نتایج جستجو برای عبارت :

چنین آشفته

دانلود آهنگ جدید سالار عقیلی برای تیتراژ سریال برادر جان به نام آشفته ام آشفته ام زخم از برادر دیده ام چون از ناکسان رنجیده ام سریال برادر جان با کیفیت بالا 320 لینک مستقیم mp3 موزیک صوتی همرا با متن ترانه
Ahang ashofteam ashofteam zakhm az baradar dideam
دانلود آهنگ آشفته ام آشفته ام زخم از برادر دیده ام چون از ناکسان رنجیده ام سریال برادر جان
تنها میمانم میدانم می آیی با تو آرامم بی ترس از تنهایی
تنها میمانم عاشق تر زخمی تر آرام چون آتش در زیر خاکستر
برگرد و بیا دلت
شهریور یا مرداد بود؛ حرف زدیم...گفت من دل نازک نیستم اما آشفته شدم.
گفتم ببخشید باعث آشفتگی شما شدم.
جواب داد: این همه آشفته حالی این همه نازک خیالی ای به دوش افکنده گیسو از تو دارم...
صبح خواستم اسکرین شات این پیامش رو براش بفرستم.
گفتم تحمل دلتنگی درد داره؛ چرا دردش رو بی حاصل کنم. بگذار عبور کنه ازین روزها...
این تو بودی کز ازل خواندی به من درس وفا را
این تو بودی کاشنا کردی به دل این مبتلا را
من که این حاشا نکردم از غمت پروا نکردم
دین من دنیای من از عشق جاویدان تو رونق گرفته
سوز من سودای من از نور بی پایان تو رونق گرفته
شکیلا آشفته حالی میخونه و من به این فکر میکنم که آدم نباید همه ی تخم مرغ هاش رو تو یه سبد بگذاره. کاش فقط یک نفر بودی.
محبوبم!جهانم آشفته است؛ جهانم میزان نیست.جهانم پر از اضطراب است.لحظات چموش اند.تنها هنگامی که به شما میرسم،رو به روی تو ام و به تو سلام میکنم،آن زمان جهان به تعادل میرسد.جواب بدهی یا نه،تو جهان مرا متعادل میکنی محمد_صالح_علاء
حال دلم همونجوره که می‌خواستم. تپش، آشفته حالی، نازک خیالی. ولی بسه. نه ح و نه هیچ کس دیگه ای و هیچ چیز دیگه ای نمی‌تونه چیزی که می‌خوام رو بهم بده. راستش حتی میم. میم هم برام یک عادته، یک مفر، یک جایی برای نفس کشیدن و موندن و زندگی کردن. من چی می‌خوام؟ عقل. بله عقل. عقلانیت رو ترجیح می‌دهم به زیبایی و هیجان خیال. باید که پایم بند شود به عقل، باید افسار بدهم دست عقلانیت. تا این دل افشار گیرد آشفته حالی اگرچه نیکو اما درد بی درمان خواهد بود. و مگر
متن آهنگ ای وای بر ما از حامد نیک پی تقدیم به شما عزیزان ...زلف آشفته ات ، گشته آرام ِجاندل که رفت از بَرم ، تو کنارم بمانعقل راهی‌ نبرد ، مست و دیوانه شدعاشقی کن چُنان ، همچو افسانه شوای وای وای بر ما ، عشق داد بر بادهستیِ ما راای وای وای بر ما ، عشق داد بر بادهستیِ ما راوای اگر لحظه‌ ای ، بی‌ غمت بگذردآه عشقت ببین ، تا کجا میبَردیک نگَه کردی ، و بی‌ دل و جان شدمتا بسازی مرا ، سخت ویران شدمزلف آشفته‌ ات ، گشته آرامِ جاندل که رفت از بَرم ، تو کنار
یکی از  روزهای اوایل اردیبهشت بود، نسیم خنکی از پنجره نیمه باز از سمت درختان سیب میپیچید، شاید برای او که روبه‌رویم نشسته بود خنک بود، اما برای منِ سرمایی که تا همین خرداد سرما را حس میکردم، سرد بود، ذهنم از هزاران فکر و خیال آشفته بود، آنقدر آشفته که شبهایش تا نیمه بیدار بودم. به چشمانم خیره شده بود، نتوانستم نگاهش را تحمل کنم، ناخوداگاه نگاهم به سمت دیگر رفت. گفت: فکراتو کردی؟دیگر تردید نداری؟
 نگران بودم از اینکه هنوز او را خوب نشناخته ب
⚡️حرف اضافه «جی، جه، جا» در گویش‌های مختلف زبان گیلکی، معادل «از» و «با(به وسیلهٔ)» در زبان فارسی است و بر اساس دستور زبان گیلکی به صورت پس‌آیند در جمله قرار می‌گیرد:
کۊرا جی بۊمأی؟
(واگردان:از کدۊم‌ور اۊمدی؟)
ماشین أجی بؤشؤ!
(واگردان: با (به وسیله) ماشین رفت!)
در گویش‌های مختلف زبان گیلکی، تحت تأثیر زبان فارسی، گاهی آشفتگی‌هایی در دستور ایجاد می‌شود که با کمی دقت می‌توان از بروز آن جلوگیری کرد.
چند نمونه از این آشفتگی‌ها و صورت‌های صح
بعد از مدت‌ها نگرانی و استرس و ترس، دیشب خوب و عمیق خوابیدم. صبح از سر حال ِ خوشی که یارم با حرف‌هاش تزریق کرده بود به رگهام حس اون پرنسسِ قرن نوزدهی رو داشتم که با صدای آواز پرنده‌های قصر از خواب بیدار میشه و موهاش رو فِرمیده بالای سرش و لباس پفی ِ سفیدش رو می‌پوشه و آماده خوردن صبحانه‌ی اشرافی میشه! اما خب هر چقدر هم که توی ذهنت همه چیز رویایی و سفید و مرتب باشه همین که موبایل روشن میکنی ‌همه چیز جور دیگری میشه! 
+فارغ از دنیای حاضر، جایی
ستار گفت :
- گفته‌اند که دزد دنبالِ آشفته‌بازار می‌گردد ، پیرخالو ! حالا هم کجا از اینجا آشفته‌تر ؟! اینجور آدم‌ها ، همیشه میانه‌ی راه هستند و دنبالِ اقبالِ خوشان می‌گردند . دست آخر هم رفیق و همراهِ سواره‌ها هستند . همیشه در کمین نشسته‌اند ببینند کدام طرف برنده می‌شود ، تا اینها هم یارِ او بشوند . حالا هم که می‌بینی ! چهره‌ی ملی به خود گرفته‌اند و دارند با آرزوهای مردم می‌لاسند . خوش‌باورها ، خیال می‌کنند که همین امروز و فردا است که جام
مناظره حضرت آقا امام صادق علیه السلام با ابو حنیفه در مورد بطلان قیاس
شیخ مفید رضوان الله علیه روایت کرده است:
محمد بن عبید، عن حماد، عن محمد بن مسلم قال: دخل أبو حنیفة على أبی عبد الله علیه السلام فقال له: إنی رأیت ابنك موسى یصلی والناس یمرون بین یدیه فلا ینهاهم، وفیه ما فیه فقال أبو عبد الله علیه السلام: ادع لی موسى، فلما جاءه قال: یا بنی إن أبا حنیفة یذكر أنك تصلی والناس یمرون بین یدیك فلا تنهاهم، قال: نعم یا أبه إن الذی كنت اصلی له كان أقرب إ
دیشب خواب خانم اُ رو دیدم معلم ادبیات فارسی اول و دوم دبیرستان . خانم اُ هیکل بسیار درشتی داشتن و قد 170 و بسیار رعب و وحشت ایجاد میکردن موقع درس پرسیدن و موقعی هم که کامل درس رو بلد بودی میگفتن برو بشین ولی پررو نشو خلاصه که اسم خانم اُ همواره برای من با رعب و وحشت همراه بود . دیشب خواب دیدم که امتحان ادبیات داریم ولی انتهای امتحان 5 نمره از آناتومی سوال دادن منم هرچی میگفتم خانم شما آناتومی از کجا بلدین می‌گفتن من دانشجوی پزشکی بودم انصراف داد
سلام 
 
خاص ترین لحظات زندگی انسان دقیقا لحظه هایی است که از تفکر به گذشته دور شده ودر حال با نیم نگاهی به آینده صرفا در حال زندگی هستیم 
وقت هایی را به یاد دارم که در فکر گذشته و نگرانی آینده حال خود را از دست دادم  و به نظرم گذشته فقط و فقط برای خاطره بازی و عبرت هاست ولا غیر 
 
خب این هارو گفتم ولی به قول نا معلومی اگر آشفته خاطر هم نباشد که دل نیست    دله؟؟؟
 
و این خاصیت جوانیست و زمانی برسد که دلمان برای آشفته خاطری ها هم تنگ شود و فقط در حاف
این روزا خیلی آشفته م آشفته و پریشون،از چهرم میباره غم رخنه کرده تو سلول سلولم تو وجودم تصور کنین کلی از وقتی که زیر چشمام چاله ایجاد شده بود میگذره و خوب شده بودم بازم برگشت. من دوسِت دارم درسته که این مِهر به این سادگیا ولم نمیکنه و بیشتر از این حرفا دمار از روزگارم در میاره اما مطمئنم این غما اگر نکُشَتَم آدمم میکنه ارزش آدما اندازه تایمیه که بهشون فکر میکنی خیلی با ارزشی‌،با ارزش بودن جذابه نه؟تو چی میفهمی از اینا =)چند بار بهتون گفتم به
پروژه مکانیک سیالات
فرمت word- تعداد صفحه 26فهرست مطالبمقدمه1.انرژی مکانیکی1-1)معادله پیوستگی1-1-1)فرم دیفرانسیلی1-2)قانون اندازه حرکت خطی1-3)معادله انرژی(قانون اول ترمودینامیک)1-3-1)معادله برنولی2.کانال باز2-1)عدد رینولدز2-2)عدد فرود3.معادله انرژی و کانال باز3-1)فرمولاسیون معادله انرژی مکانیکی3-2)جریان کانال باز آرام3-3)جریان کانال باز آشفته3-4)جریان آرام در یک کانال باز با سطح مقطع مستطیلی3-4-1)حل تئوری میدان سرعت3-4-2)محاسبه افت انرژی مکانیکی3-5)جریان آشفته
زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست
پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست

نرگسش عربده جوی و لبش افسوس کنان
نیم شب دوش به بالین من آمد بنشست

سر فرا گوش من آورد به آواز حزین
گفت ای عاشق دیرینه من خوابت هست

عاشقی را که چنین باده شبگیر دهند
کافر عشق بود گر نشود باده پرست

برو ای زاهد و بر دردکشان خرده مگیر
که ندادند جز این تحفه به ما روز الست

آن چه او ریخت به پیمانه ما نوشیدیم
اگر از خمر بهشت است وگر باده مست

خنده جام می و زلف گره گیر نگار
ای بسا توبه
کیست آشفته آن زلف چلیپا نشود                     دیده اى نیست که بیند تــــو و شیـــدا نشود
ناز کن، ناز که دلها همه در بند تواند                   غمزه کن، غمزه کـــه دلبـــر چو تو پیدا نشود
رُخ نمــا تا همه خوبان خجل از خویش شوند         گر کشى پرده ز رُخ، کیست که رسوا نشـود
آتش عشق بیفـــزا، غمِ دل افــــــــــزون کن         این دل غمزده نتــــوان که غم افـــزا نشـــود
چاره‏اى نیست، بجـز سوختن از آتش عشق          آتشـــى ده کــــه بیفتـــــد به د
بعضی‌وقت‌ها واقعا حس میکنم که یک مشت خاکم که از خاکم عشق می‌چکد. شما نمیدانید ... من بعضی‌وقت‌ها ـ واقعا ـ حسش میکنم ... مثل آب نیست ...غلیظ تر است انگار ... اما همان قدر شفاف و روشن.بعضی وقتا که توی خیابان راه میروم میبینم چطور از پاهایم روی زمین میریزد ... وقتی در گوش‌ت زمزمه‌ میکنم میبینم که چطور روی گردنت جاری می‌شود ... بعضی وقت‌ها که دستانم را دور سینه‌اش حلقه می‌کنم میبینم چطور از آستین‌هایم می‌چکد و آغشته‌ میکند... لَوْلا أَنْ تُفَنِّ
امروز دومین جلسه مشاوره بود. اونقدر آشفته بود ذهنم و آشفته گفتم که مشاور بنده خدا هم گیج شد. من مشکلاتم رو متوجه شدام از کجا ناشی شده.راهکار میخوام ولی روان درمانگرم همچنان دنبال ریشه است. نمیدونم چند جلسه باید برم فقط میدونم ممکنه از عهده هزینه هاش بر نیام:/
 
پ.ن:
1-شیطونه میگه بجای صحبت پیش مشاور همینجا افکارم رو بنویسم بلکم راه چاره رو یافتم!
2- کنکور ارشد دو ماه عقب افتاد :)
آرومو قرار ندارم
همه چی تو زندگیم ریخته به هم
ذهنم آشفته است
مشکلات کاریم هم مزید علت شده
از یه طرف هم این بیماری جدید و استرسهاش
سلامتی خانواده و عزیزانم
اوضاع خوبی نیست
دلم میخواهد خوابت را ببینم شاید قفل لبهایم شکست و این دل بارش را زمین گذاشت
 
 
برتری حضرت امیر المومنین و حضرت زهرا سلام الله علیهما بر همه‌ی مردم (به روایت اهل تسنن)
از جمله فضائل حضرت علی بن ابی طالب سلام الله علیه و حضرت زهرا سلام الله علیها، محبوبیت ایشان نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله می‌باشد چنانچه نسائی از علمای بزرگ اهل تسنن در خصائص چنین روایت کرده است:
۱۱۰- أخبرنی احمد بن شعیب ، قال : اخبرنی زكریا بن یحیى ، قال : اخبرنا ابراهیم بن سعد قال : حدثنا شاذان ، عن جعفر الاحمر ، عن عبد الله ابن عطاء عن ابن بریدة ، قال :
پای پدرش روی فرش خونه سر خورده بود و تا پدر از بیمارستان مرخص بشه به هم ریخته و آشفته بود.
دیروز که با آرامش گفت میفهممت میخواستم بگم پای آقا رضا از زندگی سُر نخورده؛ قطع شده. 
نمیتونم تنها برم بهشت زهرا...چند بار تلاشم رو کردم برم. یا تصادف میکنم یا گم میشم.
احساس وقتهایی رو دارم که گم میشدم. خجالت میکشیدم به بقیه بگم گم شدم.
مناقب و شخصیت والای امام سجاد علیه السلام در کلام یعقوبی
یعقوبی مورخ نامی در تاریخ خود چنین می‌نویسد:
وكان أفضل الناس وأشدهم عبادة وكان یسمى زین العابدین وكان یسمى أیضا ذا الثفنات لما كان فی وجهه من أثر السجود وكان یصلی فی الیوم واللیلة ألف ركعة ولما غسل وجد على كتفیه جلب كجلب البعیر فقیل لأهله ما هذه الآثار قالوا من حمله للطعام فی اللیل یدور به على منازل الفقراء. قال سعید بن المسیب ما رأیت قط أفضل من علی بن الحسین.
او برترین مردم زمانش بود
*هوس کشک بادمجون کردم پریروز خوردم  دیگه نگم این دو روز چه ضعف و سردردی داشتم
الان که مینویسم هنوز یه کم سرم درد میکنه
فردا حامد میاد بعد از یک هفته میخوام برم بیرون 
دقیقا جمعه که اومدم خونه هنوز در واحدمون باز نشده
امروزم قرار بود برم بیمه ولی ترسیدم به حامد گفتم به باباش بگه بره کارمون رو انجام بده 
*پریشب یه دوستی خصوصی کامنت گذاشت چه دل خوشی داری که دمنوش میخوری و مهمتر این پست ها رو مینویسی
در حالی که من متن خاصی هم نزاشتم 
دقتم میکرد م
چرا اینقدر بی‌قراری آسمان؟ سه روز است اشکت یک ریز سر ریز است!نکند خبری آشفته ات کرده است؟ نگو که باز تأخیر جای تعجیل را گرفته! تو را بخدا زبان بگشا و بگو که اشک شوق است این باران بی وقفه...آی آسمانِ دل پُر ، پَر پَر زدنمان را می بینی ؟طاقت مان طاق است ؛و کاسه ی صبر لبریز !
یا همین طور سکوت کن و ببار ،یا "فرج" را فریاد کن ...
 
ناشناس
آخرین باری که با حال آشفته‌م باهاش حرف زدم بهم گفت:
امیدوارم روزی انقدر حالت خوب بشه که به حال این روزات و اشتباهاتت بخندی. 
عینا همین جمله رو گفت.
امروز، حال بهتری دارم. پیام‌های پنج ماه گذشته‌م با یکی از دوستای مشترکمون رو می‌خوندم و فهمیدم خیلی ساده دچار بدگویی بعد از تموم شدن یک رابطه عاطفی شدم. با وجود اینکه شرایط خاصی داشتم، به خودم اجازه ندادم روی اشتباهم سرپوش بذارم: از کاری که کردم پشیمونم ولی می‌تونم بفهمم چرا این کارو کردم. می‌ت
نمی دانم درون من کجای این عالم خاکی است که همیشه جایگاه توست ... دوستت دارم هر چند که دوری هر چند که خاطرم آزرده است و خیالم راحت نیست که تو در خیال راحت جای نمی گیری آشفته می کنی مرا , از خویش می کنی مرا ... #الهام_ملک_محمدی
نفسم به زور بالا میاد
بغض داره خفم میکنه
حالم از خودم از اعتمادای بیجام بهم میخوره
حس میکنم دیگه هیچ قلبی دیگه تو وجودم نمیزنه 
کاش نفر بعدی فوت میکنه من باشم
 
لطفا کامنت نصیحت نذارید آشفته تر از اونم که توضیح بدم یا نصیحت بخونم
تمام هم و غمم این بود که به آنجا برسم
تا آسوده شوم
اما الآن که با صد ضرب و زور راضی شده ام که اینجا جای آسایش است آسوده خاطر نیستم
آشفته و خسته ام از خواب
 
- متن تصویر .... آرزو بر جوانان عیب نیست
- ای ناشناسی که نظرت برای شعر عمو شبلی را حذف کردم ببخش حقت بود خیلی لحنت خوب نبود
 
وقتی گرفتار احساسات وسواسی و افکار کهنه می شوی، ذهنت آشفته می شود و هیچ تصویر روشنی از واقعیت نمی بینی. منظورم از افکار کهنه و احساسات وسواسی چیست؟ احساسات وسواسی همان استرس همیشگی ات است، یا احساس درماندگی و سرخوردگی، تنفر و تمام احساسات منفی که ذهنت را آشفته و بدنت را بیمار می کند.
موضوع جدی است
در اینجا از قانون جذب حرف نمیزنم، از رسیدن به امیال و آرزو های کودکانه ات حرف نمیزنم، موضوع سلامت عقل و روانت است. کسی که به خواب می رود معمولا اطل
صوفی می خواهد خدا را این جا و اکنون بشناسد. او نمی خواهد مانند دیگران تنها به شیوه انفعالی طبق اراده خدا زیست کند. او می خواهد در هر لحظه از زندگی خویش با جهاد اکبر طبق اراده خدا زیست کند. او می خواهد پیوسته به یاد خدا باشد، و به همین دلیل می خواهد از جنبه بیرونی به جنبه دورنی بگراید.
تصوف به یک معنا درون گرایی در اسلام است. تصوف همان رازورزی یا mysticism است و به رازهای الهی مربوط می شود. این واژه در لاتین به معنای بستن دهان و سکوت است. گذر از جهان صو
زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست / پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست
نرگسش عربده جوی و لبش افسوس کنان / نیم شب دوش به بالین من آمد بنشست
سر فرا گوش من آورد به آواز حزین / گفت ای عاشق دیرینه من خوابت هست
عاشقی را که چنین باده شبگیر دهند / کافر عشق بود گر نشود باده پرست
برو ای زاهد و بر دردکشان خرده مگیر / که ندادند جز این تحفه به ما روز الست
آن چه او ریخت به پیمانه ما نوشیدیم / اگر از خمر بهشت است وگر باده مست
خنده جام می و زلف گره گیر نگار / ای بسا
دل تنگم و از دل‌تنگی اشک میریزم. وسط کتابخونه. چندین و چند شبه که خواب آشفته می‌بینم‌. نمیتونم. پر از غلطم و نیاز به تنهایی دادم.
کاش به مادرم نگفته بودم. کاش...
دلم میخواد ببینمت و بهت بگم مسئول اشتباهِ من تویی.
می‌ترسم اسیب برسونم به عین. میدونم چقدر دوستم داره‌. من نمیتونم اندازه ای که اون منو دوست داره دوستش داشته باشم. نمیتونم...
از آسمان مینویسم که آسمان، تنها همدم من است... تنها آسمان است که مرا میخواهد...و آسمان...مرا فرا میخواند...من از آسمان نمی‌نویسم...آسمان در دستان من جریان دارد...مغز آشفته با ندای آسمان آرامش پیدا میکند...مرا بخوان...در پی ابرهای تیره...من نور را میبینم...در پی ابرهای تیره... در پی غرش رعد و برق...من نور را می یابم...
 خواب دیدم...
آشفته بودم از اینکه حتی توی خوابم هم تو را باید شریک شوم.
تو را قایم می کردم و همه را پس می زدم...
 
پ.ن:
خوب شد کسی توی خوابم نبود تا یادم بیاورد که توی بیداری اصلا هیچ سهمی از تو ندارم چه رسد که...، خوب شد کسی نبود تا یادم بیاورد وگرنه حتما دق می کردم.
متن ترانه محمد امانی به نام یا علی

ما چون شبیم و صبح درخشان ما توییباران دل بر دل عطشان ماتوییحق را به نام روشن تو میشود شناختای ذولفقار عدل که میزان ماتوییهر سوی دهر زمزمه یا علی علیستپیدای ما تو هستی و پنهان ما توییهر سوی دهر زمزمه یا علی علیستپیدای ما تو هستی و پنهان ما توییعمرت تمام جلوه ی آیات ذوالجلالتفسیر عاشقانه قرآن ما تویی .ما بی تو هیچ بی تو کویریم و شوره زاردر چارچوب خاکی تن جان ما تویی .درد از تو شعله ور شد و درمان بدست توستآشفته
خواب آشفته آمریکایی‌ها تعبیر نخواهد شد
 
رهبر انقلاب اسلامی طی بیاناتی ضمن اشاره به نقشه‌ی آمریکا و رژیم صهیونیستی برای یهودی‌سازی فلسطین و قدس و توطئه‌ی موسوم به «معامله‌ی قرن» فرمودند: «یهودی‌سازی فلسطین خواب آشفته‌ای است که دیده‌اند؛ نه آن اتّفاق می‌افتد نه معامله‌ی قرن.» (۱۳۹۷/۴/۳۱)
این سخنان رهبر انقلاب را باید در ادامه‌ی موضع‌گیری‌های ایشان در رابطه با «مسئله‌ی فلسطین» و «توطئه‌های استکبار جهانی و صهیونیسم» مورد توجه قرا
آشفته امذهنم...تنم...روانمگفته بودم نمیتونم برو تا وقتی که با خودم کنار بیامگفتم نباید..نمیشه..من اینجا نیستمحالا در هم شکسته و مضطرب، چشم به کتاب دوختم اما پیچش ماری رو درونم حس میکنم...میپیچه و نیش میزنههیچکس از خودش نمیتونه فرار کنههیچ پناهگاهی نیست که به من از هجوم خودم پناه بدهدوباره سر دوراهیمو کاسه ای مستعمل دست گرفتم پر از "چه کنم"
حلقه عشاق را با رخت آشفته کنطعم می ناب را با قدحی تازه کنسیره فردوسیان طاعت و ذکر و ثناستسیره ما در فنا باده ی با ربناستگفت رو از من تهی گرد سپس بازگردگفتمش این سرخوشی فارغم از ساز کردنیست در این سینه جز یاد تو ام هایو هوای صنم فتنه جو جز تو چه جویم بگوگفت سحر آگهی میدهم از سر عشقگفتمش این تیره شب ناز تو باید نوشتگفتمش ای ساربان میکشی ام در نهانگفت چنان میکشم تا که تو گردی عیان
سکوت می‌کنم ولی ته دلم غوغاستبه طعنه فاش بگویم، قیامتی برپاست
قیامتی که چه سنگ وچه شیشه می‌شکندتفاوتی نکند، شعله تند و بی‌پرواست
میان مهر سکوت و تلاطم دل منهمیشه هاله‌ای ازعشق؛ انجمن آراست
همیشه ناب‌ترین نوع عشق ورزیدندرون سینه آشفته و پر از نجواست
سکوت لحظه اقرار حرف‌های دل استسکوت می‌کنم اما دلم پر از غوغاست
شاعر: نجمه مولوی
هر شئ وقتی آرام می‌گیرد که به موطن خودش برگردد.
بحثش را هم می‌توان در طبیعیات یافت لکن حرف من چیز دیگر است!
این گم‌گشتگی همان عدم بازگشت به موطن اصلی و سکنی در غیر موطن او را آشفته نموده و همین شده که آن یکی لباس پاره بپوشد و دیگری در کوی و برزن عربده بزند.
آن‌کس که موطن خودش را بیابد، آرام است و به بودن او باقی آرامند ولی امان از گمراهان که موطن را گم کردگانند...
نمیدونم واسه اینجا قراره چه رویه‌اییو در پیش بگیرم، چقدر واقعی بنویسم، چقدر رک حرف بزنم،اصلا مودب باشم یا نه
ولی میدونم از فکر کردن به این که قراره چیکار کنم خسته‌ام در نتیجه با وبلاگ شلم شورباریی مواجه خواهیم بود؛ زیرا که نویسنده‌اش شل کرده 
سلام آقای کارمند مجرد
آیا شما یک فعال اجتماعی هستید؟
آیا شما سفیر صلح جهانی در مجموعه بیان هستید؟
آیا شما نماینده ی سازمانهای مردمیِ این کشورِ آشفته حال هستید؟
چی هستید؟ چه رنگی هستید؟ کدام جهتی هستید؟ کدام خدا رو بنده هستید؟ به چه صراطی مستقیم هستید؟
ادامه مطلب
جاری شدی به جاده
اشک از دو چشم جاری
گفتی که می‌آیم، من منتظر اینجا
جاده‌ چه بخشنده است
مرغ دلم جز تو رازق نمی‌خواهد
دانه ز دست غیر هرگز نمیگیرد
مرغی که آشفته است
مرغی که بیمار،
مرغی که پر‌خنده‌ است
من در تکاپوی
طبخ دو تا بوسه‌ام
یک بوسه‌ی خوش طعم
گویی کباب‌دنده‌ است
یک بوسه رنگی
از نسل سیب سرخ
خوشمزه و شیرین
از عشق آکنده است
یکسال پیش همه زندگیم از هم فروپاشید. سخت کار میکردم. پدرم در همان ایام به طور ناگهانی فوت کرد و رابطه روحی عاطفی ام با همکاران و عزیزانم آشفته و پریشان شد. در آن موقع نمیتوانستم به خوبی درک کنم که والاترین نعمت زندگیم از لا به لای بزرگترین لحظات یاس و ناامیدی به سوی من خواهد آمد. تنها ذره از یک راز بزرگ به من هدیه شده بود، راز زندگی. این اندک بصریت را از کتابی به قدمت یک صد سال که دخترم هیلی به من داده بود دریافتم.
ادامه مطلب
خواننده موزیک توی گوشم میخونه : (این زندگی سر گذر ندارد)
زیر لب تکرار میکنم این زندگی سر گذر ندارد، وقتی با همه توانش جلوت ایستادهو بهت اجازه نمیده بدون آسیب ازش بگذری
سخته
مردد میشی
بین موندن تو حاشیه امن یا رفتن و اتفاقات غیر منتظرهاینجاست که فقط میتونی بگی برای اینکه جنگجو خوبی بشی باید کتک خور خوبی هم باشی...!
پ ن : از ذهن آشفته و خسته امروز همینم زیاده...
شب ها تا دیروقت بیدارم و فکر و خیال امونم نمی‌ده اونقدر فکر میکنم که مغزم داغ می‌کنه و درنهایت نزدیکی‌های صبح بیهوش میشم ، اما توی خواب هم فکر و خیال باز امونم نمی‌ده و تا صبح خواب های آشفته امتحان و درس و... میبینم. نتیجتا صبح ها که بیدار میشم انگار کوه کندم و ذهن و جسمم به شدت خسته و آزرده است. هزار و یک کار برای انجام دادن دارم ولی دست و دلم نسبت به زندگی و شور و نشاطش یخ کرده و نمی‌دونم تو زندگی چند چندم با خودم 
الهے
"دردهایی" هست که با هیچ گوشی نمیتوان گفت...
گفتنی‌هایی" هست که هیچ قلبی محرم آن نیست...
الهے
"تلاش‌هایی" هست که جز به مدد تو ثمر نمی‌بخشد...
تغییراتی هست که جز به تقدیر تو ممکن نیست...
دعاهایی هست که جز به "آمین تو" اجابت نمی‌شود...
الهے
"قدم‌های گمشده‌ای" دارم که تنها هدایتگرش تویی...
"افکار آشفته‌ای "دارم، که تنها سامان دهنده‌اش تویی...
الهے
امروز مرا تو دعا کن ...
برای من تو دعا کن ...
× و بالاخره روز موعود رسید... اسباب کشی... اگر خدا بخواد امشب وسایلم رو میبرم جای جدید... البته که هنوز توش پر از کارگره و جا هنوز مرتب نیست و ممکنه چند روزی رو توی یک آشفته بازار به سر ببرم، تنها دغدغه ی من اتاقیه که باید دو تخته باشه و هنوز آماده نیست و کلی آدم براش دندون تیز کردن... کله ی صبح رفتیم اسمامونو چسبوندیم به درش ":)))) ولی خب دیگه خوابگاهه و قانون جنگلش...
×× روم نمیشه بگم ولی میگم، برام دعا کنید به انرژی مثبتش احتیاج دارم...
برگی برای زرد شدن، شاخه‌ای برای جوانه‌زدن. چشمی برای خوب دیدن، فکری برای آشفته‌شدن. زمانی بدون شروع‌شدن‌ و حیاتی پنهان در پابه‌جا ماندن. حماسه‌ای برای عشق‌ورزیدن و سکونی برای عصبانی‌شدن. انسانی برای  دست‌‌ و پا زدن و شمعی برای انسان‌ساختن. سپیدی برای دست‌آویختن و سیاهی برای چنگ‌انداختن. باری برای کشیدن و گنجی برای روی چشم گذاشتن. افسونی برای یاد غم از‌‌ دل بردن‌ و خاطره‌ای برای از بن سوختن.
دیشب خواب دیدم انزلی هستمتنها بودم و انزلی پر از ابرهای خاکستری و مه بود
تنها صدای ویلن سل غمگینی بود و صدای او در پس زمینه موسیقیاو که می‌گفت با مرگ من همه چیز درست می‌شود، همه چیز رنگی می‌شود
دور خودم می‌گشتم تا کسی را پیدا کنم، تا راه فراری پیدا کنم اما بیهوده بودبی‌صدا بودم و انگار حبابی دورم کشیده شده بود، مثل زندان
 ساعت چهار با صدای جیغ زنی در خیابان از خواب پریدم و مثل خواب همه جا تاریک بود و تنها بودم.
 
خدایا خداوندا بارالها پروردگارا معبودا! من اگر فسرده‌ام نکند مادرم آشفته شود و من اگر درمانده‌ام نکند پدرم سرخورده گردد و اگر من در راه مانده‌ام نکند برادر کوچکترم از اراده و شوق صعود به قلل استواری بازبماند و من اگر بیچاره‌ام نکند برادر بزرگترم در تکاپو و جنگیدن برای زندگی بهتر مردّد شود.. خدای من عزیز من! من هر چه هستم و خواهم بود خانواده‌ام را، دوستانم را و عزیزانم را از شرّ من در امان بدار و سایه رحمت و تمامیّت محبّت و خیرت را بر سر
پیش خودم حس می‌کنم که خیلی آشفته‌ست... کاش می‌تونستم بغل‌ش کنم و آرومش کنم. کاش می‌تونستم آرامشش باشم. کاش بغلم این قدرت رو داشت... کاش می‌تونستم بگم درست ترین آدمِ این دور و بر هاست... کاش می‌تونستم بگم شاد بزی‌ه و درخت باشه... کاش می‌تونستم بگم خودش رو دیوونه نکنه... کاش می‌تونستم... کاش می‌دونستم حالش رو... 
 
+ از عین می‌ترسم. از خودم هم. کاش میتونستم بی‌حسی تزریق کنم بهش. هر چی برا خودم داشتم هم برا اون تزریق می‌کردم. من نمی‌تونم انقدر به
*خدایا من رو خیرخواه اطرافیانم قرار بده. خیرخواه خانواده ام، خیرخواه دوستانم، خیرخواه همکارانم.
*خدایا به من صبر بده.
*خدایا من در این گرداب آشفته به دنبال تو می گردم. خدایا من در این کثرت به دنبال وحدت تو می گردم. خدایا مدعیان وصل تو این روزها هر یک تو را یک جور تعریف می کنند. خدایا این روزها من تمام تلاشمو می کنم بدون هیچ تعصبی تو رو جستجو کنم . میدونم که تنهام نمیذاری. میدونم که یه جایی سر یه دوراهی میزنی پس کله ام و به راه خودت هلم میدی.
همین.
دل آدم کاروانسرا نیست.
مگه میشه به این زودی یک نفر رو فراموش کرد.
کجایی ای که عمری در هوایت نشستم زیر باران ها، کجایی....
___________________________________________
بدترین حس اینه که دیگه راغب به انجام بعضی کارها نباشی. اعتراف می کنم که این روزا بیشتر دلم می خاد تنها باشم تا با یکی دیگه. تاثیر سن هستش، یا شرایط آشفته اقتصادی، نمی دونم.شایدم اثر سرو کله زدن با بچه های رنگ و وارنگ یا به قول استاد، کالر فول، کلاس زبانه. خلاصه که دیگه از اون حال خوب ایام جوانیم خبری نیس
عجیبه.نمی‌دونم چرا این روزا انقدر نگران همه‌چیزم. نمی‌دونم چی باعث می‌شه اینقدر ناآروم و بی‌قرار باشم.برای خودم نگرانم. برای خیلی از دیگران هم. احساس بی‌ثباتی نسبت به آینده دارم. احساس گناه نسبت به گذشته.چرا اینقدر این دو تا رو می‌نویسم؟ حس ترس از آینده و حس گناه از گذشته... واقعا اگه منطقی نگاه کنیم من نه اونقدر گناه‌کارم و نه اونقدر ناآگاه از آینده. پس چی باعث می‌شه اینقدر نگران باشم؟
فکر می‌کنم مثل کسی‌ شدم که روی یه پل چوبی راه می‌‌
تو حالتی ام که میخوام یکی بزنم تو دهن خودم.
آشفته م .
از تک بعدی بودن خودم بیزارم .
قلبم به دو تکه تقسیم شده 
بنیامین و استخدام شدن در ایران 
میترسم بخاطر کار جدیدم بنیامینم رو از دست بدم‌...
تصمیمم خیلی منطقی و تحسین برانگیزه که تا زمانی که نرفتم اونور دنبال کار باشم
چون از لحاظ مالی مرفه بی درد نیستم و به قول دیگران کاملا خود ساخته م.
لز طرفی کلاس زبانم 
از طرفی دفترکار جدیدم که اینهمه براش ذوق دارم 
خدایا خودت همه چیو جفت و جور کن.
کائنات حواس
آقا سلام.
هر چند جمله کم آوردم ،اما من دل نمی کنم از ردیف کردن واژه هایی هر چند اندک که هفته به هفته، روی ذهن آشفته ام راه می روند.
اگر از احوالمان خواسته باشی ، خوبیم جز دوری دیدار شما...
دیرگاهیست که خبر آمدنت را شنیده ایم اما نیامدی....
نکند فراموشمان کردی که چشم هایمان هرزه می روند بی تو
امّا نه کوتاهی از ماست
دلواپس این روزهای فراقم که دست از سرمان بر نمی دارد
آنقدر دورمان تارهای جور واجور تنیده ایم که گهگاهی خودمان را هم فراموش میکنیم
با ای
صدای گریه‌ی مامانم رو شنیدم و از خواب پریدم. انقدر نزدیک و واقعی که تا برسم به اتاق دوبار خوردم زمین. بعد می‌بینم خونه آرومِ و مامان حالش خوبِ و مشغول به مرتب کردن. خداروشکر...
+خواب‌های لعنتی!
+سالگرد عمه نزدیکِ و باز من آشفته شدم
عجیبه.نمی‌دونم چرا این روزا انقدر نگران همه‌چیزم. نمی‌دونم چی باعث می‌شه اینقدر ناآروم و بی‌قرار باشم. (آهان به خاطر فلان چیز؟ بی تاثیر نیس ولی خب that may not be all the thing)برای خودم نگرانم. برای خیلی از دیگران هم. احساس بی‌ثباتی نسبت به آینده دارم. احساس گناه نسبت به گذشته.چرا اینقدر این دو تا رو می‌نویسم؟ حس ترس از آینده و حس گناه از گذشته... واقعا اگه منطقی نگاه کنیم من نه اونقدر گناه‌کارم و نه اونقدر ناآگاه از آینده. پس چی باعث می‌شه اینقدر نگر
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
*****************************************
اومده بودم بنویسم
یعنی نوشتم هم...
اما نمیدونم چرا نشد که منتشرش کنم.
ادم وقتی مدت ها ننویسه و نخونه انگار که لکنت می گیره
گیج میزنه
حرفا تو گلوش گیر می کنه و منایی میشه واسه خودش
این جا توی این ذهن شلوغ و پلوغ و در هم بر هم
هزار جور فکر و خیال هست.
هر فکری گردن دراز می کنه تا خودی نشون بده و عرض اندامی کنه که شاید قسمتش بشه و بیاد بیرون..
رها شه از اون جای تنگ تاریک...
یه خورده که دقت کنی لای همین حر
خط غلط، معنی غلط، انشا غلط، املا غلط...
#اسیر_شهرستانی
#کانال_آوای_شبانه_پارسا
#اخبار_روز_ایران_و_جهان
-tumblrhttps://avayeshabane.tumblr.com
آخرین خبرها و اتفاقات روز در وب سایت:
websitehttp://aparssa.wordpress.com
منبع خبری کانال:
#BBC_News
مشاهده مطلب در کانال
بگذر از منبگذر از من از سر ناچاری بودآخر قصه ی ما هم گریه زاری بود
بگذر از منآن روز ها درمانده بودموجدانم رو به زور خوابانده بودم
بگذر از منباورش سخت استتن هر دومان زخمی  زخم استاون اوایل آشفته بودماما حالا خیالم تختِ تخت است
بگذر از مننمیتوانم ببینم، چای خوردن تو با نفر بعدی رودست تو براش باز بشه، نمیتونم تحمل کنم این تحقیرو
بگذر از منکع دیگر نقشی ندارماز شروع دوباره این سکانس بی زارمنقش من دست مرد دیگرو من بی کارمنه خواب نیستم، این همان س
بسم الله الرحمن الرحیم ./
دیروز به فاصله ی چند ساعت چندین بار ازت پرسیدم : خدایا تو مگه منو دوس نداری؟! و بعد بدون اینکه منتظر جوابی باشم چه از آسمون چه از ذهن آشفته ی خودم ، از کنارش گذشتم ... 
خدایا نمیدونم دیگه چه جوری باید باشم ... دارم خسته میشم ... تو نذار ! تو مگه منو دوس نداری ؟!
+ به یه مدت برای خودم بودن احتیاج دارم ... 
پر از خشم، دلهره و نگرانی ام.
از ثبات مزخرفی ک این اقتصاد کوفتی مملکت نداره عصبانی ام. از اینکه هی دارم میبینم چیزایی ک بهش دل بسته بودم داره دود میشه میره هوا ناراحت و خشمگینم. لعنت به همه شون!
از اینکه هس میکنم دست کم گرفته میشم و اون قدری ک اهمیت میدم بهم اهمیت داده نمیشه بدم میاد و ناراحت و غمگینم.
برای رفیقی ک حالش بد بوده و هی خبرای مختلف تایید نشده ای ازش بهم میرسه نگرانم.
و اینکه فردا اعلام نتایجه. لعنت بهشون. قلبم داره میاد تو دهنم.
آشفته
جدیدا بعضی وقتا به طرز عجیبی متفاوت میشم با خود عادی و همیشگیم.
و قسمت بد ماجرا اینجاست که ظاهرم از این متفاوت بودن چیزی نشون نمیده.
فقط درونمه که فرق میکنه و کسی از این ماجرا چیزی نمیفهمه که بخواد کمکم کنه، مگر اینکه خودم بخوام.
ادامه مطلب
امروز هیچ حرفی از دیروز ندارم که بزنم. هیچ چیزی برای تعریف کردن ندارم. تمام روز را با افکار و احساساتم درگبر بودم. دیشب کابوس دیدم. خواب آشفته‌ای داشتم. روز بدی را گذراندمو تمام روز را به تصمیمم برای شروع دوباره فکر کردم.
باید امروز را در وبلاگ خصوصیم ثبت کنم.
نمیدانم این زخم کهنه را چطور باید مداوا کنم و بنابراین با آن مدارا می‌کنم. این می‌شود که گاهی سرباز می‌کند و درد می‌کشم.
همین قدر می‌توانم بنویسم. 
فردا باید برنامه ریزی کنم. روز شیرین
یک قابلمه بردار، تا نیمه آب بریز. ته مانده‌ی قرمه سبزی ظهر را تویش خالی کن و روی شعله ملایم بگذار. حالْ کاکتوس را از ریشه دربیاور، خاکش را توی قابلمه بتکان و نگینی خرد کن. جوراب های بوگندوی صمد را هم ساطوری و اضافه کن؛ بگذار خوب چرکش قوام بیاید. نمک و پودر سیر به میزان لازم. در این مرحله باید قسمتی از موهای چربت را بچینی و توی قابلمه بریزی. یک سوزن توی انگشت سبابه‌ات فرو کن و اجازه بده یک قطره از آن مایع سرخ رها شود. شعله را کمتر کن، ملاغه را برد
من قبل از ازدواج اینطوری بودم که هر چند وقت یکبار دچار بحرانِ روحی "خب که چی؟" میشدم! جهان برام از معنا تهی میشد. حوصله هیچ کاری رو نداشتم. انقدر بین سوالاتم دست و پا میزدم تا بالاخره یه راه نجاتی پیدا کنم.
الان غیر از یه دوره بحرانی اول ازدواج که الان که بهش می نگرم بسیار آشفته بودم و حق هم داشتم آشفته باشم ( چون برام کنار اومدن با این سبک زندگی جدید خیلی سخت بود، داده های جدید انقدر زیاد بود که نمیتونستم تحلیلشون کنم، چیزایی تازه داشت برام پرر
پر از خشم، دلهره و نگرانی ام.
از ثبات مزخرفی ک این اقتصاد کوفتی مملکت نداره عصبانی ام. از اینکه هی دارم میبینم چیزایی ک بهش دل بسته بودم داره دود میشه میره هوا ناراحت و خشمگینم. لعنت به همه شون!
از اینکه هس میکنم دست کم گرفته میشم و اون قدری ک اهمیت میدم بهم اهمیت داده نمیشه بدم میاد و ناراحت و غمگینم.
برای رفیقی ک حالش بد بوده و هی خبرای مختلف تایید نشده ای ازش بهم میرسه نگرانم.
و اینکه فردا اعلام نتایجه. لعنت بهشون. قلبم داره میاد تو دهنم.
آشفته
این ترم خبری از میان ترم و درنتیجه درس خوندن نبود
و الان این منم که دارم با فیزیک و پاتو و فارما و تغذیه و ایمنی و ژنتیک به چوخ میرم
دوست دارم بیام و بگم و بنویسم
از خودم و ذهن آشفته م
از گلگلی که چطور سوهان روحم شد
از اینکه قراره این ترم بی خبر وسایلم رو جمع کنم و بعد از دو سال و نیم ازش جدا شم
از اینکه حسم مثل کساییه که طلاق عاطفی گرفتن
از اینکه گاهی دلم می سوزه، برای اون، برای خودم،شاید برای... 
از اینکه عزمم رو جزم کردم که برم پیش روانپزشک تا کم
 
 
عاقبت...
گِرِه ظهور باز خواهد شد...
 
**أللَّهُمَ عَجِّل لِوَلیکَ أَلفَرَج**
 
**********
 
کاش من هم شاعر بودم...
کاش می توانستم واژه های آشفته ای را که از فراق بر زبان می آورم، کنار هم بچینم و کمی شرح حال دهم برای آنهایی که نمی توانند بفهمند سکوت غروب های جمعه یعنی چه؟
 
آن وقت شعرهای تب دارم را روی تن زمخت دیوارهای این شهر می چسباندم تا شاید کسی با خواندنشان رحم بر حال من کند و نشانی از تو بیابد.
 
شاید هم تمامش را در دفتری ثبت میکردم و با آمدنت غزل
من خیلی کم خواب میبینم (منظورم در حالت عادیه چون چند ماه پیش هر شبش چند مدل خواب میدیدم که علتش  اون قرص بی مصرف بود...) ولی همین معدود خواب هام گاها (درسته گاها غلطه ولی خوشم اومد لزش استفاده کنم :| ) چنان نزدیک به واقعیته که مو به تن آدم سیخ میشه! (یاد بوف کور افتادم، خنده ی پیرمرده!)
دیشب خواب دیدم توی یه سیاهی مطلقم. همه چی سیاه بود. حس میکنم روی یه مبل نشسته بودم و داشتم درس میخوندم اما تاریک تاریک بود. (این چه جور درس خوندنیه! :/ ) بعد خسته شدم کتاب
خدایا! خسته ام
چند دقیقه ای را بیا پایین!
دلم می خواهد بیایی پایین کنارم بنشینی، سَرَم را روی زانوهایت بگذارم و دو سه ساعتی را در سکوت و آرامش بخوابم...
بعد آراااام بیدار شوم. کنار هم بنشینیم، دو فنجان چای بنوشیم و باهم حرف بزنیم...
اما از آنجا که من کوچیکتر و خیلی خیلی کم طاقت هستم، اجازه بده اول من صحبت کنم. دوست دارم انقدر حرف بزنم و حرف بزنم و حرف بزنم تا تماااام این دلتنگی ها را بیرون بریزم. تماااااام ریز و درشتی که در این دل آشفته لانه کرده ا
دل به بوی وصل آن گل آب و گل را ساخت جا
ورنه مقصود آن گلستی گل کجا و دل کجا
از هوای دل گل بستان خوبی یافت رنگ
وزگل بستان خوبی بوی می‌یابد هوا
گر دماغ باغ نیز از بوی او آشفته نیست
پس چرا هر دم ز جای خود جهد باد صبا
جز به چشم آشنایانش خیال روی او
در نمی‌آید که می‌داند خیالش آشنا
با شما بودیم پیش از اتصال مائ و طین
حبذا ایاما فی وصلکم یا حبذا
مردمی کایشان نمی‌ورزند سودای گلی
نیستند از مردمان خوانندشان مردم گیا
تا قتیل دوست باشد جان کجا یابد حیات
تا
کلمه‌هامو از گوشه و کنار ذهنم جمع کردم و گفتم: من فقط می‌خوام همه چیز همین‌طور آروم باقی بمونه. پرسید: آروم مثل چی؟ 
گفتم: شبیه نسیم دم غروب که نمی‌تونه دریا رو آشفته کنه. شبیه وقتی که روبالشی‌های تمیز رو با قدیمی‌ها عوض می‌کنی. شبیه وقتی که میوه‌های شسته شده رو می‌چینی توی سبد و دست‌هاتو با گوشه‌ی پیراهنت خشک می‌کنی. شبیه وقتی که one last goodbye رو اتفاقی می‌شنوی و یادت میاد دنیا چرخید و چرخید و حالا با شنیدنش حالت خوب میشه جای غصه خوردن.
دو
طرح الهی یا رسالت الهی چیست؟


اگر یک نگاه بی‌طرفانه به زندگی‌مون بندازیم میبینیم در طی شبانه‌روز و یا سالهایی که گذروندیم کلی آرزوی ریز و درشت‌مون برآورده شده. اما چرا باز هم شاد و خوشحال نیستیم؟ چرا انقدر آشفته‌ایم؟ چرا دائماً احساس می‌کنیم باید جایی باشیم که نیستیم و یا باید کار خاصی، تو این دنیا انجام بدیم؟


دلیل این همه آشفتگی بر‌می‌گرده به
ادامه مطلب
برای حفظ آرامش درونی باید خودمان باشیم و نقاب هایی که به صورتمان زده ایم را برداریم.
در بسیاری از مواقع با رخ دادن یک اتفاق ناگهانی، خودمان را گم می کنیم و آنقدر استرس و نگرانی را به درونمان راه می دهیم که هیچ فردی با هیچ راهی نمی تواند کمکمان کند.
یکی از واقعیت های زندگی که باید آن را بپذیریم همین تنهایی هایمان می باشد.
دغدغه و مشکلاتی که خودمان به تنهایی آن ها را به دوش می کشیم و آن قدر سنگینی بار آن ها آزارمان می دهد که خسته و کلافه روزهایمان
( حسرت دیدار )
گوزلریم نن یاش آخور  ئوز سر و سامانیم نن
جانا گلدی ئورگیم  حالی پریشانیم نن
ای منیم طالعی آشفته  سنه واردی گله م
چوخلو گوردیم آجی لیق  همدم جانانیم نن
ئورگیم تنگه گلوب   سینه ده زندانی اولوب
درد، چوخدور کی دیم  غصه ی پنهانیم نن
یارادوبور نجه آلله  آلا گوزلی صنمی
بیر باخیش آیری سالار  مکتب و ایمانیم نن
یولمی؟ گر چی خطا  گئتمیشم امّا بیر عـمور
قاپوون سائلی یم  دیده ی بارانیم نن
لاله گون اولسادا دریا  گوزومون یاشی لن
انتظارون چک
قدم میزنم
باید برگردم اما راه برگشت را نمیدانم
باید برگردم اینجا جای من نیست
هوایش، هوای من نیست
رنگ آسمانش، رنگ دل من نیست
قدم میزنم در کوچه پس کوچه های عشق
در خیابان های یک طرفه که هزار بار رفته ام ولی ته همه آنها بن بست است
باید برگردم
اگر نه، فکر و خیال ها مرا به جنونی میرسانند که یک شب راس ساعت 7 خودم را در میدان شهر به دار میکشم
خیال دست هایم لای گیسوانت
خیال لرزان شالت قرمزت، مثل قلب قرم..... نه نه .. قلب من سیاه شده ...
دیگر خیال قلب قرمز را نم
وای به حال و روز سیل زدگان بیچاره ای که کمک کردن به اونها رنگ و بوی سیاسی بگیره.
البته آمـریکـا یا دیگر کشورها کس و کار من نیستن یا کسی رو اونجا ندارم که بخوام از اونها دفاع کنم ولی اینکه میگن آمـریکا مانع وارد شدن کمک ها به ایران برای سیل زدگان هست به نظرم حرف مفتی بیش نیست.
از قصد کمک نمیکنن. البته هیچی هم ندارن که کمک کنن.
وقتی که بودجه ی فلان موسسه یا ارگان که آنچنان نقشی نداره چندین برابر بودجه موسسه ای هست که با جون و مال مردم دست و پنجه نرم
گرچه شاعر چشمهایی روشن و بیدار داشت 
واژه های روسیاهش خط خطی بسیار داشت 
قصه ی حبل المتینِ دل دروغی بیش نیست 
عشق در دستان بی رحمش طناب دار داشت 
مثل یوسف خواستم از عشق بگریزم ولی 
هر دری را باز کردم پیش رو دیوار داشت
مرگ هم غیرت ندارد ! بی خیالم می شد و ... 
زندگی در برزخی بیهوده استمرار داشت
بینِ این آشفته بازارِ جنون و کشمکش
خاطراتش باز هم اندیشه ی آزار داشت
یادم آمد وقت دل کندن بلاتکلیف بود 
هم مرا می راند ، هم بر ماندنم اصرار داشت 
مثل ماشی
روابط بی‌سروته زنان مطلقه.
در شرایط کنونی، یکی از بدترین مشکلات جامعه ما مربوط به زن‌های مطلقه است. زن‌هایی که به هر علت یک زندگی زناشویی ناموفق را پشت سر گذاشته‌اند و در یک اجتماع آشفته به دنبال مناسب‌ترین شریک عاطفی برای خود هستند. اما آیا پیدا کردن این شریک عاطفی امکان‌پذیر است؟
ادامه مطلب
سر شب تا به سحر گوشه زندان چه کنمدل آشفته چو گیسوی پریشان چه کنم
گاه پروانه صفت سوختم از هجر رضاگاه چون شمع مرا سینه سوزان چه کنم
آرزویم به جهان دیدن روی پسر استسوختم،سوختم از آتش هجران چه کنم؟
کنج زندان،بلا گشته ز هجران رضاتیره روز من از شام  غریبان چه کنم
نه رفیقی به جز از دانه زنجیر مرانه انیسی به جز از ناله و افغان چه کنم
به خدا دوری معصومه و هجران رضامی کشد عاقبتم گوشه زندان چه کنم
از وطن کرده مرا دور،جفای هارونمن دل خسته سر گشته و حیران چ
(*بسیار تلاش شکست خورده و افتضاح که در کلام شاعر به صورت زیر تجلی میابد*)
عشقم به حق جوشیدنیست                  شعرم ولی کوشیدنیست
(*گاه ابیاتی سرشار عاطفه و حقیقتا زیبا*)
اندکی از عشق تو آشفته‌ام                  اندکی از جور خود وا رفته‌ام
ترس من کوتاهیم در راهت‌است              آرزویم دیدن رخْ ماهت‌است
(*و در نهایت شکوفایی قطعات با حقیقت زیر*)
من همان شبلم که در نخجیرگاه            میکند بر شاپرک هایش نگاه
411.4.kawaii14(16)
-Shebl
خارجی ها می‌گویند: «یک فیل در اتاق است»
این فیل همه چیز را به گند کشیده است. هیچ چیز سر جایش نیست. شما به خانه‌ی دوستتان می‌روید. شاهد افتضاح پیش آمده هستید اما برای حفظ ظاهر هم که شده ساکت می‌نشینید و از تعریف در رابطه با آب و هوا شروع می‌کنید و درنهایت با برنامه ریزی خوش‌گذرانی آخر هفته از همدیگر خداحافظی می‌کنید. بی آنکه کسی در رابطه با فیل حرف بزند.
فیل در محیط کار است. رد پایش همه جا هست. هیچ کاری سر وقت انجام نمیشود و رئیس حسابی کلافه اس
افتاده‌ایم
عکس خورشیدیم در آب روان
افتاده‌ایم
ناامید از جذبهٔ خورشید تابان
نیستیم
گر چه چون پرتو به خاک از
آسمان افتاده‌ایم
رفته است از دست ما بیرون
عنان اختیار
در رکاب باد چون برگ خزان
افتاده‌ایم
نه سرانجام اقامت، نه امید
بازگشت
مرغ بی‌بال و پریم از آشیان
افتاده‌ایم
بر نمی‌دارد عمارت این زمین
شوره‌زار
ما عبث در فکر تعمیر جهان
افتاده‌ایم
از کشاکش یک نفس چون
موج فارغ نیستیم
گر چه در آغوش بحر بیکران
افتاده‌ایم
چهرهٔ آشفته حالان
..::هوالرفیق::..
امروز استاتوس محمد1 من را به فکر فرو برد؛ برای جهت دادن به آن آشفته بازار چه کاری از نوشتن بهتر:
بدترین چیز تو دنیا وابستگیه، به هر چیز و هر کس اگر وابسته باشی زور می‌شنوی و نمی‌تونی کاری کنی. یک روز باید وابستگی‌ها رو برید و به آتیش کشیدشون، اون روز همه باید بترسن ازت!
نوشتن متن کامل استاتوس برای رعایت امانت هست؛ نه آنکه با آن موافق (یا مخالف) باشم...
ادامه مطلب
..::هوالرفیق::..
امروز استاتوس محمد1 من را به فکر فرو برد؛ برای جهت دادن به آن آشفته بازار چه کاری از نوشتن بهتر:
بدترین چیز تو دنیا وابستگیه، به هر چیز و هر کس اگر وابسته باشی زور می‌شنوی و نمی‌تونی کاری کنی. یک روز باید وابستگی‌ها رو برید و به آتیش کشیدشون، اون روز همه باید بترسن ازت!
نوشتن متن کامل استاتوس برای رعایت امانت هست؛ نه آنکه با آن موافق (یا مخالف) باشم.
ادامه مطلب
⭕️ این مطلب به شدت آشفته و بی سر و ته است ⭕️ ولی دوستش دارم.   
به نظر شما حل مسائل ریاضی طور جذاب تره یا مسائل سیاسی اجتماعی ؟ دوست دارین جواب مسئله صفر و یک باشه یا طیف عظیمی از جواب ها که هرکدوم طرف دارهای خاص خودش رو داره ؟ دوست دارید سرمسئله ای چونه بزنید که مطمئنین که یا شما جواب درست رو میگید، یا طرف مقابل و یا حتی طرف سوم، ولی الزاما یکی درست میگه، یا مسئله ای که شاید جواب هر دوتون درست باشه با فرسنگ ها فاصله از هم و یا که جواب هردو تون ا
چند وقتی بود که میشناختمش؛ سنش بالای ۶۰ سال بود هر وقت منو می دید لبخند می زد از کیف زرد رنگ و رو رفتش که آرم پست رو داشت یه دسته ی کوچیک گل سفید در میاورد و می داد دستم بعد دستی به سرم می کشید و می گفت : مثل این گل ها با طراوتی!سنش هی بالاتر رفت ؛ تبدیل شده بود به پستچی آشفته ای که روز به روز خسته تر میشد یکی از همون شبا بود که زنگ در خونمونو زد ؛ لبخندش از همیشه کمرنگ تر شده بود بعد از دادن یه دسته گل سفید گفت : بهش بگو متاسفم گفتم: به کی؟یکم فکر کرد
حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوست

آشفته بازار کتاب واقعا به شکل ناعادلانه ای دارد مولف ایرانی را از گود خارج می کند.
معلوم نیست چرا وزارت ارشاد ناشران سوداگری مثل میلکان را که فقط کتابهای خارجی بنجل ولی پرفروش منتشر می کنند وادار به گرفتن کپی رایت نمیکند؟ 
البته این هم پایان ماجرا نیست. نشر هوپا همین کتابهای بنجل را با کپی رایت منتشر می کند.
بگذریم.
در این وانفسا بنده و چند دوست دیگر برای ترویج مطالعه آثار فارسی یک حلقه راه انداخته ایم با نام
⭕️ این مطلب به شدت آشفته و بی سر و ته است ⭕️ ولی دوستش دارم.   
به نظر شما حل مسائل ریاضی طور جذاب تره یا مسائل سیاسی اجتماعی ؟ دوست دارین جواب مسئله صفر و یک باشه یا طیف عظیمی از جواب ها که هرکدوم طرف دارهای خاص خودش رو داره ؟ دوست دارید سرمسئله ای چونه بزنید که مطمئنین که یا شما جواب درست رو میگید، یا طرف مقابل و یا حتی طرف سوم، ولی الزاما یکی درست میگه، یا مسئله ای که شاید جواب هر دوتون درست باشه با فرسنگ ها فاصله از هم و یا که جواب هردو تون ا
کتاب مسخ فرانتس کافکامترجم گ. نسرکانی
یک روز صبح وقتی گرگور سامسا نفس‌نفس زناناز یک خواب آشفته پرید.ناگهان متوجه شد که تبدیل به یک حشره ی موذی غول پیکر شده است.او به پشت سفت و سخت و زره مانندش افتاده بود و وقتی سرش را کمی بالا آورد شکم گنبدی مانند و قهوه ای رنگش را دید که با رگه های قوسی شکل سفت و محکمی تقسیم بندی شده است. پتو آنقدر بالا رفته بود که به سختی روی شکمش بند بود و نزدیک بود سر بخورد و بیفتد و پاهای بیشمارش که در مقایسه با سایر اندا
یه چند روزیه که کلا از لحاظ روحی آشفته بودم و دلیلش؟ دلیلش مشخص نبود ، شاید هم مشخص بود ولی دلیل اصلی این غم نبود . دیشب فهمیدم دلیلش چیه و حداقلش این بود که به خودم گفتم میدونی که میگذره؟ پس بابد صبر کنی ؛ راه حل خاص دیگه ای وجود نداره دختر . امروز هم مامان فهمید ناراحتم ، چه طور؟ از قیافه م ، از سکوتم ولی مامان دلیل این بی ثباتی که ممکنه حتی فراتر از این هورمون های مسخره رفته باشه رو نمیدونه . منم نمیدونم .
* بهش میگن pms ولی من میگم درسته پیش از وا
خب به اسم سئو کلی خدمات ضعیف و بی ارزش ارایه میشه. اگه شما با سئو آشنا باشید من رو متهم به لینک بیلدینگ می کنید. اما خواهش میکنم خوب نگاه کنید که آیا هستم یا نه. قضاوت شما برای من محترم است. اما انکار نمی کنم که من در اغلب پستهایم ایده ها را با یافت لینکی در سایتی شروع می کنم و کم کم در رهنم آن را بزرگ می کنم و در نهایت اینجا تایپ می کنم. در هر صورت اگه سئو بودم منم در مظان اتهام قرار داشتم
با اسم سئو خدمات ضعیفی ارایه می شود و بازار سئو تاحدی در ایرا
 
خیلی دلم گرفته :( 
خیلی آشفته ام :(
در این حد براتون بگم امروز به بیش از ۴ نوع غذا فکر کردم و تا مرحله آماده شدن نهایی یکی یکی
رسیدم  بعد در آخر  پلو شوشتری پختم :| که هنوزم آماده نشده :|:(  

+
الان دارم این آهنگ  و آهنگ های از این دست همایون شجریان رو گوش میدم :|
جنگ روشنایی و تاریکی
اذیت شدن چشم ها پشت پلک
صدای گردش خون
رسیدن به جنون
بی قرار و آشفته
جنگ سکوت و صدا
نت های ناکوک ساز
ناله های هیولاهای ذهن
جنگ گرمی و سردی
فرورفتن تمام درون در آتش
فرو رفتن تمام بیرون در یخ
خوب گوش بده
صدای لخ و لخ پاهایش را میشنوی ؟
صدای کشیده شدن تبرش را روی زمین ؟
صدای خورد شدن استخوان هایم را زیر دندان هایش؟
خوب گوش بده
صدای خنده های آن دو کودک را چه ؟ آنها را میشنوی ؟
صدای قرچ و قرچ مغزم لا به لای دستان پر از شوق توپ بازی ر
بوسلمه یا هیولای دریا را از میان افسانه‌های جنوب پیدا کردم. موجودی حسود و بدطینت که طاقت خوشی زمینی‌ها را ندارد و هر لحظه در شکل تازه‌ای سر بر می‌آورد و طغیان می‌کند و زندگی را آشفته می‌کند.
همه بوسلمه را موجود افسانه‌ای می‌بینند و زاده‌ی ناآگاهی و خیال مردم اما من این روزها به چشم خودم بوسلمه را هرجا و در شکل‌های مختلف می‌بینم.بوسلمه همان جنگی است که همیشه در پرده منتظر استبوسلمه همان حماقت استبوسلمه همان ظلم و زورگویی استبوسلمه هم
بگذار این بار بنویسم، بگذار جور دیگر بنویسم، بگذار تمام، نه بخشی از این ذهن آشفته را بیرون بریزم.
بگذار عمری تنها حرف زدن و تنها شنونده بودن را دور بریزم.
بگذار این بار از خودم و برای خودم بنویسم.
بگذار این بار در تحسین این من بنویسم
بگذار تا این ذهن نوشته ها حک شوند تا این من کمی سبک شود.
ادامه مطلب
 
ترک اعتیاد و روش های درمان آن
اگر چه عوارض ثانویه اعتیاد در بین گروهی از معتادین كه به دلیل فقر و تنگدستی امكان تامین هزینه زندگی خود را ندارند ،سبب می شود كه برای خرج اعتیاد خود دست به هر كاری بزنند ، نسبت به سر و وضع و بهداشت فردی بی تفاوت شوند و در یك كلام مشمول تمام صفاتی كه جامعه به معتادان نسبت می دهد باشند اما این عمومیت ندارند و اكثریت معتادان را شامل نمی شود.
 رش ، او را به وادی خلاف سوق می دهد. خوشبختانه مدتی است كه در قوانین تجدید نظ
زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست
پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست

نرگسش عربده جوی و لبش افسوس کنان
نیم شب دوش به بالین من آمد بنشست

سر فرا گوش من آورد به آواز حزین
گفت ای عاشق دیرینه من خوابت هست

عاشقی را که چنین باده شبگیر دهند
کافر عشق بود گر نشود باده پرست

برو ای زاهد و بر دردکشان خرده مگیر
که ندادند جز این تحفه به ما روز الست

آن چه او ریخت به پیمانه ما نوشیدیم
اگر از خمر بهشت است وگر باده مست

خنده جام می و زلف گره گیر نگار
ای بسا توبه
باید بگم
از سخت ترین روزهای زندگی
اوقاتیه که همسر فشار کاریش زیاده
و همه زندگی مون میریزه به هم!
از افت شدید روابط عاطفی گرفته تااا خستگی های جسمی و عصبی شدن ها و ..
بخصوص از بعد تولد دخترک..
اینجور وقت ها خیلی احساس تنهایی میکنم..
و همه ی این احساسات منفی فقط برای منه.. 
دو روزه دارم فکرمیکنم این مدت همممش به همسرجان گیر دادم..چقدر سر چیزای الکی با هم بحث کردیم.. موضوعات پیش پاافتاده ای که تفاهم نداشتن توشون هیچ اهمیتی نداره.. اون ها برام پررنگ شد
๑ نگرش اسلام به خانواده، نگرشی درست، نگرشی اصیل و یک نگاه همراه با اهتمام است که خانواده اصل قرار داده شده و به هم زدن بنیان خانواده یا آشفته نمودن آن جزء بدترین کارهاست. ۱۳۷۹/۱۰/۱۵
๑ خانواده در اسلام یعنی محل سکونت دو انسان، محل آرامش روانی دو انسان، محل اُنس دو انسان با یکدیگر، محل تکامل یک نفر به وسیله‌ی یک نفر دیگر، آن جایی که انسان در آن صفا میابد، راحتی روانی میابد، این محیط خانواده است. کانون خانواده در اسلام این قدر اهمیت دارد. ۱۳۷۴/
یا زخم هایی سر گشاده که مرا به خودم عودت می دهد،
با کلماتی از حنجره به دنیای بیرون که تنهایی مرا تکثیر  می کند ،
با کتاب های نخوانده ، با چشم های بسته دل به مفاهیم زده ،
با حافظه ای کوتاه که همه چیزی را از یاد برده و لکنت کلمات و فکر و نگاه و دست و پا و زبان .
این منم خیره در مغاک ، آشفته در تختخواب مالیخولیا .
این منم تخطئه در جهان سیمانی که باد طنین مرا به من باز می گرداند .
این منم پادشاه خودم  ؛ در سرزمین بادها تکثیر می شوم در اصوات ...
این منم ...
در

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها