نتایج جستجو برای عبارت :

شرح دردیست که یک مرد دچارش باشد

 
شرحِ دردیست که یک مرد دچارش باشدصد گره ؛ کور تر از کور به کارش باشد
 
زخمی ام مثل شبانی که از اقبال کجشپسر حاکم شهر عاشق یارش باشد
 
حال آن مجرم محکوم به اعدامی کهمادرش گریه کنان شاهد دارش باشد
 
یا شبیه پدری پیر که بیمار شده ستانتظار پسری تا که کنارش باشد
 
حس تلخیست دلت برف بخواهد اماروزگاران وسط فصل بهارش باشد
 
کهنه بغضیست که در سینه نهفته ست ولیمرد آنست که آرام و قرارش باشد 
شاعر: علی باقری
 
****
 
با تشکر از دوست عزیز: 
мдjiD ××آریایــــــ
بدترین وجه اشتراک من و بنی تمایل به خودکشی هست 
و همدیگرو عمیقا درک می کنیم 
وجه اشتراک دیگه ای که داریم اختلال add هست که دوتامون دچارش هستیم 
من دیر این بیماری رو متوجه شدم و از مخفی کاری خوشم نمیاد و به او هم گفتم, و بن هم گفت خب منم این مشکل رو دارم و حتی سراغ شیوه های درمانیش رفته بود.
وجه اشتراک دیگه ای  که داریم تمایل به تاریکی هست 
و حساس بودن به نور 
به مریم عزیزم قول داده بودم این پست رو بنویسم.
خب قراره که از اعتیاد ها و وابستگی ها و وسواس هام بگم.
یادمه شدیدترین اعتیادی که تو عمرم دچارش شدم، اعتیاد به رمان خوندن بود، از دبیرستان شروع شد و کم کم اوج گرفت، سال چهارم به خاطر کنکور فقط یدونه تونستم بخونم ولی به محض اینکه کنکورو دادم دیگه 
ادامه مطلب
کاترین! هیچ‌وقت تسلیم نشو.
خیلی چیزها را در درونت داری و نجیب‌ترینشان احساس خوشبختی است.
فقط منتظر مردی نباش که با تو کنار بیاید.
این اشتباهی‌ست که خیلی از زن‌ها دچارش می‌شوند.
تو خودت خوشبختی را پیدا کن.
مرگ خوش#آلبر_کامو
کاترین! هیچ‌وقت تسلیم نشو.
خیلی چیزها را در درونت داری و نجیب‌ترینشان احساس خوشبختی است.فقط منتظر مردی نباش که با تو کنار بیاید.این اشتباهی‌ست که خیلی از زن‌ها دچارش می‌شوند.
تو خودت خوشبختی را پیدا کن.
مرگ خوش#آلبر_کامو
کاترین! هیچ‌وقت تسلیم نشو.
خیلی چیزها را در درونت داری و نجیب‌ترینشان احساس خوشبختی است.
فقط منتظر مردی نباش که با تو کنار بیاید.
این اشتباهی‌ست که خیلی از زن‌ها دچارش می‌شوند.
تو خودت خوشبختی را پیدا کن.
مرگ خوش#آلبر_کامو
کاترین ! هیچ وقت تسلیم نشو ..
خیلی چیزها را در درونت داری
 و نجیب‌ترینشان احساس خوشبختی است.
فقط منتظر مردی نباش که با تو کنار بیاید.
این اشتباهی‌ست که خیلی از زن‌ها دچارش می‌شوند.
تو خودت خوشبختی را پیدا کن.
مرگ خوش
#آلبر_کامو
غیر اخلاقی ترین عادت بشر این است که مدام و بی وقفه، درباره هر کس و پیش از آنکه بفهمد و درک کند قضاوت می کند. این آمادگی پرشور برای قضاوت کردن، نفرت انگیزترین حماقت و مخرب ترین شرارت هاست ...
وصیت خیانت شده
میلان_کوندرا
پ ن: گاهی ادم با خوندن یه جمله کلی خجالت میکشه )):
بسم الله 
« حب » سیلان ازلی و ابدی هستی است؛ مدام، شعله ور، پیش رونده. حتی اگر ندانی اش، حتی اگر فهمش نکنی حتی اگر خسته اش باشی و نخواهی اش لاجرم دچارش هستی، دچار شعله های سوزان و رنج های استخوان سوزش. اگر لحظه ایی و جایی به خاموشی میل می کند، آن دیگر گر می گیرد و داغ می شود در هیئت های مختلف و صورتهایی دگرگون.عشق تنها عنصر هستی است که خاکسترش هم سوزان است ، متاسفانه !
 
وقتی که هرکسی سعی میکند برای خودش از همخوانی و رقص بچه مدرسه ای ها با اهنگ ساسی مانکن ، تحلیل و تحقیقی ارائه دهد و بعضی ها هم از فرصت استفاده کرده و مطالبه ها و عقده های سیاسی و اجتماعی شان را طلب میکنند او یک جمله طلایی به کار میبرد : جامعه ، جامعه ی عرضه و تقاضاست . 
.
روشنفکران عزیز ، اگرچه سانسور قطعا تبعاتی دارد ، اما باور کنید گوش دادن بچه مدرسه ای ها و به طبع خانواده هایشان محصول سانسور نیست ، محصول آن چیزی ست که امروز جامعه ی ایرانی دچارش
کسی چیزی از روابط موازی میدونه؟ و آیا تاحالا بهش فکر کردید که ممکنه دچارش شده باشید؟ 
من میخوام امشب اگه سردرد بذاره بیام بنویسم در مورد نظر خودم و اینکه چرا و چی شد که گرفتارش شدم و از اونجایی که دیگه این وبلاگ هیچ خودسانسوری نخواهد داشت پس خیلی راحت از خیلی چیزا مینویسم و بدانید و آگاه باشید که بزرگترین خیانت هارو همیشه در حق خودم کردم نه هیچکس دیگه ای و نکته ی دیگه اینکه من تا همین هفته پیش نمیدونستم درگیر همچین مساله ای هستم و اسمش اصلا م
«رستگاری در شائوشنگ» فیلمی مردانه‌است که زن‌ها درش نقشی ندارن. این فیلم داستان دو گروه از آدم‌هاست: یک دسته اون‌هایی که تسلیمِ بلاشرط شرایط و موقعیت تحمیلی‌اند و عده‌ای (مثل گروهی که اندی رو اذیت می‌کنن) خودشون جزئی از سازوکارِ مخوف و مخربِ زندانِ شائوشنگِ‌اند؛ و دسته دوم (که البته کمترن) کسانی که از غلطیدن در ورطهٔ تسلیم و انفعال سرباز می‌زنن و معتقدن که باید کاری کرد تا عدالتِ واقعی برقرار شه. اندی نمایندهٔ اصلی این دسته از زندانی‌ه
یارحمان 
به جایی رسیدم که وقتی خودمو از دور می بینم 
تعجب می کنم میگم وای چقدر تو غریبه ای برای من فاطمه ... ! 
زود رنج 
حساس 
منزوی 
سریع واکنش تند نشون میدم 
به هیچ وجه انعطاف پذیر 
بغض مداوم که یه روزایی اصلا نیست و برعکس یه روزایی تشدید میشه 
انتقام جو 
لجباز 
از دوستانش نه خبر میگیره و نه خبری میده 
میخنده اما الکی 
گریه می کنه اما راستی 
غرور 
تلفن جواب نمیده 
پیام ها رو دوست نداره بخونه 
جواب ها رو به زور میده 
خودخواه 
جنگجو 
عصبی 
سرش
 
آنچه در وهلهٔ اول این سه اندیشمند ( بنیامین ، سانتاگ ، بارت ) را برایم جذاب و مهم میسازد ، احساس کوچکی خوشایندی است که همیشه از خواندن بیشتر نوشته های آنها دچارش میشوم؛ در برابرشان احساس حقارت میکنم. این سه تن و البته کسانی همچون جویس ،کافکا، بیهقی ، نیما و... مجال خودنمایی به من نمیدهند. آنقدر بزرگند که آدم را به خودشان مشغول میکنند. و آنقدر کوچک اند که اجازه داری در موردشان سخن بگویی و حلاجی‌شان کنی. افسون دیگرشان برای من ناشی از آن است که ه
خواب
این مخلوق عجیب و مسحور کننده...
این بیان رازگونه‌ی ناخودآگاه
این زبان از یاد رفته....
این موجودی که به هر شکل به آن نگاه کنی معنی درستی می‌دهد! چه در یک صف از خواب‌های پی در پی، چه بعنوان یک موجود یگانه..
 
بیداری کدام است؟
چیزی که در خواب می‌بینیم یا خوابی که در روزمره دچارش هستیم؟
به راستی کدام گزینه انتخاب من است؟
به راستی من کیست؟؟
راست چیست؟
 
نهایت سعیم را می‌کنم تا در تائو متمرکز بمانم
اما تائو، سعی نکردن است!
نیک‌بختی، نداشتن آرزو
دارم به مقام "هرچه پیش آید خوش آید" می‌رسم!! :))
 
نه که منفعل باشم و منتظر باشم اتفاقات بیفتن!
اتفاقا به نسبت همیشه‌م -تا جایی که خاطرم هست- فعال‌تر و هدف‌مندتر شدم و دارم با سرعت خوبی -به نسبتی که از خودم سراغ دارم- پیش می‌رم...
ولی نکته این‌جاست که همیشه اتفاقاتی می‌افتن که از کنترل تو خارجن... نقطه‌ی اثر این به اصطلاح «مقام»ی که گفتمش همین‌جاست..
این‌جوری که وقتی توی برنامه‌ای که برای روزت داری اتفاق غیر منتظره‌ای می‌افته و مجبور می‌شی ک

حق پدر و مادر
⬅️ برگرفته از کتاب حسنات و سیئات نوشته استاد حسین انصاریان
✍️ از رسول خدا(صلی اللّٰه علیه و آله و سلم) درباره حق پدر و مادر بر فرزندان سوال شد، در جواب فرمود: «هُما جَنّتک و نارُک؛ پدر و مادر بهشت و جهنم تو هستند.»  
✍️ نوع رفتار با پدر و مادر در سرنوشت انسان نقش تعیین کننده‌ای دارد. خوش رفتاری با آن‌ها سعادت دنیا و آخرت و بد‌رفتاری با آن‌ها شقاوت دنیا و آخرت را به دنبال دارد. رضایت خداوند در گرو رضایت پدر و مادر و خشم و غضب
این تعطیلی طولانی و کار نصفه و نیمه بجورایی خسته کننده و اعصاب خورد کن شده، شاید چند ماه پیش اینکه تعطیل باشم و بتونم خونه بمونم و فیلم ببینم و هر کاری بکنم لذت بخش بود ولی وقتی چیزی زیاد در دسترش باشه قطعا دیگه اون لذتی که تو وقت محدودیت داشتو نداره. از قدیم به حل کردن جدول علاقه داشتم واسه همین یه دوره هر روز روزنامه میخریدم فقط واسه جدولش، این روزام دوباره رو آوردم به جدول حل کردن ولی بجای روزنامه یه app یا شاید بهتره بگم بازی جدول روی گوشی ن
امروز در پاکت می نویسم:
این روزها به نظر هرچه می نویسم از آذر است! اتفاقات و روزمره ها بسیار است اما،
هیچ کدام انگار ارزشی به قامت ماهِ زیبای آسمانم را ندارند ...
سنگ،کاغذ،قیچی! این بازی را به بهانه ی عاشقی کردن ساخته اند، صدایش را هم در نمی آورند!
قانون بازی ساده است ...
وقتی می بازی دلبرت با خنده و ذوق، با کمی تردید، ضربه ی آسوده ای به صورتت می زند!
و آن لحظه که بُردی، بوسه ای روانه پیشانی اش میکنی ...
خاطرات پارک لاله جین و آرامشِ سد شهناز آنقدر نا
 دلتنگی .... واژه غریبی هست که تا کسی دچارش نشده باشد آن را درک نمیکند گاهی وقتی عزیزی را برای مدتی نمی بینی دلتنگ میشوی اما این دلتنگی بعد از مدتی با دیدنش تمام میشود اما خدانکند که دلتنگ عزیزی بشوی که دیگر پیشت نیست .... خدانکند که دلتنگ عزیزی بشوی که دیگر هیچ گاه خنده هایش رانمی توانی بشنوی .... خدانکند که دلتنگ عزیزی بشوی که دیگر صدایش را نمیتوانی بشنوی ... شهیدعبدالرحیم فیروزآبادی
@zakhmiyan_eshgh 
امسال نسبت به این چند سال از خونه تکونیم راضی ترم،شایدم یکی از دلایلش همین کرونا باشه که باعث شد بچه ها تعطیل باشن و کمتر بیرون بریم و بیشتر به کارا برسیم.خودمم مرخصی زیاد دارم ولی چون مرخصی نمیدن تا اونجا که میشد و همکاران قبول می کردند جایگزین گذاشتم و به کارام رسیدم :)
 
ولی چرا من از کرونا خیلی نمی ترسم؟!شاید چون فکر می کنم احتمال این که دچارش بشم و باعث مرگم بشه کمه:| البته هم برای خودم و هم اطرافیانم..
 
همیشه می گفتم تو این خونه کوچیک نمیش
هوالرئوف الرحیم
تو این هفته دو بار رفتم خرید. چون دارم تدارک برای تولد بچه ها می بینم. 
تولد یکسالگی و چهار سالگی.
بیرون از خونه نگرانم می کنه. مردمی که هیچ چیز رو رعایت نمی کنن...
الان یه فیلم دیدم که حسابی ذهنم رو درگیر کرده. یه جور پیشگویی. که یه جاهاییش با حرفهای آقا سازگاره و من حرفهای آقا هست که برام سندیت داره. و برای همین هم ذهنم مشغول شده.
قبل از بیماری اپیدمی می گن بدنهاتون رو قوی کنین که دچارش نشین. الان هم برای روحم چیزهایی شنیدم. متوکل.
می خوام بگم حواستون به دو رو بری هاتون باشه ، خواستون به خودتون باشه . چند روزه می خوام بیام راجب خودکشی اتیکا (یوتیوبر و استریمر معروف) بنویسم ولی راستش نمی دونم چی بگم . خواستم از سلامت ذهن و روان بگم ولی راستش خودمم هیچ اطلاعی راجب موضوع ندارم . ولی الان که ساعت ۴ و یک ساعت و نیمه که دارم تو تختم اینور اونور می‌شم و خوابم نمی‌بره حداقل این دوخط رو بنویسم . یادتونه گفتم همه‌مون یه گوشه زندگی‌مون ریدیم ؟ می‌خوام بگم ربطی نداره یه نفر چقدر خوش
خیلی از ما در زندگی دچار مشکلات فراوان شده ایم و سختی های فراوان دیده ایم ولی اینکه ما در خیلی هاشون مقصر نبودیم و این سرنوشت بود که ما رو به مشکلات دچار کرد، اینکه برخی میگویند نه همه چیز دست خودمونه مثلا کسی که معتاد میشه تقصیر خودشه و هیچ بهانه ای قابل قبول نیست ولی اینکه کسی پدر و مادرش خوب نیستند در زندگی نه تنها حمایتش نمیکنند بلکه سختی ها ش رو صد برابر میکنند که دیگه طرف نیاز به دشمن پیدا نمیکنه.
خیلی از اتفاق ها که برامون میافته و ما هی
باردار نشدن در ماه اول چه علتی دارد؟ متخصصان
می‌گویند کسانی که به بیماری‌های التهابی ناحیه لگن دچار هستند یا برخی
دیگر از بیماری‌های مزمن حوزه زنان و زایمان مثل اندومتریوز آزارشان
می‌دهد، برای مادر شدن، باید ابتدا بیماری‌هایی که دچارش هستند را درمان
کنند.

بیشتر
زوج ها طی سه ماه بعد از اقدام باردار می شوند. البته این زمان به دلایلی
ممکن است کم یا زیاد شود بالا رفتن سن مادر، داشتن عادت های رفتاری و جسم
جوانب مراقبت بیش از حد والدین
جنبه اول مداخله گری نام دارد؛پدر یا مادر دخالت می‌کنند و به جای اینکه کودک خودش مشغول باشد کار او را برایش انجام می‌دهند. نیتشان خوب است. فقط می‌خواهند زندگی را برای فرزند خود ساده‌تر کنند و فرزند خود را از ناراحتی که پس از ارتکاب اشتباه دچارش میشود حفظ کنند!اما زمانی که پدر یا مادر همه امور را برعهده می‌گیرند کودک هرگز یاد نمی‌گیرد نقش خود را تمام و کمال و به طریقی کارآمد ایفا کند. زمانی که در انجام کاری مما
باردار نشدن در ماه اول چه علتی دارد؟ متخصصان
می‌گویند کسانی که به بیماری‌های التهابی ناحیه لگن دچار هستند یا برخی
دیگر از بیماری‌های مزمن حوزه زنان و زایمان مثل اندومتریوز آزارشان
می‌دهد، برای مادر شدن، باید ابتدا بیماری‌هایی که دچارش هستند را درمان
کنند.

بیشتر
زوج ها طی سه ماه بعد از اقدام باردار می شوند. البته این زمان به دلایلی
ممکن است کم یا زیاد شود بالا رفتن سن مادر، داشتن عادت های رفتاری و جسم
بعضی وقتها احساساتی سراغت میان که تلاش می کنی ازشون فرار کنی و اهمیت ندی
تمام تلاشتم میکنیا ولی نمیشه.
یکسری حس ها هست هرچقدر هم نادیده اش بگیری
باز سراغت میاد و من حالا دچارش شدم
تمام تلاشام برای نادیده گرفتن با یک حرکت به باد رفت...
نام کتاب: #کوری | نویسنده: #ژوزه_ساراماگو | مترجم: #زهره_روشنفکر | #انتشارات_مجید ، #نشریه_سخن | ۳۹۲ صفحه.تنها وضعیت وحشتناک‌تر از کوری، این است که تنها فردِ بینایِ جمع باشی!.کوری از یک تصادف شروع می شود، مردی که با مراجعه به پزشک ادعا می کند هم تصادف کرده هم کور شده. کوری همه گیر می شود و تمام بیماران این پزشک دچارش می شوند و حتی خودش! روانه ی آسایشگاه می شوند و غذاها جیره بندی و نگهبانی سفت و سخت. ساراماگو عشق را اینگونه وارد داستان کرده که زن پزشک
دارم فایلای قدیمی و به درد نخورو که رو هارد جا گرفتنو پاک میکنم، رسیدم به یه سری ویدیو راجع به آتشفشان ها که از NatGeo و مستندای BBC از رو ماهواره ضبط کردم. یادم افتاد اول دبیرستان یا دوم، نمیدونم، برای جغرافیا بود چی بود، ارائه داشتیم، تو آزمایشگاه شیمی، با ب، موضوعمونم آتشفشان بود. فککن نشستم مستند دیدم، ضبط کردم، دوباره اومدم دیدم واسه یه ارائه چسکی اول دبیرستان که از گوگلم براش مطلب جمع کنی زیادیشه!! در این لحظه ست که فهمیدم من از کودکی این مر
بطالت و ابتذال در این دو روز به اوج رسید. چاره چیه دوست دارم گاهی به ابتذال تن بدم البته اگر همیشه دچارش نباشم. هیچ هم حوصله‌ی فرهیختگان و بساطشون رو ندارم. وسعم در همین حده.
راستش کمی پریشونم و کمی از خودم دورم و باز دلم هوایی شده و کسی نیست که حاجت دلم را برآورد. ح را پاک کردم اما ذهنم درگیرشه و دلم می‌خواد بدونم چی می‌نویسه و چه می‌کنه. می‌دونم همش از سر بطالته. 
امروز میم می‌گفت هیچ فکر کردی چرا اینقدر می‌ترسی؟ راستش تا حالا بهش فکر نکرده
برای لحظه ای شاید، ک خیره ام به دیوار ناخواسته و حتا خود نیز غافلم، برای ثانیه ای این فکر می گذرد ک یک چیز، به طرز عجیبی اشتباه است. شاید هم ک این یک احساس است. به هر حال، شاید بعد آنکه خود را در آیینه دیدم و به ابعاد جدیدی از خلوت شدن موهایم آگاه شدم، دچارش شدم. بیش از همسن و سالانم دستخوشِ تغییر و گذر زمانم. البته تقریبا، همه ی اینها برایم بی اهمیت شدند آن روزی ک فهمیدم، چ بسا کسی را دارم ک همانقدر از او به دورم و هر دو حتا انگار بدین شکل از فاصله
برای لحظه ای شاید، ک خیره ام به دیوار ناخواسته و حتا خود نیز غافلم، برای ثانیه ای این فکر می گذرد ک یک چیز، به طرز عجیبی اشتباه است. شاید هم ک این یک احساس است. به هر حال، شاید بعد آنکه خود را در آیینه دیدم و به ابعاد جدیدی از خلوت شدن موهایم آگاه شدم، دچارش شدم. بیش از همسن و سالانم دستخوشِ تغییر و گذر زمانم. البته تقریبا، همه ی اینها برایم بی اهمیت شدند آن روزی ک فهمیدم، چ بسا کسی را دارم ک همانقدر از او به دورم و هر دو حتا انگار بدین شکل از فاصله
سلام به همه عزیزان حاضر در خانواده برتر
امیدوارم بتونید من رو از تردیدی که دچارش شدم در بیارید؛ 
من مدتی هست به شکل سنتی با دختر خانمی برای امر خیر آشنا شدم. البته هنوز شناخت کامل ایجاد نشده طبیعتا و نیاز به زمان بیشتری هست. به هر حال بعد از مدتی در حین صحبت هامون ایشون به موضوعی اشاره کرد که کمی فکر من را مکدر کرد و صادقانه بگم حس بدی بهم داد. ایشون میگفت در جریان هستید تامین شدن به لحاظ عاطفی برای خانم ها خیلی مهمه و چنانچه تامین نشن ممکنه اگ
بدترین نوع شکست و به عبارتی تنها نوع شکست، شکست از خوده و در اعتیاد، این شکست هر روز تکرار می‌شه؛ باختن هر روزه به خود. اعتیاد تحقیر کننده‌‌ترین چیزیه که یک نفر می‌تونه دچارش بشه. در اعتیاد، تأکید زیادی وجود داره روی ناچیز بودن و ضعیف بودن تو. در واقع تو با هر شکست، این پیام رو از همه‌ی دنیا دریافت می‌کنی، بدتر از همه اینه که خودت داری به شکل ناگواری این پیام رو به خودت تزریق می‌کنی. این شکستی نیست که دیگران ببینند، این باخت در خلوت ذهن تو
از تو میخوان خودت باشی. اما وقتی خودتی طردت میکنن... من کلی از دوستام رو سر این قضیه از دست دادم. هرچند که زیادم نبودن اما به هر حال. یسری چیزا فقط حرفش زده میشه تا حقیقت پیدا میکنه پاسخ خوبی نمیگیره. 
 
امروز دیر بیدار شدم اما حالم بهتره نشستم پای کارام و نمیخوام از جام بلند بشم میخوام تا وقت خواب خودم با خودم خوش باشمو کیف کنم. دور از آدمها دور از هرچیزی که حواسمو پرت میکنه یا آزارم میده. 
 
دیشب بحثم شد و من دوباره یاداوری کردم بهش که وقتی به مس
 
سال های زیادی گذشت تا بفهمم زندگی شوخیِ به اشتباه جدی گرفته شده ماستو به اندازه خواستن های ما بخیلو به اندازه نخواستن های ما دست و دلبازو از هیچ کس هیچ چیز بعید نیست همانقدر که از روزگارفهمیده ام بعضی قرص اعصاب مصرف می کنندبعضی چهار اثر از اسکاول شین میخوانند و انرژی مثبت جذب می کنندبعضی دعا می کنند و منتظر معجزه می مانندبعضی هم هیچ غلطی نمی کنند به ریش بقیه میخندندفهمیده ام اغلب آن هایی که حرف میزنند معمولا در عمل لنگ میزنندفهمیده ام کتا
سال های زیادی گذشت تا بفهمم زندگی شوخیِ به اشتباه جدی گرفته شده ماستو به اندازه خواستن های ما بخیلو به اندازه نخواستن های ما دست و دلبازو از هیچ کس هیچ چیز بعید نیست همانقدر که از روزگارفهمیده ام بعضی قرص اعصاب مصرف می کنندبعضی چهار اثر از اسکاول شین میخوانند و انرژی مثبت جذب می کنندبعضی دعا می کنند و منتظر معجزه می مانندبعضی هم هیچ غلطی نمی کنند به ریش بقیه میخندندفهمیده ام اغلب آن هایی که حرف میزنند معمولا در عمل لنگ میزنندفهمیده ام کتاب
مجبور می شم
فکر کنم که آدم عجیبیه، هر چند اون معمولا قبول نداره و می گه: «آخه کجای این کار
برای تو عجیبه؟ همه همین کار رو می کنن».
سه روزه که
اصرار می کنه باید تیرماه امسال بریم اردبیل. یه جای خنک، یه جای سرسبز. من همیشه
با #سفرکردن موافق
بودم ولی این دفعه با توجه به مشکلات اقتصادی که تو کشور ایجاد شده و ما هم تا
حدودی دچارش شدیم، واقعا در #شرایط_مالی خوبی نیستیم که بخوایم به سفر فکر کنیم. من گفتم که سفر
تابستون امسال رو باید از برنامه حذف کنیم ولی
یهو خوشحالم یهو حالم گرفته میشه یهو کار میکنم یهو دستم به هیچ کاری نمیره یهو میخندم یهو گریه میکنم یهو از زندگی کردنم راضیم یهو ناراضی میشم و کلی از این یهویی های متضاد که مدام و مدام مثل یه چرخه به ترتیب انگار سراغم میان. و من بیحوصله فقط نگاه میکنم. منی که طبق عادتش رفته اون ته مهای مغزم نشسته و فقط ناظره. خسته شده. خیلی خسته. الانم تو فاز گرفتگی حالمم. دستم به هیچی نمیره. دوباره کیک درست کردم اما فایده ای نداشت. حتی میلم نکشید به خوردنش. دلم می
وقتی واژه تنهایی به گوشتان میخورد دقیقا چه احساسی در شما منعکس میشود؟
این "تنهایی" غول بزرگی که کمتر کسی در زندگی واقعی اش تجربه نکرده چیست که اینقدر ادم ها از ان واهمه دارند،خجالت میکشند ان را به زبان بیاورند و از اینکه دچارش شده اند خود را سرزنش میکنند؟حس اینکه طرد شده ی یک جامعه یا گروهند را میگیرند و دقیقا بعد از گذر کردن جمله ی "چقدر تنهام!"تصویر انحرافیِ اغراق شدهِ گذشتهِ شاد پیشین در ذهنشان پررنگ میشود.
به طرز دیگر:چندین و چند بار تجربه
سلام خدمت دوستان عزیز
من راهنمایی میخوام درباره این که چطوری خودم رو از گناه کردن دور کنم، مخصوصا غیبت کردن؛ 
به طور نا خود آگاه دچارش میشم، واقعا کلافه شدم، حس میکنم خدا دیگه دوسم نداره و ازم متنفره، من که معصوم نیستم، دچار گناه میشم.
دیگه دلم نمیخواد اینطوری بشه، نمیدونم چطوری این رو از خودم دور کنم، خیلی غصه میخورم، خدا دیگه منو دوسم نداره، بعد مرگم نمیخوام منو عذاب بدن، خیلی میترسم، هم از خدا هم از فرشته ها که بلای بدی سرم نیارن.
میترسم
قدیما که چه عرض کنم تا همین چند وقت پیش وقتی قرار بود کاری انجام بدم و انجامش نمیدادم از خودم بدم میومد. متنفر میشدم از خودم... ربطش میدادم به اراده. میگفتم من ادم بی اراده و راحت طلبی هستم. 
به قول یه بنده خدایی یهویی نمیشه خوب شد. یهویی نمیشه هم با جدیت درس خوند, هم روزی نیم ساعت ورزش کرد. هم روزی نیم ساعت مطالعه ازاد داشت و هم عادت های غذایی رو سر و سامون داد هم هزار تا چیز این مدلی دیگه... 
یاد گرفتم با خودم مهربون باشم. فهمیدم من مهسا انبوهی از ع
یکی از چیزایی که من باعث و بانیش شدم
اینه که در طول این دو نیم سال
هم کلی جملات و حرفهای مثبت درباره کانادا گفتم 
هم واقعیت هاشو که بعضا تلخ هم میتونه باشه
و از کرده خود دلشادم.
سیستم اینجا مریضیایی داره. خوبیا هم زیاد داره.
مثلا یادتون میاد همیشه میگفتم که چطوری پسرا رو منزوی و مریض میکنن
یا فشار میارن بهشون
و پسرا اینقدر دیگه از دخترا میترسن و جلو نمیرن که ترجیح میدن خونه شون رو مجانی به یه دختر کرایه بدن و ازش قرارداد و امضا بگیرن که براش شوگ
«ریچارد سوم اجرا نمی‌شود» اثر ماتئی ویسنی‌یک.
مایرهولد کارگردانیه که تصمیم میگیره تئاتر ریچارد سوم شکسپیر رو بر روی صحنه ببره و تلاش میکنه به کمک این تئاتر، به ظلم نظام کمونیستی‌ای که در اون زندگی میکنه اشاره کنه و طعنه بزنه ولی حتی با مقاومت اعضای خانواده‌ش رو‌به‌رو میشه و متوجه میشه ایدئولوژی حکومت کمونیستی‌ای که در اون زندگی می‌کنه، حتی به درون اعضای خانواده‌اش هم نفوذ کرده و از همه جهت تحت فشاره.
یه نمایشنامه‌ی فوق‌العاده‌ی دی
یادم باشه که...
این مسئله تنها مختص من نیست!
ممکنه هر کس دیگه ای روی این کره خاکی یا حتی هر حیوانی!دچارش بشه...
و یا حتی آدم فضایی ها هم نیز!!!
و اصلا کی میدونه شاید تو یه بعد دیگه کسانی زندگی میکنند! و اون ها هم عمیقا درگیر این مسئله اند!
شاید حیات موجودات هوشمندی هست که
ما نات آنلی هنوز کشف شون نکردیم بات آلسو وجود همچین حدی از حیات برامون غیر قابل درک باشه!!
و البته ممکنه اون ها هم در حال کشتی گرفتن با این غول بی شاخ و دم باشند!
 
آره خب!ممکنه هر کسی
سلام وقتی ما ماجرای کربلا رو میبینیم امام حسین(ع) حتی دعا نمیکنن بارون بیاد و اینجا کاری از فرشته ها هم بر نمیاد یعنی اون ها هم بی اختیار نظاره گرند فقط باید خود امام حسین(ع) میخواست که بارون بیاد و حتی دشمنانش رو نابود کنه به وسیله ی امداد الهی که اینکارو نکرد ولی در مواقع حساس میبینیم که پیامبران نجات میافتند و عذاب بر قومشون نازل میشد ولی باز مردم منحرف میشدن و الان در زمان ما درسته گرفتاری های مردم بیشتره ولی اون عذاب دوران پیامبران پیشین
 
 
 چقدر انسان وحشتناک و عجیب دیدم امروز... رفتارهای عجیب، قیافه‌های عجیب، سخت وحشت کردم. فکر کنم چهره کسی که وحشتزده است هم برای خودش چیز وحشتناکی است. چیزهای عجیب گاه جالب مینمایند، حتی باعث خنده انسان و لبخند انسان میشوند، اما گاه به شدت غریب و وحشتناک مینمایند. به گمانم این احساس و واکنش به صورت مستقیم بر اختیار ما نیست ولی شاید به این بستگی دارد که ما در چه حالتی هستیم. شاید بتوان گفت چیزی که از بیرون ما را تحت تاثیر قرار میدهد و به ما چه
امروز یه مقاله درباره بیماری لوپوس خوندم. اسمش برام جالب بود در ابتدا اما بیشتر که خوندم کاملا دستم اومد اصلا ازش چیزی نمیدونستم و ظاهرا گاهی همچین حس گرگرفتگی رو تجربه کرده ام.

"لوپوس یک بیماری مزمن خود ایمنی است که در آن سیستم ایمنی بدن بیش فعال شده و به بافت های سالم و نرمال حمله می کند. در نتیجه این اتفاق، علائمی نظیر تورم، التهاب، آسیب به مفاصل، پوست، کلیه ها، خون، قلب و شُش ها می شود. لوپوس سبب می شود تا سیستم ایمنی بدن قادر به تشخیص تفا
شمارش پایانی سال ۹۸ شروع شده. امروز آخرین شنبه ی ۹۸ هست. میبینی؟ چشم برهم زدن گذشتو رسیدیم اینجا. و من انگار یه فرصت بخوام تا به تک تک روزایی که گذشت فکر کنم. به تغییر کردنم. به بزرگتر شدنم به مسائلی که خوب یا بد پشت سر گذاشتم. و این هم از آخرش که با یه بیماری هممون تجربه اش میکنیمو ممکن کسایی که دوسشون داریمو از دست بدیم و باید حواسمون واقعا جمع باشه. بیماری که تو فکرمونم نمیومد که دچارش بشیمو حالا شاید تازه قدر زندگیمونو بدونیم. از یه طرف وقت
تبلت ۷تومنی بعد آپدیت اندرویدش مثل جی‌ال‌ایکس کار می‌کنه، و واقعا گند کشیده به اعصاب من. عح، عح، عح.
عح.
پ.ن: این ولی بهانه‌ست. کلا منتظر تلنگرم که بغلتم به قهقرای دپرشن.
پ.ن دو: اون وقت‌هایی که اگه تمام دنیا هم تلاش کنن نمی‌تونن قانعت کنن چیز خوبی در وجودت هست و آینده خوبی خواهی داشت و لیاقت اینو داری که اتفاق خوبی بیفته برات. نجمه بازم حالش بد شد، ولی پر از رویاست برای آینده‌ش. برای زندگی‌ش. بدترین چیزی که آدم می‌تونه دچارش بشه سرطان نیست.
این روزها به مرگ فکر می کنم ، دیروز توی واتساپ دو تا عکس از خودم وقتی که خواب بودم برام اومد ظاهرا دوستم زودتر از من بیدار شده بود و ازم توی خواب عکس گرفته بود بعد وقتی که به مرخصی رفت عکس ها رو برام فرستاد !
تو نظر خودم شکل یه جنازه بودم ، لحظه ای حس عجیبی بهم دست داد و مثل لحظاتی که اتفاقاتی میفته و بهم تلنگری زده می شه این بار هم تلنگری زده شد و من رو به یاد مرگ انداخت .
اما این بار این تلنگر دوام بیشتری داره و چند روزی هست خیلی به مرگ فکر می کنم د
بزار یه خورده از کتاب بگم. خب میدونی که دارم کتاب محاکمه ، نوشتهٔ فرانتس کافکا با ترجمهٔ علی اصغر حداد از نشر ماهی رو میخونم. ترجمه اش که به نظرم خیلی روونو خوبه (نه که خیلی حرفه ایم تو ترجمه واسه همین نظر میدم :دی ) اما خود کتاب خب فکر کنم این کتاب اولین کتاب داستان بلندی باشه که از کافکا خوندم. قبلیا بیشتر داستانهای کوتاه بودن ازش. بعضی جاهاش کسل کننده میشه اما کلا یه ریتم خاص خودشو داره شبیه بقیه رمانها انگار نیست نمیدونم چجوری بگمش. ولی جوری
امام صادق (علیه السلام ) فرمود:
خداوند وقتى بخواهد به بنده اش خیرى برساند وقتى بنده اش گناهى مى کند به دنبال گناهش، به بلاء و ناملایمى دچارش مى سازد، تا استغفار بیادش بیندازد و وقتى بخواهد به بنده اش شرى برساند وقتى بنده اش گناهى کرد دنبال گناهش نعمتى به او مى رساند، تا بدین وسیله استغفار از یادش برود، و او همچنان به گناه کارى خود ادامه دهد، و این سخن خداست که مى فرماید: «سنستدرجهم من حیث لا یعلمون» و این استدراج به نعمت دادن در وقت معصیت است
در پی بی خبری از نهادمان عشقی درونمان نهاده شد، دفتر زندگی طوری دیگر ورق خورد و گویی دیگر تازیانه های زمانه جبر مطلق خود را به رخ ما نمی کشیدند.
 
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشدبا این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.



 
جرقه ای خرد و حقیر قلبم را به شریانهای عاشقیت در
یه مدتی بود که تصنیف دیدار شمس و مولانارو (با صدای شجریان) زیاد گوش میدادم. 
چقدر هنرمندانه از تک تک بیت ها و مصرع های مثنوی و دیوان شمس استفاده کردن ... 
هر بیت رو از یک دفتر انتخاب کنن و اینقدر زیبا یک مکالمه رو شکل بدن. 
رفتم مثنوی ای رو که به تازگی از نمایشگاه کتاب گرفته بودم آوردم و دنبال این قسمت گشتم که ببینم واقعیه یا نه.
جایی که شمس از مولانا یه سوالی میپرسه و مولانا در جواب میگه :" هیچ نندیشم به جز دلخواه تو." 
همیشه میخواستم بدونم چجوری م
مدتیه نیاز به یه همدم توی وجودم زیاد شده و این رو میدونم که بخش زیادیش طبیعیه. خودم، خودم رو میشناسم و میدونم از زمان ازدواجم گذشته اما خدا خودش شاهده همه تلاشم رو کردم اما نشد. نه شرایط فعلیم اجازه می ده و نه کسی این همه ریسک پیش روم رو قبول می کنه. حقم دارن اعتماد نکنن! کار بزرگ، ریسک بزرگ و بلا تکلیفی بزرگ یه روز تموم میشه و ثبات نسبی (که همونم پر از ریسکه!) جاش رو می گیره و اون وقت دوباره تلاش می کنم تا همسر پیدا کنم. با این تفاوت که اون هم باید
سرم را زیر آب فرو می‌کنم سردترین آبی که فکرش را بکنی، مغزم منجمد می‌شود، گوش‌هایم بی حس. نفس نمی‌کشم، صدایی نمی‌شنوم و هیچ چیز نمی‌بینم ولی باز هم افکار آزاردهنده رهایم نمی‌کنند. سرما یادم می‌رود. ناخودآگاه سرم را بالا می‌آورم. گوشهایم سوت می‌شنوند و صدای دندان هایی که از سرما می‌لرزند. حرفهایم به جمله‌ی قابل فهمی تبدیل نمی‌شوند. آدمهای درونم درگیرند و جسم خسته و ناتوانام را میان امواجی از تردید تنها می‌گذارند. تا بخواهم جان بگیر
 
فنجان پر !
اساسا یک توهمی که خیلی دچارش هستم و هستیم توهم پیچیده‌ایست از جنس دانستن! یکی دو تا کتاب میخوانیم و یکی دوتا دیگر دوره آموزشی میگذرانیم و خلاصه کمی خاک کتاب و تخته میخوریم فکر میکنیم کسی شده ایم برای خودمان! از فردا دو تا هندوانه ی پدر و مادر دار می‌اندازیم زیر بغل‌مان و انگار چند سال با کتاب دمبل زده ایم و بر و بازویی باد کرده ایم!
هر کس به ما میرسد، بهتر است اظهار فضلی نکند چون اظهار فضل دان او را آن چنان نوازش میکنیم که بفهمد آن
اگنس مرده است.
داستانی او را کشت.
یعنی اگه اولین صفحه کتابی با چنین جملاتی شروع بشه، شما عاشقش نمی شین؟ گره ای که تنها با دو خط ابتدایی داستان بیان میشه و بعد از اون، همون طور که توی پست قبلی نوشتم بنا بر خصوصیات و سبک قلم اشتام، دوباره از نقطه گسست، واکاوی داستان به سمت عقب شکل میگیره و ما وارد همون دنیایی میشیم که میخواد بهمون نشون بده اگنس چطور و چه زمانی بهش پا گذاشته. داستان درباره ی مردیه که می نویسه و توی یه کتابخونه عمومی با زنی به اسم ا
در حد یه تئوری که فقط توی تنهایی خودم میتونه صادق باشه و به اثبات برسه 
جوری که میشه دیگران هیچ درکی ازش نداشته باشن،
میتونم بگم:
فقط انسان هایی که عمیقا احساس تنهایی میکنن نویسنده های خیلی خوبی میشن...
البته معیار و خط کش این خوب بودن میشه ریشه تو هیچ زمینی نداشته باشه...
مثل عموم خصوص مطلق تو منطق میمونه، یکی از چنان جامعیتی برخورداره که
تمام دیگری رو با همه ی به ظاهر بزرگی و مصداق های متعددش در بر میگیره،
اما این نسبت خودش هم میتونه قسمتی از
بسم الله و بذکر ولیه.
*نقل قول ها، تماما واقعی ست. حق می دهم حوصله ی خواندن نداشته باشید. اگر این طور است، این پست را رها کنید. او کم کم خودش جان خواهد داد و خواهد مرد*
پرسید دوست داری برویم کمی روز های قرنطینگی را با هم بگذرانیم؟ گفتم نه دل و دماغش را ندارم. پرسید دلت کجا؟ دماغت کجا؟ رجعتی باید! گفتم رفته اند. در دوست ها اطراق کرده اند قصد بازگشتن ندارند. گفت: بایسته است پیکی گسیل داریم و قاصدی با نامه ی درخواست به بازگشتنشان! گفتم دماغ بازگشته ام
 
در ستایش دیوانگی ، نوشتهٔ آراسموس ، ترجمهٔ حسن صفاری ، نشر فرزان روز
+ نزد من تصنع و آرایشی وجود ندارد ؛ چهرهٔ من هیچ گونه احساس دروغینی را که قلبم نپذیرد نشان نمیدهد. من در همه جا آنچنان یکسان هستم که کسی نمیتواند مرا مخفی نگاه دارد، حتی آنان که بااصرار و سماجت می خواهند نقش عاقل را بر عهده گیرند؛ این اشخاص مانند میمونی هستند که لباس ارغوانی پوشیده یا خری که در پوست شیری پنهان شده باشد ، اینان می توانند انواع لباسهای عاریت بپوشند اما گوش خر
با امروزی که گذشت شد 22 روز.
کی باورش میشد میتونیم 22 روز قرنطینه رو تاب بیاریم؟
درسته که همه‌ی همه ش رو هم تو خونه نبودیم اما مثلا برای من که اکترا 12 ساعت بیرون از خونه م سخت گذشت.
این به کنار.. 
در واقع قرنطینه ی اصلی اینه که محروم موندیم از هم..
امروز بعد از مدتی رفتم خونه ی  یکی از رفیقام، از راهنمایی دارمش ❤️ ، دلم پر می‌کشید برای اینکه محکم بغلش کنم، اما نمیشد..
انگاری وقتی کسیو بغل میکنی همه ی دلتنگی هات یدفعه میره از دلت.. حتی وقتی کنار هم ن
این روزا سرخوشانه کار میکنم. بی هیچ ترسی بی هیچ استرسی بی هیچ نگرانی ای که قبلها دچارش بودم. خب اینجوری خیلی مزش بیشتره. خودتو میسپری به کارها به یادگرفتن. نه میترسی از کم آوردن زمان و نه ترس از انجام ندادن یا به اتمام نرسوندن. من اینجوری خیلی بیشتر بهم کیف میده هم کارامو میکنم هم از نظر روانی راحتم. نمیگم آدم باید دیگه زیاداز حد هم دلگنده باشه که اخر شب ببینه فقط یه کار کرده اما میگم شاید نباید اون میزان استرس رو به خودم بدم. باید هم جدی باشم ت
از اون عکسا که دارم از بچه ها امتحان می گیرم و مثه عقاب زیر نظرشون دارم(: بعد مریم اینا تازه ار خواب بیدار میشن و تو مجمع شروع می کنن به حرف زدن. منم با ارسال عکس اعلام حضور می کنم و می گم ساکت شین دارم امتحان می گیرم! و این روند اکثر روزایی که امتحان می گیرم تکرار میشه.
حقیقت اینه که من از اون آدمام که معتقدم تقلب کردن همون اندازه که می تونه منفی باشه، تاثیر مثبتم داره. به ندرت پیش اومده از بچه ها تقلب بگیرم. چون قبل از شروع امتحان براشون خط و نشون
یکم= یه مادر تنها "پیرطور" با دوتا بچه یه دختر یه پسر، دختر درگیر یه عشق ناکام و پر از فریب و نیرنگ، پسر درگیر یه عشق که از دوران دانشجویی روی دوشش سنگینی می کنه دوم= یه پدر تنها "پیرطورتر" با دو تا بچه، یه دختر و یه پسر، پسری که چهل سالشه و هنوز ازدواج نکرده و درگیر یه عشق قدیمی و دختری که حامله است و کلا روی تخت خونه اش دیده شده تو دوران حاملگی " احتمالا دستشویی اشم همونجا روی تخت انجام میده :) " خارج از شوخی، حامله اس و به چشم غیرخواستارانه :)))) ترگ
دخترکی شانزده ساله بودم که دچارش شدم. اولش تمام ترس و واهمه‌ و فکرم از این بود که فراموش می‌شوم. شب هنگام به این فکر می‌کردم که روزی خواهم مرد و صد سال بعد تمام آن افرادی که مرا می‌شناختند نیز خواهند مرد و از من هیچ نخواهد ماند جز سنگ قبری که دیگران بی‌محابا پا بر روی آن می‌گذارند و از من می‌گذرند. من فراموش خواهم شد، گویی که هرگز وجود نداشته‌ام. به این فکر می‌کردم که اگر بمیرم حتی خانواده‌ام که عاشقم هستند هم گاهی مرا به فراموشی خواهند س
این جمله رهبر انقلاب را بارها و بارها خوانده‌ایم و شاید گفته‌ایم و بر آن تاکید کرده‌ایم!بسیجی باید در وسط میدان باشد جمله بعدی علت را بیان می‌کند. «تا فضیلت‌های اصلی انقلاب زنده بماند» این جمله هم کما بیش به گوش ما آشناست.
  آیا جملات قبلش را به خاطر داریم؟بعد از سالها ویرانگرىِ حکّام فاسد پهلوی و قاجار و بعد از چند سال ویرانگرىِ جنگ، اکنون دولت جمهوری اسلامی، به کمک مردم و کارگزاران و متخصّصین و کاردانهایش، میخواهد این کشور را بسازد ....
سلام
پاییز پنج
هفته پیش سفر بودیم...  امــــروز نشستم برای بروزرسانی و مطلب جدید که +این نوشته درباره میگرن توجه‌ام را جلب کرد. به دلم نشست. چشمانم خیس شد و ...
 
بیشتر مشکلات میگرنی‌ها به این دلیل است که: 
حواس پنجگانه آنها چند برابر بیشتر از جامعه غیرمیگرنی تحریک‌پذیر است...
میگرنی‌ها معمولا به نور، صدا، طعم و بو بسیار حساس هستند. بنابراین تعجب نکنید اگر فرد مبتلا را در هر حالتی، حتی نشسته پشت مانیتور یا ماشین ‌سواری در انتهای شب یا در پذ
شهریور سال 90، بعد دوماه و نیم خدمت توی نیروی انتظامی، با اومدن جواب رتبه 32 ارشد و قطعی شدن قبولیم توی رشته ی شبیه سازی دانشکدمون، وقتی خرکیف نامۀ دانشگاه رو دستم گرفته بودم و میدون استاندارد کرج و کلانتری محمدشهر رو یورتمه میرفتم تا معافیت تحصیلیم رو نهایی کنم، سرباز صفر نگهبان ستاد، با لبخندی که هیچ وقت از ذهنم محو نمیشه، گفت داری میری درس بخونی برگردی خدمت؟ اشتباه میکنی، الان نمیفهمی ولی بعدا می فهمی چی گفتم.
من؟ توی دلم میخندیدم، که باب
بسم الله الرحمن الرحیم
دوستان خوبم سلام...
همیشه وقتی روز خاصی می رسد، همه تازه به فکر می افتیم! فکری که شاید یک روز بیشتر دوام نداشته باشد! آن هم در بهترین شرایط و در خوشبینانه ترین حالت ممکن قابل فرض!
روز مادر مثلا! تازه یادمان می افتد داریم در این دنیا یک مادری که می توان راحت و بدون هیچ قیدی به او دل بست و به دریاها دل زد! اما حیف در همان یک روز خلاصه می شود « مادر مقدس»! خلاصه می شود در یک روز «زن»، خلاصه می شود در یک روز «پدر»، مرد، معلم ، پزشک
وی در واکنش به وقوع سیل‌های سنگین در بخش های مختلف کشور اظهار داشت:
ما در ایران از لحاظ آب در مضیقه هستیم و به همین دلیل باید از بارش باران
خوشحال شویم و خدا شاکر باشیم. اما از آنجایی که ناکارآمدی مدیریتی در همه
حوزه ها خودنمایی می‌کند، بارندگی های این چند روز دردسر ساز شده است.

وی افزود: این‌ باران باریدن ها دلیلش گرم شدن زمین است که باعث شده بی
نظمی به وجود بیاید و در نتیجه، جاهایی که کمتر بارندگی دارند هم این روزها
شاهد باران های شدیدی
اون
کچله منم. بیست و هفت سال پیش. وقتی فقط سیزده سال داشتم. اونی هم که پشت سرم
ایستاده اَسبَمه؛ که هیچ وقت نداشتمش. همیشه دوست داشتم می خریدمش و توی حمام خونه
مون نگهش می داشتم، اما چون پولِ خریدش رو نداشتم توی تعطیلات عید با هماهنگی آقا یاورزاده؛ معلمِ هنرمون، رفتم مدرسه و با رنگ روغن روی
دیوار مدرسه کشیدمش. آقا حبیبی؛ مدیر مدرسه، وقتی فهمید که دیگه کار از کار گذشته بود و
من عشقم رو به همه بچه های مدرسه معرفی کرده بودم.

عشق
من به اسبم قدیمی تر
برنامه
گروه معارف و مناسبتهای ِ رادیو ایران تقدیم میکند.
*******************************************
به افق آفتاب
*******************************************
به نام ِ خدایی که حلیم ِ و با بندگانش به رِفق و مدارا رفتار میکنه .
*******************************************
کسی که سلام میکنه ..... دلش از هیچ غبار و کدورتی سنگین نیست
پس سلام .
*******************************
امروز هم در این ساعات ِ تکرار نشدنی با ما همراه باشین .
*************************************
من امروز با خودم فکر میکردم که خیلی از ماها آرزوی ِ زندگی ای سرشار ِ از آر
ممکنه که شما هم از به کاربردن وسایل ساده و تک رنگ در فضای داخلی منزلتان خسته شده باشین و نیاز به ایجاد تنوع رو احساس کنین. سردرگمی در هنگام خرید وسیله برای منزل امری طبیعی هست که اکثر اوقات دچارش میشیم. راه های متعددی وجود داره که بتونیم خونه خودمون رو زیباتر کنیم و روح و جلوه به اون ببخشیم. یکی از این راه های ساده، تغییر دادن کفپوش هایی هست که زیر پای ما قرار گرفته. اگر بدونیم همین کفپوش ها چقدر باعث نشاط و زیبایی میشن بیشتر به اون ها اهمیت خوا
ممکنه که شما هم از به کاربردن وسایل ساده و تک رنگ در فضای داخلی منزلتان خسته شده باشین و نیاز به ایجاد تنوع رو احساس کنین. سردرگمی در هنگام خرید وسیله برای منزل امری طبیعی هست که اکثر اوقات دچارش میشیم. راه های متعددی وجود داره که بتونیم خونه خودمون رو زیباتر کنیم و روح و جلوه به اون ببخشیم. یکی از این راه های ساده، تغییر دادن کفپوش هایی هست که زیر پای ما قرار گرفته. اگر بدونیم همین کفپوش ها چقدر باعث نشاط و زیبایی میشن بیشتر به اون ها اهمیت خوا
بسم الله الرحمن الرحیم
دوستان خوبم سلام...
همیشه وقتی روز خاصی می رسد، همه تازه به فکر می افتیم! فکری که شاید یک روز بیشتر دوام نداشته باشد! آن هم در بهترین شرایط و در خوشبینانه ترین حالت ممکن قابل فرض!
روز مادر مثلا! تازه یادمان می افتد داریم در این دنیا یک مادری که می توان راحت و بدون هیچ قیدی به او دل بست و به دریاها دل زد! اما حیف در همان یک روز خلاصه می شود « مادر مقدس»! خلاصه می شود در یک روز «زن»، خلاصه می شود در یک روز «پدر»، مرد، معلم ، پزشک
پایگاه بصیرت / نوید کمالی
طی هفته‌های اخیر موضوع مهاجرت تعدادی از چهره‌های
ورزشی و فرهنگی کشورمان به موضوع داغ و پربحث رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی بدل شده
است و انبوه کاربران فضای مجازی به این موضوع واکنش نشان داده‌اند. جالب اینکه بخش
عمده‌ای از واکنش‌ها متوجه ماجرای پناهندگی «کیمیا علیزاده» به اروپاست.
این ورزشکار ۲۱ ساله، پس از اعلام رسمی خروج خود از
کشور، هم‌صدا با تبلیغات ضد اسلامی و ایران‌هراسانه با انتشار پستی در صفحه شخصی
خو
دقت کردی؟ نمیدونم چند وقته اما از خزعبلات مغزم نمینویسم. البته نه اینجوری که نوشته های الانم خزعبلات نباشن ولی اونجوریم نیست. بیشتر در مورد کتابایین که میخونم. شاید چون دنیام دقیقا همین کتابان. اما من وقتی که گم میشم بینشونو یادم میره بگم. یادم میره بگم کجای کتابام. یادم میره مثل الان بگم یوزف کا پرونده اش کسل و بی حوصله ام کرده و دلم میخواد باهاش خدافظی کنم چون نمیفهممش. نمیفهمم یوزف کا و ماجراشو که چی میگه. 
شایدم نباید بگم اما دلم میخواد بگ
هوالمحبوب
وقتی می‌گویم خسته شده‌ام از این شغل، نگویید چرا!
هر سال اواخر دی و اوایل خرداد، مجبور بودیم برای تک‌تک دانش‌آموزان، کارنامه توصیفی بنویسیم. یعنی توضیحی چند جمله‌ای برای هر درس و برای هر دانش‌آموز! کار مزخرف و حوصله سربری بود. ولی خب عادت کرده بودیم که توی این مملکت تکنولوژی بی‌معناست!
حالا آمده‌اند کار دستی را خیر سرشان منتقل کنند روی سایت سناد! این سایت مرجع آموزش و پرورش است، هر معلم یک رمز عبور دریافت کرده و قرار است همان ک
پایگاه بصیرت / نوید کمالی
طی هفته‌های اخیر موضوع مهاجرت تعدادی از چهره‌های
ورزشی و فرهنگی کشورمان به موضوع داغ و پربحث رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی بدل شده
است و انبوه کاربران فضای مجازی به این موضوع واکنش نشان داده‌اند. جالب اینکه بخش
عمده‌ای از واکنش‌ها متوجه ماجرای پناهندگی «کیمیا علیزاده» به اروپاست.
این ورزشکار ۲۱ ساله، پس از اعلام رسمی خروج خود از
کشور، هم‌صدا با تبلیغات ضد اسلامی و ایران‌هراسانه با انتشار پستی در صفحه شخصی
خو
یه چیزی که یه مدت دچارش شدم اینه که همه حرفامو یا فکرامو به زبون میارم یعنی پیش کسایی که میشناسم راجع به هر موضوعی. نه همیشه اگه فکری یا نظری داشته باشم. نه به قبل که هیچی نمیگفتم نه به الان. نه که باهاش مشکلی داشته باشما اما معمولا منظور اصلیم فهمیده نمیشه نمیدونم چرا خیلی دقت کردم ولی نمیدونم مشکل کجاست. بعد پشیمون میشم که چرا گفتم. چرا به این آدمها اینو گفتم حالا هرچی میتونه باشه. ادم خب با بعضیا راحت باشه راحت هست و اگه اشتباهم یه چیزی رو ب
با معدل 17/82 تونستم این ترم رو رد کنم حالا نمیدونم معدل الف هستم یا نه . البته برام مهم نیست. همین که چند تا امتحانی که میخواستم پاس بشم ، پاس شدم :)
ولی شب امتحانی بودماااااااا :دی
انتخاب واحد ها هم فردا تکمیل میشه و از هفته دیگه یکشنبه ( و نه شنبه !!! خیلی مهمه که شنبه نیست) دانشگاهمون شروع میشه قشنگ با یک عده ای همکلاسی شدم که همه شون بلا استثناء گیمر هستن:دی خدابخیر بگذرونه من آخر این ترم یک دونه گیمر حرفه ای درجه 1 میشم :دی
فعلا که در این یک ترم دا
کتاب هنر شفاف اندیشیدن-رولف دوبلی با ترجمه عادل فردوسی پور
گر یک روز یا یک هفته افکار و کنش های خود را زیر نظر بگیریم و لیست کنیم می بینیم چقدر خطای شناختی که از ما سر نمی زند و مثل عنکبوتی بر افکار ما تارهای خویش را تنیده اند.
 
"پاپ از میکل آنژ پرسید :راز نبوغت را به من بگو.چگونه مجسمه ی داوود ،شاهکار تمام شاهکارها را ساختی؟جواب میکل آنژ این بود:ساده است،هر چیزی را که داوود نبود تراشیدم. "
شفاف اندیشی به معنای به کارگیری شیوه ی میکل آنژ است :بر
سیل نوروز 98 و آموزه های ما
روزها فکر من این است و همه شب سخنم.. که چرا غافل از احوال دل خویشتنمباید امروز برای اولین مرتبه که در سال 98 می نوسیم تبریک سال نو را بگویم و آرزوهای سعادتمندی کنم اما ...باران می بارد، سیل نوروز 98 مگر برای باران اینهمه شعر نگفته ایم، مگر باران نعمت نیست، مگر نه اینکه دیگر کورسو امیدی هم نباید از دولت و حکومت داشت؟ چرا باز همیشه انتظار داریم که دولت باید چنان کند؟ ما خودمان برای خودمان چه می کنیم؟ چقدر به حال دل خویش می
سلام
 
اعتیاد رو همیشه به چشم یه چیز بد میبینیم. یه چیزی که یه سری افراد که توسط جامعه پذیرفته نشدن درگیرش هستن. بلای خانمان سوز؟ ازین جور چیزا.
 
اعتیاد بنظرم به معنی انجام یه کاری به مدت زیاد و به کرّات هست. طوری که انجام دادنش بهتر از انجام ندادنش باشه!
برای مثال وقتی کسی در طول روز 5 ساعت تلویزیون نگاه میکنه - اگه نکنه حوصلش سر میره و نیاز داره
یا چند ساعت تو شبکه های اجتماعی هست - اگه نباشه حوصلش سر میره
یا هر سه روز نیاز به تزریق هرویین داره -
کاج مطبق ، که نام دیگر آن "کپیناژ" است، از انواع کاج های سوزنی برگ بوده و زیستگاه این درختچه، جزیره نورفک استرالیا است. این گیاه، از گونه "کاج نورفولک" می باشد. نام های دیگر کاج مطبق ، عبارت اند از: آراوکاریا هتروفیلیا، کاج نورفولک و کاج آندز. رشد این گیاه، در محیط های مرطوب و طبیعی، زیاد بوده و گاهی تا 4 متر نیز رشد می کند. اما در محیط منزل، رشد زیادی نخواهد داشت. کاج مطبق ، نیاز به اکسیژن زیادی دارد. همچنین توانِ تحملِ حرارت زیاد را ندارد. کاج مط
برترین ها - ترجمه از پردیس بختیاری: زمانی که شما وارد یک رابطه عاطفی می شوید، طبیعی ست که دوست داشته باشید تمام وقت تان را با شریک زندگی تان سپری کنید اما باید بدانید که هر یک از ما به زمانی برای تنهایی نیاز داریم. سپری کردن کل روز با شریک زندگی تان نه تنها خوب نیست بلکه می تواند مشکلاتی را بوجود آورد.
اما منظور از دوری در رابطه عاطفی چیست؟
منظور ما از دوری این نیست که رابطه ای از راه دور داشته باشید یا این که چند روز با طرف مقابل تان صحبت نکنید.
آمریکا نباید همه پل های پشت سرش را خراب کند. بلکه راهی برای بازگشت بگذارد. یکی از ایرادات مهم مقام های امریکایی، این است که لجبازی را تا انتهای خط ادامه می دهند، و حاضر نیستند کوتاه بیایند و لذا، همه پل ها را پشت سر خود خراب می کنند، بطوریکه مردم منتفر می شوند و هیچگاه راضی به: بازگشت دوباره آن نمی شوند. اکنون در عراق هم این اتفاق در حال وقوع است، وقتی مردم عراق نمی خواهند که آمریکا، حضور نظامی داشته باشد بهتر است خارج شود، تا راه برای پایگاهها
 
 
«ارشاد نیک خواه» کتابی از «مارک مَنسون» رو ترجمه کرده به نام «هنر رندانه ی به تخم گرفتن». اسم کتاب شاید عجیب به نظر بیاد. حتی نوع ترجمه و ادبیات کتاب هم متفاوته، اما همین تفاوت باعث خوندنی شدن کتاب شده. نویسنده در این کتاب خوب قصه می گه و آن چیزی رو که مد نظر داره در قالب داستان های مختلف بیان می کنه. همه ی حرفش هم همینه که نمیشه برای هر چیزی توی زندگی غصه خورد و فکر رو مشغول کرد، از طرفی هم نمیشه نسبت به همه چیز بی تفاوت بود. پس باید یاد گرفت چ
قانون باغ

به اقتضای روزهای گرم وسرد درباغ جاها وظروفی
را برای تغذیه حیوانات کوچک ساکن و رهگذر در باغ کار گذاشتم تا در سرما وگرما و بحران
های برودتی و حرارتی آسایش شان را بعنوان سرپرست دیمی باغ، حق ساکنین و مجاورین صیانت
و ادا کنم.

امسال هم بخاطر گرمای هوا برای رفع  تشنگی پرندگان وجانداران کوچک چند کاسه آب در بعضی
از جاهای باغ گذاشتم.

 گنجشک ،زنجیرک ، پرستو، قمری، سبز قبا ، زنجره ،سنجاقک
و پروانه  وحتی مارمولک سبز و گاهی وقت ها کبوتر
و هدهد
در این مطلب نظرات باز هست، ان شا الله من رو از نظرتون محروم نمی فرمایید... فقط مطلب کمی طولانی شد... به بزرگواری خودتون ببخشید...

زندگی شهری رو دوست ندارم... اصلا روستا زاده رو چه به زندگی شهری؟!!!
از اون آدمهایی نیستم که حسرت گذشته رو بخورم یا برای آینده رویا بافی کنم...
علت مخالفتم با زندگی شهری به این شکلِ رایج، بر اساس سلیقه شخصی نیست... سبک زندگی شهریِ رایج، مساویه با بی برکتی...
مثلا رایج شدن مصرف گرایی در زندگی شهری... مصرف گرا شدن بی برکتی میاره
زندگی نامه ی جیم ران
شاید نام جیم ران برایتان آشنا باشد،اجازه بدهید نام برخی از شاگردان جیم را بیاوریم تا با دقت بیشتری زندگی نامه جیم ران را مطالعه کنید. 
در لیست شاگردان برتر جیم ران می توانید نام افراد بزرگی را مشاهده کنید.برخی از شاگردان او:
آنتونی رابینز نویسنده ی کتاب قدرت نامحدود 
برایان تریسی نویسنده ی کتاب روانشاسی فروش
دارن هاردی نویسنده ی کتاب اثر مرکب 
جک کنفیلد نویسنده ی کتاب سوپ جوجه برای روح
ابتدا نظر آنتونی رابینز را که در پ
فرزندم:
یکی از نشانه های اهل توحید و ولایت، عالم پرور بودنشان است، در هر سرزمینی که که عَلَمِ علم برافراشته بود بدان مردمان آن سرزمین قوه و منه ای دارند... منتها باید بدانی که علم چیست... در عصر ما غرب را سرزمین علم میپندارند و این یکی از بزرگترین فریب های عصر ما بود... اهلش میدانند که آن اندازه از علم هم که در مغرب زمین ظهور کرد به واسطه سرقت علمی شان بوده... هرگز تاریخ برای تو نگفته که چرا بیش از 400 هزار کتاب خطی علمی از سرزمین ما باید در کتابخانه
شراکت با خدا

پیر مرد کشاورز نگاهی به خرمن محصولش کرد
و آه سوزناکی کشید . این هفتمین سال پیاپی است که در اثر خشکسالی ، زحمت چندین
ماهه اش ، سه چهار گونی گندم تکیده است که کفاف مصرف روزهای سرد زمستان خود و
خانواده اش را هم نمیدهد . چه برسد به عرضۀ محصول به بازار و حصول درآمدی هر چند
ناچیز برای باز پرداخت بدهی هایی که طی این چند سال در اثر همین عارضه ، بر دوش
پیرمرد سنگینی میکند .

با پاهای لرزان ، خود را به سنگی که در
کنار خرمنش که امروز به طرز عجیب
خوشا که "عشق" و "وطن" داستانِ ما باشد
که حرفِ مردمِ ما بر زبان ما باشد
 
به تاخت می روی و پشت سر نمی بینم
در این مسیر کسی هم عنانِ ما باشد
 
خدا، خدای من و توست، دل قوی می دار
اگرچه دور زمان بر زیان ما باشد
 
غمین مباش که فردا -یقین- فرشته ی شعر 
قسم اگر بخورد، هم به جان ما باشد
 
طلای غزنه نوشتی به دادِ ما نرسید
سخن طلاست که خود در دهانِ ما باشد
 
ستون به سقفِ وطن می زنیم، "سیمین گفت"
بگو اگرچه که با استخوان ما باشد
 
تویی که می گذرم یا " منم که می گذری"
شاخصهای فرد اصلح:
1-امانت دار باشد.2-اهل مشورت باشد.3-اهل تحمل باشد.4-انجام وظیفه5-قاطع و شجاع باشد.6-مردم شناس باشد.7-مردم دوست باشد.
8-بنده صالح باشد.9-میانه رو باشد. 10-حریص نباشد.11-شایسته سالار باشد.            
منابع:
1-خطبه 5 نهج البلاغه
5,6,7,8,2-نامه 53نهج البلاغه
3-غررالحکم باب الراء
4-خطبه 3نهج البلاغه
9-خطبه 16نهج  البلاغه
10-خطبه 129 نهج البلاغه
11-الغدیر ج8،ص291
ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد!در دام مانده باشد ،صیاد رفته باشدآه از دمی که تنها با داغ او چو لالهدر خون نشسته باشم ، چون باد رفته باشدامشب صدای تیشه از بیستون نیامدشاید به خواب شیرین فرهاد رفته باشدخونش به تیغ حسرت یا رب حلال باداصیدی که از کمندت آزاد رفته باشداز آه دردناکی سازم خبر دلت راوقتی که کوه صبرم بر باد رفته باشدرحم است بر اسیری کز گِرد دام زلفتبا صد امیدواری ناشاد رفته باشدشادم که از رقیبان دامنکشان گذشتیگو مشت خاک ما هم بر باد
Ch (تلفظ این دو حرف در کنار هم بصورت چ می باشد) مانند: Chair, cheese
Ph (تلفظ این دو حرف در کنار هم بصورت ف می باشد)مانند: Phone, elephant
Kh (تلفظ این دو حرف در کنار هم بصورت خ می باشد)مانند: Khazar, kharazmi
Gh (تلفظ این دو حرف در کنار هم بصورت ق-غ می باشد)مانند: Ghand, ghorme sabzi
Sh ( تلفظ این دو حرف در کنار هم بصورت ش می باشد)مانند: She, share
Zh ( تلفظ این دو حرف در کنار هم بصورت ژ می باشد)مانند: Mozhgan, mozhdeh
Gh ( تلفظ این دو حرف در کنار هم بصورت ف می باشد)مانند: Laugh, enough
Th (تلفظ این دو حرف در کنار
لشکرصاحب زمان باشد بسیج قهرمان/دلبرافلاکیان باشد بسیج قهرمان/میرود راه خدارا با خلوص بندگی/اسوه برخاکیان باشد بسیج قهرمان/درجهان مشهورگشته عاشق براهل بیت/آشنای هرمکان باشد بسیج قهرمان/درولایت محوری شد رادمردی باصفا/شیعه راامن وامان باشد بسیج قهرمان/دربصیرت هست کامل میشود الگوی ناب/خوارچشم دشمنان باشد بسیج قهرمان/رهروکارشهیدان باامام عاشقان/نورچشم عاشقان باشد بسیج قهرمان/دررکاب رهبرخود دائما آماده باش/هرکجایی جانفشان باشد بسیج قهرم
آدمی که تووی دلش همه دست‌ب‌دست هم داده‌اند و رخت می‌شویند کمتر می‌تواند از مغزش استفاده کند! چون تمام خونهای بدنش را همان رختشوی‌خانه جمع می‌کند سمت خودش! شاید با عبارتی که بیان کردم نامربوط باشد ولی در نهایت این سخن گران‌بهای سعدی الان با حالم مناسبت دارد: تا مرد سخن نگفته باشد! عیب و هنرش نهفته باشد! هر پیسه گمان مبر نهالی! باشد که پلنگ خفته باشد!
 
از چی می ترسی؟
دمی با الهام
مدتی بود خیلی نگران بودم،‌ نگران همه چیز! نه می‌توانستم کاری را شروع کنم و نه می‌توانستم کارهایی را که شروع کرده‌ام را به اتمام برسانم. مثلا؛ پیش می‌آمد یک کتاب 200 صفحه‌ای را تا صفحه‌ی 190 می‌خواندم و 10 صفحه‌ی آخر می‌ماند.
عجله داشتم. دستم در دست کتاب «سیزده» علی میرصادقی بود و فکرم پیش کتاب های خوانده نشده‌ی توی گنجه! رسما داشتم به کتابی که در دستم بود خیانت میکردم، نه او از اینکه من داشتم  ورق می‌زدم و می‌خ
رفیق روز بی‌قراری، بی‌قرارم
حرفایی برای کسی که نیست ،نمیدونم میخواست باشه
یا نه،اصلا دلش با ما بود یا نه
بعضیا تنهان چون یکی ترکشون کرده و بالاخره یه
روزی دوباره از تنهایی درمیان

بعضیا هم تنهان چون خودشون رو ترک کردن! بهترین
آدم دنیا هم بیاد نمیتونه اینا رو از تنهایی
 خودشون دربیاره!

ولی تنهایی ما از نوع اولشه

حال خود آدم خوب نباشه یه چیزه، حال اونکه دوسش
داری خوب نباشه یه چیزه، اینکه نتونی
 حالشو خوب کنی خودش کلا یه چیز دیگه‌س،
استیصال
جرعه نوش رمضان بنده کامل باشد/باولایت همه فیض چوحاصل باشد/آمده ماه مبارک که شویم ساقی حق/دلسپاری زبر حجت عادل باشد/وقت افطاروسحرزمزمه دلبری است/کشتی دین زعلی راهی ساحل باشد/شب قدررمضان قله اوج است وکمال/ازبصیرت به خدا بنده نائل باشد/بازکن پنجره دل همه شب بااخلاص/رحمتش موقع افطار چوشامل باشد/بهترین حالت مابندگی وترک گناه/نقشه دشمن دین صحنه باطل باشد/منتظرسوی ظهورو پسرفاطمه ایم/کاش آن روز فرج لحظه عاجل باشد/

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها