نتایج جستجو برای عبارت :

مردی به نام اوه - فردریک بکمن

چند ماه قبل بود که کتاب مردی به نام اوه را تمام کردم. این کتاب نوشته فردریک بکمن است و در سوئد مورد استقبال فراوانی قرار گرفت. در نتیجه فرناز تیمورازف که خود ساکن سوئد است آن را مستقیماً از زبان سوئدی به فارسی ترجمه کرده است. قهرمان داستان مردی است به نام اوه که پس از مرگ همسرش تصمیم به خودکشی می‌گیرد. در این میان شخصی پیدا می‌شود که به اوه کمک می‌کند که از آن شیوه زندگی و خلق و خوی عجیبش کمی خارج شود. دست بر قضا این شخص یک زن ایرانی است به نام پ
کتاب مردی به نام اوهفردریک بکمنمترجم: فاطمه عزتی سوران

این کتاب که در سال ۲۰۱۲ انتشار یافت، اولین رمان بکمن است.در زمان انتشار مورد استقبال قرار گرفت و هنوز همدر زمره پُرفروش ترین کتاب های جهان به حساب می آید.رمان مردی به نام اوه تاکنون به ۳۰ زبان زنده ی دنیا ترجمه شده است."هانس هولم" بر اساس رمان مردی به نام اوه فیلمی ساختکه در سال ۲۰۱۶ در آمریکا به اکران سینما درآمد. رمان مردی به نام اوه چهار فصل داردو هر فصل با یک عنوان آغاز می شود. داستا
کتاب «مردی به نام اوه» نوشته فردریک بکمن(۱۹۸۱)، نخستین رمان این نویسنده سوئدی است و با استقبال چشمگیری در جهان رو به رو شد. مجله‌ی آلمانی اشپیگل درباره «مردی به نام اُوِه» نوشته است: «کسی که از این رمان خوشش نیاید بهتر است هیچ کتابی نخواند!»
این کتاب داستانی تراژیک و طنزآلود دارد که با نگاهی انتقادی به نقد جهان مدرن و روابط انسانی حاکم بر آن می‌پردازد.
 
عنوان: مردی بنام اوه
نویسنده: فردریک بکمن
مترجم: فرناز تیمورازف  
کتاب مردی به نام اوه
کتابی زیبا و جمع و جور.با مفاهیمی عمیق ولی نگارشی در عین حال ساده که باعث میشه به فکر فرو بری. اولین تجربه من برای خوندن قلم بکمن، به قدری شیرین بود که وقتی کتاب رو ورق زدم تا صفحه ی بعد رو بخونم در کمال ناباوری متوجه شدم که درست توی آخرین صفحه کتاب هستم. کوتاه اما تاثیرگذار.قدم زدن زنی با ژاکت خاکستری که عنوان شغلش " مرگ " بود رو میتونستم توی تک تک ثانیه هایی که مطالعه اش کردم احساس کنم. و دیدم چقدر قشنگ بیان کرده که " مرگ در قالب ترس ظاهر میشه ".ب
کتابی زیبا و جمع و جور.با مفاهیمی عمیق ولی نگارشی در عین حال ساده که باعث میشه به فکر فرو بری. اولین تجربه من برای خوندن قلم بکمن، به قدری شیرین بود که وقتی کتاب رو ورق زدم تا صفحه ی بعد رو بخونم در کمال ناباوری متوجه شدم که درست توی آخرین صفحه کتاب هستم. کوتاه اما تاثیرگذار.قدم زدن زنی با ژاکت خاکستری که عنوان شغلش " مرگ " بود رو میتونستم توی تک تک ثانیه هایی که مطالعه اش کردم احساس کنم. و دیدم چقدر قشنگ بیان کرده که " مرگ در قالب ترس ظاهر میشه ".ب
راجع به اُوه کلمات زیادی توی ذهنم چرخ میزنه. اُوه پیرمرد 59 ساله ای که قصه زندگیش غمناک تر از چیزیه که شخصیت خشکش نشون میده. داستان، همراه با جزئیات و توصیفات فراوون پیش میره. و من عاشق توصیف های جزئی ام. اما از یجایی به بعد، دیگه حوصله ام برای خوندن این توصیفات یاری نمی کرد. نه اینکه بخوام از قلم بکمن ایراد بگیرم، اما در برابر کتاب های دیگه اش، ریتم مردی به نام اُوه، خیلی کند بود و باعث میشد کشش لازم رو برای پیوسته خوندنش، ازت سلب کنه. بکمن، زیر
من آن‌جا بودم. می‌توانستم از دیوارها رد شوم. میتوانستم از ساب آقای اوه هم تند تر حرکت کنم. می‌توانستم کله بکشم وسط داستان به گربه‌ی مظلوم کنار گاراژ خانه ی پیرمرد لبخند بزنم و به سگ بی ادب چکمه‌ی زمستانی، زبان درازی کنم. من آنجا بودم. درست میان صفحات کتابی که اسمش مردی به نام اوه بود و فردریک بکمن آن را نوشته بود. کتابی که در شناسنامه اش آمده از ادبیات سوئدی است و در مقدمه اش آورده شده که فردریک بکمن همسری ایرانی، به نام ندا ازدواج کرده است و
نگذار معنای مرد بودن را کسی بهت دیکته کند که فکر میکند مردانگی به جنسیت ربط دارد، اگر صمیمانه میخواهی چیزی درباره مرد بودن بدانی یاد گرت توماس، بازیکن راگبی بیفت که توی رختکن جلوی هم تیمی های ولزی اش ایستاد و بهشان گفت که به رابطه با زن ها هیچ علاقه ای ندارد.شاید تعداد کمی از این آدم ها را در دنیا بشناسم اما میدانم درآن لحظه هیچ مردی بزرگتر از او در رختکن نبود.همه آنچه پسرکوچولویم باید درباره دنیا بداند/فردریک بکمن
پ.ن: کراش ابدی من
نگذار معنای مرد بودن را کسی بهت دیکته کند که فکر میکند مردانگی به جنسیت ربط دارد، اگر صمیمانه میخواهی چیزی درباره مرد بودن بدانی یاد گرت توماس، بازیکن راگبی بیفت که توی رختکن جلوی هم تیمی های ولزی اش ایستاد و بهشان گفت که به رابطه با زن ها هیچ علاقه ای ندارد.شاید تعداد کمی از این آدم ها را در دنیا بشناسم اما میدانم درآن لحظه هیچ مردی بزرگتر از او در رختکن نبود.همه آنچه پسرکوچولویم باید درباره دنیا بداند/فردریک بکمن
پ.ن: کراش ابدی من
 
آدم های ضعیف همیشه وقتی به آدم هایی مثل من نگاه می کنند این جمله را می گویند که: این آدم خیلی ثروت دارد، ولی حالا خوشبخت هم هست؟ یکجوری هم می گویند که انگار این بهترین شیوه سنجش همه چیز است. خوشبختی مال بچه ها و حیوانات است، و گرنه هیچ کارکرد زیستی دیگری ندارد... 
معامله زندگی، فردریک بکمن
ادامه مطلب
آدم های ضعیف همیشه وقتی به آدم هایی مثل من نگاه می کنند این جمله را می گویند که: این آدم خیلی ثروت دارد، ولی حالا خوشبخت هم هست؟ یکجوری هم می گویند که انگار این بهترین شیوه سنجش همه چیز است. خوشبختی مال بچه ها و حیوانات است، و گرنه هیچ کارکرد زیستی دیگری ندارد...
معامله زندگی، فردریک بکمن
ادامه مطلب
مادر بزرگ سلام رساند و گفت متاسف است کتاب فردریک بکمن نویسنده سوئدیه داستان درمورد السای هفت ساله و مادربزرگ هفتاد و هفت سالشه که با همه هفت ساله ها و هفتاد و هفت ساله های دنیا تفاوت دارن قلم روان بکمن که با خلاقیتش ترکیب شده و فضای فانتزی خاصی رو بودجود آورده واقعا آدم رو سر ذوق میاره 
و مفاهیم دنیای واقعی مثل عشق مرگ زندگی تخیل به شکل واقعا! خلاقانه ای رو صفحه ی کاغذ آورده شده 
مهم نیست چند سالتونه اگه قصه های فانتزی رو دوست دارین و دنبال مف
خیلی وقت بود از کتابایی که می‌خوندم ننوشته بودم. مثل اینکه یکی از خواص بیدار شدن 5 صبح، فعال شدن موتور بلاگ نویسی، بعد از یکی دو ساله! 

کتاب ما در برابر شما در واقع ادامه حوادث کتاب شهر خرس بکمنه. "بیورن استاد" شهریه که هاکی توی خون مردمش جریان داره. توی کتاب شهر خرس، علاوه بر شرح عشق به هاکی، ماجرای تجاوز بهترین بازیکن هاکی این شهر به دختر مدیرعامل باشگاه رخ میده و توی کتاب ما در برابر شما با اتفاقا و سرنوشت شخصیت‌های کتاب بعد از این حادثه آش
سارا دو روز بود سوالی نپرسیده بود و دیگه نگران شده بودم!
امروز پی ام داد و اسپیک های همدیگه رو تصحیح کردیم و بهم گفت لهجه م بانمکه! (خودش مشهدیه و رشته ش زیسته)
احتمالا منظورش لهجه ی گیلکی توی فارسی بوده :))
دفعه ی پیش بهش گفته بودم لغات کمی استفاده می کنه، این بار سعی کرده بود جملات بیشتری بگه.
تقریبا هم سطحیم، اما نکاتی که به هم میگیم گاهی به درد بخوره.
چهارشنبه رشت بودم، شهر کتاب رفتم و تخفیف 25 درصدی داشت. با اینکه قصد قبلی نداشتم اما دو تا کتاب
1. The Wife - 2017 ‧ Drama ‧ 1h 41m - IMDb: 7.2/10
2. Handsome Devil - 2016 ‧ Drama/Sport ‧ 1h 35m - IMDb: 7.1/10
3. The Stag - 2013 ‧ Comedy ‧ 1h 34m - IMDb: 6.1/10
4. Sea Wall - 2012 ‧ Drama/Short ‧ 33m - IMDb: 8.4/10
5. Pride - 2014 ‧ Drama/Romance ‧ 2 hours - IMDb: 7.8/10
6. Steel Country - 2018 ‧ Thriller/Mystery ‧ 1h 29m - IMDb: 6.1/10
7. Denial - 2016 ‧ Drama/History ‧ 1h 50m - IMDb: 6.7/10

Big Little Lies - American drama series - S02
Fleabag - British comedy series - S01, S02
Black Mirror - British television series - S05
Sherlock - British drama series - S01, S02, S03, S04
Westworld - American television series - S01

• و هر روز صبح، راه خانه دورتر و دورتر می‌شود، فردریک بکمن، ترجمه الهام رع
1. A Man Called Ove - 2015 ‧ Drama/Comedy-drama ‧ 1h 56m - IMDb: 7.7/10
2. Shoplifters - 2018 ‧ Drama/Crime ‧ 2h 1m - IMDb: 8/10
3. Spider-Man: Into the Spider-Verse - 2018 ‧ Fantasy/Sci-fi ‧ 1h 56m - IMDb: 8.5/10

This Is Us - American comedy series - S01, S02, S03
Animal Kingdom - American drama series - S04
House of Cards - American web television series - S01, S02, S03

• خداحافظ گاری کوپر، رومن گاری، ترجمه سروش حبیبی، نشر نیلوفر
• ما همه باید فمینیست باشیم، چیماماندا انگوزی آدیشی، ترجمه مریم طباطبایی‌ها، نشر کوله‌پشتی 
• مانیفست یک فمینیست در 15 پیشنهاد، چیماماندا انگوزی آدیشی، ترجمه فاط
خوب خوب بلاخره رسیدیم به معرفی کتاب که قولشو داده بود 
برای اولین کتاب میخوام کتاب (( بریت ماری اینجا بود )) اثر  نویسنده ی مورد علاقم (( فردیک بکمن )) رو بهتون پیشنهاد کنم 
این کتاب داستان پیرزن وسواسی ای رو روایت میکنه که به خاطر یه سری دل شکستگی ها به یه جای دور افتاده میره و با ورود فوتبال به زندگیش همه چیز خیلی تغییر میکنه 
از اون سری کتاباس که دلت نمیاد تموم شه و خیلی چیزا بهت یاد میده
قیمتش فکر میکنم حدودا 60 باشه 
یه تیکه از کتابو براتون عک
نام کتاب: #مردی_به_نام_اوه | نویسنده: #فردریک_بکمن | مترجم: #جواد_شاهدی | انتشارات: #نوید_ظهور | ۳۸۴ صفحه.داستان این کتاب، آشنایی اتفاقی خانواده ای ایرانی در سوئد با یک مرد سوئدی بد اخلاق است، پیرمردی غرغرو و کلّه‌شق! اُوِه پیرمردی ست ۵۹ ساله که به همسایه ها و دیگران روی خوش نشان نمی دهد و در فکر خودکشی است. در یکی از همان روزهای معمولی، پروانه و خانواده اش به خانه ی روبروئی نقل مکان می کنند. مدتی بعد، تصادف سرنوشت سازِ آن ها با صندوق پستیِ اُوِه، م
به چه می‌اندیشی!
نگرانی بیجاست...
عشق اینجا
و‎ ‎خدا هم اینجاست،
لحظه‌ها را دریاب
زندگی در فردا
نه، همین امروز است!
 
+++++++++++++++++++++++++++++++
اس ام اس های عاشقانه و زیبا
 
یك زن
برای زیبا ماندن
به دوستت دارم های
مردی نیاز دارد
كه هرروز آرام
در گوشش زمزمه كند
 
+++++++++++++++++++++++++++++++
اس ام اس های عاشقانه کوتاه
 
وقتی انسان‌ها همدیگر را دوست داشته باشند، همدیگر را می‌بخشند. اما وقتی دائما مجبور به این کار شوند، از دوست داشتن دست برمی‌دارند...!
 
++++++++++++++++++++
معرفی توسط وبلاگ... این روزها
 
 
خوبیِ دوستِ کتاب باز داشتن به  معرفی همین رمان های ناب و بامزه است. "مردی به نام اُوه" که شاید موقع خرید کتاب نوشته ی تبلیغی پشت آن از خرید منصرفتان کند*، رمانی جنجالی و چالش برانگیز از زندگی پیرمرد 59 ساله ای خرافاتی است که زنش را از دست داده و دائم در تلاش است تا بلایی سر خود بیاورد تا به دیدار زنش برود.
حوادث این کتاب از زمان آشنایی اُوه با همسایه ی ایرانی جدیدش "پروانه" به زیبایی خود نزدیک می شوند. جذابیت دیگر ا
از مشکلاتی که من ـ یا فکر میکنم شاید همه ـ  با زیبایی و یا احساسات قوی یا غم شدید دارم اینست که نمیتوانم درکش کنم.درک کردن به معنای حس کردن نیست اینجا.بیشتر منظورم اینست که زیبایی را میبینم و یا غم را حس میکنم ولی احساس میکنم باید کاری در قبالشان انجام دهم که نمیدانم چیست.بارها شده که شب‌ها در خیابان‌ها راه بروم و محو آرامش و زیبایی آن بشوم ولی نمیتوانم از آن لذت ببرم.چون احساس میکنم باید کاری در قبال این زیبایی انجام بدهم که نمیتوانم.غم هم م
بالاخره برگشتم :)
اون فامیلمون که گفته بودم متاسفانه فوت شد و این چند هفته درگیر مراسم و اینا بودیم که خب بدترین قسمتش برام همون خاکسپاری بود چون قبلا نرفته بودم :/
بی خیال...
این چند روز چند تا کتاب خوب خریدم. اولیش شور زندگی بود که از سی بوک سفارش دادم، کتابی که چند وقتی بود که دنبالش بودم و وقتی که تخفیف 25 درصد سی بوکو دیدم دیگه مصمم شدم بخرم و باید بگم اون پنج روزی که طول کشید تا کتاب بیاد دم خونمون دیرگذرترین (توروخدا کلمه رو :دی) روزای تابستو
بالاخره برگشتم. پس همین اول کار یه دست و جیغ و هورا D:
اون فامیلمون که گفته بودم متاسفانه فوت شد و این چند هفته درگیر مراسم و اینا بودیم که خب بدترین قسمتش برام همون خاکسپاری بود چون قبلا نرفته بودم :/
بی خیال...
این چند روز چند تا کتاب خوب خریدم. اولیش شور زندگی بود که از سی بوک سفارش دادم، کتابی که چند وقتی بود که دنبالش بودم و وقتی که تخفیف 25 درصد سی بوکو دیدم دیگه مصمم شدم بخرم و باید بگم اون پنج روزی که طول کشید تا کتاب بیاد دم خونمون دیرگذرتری
  سونیا خنده رو بود و بدون توجه به اینکه سرنوشت چه چیزی جلوی پایش می گذاشت همیشه نکات مثبت را می دید و اُوه ... خب ... اُوه بود.
دیگران این حرف را رُک و راست به سونیا می زدند! ظاهراً اخلاق اُوه از اول دبستان مثل پیرمردهای کله خر بوده و سونیا می توانسته شوهری بهتر پیدا کند.
ولی اُوه از نظر سونیا آدمی خسیس و ناجور و بدخلق نبود.
سر اولین شام او را از لای گل های صورتی که برایش خریده بود تماشا می کرد،در کت تنگ قهوه ای پدرش که روی شانه های محزونش کِش می آمد
واقعا این روزا به یه چیز فوق العاده نیاز داشتم،این کتاب همون بود.
خیلی خیلی حالم رو خوب کرد.
مجبور به گریه م کرد و منو سبک کرد.
 همینقدر بگم که واقعا بکمن خیلی خوبه!
توی پست های قبلی گفتم!اولای کتاب حسابی حرصی شده بودم و پشیمون بودم از خریدنش،اُوِه برام یه پیرمرده اعصاب خورد کن رو تداعی میکرد که دوست داشتم وجود نداشته باشه،به خوندن"مردی به نام اُوِه"ادامه دادم و کم کم متوجه محشر بودنش شدم.
اگر سلیقه من توی مطالعه ی کتابای قبلی شبیه تون بوده،ای
+ راست می گن بیانی ها فعالیتشون کم شده ها! شاید از یه هفته هم بیشتره که هر روز فقط یکی یا دو تا ستاره روشن می شن :( با شروع تابستون، بیشتر نیستین!
+ چند شب پیش بابام داشت از شبکه نمایش "جایی برای پیرمردها نیست" رو تماشا می کرد و چون دیگه آخراش رفت که بخوابه من نشستم ببینمش چون می دونستم فردا قراره ازم بپرسه آخرش چی شد؟! :)  چقدر فیلم بدی بود! بُکش بُکش! فکر می کنم تا حالا شخصیتی به بی رحمی آدم بده ی این فیلم ندیده بودم. دلم می خواست بگیرم با اسلحه ‌ی خو
آلف می پرسد:" اون چیه؟" و با احتیاط به لباس اشاره می کند.
السا سعی می کند در صندوق‌را ببندد‌و غرغر می کند:" لباس مردعنکبوتی من"
"کِی باید همچین لباسی بپوشی؟"
"قرار بود وقتی مدرسه ها باز می شه بپوشمش. واسه پروژه کلاسی"
آلف همانجا ایستاده. لباس بابانوئل را در دستش می فشرد. معلوم است هیچ تمایلی به پوشیدنش ندارد‌. السا با بغض می گوید: " اگر برات مهمه بدونی، من قرار نیست مرد عنکبوتی باشم. چون اینطور که پیداست دخترها نمی تونن مرد عنکبوتی باشن! اما به جهن
دوباره سلام.
خودم دارم خسته می شم از این پستای طولانی. انقدر زیادن که میترسم از یه طرف دیگه لپتاپ بزنن بیرون :|
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
درک یک پایان(نظری ندارم نسبت بهش)
یه داستان لایه لایه بود. هر از چند وقت یه بار یه لایه رو بر می داشت که ما بهتر ببینیم زیرش چیه. داستان یه زندگی عادی بود، یه پیرمرد که زمانی یه معشوقه، و یه دوست خاص داشته. از اون دوستایی که میدونیم آدمای متفاوتین...آدمایی بالاتر و مهم تر از ما آدمای عادی. زیاد نمی تونم راجب به خود د
بیست صفحه نوشتم. بیست صفحه نامه برای دوستان مختلفم نوشتم، انگشت شست و وسطم کج و کبود شده. ولی حس خوبی دارم. حس روی لبه ی شادی و غم راه رفتن. نامه های خداحافظی. خدا میداند که چقدر نامه نگاری را دوست دارم، آن هم مکتوبش را با دست.
کتاب قلبی به این سپیدی تمام شد. عالی بود. خیلی خیلی خوب بود. داستان قوی، گره های مناسب و به جا و اوج حسابی و شروع پایان قدری داشت. کتاب از خابیر ماریاس اسپانیاییست. از پرتغال کتاب خوانده بودم ولی اسپانیا نه. جدیدا هم که به اس
اسپکلوم واژینال
اسپکلوم واژینال speculum وسیله‌ایست برای فراهم آوردن دید بهتر ناحیه هنگام معاینه و حفرات بدن و جهت کنار زدن بافتها، مورد استفاده دارد. طرح اولیه این وسیله ابتدا توسط یونانی‌ها و روس‌ها اختراع و ساخته شده است. یک مدل آن speculum اسپکلوم واژینال می باشد که بابت مشاهده و بررسی معاینه دهانه رحم (واژن) ‌بکار می‌رود و در تشخیص این دسته بیماری‌ ها کاربرد دارد و در دستبندی وسایل اکارتوری می باشد . اولین اسپکلوم واژینال بدست Marionsims ( سال
می خواهم بگویم که معذرت می خواهم. می خواهم بگویم که دلم برایتان تنگ شده. میخواهم بگویم هر باز که به چهره هاتان نگاه می کنم دستانم را مشت می کنم تا اشک نریزم.
می خواهم بگویم که این روز ها هر وقت عکس شما جایی در رسانه ها باز می شود، مردم تند تند ردش می کنند. یک دسته که قلبشان پاره پاره‌ست و می خواهند از متلاشی شدنش جلوگیری کنند و عده ی دیگر راستش را بخواهید خب، ناراحتند ولی غمگین نیستند که دشمن شاد نشود. فقط متاسف اند که اینطوری شده هرچند که شما ب
وبلاگ ترجمه



سی و دومین نمایشگاه بین المللی کتاب
تهران هم افتتاح شد تا ناشران ایرانی و خارجی تازه‌های نشرشان را در دسترس
مخاطبان قرار دهند. همزمان با این رویداد بزرگ فرهنگی می‌خواهیم از معضلی
به نام «ترجمه‌های موازی» از یک اثر خاص بگوییم که بازار نشر را چنان آشفته
کرده که گاهی تعداد ترجمه‌های فارسی آثار یک نویسنده به علت نبود نظارت بر
روند ترجمه‌ها، دو یا چند برابر کل آثار اوست! گویا بعضی از ناشران به
آثار نویسنده‌های پرفروش خارجی
وبلاگ ترجمه



سی و دومین نمایشگاه بین المللی کتاب
تهران هم افتتاح شد تا ناشران ایرانی و خارجی تازه‌های نشرشان را در دسترس
مخاطبان قرار دهند. همزمان با این رویداد بزرگ فرهنگی می‌خواهیم از معضلی
به نام «ترجمه‌های موازی» از یک اثر خاص بگوییم که بازار نشر را چنان آشفته
کرده که گاهی تعداد ترجمه‌های فارسی آثار یک نویسنده به علت نبود نظارت بر
روند ترجمه‌ها، دو یا چند برابر کل آثار اوست! گویا بعضی از ناشران به
آثار نویسنده‌های پرفروش خارجی
و 16 سال گذشت عجب روز هایی بودند...
گاهی که  با مغز به عمق یکی از چاله های زندگی سقوط می کردم، دلم میخواست زمانی که از این چاه هم سالم بیرون آمدم دیگر ادامه ی راه را نبینم و همه چیز تمام شود .
گاهی هم که در گلستان شادی می دویدم ،فراموش می کردم که روزی آرزو کرده بودم ، در این مکان های زیبا قدم نگذارم یا در آنگاه که قله ها را فتح می کردم...
هری پاتر میخواندم با چشم هایی خسته و نیمه باز فقط میخواستم 00:00این صحنه و آنگاه که باد صبا با عدد سیزده بالای صفحه ا
ممنون به خاطر دعوتت :)
حقیقتش هلن که ایده ی چالش از ایشون بود ذکر کردن که کتاب هایی که تو چند روز اخیر خوندیم رو به صورت خلاصه معرفی کنیم ولی به نظرم درکل هدف چالش این بود که کتاب معرفی کنیم و برای همین تصمیم گرفتم قشنگ ترین هایی که اخیرا خوندم رو معرفی کنم.
| مزایای منزوی بودن : استیون چباسکی
فکر می‌کنم این کتاب رو همه خونده باشن ولی از قلم انداختنش به نظرم بی انصافیه. یادم میاد اینو توی یک ساعت و نیم خوندم.به معنای واقعی کلمه منو میخکوب کرد و مج
ممنون به خاطر دعوتت :)
حقیقتش هلن که ایده ی چالش از ایشون بود ذکر کردن که کتاب هایی که تو چند روز اخیر خوندیم رو به صورت خلاصه معرفی کنیم ولی به نظرم درکل هدف چالش این بود که کتاب معرفی کنیم و برای همین تصمیم گرفتم قشنگ ترین هایی که اخیرا خوندم رو معرفی کنم.
| مزایای منزوی بودن : استیون چباسکی
فکر می‌کنم این کتاب رو همه خونده باشن ولی از قلم انداختنش به نظرم بی انصافیه. یادم میاد اینو توی یک ساعت و نیم خوندم.به معنای واقعی کلمه منو میخکوب کرد و م
و به این فکر می‌کنم که اگه تو نبودی هیچ‌وقت توی هیچ چیزی دعوت نمی‌شدم:] 
حقیقتش هلن که ایده ی چالش از ایشون بود ذکر کردن که کتاب هایی که تو چند روز اخیر خوندیم رو به صورت خلاصه معرفی کنیم ولی به نظرم درکل هدف چالش این بود که کتاب معرفی کنیم و برای همین تصمیم گرفتم قشنگ ترین هایی که اخیرا خوندم رو معرفی کنم.
| مزایای منزوی بودن : استیون چباسکی
فکر می‌کنم این کتاب رو همه خونده باشن ولی از قلم انداختنش به نظرم بی انصافیه. یادم میاد اینو توی یک ساع
و به این فکر می‌کنم که اگه تو نبودی هیچ‌وقت توی هیچ چیزی دعوت نمی‌شدم:] 
حقیقتش هلن که ایده ی چالش از ایشون بود ذکر کردن که کتاب هایی که تو چند روز اخیر خوندیم رو به صورت خلاصه معرفی کنیم ولی به نظرم درکل هدف چالش این بود که کتاب معرفی کنیم و برای همین تصمیم گرفتم قشنگ ترین هایی که اخیرا خوندم رو معرفی کنم.
| مزایای منزوی بودن : استیون چباسکی
فکر می‌کنم این کتاب رو همه خونده باشن ولی از قلم انداختنش به نظرم بی انصافیه. یادم میاد اینو توی یک ساع
وقتی ازَم میپرسَن بینِ کسی که  دوسِت داره و کسی که دوسِش داری کدومو انتخاب میکنی یکم این پا اون پا میکنم و با بی مِیلی میگم کَسی که دوسِش دارم ولی هم من میدونم و هم
بقیه که بودن با آدمی که دوستِش داری و دوسِت نداره مرگِه
موندن با کسی که
دوست داره و  دوسِش نداری هم مرگه.. بین مَرگ و مَرگ نباید دنبالِ زندگی
گَشت!!
 پگاه صنیعی
------------------------------------
اگر روزی از من بپرسند قوی ترین زنان دنیا چه کسانی هستند جواب خواهم داد زنانی که تنهایی را یاد گرفته ا
امروز آزمون ورودی ام را هم دادم و به طور رسمی آخرین روزم به عنوان یک دانش آموز راهنمایی بود :)
بیست و سوم، آخرین امتحان نهایی ام را که دادم، میخواستم بیایم و درباره ی این سال و دوسال قبلش بنویسم. همان شب با یکی از دوستان عزیز صحبتی پیش آمد در باب من و اخلاقیاتم. یک سری عیب ها را گفت که رویشان فکر کردم و سعی کردم تغییرشان دهم. این شد که ان موقع پست نگذاشتم.
فکر می کنم خیلی تغییر کرده ام. خیلی خیلی. احساس می کنم تغییرات این دوره ی سه ساله، از کل دوره ی
    
      دخترکی راه راه قسمت اول . 

ادما تو زندگی در برخورد با دیگران رفتار و اخلاقهای متفاوتی از خودشون نشون می دن و به نوعی با محیط اطراف و اتفاقات پیرامونشون ارتباط بر قرار می كنن در واقعه هر كس اخلاق خاص خودشو داره
مثلا بعضیا می تونن خیلی خشك و جدی باشن مثل بابای خدابیامرزم انقدر خشك و جدی كه اگه یه شب با كمربند به جون مادربد بختم نمی یوفتاد شام از گلوش پایین نمی رفت
و یا خیلی شوخ طبع و بذله گو.............. مثل اقای كیهانی دربون شركت
حرافترین
 
امروز جلوی آینه : باشه، دیگه کوتاهتون نمیکنم، میذارم بلندشید، موهای سفید عزیز :)
این دو مرگی که این ماه اتفاق افتاد باعث شده بیشتر از همیشه به مرگ فکر کنم. و به زندگی. و به مفهومشان و به زیبایی هاشان‌. فوت ناگهانی آن دختر هنرستانی...
نمی دانم اعتراف بهش تاسف آور است یا مسخره، ولی خیلی به مرگ خودم فکر کرده ام. نه اینکه بعد از مرگ چه‌م می شود یا آن جور چیزها. به واکنش اطرافیانم. اینکه میایند توی صف اعلام کنند که پرنیان نامی مرده است؟ یا برای حفظ ر
امروز جلوی آینه : باشه، دیگه کوتاهتون نمیکنم، میذارم بلندشید، موهای سفید عزیز :)
این دو مرگی که این ماه اتفاق افتاد باعث شده بیشتر از همیشه به مرگ فکر کنم. و به زندگی. و به مفهومشان و به زیبایی هاشان‌. فوت ناگهانی آن دختر هنرستانی...
نمی دانم اعتراف بهش تاسف آور است یا مسخره، ولی خیلی به مرگ خودم فکر کرده ام. نه اینکه بعد از مرگ چه‌م می شود یا آن جور چیزها. به واکنش اطرافیانم. اینکه میایند توی صف اعلام کنند که پرنیان نامی مرده است؟ یا برای حفظ روح

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها