نتایج جستجو برای عبارت :

زندگی در چشم من شبهای بی‌مهتاب را ماند

مهتاب کرامتی  نه فقط یک سلبریتی و یک بازیگر زن ایرانی بلکه سفیر مهربانی و چهره ای جهانی است. او زنی است که از شهرتش برای کارهای عام المنفعه و کمک به کودکان استفاده و حالا همین کارها هم شهرت او را بیشتر کرده‌ است.
 
مهتاب کرامتی سالهاست سفیر صلح و حسن نیت یونیسف است و حضور او در جشن برند معروف جورجیو آرمانی که برند پوشاک است جهانی شدن این سلبریتی ایرانی را به رخ کشید. 
 

ادامه مطلب
من فکر میکنم خداوند قبل از خلقت زن‌ها
دست‌هایش را با بهار نارنج شُسته
بعد تمام گل‌های بهشت را بوییده؛
نشسته خوش آب‌و‌هوا ترین نقطه‌ی آسمان
و در حالی که دم‌نوش مهتاب‌ و انجیر می‌نوشیده
و به الزام وجود عشق
و وجود یک نگهبان تمام وقت برای آن
و به سفیر زیبایی تمام بهشت در زمین
و نیاز تمام غنچه‌های روییده و نروییده
و آدم‌ها‌ی به دنیا آمده و نیامده
به معجزه‌ای به‌ نام مادر،خواهر، دختر؛ فکر می کرده
طرح وجود "زن" به دلش افتاده!
بعد در حالی که د
بیوگرافی مهتاب کرامتی
مهتاب کرامتی متولد 25 مهر سال 1349 در شهر تهران است.  به خاطر مأموریت پدرش یحیی کرامتی، چند سالی را در محلهٔ گلسار رشت زندگی کرد. کرامتی دو خواهر دارد، مادرش استاد دانشگاه و دانش‌آموختهٔ مهندسی صنایع غذایی، خواهر بزرگترش داروساز است.
او بازیگر، تهیه کننده فیلم، کنشگر حقوق کودکان و مدیر هنری ایرانی است و همچنین سفیر حسن نیت و صلح از سوی یونیسف نیز می باشد.
مهتاب کرامتی مدرک رشته میکروبیولوژی دارد. او در سال 1375 دوره های
یک حرفهایی می ماند بیخ گلوی آدم
می ماند و فریاد هم نمی شود
می ماند و بغض هم نمی شود
بغض یواشکی حتی
بغض آخرِ شب توی رختخواب که اشک شود آرام
می ماند بیخ گلوی آدم، هیچ چیزی نمی شود اصلا
می ماند و یک خنده هایی را، یک لذتهایی را کمرنگ می کند
می ماند و سایه می اندازد روی هر چه بعد از این…
#من_او
« مَنِ او »
نویسنده: #رضا_امیرخانی
خلاصه:داستان مربوط به خانواده فتاح‌ها از خانواده‌های ثروتمند و مذهبی تهران قدیم است. حاج فتاح دو نوه‌اش -مریم و علی- را بسیار دوست دارد و همیشه سعی می‌کند لوطی‌گری را به آن‌ها یاد دهد. داستان بر محوریت علی فتاح می‌چرخد، پسری که عاشق دختر کلفت‌شان -به نام مهتاب- است. در پِیِ کشف حجاب، مریم به فرانسه می‌رود و بعد از مدتی مهتاب نیز به پیش او می‌رود و علی هم‌چنان عاشق است و مهتاب هم‌چنان عاشق است اما ..
بیوگرافی مهتاب کرامتی
مهتاب کرامتی متولد 25 مهر سال 1349 در شهر تهران است.  به خاطر مأموریت پدرش یحیی کرامتی، چند سالی را در محلهٔ گلسار رشت زندگی کرد. کرامتی دو خواهر دارد، مادرش استاد دانشگاه و دانش‌آموختهٔ مهندسی صنایع غذایی، خواهر بزرگترش داروساز است.
او بازیگر، تهیه کننده فیلم، کنشگر حقوق کودکان و مدیر هنری ایرانی است و همچنین سفیر حسن نیت و صلح از سوی یونیسف نیز می باشد.
مهتاب کرامتی مدرک رشته میکروبیولوژی دارد. او در سال 1375 دوره های
هتل آپارتمان مهتاب مشهد
یکی از هتل آپارتمان کیفیت خوب مشهد می باشد که در نزدیکی و جوار حرم مطهر
حضرت امام رضا (ع) واقع شده است و با توجه به فاصله بسیار کمی که تا حرم
مطهر دارد , از این رو هتل آپارتمان مهتاب مشهد را می توان از جمله هتل آپارتمان مشهد
نزدیک به حرم به شمار آورد. این هتل آپارتمان دارای واحد های دو تخته , سه
تخته , چهار تخته و پنج تخته می باشد و با امکاناتی نظیر رستوران مجهز با
غذاهای متنوع و خوش طعم , فروشگاه, خودپرداز, لاندری , سیستم
#شعر من نیلوفر پژمرده در مرداب را ماند
نغمه پرداز جمال و عشق بودم
آه...
حالیا خاموش خاموشم
یاد از خاطر فراموشم ...

#فریدون_مشیری
#شعر
#کانال_آوای_شبانه_پارسا
#اخبار_روز_ایران_و_جهان
-tumblrhttps://avayeshabane.tumblr.com
آخرین خبرها و اتفاقات روز در وب سایت:
websitehttp://aparssa.wordpress.com
منبع خبری کانال:
#BBC_News
مشاهده مطلب در کانال
هتل آپارتمان مهتاب مشهد یکی از هتل آپارتمان های نزدیک به حرم مطهر هست که از موقعیت مکانی مناسبی در مشهد الرضا برخوردار است. این هتل آپارتمان در خیابان امام رضا 5 با فاصله حدود 6 دقیقه پیاده تا حرم مطهر رضوی فاصله دارد و زائران بارگاه منور حضرت امام رضا (ع) میتوانند در فاصله زمانی کوتاهی به زیارت حضرت نایل شوند. همان طور که گفته شد نزدیکی به حرم مطهر و موقعیت مکانی ایده آل از جمله مهم ترین مزیت های انتخاب هتل آپارتمان مهتاب برای اقامت در مشهد م
آهنگ میدونی قلبم اروم نداره از هایده و معین
دانلودآهنگ مهتاب با صدای معین
دانلود آهنگ مهتاب از معین با کیفیت 320
دانلود آهنگ جدید میدونی قلبم آروم نداره

مهتاب معین 320
ریمیکس به دیدن من بیا
به دیدن من بیا مهتاب در اومد هایده ویکی صدا
اهنگ میدونی قلبم اروم نداره ریمیکس
می رود قافله ی عمر،چه ها می ماند..؟هر که غفلت کند از قافله جا می ماند
شیشه ی عمر چه زیباست ولی حساس استکه به رویش اثر ِلکه و "ها" می ماند
باید از شیشه ی خود لکه زدایی بکنیخوب و بد در پس ِاین شیشه بجا می ماند
هر که نیکی کند و دست کسی را گیرددست ِاو یکسره در دست ِخدا می ماند
هر که یک ذره در این حادثه ظالم باشدآخر ِقصــــه گرفتـــــــار ِبلا می مانـــد
بغض می‌آید و می‌رود. می‌آید و می‌رود. می‌آید و... می‌ماند و می‌ماند و می‌ماند... آن‌قدر که جایش توی گلو می‌ماند. هر چه هم بشود، این سنگینیِ غریب آن‌جاست. گویی جزوی از تن و جان آدم می‌شود. بعد پیش می‌آید و پیش می‌آید... تا فتحت کند. تا همه‌ات را در بر بگیرد. تا تمامت بغض شود. بغض شوی. یک بغض بزرگ. یک بغض ایستاده که راه می‌رود و حرف می‌زند و می‌خندد...
می رود قافله ی عمر،چه ها می ماند..؟
هر که غفلت کند از قافله جا می ماند
 
شیشه ی عمر چه زیباست ولی حساس است
که به رویش اثر ِلکه و "ها" می ماند
 
باید از شیشه ی خود لکه زدایی بکنی
خوب و بد در پس ِاین شیشه بجا می ماند
 
هر که نیکی کند و دست کسی را گیرد
دست ِاو یکسره در دست ِخدا می ماند
 
هر که یک ذره در این حادثه ظالم باشد
آخر ِقصــــه گرفتـــــــار ِبلا می مانـــد
 
مسعود محمدپور
رفتی و عطر یاد تو در روزگار ماندیعنی که از تو خاطره بی شمار ماندرفتی و در فراق تو این ملت بزرگخون گریه کرد و تا به ابد اشکبار ماندرفتی و با غروب تو، قرآن غریب شداسلام ناب، در غم تو، سوگوار ماندرفتی تو و حماسه ی سرخ حسینی اتتا نهضت امام زمان برقرار ماندرفتی تو و بنای برومند انقلاببا این شکوه و جذبه ی پر اقتدار ماندرفتی تو و نرفت ز دل شوق زندگیدر حیرتم از او، که برای چه کار ماندمُردی و زنده گشت ز تو، دین احمدیتاریخ را، به نام تو این افتخار مانددس
نام ها: Love in the Moonlight – ماه پشت ابر – عشق در مهتابمحصول: 2016 کره جنوبی از شبکه KBS2ژانر: عاشقانه | تاریخیتاریخ پخش: 01 شهریور 1395 – 22Aug2016قسمت ها: 18 + 2 قسمت دوشنبه و سه شنبه هاوضعیت: پایان یافته استبازیگران:Park Bo Gum – Kim Yoo Jung -Jung Jin Young
تا قسمت آخر با زیرنویس فارسی اضافه شد.
ost کامل اضافه شد.
 
خلاصه داستان:“هونگ را اون” کسی هست که برای بقیه ملاقات ترتیب میده. اون برای یکی از مشتریهاش نامه ای مینویسه و همین باعث دیدار اون با ولیعهد “هیو میونگ” میشه, در حا
یکی از قشنگ ترین شعرهای فاضل نظری به نظرم این شعر هست که اون بیت معروف « مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب ، در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست» توی این شعر اومده. سالها قبل این بیت رو شنیدم بودم و نمیدونستم از فاضل نظری هست. امشب بیت اولش روی زبونم بود و با خودم زمزمه میکردم
بی‌قرار توام و در دل تنگم گله‌هاستآه! بی‌تاب شدن عادت کم حوصله‌هاست
مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آبدر دلم هستی و بین من و تو فاصله‌هاست
آسمان با قفس تنگ چه فرقی داردبال
می رود قافله ی عمر،چه ها می ماند..؟هر که غفلت کند از قافله جا می ماند
شیشه ی عمر چه زیباست ولی حساس استکه به رویش اثر ِلکه و "ها" می ماند
باید از شیشه ی خود لکه زدایی بکنیخوب و بد در پس ِاین شیشه بجا می ماند
هر که نیکی کند و دست کسی را گیرددست ِاو یکسره در دست ِخدا می ماند
هر که یک ذره در این حادثه ظالم باشدآخر ِقصــــه گرفتـــــــار ِبلا می مانـــد
 
===============================
 
ز شاهی تا گدایی یک وجب نیستاگر شاھی گدا گردد عجب نیستاگر مَردی بہ مَردی زندگی
شده ام بت پرست تو
شده ام بت پرست تو
شب هجرون دیگه تمومه  گل مهتاب بر سر بومه
عاشقی جز بر تو حرومه که برای تو زنده ام
آه  که برای تو زنده ام
شده ام بت پرست تو قسم به چشمون مست تو
به کنج میخونه روز و شب شده ام جام دست تو
آه شده ام جام دست تو
به تو چون سجده میکنم شرر تو هر سینه میزنم
به قصه میخوام که بعد از این بت روی تو بشکنم
آه  بت روی تو بشکنم
شب هجرون دیگه تمومه گل مهتاب بر سر بومه
عاشقی جز بر تو حرومه که برای تو زنده ام
آه که برای تو زنده ام
روم از هر
بوی خاک عطر باران خورده در کوهسار...
خواب گندم زارها در چشمه مهتاب...
 
 
گوسفندان را سحرگاهان به سوی کوه راندن
در تله افتاده آهوبچگان را شیر دادن...
 
 
 
+انصافا لحظه ای چشمتان را ببندید و با خودتان فکر کنید در زندگی هرکدام از ما چندبار این پیشامدهای شگفت افتاده است. تا حالا شبی را در گندم زارها زیر نور مهتاب صبح کرده ایم؟ وقتی که صبح میشود، شبنم اردیبهشت تنمان را که میگیرد، گوسفندان را برای چرا به کوهسار ببریم. چندبار در زندگی بوی خاک باران خو
 رفتی و غم برگ و برت در بغلم ماندصدخاطره وقت سفرت در بغلم ماند
خوابیده ای ای خواب زده در بغل خاکبیخوابی وقت سحرت در بغلم ماند
بستی به نوک تیر دلم را و پریدیشال عربی کمرت دربغلم ماند
تیرسه پر آمد سپرت بند به مو شدای بی سپر من سه پرت در بغلم ماند
آتش زده ولله مرا کاش ببینیقدری نم چشمان ترت دربغلم ماند
سیراب شدی یا نشدی؟آب نخوردی؟خشکی لبت با جگرت در بغلم ماند
رفتی و شبم بی تو دگر ماه نداردخاموشی روی قمرت در بغلم ماند
این تیر که نه!نیزه بی رحم تورا
یکی را دوست می دارم
ولی افسوس او هرگز نمیداند
نگاهش میکنم شاید
بخواند از نگاه من
که او را دوست می دارم
ولی افسوس او هرگز نمیداند
به برگ گل نوشتم من
که او را دوست می دارم
ولی افسوس او گل را
به زلف کودکی آویخت تا او را بخنداند
به مهتاب گفتم ای مه تاب
سر راهت به کوی او
سلام من رسان و گو
تو را من دوست می دارم
ولی افسوس چون مهتاب به روی بسترش لغزید
یکی ابر سیه آمد که روی ماه تابان را بپوشانید
صبا را دیدم و گفتم صبا دستم به دامانت
بگو از من به دلدارم تو ر
تو اون شام مه‌تاب
کنارم نشستی
عجب شاخه گل‌وار
به پایم شکستی
قلم زد نگاهت
به نقش آفرینی
که صورت‌گری را
نبود این چنینی
پریزاد عشقو
مه آسا کشیدی
خدا را به شور
تماشا کشیدی
تو دونسته بودی
چه خوش‌باورم من
شکفتی و گفتی
از عشق پرپرم من
تا گفتم کی هستی
تو گفتی یه بی‌تاب
تا گفتم دلت کو
تو گفتی که دریاب
قسم خوردی بر ماه
که عاشق‌ترینی
تو یک جمع عاشق
تو صادق‌ترینی
همون لحظه ابری
رخ ماهو آشفت
به خود گفتم ای وای
مبادا دروغ گفت
گذشت روزگاری
از اون لحظه‌ی
یک غمی روی دلم هست، خدا میداند
که چه‌‌ها می‌رود از ذهن و چه‌ها می‌ماند
زخم‌هاییست که در آینه‌ام پیدا نیست
می‌چکد درد، ولی خاطره‌ها می‌ماند
راه‌مان از هم اگر دور و جدا نیست، چرا
هرچه من می‌دوم این فاصله‌ها می‌ماند؟ 
می‌دهی وعده‌ی آسانی بعد از سختی
آخرش می‌روم و این گله‌ها می‌ماند
Artist: BAMBINO | Music Name: Moonlight Shower | Genre: Pop | Released: 2016 | Album: 2nd Digital Single Moonlight Shower | BAMBINO – Moonlight Shower (Music Video)

هنرمند: بام بینو | نام موزیک: دوش مهتاب | سبک: پاپ | تاریخ انتشار: 2016 | ملیت: کره جنوبی
دانلود موزیک ویدیو کره ای گروه (بام بینو) BAMBINO با نام (دوش مهتاب) Moonlight Shower
ادامه مطلب
 
(شام مهتاب)
دلم غمگین تر از هر شب، دو چشمم باز بی خواب است
ببار ای آسمان امشب، که قلبم باز بی تاب است
 
نه روز آرامشی در دل، نه شب در چشم من خواب است
برایت شعر می گویم، که امشب شام مهتاب است
 
من امشب با تو می گویم، همه ناگفته هایم را
دمی با تو به سر بردن، خودش آرامشی ناب است
 
بخوان از چشم من امشب، چه حسی با تو من دارم
بزن باران و خیسم کن، نه... انگار آسمان خواب است
 
مرا دریاب و باور کن، تو در این لحظه ی زیبا
بمان امشب کنار من، که امشب شام مهتاب است
متن تصنیف غزلی از مولانا جلال الدین رومی
ما همگان محرمیم آنچ بدیدی بگوای شه و سلطان ما ای طربستان مادر حرم جان ما بر چه رسیدی بگونرگس خَمار او ای که خدا یار اودوش ز گلزار او، هر چه بچیدی بگوای شده از دست من چون دل سرمست منای همه را دیده تو آنچ گزیدی بگوعید بیاید رود عید تو ماند ابدکز فلک بی‌مدد چون برهیدی بگودر شکرستان جان غرقه شدم ای شکرزین شکرستان اگر هیچ چشیدی بگومی‌کشدم می به چپ می‌کشدم دل به راسترو که کشاکش خوش است تو چه کشیدی بگومی به ق
در باب دوّم از کتاب «باقیّات صالحات» که در حاشیه ی کتاب «مفاتیح الجنان» نگاشته شده، کیفیّت استخاره ای که منسوب به امام عصر (عج) می باشد، چنین بیان شده است: «علاّمه مجلسی از پدر بزرگوارش نقل کرده که ایشان از استاد بزرگوارش «شیخ بهایی» نقل می کرد که می گفت: «چندی از مشایخ در باب استخاره با تسبیح از حضرت قائم (عج) مذاکره می کردند که حضرت فرموده است: « [هر که می خواهد با تسبیح استخاره نماید باید] تسبیح را به دست گیرد و سه مرتبه صلوات بفرستد و یک قبضه
قبل از ورود به اتاق به ساعت نگاهی انداختم
سه و بیست و پنج دقیقه را نشون می داد
وارد اتاق شدم
پرتوهای خوشرنگ و کم رمقِ مهتاب از لابلای چینِ پرده ها روی فرش وِلو شده بودن
نشستم کف اتاق و روی حریر لطیف مهتاب دست کشیدم
چقدر زیبا بود..
چقدر جادویی بود..
و چقدر دلم می خواست توی اون نور ظریف و مطبوع دراز بکشم
چقدر دلم می خواست توی اون نورِ دلربا خودم رو به خواب بزنم و تو از بالای سرم، سر برسی
چقدر دلم می خواست سر برسی و بی هیچ حرفی تا ساعتها به والسِ پرده
 مهتاب و مین و من 
 
چون گل معطریم، مهتاب و مین و مننشکفته پرپریم، مهتاب و مین و من
 
شرح جنون ما مقدور عقل نیستیک چیز دیگریم، مهتاب و مین و من
 
سر تا به پا دل‌ایم در بارگاه عشقباغ صنوبریم، مهتاب و مین و من
 
چون باد رد شدیم از سیم خاردار
آن سوی معبریم، مهتاب و مین و من
 
شمع‌ایم و روشن است تکلیف راه ماراز منوّریم، مهتاب و مین و من
 
میدان عاشقی، تسلیم ترس نیستاز مرگ می‌بریم، مهتاب و مین و من
 
بیگانه نیستیم، با خلق و خوی همبا هم برادریم، مهتاب
 مهتاب و مین و من 
 
چون گل معطریم، مهتاب و مین و مننشکفته پرپریم، مهتاب و مین و من
 
شرح جنون ما مقدور عقل نیستیک چیز دیگریم، مهتاب و مین و من
 
سر تا به پا دل‌ایم در بارگاه عشقباغ صنوبریم، مهتاب و مین و من
 
چون باد رد شدیم از سیم خاردار
آن سوی معبریم، مهتاب و مین و من
 
شمع‌ایم و روشن است تکلیف راه ماراز منوّریم، مهتاب و مین و من
 
میدان عاشقی، تسلیم ترس نیستاز مرگ می‌بریم، مهتاب و مین و من
 
بیگانه نیستیم، با خلق و خوی همبا هم برادریم، مهتاب
 کتاب سفر بر مدار مهتاب: کتابی برای جوانان نالان از پیچ و خم زندگی
کتاب سفر بر مدار مهتابنویسنده: مرتضی سرهنگی و هدایت الله بهبودیانتشارات: سوره مهر
معرفی:
توجه توجه! این کتاب را جوان هایی بخونند که ازمشکلات جزئی زندگی خسته شدند ودائماً میگن چقدر زندگی سخته باخوندن این کتاب تازه می فهمیم بابا چقدر خوش بحالمونه خبر نداریم؟!!! مخصوصاً تازه عروس ها!!
بریده کتاب:
شهیداندرزگو چند سلاح کمری و خشاب داشت. گفت فردا باید برویم مشهد. آن وقت ها در پاسگاه
رفت و برنگشت و این رسم روزگار ماند / چشم جاده ها هنوز، محو در غبار مانداین همه شب است و باز، این همه حضور تلخ / فصل‌های محکم خالی از بهار ماند . . . ای روشنای خانه امید، ای شهید / ای معنی حماسه جاوید، ای شهیدچشم ستارگان فلک از تو روشن است / ای برتر از سراچه خورشید ای شهیدیاد شهیدان دفاع مقدس گرامی بادپایگاه و مسجد امام حسین علیه السلام سده لنجان وبلاگ ما:www.tkanoon.blog.ir
من همچنانم در گودالم!آنجا که مرده‌ها میرقصندو زنده‌ها عزا به دوش دارند!همانان که عاشق شدند!و سخافت عشقشاندر عین سخاوت عشق!به همه میرسداما همه بهم؟! نه!آنجا که برای دیگریتهی از خود میشوند!و خار که به زیر منت آب نرفت!خار ماند اما خوار نه!و عشق را نجستم منجز وقتی که ماه در دریا غرق شد!ولی دریا چه کرد؟!آن که هردم یک رنگ میگیرد!شبها ستارگان و مهتاب را نقاشی میکندو روزها آفتاب را!وَ گریه آنها در هنگام جداشدنکه خون میگریند!و آسمان!این عاشق واقعیکه ه
با سلام
شمع مهتاب تولید کننده استندهای اسم گچی با بهترین کیفیت در تهران میباشد و همینطور تولید کننده انواع شمع تزئینی و مصرفی ...در حال حاضر در تولید استندهای گچی از نظر قیمت و کیفیت در رنگ و طرح برترین هستیم از دیدگاه مشتری .چون تامین مواد اولیه ما هم از طرف بزرگترین تولیدکنندگان گچ بوده و با نازلترین قیمت به علت آشنایی ما با این تولیدکنندگان .هیچ برند تولید استند قادر به رقابت کیفیت و قیمت با ما نمیباشند...تمام تولیدکنندگان استند کفی های اس
پروانه پدرام: همزمان با اطلاعیه هیئت کوهنوردی و صعودهای
ورزشی و انجمن های طبیعت گردی استان فارس و فرا رسیدن ماه مبارک رمضان، برنامه مهتاب نوردی به همت انجمن
طبیعت گردی تاگاره اوز در منطقه مربط (مربوطی) روستای کهنه برگزار شد.

ادامه مطلب
بیا با هم به افتتاحیه های گالری‌های بالاشهر فحش بدیم.
بیا به باکلاس‌های بی‌کلاس، پرافاده‌های تو خالی، پرحرف‌های بی محتوا، ادعا‌های پوچ، ادعاهای پوک،
هیاهوها، هیاهوها، هیاهوهایی که آخرش هیچ حرفی ازشون در نمیاد.. بیا به همشون بیراه بگیم 
 
 
«میا» عاشقانه‌ای تمامیادداشتی درباره‌ی رمان «دختران مهتاب» جوخه الحارثی به قلم مظاهر سبزی. منتشر شده در گاه‌نامه‌ی صنفی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی دانشگاه تهران
 
دختران مهتاب به قلم جوخه الحارثی و ترجمه‌ی نرگس بیگدلی، داستان کشمکش شخصیت‌هایی به‌هم پیچیده است.الحارثی دکتری ادبیات عرب دارد و نخستین نویسنده‌ی عمانی است که آثارش به زبان انگلیسی ترجمه می‌شود. او به خاطر نگارشاین کتاب برنده‌ی جایزه‌ی من‌بوکر سال 2019 شد.دختران مهتاب
بی تو ، مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتمهمه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتمشوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودمشدم آن عاشق دیوانه که بودم !
در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشیدباغ صد خاطره خندیدعطر صد خاطره پیچید
یادم آید که شبی با هم از آن کوچه گذشتیمپر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم
ساعتی بر لب آن جوی نشستیمتو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهتمن همه محو تماشای نگاهتآسمان صاف و شب آرامبخت خندان و زمان رامخوشه ماه فرو ریخته در آبشاخه ها دست برآورد
بی تو، مهتاب‌شبی، باز از آن کوچه گذشتم،
همه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم،
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم،
شدم آن عاشق دیوانه که بودم.
در نهانخانۀ جانم، گل یاد تو، درخشید
باغ صد خاطره خندید،
عطر صد خاطره پیچید:
یادم آمد که شبی باهم از آن کوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت دل‌خواسته گشتیم
ساعتی بر لب آن جوی نشستیم.
تو، همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت.
من همه، محو تماشای نگاهت.
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشۀ ماه فروریخته در
دلم، دریا به دریا، از تماشای تو می‌گیرد
دلم دریاست اما از تماشای تو می‌گیرد
جهان زیباست اما مثل مردابی که با مهتاب
جهان رنگ تماشا از تماشای تو می‌گیرد
نسیم از گیسوانت رد شد و باران تو را بوسید
طبیعت سهم خو درا از تماشای تو می‌گیرد
مگو سیاره‌ها بیهوده بر گرد تو می‌گردند
که این تکرار معنا از تماشای تو می‌گیرد
تو تنها با تماشای خود از آیینه خشنودی
دل آیینه تنها از تماشای تو می‌گیرد
به خداحافظی تلخ تو سوگند نشد
که تو رفتی و دلم ثانیه ای بند ن
در انتظارت خواهم ماند
تا بار دیگر زمزمه و عاشقانه هایت را بشنوم
تا صدای زیبا و دلنشینت چون نسیم حیات در من جاری شود
در انتظارت خواهم ماند
هرچند هزاران فرسنگ دور از من در دیار دیگری
به یقیین سیمای زیبایت را هرگز نخواهم دید
هیچگاه بر لبان زیبایت بوسه ای نخواهم زد
به آغوشت نخواهم کشید
و جز صدای زیبا و کلمات دلفریب و آهنگینت
نصیب من از تو چیز دیگری نخواهد بود
به انتظار تو خواهم ماند
به انتظار تو که همه خواسته ها و تمناهای زندگیم را در تو یافتم
در
یک کتابی خوندم به نام قانون ۷۰ درصد چند جمله ی خیلی واقعی و جالبی داشت. * ۷۰ درصد برنامه های آخرین مدل گوشی ها ، بدون استفاده می ماند! * به ۷۰ درصد سرعت یک ماشین گران قیمت و آخرین سیستم نیاز نیست! * ۷۰درصد فضاهای یک ویلای لوکس، بدون استفاده می ماند! * ۷۰ درصد یک قفسه پر لباس، به ندرت پوشیده می شود! از۷۰درصد استعدادهایمان استفاده نمیشود، ۷۰درصد از محبت وعشقمان را ابراز نمیکنیم * ۷۰ درصد از کل درآمد طول عمرمان ، برای دیگران باقی می ماند! روزهایمان م
بی تو مهتاب شبی، باز از آن کوچه گذشتم 
همه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه که بودم
 
در نهانخانه جانم، گل یاد تو درخشید
باغ صد خاطره خندید
عطر صد خاطره پیچید
 
یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت خود خواسته گشتیم
ساعتی بر لب آن جوی نشستیم
 
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
 
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشه ماه فروریخته در آب 
ش
بیاییدبیاییدتا همگان بر سر همرطل گران* بکوبیمو از نداشته هایمبه سرابی پناه ببریمیا از عمق چاهبه عکس ماه صعود کنیمبیاییدبیاییدشعر مهتاب را در دلهایمانتا ابد حفظ کنیمو از بر عشق بسراییم. 
رطل گران: کنایه از پیاله و پیمانه بزرگ است
 
 
پرچم‌های سیاه سر برآوردند و سرها بردند. یکی، دوتا، سه تا، هر روز بیشتر و بیشتر. کودک، نوجوان، جوان، پیر. پرچم‌های سیاه، ته دلمان را لرزاند. نکند روزی .... 
آن مرد آمد. در باران بود یا آفتاب، نمی‌دانم. اما آمد و در باران و برف و آفتاب و مهتاب ماند. با گام‌ها و نگاه پر صلابتش، لبخندهای پدرانه‌اش و آرامش وجودش ته دلمان را قرص کرد. دیگر خبری از ترس نبود که آن مرد و ترس‌ها، دلهره‌ها را با خود برد.
یک جمله بیشتر نبود. خبر، خبر رفتن مرد بود. برای لح
 متن شعر زیبای شعر کوچه از فریدون مشیری
بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتمهمه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتمشوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودمشدم آن عاشق دیوانه که بودمدر نهانخانه جانم گل یاد تو درخشیدباغ صد خاطره خندیدعطر صد خاطره پیچیدیادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیمپر گشودیم و درآن خلوت دلخواسته گشتیمساعتی بر لب آن جوی نشستیمتو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهتمن همه محو تماشای نگاهتآسمان صاف و شب آرامبخت خندان و زمان رامخوشه ما
متن آهنگ لالایی ها از بنیامین بهادری
لالای لالایی گل لالا مهتاب اومده بالا موقع خوابه حالا
لالای لالایی گل نی نی خوابای خوب ببینی روی ابرا بشینی
مامان خوبت پیشت میمونه قصه میخونه دونه به دونه
دونه به دونه ...
لالای لالایی گل لالا مهتاب اومده بالا موقع خوابه حالا
لالای لالایی گل نی نی خوابای خوب ببینی روی ابرا بشینی
بخواب عزیزم خواب تو نازه فدای چشمات که نیمه بازه
دانلود از تاپ صدا
در هرجای حاشیه ایستاده باشم یا هرجای متن، فرقی نمی کند. فصل ها عوض می شوند.این را سایه روشن عبور ابرها برشیشه های نورگیر می گوید. برگ های گل های  گلدان های پنجره ها. این همه واژه، این همه اگرها و اما ها، واژه هایی از اعماق سال ها و قرن ها، واژه هایی کهن که تو عاشقشان هستی و من سرگردانشان. بی بضاعتی من، سکوت من، بهانه های من، بیهودگی های روز، هراس های شب، به قاعدگی های آدم ها، بی قاعدگی های من، روزگار پریشان خاطری ها، این همه ها! چه فرقی می کند. فص
روزهایی هستند مبهم و گنگ - طولانی و بی انتها - شاید خیره به یک نقطه ساعت ها بگذرد و ساعت روی دیوار تنها دقایق محدودی از این زمان طولانی را نشان می دهد- روزهایی پر از حرف های ناگفته حرف هایی که به قول شریعتی تن به ابتذال گفتن نمی دهند- در تمام این روزهای طولانی بی انصاف تنها و در سکوت فقط خداست که می ماند فقط اوست که می داند
همیشه کسی هست
با تو می ماند
میان غربت آن روزهای محال
که هر چه زینت دنیا است غرق دلتنگی است
همیشه کسی هست
پاک تر از یاس
و دلر
پایگاه «حیات طیبه» مروری می‌کند بر کتاب‌های خاطرات، رمان‌ها و روایت‌هایی که سعید جلیلی به مناسبت‌های مختلف به آن‌ها اشاره و خواندن آن را توصیه کرده است.




مدت زمان تقریبی مطالعه:10 دقیقه و 43 ثانیه





وقتی مهتاب گم شد
کتاب وقتی مهتاب گم شد تالیف حمید حسام شرح زندگی سردار شهید علی خوش‌لفظ و روایتی عینی از یک واقعه‌ی تاریخی است که موجب شد سرنوشت خیل وسیعی از مردمان ایران تغییر کند.
وقتی مهتاب گم شد قصه نیست. داستانپردازی و اسطوره سازی ه
رضا بابایی از دنیا رفت—رحمة الله علیه. او را هرگز از نزدیک ندیدم و هیچ‌گاه گفتگویی نداشتیم، ولی در دورانی نسبتاً طولانی مخاطب وبلاگش بوده‌ام و از او بسیار آموخته‌ام. دیدم امروز چند نفری آخرین یادداشت‌های وبلاگ یا کانال تلگرامش را دوباره منتشر کرده‌اند. من ولی این یادداشت او را که بسیار به‌جانم نشسته، برای انتشار دوست‌تر می‌دارم:
 
«محمد مهتاب در خانه نشسته بود، در جمع اصحاب. یکی پرسید: خبر چیست؟ مهتاب گفت: چند روزی است که خروس ما خوش ن
امروز کلا با بیرون رفتن قهر کردم. کارم شده خوندن برای امتحان. تو استراحت یک چایی برای خودم میریزم با دو تا بیسکوییت رنگارنگ نوش جان میکنم در حالی که محمد نوری جان داره از بلندگوی گوشی میخونه :
آااه حریر مهتاااب
مستی شباااان
 میبینم در نگااااهت...
این قسمتشو خیلی دوست دارم میگه:
ای عطر پریده ، بوی تو را من در جان نهفته دارم
در عالم خیال ، امیدی محال ،بیهوده خفته دارم
در آخر :
وای دریغ و افسووس
که عشق جاودان 
تا ابد نمی ماند
مانند یک بهار مانند یک عبور
از راه می رسی و مرا تازه می کنی
همراه تو هزار عشق از راه می رسد
همراه تو بهار
بر دشت خشک سینه من سبز می شود
وقتی تو می رسی، در کوچه های خلوت و تاریک قلب من مهتاب می دمد
وقتی تو می رسی
ای آرزوی گم شده بغض های من
من نیز با تو به عشق می رسم
خیلی دوستت دارم بهترینم
روز عشقمون مبارک
من چه گویم از دل زارم که بیمارم هنوزشب شده مهتاب در خواب است وبیدارم هنوزغرق نور وشادمانی آسمان تار شبلیک تاریک است و طوفانی دل زارم هنوزماه خندان کهکشان ها نور بارانغم نهان در دل که از عشقش گرفتارم هنوزمثل مجنون غرق افسون آسمان شاداب و گلگوناشک بارم روز و شب می باشد این کارم هنوز
دانلود فیلم سینمایی یک کیلو و 21 گرم کاری از رحیم طوفان منتشر شده در شبکه نمایش خانگی
اگر به فیلمهای ژانر اجتماعی و درام علاقمند هستید پیشنهاد ما این است که حتما فیلم یک کیلو و بیست و یک گرم رحیم طوفان کارگردان جوان سینمای کشورمان را تماشا کنید.
کارگردان: رحیم طوفان
تهیه کننده: وحید نیکخواه آزاد
نویسنده: لیلا نیکزاد
بازیگران: سعید آقاخانی ، لیلا زارع ، فرشته صدر عرفایی ، آناهیتا افشار ، بابک انصاری و ...
خلاصه داستان: بابک و مهتاب یک زوج میانسا
 
  از آخرین جمعه وهفته ی پایانی آبان ماه نود و هشت حرف و حدیث بسیاری باقی خواهد ماند . هر چند اینترنت مسدود و باقی پیام رسان ها هم فیلتر شده است اما ما مستقیما می بینیم و می شنویم و با گوشت و روح و جان مان حس می کنیم در اطراف مان چه می گذرد. و در یاد و خاطرمان خواهد ماند چه کسانی با وعده ی خروس قندی احساسات ما را جریحه دار کردند. یادمان خواهند ماند که آنها چقدر زندگی و ارزش حیات ما را دست کم می گیرند و با وعده ی مقرری ماهیانه ای ناچیز که نمی تواند ح
بلند خواندن باعث افزایش مهارت‌های زبان می‌شود. بلند خواندن به فهم عمیق‌تر دستور
زبان، مفاهیم جمله‌ها کمک می‌کند و پیش زمینه دانستن معانی کلمات و خلاصه
ادبیات شود. باعث ارتقای خلاقیت فکر بچه ها می‌شود. گوش کردن به کتاب‌ها سبب
می‌شود آن‌ها در دنیای تخیل غرق شوند. کودکان می‌توانند همراه با شخصیت‌ها
به مکان‌های دور بروند. با احساسات شخصیت‌ها زندگی کنند، کنجکاو شوند و
مخلوق‌های عالی و دنیاهای باشکوه جدید و خیلی چیزهای دیگر را تجربه
روزی "اندوه" به روستای ما آمد ، "گفتیم رهگذر است !اما ماند! گفتیم مسافر است و خستگی در می کند و می رود ، باز هم ماند و نشست و شروع کرد به بلعیدن ذخیره امیدمان" گفتیم : مهمان بدی است ! دو سه روز دیگر می رود ...و باز هم ماند و ماند و ماند و تبدیل شد به یکی از اعضای ده مان،  اکنون اندوه کدخدا شده و  تمام کوچه ها بوی "آه" می دهد . تمام امیدها را بلعید و به جایش "حسرت" در دل ها انبار کرد .پیران ده هنوز به یاد دارند : " روزی که اندوه آمد ، "جهل"  نگهبان دروازه
سر نی در نینوا می ماند، اگر زینب نبودکربلا در کربلا می ماند، اگر زینب نبودچهره ی سرخ حقیقت بعد از آن طوفان رنگپشت ابری از ریا می ماند اگر زینب نبودچشمه ی فریاد مظلومیت لب تشنگان در کویر تفته جا می ماند اگر زینب نبودزخمه ی زخمی ترین فریاد در چنگ سکوتاز طراز نغمه وا می ماند اگر زینب نبوددر طلوع داغ اصغر، استخوان اشک سرخدر گلوی چشم ها می ماند اگر زینب نبودذوالجناح دادخواهی ، بی سوار و بی لگامدر بیابان ها رها می ماند اگر زینب نبوددر عبور از بستر
 
به نظرم چگونه فهمیدن و درک ایماژ و طرح زندگی برای تک تک ما آدمیان مهمترین و در عین حال خطیرترین موضوعی است که با آن موتجهیم !
آیا انسان همچون مسافری که نقطه پایانی و مقصد نهایی او از پیش تعیین شده رستگاریش در گرو رسیدن به ان مقصد نهایی است و چنانچه به هر علت از نیل به آن غایت و هدف منظور باز ماند زندگی اش مهمل و بیهوده خواهد ماند .
و یا اینکه در طول عمر چندین و چند ساله یله و رها به خود واگذاشته شده تا در هر وادی به دنبال کسب لذت و ارضای خواسته ها
آخ مهتاب!کاش یکی از آجرهای خانه‌ات بودم.یا یک مشت خاکِ باغچه‌ات.کاش دستگیره‌ی اتاقت بودم تا روزی هزار بار مرا لمس کنی.کاش چادرت بودم.نه کاش دستهایت بودم..کاش چشمهایت بودم .کاش دلت بودم نه..کاش ریه هایت بودم تا نفسهایت را در من فرو ببری و از من بیرون بیاوری.کاش من تو بودمکاش تو من بودیکاش ما یکی بودیمیک نفر دوتایی..!روی ماه خداوند را ببوسمصطفی مستور@khablog
+ لعنتی... آدما رنگین...کاش آدما عدد بودن!-  ولی اعداد خشن ان، زمختن و حوصله آدمو سرمیبرن...هیچکی آدمای عددی رو دوست نداره...+اما اونا دروغ نمیگن...درسته که عبوس و خشمگین میشینن جلوت ولی تو میتونی تا ابد بهشون اعتماد کنی...تا ابد میتونی به اون پنج زشت کچلی که ابروهاش تو هم گره خورده و دست به سینه جلوت نشسته و چپ چپ نگاهت میکنه اعتماد کنی که پنج میمونه! زبونشون رو که بفهمی میتونی راحت باهاشون کنار بیای... اما امان از رنگ ها...همین آبی دشمن! یه روز برمیدا
بی قرار توام ودر دل تنگم گله هاستآه بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست
مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آبدر دلم هستی وبین من وتو فاصله هاست
آسمان با قفس تنگ چه فرقی داردبال وقتی قفس پر زدن چلچله هاست
بی هر لحضه مرا بیم فرو ریختن استمثل شهری که به روی گسل زلزله هاست
باز می پرسمت از مسئله دوری وعشقوسکوت تو جواب همه مسئله هاست
 
شاعر: فاضل نظری
یه بار دیگه رو اون مبل داغون کنار هم بشینیم تو خیره شی به من. من سعی کنم نادیده بگیرم گرمای شیرینی که بینمونه‌. با هم نورپردازی کنسرتا رو تحلیل کنیم و از نبود امکانات تو دانشگاه غر بزنیم. تو هی نگام کنی من بگم چیه؟ بگی قشنگی. چیه نگات نکنم؟ من بگم نه تو مثل هربار ناراحت شی و روتو برگردونی. بعد نوبت من میشه که دلتنگیمو رفع کنم. چقدر دلم تنگ شده واسه اون روزا. واسه مأمن دستات که یه هزارتوی پر از قصه بود. واسه سونات مهتاب بتهوون.
سلام
یه وقتایی هم هست آدم الکی غمگینه.
مثلا من امروز غمگینم، دلیلش را میدونم ولی نمیدونم باید چکار کنم که غمگین نباشم.
یه تلاش هایی انجام دادم که هنوز به نتیجه دلخواهم نرسیده.
ولی به قول حافظ:
رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند       چنان نماند و چنین نیز هم نخواهد ماند
فکر میکنم اینجور مواقع که ما تلاشمون را کردیم و هنوز به نتیجه دلخواه نرسیدیم، بهتره کمی صبر کنیم و همه چی را به خدا بسپاریم.
خدا یه سری قوانین در این دنیا گذاشته، یکی از قوانین ا
آبی کِ بی دلیل رویش خوابیده بودم را یادتان هست ؟ابری آمدُ من را از روی آب برداشت و بِ دامانِ آسمانِ شب گذاشت!اینجا؛در ستاره فامِ آسمانِ سورمه ایِ شب،در سکوتی شبیه بِ آن لحظه ای کِ سرت را می بری زیرِ خروار ها آب،در نقره ایِ تابشِ ماه بِ جاده های بی چراغ،در خنکایی کِ امواجِ دریا بر ماسه های ساحل بِ جا میگذارند،در لطافتِ لمسِ مهِ غلیظ،نشسته ام در جوارِ هلالِ مهتاب بِ تمنای آرزو :)
نام:محسن ابراهیم زاده
تاریخ تولد:17 شهریور 1366
محل تولد:تربت حیدریه
سبک : پاپ
پیشه:خواننده و آهنگساز
سال های فعالیت:1389-اکنون

------------------------------------------
زندگینامه محسن ابراهیم زاده
محسن ابراهیم زاده 17 شهریور سال 1366 در تربت حیدریه متولد شد. مدتی در کرج ساکن بود ولی در حال حاضر ساکن قلعه حسن خان (شهر قدس) می باشد، اولین بار بطور جدی صدایش در تیتراژ برنامه مهتاب از شبکه تهران شنیده شد، او در سال 96 برای برنامه مهتاب شبکه تهران تیتراژ ویدیویی خواند که ب
 
روزی در مهتاب آبی سپتامبر
در سکوت زیرنهال آلو
او را، آن عشق ساکت رنگ پریده را 
مانند یک رویای دلپذیر در آغوش گرفتم
بر فرازمان در آسمان تابستان
تکه ابری نگاهم را به خود جلب کرده بود
سپید و شگفت انگیز بود
و هنگامی که بازنگریستم، دیگر اثری از آن نمانده بود.
 
 
از فیلم The Lives of Others
یک شب میاد که تو کنارمی. وقتی شب شده، آسمون پر ستاره‌تر از همیشه‌ست و خدا روی دنیا، پتوی سیاه کشیده و همه خوابیدن. تو دل کوهستان اما، با نورِ مهتاب روشنه. دره‌ها، صخره‌ها، رودها... وقتی همه‌ تو خوابِ نازن، کنارت دراز میکشم و زل میزنم به سبزِ خوشرنگِ چشات. صدای زوزه‌ی گرگ از دلِ دره های عمیقِ کوهستان بلند میشه. مچاله میشم تو بغلت. از همه‌چیز، موی من و چشم تو و فضا و رویا، بوی کاجِ قطع شده میاد و خواب، ما رو هم میبره.
آنچه می‌ماند به یک جا خوشنیست، مرده‌ است به حاشا خوش
ذرّه‌ی حق همیشه در گردش گه به صحرا و گه به دریا خوش
تو ستاره‌ای، خیال شر سوزان وین ولایت به سودا خوش 
گر به ضرب چرخ همی رقصی زاده‌ی چرخی و به بلوا خوش
ورنه تو عمودِ بیداری بر فراز زیر و زیرا خوش 
شاهد دلم دوش می‌گفت حلمیا این دم دمیرا خوش
موسیقی: Tomaso Albinoni - Adagio in G Minor
سال‌های تلماسه
شتابان می‌برندم
به کجا؟
نمی‌دانم!
تیرِ دسیسه‌هاتان
به سنگ آمد،
راه‌ها به ریشخندم گرفتند و گریختند
اما آوازی که من سر دادم،
ترکم نمی‌کند؛
اما به‌ راستی
بعد از تمام نبردها، دسیسه‌ها و سیاست‌ها
چه بر جای می‌ماند؟
آنگاه که همه‌ چیز
از هم می‌گسلد
چه بر جای می‌ماند
که بتوان به آن دل بست؟
والت بتمن
مداد رنگیها مشغول بودند به جز مداد سفید
هیچکس به او کار نمیداد ، همه میگفتند: تو به هیچ دردی نمیخوری...
یک شب که مدادرنگیها توسیاهی شب گم شده بودند،
مداد سفید تا صبح ماه کشید مهتاب کشید و آنقدر ستاره کشید که کوچک وکوچکتر شد صبح توی جعبه مداد رنگی جای خالی او با هیچ رنگی پرنشد.
به یاد هم باشیم شاید فردا ما هم درکنارهم نباشیم…
 .

توی ذهنم سکوتِ انباری است

که پر از بمب های ساعتی است

کوه آتشفان کاغذ ها

در دلش خاطرات خط خطی است

.

پای میز همیشه یک رنگم

می نشینم که دردِ دل دارم

کاغذ من به زیر باران ماند

گریه کرده دوباره افکارم

.

می نویسم "دوباره تنهایی"

شب شده دوباره مهتاب است

می نویسم همیشه بیدارم

می نویسم شب است و او خواب است

.

در تماشای دیگران هستم

پرده ها را کنار من زده ام

شهر من بی ستاره تر شده است

چشم در چشم آسمان شده ام

.

قاصدک آمد و کنارم ماند

حرف ها را یکی ی
در راه مشهد شاه عباس تصمیم گرفت دو بزرگ را امتحان کند!!
به شیخ بهایی که اسبش از جلو میرفت گفت:
این میرداماد چقدر کند و تنبل است اسبش دائم عقب می ماند.
شیخ بهائی گفت: کوهی از علم و دانش بر آن اسب سوار است، حیوان کشش اینهمه عظمت را ندارد.
ساعتی بعد عقب ماند، این بار به میر داماد گفت: 
این شیخ بهائی چقدر بی ملاحظه است، دائم جلو می زند!
میرداماد گفت: اسب او از اینکه آدم بزرگی چون شیخ بهائی بر پشتش سوار است سر از پا نمی شناسد و می خواهد از شوق بال در آورد!
محسن ابراهیم زاده 17 شهریور سال 1366 در تربت حیدریه متولد شد. مدتی در
کرج ساکن بود ولی در حال حاضر ساکن قلعه حسن خان (شهر قدس) می باشد، اولین
بار بطور جدی صدایش در تیتراژ برنامه مهتاب از شبکه تهران شنیده شد، او در
سال 96 برای برنامه مهتاب شبکه تهران تیتراژ ویدیویی خواند که به شدت وی
را به محبوبیت و شهرت رساند، نام این آهنگ سال نو می باشد.جا پای پاشاییفرم
خواندن و استقبال مردم می تواند از وی مرتضی پاشایی 2 را بسازد، چه بسا
مهدی کرد نیز در شکل گیری
پشتمان طرح نقشه هایی هست
پشت هر نقشه حرف بسیار است 
تا دهان مفت و گوش ها مفتند
پشتمان حرف مفت بسیار است 
علیرضا آذر
 
 
 
 
مرا گوید یکی مشفق بدت گویند بدگویان
نکوگو را و بدگو را نمی‌دانم نمی‌دانم
 
 
 
 
 
غافل‌اند این خلق از خود ای پدر
لاجرم گویند عیب همدگر 
مولانای جان
 
 
 
 
سعدی از سرزنش خلق نترسد هیهات
غرقه در نیل چه اندیشه کند باران را
 
 
 
 
مه فشاند نور و سگ عو عو کندهر کسی بر طینت خود می‌تندچون تو خفاشان بسی بینند خوابکاین جهان ماند
احتمالاً شما هم جمله که «آدم باید دلش پاک باشد» را زیاد شنیده‌اید؟! و شاید خودتان هم از آن استفاده کرده باشید؟! معمولاً وقتی صحبت از دین و دین‌داری می‌شود، یکی از توجیهات و راه‌های فرار از تن دادن به دستور دین، این جمله است! به‌عنوان‌مثال وقتی به کسی گفته می‌شود که «این چه لباسی […]
نوشته دلت پاک نخواهد ماند! اولین بار در گناه شناسی. پدیدار شد.
تعاریف ترکه در کتب فقهی در مورد معنا و مفهوم ترکه نظرات متفاوتی ابراز شده است:
1- آنچه که بعد از مردن شخص از اموال و حقوق مالی قطع نظر از حقوق متعلق به آن باقی می ماند.
2- آنچه که بعد از مردن شخص از اموال و حقوق مالی بعد از جدا نمودن حقوق متعلق به آن بر جای می ماند ترکه می گویند.
3- آنچه را که میت بعد از تجهیز او اعم از حقوق و اموال بعد از وضع دیون شخصی و عینی بر جای می ماند ترکه می گویند.
از نظر بنده ترکه به اموال و حقوق برجای مانده از میت اطلاق می شود ک
  
  دل بی تاب و شوریده ، اسیر حسرت و حِرمان نمی ماند/
  چنان رود رونده ، پشت سنگ و صخره ها، آسان نمی ماند/
  برای رویش  و  کاویدن  و  بالیدنش ،  در کسب  آزادی /
   جوانه ، روزنی می یابد و  در بند این زندان نمی ماند /....
          عکس و شعر از : م.ر.ندیم پور 98/2/3                عکس نوشته هاh990
بسم الله
 
هوای پاییز کردم
هوای سرما
دلم گرفته بود و گونی شدم که از نسیم پرسید
هوس سفر نداری؟!
زغبار این بیابان؟
غافل از اینکه نسیم خیلی وقت پیش رفته بود
هوای گرم اینجا دل گرفتن هم دارد....
پ.ن: من مینویسم ولی شما باور نکنید.نسیم همیشه می ماند
این گون بود که نسیم را لای غبارها پیدا نکرده بود
نسیم خداباوریست که تا تهش امیدوار می ماند...
و عسی ان تکرهوا شی و هو خیر لکم و عسی ان تحبوا شی و هو شر لکم
سبحانک انی کنت من الظالمین
بقبه اش را خود خدا می خواند
قرار بی قراریم بیا کنار همان سپیدرا که یک روز باتو به شب شد شبی بی دلهره از فردا توسر برشانه ام من روی بر مهتاب بیا کنار همان حوض که مهتاب عریان شنا می کرد نفس ، ازسینه ام میل پزواز دارد امشب مرا تنگ تر در آغوش بگیر که فردا ، برایم خیلی دور است
 
سفر، بهانه ی خوبی برای رفتن نیست
نخواه اشک نریزم دلم که آهن نیست!
نگو بزرگ شدم گریه کار کوچک هاست
زنی که اشک نریزد قبول کن زن نیست
خبر رسیده که جای تو راحت است آنجا
قرار نیست خبرها همیشه...اصلن نیست
شب است و بی تو در این کوچه های بارانی
و پلک پنجره ای در تب پریدن نیست
حسود نیستم اما خودت ببین حتی
چراغ خانه ی مهتاب بی تو روشن نیست
(مرا ببخش اگر گریه می کنم وقتی
نوشته ای که غزل جای گریه کردن نیست)
***
زنی که فال مرا می گرفت امشب گفت :
پرنده فکر عبور اس
شونا
مدت‌هاست برای تو ننوشته بودم. بیشتر از همیشه دلم برایت تنگ شده و به جادوی تو احتیاج دارم.
این روزها حسابی درهم و شلوغ است، پر از صداهای بلند دوست نداشتنی.
شونا
این شب‌ها نفس کشیدن برایم سخت‌تر از همیشه شده و هربار حس می‌کنم دیگر زنده نمی‌مانم. حتی جادوی سونات مهتاب و دمنوش گل‌گاوزبان هم جواب نمی‌دهد.
چقدر خوب می‌شد اگر بعد از هر سرفه، ریشه درختی سبز می‌شد و من به سبزینگی نزدیک‌تر می‌شدم.
شونا
من از این تنهایی خسته شدم، می‌ترسم.
لطف
دلم گرفته برای اوناییکه واسه ابراز عشقشون ؛ 
ماههاست فقط حساب کتاب میکنند دریغ از یه ارزن دلیری! 
ابتهاج میگفت “باید عاشق شد و رفت” و خوب چیزی گفته
البته که عشق یکسره موجب دردسره، 
البته که حساب عاشقی و ازدواج را باید با هم کمی تفکیک کرد
البته که عاشق یه پفیوز نباید شد
البته که عاشقی شیرجه زدنه و وای به حال شیرجه زنی که شنا بلد نباشه
ولی؛
بی عشقی، “نداشتنِ” تلخیست. 
یکی باید باشه غیر خودمون که به خاطرش حسودی کنیم و واسش یقه پاره کنیم ؛
به به
خلاصه که نگم که دیشب چه شب مزخرفی بود و چقدر من ازین حالت متنفرم -.- چقدررر متنفرم. چقدر! اصلا هم نمیخوام راجبش بنویسم. چون نمیخوام بدونین :( چون نمیخوام بمونه. چون میخام ازش فرار کنم! 
من هنوز ثبت نام نکردم. امروز وقتی بیدار شدم اینقدر استرس داشتم. مهتاب هی میگه نگران نباشم ولی نمیشه. حتی امروز بهم گفت پرتاب سه امتیازیه روزای اول نری! ولی خب. تقصیر دانشگاهه دیگه! اصلا فرمای لازم برای ثبت نامو بعد از همه دانشگاها داد! :| بعد حالا پدرگرام نرفته عکسو
بغضت که میاید ارام و بیصدا درست وسط گلویت مینشیند.
و کلی حرف پشتش ب مانند آجر
دیوار میشوند و سنگین...
انقدر که تمام سنگینیش را مجبور میشوی به سینه ات فرو ببری
ان موقع است که تیر میکشد عمق وجودت
از هیاهوی کلمات...
سنگین و سنگین تر میشود ...
دفن میشوی کنج دست هایت ارام و بیصدا جاری میشود
اشک هایی از خاطرات گذشته...
 این  شب است...
و این صدای دردهایی است که جویده میشود...
.
.
.
خوشا به حال کسایی که رفتند
ادم که می ماند می پوسد...
محبّت در صورتی خواهد ماند که طرفین حقوق یکدیگر و حدود خود را رعایت کنند و
از آن تخطّی و تجاوز نکنند. یعنی در واقع هر کدام از این دو طرف سعی کنند که جایگاه خود را در دل
و ذهن و فکر طرف مقابل، جایگاه راسخ و نافذی قرار دهند. یعنی همان نفوذ
معنوی؛ همان ارتباط و پیوند قلبی زن و شوهر. احکام اسلامی مربوط به خانواده برای این است.
و هرچه بود تلخی و نفرت بود. نفرت؟ چرا نفرت؟ تلخی بس است. نفرت که چیزی نیست. نفرت را آسان می‌توان رد کرد. آسان می‌توان بخشید، آسان می‌توان بخشود، اما نمی‌توان که فراموش کرد. چشم پوشیدن، حتی محبت مجانی، این حتی وظیفه است. ولی تلخی. آی تلخی، تلخی. وقتی که روح تلخ می‌شود، تلخ می‌ماند. کاری نمی‌توانی کرد. تلخی انگ است. داغ است و مُهر و نشانه‌ست. می‌ماند. می‌شود هویت انسان. مانند رنگ چشم. هرچند رنگ چشم دنیا را رنگی نمی‌کند. ولی تلخی... تلخی. تلخی تص
شب با خیالت تا سحر ، من می‌کنم چندی سرای آنکه رفتی بی‌خبر ، مشتاق دیدار تو‌اموصلت زِ ما کردی دریغ ، ای دوری‌ات بر سینه تیغمهتاب پنهان پشت میغ ، بی‌تاب انوار تو‌امای رفته زین شهر و دیار ، ای وصف خوبت بی‌شمارجانم بر‌آمد زِ انتظار ، سر گشته و زار تو‌امچون مرغ عشقی در قفس ، سر سینه زندانی نفساز غصه دوری تو بس ، جانا گرفتار تو‌امای دیده از رویت خجل ، ای پرتوی از جنس گلای مرحم و تسکین دل ، بازآ که بیمار تو‌امای بهترین گل در چمن ، ای لاله و یاس و
آب در شارستان جاری بود 
کوه در سبزه ی دانایی بود 
شار از لذت شوق می لغزید 
حس موسیقی دل پیدا بود 
                            بوته را شادی بود 
                            بلبلی بی دانش می نوشید 
دختری زیبا رو پا بر آب می شویید
    گاه هر تنهایی شیدا بود 
    قلعه ای بر یک اوج 
    نبض سعادت می داشت 
    آسمانش مهتاب 
مادری بر یک بام فال ستاره می چید 
مهر او جاری بود 
دست او جادو بود 
        تا که آن شارستان جاری بود 
        لذت نور چراغ می تابید 
        قل
تعاریف ترکه در کتب فقهی در مورد معنا و مفهوم ترکه نظرات متفاوتی ابراز شده است:
1- آنچه که بعد از مردن شخص از اموال و حقوق مالی قطع نظر از حقوق متعلق به آن باقی می ماند.
2- آنچه که بعد از مردن شخص از اموال و حقوق مالی بعد از جدا نمودن حقوق متعلق به آن بر جای می ماند ترکه می گویند.
3- آنچه را که میت بعد از تجهیز او اعم از حقوق و اموال بعد از وضع دیون شخصی و عینی بر جای می ماند ترکه می گویند.
از نظر بنده ترکه به اموال و حقوق برجای مانده از میت اطلاق می شود ک
پریروز بود که اولین بار این حس را پیدا کردم.
حس کردم شب، کسی خواهد آمد. پیام خواهد داد. 
نمی دانم که. اما یک نفر که تازه می‌آید. می‌آید و می‌ماند.
تمام روز به انتظار گذشت. تا اینکه شب شد.
و من همه‌اش در این حس قشنگ انتظار بودم.
که او می‌آید... و سلام می‌دهد... و پاسخ می‌شنود. 
شب تمام شد، صبح هم رسید، اما کسی نیامد.
فردایش هم همین‌طور. امروز هم.
حالا امشب دارم به این فکر می‌کنم که فردا چه می‌شود؟
این حس قشنگ انتظار به کجا می‌برد مرا؟
یا در واقع ای
پیانو می شُپَند یک شوپن به پشت یک پیانو؛  و ما نمی شنویمو ما نمی شنویمو ما نمی شنویمو ما نمی شنویموما وَما    وَما    وَمانمیشنویم     وَما    شنویم         وَما نمیشنویم    نمی شنویم     وَیک شوپن به پشت یک نمی شنویم     که می شُپندکه میوَوَوَما نمی شنویم ممممبه پشت یک     نومی شپند     شُوپن     نمی شپند     شو    وَپن     شوپننمی نمی نمی نمی نمی ش     می شپند      وَکه     که می شنویم   نمی شنوی ی ی ی مم
پ.ن:
شعر «موسیقی» از کتاب «خ
و این آخرین فرصت برای رویا دیدن است ... چقدر دوست دارم امشب در آغوش رویاها گم شوم ... و به بیکرانه دریاها سفر کنم و روی ابرها قدم بزنم ... ماه را بغل کنم و عطر مهتاب را نفس بکشم ... به پروانه ها زل بزنم و از روی رنگین کمان سر بخورم ... و آنگاه به چشمک ستاره ها زل بزنم ... در اقیانوس عشق غوطه ور شوم و تمام احساسات وجودم به جز دوست داشتن را دور بریزم ... و هیچ عضوی به جز چشم برای زل زدن نداشته باشم ... در خلا عشق بمانم و هیچ چیز لمس نکنم ... چه رویاهای قشنگی هستند
سال های پیش فکر می کردم همیشه عاشق می مانم. فکر می کردم حتما باید با کسی زندگی کنم که عاشقش می شوم و اگر این طور نشود، نیمه شبی در سی سالگی، مجنون و بی قرار با دستی که روی کاغذ می لرزد، ناگهان از خانه ی امن و بی عشقم بیرون می زنم و در کوچه ها و خیابان های شهر آواره می شوم تا به دنبال معشوقم بگردم.سال های پیش فکر می کردم زندگی همیشه بر یک قرار می ماند. آن روزها نمی دانستم عشقی که بازتابی در خور نداشته باشد، انسان ها را خسته می کند. عاشق را خسته می کند
صنم
«بی قرار توام و در دل تنگم گله هاست/اه بی تاب شدن،عادت کم حوصله هاست
مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در اب/ در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست
اسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد /بال وقتی قفس پر زدن چلچله هاست
بی تو هر لحظه مرا بیم فرو ریختن است/مثل شهری که بروی گسل زلزله هاست
باز میپرسمت از مسئله دوری و عشق/و سکوت تو جواب همه مسئله هاست
ادامه مطلب
در بند مرتضاییم، بی جیره و مواجبما ریزه خوار شاهیم، او صاحب مواهباز باده اش خرابیم، مست ابوترابیمما جای خود که یک عمر، حق بر علی است راغبتکیه زده به کرسی، نزد خدای اعلیبالاتر از رسولان، در سلسله مراتبمعراج تازه رو شد، اصوات وحی از او بوددست خدایی اش شد، وقت نزول، کاتباز برکت وجودش دنیا به گردش آمدخورشید با نگاهش می رفت سمت مغربدر روز سخت خیبر، در جنگ هر دلاورتنها علی است غالب، مافوق کل غالبتا ذکر لب علی شد، یا والی الولی شدشد ذکر عرش رحمن،
شهیدی پاک گفته دل مطهر
نباشد شمر را حاصل مطهر
نباشد در عبث کاری الهی
که باشد سایه از هر شمر کاهی
به آن بد طبع سایه را خدا داد
خدا در سایه اش طبعی جدا داد
چنان طبعی به کاهی در تباهی 
و ظلمت!چون به چاهی در سیاهی
اگر کم لوح خوش در سایه ماند
بدان از نورها بی مایه ماند
به تفسیری که حر آموخت دل ده
نرو از بهر هر سایه که ظل ده
که امروزی شده آن شمر کژ دل
و داعش را سپر از سحر کژ دل
به حیلت کاه را بر دیده آورد
همان برجام نافرجام دل سرد
نشد شهدی صمیمانه ز برجام
بسم الله الرحمن الرحیم
قربة الی الله 
دروازه بهشت
و چهل روز گذشت... . . .
رفتی و داغ فراقت همه را بر دل ماند پیش هر دل ز تو سد واقعهٔ مشکل ماند دولت وصل تو چون مدت گل رفت و مرا خار غم حاصل از این دولت مستعجل ماند روز محشر به تو گویم که چه با جانم کرد از تو داغی که مرا بر دل بی‌حاصل ماند ساربان ناقه بر انگیخت ز پی بشتابید وای بر آنکه در این بادیهٔ هایل ماند... . .
. وااااای بر آنکه در این بادیهٔ هایل ماند... . .
.چهلم حامد رفیق رفاقت تا بهشت شهید محرم ترک او
اربعین راز خدا هستی و سوگند عدد
شیعیان واژه ی رمز تو وَ احباب توایم
نقطه ی وصل جهان پهنه بین الحرمین
کربلا تا به نجف موکب ایجاب توایم
چشمه ی عشقی و ما تشنه ترین های زمین
عاشقانِ عطش و تشنگی ناب توایم 
راهی از عشق تو تا خانه ی ارباب جهان
راهیان حرم و نقطه ای از قاب توایم
اربعین آخر عشقی و جهانی هستی،
دلبر نازی و ما عاشق بی تاب توایم
این چه شوریست که از عطر تو عالمگیر است ؟
مست آن رایحه ، درگیر تب ناب توایم
غلغله بر همه ارکان جهان از نامت
روشن از نو
 
دریافتحجم: 7.15 مگابایتتو را گم می کنم هر روز و پیدا می کنم هر شببدین سان خواب ها را با تو زیبا می کنم هر شبتبی این گاه را چون کوه سنگین می کند آن گاهچه آتش ها که در این کوه برپا می کنم هر شبتماشایی است پیچ و تاب آتش ها، خوشا بر منکه پیچ و تاب آتش را تماشا می کنم هر شبمرا یک شب تحمل کن که تا باور کنی ای دوستچگونه با جنون خود مدارا می کنم هر شبچنان دستم تهی گردیده از گرمای دست توکه این یخ کرده را از بی کسی، ها می کنم هر شبتمام سایه ها را می کشم بر روزن
شب آخرین راه یادش بخیر
شب مرگ دلخواه یادش بخیر 
غم بغض دریا و گوش کویر
دله کوچک چاه یادش بخیر
  به صاحب صفات سمیع و بصیر
کریم خطا بخش پوزش پذیر 
جهان قعرِ خوابِ بدی رفته است
به جای جهان هم تو احیاء بگیر
  ببین گوشه ی دنجِ محراب را
ببین تیغ بر فرق مهتاب را
  سرِ پنجه های پلنگ عجل
ببین ماه افتاده بر آب را 
ببین کعبه با تو سیاه پوش شد
هر آیینه ای تار و مخدوش شد
  دو پیمونه زهر از سبو ریخته
زمین و زمان شوکران نوش شد
   شب آخرین راه یادش بخیر
شب مرگ دلخو
یه کهکشانی رو میبینم که همه جا پر از ستاره های ریز چشمک زن داره.یه مهتابی رو میبینم که گاهی سایه زمین روی رخ مهتاب میوفته.یه خورشیدی رو میبینم که درخشش انقدر زیاده که نمیتونی نگاش کنی.دریایی رو میبینم که نور خورشید بر تن دریای خروشان تابیده و زلالی بودنش و درخشش بودنشو نشون میده.
هر چیزی که دیدم تو چشم های تو بود.چون چشمات همیشه میدرخشه!
#من_نوشته
بعضی چیزها را یک بار که آموختی یادت می‌ماند مثل دوچرخه‌سواری، شنا، رانندگی و ...بعضی چیزها را هم مهم نیست چند بار آموخته باشی دوباره که وقتش می‌شود یادت رفته است مثل اینکه من امروز دوباره آموختم:"مهم نیست چقدر تلاش کنی همیشه قسمتی می‌ماند که با خواست تو فاصله دارد آن فاصله، کم یا زیاد، واقعیت است که باید بپذیری"
گپ مهتاب و شیوا
 لینک ঊٌ۝ঈ تبلیغات ঊٌ۝ঈ ممنوع
 پیوی ঊٌ۝ঈ مزاحمت ঊٌ۝ঈ ریمو
بی ادبی  و+18 ممنوع
کلماتی که به کار میبرین ویترین نمایشگاه شعور شماست 
 
لینک عضویت گپ تلگرام مهتاب و شیوا

لینک عضویت بهترین گروه تلگرام در کانال 
لینکدونی تلگرام 
برای عضویت در لینکدونی تلگرام روی 
عکس زیر کلیک کنید.

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها