نتایج جستجو برای عبارت :

تنها نه انتظار فراموش مان شده

تنها نه انتظار، فراموش مان شدهتنهایی نگار، فراموش مان شدهدر سردی گناه چنان منجمد شدیمبرگشتنِ بهار، فراموش مان شدهاز بس گناهکاری ما را عیان نکردالطاف پرده دار فراموش مان شدهآخر چرا تشرف شیخ بهایی و...فرزند مهزیار، فراموش مان شده؟!در اوج مشکلات، فراموش مان نکرددرد است اینکه یار، فراموش مان شدهبر هر که رو زدیم، حقارت کشیده ایمهر وقت مُستجار فراموش مان شدهطوری فریب خورده ی این زندگی شدیمسختی احتضار فراموش مان شدهاز برکت دعای امام زمان مانغم
فردا تولدمه و این نمیخوام ترین تولد منه.
 انتظار تبریکی رو دارم که حکم مرگ رو داره برام. انتظار انتظار
میگم انتظار شبیه این گیفه‌ست... که پنجره بازه و پرده و درختا تکون میخورن. باده... ترسناکه...
مچاله میشی تو خودت و پالتوت رو جمع میکنی تو بغلت. سرخیابون و ته خیابون رو نگاه میکنی. نورِ تیر چراغ برق میره رو مخت و خلوتی خیابون میترسوندت. کسی نیست. نخواهد بود.
انتظار انتظار انتظار
 
تلخ‌ه. روزهایی که میگذرن تلخ‌ن. و من تو این تلخی تنها نیستم.
دارم رو
انتظار ،سخت ، تلخ و مرگ آور است ‌ . هیچ چیز راجع به آن شیرین نیست و افسانه هایی که نشان میدهند انتظار میتواند شیرین هم باشد ،چیزی جز افسانه نیستند . 
مادری که ۹ ماه درد آورش را انتظار شیرین می نامد تنها برای تسکین دردش ، واژه شیرین را در کنار انتظار می نهد ، همچون من که اینجا و واژه های طفل معصوم را قربانی تسکین دردم میکنم !
انتظار ،سخت ، تلخ و مرگ آور است ‌ . هیچ چیز راجع به آن شیرین نیست و افسانه هایی که نشان میدهند انتظار میتواند شیرین هم باشد ،چیزی جز افسانه نیستند . 
مادری که ۹ ماه درد آورش را انتظار شیرین می نامد تنها برای تسکین دردش ، واژه شیرین را در کنار انتظار می نهد ، همچون من که اینجا و واژه های طفل معصوم را قربانی تسکین دردم میکنم !
مثل آهنگی که یک روزی، یک جایی، یک وقتی، پیدا کرده ای و دست نخورده، گوشه ای نگاه داشته ای تا وقت ِ بی‌حوصلگی ات را مأوا شود، تا مبادا عجولانه، لذت ِ لحظه‌ها، این لحظه‌های عجیب که هرکدامشان به پدیده‌های یکسان رنگ ِ متفاوتی می‌بخشند، لذت ِ بی‌نهایت شدن ِ چیزی که اگر از میان ِ لحظه به لحظه ی زندگی‌ات، با لحظه ی به‌خصوص ِ خودش مقارن شود می‌تواند بی‌نهایت ِ تو باشد را بر خود حرام و به خوب بودن اکتفا کنی. صبورانه در برابر عجول بودن مقاومت کردی
انتظار معقول انسان از دین این است که او را به کمال و سعادت نهایى در دنیا و آخرت رهنمون باشد. این انتظارى است بزرگ که تنها دین مى‏تواند آن را اجابت کند و هیچ جایگزینى ندارد. در کنار این نیاز اساسى و فراگیر، انتظارهاى جزئى‏ترى نیز وجود دارد.
ادامه مطلب
گلشن دیداردارد جمعه های انتظار/مجمع ابراردارد جمعه های انتظار/ای خوش آن صبحی که باشدجلوه گاه برفرج/عاشق بسیاردارد جمعه های انتظار/درتکاپوی وصالش صبح وشب آماده باش/زمزم ایثاردارد جمعه های انتظار/اشک چشمان بهاری جاری بامعرفت/شیعه بسیار داردجمعه های انتظار/جمکران حضرت اومملو ازعاشقان/پیرو بیدارداردجمعه های انتظار/ازبر روز ظهورش زمزم آمادگی است/این همه آثاردارد جمعه های انتظار/با بصیرت سوی دریای ولایت پاگذار/ازبرش سرداردارد جمعه های انتظ
دخترک قشنگ من..
این روزها تنها دلخوشی ام شده ای..
بعد از خدا..
تنها کسی که از عمق جان، حالم را خوب می کند.
تو تنها دلیلم برای مقاومت و تلاش هستی..
تو تنها کسی هستی که به زندگی امیدوارم می کند..
اگر نبودی مادرت این روزها را تحمل نمی کرد..
اگر نبودی مادرت آنقدر وقت اضافه داشت تا فکرهای بد مدام در سرش رژه بروند..
تو هستی تا من غم هایم را فراموش کنم!
تا با شیرین کاری هایت لبخند بر لبم بنشانی..
حتی اگر انتهای این لبخند، بغضی فروخورده باشد..
این روزها هم میگذ
من با هر اخلاق گندی توی رفاقت ها برام قابل تحمله...هررررررر اخلاق گندی...اما به هیچ عنوان و به هیچ عنوان فراموش شدنم رو نمیتونم تحمل کنم.ینی اگه با یکی رفیق باشم چندبار پیام بدم اما ببینم اون پیام نمیده جوری ازش فاصله میگیرم که اصلا انگار از اول نبوده.
خوشبختانه این اخلاقم خیلی خوبع که راحت میتونم ادما رو کنار بذارم:)
و بدبختانه من برعکس اینکه همه میگن تو رفاقتا از کسی انتظار نداشته باش مثل سگ از همه انتظار دارم چون من تو دوستی ها از همه وقت و جو
جمعه هابرچشم شیعه اشکهای انتظار/گریه برمهدی نماید بانوای انتظار/ازفراق یوسف حق مثل یعقوب زمان/زمزم اصلاح دارد این صفای انتظار/حضرت مهدی امید کردگار واهل بیت/میدهد برجان شیعه اوولای انتظار/مژده روز ظهورش پرشده اندرجهان/مستجاب حق بگرددچون دعای انتظار/ریشه کن سازد ولایت کل بنیادستم/این بود از بهردنیا آن عطای انتظار/انقلاب کشورما برظهورش آمده/تادهدپایان زیبابر ندای انتظار/رهبرفرزانه ما نائب صاحب زمان/شیعیان را مرهم دل با رضای انتظار/درظهو
فراموش کردی 
 
قول و قرارا رو فراموش کردیگذشته رو فراموش کردی
مگه همه دردت این نبود که چطور پدرت گذشته رو فراموش کرده؟گذشته ای که تو لحظه به لحظه به یادش هستیدلت میگیره. بغض میکنی. گریه میکنی
 
پس اینو باید بفهمیکه گذشته فراموش کردنی نیست
 
چون گذشته ست، که امروز ما رو میسازه
 
منتاوان اعتماد به گذشته رو پس میدمو توحتی حاضر نشدی سر حرفات بمونی
 
 
و من در همه حال سعی میکنمشاکر خدا باشم ...
به نام خالق دو گیتی
سلام آقا
آقا دوباره اومدم تا هواتون رو نفس بکشم. دنیا زیادی رو به سختی آورده و تنها 
هوای شماست که به وجودهای خسته توان نفس کشیدن میده.آقا همه چشم
انتظار اومدنتون هستن،ببخشید که بعضی از ماها فراموش می‌کنیم که شما هم
منتظرید.
منتظر اینکه، دستامون رو بالا بگیریم تا برای حضورتون به خدا التماس کنیم. آخه
التماس کردن به خدای مهربونی‌ها،خیلی قشنگه اما ماها فراموش می‌کنیم؛هم 
شما رو هم خدایی که شما رو قرار داده تا ماها برای عش
شاید یکی از سخت ترین کارهای دنیا انتظار هست،من خودم در انتظار ها خیلی صبور نیستم ولی نباید تو زندگی انتظار ها آدم رو نا امید یا از پا در بیارنباید شروع کنی کارهای دیگه انجام دادن و موضوع انتظار فکر نکنی...الان تقریبا 20 روز شده که درخواست برای CAQ دادم و اداره مهاجرت کبک قرار مثلا تو 20 روز کاری این درخواست بررسی کنه، با اینکه برای این درخواست مدارک زیاد نمیگیره و بیشتر یک فرم ساده هست نمیدونم چرا انقدر طول میکشه بررسی کنن.تازه جواب CAQ که بیاد میر
میگم : " اه، چقدر گرمه "
میرم در اتاق رو باز می کنم.
سی ثانیه از نشستنم روی صندلی میگذره که حس می کنم دارم می لرزم.
میگم: " چه هوای سردیه "
و میرم در رو باز میذارم.
همکارم خیره خیره نگاهم می کنه.
کلید " ک " رو روی کیبورد پیدا نمی کنم. پنج بار میگردم اما پیداش نمی کنم. فکر کنم دارم آلزایمر می گیرم...
خدا کنه آلزایمر بگیرم...
یه فیلمی دیده بودم که داستان زنی بود که کم کم آلزایمر گرفت، همه چی رو فراموش کرد... عاشق خانواده ش بود، اما وقتی آلزایمر گرفت دیگه نمی ش
عرض کنم حضور با سعادت شما، هاشم خان دماوندی ِ چارشونه و لوطی که ذکر خیر شخصیتش در سریال زیبا و با اصالت "شهرزاد" را قبلا هم اینجاگفته  ام وقتی معشوق قدیمی اش "قرص قمر "را از دست داد و در سکوت و پنهانی عزادارش بود به شهرزاد گفت: "عروس! عشق مثل جنگ می مونه ، اولش آسونه ، آخرش سخت ِ و فراموش کردنش محال ".  خواستم بنویسم که مسئله ی  دست و پنجه نرم کردن با محالات کأنَّهه  همخوابگی با مرگ است . آدمیزاد آبستن رنج می شود از آن و تا فارغ نشود از این بار ، در م
باید فراموش کنم یه سری چیزها رو. یه سری چیزهای مستمر که یه زمانی خیلی مهم بودن. 
وقتی مقدمه ی یه فراموشی فراهم باشه، کم کم آدم میتونه فراموش کنه. میتونه فراموش کنه. همین مهمه. این که بشه فراموش کرد. چون باید بشه.
امروز نسبتاً زود بیدار شدم و خوبه، الان خسته‌م. یه مقدار ریگ روان میخونم و کم کم کم کم میخوابم.
شیر رامک عالیه، بقیه ی شیرا گُهن (شاید میهنم بد نباشه. یه مدته نخریدم یادم رفته).
 
دریا را دیده ای چه ابهتی دارد ؟ 
وقتی به آن مینگرم یاد ابهت چشمانت میوفتم ،چشمانی که برای خودش دنیایی داشت گویی که من را در خود گم میکرد .
هرچه را فراموش کنم مگر میشود چشم هایت را فراموش کنم 
آن چشم هایی که میپرستیدم وفراموش  کنم ؟؟؟ 
به خیالم از خاطراتت فرار کردم به گوشه ای از این دنیا 
ولی بیخبر از آنم که خاطراتت هیچ چگونه رویات را هر لحظه از سرم بیرون کنم ؟؟
به کیلومتر ها فاصله از تو پناه بردم تا شاید بتوانم فراموشت کنم ،اما هرچه دورتر می شو
این روزها اتفاقات جدیدی برایم رقم میخورد. گم میکنم، همه چیز را گم میکنم، قبلا فقط خودم را گم می‌کردم اما حالا حتی کلید برق اتاقم را گم می‌کنم.
دستم را روی دیوار سرد اتاقم می‌کشم و دنبال برجستگی کلید برق می‌گردم، اما بعد از چند ثانیه میبینم کلید همانجاست روی دیوار روبه‌رویی کنار در ورودی. فراموش میکنم که حالا دقیقا کجای خانه ایستادم و چند ثانیه برای پروسس کردن و بازیابی خودم وقت میخواهم. 
احساس میکنم سوت استارت بیماری آلزایمر را درون مغزم
از وظایف مردم و عاشقان امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف انتظار است. همانطور که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم می فرمایند: برترین اعمال امت من انتظار فرج است.
طبیعی است که وقتی معشوق از عاشق جدا باشد، عاشق انتظار اورا می کشد، حال که ما ادعای عشق به امام زمان ارواحنا فداه را هم داریم.
پس بیایید واقعا منتظر باشیم. 
عرض کنم حضور با سعادت شما، هاشم خان دماوندی ِ چارشونه و لوطی که ذکر خیر شخصیتش در سریال زیبا و با اصالت "شهرزاد" را قبلا هم اینجاگفته  ام وقتی معشوق قدیمی اش "قرص قمر "را از دست داد و در سکوت و پنهانی عزادارش بود به شهرزاد گفت: "عروس! عشق مثل جنگ می مونه ، اولش آسونه ، آخرش سخت ِ و فراموش کردنش محال ".  خواستم بنویسم که مسئله ی  دست و پنجه نرم کردن با محالات در واقع همخوابگی با مرگ است . آدمیزاد آبستن رنج می شود از آن و تا فارغ نشود از این بار ، در می
عرض کنم حضور با سعادت شما، هاشم خان دماوندی ِ چارشونه و لوطی که ذکر خیر شخصیتش در سریال زیبا و با اصالت "شهرزاد" را قبلا هم اینجاگفته  ام وقتی معشوق قدیمی اش "قرص قمر "را از دست داد و در سکوت و پنهانی عزادارش بود به شهرزاد گفت: "عروس! عشق مثل جنگ می مونه ، اولش آسونه ، آخرش سخت ِ و فراموش کردنش محال ".  خواستم بنویسم که مسئله ی  دست و پنجه نرم کردن با محالات کأنَّهه  همخوابگی با مرگ است . آدمیزاد آبستن رنج می شود از آن و تا فارغ نشود از این بار ، در م
کسی که به اندازه ی کافی انتظار کشیده استتا ابد انتظار می کشد. و ساعتی فرا می رسد کهدیگر هیچ اتفاقی نمی تواند بیفتد و دیگر هیچ کسنمی تواند بیاید و همه چیز به آخر رسیده استبجز انتظار که بیهوده از خود آگاه است.شاید او به این حال رسیده بود...
+
ساموئل بکت
پریروز بود که اولین بار این حس را پیدا کردم.
حس کردم شب، کسی خواهد آمد. پیام خواهد داد. 
نمی دانم که. اما یک نفر که تازه می‌آید. می‌آید و می‌ماند.
تمام روز به انتظار گذشت. تا اینکه شب شد.
و من همه‌اش در این حس قشنگ انتظار بودم.
که او می‌آید... و سلام می‌دهد... و پاسخ می‌شنود. 
شب تمام شد، صبح هم رسید، اما کسی نیامد.
فردایش هم همین‌طور. امروز هم.
حالا امشب دارم به این فکر می‌کنم که فردا چه می‌شود؟
این حس قشنگ انتظار به کجا می‌برد مرا؟
یا در واقع ای
تو مرا فراموش کرده‌ای؟ تو مرا فراموش کرده‌ای. من تو را فراموش کرده‌ام؟ نه. نه. نه. پس این چند خط را بگذار به حساب حجم اندوه موزون یک فراموش شده- به کسی که فراموش نشده...
 
من تو را فراموش نکرده‌ام. بس است این همه دروغ و دست و پا زدن و قبولاندن و چپیاندن به خودم که از یادم رفته‌ای. تا کی و کجا؟ یک جایی دیگر خود آدم خسته می‌شود؟ نمی‌شود که تا همیشه و هر وقت خواستی به خودت دروغ بگویی و انتظار داشته باشی که باورت هم بشود. نه. آدم باید شجاعت روبرو شدن
سیدبن طاووس می گوید: امام زمان(عج) را در سرداب مقدس دیدم که در سجده ضجه می زدند و گریه می کردند، گوش سپردم و شنیدم که امام زمان(عج) برای سبکباری شیعه اشک می ریزند و ناله می کنند.
امام زمان(عج) به شیخ مفید فرمودند: ما فراموش تان نکرده ایم که اگر چنین بود با این همه دشمنی های موجود تا حالا سفره تان را جمع کرده بودند و چیزی به نام شیعه باقی نمی ماند. ... ای کاش این یاد دوطرفه باشد.
فرهنگ انتظار ناب شیعی این است که همه مدیریت زندگی و شخصیتی مان را طبق رضا
#حدیث_مهدوی 
امام جواد(ع)
«افضل اعمال شیعتنا انتظار الفرج، من عرف هذا الأمر فقد فرج عنه بانتظاره».
«برترین اعمال شیعیان ما انتظار فرج است. کسی که این امر را بشناسد، به وسیله ی انتظار فرج، برای او گشایش حاصل می شود».
یوم الخلاص/ ص248
الف. سلام.  می‌بینم که چه‌قدر نزدیک شده‌ام به رویاها و آرزو‌ها. امّا این نزدیکی شاید به سبب این باشد که من از دیوار مقابل‌م بالا رفته‌ام. حالا لبه‌ی پرت‌گاه‌م. به سوی خوش‌بختی را نمی‌دانم. همه‌چیز شبیه تهِ فیلم‌های ایرانی دارد به خوشی میل می‌کند و این مرا می‌ترساند. تعارف ندارم، من آدم بدبینی هستم. و حالا همه‌چیز به شدّت مشکوک می‌نماید. امّا چه باید کرد، چشم‌ها را بست و پرید؟ از این ارتفاع؟ به کدامین سو؟ پاهای‌م می‌لرزد... قلب‌م ا
راهی سرزمین نور هستم. مثل پروانه ای که تازه از پوسته ابریشم خود رها شده و شوق پریدن به سوی گلستان دارد. احساس نو زندگی کردن دارم. دیدار تازه ای با شهیدان خونم را به غلیان انداخته است. جاده ها یکی پس از دیگری سپری میشوند. به میعادگاه عاشقان نزدیک تر می شوم. انتظار تنها حسی است که دارم. انتظار بستن عهدی دیگر. انگار تپه های نور صدایم می زنند. شاید که این انتظار دوطرفه باشد.
ادامه مطلب
وقتی خسته ام و داغان ، و از یک بیرونِ پر هیاهو به آرامش خانه پناه می آورم ، با لبخند گرمی مواجه می شوم که ارزشش وصف ناشدنی است . یک نفر هست که در کنارش می توانم غصه هایم را فراموش کنم . اما گاهی غصه ها هردویمان را احاطه کرده است و سنگِ صبور بودن تبدیل می شود به یک دورِ باطل . یک نفر باید از خودگذشتگی کند و این دور باطل را بشکند .دیر وقت بود که به خانه رسیدم . همه خواب بودند . جز یک نفر که به انتظار نشسته بود . نه به انتظار یک لبخند ، یک محبت و یا یک آغوش
وقتی خسته ام و داغان ، و از یک بیرونِ پر هیاهو به آرامش خانه پناه می آورم ، با لبخند گرمی مواجه می شوم که ارزشش وصف ناشدنی است . یک نفر هست که در کنارش می توانم غصه هایم را فراموش کنم . اما گاهی غصه ها هردویمان را احاطه کرده است و سنگِ صبور بودن تبدیل می شود به یک دورِ باطل . یک نفر باید از خودگذشتگی کند و این دور باطل را بشکند .دیر وقت بود که به خانه رسیدم . همه خواب بودند . جز یک نفر که به انتظار نشسته بود . نه به انتظار یک لبخند ، یک محبت و یا یک آغوش
شما اما اگر توانستید ببوسید تمام گونه‌های از گریه خیس شده را؛ به‌خصوص اگر هوا سرد و تاریک بود و برف می‌بارید. ببوسید تمام چشمان از انتظار کم‌نور شده را. تمام لب‌های مشکوک به بوسه را. تمام دست‌های پاک آلوده شده به تن یار را. تمام قلم‌های از معشوق نوشته را. تمام چین‌های افتاده از انتظار بر پیشانی‌ها را. من نتوانستم اما اگر شما توانستید ببوسید تمام زخم‌های عاشقان را؛ که از بوسیدنی‌تر در جهانمان وجود ندارد...
 
رهبر معظم انقلاب :
امام زمان را فراموش نکنیم.مملکت ما، مملکت امام زمان است.انقلاب ما، انقلاب امام زمان است، زیراانقلاب اسلام است. یاد ولیّ الله اعظمرا در دل های خودتان داشته باشید. دعای《اللّهمَّ اِنّا نَرغَبُ اِلیکَ فی دَولهِکَریمَه》را با همه دل و با نیاز کاملبخوانید. هم روحتان در انتظار مهدیباشد، هم نیروی جسمی تان در این راهحرکت بکند. هر قدمی که در راه استواریاین انقلاب اسلامی برمیدارید، یک قدمبه ظهور مهدی’عج’ نزدیک تر می شوید.  
شعر در مورد انتظار
در این مطلب از سایت جسارت سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد انتظار برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
تو را در باد گم کرد و به انتظار نشست
و نمی دانست مسافران باد را بازگشتی نیست
شعر در مورد انتظار
نیستی و نمیدانی در انتظارِ تو کاسه ی صبر که هیچ !
صبر کاسه هم لبریز شده !
شعر در مورد انتظار یار
 هر شب که انتظارت را می برم به روز
شرمنده ام که بی تو نفس میکشم هنوز
شعر در مورد انتظار
یادم خدا فراموش !
مثل بازی «یادم تو را فراموش» ...  خدا آدم را امتحان می کند به شادی و غم تا کم کم بفهمیم کجاها خدا را فراموش می کنیم خدا انقدر این بازی را تکرار می کند تا از نقاب بازی عبور کنیم و دل آنسوی ماجرا را ببیند و در هر ماجرایی یادمان باشد که خدا با ماست !
شکست عشقی را فراموش نکنید !شاید اولین راه حلی که به ذهن افراد شکست خورده در جریان عشقی خطور می کند فراموش کردن عشقشان باشد . اما واقعیت این است که در زندگی انسان ها چیزی به نام فراموش کردن وجود نداشته است . ناخودآگاه انسان ها ، تمام مسائل زندگی را در خود ثبت و نگهداری می کند ، بنابراین نمی توان موضوعات ناراحت کننده و پررنگی مثل شکست عشقی را فراموش کرد و انکار آن منجر به آزار فرد تا پایان عمرش می گردد .
ادامه مطلب
شکست عشقی را فراموش نکنید !شاید اولین راه حلی که به ذهن افراد شکست خورده در جریان عشقی خطور می کند فراموش کردن عشقشان باشد . اما واقعیت این است که در زندگی انسان ها چیزی به نام فراموش کردن وجود نداشته است . ناخودآگاه انسان ها ، تمام مسائل زندگی را در خود ثبت و نگهداری می کند ، بنابراین نمی توان موضوعات ناراحت کننده و پررنگی مثل شکست عشقی را فراموش کرد و انکار آن منجر به آزار فرد تا پایان عمرش می گردد .
ادامه مطلب
دو تا مطلب در linkedin خوندم که چشمم رو گرفت. با ذکر نویسنده، مطالب رو بازنشر می کنم تا شما هم استفاده ببرید:
اولین متن برای وبلاگ نویس ها بسیار کاربردی است:
"همهٔ نوشته‌ها قابل احترام هستند، یعنی برای خود حرمتی دارند، چه بپسندیم چه نه! اما من برای خودم معیاری در نوشتن دارم. این‌که اگر روزی کسی در آن‌سوی گیتی بر نگاشته‌هایم نگریست نگوید: "اه، چه موجود حقیری! چه دنیای کوچکی دارند" از جناب آقای افشین شفیعی
دومین متن از سرکار خانم تکتم خلوصی هست:
یک سری برنامه ها روی کامپیوتر هست، که حتی بعد از حذف نیز ردپایی از آنها باقی میماند
یک سری چیزها در زندگی هست که هر چقدر هم بگذرد باز هم تو نمیتوانی آنها را فراموش کنی..
هر چقدر هم میخواهی آدم جدیدی شو، سرگرم کاری شو ..
فراموش نشدنی ها، فراموش نمیشوند
درست مثل ردپای برنامه های قدیمی روی سیستم
مثل یک صفر و یک
امان از منی که فکر میکردم میشود با برنامه نویسی دوباره، همه چیز را از دوباره شروع کرد..
از صفر
صفرِصفر
اما گاهی وقت ها
بوی تو به مشامم میرسد
پسرک در گوشه ای به انتظار نشسته بود... روزها و سالها و قرن ها...در انتظاری طولانی ...
تا روزی جوانمردی را دید...
جوانمرد گفت که رسیدن تنها در حرکت کردن است... نه در گوشه نشینی و به انتظار نشستن...
و پسرک برخواست تا راهش را آغاز کند... راهی برای رسیدن...
ماه می خواند، آسمان می داند و ابر می بارد. در میان ستارگان همهمه است. فریادی از ماه که سکوت را شکسته، سکوت آسمان که سنگین است و زجه ابرها که بی پایان کشیده می شوند. ماه انتظار تنهایی را می خواند، آسمان انتظار تنهایی را می کشد و ابرها انتظار رفته را می گریند.
کیستی؟
ماه در انحنای سکوت شب کوچه؟
آسمانی نشسته بر لب پنجره پرده کشیده؟
یا ابری در تاریکی اتاق چمبره زده؟
و اما پایان نمی دهم بدون تو، زمین. تو در انتظار چیستی؟ نمی دانی؟ ترسم از همین است. پر
هر وقت احساس می کنم خدا رو فراموش کردم، نگاهی به دست هایم می اندازم. از دوربین گوشه اتاق به خودم نگاه میکنم و به چیستی خودم فکر میکنم. همین کافیه که خالق خودم رو حاضر ببینم.
انتظار یه بیت شعر عارفانه نداشته باش. متاسفانه من زیاد اهل شعر نیستم.
همسر یه جایی رو پیدا کرده که متروکه‌س. در و پیکر نداره اما بزرگ و خوبه. فقط مونده نظر یه آدم مهم... که انتظار داشتیم همون دیشب توی مسجد شهرک ببینیمش... دیشب نیومده بود! به دلم موند واسه یکی از این مکانا انتظار نکشم! :)))
امیدوارم امشب بیاد و امیدوارم اوکی بده. 
دارم یه کتاب میخونم که اگر توییترمو داشتم هنوز خفه می‌کردم همه رو با تعریف کردنش! :))))
هی میخونم میگم عههههه چه جالب! باز میخونم صفحه‌ی بعدو میگم ای واااای ببینا...
جانان من اختلاف فرهنگی کشت ما را :|
 
دارم دلایل بخشی از مشکلاتم رو با استادام و بقیه متوجه میشم. حالا ایشالا یه خلاصه‌ای ازش میگم هرموقع تموم بشه. 
 
پ.ن۱: خسته‌م. خیلی خیلی خیلی خسته‌م. 
پ.ن۲: دارم قسمت محسن نامجوی پادکست دیالوگ‌باکس رو گوش میدم، یه جا که داره کنسرت اجرا میکنه بع
قلم برداشتم تا بنویسم، هر بار واژگانم مرا به سمت تو فرستادند! خواستم بنویسم تا تو را فراموش کنم، در تک تک کلمات ذهنم جا خوش کردی! روزگاری نوشتن دوای دردم بود. خواستم تو را فراموش کنم، نوشتن فراموشم شد! یک سال گذشت. یک بهار... یک تابستان... یک خزان و یک زمستان بی تو گذشت. آب از آب تکان نخورد اما گویی درختِ واژگانم خشکید. "نوشتن" که روزگاری قلبمان را به هم پیوند میداد حالا انگار فرسنگ ها از روزمرگی هایم دور است. یک سال گذشت و من هنوز مینویسم تا تو را ف
امروز یه چیز بزرگ فهمیدم:
سمیرا همشون رو فراموش کن؛ دولت، ملت و این خاک
هیچکدوم اصلاح پذیر یا قابل بازگشت به چیزى که میخواى نیست
حداقل تا وقتى که تو عمر مى کنى
پس تمرکزت رو بذار رو چیزى که عشق درونت میکشه میبردت 
اینطورى میتونى به اونا کمک کنى اما مهمتر اینه که پشیمون نمیشى چون معیار خودتى.
پس فراموش نکن: اون سه رو فراموش کن ؛ مطمئن باش اونا برنمیگردن به اون نقطه آرزوهات.
بچسب به هنر و ادبیات دخترم...
در انتظارت خواهم ماند
تا بار دیگر زمزمه و عاشقانه هایت را بشنوم
تا صدای زیبا و دلنشینت چون نسیم حیات در من جاری شود
در انتظارت خواهم ماند
هرچند هزاران فرسنگ دور از من در دیار دیگری
به یقیین سیمای زیبایت را هرگز نخواهم دید
هیچگاه بر لبان زیبایت بوسه ای نخواهم زد
به آغوشت نخواهم کشید
و جز صدای زیبا و کلمات دلفریب و آهنگینت
نصیب من از تو چیز دیگری نخواهد بود
به انتظار تو خواهم ماند
به انتظار تو که همه خواسته ها و تمناهای زندگیم را در تو یافتم
در
وقتی که انتظار کنَد در دلم رسوب
وقتی به خاک انتظار نشست حَبّه ی هَوار ،
وقتی که نم کشید 
وقتی به اوج حس تنش های دل رسید
وقتی سکوت کارِ خودش را تمام کرد
نوبت به آن رسید که زند یک جوانه ، حرف ...
یک حرفِ خام ،
و شاید شبیهِ دام ،
یک حرفِ خام که باز ،
خودش منتظر شدست ،
در انتظار شنیدن یک راز ...
رازی که نیست ،
چقدر حسِّ بدیست ،
این انتظارِ لغو ...
چقدر حس بدیست ،
انتظارِ یک جوانه ی کوچک ، بدون آب ،
برای رسیدن به آسمان ، به هوا ، به آفتاب ...
چقدر حس بدیست ...
«به تو فکر کردن. خوابیدن و به رخت‌خواب رفتن.به تو فکر کردن. بیداری و از رخت‌خواب بیرون زدن.»..«من می‌تونم بیام شهر تو. زیر پنجره‌ای. پنجره‌ی اتاق تو. نشد؟ پارک محل. داخل کارتن‌ها و خرده مقواها شب را صبح کنم. بی‌ریا. به انتظار.»..«چرا تو را وسطِ روزگاری که تنها باید به آن تف انداخت، زمانه‌ای که الکی‌ است همه‌ی دَک‌وپوز آدم‌هایش، تنها گذاشته‌ام؟»
البوم 420 کوروش که اومد 
اون شب کزایی 
خسته از درس زیاد 
کمبود وقت 
سرو صدای خانه 
انتظار بی پایان 
هوا هوای تابستان 
با نوتفیکیشن رادیوجوان رفتم روی البوم خیمه زدم 
در میان بحبوحه و جنگ های داخلی خودم را از محیط خانه کشیدم بیرون با یک هندزفری
واقعا اون زمان رو هیچ وقت فراموش نمیکنم 
هیچ وقت
نوشتن های چرت و پرت توی نوت گوشی 
انتشار برخی از اونها تو وبلاگ yadegarii
هعیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی خدااااااااااااااااااااااااااااا
در دلم انتظار گشایشی است
از جنس انتظاری که دخترک توی گور برای رسول آخرالزمان میکشید
دخترک نه نفسش گرمتر از خاک سرد است
و نه عقل انتظار دارد
فقط میخواهد زندگی کند
و عاشق شود
و زندگی کند
و عاشق باشد
در دلم انتظار گشایشی است
همینقدر معصوم 
همانقدر تاریک..
در این قسمت از سایت روزانه، می توانید عکس نوشته های زیبای احساسی انتظار کشیدن و درد تنهایی را همراه با متن های احساسی انتظار و تنهایی مشاهده نمایید.
عکس پروفایل انتظار
عکس نوشته پروفایل انتظار
گیرم اندوه تو خواب است و نگاه تو خیالپس دلم منتظر کیست عزیز این همه سال؟پس دلم منتظر کیست که من بی خبرم؟که من از آتش اندوه خودم شعله ورم؟ماه یک پنجره وا شد به خیالم که توییهمه جا شور به پا شد به خیالم که تویی…
عکس پروفایل انتظار
من آن گلبرگ مغرورم نمی
انتظار، نشستن برای اینکه کار به خودی خود صورت بگیرد، نیست. انتظار حرکت است. انتظار فرج یعنی خود را از همه جهت برای آن هدفی که امام زمان (علیه الصّلاة والسّلام) برای آن هدف قیام خواهد کرد، آماده کردن.
۱۳۸۷/۵/۲۷-رهبر انقلاب
           
هیچکس توقع نداشت همه تو یه انتظار خیلی عجیب فرورفته بودن ..انگار قراره چند سال دیگه به چیزی که براش انتظار میکشن برسن ..
اما همیشه اوضاع همونطوری که ادما میخوان پیش نمیره .
نوه های خاله جونم خیلی عجله داشتن و همرو شگفت زده کردن ..یه دوقلوی ناز ،یه دختر و یه پسر ..خیلی تو دل میرن ..چه حس قشنگیه نگا کردن به دستای کوچولو و ظریفشون .
اوه خدای من چقد ریزن ..
آزارم میده دلی که از ادما ترسیده ....
....
احمدوند تو گوشم غوغایی کرده ...
تابستون به معنی کم شدن کارا و زیاد شدن میزان استراحت من نیس بلکه تاثیرش فقط تو نوع کاراییه که انجام میدم ...تا یک شنبه باید یه میزانی داستان کوتاه بخونم و یه رمان انگلیسی که شروع کردمو تموم کنم ...
همچنین باید سه تا داستانای خودمو تموم کنم‌...
یه کم سرم شلوعه اما این کارا رو عاااشقانه دوست دارم ‌‌‌...
چون باعث میشه فراموش کنم ظلم همیشگی ادما در حق هم و در حق خودم رو ...بیخیال !
ای
ای مرغ بال وپر شکسته تقلا چه می کنیتیری به قلب تو نشسته ،حاشا چه می کنیطوفان حادثه تنیده به غمها وجود توای یار دل خجسته تماشا چه می کنیهر سو به سمت راه نگاه تو می دودبندی به پای تو بسته پر وا چه می کنیاحساس می کنی که رسیدی به حاجتتعشقت طلب زمرغک عنقا چه می کنیبا خستگی به راه طلب می روی چرا؟از آنکه زکوی تو رسته تمنا چه می کنیهر دم به انتظار که ،تو نشستی به انتظاراین کوچه  را به انتظار مهیاچه می کنیبا درد یارسوختی وبه دل پر ز آتشیبا این غم وفراق و
بسم الله الرحمن الرحیم./
امروز توی تلویزیون دیدم میدان ِ انتظار رو ! میدون ِ وسط شهر بود ... یه لحظه از ذهنم گذشت کل این دنیا ، میدان ِ انتظار ِ ... بی اونکه منتظرش باشیم ... همه ی ما منتظر درست شدن اوضاع و اوکی شدن وضع معیشت و اقتصاد و صلح جهان و حل همه ی مشکلاتیم ، بی اونکه حلال اصلی مشکلات رو بشناسیم و برای اومدنش کاری کنیم ... حتی دریغ از یه دعای خالصانه :)
+ اللهم عجل لولیک الفرج
+ شماره ی پست :))
 
«آیا شما یک «منتظر» همیشگی هستید؟ چه مدت از زندگی خود را به انتظار کشیدن می‌گذرانید؟ انتظار برای تعطیلات بعدی، شغل بهتر، بزرگ شدن بچه‌ها، یک رابطه پرمعنا، موفقیت، پولدار شدن، مهم شدن یا روشن بین شدن. چندان نامتعارف نیست که اشخاص همه عمر را به انتظار شروع زندگی سپری کنند. انتظار، یک حالت ذهنی ست و در اصل به این معناست که شما آینده را می‌خواهید و اکنون را نمی‌خواهید. آنچه را دارید نمی‌خواهید و آنچه را ندارید می‌خواهید. با هر نوع انتظار،
جمعه یعنی انتظار و انتظار و انتظار/کوشش بسیارخواهد دیدن روی نگار/سالها اندر فراقش چشمها یعقوبی است/یوسف زهرابیاید تاشود فصل بهار/هست آرامش همیشه یاداو اندرقلوب/ازوجود حضرت اوهست برپاروزگار/اندراین ماه مبارک وقت اصلاح درون/بادعاو باتوسل روبسوی کردگار/باولایت باش دائم تارسدآمادگی/حجت حق ناگهانی درجهان شدآشکار/تاظهورناب مهدی گامهای آخر است/بروجود نائب او شیعه دارد افتخار/
پدربزرگمان فالی زده بود و گفته بود تو ی در راه پسرکی هستی که روزگارمان را عوض می‌کند  اما نه فدایت شوم. سونوگرافی مادرت دقیق‌تر بود و خبر آمدن دخترکی را که همیشه منتظرش بودم به جهان داد  
نامت ارغوان است. و من تنها خاله‌ی تو هستم. این روزها برایت لوازم زندگی بشری را آماده می‌کنیم  . لباس و کفش و کلاه و تخت و اسباب‌بازی و این چیزهایت را فراهم می‌کنیم که چهار ماه دیگر به دنیا بیایی و عزیز دل همه‌ی ما بشوی. 
از آن چند سلول انگشت‌شمار به مرحله
از غربی‌ها نمی‌توان انتظار کمک داشت، آن‌ها به دنبال استعمار ملت‌ها هستند
نمی‌توان از غربی‌ها انتظار کمک داشت؛ انتظار توطئه، خیانت، خنجر‌ازپشت‌زدن می‌توان داشت، [امّا] انتظار کمک، صداقت و همراهی نمی‌شود داشت. اول فروردین ۱۳۹۸-رهبر انقلاب
           
همیشه مطابق سنت و رسوم قبلی ، نزدیکهای عید به اقشار ضعیف کمک کرده ایم. امسال فراموش نکنید! این اقشار ضعیف امسال خیلی ضعیفتر شده اند و نیاز شدیدتر و بیشتری به ما دارند.
لطفا هر طور که می توانید به سایرین کمک کنید.
لطفا بدانیم و باور کنیم که ما انسان های مهربانی هستیم و به هیچ وجه بقیه را فراموش نمی کنیم.
 
لطفا ضعفا را خصوصا در این شرایط سخت فراموش نکنید
همیشه در کتابها میخونیم و در قصه ها می شنویم که یک اتفاق میتونه زندگی آدمها رو عوض کنه و شاید حتی ناتوان باشیم از درک کردن عمق این تغییر و تحول.
حداقل برای من که اینطور بود. هیچ وقت نتونستم متوجه بشم تغییر زندگی یک فرد تنها با یک اتفاق میتونه چه ابعاد گسترده ای داشته باشه- تا به امروز.
امروز متوجه شدم که دیدم به همه چیز عوض شده. انگار برای درک هر موضوعی باید از اول بهش فکر کنم. ابعاد جدیدی رو میتونم ببینم. این البته نتیجه مستقیم اتفاقی که برای من
درانتظار

معمولاً در حالت انتظار، انسان نگاهی به آینده دارد ، وبرای رسیدنِ آن لحظه
شماری می کند
انتظار اگر به درازا بکشد می تواند اثر کاهنده ای بر ذهن و روان انسان داشته و
بر جنبه های انگیزشیِ رفتار ، تاثیر منفی بر جای بگذارد
ولی گاه انتظار ، اگر همراه با تلاش و کوشش برای رسیدن به هدف باشد اثر مثبتی
از خود بر جای خواهد گذاشت
دانشجویی که سالیان متمادی برای رسیدن به هدف خویش تلاش می کند ، در انتظار
این است که از تحصیل فارغ شده و خدمتی را به جامعه
طرفِ ما شب نیست
صدا با سکوت آشتی نمی‌کند
کلمات انتظار می‌کشند
من با تو تنها نیستم، هیچ‌کس با هیچ‌کس تنها نیست
شب از ستاره‌ها تنهاتر است... 
□ 
طرفِ ما شب نیست
چخماق‌ها کنارِ فتیله بی‌طاقتند
خشمِ کوچه در مُشتِ توست
در لبانِ تو، شعرِ روشن صیقل می‌خورد
من تو را دوست می‌دارم، و شب از ظلمتِ خود وحشت می‌کند 
۱۳۳۴
احتمالا بارها و بارها برای شما هم پیش آمده است که رمز عبور خود را فراموش کنید . اگر پسورد را روی کروم قبلا ذخیره کرده باشید، به سادگی می‌توانید آن را بازیابی کنید.
 
احتمالا بارها و بارها برای شما هم پیش آمده است که رمز عبورهای خود را فراموش کنید. این اتفاق بیشتر در شرایطی رخ می‌دهد که در وب سایت‌های مختلف ثبت نام کرده باشید و بعدا با فراموش کردن پسورد خود، دیگر به اکانتتان دسترسی نداشته باشید. برای رفع این مشکل یک ترفند ساده در کروم وجود دار
در سخنرانی زنده تلوزیونی به مناسبت عید نیمه شعبان: انسان در مواجهه با مشکلات نبایستی مأیوس بشود؛ باید انتظار فرج داشته باشد؛ باید بداند که فرج خواهد آمد/ انتظار به معنای فقط نشستن و دست روی دست گذاشتن و چشم به در دوختن هم نیست؛ انتظار به معنای آماده شدن، به معنای اقدام کردن است؛ باید تلاش کنیم در راه ایجاد جامعه مهدوی/ جامعه مهدوی جامعه قسط، معنویّت، معرفت، برادری، علم و جامعه عزّت است.
کتاب در انتظار گودو نوشته ساموئل بکت اولین
نمایشنامه ای است که از این نویسنده می خوانم. کتاب پریشان خاطره هست یعنی خواننده
اصلا نمی داند چه خبره. دو نفر همینطوری ایستادند منتظر یک شخص دیگه که اسمش گودو
ولی دو نقش اصلی یعنی ولادیمیر و استراگون انقدر منتظرند که حتی زمان را هم فراموش
کردند و برای فراموش کردن خودشان یا به عبارتی گذراندن وقت برای رسیدن به لحظه
موعود، دست به بازی با همدیگر یا بحث و جدل با دو شخصیت دیگر می کنند. حقیقت مطلب
این هست ک
آدم ها ذرّه ذرّه محو میشوند .آرام ...بی صدا ...و تدریجی  !همان آدم هایی کههر از گاهی پیغام کوچکی برایت میفرستند بی هیچ انتظار جوابی ،فقط برایِ آنکه بگویند هنوز هستند.برای آنکه بگویند هنوز هستی و هنوز برای آنها مهم ترینی .همان آدم هایی کهروزِ تولد تو یادشان نمیرود.همان هایی که فراموش میکنند که تو هر روز خدا آنها را فراموش کرده ای.همان هایی که برایت بهترین آرزوها را دارند و میدانند در آرزوهای بزرگِ تو کوچکترین جایی ندارند ...
همان آدم هایی که همی
سلام
زندگی خیلی سخته، خیلی سخت.
محکم و استوار باقی موندن خیلی سخته، خیلی سخت.
مخصوصا وقت هایی که هیچی اونجوری که میخوای نیست، خیلی سخته امیدوار بمونی، ایمان خودت را حفط کنی و لبخند بزنی.
تازه باید مراقب باشی که کسی هم متوجه ناراحت بودنت نشه.
همیشه فکر می کنیم در بدترین روزهای زندگیمون سختیم ولی مدتی نمیگذره که وضعمون از اینی که الان هست هم سخت تر میشه.
 
امروز یکی از دوست های قدیمیم زنگ زئ. گفت مادرش دو سال پیش فوت کرده. خیلی ناراحت شدم.
زندگی ه
سلام
زندگی خیلی سخته، خیلی سخت.
محکم و استوار باقی موندن خیلی سخته، خیلی سخت.
مخصوصا وقت هایی که هیچی اونجوری که میخوای نیست، خیلی سخته امیدوار بمونی، ایمان خودت را حفط کنی و لبخند بزنی.
تازه باید مراقب باشی که کسی هم متوجه ناراحت بودنت نشه.
همیشه فکر می کنیم در بدترین روزهای زندگیمون هستیم ولی مدتی نمیگذره که وضعمون از اینی که الان هست هم سخت تر میشه.
 
امروز یکی از دوست های قدیمیم زنگ زد. گفت مادرش دو سال پیش فوت کرده. خیلی ناراحت شدم.
زندگی ه
من اینجا رو راه انداختم که هر روز بنویسم. از کتاب‌هایی که میخونم، فیلم‌هایی که می‌بینم ، سفرهام ، آدم‌های دور وبرم و فکرایی که به ذهنم می‌رسه. چون ذهنم فراموشکاره. شاید هم اولش نبوده بعدن فراموش کار شده. به هر حال. اما اینجا نوشتن رو هم فراموش میکنم. امروز که خواستم بیام و بنویسم هر چی فکر کردم اسم کاربری و رمز عبورم یادم نیومد و با کلی تقلاو عوض کردن رمز عبور تونستم وارد بشم. احتمالا اینجا رو هم فراموش خواهم کرد بلایی که سر وبلاگ‌های نصفه ن
از جمله "شوخی کردم" متنفرم...
شما فرض کنید که یکی بهتون سیلی بزنه و زل بزنه تو چشمتون ...با جدیت محض بعد دست بلند کنه و یکی محکم تر بزنه...با جدیت بیشتر...بعد دستشو تو هوا بگیرید که هوی چته؟نکنه میخوای سومی رو هم بزنی؟تو به چه حقی داری این طوری میزنی تو گوش من؟تو به چه حقی داری به من سیلی میزنی ...و من مجبور نیستم سیلی های تو رو تحمل کنم!
یهو طرف واسه اینکه دستشو از دستتون بکشه بیرون...با چشمایی که ازش خون میباره...بخنده و بگه:شوخی کردم بابا!
شوخی کردی ب
ممکن است شما هم یکی از افرادی باشید که رمز ورود ویندوز را فراموش کرده است. فراموش کردن پسورد ویندوز (خصوصا از دست دادن پسورد ادمین یا کاربر اصلی کامپیوتر) باعث می‌شود که بسیاری از دسترسی‌ها در اختیارتان قرار نگیرد و نتوانید تغییرات مهم سیستمی را رصد کنید.
در این مطلب قصد داریم به معرفی راه‌هایی بپردازیم که با استفاده از آن‌ها می‌توانید پسورد فراموش شده‌ی ویندوز را بازیابی کنید. در مطلب پیش رو تلاش شده تا راه‌های بازیابی پسورد فراموش شد
در این مطلب مجموعه ای از جدیدترین اس ام اس های عاشقانه را گردآوری نموده ایم که خواندن این پیامک ها بسیار لذت بخش و جذاب است. تا پایان با این مجموعه اس ام اس
 
 
 

اس ام اس عاشقانه جدید
کاش رابطه ها
یه آپشنی داشتن
که هروقت دارن به تــه خط میرسن
یه پیام هشدار بیاد که"رابطه بسیار ضعیف است،لطفا
با یک "بوسه"
یک "دوستت دارم"
یک "فقط تورو میخوام"
شارژش کنیــد..."
کاش...
___________****___________
گاهی یک مرد
بهانه دلخوشی یک زن میشود و
یک زن بانی خوشبختی یک مرد...
زندگے ک
اسفند هم آمد ولی روز تولدم همراهش نیست! مانده ام با تولدی که روزی ندارد! ای اسفند بگو کجا روز تولدم را جا گذاشته ای تا به سمتش رهسپار شوم. ای اسفند، نشانی از روز تولدم بده. نگو باید یک سال دیگر به انتظار آمدنش بنشینم. ابراز ناراحتیت این دل پر خون را آرام نمی کند، سه سال شده و هر سال قول سال بعدی را می دهی! اسفند، نگاه کن، سال دارد به اتمام می رسد و من دلیلی برای جشن گرفتن ندارم. محدثه از من می پرسد؛ تولدت کی هست؟! جوابش را چه بدهم؟! بگویم: اسفند آخری
یک‌روز می‌آیی، می‌دانم؛ از انتهای همین کوچهٔ خلوت که خانه‌هایش خاموش و متروک است. یک‌روز می‌آیی، می‌دانم؛ با چمدانی در دست، برای ماندن. من سال‌هاست این لحظهٔ نیامده را به انتظار نشسته‌ام، من سال‌هاست گل‌های باغچه را به امید آمدنت زنده نگه‌داشته‌ام؛ که همیشه بهار باشم برایت. ببین! چای دم می‌کنم هر روز برای دو فنجان. این یعنی زمان آمدنت رسیده؛ زمان کوچ تو به سرزمین آغوشم. بیا، بیا و تنها ساکن سرزمینم شو‌. بیا و به کوچه، به گل‌های باغ
 
دوسنت اگزوپری با تمام ماجراجوییهایش که خوشبختی تجربه کردنشان را داشت جایی در زمین انسان‌هاست که بیم می‌دهد از روزمرگی‌ها را تسلیم شدن و بودن چنان که می‌خواهند و شاید نمی‌خواهی و نمی‌دانی و فراموش کردن زیستن به آن سان که زیستنی است. این که در نهایت کسی نخواهد بود و ماند تا شانه هایت را تکان دهد و بیدار کند شاعر و آهنگ‌ساز و کیهان شناسی که در وجودت خفته است و به انتظار نشانه‌ای یا ندایی است تا برخیزد و روزمرگی‌ها را چنان که شایسته‌اند
من سال‌های زیادی در انتظار بودم. نه در انتظار کسی، در انتظار چیزی که معنی واقعی دوستی، خانواده و جمع است. من این جمعی که پریشانی و ناراحتی‌ام را به راحتی و بدون نیاز به کلمه می‌فهمد، دلش برای آشوب و کلافگی‌ام می‌تپد و نگرانی‌هایم را در آغوش می‌گیرد از پسِ سال‌های سال تنهایی و حرمان و حسرت به دست آورده‌ام. تمام امروز خودم حتی حال خودم را نمی‌فهمیدم، بهانه می‌گرفتم و کلافه بودم اما کسانی را دارم که حواسشان هست، که در آغوشم می‌گیرند، واد
هزار سال منتظر یه اتفاق خوب باش ، عمرا اگه اتفاق بیفته!بعد اتفاق هایی که اصلا احتمالش رو نمیدی بیفته ، چنان طوری از اون بالا میوفته رو مَلاجِت که دیگه نمیتونی راه بری.
یه توصیه برادرانه می کنم بهتون.جزئی از جامعه منتظر نباشید.هیچ کس قرار نیست بیاد . قرار نیست یکی  بیاد و زندگی ما رو گل و بلبل کنه و با انتظار هیچ چیز درست نمیشه.در مواقع سختی ،  یکی از راه های تسکین روح ، پناه آوردن به واژه انتظار هست  ولی انتظار مثل ماده مخدر میمونه و جز توهم و تب
 اون دیویست و چهل ساعت کوفتیو با دعوا و زور تمومش کردم و خب اصلنشم هر نمره ای میخوان بهم بدن ،بدن' آی دونت گیو شت 'همینقدر صریح:/
کنار شیش روز کار در هفته هفته ای ام شیش ساعت کلاس زبان میرفتم و خب هر طوری حساب کنی اینکه من  الان جایی ام که از سرمای طبیعی هوا قراره زیر پتو بخوابم کاملن حقمه:/
اینکه دیروز طی یه حرکت انتحاری ساعت هشت شب چمدونمو بستم و ساعت یازده راهی شدم اونم بدون هیچ برنامه ریزی حقمه
اصلنشم من حق دارم همه برنامه هامو یه هفته بخوابو
انتظار دیدنت:
پشت هر پنجرهکه باز کنی مرا می بینیبه انتظارم نشسته ام!دیدنت را
 
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)┏━━━━━━━━━━•┓@ZanaKORDistani63@mikhanehkolop3https://www.instagram.com/zanakordistani?r=nametaghttp://mikhanehkolop3.blogfa.com┗••━━━━━━━━━━━━━━━━━━━━┛
 
دوسنت اگزوپری با تمام ماجراجوییهایش که خوشبختی تجربه کردنشان را داشت جایی در زمین انسان‌هاست که بیم می‌دهد از روزمرگی‌ها را تسلیم شدن و بودن چنان که می‌خواهند و شاید نمی‌خواهی و نمی‌دانی و فراموش کردن زیستن به آن سان که زیستنی است. این که در نهایت کسی نخواهد بود و ماند تا شانه هایت را تکان دهد و بیدار کند شاعر و آهنگ‌ساز و کیهان شناسی که در وجودت خفته است و به انتظار نشانه‌ای یا ندایی است تا برخیزد و روزمرگی‌ها را چنان که شایسته‌اند
   من همیشه کمرنگ بودم. هیچ‌وقت حتی وقتی منبری برای حرف زدن داشتم چیزی برای گفتن پیدا نکردم. همیشه حاشیه امن و فراموش‌شده خودم را حفظ کردم. من الهه دنیاهای فراموش‌شده‌م. همان‌هایی که رد کمرنگی در خاطراتمان باقی گذاشته‌ند.
چگونه معشوق خود را فراموش کنیم؟
1.جای اینکه به خاطرات قدیمی و زیبایی که با معشوق خود داشته اید فکر کنید باید کمی عاقلانه به رفتارهایش فر کنید. به رفتارهایی که باعث آزرده خاطر شدن شما شده است و چهره واقعی مردی را ببینید که این همه سال فریب خورده است.
ادامه مطلب
 و خدا فریاد تشنه ی زمین را شنید                                 مهری کیانوش راد، اهواز  98        
سال ها رمین از بی آبی رنج می برد ، رودها خشکیدند، ریزگردها در فضای برهوت خوزستان به جولان در آمدند و زمین 
فراموش کرد؛ طعم آب را و مردم یادشان رفت؛ مسیر آب را  .
 کسانی که باید به فکر زمین و مردم باشند ؛ هر دو را فراموش کردند.
خوزستان فراموش شد.
خوزستانی که زخم جنگ را بر پیکر خود داشت و بالاتر از قهرمانی که کریمانه از خود گذشت تا ایران حفظ شود ؛فراموش شد.
انتظارمنتواوچه کسی منتظر است؟انتظار یعنی چشم به راه بودنکدام راه؟راه آمدنت؟یا راه اتصال اینترنت؟به راستی لحظه ای هم منتظرت شده ایم؟چقدر از نیامدنت کلافه شده ایم؟در کدام شادی به یاد شما بوده ایم؟لحظه ای درنگ کناصلا بگذار تمام قصه انتظار امروز را مرور کنمباز هم شرمندگیانگار به رسم عادتانتظار برای آمدنت رادر روز جمعهبا جمله باز نیامدیخلاصه کرده ایممی شود دعایم کنی منتظرت شوم؟
 
#دلنوشته#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
{اهمیت و چرایی دعا برای ظهور - شماره 30}
 
نشانه انتظار
 
در باب فضیلت انتظار و ثواب منتظر همین بس که حضرت سجاد در دعای عرفه بر منتظران درود فرستاده و برای آنان دعا کرده است.
امام رضا(ع) نیز فرموده اند: چقدر خوب است صبر و انتظار فرج؛ آیا نشنیده ای فرموده ی خدای عزوجل را که: "فَانْتَظِرُوا إِنِّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِینَ " سوره اعراف،٧١
دعا کردن برای تعجیل در فرج، نشانه انتظار است که در بسیاری از روایات به آن دستور داده شده است.
(مکیال المکار
بعضی وقتها آدم حس می کنه که دنیا داره روی سر آدم خراب میشه. نا امیدی تمام وجود آدم را فرا میگیره و کلا نا امید مطلق میشیم.
من در این مواقع می زنم به طبیعت و خصوصا کوه
وقتی این حس بی دلیل به سراغم میاد و حسابی خودم را کنکاش می کنم می فهمم که اونقدرها هم بی دلیل نیست. بعضی وقتها سعی می کنیم که مساله ای را بدون حل کردن آن فراموش کنیم ولی واقعیت اینه که فراموش نمیشه. این موارد پنهان شده یه دفعه بر می گرده و به سراغ آدم میاد.
 
بهتره مسائل و مشکلات را فقط
توضیح این که ۲۴ تیر "فلانی" را دیدم...
فراموش‌کردن تنها کار دشواری بود که از پسش برنیامدم.
هیچ‌وقت از فکر کردن به "فلانی" آسوده نشدم.
مثل خطی پرانحنا، ‌زاویه‌دار، ممتد، تا ناکجا، تا بی‌نهایت.
پیش از خواب و موقع خواب دائم در خودم گره می‌خورم؛
از زور فکر، از شدت فراموش نکردن.
آرزو کردم کاش حداقل موقع خواب خیالم صاف می‌شد، از او و از دغدغه رها، راحت می‌خوابیدم؛
تا صبح که دوباره به یاد بیاورم.
آخرین بار ۲۴ تیر دیدمش. زیر چشمان خمار و خیره‌اش گود
وقتی در عشق هستی ،
مراقبه را فراموش نکن ،
 
عشق هیچ چیز را حل نمی کند .
عشق فقط نشان می دهد که چه کسی هستی ، کجا هستی
 
خب است که عشق بیدارت می کند .
از گیجی و آشقتگی درونت آگاه می شوی .
اکنون وقت مراقبه است !
اگر عشق و مراقبه با هم باشند ، هر دو بال را داری و # تعادل خواهی داشت .
 
 
عدم احساس صمیمیت!
من ازین رنج میبرم...
من از فراموش کردن احساساتم رنج میبرم...
ازینکه بعد از یک مدت با یک دوست برخورد میکنم نمیتونم مثل قدیم باشم.
ازینکه بعد از چهار سال هنوز هیچ کس رو به خودم نزدیک نمیبینم...
راه نجات چیه؟
خسته ام...
دیگر خسته کننده شده است که بگویم: خورشید از زندگی من غروب می کرد و من لب پنجره در انتظار طلوع تو بودم.با اطمینان به شما می گویم، او نمی آید. شاید از خودش می پرسد: چرا بیام؟! من هم درجواب بگویم: من بی کس و تنها در اتاق تاریکی نشسته ام و با دستهای بلند تو را محتاج می کنم اما خداوند تو را به من نمی بخشد.  تکراری نیست؟ از تکرار کردن چیزی متنفرم. و شاید اکنون از دوست داشتن تو، شکسته ام زمانی که می خواستم تو را در افکارم بسازم. ولی یک عاشق که از عشقش درمون
من امروز از این لحظه تمام کسانی که بر من حقی دارند می بخشم، من امشب تمام کسانی که من دا از خود رنجانده اند می بخشم، من از امشب تمام خاطرات بد کودکی را فراموش میکنم، من از امشب تمام کاستی های زندگیم رو فراموش می کنم، من از امشب دوران بد دانشجویی و مدرسه را فراموش می کنم، من از امشب تمام معلم هایم را می بخشم، من امشب تمام استادهای دانشگاهم را می بخشم، من امشب تمام مسئولین کشورم را که به من ظلم کردن می بخشم، من امشب تمام کسانی را که باعث بی کاری من
حدود نیم ساعته که در صف انتظار پزشک متخصص هستم. نکته ای که کشف کردم اینه : انگار مردم می‌ترسن یهو نوبتشون بشه، ولی دکتر فرار کنه یا منشی اسم اونا رو نخونه! به همین دلیل جلوی در اتاق دکتر یا میز منشی ازدحام می‌کنن و عمرا متفرق نمیشن!
نام:وحشی
نویسنده:م.قربان پور معروف به خانم تراندویل
تعداد جلد ها:10
1.امپراطوری گرگ ها
2.عشق اهریمن
3.شاهزاده ی خون
4.رایحه ی جهنمی
5.پسر بهشت
6.عقاب های آزاد
7.دخمه ی شیاطین(در حال تایپ)
8.در انتظار تایپ
9.در انتظار تایپ
10.در انتظار تایپ
ژانر:اروتیک(صحنه های باز)،عاشقانه،هیجانی،ماورائی
خلاصه:داستان از یک دختر نه ساله به نام لوریانس شروع می شود که از روستا و خانواده اش فرار کرده و به جنگل پناه می برد.
نکته:برای درک داستان،باید مجموعه را به ترتیب از ج
 ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌
السلام علیک یا ابا صالح
چون مهر به نور خود، پیدایی و پنهانی 
با آن که ز من دوری نزدیک تر از جانی 
اوصاف کمالت را آیات جمالت را 
می خوانم و می بوسم انگار که قرآنی 
از صوت تو مبهوتم در حسن تو حیرانم 
تو حضرت داوودی یا یوسف کنعانی
•♡ ♡• انتظار•♡ ♡•
 ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌  ‌‌‌‌‌‌‌‌
ماری؟
یکم حرف بزنیم باهم؟
ماری من خیلی فکر کردم،
هیچ چیزی از بیرون باعث خوب شدن حال ما نمیشه،
و من به شخصه واقعا اینو درک نمیکنم،
ماری من گاهی از درک کردن معنی دنیا عاجز میمونم،
من بدترین بلاهای ممکن رو سر خودم آوردم، بدترین چیزای ممکن رو تجربه کردم، ولی درونم عوض نشد!
ماری الان یچیزی به ذهنم رسید!
وقتی مردم دلم می خواد واقعا یچیزی رو از این دنیا بگیرم،
میخوام انقد با دنیا دوست باشم که نبودمو حس کنه و فراموش نشم، فراموش نشم؟
هان؟ مگه من همیشه
امشب هزارتار اسم می‌تونست داشته‌باشه، که هیچ‌کدومشون توصیف صحنه‌ی بالا رفتن پرده نیستن. صحنه‌ی استرس. اون لحظه که انگشتام ازم تبعیت نمی‌کنن،چون مضطربم و یه‌ سالن آدم زل زدن بهمون. 
به امشب می‌شد هزارتا نام داد. گویاترینش بنظرم، شبِ نوجوونی بود. گرم. مرکز سالن. مرکز توجه. هیجان. استرس. و ملودی.و موسیقی. 
آدما دست می‌زدن.‌ ما می‌نشستیم. به خودم می‌گفتم هیچ‌وقت امشبو فراموش نمی‌کنی. هیچ‌وقت امشبو فراموش نمی‌کنی.
ممکنه یه‌روز تو ارکست
در عالم یک چیز است که آن فراموش کردنی نیست. اگر جمله چیزها را فراموش کنی و آن را فراموش نکنی باک نیست، و اگر جمله را به جای آری و یاد داری و فراموش نکنی و آن را فراموش کنی هیچ نکرده باشی. همچنان که پادشاهی تو را به ده فرستاد برای کاری معیّن، تو رفتی و صد کارِ دیگر گزاردی. چون آن کار را که برای آن رفته بودی نگزاردی، چنان است که هیچ نگزاردی. 
پس آدمی در این عالم برای کاری آمده است و مقصود آن است، چون آن نمی‌گزارد پس هیچ نکرده باشد: «اِنَّا عَرَضْنَا
ساختمون دوتا کوچه اون‌طرف‌تر خیلی سریع بالا رفته و نمای سنگ‌شده‌اش از توی بالکن مشخصه؛ مثل هر برنامۀ دیگه‌ای بخش‌بخش پیش رفته و به نتیجه رسیده. نمی‌دونم شاید سازندگان این ساختمون هم دارن کم‌کم فراموش می‌کنن که چه ذوقی برای اجرایی شدن این برنامه داشتن؛ مثل من که تو روزمرگی فراموش می‌کنم دارم بخش‌بخش برنامه‌هام رو جلو می‌برم و نمی‌تونم از بیرون ماجرا بهش نگاه کنم و مثل قدیم ذوق کنم. گاهی دعاهام رو فراموش می‌کنم و حواسم نیست که هر بو
 
دوره انتظار مدت زمانی است که شرکت بیمه تعهدی در مقابل بیمه‌گزار ندارد. یعنی از زمانی که بیمه تکمیلی صادر می‌شود تا روزی که پوشش‌های بیمه فعال می‌شوند یک وقفه‌ای چند ماهه وجود دارد. این دوره در بیمه تکمیلی انفرادی قابل حذف نیست. دوره انتظار پوشش زایمان در بیمه سامان 9 ماه، در بیمه SOS و تعاون یک سال است. خدمات پاراکلینیکی هم در طرح خانواده SOS دارای دوره انتظار سه ماهه است.
بیمه درمان تکمیلی انفرادی
حسین بر کل بشریت در پهنه ی تاریخ امامت می کند. او اسوه ، راهبر و امامی بین المللی در پهنه آخرالزمانیِ زمین است. حسین در یک آیین و شریعت نمی‌گنجد. او فریاد فطرت و تجسم انسانیت است. داستان حسین و کربلا تنها قصه ای است که تاریخ فراموش نخواهد کرد. تنها قصه ای که هر چه زمان بر آن می‌گذرد شفاف تر و تابنده تر می شود و بر هیجان و شور آن می افزاید. حسین هرگز نمی میرد. و چگونه بمیرد او که قلب های آدمیان و عالمیان را در لا زمان و لا مکان تسخیر کرده است. او فرم
تصمیم گرفتم که فراموشت کنم...اما نه کامل...نه برای همیشه...فراموش نکن که تو در اعماق قلب من فرمانروایی میکنی...
خود را به دست سرنوشت خواهم سپرد،زیرا اگر سرنوشت بخواهد مطمئنا روزی در جایی همدیگر را ملاقات خواهیم کرد و من برای رسیدن این روز هر ثانیه انتظار میکشم‌ ،هر ثانیه....
تمام مساله این است که هیج چیز را برای همیشه در تعلیق نمی توانی نگه داری. تاریخ به انتظار تصمیم تو نخواهد نشست، تو میتوانی زودتر از ان لحظه که انتظار به اوج خود می رسد و ظرف بلور میان زمین و هواست، ضربه ات را بزنی و انتظار را پایان بخشی، اما هرکز نمیتوانی کاسه را میان زمین و هوا رها کنی، زودتر شکستن، اری، دیرتر شکستن، شاید.اما به هر حال، شکستن ، نقش بلور است.هنگامی که معرکه، معرکه ی عبور است نه توقف و عبور، ذات همه چیز است.
نادر ابراهیمی
آتش بدون
هیچی بدتر از انتظار نیست . نه انتظار برای آدمی که رفته و نمیدونی که برمیگرده یا نه . این انتظاری که من امروز دارم با چشمای خیس می‌نویسم ازش فرق داره . انتظارِ اینکه یکی با چهارپایه پلاستیکی بیاد خونه تا بتونی بعد از ۴ روز بری حموم ، انتظار برای اینکه یکی بیاد دستتو بگیره تا بتونی بلند شی و این و مثانه پر رو برسونی به توالت فرنگی تا تخلیه شه و از شر دل درد رها بشی ، اینکه یکی غذای بینمک بیاره بذاره جلوت و آب خورش هم کم باشه و منتظر بمونی تا یکی نم

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها