نتایج جستجو برای عبارت :

حس تابستونه

از نیمه بهمن با سرسبز شدن منطقه و معتدل شدن هوا حس و حال بهار رو داشتم و امروز نیمه ی فروردین ۹۹ گرمی هوا حس تابستونه رو زنده کرد.
بهار منطقه ما دو ماه بود که یک ماه و نیمش تو زمستون بود و ۱۵ روزش تو بهار .
از الان تا ۱۵ مهر هم تابستون هست یعنی ۶ ماه.
البته پارسال به خاطر بارش های بهاره اوضاع متفاوت بود باید دید امسال هم بارش داریم و بهار ادامه خواهد داشت یا نه
روزای بعد امتحان رو دوست دارم، به چند دلیل. یکی این که فی النفسه "روز بعد امتحان" شیرینه بدون هیچ افزودنی! دوم این که تو دوره امتحانات، خونه به فاجعه آمیزترین حالت خودش میرسه و همش اینو به خودم میگم "تحمل کن ارکیده، ۲ روز دیگه تموم میشه، همه جا رو میسابیم!" و بعد امتحانات، دلم حال میاد! همه جا برق میافته. سوم این که وقت بایگانی جزوات و کتاب های درسیه‌‌، و کیفش از وصف خارجه :)) مورد آخرم این که، تابستونه... خدای من! تابستون شیرین و گرم و کلافه کننده!
امروز کولر روشن شد و وسط بهار، تابستون اومد تو خونه. 
سیزده سالمه. تابستون خیلی گرمیه بیرجند.تازه از کتابخونه برگشتیم. روی تخت دراز کشیدیم بستنی میخوریم و کتاب میخونیم. بوی خاک و نم کولر آبی مشاممون رو پر میکنه. معنای تابستون همیشه همراه با این بو توی ذهن میمونه.
از آخرین باری که اینجا مینویسم خیلی میگذره.. واو.. عملا فراموش کرده بودم اینجا رو.. ترم پیش یک درس دیگه هم افتادم.. الان هم که تابستونه و من یکمی درس خوندم فقط یکم البته، تفریح خاصی هم نداشتم کلاس شنا رفتم که اون هم چالش بزرگی بود واسم دیگه اینکه خبری از اون شکی که قبلا به احساسم داشتم نیست الان میدونم که واقعا عاشق "ع" ام و "ا" حتی به زور جایگاه دوست رو داره تو زندگیم. الان فهمیدم که واقعا کی و چی برام مهمه. از "ع" دورم و دوری داره اذیتم میکنه.بشه که
هفته آخر تابستونه، بالاخره داره تموم میشه :)) و من خیلی سرگردونم وسایلم رو نصفه نیمه جمع کردم ولی چیزی هم نیست که جمع کنم بقیشون یا باید شسته شن یا اتو یا دوخته بشن و ترمیم.
خیلی دارن دیر خوابگاه رو باز میکنن حقیقتا و انجام اون همه کار تو یه روز پدر درآره.. من برعکس یه عده همیشه خودمو عجول نمیدونستم ولی تازگی ها خیلی عجول شدم و خودم اذیت میشم بابتش، از این انتظار باز شدن خوابگاه هم متنفرم
دیگه این که دو نفر که آدمایین که خوشم نمیاد ببینمشون همزم
امروز اولین روز تابستونه (استیکر ذوق و شوق (خیلی ذوق و شوق)) و اولین شنبه تابستان!! (چه شنبه ای!)/از لحاظ حال شخصی و حال هوای خونه و خانواده الحمدلله همه چی بر روال عادی خودش داره پیش میره و همه چی خوبه! تازه تابستونم که هست!/الان از یذره فرصتی که دارم تو این چالش شرکت میکنم که خیلی چالش خوبیه به نظرم همه باید شرکت کنن و دلیل زنده بودنشونو بدونن/ به قول یه دیالوگ تو فیلم sin city که میگفت:
لوسیل: زندون برات جهنم بود مارو؛ این بار حبس ابد می گیری.
مارو: جه
۱. دلم میخواد همه دامنامو اویزون کنم جلوی چشمم و هی قربون صدقه شون برم...
یاسی براق....یشمی سنتی...گل بهی حریر...سورمه ای کوتاه...
سفید گل دار...سورمه ای گلدار....سبز گیپور...
توی دلم مونده که چرا یه سبز علفی براق هم نخریدم؟
چرا یه قرمز گیپور هم نخریدم؟
۲. تابستونه و باید هدف یخچال پاک کنی و تموم کردن خوراکیهای این یه سال رو در پی داشته باشم در تمامی روزها....
میشد با چایی دم افطار حلوا خورد اما از شوق اینکه شنیدم قند پیدا شده تو یکی از فروشگاها بدو رفتم ق
آدما همیشه میخوان ثابت کنن اونی که راجع بهشون فکر میکنی اشتباهه. حتی اگه فک کنی بهترین آدم دنیان...انگار این اتفاقا افتاد که ثابت کنه آدم رو‌به روم آدم بیشعوریه.
من آدما رو خوب میشناسم ولی متاسفانه وقتی تو ذهنم میگم این آدم فلان جوره، پشت بندش وجدان یا نمیدونم چه موجود احمقی تو ذهنم بهم میگه: مریم تو تا وقتی که چیز واضحی رو نبینی حق نداری اینجوری فکر کنی. بعدش با اون آدم خوب برخورد میکنم و درنهایت اون ویژگی بد و توش پیدا میکنم، غصم میشه واسه هم
این یکی از اون گوشه‌هاییه که توی این پست گفتم. هندونه‌های زیر توت. وقتی به این عکس نگاه میکنم. اولین چیزی که حس میکنم نسیم خنک آخر تابستون و اوایل پاییزه. وقتی هوا اونقدر خنک شده که دیگه درها وپنجره‌ها رو می‌بندیم. وقتی که کتاب‌های سال بعد رو گرفتیم و داریم جلدشون می‌کنیم.بوی کاغذ نو. بوی چوبِ مداد. روزشماری برای رسیدن مدرسه. این نور کم‌جون غروب که نشون آخرین روزهای بلند ساله.نمی‌دونم چرا با دیدن این قاب این چیزهایی که گفتم از ذهنم می‌گذر
تابستون که میاد با خودش چیزهایی رو میاره. مهمترینش همین گرماست. و البته میوه های تابستونه. آلبالو و گیلاس یه طرف و توت فرنگی یه طرف دیگه. ببین اصلا میتونی اینها رو ببینی و وسوسه نشی؟
حالا اگه یک خوشگل هم ور دلت باشه یکی برداری و بزاری لای لبهاش که وووووووووی

داشتم بررسی می کردم که جز این رنگ جذاب و ظاهر سکسی و رمانتیکش، توت فرنگی دیگه چی داره که داستان جذاب شد. البته هم فواید و هم مضرات داره. دیگه اینجا نگذارم، خودتون بخونید: فواید و مضرات توت
از بند امتحانات ازاد شدیم و وارد تابستون شدیم
و اونم چه تابستونی*____*
چندروز دیگه باید 8 میلیون شهریه بدم دانشگاه و به معنی واقعی موندم از کجابیارم  :/
مهمانی بدترین ایده ممکن بود احتمالا
ولی همچنان روال بیخیال بودنم رو حفظ کردم
تا ظهر میخوابم زیر کولر به هیچی فکر نمیکنم
بعدش هم یه غذایی پیدابشه نشه میخورم و میزنم از خونه بیرون
شب ها یه چندتا فیلم و چندصحفه کتاب و یکم هم کانتر میزنم و باز به اغوش خواب میروم
و من روز انتخاب واحد بدبخت ترینم
واخ
شکل اول :
پاییزه؛ میگه ساعت ده بیا بریم با هم فلان فروشگاه را بهم نشون بده! ساعت ده میشه خبری نمیشه ،ده و نیم میشه باز خبری نمیشه، پیام میدی چی شد جواب نمیده! تا یازده و نیم!! که دارم میام! ساعت دوازده میاد سر قرار بدون هیچ توضیح و عذرخواهی... ( اعتراض نمی کنی چون باردار است و...)
زمستونه؛ میگه ساعت یازده بیا بریم پیاده روی، محل قرار میشه ورودی پار ، ساعت یازده و بیست دقیقه میشه باز نمیاد زنگ می‌زنی پس کجایی؟!! میگه تو راهم! می رسه باز هم بدون توضیح و
شکل اول :
پاییزه؛ میگه ساعت ده بیا بریم با هم فلان فروشگاه را بهم نشون بده! ساعت ده میشه خبری نمیشه ،ده و نیم میشه باز خبری نمیشه، پیام میدی چی شد جواب نمیده! تا یازده و نیم!! که دارم میام! ساعت دوازده میاد سر قرار بدون هیچ توضیح و عذرخواهی... ( اعتراض نمی کنی چون باردار است و...)
زمستونه؛ میگه ساعت یازده بیا بریم پیاده روی، محل قرار میشه ورودی پارک ، ساعت یازده و بیست دقیقه میشه باز نمیاد زنگ می‌زنی پس کجایی؟!! میگه تو راهم! می رسه باز هم بدون توضیح
فکر نمیکینی اگه اونو بیشتر از من دوست داشته باشی تو روحیم تاثیر میذاره؟
آخ داداش کوچولو. یقینا کسی نمیتونه جای تورو بگیره.
هوا خیلی خوبه، با اینکه وسط تابستونه اما هم بارونه و هم خنک. باد ملایمی میاد که دوست دارم ضعف برم براش.
گاهی خوبه دنیارو از یه دید دیگه ببینیم. از یه دید بزرگتر. یکم وسعت بدیم به محدوده دیدمون. عشق رو تو تک تک اتفاقای اطرافمون پیدا کنیم. عاشق هرچیزی باشیم که دوروبرمون و به کارامون عشق بورزیم.
مثل حسی که من امروز صبح داشتم. خ
چیزی ک نگرانش بودم اتفاق افتاد
اونوقتی که به همسرم بله گفتم، نمیدونستم ک همچین چیزهایی هم ممکنه پیش بیاد
اون هم انقدر زود
طول مدت محرمیت مون دو و نیم ماه بود که حدود 20 روز و در سه مرتبه، طعم فراق رو چشیدیم.
بعد از عقد هم، خیلی...! 
تلخ ترین تجربه ی زندگی من همین فراق 24 روزه ی بعد از عقدمون بود.
و هنوز به آرامش نرسیده دوشنبه شب همسرم گفت همون که نگرانش بودیم شد زهرا...
گفتم چی؟
گفت حوزه ترم تابستونه ارائه نمیده.
و این، برای همسر شهرستانی من یعنی بی ج
از دیروز من برگشتم سرکار.الکی الکی قرنطینه شکسته شد.
پاساژ باز شده.کل دیروز مشغول جابجایی اجناس بودم..مشغول چیدن جنس های تابستونه و جابجاییش با کارهایی که برای عید اورده بودیم.موقع کار کردن یه حال غریبی داشتم.قاعدتا باید خوشحال میبودم.
اما مثل نظریه ی تایم هاوکینگ برمیگشتم به عقب.به روزهای قرنطینه و قبل ترش.رسیدم به أواخر بهمن.چقدر برنامه داشتیم.تازه ی اماده ی برداشتِ زحمات یک ساله مون شده بودیم... تازه مغازه ها چیده و اماده و پر از جنس شده ب
اخر تابستونه و جشنای فارغ التحصیلی به راهه. تو ی پیج کلیپای فارغ التحصیلی دانشگاهای مختلفو گذاشته بودن. سر کنجکاوی ی چنتاشونو نگا کردم. بعضیاش جالب بعضیاشم خنوک! ولی خب چیزی ک تو ذهنم اومد این بود ک 6 سال بعد من و همکلاسیامم همینجوری ایم؟ همینجوری صمیمی و خوشحال کنار هم وایمیستیم و عکس میگیریم؟ الان ک اونقد صمیمی نیستیم یا لااقل من این حسو دارم..چون چقدر تلاش کردم برا جمع بودنمون و خوش اخلاق بودن با بقیه ولی تهش یا راهشونو ازم جدا کردن و تو خو
سلام 
من پسری ۱۸ ساله هستم، مشکلات زیادی با پدر و مادرم دارم، کلا خیلی بد باهام صحبت میکنن،  مخصوصا بابام، اصلا احترامی قائل نیست، هر موقع که دلش بخواد بهم میگه تو عقل نداری و اگه آدم بودی ...
این مال حرف زدن عادی ایشونه، وقتی عصبانی بشه هر تحقیر و توهینی به آدم میکنه، مثل تو هیچی نیستی، به هیچ دردی نمیخوری، هیچ ... نمیشی و این ها. بعدش انتظار داره هیچ اعتراضی هم نکنی، در صورتی که من وقتی به هم سن و سال هام نگاه میکنم واقعا پسر بدی براش نبودم، نه
سلام. امشب ماه کامله  البته تقریبا. یعنی الان ماه شب سیزده ست. خیلی قشگه. وقتی به ماه نگاه کردم دلم برای مبینا تنگ شد یهو... چند وقته ندیدمش آخه.. بزودی می بینمش...
امروز فیلم سرخ پوست رو دیدم. نمی دونم یه سریا چرا میگن تهش بازه:/ تهش کاملا واضح و روشن بود... خیلی دوستش  داشتم فیلمو.. معرکه بود.. اونم با بازی فوق العاده ی نوید محمد زاده... کراش زدم روش. فکر میکردم نوید فقط نقش آدمای بدبخت و بیچاره رو خوب بازی میکنه اما دیدم نه بابا. این خیلی خوبه. نقش این
*از عجایب روزگار اینکه یکی از توییتری‌ها، دیشب بهم پیامک داده و نگرانم شده. گفت خبرهای خوبی از استان‌های غربی نرسیده، سعیده خوبی؟ گفتم تنها خطری که اینجا منو تهدید می‌کنه گرگه. همین. :))) 
 
* دیروز سوار قطار رجا شدم. چون فکر می‌کردم جاده برفیه و خطرناک. پس با قطار اومدم خونه و انقدر قطارهای تهران- زنجان رجا بی‌کیفیته که از خستگی داشتم جون می‌دادم. تا رسیدم هم رفتم مطب دکتر. بهم گفت نوبت بعدی تابستون می‌بینمت. گفتم یعنی سه ماه دیگه؟ :)))) گفت تا
یکی از بچه ها گفت شاید ترم تابستونی ارائه بدن و اینابه گلگلی گفتم چیکار می کنی؟ گفت بر نمی دارم
از اونجایی که قلی تو همه سوراخا یه سری کشیده گفتم بذار از این بپرسم ببینم بر میداره یا نه و چجوریاس و سوالامو بپرسم
اونم یه جوری گفت که بر نمی داره
گفت وا اصا اگه ارائه م بشه مگه تو میخوای برداری؟
نه من و نه هیچکس دیگه بر نمی داره
خلاصه دیگه منم دو دل شدم بعد یهو به خودم گفتم تو که میخواستی برداری پس چی شد؟ 
چرا چون بقیه نمیخوان بردارن پشیمون شدی
نذار
بودنشون شبیه وزش یه نسیم خنکه ..شبیه غروبای پاییز وقتی هوا هنوز تاریک روشنه و صدای آرش می‌پیچه تو گوشمون‌.بودنشون شبیه خوردن بستنی تو روز گرم تابستونه..بودنشون آدمو آروم می‌کنه آدمو خوشحال می‌کنه.درست‌تر این‌که نمی‌ذارن غمگین بشی.نمی‌ذارن با خودت روراست نباشی..نمی‌ذارن به خودت دروغ بگی.
می‌دونی یه غمی هست که بعد از بودن آدما میاد سراغت‌، غم از دست دادن.در عین حال که همه‌ خوشحالن اون‌جایی که همه دارن بلند بلند می‌خندن تو ساکت می‌شی
سلام
الان که تابستونه و آفتاب خیلی تیزه، شما برای پیشگیری از تیره شدن پوست دست و پاتون چیکار میکنید، آیا به دست و پاتون هم ضد آفتاب میزنید؟
چون من دست هام تا قسمتی از ساعدم تیره شده، همین طور پاهام، یعنی دقیقا اون قسمت از ساق پام که بیرون از شلواره تیره شده، بالاش سفیده و چون کفش تابستونی میپوشم، دقیقا جای بندهای کفش سفیده، بقیه ش تیره شده و منظره مسخره ای پیدا کرده، ظاهرا فقط من اینجوری پوستم دو رنگ میشه ، برام سوال پیش اومد که بقیه چکار می
تو این چند روزه من پر شدم از نصایح و پندهایی که باید انتقال بدم ....درحالیکه هیچوقت انتقال دهنده ی خوبی نبودم....
فکر کنم با این دفعه چهارمین باریه که اومدم حرف بزنم ولی نشد ....پیش نویس های زیادی رو تلنبار کردم ،فقط مینویسم ولی دقیقا نمیدونم چیه که داره از ذهنم میریزه بیرون و هرجایی گیر بیارم پیاده اش میکنم ،یادداشت گوشی ،پیش نویس وبلاگ،کاغذ الگو ، برگه های A4 ، محل های خاک برداری..
و خودمم موندم الان دقیقا از خودم چی میخوام ... دورمو پر کردم از گزی
یا دلیل
 
 
بریم سراغ دومین معرفی!
توی خاطره ام گفتم که شروع کردم به خوندنش. خب حالا اومدم برا معرفیش :))
 
2: پنج قدم فاصله
 
تعریفش رو تو اینستا دیده بودم. عکسای قشنگی ازش دیدم و خلاصه ای که ازش نوشته بودن جذبم کرد. و اینکه گفتن فیلمش هم هست بیشتر جذبم کرد. خیلی دوس دارم کتابایی که فیلمش هست، کتابو اول بخونم بعد برم سراغ فیلم. خصوصا اگر که تعریفشونم شنیده باشم!
توی طرح هایی که طاقچه برای طرح های تابستونه داشت، این کتاب تخفیف خورده بود. همون موقع خ
از ترس بیکاری و توی خونه نشستن و همچنین به خاطر اینکه زودتر مدرکم رو بگیرمترم تابستونه گرفتم.راستش برنامه من اینه که در وهله اول بعد از لیسانس اپلای کنم برای کانادا و خب اگه قبول نکنن مجبورم فوق رو هم بخونم و بعدش برم.
تمام زورم رو دارم میزنم تا زودتر زبانم رو تموم کنم و بتونم ایلتس بگیرم.
از طرفی کلاس اتوکد میرم و بعدش باید ریویت و اسکچاپ و 3D مکس و ICDL رو بگیرم و دارم زور میزنم مدرک های بین المللی همشو بگیرم تا به دردم بخوره.
از یه سمت دیگه هنوز
سلام !
تقریبا روزهای آخر تابستونه و می دونم همتون دارین برا مدرسه آماده می شین!
و می دونم که من خیلیییییییییی دیر اومدم تا براتون پست بذارم:(
ولی من واقعا شرمندم:(((
خوش حالم که هنوز وبمو فراموش نکردین
اومدم بگم که من یک کانال جدید در تلگرام زدم که خوشحال میشم منو دنبال کنین!
بهتون قول می دم دوباره بر می گردم 
یه فکر تو سرمه 
بین خودمون باشه 
دلم می خواد یه وب دیگه هم بزنم
ولی فعلا نمی دونم درباره چی باشه!
اگه شما فکری به ذهن تون می رسه برام کامنت
اس ام اس تبریک آغاز فصل تابستان
اس ام اس عاشقانه شروع فصل تابستان
تابستان یعنی همه چیز به بلوغ رسیده است
تابستان یعنی فراغت به حد اعلی خواهد رسید
تابستان یعنی برای پاییز و زمستان آماده شدن
تابستان یعنی با تو بودن بی حد و حصر
 متن شروع تابستان
تابستون تابستون
هوا گرمه بی بارون
پنجره رو باز کنید
هوای خوب رو مهمون کنید
محبت و تقسیم کنید
جشن آغاز تابستان
تابستان
یعنی گرمایی که بین خانواده‌هاست و شادی و نشاط در بین آن‌ها، تابستان
یعنی از سردی
امروز روز استقلال آمریکا و تعطیل بود. در واقع بعد از دو هفته، امروز تنها روزی بود که من از صبح خونه بودم و وقت کامل مال خودم بود. بیش از دو هفته است که با بچه ها کلاس فارسی دارم و در همین بین، یه زوج آمریکایی-ایرانی هم پیدا شدن که می خواستن فارسی یاد بگیرن. باهاشون تا حالا فقط یه جلسه اونم توی کتابخونه داشتم. کار کردن با بزرگترها راحت تره مخصوصا که خانومه اصلا فارسی بلد نیست و باید از پایه باهاش کار کنم. یه کتاب تمرین مشخص کردم و از روی اون درس می
 چقدر آدم بدعهدی هستم، نه ؟ الان که دارم این پست رو می نوسیم، روی مبل های دانشکده ی دارو لم داده ام و از لیوان آب طالبی م خرسندم . از ارائه ی پروپوزال برمی گردم و کمی از ارائه م ناراضی ام . دفاع پروپوزال آخرین بخش یک مدرسه ی تابستونه بود. زیر بار مدرسه له شدم تقریبا. مدرسه برابر بود محک زدن مهارت های بسیار . مهارت مدیریت کردن مشکلات درون گروه، مهارت پیشبرد کار وقتی که همگروهیت کاری انجام نمی ده، مهارت مدیریت کردن سو تفاهم . دلجویی از لیدری که هیچ
نمیدونم چرا با وجود اینکه خیلی وقت دارم ولی فرصت نمیکنم به کارهام برسم و کنارشم به وبلاگم سر بزنم و چند خطی هم اینجا بنویسم.درسته که برگشتم سرکار،تمام وقت هم برگشتم؛ ولی باز هم وقت زیادی دارم که بتونم به این کارهای جانبی برسم.
اقا گویا ما کرونا رو شکست دادیم خداروشکر.ملت چنان رفتار میکنند که انگار نه انگار کرونایی اومده و رفته ! اکثرا ریلکسن،بی ماسک بی دستکش! ذرت مکزیکی و بستنى توپی میخرن از همین رو به رو با فراغ بال میخورن ! اصلا یه وضعیتی!
ا
۱. اینترنت خونه تموم شده بود. چند قسمت از انیمی "توکیو غول" مونده بود.از " حمله به تایتان" جذاب تر نیست ولی خب بهتر از هیچه.  گوکل باز کردم که یه شارژ اینترنتی بخرم. مامان داشت حرف می زد و من سرم تو گوشی. نمی دونم از کدوم خاله خان باجی داشت حرف می زد. اصلا نمی شنیدم. می خواستم به جای ۲ تومن، ده تومن بگیرم و به گزینه یک ۱۰۰۰۰۰۰ ریال به عنوان ۱۰۰۰۰۰ریال نگاه کردم و شد آنچه نباید می شد. صد هزار تومن ناقابل شارژ خریدم. پیامکش که برام اومد هی پشت سر هم صفرا
 
طراحی چهره ی low poly از چانیول، رپر و یکی از اعضای گروه EXO
دوستان این اولین طراحی چهره ی دیجیتال منه و با نرم افزار Corel draw انجامش دادم.
البته مال تابستونه و به خاطر بی مسئولیتی من تا امروز فقط توی اینستاگرام ثبت شده بود...
امیدوارم مورد پسند واقع بشه.مرسی از شما دوستای خوبی که دارم و همیشه به وبلاگم
سر میزنید.حتی اگه بهتون اطلاع ندم.دنبال یه وقت آزادی میگردم که دوباره مثل قبل و پر انرژی
بیام و هم پست بذارم و هم به وبلاگ های قشنگتون سر بزنم.
 
دانلود آهنگ جدید هوروش بند تابستون
دانلود آهنگ هوروش بند به نام تابستون کیفیت ۱۲۸ و ۳۲۰ ، با لینک مستقیم ، همراه با پخش آنلاین و متن آهنگ
دانلود آهنگ فوق العاده تابستون با صدای هوروش بند از جوان ریمیکس
تنظیم : مسعود جهانی, ترانه : مهدی دارابی
Download New Music Hoorosh Band – Tabestoon

آهنگ جدید آصف آریا و هوروش بند را بزودی می توانید از جوان ریمیکس دانلود نمایید.
جدیدترین ساخته هوروش بند و آصف آریا، تابستون نام دارد.
امیدوارم این موزیک نیز از کیفیت مطلوبی برخ
 
I need some sleep :
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشدبا این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.
param name="AutoStart" value="False">


 
————————————————————————————
 
یه بار تو نوشته های مهدی معارف خوندم میگفت ؛
هیچ کس نمیمونه، هر کسی آخرش یه روز میزاره میره و ترکت کنه
این یه
الان 31 روزه که ناکجای عزیزم. و از 10 روزِ پیش دارم برگشتن به خونه رو روز به روز به تعویق میندازم. و حالا تصمیم دارم فردا برگردم. فردا میرم ینی؟ هنوزم مطمئن نیستم. ممکنه برم و ممکنه نرم. بستگی داره فردا چی بخوام. 
اگه فردا هم نرفتم، بخدا پس فردا میرم.
عصر رفتم کافه ی داش امیر. به جایی رسیده که وقتی اونجا بودم و هنوز حساب نکرده بودم سوار ماشین شد و رفت! منم چن دقیقه بعدش حساب کردم و کافه رو تک و تنها باقی گذاشتم و رفتم. دلم تنگ میشه برای این کافه، دلم ت
 
I need some sleep :
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشدبا این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.
param name="AutoStart" value="False">


 
————————————————————————————
 
یه بار تو نوشته های مهدی معارف خوندم میگفت ؛
هیچ کس نمیمونه، هر کسی آخرش یه روز میزاره میره و ترکت کنه
این یه
یا مُحیل
(ای متصرف در عالم)
 
آخرین بار که رفتم کتابخونه، کتاب "شب هفتمین بدر" که براتون معرفی کردم و "جزء از کل" رو برگردوندم
جزء از کل رو، چند صفحه خوندم نه تنها از خودش دفاع نکرد، که به شدت میگفت منو نخون. منو نخون! منم چون اصلا جذبش نشده بودم بدون خوندن برگردوندمش.
ایستادم برای انتخاب کتاب.
ویلت رو مهناز عزیزم معرفی کرده بود. که گرفتمش. کتاب " نفرتی که تو میکاری" رو دفعه قبل تصمیم داشتم بگیرم که پیداش نکردم فکر کردم یک نفر دیگه گرفته و هنوز برنگ
سلام
خب برای اولین‌بار اومدم اینجا و قرار نیست ناله کنم.هفته قبل سعی کردم به قول مبینا افسرده نباشم.گرچه آخرای هفته یکم افت کردم که آخر سر دلیل اون افت کردن رو حذف کردم ولی الان بازم انرژی فول شده.هفته رو یه روز شیفت دادم عقب یعنی پنجشنبه شده روز استراحت و هوا کردن و جمعه شده روز شروع هفته.
یه پلن کلی ریختم برای آینده.تا آخر این ترم باید برنامه‌نویسی رو به حدی برسونم که بتونم به قول دکتر فرهنگ یه محاسبه ساده هم قاطی پروژه‌ام بکنم.گام بعدی پلن
همیشه با این شروع نوشتنه مشکل دارم!که از کجا بگم!
صدای منو میشنوید از تهران!از خانه!
داشتم به این فکر میکردم که این بلاگ قراره جایی باشه برای تجربه های من!برای اینکه توی 25 سالگی بدونم دغدغه ها و روزمرگی های مبینای 20 ساله چی بود!
پس میگم!از دغده های این روزام!از چیز هایی که باهاشون درگیرم.از احساسم.از اطرافیانم ، و از شریطم :)
امروز یازدهم مرداد ماه یکهزارو سیصد و نود و هشت خورشیدی هست :)
مبینا 21 سال داره. رشته ی تحصیلیش فیزیک و دانشگاهی که توش بزرگ
من اینجا نوشتم خوبم، از اونور باز حالم بد شد....یعنی جوری شده از کنار میوه های تابستونه با رعایت فاصله ی مطمئنه رد میشم....آقا خیلی بده میوه ببینی و نتونی بخوری....قدر بدونین سلامتی رو....
کلا خیلی غذام ساده شده این مدت و روی وزن کم کردن افتادم....البته به پیشنهاد خاله جان دو روز و نیم هست دمنوش بومادران درست میکنم و بعد از صبحونه و نهار و شام میخورم.... اینقدر تلخ هست که از زهر بدتره!!!! ولی خب خاله گفت یه هفته بخور اگه معده و روده ت میکروبی شده باشه هم
hi hoes!
دوباره یه مطلب دیگه راجب خودم!که خب...بسی پوینتلس!
حقیقتا دارم سعی میکنم تو تابستون مطالب فان بزارم چون ...تابستونه اصا اسم تابستونم بشنوی ادم رویا پردازیم نباشی کلی چیزای خوشالی و زرد و قرمز میاد تو ذهنت!
و خب کم مطلب میزارم چون همونجور که میبینین ذهن افسرده من در طنزپردازی بسی قاصره
خیلی وقتا شده که چیزی که مردم راجب تو فک میکنن اشتباه باشه(که اکثر مواقع همینطوره)
یا خیلی وقتا شده ی چیزایی راجب خودتون بشنوین که پشم که هیچی...پوسته ریزیم ب

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها