردن آقاجون و برام تداعی میکنه. حتی الان که می نویسمش با اشک و درد همراهه.
باید درباره "زمان" بیشتر بفهمم. زمان. سرمدیت.
مادر بزرگ من خدا بیامرز آدم مذهبی بود .هر وقت دلش واسه امام-رضا تنگ میشد میگفتم مادربزرگ حالا حتما لازم نیست بری مشهد از همینجا یه سلام بده . اما من واسه تفریح میرفتم شمالاون به من نمیگفت حتما لازم نیست بری شمال همینجا تفریح کن .وقتی سفره میگرفت وقتی محرم میشد به هیت محل برنج و روغن میداد بهش میگفتم اینا همه سیرن پولشو ببر بده به چهارتا آدم محتاج *اما وقتی من با دوستام مهمونی میگرفتم اون فقط میگفت مادر مراقب خودت باش .سالها گذشت تا
آدمها در یک لحظه ...
با یک تلفن...
با یک جمله ...
با یک نگاه ...
با یک اتفاق....
با یک نیامدن..
بایک دیر رسیدن.
بایک "باید برویم"...
وبایک "تمام کنیم" پیر میشوند
آدمها را لحظه ها پیر نمیکنند..
آدم را آدم ها پیر می کنند...
سعی ڪنیم هوای دل همدیگر را بیشٺر داشٺہ باشیم

Open Commentsمشاهده مطلب در کانال
دوست داشتم اگر همه صبح به صبح یکبار زنگ میزدند و حالم را می‌پرسیدند، تو روزی سه بار زنگ میزدی تا جویای حالم بشوی!دوست
داشتم وقتی مریض میشوم اگر همه با یک پیام بهم توصیه میکردند که زودتر
دکتر بروم، تو سریع خودت را می‌رسوندی جلوی در خونه و زنگ میزدی میگفتی
"بیا پایین، با خودم میریم دکتر"
راستش دلم میخواست وقتی همه هفته‌ای یک بار از سر دلتنگی به من سر میزدند، تو هفته‌ای هفت بار دلتنگم میشدی و به دیدنم می‌آمدی!
دلم میخواست وقتی تولدم میشدبه ج
صبحانه فرهنگی
#چند_خط_کتاب 
 
پسران آموزش دیده‌اند که شجاع باشند، درحالیکه دختران آموزش دیده‌اند که بی‌عیب‌ و نقص باشند. 
به‌ دلیل اینکه از سنین کم بابت بی‌عیب‌ و نقص ‌بودن پاداش گرفته‌ایم، در بزرگسالی به زنانی تبدیل شده‌ایم که از شکست ‌خوردن هراس دارند. 
در زندگی‌های شخصی و حرفه‌ای خود خطر نمی‌کنیم؛ زیرا می‌ترسیم در صورت خطاکردن قضاوت شویم، خجالت‌ زده و بی‌اعتبار شویم، وجههٔ عمومی‌مان افول کند یا اخراج شویم. 
به‌ طور خودآگاه
سعید گفت مگه دروغ میگم؟ همین کاری که گفتم رو کرد؛ مگه نکرد؟
اول سکوت کردم حرف بزنه آروم بشه بعد گفتم ببخشید که میگم فقط برای یادآوریه. ولی آدمها وقتی قراره باهم زندگی کنن باید دقیقا چشمشون رو روی همینها که واقعیت داره و جاهایی که حق دارن ببندن. خوشیمون اگر واقعا باهم هست حق منم با تو. آدمها باید همدیگه رو بخوان؛ مگه دادگاهه که سر یه ذره خق بیشتر جنجال به پا کنن. سکوت کرد تلویزیون روشن کرد شبکه ها رو حابه جا کرد پاشد چای ریخت پیشانیم رو بوسید گف
آدمها از لحاظ خوبی و بدی به روشهای مختلفی تقسیم می شوند. در تقسیم بندی ساده آدمها خوب یا بد هستند. اما از یک لحاظ آدمها به سیاه و سفید و خاکستری تقسیم می شوند. اگر خاکستری یعنی کسی که خوب و بدش را مخلوط کرده است می تواند به این تعبیر قرآن نزدیک باشد که وَ آخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلاً صالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً (توبه102)  به این شرط  که انسان خاکستری به بخش سیاه اعمالش معترف باشد. تقسیم بندی دیگر این است که برخی افراد هنوز
 
 
،  در تک تک لحظه ها ، لحظه ای خوب و لحظه ای هم شاید بد ، لحظه ای خوش و لحظه ای شاید  ناخوش ، این لحظه به لحظه ها دست بدست هم میدن و میشن لحظات عمر ما ، اونقدر زندگی کوتاهه و اونقدر آدمها در هیاهوی زندگی غرق میشن که هیچکسی هیچکدوم از دلشوره ها و نگرانی ها و رنج هایی رو که ما کشیدیمو یادش نمیاد ، آدمها رنجهای گذشته  خودشون رو هم در گذر زمان دیگه فراموش میکنن چه برسه به رنج هایی که ما متحمل شدیم ، آدمها همه فکر میکنن خیلی خوب رفتار کردن و حتی اونم
آدم های شجاع قصه ما  اندوه فرصت از دست رفته را نمیخورند 
ونگران آینده نیامده نیستند 
 
آدم های شجاع قصه ما همان هایی هستند که وقتش که برسد
خودشان را از هرچه باید و نباید جدا میکنند
یک دفعه و ناگهانی از تمام تعلقاتشان دل میکنند و کوله پشتی را می بندند و با یک کوله پشتی راهی میشوند 
 
والفجر ٨ را مدیون فرزندان شجاع برازجان هستیم
 
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی برازجان سلام سردار شهید غلامرضا جوان جانشین واحد اطلاعات‌ و عملیات لشکر ٣٣ المهدی و یار و همرزم ایشان شهید محمد نور بخش از شهرستان دشتستان این فرمانده شجاع باتفاق محمد براى آخرین وضعیت دشمن قرار است کمتر از ٣تا ۴ روز قبل از عملیات از اروند عبور کنند و […]
 
 
ادامه مطلب
گفتی دل نازک شده ای . . . .  راست می گویی ، چه کنم وقتی  دیگر هیچ کس مثل  خودش نیست  . . .گفتی آدمها در طول زندگی بزرگ می شوند و عوض می شوند . . . . اما نگفتی تقصیر من چیست که خیلی آدمها عوضی  می شوند . . . . .  شاید مقصر من هستم ، آخه یاد نگرفتم شکلک بزرگها رو روی صورتم بزنم  . . . معنی بی تفاوتی یاد نگرفتم . .. وهنوزهم دلم عاشقه همون عاشقانه های قدیمه. . . .
آدمها بالاخره یک روز دوباره بر میگردند. روزی که خیلی خسته اند. روزی که جز این خستگی متوالی، خالی از هر حسی هستند. آدمها یک روز به جاهای امن گذشته بر می گردند. به جایی که احساس امنیت کنند. خودشون باشند. بی هیچ نقش اضافه ای... برمی گردند تا حرفهای نگفته شون رو بنویسند. برمی گردند شاید به هوای روزهای خوشی که گذشت. اصلا همین برگشتن خیلی خوبه حالا به هر دلیل. امروز دیگه همه ماها می دونیم که وسعت دنیای مجازی و تنوعش و جذابیتش و همه محاسنش نمی تونه جای وب
شروین میگه ما آدمها از هم یاد میگیریم . بیش ار از همه،  بی احساس شدن رو . این که از یه سنی به بعداز اومدنها ذوق نمیکنی و رفتنها برات یه پروسه روتین هستن ... دلیل این بی احساس شدن ، تحربه اس . به همین سادگی. 
ولی من میخوام به حرف شروین یه چیزی اضافه کنم. بیشتر وقتها سرمایه گذاری های بزرگی که روی آدمها میکنیم ، برامون سرخوردگی میاره . درست مثل تاجر تازه کاری که نمیدونه هر منم منمی،  هر ادعایی، ریشه و ارزش نداره 
آدمی هم خام زاده شده ، چه میدونه دل هر ک
بعضی آدمهاانگار چوب اند …تا عصبانی می‌شوند، آتش می‌گیرند،و همه جا را دودآلود می‌کنند ،همه جا را تیره و تار می‌کنند ،اشک آدم را جاری می کنند ...ولی بعضی‌ها این طور نیستند ؛مثل عود اند ...وقتی یک حرف میزنی که ناراحت می‌شوند،آتش می‌گیرند،ولی بوی جوانــمردی و انصاف می‌دهند ،و هرگز نامردی نمی‌کنند ...این است که می گویند :«هر کس را میخواهی بشناسی، در وقت عصبانیت، در وقت خشم بشناس.»
 
(( انشاالله که هیچ وقت اون چوبه نباشیم و قوی باشیم. مهرسازی ز
امام حسن علیه السلام شبیه‌ترین مردم به رسول خدا صلی الله علیه و آله
شیخ مفید رضوان الله علیه روایت کرده است که امام صادق علیه السلام فرمودند:
كانَ الحَسَنُ أشبَهَ النّاسِ بِرَسولِ اللّه ِ خَلقا و سُؤدُدا و هَدیا.
امام حسن علیه السلام در خلقت و سیرت و شرافت شبیه ترین مردم به رسول خدا بود.
الارشاد، تالیف شیخ مفید، جلد ۲، صفحه ۵، چاپ موسسه آل البیت لاحیاء التراث
روز قهرمانی پرسپولیس سروش و شجاع تعریف میکردند ساعت 5 خوابیده اند و ساعت 8 شجاع سروش را ترسانده است و او را از خواب بیدار کرده است.
یک بار شجاع با ماشین سروش تصادف کرده است .
یک بار سروش رفیعی با شوت خود صندلی شکانده است .
یک بار سروش بعد از قهرمانی پرسپولیس توپ خرید و صبح امد با شجاع فوتبال بازی کنه سروش محکم شوت زد شیشه شکاند.
 
کاری به کار همدیگر نداشته باشیم...باور کنید تک تک آدم ها زخمی‌اند....هرکس‌ درد خودش را دارد،دغدغه‌ی خودش را دارد
 
مشغله‌ی خودش داردباور کنید...ذهن‌ها خسته‌اند قلب‌هازخمی‌اند,زبان‌ها بسته‌اند
 
برای دیگران آرزو کنیم بهترین‌ها را....راحتی را....
 
همه گم شده‌ایم یاری کنیم همدیگر را
 
تا زندگی برایمان لذتبخش شود..
 
آدم ها آرام آرام پیر نمیشوند..
 
آدمها در یک لحظه ..با یک تلفن...با یک جمله ...با یک نگاه ...
 
 
 
با یک اتفاق....با یک نیامدن..بایک دیر
توی زندگی ما آدمها خیلی اتفاقات رخ میده که برای ما کمی باورش سخته مثل برنده شدن توی بانک یا خدای ناکرده از دست دادن یک عزیز که خیلی از همه چیز بد بدتر میشد توی زندگی ما
خوب حالا اگه همه این اتفاقات را بخوایم از دید خوب نگاه کنیم و درموردش صحبتی بشد باید گفت ما آدمها باید همیشه شادی را صدا کرد باید به دونبال شادی رفت و شادی را کت بسته بیاریم داخل زندگی خودمون ونگذاریم که فرارکند یا با غم آشنا بشد
ما باید همیشه افکار مثبت را به جلوی ذهن خودمان پر
بچه ها زندگی خیلی پیچیده هست
و آدمهایی که حتی فکرش رو هم نمیکنین که ممکنه مشکل داشته باشن، در حقیقت در مشکلات زیادی غرقن. مشکلاتی که شاید برای شما مشکل به نظر نیاد ولی برای اونها فاجعه هست. همونطور که برای ماها مسائلی فاجعه و سخت هکه ممکنه بای بقیه به طرز خنده داری ساده باشه.
آدم ها رو شوخی نگیریم.
حال ادمها رو حتی اگه شده یه بار، بپرسیم.
حتی یه بار.
سه سال بعد ممکنه پشیمون بشیم که چرا یه بار ازون آدم نپرسیدیم حالت خوبه؟
همون طور که سه سال من این
زشت ترین خصلت عشق برای من آن حساسیت بیش از اندازه به کلمات و حرکات است ‌، آن هم برای آدمی که با کلمات زندگی میکند . 
شاید بیشترین سوالی که در زندگی ام در رابطه با آدمها از خود پرسیده ام ، این بوده که چرا آدمها بار کلمات را نمیفهمند؟ چطور میتوانند بی آنکه سنگینی اش را حس کنند راهشان را بکشند و بروند ؟ 
اما چرا هیچوقت از خودم نپرسیدم ، زندگی کردن با کلمات تا به حال چه ارمغانی برایت اورده ؟ جز آنکه با کوچکترین واژه ای ، مانند ابر بهار بباری ...
و زش
انتقام سخت رزمندگان شجاع اسلام به وقوع پیوست
بنا به اخبار واصله از غرب کشور، رزمندگان شجاع اسلام و نیروی سپاه پاسداران دهها موشک کروز و بالستیک را به پایگاه عین الاسد شلیک کردند.
پایگاه عین الاسد شاید متمرکزترین پایگاه آمریکایی در کشور عراق می باشد تا این لحظه از میزان تلفات گزارشی دریافت نشده است
 
ادامه مطلب
یک راه ساده است که جهان و جهانیان از شرور شیاطین و شیطان رها می زیستند و راه ورودِ بدی و زشتی به انسان بسته می شد:
1. پدر راستگو می بود
درست بر می گزید
گُزیده را درست به ثمر می برد. مادر نیز. همین
اکنون فرزند
بر اساس این قانونِ منحصِر به فردِ کارآ از صُلبی پاک و شجاع در رَحِمی پاک و شجاع کاشته می گردید
و بذر راستی و درستی و درستکاری در رحم به صورت جنین شکل می گرفت
و به صورت طفلی پاک و شجاع به دنیا می آمد
و کودکی راستگو و درستگُزین و درستکار رشد می یا
 
 
 ـ خــونـدنــش بــد نــیــس... ـ جغدی روی کنگره های قدیمی دنیا نشسته بود. زندگی را تماشا می کرد. رفتن و ردپای آن را. و آدم هایی را می دید که به سنگ و ستون، به در و دیوار دل می بندند.جغد اما می دانست که سنگ ها ترک می خورند، ستون ها فرو می ریزند، درها می شکنند و دیوارها خراب می شوند.
او بارها و بارها تاجهای شکسته، غرورهای تکه پاره شده را لابلای خاکروبه های کاخ دنیا دیده بود. او همیشه آوازهایی درباره دنیا و ناپایداری اش می خواند و فکر می کردشایدپر
غلامرضا شجاع دلیل اصلی کاهش قیمت کاغذ را آزاد شدن آن دانست و گفت: وقتی انحصار و محدودیت و امضای طلایی باشد، رانت و فساد ایجاد می کند از زمانی که نرخ کاغذ تومانی4200 نیست، قیمت کاغذ نیز کاهش یافت.برنامه «صبح و گفتگو» رادیو گفت و گو با موضوع کاهش 30 درصدی قیمت کاغذ و با تماس تلفنی با غلامرضا شجاع نماینده مصرف کنندگان کاغذ استان های کشور و حسین عابدینی ناشر به روی آنتن رفت.غلامرضا شجاع دلیل اصلی کاهش قیمت کاغذ را آزاد شدن آن دانست و گفت: وقتی انحصار
براى تو مینویسم؛ حالم خوب است. هر شب سرِ وقت میخوابم، معده ام خوب شده است و دیگر قرص نمیخورم. صبح ها هفت بیدار میشوم و قبل از رفتن سرِ کار صبحانه ى کامل میخورم. کار خوبى دارم. با یک مرد چهل و اندى ساله خانه اى اجاره کرده و به اصطلاح مستقل شده ام و دستم در جیب خودم است. بعد از ظهرها به کافه ى کوچکى که نزدیک خانه است میروم، فرانسه سفارش میدهم، با شیر سرد. کارهاى روزمره را چک میکنم و به تابلوهاى روى دیوار نگاه میکنم. از کافه که بیرون مى آیم به پارک ساح
براى تو مینویسم؛ حالم خوب است. هر شب سرِ وقت میخوابم، معده ام خوب شده است و دیگر قرص نمیخورم. صبح ها هفت بیدار میشوم و قبل از رفتن سرِ کار صبحانه ى کامل میخورم. کار خوبى دارم. با یک مرد چهل و اندى ساله خانه اى اجاره کرده و به اصطلاح مستقل شده ام و دستم در جیب خودم است. بعد از ظهرها به کافه ى کوچکى که نزدیک خانه است میروم، فرانسه سفارش میدهم، با شیر سرد. کارهاى روزمره را چک میکنم و به تابلوهاى روى دیوار نگاه میکنم. از کافه که بیرون مى آیم به پارک ساح
چند روزی هست که جمله های دنیای مجازی را بالا و پایین میکنم.
یک آدم باهوش با تنهاییش اوقات خوبی دارد...
یک آدم خوشگل از تنهایی هایش لذت میبرد..
یک آدم لاغر در تنهایی هایش زیاد غذا نمی خورد.
تنهایی...تنهاییی
چقدر راحت تنهایی را با جملات و کلمات، زیبا جلوه میدهیم.یک جوری میگوییم تنهایی زیباست که آدمها با خودشان برای تنهایی هایشان
بیشتر برنامه میریزند تا با دوست  و خانواده بودن.
نخیر اصلا هم تنهایی یک زیبایی مطلق نیست.اگر زیبا بود هیچ وقت خدا آدم و
آدمها وقتی احساس تنهایی می‌کنن، خطرناک میشن. کارهایی از دستشون برمیاد که درحالت عادی میگفتن "مگه دیوونه‌ام که اینکارو کنم؟!".آدمها وقتِ تنهایی .. روراست باشم؟ باشه. خب .. "من" وقتِ تنهایی می‌تونم به خودم آسیب بزنم. نه جسمی .. نه. طوری روح خودم رو زخمی می‌کنم که خونِ بی‌رنگش تموم دیوارهای خونه رو رنگ کنه بدون اینکه کسی بفهمه. حتی چندقطره‌ش ریخت روی موهای رنگ‌نشده و پر از تارِ سفید مامان. راستی بابا، ببخشید بابت کت جدیدت.من جوری روحم ر
 
از معدود فامیل های پدر که خانمی با سن و سال بالاست اسمس زده چرا مادرتان اسم مخفف برادرمان را صدا می زند؟
بلاهت خنده داری که چسبیده به یک زن سن و سال دار و با این حرفش بلاهت ش را به رخ مان کشید.
چقدر راحت آدمها خودشان را در سطل زباله مغز آدمها می اندازند.
 
 
 
 
یک مدافع پیشین پرسپولیس معتقد است نبود شجاع دفاع این تیم را در دیدار برابر نفت مسجدسلیمان متزلزل کرده بود.
اخبار ورزشی- مرتضی فنونی‌زاده، پیشکسوت تیم فوتبال پرسپولیس درباره باخت خانگی یک گله تیمش به نفت مسجدسلیمان اظهار کرد: بازیکنان وظیفه‌شان را انجام دادند و مشکل اصلی پرسپولیس چیدمان تیم است. کالدرون هنوز نتوانسته ترکیب مناسب تیم را به میدان بفرستد و همین باعث شد تا پرسپولیس واقعی را از دقیقه ۷۵ به بعد ببینیم.
او ادامه داد: بازیکنان
اساسا بعضی آدمها پوست موز صفتند. مترصد زمین زدن خلق الله. قسمی از آدمها پوست خیار صفتند. درکنارشان جوان می مانی یا دست کم خیال می کنی جوان تر شده ای. 
یک عده پوست پرتقال صفتند. تاکردن و معاشرت با آنها قلق دارد. علی ما یبدو - تلخند؛ لکن بالقوه ظرفیت مربا شدن دارند. ایضا حضور چشمگیر در نثار زرشک پلو. 
عده ای دیگر پوست گردو صفتند. پوست گردوی تزه صفت. جوری ساهت می کنند که تا مدتها اثرش بماند. 
بخشی دیگر اما، شفاف و زلالند. لکن بعضا همزمان شکننده و ظریف
آدم ها همیشه نگاهشان در پشت سرشان بدنبال گمشده ای در گذشته است و یا چشمانشان آنقدر دور ها را نگاه میکند و بدنبال پیدا کردن دوست داشتنی های به وقوع پیوسته و آرزویی که آمینش به دل نشسته و رویایی که در آینده بساطش را پهن کرده ،این آدم ها شاید یکدل سیر موهایشان را در تصویر آینه رها نکرده باشند ،فقط مقابلش دویده اند ،البته گاهی آدمها محکومند به دویدن ،آدمها گاهی وسط نقطه ای بدنیا می آیند که برای بوجود آمدن آن هیچ تقصیر یا اشتباهی نداشته اند و همان
همه ما آدمها فکر میکنیم از نگاه دیگران نسبت به خودمان باخبر هستیم.مثلا میدانیم دختر عمو یا خاله و یا ..چه دیدگاه و نظری درباره ما دارند.
اما شاید باورتان نشود که امروز به من ثابت شد که نگاه و فکر آدمها جالب و عجیب است.مثلا یکی امروز توی چشمانم زل زد و گفت  تو این مدلی
هستی.منم هم با چشم های متعجب گفتم نههههههههههههه اصلاااااااااا.گفت راست میگی؟ گفتم آره
گفت همیشه وقتی ظاهرت و حرفهایت را می دیدم و میشنیدم فکر میکردم چنین آدمی هستی
بماند
الان دا
حسن ایزدی ۲:

اگر در دل کسی جایی نداری، فرش زیر پایش هم نباش...
جایی که بودن و نبودنت هیچ فرقی ندارد، نبودنت را انتخاب کن. اینگونه به بودنت احترام گذاشته‌ای...
محبوب همه باش، معشوق یکی.
مهرت را به همه هدیه کن، عشقت را به یکی...
با هر رفتنی اشک نریز و با هر آمدنی لبخند نزن؛
شاید آنکه رفته باز گردد و آنکه آمده برود...
و آنقدر محکم و مقتدر باش که با این محبت‌ها و بی‌مهری‌ها زمین‌گیر نشوی...
لازم است گاهی در زندگی، بعضی آدمها را گم کنی تا خودت را پی
یک روایت قشنگ شنیدم که گفتم برای شما هم بگم
یک روز مردم مصر پیش فرعون آمدند و گفتند که : آهای فرعون ببین چند وقتی هست که باران نیامده و خشکسالی شده، تویی  که ادعای
خدایی میکنی خب یک دعایی یا کاری انجام بده که باران بیاید.وقتی یاران حضرت موسی این حرف ها را شنیدن ته دلشان گفتند: خب دیگه
وقتی فردا باران نیامد این مردم هم می فهمند که فرعون یک دروغگو هست. فردا شد و باران آمد.اصحاب تعجب کردند و حضرت موسی هم 
دلیل را از خدا پرسید. خدا گفت: دیشب فرعون روی
همیشه در کتابها میخونیم و در قصه ها می شنویم که یک اتفاق میتونه زندگی آدمها رو عوض کنه و شاید حتی ناتوان باشیم از درک کردن عمق این تغییر و تحول.
حداقل برای من که اینطور بود. هیچ وقت نتونستم متوجه بشم تغییر زندگی یک فرد تنها با یک اتفاق میتونه چه ابعاد گسترده ای داشته باشه- تا به امروز.
امروز متوجه شدم که دیدم به همه چیز عوض شده. انگار برای درک هر موضوعی باید از اول بهش فکر کنم. ابعاد جدیدی رو میتونم ببینم. این البته نتیجه مستقیم اتفاقی که برای من
دچار یه بحران روحی شدم که خیلی وقته به خودم زمان دادم درست شه و نشدهدرواقع فکر میکردم گذر زمان حلش میکنه که نکرده بعد از یک ماه
حال کلیم خوبه ، روزهام کنار خانواده میگذره و از حضورشون لذت میبرم
به تمام درخواستهای دوستهام هم جواب رد میدم.نمونه اش همین امروز
واسه اخر هفته دوباره برنامه ریختن برن تفریح.و من گفتم نمیام
اون چند روزی که اینجا نبودم دو سه باری تفریح با دوستها یا خانواده رفتم
اما همون یه بار که با دوستهام رفتم بیرون کافی بود که مطمئن
آدمها روز بروز برایم عجیب و غریب تر میشوند.
حجاب اجباری با بگیر و ببند و تنبیه را هیچ وقت درک نمیکنم.
چون که نتیجه نمیدهد.
سنت انبیا و اولیا و امامان ما هم همیشه بر اساس بالابردن معرفت و آگاهی و شعور جمعی بوده و با اجبار با این مسائل برخورد نکرده اند.
قصد دفاع کردن از دختر رقصنده را ندارم.
چون که خودش بهتر از هرکس دیگری میدانست که در کدام فضا و مملکتی چنین مشغولیتی را انتخاب کرده است و خودش میدانست که نتیجه علایقش بدون برخورد نخواهد بود.
به این ه

امیر المومنین علیه السلام ستاره درخشان بهشتیان (به روایت اهل سنت عمری)
ابن حجر مکی از علمای بزرگ اهل سنت عمری و دشمنان مکتب اهل بیت علیهم السلام و ابو شجاع دیلمی و متقی هندی و ابن مغازلی از علمای اهل سنت عمری روایت کرده‌اند:
✍ الحَدِیث السَّادِس وَالثَّلَاثُونَ: أخرج الْبَیْهَقِیّ والدیلمی عَن أنس أَن النَّبِی صلى الله عَلَیْهِ وَسلم قَالَ: «عَلیّ یزهر فِی الْجنَّة ککوکب الصُّبْح لأهل الدُّنْیَا».
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود
سالهاست که زندگی توی این آب و خاک را به نگرانی گذراندیم، انگار که از خودمان اراده ای نداشته و منتظریم تا دیگران برایمان تصمیم بگیرند! مثل گله گوسفندی که نمیداند فردا قرار است گرگ به گله بزند یا شیر!  قرار است سیل گوسفندان را ببرد یا زیر آوار آغل بمانند...  شاید سرنوشت گله گوسفند همین است، همیشه قربانی بودن! کاش گوسفند نباشیم! 
____________________________________
از بچگی اسممان دنبال هم می آمد و اسم جدایمان برای کسی مفهومی نداشت با اینکه یکسال کوچکتر بودم اما
الله اکبر
[حالا یک سیلی دیشب به اینها زده شد ولی انتقام اصلی اخراج نیروهای آمریکا از منطقه است.] 

[شهید سلیمانی هم شجاع و هم با تدبیر بود
بعضی ها شجاع هستند و تدبیر ندارند
بعضی ها تدبیر دارند ولی جرات و شجاعت اقدام ندارند.]

[دشمنیِ او(آمریکا) دشمنیِ موسمی و فصلی نیست بلکه دشمنیِ ذاتی است]
_رهبر معظم انقلاب اسلامی.
__  

|
الان دیدم درمورد تشییع سردار یادم رفته چیزی بنویسم...فقط میتونم بگم بی نظیر بود..نه فقط به حرف ، به معنای واقعی کلمه بی نظیر بود
 
شلوغی خیابون و آفتاب مرداد ماه کلافه اش کرده بود؛
خیلی وقت بود از خونه نزده بود بیرون؛
خیابون ها و آدمها براش غریبه بودند؛
خوشحال نبود ناراحت هم نبود یه احساس مسخره و کسل آور همه وجودش رو گرفته بود؛
بالاخره به ساختمون مورد نظر رسید از پله ها بالا رفت  و نشست تو نوبت؛
مثل همیشه بارم کلی هم صحبت پیدا کرد؛
از دختربچه سه ساله بانمک گرفته تا پیرمرد شصت ساله؛
همه باهاش حرف می زدند و اونم خوب گوش میداد.کارش تو ساختمون یه کم طول کشید ولی بالاخره تمو
چقد وقته ننوشتم اینجا.
عیدتون مبارک :)
حالا که بعد این همه وقت اومدم اینجا خوبه بیلان سالی ۹۷ رو بنویسم. بلخره همیشه نوشته بودم دیگه.
پارسال بعد از کنکور دقیقن همون روز، اول رفتم پیش میم که از توییتر با هم دوست شدیم و چایی مایی خوردم پیشش، مثلن جشن گرفتیم که تموم شد و اینا. بعدشم رفتیم خونه فامیلامون. 
از کل سه ماه اول سال فقط همین یادمه.
تابستونشم خیلی کار خاصی نکردم. واقعن یادم نیس اصن. فقط یادمه با پگاه که بعد از چند سال اومده بود ایران رفتیم ب
کتاب زغال سرخ : حق گرفتنی ست… حتی اگر نوجوانی باشی در روستا
 
تاب زغال سرخنویسنده: سیدحسن حسینی ارسنجانیانتشارات: شهرستان ادب
بریده کتاب:
شجاع نفس راحتی کشید و به راه افتاد… اما دویست سیصد متر بیشتر نرفته بود که راهزن‌ ها یکی پس از دیگری با اسب‌ هایشان آمدند و هر کدام تکه‌ ای از پیراهنش را پاره کردند و به رسم نارنگی با خودشان بردند…ص۸۸
بریده کتاب(۲):
پشت گوشش را خاراند و گفت: چه عرض کنم؟ اول صبحی تیمور خان و یک زن و مرد انگلیسی آمدن، بعدش هم
⚘﷽⚘
✨✨
❌شبهه/۲۱۱
بیهوده است مجادله برسراثبات دیانت یا بی دینی آدمها.
 
کسی که دروغ نمی گوید،
کسی که مهربان است،
کسی که از رنج دیگران اندوهگین میشود، به مقصد رسیده است
از هر راهی که رفته باشد.  
 
✅پاسخ
@shobhe_shenasi
 
موارد گفته شده بخشی از رفتارهای صحیح است. و البته بخشی از دین و دیانت. پس نویسنده نیز خود درباره دیانت و بی‌دینی مجادله می‌کند!
 
نکته‌ی دیگر اینکه آیا همه حقیقت این سه مورد است؟ اینکه آیا ما خالقی داریم یا نه و اگر داریم خواسته ا
خیلی وقت هست که توی اینستا پست نگذاشتم.نه اینکه حرفی برای نوشتن و گفتن نداشته باشم، نه .
راستش نمیدانم تقصیر چه کسی بندازم اما انگار سبک نوشتنم را گم کرده ام و نمیدانم چطوری بنویسم.مثلا همین الان دوست دارم درباره
شخصیت قصه هایم بنویسم.اینکه من کجای قصه بقیه آدمها هستم؟ از اون شخصیت هایی هستم که آدمها برای ماندنم دعا میکنند یا برای رفتن به هر حریله و ایده ای دست به دامن میشوند؟
به قول استاد بعضی از شخصیت ها کنج ذهنت جا خوش میکنند و هیچ وقت نمی
سرهنگ پاسدار شهید شهروز مظفری نیا تولد: ۱۳۵۷ قم شهادت: ۱۳ / ۱۰ / ۱۳۹۸ بغداد فرمانده تیم حفاظت حاج قاسم او مثل فرمانده اش شجاع و با ایمان و بخصوص با نیروهای تحت امرش مهربان بود وی آرزوی شهادت داشت و همیشه حسرت می‌ خورد که شهید مدافع حرم نشد! مخصوصا در زمان شهادت محسن حججی، می‌ گفت چه شهادت قشنگی داشت و حسرت این شهادت را می‌ خورد و همچنین آرزو داشت در حرم حضرت معصومه(س) دفن شود. بالاخره به آرزویش رسید با پیکری که سوخت و اِرباً اِربٰا شد از شهروز د
به نام خدا
هرچه فکر می‌کنم باز هم به همان نتیجه می‌رسم؛ به همان حرف همیشگی‌ام که: دلتنگی آدمها را بیچاره می‌کند و بیچارگی از آدم‌ها، آدمهای تازه می‌سازد و تو باز بگو ‌که زیادی دارم شلوغش می‌کنم. بگو...خیالی نیست.
ادامه مطلب
خون‌بهای من خدای است او مرا
می‌برد بالا که الله اشتری
خون‌بهای من جمال ذوالجلال
خون‌بهای خود خورم کسب حلال
 
علیرضا شجاع نوری چه خوب گفته بود که امروز همه ناراحت‌اند، جز خود او.
از صبح یکریز بغض کرده‌ام و بغض ترکانده‌ام. از صبح هی دلم می‌خواست کسی بگوید خبر صحت ندارد
شهادتت مبارک حاج قاسم دوست‌داشتنی و بی‌ادعا
 
مث یکی که رژیم داره و دلش کله پاچه میخواد هر روز. یکی که سرماخورده و دلش غذای سرخ شده میخواد. یکی که نازاست و دلش بچه میخواد .مث یکی که دلش بهونه میگیره همش_یه بچه نق نقو_... 
نشستم و بهونه میگیرم. کاسبی اگه بلد بودم،بد نبود، نه؟
گاهی هر چقدر هم که صدایت را بالا ببری هیچ کس حتی سرش را بر نمی گرداند تا بفهمد چه می گویی. هرچه قدر که به کلامت رنگ و لعاب می دهی، هرچه قدر استعاره و تشبیه و تمثیل می آوری فایده ای ندارد، صدایت شنیده نمی شود که نمی شود. آدمها را گاهاً با حرفهای روزانه و نطق های بی سر و ته بهتر می توان سر صحبت نشاند تا با حرف حساب. شاید به همین دلیل است که دور خاله زنک های فامیل و همسایه همیشه شلوغ تر است. گوش داده نشدن یک سمت قضیه است و گوش داده شدن و فهمیده نشدن سمت
بر اثر زندگی توی شهرها و کشورهای مختلف،
یه چیز بزرگ رو یاد گرفتم،
اینکه آدمها رو مستقل از نژاد، ملیت، جنسیت، رنگ، مو، بو، شهر و کشوری که ازش اومدن و.... نظارت و قضاوت کنم.
 
این دستاوردم جدید هست، مال همین اواخره،
و فکر میکنم که یکی از بزرگترین دستاوردهام باشه.
 
یکی دو شبی میشود که انگار داروها دوباره بی اثر شده اند...خوب نمیخوابم...ظهر به اُمید اینکه چشمهایم را ببندم و دو ساعت بعد،از عمیق ترین چُرت دنیا بیدار شوم روی تختم دراز کشیدم اما تنها چیزی که نصیبم شد کوبه های وحشیانه ی قلبم بود به دیواره ی سینه ام ..نخوابیدم...نااُمیدانه چشم های خسته ام را به سقف سفید ترک خورده ی اتاقم دوختم و با فکرهای تکراری خودم را عذاب دادم...
دقیق خاطرم نیست چندبار در زندگی قلبم شکسته_قلبم را شکستند_اما رنج و دردهایش خوب در
پشت مانتیتور آیفون که می دیدمش دلم پر از شوق میشد
چادر سفیدم برمیداشتم یا مانتو روسری مینداختم روی شانه و سرم و میدویدم به استقبال در راه پله ها...
به ندرت پیش می آمد در خانه منتظر باشم تا رسیدنش.
آدمها مگر چند ساعت از خانه دور می مانند. اما برگشتنش برگشتنِ "خانه" به "خانه" بود.
گاهی وقتها یه حرف هایی توی دلته که نمیتونی بگی به کسی ، انقدر تو دل و ذهن و فکرت میمونن تا تبدیل به درد میشنگاهی وقتها به چیزهایی فکر میکنی و به نتایجی میرسی که همیشه ازشون فرار میکردی
گاهی وقتها اتفاقاتی برات میفتن که خودت رو غریب و تنها میبینی ، راضی میشی که حتی یه سایه نگهبانت باشه اما همونم نمیتونه باشه... نمیدونم چرا
گاهی وقتها زندگیت میشه مثل من! به خودت میای و میبینی خیلی وقته که نه تنها هیچ چیز اونطوری که تو میخواستی نبوده بلکه خلاف است
حداقل ویژگی های مجلس شورای اسلامی
1: ولایت مدار باشد: به این معنا که همه ی ساز وکارهای لازم رو برای اجرایی‌ شدن سیاست های ابلاغی مقام‌ معظم رهبری در عرصههای اقصادی ،فرهنگی ،اجتماعی و سیاسی فراهم بکند.
2: بصیر، شجاع و
ادامه مطلب
یه سری آدمها،
پیر درون دارن.
یعنی از یه سنی به بعد، احتمالا از مثلا 20 سالگی به بعد، یهو پیر میشن، و پیر میمونن.
بالغ ترن، آینده نگرترن، سنگینن. معمولا باوقارتر به نظر میرسن.
جدی تر میشن.
این ادمها مغرورتر میشن، یه دنده تر، گاهی خودخواه تر، عصبی تر.
در اصل چیزایی که میگن خیلی وقتا درسته.
ولی لحنشون بده و بقیه ازشون فراری میشن.
چون فکر میکنن کارشون درسته و باتجربه ن، پس باید هم مثل ادمای باتجربه و پیر و فرتوت کم حرف باشن هم اینکه خب اتومانیک بقیه ا
قبل تر ها یعنی یک چیزی حدود دوسال پیش اینستاگرام تریبون ازاد من بود و من همه نظرات و عقیده هایم را در آن مکتبوب میکردم  احساس میکردم کسی باید آنها را بخواند و من باید با کسی آنها را به اشتراک بگذارم اما بعد از چند بار بحث و جدل و حتی دعوا! بخاطر برداشت اشتباه یا حتی انتخاب ها و عقاید شخصی ام دیگر نتوانستم به اینستاگرام و آدمهای داخلش اعتماد کنم دیگر از نوشتن ترسیدم و نهایت کاری که انجام دادم این بود که از در و دیوار عکس گذاشتم و زیرش شعر ها و تی
قلب جغد پیر شکست
جغدی روی کنگره های قدیمی دنیا نشسته بود. زندگی را تماشا میکرد. رفتن و ردپای آن را. و آدمهایی را می دید که به سنگ و ستون، به در و دیوار دل می بندند. جغد اما می دانست که سنگ ها ترک می خورند، ستون ها فرو می ریزند، درها می شکنند و دیوارها خراب می شوند. او بارها و بارها تاجهای شکسته، غرورهای تکه پاره شده را لابلای خاکروبه های کاخ دنیا دیده بود. او همیشه آوازهایی درباره دنیا و ناپایداری اش می خواند و فکر می کرد شاید پرده های ضخیم دل آدمه
مادر بزرگ من خدا بیامرز آدم مذهبی بود . هر وقت دلش واسه امام رضا تنگ میشدمیگفتم مادربزرگ حالا حتما لازم نیست بری مشهد از همینجا یه سلام بده .اما من واسه تفریح میرفتم شمال اون به من نمیگفت حتما لازم نیست بریشمال همینجا تفریح کن .وقتی سفره میگرفت ، وقتی محرم میشد به ﻫﻴﺎت محل برنج و روغن میداد بهش میگفتم اینا همه سیرن پولشو ببر بدهبه چهارتا آدم محتاج اما وقتی من با دوستام مهمونی میگرفتم اون فقط میگفت مادر مراقب خودت باش .
سالها گذشت تا من فهمید
هیجده سالم که بود مجبور شدم یک نفر رو فراموش کنم و چون بلد نبودم، مثل بچه ها گریه میکردم.
آدمها برام پر از حرفای نامفهوم بودن... حرف هایی مثل «بعدا به حال این روزهات میخندی» یا «جاش رو آدمهای دیگه پر میکنن.»
تا مدت ها، شب ها رو بی خواب بودم. بعضی از آدما رو تو خیابون از پشت با اون اشتباه میگرفتم، بعضی وقت ها دلم برا صدا کردن اسمش تنگ میشد و با هر آدمی که اسم اون رو داشت دمخور میشدم. خودم رو مقصر میدونستم و احساس میکردم اگر آدم بهتری میبودم اون هیچو
امروز مفهوم تنهایی را بیش از همیشه حس می کنم...
گوشی ام را بعد ساعت ها چک می کنم و خبری از تماس از دست رفته نیست..
تلگرام و اینستا و ایمیل هم هر چند روز یک بار باز می کنم ولی هیچ خبری نیست..
این تعطیلات آخر هفته و تنهایی خانه خیلی سخت است..
چرا تنها شده ام؟؟؟
دلیل تنهایی آدمها تا این حد چیست؟
جای تو را زن دیگری پر کرده 
زنی که من هم جای شوهرش را پر کردم
گله ای نیست من عادت دارم 
تو هم زیاد به دلت بد راه نده
مرد تو هم روزی زنی غیر از تو را دوست می داشت
مثل تو که قبل از او دلبسته ی در باز کردن من بودی
حال این شهر زیاد خوب نیست 
شهری که هیچ کدام از آدمها عشق اول هم نیستند...
آن چنانی که تو..
آنچنانی که من..
آنچنانی که همه آدم ها...
 
#رسول_ادهمی
گاهی هم انگار یکی را می اندازند وسط سیلی شبیه سیلی که نوحِ بزرگوار را در بر گرفت.منتها این بار سیل،حاصلِ باران آسمان و چشمه های جوشان زمین نیست.دریای آدمها، دنیاها، فکرها و... است.
مواج، پهناور و پر تلاطم. و آن بنده خدا، کشتی ندارد که سالها برای ساختنش، کمر خم و راست کرده باشد. شاید یک کرجی دارد. شبیه کرجی هاکلبری فین، که روان بر رودخانه بود، در دنیای متلاطم آدمها و فکرهایشان، بی هیچ حفاظی، به هر سو پرت می شود. 
راه نجات آن  پیرِ بزرگوار  پیامبر
 
از این که آدمها گمان کنند من موجود بی نظیری هستم، من موجود کاملی هستم، من موجود شگفت انگیز و بی نهایت مهربانی هستم متنفرم، این باعث می‌شود بدی های، بدی های معمولی من نابخشودنی شود، دوستی داشتم که زمانی به من می‌گفت تو شبیه نماد فلسطین هستی، شبیه زیتون، شبیه صلح و دوست داشتن حالا همان آدم از من بیزار است متنفر است و میدانم هربار از من بد می‌گوید هربار از من متنفر است، هربار میان اطرافیان ش وقتی صحبت من بشود چاهارتا دری وری نثار من میکند به
همه آدمها اشتباه میکنند،نه اینکه از روی عمد،اما پیش می آید...
همه توی خاطراتشون نقطه های سیاهی دارند که هرشب موقع خواب بخاطرش خودشون رو محکوم میکنند...
وقتی از بالا به آدمهای دیگه نگاه کنی یک عالمه دنیا میبینی تو جود هر آدمی،
هرکی خودش رو بی عیب دید اون پر عیب ترینه!
هرکی فقط خودش رو سیاه دید اون احمق ترینه!
هرکس فقط زشتی دید اون کثیف ترینه!
دنیای آدمها رو با فکر خودمو قیاس ندیم ما خودمون پر از ابهامیم!
خدایا بابت تمام ندونسته ها و قضاوت هام العف
 
اینکه تو، متوجه میشی که وای این خنگول گفت من تو عکسام پشت مو دارم! و میری دیلیت میکنی همه عکساتو، چیز بدی نیست. 
ولی اینکه همه ش میگی "من وبلاگتو نمیخونم"، چیزیه که دل منو به درد میاره. چون میدونم که میخونی. و عمل میکنی.
فقط من نمیفهمم این چه مدل رفتاره؟
چرا دوست داری همیشه یه جور رفتار کنی انگار عقیم هستی؟ انگار homosexual هستی؟
به همه تون میگم، به همه شماها که فکر میکنین که باید خودتون رو بی عشق و بی تفاوت نشون بدین.
دوست داشتن ضعف نیست.
به آدم ها ب
 
سلام یوکای عزیز؛
قصد نداشتم برایت بنویسم. 
اما اینجا شبیه یک گور دسته‌جمعی‌ست. زمین یک گور دسته جمعی‌ست. 
تازگی‌ها اینقدر خواب‌آلود شده‌ام که وسط شاهنامه گوش دادن هم خوابم می‌برد.
نمی‌دانم کی منفی بافی‌هایم تمام می‌شود. نوبت مشاوره گرفته‌ام. از طرفی‌ هم به خودم حق می‌دهم.
درمانده‌ام.
دلم تنگ کسی شده که نمی‌شناسمش. کتاب‌های جامعه اسلامی بعد از چندین ماه پیشم مانده. قرار بود خبرم کنند. مثل استخوان در گلو می‌ماند. فردا می‌روم دانشگ
ژانر : اکشن، دراممحصول چینتاریخ انتشار : 2019زبان : دوبله فارسیمدت زمان : 01:58:59امتیاز : 5.4 از 10خلاصه داستان : این فیلم بر اساس رویداد واقعی ساخته شده است. زمانی که خط لوله ی پالایشگاه نفت منفجر میشود، تیمی از آتشنشانان جسور چینی تلاش میکنند تا آتش را مهار کنند اما…عوامل دوبلاژ : دوبله شده در امور دوبلاژ سیما، گویندگان: منوچهر والی زاده، علی همت مومیوند، امیرمحمد صمصامی، محمدعلی دیباج و…
دانلود نسخه 1080p با حجم 1.84 گیگابایت
دانلود نسخه 720p با حجم 98
کتاب ها مثل آدم ها هستند

“کتابها مثل آدمها هستند”
 
بعضی از کتاب ها ساده لباس می پوشند و بعضی لباس های عجیب و غریب و رنگارنگ دارند.
بعضی از کتاب ها برای ما قصه می گویند تا بخوابیم و بعضی قصه می گویند تا بیدار شویم.
بعضی از کتاب ها تنبل هستند.بعضی از کتاب ها زیاد می خوابند و همیشه خمیازه میکشند.
بعضی از کتاب ها شاگرد اول می شوند و جایزه می گیرند.بعضی مردود می شوند و بعضی تجدید.
بعضی از کتاب ها تقلب می کنند.بعضی از کتاب ها دزدی می کنند.
ادامه مطلب
دعا کنید عمری باشه !من فردا برم و چندماه دیگه برگردم 
و برای نوبت بعدی دکترم برم حال اون منشی بی فرهنگش رو بگیرم
بعضی وقتها در برابر بعضی آدمها نباید سکوت کرد ، نباید با جمله ی "در شان من نیست" خودت رو قانع کنی
باید به بعضیها بفهمونی چخبره
بعدا میام کاملتر مینویسم.
بمناسبت گرامیداشت دهه ی سرآمدی آموزش و به همت گروه هنر پردیس شهید رجایی آذربایجان غربی جمعی از دانشجویان با حضور در گالری هنری با سبکهای هنری نو در عرصه  هنر آشنا شدند.
سر کار خانم شجاع زاده عضو هیات علمی دانشگاه فرهنگیان ، استفاده از هنر را در جهت آموزش بهینه به دانش آموزان مهم ارزیابی کرد.
بعضی از ما آدمها عادت کرده ایم که مدام سوزن به خودمان بزنیم، هر بار جیغی بکشیم و با خودمان این طور تصور کنیم که لابد جایی که نشسته ایم بد است. غافل از اینکه تا عادتمان را کنار نگذاریم هر جای دیگری هم که بنشینیم چیزی نگذشته صدای آخمان بلند می شود.
آدمها با خودشون و زندگی هاشون چکار می کنند؟ من با زندگیم چکار کنم؟ سخت ترین کار تو دنیا روبرو شدن آدم با خودش، با زندگیشه، با چیزهایی که درست کرده و وای به اون روزی که بفهمه هیچ چیزی درست نکرده فقط خودش و خودش و یه هیچ کامل اطرافش درست کرده.
بالاخره‌ تونستم بعد مدتها ساعت سه بیدار شم تا کار کنم. باید فقط به خودت غلبه کنی چون در هر صورت اولش خواب ولت نمیکنه و فکر میکنی چون زوده جا داره که بیشتر بخوابی که البته خیال خام. میخوام جدی تر روزامو بگذرونم. نه که تا الان جدی نبوده باشه. نه. ولی جا داره جدیتر بشه و وقت هدر دادن کم. زمانم کمه من باید تا یکی دوسال دیگه زبانم چه انگلیسی چه فرانسوی حتما خوب بشه. و دانشگاه حتما باید قبول بشم. هرچی بیشتر میگذره زندگی انگار جدی تر میشه. نمیدونم این خ
آدمها از وقتی می فهمند می شود رفت، راه می افتند و می روند و می روند و می روند.
 تا وقتی خسته شان می شود. 
شاید هم آینده نگر می شوند.
بعضی هم یکمرتبه پیر می شوند. 
و آنجایی که می ایستند می شود خانه شان. 
وگرنه مسافرخانه یک دروغ بزرگ است. مسافرها هرگز خانه ای نداشته اند.
راستش من هنوز از آن آدمها نشده‌ام که از تنهایی و خلوتشان لذت ببرند و استفاده‌ای مفید کنند. من هنوز برای رابطه‌ای دست و پا میزنم، هنوز دلم را به مخاطب‌های واهی توییتر و اینستا خوش کرده‌ام، هنوز از خودم فرار می‌کنم. اما من این آدم نخواهم ماند. من تغییر می‌کنم و یک روز واقعا تنهایی‌ام را بغل می‌کنم و با یک خروار کتاب و سوال و ایده خلوت می‌کنم.
بعضی آدمهاانگار چوب اند …تا عصبانی می‌شوند، آتش می‌گیرند،و همه جا را دودآلود می‌کنند ،همه جا را تیره و تار می‌کنند ،اشک آدم را جاری می کنند ...ولی بعضی‌ها این طور نیستند ؛مثل عود اند ...وقتی یک حرف میزنی که ناراحت می‌شوند،آتش می‌گیرند،ولی بوی جوانــمردی و انصاف می‌دهند ،و هرگز نامردی نمی‌کنند ...این است که می گویند :«هر کس را میخواهی بشناسی، در وقت عصبانیت، در وقت خشم بشناس.»
(( امروز یه نفر امدم پیشم یه مهرژلاتینی میخواست و در ظاهر ادم ع
یک عده هستند که حقیقت را تجربه کرده‌اند، اما زبانِ بیانِ آن را ندارند.
عده ای نیز هستند که حقیقت را تجربه نکرده‌اند، اما چرب زبانند  و می‌توانند با چشم بندیِ زبانی، دیگران را بفریبند و خود را عالم و عارف جا بزنند. کافی ست به عمقِ چشمانِ این اهل شعبده نگاه کنی، بی تردید، متوجه خواهی شد که آگاهی و روشنی هنوز دل و جانِ آنها را لمس نکرده است.
وقتی از خدا سخن میگویند، هیچ لطفی و لطافتی در کلامشان نیست.
وقتی درباره عشق سخن میگویند، به هیچ وجه اثری 
بعضی آدمها ،انگار چوب اند…تا عصبانی می‌شوند ،آتش می‌گیرند،و همه جا را دودآلود می‌کنند،همه جا را تیره و تار می‌کنند،اشک آدم را جاری می‌کنند...
ولی بعضی ها این طور نیستند؛مثل عودند...وقتی یک حرف میزنی که ناراحت می‌شوند ، و آتش می‌گیرند،بوی جوانمردی و انصاف می‌دهند ،و هرگز نامردی نمی‌کنند.
این است که هر کس را می‌خواهی بشناسی، در وقت عصبانیت، در وقت خشم بشناس!
 
 
بعضی آدمها ،انگار چوبند…تا عصبانی می‌شوند آتش می‌گیرندو همه جا را دودآلود می‌کنندهمه جا را تیره و تار می‌کننداشک آدم را جاری می‌کنند...ولی بعضی ها این طور نیستندمثل عودند...وقتی یک حرف میزنی که ناراحت می‌شوند و آتش می‌گیرند بوی جوانمردی و انصاف می‌دهند و هرگز نامردی نمی‌کنند
این است که هر کس را می‌خواهی بشناسی، در وقت عصبانیت، در وقت خشم بشناس ...
در مراسم سی امین سالگرد رحلت امام (ره): این جاذبه بی نظیر امام بزرگوار ناشی از چیست؟ خدا مختصات شخصیتی و موهبتهایی را به او داده بود که در کمتر کسی در این حد جمع میشود. امام، انسانی بود شجاع، باحکمت و باتدبیر، پارسا و پرهیزکار، دلبسته به خدای بزرگ و ذکر الهی، ظلم ستیز، طرفدار و حامی مظلوم، استکبار ستیز، عدالتخواه، صادق با مردم و اهل مجاهدت دائم در راه خدا. هر کسی با این خصوصیات باشد، دلها به سمت او جذب میشود.
اینکه کسى ریا میکند!اینکه کسى تمامِ سال را گناه میکند و این ایام رخت سیاه بر تن میکند!اینکه کسى با چه نیتى،با چه پوششى،با چه آرایشى،در مراسم عزادارى شرکت میکند!به من و شما هیچ ربطى نداردهیچکدام ما،از دلِ آدمها خبر نداریمهمه ى ما در نهایت،در چند وجب خاک آرام میگیریمهمه ى ما در نهایت،خودمانیم که پاسخگوى اعمالمان هستیم"لطفاً کاسه ى داغ تر از آش نشویم"
امروز بعد مدتها به اینستاگرام سر زدم و یکی از پسردایی هایم به طرز عجیبی شروع کرد به چت کردن. روابطم با این طیف خانواده بسیار سرد است.
این شخص یک سالی از من کوچکتر است و معمولا سرگرم کارهای پاره وقتش است.
اندکی تعجب کردم. تصورم از او طور دیگری بود؛ تصوری غلط و دست و پا شکسته. دقیقا از آن دست آدمهایی بود که چراغ کنجکاویم برایشان خاموش است. از آن دست آدمهایی که حرفهایم را ته میشکانند.
در تعجبم از شروع عجیبش و تلاشش برای صمیمی شدن. از اینکه نصف جمل

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها