دلم میخواهد فردا صبح که از خواب بیدار میشوم، هیچ یک از خاطرات تلخ یکسال گذشته را در حافظه نداشته باشم.
دلم میخواهد به من بگویند تمام یکسال گذشته یک سوءتفاهم بد بوده و دیگر لازم نیست نگرانش باشی.
حداقل بگویند، این مورد آخری که خواب و خورت را بهم زده، یک سوءتفاهم بوده.
دلم میخواهد بگویند تو اشتباه کردهای و هیچ اتفاقی نیفتاده.
حرفاتون، استوری ها و پستاتون رو ذره ای باور نمیکنم، وقتی محتواشون با واقعیتتون در تناقض فجیعی به سر میبره!
مخم سوت کشید وقتی دیدم چه کسایی پیام تسلیت و چه کسایی پیام تهنیت گفتن... جمله leonard اومد تو ذهنم :
What are you looking at? You've never seen a hypocrite before?
فائزه(+) رو تصور کنید، توی آشپزخونه، درحالی که سعی میکنه صداش رو تغییر بده. من(_) نشستم اینور هال، و مامان روبروم نشسته.+سولویگ، زود باش، این دستور مامانته!
_یعنی الان تو مامانمی؟
+نه، فائزه مامانته!
_اگه تو نه فائزهای نه مامانم، پس کی هستی؟
+من مامانتم.
_یعنی فائزهای؟
+نهفائزه نیستم، مامانتم. فائزه مامانت نیست.
_(به مامان اشاره میکنم) پس این کسی که اینجا نشسته کیه؟
+منم!
فقط داشتم میخندیدم اینقدر همهچی رو پیچوند بههم!
پ. ن. اون رو
این که هم دوست دارم برم و هم نرم خودش یه نوعی تناقشه .. از نوع ابر تناقض ! دکتر قد رو میگم
میخوام برم ببینم چی میشه .. یا خاتمه میده به این همه فکرو خیال و میگه صفحه رشد فینیش ! یا میگه جاهست ! میدونم اگر نرم بعدا حتما حتما حتما حسرتشو میخورم ..
از طرفی رفتن و اینکارا دل خوش میخواد .. دل خوش .. که فعلا ندارم .. پول میخواد .. و .. :(
یه جوری اسم گذاشتم واسه پستم انگار اتفاق نادریه! :|
نود و نه درصد مواقع همینم!
.
عاشق رانندگی ام ولی از دنده عقب متنفرم!
.
دلم میخواد یه چیزی بنویسم که همه دچار سوءتفاهم بشن، و بعد بیوفتم دنبال آدمایی که برام مهمترن و از سوتفاهم درشون بیارم! ولی الان یه جوری شده که اصن دچار سوءتفاهم نمیشین! به یه شناخت نسبی رسیدین درحدی که تهِ تهش با خودتون میگین این دیوونه باز قرص آنتی قاطیشو نخورده!
.
آبجی آرام باز وبشو بسته
.
همه وبایی که فالو میکنم یه جوری درحا
جالب ترین خصوصیت بشر "تناقض" است!
به شدت عجله داریم بزرگ شویم و بعد دلمان برای کودکی از دست رفته مان تنگ میشود ..!برای پول در آوردن خودمان را مریض میکنیم بعد تمام پولمان را خرج میکنیم تا دوباره سالم شویم !طوری زندگی میکنیم که انگار هرگز نمی میریم و طوری می میریم که انگار هرگز زندگی نکرده ایم ...!
بعضی از بازخوردهایی که از یکسری مطالب به نظر خودم خیلی ساده و بدیهی و روشن و قابلدرک که تازه احساس میکنم با ادبیات سادهای بیانشون کردم، میگیرم، من رو به این نتیجه میرسونه که شاید کلمات، صرفا یه راه ارتباطی «به نظر میرسن» ولی واقعا این طور نیستن. مثلا من به شما میگم «انجام فلان کار بهم آرامش میده»؛ ظاهرا یه جملهٔ خیلی ساده و قابلفهمه، ولی در واقع آیا تعریف من و شما از آرامش یکیه که بتونید منظور واقعی من رو درک کنید؟احساس می
نمیدونمـ چرا هر وقت اینقدر تو این دنیا گمـم میرم سراغ انیمیشن راپونزل و مریدا. شاید چون انیمیشن های والت دیزنی لند مثل سفید برفی و سیندرلا برمیگرده به زمان کودکیـم.. ولی اون زمان هم شیرین نبود که بگم این تمایل منو به سمت زمانی میبره که کاملا آسوده بودم! اما میتونم بگم کاملا بی دغدغه بودمـ.. همیشه باید پناهی واسه آدم باشه؛ پناه بر عِشق، پناه بر شعر، پناه بر خاطره ها هر چقدر تلـخ حتی! گفتم خاطره، یاد مامان خاطره میوفتم، مگه میشه یه آدم و اینقدر د
چهارم ابتدایی که بودم در جایی دلیل اختلالات بدن را به هنگام جابجایی( توسط وسایل نقلیه) را میخواندم، به صورت خلاصه به خدمتتان عرض کنم که اینچنین میگفت: مغز توسط قسمتی از گوش داخلی انسان متوجه حقیقت و حرکت و سکون ما است و وقتی چشم ما حرکت را تماشا نکند؛ خبرِ سکون را به مغز میرساند و این تناقض در دریافت پیغام از اندام ها سبب ایجاد احوال ناخوشایندی در انسان میشود :)حال من حقیقت را می دانم ؛ سرشار از تویی هستم که چشمانم خبر نبودت را میدهد ، تناقض عذ
از ۲۱ دیماه که ستاد کل نیروهای مسلح ایران بیانیه داد و جمهوری اسلامی مسئولیت سقوط هواپیما با شلیک موشک سپاه را پذیرفت تا ۲۳ دیماه که علی ربیعی، سخنگوی دولت درباره ماجرای سقوط گزارش داد، حداقل شش تناقض مهم در روایتهای حکومت وجود دارد که سبب شده اطلاعرسانی سپاه و دولت درباره این پرونده به یک باتلاق جدید تبدیل شود:
ادامه مطلب
* همونطوری که نشستم و آهنگای مضخرف اما دوستداشتنیِ وانتونز و لیتو رو میشنوم، یادم میاد که مامان قبل اینکه بره بیرون ناهار امروز رو به من سپرد:/ ( نمیدونم بالاخره کِی قراره از آشپزی خوشم بیاد! )
* با یه حسِ خنثایِ رو به زوال که چند روزی میشه همراهمه به این فکر میکنم که من به چرت ترین نوع ممکن دارم حسها و افکار خودمو نابود میکنم و تنها چیزی که به خورد خودم میدم تناقضه و تناقض!
اینکه میدونم تقریبا ۵۰ روز تا پاس کردنِ سه تا امتحانم وقت دار
بسم الله
دسته کلیدم یک علی بن ابی طالب سبز بود که از آن فروشگاه خروجی بین الحرمین روبروی حرم حضرت عباس علیه السلام خریده بودم . دسته کلیدهایی با نامه ائمه معصومین، چهار تا خریدم و خودم یا علی اش را برداشتم .
بعدها از دستفروشی کنار خیابان یک فرشته مانند طلایی خریدم که روی بال هایش شیشه هایی شبیه یاقوت سرخ بود ، با حالتی شبیه رقاص های باله ایستاده بود و تمام بدنش انگار با الماس پوشیده شده بود ، وصلش کردم به یا علی !
تناقض عجیبی بود . دلم نمی آمد
کتاب لذت متن ، نوشتهٔ رولان بارت ، ترجمهٔ پیام یزدانجو ، نشر مرکز
کسی ( نوعی «موسیو تست » وارونه ) را تصور کنید که همه ی حد و مرزها ، همه ی مرتبه ها ، همه ی انحصار ها را در وجود خود از بین می برد، اما نه از راه سازگار سازی که صرفا با تاراندن همان شبح فرتوت : تناقض منطقی ـ کسی که هر زبانی را با هر زبانی ، حتی آن زبان ها را که با هم مغایر محسوب می شوند ، در هم می امیزد؛ کسی که بی حرف و حدیثی مسئولیت هرگونه بی منطقی ، مسئولیت هرگونه نا سازی ، را بر عهده
از این که دخترم و اکثر دوستام دخترن و مجبورم برای تک تک رفتارام توضیح بدم بهشون که منظوری نداشتم و از اینکه انقد لوس، نازک نارنجی، خاله زنک و تو فاز و نازنازی ان و خودشونو قد ملکه انگلستان دست بالا میگیرن و فکر میکنن دنیا برا خودشونه و انقد خودخواه و بدبینن متنفرم.
مُ
تِ
نَ
فِ
رَم
.
+ ۴شنبه ۱۸ سالم میشه و ۱۸۰۰ سال زندگیمو صرف این کردم که سوءتفاهم های خودم و بقیه رو برطرف کنم.
طرف حرامزاده است و یکبار مال حلال نخورده رسما اعلام میکنه که نماز نخونده و طبیعتا مسلمان نیست اما تو این دنیا ککشم نمیگزه...طرف هرروز با یه دختر آشنا میشه و خاک بر سر دختری که با اون دوست میشه اما اونم داره از دنیا لذت میبره...یا مشروب خور و...اما ما که کار خاصی نمی کنیم ضعیف واقع شدیم وضعمونم اینجوریه؛ به معنای واقعی کلمه مستضعف...
بسم الله
آن که باید نگران شکستنش در اثر سرد و گرم شدن بود نه سیمرغهای ایرانی جشنواره، بلکه ایرانیای است که دو روز قبل علیه منافقین فیلم ساخته و حالا با حرفهایش - انشاءالله ناخواسته - به آسیاب همان قاتلها و حامیانشان آب میریزد...ایستادن در غبار فتنههای آخرالزمان، کار پیروان متوسلیانها و حاج قاسم هاست؛ نه رهروان راه اصغر فرهادیها...
پ.ن. انشاءالله همهاش سوءتفاهم و اشتباه باشد.
#غربال_دهر
باز دوباره از تجربه درس نگرفتیم و درباره مسئله ای مهم و بحث برانگیز چت کردیم:( نتیجه ش شد چی؟؟ اینکه طولانی ترین دعوا و بدترین دلخوری رو رقم زدیم! و تا حدود ۳ نصف شب طول کشید بحث. چیشد؟ یه سوءتفاهم بسیار مسخره ک برای مهدی پیش اومد و یه سوال و تعجب مسخره تر از طرف من ک باعث شد اون بشدت برنجه و بخواد بره یهویی وسط بحث. و من ک حس میکردم دلم واقعا داره میشکنه. سر چی؟ سر برداشت مسخره م و مهدی ک نمیفهمید حرفاش چه منظوری رو ب من میرسونه و سنگینه برام. هرچی
شاید من بدرستی حال روسو را درک کنم، که چرا با وجود آنکه تنهایی را میستاید تناقضگونه به اجتماع پناه میبرد. تخیلات پارانوییدی روسو در خیالپردازیهای یک ذهن انزواجو به من میگوید که روسو در جدال با تخیلاتش است، تنهایی را دوست دارد و از جمع دوری میکند اما به مجرد پناه بردن به خلوت توهمها و خیالات پارانوییدی روی میآورند و پا روی خرخرهی آدم میگذارند و آنقدر بر جان آدمی فشار میآورند که تنهایی برای فرد غیرقابل تحمل شود. شاید شرایط
یه دل سیر با دوست دوران دانشگاهم (تنها دوستی که از اون دوران برام مونده) غیبت این شاخ های اینستارو کردم! قشنگ دلم پر بود باید یه جا بالا میاوردم نفرت و تجربه های دوران اینستا داشتن رو و چه خوب که رکسانا استارتشو زد و منم فرمون رو گرفتم دستم!
درد سیاتیک های قبل این سوءتفاهم بود! فقط اونجا که عضلات سفت میشه و به عصب فشار میاره و باعث سوزش میشه :(
چند وقته رکسانا (ساقی فیلم هام) اغفالم کرده بشینم کل فیلم های avengers که ساخته تیم marvel هستش رو ببینم امشب
خاطراتی که ماندنی شده استشده چون قصّه ، خواندنی شده استسوژه هائی پر از تناقض هاجاده هائی که راندنی شده استسر به راهی که نیست پایانشمیوه ی یأس چیدنی شده استای خدا جان خودت بخیرش کنغُصّه هائی که خوردنی شده استلحظه ها لحظه های غمبار استمثل فیلمهای دیدنی شده است.
منطق فهم حدیث (در باب دینشناسى و نقد احادیث ضعیف و راه رفع تناقض بین احادیث)الحکم الزاهره و تحف العقول و میزان الحکمه و غرر الحکم و نهج الفصاحه (در باب احادیث موضوعى)اخلاق نظرى و معراج السعاده و حلیة المتقین (در علم اخلاق و آداب
برای من افسردگی یک سگ سیاه نیست.
افسردگی، تناقض بین خودم است و تصویرم در آینه جریان زندگی؛
بین میل شدیدم به کتاب و نخواندن،
بین ارادتم به کار و بیکاری،
بین نیازم به معاشرت و تنهایی در جمع،
بین رقصیدن و جلفبازی و تکخوری.
افسردگی، تمارض به عادی بودن است...
نگاهش میکنم؛ چشمان آبی و سردش را میبینم که مسحورم کرده. به سختی ازش رو بر میگردانم و میگویم: «میدونی چیه که اینقدر خاصت کرده؟»
جوابی نمیدهد، جز یک کلمه: «نمیدونم!»
انتظاری هم ندارم که بداند؛ خب، از زیبایی بیرحم و یخزده انتظاری نیست که گرمای آتش فریفته شدن را درک کند.
دستان بلورین همچون یخاش را در دستانم میگیرم. به او میگویم: «زمستانجان من، دوستت دارم؛ با اینکه گرمای آتش روحم رو درک نمیکنی!»
پ.ن: این یه متن در وصف ع
هرحرفی رو همون لحظه که گفته میشه باید به دنبال شفاف سازیش بود که تکلیفش روشن بشه و پرونده اش بسته؛ نه که حرف هارو نگه داشت و تو ذهن بال و پرش داد و قضاوتش کرد و هزار جور سوءتفاهم دیگه که پیش اومد اونوقت تازه بخوای در موردش با طرفت صحبت کنی بعد انتظار هم داشته باشی رفتار های منطقی ببینی و همه چی نابود نشه!
این درس بزرگی بود که تاوان به همون بزرگی هم بابتش دادم.
ولی عجیب با فهمیدن همین حس میکنم یه مرحله بزرگتر شدم! و هرگونه رشدی هم درد داره و الان
هرحرفی رو همون لحظه که گفته میشه باید به دنبال شفاف سازیش بود که تکلیفش روشن بشه و پرونده اش بسته؛ نه که حرف هارو نگه داشت و تو ذهن بال و پرش داد و قضاوتش کرد و هزار جور سوءتفاهم دیگه که پیش اومد اونوقت تازه بخوای در موردش با طرفت صحبت کنی بعد انتظار هم داشته باشی رفتار های منطقی ببینی و همه چی نابود نشه!
این درس بزرگی بود که تاوان به همون بزرگی هم بابتش دادم.
ولی عجیب با فهمیدن همین حس میکنم یه مرحله بزرگتر شدم! و هرگونه رشدی هم درد داره و الان
هرحرفی رو همون لحظه که گفته میشه باید به دنبال شفاف سازیش بود که تکلیفش روشن بشه و پرونده اش بسته؛ نه که حرف هارو نگه داشت و تو ذهن بال و پرش داد و قضاوتش کرد و هزار جور سوءتفاهم دیگه که پیش اومد اونوقت تازه بخوای در موردش با طرفت صحبت کنی بعد انتظار هم داشته باشی رفتار های منطقی ببینی و همه چی نابود نشه!
این درس بزرگی بود که تاوان به همون بزرگی هم بابتش دادم.
ولی عجیب با فهمیدن همین حس میکنم یه مرحله بزرگتر شدم! و هرگونه رشدی هم درد داره و الان
ایا بالاخره روزی، ما نیز به دلخواه خویش زندگی خواهیم کرد؟!
پینوشت: اینروزا زیاد پست میذارم ، دلیلش اینه که تو محیط کار تناقضها و زشتیها رو میبینم و سکوت میکنم، تو خونه برای کسی از اینهمه بی انصافی که به مردم میشه غرغر نمیکنم،تو سرم اما پر از اعتراض و حرفه!بنابراین ، باز هم پناه بر وبلاگهای سوت و کور و از رونق افتادهیمان !
سلام
میشه از رو تجربه ای که احیانا دارید بگید دلیل این همه تناقض رفتاری پسری که میگم چیه؟، مدتیه که با پسری به قصد ازدواج آشنا شدم، حدود یک ساله، خیلی باهام مهربونی میکنه، خیلی احترامم رو داره و هر کاری ازش میخوام واسه م میکنه، اما رفتارهای دو پهلو هم زیاد داره واقعا نمیفهمم چرا؟، اصلا انقدر تناقض توی کارها و رفتارهاشه که گیج گیج شدم. چند تا از این رفتارها رو میگم.
مثلا گاهی صدام میکنه جونم یا جان یا جانم، ولی بعضی اوقاتم حرف میزنیم با هم اصل
اینکه یه نفر یا یه قشری از جامعه، یک رفتاری رو نسبت به خودشون ناپسند بدونن و بی احترامی وظلم در حق خودشون بدونن
ولی در موقعیت مشابه همون رفتار مذموم رو از خودشون بروزمیدن برام غیرقابل پذیرشه
هیچ توجیهی نمیتونه افراد رو از تناقض زشت رفتاری و فکری شون تبرئه کنه
نمونه اش فضولی تو سبک زندگی دخترا و قضاوت کردنشون و تعیین و تکلیف های عُرفی مَن درآوردی براشون
ولی اگه یکی به یه رفتار یا ایدهآل های پسرا نقدی وارد کنه عین این بچه تُغس هایی که موقع
به نام خدای مهربون
چن وقته پیش یه ماجرایی پیش اومد که سه جبهه به وجود آورد
و من توی یکی از اون جبهه ها قرار گرفته بودم
امروز یکی دوماه از اون ماجرا گذشته
هر کودوم از این جبهه ها فکر می کردن حق با اونهاست و بقیه رو مقصر میدونستند
در حالی که حقیقت این بود که هر سه جبهه دچار سوءتفاهم شده بودن
دیشب داشتم به این فکر میکردم که این وسط فقط خدا میدونست که چی پیش اومده
یه لحظه به این فکر کردم خدا چه واکنشی نشون داده با دیدن این قضاوت های ما
و احساس ک
ابتدا متن زیبایی که این روزها در فضای مجازی دست به دست میشه رو بخونید:
"آلبر کامو:
خدا به انسان می گوید:
من خانه هستم ... ، در بزن.
با هم چای میخوریم و گپ میزنیم
تو سبُک میشوی ..و ..
و من نظرم را در مورد تو عوض میکنم
و کاری میکنم تا دلت گرم شود.
لازم نیست سر سجادۀ نماز باشی
می توانی همانطور که در حال چای خوردن هستی با من حرف بزنی
یا .. همانطور که در حال گوش دادن به موسیقی هستی
منهم از موزیک خوشم می آید
خودم به انسانها آموزش داده ام بنوازند،
به بعضی از آنه
به تازگی متوجه شده ام که با دو گروه از آدمها نمیتوانم معاشرت کنم:
خصوصا اگر این رابطه بخواهد عمیق باشد.
دسته ی اول مزخرف و سطحی اند ، که ارزش معاشرت ندارند.
دسته ی دوم خوب و باارزش اند، اما خودم را لایق معاشرت با آنها نمیدانم.
و چون انسان ها از این دو دسته خارج نیستند؛ بالطبع تنهایی را ترجیح میدهم و خودم را تحمل میکنم...
گرچه من هر دو دسته را دوست میدارم.
به تازگی متوجه شده ام که با دو گروه از آدمها نمیتوانم معاشرت کنم:
خصوصا اگر این رابطه بخواهد عمیق باشد.
دسته ی اول مزخرف و سطحی اند ، که ارزش معاشرت ندارند.
دسته ی دوم خوب و باارزش اند، که خودم را لایق معاشرت با آنها نمیدانم.
و چون انسان ها از این دو دسته خارج نیستند؛ بالطبع تنهایی را ترجیح میدهم و خودم را تحمل میکنم...
گرچه من هر دو دسته را دوست میدارم.
معناشناسی منطق گزارهها صرفا «درستی» گزارهها را بر اساس تابع ارزش گزارههای اتمی تعریف میکند همچنین اگر هر مدلی که مجموعه آ از گزارهها را «راست» کند گزاره ب را نیز راست کند معادل است با این که ب نتیجه معناشاسانه آ است. اما راه دیگری هم برای بررسی درستی گزارهها و ارتباط آنها با مجموعه دیگری از گزارهها وجود دارد که بیشتر به «تفکر ریاضی» و مدل ریاضی «اثبات ریاضی» شبیه است: تعریف استنتاج؛ چگونه از گزاره یا گزارههایی، مجموعه دیگری از
حالا که سازمان سنجش اطلاعیه زده که نتایج رو چهارشنبه اعلام میکنه (که البته هم خودشون و هم ما میدونیم که سه شنبه شب نتایج رو سایته دی: ) ، بیاید حداقل خسرو رو بهتون معرفی کنم.
من بالاخره برای کارهای ویترایم پیج زدم و بذارین همینجا اعتراف کنم سخت تر از اون چیزیه که فکر میکردم. اسمش هم از نم نم تغییر پیدا کرد به خسرو دی: متاسفانه هر اسم دیگه ای که پیدا میکردم، یکی قبل از من اشغال کرده بود و این شد که بالاخره از بین هوشنگ، خسرو، جمشید و اسکندر، خسرو ر
پیشنوشت: از این به بعد شخصینویسیهام بیشتر خواهد شد، لطفاً پیش از خوندن نوشتههام به تگ حرفهایی برای خودم پایین متن توجه کنید که وقتتون گرفته نشه.
من کلاً به هر چیزی که قصدش را دارم، زُل نمیزنم. چشمم را در حوالی و حواشیش میگردانم. من بهطرزِ دردآوری، زجرآوری، انسان زودخستهشوندهای هستم. زود دلزده میشوم و با شتاب ده برابر گرانش به نقطه ملالِ هر پدیده یا رویدادی نزدیک میشوم. بیش و پیش از هر کام و التذاذی.
مدام توی فکر بودم
اون شب با کلی از شایدهای تو ذهنم خوابیدم اما اون شاید ها تو خوابمم بودن....
میدونی اون شب اولین باری بود که خواب هایی که با زندگی واقعیم سرشار از تناقض بودن یه
شباهتی داشتم اینکه تو خوابمم ازم دوری میکردی ...دیگه تو اون دنیای خیالی افکارمم نداشتمت....
دوستان سلام ...
یه کانالی رو آنیابلایت معرفی کرده راجع به تیپ شخصیتی mbti . انقدر ذوق کردم که یه مقداریش رو با شما هم به اشتراک میذارم. تیپ من: intp
#INTP #ENTP #ENFP #ISFP #ISTP #ESFP #INFP #ESTP
یا دیر از خواب بیدار میشن و وحشت زده میشن و تو ده دقیقه سریع آماده میشن
یا زود از خواب بیدار میشن و انقدر لفتش میدن ک دیرشون بشه و بازم ده دقیقهایی آماده میشن
[ #AgustD ✨: @FarsiMBTI]
#ENTP #ENFP #INFP #INTP
تناقض عجیبی بین اینکه انتخاب کنن ک با مردم وقت بگذرونن یا ولشون کنن و برن بخوابن
استاد ملکیان چند جلسه سخنرانی دارند با عنوان «زندگی فیلسوفانه». ایشان در جلسه سوم توضیح می دهند که یکی از باورهای فیلسوفانه این است که هر سخنی پیش فرضهایی دارد و سخن بدون پیش فرض وجود ندارد.
جالب است که ایشان در درس چهارم توضیح می دهند که زندگی فیلسوفانه با نوعی گشودگی همراه است و بنابراین فیلسوف گرفتار پیش فرض نیست.
این دو سخن با یکدیگر تناقض صریحی دارند. شک نداریم که ایشان ذهنی دقیق و حافظه ای قوی دارند. اما در این هم شکی نیست که سخنان هر
با رسیدن به سن 7 سالگی به دنیای جدیدی به نام مدرسه وارد میشوند. مدرسه اولین قدم و مرحله پیوند کودک با جامعه است که نقش اساسی در تکوین روند اجتماعی شدن (socialization) آنها دارد. کودک با ورود به مدرسه، حوزه ارتباطی جدیدی را تجربه میکند که با دنیای خانوادهای که در آن به دنیا آمده و سالهای اولیه زندگی خود را در آن گذرانده بسیار متفاوت است.
ادامه مطلب
بنام خالق هستی
چرا باید رنج بکشیم؟ (دلیل سوم)
برای اینکه تاحدی بفهمیم «جهنم چه خبر است!» و از آن دوری کنیم
#چگونه_آسودهتر_زندگی_کنیم؟ج9
اگر جهنم را بفهمی؛ دیگر نیاز نیست با رنج و مشکلات به تو بفهمانند!
چرا مشکلات مؤمنین در دنیا بیشتر از دیگران است؟ راه کمشدن این مشکلات چیست؟
استغفار، غم را از بین میبرد، بلاها را کم میکند و آرامش میآورد
گاهی رنج برای این است که خراب و فاسد نشویم، گاهی برای این است که خرابیهای وجودمان درست شود
______________
#
چندی قبل شعاری روی دیوار دیدم که نوشته بود حرف نزنیم عمل کنیم که البته احتمالا شعار انتخاباتی بود. حالا این رو کاری ندارم که بهتر بود می گفت به حرف های خود عمل کنیم.تو این فکر بودم که همه آدم ها دو تا خود دارند یکی تو حرف و دیگری تو عمل هستش و کمتر کسی پیدا میشه این دو تا خودش شبیه هم باشه. امیدوارم اون قدر خدا بهم توفیق بده که بین این دو تا خود وجودیم تفاوت و تناقض زیادی نداشته باشه.
دوست من پیامت را خصوصی نفرست. آپشنِ پاسخ نمی آید. مجبور میشوم بیایم اینجا متن بدهم.
میگویید مشرکم و میترسم و تحقیق نمیکنم؟ حرف هایی که زدم، نتیجه همان تحقیقاتی است که شما ندیدید.
میگویید قرآنی نیست؟ آیات ولایت ائمه در قرآن هستند. میتوانم مثل شما ردیف کنم. ولی باز ایراد میگیرید که اسم شخص آورده نشده. اگر اسم علی در قرآن می آمد که چه نیاز به غدیر بود؟ اهل بیت باب ابتلا هستند. یعنی حتما با آنها آزمایش میشویم. و اینها هیچ تناقضی با توحید ندار
۴ ساعت تو همایشی با این موضوع بودیم و هر دقیقهش اون قدر جذاب بود که با وجود امتحان سنگین پنجشنبه، حتی فکر خارج شدن از سالن رو هم نکنیم. (در اصل قرار بود همایش دو ساعت و نیم باشه و ما هم رفته بودیم دانشگاه که درس بخونیم!)
برخلاف انتظارم، صحبتهای آخوند حاضر در همایش خیلی منطقی بود و به دلم نشست. میتونم بگم منعطفترین سخنران هم خودش بود و در برابر نظر مخالف جوابهای واقعا قابل قبولی میداد.(شخصا کم دیدم چنین چیزی رو. برخلاف برعکسش که متاس
یک عکس از چندسال پیش دیدم. آن زمان یک دانش آموز دبیرستانیِ شیفته شریعتی و دنبال حل کردن تناقض عبا و کراوات بودم، با همان مانیفستهای اسلامی میخواستم یک جامعه "آزاد" راه بیندازم. روی یک کاغذ نوشته بودم " آرمان" و صاف چسبانده بودم بالای سرم. سالهای بلوغ که چشمانم را دوربین کرده بود، برای دیدن آن کاغذ و نوشتهء روی آن مرا عقب و عقبتر کشاند، تا آنجا که امروز هر ندای وطنپرستانهء دیگری را پس میزنم و جز نجات زندگیِ خودم و خدمت به خلقی، شا
ده دقیقه از ورودم به اتاق دکتر گذشته بود اما هنوز سرم را بالا نیاورده بودم که نگاهش کنم. هیچ کلمه ای هم بین مان رد و بدل نشده بود. عاقبت خانوم دکتر به حرف آمد و پرسید:_ چرا ساکتی؟ شروع کن، تو اومدی اینجا که حرف بزنی.همانطور که سرم پایین بود جواب دادم _چشم فقط میشه بگید چقدر وقت دارم؟ساعتش را نگاه کرد و عینکش را از صورتش گرفت و گفت:_راحت باش وقت زیاد داریم.صدای گرفته ام را با بدبختی صاف کردم و گفتم_آخه میدونید خانوم دکتر من واسه اینکه بتونم ببینمتو
قاطعیت در روابط چیست؟
قاطعیت یعنی نشاندادن صریح و محترمانهی اینکه من چه کسی هستم، در چه موقعیتی قرار دارم و دوست دارم چگونه با من رفتار شود.
محور اصلی قاطعیت، توانایی "خودافشایی" یا آشکارکردن افکار، احساسها، علائق و دیدگاههای خودم به دیگران است.
هر چه دو طرف رابطه بیشتر خود را برای دیگری به شکل مناسب افشا کند، هم کدورتها در رابطه زودتر برطرف میشود و هم سوءتفاهمها رفع میگردد.
خودافشایی یعنی گفتن چیزی دربارهی خود در رابطه. مث
اگه تو جمعی نباشی که تفریحهایی که دوست داری برای اونها هم جذابیت داشته باشه، و چیزهایی که از نظر اونها فان و تفریح حساب میشه برای تو قابل درک نباشه ، اون وقت دچار یه تناقض میشی ، حس میکنی تو اشتباهی ، تو غلطی، تو شایستهی تنها بودنی ، وقتی هم که تعداد اون جمعیت خیلی زیاد باشه ، اوضاع چند برابر بدتره . مدام خودت رو مقصر میدونی و دنبال دلیل میگردی که چرا نمیتونی از چیزهایی که همه ازش لذت میبرن لذت ببری؟؟ این از باگهای اعصاب خوردکن دنیاست
نمیدونم چی شده !!! چرا به جای که نمیخواستم کشیده شدم از همون اول خدا خدا میکردم شهر خودم برای ادامه خدمت سربازی نیوفتم ولی نمیدونم چی شد تا اینجا داشته باش . تو پادگان چند تا رفیق پیدا کرده بودم که همون چندتا بر عکس من بودن و میخواستن شهر خودشون خدمت کنن . برای یه سری ها هم شرایطی پدر ناجای ، پدر فوتی ، نامزدی بود که اگه کسی این شرایط رو داشت را داشت می افتاد شهر خودش ولی خوب بگذریم و تقسیم شدیم و همه به یگان های مربوطه خودمون معرفی شدیم . یکی راه
من از رعد و برق میترسم...و این یه اعتراف نیس!یه حقیقته که به همه میگم!
ینی وقتی سه تا پنجره تو سه جهت اتاق کمی بزرگتر از ۷ مترت باشه و نور رعد و برق کل اتاقو روشن کنه و تو بدونی بالاسرت هیچی نیس جز یه سقف شیروونی و طبقه بالایی نداری ....سکته میکنی...من که اینطوریم!تو اتاقی که عایق صدا نداره دیواراش!
به هر ترتیب که امشبو عاجزانه و بزدلانه میخوام برم اونور ...رو کاناپه سه نفرهه بخوابم...
هرقدر هم ترسو به نظر برسم...
نه تاب سر و صدا و لرزش اتاق در اثر تگرگ
روان شناسی معاصر، برای روابط سالم و انسانی میان والدین و فرزندان اهمیت بسیاری قائل است و آن را اساس سلامت روانی اعضای خانواده در نظر می گیرد.
سلامت روانی در رویکردهای مختلف روان شناسی، تعاریف متفاوتی دارد که این تعاریف به رغم تفاوت ظاهری، با یکدیگر در تناقض نیستند و هر یک از آن ها به بعد خاصی از ابعاد سلامت روان توجه دارند.
ادامه مطلب
بسم الله الرحمن الرحیم
یافارس الحجاز ادرکنی
در اسلام عمری قیام کننده بر علیه حاکم فاسق ظالم گنه کار بوده شهید حساب نمیشود
در اسلام عمری چون حسین بن علی بن ابی طالب علیه الاف السلام بر علیه جانشین پیامبر قیام کرده است شهید حساب نمیشود
و از طرف دیگر در اسلام عمری،همین حسین بن علی بن ابی طالب و برادرش حسن که بدست معاویه صحابی پیامبر به شهادت رسید ،آقای جوانان بهشت می باشند
...
شاید باورش برایت سخت باشد، که هنوز هم در تلاطمم.
اما دگر رد این تلاطم را در چهره ام نمیبینی، چون قلبم را در چاله ای عمیق دفن کرده ام؛ مباد صدای آه و ناله اش به جایی برسد.
و تناقض...آری همان ککهایی که مسبب ازهم گسیختگی تار و پودم اند.
همانها که جانم را به لبم میرسانند.
همانها که آهم را بغض و طاقتم را طاق میکنند.
خودت ببین:
تک تک سلول های مغزم "Bella ciao" را فریاد می زنند.
قلبم پوزخند میزند: آخر مقاومت؟در برابر چه؟ ای چشم های نابینا جز پوچی چه می
«من میاندیشم، پس هستم»: جملهی معروفی که احتمالا برای حداقل یک مرتبه آنرا شنیدهایم. آغاز فاعل انگاشتن انسان، شروع پوزیتیویسم. این جمله در ابتدا آنقدر زیبا و بدیهی به نظر میرسد که اگر نه اینکه ذوق شنونده را برانگیزد که در اقل، تائید او را در پی خواهد داشت. اما آیا این جمله درست است؟ نکتهای که کمتر به آن فکر کردهایم.
گزاره از دو بخش تشکیل شده است: من میاندیشم و من هستم که صورت منطقی آن «اگر من بیاندیشم، آنگاه من هستم» است. فرض «من میا
ترجمه صمد به «توپُر» سوءتفاهم برانگیز به نظر می رسد اما آن را می توان در جهت صحیح فهمید. اینکه بزرگان عرفان در تفسیر صمد آن را به معنای توپر گفته اند از کلمه مصمت اخذ شده و این ترجمه دلیل لغوی، قرآنی و روایی دارد. تأکید بر مصمت بودن برای بیان رابطه خدا با خلق است. هیچ چیزی از خدا خارج نشده است یعنی همه چیزها مال خداست. نکته مهم این است لم یلد و لم یولد دو معنا دارد یکی اینکه خدا از غیر منزه است و دیگر اینکه همه چیز در مالکیت خداست و همه بنده او هس
تفکر انتقادی(بخش پنجم)
ارزشهای پایه(بخش دوم)
تناقضها
ارزشی دیگر در اندیشهٔ انتقادی همخوانی است. سر و ته یک متن یا سخن باید با هم بخوانند. اگر نویسنده و گوینده دچار تناقض شود، یا این که اینجا از این اصل حرکت کند و آنجا که موردی مشابه در وضعیتی مشابه است از اصلی دیگر، بر پایهٔ این ارزش به او انتقاد میکنیم.
کشف تناقض همیشه ساده نیست. ما باید متن یا سخن را تجزیه و تحلیل کنیم تا ساختار آن برایمان روشن شود، تا بتوانیم ببنیم آیا دچار تناقض شده
هر آدم فهمیدهای باید از زبانش یک قلم بسازد ....!!
#رضا_براهنی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
✦ @Parsa_Night_narrator ✦
#کانال_آوای_شبانه_پارسا
#اخبار_روز_ایران_و_جهان
-tumblrhttps://avayeshabane.tumblr.com
آخرین خبرها و اتفاقات روز در وب سایت:
websitehttp://aparssa.wordpress.com
منبع خبری کانال:
#BBC_News
[عکس 464×720]
مشاهده مطلب در کانال
در این شرایط بحرانی صدا و سیما قشنگ داره کاسبیش رو میکنه. مثلا اعلام میکنه که سریال پایتخت ساعت 10 شب شروع میشه و مردم چون سرگرمی ندارن و سریال پایختخت تنها سریالی هست که مردم بهش علاقمندی نشان دادند؛ ساعت 10 شب پای تلوزیون مینشینند. ساعت 10 شب میشه و شبکه یک سیما داره تبلیغات پخش میکنه و ده تا بیست دقیقه این تبلیغات طول میکشه. شب دوم 20 دقیقه تبلیغ پخش شد. و شبهای دیگه 10 الی 15 دقیقه. وسط سریال هم که 7 الی 10 دقیقه تبلیغ هست. خیلی مجلسی و شیک
آقا....ما حالمون غریبه!
خرابه!
عجیبه....
پر بغض و دلتنگی و آه و ناله ی نرسیدن ـه....پر شک و تردید و خستگی و بی حوصلگی و تنهایی و غربته!
دلمون رادیو چهرازی و دارالمجانین طلب میکنه....مرداب گوگوش گوش میده و یه تیکه بیت کوچیک از "تبر" اِبی رو رو هوا میزنه که بره با صداش بمیره زنده بشه زندگی کنه .....
اینجا پر آدم بزرگه! اینجا همه دارن توی گوشم هوار میکشن که بزرگ شدی!
زندگی داره سخت میگیره بهمون:))))
تناقض داره قلبمون رو سوراخ میکنه....مته میکنن توی ذهنمون...تو د
دلم میخواهد حرف بزنم یا بنویسم، اما تا شروع میکنم حوصله خودش را خیزکشان و شیرجهزنان از طبقهی پنجمام به بیرون پرت میکند. مشکل از کجاست؟ شرایط زندگیام؟ تصورم از خودم؟ تکراری دانستن محتوا یا شیوا ندانستن نثر نوشتهها و راحت نبودنم با کلمات؟ هرچه که هست صدها پیشنویس روی دستم گذاشته، تشکیل شده تنها از یک یا چند کلمه که فقط برای خودم دارای معنی هستند. نیاز به ارتباط برقرار کردن دارم اما ارتباط را اتلافگر بزرگ زمان میبینم. روز
زن ایرانی دارد مدرن میشود (اگر تابهحال نشده باشد) ولی ته دلش هنوز نتوانسته مهر و محبت و غیرت مردهای غیرمدرن را که همچنان در زندگی قدیمیترها میبیند، فراموش کند. راحتی و بیقیدی زن مدرن و بخشی از احترام و وفاداری و ملاحظهای که نسبت به زن سنتی وجود داشته را با هم میخواهد و این تناقض آزارش میدهد.صفحات و مطالب و مباحث مربوط به نکات زندگی و ازدواج و زناشویی و الخ را که این طرف و آن طرف میبینم، اولین نتیجهای که میتوانم بگیرم همین
خردادماه ۱۳۹۷ اولین پست استاد کامل در وبلاگ بارگزاری شد...از آن روز تاکنون انتقادات و تناقضهای زیادی را طرح کردم؛ ولی هیچ گاه پاسخی از غفار عباسی و مریدانش نشنیدم..
تحریریچی، شاگرد مدرسی، تفکیکی، اخباری، ضد عرفان، منافق، امنیتی... اینها بخشی از عناوین واتهاماتیست که در این یکسال و چندماه نثار بنده کردهاند! چرا؟
ادامه مطلب
«یا لطیف»
دنیای مادری سرشار از تناقضهاست برایم. فکر میکنم خاصیتش همین است. چند وقت پیش کنار لیلی نشسته بودم تا خوابش ببرد. شب بود و خوابش نمیبرد. مدام تا لبهی خواب میرفت و برمیگشت. هربار که چشمان بستهاش باز میشد کلافه میشدم. نگران میشدم. دلم میخواست بخوابد و من راحت شوم. از طرف دیگر دست کوچکش را روی دستم گذاشته بود. لحظاتی که کلافگی و نگرانی نخوابیدنش رهایم میکرد لذت گرفتن دستش مرا به آسمان میبرد. حس کردن گرما و لطافت دستش می
2569 - «سعید برزین» کارشناس شبکه BBCفارسی، با بیان اینکه گروههای اپوزیسیون از سلطنتطلبان تا منافقین برای اغتشاشات آبان 98 سازماندهی شده و پشتوانه رسانهای داشتند، اذعان کرد: “براندازها دچار تناقض هستند، زیرا از اعتراض مسالمتآمیز حرف میزنند، اما در عمل هر نوع ناآرامی و خشونت را تشویق و ترویج میکنند ... آنها بیش از اندازه روی کمک آمریکا ، اسرائیل و عربستان سعودی حساب باز کردهاند”لینک منبع: www.b2n.ir/mzdr113
دانلود فایل اصلی
هنوز هم دم ظهر به روال سابق میل به خودکشی دارم اما به خودم زمان میدم،سعی میکنم روی مطالب چشم که گاهی اصلا چیزی ازشون نمیفهمم متمرکز باشم تا گذشت زمان رو حس نکنم و این ترفند جواب میده همیشه و دم عصر دوباره سرحالم و از اون دلشوره خبری نیست...بدون استثنا هر ظهر که از چرت کوتاهم(بخوان غلتیدن کوتاه)بلند میشم اینجا رو باز میکنم که بنویسم امروز دیگه فرق میکنه،امروز کار رو یکسره میکنم و میزنم زیر درس و میرم بیرون اما به خودم غلبه میکنم.
رقابت هر روز س
برام خیلی جالبه این که یک سری از هم خانمها ، نمیتونن یک هفته بدون حضور یک مرد تو زندگیشون بگذرونن و هی از این رابطه وارد یک رابطهی دیگه میشن ، و اگه بین دوتا رابطه چند روزی فردی تو دست و بالشون نباشه دائما ناله میکنن که من همیشه تنها بودم و فلان و بیسار. بعد با همچین شخصیت غیر مستقل و وابسته به جنس مخالف ، دم از حقوق زن و هشت مارس و این جور حرفهای قشنگ قشنگ میزنن . نمیدونم آیا همه جای دنیا بین حرف و عمل مردم این همه تناقض وجود داره یا فقط
چند روزیه که فکر می کنم ممکنه دچار افسردگی شده باشم،عموما حالم خوب نیست-خیلی بد است- حتی صبح ها که از خواب بیدار میشم پر از حال بدم ، مداما حس می کنم دلم میخواد گریه کنم ، حس می کنم هیچ چیزی به وجدم نمیاره ، شوق برام یه مفهوم دور شده ، حس میکنم عضله های پیشانیم دچار اسپاسم شده و مقاومت میکنن در برابر باز شدن ، با این که آدم عاطفی ای هستم به طرز عجیبی حس می کنم قابلیتم رو برای دوست داشتن ، برای عاشق شدن و حتی به میل غریزیم رو از دست داده ام.می خوام د
یک عده هستند که حقیقت را تجربه کردهاند، اما زبانِ بیانِ آن را ندارند.
عده ای نیز هستند که حقیقت را تجربه نکردهاند، اما چرب زبانند و میتوانند با چشم بندیِ زبانی، دیگران را بفریبند و خود را عالم و عارف جا بزنند. کافی ست به عمقِ چشمانِ این اهل شعبده نگاه کنی، بی تردید، متوجه خواهی شد که آگاهی و روشنی هنوز دل و جانِ آنها را لمس نکرده است.
وقتی از خدا سخن میگویند، هیچ لطفی و لطافتی در کلامشان نیست.
وقتی درباره عشق سخن میگویند، به هیچ وجه اثری
آپونوژتون ماداگاسکاری Aponogeton madagascariensisگیاهی است آبزی از راسته گیاهان و از گونههای آپونوژتونها. این گیاه آبزی جنبه زیبایی خاصی داشته و بدین سبب از آن در زیبا سازی محیط آکواریومها استفاده میشود. از میان حدود ۵۰ گونه آپونوژتونها ۱۵ گونه آن به آکواریومها راه یافتند. خاستگاه آپونوژتون ماداگاسکاری یا گیاه برگ توری، ماداگاسکار میباشد. در بازار جهانی بسیار مورد توجه قرار گرفته که بی شک علت اصلی آن شکل توری مانند برگهایش است. گویی ب
۲۶۹۴ - «فرزانه روستایی» خبرنگار شبکه سعودی «ایران اینترنشنال» که تا چندی پیش مدعی بود حکومت ایران تعداد واقعی تلفات بیماری کرونا را مخفی میکند، در تناقضی آشکار اینبار گفت: “حکومت شهرها را قرنطینه نمیکند تا آمار تلفات به بالای نیم میلیون برسد تا جامعه جهانی به ترامپ فشار بیاورد و تحریمها را بردارد. نظام برای شکست ترامپ در انتخابات روی مرگ حداقل نیم میلیون نفر حساب باز کرده است.”منبع: www.tiny.cc/mzdr129
دانلود فایل اصلی
جلسهی دادگاه بود. دو متهم رو که به اتهام ضرب و جرح دستگیر شده بودن وارد جلسه کردن.
قاضی که هنوز پرونده رو باز نکرده بود گفت: «آقایون! من هنوز پروندهی شما رو که از کلانتری -یا آگاهی- فرستادن باز نکردم، پس از محتواش خبر ندارم، فقط عنوان پرونده روش نوشته شده. تا قبل از اینکه پرونده رو باز کنم، خودتون داستان رو صادقانه تعریف کنین، بنده هم قول میدم تا جایی که قانون اجازه میده به خاطر صداقت در گفتارتون، بهتون کمک کنم.»
دو متهم شروع کردن به حرف
جلسهی دادگاه بود. دو متهم رو که به اتهام ضرب و جرح دستگیر شده بودن وارد جلسه کردن.
قاضی که هنوز پرونده رو باز نکرده بود گفت: «آقایون! من هنوز پروندهی شما رو که از کلانتری -یا آگاهی- فرستادن باز نکردم، پس از محتواش خبر ندارم، فقط عنوان پرونده روش نوشته شده. تا قبل از اینکه پرونده رو باز کنم، خودتون داستان رو صادقانه تعریف کنین، بنده هم قول میدم تا جایی که قانون اجازه میده به خاطر صداقت در گفتارتون، بهتون کمک کنم.»
دو متهم شروع کردن به حرف
.
مرامنامهی کسانی که دنبالهروی کورکورانهی رسانهها نیستند (مصرفکنندگان سنجشگر خبرها):
فریبدادن کسانی که خبرها را سنجشگرانه مصرف میکنند دشوار است زیرا:
• آنها جهاننگریها و منظرهای دیگر را نیز بررسی میکنند و یاد میگیرند که چگونه رویدادها را از چند دیدگاهها تفسیر کنند.
• سعی میکنند برای فهمیدن و کسب بینش به چند منبع فکری و اطلاعاتی مراجعه کنند، نه فقط به رسانههای همگانی.
• یاد میگیرند که چگونه دیدگاههای نهفته د
امروز میخواستم ادامه بد و بیراهای قبلیمو تو پست جدیدی منتشر کنم...
چن بارم نوشتم و پاک کردم
از اونجایی که همیشه شعر میتونه حالمو خوب کنه ...گوشیمو گذاشتم کنار و دیوان کلیم همدانی /کاشانی رو ورق زدم ...
...تا رسیدم به این بیت:
مرگ، تلخ و زندگی ،هم سر به سر درد سر است
پشت و روی کار عالم هیچ یک دلخواه نیست ...
حرفای کلیم به اینجا ختم نمیشد چند ورق جلو تر رسیدم به این بیت:
بر روی ما ز آتش سیلی روزگار
امید بازگشتن رنگ پریده نیست...
داشتم لذت میبردم و این ابی
دختره زنگ زده دکتر هلاکویی میگه من 6 ساله امریکام و با یه پسر کره ای دوستم زنگ زدم با شما مشورت کنم! ما دو تا مشکل داریم : یک اینکه من دوست دارم با این اقا ازدواج کنم اما این اقا هنوز حتی به خانواده ش هم نگفته (تا اینجا که اوکی و منطقیه) و دو اینکه این اقا به شدت غیرتیه و میگه نباید من با دوستای پسرم شب برم بیرون شام و مشروب بخورم !البته اون پسری که من باهاش میرم شام میخورم عاشق من شده و از من خوشش میاد اما من چنین حسی نسبت بهش ندارم نمیدونم چرا این ا
ظهر که کارم در دانشگاه تمام شد و داشتم برمیگشتم، متوجه شدم در مسیر دانشکده تا سردر دانشگاه، تمام چراغها روشن است. با خودم گفتم چقدر راحت با بیتوجهی، بیتالمال را حیف و میل میکنند. به سردر دانشگاه که رسیدم تصمیم گرفتم موضوع را به حراست درب دانشگاه بگویم. مامور حراست در جواب گفت که چراغها به خاطر تعمیرات روشن هستند، در واقع میخواهند بدانند کدام چراغها خراب است تا تعمیرشان کنند. بعد هم به خاطر تذکر و توجهم کلی تشکر کرد.
داشتم فکر میکرد
ظهر که کارم در دانشگاه تمام شد و داشتم برمیگشتم، متوجه شدم در مسیر دانشکده تا سردر دانشگاه، تمام چراغها روشن است. با خودم گفتم چقدر راحت با بیتوجهی، بیتالمال را حیف و میل میکنند. به سردر دانشگاه که رسیدم، موضوع را به حراست درب دانشگاه گفتم. مامور حراست گفت چراغها به خاطر تعمیرات روشن هستند، در واقع میخواهند بدانند کدام چراغها خراب است تا تعمیرشان کنند. بعد هم به خاطر تذکر و توجهم تشکر کرد.
داشتم فکر میکردم چقدر سوءتفاهمها و بدب
وقتی دیگه تحمل کردن سخت میشهوقتی دبگه بلد نیستم خودمو آروم کنم
یهو میگم پاشم بیام اینجا
چهارکلمه حرف برنم، شاید سبک بشم
خیلی احساس تنهایی میکنم
قبلا هم تنها بودم، یعنی شدم
ولی اینجوری که الان غمگینم، غمگین نبودم
دلم گرفته
دلم یه همدم میخواد
یه همنفس
ولی حوصله ندارم
یه نفر میخوام که کنارم باشه
ولی نمیخوام
خودم که به این تناقض فکرمیکنم
به یه چیز میرسم
هروقت میخوام به خصوصیات یه نفر فکرکنم
فقط اون میاد جلو چشمام
به هر آینده ای که فکر میکنم
فقط
✍️ دین من انسانیت!
احتمالا این حرف یا این که مهم اینه که انسان باشیم رو زیاد شنیدین؛حالا این جملات رو بیشتر باز میکنیم.
انسانیت تعریف مشخصی نداره هر کی یه تعریف از انسانیت داره مثلا بعضی ها همجنسگرایی رو عین انسانیت میدونن و بعضی اون رو خلاف ارزش های انسانی! و از این دست تناقض ها زیاده.
هدف انسان از زندگی چیه؟خوردن و چریدن و خوابیدن؟پس ما چه تفاوتی با حیوانات داریم؟ دین به انسانیت هدف میده؛خدا همون ابتدای خلقت مسیر رو برای انسان مشخص کرد
ظهر که کارم در دانشگاه تمام شد و داشتم برمیگشتم، متوجه شدم در مسیر دانشکده تا سردر دانشگاه، تمام چراغها روشن است. با خودم گفتم چقدر راحت با بیتوجهی، بیتالمال را حیف و میل میکنند. به سردر دانشگاه که رسیدم، موضوع را به حراست درب دانشگاه گفتم. مامور حراست گفت چراغها به خاطر تعمیرات روشن هستند، در واقع میخواهند بدانند کدام چراغها خراب است تا تعمیرشان کنند. بعد هم به خاطر تذکر و توجهم تشکر کرد.
داشتم فکر میکردم چقدر سوءتفاهمها و بدب
وقتی از صبح کلافه ای و منتظر آقای تعمیر کار،
و نمیدونی کی میاد!
وقتی صبح تو خواب و بیداری به آقای همسر گفتی ممکنه بری خونه ی بابات.
چون دلت براشون تنگ شده.
اما میترسی با هروسیله ای جز ماشین خودتون جایی بری!
وقتی دوست داری خونه مرتب باشه موقع اومدن آقای تعمیرکار.
و مدام مشغول کارهای خونه ای.
وقتی با وجود این همه تناقض نمیدونی ناهار چی درست کنی؟
وقتی کل اپلیکیشن آشپزی رو زیر و رو میکنی و بی نتیجه ست..
وقتی صدای غرغر خواب دخترک بلند میشه و می خوابون
کتابی را شروع کردم با نام نخل و نارنج از نویسنده ای که زیاد از او خوشم نمی آید یامین پور، تا اینجا که رسیدم بد نبود شاید مروری بر آن داشتم. عیدتان هم مبارک با یک روز تاخیر برای ایرانیان و دو روز تاخیر برای باقی مسلمانان. بگذریمالقصه داستان امروز روایت جالب استاد روانشناسی است از زمان حال، ربطی هم به روانشناسی ندارد اصل حرف جذاب است. گفت "تمام این حرف ها که می گویند در حال زندگی کن غلط است ما زمان حالی برای زندگی نداریم یکی گذشته است یکی آینده،
بالاخره بعد از روزها یکی دو ساعتی با رعایت احتیاطات لازم پیاده روی کردم. پیاده روی بدون موسیقی. اوِر ثینک کردن. کاش میتونستم با خ صحبت کنم. ولی عوضش تو خیالم با ه صحبت کردم. براش تعریف کردم و اشک ریختم. اشک ها میرفتن زیر ماسک و پنهان میشدن. شایدم این به کمال نزدیکتر باشه. معشوق خیالی که باهاش حرف بزنی. بهش آرامش بدی و بهت آرامش بده. اصلا شاید قشنگترش همینه. دردناکه و یه تیکه از قلب آدمو درد میاره. بغلی نیست. شونهای نیست. ولی خوبیش اینه ک
بیشتر مشکلات و بگومگوهایی و حتّی سوءتفاهمهایی که در زندگی مشترک و مخصوصاً در شروع زندگی بین زن و شوهر رخ میدهد قبل از آنکه محصول بی تجربگی باشد، محصول نادانی و ندانستن ابتداییترین مسائل در نحوه برخورد با همسرمان است.بله درست است خوب زندگی کردن بیشتر از آنکه به تجربه نیاز داشته باشد به آموزش و یادگیری نیاز دارد.امیرالمؤمنینعلی(علیهالسلام)«لایَسْتَغتَنِی الْعاقِلُ عَنِ المُشاوَرَةِ»(1)«انسان عاقل خود را بی نیاز از مشورت نمیبیند
بببینید، مخالفت با تغییر، منطقی نیست. اما وقتی در عرض کمتر از یکسال کسی تغییرات بنیادین در عقایدش میده، برای من قابلپذیرش نیست که اون فرد دلایل تغییراتش رو در خودش عمیق کرده باشه، و متاسفانه تا جایی که در حافظهمه، همیشه در رفتارهای این افراد بیاعتمادی به خود و رفتارهای متناقض و جوگیرانه دیدهم. پس لااقل توی چنین وضعی، منبر نگیرید و موعظه کنید دیگران رو، یا لااقل مخاطبتون رو در نظر بگیرید و بعد موعظهش کنید و بلافاصله خودتون رو رو
یادش بخیر
اون همه چالش و دردسر چه زود گذشت و تموم شد
بی خوابی
هوای آشغال شرجی حزیره
سر و کله زدن با سربازایی که حرف راستشون اسم و فامیلشون بود
سر و کله زدن با دیکتاتوری های فرماندهان نظامی
فکر و خیال کار و بار بعد از سربازی
زیرآبی رفتن و پیراهن در آوردن یواشکی سر پست
ترک پست ها
پست دادن تو شب و روز های بارونی
منظره های زیبای رعد و برق روی خلیج فارس که میخ کوبت میکرد
کاملا آبکش شدن فقط برای ۱۰ دقیقه پیاده رفتن
خیس عرق شدن برای یه دست شویی ناقابل ر
از سوزشِ انطباقِ خود ملموسم. عاصی از یکرنگیم بر پیکرهٔ این نظامِ عرف محور و عاصی از نیمهٔ دیگرِ عرفِ ستیزم. گویی همیشه باید یک انتخاب باشد میانِ ساختاری که دیگران ساخته اند و ما باید مقید به پیروی از او باشیم. اوی بی زمان، بی مکان، بی جنس و بی امان.
سایه های من این مارا در می نوردد و با این ما می ستیزد. از من گریز میزند و به ما می گریزد. انگار که این من برای وجودش کافی نیست.
انطباقِ خود با موسیقیِ عامه پسند و عامه ستیز، عامه پرور و عامه کش.
به راست
I'm lying on the moon
My dear, I'll be there soon
It's a quiet and starry place
Time's we're swallowed up
In space we're here a million miles away
اگه به جای نگاه کردن به کل، به جزء نگاه کنیم راحتتره مگه نه؟ حالا فعلا بگذریم از این که هر چیز راحتتری بهتر نیست. این آهنگه رو روی ریپیت گذاشتم تا نوشتن این پست رو تموم کنم. خیلی عجیبه. این که در عین کند گذشتن زود میگذره. این که در عین ساده بودن پیچیدهست. این که هم درسته هم غلط. این که هم خوشحالم هم ناراحت. و و و. تناقض رو دوست داشتم همیشه. این که کمی آزارده
کتاب علیه تفسیر ، سوزان سونتاگ ، احسان کیانی خواه ، نشر حرفه نویسنده
بزرگترین هنرها پنهان و پوشیده اند ، نه ساخته و پرداخته.
به دقیق ترین معنای کلمه باید گفت تمام محتواهای آگاهی غیر قابل توصیف اند. حتی ساده ترین حس هم در تمامیت اش ، به وصف در نمی آید. بنابراین هر اثر هنری را باید طوری درک کرد که نه تنها چیزی را بیان کرده ، بلکه به نوعی هم با امر وصف نشدنی کلنجار رفته است. در بزرگترین هنرها ، همیشه به حضور چیزهایی پی می بری که نمی شود به بیان
یکی از بازدیدکنندگان وبلاگ سوالاتی را مطرح کردند که سری گذشته در مورد آزمایش ذهنی بود و برای شما نشر دادم که شاید درخور افتد این سری هم سوالاتی را پرسیدند که باز شایسته دیدم که برای استفاده شما عزیزان انتشار بدهم.
(سلام ممنون از پاسخ خوب و روان شما
متشکرم من سوالای زیادی برام پیش میاد مخصوصا الان که این مباحث مطالعه میکنم دو سوال دیگه برام پیش اومده ۱) تفاوت مثال نقض و برهان خلف ۲)تمثیل ارابه که تمثیلی از افلاطون هستش رو مطالعه کردم و
شکر خدای بود که آن بت وفا نکرد
باشد که توبهای بکند بت پرست ما
...
عهد تو و توبهٔ من از عشق
میبینم و هر دو بی ثبات است
آخر نگهی به سوی ما کن
کاین دولت حسن را زکات است
....
سعدی
تناقض تا کجا حضرت سعدی آقا؟
البته میگه توبه میکنم ...اما زیاد حال ندارم پاش بمونم...!
جملهای که مردها از شنیدنشان بیزارند
۰
اشتراکگذاری
فرض کنید همسرتان با پیشبند در حال شستوشوی ظروف است؛ شما به او میگویید که در این حالت چقدر بامزه به نظر میرسد. احتمالا پیش خودتان فکر میکنید با چنین اظهارنظری او را خوشحال میکنید، اما برداشت و تعبیر مردان از چنین تعاریفی معمولا خلاف آن چیزی است که فکر میکنید. این مطلب را به بررسی همین سوءتفاهمها در زندگی زناشویی اختصاص دادهایم: شما را با اظهارنظرها و تعارفاتی آشنا خو
بچه که بودم.من بودم یه رابین هود.یه مار فس فسو!یه شیری که ای کاش دوبلورش رو میدیدم!دوستم جانی کوچولو و قصر پادشاهی.
دلم میخواست رابین منو ببینه!دوس داشتم بفهمم چرا هر وقت تیر میخوره تو کلاهش سوراخ نمیشه.رابین هود اسطوره ی زندگی من بود.دنبال یه پیترپن بودم که بیاد منو ببره.باهم بریم پیشش رو طنابا سر بخوریم کیسه هارو بدزدیم و پولو بین مردمی پخش کنیم که انگار تا 1400 با روحـــ انی ان!
فلش بک=>6 سال پیش:شرکت کار میگرفت پول پارو میکرد یه عده رو مثل اجر
تو مرا میکُشی. صدها بار. گاه آدمیزاد میمیرد برای او که جانش را میگیرد. کُشندهی منی و جاندهندهی من. آن جهان دیگری که بدان پناه میبرم آن هنگام که جانم و روحم به ستوه آمده باشد، اما آن جهان دیگر که از واقعیت دردناکتر میشود. وهم منی و واقعیت من. کُشندهی منی به وقت هجوم سردرد و درماندگی. ملالت منی و سلامت من.
کشندهی منی آنگاه که پر از کلمهام و هیچ ندارم برای نوشتن و میکُشی مرا حتی آن ساعت که مینویسم. نانوشتهی منی و نوشته
99پست، 99 شرایط متفاوت، 99 حس متفاوت و 99 ذهن متفاوت برای خلق 99 پست متفاوت. دقیق یادم نیست اما تقریبا از سال 89 یا 90 انتشار نوشته هام در قالب وبلاگ رو شروع کردم. نوشتن رو منبع آرامشی پیدا کردم تا خالی بشم و وبلاگ و آدمای مجازی رو دوست های نیمه ناشناسی برای درمیون گذاشتن حرفام باهاشون.
همیشه خواستم این نوشتن و این حس رو حتی وقتی طناب آرامش گرفتنم ازش به نخ رسیده بود از پارگی و جدایی حفظ کنم چون وبلاگ برام تنها جایی توی دنیا بود که خوبیاش انقدر توی رگ
آنگاه که بتوانیم در جنگ بخندیم، در صلح نخواهیم خفت. آنگاه که بتوانیم در جنگ بخوانیم، در صلح نخواهیم نالید.آنگاه که بتوانیم در جنگ برقصیم، در صلح نخواهیم خشکید.
جنگجو تمنّای صلح نمیکند، پس هماره در آرامش است. صلحجو در اشتیاق آرامش است، پس جنگ میسازد.
در آرزوی ثروت، فقر آفریده میشود،در آرزوی برکت، فقدان. در آرزوی بیداری، خواب نصیب میشود، در آرزوی آگاهی، عصیان.در آرزوی عشق، نفرت سر بر میآرد،در آرزوی آرامش، طغیان.در آرزوی زمین جدید
دانلود رایگان فیلم No Surrender 2018 با کیفیت BluRay 720p
پیش نمایش فیلم اضافه شد
نسخه کم حجم و با کیفیت x265 اضافه شد
کیفیت ۴۸۰p اضافه شد
کیفیت ۱۰۸۰p اضافه شد
منتشر کننده فایل: Film2Movieژانر : اکشن , تاریخی , مهیج
۶٫۱/۱۰ از ۸۸۳ رای
مدت زمان : ۱۱۵ دقیقهزبان : انگلیسیکیفیت : BluRay 720p فرمت : MKVانکودر : F2Mحجم : ۹۹۹ مگابایتمحصول : مصرستارگان : Scott Adkins, Amir Karara, Ghadah Abdulrazeq, Ahmed El Sakkaکارگردان : Peter Mimiلینکهای مرتبط : جستجوی زیرنویس – کیفیتهای دیگر
خلاصه داستان :
تسلیم نشد
اشتباهات رایج در مورد آسانسور
دریافتحجم: 572 کیلوبایت
اشتباهات و سوءتفاهم های زیادی در مورد آسانسورها وجود دارد.
دلیل این اشتباهات آن است که اکثر قطعات آسانسور از دید عموم پنهان است و در نتیجه آن مسافرین در مورد آسانسور تصورات اشتباه می نمایند.
در زیر به بخشی از این اشتباهات و واقعیت موجود اشاره می شود:
اشتباه-
بسیاری از مردم تصور می کنند آسانسور فقط توسط یک سیم بکسل نگهداشته میشود و در صورت پاره شدن سقوط می کند.
واقعیت این است که آسانسورها
من نمیدانم گرگ ِ بالان دیده بودن (درستش همین است بالان دیده) چه شکلیست! من تا بهحال یک گرگ بالان دیدهی واقعی را ندیدهام! اما دور و برم پر است از مارگزیدههایی که از ریسمان سیاه و سفید میترسند!
من میانهام با مارگزیدهها بهتر است.همیشه هرجا که میروم چندتاییشان را میبینم. در چشمهایشان ترس است. آن هم ترس ِ بیش از حد... نه از آن ترسهای به قدر کافی! ترسهایشان از حد کافی فراتر رفته است. جزء به جزءات را نگاه میکنند، دنبال ریسما
آخ از این رازهای مگو... از این ناگفتههایی که هیچوقت گفتنشان نمیآید وُ لبت را میدوزد به هم از بس که خروجشان سخت است و شنیدنشان ناگوار.
اشرف مخلوقات که میشوی باید خودت را برای خیلی چیزها آماده کنی. برای حیات، رفاقت، شکست، جان دادن و مرگ... و در دل همه اینها راز مگوییست که سخت میشود زیست و ادامه داد ماموریت اصلی حیات را.
باید دروغ بگویی یا حداقل راست نگویی، باید پنهان کنی یا نشان ندهی، باید شاد باشی یا غمگین نباشی... باید خودت نباشی تا بتوانی در
فروش = محصولی که موجود است را بفروشید
کار بخش فروش ساده است: این بخش باید آنچه موجود است را تبدیل به پول نقد کند. که یعنی سرنخهای فروش را تبدیل به مشتریانی میکند که به شرکت شما پول میدهند و اینکار، با تعامل مستقیم با مشتریان بالقوه برای متقاعدسازی آنها به خرید انجام میشود.
هر تجارتی دارای محصولات و خدمات مشخصی است که باید به فروش برسند. به این منظور، فروشندگان باید یک رابطه نزدیک با مشتری (و گاهی همکاران) داشته باشند، مسیر فروش را هموار
توهم رفتاری
یکی از هولناک ترین و خطرناک ترین و بلکه بزرگترین بیماری های فردی و جامعوی توهم دانایی است. توهم یا اشتباه در درک و فهم و رویگردانی از فهمیدن وآموزش است. فرار از اندیشیدن وترساندن دیگران از دانستن بیماری مهلکی است که می تواند بر فرهنگ جامعه و هویت فردی تاثیر بسیار بدی داشته باشد.
کسی که خود را بی نیازاز دانستن بداند و نتواند بگوید نمی دانم و خود را خبره ی همه کارها بپندارد ؛ بی نهایت خطرناک است.
به تعبیرامام پارسایان : «مَنْ تَرَک
محبت شخصی و غیرشخصی
شاید تصور من و شما از عشق، همان چیزی باشد که پولس رسول توصیف کرده است. می توانیم در محبت شخصی و غیرشخصی، این خصایص را از خود نشان می دهیم. در عشق و محبت شخصی میتوان نسبت به افراد خانواده و خویشاوندان مهربانی و نرمش و ادب و عاطفه و تایید و تحسین و ملاحظه و ایثار نشان داد. عشق و محبت غیرشخصی، در اصل یعنی توانایی کنار آمدن با مردم، بدون دلبستگی شخصی و وابستگی عاطفی. برای آفرینش آگاهی و پرورش محبت غیرشخصی و نیکخواهی نسبت به همکا
میفرمایند که:«تو فقط وقتی به خواستههای خانوادهت اهمیت میدی که خواستههای اونا در جهت خواستههای خودت باشه. در واقع تو چارچوب ذهنیای که برای خودت ساختی، خانواده هیچ جایگاهی نداره، مگر این که به واسطهش به خواستههای خودت برسی» بعد در ادامه میفرمایند که:«تو آدم خیلی قانعی هستی و من هیچ وقت ندیدم خواستهی زیادی از خانوادهت داشته باشی.» و بعد از مطرح کردن چند تا موضوع دیگه ادامه میدهند:«تو هنوز هم بابت اون موضوع ناراحتی و حالت و
انسان سر تا پا مجموعهای است از احساسات و احوالات پیچیده. شده حتا خودتان هم نتوانید خودتان را درک کنید؟ شده از خودتان بترسید؟ شده مجموعهی رفتارها و احساسات و حرفهایتان را بگذارید کنار هم و تنها به تناقض برسید؟ شده. حتما شده. ما، همهی ما با وجود تفاوتهایمان خیلی به هم شبیه ایم.میگویند از افسردگیتان حرف بزنید ولی بعضی چیزها را نمیشود گفت. شاید فکر کنید اگر گوینده یا نویسندهی خوبی باشی بشود اما نه، بعضی چیزها را حقیقتا نمیشود گف
درباره این سایت