نتایج جستجو برای عبارت :

قربونت برم خدا❤

روزی چند بار قربونت بشمو میشنوم از آدمای مختلف، از دوست، رفیق، هم اتاقی و بلاه بلاه، ولی دلم واسه هیچکس ضعف نمیره که تو. تو که میگی قربونت بشم اینطوری میشم که هوم، خب! :)) یه بار هم بهت گفتم، گفتم کلا تو فاز خدانکنه و این‌ها نیستم در ری اکشن این جمله اما خب واسه تو اینطوری میشم که خب. :دی
میگی قربونت بشم و دل من غش میره. اما خب دو جا بیشتر غش رفت
 کجا؟ اونشبی که نوشتی «قربون جنگیدنت بشم». و بذار اعتراف کنم که هزار بار خوندمش. و هی زمزمه کردم قربون ج
دانلود آهنگ علیرضا پویا منو تو
هم اکنون شنونده موزیک جدید و فوق العاده ی * منو تو * با صدای زیبای هنرمند محبوب و مشهور , علیرضا پویا باشید.
 
دانلود آهنگ علیرضا پویا به همراه متن, پخش آنلاین و بهترین کیفیت (کیفیت اصلی) از رسانه مدیاک
Download new song by Alireza Pouya called Mano To With online playback , text and the best quality in mediac
 
متن ترانه علیرضا پویا به نام منو تو
منو تو و نم بارون بیا فقط عاشقی کنیم آره اینه یه قانونمن و تو میشیم آروم با صدای بارون عشقو بگیریم آسونتو شدی عشق دل
قربونت استا کریم یه نگاه به ما بکنبخدا خسته شدیم رحمی به حال ما بکنتورو جون مادرت اینهمه زجرمون ندهنکنه تقدیر ما زجر کشیدن تا ابده نمیدونم که کتاب بخت مارو کی نوشتیکی نیست بهش بگه آخه چرا اینهمه زشتیعنی بخت کج مایه زنگ تفریح هم نداشتنمیشدیه گوشه هم جاواسه شادی میگذاشتماتو کوره ی عذاب همیشه پای ثابتیماهل پارتی بازی نیستیم تابع ضوابطیم قربونت استا کریم بزن توزنگ آخروبخدادیگه نداریم تاب ازاین بدترونمیخوای حالی بدی اینقدر حالگیری نکننگرف
قربونت استا کریم یه نگاه به ما بکنمردن آدم وحوا رحمی به آدما بکنتورو جون مادرت اینهمه زجرمون ندهنکنه تقدیر ما زجر کشیدن تا ابده نمیدونم که کتاب بخت مارو کی نوشتیکی نیست بهش بگه آخه چرا اینهمه زشتیعنی بخت کج مایه زنگ تفریح هم نداشتنمیشدیه گوشه هم جاواسه شادی میگذاشتماتو کوره ی عذاب همیشه پای ثابتیم اهل پارتی بازی نیستیم تابع ضوابطیم قربونت استا کریم بزن توزنگ آخروبخدادیگه نداریم تاب ازاین بدترونمیخوای حالی بدی اینقدر حالگیری نکننگرفتی
قربونت برم که امروز نتونستم درست حسابی بات حرف بزنم و صدامو خوب نمیشنیدی... فقط بهت گفتم دارم اماده میشم شب دعوتیم خونه داییم. گفتی پس شب دعوتین. گفتم اره. شما اونجا مراسم جزخوانی قرآن دارین اونجا. همین تایم شیش، شیش و نیم که میشه....
از وقتی بهم گفته دوستِ صمیمیش هستم! بیشتر دوستش دارم خب.
حتی امروز فکر کردم اگر یک روز پیشش باشم و ناخوداگاه با صدای بلند گفتم " الهی قربونت بشم"
( خودش نگفت! من ازش پرسیدم صمیمیِ تو هستم یا نه؟ گفت هستی. 
کُشت منو تا گفت! از بس هیچیش معلوم نیس:////)
پ.ن: ملت دوست پسر دارن ما هم  اندر خمِ دوست دخترمون موندیم. #سینه_بزن
بسم الله الرحمن الرحیم
برام جالب بود که اکثر افراد معترض به حجاب اجباری اقایون بودند!
مثل اینکه حجاب خانمها به مذاقشون خوش نمیاد :)
.
دوم اینکه بیحجابا داد میزدن:
حجاب اجباری نباشه!
جالب نیست؟
.
سوم
چرا حرف میزنن همه باید گوش کنن 
ولی وقتی نوبت ما میرسه باید گوش ها کر بشه؟
قربونت منطقشون :)
.
قربون صدقه های جدید ومتفاوت 
من همون قربونت وفدات و مرسی عزیزم مرسی عشقم رو بلدم تازه استفاده کردنی ی جوری میشم انگار خودمو لوس کرده باشم:/ 
ولی خیلی دوس دارم یادبگیرم میخونم گاهی کامنتارو ب این جهت ولی با خودم میگم ویییششش تو اینارو بگی خیلی لوس طوره که :))) اداس همش که ! ولی خوش زبونیه و من عاشق ادمای خوش زبونم!!!
سلام اوس کریم
احوالت خوبه!؟
نمیخوای یه نیم نگاهی به ما بندازی؟ 
شاید یه کوچولو دلت به رحم اومد؟! 
این انصاف نیستا اوس کریم آخه قربونت برم این چه اوضاعیه
میشه بشینیم باهمدیگه دو کلوم اختلاط کنیم! 
بپرسم چرا آخه؟ 
کی قراره به آرزوهام برسم! کی قراره برسم به آرامش و آسایش و خوشی! 
اگه نمیخوای بدی که یهویی ببر پیش خودت و خلاص......... 
اما اینو بدون این رسمش نیس مشتی....
دمت گرم خداجون.......
11:22
یا همیشه یا هیچوقت. 
چقد مرغت یه پا داره 
 
10:54
بفرما خوش باش با دوس دختر سه نقطه ت
 
10:35
50 تا پست
به خودمون افتخار کن. دوس دخترت بمیره  کجاسست که دم دستت نیست؟
 
 
10:00
بگو بهش 
بهش بگو زیر سنگم باشه پیداش میکنم میکشمش. 
ته اتاقت کجاشه قربونت برم؟ 
دو تا دختره هستن تو کلاس از مهدکودک باهم دوستن بعد یکی به اون یکی گفت عزیزم قربونت برم! خیلی یهویی..
بعد اون یکی کلی ناز و عشوه متقابل که فدات بشم و این صوبتا.
بعد من حواسم نبود به اونا، با یه قیافه برگ ریخته ای داشتم به تخته نگاه میکردم با نگاهی مبنی بر اینکه «خدایا الان زاویه ۱۰۹.۵ درجه ای بین پیوند های آب خب به من چه؟»
ری ری داشت به اونا نگاه میکرد بعد مثلا می خواست بدونه واکنش من اگه اون یهو بهم بگه قربونت برم چیه؟
منم با همین قیافه، دقیقا همی
بیدار کردن دخترا توسط پدر
عزیزم،  عروسکم،  پاشو ببین خورشید خانم اومده بهت صبح به خیر بگه پاشو قربونت برم
 
بیدار کردن پسرا توسط پدر
لنگ ظهرهپاشو دیگه لندهور. مرده شور خرناستو ببرهخواب به خواب بری ان شاالله
به احترام مظلومیت پسرا، یک دقیقه سکوت
هنوز آدمای زیادی دور و برمون خبر ندارن!
اما شیرین ترین اتفاقی که میتونه بیوفته 
اینه که منتظر بمونی ببینی باباییش از سفر براش چی سوغات میاره :))

بعله ‌:)
سیب ترش برا مامان، جوراب برا نی نی!
حالا چرا پسرونه!! ^______^
+این تصویر فقط اینجا منتشر میشه چون هرجای دیگه منتشر شه قضیه لو میره
+خدایا هیشکی هنوز نتونسته بفهمه تو چقد خوبی
+یاسریع الرضا قربونت برم اخه :)
وقتی دلم تنگ می‌شه، دیگه همه‌چی لوس میشه. قربونت برما و دورت بگردما، اون استیکره که بغل میکنه، اون که انگشتش تو دهنشه، اون گیف روباه‌ها. من دلم تنگ شده و سخت و غیرقابل نفوذ شدم، و‌همه باید همینجور باشن. همه باید صبحا مث من جدی وارد دانشگاه شن و با هم‌تیمیاشون حرف بزنن، سر کلاسا سوال بپرسن و تو آسانسورا تا کمر خم شن بگن سلام دکتر. همه باید تو راه برگشتشون به مرطوب‌کننده‌ی تموم شده و اینکه پول جدیدشو ندارن فکر کنن و با راننده تاکسیای بداخلا
چرا من احمق با وجود اینکه چندین بار بهشون اعتماد کردم و دهنم سرویس شد باز حماقت کردم و بهشون اعتماد کردم.
جرا وقتی که چند صد بار امتحانشون رو پس دادن باز من بهشون فرصت دادم ؟ چرا باز خودم رو انداختم توی گردابی که هزاران بار سر نفهمی خودم و اعتماد خودم را انداخته بودم . چرا من احمق باز بهشون اعتماد کردم و به حرفشون گوش دادم .
لاشیا قبل از اینکه خرشون دم پله عزیزم قربونت برم تو هم یکی از مایی به محض اینکه خره رد شد .....
یه روز خودم رو می‌کشم . قول مید
شنیدین میگن دوچرخه‌سواری هیچ وقت یادتون نمیره؟
به عنوان کسی که بیشتر از بیست سال بود دوچرخه‌سواری نکرده بودم، این حرف رو تایید می‌کنم و دلم می‌خواد اضافه کنم که فکر نکنید همین که می‌توانید خودتون رو اون بالا نگه‌ دارید اسمش میشه دوچرخه سواری* :-|
فوق فوقش میشه روز اولی که موفق شدی تعادلت رو اون بالا حفظ کنی، نه بیشتر، دیگه دور زدن و هی توقف، هی شروع و یه نفر هم ترک سوار کنی و سرت رو بیاندازی بروی تو خیابون وسط موجی که مثل موشک از کنارت رد می
 ️Don't dare do that again!️دیگه نبینم از این غلط ها بکنی!Ok, now give!خوب بنال ببینم!I'll teach you! حالا بهت نشون میدم!Quite a party!عجب مهمانیی !It was heaven! محشر بود!There is a dear!قربونت برم!My foot!چه مزخرفاتی! ، چه جفنگیاتی!⛵️It's a matter of sink or swim!⛵️مسئله ی مرگ و زندگی است!⛱️Be quick about it! ⛱️لفتش نده⚡️Sugar!⚡️گندش بزننHang him!گور پدرش!Don't pick on me!گیر نده!☄️Like fun! ☄️تو گفتی و من هم باور کردم️After a fashion.️همچین بگی نگیGo for it! بگیرش! ، ولش نکن! ، بزنشYou can't milk a bullهی میگم نره میگه بدوشThat's the end!
این همون خیابون داخل دانشگاه تهرانه که دیروز داخلش اعتراضات بود.‌ دیروز ۲۱ نفر (از خانواده و اقوام و رفقا) باهام تماس گرفتن و گفتن "مظاهر دانشگاه شلوغه نری دستگیرت کنن! مظاهر تو که دَرسِت داره تموم می‌شه خودت رو بدبخت نکنی یه وقت! مظاهر چیزی ننویس این کشور درست بشو نیست! مظاهر شما اونجا درس هم می‌خونین یا همه‌اش جنگه؟! مظاهر اونجا تانک هم هست سوارش بشی؟!!!"
مشکل کشور ما اینه که درگیر پدیده‌ای به نام "'افراط" هستیم، مذهبی‌هامون حال آدم رو به ه
دیروز اینجا طوفان شدید و گردو خاک شد و بعد هم یکم بارون اومد. تو کانال هواشناسی خوندم که ییلاقات طوفان شدیدتر داشتن.من همین جمعه چند تا درخت تازه کاشته بودم فکر کنم با این طوفان مثل دفعه پیش همشون از ریشه در اومدن:|تو سطح شهر هم خیلی از درختای خیلی بزرگ شکسته بودن.حیف:(
 
دیروز اول شیفتم یهو لینک قطع شد.کابل اینا رو چک کردم مشکلی نداشت.همسر هم هنوز نیومده بود که بره کابل های تلفن بیرون ساختمون رو چک کنه. با نت گوشی هم نمی تونیم برای دورکاری وصل ب
میگن یکی از بالاترین لذتهای بهشت، دیدار مومنان با همدیگه است. 
تو چندتا آیه از قرآن داریم که "علی سررٍ متقابلین" یا "علی سررٍ مصفوفه" 
: بهشتیان روی تختهایی روبروی هم میشینن...
اصلا انگار نگاه به هم میکنن و کیف میکنن. فقط ذات همین نگاه کردن خودش یکی از لذتهای بزرگ بهشته. صحبت کردن باهم که دیگه لذت بالاتره
 
یه وجه نازلتر همین موضوع هم توی دنیا هست. برای دیدار مومنان هم چنین لذتی وجود داره. و همینه که ما آدما وقتی کسی رو دوست داریم، دلمون برا هم تن
سلام خدای مهربونم
سلام همدمم. خوبی؟؟؟
منم خوبم
خدای مهربونم وقتی بهت فکر میکنم ، میبینم چقدر هوام را داری و داشتی ، آروم میشم. دیگه نمی ترسم.
امروز رفتم و به مدیر شرکت گفتم نمی تونم تمام وقت باهاتون کار کنم.گفتم به صورت پروژه ای . اونم ریموت.
اولش پیش خودم گفتم ، نکنه قبول نکنه ؟؟
بعد گفتم من اون کاری که فکر میکنم درسته را انجام میدم، دیگه بقیش با خداست.
خدایا من همه زندگیم را سپردم به شماهاااا!!!
قربونت برم ، خودت حواست باشه خراب کاری نکنماااا
م
وقتی اومد تو حیاط ،اول از همه مهرشو به دل بابام انداخت،کوچیک بود،خیلی کوچولو،بعد دل هممونو برد،زمستونا تو یه کارتون واسش خز گذاشتیم و توش میخوابید و واسش غذا میذاشتیم،من اولا کلی غر میزدم و بعد خودم شیفته اش شدم،نازش میکردم و واسش غذا میزاشتم و این موضوع رو قبلانم گفتم،من از تمام حیوون ها متنفر که نه ولی میونه خوشی باهاش نداشتم،خلاصه که همراهمون بود و همراهمونه و شکم اویزونش نشون داد یه مدته که نی نی داره طوسی سفید چشم سبزه ملوسمون،دیشب ک
میگه ما توی عشق هیچوقت شانس نداشتیم، با اینکه نمیبینه سر تکون میدم و مینویسم آره،میگه میدونی چرا؟ چون همیشه از تمامِ وجودمون برای طرف مایه میذاریم غافل از اینکه اون حتی برای احساساتشم حساب و کتاب داره،میگم آره شانس هیچوقت با ما یار نبوده.
 
ساعت که ۰۰:۰۰ شد، میگه الان دیگه یه روزه وارد بیست شدی،بیست سالگی چطوریه؟ میگم همونطوری که نوزده سالگی بود و هیژده سالگی بود و الی آخر،میگه ایشالا سال خوبی برات باشه میگم اگه بذارن،صبح تا صبح که از خواب
داداش دوستم ... همون پسره که اونروز دیدی ... اونم گالری فرش داره ... می خوای یه زنگ بزنم ...پرید وسط حرفم و گفت:- معطل چی هستی پس؟ بدو ...سریع رفتم سمت ماشین و از داخل کیفم گوشیمو در آوردم ... فقط کاش آراگل مثل مرغا نخوابیده باشه ... خدا رو شکر نخـ ـوابیده بود و یا سومین بوق جواب داد ...- الو ...- سلام آراگل ... خوبی؟- سلام ... ممنون ... تو خوبی؟ چه عجب! تو یادی از من کردی ...- ببخش خوب ... می دونی که چند وقته ...پرید وسط حرفم و گفت:- بله می دونم ... مشکوک می زنی بد رقمه! حرفم
یه جوری کف اتاقو آب گرفته و سقف چکه میکنه ...که میخوام از اتاق تو حیاط فرار کنم...بیخیال وسیله مسیله هام...
فقط لپ تاپ و گوشی و کتابای کتابخونه دانشگاه و کتابای بچه های دیگه ..‌
الفرار ...
.....هر سال ایزوگامش میکنیم...بازم این اوضاعه...
همه دارن پیشرفت میکنن من پس رفت...تو سبک زندگی و فناوری های نوین!یه کاسه ک توش یه پارچه پهنه ...ته اوووووج خلاقیتمه هااا قشنگ...که چک چکش نصف شب نره رو مخم...دقیق زیر سوراخ سقف ..‌
خدایا ...به من خاطراتی تو زندگی عطا فرمودی ک
دستم را گذاشت روی صورت کوچکش و با همان لحن کودکانه گفت: "من تورو بیشتر از همه ی آدمای دیگه دوست دارم"
انگشتم را روی لپ های خنکش حرکت دادم و با دندان هایی که از دوست داشتن زیاد، روی هم فشرده بودم بدون اینکه دهانم تکان زیادی بخورد گفتم: چرا قربونت برم؟
دماغش را بالا کشید و با لحنی معصومانه ای گفت: چون که وقتی سرما میخورم فقط تو منو بوس میکنی...
با دست چپم موهایش را نوازش کردم و گفتم: " الهی قربونت برم من "
و به تو فکر کردم که حتما خیلی دوستم داشتی وقتی
اینکه دنیا صفر و یک نیست٬ سیاه و سفید نیست سختش می کنه. اگه سیاه و سفید بود یا آدما رو سفت می چسبیدی و نگهشون می داشتی یا می نداختی دور و فرار می کردی. 
اینکه هر چیزی خاکستریه باعث میشه یه وقتایی سیاهیاش رو ببینی و یه وقتایی سفیدیاش... باعث میشه یه دقیقه ببخشیش و دقیقه ی بعد نبخشیش. باعث میشه یک لحظه دوستش داشته باشی و یاد چیز خوبی ازش بیفتی٬ اما دقیقه ی بعد با خودت هزار بار تکرار کنی که چرا نباید هیچ چیزی رو ادامه داد...
آدما خاکستری ن و دوست دارن
مثل دیوونه ها برای بار صدم توی روز و بار هزارم توی ماه چک میکنم
نه روز ها و نه ساعت ها ک حتی ثانیه ها هم دیر میگذرن!
کی میشه که جواب منو بدی؟
+ ترس وجودمو گرفته...
کاش تمام سال محرم بود...
یا امام رضا 
قربونت برم که همیشه آخر کار دستم پیش خودت درازه
دوماه جدت دستمو گرفت
هی زمین خوردم هی بلندم کرد
هی خسته شدم هی امید داد
یا امام رضا
تو که همیشه با من مهربون بودی
آبرومو جلوی امام حسین بخر
کمکم کن تا محرم صفر بعدی بهتر باشم
کمکم کن درجا نزنم
کمکم کن یه ذ
مثل دیوونه ها برای بار صدم توی روز و بار هزارم توی ماه چک میکنم
نه روز ها و نه ساعت ها ک حتی ثانیه ها هم دیر میگذرن!
کی میشه که جواب منو بدی؟
+ ترس وجودمو گرفته...
کاش تمام سال محرم بود...
یا امام رضا 
قربونت برم که همیشه آخر کار دستم پیش خودت درازه
دوماه جدت دستمو گرفت
هی زمین خوردم هی بلندم کرد
هی خسته شدم هی امید داد
یا امام رضا
تو که همیشه با من مهربون بودی
آبرومو جلوی امام حسین بخر
کمکم کن تا محرم صفر بعدی بهتر باشم
کمکم کن درجا نزنم
کمکم کن یه ذ
اصطلاحات و جملات عاشقانه انگلیسی
 
 
oh darlingاوه؛ عزیزم
There is a dearیه عزیزی داریم اینجا (نزدیک به قربونت برم خودمون)
I’d die for youبمیرم برات
I cherish youتو را گرامی میدارم
I want a lifetime with youمیخوام کل زندگی رو با تو باشم
I adore youعشق میورزم بهت/ میپرستمت
I am better because of youچون تو با منی من بهتر ام
I need you by my sideمن تو رو کنار خودم نیاز دارم
ادامه مطلب
اصطلاحات و جملات عاشقانه انگلیسی
 
 
oh darlingاوه؛ عزیزم
There is a dearیه عزیزی داریم اینجا (نزدیک به قربونت برم خودمون)
I’d die for youبمیرم برات
I cherish youتو را گرامی میدارم
I want a lifetime with youمیخوام کل زندگی رو با تو باشم
I adore youعشق میورزم بهت/ میپرستمت
I am better because of youچون تو با منی من بهتر ام
I need you by my sideمن تو رو کنار خودم نیاز دارم
ادامه مطلب
وقتی رسیدم خونه دیدم مادرم حالش خوش نیست. پهلو درد شدیدی داشت. واقعا نمیتونستم روی پاهام بند بشم، نه اینکه خوابم بیاد یا جسمی خسته باشم. نمیتونستم دیگه تو این دنیا باشم، باید میرفتم تو اتاقم و از همه دنیا جدا میشدم. گفتم:ننه جوراب کن که بریم دکتر، اما ایشالا چیزی نیست...
رفتیم. خسته خسته. وقتی رسیدم روی نیمکت های بیمارستان نشستم تا نفسی تازه کنم. دیدم یه خانواده یا شایدم طایفه پرجمعیت اومدن تو بیمارستان و همه گریه میکردند. یه خانمی خاک های باغ
 
 
ما میخواهیم زندگی کنیم، خدایا به دادمان برس... میخواهیم ببینیم، بشنویم، بخوابیم، بخوریم، بیدار شویم، با هم باشیم، برای هم باشیم، آدم باشیم... فکر کنیم، خیال کنیم، حس کنیم.. آخر چرا اینقدر تک‌یاخته داریم زندگی میکنیم؟ کجا قفل کرده‌ایم، چه چیزی در ما قفل کرده است که نه میتوانیم گذر کنیم نه مثل آدم بمانیم.. به خودت قسم آدم ابوالبشر با همه سادگی‌اش (از لحاظ زندگی میگویم) به ما شرف داشت... میخواهم بخوابم نمیشود، وقت بیداری میخواهم بیدار باشم خ
کلی بوق خورد تا تلفن را جواب دادند.وقتی سوالاتم را درباره ساعت کلاس و هزینه اش پرسیدم،بهم گفت: کلاس ها از فردا 
شروع میشه قربونت برم،اصلا پاشو بیا کلاس ها رو ببین،می بینمت.....تلفن را که قطع کردم پر از حس هیجان و خنده بودم و
واکنش جالب خانم منشی را برای اطرافیانم تعریف میکردم
 
تقریبا سه تا بوق خورد و جواب داد.یک دختر خواب آلود که با خودم گفتم شماره رو اشتباه گرفتم و ملت را از خواب بیدار کردم.
اما وقتی دوباره ازش سوال کردم که موسسه..و گفت بله ،فه
در خواب بیدار بودن و بیدار خواب بودن برای هر کسی معنی و درک خاص دارد. هر کسی بنا به تجربه اش این معنا را درک خواهد کرد. اما من در عذابم از این آپشن انسانی‌ام. دلم می‌خواهد سرم را بکوبم دیوار تا خودِ ورّاجم که دائم دارد با خودم حرف می زند تکه تکه شود. اندازه دانه های خاکشیر شود که دیگر نشود با کنار هم قرار دادن ساخته شود. هی ور می زند، هی تز می دهد، حکم می کند، دستور می دهد، سرزنش می کند، رویا بافی های اضافی از نوع غلط زیادی می کند، ور می زند، ور می
معرفی کتاب رمان گلشیفته
کتاب گلشیفته داستان رقابت کاری بین دو مرد است که باعث می‌شود تقاصش را یک دختر پس بدهد... یک دختر تنها و بی‌پناه... و نتیجه‌ی اش می‌شود 7 سال دوری...
در بخشی از کتاب رمان گلشیفته می‌خوانیم:
هانیه_ البالو. شفتالو. کجایی؟ شفتالو تو که اینجایی. چرا صدات در نمیاد؟_ شفتالو و زهر مار. اسم به این قشنگی درست بگو دیگه.هانیه_ خب حالا. همچین میگه اسم به این قشنگی انگار میخواد بگه هانیه. برو بابا تو هم با این اسمت. اخه اینم اسمه تو داری
آخرین باری که تو خونه تون شتر قربونی کردین؟!میخندن...خوب آره کی داره پول شتروآخرین باری که گاو قربونی کردین؟!بازم میخندن..خوب آره اینم زیاده حق دارین که دستاتون پایینه.حالا گوسفند که دیگه قربونی کردین؟چند نفر دستشون بالاستکی و براچی؟!بخاطر ماشینمونما هم خونه ساخته بودیمبابابزرگم از مکه برگشته بودداداش کوچولومون به دنیا اومدآره معناشم اینه حالا که شکرخدا ما شادیم دیگران رو هم در شادی خودمون شریک کنیممهمونی بدیم یا گوشتشو بین آدمای فقیر ق
سلام 
خواستم برات نامه بنویسم 
ولی برخلاف نامه هایی که قبلا برات فرستادم اینبار قضیه فرق داره 
اومدم ازت عذرخواهی کنم و خواهش کنم من رو ببخشی ...ببخش که به حرف هات گوش نکردم و راه خودمو رفتم ... ببخش که بهت توجه نکردم ... ببخش که ناشکری ها کردم ...ببخش که نعمت هامو ندیدم ...ببخش و باور کن ما جز تو کسی رو نداریم 
شاید فکر کنی آدمهای زیادی دور و بر منن ولی نیستن ... من بهت احتیاج دارم 
اومدم شکر کنم نعمت هایی که دادی رو ... بخاطر هر چیزی که هست تو زندگیم و
سلام
بهار (تذکر: این مطلب از آرشیو چندسال پیش است)
...
خداروشکر با پیشرفت فنآوری و ماشینی شدن زندگی، هنـــوز ادب! فراموش نشده
میگویید چطور؟! یه نمونه همین ادب عابربانکها (خودپردازها)
باعرض پوزش، دستگاه قادر به ارائه خدمات نیست (قربونت برم پوزش چرا؟ یه دقیقه اومده بودیم خودت رو ببینیم)
یا در جایی دیگر
کارت رو با احترام دریافت می‌کند مودب و شمرده راهنمایی می‌کند بعد از وارد کردن رمز و مبلغ و شماره‌کارت مقصد و سایر ... باعرض پوزش! متاسفانه عملیات
پیامبر اعظم صلى‌الله علیه و آله:
«کَفى بالمَرءِ مِن الکذبِ أن یُحَدِّثَ بِکُلِّ ما سَمِعَ».
«براى دروغ‌گویى آدمى همین بس که هر چه مى‌شنود [را] بازگو کند.» میزان الحکمه، جلد ۱۰، صفحه‌ی ۶۸
حالا هی تا می‌شنوی، می‌خونی و می‌بینی، بدون تحقیق، بررسی و راستی‌آزمایی reshare کن!
برادر من! خواهر من! عزیز من! فدات شم! قربونت برم! ما همه یه آمریکا کوچولو تو خودمون داریم و تا اونو مهار نکنیم از پس این آمریکا بزرگه بر نمیاییم، اگرم بربیاییم خودمون آخرش بد
یک لحظه به صفحه گوشی خیره ماند، تلفن را وصل کرد و دل مصطفی برایم بال‌بال می‌زد که بی‌خبر از اینهمه گوش نامحرم به فدایم رفت :«قربونت بشم زینب جان! ما اطراف حرم درگیر شدیم! ابوالفضل داره خودش رو می‌رسونه خونه!» 
مصطفی از سکوت این سمت خط ساکت شد و همین یک جمله کافی بود تا بفهمند مردان این خانه از #مدافعان_حرم هستند و به خون‌مان تشنه‌تر شوند... 
 
ادامه داستان در ادامه مطلب...
 
متن کامل داستان در پیام رسان های اجتماعی تقدیم حضورتان
 
https://eitaa.com/das
سلام خانه جان
عجب حس تعلقی ست به تو. خانه ی من. تو تمام مرا از بری
دلم یک دل سیر نوشتن میخواهد برایت
بنویسم و بنویسم و بنویسم برایت
از خواب بدی ک دیشب دیدم. که دخترک در رودخانه ای در حال غرق شدن است و با حال پریشان بیدار شدنم
از چیزهای خوبم هم بگویم . بگویم که امروز دخترک را صدا زدم و در جوابم گفت : " بله قربونت برم الان میام نازگلم" . و من حظ دنیا را بردم
ولی این هم بگویم برایت ک حس گوسفند بودن دارم خانه جانم. قدردان نباشم و ناشکری کنم و نعمت هایم را
​​​​​​خدا جونم امروز ازت یه چیز جدید میخوام 
میدونم که میدونی چی میخوام ولی من عشق میکنم وقتی درخواستمو به زبون میارم اصلا حرف زدن با تو یه چیز خاصه که دل ادم رو زیر ورو میکنه :)))
قربونت برم میشه منو غافل کنی از هرچیییزی که منو از آرامشم دور میکنه؟:)
ببین خداجونم ممممن دلم میخواااااد اصلاااا به اینکه ادما چیکار میکنند فکر نکنم؛ اصلا به من چه کی کجا رفت ؟ کی چیکار کرد؟ اون چرا این حرف رو زده؟ این یکی چرا اونجوری نگام میکنه؟ یا اینکه فلانی با
پ ن1: به قول رضاامیرخانی تو کتاب داستان سیستان  : انسان حیوان امیدواره! یعنی یکی از وجوه افتراق انسان و حیوان همین رجا و امیدواریه !...
گاهی فکر می کنم این آخرین تلاشمه ... فایده ای نداره ... فکر می کنم بعد از این دیگه دست و پا نخواهم زد ... فکر می کنم دیگه مثل ماهی آزاد خلاف جهت رودخانه شنا نخواهم کرد و تن خسته و شاید بی جانم رو به امواج رود خواهم سپرد تا به هر کجا که میلش میکشه ببره و فکر می کنم دیگه برام فرقی نمی کنه اون مقصد دریاست یا مرداب ، مهم رسی
یا فارس الحجاز(عج)! تو ادرکنی از کرم ورنه هزار تیغ جفا می برد سرم   با صد نیاز سوی تو گردانده ام چنان چشمان چون حوالی شرجیّ بندرم   صد مرغ آه از قفس سینه ام پرید در حسرت لقایت ای امّید آخرم!   خورشید مغربم! همه داغم، ولیک خلق خاموش و سرد بیندم از روی ظاهرم   «پروانه نیستم که به یک شعله جان دهم شمعم که جان گدازم و دودی نیاورم»*   دست از تو برندارم و هر دم بدون تو می سوزم از فراقت و صبر است یاورم   امّا چنین که دوری تو طاقتم ربود انگار یار خسته شده، رف
دانلود آهنگ مسعود صابری یه جوری میخوامت
هم اکنون شنونده موزیک جدید و فوق العاده ی * یه جوری میخوامت * با صدای زیبای هنرمند محبوب و مشهور , مسعود صابری باشید.
دانلود آهنگ مسعود صابری به همراه متن, پخش آنلاین و بهترین کیفیت (کیفیت اصلی) از رسانه مدیاک
Download new song by Masoud Saberi called Ye Joori Mikhamet With online playback , text and the best quality in mediac
متن ترانه مسعود صابری به نام یه جوری میخوامت
یه جوری میخوامت که فکرشم نمیکنی افتادم تو دامت داری دیوونم میکنییه جوری وابستت شده ا
اتفاقا اومدن که دم کنکورم حسابی مورد عنایتم قرار بدن
مریضی بابا
و رفتنشون به مسافرت
به خاطر کارای واحب
واسه راست و ریست کردن کارای کوچ:)
خالم اومده پیشم نگم واستون که چقدر سختمه...
من ادم وسواسی ای نیستم
نمیدومم شایدم باشم
خوشم نمیاد یکی لباساش و بندازه گوشه اتاقم
و یا بشینه و امر کنه
سحر خاله قربون دستت درو ببند
سحر فداتبشم یه لیوان چایی بریز
سحر دورت بگردم چهارتا همبرگر بنداز تو روغن میزو بچین
سحر قربونت خاله غذات هضم شه میزو جمع کن...
و...
من
لعنت به من ! لعنت به اون زنی که عاشق شد ! لعنت به حوا !لعنت به آدم ! خدا کور شدما من نمیبینم ! اینکه منتظرم جسمم بمیره !منکه خیلی وقته روحَم در پی جریانات مـرده !  وقتی حالت خرابه وقتی داری آب میشی !وقتـی تمام زندگیت سنگ کوب شده ! هر هر میزنی زیر خنده ! جالبه در پی این جریانات دیگه یادم رفت که عاشق آدما باشم ! اینکه نفرت جای عشقمــو گرفته ! 
خدا این چه قانون مسخره ای کارما ! چرا اون زنی که عاشق پاپا بوده من باید توانشو پس بدم !چرا اونیکه مهندس رو میخواد
دانلود آهنگ جدید محمدرضا عشریه تو دل برو
Download New Music MohammadReza Oshrieh too del boro
آهنگ جدید محمدرضا عشریه بنام تو دل برو
آخه قربونت برم تو رو چه به این کارها آخه عزیز دلم بهم بگو این کارا تا کی
چی بهت میدن ناز میکنی واسه ما هی توو دل برویی از سرو روت میباره
 
ادامه مطلب
قربونت برم که انقدر ماهی فداتشم...
تولدت مبارک بهترین آبجی دنیا...
خیلی خیلی دوستت دآرم قشنگم..
تولده تو،تولد منه عشقم..وقتی تو به دنیا اومدی انگار منم متولد شدم..
توبهترین داراییه زندگیه منی...
مرسی که بابودنت دل من رو شاد میکنی و حالم رو خوب
مرسی که همیشه توهرشرایطی کنارمی و هوامو داری بهترینم...
خیلی عاشقتم...19/11/79 تولدته و من تو پوست خودم نمیگنجم ازاینکه خدا همچین فرشته ای رو آفریده...
بهترینم..مهربونم...خیلی ازت ممنونم که تو این دوسال کنارم بودی
دانلود آهنگ لری شروین پناهی بیو بیو
Download Music Lori Shervin Panahi Bio Bio
دانلود اهنگ بیو بیو از شروین پناهی با متن شعر و ترانه از سایت پلی نیو موزیک
برای دانلود آهنگ به دامه مطلب مراجعه کنید …
تکست و متن آهنگ شروین پناهی بیو بیو
بیو بیو اوریشم گل مخملی ار بام نیی به خدا ول معطلی
بیا بیا ابریشم گل مخملی اگر با من نیای به خدا ول معطلی
برنومه چرب ایکنم روغن فرنگی اوریشم گل مخملی
تفنگ برنو رو با روغن فرنگی چرب میکنم ابریشم گل مخملی
نهامشه من لی نمد سی روز تنگی
١. از صبح تنگی نفس دارم همراه با تب. مسکن نمیتونم بخورم چون خطر معده درد شدید تهدیدم میکنه که مشخصا به خاطر اون حجم از هایپ و قهوه ای هست که یک ماه پیش مصرف کردم! سرم درد میکنه ولی با این وجود حس میکنم کرونا ندارم! :| احتمالا چون دوست ندارم بمیرم دارم خودم رو گول میزنم... هوم اگه بمیرم یحتمل هیچکی منو به یاد نمیاره و تا ابد از خاطر همه پاک میشم و هیچ وقت live on نخواهم بود. حتی یه مراسم ختم خشک و خالی، یه دونه فاتحه...
شما فاتحه میخونید، نه؟ اصلا اگه نخو
گفتم: برادر من! اینا چیه که تو گروه ها ارسال میکنی؟ خودتم بعیده این
حرفا رو قبول داشته باشی. اینا مثلًا طنز و خنده داره؛ اما در اصل داره تو
اعتقادات مردم شبهه میندازه. دقت کن اخوی هر مطلب خنده داری ارزش فوروارد نداره...
گفت: ای بابا! من خودمم خیلی از این حرفا رو قبول ندارم؛ اما خدا
گفته: فبشّر عبادی الذین یستمعون القول1؛ پس خوبه که همه، همه چیو بشنون و ...
گفتم: تو با هم سن و سالها و دوستات یه وقتایی پیش هم شوخی ها و لطفیه
هایی رد و بدل میکنین که مناس
من هی میخوام تو ماه رمضون گناه نکنم، غیبت نکنم اما نمیذارن! بابا به پیر به پیغمبر ما دخترا دیوونه نیستیم و با پسرا هیچ مشکلی نداریم، اونان که ما رو دیوونه میکنن! ملت روانی ان بخدا! 
اومدم خونه مامان میگه یکی واسه امر خیر زنگ زده بود... میپرسم چی کاره س؟ میگه نظامیه... با اینکه دل خوشی از این نظامی ها ندارم (بخاطر یه خواستگار سمج) اما باز دلم قنج (غنج؟!) میره واسه این شغل (عرق ملی)! گفتم بگو حتما بیان :) چند ساعت بعدش که نشسته بودیم تلفن زنگ زد! اونا کا
رمان آشوب
دانلود رمان عاشقانه آشوب اثر رویا رستمی با فرمت های pdf ، اندروید، آیفون و جاوا با ویرایش و لینک مستقیم رایگان
ماجرای دختری که به تازگی پدرش را از دست داده ، بهر همین داستان مجبور می‌شه همراه با زن پدرش از زادبومش دور بشه و به زادگاه نامادریش بره و حالا این زن پدر برادری داره بس مغرور و جذاب ! هنگامی تو خونه ای باشی که انگ دهاتی بودن بهت بچسبونن ، تو خونه ای که بگن بی سواد ، درد داره ، زیادم درد داره ، اما از یه جایی به بعد کم میاری و …
خ
وارد خانه که شدم توده ی ای از هوای گرم به صورتم خورد.خانه تاریک بود و بوی ماندگی میداد.
بعد از روشن کردن چراغ ها اولین کاری که کردم باز کردن پنجره ها بود.
کار انتقال وسایل از ماشین به خانه که انجام شد، رفتم سراغ هوشنگ*. دستی به سر و گوشش کشیدم و بوسه ای چسباندم روی کله اش.
قید مسواک و شستن صورت را زدم و بعد گفتن جمله ی :«شب همگی بخیر» راهی اتاقم شدم.
اتاق بوی خاک میداد و تنهایی. گشاد ترین لباسم را پوشیدم، ولو شدم روی تخت و به این فکر کردم که از فردا د
چند روز پیش با، باباجون رفتم رانندگی
اونم تو دل طبیعت من عاشق رانندگی
و عاشق طبیعت به به چه شود
عجیب حال دل آدم خوب میشهه
حال دلم عالی بود ،، درختای بلندی
که دو طرف جاده بودن ،،،زیبایی خاصی
رو به جاده میبخشیدن ❤
داشتم حرکت با دنده عقب رو تمرین
میکردم یه ماشین مدل بالا اومد
بابا گفت حواست باشه نزنی به این
بدبخت میشیم مدل بالاعه ماشینش
به بابا گفتم بابا فعلا هیچی نگو بذار تو
سکوت رانندگی کنم یه سوال ازش پرسیدم
جواب نداد میگم بابا چرا جواب نمید
عروس های کوچیک فامیل پدری ...تقریبا همشون ...یکی یه دونه خواهر همسن من دارن ...
که به ترتیب حروف الفبا .... هفته قبل از شنبه تا ۳ شنبه جشن عقداشون بود.‌‌‌‌‌‌...
مامان بزرگ از اون روز دیگه رو پاااا بند نیس ...
استرس عجیبی واسه من گرفته ...
امشب سر شام گفت ...خواهر نگار چن سالش بود؟مامان گفت ۲۱!
گفت خب پس ...مامان پرسید برا چی؟مامان بزرگ گفت یه لحظه فک کردم همسن فاطی بود...
مامان گفت خب همسنن دیگه...
گفت اشتباه میکنی....فاطمه که ۱۶ سالش بیشتر نیس !والا خونه
السا به محضِ اینکه میرسه سریع بغلم و میگه خانووووومِ خاکستری من امروز چون مریض هستم،غائبم و باید استراحت کنم تا خوب شم.سریع چندتا سرفه هم توی صورتم میکنه :|
بهش میگم اخه قربونت برم تو که الان اومدی،اینکه نمیشه غائب بودن.
با چشای گرد نگام میکنه و میگه نه من غائبم :)) ی ربع زمان برد تا معنی غائب و حاضر بودن رو بفهمه.
فریمهر یک شیشه عطرِ بچگونه باخوشحالی نشونم میده و میگه خوشبو هست؟
دل به دلش میدم و حسابی با میمیک چهره ام بازی میکنم و تعریفِ عطرش می
بسم رب الشهدا
.
#قسمت_نهم
.
رسیدم دم در خونه کلید تو دستم دستم رو در 
ولی دلم نمی خواست پا تو اون قبرستون ارواح بگذارم
چشمام رو بسته بودم و فقط آرزو می کردم هیچکی رو نبینم
در را باز کردم و رفتم تو 
مامان و بابا سر میز شام بودن
مهری خانوم تا منو دید اومد جلو
_فدات شم کجا بودی تا الان دلم هزار تا راه رفت ساعت داره ده میشه
به یه سلام بسنده کردم و رفتم سمت اتاق 
که صدای بابا بلند شد
_تا این موقع نگفتی کجا بودی؟
_بیرون
_بیا بشین
_میل ندارم
_مدارکت رو فردا ب
 
♫♫ نگفته بودی چشات سگ داره فرق داره رفتارتبا همه نگفتی درباره ، این که دوریت درد دارهنگفته بودی که انواعِ اقسامِ فنّای زنانه همراته اَسّاعهنگفتی این حرفا جا بحث داره دعواهات ترس داره ، قلبم تو دستاتهمگه مثله ما چند تا خُب هست آخهنمیدونی مگه حالَم بد میشه اگه بدونم رابطمون واقعا قطع میشهبذا که نباشم لااقل پیشِت ، اینجوری غمِ دوریتم راحت تر میشهنگفته بودی بی تو فرق داره شبای من با یهآهنگِ غمگین و یه شمع داره میگذرهنگفتی مِثِه برق داره می
یکمی مغرور  هستم ،از آن دسته دختر هایی که دنبال هیچ مردی نمی روند چه دوست پسر یا نامزد یا شوهر ....مادرم میگوید اخه دختر اخر این غرورت کار دستت میشه ،ناز کن ولی نه دیگه اینقدر ،زیر لب غر میزند و میگوید چیکار میکنی با پسره که از دستت بغض میکنه,حالا هی غرور این پسر بیچاره بشکن تا اخر تو آتیشش بسوزی ،ببین کی گفتم... .تفکر مادرم واسه عهد ناصر الدین شاهه فکر میکنه زن باید مدام دنبال مردش بدوه و ناز و لوسش کنه ،اما این حرفا تو کت من نمیره زن ناز داره زن ب
من : صدایممممم را به یادددددد آررررر اگر آوازه ...
کیانا : میشه صداتووووو بیاریییییییی پاییییییین 
من : تو که درس نمیخونی ، پس بذار من اهنگمو بخونم
کیانا : درسته که کتاب جلومه و درس نمیخونم ، اما بلاخره به یه چیزی که دارم فکر میکنم !!!!!
من : خب به چی فکر میکنی
کیانا : به اینکه تو چرا انقدر حرف میزنی ! بذار تمرکز کنم !!!!
پ ن : مردم رفیق دارن منم رفیق دارم بخدا :دی 
اما سوال اینه که کیانا چرا انقدر بی اعصابه ؟کیانای ما سال ۱۴۰۰ کنکور داره (آغاز قرن و با کن
زمانایی که مستاصل میشم، هول می کنم، نگرانم، می ترسم، نمی دونم باید چی کارکنم، دارم درست میرم یا نه، نا امید و افسرده هستم یا هر خستگی و نگرانی، یه زخمی تو وجودم قرمز میشه.
پیش خودم فکر می کنم اگر مادری داشتم تا به من انرژی و آرامش می داد و می گفت عزیزم نگران نباش اینا موقتیه، تو خیلی خوب داری عمل می کنی، همینطور پیش برو بازم بهتر و بهتر میشه و من اعتماد داشتم به نظرش و حرفش چقدر انرژی می گرفتم چقدر آرامش می گرفتم.
اگر خودم روزی چنین مسئولیتی رو
پسرعمه ی مادرم چند روز قبل بر اثر کنسر ریه فوت شد درحالی که قبل از مرگش گفته بود من توی زندگیم فقط دوتا آرزو داشتم که به هیچکدومش نرسیدم.یکی دیدن دخترم توی لباس سفید عروسی و یکی هم دیدنش توی مطبش به عنوان پزشک.
دخترش توی یک شهرستان دور طرح میگذرونه و این چندماه سر بیماری پدرش داغون شد.مجبور بود هر هفته مرخصی بگیره و پروازی بیاد و بره و نهایتا این اواخر علیه اش جلسه تشکیل دادن که تو طبابت رو به مسخره گرفتی و هر روز مرخصی هستی.دخترک وسط جلسه گریه
حیاط را آب پاشی کرده بودم تا کمی هوای دم کرده عصر جمعه، خنک به نظر برسد. نشسته بر پله ایوان خانه، منتظر نسیم بودم. گفته بودم بیاید و دستی به صورتم بکشد. داشتم فکر می کردم این بار بگویم ابروهایم را هشتی بردارد یا نه که زنگ به صدا درآمد. بی خیال آیفون به سمت در رفتم و بازش کردم. تنها بود. گفتم:-سلام. پسرها کوشن؟همانطور که به طرف ایوان می رفت، روسری را از سرش کند و در حال بازکردن دکمه های مانتواش گفت:- خاله شون معتادشون کرده به هری پاتر. داشتن فیلم سوم
#رعنا_جان سلام!پری و وتزل، سال ۱۹۸۴ اولین نمونه از مهندسی پیوند دی‌سولفید برای افزایش مقاومت حرارتی پروئین رو اوکی کردن. در حقیقت یه جهش T4 لیزوزیم که باعث ایجاد پیوند دی‌سولفید C3-C97 می شد رو به دست آوردن که بهبود چشمگیری برای پایداری آنزیم توی دمای ۶۷ درجه ی سانتی گراد بود.حالا بی خیال! خواستم بگم دلم برات یه ذره شده عزیزم. الان هم اگه یکی یه آمپولی قرصی چیزی واسه #کرونا پیدا کنه، دیگه من مجبور نیستم زل بزنم به صفحه ی بی روح لپ تاپم تا از این طر
خواهرِ جانم، عزیزم، الهی درد و بلایت بخورد بر سر من، من که هنوز باور نمی کنم تو نیستی .. هنوز صدای خنده هات رو می شنوم ... آخه تو کجا گذاشتی رفتی بدونِ من ... ؟ قبلا هرجا می رفتی برایِ من عکس میفرستادی چی شده که الان ده روزه هرچقدر صدات می کنم جواب نمیدی ...میدونی دلخوشیم شده چی؟ هر روز زنگ میزنم خونتون بره روی پیغامگیر که دوباره صدات رو بشنوممیدونی که نبودنت من رو بیشتر از همه لِه می کنه من حتی نمیتونم گریه کنم به خاطرِ مامان و بابا نمیتونم غر بزنم
بسم الله الرحمن الرحیم
خنده ام میگیرد از کشمکش های بین دو تا از همکارانم.سرمسخره ترین مسائل از هم کینه شتری میگیرند و قضاوت اشتباه میکنند.جالب است بدانید اختلاف سنی شان مثل مادر و دختر است.حوصله من یکی که از رفتار بچه گانه و دور از مسلمانی و انسانیتشان سر رفته
 
+از من به همه خواهران معظمه و مکرمه نصیحت بیاین دست از یسری قرتی بازیا برداریم.واقعا خب که چی؟که چی بشه؟برای چی؟
بنده خودم ته ته قرتی بازی بودم تا اینکه سزای عمل خویش را به صورت کاملا
اومدم ترمینال که برگردم خونه
تو راه سر ایستگاه تاکسیای ترمینال که تقریبا شروع پایین شهر محسوب میشه، یه مغازه ی کوچولو موچولوی  قهوه فروشی دیدم
ذوقمند شدم شدید
3 چیز تو دنیا هست که با دیدن خودش یا اینکه کسی میخورتش هوسش میکنم
سومیش قهوه س
(اولیش پیاز خام و جایگاه دوم هم مشترکن تعلق میگیرد به آش رشته و سیر خام)
((میدونم خیلی مسخره و درهم برهم میشه این پست ولی تو دوتا پرانتز همین لحظه بگم که تو ماشین نشستم تا حرکت کنه بعد فقط من تو ماشینم  و یه عاغ
ای جنون آمیز باده ی لبریز شور رستاخیز یا اباعبدالله
صوت ربانی عمر طولانی ذکر طوفانی یا اباعبدالله
روح دریایی اوج زیبایی فکر رویایی یا اباعبدالله
این دل بی دل نکن بی منزل نکن
دستمو ول نکن دلهره میگیرم
اوج آرامشم قربونت بشم
منت میکشم بی حرم میمیرم
ای جانم یاحسین جانم یاحسین جانم یاحسین
حضرت ساقی و هو الباقی می عشاقی
مزه انگور ای شراب شور مقصد و منظور یا اباعبدالله
مستی محزون یار گندم گون لیلی مجنون یا اباعبدالله
تب مسیحا تویی مه سیما تویی طع
از بچگی یادم میاد همیشه تا دیر وقت بیدار بودیم،هرکسی هم زود میخوابید رو مسخره میکردیم و لقب مرغ بودن رو بهش میدادیم/:
شب زنده داری های ما با قلیون مادربزرگ و بحث های سیاسی و دینی مردهای جمع و غیبت های زن ها و بچه هایی ک اخرش کم میاوردن همون گوشه موشه های فرش میخوابیدیم (البته ناگفته نماند فرداش جلو دوستامون کلاس میذاشتیم ما تا فلان ساعت بیدار بودیم!!!) میگذشت 
وقتایی هم که فردا مدرسه داشتیم هم دیرمون میشد هرروز یه عذر وبهانه میاوردیم یه وقتایی
 
دانلود اهنگ جدید تتلو به نام نگفته بودی
♫♫ نگفته بودی چشات سگ داره فرق داره رفتارتبا همه نگفتی درباره ، این که دوریت درد دارهنگفته بودی که انواعِ اقسامِ فنّای زنانه همراته اَسّاعهنگفتی این حرفا جا بحث داره دعواهات ترس داره ، قلبم تو دستاتهمگه مثله ما چند تا خُب هست آخهنمیدونی مگه حالَم بد میشه اگه بدونم رابطمون واقعا قطع میشهبذا که نباشم لااقل پیشِت ، اینجوری غمِ دوریتم راحت تر میشهنگفته بودی بی تو فرق داره شبای من با یهآهنگِ غمگین و یه
منتظرم چراغ قرمز بشه تا بتونم از خیابون رد بشم. یه گروه هم از اون سمت دارن میان این طرف خیابون. نگاهم میافته ب دست یکی از دخترهایی که داره از خیابون رد میشه. آستین مانتوش کوتاه . دستش پیداستمیخندید. نگاهم گیر کرده بود روی دستش. از عرض خیابان عبور کرد. از عرض خیابان عبور کردم. همچنان نگاهم میچرخید روی دستش...
..........................................................................
خیلی مرتب و منظمه به خودش رسیده. یه کمی آرایش داره. موهاشو از دو طرف بافته و به حالت قشنگی کنار سرش
مامانم این روزا دل و دماغ روز مادر نداره...چون اولین روز مادریه که مامانش نیس...!و این حال همه رو گرفته...
امااااااااااااا
ماتی لباس خوشگلاشو میپوشه ‌...یه ماتیک مات میزنه ...میشینه رو مبل ...
منتظر میشینه بریم به دستبوسیش ...روز مادره دیگه بالاخره...
انقدددد ماشاالله ازمون انتظار داره که قربونش برم...
پارسال همه رو دعوت کرد ...رفتم کادوشو بدم گفت قربونت فاطمه جان بذار بعد از شام با همه بده...اینطوری بیشتر مزه میده ...منم به این شکلگفتم ok!
امسالم دعوت ک
اپیزود اول 
یک سال و نیم دیگه 
_ ماماااااان مامااااان من تونستمممم 
+ چی میگی ستوده :| 
_ من تونستمممم معماری تهران  دیدیییی دیدییییی! اینههههه 
+قربونت برم دخترکم دیدی من همش میگفتم تو میتونی؟
_ اره منظورت همون وقتاییِ که میگفتی اخر همینجا سر کوه باید بفرستمت دانشگاه :| ؟

اپیزود دوم 
سه سال و نیم دیگه 
_خسته نباشین استاد 
+ خسته نباشین بچه ها کیان مهر تو بمون کارت دارم 
.....
_ بله استاد کارم داشتین ؟
+کیانمر راستش میخواستم یه پیشنهادی رو بهت بدم
خواهرِ جانم، عزیزم، الهی درد و بلایت بخورد بر سر من، من که هنوز باور نمی کنم تو نیستی .. هنوز صدای خنده هات رو می شنوم ... آخه تو کجا گذاشتی رفتی بدونِ من ... ؟ قبلا هرجا می رفتی برایِ من عکس میفرستادی چی شده که الان ده روزه هرچقدر صدات می کنم جواب نمیدی ...میدونی دلخوشیم شده چی؟ هر روز زنگ میزنم خونتون بره روی پیغامگیر که دوباره صدات رو بشنوممیدونی که نبودنت من رو بیشتر از همه لِه می کنه من حتی نمیتونم گریه کنم به خاطرِ مامان و بابا نمیتونم غر بزنم
تمام لحظه‌های طاقت‌فرسای ساعات قبل از امتحان واسه من شیرینه. وقتایی که نشستیم دور هم تو نمازخونه و رو یه سوال افتادیم و هر کی از یه ور فرمولا رو فرباد میزنه. یا وقتایی که تو آکواریوم (سالن مطالعه) ساعت سه تا چهار و نیم که میزان ادرنالین میزنه بالا دور شاهنشین نشستیم (چرا به میز بزرگ سالن مطالعه میگن شاهنشین؟) میخندیم و همو میزنیم. نگار از یه طرف الات جنسی رو میریزه تو فوشا. جانی سرشو میکنه تو بعضی جاهای ما و میگه بچا جونم و دستشویی میکنه رومون
پست قبلی رو که نوشتم در مورد موصطافا جان
رفتم به دوران کودکی و قصه های بابا و مامان بزرگ
قصه روباه دم بریده- قصه مرد تنبل- قصه شنگول و منگول به روایت ترکیش - اوزون ولی- همین موصطافا جان و ...
من قصه موصطافاجان رو به لحاظ بار طنزی که داره خیلی دوست دارم
ولی واقعا طولانی هست و در این مُقال نمی گنجد:دی
بنابراین دومین قصه محبوبم رو اینجا می نویسم:
ی مرد تنبل بود که همش تو خونه بود و کلی قرض بالا آورده بودند
زنش هی بهش غر میزد که آخه مرد برو کار میکن مگو
ف هف هش ده تا استوری گذاشت واسه تبریک تولدم از گندکاریا و خیره بازیام :/
ولی خب درکل با نمک بود خوشم اومد
 
استاد استوری گذاشت و ل و گلگلی هم پست گذاشتن اونا آبرومندانه بود باز
 
قلی دو صفحه متن تبریک برام نوشته
قشنگ نود و نه درصدش رو رید بهم :/
گفتم شب تولدم کظم غیظ میکنم نادیده میگیرم ولی بعدا حالتو می گیرم
فقط کم مونده بود تهش یه آرزوی مرگ کنه برام :/
 
یکی دیگه از بچه هام استوری گذاشته بود اونم باز با .. نمک بازی قشششنگ رید بهم و ابرو بری کرد
 
و ا
اپیزود اول: عکس پروفایلم اینه: "although we never said it to each other, we both knew it". با گیانک داریم حرف می‌زنیم که بحثو می‌رسونه به عکس پروفایلم. می‌گه که می‌دونه و نمی‌گه، می‌پرسه «تو چی؟ تو هم می‌دونی و نمی‌گی؟». می‌دونستم و نمی‌گفتم. نمی‌گفتم چون می‌ترسیدم از خراب شدن دوستیه. بهش از ترسم می‌گم. می‌گم که چقدر و چقدر دوستی باهاش برام باارزشه و چقدر و چقدر نمی‌خوام حتی یه درصد از دست بدم این دوستیو. ازش می‌پرسم که می‌تونه قول بده که هرچیم شد، این دوستیه
توکه باشی دلم دیگه نمی لرزه
همین گریه به لبخند تو می ارزه
حسین جانم
 
بذار سایه ت همیشه رو سرم باشه
قرار ما شب جمعه حرم باشه
حسین جانم
 
حرم گفتم هوای کربلا کردم
هواییشم فقط دور تو می گردم
حسین جانم
 
پناهم باش به جر روضه ت پناهی نیست
به غیر از تو برا من تکیه گاهی نست
حسین جانم
 
به قربونت نگاه اطلسی داری
وم آقا همش دلواپسی داری
حسین جانم
 
غلط گفتم که چیزی توی کاسه م نیست
چی کم دارم تو رو دارم حواسم نیست
حسین جانم
 
سبک بالم تو ایوون تو جا دارم
از
قرار هیئت هفتگی ما بود و نشسته بودیم تا سخنران محترم تشریف بیاورد. چند دقیقه بعدش آمد و یک راست روی منبر نشست. سلام و خوش و بشش را همان بالای منبر با ما کرد. بعد از بسم الله و صلوات بر محمد و آل محمد سخنرنی را شروع کرد. گفت: امشب می خواهم برایتان املا بگویم! اشکالی ندارد؟! 
خواسته عجیبی بود! راستش این مدلی اش را تا حالا ندیده بودیم! گفتیم: باشد.. اشکالی ندارد. کمی هم خوشحال شدیم چون املای در هیئت و وسط منبر بهترین فرصت برای مسخره بازی بود. 
هنوز شرو
میام چشماتو بکشم، میبینم دستمو یارای کشیدن این قشنگی نیست. میخوام به دقیق‌ترین شکل ممکن چشمات رو بکشم جوری که یه ذره‌ از موهایی که چندماه پیش قیچیشون کردی هم افتاده باشه گوشه‌ی چشمات، بزرگ چاپ کنم. تباه کردم اون روزایی رو که چشمات آیینه‌ی خنده‌هات بود. راستش چشم‌قشنگ! منم دیگه چشمام آیینه‌ی خنده‌هام نیست، یعنی میخندم‌ها، اما شریان‌هایی که خنده رو از لب میبرن به عمق مردمک چشم‌ها دیگه نیستن. میدونی که؟‌ آدم‌یه مشت سیم پیچیه. تاحالا ت
سلام
بهار (تذکر: این مطلب از آرشیو چندسال پیش است)
...
خداروشکر با پیشرفت فنآوری و ماشینی شدن زندگی، هنـــوز ادب! فراموش نشده
میگویید چطور؟! یه نمونه همین ادب عابربانکها (خودپردازها)
باعرض پوزش، دستگاه قادر به ارائه خدمات نیست (قربونت برم پوزش چرا؟ یه دقیقه اومده بودیم خودت رو ببینیم)
یا در جایی دیگر
کارت رو با احترام دریافت می‌کند مودب و شمرده راهنمایی می‌کند بعد از وارد کردن رمز و مبلغ و شماره‌کارت مقصد و سایر ... باعرض پوزش! متاسفانه عملیات
 
 

قرار هیئت هفتگی ما بود و نشسته بودیم تا سخنران محترم تشریف بیاورد. چند دقیقه بعدش آمد و یک راست روی منبر نشست. سلام و خوش و بشش را همان بالای منبر با ما کرد. بعد از بسم الله و صلوات بر محمد و آل محمد سخنرنی را شروع کرد. گفت: امشب می خواهم برایتان املا بگویم! اشکالی ندارد؟! 
خواسته عجیبی بود! راستش این مدلی اش را تا حالا ندیده بودیم! گفتیم: باشد.. اشکالی ندارد. کمی هم خوشحال شدیم چون املای در هیئت و وسط منبر بهترین فرصت برای مسخره بازی بود. 
هنوز
قسمت اول را بخوان قسمت 101
فنجان قهوه میان دستانم هزار تکه شد و نهال با ترس و بیم عقب رفت. تلفنم به صدا در آمد. در طوفان ترس اضطراب غرق گشته بودم، می دانستم عمیق ترین سیلاب زندگی ام در حال طغیان است و من نیز تسلیم و تابع او، تماس را وصل نمودم. نمی دانم چرا با دیدن اسم مخاطب خاصی که بر سر صفحه ی گوشی ام نمایان شد، خشنود نگشتم‌ ذره ای از اظطراب درون قلبم نکاهید.
-ب...بله؟
-ساحل تو رو به قرآن فقط گوش کن و هیچی نگو. همین الان با مامان این ها از خونه برید ب
چشم که باز کردم ساعت ۴:۴۰ صبح بود ، با خودم گفتم "خو اذون که حدود ساعت ۵، یعنی اول ماه ۵ بی الان هم رفته جلوتر حتما:| " مثل جت از جا بلند شده و به سمت اشپزخانه دویدم ، ظرف عدسی که از دیشب برای سحر زیرِ چشم کرده بودم را از یخچال بیرون کشیدم،آه از نهادم بلند شد ، ظرف یخ بسته بود و گرم شدنش طول می‌کشید، چند دقیقه‌ای روی اجاق رهایش کردم بلکه گرم شود، همزمان به حیاط رفتم، هیچ صدایی به جز صدای کولرها به گوش نمی‌رسید، دوباره برگشتم، عدس را داخل یخچال بر
قسمت اول را بخوان https://t.me/peyk_dastan/14991
قسمت 66
صدای هق هق ام که بلند شد، حامد نفسش را با کلافگی بیرون فرستاد.
- بسه لیلی. نیومدی این جا که بشینی گریه کنی. یه کم فکر کن ببین ممکنه کجا رفته باشه. اون که با تو خیلی صمیمی بود پس چرا این رو بهت نگفته؟
اشک هایم را با گوشه ی شالم پاک کردم.
با دلخوری گفتم: یعنی تو فکر می کنی من دروغ میگم؟
با کلافگی کنارم نشست.
- بسه لیلی. لطفا شروع نکن. به اندازه ی کافی اعصابم به هم ریخته هست تو دیگه بدترش نکن.
حامد راست می گفت بای
جوری نگاهم می‌کرد که دلم می‌خواست توی همان خیابان ببوسمش. شوقِ حساب کردن و «تو دست توی جیبت نکن!» داشت. من هم اصرار نکردم. با هم توی رشت قدم زدیم. عکس گرفتیم. با پیرمرد کتاب‌فروش که همیشه در آن خیابان بساط پهن می‌کند صحبت کرد و دنبال کتاب شعر برای من بود. کتاب‌های پیر مرد را دوست نداشت. رو کرد به او و گفت: «اینا کتابای زرده عمو جان!» خندیدیم. بازوی چپش را گرفتم و به راه انداختمش. اصرار داشت که یکی از کبوترها را بگیرد!! هر بار که می‌رفت سمتشان، پ
به نام آفریدگار مهربانی
نگاه ها می تونن مفهوم های خیلی پیچیده ای داشته باشن ولی در عین حال خیلی ساده به نظر می یان.
کسی که به دنبال مفهوم نگاه ها باشه شاید خیلی چیز هارو می فهمه و کشف می کنه که دیگران متوجه اونها نمی شن. آدم ها اغلب با همین نگاه ساده به هم دیگه عشق می ورزن فقط گاهی ما متوجه اونا نمی شیم وفکر می کنیم که هیچ کس مارو دوست نداره. فکرهای عجیبی که ممکنه سراغ هر کسی بیاد. اما اگر هیچ کس توی دنیا ما رو دوست نداشت هیچ وقت آفریده نمی شدیم.
زی
۱) صبح با عجله تو کمد دنبال لباسم می‌گشتم و پیدا نمی‌شد، ناچاراً سارافون آبی آسمونیم که خیلی وقت بود دیگه نمی‌پوشیدم و حتی برام تنگ شده بود رو پوشیدم و رفتم تو حیاط ؛ به محض دیدنم با تعجب میگه "چقدر لاغر شدی دختر!" یه نگاهی به خودم انداختم و تازه یادم اومد که این لباسه برام تنگ شده بود ولی الان نه تنها تنگ نیست کم‌کم داره گشاد هم میشه! بهم میگه:
_چکار کردی که لاغرتر و سفید‌تر شدی؟! _ برای سفید شدن که الان چند روزه همش تو اتاق خوابیدم و کمتر حتی
باخشم هلش داد، پاش پیچ خورد، نزدیک بود ازپله ها بیافته، مثل برق بازوی محسن رو گرفتم، و باچشمهای اشکی به صورتش، سرم رو به نشانه‌ی نه‌تکان دادم:
- اون ارزشش رو نداره دردت به جونم، بس کن، نمی‌خوای که بخاطر یه آدم ناچیز توی دردسر بیافتی.
محسن که تمام بدنش از شدت خشم می‌لرزید، نعره زد:
-این بی‌آبروی همه جایی به چه جراعتی پاش رو گذاشته توی این خونه ومی‌خواد اسمتو به زبون نجسش بیاره؟! هــان.
دستم رو پس زد، انگار دیونه شده بود و به جنون رسیده بود،
اگر امروز اتفاقی اینجا نبودم نمی‌خواستی چیزی بهم بگی؟!
به زور خودش رو کنترل کرد و سریع برگشت به طرف موتورش و سوار شد، کمی موتور رو حرکت داد و جلوی پام ترمز کرد.
 
بغض به گلوم فشار می‌آورد، اصلا دوست نداشتم محسن درگیر این مسائل بشه.
 آروم شال بافتیم رو دور گردنم پیچیدم و سوارموتور شدم، ضعف بهم غالب شده بود و سرگیجه ی لعنتی باز امونم رو بریده بود، از توی جیب کوله پشتیم قرصی رو درآوردم، محسن انگار فهمید و سرعتش رو کم کرد، بطری کوچک آب رو در آوردم
امروز یکشنبه بود ,پایان مهلتی که خواسته بودم .... صبح زنگ زد و حرف زد ,برخلاف همیشه اشتباهاتش رو پذیرفته بود و  بهانه هایم برای اتمام رابطه رو ,از بین میبرد... اما میخواستم برم و تمومش کنم... این نتیجه این یک ماه فکر کردنم بود ,هر چی که میگفت از نظرم قابل قبول بود اما میترسیدم ,میترسیدم از اینکه بعدا برای بار سوم رهام کنه و با شرایط بدتر تنهام بگذاره....اما میگفت من هیچ وقت رهات نمیکنم خودت هم دیدی هر بار بحث کردیم و گفتیم کات! دوباره برگشتم و بهتر از
ضربان قلبم تند شده بود، هول شدم سریع گفتم:
- آقــ... بخدا.. من فقـــ...ط منتظر منــ... شی بودم. یعنی.. چیزی... مــی.. خواستم.. یه آقایی اینا رو داد.. گفت اگر سرد بشه شما عصبی میشد.. مــنم آوردمشون.. قســـ... ــم میخورم.
یه دفعه داد زد:
- اینجا رو با طویله اشتباه نگرفتی؟!!
برق خشم توی اعماق چشم‌هاش موج میزد.. با دادش بند دلم  پاره شد، کل بدنم لرزید.
با لب‌های لرزان آروم لب زدم:
- شــرمـنده.. آقای رئیس نباید بدون اجازه وارد می‌شدم... معذرت مــی‌خوام.
-دفعه‌ی بع
صبح خیلی زود بیدار شدم.خسته بودم ولی ذهنم آشفته بود.سردرد هم داشتم.نمی تونستم بخوابم.سریع به مهرداد زنگ زدم.بازم جواب نداد.به آوا زنگ زدم که چند بار بوق زد و بعد صدای خواب آلودش اومد:
آوا-الو؟
من-آرادم.
آوا-اوهوم.چیزی شده؟
کمی مکث کردم و تقریبا به زور گفتم:
من-مامان ملی...
آوا-خب؟مامان ملی چش شده؟
من-فوت کرد.
سکوت مطلق و بعد صدای مهرداد:
مهرداد-الو،آراد؟چی شده؟
من-مامان ملی...فوت کرده
مهرداد-چی؟...خیلی خب،من یکم دیگه می رسم.
و بعد قطع کرد.منم رفتم بو
 دستم روی سینه‌ی عضلانیش نشست و آروم هلش دادم و با خنده‌ گفتم:
- برو به درست برس، کمتر خودتو لوس کن.
محسن دوتا انگشتش رو کنار پیشانیش گذاشت و همزمان ابروش رو داد بالا و احترام بامزه‌ی نظامی ای داد و گفت:
-چشم قربان.
دست برد توی جیبش و قدمی برداشت که یدفعه به سرعت برگشت و خنده‌ی توی صورتش محو شد و سریع با نگرانی گفت:
- راستی پـروا حالت خوبه؟! امروز سرت گیج نرفت؟! قرار بود بری پیش متخصص چی شد؟! خودم فردا میام دنبالت بریم تو هردفعه پشت گوش می‌انداز
ساعت از 6 صبح گذشته بود که بیدار شدم. جایم نا راحت بود. بالشت سفت بود و بابتش سردرد گرفته بودم. روز قبلش هم بد خوابیده بودم و گوش راستم درد داشت. پشتش به من و خواب بود. یه ربع بیست دقیقه‌ای را از این طرف به آن طرف شدم. فایده‌ای نداشت. همیشه با خوابیدن در جاهای تنگ مشکل داشتم. توی سفر و کمپ همیشه قیافه‌ام شبیه مُرده‌هاست چون شب‌ها خواب ندارم و مدام بیدار می‌شوم. تخت و تشک نفره که جای خوابیدن دو نفر نیست. حتی کیسه‌خواب یک نفره هم جای خوابیدن یک نف
دوشنبه 12/12/98
بالاخره آنقدر زر مفت زدم در مورد خونسردی بچه‌هایم که عاقبت عقوبتش رسید. دیشب اشک هر دو تایشان را دیدم لعنت به سق سیاه!
نشستیم هر چهار نفر دستهای هم را گرفتیم و ذکر گیس‌گلابتون را خواندیم: باشد که در سلامت باشیم باشد که در امن و امان باشیم باشد که زندگی بر ما آسان باشد.
انگار کمی مسخره و مضحک بودیم ولی جواب داد. باید سکان را محکمتر بگیرم از امروز.
عصر بعد چندین روز از خانه رفتم بیرون و به هوای کمی خوشحال‌شدن بچه‌ها خودم را راضی کرد
یک:
(هدیه)روی لب هایت" رز جاودان"...
برای من ... که هیچگاه نبوسیدمت!
دو:
درانبوه غم ... کمی خندیدم ...
حتی مادرم باورش نشد!وقتی گفتم!
سه:
برگ برگ ریخته بودم پای تو ...
من درختی که در " سنتز"عشق و حسرت!
درپائیز پای تو ...شعر می ریختم!
 
 
چهار:
نگارم دیوانه شد!...
دوست داشت ...توی مینیاتور استاد" بهزاد" ....
لیلی باشد ...
ساقی شد!!!...
پنج:
بوئیدمت "!کاری که برای تو " هیچ" نداشت!
حتی زحمت چشم بستن و ..." بوسیدن"!!!
شش:
مزار شش گوشه ات را باور دارم مثل خدای ...
آن قدر که با پای شکس
+ دیر دستت رو آوردی بالا! دو دل بودی ها!- آخه کسی با پیکان_وانت که مسافرکشی نمی‌کنه!+ خب منم مسافرکش نیستم! هرکی کنار خیابون باشه سوارش می‌کنم! چرا ماشین خالی بره؟! خمس و زکات ماشینو این‌جوری میدم! هرکی سوار شد نوش جانش! هرکی هم سوار نشد فدای سرم! من وظیفه‌ام رو انجام دادم!- پس داشتم فدای سرت می‌شدم!+ فعلا که نوش جانت شده!- عجب شعر باحالی! خودت گفتی؟! بذار یک عکس بگیرم!+ نه بابا! یک جا خوندم خیلی حال کردم مثل تو که سریع عکس گرفتی منم سریع نوشتمش! شعر
به تخت خالی اتاق خیره شدم.باورم نمی شد.یعنی اون لحظه مامان ملی رو برده بودن به سرد خونه؟قرار بود تا یکی دو روز دیگه دفنش کنن؟باورش برام خیلی سخت و ناراحت کننده بود.نمی خواستم باور کنم.بازم یه پرستار دیگه پیداش شد اما وقتی نگاهش کردم دیدم خانم نمازیه.
خانم نمازی-آقای سهرابی واقع خیلی ناراحت شدم.تسلیت میگم.
سری تکون دادم.کلا سر تکون می دادم.با دودلی گفت:
خانم نمازی-میشه جسارتا از اتاق برین بیرون؟می خوایم اتاق رو نظافت کنیم، تا برای بیمار بعدی آ
السلام علیک یا شهید بن شهید
السلام علیک یا مظلوم بن مظلوم..... 
 
این سلام به امام حسین رو خیلی دوست دارم... 
یجورایی شناسنامه اقا رو می گی....
سلام بر تو ای شهید ی که پسر شهیدی...
سلام بر تو ای مظلومی که پسر مظلومی...
هی.... 
یروز داشتم یه کلیپ از جبهه می دیدم...
بعد رزمنده ها رسیدن به یدون کانال اب... 
یه سری داوطلب شدن  رفتن تو کانال همدیگه رو بغل کردن مثل حالت 
کشتی گیرا.... بعد باقی نیروها از روی کتف و کمر اونا گذشتن... 
بعضی صحنه ها خیلی عجیبن. .. 
فکر کن
صحنه اول (بچه - آرایشگر - پیرمرد - گوینده ی خبر)گچ سقف آرایشگاه ذره ذره به زمین می افتد. از پنج صندلی موجود در آن، چهارتا سالم نیست و روی صندلی سالم پیرمردی مریض با موهای کم پشتِ جوگندمی نشسته است. دو آرایشگر مشغول کار هستند، تلویزیون اخبار پخش می کند و پنجره مدام با وزش باد باز و بسته می شود.آرایشگر: خوب بشین بچه، وگرنه گوش هات رو می بُرَم!بچه: (گریه کنان) اما من که موهام کوتاهه، بعدش هم من نمی خوام موهای فرفریم کچل بشهپیرمرد: مدرسه قانون داره، با

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها