نتایج جستجو برای عبارت :

بیا به نگاه شکوفه‌ها لبخند بزنیم :)

خیلی شاکی بود
میگفت این برف وقت نشناس، شکوفه های گیلاسمو ازم گرفت، حالا باید یه سال دیگه وایسم تا ببینم درختم گیلاساش چه شکلی هستن!
درکش میکنم
آخه یه سالم تگرگ شکوفه های خرمالوی منو ازم گرفت
شکوفه های صورتیِ جوندارِ خرمالومو
همه رو ریخت رو زمین تو باغچه
تگرگِ وقت نشناس
 
هر روز بارها از کنار یکدیگر عبور می کنیم، چشم تو چشم می شویم و نگاه هایمان به هر دلیلی به هم گره می خورد؛ اما دریغ از یک لبخند ساده! لبخند یکی از کلیدی ترین عناصر در روابط اجتماعی ما است. یک لبخند ساده در بردارنده پیام های مثبت مختلفی در روابط اجتماعی ما می باشد که گاه اثربخشی آن از ساعت ها حرف زدن، فلسفه بافی و توضیح دادن برای مخاطبمان بیش تر است. حتما 100 درصد ما در زندگی اثرات لبخند و صورتی که ردی از لبخند روی آن وجود داشته است را دیده ایم. جلب
 
بهار را خوش است شکوفه ارغوان را خوش است  به یاد یار در ان شکوه سرخوشت دل دیار دردمند که کودکی گره به پای رنج خود ز رنگ رخ پریده شور کودکان کار را نشسته پیر مادری ز بهر لقمه نان خود  ز ان  سکوت دختران لال و لب دل شکسته را چگونه وا شود  به من بگو ...      شکوفه ،  ارغوان      در این جهان دردمند   چگونه خوش کنم  
   بهار را خوش است     شکوفه ارغوان را خوش است      خالقی (عرفان)
 
 
وقتی صحبت از شکوفه های گیلاس می‌شه همه به ژاپن فکر می‌کنن، اما شهر بُن برای خودش فستیوال بهاری شکوفه ‏های گیلاس داره که معمولا در ماه آوریل برگزار می‌شه. خیابان ‏Heerstrasse‏ که به خیابان شکوفه های گیلاس مشهوره، ‏تو این فصل پر از شکوفه های صورتی و زیبا می‌شه که صحنه ای شگفت انگیز رو تو این خیابون خلق می‌کنه.
‏ ‏ ‏‏ 
شما کدوم رو ترجیح می‌دید؟ آلمان یا ژاپن؟
اخذ ویزای شینگن و اقامت آلمان، تضمینی و قانونی با ما، توسط تیمی مجرب و حرفه ای، با ب
۱.سفرهای زیادی که امسال باعث خنده های من شد
۲. امسال بر خلاف سالهای پیش سعی کردم به علاقه های خودم رسیدگی کنم. یکی از این علاقه ها کشاورزی بود. با تمام وجودم گل کاشتم، شکوفه ها را نوازش کردم و لبخند زدم.
۳.خندیدن های زیاد با دوستانم در کتابفروشی، با کتابخوان ها
۴.چندین عروسی که امیدوارم خداوند به زندگی جوان ها برکت بدهد
۵. یاد گرفتن زبان جدید همراه با خنده زیاد و دوست های جدید
۶. ورود به دانشگاه و رشته و دانشگاهی که عمیقا دوستش داشتم و نفس راحتی
شکوفه‌های هلو رسته روی پیرهنت
دوباره صورتیِ صورتی‌ست باغ تنت
دوباره خواب مرا می‌برد که تا برسم
به روز صورتی‌ات ـ رنگ مهربان‌شدنت ـ
چه روزی آه چه روزی! که هر نسیم وزید
گلی سپرد به من پیش رنگ پیرهنت
چه روزی آه چه روزی! که هر پرنده رسید
نکی به پنجره زد پیشباز درزدنت
تو آمدی و بهار آمد و درخت هلو
شکوفه کرد دوباره به شوق آمدنت
درخت شکل تو بود و تو مثل آینه‌اش
شکوفه‌های هلو رسته روی پیرهنت
و از بهشت‌ترین شاخه روی گونه‌ی چپ
شکوفه‌ای زده بودی به
کلارای عزیز؛
امروز هم خورشید طلوع کرد. نور نگاه و نوازش گرمش را بر این زمین خسته گسترد..
نمی از باران، شیشه های لک دار را لک دارتر کرد..
باد، تعدادی برگ بر برگهای افتاده افزود..
و دیدم که بنفشه و شمعدانی سپید شکوفه داده اند...
ادامه مطلب
مدرسه ی من تو مرکز استانه و محل زندگی من توی یکی از شهرهای استان در نتیجه من هرروز یه مسیر نیم ساعت چهل دقیقه ای رو برای رسیدن به مدرسه باید طی کنم 
توی مسیر همیشه ما از یه باغی رد میشیم که سه چهار متر جلو تر از اون باغ یه تک درختی وجود داره که همیشه اولین درختیه که شکوفه میده 
یجورایی میتونم بگم پیام اور بهاره 
امروز نگاهم بهش افتاد و دیدم که پر از شکوفه شده شکوفه های صورتی کمرنگ 
یهویی دیدم که نه جدی جدی داره بهار میشه 
چقدر زود میگذره !
میریم واسه اتفاقات جدید
فضای جدید
آدمای جدید
حسای جدید
همیشه همه چی اونطوری که میخایم پیش نمیره ولی...
میشه از هر پیشامدی، واسه خودت خوشی الکی درست کنی!
اولش آرزو داشتم لبخند دنیارو حفظ کنم
بعدش فهمیدم دنیا، اونقدری که فکر میکردم لبخند نمیزنه...
بعدش آرزو کردم بتونم لبخندو هدیه بدم به دنیا... :)
بهم سخت گذشت... به خودم اومدم دیدم لبخند خودمم گم کردم!
اما حالا...میشه یه جور دیگه نگاه کرد :)
میتونم بازم لبخند بزنم... :)
اول لبخند خودمو پس میگیرم و بعد...ی
یک:
دنیا پر از رنج است
با این حال
درختان گیلاس شکوفه می‌دهند
ایسا
دو)
غمگینم. برای گلستان زیبا که چند تا دوست عزیز دارم اونجا... برای شیراز که شهر دوم منه و از آزرده شدن در و دیوارش آزرده میشم... برای لرستان که نه دوستی دارم اونجا و نه تعلقی... برای خوزستان... دزفول... آذربایجان... برای وطنم غمگینم...
وقتی یه بلای طبیعی یا مشکل برای هموطن‌ها رخ میده عمیقن ناراحت میشم. بخشیش به‌خاطر خود اون مشکل و غم هموطن‌ها و بخش دیگرش به‌خاطر اینکه کاری ازم برنمی
امروز صبح که توت‌های صورتی شده‌ی روی درخت را دیدم با خود گفتم "نه مثل اینکه واقعنی بهار اومده" ، بعد که نسیمی خنک لای موهایم پیچید و قطرات باران بهاری روی صورتم نشست فهمیدم که بله، گویا واقعا بهار از راه رسیده است، با تمام خدم و حشمش، با شکوفه‌های شاه‌توت و بوی بهار نارنجش ، برگ‌های سبز درخت و جیک جیک گنجشک، آفتاب ملایم و شربت خنک و آواز چلچله‌هایی که خبر از ناخوشی اهل زمین ندارند!
امروز صبح، که چند روزی از تاجگذاری رسمی بهار می‌گذرد، انگ
 
عطر شکوفه سنجد 
طبع گرم و تند✅ بدون مواد نگهدارنده✅ خلوص بالا
✅ خواص: ▫️ کاهنده فشار روانی▫️ افزایش شادابی▫️ نشاط▫️ آرامش روانی▫️ افزایش قوه باه بانوان
گل اعجاب انگیز سنجد اولین گیاه کشف شده ای است که دارای ژن جذابیت می باشد.افزایش و تحریک فوق العاده قوه باه (اشتهای جنسی) در بانواناستعمال این عطر برای بانوان مجرد توصیه نمیشود (عطر شکوفه سنجد)
 
 لینک کانال محصولات فروشگاه رمان در پیام رسان ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/277479424C02bb116a12
ﺍﺮ ﺑﺎ ﺷﺨﺼ ﻪ ﺩﻭﺳﺘﺶ ﺩﺍﺭ ﺭﻭﺑﺮﻭ ﺷﺪ ،ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﺰﻥ ﺗﺎ ﻋﺸﻘﺖ ﺭﺍ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻨﺪ ...
ﺍﺮ ﺑﺎ ﺩﺷﻤﻨﺖ ﺭﻭﺑﺮﻭ ﺷﺪ ،ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﺰﻥ ﺗﺎ ﻗﺪﺭﺗﺖ ﺭﺍ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻨﺪ ...
ﺍﺮ ﺑﺎ ﺷﺨﺼ ﻪ ﺯﻣﺎﻧ ﺗﺮﺖ ﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ، ﺭﻭﺑﺮﻭﺷﺪ ،ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﺰﻥ ﺗﺎ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺸﻤﺎﻧ ﻨﺪ ...
ﺍﺮ ﺑﺎ ﻏﺮﺒﻪ ﺍ ﺭﻭﺑﺮﻭ ﺷﺪ ،ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﺰﻥ ﺗﺎ ﺑﺎ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺎﺳﺨﺖ ﺭﺍ ﺩﻫﺪ ...
ﺍﻦ ﺭﻣﺰ ﻣﻮﻓﻘﺖ ﺗﻮﺳﺖ ...
ﻭﺑﻪ ﻗﻮﻝ ﺳﻬﺮﺍﺏ ﺳﻬﺮ؛
ﺯﻧﺪ ﺑﺎ ﻫﻤﻪ ﻭﺳﻌﺖ ﺧﻮﺶﻣﺤﻔﻞ ﺳﺎﺖ ﻏﻢ ﺧﻮﺭ
واقعا حس فوق العاده ای داره، وقتی که لبخند فرشته مهربون رو می بینیم. 
امروز وقتی پس از هفته ها لبخند زیباش رو دیدم، ناخودآگاه منم لبخند زدم... 
همون لحظه همه چیز رو فراموش کردم، 
تمام غم و غصه ها رو... 
کاش هرگز منو ترک نکنه 
 
محبوب من! به خویشتن جفا کردم. این درها باز نمی شوند و من اغلب خودم را سرزنش می کنم که چرا عمر را پشت درهایی تباه کردی که هرگز باز نمی شوند.محبوب من! آیینه ها گفتند که بگویم چقدر خندیدن به شما می آید. وچقدر نگاه کردن،به چشم های شما می آید.محبوب من!همه نقاشی ها وپرتره ها می گویند به شما بگویم که لبخند مونالیزا، اقتباسی از یک تبسم نیمه کاره شماست.محبوب من! چه قدرشادی و امیدبه آینده، به شما می آید. چه قدر دست به سرکردن، روزهای سرد زمستان، به شما می آی
قطره های باران ، آرام ، خود را به شیشه پنجره می کوبند و محکم به زمین می نشینند . صدای هیاهو و خنده قطره ها ، فضای حیاط کوچکمان را پر کرده . دوست دارم بهار را با تمامی زیبایی هایش ، اردیبهشت خیال انگیز و پر شور ، درختان پر شکوفه...........
چه بویی دارد شکوفه های درخت به .
بهار همیشه خاطره درخت کوچک بادامی که سال ها پیش در مسیر دبستانمان  بود را در خاطرم تداعی می کند . شکوفه که می داد ، دوان دوان از شیب تند کوچه ای ، که درخت بادام در انتهای آن قرار داشت بال
چاه، از آن زمان که تو در آن گریستی، جوشان است
سحر از سپیده‌ی چشمان تو، می شکوفد
و شب در سیاهیِ آن، به نماز می ایستد.
هیچ ستاره نیست که وامدارِ نگاه تو نیست
لبخند تو، اجازه ی زندگی است
هیچ شکوفه نیست کز تبار گلخند تو نیست
 
(علی موسوی گرمارودی)
اصلاح طرح لبخند برای همگان حائز اهمیت می باشد چرا که زیبایی لبخند خواهد توانست زیبایی چهره فرد را تضمین نماید و برای زیبایی بخشیدن به دندان ها و لبخند خود راه های مختلفی پیش رو خواهید داشت که این راه ها در حالت کلی به دو نوع خانگی و کلینیکی دسته بندی می شوند. روش های کلینیکی سریعترین روش برای اصلاح کردن طرح لبخند خواهند بود.
ادامه مطلب
عشق هم راز غریبی ست در این  ظلمت شب
مرگ غمناک شکوفهز تگرگ،
خواهش کاهن یک معبد دوراز  کلیسای همان نزدیکی!
دزد راوحشت از بیداری!
بیمِ  ماریاز آلودگی طعمه به سم
روزِ وارونه که شب را ماند !
به کجا می رسدمخواب و خیال؟ 
به کجا می بردم دزد دریایی وجدان هرشب؟!
به کجا می کِشدم ؟!خوابِ آلودهِ به سنگینی سرب
آفرین  باد  به گلدسته مسجد که مرا کرد بیدارزخواب غم دوشین غریب
     #پروین_اسحاقی
جهت خواندن اشعارم به این آدرس سر بزنید parvin58.blog.ir
دلیل لبخند اطفال در سنین نوزادی چیست ؟و در چه سنی خنده و لبخند آنان واقعی ست؟ علت خندیدن آنان در خواب هم از جمله سوالات رایج مادران است. از همان هفته اول تولد، بیش‌تر مادران حس می‌کنند نوزادشان لبخند می‌زند، اما حقیقت آن است که او تلاش می‌کند تا این کار را انجام دهد. لبخند نوزاد یک‌هفته‌ای، لبخند متقارنی نیست. به گوشه‌ای از لب محدود شده و همراه با آن، چشم‌ها و گونه‌ها حرکتی انجام نمی‌دهند و به عبارت دیگر، هنوز ماهیچه‌ها برای لبخند زدن
دلیل لبخند اطفال در سنین نوزادی چیست ؟و در چه سنی خنده و لبخند آنان واقعی ست؟ علت خندیدن آنان در خواب هم از جمله سوالات رایج مادران است. از همان هفته اول تولد، بیش‌تر مادران حس می‌کنند نوزادشان لبخند می‌زند، اما حقیقت آن است که او تلاش می‌کند تا این کار را انجام دهد. لبخند نوزاد یک‌هفته‌ای، لبخند متقارنی نیست. به گوشه‌ای از لب محدود شده و همراه با آن، چشم‌ها و گونه‌ها حرکتی انجام نمی‌دهند و به عبارت دیگر، هنوز ماهیچه‌ها برای لبخند زدن
ولی من از هیچ‌کاری نکردن لذت می‌برم. از نشستن و نگاه کردن. نگاه کردن و فکر کردن. نگاه کردن و کتاب خوندن. از دیدن لذت می‌برم. از نشستن پشت پنجره‌ها و دیدن هرچی که از پشتشون میشه دید، هرچیزی که طبیعت و شهر نشونم میدن. وقتی توی اتوبوس میشینم و پنجره‌ها رو باز می‌کنم، کتاب روی پام میذارم و هر از گاه از بین خطوط سرم رو میگردونم تا تصاویر گذرا از کنارم رو نگاه کنم. خیلی وقت‌ها آرامش رو اینطوری پیدا‌ می‌کنم و تمام مدت لبخند می‌زنم. 
 
نکته جالبی که درباره لبخند وجود دارد این است که خندیدن مسری است واگر شما لبخند بزنید طرف مقابل شما نیز می خندد,حتی اگر این خندیدن واقعی نباشد. تحقیقاتی که پروفسور اولف دیمبرگ در دانشگاه اوپسالای سوئد انجام داده است نشان میدهد دهن بصورت ناخوداگاه جذب حرکات وعضلات طرف مقابل میشود. اودراین ازمایش بااستفاده از تجهیزاتی که علائم الکتریکی را دریافت میکنند میزان فعالیت عضلات صورت ۱۲۰داوطلب را در هنگام مشاهده تصویر چهره های شاد و عصبانی اندا
تهران که بودم رفته بودم دیدنشان. یعنی آنها دعوتم کردند و من رفتم. قد یک قرن مهربانی‌شان گرمم کرد. آخرین باری که فرصت شد خداحافظی درست و حسابی کنم را خوب یادم هست. اشک جای خودش را به بغض داد. بغض سنگینی که راه گلویم را بسته بود. گفتم فراموشم‌ نکنین و بغض از گوشه چشمهام چکید روی سنگفرش‌های سرد پیاده روی بهشت زهرا...
چند ماه گذشت. من نرفتم. آنها آمدند...این همه راه تا کرمانشاه را... صدایم کردند، یک جورِ آشنا و مهربان. رفتم که جواب بدهم، دلم را لابلای
نشستم به صفحه ی گوشی که هر دفعه بهش نگاه می کنم نگاه میندازم و نگاه میندازم و آهنگ پلی شده بیشتر توی مغز استخونم رسوخ میکنه بی تابی درد پوچ گرایی همه به ذهنم هجوم میارن . "تقصیر" کلمه ی نا مفهومی شده که دلم نمی خواد موشکافیش  کنم . من دیگه گریه هم نکردم حتی ، دست از تلاطم برداشتم فقط بیشتر روی آهنگ تمرکز می کنم به تصورات بی سر و تهی که توی سرم پیچ و تاپ می خورن به چشم یک موجود خارجی که احراز هویت کرده و مثل همیشه تشنه ی جنگیدنه و من فقط با لبخند بغل
مثلا من بگویم:
منع خویش از گریه و زاری نمی آید ز من 
طفل اشکم خویشتن داری نمی آید ز من 
یا بگویم:
مشعلی در دست بادم حال و روزم خوب نیست
در دل آتشفشان هم این چنین آشوب نیست
و تو بگویی:
 هان مشو نومید چون واقف نیی از سر غیب
باشد اندر پرده بازی های پنهان غم مخور
یا چه می دانم مثلا بگویی: 
رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند...
و من روشن شوم، لبخند شوم، جوانه امید در دلم شکوفه بدهد!
 
* لاهوتی.     
رهی، انسیه سادات هاشمی، حافظ  
 
طعم تلخ و ترش چایی رو مزه مزه میکنم
از پنجره ی کثیف کافه به ماشینایی که میرن و میان نگاه میکنم و فکر، فکر، فکر
به روزهای گذشته
ساعت ها و دقیقه ها و ثانیه ها
به آدم ها به نگاه ها به دروغ ها
به همه چی فکر میکنم
به همه‌ی چیزایی که از سر گذروندم
به دردها تپشها و اشکها
و راستش تهش به بیهودگی
به بطالت تموم اون لحظات و احساسات با یه خشم و بغض توام با آرامش و لبخند 
فکر میکنم
به صندلی خالی روبروم نگاه میکنم 
به جایی که ترجیح دادم امروز خالی بمونه که شاید
بسم الله الرحمن الرحیم
کودکان باغچه هایی از امیدندکـه از شکوفه های انار لبریز اسـتهر کودک گلدانی اسـت کـهاز زیباترین گل های خوشبومنازل رابه نزدیک ترین بهارها گره زده اسـت ****** اگر کودک نبودنه پدر معنا داشتنه هیچ مادری بهشتی می شداگر کودکان نبودندشکوفه های زندگی بـه بهار نمی رسیدندو خانواده بی مفهوم ترین واژه ای می شدکـه در لغت نامه ها می شد پیدا کنی
بعد از سه روز چنبره زدن در اتاق،به اصرار ماه بانو از خانه بیرون زدم.رسیده بودم به چهارراهی که زمانی بچه بودم در آنجا حمامی بود به نام شکوفه،برای همین به چهارراه شکوفه معروف بود،الان که حمام تخریب شده نمیدانم اسم چهارراه چی شد،در هرحال چهارراه شکوفه منتظر سبز شدنِ چراغ عابر بودم و به محض اینکه سبز شد قدم در خیابان گذاشتم و پرایدی مثل میگ میگ از جلوی من رد شد،درست در چند قدمی ام با تیبای نگون بخت تصادف کرد و جیغ بنفش من در خیابان طنین انداز شد.
پسرِ شوهرخالم با یه حالت تحقیر آمیزی از توی آینه ماشین نگاه کرد و با لبخند پرسید شما از رو پرچم آمریکا هم رد میشین ها؟
پرسیدم ما؟ گفت آره. بعد من توی آینه نگاهش کردم و فقط لبخند زدم. بعدش هم مثل قبل از پنجره ماشین به بیرون خیره شدم.
اعصابم داغون شد! از اینکه فکر میکنه میتونه من رو وارد یه بحث بیخود بکنه و بعد بهم بخنده. در حالی که اونقدر کم حرف بودم که پیش خودش فکر نکنه اسکلم! چرا واقعا بقیه رو اسکل فرض میکنن؟
شکوفه های بهارنارنج رو سه بار بجوشونید،هر بار هفت تا هشت دقیقه بعداز هربار جوشوندن آبکش کنید وبلافاصله توآب سردبریزید(این آب سرد باعث میشه بعدا درحین پخت مربا، شکوفه ها جمع نشه و صاف بمونه) و در هربار جوشوندن،دو ق آبلیمو هم بهش اضافه کنید.

ادامه مطلب
برای سال جدیدت آرزوی تحول دارم.
آرزو می‌کنم که زندگی و جهانت به سوی سبز شدن متحول شود و حال دلت به احسن‌ترین حال‌ها برسد. آرزو می‌کنم که در تمام روزهای پیش رو، حال خودت و حال جهانت خوب باشد.
آرزو می‌کنم سلامت بمانی و هرکجا گفتند "چه خبر"، با لبخند بگویی "سلامتی" اما نه از روی عادت، که از روی آگاهی...
آرزو می‌کنم روزهای تلخ گذشته، در گذشته‌ها جا بمانند و جز یاد و خاطره‌ای برای عبرت، چیزی از آن‌ها باقی نمانَد.
آرزو می‌کنم بیفتد برایت تمام اتف
من + : بیا بدووییم
_ : دیوونه شدی دختر
+ : آره
+ : بدوییم ؟
_ : مسخره مون میکنن 
+ : نگاه اون سمت اون دو تا مرغ
عشقها هم دارن میدویین 
_ : عزیزدلم بچه نشو میخندن 
میگن نگاه پسره پا ب پا دختره داره
میدوییع
+ : بذا مسخره کنن 
بذا بخندن 
ولی ارزششو داره که
دل منو شاد کنی 
و با تو که بدوییم از تهـ
دل بخندم و یه خاطره
قشنگ بسازی واسه هر دو مون
_ : از دست تووو دختر باشه
دستمو بگیر 
+ : ۱ ...۲...
_ : ۳ بدوووو
نفس نفس +: تو که از من بچه تری
_ : پا به پای تو بچه میشم
# خیال پرداز
 
مربای بهار نارنج یکی از لطیف‌ترین و مطبوع‌ترین مرباهاست که باید در پخت آن دقت بیشتری به کار برد تا نتیجه مطلوب بدست آورید.
مواد لازم
250 گرم شکوفه بهار نارنج
500 گرم شکر
2 پیمانه آب برای تهیه شهد
¼ قاشق چایخوری آبلیمو
دستور العمل‌
شکوفه‌های بهار نارنج را چندین مرتبه با آب سرد بشویید تا گرد و خاک آن گرفته شود.
شکوفه‌ها را در ظرف مناسبی بریزید و به همراه آب به مدت 0 تا 15 دقیقه بجوشانید تا تلخی آن از بین برود.
پس از جوشیدن، آن‌ها را آبکش کرده
دانلود آهنگ رضا بهرام لبخند بزن
هم اکنون شنونده موزیک جدید و فوق العاده ی * لبخند بزن * با صدای زیبای هنرمند محبوب و مشهور , رضا بهرام باشید.
 
دانلود آهنگ رضا بهرام به همراه متن, پخش آنلاین و بهترین کیفیت (کیفیت اصلی) از رسانه مدیاک
Download new song by Reza Bahram called Labkhand Bezan With online playback , text and the best quality in mediac
 
متن ترانه رضا بهرام به نام لبخند بزن
دلبر جانم بی اجازه قلب ما بردی کجا بردیای عشق جانم هر نفس را بی هوا بردی کجا بردیبی منت تورا دوس دارم بی علت تورا
راه همنشینی با ملائک:
بهاره و فصل شکفتن گلها ، وقتی درختان شکوفه می کنند پروانه ها و زنبور های عسل و پرندگان نغمه خوان رو میارن طرف شکوفه های درختان. برای همنشینی با ملائک و همچنین محبوب قلب ها شدن باید سخاوتمند بود و از خود بینی به در آمد. باید از زمین فاصله گرفت و به آسمان اوج برداشت باید شکفت و خوشبو شد تا خود به خود ، فرشتگان زیبای الهی به قلبت نازل شوند. تا خشک باشی و بی حرکت پروانه های رحمت خدا به سراغت نخواهد آمد.
http://ziarani1.blog.ir/
دقیقا تا یک جایی فکر می کردیم باید بهش لبخند بزنیم.هر چه گفت لبخند بزنیم،هر امر و نهی ای کرد لبخند بزنیم،هر چیزی را که جا به جا کرد لبخند بزنیم،هر اشکالی که گرفت لبخند بزنیم،هر فکری کرد و هر چیزی را که از پیش خودش گفت ممنوع است لبخند بزنیم.هر اشکی هم که از چشمانمان در آورد...نه لبخند نمی زدیم.شاید هم می زدیم و بعدش مثلا موقع راه رفتن پاهایمان را محکم تر به زمین می کوباندیم یا دفترمان را باز می کردیم و کنار مسائل ریاضی و ترجمه عربی و کارهای روزان
لبخند می‌زنم؛ به یاد اون لحظه‌ای که وارد نمایشگاه شدم و هر گوشه‌اش برام خاطره بود. لبخند می‌زنم؛ به یاد دختر کوچولویی که رو صورتش یه پروانهٔ خوشگل نقاشی شده بود و وقتی بهش لبخند زدم، لب ورچید و تحویلم نگرفت. لبخند می‌زنم؛ به یاد آدم‌هایی که قیافه‌هاشون مثل علامت سوال بود و دنبال غرفهٔ انتشارات می‌گشتن. لبخند می‌زنم؛ به یاد راه رفتن زیاد و کولهٔ سنگینم و درد کمر و پام. لبخند می‌زنم؛ به یاد لحظه‌ای که امید صباغ نو و محمد شیخی رو از نزدیک
یه روز رستوران سر کار بودم
دلم خیلی گرفته بود .
با خودم زمز مه می گردم و می خوندم :
یک شبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچه لیلا نشست
عشق آن شب مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بود
سجده ای زد بر لب در گاه او
پر زلیلا شد دل پر آه او
که یهو دیدم یه دختر کوچولو ۴یا۵ ساله مثل من
پکره و داره گریه می کنه. تو چشماش زل زدم اونم
نگاهش رو قفل کرد به من بعد من یه لبخند کوچیک
زدم اونم خندید با خنده اون کوچولو دل منم باز شد
زندگی وشرایط می تونه با یه
آینه را برداشته‌اند. همانکه قبل از دستشویی رفتن توی آن نگاه می‌کردی، نقاشی بالش با این خطوط درهم سیاه را نظاره می‌کردی، توی آینه می‌خندیدی و به خودت اطمینان می‌دادی چقدر با همین لبخند کوچک زیباتری. 
بعد تا دستشویی لبخند می‌زدی، با لبخند &^ $#@! و در راه برگشت برای آینه چشمک می‌زدی که "دمت گرم روزم را ساختی". 
حالا آینه را برداشته‌اند. شاید چون گوشه‌اش شکسته بود. شاید هم چون بالشتشان نقاشی‌ها را به هم میزده. 
اما می‌دانی آینه جان، قصه ای
 
بر کدام جنازه زار می‌زند .بر کدام جنازه زار می‌زند این ساز ؟بر کدام مرده‌ی پنهان می‌گرید ؛ این ساز بی‌زمان ؟در کدام غار بر کدام تاریخ می‌موید این سیم و زهاین پنجه‌ی نادان ؟بگذار برخیزد مردم بی‌لبخندبگذار برخیزد !زاری در باغچه بس تلخ استزاری بر چشمه‌ی صافیزاری بر لقاح شکوفه بس تلخ استزاری بر شراع بلند نسیمزاری بر سپیدار سبز بالا بس تلخ است .بر برکه‌ی لاجوردین ماهی و باد چه می‌کند این مدیحه‌گوی تباهی ؟مطرب گورخانه به شهر اندر چه
دو شب پیش، «عاشق بارون» این عکس را برایم فرستاد. به تاریخ کامنت نگاه کردم؛ تاریخ روزهای پیش‌دانشگاهی و در تلاطم کنکور دست و پا زدن! لبخند زدم به یاد روزهایی که خوب یا بد، گذشت. و امروز صبح وقتی در کلاس نشسته بودم و از پشت پنجره، به بارش آرام و زیبای برف نگاه می‌کردم، این عکس و کامنت را به یاد آوردم. استاد از سبک رئالیسم و رئالیسم جادویی می‌گفت و من روحم لبخند می‌زد. راست می‌گفتم آن‌روزها. حس قشنگی است؛ دانشکدهٔ ادبیات، برف، پنجره و این‌چنی
به تو گفتم: «گنجشک کوچک من باش
تا در بهار تو من درختی پرشکوفه شوم».
و برف آب شد، شکوفه رقصید، آفتاب درآمد.
من به خوبی ها نگاه کردم و عوض شدم
من به خوبی ها نگاه کردم
چرا که تو خوبی و این همه اقرارهاست،
بزرگ ترین اقرارهاست.
من به اقرارهایم نگاه کردم
سال بد رفت و من زنده شدم
تو لبخندی زدی و من برخاستم
دلم می خواهد خوب باشم
دلم می خواهد تو باشم و
برای همین راست می گویم
نگاه کن
با من بمان...
احمد شاملو
دو شب پیش، «عاشق بارون» این عکس را برایم فرستاد. به تاریخ کامنت نگاه کردم؛ تاریخ روزهای پیش‌دانشگاهی و در تلاطم کنکور دست‌وپازدن! لبخند شدم به‌یاد روزهایی که خوب یا بد، گذشت. و امروز صبح وقتی در کلاس نشسته بودم و از پشت پنجره، به بارش آرام و زیبای برف نگاه می‌کردم، این عکس و کامنت را به یاد آوردم. استاد از سبک رئالیسم و رئالیسم جادویی می‌گفت و من روحم لبخند می‌زد. راست می‌گفتم آن‌روزها؛ حس قشنگی است دانشکدهٔ ادبیات، برف، پنجره و این‌چنی
می توانی دستت را گاز بگیری و گریه کنی اما برای لبخند زدن، نیاز به فعالیت بیشتری هست. همه انسان ها به دنبال لبخند هستند و همیشه از یکدیگر می پرسند لبخند می زنی یا خیر؟! در حالی بیشتر مواقع سعی نمی کنند علت لبخندی شوند، به راحتی می توان این جمله مرا رد کرد. اما من از انسان صحبت می کنم، شما از چی؟1 یک خانم زیبا می تواند بر لب یک مرد تنها لبخند بیاورد. اما منظور من این لبخند نیست! نوشته تحقیر آمیز در مورد یک نفر می خوانی و لبخند می زنی! این لبخند هم هد
لبخند می‌زنم؛ به یاد اون لحظه‌ای که وارد نمایشگاه شدم و هر گوشه‌اش برام خاطره بود. لبخند می‌زنم؛ به یاد دختر کوچولویی که رو صورتش یه پروانهٔ خوشگل نقاشی شده بود و وقتی بهش لبخند زدم، لب ورچید و تحویلم نگرفت. لبخند می‌زنم؛ به یاد آدم‌هایی که قیافه‌هاشون مثل علامت سوال بود و دنبال غرفهٔ انتشارات می‌گشتن. لبخند می‌زنم؛ به یاد راه رفتن زیاد و کولهٔ سنگینم و درد کمر و پام. لبخند می‌زنم؛ به یاد لحظه‌ای که امید صباغ نو و محمد شیخی رو از نزدیک
دویست شمع آبی یواش را روشن کنم،تا شکوفه سرخ یک پیراهن شاملو را بخوانم و بخوانم و از زندان دوست داشتن شعرش، به یاد تمام درخت ها، مغازه های خاک خورده با کاسب های چین خورده، آدم های خنثی صورت مترو نوبنیاد و اتوبوس های آبی، هات داگ های بی رحمانه جذاب فری کثیفه و تک تک خیابان های شلوغ شهر بیفتم که تلاش کردم دوستشان داشته باشم و نگاهم را ندزدم از روزمرگی که روز به روز در چشم ها بیشتر رخنه میکند. احتمالا غم های عالم را به امید فردایش و تاریخ گذرایش ر
سلام علیکم و رحمه الله
احوال شما؟
ان شاء الله خوب و سلامت باشید
عیدتون مبارک
دُمبتون سه چارک(لبخند)
ما را نمی بینید خوش می گذره؟(لبخند)
عیدی هاتونو کجا گذاشتید؟ توی کدوم تشک و متکا جاسازی کردید؟ آدرس بدید لطفا(لبخند)
ادامه مطلب
☺️۱ لحظه تحویل سال..!☺️
 
۲ لحظه عاشق شدن..!
 
☺️۳ لحظه ای تماس از کسی که دلتون براش تنگ شده…!☺️
 
۴ لحظه دادن آخرین امتحان..!
 
☺️۵ لحظه ای که به شخصی که دوسش دارین,
نگاه کنین و ببینین اونم داشته به شما نگاه میکرده…!☺️
 
6 لحظه ای که دوستایه قدیمی و خوبت رو ببینی و بفهمی
هیچی بینتون تغییرنکرده…!!
 
☺️۷ لحظه ی لمس انگشتان نوزاد متولدشده..!!☺️
 
۸ لحظه ای از خواب بیدار شی و ببینی که هنوز وقت اضافه
برای خوابیدن داری..!!
 
☺️۹ یه شبه قشنگ,,تو خیاب
بسم الله
 
قرار گذاشته بودم که هر وقت دلم گرفت به آسمان شب نگاه کنم
سراغ ستاره ها بروم
امیدوار باشم و اینقدر دل دل نکنم
که اگر ستاره ایی در دل تاریک شب می خندد پس فردا آن قدرها هم ترسناک نیست
ولی خیلی از شب ها هوا ابری بود و نه ستاره ایی بود و نه امیدی!
 بعدها فهمیدم شاید من ستاره ها را نمی بینم ولی ستاره ها  که هنوز هستند!
شاید من امیدی نمی بینم
ولی امیدی هست
برای همین هم شعر می گویم
ستاره ها را می بوسم
و به ماه لبخند میزنم
باور کرده ام چیز هایی هس
زیباترین خواب زندگی را در مسیر مدینه به مکه دیدم. احرام که پوشیدیم و حرکت کردیم خسته و کلافه بودم.
زیاد که خسته باشم خوابم نمی برد.
برای اینکه خوابم ببرد جامی سفالی را تصور می کنم که پر از آب زلال است. یک جام سبز رنگ**. بعد سعی می کنم تصویر قرص ماه را در آن تصور کنم.
با این تلاش فکری آرامش پیدا می کنم و خوابم می برد.
 
در آن لحظات خستگی هم چشمهایم را در اتوبوس بستم و سعی کردم ماه را در جامی سبزرنگ تصور کنم.
 
خوابم که برد در خواب دیدم که زیر آسمان هس
کتاب لبخند در غربت نویسنده: بیژن کیانی انتشارات: موسسه فرهنگی پیام آزادگان
کتاب لبخند درغربت : آزاده که باشی در بند هم لبخند از لبت نمی رود…
 
کتاب لبخند در غربتنویسنده: بیژن کیانیانتشارات: موسسه فرهنگی پیام آزادگان
بریده کتاب:
حسین آهسته لب هایش را باز کرد وبه سختی گفت: پس خداحافظهر دو جور دیگری این کلمه را گفته بودند گویی این بار معنای دیگری داشت آهسته سرش را برد بیخ گوش حسین وگفت: (لبخند بزن بسیجی فکر کن صدام مرده)
محدثه من، لبخند بزن، لبخند بر لب های تو برایم معنی دیگری دارند. معنی از عشق زیرا هر قدر آنها را می بینم برایم عادت نمی شوند. می دانم هر کسی با لبخندت مواجه شود، عاشقت می شود و من حالش را می فهمم اما تو حق انتخاب داری که لبخندت را برای تمام عمر، ارزانی چه کسی کنی و من انتخابت را دوست دارم. حتی اگر من نباشم. محدثه من، لبخند من، دوستت دارم
---------------------
عاشق، ترک لبخند نمی کند، عسل!
لبخند، تذهیب زندگی‌ست.
و بوسه‌یی‌ست بر دست های نرم محبت.
با لبخندها
آسمان به طرز عجیبی سفید و طلایی بود.اشعه های طلایی خورشید اخرین نفس هاى خودش را میکشیدند که به خانه برگشتیم.
تغییرات از زمان رفتنمان،محسوس بود و به غایت دلبر.
درخت بهِ باغچه،شکوفه های سفید داده بود.میوه ى نارنجی کامکوات و آلوچه های سبزِ کوچک از روی درخت هایشان،به من چشمک میزدند.
غنچه های رنگى و بسته ى باغچه باز شده بودند.
مشغول بلیعدن اینهمه لطافت با چشمانم بودم که گربه کوچکِ حیاط به استقبالم امد و خودش را زیر پایم لوس کرد و میومیو سر داد..
شک
از بهار نارنج عرق تهیه می‌شود که طبیعتی گرم دارد. این عرق اشتهاآوری قوی بوده و برای رفع ضعف اعصاب، غم و افسردگی مفید است؛ همچنین نشاط آور است و در تسکین ناراحتی‌های سینه و تپش قلب نیز موثر است.
مداومت در مصرف بهار نارنج برای رفع بزرگی طحال مفید است و چنانچه به همراه آب کرفس مصرف شود برای استخراج سنگ‌های کلیه و مثانه و خرد کردن آن‌ها بسیار موثر است. مصرف این عرق هنگام بروز ناراحتی به افراد مبتلا به بیماری غش توصیه می‌شود.
 
مواد لازم
250 گر
اون سیاه بود و هیچ وقت لبخند نمیزد،مدام اشک میریخت،تپش دلش خیلی کند بود.
نگاهی به دلی که بزرگ و نورانی بود کردم؛به قدری زیاد بود که دوست داشتم،بخشی از قلبمو به اون بدم.
به سمتش رفتم و صداش زدم.اون به من نگاه سرد و خشکی کرد.من،با لبخند،بخشی از قلب روشناییم رو بهش دادم؛اون به قلب کوچک و نورانی که در دستم بود،خیره شد.برداشت و روی قلب سیاه و شکسته گذاشت.
بعد از چند دقیقه،اون کاملا تغییر کرد،حالا صورتش،سرشاز و لبخند شیرین بود.تمام وجودش مخصوصا قلب
#برای_ابد
دیروز
روز خوشی بود
از شکوفه ها، 
ترانه بر می خواست
نسیم مدام می وزید
و بالای صخره ها،
باران، نم نم در گوش ردیفی از نرگس های نو رس آواز می خواند...
با آخرین روزهای سرد،
خبر دیدار،
بر قلب های خسته ما،
پیام های عاشقانه بهار را،
صدای رودخانه  می آورد!
دیروز،
روز خوشی بود
از شکوفه ها، 
ترانه بر می خواست
نسیم مدام می وزید
من بی خیال حرف های سرد مردمان بیهوده،
انگار گل سکوت را می توانستم بچینم از دامن کوه!
مثل یک اتفاق ساده 
کاش می شد درون قلب
به بهار که میرسیم
فارغ از عمو نوروز و مهمانی و آجیل و مسافرت
و جدا از این رسوم زیبا و زشت آدم ها
انگار رنگ آسمان عوض میشود
انگار زمین در این سیر شتابانش هر سال به یک جای خوش آب و هوا از این جهان میرسد و کمی توقف میکند تا ما فرزندانش از مرکب روزمرگی پیاده شویم و بهتر ببینیم این منظره زیبا را
اما افسوس که خسته راهیم و چرت زدن در بهاران خیلی میچسبد
اصلا جهان را چه میشود در این زمان بر این زمین
حتما یک خبری هست
این را میشود از نگاه غنچه ها و صدای پرند
مشخصات و قیمت مانتو دو تیکه زنانه طرح شکوفه
مانتو دو تیکه زنانه طرح شکوفه متشکل از 1 عدد پیراهن طرح دار آستین حلقه ای قابل پوشیدن از زیر و یک عدد رویه ی نسبتا نازک از روی آن می باشد که اندازه قد آستین های آن سه ربع است.
این لباس زنانه با داشتن جنس نخی سبک بسیار مناسب استفاده در فصل های بهار و تابستان خواهد بود و به عنوان یک لباس مجلسی شیک زنانه برای استفاده در انواع مجالس و مراسم خاص نیز بسیار پرکاربرد می باشد و با سبک منحصر بفرد خود جلوه ی زیب
لبخند هالیوودی در شیراز
آیا تا حالا دنبال لبخند هالیوودی در شیراز بوده اید؟ شما هم میتوانید لبخندی زیبا داشته باشید. ما به شما لیستی از شماره تماس و آدرس پزشکانی که لبخند هالیوودی را میتوانند برای شما انجام دهند به اشتراک میگذاریم. لبخند هالیوودی به لبخندی گفته میشود که دندان های مرتب، تمیز و صاف را نمایان میکند و بر زیبایی و ماندگاری چهره شما می‌افزاید. دندان مهمترین عضو پس از چشم‌ها در زیبایی چهره است پس دندان های نامرتب و ناسالم از زیب
آخرین تصویری که ازش داشتم جیغ زدن و گریه کردن و فریاد بود.
آرامش نداشتم و همش این حالش جلو روم بود.
هر چی پیام می داد که آرومم و نگرانم نباش هیچ تاثیری نداشت.
می دونستم اونقدر محکم و قوی هست که خیلی زود دوباره بلند میشه و به زندگی ادامه میده و حتی زندگی دو خواهر کوچیکترش و حتی باباش رو سرو سامون میده و نمیذاره غم مادر خانواده شو از پا در بیاره ، ولی تا نمیدیدمش که بازم لبخند میزنه آروم و قرار نداشتم و کلافه و بی قرار بودم. اینکه می دونستم خوب نیست
سلام علیکم
طاعاتتون قبول...
روز اول ماه، ساعت 9 صبح، یکی از رفقا تماس گرفت و گفت: "فلانی طاعاتت قبول..."
گفتم: "آخه هنوز که به جائی نخورده که طاعاتم قبول باشه(لبخند)"
بعد دیدم نفر دوم اومد و گفت: "میگم انگار ماه رمضون افتاد تو سرازیری!...تا عید چیزی نمونده(لبخند)"
خدایا ما در پناه خودت بگیر تا کچل نشدیم از دست اینا(لبخند)
ادامه مطلب
دیشب به بابا می‌گم: بابا وقتی دارم تست ادبیات می‌زنم، از یه سری از این شعرا خیلی خوشم میاد. مثلا همین یکی.و براش اون بیت رو می‌خونم. بابا هم یه لبخند می‌زنه و شعر رو برای خودش تکرار می‌کنه. 
بعد که دارم توی اتاق لباسم رو عوض می‌کنم، می‌شنوم که داره به مامانم می‌گه:نگاه کن سولویگ از چه شعری خوشش اومده: بکوب ای دست مرگ، ای پنجه‌ی مرگ/به تندی بر درم، تا در گشایم. یعنی از زندگی‌ش خسته شده که از همچین شعرایی خوشش میاد؟
و من با خودم لبخند می‌زنم
نشسته‌ای روبه‌روی من. نمی‌دانم؛ شاید هم روبه‌روی من نیستی و من دوست دارم این‌طور خیال کنم. ولی نه، خیال نیست. واقعا نشسته‌ای روبه‌روی من و این دستپاچه‌ام می‌کند.
وقتی نشسته باشی روبه‌روی من، من باید دقیقا چه کنم؟ نگاهت کنم؟ چقدر؟ چه‌طور؟ به چه چیز باید نگاه کنم؟ دستت؟ چشم‌هایت؟ دکمۀ لباست؟
آدم اگر بخواهد نجیبانه و مومنانه و مودبانه به کسی نگاه کند باید او را چه‌طور ببیند؟
آه! نه! صبر کن! انگار از هیجان و دستپاچگی زیادی جلو رفتم. باید
نشسته‌ای روبه‌روی من. نمی‌دانم؛ شاید هم روبه‌روی من نیستی و من دوست دارم این‌طور خیال کنم. ولی نه، خیال نیست. واقعا نشسته‌ای روبه‌روی من و این دستپاچه‌ام می‌کند.
وقتی نشسته باشی روبه‌روی من، من باید دقیقا چه کنم؟ نگاهت کنم؟ چقدر؟ چه‌طور؟ به چه چیز باید نگاه کنم؟ دستت؟ چشم‌هایت؟ دکمۀ لباست؟
آدم اگر بخواهد نجیبانه و مومنانه و مودبانه به کسی نگاه کند باید او را چه‌طور ببیند؟
آه! نه! صبر کن! انگار از هیجان و دستپاچگی زیادی جلو رفتم. باید
وقتی ازش خوشم اومد و با خودم فکر کردم ، تصمیم گرفتم راجع بهش بنویسم ، بعد از نیمه شب تماشا کردنش تموم شد ، از صبح دارم فکر می‌کنم چی بگم ؟ و واقعا دلم می‌خواد چیزی بگم ، چون با اون همه گریه‌ای که بعدش کردم بازم قلبم خالی نشده از احساساتی که بهم داد . امروز دوباره نشستم و اون بخش‌هایی که بیشتر دوست داشتم رو دوباره نگاه کردم ، هنوز هم نمی‌دونم چه کلماتی مناسب هستند برای توصیف احساساتم بهش. تو یک سایت ، به این نظر برخوردم و حس کردم همون‌چیزیه که
 
به نام خالق لبخند
خودتون فکر کنید که زیباترین لحظات زندگیتون داشته چه اتفاقی می افتاده
هرجوری که بوده یا هرجایی که بوده لبخند نمی زدید
اگه بوده سعی کنید اینجور لحظات رو بیشتر کنید
چرا وقتی با یه لبخند ساده میتونید شادتر باشید لبخند نمی‌زنید
یعنی این را هم می خواهید از خودتان دریغ کنید
تنها خواهش امشبم از تون اینه که همیشه لبخند بزنید
اگر لبخند بزنید در شرایط بد هم حالتون خوب میشه
پس نتیجه می گیریم که زیباترین لحظات زندگی وقتی اتفاق میفته
ای آنکه دوست دارمت اما ندارمتبر سینه می فشارمت اما ندارمتای آسمان من که سراسر ستاره ایتا صبح می شمارمت اما ندارمتدر عالم خیال خودم چون چراغ اشکبر دیده می گذارمت اما ندارمتمی خواهم ای درخت بهشتی، درخت جاندر باغ دل بکارمت اما ندارمتمی خواهم ای شکوفه ترین مثل چتر گلبر سر نگاه دارمت اما ندارمت
اصلاح طرح لبخند برای همگان حائز اهمیت می باشد چرا که زیبایی لبخند خواهد توانست زیبایی چهره فرد را تضمین نماید و برای زیبایی بخشیدن به دندان ها و لبخند خود راه های مختلفی پیش رو خواهید داشت که این راه ها در حالت کلی به دو نوع خانگی و کلینیکی دسته بندی می شوند. روش های کلینیکی سریعترین روش برای اصلاح کردن طرح لبخند خواهند بود.
 
اصلاح طرح لبخند
نیاز به زیبایی امروزه در همگان مشاهده می شود و یکی از مهمترین بخش های بدن که زیبایی آن می تواند سبب زی
امروز توی مترو ۲ تا بچه (یکیشون پسر اون یکی دختر) دیدم گوله نمممممممکککککک
موها فرفررررییییی عین سیم ظرفشویی
چشم ابرو مشکیییی
پسره یکی دو سال بزرگتر بود و دختره تازه تازه راه میرفت :)))
دختره منو دید طبق معمول یه چشنک زدم بهش یهو دیدم خندید :)))
یهو گردنشو کج میکرد منم کج میکردم میخندید :)))
دل میبرد دیگه
یه خانومی هم بغل دست ما بود اولش با یه لبخند داشت مارو نگاه میکرد یهو گوشیشو در آورد
شروع کرد تایپ کردن
تند و تند :)
هی منو نگاه میکرد مینوشت بچه ه
سکوت...فریادی خاموش...می خواهم در میان این هیاهو فریاد بزنم... خواستار سکوتی طولانی شوم، نگاه های متعجب به سوی من جلب شود و دور شوند از من و فریاد هایی که حکم زندانی شدن روح من در جسمی بی جان را میدهد... اری از من دور میشوند، میروند و من بازهم تنهایی را با تمام وجود حس می کنم...در دنیایی که آدمک هایی با نقابی سرشار از تظاهر و لبخندی خالی از حس از هم همه لذت می برند، من تنها مانده ام... من همانی هستم که خود را میان خاطرات شاد خود جا گذاشته و اینک تنها ک
سکوت...فریادی خاموش...می خواهم در میان این هیاهو فریاد بزنم... خواستار سکوتی طولانی شوم، نگاه های متعجب به سوی من جلب شود و دور شوند از من و فریاد هایی که حکم زندانی شدن روح من در جسمی بی جان را میدهد... اری از من دور میشوند، میروند و من بازهم تنهایی را با تمام وجود حس می کنم...در دنیایی که آدمک هایی با نقابی سرشار از تظاهر و لبخندی خالی از حس از هم همه لذت می برند، من تنها مانده ام... من همانی هستم که خود را میان خاطرات شاد خود جا گذاشته و اینک تنها ک
در محیط های مختلف افرادی هستند که همیشه با روی خوش و با لبخند با بقیه رفتار می کنند. اینکه ما عبوس باشیم مشکلی را حل نمی کند. ولی وقتی با روی باز با بقیه رفتار می کنیم، عملا تاثیر خوبی هم بر روی خودمان می گذارد. 
در این شرایط سخت اقتصادی و اجتماعی با هم خوب باشیم و همدیگر را احترام بگذاریم. هر کسی مشکلاتی برای خودش دارد ولی بهتر است سعی نکنیم مشکلات خود را به بقیه منتقل کنیم. 
 
به یکدیگر لبخند بزنیم و با هم خوب باشیم
-دیوونه شدی؟!
من: ..
-با خودت میخندی.. یهو گریه میکنی... چته؟!
من: خخخ
-چرا میخندی؟!
من: خوشالم لابد!
-(نگاه مشکوک)
 
میدونه خوشحال نیستم... ببخش ک نمیتونم حرف بزنم مامان...
 
چند روز پیش توو خیابون سما(آبجی کوچولوم ) واسه اسباب بازی گریه میکرد...
من: قشنگم... میدونی وقتی گریه میکنی زشت میشی؟تازه منم دلم میشکنه و گریه م میگیره... ولی وقتی بخندی همه خوشحالترن و ممکنه واست عروسک بخریم^_^ پس توعم مث من وقتی ناراحتی،بخند! باشه قشنگم؟!
 
اولش گیج بود... بعدش رفتیم
من را دوست داشته باش؛در امتدادِ زمان،از شکوفه بارانِ درخت هاتا عرق ریزانِ گل هااز خش خشِ زرد و نارنجی ها زیرِ قدم هایِ دخترکان عاشقتا نفس هایِ گرم پسرک رویِ دستهایِ از سرما قرمز شده معشوقش...من را دوست داشته باش؛اندک و فراوانش مهم نیست،من را در گذران فصل هاهمچون روزِ اول دوست داشته باش...با هر بوسه ؛حسی شبیه اولین بوسه را تویِ رگهایت حس کنو با هر بار دیدنمبازفکر کنکه معشوقت حتمااز جایی جز زمین آمده...من را دوست داشته باش؛در امتدادِ شبهایِ طول
یه روز عصر بود توی سالن جلسه داشتیم من و هشت تا دیگه از همکارام ، گوشی تلفن رو برداشتم و به پاتریک زنگ زدم که خودش رو برای جلسه برسونه .پاتریک کار هاشو نصفه و نیمه روی میزش رها کرد و خودش رو رسوند توی جلسه .
مانیتور رو روشن کردم و رو به جمع گفتم همکارای عزیز به مانیتور نگاه کنید میخوام فیلم هایی رو ببینید که تا حالا کسی جز من ندیده. 
و فیلم ها رو نشون دادم با افتخار سینه امو صاف کردم و لبخند زدم...
پاتریک بود داشت با یکی دیگه از همکارا حرف میزد. دو د
لبخند غوغا می‌کند! وقتی به افرادی که شما را نگاه می‌کنند، لبخند می‌زنید،
اعتماد به نفس آنها خود به خود افزایش می‌‌یابد.

شرکت مک‌دونالد
تمرین‌های جالبی به فروشنده‌هایش می داد. چون آنها از صبح تا شب کار می‌کنند، خسته
می‌شوند؛ برای اینکه لبخند دائم بر روی لب‌های‌شان باشد؛ زمانی که آنها را استخدام
می‌کند چسب هایی روی دهان‌شان می‌زند تا لب‌هایشان کشیده شود و همیشه حالت لبخند
را داشته باشند بعد از دو تا سه ماه خودبه‌خود عادت می کنند ک
از رو به روی آینه رد می شوم، یکهو می ایستم و به خودم زل می زنم._آممم تو چقدرر... بلند شدی!خود آینه ای ام لبخند می زند و بیشتر ژست می گیرد._چقدر، موهات بلند شده...دارد بهم لبخند میزند و موهایش را پریشان می کند._صبر کن ببینم.بهت زده می ایستد._این دو تا مو سفیده بلند شدن باز.کنارشان میزنم. یکی دو تا دیگر آن زیر میبینم. سه تا، پنج تا، شش تا، هفت تا، نه تا.نه تا موی سفید فقط همین جلوها.اولش که داشتم به خودم نگاه میکردم. دنبال یک راهی می گشتم که به خودم ثابت ک
تفریحات، موضوعی بسیار مهم و اساسی است. خیلی ها هستند که ممکن است آن را جدی نگیرند و فکر کنند که زندگی خشک و بی‌انعطاف و بی‌لبخند، می‌تواند زندگی موفقی باشد، اما چنین نیست. اگر در زندگی تفریح سالم و لبخند طبیعی که ناشی از نشاط است نباشد، زندگی برخود انسان و اطرافیانش، جهنم خواهد شد.
۱۳71/10/1- رهبر انقلاب
قرار گاه مردمی آتش به اختیار زاوه هم زمان با ایام الله دهه فجر و پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی جشن شکوفه های انقلاب را در دومرحله دبستان ابتدایی دوره اول و دوم با همکاری اداره آموزش و پرورش زاوه و پرسنل آموزشگاه ها برگزار کرد.
یه روزایی بود
که ساعتها به دیوار روبروم خیره میشدم و متوجه گذر زمان نمیشدم به خودم میومدم میدیدم چند ساعت گذشته و آدمی که روبروم نشسته بود نیست و من اصلا متوجه نشدم  یه چیزایی حس میکردم ولی نمیفهمیدم اون حسه چیه؟ میرفتم بیرون برمیگشتم میدیدم اع؟ صبح شده؟ کی؟ همین الان ظهر بود میدیدم بقیه کنار سفره هستن میگفتن بیا صبونه بخور مینشستم سعی میکردم عادی جلوه کنم که بقیه ناراحت نشن بعد مثلا مامان میگفت دیشب خیلی صدات کردم بیای شام ولی نیومدی میفه
خدا بعضی وقتا کارایی میکنه که خودش رو ثابت کنه.یا بهتر بگم خودش رو یاداوری کنه.
مخصوصا وقتی ما قول ها و وعده هاش رو نادیده میگیریم.
وقتی یادمون میره که قرار و مدارمون با هم چی بوده.
یا وقتایی که «او» رو اولویت آخر زندگیمون قرار میدیم.
به همه چیز و همه کس اهمیت میدیم و فکر میکنیم غیر از« او».
خیلی براش مهمه که ما بهش توجه کنیم و یادمون باشه که حواسش به تک تک ما هست و روی یکی یکی ما به صورت ویژه تمرکز میکنه.
و وقتی ما این چیزا را یادمون میره هر کاری م
ریختن آب جوش روی پودر نسکافه؛ بلند شدن بخار محو آب؛ شنیدن صدای زنگ تلفن؛ برگشتن به اتاق؛ دیدن عکس پسر بچه‌ای سه ساله روی صفحه‌ی موبایل؛ تعجب کردن؛ کشیدن آیکون سبز رنگ به سمت راست صفحه؛ شنیدن صدای آن طرف خط؛ «یکم پیش یادم رفت بهت بگم که ...»؛ لبخند؛ لبخند؛ لبخند؛ خداحافظی کردن.
چرخه‌ی «بودن».
 نوشته‌های شخصیِ قدیمی ام را نگاه میکنم . میرسم به یک یادداشت در چهارم تیر ماه ۹۷ ، که بعد از مشاهده‌ی دقایق آخرِ بازی پاناما _انگلیس در جام‌جهانی نوشته‌ام . معمولا اگر وقت و حوصله داشته باشم ، دقایق آخر مسابقات را نگاه میکنم . دیدن چهره‌ی شادِ برندگان همیشه برایم لذت‌بخش است . یادداشت از این قرار بود : " کاش من اون پانامایی بودم که بعد از ۶ تا گل خورده از انگلیس ، از زدن یه دونه گل اش انقققدر خوشحااال میشه و شادی میکنه که گزارش‌ گر میگه انگا
بهمن هم رفت. اسفند هم آمده. و امروز آخرین ماهگرد تولد چهارده سالگیم است :)ماه دیگر چنین روزی، در حالی که بهار آمده، شکوفه های صروتی و سفید همه جا را آراسته، لبخند بر لبان مردمان نشسته، پیراهن های نو به تن شده، همه در حال عید دیدنی، در حال سفر کردن، در حال نزدیک کردن روابط، همه با اراده هایی نو، با تصمیم ها و برنامه ریزی های جدید، همه در حال خندیدن، همه در تب و تاب، در هیاهو :)
همان روزی که من به دنیا آمدم، خیلی ها از دنیا رفتند. قانون دنیا اینجوری
نمی توانست بدود. نمی توانست قهرمان ورزش کشور باشد. نمی توانست رانندگی کند. نمی توانست توی خیابان بدون تحقیر و تمسخر یا نگاه های آمیخته به همدردی راه برود. نمی توانست همزمان هم راه برود هم با تلفن صحبت کند. نمی توانست موقع راه رفتن دستانش را بگذارد توی جیب هایش و ژست بگیرد... اما این ها که مهم نیست. مهم این است که وقتی توی ماشین نشسته بودم و از کنارش می گذشتم، نگاهم را احساس کرد و برگشت و لبخند زد!! می فهمید؟ چشمانش سرخ بود. زیرشان گود افتاده بود. ل
نمی توانست بدود. نمی توانست قهرمان ورزش کشور باشد. نمی توانست رانندگی کند. نمی توانست توی خیابان بدون تحقیر و تمسخر یا نگاه های آمیخته به همدردی راه برود. نمی توانست همزمان هم راه برود هم با تلفن صحبت کند. نمی توانست موقع راه رفتن دستانش را بگذارد توی جیب هایش و ژست بگیرد... اما این ها که مهم نیست. مهم این است که وقتی توی ماشین نشسته بودم و از کنارش می گذشتم، نگاهم را احساس کرد و برگشت و لبخند زد!! می فهمید؟ چشمانش سرخ بود. زیرشان گود افتاده بود. ل
چه فراز و نشیبی دارد نگاه‌ها...آن هنگام که به شب نگاه می کنی و جز سیاهی نمی‌بینی...آن هنگام که به آسمان نگاه می کنی و جز قفس نمی‌بینی...آن هنگام که به زندگی نگاه می کنی و جز حسرت نمی‌بینی...آن هنگام که به شعر نگاه می کنی و جز غم نمی‌بینی....آن هنگام که به تاریخ نگاه می کنی و جز خون نمی‌بینی...آن هنگام که به خدا نگاه می کنی و جز شرم نمی‌بینی......چه فراز و نشیبی دارد نگاه‌هاآن هنگام که به قلب‌اش نگاه می کنی و جز نفرت نمی‌بینی...آن هنگام که به چشم‌
معشوق پاییزی من، سلام !

حال که این نامه را می‌­خوانی بهار از راه رسیده ، شکوفه­‌های
باغچه‌ی کوچکم شروع به آراستن شاخه‌ها کرده‌اند و صدای شرشر رودخانه‌ی میانی شهر
نیز این زیبایی را دو چندان می‌کند!

دیروز که با خانم برانگلی در مورد تغییرات حیاط و زیبایی اعجاب انگیز شهر در بهار صحبت
می‌کردیم ناگهان به کنار درخت آلوچه‌ی حیاط پشتی پرت شدم، به آلوچه‌های خوشمزه و
لبخندهای نمکینت، به زیبایی شکوفه‌ها و نگاه شیرینت، به عطر بهاری که چون پیک‌
معشوق پاییزی من، سلام !

حال که این نامه را می‌­خوانی بهار از راه رسیده ، شکوفه­‌های
باغچه‌ی کوچکم شروع به آراستن شاخه‌ها کرده‌اند و صدای شرشر رودخانه‌ی میانی شهر
نیز این زیبایی را دو چندان می‌کند!

دیروز که با خانم برانگلی در مورد تغییرات حیاط و زیبایی اعجاب انگیز شهر در بهار صحبت
می‌کردیم ناگهان به کنار درخت آلوچه‌ی حیاط پشتی پرت شدم، به آلوچه‌های خوشمزه و
لبخندهای نمکینت، به زیبایی شکوفه‌ها و نگاه شیرینت، به عطر بهاری که چون پیک‌
برای زیبا و گیراتر شدن لبخند که برخی به اصطلاح به آن لبخند هالیوودی می گویند می توانید به دندانپزشک مراجعه کنید تا برای شما اصلاح طرح لبخند انجام دهد.
در اصلاح طرح لبخند تمامی معایب دندان ها و لثه ها برطرف می شود.
روش های گوناگونی برای اصلاح طرح لبخند وجود دارد که در زیر به آنها اشاره می کنیم.
لامینیت سرامیکی 
کامپوزیت 
لیفت لثه 
روکش دندان 
ارتودنسی 
بلیچینگ یا سفید کردن دندان ها 

شما می توانید هر کدام از این روش ها را انتخاب کنید اما بهتر
تشنه‌ی یک صحبت طولانی ام. 
دلم حرف می‌خواهد، یک هم‌صحبت، یک نگاه و یک لبخند، یک مهر که از چشمان کسی توی دلم سُر بخورد، می‌خواهم عاشقی کنم و مهر بورزم و بپیچم و حسی غلیظ را تجربه کنم.
اما اگر راستش را بخواهی اسماعیل، اینجا مجال غلظت نیست.
 
آخ که چقدر دلم می‌خواد به اینایی که کمتر از چند ثانیه توی خیابون، تاکسی، مترو و... باهاشون چشم‌توچشم می‌شی، و می‌بینی که اخم کردن و اعصاب ندارن، لبخند بزنی... و لبخندت باعث شه حالِ اون روزشون خوب شه و تا آخر روز به لبخندِ تو فکر کنن.
دیوان شمس را گذاشته بود توی دست هایم، زل زده بود به چشم هایم، با لبخند برایم از مولوی خوانده بود.سرم را انداخته بودم پایین، خواندش که تمام شده بود، لبخند هول هولکی تحویلش داده بودم، چند تا ده تومنی گذاشته بودم روی میز؛ دیوان را بغل زده بودم و پا تند کرده بودم.
تا خانه یک ریز غر زده بودم به جانم که مثلا چه می شد ؟ سرم را بلند میکردم؛ زل میزدم توی چشم هایش.لبخند میزدم.قشنگ به خواندنش گوش میدادم.من هم برایش میخواندم.حرف میزدم.تعریف و تمجید میکردم.
تو پارک نشستیم، یهو مقنعه‌مو می‌کشم رو صورتم.
پرنی می‌گه: اوا داری گریه می‌کنی؟
می‌خندم. می‌گم: نه بابا، حساسیته، کل صورتم می‌خاره. 
دوری با یه نگاه موشکافانه نگاهم می‌کنه و می‌گه: کسی که صورتش می‌خاره، چشماش پر اشک می‌شن و هی دماغشو می‌کشه بالا؟
لبخند می‌زنم. 
شاید توی ی جهان موازی یه دختر شاد دوربین دست باشم با دامن چین چینی ک راه میره و از هر چی ک به چشمش میاد عکس میندازه یا یه نویسنده ی قلم به دست با عینک ذره بینی و موهای وز وزی ک نیم ساعت تو شهر بازی سوژه های قد و نیمقد داستان بعدیشو با چشم تعقیب میکنه یا یه خطاط که جای لکه های مرکب روی بینی و صورتش جا مونده و تهش ب اثرش رو دیوار با لبخند رضایت نگاه می کنه یا شایدم یه تاجر ک گوشی به دست از ونکوور و ایتالیا و رم و چین و ژاپن با یه تلفن کلی پول جا ب جا میک
سلام.
امروز میخوام چندتا از لذتهام را تووبلاگم بنویس فقط چندتاشا
شاید بااین کاربتونم به لذتهای زندگیت اضافه کنم
البته ازسعی میکنم هرهفته تعدادبهش اضافه کنم البته اون لذتهایی که قابله نوشتن باشه
نگاه کردن به بچه هام وقتی به خواب عمیق فرورفتن
نگاه به چشمها ودستهای همسرم
نگاه به عکسهای یادگاری 
نگاه به تلاش وپشتکار مورچه ها
نگاه به دریا
نگاه به ماه روزاولش وچهاردهم
نگاه به طلوع وغروب خورشید
نگاه به دریا 
نگاه به حرم ایمه
وخیلی نگاههای دیگه.
 در تنگنای زمان کنار یک دیوار
تمام قصه خود را به شعر می گفتم
صدای من از سمت شرقی دیوار
و روبه روی نسیمی که تند می تازد
به یک اشاره سنگی تمام می گردد
و من برای قفس می سرایم این شعر را
به یک نشانه آبی سلام باید کرد
به یک شکوفه لبخند نگاه باید کرد
می دانم صدای یخ زده ام را شنید ساحر صبح
نگاه غم زده اش
صورت سپید کران را
به سیلی خشمی
کبود خواهد کرد!
نشسته
 ُمنتظر
کنار یک دیوار
تمام قافیه ها را ردیف می کردم
و با تمام وجودم گلایه می کردم
کجاست روشنی فک
#جاودانه
میرقصی چه عاشقانههمچون شکوفه‌های بهاریبرسطح برکه دلمبا تو بهار همیشه نامش اردی بهشت است!
خسته از تنهایی ها،درخوابمتکثیر می شوی هرشبببین چگونهبا نوازشت گیسوانت شاعرت می شوم!
هر بهار،از آسمان دستانت باران عشق می ریزدچین های دامنتمسیر کوچ پرستوهاصدایتطعنه می زند به نغمه خوانی های پرندگان صحراببین!ببین مرا کهبا خیالت اینگونه عشق را تفسیر می کنم.
آری،وقتی که با خیالت اینگونه زندگی را در من زنده می کنیاگر کنارم بودی،چه خوشبخت بود ب
آیینه ورزان بحمدلله زمستان پر بارشی را تا اینجا پشت سر گذاشت. باغداران و مالکین، خود را برای آماده سازی باغات و کاشتهای مورد نظر آماده می کنند. آنهایی که کود ندادند، آنهایی که هرس نکردند، و .. همه در تدارک آماده سازی سال زراعی پیش رو، می باشند. آنچه برای باغداران غیر از مهیا کردن باغ و زمین های داخل باغ برای کاشت مهم است، تدبیر لازم در مقابل سرما های اوایل بهار است که می تواند موجب خسارت به شکوفه ها شود. به همین دلیل، کشاورزان در این ایام به خصو
داستان از آن جایی شروع شد که هرکس حالمان را جویا شد و گفتیم:حالمان خوب است و گفت ثابت کن! خندیدیم و این شد تمام آنچه که پتکی شده و بر سرمان کوبیده شد،هرجا پرسیده شدحالت چطور است و لبخندی زده شد...گفتیم حالش خوب است،غافل از اینکه هستند آدم هایی مثل من که تمام زندگیشان را بر پایه ی لبخند زدن می سازند،غمگین می شوند...لبخند می زنند! شاد می شوند،لبخند می زنند! گاه حتی زیر باران با لبخند آرام اشک می ریزند...مبادا نابود کنندگان خوشی هایشان ، اشک های پنها
داستان از آن جایی شروع شد که هرکس حالمان را جویا شد و گفتیم:حالمان خوب است و گفت ثابت کن! خندیدیم و این شد تمام آنچه که پتکی شده و بر سرمان کوبیده شد،هرجا پرسیده شدحالت چطور است و لبخندی زده شد...گفتیم حالش خوب است،غافل از اینکه هستند آدم هایی مثل من که تمام زندگیشان را بر پایه ی لبخند زدن می سازند،غمگین می شوند...لبخند می زنند! شاد می شوند،لبخند می زنند! گاه حتی زیر باران با لبخند آرام اشک می ریزند...مبادا نابود کنندگان خوشی هایشان ، اشک های پنها
علائم زبان بدن غیر کلامی‌‌از سر تا انگشتان پا عبارتند از:
تکان دادن سر: این حرکت شبیه به حرکات فرد هیجان زده است.
نگاه خیره: در این حالت حرفی برای گفتن وجود ندارد، جز این که شخص نمی‌‌تواند چشم خود را از فرد علاقه عاشقانه مورد نظر خود برداشته باشد.
لبخندها: افرادی که به یکدیگر علاقه مند هستند بیشتر لبخند می‌‌زنند و حتی ممکن است موقع لبخند زدن دهانشان کمی‌‌باز باشد.
حرکات دست: حرکات جذاب می‌‌تواند علاقه مندی به شخص دیگر را نشان دهد.
یک لمسی
علائم زبان بدن غیر کلامی‌‌از سر تا انگشتان پا عبارتند از:
تکان دادن سر: این حرکت شبیه به حرکات فرد هیجان زده است.
نگاه خیره: در این حالت حرفی برای گفتن وجود ندارد، جز این که شخص نمی‌‌تواند چشم خود را از فرد علاقه عاشقانه مورد نظر خود برداشته باشد.
لبخندها: افرادی که به یکدیگر علاقه مند هستند بیشتر لبخند می‌‌زنند و حتی ممکن است موقع لبخند زدن دهانشان کمی‌‌باز باشد.
حرکات دست: حرکات جذاب می‌‌تواند علاقه مندی به شخص دیگر را نشان دهد.
یک لمسی
به لیست دعاهای شب قدر پارسالم نگاه می‌کنم، به آرزوهایی که زیر سقف بلند مسجد با چشم گریان نوشتم. آرزوهایی که فکر می‌کردم اگر برآورده نشوند، می میرم! نشسته‌ام و لبخند می‌زنم. فکر می‌کنم یکی از لحظات قشنگ زندگی‌مان وقتی است که از ته دل و با آرامش خاطر می‌گوییم :" وای خدا ! چه خوب شد این آرزومو برآورده نکردیا". 

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها