نتایج جستجو برای عبارت :

شوهرم تحقیرم می کنه

همسر خیلی گرم مزاج ، شوهرم هر شب از من رابطه میخواد ، توان پاسخگویی به نیازهای جنسی شوهرم رو ندارم ، زایمان کردم کمرم هنوز درد میکنه اما شوهرم رابطه میخواد. ... شما بگید من چکار کنم./وبسایت مشاوره۲۴ شما هم مشکل خود را در قالب یک
یکی از چیزهایی که به تازگی درون خودم کشف کردم اینه که محبتی که به مادرهمسرم در دلم دارم خیلی خیلی وابسته به رابطه ایه که با همسرم دارم.
یعنی وقت هایی که خیلی خوب و خوش و خندانیم و محبت وجودم رو سرشار کرده مادر شوهرم رو هم خیییلی خیلی دوست دارم.
اما وقت هایی که از شوهرم دلخورم یا هر گونه ناراحتی ای پیش اومده که مل رو با هم سنگین رنگین کرده، رفتارم با مادر شوهرمم سرد میشه انگار! ناخودآگاه! 
این در حاایه که درباره پدر شوهرم اصلا چنین چیزی صدق نمیک
وقتی بیمارستان بودیم منو دخترم .شوهرم شب رفته بود مغازه نامزد آبجی کوچیکه چیزی بخوره انجا دو تایی شروع کردن به بدگویی از خانواده ما ، اون ها (نامزد آبجی و مادرش) گفته بودن این ها ش حجابن و به فکر قرو فر ...شوهرم هم هر چی راست و دروغ بلد بوده گفته
دو تایی هم چقولی کردن که اون یکی این ها رو گفته و با هم (شوهرم و نامزد آبجی) بحث بدی کردن ,بعد مادر پسره زنگ زده به شوهرم که چرابه پسرم اینطوری گفتی شوهر بادب و با تربیت منم هر چی دلش خواسته به مادر پسره گفت
سلام 
خانمی هستم سی و چند ساله که دارای دو فرزند، یکی دختر و یکی پسر که از بچگی پیش مادر شوهرم بزرگ شدن. منو شوهرم صبح ها میرفتیم سر کار، مادر شوهرم از بچه هامون مراقبت میکرد.
مشکلی که دارم اینه که بچه هام اصلا از خانواده من خوش شون نمیاد، هر وقت که میخواییم بریم خونه مامانم اینا بچه ها یا نمیان یا به زور و اعصاب خورد کنی میان، چیکار کنم با خانواده منم راحت باشن، یعنی راحت بیان خودشون بگن بریم خونه مادر بزرگ، بیشتر دوست دارن برن خونه مادر شوهرم
شوهرم فکر کرده من نوکرشم

ثبت و از سویی بازدارنده رفتار بی‌ادبانه وارد شود. برای مثال در بعضی مشاغل در قیاس با دیگر مشاغل رفتار کلامی تند و گاه بی‌ادبانه رایج است و فرد کارفرما یا کارگر بعد ازمدتی آن را شیوه گفت‌وگوی خود به ویژه با زیردستان خود می کند. بی شک همسر شما به راحتی نمی‌تواند شغل خود یا والدین خود را برای همیشه ترک کند اما اگر حداقل بداند که علت رفتار کلامی وی چیست، ممکن است در مدیریت و بهبود آن تامل بیشتری کند.
 
ادامه مطلب
مادرشوهرم در همه امور زندگیم دخالت میکنه
من بیشتر از مادر خودم به مادرشوهرم احترام می‌گذارم و البته متقابلا هم بی‌احترامی ندیده‌ام اما بزرگ‌ترین مشکل زندگی مشترکم، ‌مادرشوهرم است چون در همه جای زندگی‌ام حضور دارد و انگار رد پایش همه جا هست! تا حالا نشده با شوهرم تنهایی به مسافرت، مهمانی، عروسی و ... برویم. همیشه باید مادر شوهرم را همراه‌مان ببریم. به خاطر شوهرم تحمل می‌کنم و دچار انواع و اقسام بیماری‌های روحی به خاطر سرکوب احساسم شده
طنز خانومی تعریف می‌کرد:من و همسرم با هم بگو مگو کردیم؛از دست شوهرم ناراحت شدم و با سرعت از اتاق خارج شدم.لباسم رو از پشت گرفت و مانع خروجم شد. در حالیکه من به شدت ناراحت بودم گفتم: ولم کن...به خدا نمیخوام حرفاتو گوش بدم؛ سعی نکن منو راضی کنی بمونم؛ من خیلی از دستت ناراحتم..نمیخوام حتی صداتو بشنوم حتی یک کلمه، پس خواهش می‌کنم ولم کن...وقتی سرم رو به عقب برگردوندم دیدم پیراهنم به دستگیره درب گیر کرده و شوهرم سر جای خودش نشسته و از خنده روده بر شده
سلام به همگی 
شوشو از رفت و آمد فراریه. مجردی هم همینجوری بوده. بابت همین، خواهرش بدجوری بهش گیر میده و از چشم من می بینه. چند شب پیش شام رفته بودیم به خونه مادر شوهرم که خواهر شوهرم هم اومد اون جا و هر چی دری وری و توهین بود نثارم کرد. اون لحظه مادرش فقط ما رو نگاه میکرد. منم بالاخره برای اولین بار بعد از ۴ سال سکوت و بی خیالی جوابش رو دادم.
الانم چند هفته از اون شب میگذره. نه ما رفتیم اونجا و نه اونا اومدن اینجا ... حالم از هر دوشون بهم میخوره. نمید
سلام
خانومی هستم با سه تا بچه، خونه مون کوچیکه و اتاق خواب نداره، شوهرم حساسه، موقع خواب دوست نداره ما جامون رو زن و شوهری پیش هم بندازیم، برای اینکه بچه ها حساس نشن و میگه‌ این کار باعث میشه روی بچه ها باز نشه و روحیه اونا تحت تاثیر قرار میگیره.
میخواستم بدونم آیا کار شوهرم درسته یا نه، چیکار کنیم؟
مرتبط با بُعد جنسی شوهرداری:
می خوام حس مردانگی رو در شوهرم زنده کنم؟
چطور تا آخر عمر برای همسرم جذابیت جنسی داشته باشم
نکاتی برای شوهرداری - خان
یه اتفاق بدی که تو دوره ی تاهل دیدم میفته ؛ بریدن از اطراف و چسبیدن به هم دیگه اس... 
مثلا طرف حتی شام و نهاریم درست نمیکنه ، خونه ای تمیز نمیکنه ، کلا کار خاصی نمیکنه ، اما نه دیگه بیرون میره ، نه کاری ! همه کار با شوهر! 
میگی بیا یه شب دور هم ، نه شوهرم هست... 
بریم پیاده روی ، نه شوهرم خونه خوابه :/ ... 
چه کاریه من نمیدونم :/ 
تنبل میشن شدییید... 
یعنی فقط تو خونه ان با شوهر ، نهایت بیرون با شوهر :/ 
یه وضعی عصن...
اینجور آدمها رو میبینم قلبم درد میگیره ع
سلام
خانمی هستم که ... ساله ازدواج کردم، شوهرم بیکاره، یعنی خودش دنبال کار نیست با سود بانکی زندگی مون میگذره، سود بانکی تقریبا زیاده، اما مشکلی که من دارم نمیخوام شوهرم بیکار بمونه، تو خونه اذیت میکنه، همه ش به همه چی الکی گیر میده.
مدام سر تلویزیونه!، نمیدونم چیکار کنم، شاید بگید کار نیست، بابام براش کار پیدا کرد ولی نمیره، میگه چرا برم خودم رو خسته کنم؟!
پیش تلویزیون میشینه و تخمه میشکونه رو اعصابمه به خدا، لطفا کمکم کنید ببینم باید چیکار
سلام
من یک دختره بیست و هشت ساله هستم که شوهرم الان در سن سی سالگیه، و یک دوست دارم که اون بیست و چهار سالشه. اوایل که با شوهرم ازدواج کردم خیلی دوستش داشتم و همچنین اون هم منو خیلی دوست داشت ولی بعد از مدتی رفته رفته متوجه ارتباط این دوست بیست و چهار ساله م با شوهرم به شکل دوستی شدم تا اینکه متوجه شدم ... !
میتونستم فورا زنگ بزنم به پلیس اون جا ولی دوست نداشتم این کار رو بکنم چون یه بچه کوچیک هم دارم بچه م هم یه کم گیج شده بود، ولی من برای اون ماست
 
 
چرا شوهرتان به شما توجه نمی کند؟شوهرم بهم توجه نمی کنه، مدتی هست شوهرم بهم بی توجه شده و مثل قبل به حرفهای گوش نمی دهد،بی توجهی شوهرم مرا آزار می دهد یکی از ویژگی های ذاتی مردان اینست که، زمانی که دچار استرس و مشکل می شوند از ابراز احساسات و توجه به همسر و فرزندان کاسته می شود، بنابراین ممکن است همسر شما درگیر مشکلاتی شده است که ذهن وی را درگیر کرده مشکلات اقتصادی روحی روانی از جمله مواردی است که در توجه کردن مردها تاثیر می گذارد.
دلایل بی
زنی با سر و صورت کبود و زخمی سراغ دکتر میره. دکتر می پرسه: چه اتفاقی افتاده؟ خانم در جواب میگه: دکتر، دیگه نمی دونم چکار کنم. هر وقت شوهرم مست میاد خونه، منو زیر مشت و لگد له می کنه. دکتر گفت: خوب دوای دردت پیش منه، هر وقت شوهرت مست اومد خونه، یه فنجون چای سبز بردار و شروع کن به قرقره کردن و این کار رو ادامه بده. دو هفته بعد،اون خانم با ظاهری سالم و سرزنده پیش دکتر برگشت. خانم گفت: دکتر، پیشنهادتون فوق العاده بود هر بار شوهرم مست اومد خونه، من شروع
اومدم اینجا چون امنیت ندارم 
کانالمو میخونه 
نمی‌خوام چیزی ازم بدونه ،من هندونه سربسته ام‌،هندونه در بسته‌ام 
بیرون این سبز قشنگ یه درون قرمز و سفید و زرده .پر از تخم 
نمیخوام کسی تخم هامو ببینه،بشمره،قرمزی‌ها و سفیدی ‌هامو ببینه 
حتی شوهرم ،مخصوصا شوهرم 
کانالم‌ خوند اومدم اینجا.وبلاگ قبلی رو شاید بدونه ،وبلاگ قبلی قبلی رو نمی دونه مطمئنم 
باید ایمیل جدید بسازم ،بازم بازم ،بازم 
اینطوری دوستی‌هام دووم ندارن 
ولی کسی نباید منو بلد
سلام
من مشکلی دارم که شاید مسخره به نظر بیاد ولی خیلی ناراحتم کرده، من ازدواج کردم و مشکلی با شوهرم ندارم جز اینکه من وقتی عکس هام رو میبینم یا مثلا پیش دوستام میرم یا کلا تو جامعه و اطرافیان اعتماد به نفس میگیرم چون خب از ظاهرم تعریف میکنن ولی خب شوهرم ازم تعریف نمیکنه .
اولا میگفتم خب یاد نداره بلد نیست، اشکال نداره، ولی از خواهرش تعریف میکنه اگه لباس جدیدی میپوشه اگه کاری میکنه تغییراتش رو به وضوح میبینه، خواهرش خوشگل نیست، شوهرم اینو مید
سلام
خانم متاهل 27 ساله ای هستم. کارمندم و 4 ماهه که زندگی مشترکم رو با شوهرم شروع کردم و مستقل شدیم. خودتون که در جریان شرایط بد اقتصادی جامعه مون هستید و میدونید که تشکیل زندگی و دادن جهیزیه خیلی سخت شده، من پدرم بازنشسته است.
بنده ی خدا با هزار زحمت اون وسایلی که نیاز بود برای زندگی رو، جهیزیه بهم داد، حالا با توجه به این که من خیلی چیزها رو نخواستم. اما یه جهیزیه ی معمولی با زور خودشون برام گرفتند.
حالا که ازدواج کردم نصف بیشتر حقوقم رو به ماد
حس میکنم دارم بهش خیانت میکنم وقتی به حرف بقیه گفتم بله، وقتی زورکی لبخند میزنم، وقتی میتونه با کسی ازدواج کنه که دوسش داشته باشه، از تظاهر کردن هام خسته شدم، از اینکه خودم رو گول زدم دوسش دارم، دارم روانی میشم.
آره همه شرایطش خوبه تموم فامیل گفتن فلانی(یعنی مادرم) از بس زرنگه دخترش رو بند مهدی کرده ،مطمئنم خواستگاری خیلی ها بره زنش میشن، اینم مطمئنم بهتر از این گیرم نمیاد. اما دلم باهاش نیست، حرفی که هیچ کس نفهمیدش، همه چی خوبه اما به دل
من وهمسرم برای طلاق توافقی اقدام کردیم وتمام توافقات را روی کاغذ نوشتیم وامضا کردیم مهریه , جهیزیه ,حضانت ومهمترینش دودانگ خانه وماشین واین توافقات را انگشت هم زدیم وکیل هم گرفته بویم که وکیل گفت من فقط میتونم وکیل یکی باشم که همسرم گفت من وکیل نمیخوام شما وکیل خانم باش وتمام اینها به دادگاه ابلاغ شد چند روز بعد همسرم از در آشتی در آمد ومنم به خاطر بچه قبول کردم فقط گفت باید مهریه اتو ابراء کنی. خوب منم قبول کردم اون دنبال این کار بود وفقط من
یه زنی میگفت:
فهمیدم شوهرم با یه دختری تو فیس بوک پی ام بازی میکردن، دختره اسم خودشو گذاشته (پروانه طلایی)
پی ام هاشونو چک کردم دیدم به همدیگه حرفهای قشنگ و عاشقانه میزنن و قرار ازدواج گذاشتن.
شوهرم تو فیسبوک اسم خودشو گذاشته(پسر دنیا دیده)
یه فکری تو سرم زد که ازش انتقام بگیرم، رفتم تو فیس بوک برای خودم یه پروفایل درست کردم و اسم خودمو گذاشتم(ابو القعقاع)
ادامه مطلب
سلام
من ۲۹ سال سن دارم و ۶ ساله ازدواج کردم، در دوران عقد من نمیدونستم و شوهرم با یه خانمی از مجردی که دوست بوده رابطه اش رو تا اوایل ازدواج مون متاسفانه ادامه میده، اما من یک ماه بعد از عروسی فهمیدم و میخواستم جدا بشم که شوهرم خیلی اظهار پشیمانی کرد و حتی۴۰ روز روزه گرفت و توبه کرد.
بعد از اون دیگه اعتماد بهش ندارم انگار حس بدی دارم، در صورتی که خوب شده و خیلی تغییر کرده،  اهل نماز و روزه هست و در زندگیم مشکلی باهاش ندارم و خیلی باهام مهربونه و
سلام
اینکه میگن وقتی با شوهرتون قهر یا دلخوری دارید رخت خواب تون رو ازش جدا نکنید رو دقیقا نمیتونم بفهمم و نمیتونم اجراش کنم. یعنی چی آخه ؟ مثلا فکر کنید شوهرم با من بحث و دعوایی داشتیم با هم. بعد اون منو کتک زده یا مثلا یه مشکلی یا دلخوری شدیدی بین مون پیش اومده، خوب چه طوری میتونم برم توی آغوشش هم بخوابم یا نه حداقل کنارش توی رختش بخوابم؟ 
دختر خانم ها واقعا چطوری؟ تجربه تون رو بگین لطفا. خوب میگن و زیادم گفته میشه ولی به نظرم اجراش و به عمل د
 
به خانه برادر شوهرم رفتم و وسایل کمی که داشتم، جمع کردم و گفتم: «ممنون. دیگر باید بروم به خانه خودم. خانه ام ساخته شد». برادر شوهرم و زنش، در حالی که می خندیدند، همراهم آمدند. هنوز از دیدن این اتاق روی کوه تعجب می کردند ... هم عروسم کشور، مقداری وسایل همراه خودش آورده بود. کنار اتاق گذاشت و گفت: « این سوغات و هدیه برای خانه جدیدت. منزل مبارک!».
وقتی گفت منزل مبارک، قلبم گرفت. هم خوشحال بودم هم یاد قدیم افتادم و اشک ریختم. وسایلم را چیدم و با شادی ب
سلام 
از وقتی یادمه شوهرم همه ش سرش تو گوشی بود، دائم بازی بازی بازی ... روانیم کرده، چند ماه بیشتر نیست که از ازدواج مون گذشته، صبح تا شب تو بازیه، فقط تو رختخواب یادش به من میافته ، بدبختی سه هفته پیش من نیست وقتی میاد ده روز پیشمه که اونم نبودنش بهتره، من از نظر خودش و بقیه ظاهرم خوبه، رفتارم هم باهاش خوبه تا جایی که نره رو اعصابم، همه ش رو اعصابمه.
من نمی‌گم بازی نکن، میگم حدی داره، میریم یه جا هم سرش تو گوشیه، من چند بار مقابل به مثل کردم
نامزد آبجی بزرگه رو سوباسا صدا میزنم دیگه که راحت باشه برام 
یکشنبه آبجی زنگ زد بهم که من سه شنبه از ظهر میام اونجا که غذا بپزم ،می‌خوام برا سوباسا تولد بگیرم ...گفتم اوکیه بیا !گفت نمی‌خوام شوهرت بفهمه که بهش گفتم شوهرم روزکاره و بیای می‌فهمه 
گفتش نه نمیام پس 
دوشنبه زنگ زد بیا من کلی خرید دارم ،مثل راننده شخصی رفتم تم تولد و خوراکی و ریسه و عکس و اینا رو گرفته بعد رسوندمش خونه چند باری هم دعوام کرد :)) (یه بار کافه‌ای که میخواستیم رو پیدا نم
سلام دوستان
از کاربران متاهل خانواده برتر سوالی داشتم؛
الان عقدم و اوایل زیاد خونه مادر شوهرم میرفتم و بهم خوش میگذشت، اما وقتی دیدم مادر شوهرم به خودش اجازه داد راجع به مسائل شخصیم نظر بده و تصمیم بگیره، گفتم بهتره کمتر صمیمی بشم...، از اون موقع به بعد به بهانه هایی هفته ای یه بار میرم شاید هم کمتر.
ایشون چون دختری ندارن دوست دارن من زیاد برم خونه شون و باهاشون گرم بگیرم، وقتی که میرم اون جا در کل رفتارشون باهام خوبه، ولی حس میکنم باید حواسم
شهر سوال ـ من خودم به حجاب اعتقاد دارم و همیشه هم رعایت می‌کنم. اوایل
ازدواج هم هیچ مشکلی در این مورد با شوهرم نداشتم ولی جدیدا شوهرم از من
می‌خواهد که حجاب سر را نداشته باشم. در مورد این مسئله هم خیلی با هم صحبت
کردیم ولی وی هرگز قبول نکرد و این اواخر کار از آرام صحبت کردن و با
مهربانی گذشته و نتیجه دعوا کردن با من و کتک خوردنم شده است. من هم توان
ایستادگی در برابرش را ندارم. نمی دانم باید چیکار کنم. خواهشا راهنماییم
کنید.بخش خانواده شهر سو
صبحی دوستم زهرا زنگ زد. میگفت شوهرش با مامان باباش بحثش شده اونام فکر کردن این زیر گوش پسرشون خونده. میگفت هرچی دلشون خواست بارم کردند اما به خاطر دخترم از تو اتاق نیومدم بیرون. وقتی یکی دو تاشو گفت که چیا بهش بستند من اینجا خدا رو شکر کردم خانواده شوهرم مودبند
اوففففف
نمیدونم اینو قبلا گفتم یا نه ولی خانم زمانی اینحدیثرو فرمودن که بچه کوچیک داشتن. کار سنگین خونه و بچه کوچیک و تنهایی و بی شوهری...اون وقت تا صبح بیدار میمونن برای نماز شب. حتما هم که نمازشون اول وقت بوده.
قبلاهر وقت کم و کسری تو نمازم پیش میومد میگفتم خدا همینو از من پرمشغله بچه دار قبول میکنه. تا این که به این زاویه ازاین حدیث بالا دقتم جلب شد.
الان چند وقته چالش پیاده کردن این مطلب رو دارم. وسط بچه داری و مشغله باید نمازم اول وقت و با کیفیت باشه.

چگونه یک زن قاطع در مقابل شوهرم باشم؟
 
 
  
بیان خواسته‌ها با قاطعیت به معنای تحت فشار گذاشتن او و یا تسلط به وی نیست‎
 
ممکن است بارها خودتان را با بعضی دیگر از خانم‌های فامیل یا دوست مقایسه کرده باشید. از دید شما آنها خانم‌های با سیاست و خوش شانسی هستند.
ادامه مطلب
بعضی مواقع از تیپ و قیافه شوهرم یا طرز رفتار و حرف زدنش بدم میاد و حوصله ش رو ندارم. الکی خودم رو راضی نشون میدم.
یادمه اوایل ازدواج برای اینکه برگرده خونه لحظه شماری میکردم، پیام های عاشقانه و تماس و ... ، حتی دوست داشتم همه ش پیشش باشم، ولی الان نه، برام فرقی نمیکنه زود بیاد یا دیر، حس بدیه ، نمیدونم بابد چکار کنم.
انگار زندگیم کسل کننده شده و تکراری، من خیلی از تکرار بیزارم، یه جورایی خیلی تلاش میکنم که تنوع داشته باشم ولی بازم درونم کسل هست و
 
آقای گرجی پورگفت وا دختر بهت یاد ندادن با عمت اینطور صحبت نکنی بی تربیت؟
 
دردونه که از تعجب دهانش باز مونده بود گفت بابا چی گفتی؟الان؟
 
آقای گرجی پور نازی اومد وگفت خجالت بکش بابا تو صدا میکنی؟
 
دردونه گفت :وای خاک بر سرشدیم مامان بابا از دست رفت .وبلند داد زد مـــــــــــــــــــــــامــــــــــــــــــــــــان؟
 
شادی خانم از تو آشپز خونه در حالی که ترسیده بود باعجله اومد گفت :
 
هان چیه  ترسیدم دختر این چه طرز صدا کردن قلبم اومد لوز
بسم الله الرحمن الرحیم
یافارس الحجاز ادرکنی الساعه العجل
شاید خانمی تماس گرفته باشد و گفته باشد که از وقتی شوهر خواهرم در تصادف کشته شد،شوهرم نسبت به من بی محبت شده است وازاین موضوع خیلی نگران و ناراحت بود،
با هماهنگی خانم با شوهرش بصحبت نشستیم و نتیجه راخیلی خلاصه بگویم
(((
بعداز وفات باجناق ،مرد وقتی گریه  وعزاداری خانمش را طی چند هفته پیاپی میبیند.و بی‌توجهی خانمش را بخودش میبیندکه چگونه خانه وفرزندان را رها کرده و فقط گریه میکند و میل
سلام
دختری *3 ساله هستم. چند ساله ازدواج کردم الان خونه خودمم. سوالم اینه که از همون اوایل شوهرم به من زیاد زنگ نمیزد و بیشتر پیامک میداد. حتی امکان تماس ویدیویی هم داشتیم ولی فقط یه وقت هایی استفاده میکرد. به نظر من یه مرد طبیعی که زنش رو دوست داره حداقل روزی یه بار باهاش تماس ویدیویی میگیره، هر چند کوتاه، یا زنگ میزنه صداش رو بشنوه. مخصوصا وقتی تازه عقد کردن. این کارهاش باعث میشد دلم بشکنه و فکر کنم دوستم نداره.
فکر نکنید بهش نگفتم، تا حالا چند
  فروشگاه دیدم که اون قایق فقط یه ماکت بوده و سرجمع نیم کیلوگرمم وزن نداره و پوسته ی کاغذیش پاره شده و توی هوا تاب میخوره ، سریع چهره ی شهروز توی ذهنم تداعی شد ، نگاه کردم دیدم ته فروشگاه هنوز یه موتور سیکلت هارلی دیویدسون پارکه ، که روش نوشه ، شهروز
رفتم و شلنگ بنزینش را پاره کردم ، یه فندک زدم و در رفتم 
کل وجودم خشم بود ، برگشتم خونه ، دیدم جلوی خونه مون شلوغه ، با تعجب دیدم که قایق رو شهروز آورده و با پدرش دارند تحویل میدند ، 
رفتم جلو ، شهرو
بسم الله الرحمن الرحیم
نمدونم چرا در موقعیت های حساس بیشتر پستم میاد یعنی دوست دارم پست بذارم :)
بین انبوهی از جمعیت برای گرفتن فشار خون هستم الان که سرم خلوت شده دارم پست میذارم و یاد یه خاطره افتادم 
یه استاد داشتیم معلومات واقعا بالایی داشت اما اصلا تدریس نمیکرد میومد مطالبو بین ما تقسیم میکرد هر بار یه نفر ارائه میداد
یه بار یکی از بچه ها مطالبشو آماده نکرده بود قرار گذاشتیم هی ازش سوال بپرسیم تا رفیقمون رو بد بخت نکنه و وقت کلاس بره
موفق
شوهرم تحقیرم می کنه:بسیاری از افراد می گویند که “شوهرم تحقیرم می کنه” و به دنبال راه حلی برای برون رفت از این مشکل هستند.
هنگامی که شما همسرتان را تحقیر می کنید، بسیاری از آسیب های روانی را وارد می کنید .
و اگر این رفتار را بارها و بارها تکرار کنید، کار شما ممکن است از هم جدا شود.
بنابراین شما باید این رفتار سوء رفتار را ترک کنید.
شوهرم تحقیرم می کنه
تحقیر مداوم همسر زندگی مشترک یکی از نشانه هایی است که رابطه افراد واقعا در وضعیت خوبی نیست.هنگا
امروز شنبه دوم فروردین 99 هست. میدونم که امروزا دیگه وبلاگ داشتن و بیشتر از اون نوشتن اتفاقات روزانه دیگه خیلی خز شده. ولی این وبلاگ رو بخاطر یه کاری زدم. راستش قبلا هم یکی دو بار وبلاگ زده بودم. یه دونه توی همین بلاگ دات آی آر زدم. یه دونه هم توی ویرگول. اونجا خیلی خوشگلتر و باحالتره. ولی یه مشکلی که داره اینه که یه مدل تایملاین داره که مطلبی که میزنی واسه شاید مثلا یه ساعت میره اونجا و ممکنه افرادی بخونن و از اونجایی که من میخام اینجا یه سری چرت
سلام
من یه دختری هستم که کمتر پیش میاد مسائل مهمی مثل سالگرد ازدواج و تولد و ...، یادم بره. حالا با پسری در آستانه ازدواج قرار گرفتم که برعکس من یه خرده در به خاطر سپردن تاریخ های خاص یا برخی صحبت هایی که از نظر من مهمه ضعیف هستن و  این رو هم خودشون اقرار کردن.
حالا خانوم ها و آقایون با تجربه به من بگین در برخورد با همچین مواقعی که ایشون یادش میره من چه برخوردی بکنم؟، قطعا برخورد بد منظورم نیست چون خودم این رو پذیرفتم، منظورم یه راهکاره که هم ای
دوست دارم خودارضایی کنم
میل و رغبت به خودارضایی ، خودارضایی و لذت بردن از آن ، خیلی حال میده خودارضایی ، خودارضایی با دیدن فیلم سوپر +18 ، خودارضایی در حمام ، دستشویی و حمام  ، بردن گوشی به حمام گوشی موبایل به حمام شوهرم موبایل به دستشویی میبره حمام گوشی موبایلشو میبره حموم دیدن فیلم سوپر در حمام دیدن فیلم پورن در حمام شوهرم تو حمام فیلم میبینه دیدن فیلم سکسی در حمام با گوشی موبایل خودارضایی همزمان با دیدن فیلم های جنسی خودارضایی با تماشا کر
دو روزی بود دخترم تب داشت و بهش بروفن و استامینوفن میدادم و جواب می داد براش 
از عصرش شوهرم و دایی ش که تازه از شهر دیگه اومده بود خونه شون رفته بودن بیرون .سر شب باز دخترک تب کرده بود و بهش استامینوفن داده بودم ساعت ده و ربع دیدم تبش پایین نمیاد باز ده و ربع بهش بروفن دادم و ساعت یازده باز تب داشت با توپ پر زنگ زدم بهش که من و بچه تب دار رو گذاشتی و کجا رفتی آخه 
یازده و نیم اومد خونه و دخترک رو بردیم اورژانس بیمارستان.اونجا تبش کشیده بود پایین و
من میخوام از همسرم توافقی جدا بشوم از توافقاتی که گذاشتیم زیاد راضی نیستم  ممکن خود قاضی شرایط بهتری بزاره.
میخوام حضانت دخترم را به طور کامل بگیرم چکار کنم؟
 و سوال اخر جهیزیه ام. با گذشت 6سال کم کم خودم جمع کردم اما شوهرم میگه خودم پولش دادم. پس نمیتونم جهیزیه خونه ام بگیرم. باتشکر.
اون رستورانی که گفتم رفته بودیم، نزدیک میدان ورودی کهف الشهدا... این هفته دوباره با نسیم‌اینا رفتیم.
مدیر رستوران از شوهرم پرسیده بود: بالای اون کوه چه خبره؟ 
_ قبر شهداست.
_ جدی؟ همیشه برام سوال بود ولی هیچ وقت نرفته بودم.
_ مگر تا به حال کسی که از اونجا اومده باشه نیومده رستورانتون؟
_ نه! شما اولین خانواده هستید.
بار قبل هم یه برقِ نگاهی در چهره یکی از پیشخدمت‌ها تشخیص دادم که معلوم شد بی‌دلیل نیست.
همسرِ من و نسیم بی‌نهایت شوخ اند. باب صحبت ب
خاطره مادر الکی
خاطره : مادر الکی !!!
 
خاطره مادر الکیخیلی عشقولانه بودن! شوهرش ازش دل نمی کند و خیلی نگران بود! اولین بار بود که خانومش رو تنها می فرستاد سفر!منم هم خنده ام گرفته بود از دستشون هم حرصم،
ولش کن دیگه پسرجان…اخرش طاقت نیاوردم و رفتم جلو و گفتم آقا من تا قم میشم مامان خانومت، شما اصلا نگران نباش! اونم انگار تا حدی خیالش راحت شد خانومش رو به خدا سپرد و رفت!
دختر محجبه و قشنگی بود! می خواست بره به مادرش سر بزنه، توی کوپه که جا گیر شدیم
خانم وآقایی که چند ساله ازدواج کردی و از رابطه با همسرت راضی نیستی
خانمی که میگی یه چیزی بگو شوهرم #عاشقم بشه 
آقایی که میخوای مرد خوبی باشی
زندگیتو متحول کنبا شیاف ماریانا رابطه ای لذت بخش تر خواهید داشت
 
قیمت: 99 تومن ♦️ ارسال رایگان و کاملا محرمانه
 
مشاوره و سفارش ۰۹۹۲۱۸۰۳۷۹۷ ۰۹۳۶۶۵۹۷۲۰۴
سفارش و مشاوره تلفنی از 9 صبح تا 9 شب یکسره
هر روز با خودم میگویم "امروز داستانی خواهم نوشت." اما شب، بعد از شستن ظرف ها خمیازه می کشم و می گویم "فردا، فردا حتما خواهم نوشت."
  ظرف های شام را شستم آشپزخانه را تمیز می کنم و می روم جلوی تلویزیون می نشینم. با خودم می گویم روی تکه ای کاغذ خلاصه داستانی را که در ذهن دارم در چند جمله می نویسم و کاغذ را می چسبانم به آینه دستشویی که فردا وقت دست و رو شستن، یادم بیاید که می خواستم داستانی بنویسم. فردا بعد از اینکه ناهار درست کردم، قبل از آمدن بچه ها ا
سلام
یکی از کاربرهایی هستم که گه گداری توی خانواده برتر نظر میدم. این بار به نظرات شما احتیاج دارم. من خانمی سی و چند ساله هستم که تا مهر امسال مجرد بودم. مهرماه امسال ازدواج کردم. با کسی که دوستش دارم و دوستم داره. مشکلی بحمدالله توی زندگی نداریم. شاغلم و شاغله. میگذرونیم. توانایی تأمین بچه حالا دختر یا پسر رو هم داریم. حتی میتونم دور کاری بگیرم و مدت زیادتری صرفش کنم. از همه لحاظ هم براش آماده هستم و حتی میتونم بچه دار بشم و مشکلی از این جهت نیس
فکرشو کن امشب حنابندون برادر زن دوست داداشم و ایضا شوهرم بود ولی من رفتم
جلل الخالق
اونجا عروس عمو جدیده رو دیدم. خیلی هم خوب برخورد کرد تا حالا هم و ندیده بودیم. گفت     عه شما ماهی کوچولوی قرمزی؟ دوست داشتم ببینمت
گفتم    بله. مرسی. چطور؟
گفت زهرا ازت گفته بود
زهرا دختر عمو محترم عست
دیگه روم نشد بگم چی گفته بود
حالا قراره عروسی بازم هم عو ببینیم ببینم چطوری بشه زیر زبون عروس عمو عو بکشم
#خاله_زنک
پدر شوهرم خدا بیامرز  سرحال  و جوان ناگهانی فوت کردن(۶۰سالگی در سال ۹۳) خدا بیامرز خیلی کمک مادرشوهرم بود از دوختن ملافه بگیر تا اتو کاری و ظرف شستن و..........
از شما چه پنهون  دو هفته اس میخوام ملافه های شسته شده رو اتو کنم و بدوزم وقت نمیشه و یک کوچولو هم تنبلی!
تمام احساسمو در صدام ریختم و‌گفتم :
اینقدر کار دارم که وقت نمیشه ملافه ها رو بدوزم...خدا آقاجون رحمت کنه چقدر کمک مامانت بود‌.یادت میاد چقدر قشنگ ملافه می‌دوخت؟!
عیال:همین کارا رو کرد ک
من حدود شش ماهه که با یه آقا پسری که خیلی همدیگه رو دوست داشتیم ،عقد کردم، شهر ها مون از هم حدود 16 ساعت فاصله داره. اوایل وقتی میرفتم شهرشون (موقعی بود که دانشگاهم تموم شده بود و من برای مدرکم و کارای اداریش یکی دو بار رفتم شهرشون و دقیقا همون مدت رو یعنی بعد از دانشگاه تازه آشنایی مون شروع شده بود) خوب اون یکی دو بار که رفتم شهرشون وقتی میرسیدم اولش میرفتم خوابگاه و روز بعدش یا مثلا چند ساعت بعدش سر حال و تمیز و مرتب که خستگی سفرم رفته بود هم دی
سلام
دوستان یه سوالی رو میخوام مطرح بکنم که خیلی وقته که ذهنم رو درگیر کرده و هر بار که موقعیت های ازدواج برام پیش اومده بشدت از این مورد که هنوز به نتیجه ای نرسیدم اذیت میشم.
اولا که مسائل اعتقادیم برام مهمه و در مورد ازدواج هم مسائل همسرداری و تربیت فرزند بسیار برام مهم ان!
انقدری که اگه ببینم امر غیر ضروری داره باعث نارضایتی همسرم میشه یا در روند زندگی مشترکم اثر منفی میذاره بدون درنگی ازش میگذرم.
مثلا من وجدانم قبول نمیکنه که صبح ها همسرم
با سلام
دختری‌ 30 ساله هستم، مدت 10 ماهه عقد کردم و هنوز سر زندگیم نرفتم و هفته ای یک بار خونه مادر شوهرم میرم، با همسرم مشکلی ندارم ایشون آدم بسیار خوب و آروم و متشخصی هستن، اما مادر همسرم هر دفعه باعث ناراحتی من میشه.
مثلا هر سری به من میگن که ما فرد دیگری رو برای پسرمون در نظر داشتیم و مایل بودیم با اون شخص ازدواج کنه، اما پسر ما اصرار کرد که باید تو رو بگیره، یا به راحتی اجازه دخالت تو هر مساله ای رو به خودشون میدن و کلا عاشق بچه خودش، منو غریب
از : تهمینه میلانی
ته پیازو رنده رو پرت کردم توی سینک، اشک از چشم و چارم جاری بود. در یخچال رو باز کردم و تخم مرغ رو شکستم روی گوشت، روغن رو ریختم توی ماهیتابه و اولین کتلت رو کف دستم پهن کردم و خوابوندم کف تابه ، برای خودش جلز جلز خفیفی کرد که زنگ در رو زدند.
پدرم بود. بازم نون تازه آورده بود. نه من و نه شوهرم حس و حال صف نونوایی نداشتیم.
بابام می گفت: نون خوب خیلی مهمه ! من که بازنشسته ام، کاری ندارم ، هر وقت برای خودمون گرفتم برای شما هم میگیرم. در
خانمی با شکایت خونریزی واژینال مراجعه کرد و توی شرح حالش ذکر میکرد به دنبال رابطه ی ج.ن.س.ی اتفاق افتاده...توی معاینه ای که رزیدنت انجام داد پارگی شدید داشت...دکتر وقتی از اتاق عمل اومد بیرون میگفت من تابحال همچین چیزی به عمرم ندیدم.موندم این چطور آلتی بوده که از زیر سرویکس تا خروجی واژن رو پاره کرده!!!طولش چقدر بوده?!سرش تیغ داشته!!
و خلاصه بنده خدا بعد از سالها کار کردن در حوزه ی جراحی زنان با دیدن این کیس توی شوک بود!
خانم حدودا چهل و خورده ای سا
با سلام خدمت دوستان
میخواستم بپرسم که زوجی هست یا میشناسید که بالای 8-9 سال از زندگی مشترک شون گذشته باشه خودشون انتخاب کرده باشن کلا بچه دار نشن؟ اگه بتونید دلیلش رو هم بگید ممنون میشم.
الان چه حسی دارن؟، هنوزم اگه بتونن بچه دار بشن، دل شون بچه نمیخواد؟، اگر جنسیت نظر دهنده هم ذکر بشه ممنون میشم و اگه امکانش باشه استان محل زندگی شون
ممنون

مرتبط با عدم تمایل به بچه دار شدن بعد از ازدواج :
می خوام ازدواج کنم ولی هیچ وقت نمی خوام بچه دار بشم
عل
رفتم گردنبند رو عوض کردیم و برا اثبات استقلالم به خودم اونی که قبل تر دیده بودم رو برنداشتم (همینقدر تباااه) عوضش اینی که الان دارم رو از قبلیه بیشتر دوست دارم 
پونصد تومان باید تا چند روز دیگه بدم به جواهرفروشی چون از قبلیه گرونتره خیلی .و نمی‌دونم از کجا واقعا 
دیشب هم شوهرم گفت دویست بده به سوپری بدم و من درمانده شدم واقعا 
قرار بود دو ماه از حقوقم بگذرم و بهش بدم و این شده پنجمین ماه و هر بار من همینقدر حرص خوردم .
باید حساب کتاب پس بدم واس
عکسای دو نفریشون رو دیدم توی اینستاگرام...
و اون سفره میز شام مفصل!
به درک 
خدا یه کاری کرده شدم مثل سنگ! یعنی اینقد دیدم از این صحنه ها که دیگه برام عادی شده! هر چی هم سعی میکنم غصه بخورم نمیتونم:))
ولی خدایی خیلی کصافطن. نمیشد منم دعوت کنن؟؟؟ دختره احمق تازه به من میگه فلانیا پا شدن اومدن اینجا حالا خانواده شوهرم میگن برا یه مهمونی ساده اینطور قشون کشی کردن!! اخه احمق تو خودت چی هستی که فامیل شوهرت چی باشن؟؟!!
اسکول باید افتخار هم میکردی که من تو
و من هرگز فکر نمیکردم
از نظر خودم به این زودی صداهای قدیمی رو بشنوم
وضوحش هم خوبِ
داره کشف میشه اون ادم همیشگی، دوباره
 
چه خوب که به انگیزه ها پی میبرم
به جرات میشه گفت
خوبم.عالی
و کم مونده
و تا پایان چالش راهکار برا موضوعی که توی ذهنمِ پیدا میکنم
...
یه همسفر اتفاقی توی قطار یبار بمن گفت: شوهرم همیشه میگه یا راهی خواهم یافت یا راهی خواهم ساخت
و من از خودم میپرسم که چرا که نه؟مگه من چیم ازون کمتره؟
 
یادداشت.به سختی خوابم میبره چون کمرم درد میکن
شوهرم معتاد است وداشتم جدا میشدم که تو جلسه های مشاوره که بودیم تو محل کارم مزاحمت ایجاد میکرد از ترس آبرو سازش کردم وبرگشتم ولی نمیشه میخوام طلاق بگیرم  می توانم روی پرونده قبل اقدام کنم؟ چگونه خواهش میکنم کمکم کنین؟

خیر .اگر وکالت در طلاق از همسرتان دارید می توانید دوباره اقدام نمایید ووکیل بگیرید

منبع: سایت وکالت دادراه
امروز خیلی دلم میخواد بنویسم. توی روزگاری که هیچ کس توی وبلاگ نمی نویسه، این عطش من برای نوشتن توی وبلاگ، برای خودمم عجیبه. بیشترم وقتایی می نویسم که دلگیرم. که کسی یا چیزی دلمو شکسته و می خوام با خودم دوست باشم. خودمو آروم کنم. به خودم عشق بدم. 
من زندگیمو دوس دارم. خونمو دوس دارم. وسایلی که برای ساختن این زندگی خریدم، تک تک شونو دوست دارم. واسه ی این زندگی، حاضر شدم از شهر و دیارم بگذرم. از دیدن هر روزه ی پدر و مادرم، از خوردن نون داغ، از گشت زدن
شهید حاج محمد ابراهیم همت در تاریخ 12 فروردین ماه سال 1334 در خانواده ای مذهبی در شهرستان شهرضا دیده به جهان گشود. او پسری بود که پدر و مادرش به واسطه رخدادی شگرف، تولد او را مرهون کرامتی بزرگ از امام حسین علیه السلام می دانستند.(در پایان به آن پرداخته می شود) شهید در زیر سایه پدری وارسته و مادری پاکدامن و مهربان، دوران خردسالی را پشت سر گذاشت. ایشان از همان دوران طفولیت بیش از حد معمول دیگر کودکان، به قرآن و تعلیمات اسلامی ابراز علاقه می کرد به گ
یکماهه جداشدم مهرم رو هم قسطی گرفتم پشیمان شدم من بچه دارم میخوام رجوع کنم میشه ؟شوهرم راضی نیست رضایت مرد مهمه؟

سلام درطلاق توافقی که از اقسام طلاق های باین است برای شوهر درزمان عدهدحق رجوع نیست رجوع به طلاق درزمان عده حق مرد است نه زن ودرسوال مطروحه باتوجه به نوع طلاقدحق رجوع برای مرد نیست وشماباید مجددا عقد کنید
منبع: سایت وکالت دادراه
با وجود دختر 5سالم از طلاقم که یک ماه پیش بود پشیمان شدم مهرم رو هم اقساطی گرفتم . ایا میشه خودم رجوع کنم؟ فقط خود شوهرم راضی نیست.رضایت مرد مهمه؟

سلام درطلاق توافقی که از اقسام طلاق های باین است برای شوهر درزمان عدهدحق رجوع نیست رجوع به طلاق درزمان عده حق مرد است نه زن ودرسوال مطروحه باتوجه به نوع طلاقدحق رجوع برای مرد نیست وشماباید مجددا عقد کنید
منبع:سایت وکالت دادراه
"غرغرانه"داشتم کلمات کلیدی توی وبلاگم رو نگاه می کردم، یهو نگاهم افتاد به "خنداننده شو"
یادم افتاد من همین ۸ مرداد امسال، این برنده خنداننده شو، یعنی "*** *****" رو تو فرودگاه مشهد دیدم. یعنی اولش ندیدمش! خیلی اتفاقی نشسته بودم روی صندلی‌‌ای که اون و پدر و مادرش روبروم نشسته بودند. بعد از چند دقیقه متوجهش شدم. البته هرچی فکر می‌کردم اسمش یادم نمی‌اومد. ولی خوب یادم بود که چقدر از پدرش توی استندآپ‌هاش گفته بود!!!
پدرش خیلی جدی بود... خیلی.... و یه خط
اخیرا بانویی خانه دار برایم تعریف می کرد که چگونه از دولت عشق و بخشایش,از قدرت شفا بخش محبت سود جست.او گفت: ((ده ماه پیش,ناگهان تمام دنیا روی سرم خراب شد.شوهرم به طرزی غیر منصفانه و بدون دلیل,شغل مدیریت خود را از دست داد.خودم و دوتا بچه هایم برونشیت شدید گرفتیم و دچار عفونت ریه شدیم.در چنین وضع نابسامانی بود که درباره ی شما وتعالیم شما شنیدم.در کمال سعی و کوشش,به مطالعه و تمرین آنها پرداختیم.پس هر روز تکرار کردم:...+
ادامه مطلب
سلام من متاهلم اما ازنظرعاطفه و حبت کمبودداشتم که باپسری اشناشدم که ازلحاظ روحی و عاطفه به من خیلی رسید الان چندساله باهم دوست هستیم درحد تلفن تلگرام و اس ام اس حتی میدونه من شوهرم دارم بازهم به دوست داشتن پافشاری میکنه حتی بیشترازقبل خواستم بدوتم اگر شوهرم بفهمه چ حکمی داره و سزای کارمن چیه ؟؟ باتشکر
  پاسخ توسط هادی کاویانمهر در ۲۴ فروردین ۹۸، ۱۰:۰۴
باسلام.البته چنین جرمی نیاز به اثبات از سوی مدعی دارد و اگر اثبات شود، در چنین پرونده‌ه
من واقعا یجوری بی‌حوصله و کسل و امروزو بگذرونیم ببینیم فردا چی پیش میاد و هی حالا تا بعد زندگی می‌کنم که مثلا انگار هفتادو خورده‌ای سالمه،سی سال کارمند استخدامی اداره‌ای بودم و حالا با ماهی دو و خورده‌ای حقوق ثابت تو بازنشتگی‌ام ، دوتا بچه‌ی جوون دارم که ازدواج کردن و یه نوه هم دارم،شوهرم هم چندسال پیشا مرده،پول بازنشستگیمو گذاشتم بانک و یه سودی ازش میگیرم، هرروز تو خونه میشینم و انگار که دیگه زورامو زده باشم و الکمو آویخته باشم،شب به
(کاملا بی مقدمه)
توی گروه جهادی همسرم اختلافی ایجاد شد. طرف حق میخواست از گروه بره. شوهرم پادرمیونی کرد. روی پشت بوم خونه مون باهم حرف زدن. وقتی داشت میرفت؛ بهش گفتم برو بگو: اولا صاحب کار ما مسئول گروهمون نیست که اگر خوب عمل نکرد، همه چی تموم بشه. صاحب کار ما حضرته.
ثانیا اگر بذاری خدا توفیقی به ما بده و ما به خاطر تمایلات حتی بر حق شخصیمون، از اون توفیق اعراض کنیم؛ گره ها و عقده های پیچیده توی زندگیمون ایجاد میشه که ما رو به سختی زیاد میندازه....
زنی به مشاور خانواده گفت: من و همسرم زندگی کم نظیری داریم ؛همه حسرت زندگی ما رو میخورند.سراسر محبّت, شادی, توجّه, گذشت و هماهنگی.امّا سؤالی از شوهرم پرسیدم که جواب او مرا سخت نگران کرده است.پرسیدم اگر من و مادرت در دریا همزمان در حال غرق شدن باشیمچه کسی را نجات خواهی داد؟و او بیدرنگ جواب داد: معلوم است, مادرم را ؛چون مرا زاییده و بزرگ کرده و زحمتهای زیادی برایم کشیده!از آن روز تا حالا خیلی عصبی و ناراحتم به من بگویید چکار کنم؟مشاور جواب داد:شنا
شهید حاج محمد ابراهیم همت در تاریخ 12 فروردین ماه سال 1334 در خانواده ای مذهبی در شهرستان شهرضا دیده به جهان گشود. او پسری بود که پدر و مادرش به واسطه رخدادی شگرف، تولد او را مرهون کرامتی بزرگ از امام حسین علیه السلام می دانستند.(در پایان به آن پرداخته می شود) شهید در زیر سایه پدری وارسته و مادری پاکدامن و مهربان، دوران خردسالی را پشت سر گذاشت. ایشان از همان دوران طفولیت بیش از حد معمول دیگر کودکان، به قرآن و تعلیمات اسلامی ابراز علاقه می کرد به گ
با توجه به استقبال شما خوانندگان از مطالب درج شده با عنوان "اعتراف صمیمانه سوتی ها" و اعترافات شما خوانندگان در بخش نظرات کاربران، تصمیم گرفتیم گزیده ای از مطالب ارسالی شما در بخش نظرات را با نام ارسال کننده در این مطلب درج کنیم
مانیا :
من خودم 4 روز بود نامزد کرده بودم خونه خواهر شوهرم بودم تا رفتم و اتاق همسری اومد دنبالم درو بست بغلم کرد از پشت میخاست بغلم کنه هر چی بهش میگفتم در در ولم نمیکرد تا هلش دادم آخه درو صاف نبسته بود پشت سرش باز شده
شهید حاج محمد ابراهیم همت در تاریخ 12 فروردین ماه سال 1334 در خانواده ای مذهبی در شهرستان شهرضا دیده به جهان گشود. او پسری بود که پدر و مادرش به واسطه رخدادی شگرف، تولد او را مرهون کرامتی بزرگ از امام حسین علیه السلام می دانستند.(در پایان به آن پرداخته می شود) شهید در زیر سایه پدری وارسته و مادری پاکدامن و مهربان، دوران خردسالی را پشت سر گذاشت. ایشان از همان دوران طفولیت بیش از حد معمول دیگر کودکان، به قرآن و تعلیمات اسلامی ابراز علاقه می کرد به گ
20 سال پیش در محضر طلاق گرفتیم تو شناسنامه ودر دفتر ثبت شد امضا هم کردیم بعد یک ماه شوهرم پشیمان شد با تهدید و زور سردفتر را راضی کرد که در دفتر قید کند طلاق باطل است به دلیل نخواندن صیغه طلاق عقد به قوت خود باقی است ولی در شناسنامه طلاق قید شده حالا در دفتر بالای امضاء من این جمله رو قید کردند الان من طلاق نامه میخوام سردفتر فوت کرده محضر جایگزین میگه از اول برای طلاق باید اقدام کنید شما همسر ایشون هستید آیا راهی هست؟

به دفتر بازرسی ثبت در خصو
شرایطی که سر مهریه گذاشته ایم را زیاد دوست ندارم ممکن خود قاضی شرایط بهتری بزار. بعدش میخواهم حضانت بچه دختر کامل بگیر باید چکار کنم. و سوال اخر جهیزیه ام. با گذشت 6سال کم کم خودم جمع کردم اما شوهرم میگه خودم پولش دادم. پس نمیتونم جهیزیه خونه ام بگیرم. باتشکر.


با سلام اگر قصد بر انجام طلاق توافقی دارید تمام موارد باید با اراضی مشخص و معین و به دادگاه اعلام شود.
منبع: سایت وکالت دادراه
چند روزه ماشین خراب شده. همه کارهای اداری و بیرونی مون هم برای این چند روز هست. خیلی کارها بهم ریخته و منم بهم ریختم. دلم می خواست تا اومدن همتا یسری کارها رو بکنم که نشد . پسرم هم امروز رفت آزمون  سنجش رو داد برای جهشی خوندن. یکی دو روز پیش هم رفتیم دادگاه  برای رضایت تعدد زوجات . حاج آقا می گفت چرا راضی  شدی‌ . گفتم خودم پیشنهاد دادم . بدین علت و ... خیلی خوشحال شد و تعجب کرد و به شوهرم گفت  مومن واقعی به این می گن و آفرین قدر خانمت رو بدون و من اگر
یه بحث شدید کردیم؛ هنوز از پیچ پاگرد آخر رد نشده بود که تماس گرفتم گفتم شرمنده ام صدام بلند بود. عذرمیخوام از حرفهای گزنده م.
گفت یعنی پشیمونی؟گفتم دروغ نگفتم ولی "هر راست نشاید گفت" . کاش نمیگفتم که دلخور نشی. خندید. برگشت بالا. زود از تو اتاقم یه عطر مردونه کادو کردم آوردم دودستی تقدیم کردم. یک سرباز پیروز بودم که سلاحش آشتی بود. 
من دختر مادر پدری هستم که بحثشون رو به کرات دیدم اما قهرشون رو هرگز ! میپرسیدم مامان چرا با بابا قهر نمیکنی؟ میگفت
امروز صبح اداره بودم و یکی از کارمندها بهم گفت چرا میخوای با فلانی کار کنی؟ باهاش سنگ‌هاتو وا بکن و قرارداد محکمی ببند!
ته دلم خالی شد ... قبلا به رییس گفته بودم قرارداد بنویسیم و گفتش بذار یه کم پیش بریم فعلا. و من دیگه چیزی نگفتم 
اصرار نمی‌خوام بکنم چون با نصف حقوق من افراد زیادی میان براش کار می‌کنن ،دور و برم زیادن از این آدم‌ها 
اینجا دو شیفت پونصد ششصد  حقوق می‌گیرن در حالیکه من هشت و نیم تا دوازده و نیم ساعت کاریم محسوب میشه فقط 
معلم
دیشب سالگر فوت پدر شوهرم بود
همسر سردرد گرفته بود شدید
دم عوارضی به مادرشوهرم زنگ زد و هماهنگ کرد و برگشتیم خونه.
طفلکی همتا وقتی فهمید چقدر ناراحت شده بود و نگران بود....
امروز عصری خونه مادر شوهرم بودیم 
به مادر شوهرم گفتم قرار بود به کسی نگید دیگه  ناراضی  بودین و می دونستیم اونها زنگ می زنن و ...
اونها می  خواستن مادرشوهرم هم با ما مخالفت کنه
گفته چرا شما چیزی نگفتی و زندگی رو این دختر ساخته و الان اینجوری و اونجوری
مادر شوهرم هم گفته، منم گ
دیروز حرم رفته بودم، برای زیارت و برای تحقیقات. پروژه درس تاسیسات الکتریکی من، نورپردازی بناهای مذهبیه، که توش حرم حضرت معصومه (س) رو به عنوان یه نمونه موردی بررسی می‌کنم. از تمام گوشه و کنار حرم و نورپردازی‌هاش عکس گرفتم، و می‌خواستم که روی سقف حرم هم برم و از گنبد عکس بگیرم. تا دفتر مدیریت حرم رفتم، و برای من توضیح داد که باید از دانشگاه برای حراست مرکزی حرم نامه بیاری، تا اونا به ما نامه بدن و اجازه بدیم با یه خادم بری روی پشت بوم، اونم فق
جای چرخیدن تو سایتای استخدامی و بغض برا چندرغاز پول دربرابر خرمن خرمن کار و تا کردن با توله های مردم،باید تو خونه خودم میشِستم،برا شوهرم غذا درست میکردم،با آرامش به برنامه ریزی برای تولید کار فکر میکردم و به امن ترین نحو ممکن با بچه ام بازی میکردم و از اختیار و حوزه قدرت خودم لذت میبردم و میوه شو سالهای آینده میچیدم.
این که نشد.
 میخواستم یه جای خواب داشته باشم که اختیار صفر تا صدشو خودم داشته باشم.
زندگی با اونچیزی که میخواستم،خیلی فرق داشت
زنی به مشاور خانواده گفت: من و همسرم زندگی کم نظیری داریم ؛همه حسرت زندگی ما رو میخورند.سراسر محبّت, شادی, توجّه, گذشت و هماهنگی.امّا سؤالی از شوهرم پرسیدم که جواب او مرا سخت نگران کرده است.پرسیدم اگر من و مادرت در دریا همزمان در حال غرق شدن باشیمچه کسی را نجات خواهی داد؟و او بیدرنگ جواب داد: معلوم است, مادرم را ؛چون مرا زاییده و بزرگ کرده و زحمتهای زیادی برایم کشیده!از آن روز تا حالا خیلی عصبی و ناراحتم به من بگویید چکار کنم؟مشاور جواب داد:شنا
چکار کنم شوهرم بهم خیانت نکنه:ما باید بدانیم که اینها فقط مردان نیستند که خیانت می کنند.
اما زنان آن نیز را انجام می دهند، بنابراین بهتر است .
به دنبال دلیل خیانتبه جای این که به یک درگیری جنسیتی تبدیل شود، باشیم.
یکی از خصوصیات ازدواج، تعهد و پایبندی هر یک از همسر به یکدیگر و حقوق متقابل است.
به گونه ای که این تعهد پایه و اساس زندگی مشترک خواهد بود.
در غیر این صورت، اعتماد متقابل بین همسران یا اعضای خانواده کمتر و کمتر خواهد شد.
چکار کنم شوهرم
دارم به این نتیجه میرسم که بنشینم توی خانه دنیوی و اخروی برای خودم و بچه هایم بهتر است. کار آن فرصتی که برای نوشتن لازم داشتم را می توانست در اختیارم بگذارد که یا من نتوانستم از آن فرصت استفاده کنم یا سزاوار نبود ساعت کاری را به کاری دیگر بگذرانم و یا اصلا روزیم نبود که این اتفاق برایم بیافتد
در مورد گشایش مادی هم چیز محسوسی رخ نداده این ماهی دو سه تومن که به خانه میبرم شاید برایم ماهی صد تومن دویست تومنی که به بعضی ها کمک می کنم داشته باشد و در
شوهرم هر وقت دلش می خواد میاد خونه!
خانمی اومده با بچه اش درباره همسرش میگه که ۱۵ سال است ازدواج کردند و جز دو سال اول زندگی باقی زمان ها شوهر گرامی در خونه نبوده.
اولین غیبت ها از یک هفته شروع شده و طولانی‌ترین مورد به ۳ سال رسیده است و در این مدت ۱۵ سال زندگی مشترک، تنها با کلی ارفاق ۶ سال زندگی با هم را تجربه کرده اند.
یه دختر ۱۴ ساله و دختر دیگه ۴ ساله دارند.
شوهر الان تو زندان است و هیچ کسی برای ضمانت وی اقدامی نمی کند. حتی خانواده خودش هم به ن
 
خدا رو شکر زندگی در جریانه
بعد از ناراحتی هایی که همسر از این وضعیت جدایی داشت و صحبتهاش با همتا ، قرار شد دوباره کاملا با هم باشیم در طی روز، فعلا اوضاع اینجوریه: سه روز مشترک و یک روز اختصاصی همتا. البته . البته همسر راضی نیست و دوست داره کل چهار روز همه با هم باشیم، تا خدا  چی  بخواد.
 
این متن رو هم همون دوست عزیزی که قبلا صحبتهاشو موشته بودم فرستاده ، خطاب به خانم اولی که داره کاری می کنه که شوهر خانم دوم رو طلاق بده، از یک خانم دیگه ای هم ت
خسته‌ام از این شلوغی، از این میل به خواسته شدن، از این تمنا و نیاز و البته گریزی هم ندارم. دلم یک زندگی ساده می‌خواد که بچسبم به شوهرم و همه‌ی زندگیم بشه اون و کارم. من اما جوره دیگه‌ایم و از این بودنم خسته و پریشانم. من دوست ندارم هرزه باشم لااقل جامعه و میم من رو اینجور می‌بینند اگر بدونند. دوست ندارم آدم بده‌ی زندگی من باشم. چرا اینجور شد؟ چش خوردیم؟ اونهمه عشق، چی بیشتر می‌خوام آخه؟ کدوم مردی با زنش اونجوره که میم با من؟ چرا من اینقدر زی
جای چرخیدن تو سایتای استخدامی و بغض برا چندرغاز پول دربرابر خرمن خرمن کار و تا کردن با توله های مردم،باید تو خونه خودم میشِستم،برا شوهرم غذا درست میکردم،با آرامش به برنامه ریزی برای تولید کار فکر میکردم و به امن ترین نحو ممکن با بچه ام بازی میکردم و از اختیار و حوزه قدرت خودم لذت میبردم و میوه شو سالهای آینده میچیدم.
این که نشد.
من فقط میخواستم یه جای خواب داشته باشم که اختیار صفر تا صدشو خودم داشته باشم.
پولم نمیرسه. یا اصن اختیار خودمم ندار
سلام
خسته نباشید
این آقایونی که میگن ما بچه نمیخوایم پس برای چی ازدواج میکنن؟، واقعا هدفشون از ازدواج کردن چیه؟، از نظر من این ها فقط به دنبال رفع نیاز جنسی شون هستن و خودشون رو پشت این حرف که ما دل مون نمیخواد، بچه هامون رو ،پاره تن مون رو تو همچنین جامعه ای به دنیا بیاریم تا مثل خودمون زجر بکشه قایم کردن !. 
ولی پس برای چی ازدواج میکنن چون هدف شون بقای نسل نیست؟!  تو جامعه ی ما به یه شکل دیگه ای هم میشه این نیاز رو برطرف کرد حالا یا حلال (ازدوا
سال گذشته شب یلدا ، همه‌ی خاله ها و بچه ها و نوه ها خونه‌ی مادربزرگم دعوت بودیم و مراسم شب چله اونجا برگزار شد. از اونجایی که امسال خیلی ها باید طرف همسرهاشون رو هم راضی نگه میداشتن، پنجشنبه شب رو یک ویلا خارج از شهر رزرو کردیم و همگی دور هم جمع شدیم و تا عصر جمعه در کنار هم بودیم و خیلی خوش گذروندیم.
و اما دیشب که شب یلدای اصلی بود با خواهر شوهرها و پسر خواهر شوهر منزل مادر شوهر جمع شدیم به صرف کوفته که خواهر شوهرم پخته بود و میوه و دسر که ما آم
دیروز ظهر تو شرکت وقتی داشتم با حرص و عصبانیت درباره‌ شوهرم مطلب میذاشتم زنگ زد و گفت عصری مامان می‌خواد واسه بابا تولد بگیره ساعت پنج میگیره ک کارگرشونم باشه آخه واسه باباش شکلات نذر کرده بوده کارگرشون 
گفتم جشن رو اگ آبجی بزرگه‌ت میگیره نمیام ،گفتش نه مامان داره جشن برگزار میکنه
پرسیدم یعنی کیک رو فاطی نمیپزه؟ گفتش نه مامان پول داده بخرن کیک 
رفتیم و کیک رو آبجی بزرگه‌ش خریده بود و مراسم، مراسم آبجیش بود .
با اینکه از اول میدونستم دروغ
امروز تنها بودم.هیچ اسنرسی نداشتم.
گفتم خوبه بشینم چیزهایی را از آنها لذت می برم،بنویسم.
نشستم فکر کردم و فکر کردم.....
۱- از با دوستانم بودن لذت می برم....
۲-از با فرزندانم بودن لذت می برم.....
۳-از با همسرم بودن لذت می برم.....
۴_از با پدر و مادرم بودن لذت می برم....
۵- از با خواهرم بودن....
۶-با برادرم بودن....
۷-با خواهرزاده هام بودن....
۸-با پدر و مادر شوهرم بودن....
۹-با خواهرشوهرهایم بودن....
۱۰-با بچه های خواهرشوهر ها بودن....
۱۱-با برادرشور و جاری بودن....
۱۲-در
 
 
#قرارگاه فرهنگی انقلاب اسلامی
نویسنده: سعید سپاهی
بسم الله الرحمن الرحیم
#موضوع این هفته اصلاح خانواده
قدم اول برای اصلاح دیگران اینه که اول یه نگاهی به خودمون بندازیم.خیلی وقتا اصلاح دیگران با اصلاح خودمون امکان پذیره
طرف خودش اهل هواپرستی هست بعد میخواد شوهرش رو اصلاح کنه!
خیلی وقتا انسان پر از تکبر و عجب هست و "خوبی های دیگران رو نمیبینه".
بدی های دیگران رو خیلی بزرگ میبینه و خوبی هاشون رو نمیبینه.بعد فکر میکنه طرف مقابلش آدم بدیه و ای
بافکر کردن به اینهمه محدودیت شدیدی که دستو پامو بسته احسا بدبختی و
بیچارگی زیادی بهم دست میده و من مستاصل ازینکه نمیتونم هیچ کاری برای بهتر
شدن اوضاع بکنم فقط یه قطره اشک از چشام بیرون میاد و سعی میکنم خودمو با
گوشی مشغول کنم :/حال این روزای من چرا خوب نیس ؟؟؟چرا مثل قدیما نیستم چرا
انقد زندگی بهم سخت گرفته ؟؟؟دیگه داره طاقتم تموم میشه :(امروز با حرف
زدن با دوستم قسمتی از خاطرات خیلی بدم زنده شد و الان هی همش جلو چشامه و
اعصابمو بهم ریخته ...
همه ما میدانیم که راز جذاب بودن یک دختر در نظر مردان تنها به زیبایی و بی نقص بودن چهره و اندام او محدود نمیشود و شخصیت زیبا و رفتار دلبرانه تاثیر بسیار زیادی در جذابیت یک زن خواهد داشت. با این وجود مسلما از تاثیرگذاری فاکتورهای ظاهری در افزایش جذابیت یک زن در نظر مردان نیز نمیتوان صرف نظر کرد. خبر خوب این است که ظاهر زیبا و جذاب، الزاما به ویژگی های خاص فیزیکی محدود نمیشود و شما با داشتن مهارت و آگاهی کافی میتوانید در کنار زیبایی درونی، استای
من: میلاد چرا هی جلو من سبز میشی؟! آخر من دماغم از دست تو میشکنه!!!!!!میلاد: دختره ی سربه هوا.....من: ضعیفه!!!!!!!میلاد با این حرفم برگشت و رخ به رخ هم شدیم و خیلی شمرده گفت:ـ دقیقا یه بار دیگه حرفت رو تکرار کن؟!من: ضعیفه!!!!!میلاد مچ دستم رو گرفت و پرتم کرد سمت دیوار و من رو به دیوار تکیه داد و مچ دستم رو تا حد مرگ فشار داد........من: آی ننه....... میلاد چه مرگته آروم تر.........میلاد: با کی بودی ضعیفه؟!من: با عمه ام ..... با تو بودم دیگه.......میلاد محکم تر فشار داد به طوری
اخیرا بانویی خانه دار برایم تعریف می کرد که چگونه از...
اخیرا بانویی خانه دار برایم تعریف می کرد که چگونه از دولت عشق و بخشایش,از قدرت شفا بخش محبت سود جست.او گفت: ((ده ماه پیش,ناگهان تمام دنیا روی سرم خراب شد.شوهرم به طرزی غیر منصفانه و بدون دلیل,شغل مدیریت خود را از دست داد.خودم و دوتا بچه هایم برونشیت شدید گرفتیم و دچار عفونت ریه شدیم.در چنین وضع نابسامانی بود که درباره ی شما وتعالیم شما شنیدم.در کمال سعی و کوشش,به مطالعه و تمرین آنها پرداختیم.
سلام
دو تا سوال داشتم در مورد روابط مالی زن و شوهر با این پیش فرض که خانوم سرکار نرن:
اول اینکه تو دوران نامزدی، رابطه مالی زن و شوهر چطور باید باشه؟ مثلا مرد باید به خانومش خرج زندگیش رو بده با اینکه خانوم تو خونه پدرشه یا اینکه مثلا فقط تو مواردی مثل خرید مشترک و این طور موارد هزینه کنه و لازم نیست هزینه هایی مثل خرید لباس و هزینه رفت و آمد و اینها رو بده.
دوم اینکه تو زندگی مشترک، کدوم روش رو پیشنهاد میکنید برای پول و هزینه هایی که خانوم داره
آدمها وقتی تو راهی قدم میذارند به اسم خودشناسی 
بازتاب تخلفاتشون رو بسیار گسترده تر میبینند به گستردگی جهان هستی.
تخلفاتی ساده مثل دل کسی رو شکستن، به کسی بی اهمیت بودن، تحقیر کردن کسی، کوچک شمردن دیگران ،غذور و خودبرتر بینی، به دیدار کسانیکه دوستمون دارند نرفتن و از این قبیل تخلفات 
آدمی که تو را خودشناسی قدم برمیداره اولش تخلفات معمولی که دیگران خیلی راحت انجام میدن رو برای خودش مجاز نمی دونه مثل دزدی و تخلفات بزرگتر تا اینکه بعدها میفه
امروز چهارم شهریوره و جشن پدر به نوعی توی ایران باستان ماهم دیشب واسه بابا جشن گرفتیم نه برای ایران باستان و این داستان‌ها نه! تولدش بود آخه
برا تولد من و آبجی کیک خریده بود و منم به جبران براش کیک خریدم ،قرار بود سورپرایز بشه که آخر شب شوهرم بهم گفت عصر رفته بوده برا کارگرای ساختمون ساندویچ بخره که تو ساندویچی بابام رو دیده که اونم اومده بود برا کارگرای سمپاشیش ساندویچ بخره!!(از شانس گه من ) و اونجا میگه میخوان براتون کیک بخرن به مناسبت تولد
سلام خدمت همه دوستان خانواده برتر
من یه دخترم که هفته پیش عقدم بوده. ازدواج مون سنتی بوده. قبل عقد به مدت یک ماه با هم محرم بودیم و ارتباط مون با هم خوب بود. یعنی در حد خواهر و برادر با هم صمیمی شده بودیم. الانم که عقدیم رابطه مون در همون حده. یعنی تا حالا دست هم رو هم نگرفتیم چه برسه به کارای دیگه. من یه کم نگرانم. البته هر دو مون هم گرم مزاجیم ولی نمیدونم چرا ایشون سطح روابط مون رو بالاتر نمی بره؟
الان هنوز درباره خودمون و رابط مون صحبتی هم نکرده
محدثه یکسالی است ازدواج کرده ولی قصد طلاق گرفتن دارد و پیش مشاور هم که رفت میگفت شوهرم به من میگوید زشت و مرا دوست ندارد مشاور بعد از چند جلسه دریافت که محبت بینشان از بین رفته و محبت چیزی است که خدا باید در دل باندازد اینطور نیست که محدثه با مرد دیگری خوشبخت شود که دوستش دارد حالا به دلایلی من جمله افسردگی در روابط جنسی سرد است ولی اول تقصیر خودش است و باید به حرم امام رضا علیه السلام برود و نذر و دعا کند نا امواج منفی از داخل خانه بیرون رود مش
از سوالی که برای شما نیز شاید مطرح شده باشید این است که چرا اکثر مردان حلقه ازدواج دست نمی کنند وعلت دست نکردن حلقه ازدواج چیست؟در ابتدا باید گفت که حلقه ازدواج یک سمبل در جهت نشان دادن علاقه مند بودن یک شخص به شخص دیگر است کهاگر این حلقه ازدواج باشد، یک تعهد دائمی را هم برای این فرد به همراه خواهد داشت.
ولی با وجود این موضوع خیلی از مردان بعد ازدواج، حلقه ازدواج خود را دست نمی کنندو در این مقاله قصد دارید به این موضوع بپردازیم که علت این موضو
یه سوال داشتم مخصوصا از آقایون، اگه یه وقت همسرشون یه حرفی بزنه که قلب شون بشکنه و بعد سعی کنه جبران کنه و معذرت خواهی هم بکنه اون رو واقعا از ته قلب می بخشن یا این حرف تا ابد یادشون می مونه و یا شایدم یه روز تلافی می کنن.
خب سر یه موضوع بی خودی از دستش ناراحت شدم و اون رو از خودم روندم و یه حرفی زدم که دیدم واقعا بهش برخورد و گذاشت رفت، "دیگه نمی خوامت"، فکر کنم دقیقا همین رو گفتم ولی اون صحنه انقدر قلبم تند میزد و ناراحت بودم درست یادم نیست بعد یه
دیشب خواب دیدم رفتم شامپو پرژک بخرم.
یعنی تو خوابم پرژک همه جور شامپویی زده بود! شامپو قهوه، لیموترش، لیموشیرین، زغال اخته!
یه شامپو لیمو شیرین برداشتم روشو خوندم دیدم نوشته 12هزار و 800
بردم صندوق حساب کنم، خانمه زد تو کامپیوترش، گفت 128هزار تومن!
گفتم یه شامپو 128 هزار تومن؟؟؟ گفت این شامپو حاوی نرم کننده اس، اگه ارزونتر میخای برو شامپو گردو یا انار بردار!( مگه حاوی اورانیومه؟؟!)
منم دیدم اگه شامپو لیمو رو بخرم شوهرم طلاقم میده با این قیمتش، گفت
خب خب اول مرسی از دعوتت گل پسر 

خب اول بیست سال ایندم جوری ک دوست دارم باشه رو میگم بعد واقعیت 

دوست داشتنم اینه که مهاجرت کرده باشم انگلیس تو گرینویچ کار کنم.دو تا جوجه فسقلی داشته باشم.یه زندگی ساده و شیک 
دلم میخواد همه خانوادم همرام باشن 
شاید یه خونه ویلایی داشته باشم و یه ماشین که اصلا به شخصیتی که دارم نمیخوره 
احتمالا شوهرم یا کچل یا مو فرفری 
دو تای بچم بزرگ دختر و کوچولو پسر باشه 
احتمالا موهامو کوتاه کرده باشم و تپل شده باشم 


واق

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها