نتایج جستجو برای عبارت :

دلهره

تو این چند وقت همش فکر میکردم وقتی با تیتر(قبولی در دانشگاه هنر تهران) روبرو بشم بهترین روز زندگیمه ولی امروز بی شباهت به جهنم نبود، جهنمی که توی دل وذهنم راه افتاده ونمیدونم کی قراره تموم بشه.. دلهره دارم.... بهم میگه نداشته باش.. میگه باور کن از چیزی که فکر میکنی خیلی بهتری.. میگه باور کن توبه همه چیزایی که میخای میرسی... میگه من باید جون بکنم اما تو جون نکنده میرسی...میدونم تنها نیستم.... ولی من هنوزم دلهره دارم،، دلهره جایی به اسم تهران. 
 
 
امروز به معرفی دانلود رمان تب دلهره می پردازیم. این رمان نوشته کوثر شاهینی فر با تقریبا 658 صفحه، جزوه رمان های دنبال شده توسط کاربران در گوگل بوده است.
داستان رمان تب دلهره درباره ی دختری به نام یاس می باشد. او به همراه مادربزرگ و دو پسرش زندگی می کند. پسر بزرگتر وارد کار خلاف می شود که به همین دلیل مادربزرگ سکته می کند و فلج می شود. سپس در حال حاضر همه بار زندگی روی دوش یاس است و…ادامه داستان.
رمان تب دلهره از کوثر شاهینی فر + دانلود رمان های ب
چند روز دیگه مونده تا وارد سال جدید زندگیم بشم
حسابی واسش دلهره دارم 
نمیدونم تا اون موقع هستم یا نه! اگر باشم خیلی کارا هست مث استرس کمتر،اعتمادبه نفس بیشتر
عاشق ماه تولدم هستم اسمش که میاد یه لذت خاصی تو وجودم میپیچه
همچنان از بزرگ‌شدن میترسم و دلم میخواد روزا خیلی طولانی بگذره ولی خب نمیشه و حرص میخورم.
حواسم هست آدمای زندگیمو دارم کمتر میکنم و حال خودمو خوبتر❤
با تمام دلهره ام میدونم امسال جذابتر،زیباتر،قشنگ تر با کمترین میزان خطا و ا
وقتی از چیزی مطمئن باشی، وقتی با خیالی راحت قدم برداری، آن وقت دیگر فارغ از نتیجه، از مسیر هم لذت میبری. همین است که گاهی وقتی با آدم هایی روبرو میشوم که با شک و تردید در هرمسیری قدم برمیدارند، سعی میکنم در اولین قدم کمک کنم تا به مسیر خود اطمینان داشته باشند. فرق نمیکند مساله چیست، چه کاری باشد که باید انجامش بدهی، چه رابطه دوستی و عاشقانه و چه حتی درس خواندن… آدمی باید آنقدر شجاع باشد که مرز بین اطمینان و شک را پیدا کند و هرجا دچار شک شد، با
 
♫♫
صدای خنده هات هنوز توی گوشمه
عطری که میزنی هنوز رو لباسیه که میپوشمه
دیگه بدونِ من یه قدمم بر ندار
یه چیزی بت میگم این دفعه رو نه نیار
هر بار این درو ، محکم نبند نرو
این چشمای ترو نکن تو بدتر و

نفسم میبره ، دلِ من دلخوره
بی تو از دلهره ، هر دقیقه ش پره
♫   ♫   ♫   ♫
♫   ♫  numbermusic  ♫   ♫
♫   ♫   ♫   ♫
 ، محکم نبند نرو
این چشمای ترو نکن تو بدتر و
نفسم میبره ، دلِ من دلخوره
بی تو از دلهره ، هر دقیقه ش پره
 بدون تو بدون از این زندگی سیرم
به ج
 
♫♫
صدای خنده هات هنوز توی گوشمه
عطری که میزنی هنوز رو لباسیه که میپوشمه
♫♫
دیگه بدونِ من یه قدمم بر ندار
یه چیزی بت میگم این دفعه رو نه نیار
هر بار این درو ، محکم نبند نرو
♫♫
این چشمای ترو نکن تو بدتر و
نفسم میبره ، دلِ من دلخوره
بی تو از دلهره ، هر دقیقه ش پره
 ، محکم نبند نرو
♫♫
این چشمای ترو نکن تو بدتر و
نفسم میبره ، دلِ من دلخوره
بی تو از دلهره ، هر دقیقه ش پره
♫   ♫   ♫   ♫
♫   ♫  onemovies  ♫   ♫
♫   ♫   ♫   ♫
 بدون تو بدون از این زندگی س
بهتر است نتوانند شما را 
درک کنند و بمیرید
تا این که زندگی تان را به 
توضیح دادن بگذرانید...

حرف نزدن دلهره‌ای بود و حرف زدن و درست فهمیده نشدن دلهره‌ای دیگر... 
#من_رولان
پ.ن: حتی حوصله پ.نویسی هم ندارم
مثلا دیروز تولدم بوده و باید الان کلی خوشی هاش رو بنویسم ولی
یه وقت هایی آدم از درون خالی میشه با یه حرف با یه ظن با یه دید که کلا با چیزی که در مورد خودت فکر میکنی کلی فرق داره
دیدی که ازش بدت میاد ولی به تو نسبت میدن
بی طاقتیم
حوصله شرح قصه نیست
به گزارش عصرحباد؛ به مناسبت ولادت حضرت معصومه (س) و روز دختر پایگاه مقاومت بسیج هاجر و دارالمهدی (عج) شهر حبیب آباد روز یکشنبه مورخ ۹۸/۴/۱۶ اردوی تفریحی ویژه دختران را در باغ بانوان این شهر برگزار کرد که دختران با آسودگی خاطر و آرامش و بدون دلهره مشغول تفریحات خود باشند. همچنین دختران از اعضای شورای اسلامی و شهردار حبیب آباد بابت ساخت باغ بانوان پس از ۴ سال، تقدیر و تشکر نمودند.
 
امید زیادی ندارم اما مشتاق دیدارم .
 
پسا کرونا فیلم علمی تخیلی یا ژانر وحشت یا درام ؟!
 
نمیدانم !
اما از دوران حال ...
فیلم بسیار بدساخت و زشت در ژانر دلهره . مثل شهربازی های ایران ! 
نمی دانی از دلهره ی ارتفاع دچار تهوع شده ای یا از ترس شکست جوش و پاره شدن تسمه و هزار کوفت غیراستاندارد دیگر !
 
خود ویروس مهیب و بی رحم و سمج یک طرف ؛ اوضاع بلبشو و قمر در عقرب و ناموزون و ناهماهنگ و کلا وضعیت خراب اندر خراب اندر خراب و ...مکان جغرافیایی هم یک طرف .
 
ا
شروع 
امروز رو در حالی شروع کردم که با دیدن پیام تبریک هشت تا از دوستام و یکی از معلم‌های قدیمی‌ام لبخند زدم و خوشحال شدم و ذوق کردم و البته کمی هم خجالت کشیدم. اینکه یکی زادروز ابن سینا رو به "من" تبریک بگه، برام افتخارآفرین و غرورآمیز بود اما خب دلهره‌آور هم بود و کلی خجالت کشیدم.
روزهایی که امتحان داریم با دلهره شروع میشن، روز امتحان‌های عملی برای من، با دلهره‌ی بیشتر. در واقع آمیزه‌ای از دلهره و بی‌خوابی و خستگی و سردرد. شروع روزم با چا
دانلود آهنگ جدید ۶۳ بند دلهره
دانلود آهنگ ۶۳ بند به نام دلهره کیفیت ۱۲۸ و ۳۲۰ ، با لینک مستقیم ، همراه با پخش آنلاین و متن آهنگ
دانلود آهنگ فوق العاده دلهره با صدای ۶۳ بند از جوان ریمیکس
Download New Music 63 Band – Delhoreh

جدیدترین ساخته گروه ۶۳ در تاریخ ۳ اردیبهشت منتشر شد.
ساخته جدید این گروه، دلهره نام دارد.
ملودی این موزیک از خود گروه می باشد.
امیدوارم از موزیک رضایت کامل داشته باشید.
با آرزوی بهترین ها برای این گروه.
متن آهنگ دلهره از ۶۳ بند
۶۳ بند دلهر
اعتقادات جدید بهنام:
من جدیدا به این نتیجه رسیدم که Work Hard, be Honest, Believe in God and Enjoy Your Life، تو الان چقدر از زندگی لذت میبری؟ تو که تازه الان در وضعیت نسبتا بهتری نسبت به دیگر هم سن و سال­های خودت هستی. حال ببین بقیه مردم چی کار میکنند.
من که الان به زندگی گذشته خودم نگاه میکنم میبینم که توی تمام مراحل زندگی در اضطراب و دلهره چیزهایی که برای اون میجنگیدم بودم در حالی که دوستانی دارم که در مقایسه با من هیچ چیز ندارند ولی خیلی خیلی بیشتر از من از زندگی ل
دلهره های خیابان وحید

نقد
رمان دلهره های خیابان وحید : ۱۸۰ صفحه درباره دفاع مقدس که کلمه ای از
غیرت خدایی، خباثت صدام، کفر آمریکایی ها، انقلاب و شهدا در آن نیست
نقد رمان دلهره های خیابان وحید ، نویسنده : محمدرضا مرزوقی

داستان از زبان یک کودک با سن ۵ تا ۷ ساله نقل می شود. اما واقعیت را
نویسنده مراعات نکرده؛ از زبان یک کودک چنان بزرگانه نوشته که نوجوان
۱۳ساله یا  بالاتر حوصله ی خواندن آن را دارد.کتاب دلهره های خیاب
دانلود اهنگ هربار این درو محکم نبند نرو
آهنگ هربار این درو محکم نبند نرو
دانلود آهنگ هر بار این درو ریمیکس
دانلود اهنگ ماکان باند هر بار این درو

دانلود اهنگ ماکان بند هربار این درو
دانلود اهنگ هر بار این درو
دانلود آهنگ ماکان بند هر بار این درو
ریمیکس هر بار این درو
دانلود آهنگ جدید ماکان باند هر بار این درو
همینک از رسانه آپ موزیک ترانه بسیار زیبای ماکان بند بنام هر بار این درو همراه با تکست و کیفیت عالی آماده است
شعر : ماکان بند و مهشاد عرب /
نقد و بررسی های منتشر شده از فیلم زیر آب
برایان تالریکو
فیلم زیر آب شما را مجبور می‌کند که از آن خوشتان بیاید و دوستش داشته باشید. اصلا زمانی هم نیست که این اتفاق نیفتد.
مت دوناتو
بله این فیلم بیگانه است اما زیر آب و این هم یک چیز خیلی خوب است. زیرا کریستن استوارت فوق‌العاده و درجه یک در این فیلم ما را با یک ماجراجویی ترسناک به عمیق‌ترین و وحشتناک‌ترین مناطق آبی می‌برد.
بیلگ ایبری
لذت اصلی و بزرگی که در فیلم زیر آب وجود دارد، این است که به طر
 
 
پرچم‌های سیاه سر برآوردند و سرها بردند. یکی، دوتا، سه تا، هر روز بیشتر و بیشتر. کودک، نوجوان، جوان، پیر. پرچم‌های سیاه، ته دلمان را لرزاند. نکند روزی .... 
آن مرد آمد. در باران بود یا آفتاب، نمی‌دانم. اما آمد و در باران و برف و آفتاب و مهتاب ماند. با گام‌ها و نگاه پر صلابتش، لبخندهای پدرانه‌اش و آرامش وجودش ته دلمان را قرص کرد. دیگر خبری از ترس نبود که آن مرد و ترس‌ها، دلهره‌ها را با خود برد.
یک جمله بیشتر نبود. خبر، خبر رفتن مرد بود. برای لح
باور کن خیلی چیزها در این دنیا اتفاقی است، خبرهای بد که در صف نایستاده‌اند تا یکی یکی وارد شوند و بگویند خب برای امروز بس است، بقیه‌ی خبرهای بد بماند برای فردا. اصلاً ذات اتفاق به همین است که ناگهان می‌افتد. دنبال تعبیر و تفسیر اینکه چرا با هم آمده‌اند نباش. باهم آمده‌اند چون "اتفاقی" می‌‌آیند. 
 گفتند این روزها دلمان از شنیدن اینهمه خبر بد سوخت و خاکستر شد. من می گویم به هیچ خبری فکر نکن. دلهره فقط در دل تو است، واقعیت بیرونی ندارد، انچه ن
بسان رویایی شگرف در آغوش میگیرمت میچرخم و از این توهم محض دیوانه وارمیخندم ...
کلمات دچار دلهره میشوند و من دستپاچه میشوم که چطور این بزم را توصیف کنم ...
مادرانه ای دستچین خیال....
من و رویای کودکی که در قلبم جوانه زده و نمیدانم به آغوش میرسد یا نه!


آدنا
داوطلب شدم برم بیمارستان کروناییا:) فعالیت کنم یعنی تو سایت معاونت پرستاری ثبت نام کردم همش احساس میکنم بهم نمیگن بیام دربه در دنبال اینم یه جا پیدا کنم که بشه....
ولی خب یه خورده دلهره درسمم دارم و تنها چیزی که نمیذاره برم همینه
بخاطر همین منتظرم اونا بهم زنگ بزنن
ایکاش بگن
نوشته‌ی پایانی "خوابگاه نوشت" رو میخونم..
پر از حسرت میشوم
پر از هم‌دلی
پر از انتظار برای تجربه‌های آینده
این تابستان را تنهایی در شهر غریبی زندگی میکنم که تک تک لحظه‌هایش نو و جذاب است 
دلهره‌ی اولین تنها به ترمینال رفتن و سوار اتوبوس شدن برای مسیر ۶ ساعته
دلهره‌ی اولین بار تنها سوار آژانس شدن..
دلهره‌ی تا ساعت ۱۰ در خیابان‌ها رها بودن..
خرید گوجه و خیار و ماست برای قوت روزانه در خوابگاه..
خرید دارو برای دردی که در تنهایی به جانم افتاده اس
ترتیب قرار گفتن مبلمان در خانه می تواند یک کار دلهره آور باشد. هنگامی که با یک اتاق خالی روبرو هستید، پر کردن آن به روشی که هم از نظر عملی و هم از نظر زیبایی خوشایند باشد، می تواند کمی سخت نظر برسد. اما با گذشت سال ها، طراحان داخلی تعدادی از اصول ساده و کاربردی را به کار بستند. ما در این مقاله برای شما چند قانون ساده آورده ایم که اگر رعایت کنید، خواهید فهمید که ترتیب مبلمان چندان دلهره آور هم نیست.
1- فاصله بین دیوار و مبلمان
اندازه اتاق به شما
روزهای بدی رو پشت سر گذاشتم
پر از استرس
پر از تنهایی
پر از چه کنم
پر از دلهره و اضطراب
تنها کسی که در این روزها بدادم رسید و منو تنها نذاشت 
خدا بود و پدر و مادرم و همسرم
تعجب میکنم از انسهانهایی که پوستشان از جنس گرگ است 
هر جا رفتم فقط گرگ دیدم و بس
برای اندک لقمه ای 
همه سرت را می خواهند کلاه بگذارند
و من از این همه بدی متنفرم 
از هر طرف خبرهای دلهره آور به سمتم میاد . به خودم میگم تو که نمونه این رو قبلا هم داشتی پس نباید اینجوری به هیجان بیای و دلت هرری بریزه . اما انگاری دردها جنس شون اینجوریه که هر بار که سمتت میان تازه ان ! حتی اگه برای سالیان درگیرشون بوده باشی. 
قصه ی خوشحالی اما اینجوری نیست . خوش حالی ها ، همه یه جورن ...
خداوندا❤ ترس های بی دلیلم را که ریشه در باور ضعیفم دارد از من بگیر؛ 
جاری کن چشمه ای از آرامش بی مثال خودت را بر قلبم ؛
و کنارم باش تا یادم بماند که اول و آخر تویی؛
و چون تو هستی پس ترسی نیست؛
دستهایم را که بگیری، 
چشم بسته بدون ترس و دلهره به دنبالت می آیم؛
و اعتماد و ایمان دارم که مرا به بهترین جایی می‌بری که میدانی
شنبه4/8/98ساعت 9 شب بود من و بابا زیر تشک تخت در حال جستجوی پلاستیک بودیم و تو هم مشغول بازی وقتی خواستیم تشک رو بزاریم سر جاش بابا گفت دست سوفیا نگیره منم به خیال اینکه تو در حال بازی هستی با خیال راحت گفتم نه!واااای یه لحظه دیدم تو نق میزنی گریه نکردی فقط در حد نق خیلی ترسیدم و سریع بابا تشک رو بلند کرد و دستت رو بیرون اورد،فقط خدا میدونه اون لحظه چه بهم گذشت از شدت ترس بدنم میلرزید باز شکر خدا به خیر گذشت،خلاصه بابا تو رو برد تو اتاق که ارومت کنه
همچون گنجشکی که زیر رعد و برق و غرش آسمانزیر برگ درختی مینشیند
خودش را جمع و جور میکند 
و بی خیاااالِ هر دلهره و نگرانی 
به چکیدنِ قطرات باران از نوک برگ بالای سرش خیره می شود...
چقدر باران صبورش کرده
انگار نه انگار تا قبل از آن
لحظه ای روی سیم های برق خیابان بند نمیشد...
عید غدیر
مهمان شهدا
به صرف چای و دوحبه قند از بچه های تفحص
#افسر مولا
بسم الله
سه سالی شده که بیشتر شب های سال را پشت همین میز گذرانده ام.میز بزرگ و قهوه ای سوخته ام که شاهد لحظه های زندگی بی اهمیتِ من بوده.شب های خوشحالی و ناراحتی.نگرانی های بی سر و ته.فکر های خوب و جرقه های امید و بعد نا امیدی محض.سکوت های طولانی و دود سیگار و بعد آواز های تاریکی.همه را گذرانده و مرا نیز خواهد گذراند.احتمالا بیشتر از من عمر کند.جنسش درست و حسابی است و حالا حالا سرِ خراب شدن ندارد.مثل من بد قواره و زشت نیست.میخواهد بماند.با هر وسیل
هر چه دنیا را برای کودکان امن‌تر بکنیم
و ترس، اضطراب و دلهره را کمتر درون آن‌ها نهادینه کنیم،
کودکان بیشتر می‌توانند دوری پدر و مادر را برای ساعاتی تحمل کنند،
زیرا چنین کودکانی محبت والدین خود را در ذهن دارند
و دنیا را به خاطر این محبت، امن می‌بینند.
شهر هزارشب نویسنده: مجتبی یاری انتشارات: سوره مهر
شهر هزارشب : دلت اگر برای ماجرایی پرهیجان و دلهره تنگ شده است این کتاب و این شما
شهر هزارشبنویسنده: مجتبی یاریانتشارات: سوره مهر
معرفی:
نوجوانی است و شور و نشاطش.از درس نخواندن و دور از چشم پدر و مادر با دوستان قرار گذاشتن تا خواب های عجیب و غریب و پنهان کردن آنچه که پیدا می کنند…وتا تمام وقایع ترسناکی که آرامش این دوران را به هم می زند.کتاب با داستان پر هیجان و دلهره اش، پنهان ها و پیداهایش باع
جمعه احوال عجیبی دارد
هر کس از عشق نصیبی دارد
در دلم حس غریبی جاری است
و جهان منتظر بیداری است
جمعه، با نام تو آغاز شود
یابن یاسین همه جا ساز شود
جمعه یعنی غزل ناب حضور
جمعه میعاد گه سبز حضور
جمعه هر ثانیه اش یکسال است
جمعه از دلهره مالامال است...
 ابر چشمان همه بارانی است
عشق در مرحله پایانی است
کاش این مرحله هم سر می شد
چشم ناقابل ما تر می شد...
 
تمام شهرهای جهان مشغول لوندی، دل من بسته به "خانه". عاقبت تصمیم گرفت پابه پایم فرو برود در ترس و دلهره ای شیرین. عاقبت بار را بستیم. هزار مرد و زن وسواسی توی دلمان رخت می شستند و ما دور چینی ها و بلورها روزنامه  باطله می پیچیدیم. می شستند و فرش ها را لول می کردیم. می شستند و می خندیدیم.
قرار است جور دیگری دست بدهیم به دست زندگی. قرار است دوباره زودتر از خورشید پا به خیابانهای شهر بگذاریم.
 
 
 
 
چگونه باور کنم نبودنت را در کنارم..آنگاه ک دلهره هایم را با قطره اشکی  تسکین میبخشی و خودت را نشانم میدهی..مگر میشود امشب رااحیا گرفت و یاد خطاهای تا همیشه توامان با خود نکرد....
دیگر لحظه ها هم از پس مکث های طولانی خوشبختی در وجودم به این مصیبت تن داده اند..
نه....کمی صبر کن یا صبار...
 
خوشبختی را چیزهای دیگری معنا میبخشد..چیزهایی از جنس تو  و داشتنت...
ای بی نهایت..تا منتها الیه بودنم را در کنار خودت رقم بزن...
بری اون بالا. تو ننوی وسطی. یه نفس عمیق بکشی. دستاتو باز کنی. آروم به جلو خم شی، اونقدر که ته دره رو ببینی. مکث کنی. تردید کنی. به همه احتمالات فکر کنی. شک کنی که یعنی می ارزه؟ اگه اون طور که فکر می کردم نشه چی؟ یه بار تو عمرت تصمیم بگیری قاطعانه تصمیمتو اجرایی کنی و دلهره رو بذاری کنار.
و پرواز کنی.
همیشه آرزوی یه همصحبت، یه همراه که بتونم در کنارش تمامِ خودم باشم 
پیشش، خودم را سانسور نکنم، رو داشتم
به وقتِ حرف، افکار و احساساتم رو دستچین نکنم
بدون ترس و دلهره، از دنیای افکار و احساساتم پرده بردارم
دلهره قضاوت و سرزنش!
دلهره‌ای که اشتباهی نبوده و نیست
و همیشه همراهم بوده
شده آرزو باشه براتون وقتی افکار رو،بردوشِ کلمات میذارید، مخاطب‌تون بفهمه اونارو حتی اگه هم نظر نباشه
حتی با تفاوت دیدگاهها،بتونید راحت ودر کمال احترام حرف بزنید
جوشانده دارچین:
 
تب‌بر سریع، مقوی سینه و حنجره، افزاینده فشارخون، رافع دلهره، ضدسرماخوردگی و بوی دهان. دو لیوان آب را روی چند تکه چوب آسیاب ‌نشده دارچین درون قوری فلزی بریزید. پس از جوشاندن محتویات، آن را دو تا سه ساعت روی سماور بگذارید تا با بخار دم بکشد.
ادامه مطلب
شب هایم تاریک است. روزهایم تاریک است.
دقیقه ها دلهره آور و اضطراب آلود سپری می شوند
و من هر لحظه حس می کنم در آن چاه تاریک و مخوف فرود می روم.
اسمش را گذاشته ام چاه هرماس...
هرماس به معنای اهریمن نه به معنای شیر که سلطان جنگل است.
من سلطان نیستم.
انگار به ترمیناتور تبدیل شده ام.
یک نابودگر خودشکن...
من نابودگر خودم هستم
و روزی با این پاهایم در چاه هرماس سقوط می کنم.
به همین سادگی...
معصومه باقری
برشی از رمان 
کاش ما نشیم بچه های جنگ
کاش استرس میزاشت چشم رو هم بزارم
از شدت دلهره تهوع گرفتم
فقط دلم میخواد همه چیز اروم بشه
ساعت پنج و دو دقیقه ی صبح هست و من احساس میکنم هرچی دعا بلدم از ذهنم رفته و صلوات میفرستم و بغضم و قورت میدم
کاش خواب باشه اینایی که تو اینستا دیدم و شنیدم
حاا خوبی ندارم...
اما
أَلَا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ
 
یاد خدا آرام‌بخش دلهاست
 
توکل به خودت معبودم،توکل به خودت پروردگاره من،آروممون کن،کشورمون رو،نیازمندیم ب
خبر را نیمه شب دریافت کردم از کسی که خودش سالهای جوانی اش را در خطرها و دلهره های کارهای امنیتی برون مرزی سپری کرده است.دوست داشتم باور نکنم ولی خیلی زود خبر توسط منابع رسمی تایید شد: سردار بزرگ اسلام سرلشگر پاسدار حاج قاسم سلیمانی به یاران شهیدش پیوست....
یک لحظه یاد زمانی افتادم که خبر شهادت مالک را به امیرالمومنین علیه السلام دادند. فرمود:
ادامه مطلب
من به تو خندیدم
چون که می دانستمتو به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدیپدرم از پی تو تند دویدو نمی دانستی باغبان باغچه همسایهپدر پیر من استمن به تو خندیدمتا که با خنده تو پاسخ عشق تو را خالصانه بدهمبغض چشمان تو لیک لرزه انداخت به دستان من وسیب دندان زده از دست من افتاد به خاکدل من گفت: بروچون نمی خواست به خاطر بسپارد گریه تلخ تو را ...و من رفتم و هنوز سالهاست که در ذهن من آرام آرامحیرت و بغض تو تکرار کنانمی دهد آزارمو من اندیشه کنان غرق در
باز افتادم توی مخمصه ی ترس و دلهره!
میون یه عالمه کار که نمیدونم چجوری باید اونا رو با هم و با خودم تنظیم کنم!.. چقدر مدیریت سخته!
اونم وقتی که پای آدمای قلدر وسطه!
شرایط از حالا خیلی سخت میشه.. یعنی بنظر میاد که سخت میشه.. اونم با انتخابی که کردم!
انتخابی که نمیدونم درست بود یا نه!.. از پسش بر میام یا نه!
کاش میتونستم صدای خدا رو بشنوم که بهم دلگرمی میده:
" یک قدم با تو.. تمام گام های مانده اش با من..."
ادامه مطلب
ورودیه
نشست دلهره در جان زینب کبریرسید قافله ی اهل بیت، کرب و بلا
 
عجیب رنگ غریبی به خود گرفت افلاکعجیب بوی جدایی می آید از این خاک
 
چقدر نزد خدا این زمان بها داردرقیه قصدِ نزول از کجاوه را دارد
 
ملائکه پرِ خود زیرِ پاش، باز کنید"وَ إن یَکاد بخوانید و در فراز کنید"
 
خدا کند که نیفتد به حالِ دشواریخدا نکرده نگیرد به چادرش خاری
 
به زیر سایه ی عباس و قاسم و اکبر...رباب آمده در خیمه با علی اصغر
 
علی که غنچه ی لبخند را نشان می دادعروس فاطمه، گهوا
ساعت هاست که جغد سیاه شومی روی تیربرق جلو خانه مان نشسته است و از ته گلو جیغ میکشد. نوری خوفناک به داخل حیاط میتابد.
من با تحکم و بی صبری میان حیاط پریدم و عوعو کردم. این جانور با آن چشمان دریده و خیره اش به بدبختی ما میخندد، او نمیداند که من پیش از آنکه به دنیا بیایم، در آیینه سرنوشتم، این پیشامدهای شوم و نامفهوم را دیده بودم، من از نخستین روز زندگی ام تلخی این روزها را زیر پوستم داشته ام. من سالهاست به گور پدر این شومی خندیده ام. چه دردناک! چق
 
اتاق کاهگلی یک رمان ترسناک، عاشقانه و اجتماعی خیلی قشنگ به قلم سروش.م هستش که امروز تصمیم گرفتم بهتون معرفی کنیم. به گفته ی خود نویسنده رمان بر اساس داستان واقعی نوشته شده پس پیشنهاد میکنم به هیچ عنوان از دستش ندید!
 
معرفی و خلاصه رمان اتاق کاهگلی
اتاق کاهگلی یه رمان دوجلدی خیلی قشنگه که میتونید با استفاده از لینک زیر نقد و بررسی اشو بخونین و دانلودش کنید.
رمان اتاق کاهگلی
اتاق کاهگلی یه رمان پر از فضای ترس و دلهره، راز و رمز و حوادث ناگوار
اتاق کاهگلی یک رمان ترسناک، عاشقانه و اجتماعی خیلی قشنگ به قلم سروش.م هستش که امروز تصمیم گرفتم بهتون معرفی کنیم. به گفته ی خود نویسنده رمان بر اساس داستان واقعی نوشته شده پس پیشنهاد میکنم به هیچ عنوان از دستش ندید!
معرفی و خلاصه رمان اتاق کاهگلی
اتاق کاهگلی یه رمان دوجلدی خیلی قشنگه که میتونید با استفاده از لینک زیر نقد و بررسی اشو بخونین و دانلودش کنید.
رمان اتاق کاهگلی
اتاق کاهگلی یه رمان پر از فضای ترس و دلهره، راز و رمز و حوادث ناگواره. ر
و من افتادم زخمی بر خاک
دخترک رفت و پسر نیز مرا تنها بر خاک گذاشت
خنده و گریه یشان رفت به باد
سیب دندانزده ی خاک آلود
اینچنین می گوید :
ساعتی رفت و من آزرده شدم
همه در فکر شدم چه کسی من را  از زمین بر خواهد داشت
چه کسی باز مرا خواهد خواست
که صدایی آمد کولی غمزده ای دید مرا ا
اشک شادی در چشم
از زمینم بر داشت
و مرا با خود برد
او که در گوشه ی مخروبه اطراف دهات
پدر پیری داشت
شاد و خندان به پدر کرد سلام
پدر امروز خدا سیبم داد
تا که باهم بخوریم
جای دندا
ترس از یک اتفاق مثبت یا منفی، حتی اگر بهترین و زیباترین اتفاق زندگیت هم باشد، گاه تمام وجودت را تسخیر میکند. اگر ندانی چطور با ترس و دلهره هایت روبرو شوی، و اگر کسانی را نداشته باشی که آرام به تو گوشزد کنند که چقدر از پتانسیل ها و قدرت خودت غافل مانده ای، ترس چون موریانه ای میشود که به زندگیت میزند و نابود میکند تمام لحظاتت را. باید قوی بود، باید با ترس ها روبرو شد و باید آنقدر صبور بود تا زمان بگذرد و بگذرد و خیلی چیزها را در ظرف خود حل کند.
به نام او
دبستانی که بودم، همیشه شاگرد اول کلاس و مدرسه بودم.دبستان که تمام شد و دنیا که بزرگتر شد و رقیبها که بیشتر شدند، دیگر من اول نبودم، آخر هم نبودم؛جایی بین رتبه های کلاس بالا و پایین میشدم.
♨️ آن دوران جزو تلخترین خاطرات تحصیلی ام است.چون جایگاهم مشخص نبوددلهره ی یک رتبه بالاتر و پایین تر مرا میکُشت و اضطراب یک صدم پایین و بالا امانم را می برید.
ادامه مطلب
دلم‌میخواد فارغ از تمام دغدغه هام بشینم درسایی که دوسشون دارم و بخونم..‌ وقت اضافه مو هم کتابای مورد علاقه ی غیر درسیمو.. برای رفتن به دانشگاه یا استخر هم هندزفریمو بذارم تو گوشم و حرفای خوب یا موسیقی بیکلام گوش بدم و تا ایستگاه اتوبوس برم.. بعدم یه مسیر طولانی مجبور بشم قدم بزنم حتی اگه هوا سرد بود و حتی اگر آسمون بارون و برف داشت..
مگه چند بار در سال پائیز و زمستون میان که آدم با فکر و خیال و دلهره بخواد پشت سر بذارشون؟
امان از تردید و دو دلی..
امروز کنکور داشتم...
تنها حلقه نزدیکان خبر داشتند...
سخت است بخواهی رشته‌ات را عوض کنی و نخواهی کسی بفهمد...
در حال کنکور خواندن باشی و تنها افراد کمی بدانند.
آن‌هایی هم که می‌دانند کاملا ندانند چه رشته‌ای!
با وجود توکل و اعتقاد به اینکه اگر نخواهد نمی‌شود...
صبح کمی دلهره داشتم.
این یک هفته مریضی و کارهای مانده و دیر شروع کردن و ...
یک جمله حال دلم را به هم ریخت... خونم را به جوش و خروش آورد.
«اگر دانشگاه اصلاح شود، مملکت اصلاح می‌شود»
انگار قدم‌
اسفندماه که رویت شد برایش اسپند دود کردم و صدقه انداختم که اتفاق بدی در این ماه نیفتد ودرهای رحمت و ارامش وخوشبختی به زندگی مان سرازیر شود اخر بعد ازان همه سختی ومصیبت که یازده ماه با ان دست وپنجه نرم کردیم ودم نزدیم دیگر وقت ان رسیده است شَهد خوشی و خوشبختی کاممان را شیرین کند و اتفاقات گذشته رو از یادمان بِزُدایَد،اسفندماه که امد به دنبالش صبر رفت و انتظاار امد،نگرانی و دلهره های ناگهانی امد،دل بیقرارترشد و اوضاع حال واحوال به کل تغییرکر
آدم‌ های امن همان‌هایی هستند که همه چیز می‌توانی بهشان بگویی، بدون اینکه قضاوت یا تحقیرت کنند...میتوانی کنارشان احساس بودن کنی...کسانیکه فقط خود خود خودت هستی که براشون مهمی کسی که ﺩﺳﺘــــﺖ ﺭﺍ می گیرد ....
ﻣﺮﺩﺍﻧﻪ ﻭ ﺯﻧﺎﻧﻪ ﺍﺵ ﺭﺍ ﺑ ﺧـــــــﺎﻝ ...ﺩﺳـــــتت را می گیرد ﺑﻪ ﺭﺳــــﻢ ِمحبت ...ﻗﺮﺍﺭ ﺍﺳــــــﺖ ﻫــــﻮﺍیت ﺭﺍ ﺑ ﺍﺟــــــــﺎﺯﻩ به رسم رفاقت ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷد !گاهی تورا فرو می‌ریزد برای بنای جدید.... 
آدم های امن گل های
اعتماد و اطمینان متقابل دری است از درهای بهشت یک رابطه !
چراغ های رابطه مادامی که این احساس متقابل هست روشن خواهد بود .
صمیمیت و مهر مثل عطر گل نرگس همه جا می پیچد و طرفین در آرامش گفتگو می کنند .
بی نگرانی از قضاوت .
بی دلهره ی بدفهمی .
و با آرامش داشتن یک دوست که تو را آنطور که هستی پذیرفته و نیازی نیست بار سنگین نقاب ها را بر دوش بکشی . چرا که تو براحتی خودت هستی .
از کج فهمی ها آسوده ای و مهمتر آنکه می دانی تمام احساسات زیبایی که داری تا حدود زیاد
بعد از یه روز شلوغ وقتی چشمم به کرنومترم افتاد ته دلم یه امید جوونه زد. این همه ساعت درس خوندن یه طرف و اینجاش برام مهمه که کلش رو هندسه و فیزیک خوندم. دو درسی که واقعا معمولا ازم انرژی زیادی میگیره ! 
از طرف دیگه با دلهره و بغض به برنامم خیره شدم که علاوه بر دو دور مرور ،خوندن یه سری از مباحث آزمون بعدی هم بود اما من تازه فردا صبح تموم میکنم و در خوشبینانه ترین حالت بتونم یه دور خونده هام روتو یه روز و نیم مرور کنم.
دلهره ی عجیبی برای آزمون جمعه د
پر از خشم، دلهره و نگرانی ام.
از ثبات مزخرفی ک این اقتصاد کوفتی مملکت نداره عصبانی ام. از اینکه هی دارم میبینم چیزایی ک بهش دل بسته بودم داره دود میشه میره هوا ناراحت و خشمگینم. لعنت به همه شون!
از اینکه هس میکنم دست کم گرفته میشم و اون قدری ک اهمیت میدم بهم اهمیت داده نمیشه بدم میاد و ناراحت و غمگینم.
برای رفیقی ک حالش بد بوده و هی خبرای مختلف تایید نشده ای ازش بهم میرسه نگرانم.
و اینکه فردا اعلام نتایجه. لعنت بهشون. قلبم داره میاد تو دهنم.
آشفته
سائلم، مستجیرِ نیمه شبمدلهره دارم و به تاب و تبمتوبه ام بارها عقب افتادبس که سرگرمِ شهوت و غضبمبی ادب بودنِ مرا تو ببخشآمدم تا خودت کنی ادبمخیرِ خود را خودم نمی فهممهر چه خیر است از تو می طلبمپیر راه من است ابوطالبتا ابد دشمن ابولهبمجز برای علی نمی میرممست از جام چشمه ی رجبمخواستم چون سگِ نجف بشومدیدم از هر جهت از او عقبمفاطمه می شود دعاگویمتا حسین است ذکر روی لبمسیّدی تشنه ی یک آغوشمفرض کن من بُریر یا وهبمسال ها بی قرار و گریه کنِ...روضه های
پر از خشم، دلهره و نگرانی ام.
از ثبات مزخرفی ک این اقتصاد کوفتی مملکت نداره عصبانی ام. از اینکه هی دارم میبینم چیزایی ک بهش دل بسته بودم داره دود میشه میره هوا ناراحت و خشمگینم. لعنت به همه شون!
از اینکه هس میکنم دست کم گرفته میشم و اون قدری ک اهمیت میدم بهم اهمیت داده نمیشه بدم میاد و ناراحت و غمگینم.
برای رفیقی ک حالش بد بوده و هی خبرای مختلف تایید نشده ای ازش بهم میرسه نگرانم.
و اینکه فردا اعلام نتایجه. لعنت بهشون. قلبم داره میاد تو دهنم.
آشفته
 فرشته یک‌روز در کانالش از قول مهدی صالح‌پور نوشته‌بود: «تابستان بلاگرها برمی‌گردند.»
تابستان که شد من برگشتم. جسته‌گریخته شاید، اما برگشتم. اول به خودم بعد به وبلاگم. حالا که برای خواندن وبلاگ‌هایتان، اینوریدر را باز کردم، دیدم که سپینود ناجیان هم برگشته یک‌ماه پیش. پسِ سال‌ها آمده و برایمان از خودش و کاروبارش می‌نویسد.‌ در یکی از پست‌ها از کارگاه نوشتنی که دارد برپا می‌کند نوشته و گفته که ترس از فراموشی و دلهره‌ی بی‌اعتناییِ آدم
باسمه تعالی
چهل حدیث
توکل
غزل۲
اینقدر فکر زن و بچه و اولاد نباش
می رسد روزی هر بنده و صیاد نباش
تو ممکن کار خلاف و تو مکن هر کاری
کار نیکو کن و در زندگی پولاد نباش
تا توانی دل مظلوم بدست آور تو
با زبان و عملت موجب فریاد نباش
وقت خود را به هدر طی مکن و آن دریاب
بی خود و بی هدف از عالم اضداد نباش
کن توکل به خدا در همه ی احوالت
این همه دلهره از آتی و رخداد نباش
گر شدی عاشق دنیا، تو مکن عمر تلف
لحظه ای فکر کن و عامل هر باد نباش
باش در یاد خدا، جز به خدا ف
طی چند هفته ی اخیر وقتی موبایلم زنگ میخوره تمام دلشوره ی عالم به قلبم فشار میاره...انگار منتظر خبر بدی باشم...مدام گوش به زنگم و میترسم تلفنم رو خاموش کنم...دلهره ی این رو دارم که کسی بخواد خبری بهم بده و نتونه پیدام کنه ..
وقتی دوستی برام مینویسه"سلام،کجایی"،نمیتونم به روال سابق لوکیشن خودم رو اعلام کنم و اول با دلشوره مینویسم"چی شده?"
توی روانپزشکی این علائم مهم هستن...اما نه...نه...من فقط کمی خسته ام،فشار زیادی روی دوشمه،خوب میشم...
*بعد از اونهمه
سوختگی پای کودکان در اثر اسهال عارضه‌ای است که آرام‌ و قرار را از آنها می‌گیرد و پدر و مادرها را به دلهره می‌اندازد؛ بنابراین باید جدی گرفته شود. دو بیماری رایج در میان کودکان وجود دارد که اسهال یکی از علائمشان است. در بخش ابتدایی مطلب، اطلاعات کافی درباره این بیماری ها و روش‌های درمان و پیشگیری از آنها را در اختیارتان می‌گذاریم. بخش دوم مطلب را هم به درمان سوختگی پای کودکان در اثر اسهال اختصاص داده‌ایم و در آن، از راهکارهای درمانی مناس
یارحمان 
اربعین کربلا بودم 
و حالا خواهم نوشت از سفر عشق 
قبل سفر به هیچ کسی نگفتم جز خانواده و اونایی که دیگه بخوای نخوای اطلاع داشتن 
وقتی رسیدم بین الحرمین و دقیقا وسط بهشت بودم 
گفتم حالا وقتشه که بنویسم کربلام  
#الحمدلله 
دلهره ای که ازش حرف میزدم همین بود 
که نکنه دعوت نشم ؟ نکنه نیام کربلا ؟ و نکنه های زیادی ... 
خداروشکر که در پناه حسینم علیه السلام 
 
 
یآعلی 
 
 
با چنین طیف گسترده ای در بازار، تصمیم گیری برای انتخاب شیردوش ممکن است دلهره آور باشد. نگران نباشید - آیا شما گاهی اوقات یا هر روز را از شیردوش استفاده می کنید، راهنمای ما در مورد چگونگی انتخاب یک شیردوش کمک خواهد کرد که یک شیردوش مناسب برای شما و کودک شما پیدا کنید

ادامه مطلب
یک روز از خواب بیدار می شوی نگاهی به تقویم می اندازی!نگاهی به ساعتت،
و نگاهی به خود خودت در آینه،
و می بینی هیچ چیز و هیچ کس جز خودت حیف نیست...
لباس های اتو کشیده غبار گرفته مهمانی ات را از کمد بیرون می آوری
گران ترین عطرت را از جعبه بیرون می آوری و به سر و روی خودت می پاشی
ته مانده حساب بانکی ات را می تکانی و خرج خودت می کنی
یک روز از خواب بیدار می شوی
و به کسی که دوستت دارد بدون دلهره و قاطعانه می گویی
صبح بخیر عزیزم وقت کم است لطفا مرا بیشتر دوست
توی یکی از قسمت های مجموعه فیلم ترنسپورتر (با بازی جیسون استاتهام) ، به دست راننده دستبند فلزی بسته شده و در نقطه مقابل سیستمی روی ماشین سوار شده . این دوتا باهم رابطه تنگاتنگی دارن . دست بند نباید از یه حد مشخص نسبت به ماشین فاصله بگیره چون در این صورت دست بند فعال شده و منفجر میشه و آدمشم منفجر میکنه و هرکی نزدیک آدمش باشه هم منفجر میکنه .
جدا از معرفی یکی از قسمت های ترانسپورتر :| میخواستم بگم اون دست بند منم و اون ماشین تویی . وقتی دور و برت با
این که باز آمده بود به خوابم و گفت ما هم پای سفرۀ مولا نشستیم و بعد گفت کارها بخشی‌اش به توفیق خدا نیاز دارد و بخشی تلاش خودم است و این که از خواب پریدم و رو به قبله نشستم همه واقعیت داشت. حقیقتش کمی نیاز به مرخصیِ انسانی دارم. من هنوز به سیر حق نرسیده آمده‌ام پیش خلق، این که روزی ده بار چک کنم برای نظرات وبلاگ آزارم می‌دهد. من تمام شبکه‌های اجتماعی‌ام را حذف کرده‌ام، تمام انسان‌های واقعی را هم کم و بیش حذف کرده‌ام، به طور وسواس گونه‌ای در
باسمه تعالی
چهل حدیث
توکل
غزل۲
اینقدر فکر زن و بچه و اولاد نباش
می رسد روزی هر بنده و صیاد نباش
تو مکن کار خلاف و ، به خلاف امر مکن
نابجا سخت مگیر و دم پولاد نباش
تا توانی دل مظلوم بدست آور تو
با زبان و عملت موجب فریاد نباش
وقت خود را تو غنیمت بشمار و دریاب
بی خود و بی هدف و سر خود و آزاد نباش
کن توکل به خدا در همه ی احوالت
این همه دلهره از آتی و رخداد نباش
گر شدی عاشق دنیا، تو مکن عمر تلف
لحظه ای فکر کن و عامل هر باد نباش
باش در یاد خدا، جز به خدا فک
دیوار آجری بود و سوراخ‌های بسیار داشت و سگ، آلت خود را حریصانه در سوراخ‌های سیمانیِ بین آجرها فرو می‌کرد و از درد، ناله می‌زد و از لذت، نفس‌نفس می‌زد. درد و لذت، ناله و اصرار. با خود گفتم که بیش از این نمی‌تواند دوام بیاورد، نفس‌های پر از هوسش صدای خس‌خسِ دلهره‌آوری به خود گرفته بود.ترسیدم،گفتم سگ...با پوزه‌ای باز و پاهایی لرزان سوی من نگاه کرد آلتش آخته و خونین در سوراخ پنهان بودگفتم سگ... تو را چه شده است؟ دمی آرام‌گیر. سگ‌ با چشم‌
دیوار آجری بود و سوراخ‌های بسیار داشت و سگ، آلت خود را حریصانه در سوراخ‌های سیمانیِ بین آجرها فرو می‌کرد و از درد، ناله می‌زد و از لذت، نفس‌نفس می‌زد. درد و لذت، ناله و اصرار. با خود گفتم که بیش از این نمی‌تواند دوام بیاورد، نفس‌های پر از هوسش صدای خس‌خسِ دلهره‌آوری به خود گرفته بود.ترسیدم،گفتم سگ...با پوزه‌ای باز و پاهایی لرزان سوی من نگاه کرد آلتش آخته و خونین در سوراخ پنهان بودگفتم سگ... تو را چه شده است؟ دمی آرام‌گیر. سگ‌ با چشم‌
خانواده‌ای را تصور کنید که زلزله‌ای بی‌هوا آمده باشد و خانه و زندگی‌شان را بر سرشان آوار کرده باشد و حالا سیل، همه‌ی دار و ندارشان را که خلاصه شده در یک کانکس کوچک با خودش برده. تصور کنید خانواده، پناه گرفته‌اند بر بلندی‌ای جایی و بی‌تفاوت، بر آب رفتنِ باقی‌مانده‌ی آنچه که داشتند را نگاه می‌کنند.
تصور کنید صدای سوزناک دودوک بپیچد توی هوا. یک کسی یک گوشه‌‌ای نشسته باشد و تمام غم‌های عالم را بریزد توی آن تکه چوب بی‌جان و صداش، صدای غم
چند روزه دارم فکر میکنم برای کی نامه بنویسم؟ اگه روزای دیگه بود یا برای اروین یالوم مینوشتم یا برای پائولو کوییلو ...
اما حالا میخوام برای خودم بنویسم.
برای دختر کوچولوی شش ساله ایی که ترسیده و از هم پاشیده شدن دنیاش رو نگاه میکنه.
دختر کوچولوی عزیزم؛
سلام .این منم مادرت که حالا بزرگ شده...
بیا اینجا و اجازه بده دستهامو دورت حلقه کنم .دوست دارم بدونی میفهمم که ترسیدی  که منم ترسیدم .اینکه میگن آدم بزرگ ها نمیترسن دروغه .ما آدم بزرگ ها فقط قایمش م
در شب کوچک من افسوس باد با برگ درختان میعادی دارد در شب کوچک من دلهره ویرانیست گوش کن وزش ظلمت را میشنوی؟ من غریبانه به این خوشبختی می نگرم من به نومیدی خود معتادم گوش کن وزش ظلمت را میشنوی ؟ در شب اکنون چیزی می گذرد ماه سرخست و مشوش  و بر این بام که هر لحظه در او بیم فرو ریختن است  ابرها همچون انبوه عزاداران لحظه باریدن را گویی منتظرند لحظه ای و پس از آن هیچ . پشت این پنجره شب دارد می لرزد و زمین دارد باز میماند از چرخش پشت این پنجره یک نا معلوم
دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی
سائلم، مستجیرِ نیمه شبمدلهره دارم و به تاب و تبمتوبه ام بارها عقب افتادبس که سرگرمِ شهوت و غضبمبی ادب بودنِ مرا تو ببخشآمدم تا خودت کنی ادبمخیرِ خود را خودم نمی فهممهر چه خیر است از تو می طلبمپیر راه من است ابوطالبتا ابد دشمن ابولهبمجز برای علی نمی میرممست از جام چشمه ی رجبمخواستم چون سگِ نجف بشومدیدم از هر جهت از او عقبمفاطمه می شود دعاگویمتا حسین است ذکر روی لبمسیّدی تشنه ی یک آغوشمفرض کن من بُریر
 از آقای قرائتی شنیده بودم: «۵۰ درصد ازدواج تحقیقه و ۵۰ درصدش توسل. نمیشه به تحقیق امید داشت، ولی می‌توان به توسل دل بست.»
بین خوف و رجا گیر افتاده بودم. بااینکه به دلم نشسته بود، باز دلهره داشتم. متوسل شدم. 
 قصه‌ی دلبری ، محمد علی جعفری
دانلود آهنگ رضا صادقی راحت رفت + متن و کیفیت عالی
ترانه زیبا و بسیار شنیدنی رضا صادقی بنام راحت رفت همراه با متن و دو کیفیت 320 و 128 از جاز موزیک
Exclusive Song: Reza Sadeghi – Rahat Raft With Text And Direct Links In jazzMusic.blog.ir
متن آهنگ رضا صادقی راحت رفت
───┤ ♩♬♫♪♭ ├─── 
توو سادگی کسی نمیرسه بهت
دلش نخواست دلیلشو بگه بهت
یه روز یه جا نگاش میوفته باز به چشمت
بگیر بخواب دلِ دیوونه یِ خودم
ببین که آب گذشته از سرِ تو هم
بگیر بخواب ، نبینی سختی های عشقو
راحت رفت ، بدونِ دله
 
خب
مجید ویروس جدیدی اومده به اسم کرونا که فعلا بیشتر دنیا رو برده تو ترس و دلهره
تصورش رو کن  یه شهر یازده میلیون نفری چین تو قرنطینه رفته
من خیلی از این ویروس میترسم. نه برای خودم بیشتر بخاطر خواهرزاده برادر زاده ها
راستی زهرا هم یک ماهی میشه جراحی قلب کرده
دلم بینهایت برات تنگ شده
کاش واقعا اینها رو میخوندی
فاصله ی شان ...نزدیک ..به اندازه دو‌قدم....که هیچ‌کدامشان دل پیمودنش‌...دل زیر پا گذاشتنش را‌ ندارند...
به هم‌نگاه میکنند ...دزدیده؟؟؟
نه ...!آنقدر به هم‌ خیره میشوند ...تا دلتنگی از چشم هر دو‌ مثل اشک کوچک اما داغی روی گونه هایشان بچکد ...
میدانی...هردو محتاجند به گرمای ..._آغوش که نه_...دست هایشان حتی...میدانی این روزها ...هردو‌پر از خستگی ...پر از دلهره اند و ...و شانه های او ...و سینه ستبر دیگری ..‌.میتواند جان به جسم و روح نیمه جان هم ببخشد ‌‌‌...
زبان ح
بسم الله 
نمیتونم بگم این روزا پر اضطراب‌ترین روزای زندگی منه، چون بدتر از این رو هم گذروندم... ولی در نوع خودش سختیِ بی سابقه ای داره
داشتیم زندگیمونو میکردیم، هر روز با تکرار جمله ی " تا به شلوغی و گرونی دم عید نخوردیم خریدامونو تموم کنیم"، سرگرم بودیم با گیر دادن به فلان جمله ی خواهرشوهر و برادرشوهر، مشغول تلاش برای برنامه ریزی سال جدید، کرونای منحوس از راه رسید.  راستی راستی کی فکرشو میکرد که دیگه هیچی سرجای خودش نباشه
خدا کنه این روزا زو
دور قلبم را مُهر و موم کرده ام !
 که به این راحتی ها ؛
گشوده نمی شود این قفل! 
آن جا که برایم بال پروازی باشد به بی کران
 آن جا که دستی به سمتم دراز باشد بی هیچ دلهره ای 
آن جا که مرا نه با دروغ ، نه با ستم
 آن جا که مرا آنطور که هستم ؛
آنجا که مرا باور !
 چقدر فنجان چای و نسیم صبحگاهیِ بهاری، 
نم زده از باران شب می چسبد ! 
#فاطمه_جلائی_زاده
و اما نگرانی...
مشکلی که اینروزا تقریبا همه باهاش درگیرن.
نگرانی از فردا، نگرانی از وضع مالی، نگرانی از رابط، نگرانی از سلامتی کسی که عزیزه و ...
نگرانی با یه فکر ساده شروع میشه، و همون یه فکر ساده کلی افکار دیگه رو تولید میکنه و یهو، بدون اینکه آدم خودش متوجه بشه،
میبینه که کل وجودش رو (نگرانی) فرا گرفته.
و بعد همون احساس های تشویش و دلهره و اضطراب و ...
اما چی کار میشه کرد؟
اصلا راهی وجود داره یا باید سوخت و ساخت!؟
این پست رو حتما بخونین. علاوه بر
هیچ چیز بدتر از سندی پر از اشتباهات املایی نیست. این قابلیت اطمینان از سند شما را کاهش می دهد. با این حال ، جستجوی دستی برای خطاهای املایی در یک سند عظیم نیز یک کار بسیار دلهره آور است. بنابراین آیا ما گزینه ای داریم که می تواند خطاهای املایی را به سرعت و …The post چگونه خطاهای املایی را از سند خود حذف کنیم؟ appeared first on باشگاه مشتریان خبری اینفوجاب.
via باشگاه مشتریان خبری اینفوجاب https://ift.tt/3d6gcd2
مشاهده مطلب در کانال
ذات رفتن دلهره آوره است؛ مضاف برآن مقصدت هم معلوم نباشد. صبح برمیخیزی بی هیچ برنامه ای، شب خودت را درحال میابی که مشغول کوله بستن هستی، برای رفتن، برای جاری شدن. سر به سنگ زدن هایم بیشتر شده است، مقصدهایم نامعلوم تر. فردا را نمیدانم چشم هایم چه منظره ای میبیند شاید یک دشت شاید یک مه شاید هم یک دره. هر روز در رفتن زندگی کردن اما کار من نیست من نمیتوانم هر روز جاری شوم. برای جاری شدن باید بین مبدا و مقصد اختلاف پتانسیل برقرار باشد پس سکون هم جزئی
دانلود آهنگ کامل راحت رفت رضا صادقی
دانلود آهنگ قبل رفتنت رضا صادقی
متن اهنگ راحت رفت رضا صادقی
دانلود آهنگ راحت رفت بدون دلهره از رضا صادقی

دانلود موزیک ویدیو راحت رفت رضا صادقی
راحت رفت رضا صادقی با کیفیت 320
متن راحت رفت رضا صادقی
دانلود آلبوم زندگی کن رضا صادقی
سندرم منیر در اثر افزایش فشار گوش داخلی رخ می‌دهد. از آنجا که گوش داخلی مسئول حس شنوایی و تعادل است، بیماری منیر اغلب این توابع را تحت تاثیر قرار می‌دهد. بنابراین علائمی مانند کاهش شنوایی، وزوز گوش و سرگیجه در بیماری منییر شایع است.


به گزارش : حملات ناگهانی سرگیجه گاهی آنقدر شدید است که پس از ایجاد ترس و دلهره در بیماران و اطرافیان آنها، بیمار را روانه اورژانس می‌کند.
ادامه مطلب
شب بود و ماه بود و بیابان اضافه شد
یک غصه بر ستم کشیِ جان اضافه شد
از سمت قلب خسته ی من ترس و دلهره
از سمت چشم های تو طوفان اضافه شد
موی تو، تور ماهی بی چاره قلب من
قلاب عشق آمد و بر آن اضافه شد
تیرت دقیق آمد و بر شعر من نشست
زخمی عمیق بر دل حیران اضافه شد
از بس خیال در سر من دور می زند
در کوچه ای هزار خیابان اضافه شد
گرمای بی نهایت اهواز بس نبود
توی سرم شلوغی تهران اضافه شد!
می خواستم ببینمت اما نیامدی
فیلی به تنگی دل فنجان اضافه شد
حالا سپیده سر زد
+سردرد دارم
 
+ یک شغل پیدا کردم که ازش در بیم و امیدم
مسلما با شغل ایده آلم ک همانا کتابدار بودن در یک کتابخانه خلوته فرسنگها فاصله داره
اما میتونم خوشحال باشم ک کارمندم :)
من جانوری‌ام به قشنگی طاووس، با منقاری به سختی کرکس و چنگال های یک عقاب...که تمام عمر دلش می خواسته قناری باشه...
 
 
+‌ وقتی همه ی نگرانی هامو میچینم جلوم معمولا نتیجه ش دلهره و هرج و مرج بوده
مدتیه که سعی میکنم صداهای تو مغزمو وادار کنم با حقیقت کنار بیان و با من مدارا کنن
کم
می گفتی عشق های این زمانه بوی خامه می دهند.
همان خامه ی سفید و هلالی روی فنجان قهوه که
با یک هم زدنِ قاشق متلاشی می شود. من آن قدر به خامه ی روی قهوه زل زده ام که
چشمانِ بی فروغم در رسوباتِ این دلهره ها
همانند سیروپِ آلبالو ته نشین شده اند.ذهنم شبیه قصرِ دراکولا شده است.
اگر  برن استوکر  آن را می دید بار دیگر داستان جدیدی
از  دراکولا  می نوشت.می خواهم چیزی بگویم؛ امّا حرف ها مُدام توی دهانم می خشکند.
شبیه ماهی دهان پرور که نوزادشان را در دهانشان
یه وقتایی حس میکنی تو سیاهیِ مطلقی..
هرچی دست و پا میزنی که خودتو نجات بدی از این مخمصه دلهره آور بیشتر میری تو قعر..
و اونوقته که حس میکنی تموم شدی..
دیگ دست و پا نمیزنی.. تنها یه گوشه خلوت میشه مرهم این روزای باقیت..
و من میون این تاریکی و این قعر..
میون این عمق ناامیدی و کنج خلوتم هرازگاهی به آسمون بالای سرم به نشونه هراس و امید زل میزنم..
گاها اشک میریزم و گاها شاید بیشتر مچاله میشم تو خودم..
اما ته دلم این روزا میگ هنوزم یه امیدی هست..
قبلا هم بود
موقع گوش دادن فایل صوتی انگیزیشی مربوط به موسسه ،گوینده از ایمان و باور حرف زد .ایمان و باوری که شاه کلید هر مسیر و موضوعی میشه .
ایمان و باوری که منم بهش معتقدم.
درادامه صحبت هاش ،مثالی زد که خیلی به دلم نشست .
گوینده فایل انگیزشی گفت :اگه به ما بگن شب تا صبح باید داخل اتاقی باشیم  که یه جسد وجود داره، غالب افراد از ترس و دلهره شب تا صبح پلک نمیزنن و ترس  اذیتشون میکنه ، درحالی که همه ما این علم‌ را داریم که جسد هیچ خطر و آسیبی نمیزنه اما موضوع 
واریسلا زوستر
عفونت ویروس واریسلا زوستر
ویروس واریسلا زوستر یک هرپس ویروس است و مانند دیگر هرپس ویروس ها باعث
بروز هر دو عفونت اولیه و راجعه میشود و در گانگلیون های اعصاب حسی نهفته
باقی می ماند.
کمتر کسی است که با دیدن صورتی پر از دانههای قرمزرنگ و ملتهب، یاد آبله
مرغان نیفتد و دلهره ابتلا به آن را نداشته باشد. حالا هر چقدر هم که
بدانیم این بیماری قابل درمان است، اما اگر در کودکی به آن مبتلا نشده
باشیم، آنقدر نامش برایمان آزاردهنده میشود
بسم الله
قطار عمر لحظه ای از حرکت باز نمی ایستد و تا آنسوی کلمات و معنایی پیش خواهد رفت . 
این ما مسافران سواره بر قطار هستیم که هر یک در ایستگاهی مرکب را به مقصد وصل ترک میکنیم . 
آنها که شوق وصال بی تابشان کرده سر مست از نزدیکی ایستگاه مقصد و آنها که دارایی خود را در مبدا جا گذاشته اند و با فراموشی و دست خالی راهی شدند در اضطراب و دلهره چه خواهد شد ترس را هجی میکنند . 
خوشا انانکه برای رسیدن به وصل و مقصد دلدار خویش پرواز را به حرکت با قطار ترجیح
+سردرد دارم
+ یک شغل پیدا کردم که ازش در بیم و امیدم
مسلما با شغل ایده آلم ک همانا کتابدار بودن در یک کتابخانه خلوته فرسنگها فاصله داره
اما میتونم خوشحال باشم ک کارمندم :)
من جانوری‌ام به قشنگی طاووس، با منقاری به سختی کرکس و چنگال های یک عقاب...که تمام عمر دلش می خواسته قناری باشه...

+‌ وقتی همه ی نگرانی هامو میچینم جلوم معمولا نتیجه ش دلهره و هرج و مرج بوده
مدتیه که سعی میکنم صداهای تو مغزمو وادار کنم با حقیقت کنار بیان و با من مدارا کنن
کمی پیش
آخرین روز مدرسه تمام شود و بوی نان پنجره ای های مادربزرگ، تا سر کوچه بیاید. برایم پیراهنی سفید با آستین های پف و سارافون جین خریده باشند و کفشهای بندی قرمز که دلم برایش غنج برود و کتاب قصه ی "دخترک دریا" با جلد شمیز... پدر بزرگم زنده باشد و سنگک بدست وارد خانه مان شود و پشت سرش "مادر بزرگ" با خنچه ای بر سرش از عیدی های رنگارنگ ما دلم شمعدانی های سرخ کنار حوض مان را میخواهد بنفشه ها و اطلسی ها و "مادرم" صدا کردنِ عاشقانه ی پدرم را... دلم تماشا میخواهد!
داشتن زندگی رویایی آرزوی همه است اما آن چه حقیقت دارد این است که زندگی دلهره آور است. کار بیرون، کارهای خانه، مشکلات مالی و مسائل مربوط به سلامتی می تواند به سلامت جسم و روح ما آسیب برساند تا استرس حس بی حالی داشتیم. 
ادامه مطلب
داشتن زندگی رویایی آرزوی همه است اما آن چه حقیقت دارد این است که زندگی دلهره آور است. کار بیرون، کارهای خانه، مشکلات مالی و مسائل مربوط به سلامتی می تواند به سلامت جسم و روح ما آسیب برساند تا استرس حس بی حالی داشتیم. 
ادامه مطلب
ژانر:فیلم اکشن،رمانتیک،دلهره‌آور 
تهیه کننده:تسوکاسا هوجو
نویسنده:هوانگ یون کیونگ،چوئی سو جین
کارگردان:جین هیوک
بازیگران:لی مین هو ،پارک مین یونگ،لی جون هیوک،کیم سانگ جونگ،کیم سانگ هو،هوانگ سان هی،گو هارا،چان هو جین،لی کونگ سو
کشور سازنده:کره جنوبی
دانلود تمامی قسمت ها به صورت یکجا
شاید قدیمی ها شب که می شد ، سرِ یک ساعتِ مقرری ، چراغِ گردسوز یا
شمع را خاموش می کردند و در سکوتِ مطلق و آرامشی سنتی و اصیل ، چشمانشان را
می بستند و خیلی راحت ، خوابشان می برد !قدیمی ها ، دغدغه و نگرانی هایشان کمتر بود ،قدیمی ها ، دلشان خوش تر و زندگی هایشان بهتر بود !زمانِ ما فرق دارد !ما در عصری پر از دلهره سِیر می کنیم ،عصرِ بحران ،عصرِ بی ثباتی !اینجا نه از آن حال و هوایِ اصیل ، خبری هست ،نه از آن جمعِ صمیمی و حمایتِ خالصانه !ما در بی پناه ترین
تابستان98ساعت12شب:هنوز صدای ماشین ها و موتور هایی که از خیابان  می گذرند،به گوش می رسد.تابستان است و شب گردان زیادی فراری از گرمای سوزان روز،نهایت بهره را از خنکی مطبوع شب می برند.هر از چند گاهی صدای ترمزی شدید به گوش می رسد که  دلهره ای عجیب به جان انسان می اندازد و او را ناخودآگاه،منتظر شنیدن صدایی در ادامه کار می کند.صدای فریاد کسی بلند می شود؟یا صدای برخورد با یک جسم سخت؟یا شاید هم صدای کمی بد و بیراه و سپس  صدای گازی که کم کم بلند می شود و د
ژانر:فیلم اکشن،رمانتیک،دلهره‌آور 
تهیه کننده:تسوکاسا هوجو
نویسنده:هوانگ یون کیونگ،چوئی سو جین
کارگردان:جین هیوک
بازیگران:لی مین هو ،پارک مین یونگ،لی جون هیوک،کیم سانگ جونگ،کیم سانگ هو،هوانگ سان هی،گو هارا،چان هو جین،لی کونگ سو
کشور سازنده:کره جنوبی
دانلود تمامی قسمت ها به صورت یکجا
عزیزم!
دوتا خبر بد دارم و یه خبر خوب.
خبر بد اول اینه که پایان‌نامه ام اصلا پیش نمی‌ره و حسابی خسته‌ام کرده لعنتی.
خبر بد دوم اینه که امروز رفتم قیمت دوربین‌ها رو دیدم، باورت می‌شه دوربین 33 میلیونی هم داریم؟ حتی گرون‌تر از این هم هست! با این شرایط فعلا نمی‌تونم دوربین بخرم.
اما خبر خوب اینه که شوهرت انقدر به خودش و توانایی‌هاش ایمان داره که مطمئنه یه پایان‌نامه خیلی خفن می‌بنده و یه دوربین خیلی خفن هم می‌خره. بعد یه روز که با هم رفتیم سفر
بعضی روزها نمی‌توانم تمرکز کنم. نمی‌توانم گوشی را کنار بگذارم. نمی‌توانم سر وقت به کلاسم برسم. حتی برای دیر رسیدن دلهره نمی‌گیرم. نمی‌دانم عقل و حواسم به کجا پر می‌کشند اما خوب می‌دانم که سر جایشان نیستند. امروز سر کلاس انگار تازه روشنم کرده بودند و هنوز ویندوزم بالا نیامده بود. گاهی من، من نیستم و نمی‌دانم که کیستم. من عادی نبودم و از پس تمریناتم برنمی‌آمدم. از علایم اضطراب فقط بالا رفتن دمای بدن و عرق کردن را داشتم. ناراحت شده بودم و مر
یارحمان 
و همین لحظه که روی تخت نشستم و به دیوار تکیه دادم 
مداحی حاج محمود کریمی (بی تو خشکم خاکم خرابم)  پلی کردم و می نویسم 
اشک هایی که ذره ذره از چشم هام میاد و بغضی که خورده میشه 
و مکالمات قبلش با خدا که گفتم من که همیشه با خودت دردودل کردم 
همیشه راز دلم رو به خودت گفتم و کمک از خودت خواستم 
هنوزم منتظر می مونم تا ببینم این دنیا کی میخواد اینجوری بگرده و من اینجور یه غصه 
رو تو دلم نگهدارم ! 
میدونم می بینی و قطعا همراهیم می کنی ... 
یادمه
حسین... از تو خودم را جدا ببینم چه؟!
اگرکه صبح شود، من بلا ببینم چه؟! 
 
بیا و این شب آخر سخن بگو با من
اگر به نیزه، تو را بی صدا ببینم چه؟! 
 
عبا به دوش نشستی، نماز می خوانی
تو را بدون لباس و عبا ببینم چه؟!
 
تنی که زینت دوش نبی اکرم بود
به روی خاک بیابان، رها ببینم چه؟! 
 
عجیب دلهره دارم سر تو را ببُرند
خدا نکرده تو را زیر پا ببینم چه؟! 
 
همیشه بوده سرت سایه ی سر زینب
اگر سرت به روی نیزه ها ببینم چه؟! 
 
منی که تاب ندارم تنت کبود شود
به ضرب نیزه، تنت
خیلی دوست دارم به خودم نوید بدم که بعد از تموم شدن این ماجراها و برگشتن کشور به روال عادی در اولین فرصت میرم و تو گروه های گردشگری عضو میشم و یه سفر میرم. (بدون حضور خانواده!)
ولی حیف که نشدنیه و منم حوصله ی جنگیدن باهاش رو ندارم و شایدم حدس میزنم به اون جذابی که تصور میکنم نباشه و ارزشش رو نداشته باشه.
نگرانیشون از اینکه با کی میری؟همسفرات معلومن؟کی میری؟شب تو جاده این؟راننده ش کیه؟کار بلده؟غذا چی؟مجوز دارن؟از طرف کجاست؟
و در آخرم به این برس
 
 
1))
وزیدن گرفت نسیمی شرجی
تب داغ شب را
و امید روییدن
سار بر صنوبران
علف ها بر زمین
و من در پوست خود
نمی گنجم 
مژده می دهد دل
باز لبخندی خواهد شکفت
بر اندوه ماه
و ژیبا خواهد شد
در چشم های خورشید
نسیمی خنک
بر پوست داغ تنم
خاطره ی نفس هایت
در داغ ترین شب
هنوز زخم است روحم
و جای دندان هایت خونین
نسیمی میوزد
عطر تو میپیچد در اتاق
تکرار میکند ساعت
تیک تاک را
به همراهی لبانم
که تکرار می کنند نام تو را
...
 
 
نام ام را بخوان
پاسخی خواهم داد
آرام جانت
..
 
حالا دارم فکر می کنم چقدر خوبه که تغییر می کنم. چقدر خوبه که بنویسم و این سیر تغییر رو ببینم. قبلا فکر می کردم باید کامل و بی نقص بنویسم. ایرادی در من نباشه حرفم درست و همه جانبه باشه. یک کمال گرایی بازدارنده. اما حالا دارم به مفهوم بهتری از کمال گرایی میرسم. من کمال و خوب رو می خوام نه به این معنی که من کاملم. کمال رو ندارم که می خوامش. به سمت اون میرم. پس باید تغییر کنم. رشد کنم.از جایی به جایی دیگر برم. پیش روی کنم. 
 سکون می تونه دو معنی داشته باشه

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

دانلود فیلم و سریال با لینک مستقیم صادق الکساندر بروسلی ایرانی