نتایج جستجو برای عبارت :

مالکِ مُلکِ دل

مژده ای دل که مسیحا نفسی می‌آید
که ز انفاس خوشش بوی کسی می‌آید
 
از غم هجر مکن ناله و فریاد که دوش
زده‌ام فالی و فریادرسی می‌آید
 
زآتش وادی ایمن نه منم خرم و بس
موسی آنجا به امید قبسی* می‌آید
 
هیچ کس نیست که درکوی تواش کاری نیست
هرکس آنجا به طریق هوسی می‌آید
 
کس ندانست که منزلگه معشوق کجاست
این قدر هست که بانگ جرسی می‌آید
 
جرعه‌ای ده که به میخانهٔ ارباب کرم
هر حریفی ز پی ملتمسی می‌آید
 
دوست را گر سر پرسیدن بیمار غم است
گو بران خوش که هن
مذهبی و غیرمذهبی و انقلابی و غیرانقلابی نمیشناسه،بعیده ایرانی باشی و از جسور بودن و دلاوری هاشون چیزی نشنیده باشی ،و از این اتفاق دلت به درد نیاد ! دوس دارم فکر کنم واقعیت نداره!بعدا نوشت ۱۸ دی ۱۳۹۸:دیروز فهمیدم ۵۶ نفر یا شاید هم بیشتر از هموطنانمون در مراسم تشییع سردار بر اثر ازدحام جمعیت در کرمان جان باختند،خیلی ناراحت شدم،خدا به خانواده هاشون صبر بده :(
مذهبی و غیرمذهبی و انقلابی و غیرانقلابی نمیشناسه،بعیده ایرانی باشی و از جسور بودن و دلاوری هاشون چیزی نشنیده باشی ،و از این اتفاق دلت به درد نیاد ! دوس دارم فکر کنم واقعیت نداره!بعدا نوشت ۱۸ دی ۱۳۹۸:دیروز فهمیدم ۵۶ نفر یا شاید هم بیشتر از هموطنانمون در مراسم تشییع سردار بر اثر ازدحام جمعیت در کرمان جان باختند،خیلی ناراحت شدم،خدا به خانواده هاشون صبر بده :(
ابراهیم ادهم «رحمة اللهّ علیه» در وقت پادشاهی به شکار رفته بود. در پی آهویی تاخت تا چندان که از لشکر به کلّی جدا گشت و دور افتاد. اسب در عَرَق غَرق شده بود از خستگی. او هنوز می‌تاخت در آن بیابان. چون از حد گذشت، آهو به سخن درآمد و روی بازپس کرد که:« مَا خُلِقْتَ لِهذا،  تو را برای این نیافریده‌اند و از عدم جهت این موجود نگردانیده‌اند که مرا شکار کنی. خود مرا صید کرده گیر، تا چه شود؟» 
ابراهیم چون این را بشنید نعره‌ای زد و خود را از اسب درانداخت
شعر شاید روزگاری فنِّ مردان بوده باشد
بر گلوی ظالمان چون تیغِ بُرّان بوده باشد
شعر شاید روزگاری دور، در مُلکِ خراسان،
با ابوالقاسم پیِ احیای ایران بوده باشد!
شعر شاید روزگاری در ردای حرفِ حقّی
همدمِ پیری به غُربتگاهِ یُمگان بوده باشد!
گاه شاید در میانِ تُرکتازی‌های دونان،
با گُمانِ مصلحت در لاکِ عرفان بوده باشد
یا میانِ دلبران در پوششِ باغ و گلستان،
شعر شاید در پیِ اصلاحِ انسان بوده باشد
گاه هم شاید به سعیِ شاعرانی سست عنصر،
تا کمر در خدم
پای این دکمه ها ک می نشینم، ذهن قفل کرده ای دارم. می نویسم، تنها برای شادی دلم. می نویسم چون ک تنهایی زیاد دیده ام و می آیم اینجا، چون گوشی برای گفتن کلمات را با دهان ندارم و می گویم اینها را با دست هایم، ک شاید ببیند چشمی. و شاید نبیند اما اینگونه لیک، تنها فقط نمی دانم، ک چقدر اینجا تنهایم. و ندانستنش زنده نگه می دارد من را، ک ساعت ها می نشینم پای وبلاگ خالی ـم، ک شاید کسی اتفاقی باز کند اینجا را. و دلم برای خودم می سوزد، ک اندکی کم کند احساس تنفر
در کتاب اصول تشیع آمده است:[1]
معنای حقیقی ولی و مولا غیر از اولی به تصرف بودن چیزی نیست. و بر فرض اینکه چند معنی داشته باشد، در حدیث غدیر، قرائن قطعیه معنای أولی به تصرّف را تعیین می­کند. آن معنائی که شیعه برای ولایت قائل است همان است که آیه شریفه برای رسول اکرم ص قائل شده است؛ آنجا که می فرماید: « النبیّ أولی بالمؤمنین من أنفسهم؛ پیغمبراکرم ص به مؤمنان از خودشان أولی به تصرّف است.» و همین معنی در لغت برای کلمه مولی و ولیّ ثابت است.
مثلاً مالکِ ع
اکنون که سوزم از غمت خاکسترم بر باد ده
یا چون غباری بی نشان بر تربت فرهاد ده
این آب و گِل پیمانه کن، تا کس نبیند جسم من
مُلکِ دل و دینم ببر، در بحرِ بی بنیاد ده
تا کوهِ صبرم میزند خارِ مُغیلان* بر دلم
جامی ز خون دل ببر، در آب رُکناباد ده
خون دلم چون باده کن ، در حلقه ی رندان مست 
پیمانه ای زین خون دل، بر هر دل آزاد ده
در چشم شوخت غمزه ای بس جانستان و بر دوام
تیغی که بر دل میکشی، بر فرق این ناشاد ده 
گر در خورِ جانانه شد، این خون دل و دیده ام
زان تار م
ایرانِ من ؛ زیبای من ؛ 
مام وطن ؛ مهرآوه ی آریایی نَسَب،
ای   شکوهمندِ شوریده جان ؛
پیراهنت یکسره پرگل
دامنت ؛ رنگین کمان رنگ،
 در پیچ وتاب؛ قشنگ .
خرمن گیسوانت  درتنگنایِ آغوشِ باد ،
ای  خوش صورت ِدیو ودلبر  کُش !
ای  رشیدِ رَشک برانگیز ؛
ای آرمان شهرِ بی آرام  ؛
 تاریخ ؛ تا ابدیت ،
شرمسار تلخ کامی توست !
ای نجیبِ افتاده ازنفس؛
پای  دربندِ دست درزنجیر !  
ای بیگانه ویار ، جدایت ؛ شکسته دل! 
 ای صبور صمیمی !
اینک ؛ این تویی ، رنجیده خاطر  ؛پاره پ
این شبه داستان نه داستان است و نه به هیج وجه تاریخ!!!
 
روزی که از مراسم تدفین پیامبر برگشتیم، همان روزی که قبل از آن تمام مردان مسلمان جز علی و عده ای جسد پیامبر را رها کردند و برای خود مالکِ الرقاب و خلیفه تعیین کردند، در همین خیمه ی من به بحث نشستیم و من یک کلام گفتم: با این خلیفه بیعت نمی کنم. او چگونه خلیفه و جانشینی است که آن کس که باید او را تعیین کند، بر مسند خلافت ننشانْد. رو به خودِ تو ای ابامنصور! که می گفتی: مسلمانان با او بیعت کردند، ما
و زمانی که با شوق فراوان از روزمرگی هایت، از چیز هایی که کوچکند اما شادت می‌کنند؛ می‌نویسی و تعریف میکنی با خودم می‌گویم ای کاش من هم یکی از آن روزمرگی ها بودم بلکه مورد توجهت واقع می‌شدم.
باورم نمی‌شود حسی و صدایی درونت نباشد که مدام در گوشت بخواند: «او باید در کنارت باشد». باورم نمی‌شود چون همین وضعیت دارد جان مرا می‌گیرد.
و روز هایی که چقدر سرد و بی روح می‌‌گذرند؛ کجاست آن میلی که هر شب مرا به منزل بکشاند، از سخت ترین شرایط و از دور تر
این شبه داستان نه داستان است و نه به هیچ وجه تاریخ!!!
 
جوانک سیاه پوست که بَکر نام دارد و غلام مالک است خود را به ارباب خویش می رساند و با تنی سخت عرق کرده و نفس زنان می گوید: ارباب! ارباب! دارند می آیند. من صدای سم اسبان زیادی شنیدم. دارند می آیند.با شنیدن این خبر ولوله ای در قبیله می افتد، زنان نگرانی خود را فریاد می زنند و اشکِ ترس از چشم سرازیر می کنند. کودکان از گریه های مادران ردّ ترس از مرگ و آینده ای نامعلوم را خواندند و به رنگ آن درآمدند و ج
بسم الله الرحمن الرحیم
یک نفر بازبان و رفتارش بر دلم زخم میزند آنقدر دلم میشکند که چند دقیقه بی اختیار اشک میریزم هرچه سعی میکنم جلو این اشک های مزخرف(که حالم اخیرا ازاین جنس اشک ها بهم میخورد) راکه باعث سردرد با زبان روزه میشود بگیرم،نمیشود
در دلم حس بدآمدن و دوست نداشتن آن شخص ایجاد میشود دلم میخواهدمثل سابق به خدا بگویم ببین ببین نمیذارن بندگی کنم ببین حالِ خوشمو ازم میگیرن...
(دختر بی بی سابق در این موارد هی حرص میخورد و در خودش میریزدبرا
سلطنت جاوید

گفت ای گروه هرکه ندارد هوای ما
سر گیرد و برون رود از کربلای ما

ناداده تن به خواری و ناکرده ترک سر
نتوان نهاد پا به خلوت سرای ما

تا دست و رو نشست به خون، می نیافت کس
راه طواف بر حرم کبریای ما

هم راز بزم ما نبود طالبان جاه
بیگانه باید از دو جهان آشنای ما

برگردد آن که با هوسِ کشور آمده
سرناورد به افسر شاهی گدای ما

ما را هوای سلطنت مُلْکِ دیگر است
کاین عرصه نیست در خور فرِّهُمای ما

یزدانِ ذوالجلال، به خلوت سرای قدس
آراسته است بزم ضیا
یورگ عزیزم
میدانم ماهی هیچ وقت مال من نخواهد بود ؛ آن لبخند گرم و قوی اش مال من نخواهد بود ، آن چشمان تیره و غمگین و عمیقش مال من نخواهد بود ،...و آن تن همیشه سیاه پوشش هیچ  وقت برای من نخواهد بود...
 
هفته ها میگذرد و من سعی میکنم باور کنم که قوی هستم ، آنقدری که برای نداشتن و مالکِ هر آن چیزی که با ولع میخواهمش،نبودن خودم را زجر ندهم و سرم را بالا بگیرم و با غروری پوچ لبخند بزنم و بگویم که قوی هستم و پشت سرم را نگاه نکنم و دوان دوان از همه چیزهایی ک
یورگ عزیزم
میدانم ماهی هیچ وقت مال من نخواهد بود ؛ آن لبخند گرم و قوی اش مال من نخواهد بود ، آن چشمان تیره و غمگین و عمیقش مال من نخواهد بود ،...و آن تن همیشه سیاه پوشش هیچ  وقت برای من نخواهد بود...
 
هفته ها میگذرد و من سعی میکنم باور کنم که قوی هستم ، آنقدری که برای نداشتن و مالکِ هر آن چیزی که با ولع میخواهمش،نبودن خودم را زجر ندهم و سرم را بالا بگیرم و با غروری پوچ لبخند بزنم و بگویم که قوی هستم و پشت سرم را نگاه نکنم و دوان دوان از همه چیزهایی ک
 
 
وَ اتَّبَعُوا ما تَتْلُوا الشَّیاطینُ عَلی مُلْکِ سُلَیْمانَ وَ ما کَفَرَ سُلَیْمانُ وَ لکِنَّ الشَّیاطینَ کَفَرُوا یُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَ ما أُنْزِلَ عَلَی الْمَلَکَیْنِ به بابلَ هارُوتَ وَ مارُوتَ وَ ما یُعَلِّمانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّی یَقُولا إِنَّما نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلا تَکْفُرْ فَیَتَعَلَّمُونَ مِنْهُما ما یُفَرِّقُونَ بِهِ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ زَوْجِهِ وَ ما هُمْ بِضارِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ ا
تقدیم به «هشتمین ستاره»  و «دهمین خورشید»
1- «رضا»ست نامِ تو، ای آنکه «مُرتضا» شده ای        نه مرتضی؛ که رضا دادی و «رضا» شده ای2- تمام صحن و سَرایت، خلاصه ای از عشق        تو «کوثری» و «غدیری»، که مقتدا شده ای3- مَگرنه زائرِ کویت، گدایِ درگاه است؟!        تَـرَحّمی بنما! چون: که پادشا شده ای4- جهانِ فانی اگر کشتی است، و ما بر آب        بنامِ تو قسم آقا! که «ناخُدا» شده ای5- بهار، نامِ تو را می بَـرَد به لب، آری؛        تویی که آینه ایّ، و خُدانِ
تقدیم به «هشتمین ستاره»  و «دهمین خورشید»
1- «رضا»ست نامِ تو، ای آنکه «مُرتضا» شده ای        نه مرتضی؛ که رضا دادی و «رضا» شده ای2- تمام صحن و سَرایت، خلاصه ای از عشق        تو «کوثری» و «غدیری»، که مقتدا شده ای3- مَگرنه زائرِ کویت، گدایِ درگاه است؟!        تَـرَحّمی بنما! چون: که پادشا شده ای4- جهانِ فانی اگر کشتی است، و ما بر آب        بنامِ تو قسم آقا! که «ناخُدا» شده ای5- بهار، نامِ تو را می بَـرَد به لب، آری؛        تویی که آینه ایّ، و خُدانِ
 
«در مرثیه قتلِ حضرت اباعبداللّه الحسین(ع) متضمّن به ابیات قصیده سعدی»
«آسمان را حق بُوَد گر خون بگرید بر زمین» نوحه گر باشد زمان در داغ و گردد بس غمین ای زمانه چَشمِ خود را باز کن، بنگر به حَقّ تا ببینی سُرخیِ خون در دلِ لعلِ نگین؛ سَلسَبیلِ تشنگان، نورِ دو عین مصطفی(ص) برترینِ خَلق و مِهتر، از ملائک بر زمین «قالبِ مجروح اگر در خاک و خون غَلطَد چه باک!؟ روحِ پاک اندر جوارِ لُطفِ ربّ العالمین» درد و غم با چاه از نو گفت باید ای علی(ع)! درد گفتن ر
اول آنکه چیزی در این فورانِ بی‌وقفه‌ی خودبه‌اشتراک‌گذاری‌ از دست رفته است. هرچه می‌خوانیم به اشتراک می‌گذاریم، هرچه گوش می‌کنیم به اشتراک می‌گذاریم، هرچه حال و قال داریم به اشتراک می‌گذاریم. خود به مثابه‌ی یک راز، چونان تاریکیِ پشتِ جنگل: زیبا و عمیق، از دست رفته است. نمی‌توانیم مالکِ حال‌هایی باشیم که در آنی از زمان فقط خود در عمقِ آن غوطه‌وریم. هر حالی را بی درنگ، با کمینه عمقی، در معرض دید می‌گذاریم. بدتر آنکه دیگر نمی‌خوانیم ب
اول آنکه چیزی در این فورانِ بی‌وقفه‌ی خودبه‌اشتراک‌گذاری‌ از دست رفته است. هرچه می‌خوانیم به اشتراک می‌گذاریم، هرچه گوش می‌کنیم به اشتراک می‌گذاریم، هرچه حال و قال داریم به اشتراک می‌گذاریم. خود به مثابه‌ی یک راز، چونان تاریکیِ پشتِ جنگل: زیبا و عمیق، از دست رفته است. نمی‌توانیم مالکِ حال‌هایی باشیم که در آنی از زمان فقط خود در عمقِ آن غوطه‌وریم. هر حالی را بی درنگ، با کمینه عمقی، در معرض دید می‌گذاریم. بدتر آنکه دیگر نمی‌خوانیم ب
❓فلسطین بالاخره مالِ یهودیان است یا مسلمانان؟ پاسخ: فلسطین، مالِ مسلمانان است و نه یهودیان! لطفا القائاتِ دشمنانِ اسلام در این زمینه را از ذهنتان پاک کنید، دلایلِ ما را در این خصوص در ادامه بخوانید و سپس بعد از ردِ دلایلِ ما، دلایلِ خودتان را بر ادعایتان بفرمائید:
1. آیا میدانید در سال 1917 که انگلیسی ها وعده فلسطین را به یهودیان دادند، 91 درصدِ فلسطین را مسلمانان و فقط 8 درصدِ آن را یهودیان تشکیل میدادند؟
2. آیا میدانید سالهاست این افسانه جعلی
امروز روزِی است به نام شما، به یاد شما؛ روز میلاد شما. چه مبارک روز و چه فرخنده لحظات و ساعاتی است که در آن لحظه از شما یاد شود، نام شما بر زبان آید و جان و دل و روح و قلب را مطهر و معطر کند. هر روز، روزِ شما است و هر لحظه متعلق به شما. نام شما از مناره ها و مأذنه ها و گلدسته ها هر روز گوش را نوازش می دهد و لب ها را به صلوات مترنم می کند که «بخیل آن است که نام شما را بشنود و صلوات نفرستد». این همان ندایی است که کسانی در قد و قامت و قواره های مختلف به انح
پذیرش #تعددزوجات [#حکم_خدا]
#شرط_سلوک_زن از منظر #علامه_طهرانی
آیت الله سیدمحمدصادق حسینی طهرانی فرزند #علامه_طهرانی در بیان خاطره ای از پدرشان میفرمایند:
روزی در محضر حضرت علامه والد بودیم شوهر یکی از مخدّرات [خانمها] به ایشان گفت:
خانمِ ما تقاضا دارد که او را [بعنوان شاگرد سلوکی] بپذیرید... 
⚠️ولی #علامه_طهرانی با تندی رد کردند و نپذیرفتند.
بعد از مدتی، آن شخص، حقیر (فرزند علامه) را جهت همین امر واسطه قرار داد و بنده پیام ایشان را به علامه والد
1- ملکی را بخرید که دارای سند رسمی باشد
این یکی از مهمترین مواردیست که باید در خرید ملک مورد نظر قرار بگیرد. اینکه آیا ملک دارای سند رسمیست یا خیر بسیار مهم است. در خریدو فروش ملک یا اراضی مستقر در شهر های کوچک یا حاشیه شهرهای بزرگ، در نظر داشته باشید که برای چنین املاکی ، یک سند مادر وجود دارد که شامل یک ملک بزرگ بوده و با قولنامه یا وکالت به قطعات کوچک تر تقسیم شده است. در واقع هیچگونه سند رسمی در این بین برای اراضی تقسیم شده وجود ندارد.
خرید م
خطبه بدون  نقطه: امام علی ع :
الحَمدُ لِلّهِ أهلِ الحَمدِ وَ أحلاهُ، وَ أسعَدُ الحَمدِ وَ أسراهُ، وَ أکرَمُ الحَمدِ وَ أولاهُ.
الواحدُ الاحدُ الأحَدُ الصَّمَدُ، لا والِدَ لَهُ وَ لا وَلَدَ.
سَلَّطَ المُلوکَ وَ أعداها، وَ أهلَکَ العُداه وَ أدحاها، وَ أوصَلَ المَکارِمَ وَ أسراها، وَ سَمَکَ السَّماءَ وَ عَلّاها، وَ سَطَحَ المِهادَ وَ طَحاها، وَ وَطَّدَها وَ دَحاها، وَ مَدَّها وَ سَوّاها، وَ مَهَّدَها وَ وَطّاها، وَ أعطاکُم ماءَها وَ مَرع
بسم رب الرفیقپ.ناین پست خیلی خیلی خیلی طولانی، خسته کننده و مفید(!) می باشد! خود را درگیر نفرمایید!+روزی بازِ پادشاه مسیر خودش رو گم میکنه و تووی خرابه کنار جغدها میشینه؛ جغدها به ناله و افغال در میان که ای وای باز اومده تا جای مارو در این خرابه بگیره و باز رو اذیت و آزار میکنند.باز به جغدها میگه: من و با خرابه شما چه کار؟! اینجا خرابه است! و در نظر شما آباد و زیباست. من تووی قصر زندگی و میکنم و جایگاهم روی ساعد پادشاهه! و هرگاه صدای طبل ارجعی را بش
* به هر حال،‌ باید این را قبول کرد: همیشه برای همه چیز توضیحی
علمی هست. البته می‌توان به شعر پناه برد،‌ یا با اقیانوس عهدِ دوستی بست،‌ به
صدایش گوش داد،‌ یا نیز به رازهای‌ طبیعت همچنان اعتقاد داشت. کمی شاعر،‌ کمی خیال‌پرست...
به پرو پناه می‌آوری،‌ در پای‌ جبالِ‌ «آند»، روی‌ ساحلی که همه چیز به آن ختم می‌شود
ـ پس از آن‌که در اسپانیا با فاشیست‌ها، در فرانسه با نازی‌ها،‌ در کوبا با غاصب‌ها
جنگیده‌ای ـ زیرا که در چهل‌وهفت‌سالگی هر چه ب
سند تک برگی
به گفته وکیل ملکی صدور سند تک برگی  و مراحل گرفتن سند تک برگی در اداره ثبت انجام می‌شود که تماماً به‌ صورت مکانیزه و الکترونیکی است و تمام مشخصات ملک و مالک به ‌طور دقیق و خوانا در آن درج‌ شده که خواندن و کنترل آن برای مردم راحت شده است.یکی از دلایلی است که جعل این اسناد را مشکل ساخته است و به همین خاطر است که تبدیل سند منگوله‌دار به سند تک برگی پیشنهاد مناسبی برای صاحبان ملک است. سندهای منگوله ‌دار قدیمی دفترچه ‌ای به علت ایمنی
در این مطلب شما را با رمز و راز‌هایی از یک آیه که به قله قرآن مشهور است آشنا می‌کنیم.

استاد محسن قرائتی در ادامه سلسله مباحث تفسیری خود با موضوع تفسیر قطره ای به بیان آموزه های آیه 255 سوره بقره پرداخته است.

* آیه

اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لا تَأْخُذُهُ
سِنَةٌ وَ لا نَوْمٌ لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ مَنْ ذَا
الَّذی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ ما بَیْنَ
أَیْدیهِمْ وَ ما خَلْ
«وَ اتَّبَعُوا ما تَتْلُوا الشَّیاطینُ عَلی مُلْکِ سُلَیْمانَ وَ ما
کَفَرَ سُلَیْمانُ وَ لکِنَّ الشَّیاطینَ کَفَرُوا یُعَلِّمُونَ النَّاسَ
السِّحْرَ وَ ما أُنْزِلَ عَلَی الْمَلَکَیْنِ به بابلَ هارُوتَ وَ مارُوتَ
وَ ما یُعَلِّمانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّی یَقُولا إِنَّما نَحْنُ فِتْنَةٌ
فَلا تَکْفُرْ فَیَتَعَلَّمُونَ مِنْهُما ما یُفَرِّقُونَ بِهِ بَیْنَ
الْمَرْءِ وَ زَوْجِهِ وَ ما هُمْ بِضارِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ
بِإِذْنِ

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها